• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 5028
تعداد نظرات : 1664
زمان آخرین مطلب : 3991روز قبل
شعر و قطعات ادبی


مرا دریاب ارباب

بخوان دعای فرج را، دعا اثر دارد
دعا کبوتر عشق است و بال و پر دارد
بخوان دعای فرج را و عافیت بطلب
که روزگار بسی فتنه زیر سر دارد
بخوان دعای فرج را و نا امید مباش
بهشت پاک اجابت هزار در دارد
بخوان دعای فرج را که صبح نزدیک است
خدای را، شب یلدای غم سحر دارد
بخوان دعای فرج را به شوق روز وصال
مسافر دل ما، نیت سفر دارد
بخوان دعای فرج را که یوسف زهرا
ز پشت پردۀ غیبت به ما نظر دارد
بخوان دعای فرج را که دست مهر خدا
حجاب غیبت از آن روی ماه بر دارد

برای تعجیل فرج امام زمان صلوات بفرستید

 

"اللهم صلی علی محمد وآل محمد" 

 

کنم هر شب دعایت تا که برگردی

انتظار یعنی :   انتظار یعنی با ادب بودن.   انتظار یعنی کـنترل زبـان.   انتظار یعنی راستگو بودن.   انتظار یعنی نماز اول وقت.   انتظار یعنی ایـمان داشتن.   انتظار یعنی بخشنده بودن.   انتظار یعنی بدگویی نکردن.   انتظار یعنی امانت دار بودن.   انتظار یعنی احترام گذاشتن.   انتظار یعنی تهمت ناروا نزدن.   انتظار یعنی امر بـه خـوبی ها.   انتظار یعنی تقسیم مال با فقرا.   انتظار یعنی همنوای قرآن بودن.   انتظار یعنی قلب مهربان داشتن.   انتظار یعنی صبر در هنگام خشم.   انتظار یعنی همیشه با خـدا بـودن.   انتظار یعنی در راه خدا جـهاد کردن.   انتظار یعنی چشم از نامـحرم بستن.   انتظار یعنی دیگران را مسخره نکردن.   انتظار یعنی نـهی نمـودن از زشتـی ها.   انتظار یعنی دیگران را تحقیر و کوچک نکردن.   انتظار یعنی مثل علی و فاطمه زندگی کردن.   انتظار یعنی ...


 

 

"اللهم صلی علی محمد وآل محمد"

ثواب صلوات از لسان گهر بار حضرت محمد مصطفی(صلوات الله و سلامه علیه):

۱) هر کس بعد از نماز ده صلوات بر من بفرستد در بهشت با من است در حالیکه او را میبینم و صورتش مانند شب چهارده می دخشد.

۲)در قیامت نزدیکترین مردم به من کسی است که بیشترین صلوات را بر من بفرستد.

۳)بر من بسیار صلوات بفرستید که صلوات بر من (نوری است در قبر)(نوری است در پل صراط)(و نوری است در بهشت).

۴)صلوات فرستادن فقر را برطرف می کند.

۵)هر کس در روز جمعه هزار مرتبه بر من صلوات بفرستد فرشتگان همواره برای او آمرزش می طلبند.

۶)آوای خود را هنگام صلوات بر من بلند کنید که نفاق را از بین می برد.

۷)هر کس در نوشته ای بر من درود بفرستد ،فرشتگان همواره برای او طلب آمرزش میکنند.

۸)هر کس در پایان حرفش صلوات بر من و علی (علیه السلام )باشد به بهشت وارد می شود.

۹)صلوات بر من و خاندانم دو روئی را از بین می برد.

۱۰)هر کس بر من صلوات بفرستد قیامت او را شفاعت می کنم.

۱۱)حضرت علی (علیه السلام) می فرمایند: صلوات فرستادن بر پیامبر گناهان را بسان ریختن آب بر آتش از بین می برد.

۱۲)امام باقر(علیه السلام) می فرمایند: صلوات از جانب خداوند رحمت است .از سوی فرشتگان تزکیه و پاک کردن است و از مردم دعا است.

۱۳)امام صادق (علیه السلام) می فرمایند: صلوات بر پیامبر و آل او سنگین ترین عمل است که در روز قیامت در ترازوی اعمال گذاشته می شود.

 

 

پنج شنبه 21/9/1387 - 8:24
دعا و زیارت

 


آقا جان عاشقانت رسم دلدادگی رو از یاد بردن.اصلا نمیدونم چه جوری اسم خودشون رو گذاشتن عاشق.اخه اصلا تا حالا یه بار به خودشون گفتن كه بابا مرد حسابی تو همین یه ذره عشق ناچیز رو از كجا اوردی.آخه مگه نه اینكه تا خودش نخواد ما بیچاره ها ...

اصلا هیچی ... نمیدونم چرا وقتی میخوام دو كلوم در دو دل كنم و از یوسف زهرا بگم واژه كم میارم. تا حالا به این جمله : یا ابا صالح المهدی ادركنی . توجه كردید ؟ این ادركنی آخرش خیلی حرفا واسه گفتن داره . میخواد بگه آقا خودم تنهایی نمیتونم خودت كمكم كن . خودت كمكم كن تا الف بای با تو بودن رو یاد بگیرم . تازه فقط الف با نه جمله ساختن!
اگه خودمون میتونستیم كه آخه دیگه این ادركنی برای چی بود؟
وقتی فكر میكنم این همه آدمای با لیاقت تر از من منتظر آقا بودند و الان رفتند یه خوده ته دلم میلرزه
و حسرت كسایی رو میخورم كه وقتی حجت خدا ظهور مكنند زنده میمونن و زیر پرچم ولایت قشنگش سیراب میشن.
ولی خدا را چه دیدی ! شاید این جمعه بیاید ...

                                           چشمی دگر ده تا تماشا كنم تو را
                                                      این دیده نیست لایق دیدار روی تو

پنج شنبه 21/9/1387 - 7:56
شعر و قطعات ادبی

 

در دل خود كشیده ام نقش جمال یار را
پیشه خود نموده ام حالت انتظار را
ریخته دام ودانه شه از خط وخال خویشتن
صید نموده مرغ دل برده از او قرار را
سوزم وسازم از غمش روز وشبان بخون دل
تا كه مگر ببینم آن طرّه مشكبار را
دولت وصل او اگر یكشبی آیدم بكف
شرح فراق كی توان داد یك از هزار را
چشم امید دوختن درره وصل تابكی
برده شرار هجر او از كفم اختیار را
ایمه برج معدلت پرده زچهره برفكن
شوی زچشم عاشقان زآب كرم غبار را
سوختگان خویشرا كن نظر عنایتی
مرهمی از كرم بنه ایندل داغدار را

حیرانرا از جلوه ای از رخ خویش مات كن
تا رهد از خودی خود ترك كند دیاررا

پنج شنبه 21/9/1387 - 7:52
دعا و زیارت
هركس  صاحب چهار فرزند شود ویكی رابه نام من ننامد بر من جفا كرده است.
پنج شنبه 21/9/1387 - 7:23
خواستگاری و نامزدی
هنوز لحظه ی فرودت به صحرای برهوت قلبم را فراموش نکرده ام ان لحظه ای را که با امدنت کلبه غمزده قلبم را روشن کردی اگر می خواهی از قبیله ابر های عاشق باشیم بیا تا به سقا خانه دل هایمان برویم و برای با هم بودن دعا کنیم اگر می دانی که فاصله عمر کوتاه ما به سرعت از صحرای زندگی می گذرد بیا تا به پیشواز دوستی ها برویم بیا تا صدای عشق را از ناقوس کلیسای قلبمان بشنویم و بگذاریم قلب هایمان فقط به عشق دریا بتپد




زندگی عشق است ُُعشق افسانه نیست آنکه عشق آفرید دیوانه نیست عشق آن نیست که در کنارش باشی عشق آن است که به یادش باشی
چهارشنبه 20/9/1387 - 19:34
دعا و زیارت
چرا برای فرج امام زمان (عج الله تعالی) دعا نمی‌کنند؟! آقای خالقی موحد تعریف می‌کردند: روزی به خدمت آقای مجتهدی رسیدم و به هنگام خداحافظی عرض کردم که قصد دارم خدمت آیت الله بهاءالدینی (رحمة الله) شرفیاب شوم. فرمودند: از قول من به آقا بگویید که چرا برای فرج آقا امام زمان (عج الله تعالی فرج الشریف) دعا نمی‌کنند؟! وقتی که خدمت آیت الله بهاءالدینی شرفیاب شدم و پیام آقای مجتهدی را با ایشان در میان گذاشتم، دقایقی به فکر فرو رفتند و بعد دست مبارک خود را بر چشم نهادند. معمولاً در مسجد محل، نماز مغرب و عشا را به ایشان اقتدا می‌کردم و آن روز نیز این توفیق نصیبم شد. به هنگام قنوت شنیدم که آقا دعای همیشگی خود را عوض کرده و به جای آن دعای فرج می‌خوانند! و تا پایان عمر نیز دعای قنوتشان دعای فرج بود: اللهم کن لولیک الحجة بن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعة و فی کل ساعة، ولیاً و حافظاً و قائداً و ناصراً و دلیلاً و عیناً حتی تسکنه ارضک طوعاً و تمتعه فیها طویلا. امروز در و دیوار گریه می‌کنند! آقای مجاهدی می فرمودند : روزی در باغ آقای علی‌زاده واقع در پشت ایستگاه راه آهن مشهد، به خدمت آقای مجتهدی شرفیاب شدم. آن روز حال بکاء شدیدی داشتند و لحظه‌ای از گریستن باز نمی‌ماندند. گریه های بی‌اختیار ایشان را بارها دیده بودم و برای من چندان تازگی نداشت، ولی چیزی که فکر مرا به سختی به خود مشغول می‌کرد استمرار این حالت گریه در آن روز بود. در آن حالت استثنایی، نمی‌توانستم علت گریه‌های پی در پی را از ایشان سئوال کنم، و آن ولی خدا را از حال خود منصرف سازم. ساعتی به همین منوال بی آن که حرفی در میان ما رد و بدل شود. همین که ایشان برای چند لحظه‌ای از گریستن باز ماندند، فرصت را غنیمت شمرده، پرسیدم: علت این گریه‌های مستمر و بی‌اختیار شما چیست؟! فرمودند: آقاجان! روز عجیبی است! امروز در و دیوار گریه می‌کند! آسمان گریه می‌کند! زمین گریه می‌کند! این درختان باغ گریه می‌کنند! از آسمان و زمین غم می‌ بارد! آیا اگر شما این صحنه‌ها را می‌دیدید ساکت می‌نشستید؟! من بی اختیار گریه می‌کنم و علت آن را به درستی نمی‌دانم، و بعد از چند لحظه‌ای درنگ گفتند: امروز شاید روز شهادت یکی از ائمه اطهار(ع ) باشد، قراین از این امر حکایت دارد! مدتی گذشت و یکی از روحانیون به دیدن آقای مجتهدی آمد، از ایشان پرسیدم: آیا امروز، روز شهادت است؟! گفتند: به روایتی امروز، روز شهادت حضرت امام محمد باقر (علیه السلام) است! هنگامی که آقای مجتهدی سخن آن مرد روحانی را شنیدند، به سختی منقلب شدند و در حالی که به شدت می‌گریستند گفتند: قربان مظلومی‌شان بروم، این گریه‌های بی‌اختیار که بی‌جهت نیست! آقا امام محمد باقر (علیه السلام) در کودکی در کربلا حضور داشتند و روز عاشورا صحنه‌های شهادت را یکی پس از دیگری به چشم خود دیده‌اند، و تا آخر عمر برای مظلومیت جدشان حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) گریه کرده‌اند، این گریه‌های امروز اثر همان گریه‌هاست و مسلماً امروز، روز شهادت آن بزرگوار است نه روز دیگر. یادی از جناب حاج ملا آقا جان زنجانی : باید ثابت کنی که عاشقی! مرحوم حجت‌الاسلام میرزا تقی زرگری (قدس سره) به خاطر انسی که با عاشق دلسوخته و عارف صاحبدل مرحوم حاج ملا آقا جان زنجانی (رحمت الله) داشتند حالات و روحیات آن مرحوم را به روشنی به تصویر می‌کشیدند. روزی تعریف کردند: حاج ملا آقا جان در سفری به عتبات، با سر و وضعی بسیار آشفته و با پای برهنه و بسیار بیدلانه طی طریق می‌کرده‌است. در اثنای راه به دشت همواری می‌رسد و همین که می‌خواهد از کنار جالیزی عبور کند، دهقان سالخورده عربی که سرگرم آبیاری بوده و به او نهیب می‌زند که: تو کیستی و با این سر و وضع در اینجا چه می‌کنی؟! می‌گوید: من عاشق و دلباخته مولایم حسین بن علی (علیه السلام) هستم و بیدلانه به زیارت او می‌روم. دهقان سالخورده با شنیدن پاسخ حاج ملا آقاجان ، بیل خود را بر می‌دارد و به او می‌گوید: ادعای بزرگی کردی! باید ثابت کنی که عاشقی! می‌پرسد: چگونه؟! می‌گوید: در میان عاشق و معشوق حجاب و فاصله‌ای نیست. از همین جا که ایستاده‌ای به محبوب خود سلام کن اگر جواب سلامت را دادند که هیچ و گرنه با همین بیل ادبت خواهم کرد! حاج ملا آقاجان لحظاتی به فکر فرو می‌رود و برای آنکه طرف را بیازماید به او می‌گوید: تو که این پیشنهاد را به من می‌کنی، این آمادگی را در خود می‌بینی؟! مرد عرب جواب می‌دهد: من که ادعایی نکرده‌ام تا آن را ثابت کنم، تو باید ادعای خود را ثابت کنی نه من! که: البینه علی المدعی، ولی با این وجود سلامی می‌کنم، شاید جواب سلام مرا دادند! و بعد تیمم می‌کند و رو به قبله می‌ایستد و می‌گوید: السلام علیک یا ابا عبدالله! حاج ملا آقاجان از چهار جهت جواب سلام آن دهقان سالخورده را از زبان محبوب خود می‌شنود و از هوش می‌رود! پیرمرد دهقان او را به هوش می‌آورد و می‌گوید: حالا نوبت توست! برخیز و عاشقی خود را ثابت کن! حاج ملا آقاجان با دست و پایی لرزان می‌رود و به قول خودش یک وضوی علمایی می‌گیرد و رو به قبله می‌کند و با چشمی گریان و دلی سوزان عرضه می‌دارد: السلام علیک یا ابا عبدالله! بابی انت و امی یا مولای! حاج ملا آقاجان می‌گوید که من جواب سلام خود را نشنیدم ولی آن پیر مرد عرب که شکسته دلی مرا دید با لحنی نصیحت آمیز به من گفت: جواب سلام تو را دادند ولی خیلی آهسته! انسان وقتی می‌خواهد به خدمت امام بزرگواری چون حسین بن علی (علیه السلام) برسد باید مراتب ادب را رعایت کند و در نهایت احترام و فروتنی به محضر آن حضرت سلام کند نه با ادعا! باید آدم شد و آدمیت به داشتن سر و وضع پریشان نیست! زیارت بیت الله الحرام به نیابت حضرت علی علیه السلام آقای رضوی مداح اهل بیت (علیهم ‌السلام) نقل کردند: مدتی بود آرزو داشتم به زیارت بیت الله الحرام مشرف شوم، یک روز در سال 1366 هـ ش جهت دیدار با آقای مجتهدی به قم مشرف شدم. هنگامیکه خدمت ایشان رسیدم، در همان ابتدای ورود، مبلغ سیزده هزار تومان به من دادند و فرمودند: شما به مکه مشرف می‌شوید و این مبلغ خرج زیارت شماست. از ایشان سؤال کردم چه موقعی مشرف خواهم شد؟ فرمودند: همین امسال. عرض کردم: مدت ثبت نام تمام شده و تا یک هفته دیگر تمام حجاج به مکه خواهند رفت. در جواب فرمودند: شما احتیاجی به ثبت نام ندارید، آنها خودشان به سراغ شما خواهند آمد. مجدداً سؤال کردم: با خانواده مشرف می‌شوم یا تنها؟ فرمودند: در این سفر صلاح نیست همراه با خانواده باشید، این را هم بدانید که بعد از این سفر به مدت سه سال راه مکه بسته خواهد شد و برای اینکه شما در این سفر محفوظ بمانید باید به نیابت حضرت امیر (علیه‌السلام) محرم شوید. دو روز بعد که به اصفهان بازگشتم شخصی از دوستان به من خبر داد که شما جهت اعزام به مکه انتخاب شده‌اید. به او گفتم: من که ثبت نام نکرده ‌بودم ! مطلب از چه قرار است؟ او گفت: یکی از فامیلهای ما که رییس کاروان است به یک مداح نیاز داشت. من نام چند نفر از مداحانی که می‌شناختم به او گفتم ولی قبول نکرد، ناگهان بی‌اختیار نام شما بر زبانم جاری شد و ایشان با اینکه شما را نمی‌شناخت گفت: همین آقا را می‌خواهم. حال اگر آمادگی دارید وسایل مورد نیاز را تهیه کنید. بنده هم آمادگی خود را اعلام کرده و به مکه مشرف شدم. هنگامی که می‌خواستم محرم شوم به امر آقای مجتهدی به نیابت حضرت امیر (علیه‌السلام) احرام بستم و حج را به نیابت حضرت مولا بجا آوردم. در همان ایام، مراسم برائت از مشرکین انجام گرفت و به درگیری منجر شد و شرطه‌های عربستان شروع به ضرب و شتم و تیراندازی به طرف حجاج نمودند. در آن میان ناگهان با دو نفر از شرطه‌ها که به طرفم می‌آمدند روبرو شدم، فوراً در قلبم به حضرت عرض کردم: یا مولا، می‌خواستم به مکه مشرف شوم اما نمی‌خواستم در غربت کشته شوم. همین که این مطلب به قلبم خطور کرد، ناگهان دیدم بطور شگفت‌انگیزی شخصی مرا از آن مکانی که بودم به طرف دیگر هدایت کرد و شرطه‌ها هیچ عکس‌العملی نشان ندادند! مثل اینکه از او ترسیده بودند و بدین ترتیب از آن مهلکه نجات یافتم. در آن موقع متوجه مقصود آقای مجتهدی شدم که فرمودند: اگر می‌خواهید سلامت بمانید باید به نیابت حضرت امیر (علیه‌السلام) محرم شوید و صلاح نیست با خانواده مشرف گردید و ایشان در آن روز تمام این صحنه‌ها را می‌دیدند و همچنین کلیه مخارج من در آن سفر دقیقاً سیزده هزار تومان گردید. مدتی بعد از مراجعت به ایران مجدداً همان رییس کاروان به سراغم آمده و گفت: قرار است تا یک هفته دیگر جهت حج عمره عازم مکه شویم، مدارک مورد نیاز را تحویل دهید تا مقدمات سفر شما را فراهم کنم. به ایشان گفتم: نه شما به مکه خواهید رفت و نه من. او در جواب گفت: وظیفه من گفتن بود و بس، ما به مکه خواهیم رفت، حتی چمدانهای حجاج را تحویل داده‌ایم و شما پشیمان خواهید شد. بنده به او گفتم: شما پشیمان خواهید شد که چمدانها را تحویل داده‌اید. ایشان هم با حالتی تمسخرآمیز گفتند: بالاخره می‌بینیم چه کسی پشیمان خواهد شد. دو روز بعد از طرف دولت ایران اعلام شد به دلیل کشتار بی‌رحمانه حجاج ایرانی فعلاً راه مسدود و تمام پروازها لغو شده‌ است. بعد از اعلام این مطلب آن شخص مجدداً به سراغم آمد و گفت: شما از کجا می‌دانستید که راه مسدود می‌شود؟ به او گفتم: همان شخصی که مرتبه قبل مرا به مکه فرستادند به من خبر داده بودند که به مدت سه سال راه مسدود می‌شود و همانطور که آقای مجتهدی فرموده ‌بودند راه مکه بعد از سال شصت و شش هـ ش به مدت سه سال مسدود و مجدداً در سال هفتاد هـ ش باز شد. توسل به ساحت مقدس حضرت ولی عصر (عج) در صحرای عرفات آقای حاج ابراهیم اسفهلانی نقل کردند: زمانی یکی از پیرزنهای فامیل ما همراه خانواده‌اش به مکه مکرمه مشرف شد، او در صحرای عرفات که تمام خیمه‌ها یک رنگ می‌باشد از خانواده خود جدا شده و آنها را گم می‌کند و هر چه جستجو می‌کند به نتیجه‌ای نمی‌رسد، به زبان اهالی آنجا هم آشنایی نداشته ‌است که از آنها سؤال کند تا او را راهنمایی کنند. در این هنگام نا امید شده و تمام درها را به روی خود بسته می‌بیند و متوسل به ساحت مقدس حضرت بقیه الله (علیه‌السلام) می‌شود و عرضه می‌دارد: آقا جان! من یک پیرزن تنها چه کنم؟ در همین حال یکمرتبه آقای مجتهدی را مشاهده می‌کند که از مقابل به طرف او می‌آیند بعد از سلام به آقا می‌گوید: گم شده‌ام. آقا به او می‌گویند: با چه کسی آمده‌اید، می‌گوید: همراه خانواده‌ام. ایشان می‌فرمایند: همراه من بیایید تا شما را به خیمه خانواده‌تان برسانم و به راه می‌افتند. هنوز چند قدمی بیشتر بر نداشته که به خیمه می‌رسند. هنگامی که پیرزن به خیمه‌‌اش می‌رسد هر چه به ایشان اصرار می‌کند که بفرمایید داخل آب یخی میل نمایید، آنگاه تشریف ببرید می‌فرمایند: کار دارم باید بروم. بعد از اینکه آن پیرزن همراه خانواده‌اش به ایران مراجعت می‌کند و آقای حاج ابراهیم به دیدنش می‌رود، پیرزن از ایشان می‌پرسد به دیدن آقای مجتهدی رفته‌اید؟ آقای حاج ابراهیم با تعجب می‌گوید: آقا به مکه مشرف نشده‌اند!! آن پیرزن می‌گوید خودم ایشان را در عرفات دیدم و مرا به خیمه رساندند... ! توسل به امام زمان (عج) برای درمان بیماری مرحوم حاج مرشد می‌گفت: در ایام ماه مبارک رمضان که آقای مجتهدی در کوه خضر نزدیک مسجد مقدس جمکران بیتوته داشتند خدمتشان رسیدم، ایشان برایم نقل کردند: چند شب پیش که پاسی از شب گذشته بود داخل اتاق کوه نشسته بودم که متوجه شدم صدای پایی می‌آید و بعد از چند لحظه شخصی داخل اتاق شد و آنجا نشست، چون در تاریکی چیزی پیدا نبود جلو رفته ودیدم مردی همراه با یک بچه می‌باشد. بعد از آنکه نشست، گفت این بچه را که می‌بینید حدود ده سال است مبتلا به نوعی بیماری شده ‌است که خوابش نمی‌برد و با اینکه وضع مالیم خوب نیست او را نزد تمام متخصصین برده‌ام حتی جهت مداوا به خارج از کشور هم رفته‌ام ولی نتیجه‌ای نگرفته‌ام. هنگامی که از پزشکان مأیوس گشتم، متوسل به حضرات معصومین (علیهم‌السلام) شدم و او را به مشهد مقدس خدمت آقا علی بن موسی الرضا (علیه‌السلام) برده و شفایش را از حضرت طلبیدم، سپس او را نزد بی‌بی معصومه (علیه‌السلام) آورده و بهبودی او را طلب نمودم، در آنجا سؤال کردم آیا محل مقدسی غیر از حرم بی‌بی (علیها‌السلام) در اینجا هست؟ گفتند: آری مسجد جمکران، او را به مسجد جمکران برده و بعد از توسل باز سؤال نمودم آیا مکان مقدس دیگری غیر از اینجا هست؟ گفتند: بلی، کوه خضر. اکنون او را به اینجا آورده‌ام و شفایش را می‌خواهم. آقای مجتهدی می‌فرمودند: همینطور که این پدر ماجرای غم‌انگیز بیماری فرزندش را تعریف می‌کرد از شدت ناراحتی منقلب شدم و از اتاق بیرون آمدم و با صدای بلند شروع به مناجات نمودم، (ناگفته نماند که ایشان دارای نغمه‌ای داوودی و صدایی بسیار زیبا و گرم بودند) در اثر صدای مناجات کم ‌کم خواب چشمان پسرک را فرا گرفت و پلکهایش بر روی هم رفت. در این هنگام پدر بچه که می‌دید فرزندش بعد از ده سال به خواب رفته است از اتاق بیرون دوید و دامن مرا گرفت و گفت: تو امام زمان هستی و بچه مرا شفا دادی. به او گفتم: من امام زمان نیستم، حضرت پسرت را شفا دادند. باز می‌گفت: خیر، شما امام زمان هستید. گفتم: این حرف را نزن، خودت توسل و توجه نمودی و حضرت فرزندت را شفا دادند. بالاخره آن شب را آنجا خوابیده و صبح روز بعد همراه فرزندش آنجا را ترک کردند. از دیگر حالات آقای مجتهدی این بود که هرگاه کسی بدون توجه و توسل به حضرات معصومین (علیهم‌السلام) به ایشان رجوع می‌کرد و مستقیماً به سراغشان می‌آمد او را از خود دور کرده و به ائمه معصومین (علیهم‌السلام) متوجه می‌نمودند، اگر در مشهد بودند افراد را متوجه حضرت رضا (علیه‌السلام) می‌کردند، و اگر در قم بودند به بی‌بی حضرت معصومه (علیها‌السلام) سوق می‌دادند، و با یک حرکت آنها را از خود دور می‌نمودند. آقای کریمی می‌گفتند: یکمرتبه در مشهد مقدس خدمتشان بودم که عده‌ای بچه معلولی را نزد ایشان آورده و شفایش را طلب کردند. آقای مجتهدی فرمودند: بلند شوید، بلند شوید، برای چه به اینجا آمده‌اید! خدمت آقا علی بن موسی الرضا (علیه‌السلام) بروید و ناله و زاری کنید، و از حضرت شفایش را بگیرید. ایشان هیچ ‌گاه حاضر نبودند مورد توجه قرار گیرند و پیوسته می‌فرمودند: ما باید از آجرها و کاشیهای حرمهای مطهر و مقدس ائمه (علیهم‌السلام) حاجت بگیریم و از خشتها و ساختمانهای منسوب به این بزرگواران شفا بگیریم. حاضر شدن آقای مجتهدی با گفتن صد مرتبه صلوات جناب یزدان پناه می‌فرمودند: دوستی داشتم به نام آقای سلیمی که هرگاه به زیارت حضرت رضا (علیه‌السلام) مشرف می‌شد، به دیدن آقای مجتهدی هم می‌رفت، در یکی از سفرها وقتی به سراغ آقا می‌رود ایشان را پیدا نمی‌کند و به او می‌گویند آقا به محلی بیرون از شهر رفته‌اند. او که خیلی ناراحت بوده شب در عالم رؤیا آقای مجتهدی را می‌بیند، ایشان به او می‌فرمایند: هر وقت خواستی مرا ببینی صد مرتبه بگو: «اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم» آقای یزدان پناه می‌گفتند: یک شب که دچار بی‌خوابی شده بودم در دل شب برخاسته و به قصد حرم حضرت معصومه (علیها‌السلام) از منزلمان که درخیابان صفاییه بود خارج شده و با پای پیاده به سمت حرم به راه افتادم در بین راه ناگهان به یاد کلام آقای مجتهدی که به آقای سلیمی فرموده بودند افتادم و چون مشتاق زیارت ایشان بودم با اینکه در آن موقع ایشان در مشهد به سر می‌بردند به همان ترتیب شروع به فرستادن صلوات نمودم. هنگامی که به سه راه موزه رسیدم در کمال تعجب و شگفتی دیدم آقای مجتهدی در مقابلم ایستاده‌اند ایشان تبسمی نموده و بنده نزدشان رفتم و پس از سلام و احوالپرسی و گفتگو عرض کردم: چطور شد که شما به اینجا آمدید؟ فرمودند: آقاجان من به اراده خودم نیامده‌ام مجدداً عرض کردم: چه موقع بر‌می‌گردید؟ فرمودند: من از خود اختیاری ندارم هر وقت بی‌بی (علیها‌السلام) امر بفرمایند حرکت می‌کنم. سپس خداحافظی نموده و رفتند!! صبح روز بعد نزد آقای حاج میرزا حسین مینایی که از دوستان آقا بود و هر موقع ایشان به قم تشریف می‌آوردند به منزل او وارد می‌شدند رفتم و گفتم: دیشب آقای مجتهدی قم بودند. آقای مینایی گفت: این غیر ممکن است زیرا اگر ایشان به قم آمده بودند منزل ما می‌آمدند و شما اشتباه می‌کنید. به او گفتم من با ایشان صحبت کردم چطور ممکن است اشتباه کرده باشم. این جریان گذشت تا اینکه آقای مینایی به مشهد مشرف شده و در آنجا خدمت آقای مجتهدی رسیده بود و از ایشان سؤال کرده بود که آیا فلان شب شما به قم آمده بودید؟ آقا فرموده بودند: بله رفیقمان ما را می‌خواست ما هم به قم آمده و فوراً به مشهد برگشتیم ...! عاقبت جدایی از راه ائمه اطهار (علیهم السلام) استاد مجاهدی تعریف کردند: در یکی از سفرهایی که به پابوس حضرت ثامن الحجج (علیه‌السلام) مشرف شده بودم، روزی در صحن مطهر با چند نفر از دراویش که آنها را می‌شناختم برخورد کردم، با اینکه مدتی در مشهد بودند آنها را در حرم ندیده بودم! لذا به آنها گفتم شما را در حرم نمی‌بینم؟ شخصی از آنها گفت: پیر اجازه نداده بود که به حرم بیاییم ! به او گفتم حضرت رضا (علیه‌السلام) هر روز بار عام می‌دهند، یعنی چه که پیر اجازه نداده بود! و بسیار ناراحت شدم!! وقتی از حرم خارج شدم به منزل آقای مجتهدی رفتم، هنگامی که خدمت آقا رسیدم فرمودند: آقای مجاهدی شما را ناراحت می‌بینم؟ عرض کردم مسأله‌ای نیست، باز فرمودند: آن مردک در حرم به شما چه گفت؟ بنده هم جریانی که اتفاق افتاده بود را برایشان بازگو کردم. آقا با شنیدن این مطلب یکمرتبه به قدری ناراحت شدند که رگ وسط پیشانی ایشان برآمده و حجم بدنشان دو برابر شد و حالتی بسیار عجیب به ایشان دست داد که اصلاً قابل توصیف نیست! بعد از چند لحظه‌ای که به حالت عادی برگشتند فرمودند: آقای مجاهدی دیگر تمام شد، همین امشب او در بدترین جای ممکن می‌میرد و سپس فرمودند: تا کی دکان داری! تا کی حقه بازی! روز بعد که از منزل خارج شده بودم ، مجددا همان دراویش را دیدم که بسیار نارحت و پریشان می باشند و تکه پارچه ای سیاه به لباس خود زده اند وقتی علت آنرا جویا شدم گفتند : دیشب پیر خرقه تهی کرده است ، پرسیدم در کجا ؟ گفتند : هنگام قضای حاجت در مستراح از دنیا رفته است . همچنین زمانی آقای مجتهدی فرمودند : در مسیر سلوک عده ای از این اقطاب دراویش را دیدم که در بیابانی خشک در حالی که اطرافشان را محصور کرده اند و در حال عذابند . سیره و روش جناب مجتهدی نه تنها هیچگونه مرید و مرید بازی را تایید نمی کرد ، بلکه می فرمودند اینگونه مسائل طبق حدیث شریف : کل من شغلک عن الحق فهو صنمک هر چه تو را از خدا باز دارد همان بت توست بازدارنده و مخالف اصول سلوک است . ایشان هیچگونه احترامی برای کسانی که چنین روشهایی داشتند قائل نبودند . احترام ایشان فقط بر محور خلوص نیت و صفای باطن و محبت و عشق ورزی به ذوات مقدس چهارده معصوم - ع - و دستگیری و گره گشایی از دوستان و دل شکستگان اهل بیت - ع - دور می زد . مکتب ایشان فقط و فقط غلامی و بندگی آستان مبارک حضرات ائمه بود و لحظه ای از توسل و توجه به آن حقایق همیشه جاوید غافل نبودند . چنین زنی در عالم پیدا نمی‌شود جناب حاج رضا وقاری از شیفتگان حضرت زهرا (علیها‌السلام) نقل کردند: در ایامی که شبهای چهارشنبه هر هفته از قزوین به مسجد مقدس جمکران در قم مشرف می‌شدم، پس از زیارت حضرت معصومه (علیها‌السلام) به دیدن آقای مجتهدی که در آن موقع در قم به سر می‌بردند می‌رفتم. یک شب چهارشنبه‌ای که به مسجد مقدس جمکران رفته بودم بعد از توسل و خواندن نماز امام زمان (علیه‌السلام) در سجده به حضرت عرض کردم من یک همسری می‌خواهم که کنیز حضرت زهرا (علیها‌السلام) باشد و بدین منظور در سجده صد مرتبه حضرت را به مادرشان حضرت فاطمه (علیها‌السلام) قسم دادم. بعد از اتمام توسل که به قم برگشتم به دیدن آقای مجتهدی رفتم. هنگامی که خدمتشان رسیدم همین که چشم ایشان به من افتاد شروع به گریه نموده و فرمودند: آقا رضا جان، حضرت می‌فرمایند چرا این قدر ما را به مادرمان حضرت زهرا (علیها‌السلام) قسم می‌دهید حضرت می‌فرمایند: چنین زنی که شما می‌خواهید در عالم پیدا نمی‌شود و خلق نشده است و این چنین آن شب جواب مرا از طرف حضرت عنایت فرمودند. قهر کردن با حضرت معصومه (علیها ‌السلام) حجت الإسلام دکتر محمد هادی امینی، فرزند برومند مرحوم آیت الله علامه امینی صاحب کتاب نفیس «الغدیر» نقل کردند: در سال 1349 هـ ش پس از وفات مرحوم پدرم علامه امینی، به خاطر تألیف و نشر کتابی به نام «قهرمان فخر» که در آن مطالبی بر ضد حزب بعث درج شده بود؛ دولت عراق تصمیم به جلب و محاکمه من گرفت. لذا مجبور به ترک نجف اشرف و عازم ایران شدم و در تهران اقامت گزیدم و در آنجا بحمدالله مشغول به فعالیتهای مذهبی در چند هیأت و بیان مطالب کتاب گرانقدر «الغدیر» گردیدم و در بعضی از ایام مرتباً هفته‌ای یک یا دو مرتبه به آستان بوسی حضرت فاطمه معصومه (علیها‌السلام) در قم شرفیاب می‌شدم. تا اینکه ضمن تشرفاتم مطالبی را که مقداری از آنها دنیوی و مقداری اخروی بود از بی‌بی تقاضا نموده و به ایشان عرض کردم که تا حوائج مرا ندهید، دیگر به آستانه بوسی شما نخواهم آمد. مهمترین حاجتی که از ایشان داشتم این بود که مرا به عنوان نوکر خودشان بپذیرند، به این جهت متجاوز از چهار سال مرتباً به قم سفر می‌کردم ولی به زیارت بی‌بی نمی‌رفتم و با ایشان قهر کرده بودم. به قول مرحوم پدرم علامه امینی، باید حوایج را با زور هم که هست از این خاندان گرفت. آنها صاحب احسان و فضل و جود می‌باشند و خواسته‌های افراد را برآورده می‌سازند. بعد از گذشت این مدت، شبی در منزل آقای فاضل طباطبایی حائری که ایشان هم از کربلا به ایران عزیمت کرده و در حضرت شاه عبدالعظیم (علیه‌السلام) اقامت گزیده بودند دعوت داشتم. هنگامی که به منزل ایشان وارد شدم شخصی به نام آقای سیدحسین درافشان از من پرسیدند : شما آقای امینی هستید؟ عرض کردم: بله. فرمودند: آقای جعفر مجتهدی شما را احضار کرده‌اند. گفتم: ایشان را نمی‌شناسم. فرمودند: از بزرگان اهل سلوک و عرفان و از زهاد زمان و صاحب کرامات می‌باشند. باز گفتم: بنده ایشان را نمی‌شناسم و آدرس محل سکونتشان را هم نمی‌دانم. آقای درافشان مجدداً فرمودند: ایشان می‌خواهند شما را ملاقات کنند و به من دستور داده‌اند این پیام را به شما ابلاغ کنم و محل سکونت ایشان در قم می‌باشد. بالاخره مجلس تمام شد و به تهران بازگشتم و پیوسته در این فکر بودم که چگونه آقای مجتهدی را پیدا کنم و در خلال این مدت به قم می‌رفتم ولی به آستانه بوسی حضرت معصومه (علیها‌السلام) مشرف نمی‌شدم و در درونم راجع به این موضوع کشمکشهای زیادی بود تا اینکه بیست و هفتم ماه رجب در حالیکه هوا بسیار گرم بود، راهی قم شده و آدرس آقای مجتهدی را پرسیدم و به سراغشان رفتم. هنگامی که می‌خواستم زنگ منزلشان را بزنم در این فکر بودم که اول ایشان را آزمایش کنم، چون از این افراد زیاد دیده‌ام و تا آنها را امتحان نکنم با آنها رابطه برقرار نمی‌کنم. بالاخره زنگ را بصدا درآوردم، چند لحظه بعد شخصی با قیافه‌ای ملکوتی و بسیار جذاب و عجیب در حالیکه عصایی در دست داشتند، کمی از درب را باز نموده و گفتند: چه می‌خواهی؟ بنده سلام کرده و گفتم: آقا! آمده‌ام شما را زیارت کنم. فرمودند: نه، با من چکار دارید؟ من مریض می‌باشم، بگذارید به حال خود باشم. عرض کردم: آقا! شما مرا احضار کرده‌اید. فرمودند: من با کسی میانه و رفاقت ندارم و هیچکس را هم احضار ننموده‌ام. مجدداً عرض کردم: من از راه دور آمده‌ام، اجازه دهید کمی استراحت کنم. باز فرمودند: اذیتم نکنید، برگردید. گفتم: آقا! من از راه دور آمده‌ام و تشنه‌ام، اجازه دهید چند دقیقه‌ای در دهلیز منزل شما بنشینم. فرمودند: اگر اینطور است بفرمایید و درب را کاملاً باز نمودند. در طی این مدت ایشان با دقت خاص به من نگاه می‌کردند هنگامی که وارد خانه شدم فرمودند: بیایید داخل اتاق بنشینید. هنگامی که نشستم گفتند: شما چرا از حضرت فاطمه معصومه (علیها‌السلام) قهر کرده‌اید؟ گفتم: آقا! این چه فرمایشی است؟ من چه کسی هستم که بخواهم با حضرت قهر کنم. فرمودند: چه نسبتی با علامه امینی دارید؟ عرض کردم: هیچ نسبتی ندارم. ( نظر به اینکه مرحوم پدرم فوت کرده بود و در ظاهر هیچ اتصالی با ایشان نداشتم). فرمودند: ممکن نیست، شما با ایشان نسبتی دارید. گفتم: از کجا استنباط کردید؟ فرمودند: سالها بود که مرحوم امینی را ندیده بودم، همین که درب را باز کردم مشاهده نمودم که ایشان پشت سر شما ایستاده‌اند و آنقدر ایستادند تا اینکه شما وارد خانه شدید. عرض کردم: معذرت می‌خواهم ایشان پدر بنده می‌باشند. آقای مجتهدی فوراً به کمک عصا برخاستند و مرا در آغوش گرفته و شروع به گریه نمودند و بنده هم شروع به گریه نمودم تا اینکه نشستیم، ایشان مجدداً فرمودند: چرا از بی‌بی قهر کرده‌اید؟! بطور انکارآمیزی گفتم: آقا! قهر! این چه فرمایشی است؟ گفتند: نه، بی‌بی فرموده‌اند: « به امینی بگویید به حرم بیا ما دوستش داریم، از ما دوری نکند» مطالبی که از ما خواسته مقداری از آن به دست ماست که انجام می‌دهیم ولی مقداری از آنها به دست خداوند می‌باشد باید از او بخواهد». بعد از آنکه مقداری با ایشان صحبت کردم به دستور ایشان از همانجا به حرم بی‌بی حضرت معصومه (علیها‌السلام) رفتم و به بی‌بی سلام نموده و عرض کردم: خانم! من همان محمدهادی امینی هستم که متجاوز از چهار سال است قهر کرده‌ام و هم اکنون به دستور میرزا جعفر آقای مجتهدی به اینجا آمده‌ام. اگر قول می‌دهید مطالبی که خواسته‌ام تحقق پیدا کند به حرم می‌آیم و الا دیگر نخواهم آمد. چند روز بعد از این واقعه خدمت مرحوم آیت الله مرعشی نجفی رسیدم، بعد از سلام و احوال پرسی یکمرتبه ایشان گفتند: آقای امینی چرا با حضرت معصومه (علیها‌السلام) قهر کرده‌اید؟ گفتم: چطور شده آقا جان؟! مگر من چه کسی هستم که قهر کنم؟ ایشان گفتند: حضرت بی‌بی (علیها‌السلام) فرمودند: « به امینی بگو: ما تو را دوست داریم به حرم ما بیا». به آقای مرعشی گفتم: چند روز قبل میرزا جعفر آقای مجتهدی هم همین مطلب را فرمودند. آقای مرعشی گفتند: آقای مجتهدی گوی سبقت را ربوده‌اند، اگر مطالبی به شما گفتند، حتماً مرا هم مطلع فرمایید، زیرا ایشان با اهل بیت (علیهم‌السلام) ارتباط مستقیم دارند و اهل بیت (علیهم‌السلام) ایشان را پذیرفته‌اند... در آن سفره غیر از خون نمی دیدم! استاد مجاهدی نقل کردند : به خاطر دارم که در معیت آقای مجتهدی، ناهار را میهمان یکی از دوستان بودیم. صاحب خانه بر خلاف قولی که داده بود سفره نسبتاً رنگینی را تدارک دیده و سرگرم کشیدن غذا بود. جناب مجتهدی که در کنار سفره نشسته بودند غذا صرف نمی‌کردند ولی چشم از سفره هم بر نمی‌داشتند! اصرار صاحب خانه به ایشان برای طرف غذا سودی نداشت و می‌فرمودند: شما راحت باشید! من چندان میلی به غذا ندارم. دوستان می‌دانستند که باید به ایشان اصرار نکنند و راحت شان بگذارند، شاید صاحب خانه تصور می‌کرد که جناب مجتهدی نوع غذا را نپسندیده‌اند واز آن خوش‌شان نمی‌آید! به هر حال سفره بر چیده شد و تمامی دوستان به دنبال یافتن پاسخی برای این سئوال بودند که: چرا ایشان گرسنه از سر سفره برخاستند و حتی لقمه‌ای از غذا تناول نکردند؟! فردای آن روز به خدمت شان شرفیاب شدم. تنی چند از دوستان نیز حضور داشتند. مرحوم مصطفوی از ایشان پرسید: دیروز ظهر، چرا غذا میل نفرمودید؟! گفتند: آقاجان! من در آن سفره غیر از خون نمی‌دیدم! این غذا از پول نزول تهیه شده بود و خوردن نداشت! ما همگی صاحبخانه را می‌شناختیم، مردی نبود که آلوده به نزول باشد. زندگی متوسطی داشت و با عفاف و کفاف زندگی می‌کرد و هضم فرمایش جناب مجتهدی برای دوستان دشوار بود. ساعتی گذشت و مردی که دیروز مهمانش بودیم، آمد، هنگامی که آقای مجتهدی برای تجدید وضو از اتاق بیرون رفتند، آقای مصطفوی از آن مرد پرسید: غذای دیروز را از چه پولی تهیه کرده بودید؟! گفت: من به آقا قول داده بودم که برای ناهار غذای ساده‌ای تهیه کنم ولی همسرم اجازه نداد و گفت که ما باید به بهترین وجه از این مرد خدا پذیرایی کنیم! من هم ناگزیر شدم که از همسایه خود حاجی فلان مقداری پول قرض کنم! آقای مصطفوی که همسایه آن مرد را خوب می‌شناخت، گفت: حالا معلوم شد که چرا آقای مجتهدی دیروز غذا نخوردند، همسایه این مرد در بازار قم به دادن نزول و گرفتن بهره پول مشهور است و چون غذای دیروز از پول ربا تهیه شده ‌بود، جعفر آقا تمایلی به خوردن آن نشان ندادند و امروز هم فرمودند: در آن سفره غیر از خون نمی‌دیدم! این خانه مناسبی نیست ! استاد مجاهدی نقل کرده اند : چند سال پیش برادرم دکتر علی‌اکبر مجاهدی در قم به دنبال خانه‌ای می‌گشت که بخرد. در مدتی که سرگرم پیدا کردن خانه بودند، خانه‌هایی را می‌دیدند و می‌پسندیدند ولی آقای مجتهدی می‌گفتند که به فکر خانه دیگری باشید! روزی از روزها، خانه‌ای را در خیابان بهروز (= باجک) که ظاهراً جادار و نسبتاً ارزان بوده و موقعیت خوبی هم داشته می‌پسندند و تصمیم به معامله می‌گیرند ولی هنگامی که جریان خانه را با آقای مجتهدی در میان می‌گذارند، می‌فرمایند: آقاجان! این خانه مناسبی نیست و من در آن دلخوشی نمی‌بینم! برادرم، علی‌رغم میل باطنی خود از انجام معامله صرف نظر می‌کنند و چند روز بعد خانه دیگری را که مورد تأیید آقای مجتهدی بوده، خریداری می‌نمایند که هنوز هم در آن خانه زندگی کرده احساس راحتی و آسایش می‌کنند. پس از گذشت چند هفته، خانه باجک به فروش می‌رسد و هنگامی که سرگرم تعمیرات آن می‌شوند در زیر پله‌های حیاط آن جسدی کشف می‌شود و ... برادرم وقتی ماجرا را برای آقای مجتهدی تعریف می‌کنند، می‌فرمایند: بله آقاجان ! به خاطر همین بود که عرض کردم در آن دلخوشی نمی‌بینم! قبضی که در اثر وجود این جنازه بر فضای آن خانه مستولی بود، اجازه نمی‌داد که ساکنان آن آسایش داشته‌باشند! همسایه‌ها تعریف کرده‌بودند که هیچ کس در این خانه دوام نمی‌آورد و پس از مدت کوتاهی اثاثیه کشی می‌کرد و می‌رفت! و علت آن را کسی نمی‌دانست! جاذبه ولایی حضرت رضا – علیه السلام – و تعلقات ما استاد مجاهدی در مورد خاطرات خود از سفر مشهد نقل می کنند : به خاطر دارم که روزی از قم عازم عتبه بوسی علی بن موسی الرضا – علیه آلاف التحیه و الثنا – بودم. به هنگام خدا حافظی با دوستان، آقای حاج سراجی به من گفت: اگر توفیق زیارت آقای مجتهدی را پیدا کردید از قول من به ایشان بگویید که از حضرت بخواهند کمند جاذبه خود را رها کرده و ما را هم به مشهد بکشند! آقای حاجی سراجی از دوستان آقای مجتهدی بودند و در قم کارخانه داری می‌کردند. هنگامی که در مشهد به محضر آن مرد خدا شرفیاب شدم و پیام آقای حاج سراجی را به ایشان ابلاغ کردم، فرمودند: آقاجان! جاذبه ولایی حضرت نه تنها ما را که تمامی عوالم را به طرف خود می‌کشد ولی ما زنجیری برداشته‌ایم و به کمر بسته‌ایم و انتظار داریم که حضرت ما را با کارخانه‌ای که داریم به مشهد بکشند! که این شدنی نیست! هنگامی که در قم، مطلب آقای مجتهدی را با آقای سراجی در میان گذاشتم، گفتند: ای‌والله! راست گفته‌اند، مگر فکر و خیال این کارخانه لعنتی می‌گذارد که ما توفیق زیارت امام رضا را پیدا کنیم؟!... برکات مادی و معنوی صلوات استاد مجاهدی نقل کرده اند : آقای محمد آزادگان از شعرای با اخلاص این زمانه است و محضر بسیاری از بزرگان را نیز درک کرده است .ایشان می گفتند: به هر کاری که دست می‌زنم و به هر شغلی که روی می‌آورم، ادامه پیدا نمی‌کند و زندگی‌ام سامان نمی‌گیرد. شنیده‌ام که به زودی عازم مشهدالرضا هستید، التماس دعای مخصوص دارم. ضمناً در این سفر آقای مجتهدی را هم اگر دیدید از ایشان بپرسید: گیر کار من کجاست؟! و چه کنم که از این وضع نابسامان رهایی پیدا کنم؟ در آن سفر، توفیق دو ماه اقامت در مشهد نصیبم شد و با عنایت حضرت ثامن الائمه روزی نبود که به محضر آقای مجتهدی شرفیاب نشوم و از زیارت ایشان حظ معنوی نبرم. روز آخر به هنگام خداحافظی، آقای مجتهدی فرمودند: فراموش کردید که پیام دوست شاعرتان را به من بگویید! عرض کردم: در محضر شما اغلب اوقات، خودم را هم فراموش می‌کنم! و بعد پیام آقای آزادگان را با ایشان در میان گذاشتم. فرمودند: آقاجان! ایشان آدم با صفایی هستند و در هر کتابی که ذکری پیدا می‌کنند به آن مشغول می‌شوند، مدتی است هم به گفتن ذکر «لا اله إله الله» سرگرم ‌شده‌اند! این ذکر خاص کملین است واثرش این است که همه تعلق‌ها و دلبستگی‌ها را از انسان می‌گیرد! چند صباحی است که شغل او را هدف قرارداده‌اند و اگر به این ذکر ادامه دهند تمام چیزهایی را که تعلق خاطر دارند از ایشان خواهند گرفت. از قول من به ایشان بگویید: فوراً ذکر «لا اله إله الله» را قطع کند و به ذکر صلوات بپردازد. در ذکر صلوات برکت‌های مادی و معنوی زیادی است. هم کار دنیای آدمی را سامان می دهد هم سیر اخروی او را. هنگامی که به قم بازگشتم، آقای آزادگان به دیدارم آمد. آن چه را که از آقای مجتهدی شنیده بودم برای او نقل گردم، گفت: درست فرموده‌اند، مدتی است که به گفتن «لا اله إله الله» مشغولم! و نمی‌دانستم که این ذکر چنین آثاری هم دارد. از این پس به ذکر صلوات می‌پردازم تا ببینم چه می‌شود؟! پس از گذشت چند روزی، آقای آزادگان به عنوان حسابدار یکی از فروشگاه‌های عمده نساجی در قم مشغول به کار شد و سالها در همان سمت انجام وظیفه کرد تا باز نشسته شد. عظمت معنوی حافظ! جناب مجتهدی در مورد عظمت معنوی جناب حافظ برای استاد مجاهدی نقل کرده اند : روزی مأمور شدم تا به اصفهان رفته و به مدت یک هفته مرکب یکی از روضه خوان‌های اهل بیت را تر و خشک کنم! ایشان می فرمودند: بعد از اتمام ماموریت ، از خانه که بیرون آمدم، مأموریت دیگری به من محول شد که بایستی به شیراز می‌رفتم. وقتی به دروازه قرآن شیراز رسیدم، نوری مرا تا حافظیه همراهی کرد. پس از زیارت مرقد لسان الغیب، از دیوان خواجه فال گرفتم، این غزل آمد: تا ز میخانه و می نام و نشان خواهدبود سر ما، خاک ره پیر مغان خواهدبود حلقه پیر مغانم ز ازل در گوش است بر همانیم که بودیم و همان خواهدبود بر سر تربت ما چون گذری همت خواه که زیارتگه رندان جهان خواهد بود... چشمم آن دم که ز شوق تو نهد سر به لحد تا دم صبح قیامت نگران خواهدبود... پس از خروج از حافظیه، باطناً دریافتم که باید به مشهد برگردم. در اثنای راه با خود فکر می‌کردم که در زیارت آرامگاه لسان الغیب چه فیضی نهفته است که انسان را از اصفهان به شیراز می‌کشند و پس از کسب این توفیق، آدمی را بلافاصله به دیار دیگری فرا می‌خوانند؟! بعدها که انس بیشتری با غزلیات حافظ پیدا کردم به عظمت معنوی او بیشتر پی بردم و فهمیدم که خواجه شیراز از محارم درگاه است. آن مرد خدا سپس آه سردی کشیده ومی فرمایند : آقاجان! چندین سال است که از این ماجرا می‌گذرد. ما را در مسیر سلوک، از هیچ کوچه و پس کوچه‌ای نبردند جز آن که جای پای لسان الغیب را در آنجا دیده‌ایم! کسانی که با راز و رمز سلوک آشنایند، نشانه‌های راه را در غزلیات او می‌بینند، و جمعی کور دل نیز به تفسیر و تکفیر او سرگرمند! شعر حافظ حکم آینه‌ای را دارد که صورت باطنی هر کس در آن نقش می‌بندد! عمل جراحی بدون بیهوشی! جناب مجتهدی برای عمل جراحی پروستات در یکی از بیمارستانهای تهران بستری می‌شوند و برای انجام عمل دو پیش شرط می‌گذارند: 1) عدم بیهوشی؛ 2) عدم تزریق خون؛ هیأت پزشکی ابتدا از پذیرفتن این دو شرط خودداری می‌کنند و به ایشان می‌گویند انجام عمل جراحی بدون بیهوشی امکان ندارد و به خاطر خونریزی‌های ناشی از جراحی در طول عمل ناگزیر از تزریق خون خواهیم بود، ولی وقتی به آنان گفته شد که حساب ایشان از دیگر بیماران جداست و انسان فوق العاده‌ای هستند، با اخذ امضاء از همراهان آقای مجتهدی مبنی بر این که اگر در حین عمل یا بعد از آن خطری متوجه ایشان شود کادر پزشکی بیمارستان و پزشک جراح مسؤلیتی نخواهند داشت، حاضر می‌شوند که بدون بیهوشی و تزریق خون این عمل جراحی را انجام دهند. یکی از پزشکان حاضر در اتاق عمل که اعتقاد چندانی به کرامت مردان خدا نداشت و قبلاً از این و آن جریان‌هایی را در مورد آقای مجتهدی شنیده بوده ولی باور نکرده! مدتها در جستجوی آن ولی خدا بوده تا به چشم خود امر خارق‌العاده‌ای را از ایشان ببیند! و ایشان را با نام (جعفر آقا) می‌شناخته نه آقای مجتهدی. هنگامی که تیم پزشکی در اتاق عمل آمادگی خود را برای شروع عمل جراحی اعلام می‌کند آقای مجتهدی همان پزشک را به کنار خود خوانده و دست او را در دست می‌گیرند و با گفتن چند ذکر نادعلی از خود می‌روند و اسباب حیرت آن پزشک و دوستان او می‌شوند. هیأت پزشکی برای حصول اطمینان، محل عمل را با تیغ جراحی خراش مختصری می‌دهند تا عکس العمل آن مرد خدا را ببینند ولی مشاهده می‌کنند که ایشان اصلاً احساس درد نمی‌کنند و هیچ عکس‌العملی از خود نشان نمی‌دهند! عمل جراحی حدود دو ساعت به طول انجامید بی آن که به خاطر افت فشار خون ناگزیر از تزریق خون شوند! هنگامی که آقای مجتهدی پس از انتقال به اتاق چشمان خود را باز می‌کنند، همان دکتر را در کنار تخت خود مشاهده می‌کنند که سرگرم گرفتن فشار خون می‌باشد و صحنه شگرف اتاق عمل را مرتباً در ذهن خود مرور می‌کند ولی پاسخی برای پرسش‌های خود نمی‌یابد! هنگامی که یکی از همراهان آقای مجتهدی به او می‌گویند: دیدید نیازی به بیهوشی و تزریق خون نبود؟! جعفر آقا انسان خارق‌العاده‌ای است! حساب مردان خدا از مردان عادی جداست! دکتر پی به اشتباه خود می‌برد و از این که آن روز و به چشم خود در اتاق عمل آن صحنه عجیب عمل جراحی را دیده ولی آقای مجتهدی را نشناخته معذرت‌خواهی می‌کند و می‌گوید: حالا می‌فهمم که چرا آقای مجتهدی دست مرا در دست خود گرفتند و با گفتن چند ذکر « نادعلی » بدون بیهوشی آماده عمل جراحی شدند و در طول عمل جراحی پروستات با آن که طبعاً بسیار درد آور است از خود عکس‌العملی نشان ندادند که هیچ، الآن هم از خوردن دارو و تزریق آمپول برای تسکین درد ناشی از عمل جراحی خودداری می‌کنند! با این کار خواستند پرده‌ای از کرامات وجودی مردان خدا را به من نشان بدهند تا در مورد آنان دچار تردید نشوم! فلانی سیر برزخی خود را آغاز کرده‌است! استاد مجاهدی در این باره نقل می کنند : در دو روز آخری که حجت‌الاسلام حاج احمد آقای خمینی تحت مراقبت‌های ویژه پزشکی قرار داشتند و چند تیم پزشکی در جماران برای ادامه حیات ایشان بی وقفه تلاش می‌کردند، حجت الاسلام حاج سیدحسن خمینی تلفنی از من خواستند تا با پرواز به مشهد، نظر آقای مجتهدی را درباره وضعیت پدر بزرگوارشان جویا شوم. روز چهارشنبه با هواپیما به مشهد مشرف شدم و پس از عتبه بوسی علی بن موسی الرضا – علیهما آلاف التحیه و الثنا _ و تقاضای ملاقات با آن ولی خدا به هتل محل اقامت بازگشتم در حالی که برای زیارت آقای مجتهدی لحظه شماری می‌کردم. مدتی گذشت و از دفتر هتل به اتاق من زنگ زدند که کسی حامل پیغامی برای شماست! حامل پیغام را تا آن لحظه ندیده ‌بودم و او را نمی‌شناختم. پس از سلام و احوالپرسی گفت: آقا سلام داشتند و از این که به خاطر شدت بیماری و بستری بودن قادر به ملاقات نبودند عذرخواهی کردند و فرمودند به آقای مجاهدی بگویید: فلانی از دوشنبه گذشته سیر برزخی خود را آغاز کرده‌است! جریان امر را تلفنی با حاج حسن آقا در میان گذاشتم و گفتم: که به نظر جناب مجتهدی کار از کار گذشته ‌است. بعدها شنیدم وقتی که مادربزرگوار آن مرحوم، از این خبر مطلع می‌گردند، منقلب شده و می‌فرمایند: این حرف باید درست باشد چون سال‌ها پیش یکی از اولیای خدا در لبنان و پیش از پیروزی انقلاب اسلامی به حاج احمد آقا گفته بود که بیش از پنجاه سال عمر نخواهی‌کرد، و روز دوشنبه گذشته، فرزندم پنجاه سالش تمام شده ‌بود. فردای آن روز، خبر در گذشت حجت ‌الاسلام حاج سیداحمد آقای خمینی – رحمت الله علیه – اعلام شد و جنازه آن مرحوم در جوار مرقد امام (قدس سره) به خاک سپرده شد.
چهارشنبه 20/9/1387 - 18:4
ازدواج و همسرداری

1 – عشق معطوف به غیر از خود است. در حالیكه محور هوس خود فرد و لذت اوست. جملات زیر را مقایسه كنید:
- ( من) دوستت دارم
- ( من) برات می میرم                                                                                      
- (برای من) هیچكس مثل تو نمیشه
- ( من ) همیشه به فكر توام
-( من) را فراموش نكن
- ( من ) از تو رنجیدم
در حالیكه در عشق، توجه به حالتها و لذتهای خود نیست. و خواست و شرایط معشوق جایگزین خودخواهی فرد می شود.
جمله معشوق است و عاشق پرده ای
زنده معشوق است و عاشق مرده ای
2 – هوس پاسخ به یك نیاز جسمانی و روانی است، مثل نیاز به آب، نیاز به اكسیژن ، نیاز به غذا. ولی عشق فراتر از یك چنین نیازی هست. عشق فراهم آورنده رشد و خودشكوفایی فرد است. لذا فردعاشق خود را خوار نمی كند، كوچك نمی كند. عشق عزت و احترام دارد و این احترام از روی بی نیازی و بزرگی عشق حاصل می شود. شاید در فیلم ها دیده و شنیده باشید كه فردی می گوید« من عشق را گدایی نمی كنم».
هر چه جز عشقست، شد ماكولِ[1] عشق
دو جهان یك دانه پیش نَولِ[2] عشق
دانه یی مر مرغ را هرگز خورَد؟
كاهدان مر اسب را هرگز چَرَد[3]؟
3 – عشق محدود كننده و زندانی كننده معشوق نیست. عشق آزاد كننده است. اگر فردی را مجبور كنیم كه همه علائق ، سلیقه ها و تفكراتش را فقط متوجه ما كند و فقط به ما بیندیشد، او را محدود به خودمان كرده ایم، نه اینكه عاشق خودكرده باشیم. در واقع این عشق نیست، این یك هوس است و ما را وابسته به شخص دیگری نموده است.
آنكه او بسته غم و خنده بود
او بدین دو عاریت زنده بود
باغ سبز عشق، كو بی منتهاست  
جز غم و شادی درو بس میوه هاست
عاشقی زین هر دو حالت، برترست 
بی بهار و بی خزان ، سبز و ترست
در نگنجد عشق در گفت و شنید
عشق، دریایی ست قعرش ناپدید.
4 – عشق با بدبینی و سوء ظن همراه نیست. عشق یك اعتماد است. یك اطمینان است و پس از شناخت رفتار، گفتار و احساسات معشوق، و به جهت یك آگاهی عمیق به وجود می آید. لذا ابتدا اعتماد به وجود می آید و بعد عشق منعقد می شود.
بعضی ها می پرسند «باید اول عاشق شد بعد ازدواج كرد یا اول ازدواج كرد بعد عاشق شد؟!»
در جواب باید گفت: اگر بعد از ازدواج بخواهی عاشق بشوی كه كار از كار گذشته است و آن فرد هر خصوصیت یا رفتار و یا افكار و احساسی كه داشته باشد، باید تحمل كنید، نام این عشق نیست.
از طرف دیگر بدون بررسی ، شناخت ، تحقیق و ارتباط رسمی چگونه می توان عاشق فردی شد تا در پی آن ازدواج كرد؟ ( یعنی روش عاشق شدن قبل از ازدواج چگونه است)
خلاصه اینكه، طی یك فرایند رسمی كه خانواده ها در جریان هستند، و ارتباطات شما آشكار و شفاف هست. با مشورت و بررسی شما و خانواده هایتان از فرد مقابل آگاهی به دست می آورید، تناسب رفتارها، نقاط ضعف ، احساسات و افكار یكدیگر را می سنجید و سایر معیارهای مطلوب را دقیقا ارزیابی می كنید. بدیهی است كه اگر این موارد مثبت باشد خواه ناخواه شما عاشق فرد می شوید( نه هوس پیدا كنید).
اما هوس اینست كه معمولا به صرف مجاورت ایجاد می شود. همكلاسی، هم محله ای، همكار، فامیل و ...، می بینید، خنده ها و عشوه هایش را حس می كنید، شیطنتها ، بازیگوشی ها، و كلاس گذاشتن هایش را نظاره می كنید، به دلتون می افتد كه عاشقش هستید و با خیالات مستمر از او غولی می سازید كه فقط بعد از ازدواج شكسته می شود و واقعیت آن روشن می شود. معمولا چنین دو نفری به جای شناخت یكدیگر، انرژی خود را صرف احساسات یكدیگر می كنند، دل میدهند و قلوه می گیرند، هر روز به تعداد زیادی برای یكدیگر می میرند، یا حداقل غش می كنند  و تعارفات كلاس بالا نصیب هم می كنند، از وجود یكدیگر ممنون می شوند، از هم زیاد تشكر می كنند، با مطالعاتی كه در مورد مخ زنی دختر یا پسر در اینترنت یا ....آموخته اند سعی می كنند طرف مقابل را شیفته خود سازند ( به هر قیمتی)به هم زیاد كادو می دهند، متون ادبی جالب ، آهنگهای احساس نواز، و مبالغه های غیر عقلانی به یكدیگر پیشكش می كنند، كم كم نقش پدر، مادر، دوستان، همكاران و ... را حذف كرده و همه را یك جا به محبوب خود پیشكش می كنند، و وقت خود را یا با او پر می كنند یا با خیالات او سر می كنند و در خیالات خود او را تك ستاره ای می دانند كه آسمان قلب آنها را نورانی می كند، بدون او زندگی معنی و مفهوم و شور خود را از دست می دهد. او یك انسان نیست، یك فرشته است، او هیچ عیبی ندارد، و فقط و فقط مهر و عشق و صفا و نقاط مثبت است. تصور از دست دادن او ، كابوسی وحشتناك هست. مفعول شعرهای تمام ترانه های شاد و غمناك به نوعی به محبوب آنها بر می گردد، واینگونه این احساسات غیر قابل كنترل می شود ، در حالیكه عشق همانطور كه گفته شد، فرایند مشخصی از آگاهی می باشد. منظور این نیست كه از احساس تهی باشد، نه ، اما احساس یكی از پارامتر های مهم در كنار پارامترهای آگاهی هست كه نمی تواند جای خالی دیگر خصیصه ها را پر كند.
احساس انفجار آمیز در رابطه ها منجر به تحریف واقعیت ها شده و آنقدر آب را گل آلود می كند كه خود فرد به هیچ وجه قادر به شناخت صحیح طرف مقابل خود نیست. و پس از فروكش كردن احساست، پس از ازدواج ، تفاوت میان خیالات خود و واقعیت ها را درك می كنند.
5 – عاشق، خود را ملزم می داند كه حریم عشق و معشوق را رعایت كند و هنجارها را به نفع لذت خود نمی شكند. عاشق در پی كام گرفتن از معشوق، پیش از آنكه این حریم كامل و رسمی شود، نیست. باید كانون خانواده شكل گیرد و انعقاد پیمان زناشویی انجام پذیرد و طرفین مسئولیت زندگی و تعهد كامل را نسبت به هم بپذیرند. هر گونه خلوت، لمس و ارتباطی كه جنبه لذت جویی داشته باشد (قبل از تعهد كامل زناشویی و در چارچوب قانون)، صرفا آسیب پذیری عشق را به همراه دارد و این آزمایش كردن عشق نیست، بلكه سیراب كردن هوس و عطش شهوانی است.
عشق هایی كز پیِ رنگی بُوَد
عشق نَبوَد ، عاقبت ننگی بود       
6 –  چنین مواردی از نشانه های هوس هستند: زودرنجی، قهر و آشتی ، دل خوری، نگرانی، تردید ، عجله در به نتیجه رسیدن، امروز و فردا كردن، زبان بازی كردن، با چند نفر ارتباط صمیمی وعمیق عاطفی گرفتن، رویاپردازی در مورد فرد، چشم پوشی از نقاط ضعف آن شخص و ... ، همه از نشانه های هوس است، در حالیكه عشق ، قامتی رعناتر، بزرگتر ، قوی تر و منحصر به فرد دارد و از همه مهمتر آرامش بخش است و نگرانی از درست رفتن، ندارد. عشق هایی كه نگرانی آفرین، اضطراب آور و دمدمی مزاج و به ظواهر فرد بستگی دارد، همان هوسها هستند كه « محور من» در آنها قوی است . یعنی فرد همه چیز را برای خودش می خواهد ، نه معشوق
هر كه را جامه ز عشقی چاك شد
او ز حرص و جمله عیبی پاك شد
شاد باش ای عشقِ خوش سودای ما
ای طبیبِ جمله علت هایِ ما
ای دوایِ نخوت و ناموسِ ما
ای تو افلاطون و جالینوس ما
جسمِ خاك از عشق ، بر افلاك شد
كوه، در رقص آمد و چالاك شد
7 – عشق پیش نیاز لازم دارد.
یعنی فرد باید رشد كند و از مراحلی بگذرد تا نوبت به عاشق شدن برسد. كسی كه هنور با والدینش درگیر است، سازگاری با همكاران ندارد، رابطه صمیمانه ای با دوستانش ندارد. افسرده و مضطراب است، تصمیم های مهمی در زندگی نگرفته یا به اجرا در نیاورده است، از این شاخه به آن شاخه می پرد، هدف زندگی خود را شفاف ترسیم نكرده است. و حتی در انتخاب هنجارها به انتخاب ثابتی برای وضع ظاهری ، پوشش و نحوه رفتارش نرسیده است و مردد بوده و روز به روز شكل به شكل می شود و هویت خود را نیافته است، مانند كودك پیش دبستانی است كه برای اردو به دانشگاه رفته باشد، او هرگز نمی تواند در نقش دانشجو باشد. حتی اگر بر روی صندلی های دانشگاه بنشیند. لذا عشق پس از بلوغ عاطفی ، بلوغ اجتماعی، بلوغ فكری، بلوغ روانی و ...، پیدا می شود، در غیر این صورت فقط هوس خامی بیش نیست.
8 – عشق باید یك وحدت و یكپارچگی بین شما ، افراد و همه هستی ایجاد كند. اگر رابطه دختر و پسری، با پنهان كاری، تعارض ، درگیری با دیگران، احساس گناه، اضطراب، تردید، و قطع روابط اجتماعی با دیگران، مشكل در شغل ، تحصیل ، روابط خانوادگی و ...، همراه هست باید مطمئن شد كه هوس، خود را به جای عشق به آنها معرفی كرده است. و چنین شروعی برای رابطه، پایان هایی به مراتب دردناكتر و فجیع تر به همراه دارد.
در نگنجد عشق در گفت و شنید 
عشق، دریایی ست قعرش ناپدید
چهارشنبه 20/9/1387 - 17:39
آموزش و تحقيقات

()

444

راهنمای پرورش و نگهداری زنبور عسل
لوازم مورد نیاز برای زنبورداری
كندو
خصوصیات یك كندو ازورود زنبورهای مهاجم جلوگیری كند. مقاوم در برابر اثرات مخرب نور خورشید و باران باشد. مانع از نفوذ موریانه ها گردد. اغلب كندوها چوبی هستند و رایج ترین آنها به نامهای مدرن یا ملی هستند.
قسمتهای مختلف یك كندو از پائین به با لا تخته تحتانی - طبقه - پنجره ملكه - قابها و زیرسازی آنها - صفحه جدا كننده - سرپوش
ابزارآلات زنبورداری لباس كار زنبورداری - یك جفت پوتین یا چكمه خوب - یك جفت دستكش - توری جهت پوشاندن صورت - دودی یا دودكن - كاردك زنبورداری - كلاه - برسی یا شاه پر- قفس ملكه - بچه گیر - یك قوطی كبریت
دودی یا Smoker زنبوران عسل تندخو به سادگی به زنبوردار اجازه خارج كردن عسل از كندو را نخواهند داد. برای تخفیف دادن حملات آنها و یا اداره كردن زنبوران زمانی كه كندو مورد بازدید قرار می گیرد از وسیله ای بنام دودی یا دود كن استفاده میشود. برخی از دودكن ها از قلع و برخی از مس یا استیل ضد زنگ ساخته شده اند ویك دودكن باید دمنده قوی (ماق) و مخزن آتش مناسب داشته باشد. بسته های مقوای نازك ،گونی كنف خشك و بخصوص پوسیده ،تكه های پارچه یا لباس پشمی كهنه ،چوب پوسیده و پهن گاو بهترین سوختها برای دودكن به حساب می آیند.
چند نكته راجع به زنبورداری 1-رنگ كندوها را اغلب به علت تشخیص بهتر آنها و انعكاس حرارت و جلوگیری از نفوذ گرما به داخل كندو سفید انتخاب می كنند. 2- فضای مورد نیاز برای فعالیت هر زنبور در كندو حدود 8 میلی متر می باشد. 3- زنبورها از رنگهای سیاه و قهوه ای خوششان نمی آید و در هنگام كار از بكار بردن وسایل این رنگی باید خودداری كرد.
آناتومی وانواع زنبور عسل زنبور عسل موجودی است كه به صورت اجتماعی زندگی می كند و به دو صورت نر و ماده می باشد كه ماده ها شامل ملكه و زنبور كارگر می باشند. قسمتهای مختلف بدن یك زنبور سر: (چشمها- شاخك ها- ضمائم دهانی- مغز و غدد گوناگون ) سینه : ( بالها و پاها به آن اتصال دارند و مركز حركتی بدن زنبور است ) شكم: ( دستگاه گوارش – تنفس و گردش خون – نیش یا زوائد تولید مثلی است) چشمها: دوعدد چشم مركب با چندین عدسی در دو طرف سر و سه چشم بسیار ساده كوچك بر روی فرق سر
دستگاه گوارش شامل فك و خرطوم است .
كار فك یا ماندیبول mandible گزش، جویدن ، مكش و عمل لیسیدن آلت چنگ زدن به منظور: جمع آوری گرده – موم كاری – تمیز كردن كندو – جنگیدن – برداشت كردن و چیدن – كار با بره موم و تثبیت آن - پرستاری نوزادان
انواع زنبور: هر كلنی شامل ملكه ، چند زنبور نر ، هزاران كارگر و نوزاد (تخم- لارو و شفیره می باشد.)
ملكه:زنبور ملكه بزرگتر از زنبور كارگر و طویل تر از زنبور نر است و تنها یكبار جهت جفتگیری از كندو خارج می شود.وظیفه عمده ملكه تخم گذاری بوده و در طول اوج فصل پرورش نوزادان بین 1500 تا 3000 تخم می گذارند.
جفتگیری ملكه اصطلاحا این عمل را پرواز عروسی (Neptune) می گویند كه 5 روز پس از خروج ملكه از سلول نوزادی اتفاق می افتد.ملكه به همراه بسیاری از زنبور های نر به پرواز در می آید او در ارتفاعات بالا پرواز كرده و تنها چند نر از 500 نر موفق به جفتگیری می شوند. ارگان نرینه زنبور نر موفق, پس از جفتگیری شكسته و در ارگانلهای حیاتی ملكه گیر می كند و باعث مرگ زنبور نر می شود و ملكه 3 الی 4 روز بعد از جفتگیری تخمگذاری می كند.
زنبورنر:تنبل ترین زنبورهاست و تنها وظیفه آنها جفتگیری با ملكه است.
زنبور كارگر:كوچكترین و پرجمعیت ترین زنبوران عسل هستند و 98 درصد جمعیت كلنی را تشكیل می دهند .
وظایف یك زنبور كارگر عمل پاكسازی و نظافت - تغذیه و مراقبت از نوزادان - شان سازی - كمك كردن به ملكه - پرواز جهت یابی - تهویه كندو - وظایف محافظتی - جاسازی عسل ، گرده ، شهد و آب در سلولها - جلوگیری از غارت
رقص زنبورچیست؟
رقص نیم دایره ای یا دم جنبان...: رقص نیم دایره كه جهت آن به سوی بالا باشد بدین معنی است كه غذای پیدا شده در جهت خورشید است.رقص نیم دایره كه جهت آن به سوی پایین باشد بدین معنی است كه غذای پیدا شده در خلاف جهت خورشید قرار دارد.رقص نیم دایره ای كه در زاویه 60 درجه به چپ نسبت به خط عمود انجام می گیرد به كارگران می گوید كه مسیر خود رادر 60 درجه به چپ در مسیر خورشید به منظورپیدا كردن غذا قرار دهند.رقص در زاویه 120 درجه به سمت راست نسبت به خط عمود به آنها می گوید راه خویش را در 120 درجه به سمت راست نسبت به خورشید قرار دهند.
رقص دایره ای : یعنی زنبور پیش آهنگ منبعی پیدا كرده و نیاز به برداشت است و در دسترس است ، واین محل دارای بوی خاص می باشد.

چهارشنبه 20/9/1387 - 17:36
موبایل

مطمئنأ تمامی شما نرم افزار مایکروسافت پاورپوینت را میشناسید. به وسیله پاورپوینت میتوانید اسلایدهایی از ناگفتنی های خود فراهم آورید ، آن را تزئین کنید و در نهایت بر روی صفحه نمایش یا به كمك یك ویدیو پروژكتور بر روی پرده به نمایش درآورید. محیط این نرم افزار بر عكس محیط MS Word جای گزافه گویی نیست ، بلكه شما در آن رئوس مطالب را می گویید و شكلها و نمودارهای خود را در آن نمایش می دهید و در نهایت آنچه در ذهنتان می گذرد و در قالب بیان نمی گنجد را به تصویر میکشید. اسلایدهای حاصل در اصل پوستری از سخنان شما هستند. نکات کلیدی خاصی در پاورپوینت نهفته است که با دانستن آنها میتوانید به این بوم متحرک ، طراوت بیشتری ببخشید. در این ترفند قصد داریم به معرفی این نکات اساسی و کلیدی بپردازیم.


چیدمان داخلی یک اسلاید
سعی کنید اکثر تغییر و تحولات مورد نظر خود را از طریق روشهای کلی و استانداردی که Powerpoint ارائه می نماید انجام دهید. هر چیز در پاور پوینت در قاب مخصوص خود جای می گیرد. همین طوری نمی توان در یک اسلاید شروع به تایپ نمود. باید یک جعبه متنی داشته باشیم و در آن متن یا تیتر مورد نظر خود را بنویسیم. برای ارائه و نمایش مجموعه اسلایدهایتان بدون هول شدن F5 را بفشارید و برای رفتن از یک اسلاید به اسلاید بعدی کافی است یکبار ماوس را کلیک کنید و یا دکمه فلش سمت راست یا بالا را بفشارید. F5 نمایش را از اولین اسلاید شروع می کند.

ساختن اسلاید و پنهان کردن آن
گزینه Duplicate silde منوی Insert از اسلاید جاری یک کپی دیگر درست می کند. ترفند کلیک راست روی آیکن اسلاید برای حذف یا پنهان کردن اسلایدها نیز بسیار کارآمد است. امتحانش کنید Hidden یا پنهان بودن یک اسلاید برای اسلایدهای توضیحی که به کمک Hyperlink به سراغشان می رویم. ولی نمی خواهیم در روال عادی نمایش دیده شوند و فقط در صورتی که رویشان کلیک کنیم نشان داده شوند کلی به کار می آید.

اسلایدها افقی یا عمودی
می توانید بگویید اسلایدها Lanscape و Portrait باشند. برای این کار سراغ Page Setup از منوی File بروید. نمی توان در آن واحد در یک نمایش هم اسلاید عمودی داشت و هم اسلاید افقی.
برای چنین هدفی بایستی دو نمایش جداگانه بسازید و در اولی یک لینک به دومی ایجاد کنید. نمایش اول دارای تنظیم صفحات افقی و نمایش دوم دارای تنظیم صفحات عمودی می باشد. در خاتمه نمایش دوم درباره آن را لینک به نمایش اول می کنید.
در حین اجرای یک پرزنتیشن برای متوقف ساختن یا ادامه دادن نمایش در پرزنتیشن کلید S و یا علامت بعلاوه را بفشارید برای ختمه نمایش اسلایدها Esc و یا Ctrl + Break را بفشارید.
برای رفتن به یک اسلاید با شماره خاص شماره اسلاید را وارد نموده Enter را فشارید. برای رفتن به اسلاید مخفی بعدی از کلید H استفاده کنید.
برای رفتن به اولین اسلاید 1+Enter را بفشارید و یا آنکه هر دو دکمه ماوس را همزمان دو ثانیه نگهدارید.

توقف نمایش اسلایدها
برای آنکه در حین نمایش متوقف شوید و یک صفحه با زمینه مشکی رنگ نشان داده شود کلیه B را بفشارید. برای نمایش یک صفحه یا زمینه سفید کلید W را بفشارید.

استفاده از اشاره گر ماوس به عنوان پرینتر
برای نمایش یا مخفی کردن اشاره گر ماوس و همینطور نوار ابزار Slideshow در حین نمایش کلید A و یا علامت مساوی را بفشارید. (بعضی وقتها علامت سفید اشاره گر ماوس روی زمینه نمایش ما خیلی توی چشم می آید) برای تبدیل اشاره گر ماوس به یک نقطه رنگی مثل یک پوینتر Ctrl + P کمک بگیرید.
برای مخفی کردن سریع نوار ابزار Slideshow کلید Ctrl + H و برای خاموش کردن آن ظرف 15 ثانیه Ctrl + U را بفشارید. برای نمایش دوباره اشاره گر ماوس Ctrl + A در خدمت شماست.
برای اجرای انیمیشن بعدی یا رفتن به اسلاید بعدی از N استفاده کنید. برای قبلی هم از P استفاده نمایید.

ساختن یک اسلاید خلاصه مطالب
اگر به طور خلاصه در یک اسلاید بخواهید بگویید که در اسلایدهای بعدی چه خواهید گفت یک اسلاید خلاصه مطالب بسیار کارآمد خواهد بود. برای این کار به نمایش Slide Sorter از منوی View‌ بروید و در آنجا اسلایدهای مورد نظر برای خلاصه سازی را با پایین نگهداشتن کلید Shift انتخاب کنید. سپس از نوار ابزار Slide Sorter گزینه Summary Slide را انتخاب کنید. این اسلاید خلاصه به صورت پیش فرض به عنوان دومین اسلاید نمایش قرار می گیرد و حاوی تیتر اسلایدهای منتخب خواهد بود. خلاصه مطالب به طور پیش فرض دارای رئوس مطالب تیترهای اسلایدهای موجود می باشد.

چهارشنبه 20/9/1387 - 17:32
دانستنی های علمی

 

جو گیاهی است یك ساله كه ارتفاع ساقه استوانه ای آن بسته به ارقام مختلفه از 100 ـ 40 سانتی متر فرق می كند.خواص جو:جو به طور كلی در طب سنتی به سه صورت مختلف استعمال می شود:1)جوی كامل كه دانه با سبوس روی آن باشد و فقط دنباله آن را كنده باشند. 2)جوی مقشر یا پوست گرفته كه عملاً قسمتی از پوست آن گرفته شده است. 3)جوی سفید كرده كه تمام پوست و سبوس آن را گرفته و به صورت جوی سفید درآمده باشد كه در اصطلاح به آن جوی مرواریدی می گویند.جوی كامل معمولاً برای تهیه غرغره ها به كار می رودو در سایر موارد از جوی مقشر یا جوی كاملاً سفید استفاده می شود.مالت جو كمك به هضم غذا می كندو مغذی است و سینه را نرم می كند، برای معالجه سوء هاضمه تجویز شده است.خوردن دانه جو تشنگی را فرو می نشاند. تب را برطرف می كند و به عنوان مقوی و تونیك عمل می كند. و مالت در هضم غذاهای نشاسته ای خیلی كمك می كند و برای كاهش ترشح شیر كاربرد دارد. جو از نظر طبیعت طبق نظر حكمای سنتی سرد و خشك است و مواد مغذی آن از گندم كمتر است، ولی قابض و خشك كننده است. غلیان صفرا و خون را تسكین می دهد و تب های گرم و تب های سل را تقلیل می دهد. مضر مثانه است، از این نظر باید با روغن و انسیون خورده شود.اگر جو مقشر را بپزند به حدی كه جوها شكفته و خوب پخته شوند، ولی آن را نمالند و آن را صاف كرده و سردش كنند ماءالشعیر به دست می آید؛ ماءالشعیر سرد و تر است. مسكن حدت خون، صفرا، اخلاط سوخته و تب ها و امراض گرم است. حرارت باطنی را تسكین می دهد و حرارت كند و عطش مفرط را فرو می نشاند و برای سل، زخم های ریه، ذات الجنب، سردرد گرم و امثال اینها نافع است. زود هضم می شود، مولد خون صالح است و به اصطلاح خونساز است ولی معده را سست می كند. برای آلات داخل شكم اشخاص سرد مزاج مضر است و نفاخ. از این نظر باید گل قند خورده شود و در مواردی كه شكم بسته است، خوردن ماءالشعیر جایز نیست، و جمع بین ماءالشعیر سكنجبین نیز جایز نیست. اگر ماءالشعیر با نصف وزن جو آن، خشخاش كوبیده مخلوط و مانند حریره شود، برای سردرد گرم مفید است و با عناب، سپستان، انجیر و پرسیاوشان برای درد سینه و سرفه مجرب است.شیره جو كه آن را كشك الشعیر گویند سرد مایل به خشك است و غلیظ تر از ماءالشعیر است و برای اسهال صفراوی و مزاج های گرم مفید است و غرغره با آن برای ورم گلو و درد گلو نافع است.ضماد و آرد جو رادع است، ورم های سخت را تحلیل می برد، دمل های گرم را سر باز می كندو به تنهایی و یا مخلوط با هم وزن آرد جو و تخم پنیرك، برای سل، ذات الجنب، ورم های زیر بغل، سینه، پشت گوش و سایر اعضا مفید است و ضماد آن با ریوند چینی برای ورم هایی كه حرارت آنها در كمال حدت نباشد، بسیار نافع است و با سركه برای ورم های صفراوی و مخملك مفید است. اگر آرد جو نباشد، جو مقشر را با آب و یا عصاره برگ های مناسب ساییده و استفاده كنید.ضماد آرد جو با آب برای نقرس گرم و با آب گشنیز تازه برای تحلیل خنازیر و ورم های گرم سفت و ورم گلو نافع است.آب پخته جو با سركه برای جرب و خارش و آب برگ كاهو و نظایر آن برای سردرد، ورم چشم، باد سرخ و محكم كردن عضو شكسته نافع است. خوردن آرد جو با شكر غذای خوبی برای اطفال و مسكن عطش و التهاب است.نان جو ثقیل الهضم و سنگین است و نفاخ. اگر خمیر آرد جو را بگذارند كه ترش شود و در دوغ حل كنند و یك شب بگذارند بماند و بخورند برای تسكین غلیان خون صفراوی، تشنگی مفرط، قی صفراوی، تب های گرم، اسهال صفراوی و خارش بسیار مفید است.جو برای سرد مزاجان مضر است از این نظر باید با شكر خورده شود.نگاهی به تحقیقات علمی جدید در مورد خواص درمانی جو:جو از روزگاران كهن همیشه به عنوان بسته ای از تركیبات دارویی مفید برای بیماران قلبی و یبوست و دیگر اختلالات هاضمه و احتمالاً سرطان شناخته شده است. جو به عنوان دارویی برای عروق قلبی:جو، به نظر می رسد كه از چند طریق در كاهش كلسترول مؤثر است. یكی این است كه شبیه داروهای شیمیایی ضد كلسترول بازار، در مكانیسم ساخت كلسترول در كبد دخالت كرده و كلسترول را كاهش می دهد. محققان وزارت كشاورزی آمریكا در مركز تحقیقات مادیسن سه تركیب جداگانه در جو كشف كرده اند كه قابلیت كبد در ساختن كلسترول نوعLDL را مهار می كند.(LDL جزوی از كلسترول است كه مضر بوده و به رگ های خونی آسیب می رساند و منجر به حمله های قلبی می شود.)در آزمایشی خوراندن جو به خوك موجب شده كه كلسترول خون خوك تا 18 در صد پایین بیاید و بدن تردید، جو در كاهش كلسترول خون انسان نیز مؤثر است. تحقیقات دكتر روزماری نیومن استاد دانشگاه موتانا كه بر روی عده ای از مردان داوطلب انجام شد، نشان داد كه خوردن جو به صورت نان، دانه پخت و كیك كلسترول خون آنها را به میزان محسوسی پایین آورده است.این گروه پس از6 هفته هر روز سه بار با غذای خود از خوراكی های جو استفاده كرده اند و پس از 6 هفته كلسترول خون آنها 15 در صد كاهش یافته است.آزمایشها نشان می دهد هر چقدر كلسترول خون بیشتر باشد، تأثیر رژیم جو در كاهش آن بیشتر استدر آزمایش فوق گروه دیگری كه طی همان مدت 6 هفته از آرد گندم یا سبوس گندم به جای جو استفاده كرده بودند، هیچ كاهشی را در كلسترول خون نشان ندادند.به نظر دكتر نیومن خاصیت كاهش كلسترول در خون، حداقل قسمتی مدیون وجود مواد بتاگلوكان محلول در آن است. مواد بتوگلوكان الیاف صمغی هستند كه به خصوص در جو و یولاف(جو دو سر) به صورت قابل حل در آب حل می شود. این مواد نه فقط در پوسته نازك خارجی بلكه در داخل مغز دانه جو نیز وجود دارد. دكتر نیومن در حال حاضر با همكاری گروهی از دانشمندان سوئدی دست اندر كار اجرای تحقیقاتی هستند كه معلوم كند كدام واریته جو از این نظر بهترین هستند یعنی كلسترول خون را بیشتر كاهش می دهند.آزمایش هایی كه در دانشكده پزشكی دانشگاه ویسكانسن شده نیز نشان می دهد كه كپسول های حاوی روغن جو كه محتوی عواملی برای كاهش قابلیت كلسترول سازی كبد هستند، به اشخاصی كه پس از انفاركتوس عمل جراحی قلب كرده اند داده شده، موجب كاهش كلسترول خون آنها در حدود18ـ 9 در صد شده است.جو به عنوان ضد سرطان:دكتر چارلز اسون، دانشمند و كارشناس تغذیه در دانشگاه ویسكانسن، معتقد است كه در دانه های گیاهان،مواد شیمیایی ضد سزطان وجود دارد و دكتر ترول، یكی از صاحب نظران در رشته علوم تغذیه، نیز این نظریه را تدیید می كند. دكتر ترول می گوید مواد شیمیایی معروف به مهار كننده های پروتئاز كه در دانه های گیاهی از جمله در جو وجود دارند، عوامل موجب سرطان را در بستر روده ها سركوب می كنند و به این دلیل جو در ردیف مواد ضد سزطان قرار دارد.جو برای رفع یبوست:گروهی از دانشمندان معتقدند جو برای یبوست بسیار مفید است. در آزمایشاتی كه انجام دادند به این نتیجه رسیدند كه هر چه بیشتر آرد جو را تصفیه كنند، یعنی بیشتر سبوس آن گرفته شود اثر شفابخش آن كمتر می شود. بهترین راه این است كه جو با سبوس كامل به صورت آرد یا بلغور جو مصرف شود.جو سفید كرده كه اغلب در فروشگاه ها عرضه می شود، دارای آثار شفابخش كمتری به خصوص در رفع یبوست است. ولی به هر حال جو پوست كنده و بدن سبوس نیز از نظر مبارزه با بیماری های قلبی تا حدودی مفید است.دانشمندان دانشگاه ویسكانسن توصیه می كنند برای این كه از حداكثر خواص جو استفاده شود، حتی الامكان آرد كامل آن تهیه و مصرف شود، یعنی سبوس آن هیچ گرفته نشود زیرا تركیبات ضد كلسترول جو بیشتر در پوسته خارجی یعنی در سبوس جو قرار دارد. ـ بر اساس نتایج پژوهشهای جدید، جو الیاف غذایی ذوب شونده زیادی دارد و میزان كلسترول بالای خون را بسیار كاهش می دهد. كلسترول بالا میزان خطر بیماری قلبی را افزایش می دهد. پژوهشگران خوردن روزانه جو را توصیه می كنند.

چهارشنبه 20/9/1387 - 11:27
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته