• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 5028
تعداد نظرات : 1664
زمان آخرین مطلب : 3993روز قبل
دعا و زیارت
 
مسجد مقدس جمكران نامی آشنا و باصفا برای كسانی است كه روز و شب، با ایمان و اخلاص و علاقه و مودّت و محبّت، امام زمان (عج) را می‎خوانند. برای آشنایی بیش‎تر شیفته‎گان امام زمان با این مكان به معرفی این مكان می‎پردازیم.
واژه مسجد در لغت، اسم مكان و به معنای جایگاه سجده و محل عبادت است و در اصطلاح، مسجد عبادت‎گاه خاص مسلمانان است. و این واژه 28 بار در قرآن كریم ذكر شده است.
در روایات و نصوص پیرامون سیره و برخورد اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ می‎بینیم كه آن بزرگواران اهتمام ویژه‎ای به این امر مقدس داشتند حتی به دست خودشان مسجد می‎ساختند و اصحاب را به این امر ترغیب و تشویق می‎كردند.
یكی از آن مساجدی كه به دستور امام زمان (عج) ساخته شده است، مسجد مقدس جمكران می‎باشد كه دارای اهمیت و جایگاهی بزرگ در میان مردم و طبق اخبار نقل شده امیر مؤمنان علی ـ علیه السّلام ـ از این مسجد و مكان و جایگاه مقدس آن پیش‎گویی كرده است. و شخص امام عصر(عج) با بیان جایگاه والای معنوی این سرزمین، شیعیان را به حضور در آن جا و عزیز داشتن آن امر فرمودند.
محمد بن محمد بن هاشم حسینی رضوی كتاب ارزشمندی در پیرامون فضیلت شهر در سال 1179 هـ تألیف كرده است و در این كتاب خبری از وجود مقدس علی ـ علیه السّلام ـ در رابطه با مسجد جمكران خطاب به فرزند یمانی آورده است كه ما خلاصه آن حدیث را در این جا می‎آوریم و شیخ صدوق در كتاب مونس الحزین از علی ـ علیه السّلام ـ نقل می‎كند كه فرمود: «ای پسر یمانی، در اوّل ظهور خروج نماید قائم آل محمد از شهری كه آن را قم می‎گویند و مردم را دعوت كند به حق و همه خلایق از شرق و غرب به آن شهر قصد كنند و اسلام تازه گردد... كه كوه سفید به نزدیك دهی كهن در جنب مسجد است و قصری كهن كه قصر مجوس است و آن را جمكران خوانند كه از زیر یك مناره آن مسجد بیرون آید.[1]...
پس طبق این حدیث علی ـ علیه السّلام ـ وجود چنین محلی را در قم و بنای مسجدی در آن را پیش‎بینی كرده است.
1. تاریخچه مسجد جمكران
مسجد مقدس جمكران در 6 كیلومتری شهر مقدس قم واقع شده و همواره پذیرای زائرینی از نقاط مختلف ایران و جهان می‎باشد. این مكان مقدس، تحت توجهات خاصه حضرت بقیه الله الاعظم (ارواحنا فداه) قرار دارد و آن حضرت از شیعیان‎شان خواسته‎اند كه به این مكان مقدس روی آورند، چرا كه این مكان، دارای زمین شریفی است و حق تعالی آن را از سرزمین‎های دیگر برگزیده است.
لذا سزاوار است كه زائرین عزیز، از بركات این مكان مقدس، حداكثر استفاده را ببرند و مراقب باشند كه مسائل فرعی توجه‎شان را به خود جلب نكند و خود را در برابر حضرت مهدی (ارواحنا فداه) حاضر ببینند و از انجام اعمالی كه قلب مبارك آن حضرت را آزرده می‎سازد خودداری كنند.
شایان توجه است كه علما و شیفتگان آن حضرت استفاده‎های فراوان از این مسجد مقدس برده‎اند. بنابراین سعی كنید در این مكان مقدس، لحظاتی را با یاد آن عزیز بگذرانید و خالصانه برای ظهور مقدس حضرتش دعا كنید، چرا كه برطرف شدن گرفتاری‎ها تنها با ظهور آقا امكان پذیر است.
شما ای زائران عزیز كه به این محل نورانی مشرف شده‎اید! در نظر داشته باشید كه مسجد مقدس جمكران، احتمالاً محل رفت و آمد امام مهدی (ارواحنا فداه) است و آن حضرت بر اعمال همه ما در این مكان نظارت دارند. لذا به گونه‎ای در این مسجد باشیم كه آقا از ما خشنود شود و الطاف و عنایاتش شامل حالمان گردد.
تاریخچه
شیخ حسن بن مثله جمكرانی می‎گوید: من شب سه شنبه، 17 ماه مبارك رمضان سال 373 هجری قمری در خانه خود خوابیده بودم كه ناگاه جماعتی از مردم به در خانه من آمدند و مرا از خواب بیدار كردند و گفتند:
برخیز و مولای خود حضرت مهدی ـ علیه السّلام ـ را اجابت كن كه تو را طلب نموده است.
آن‎ها مرا به محلی (كه اكنون مسجد جمكران است) آوردند، چون نیك نگاه كردم، تختی دیدم كه فرشی نیكو بر آن تخت گسترده شده و جوانی سی‎ساله بر آن تخت، تكیه بر بالش كرده و پیرمردی هم نزد او نشسته است، آن پیر، حضرت خضر ـ علیه السّلام ـ بود كه مرا امر به نشستن نمود، حضرت مهدی ـ علیه السّلام ـ مرا به نام خودم خواند و فرمود:
برو به حسن مسلم (كه در این زمین كشاورزی می‎كند) بگو: این زمین شریفی است و حق تعالی آن را از زمین‎های دیگر برگزیده است، و دیگر نباید در آن كشاورزی كند.
عرض كردم: یا سیدی و مولای! لازم است كه من دلیل و نشانه‎ای داشته باشم و گرنه مردم حرف مرا قبول نمی‎كنند، آقا فرمود: تو برو و آن رسالت را انجام بده، ما نشانه‎هایی برای آن قرار می‎دهیم، و همچنین نزد سید ابوالحسن (یكی از علمای قم) برو و به او بگو: حسن مسلم را احضار كند و سود چند ساله را كه از زمین به دست آورده است، وصول كند و با آن پول در این زمین مسجدی بنا نماید. چون به راه افتادم، چند قدمی هنوز نرفته بودم كه دوباره مرا باز خواند و فرمودند: بزی در گله جعفر كاشانی است، آنرا خریداری كن و بدین مكان آور و آن را بكش و بین بیماران انفاق كن، هر بیمار و مریضی كه از گوشت آن بخورد، حق تعالی او را شفا دهد.
حسن بن مثله جمكرانی گوید: من به خانه بازگشتم و تمام شب را در اندیشه بودم، تا این كه نماز صبح را خواندم و به سراغ علی المنذر رفتم و ماجرای شب گذشته را برای او نقل كردم و با او به همان مكان شب گذشته رفتیم، و در آنجا زنجیرهایی را دیدیم كه طبق فرموده امام ـ علیه السّلام ـ حدود بنای مسجد را نشان می‎داد.
سپس به قم نزد سید ابوالحسن رضا رفتیم و چون به در خانه او رسیدیم، خادم اوگفت: آیا تو از جمكران هستی؟ به او گفتم، بلی! خادم گفت: سید از سحر در انتظار تو است. آن گاه به درون خانه رفتیم و سید مرا گرامی داشت و گفت: ای حسن بن مثله من در خواب بودم كه شخصی به من گفت: حسن بن مثله، از جمكران نزد تو می‎آید، هر چه او می‎گوید، تصدیق كن و به قول او اعتماد نما، كه سخن او سخن ماست و قول او را رد نكن.
از هنگام بیدار شدن تا این ساعت منتظر تو بودم، آن گاه من ماجرای شب گذشته را برای وی تعریف كردم، سید بلافاصله فرمود تا اسب‎ها را زین نهادند و بیرون آوردند و سوار شدیم، چون به نزدیك روستای جمكران رسیدیم، گله جعفر كاشانی را دیدیم، آن بز از پس همه گوسفندان می‎آمد،‌ چون به میان گله رفتم، همین كه بز مرا دید به طرف من دوید، جعفر سوگند یاد كرد كه این بز در گله من نبوده و تاكنون آن را ندیده بودم، به هر حال آن بز را به محل مسجد آورده و آن را ذبح كرده و هر بیماری كه از گوشت آن تناول كرد، با عنایت خداوند تبارك وتعالی و حضرت بقیه الله ارواحنا فداه شفا یافت.
ابوالحسن رضا، حسن مسلم را احضار كرد و منافع زمین را از او گرفت و مسجد مقدس جمكران را بنا كرد و آن را با چوب پوشاند.[2]
2. مسجد مقدس جمكران از دیدگاه علما
مسجد مقدس جمكران از دیدگاه علمای بزرگ شیعه و مؤلفین گران‎قدر و مبلغین بلند آوازه و بندگان وارسته پروردگار موقعیت ممتازی داشته و همواره ملجأ و پناه آنان به هنگام احساس نیاز به دستگیری در رسیدن به كمالات و حل مشكلات به شمار می‎رفته است.
عارف بزرگوار و معلم اخلاق حضرت آیت الله بهاء الدینی می‎فرمودند: هر مشكلی كه برای حوزه علمیه قم و مؤسس محترمش آیت الله حائری پیش می‎آمد با مشرف شدن به مسجد مقدس جمكران برطرف می‎گردید.
مراجع بزرگ تقلید به این پایگاه عظیم تشیع و مركز انوار ولایت اهتمام ویژه مبذول می‎داشتند و چه بسا فاصله 6 كیلومتری را با پای پیاده همراه با قلبی آكنده از ایمان و ارادت به ولی الله اعظم،‌طی می‎كردند.
آیات عظام حاج سید محمد تقی خوانساری، محمد علی اراكی، مرتضی حائری، مرعشی نجفی، محمد تقی بهجت، فاضل لنكرانی، مكارم شیرازی، صافی گلپایگانی و... خاطراتی از عنایت حضرت ولی عصر (عج) به این مكان مقدس و قداست آن دارند.
آیت الله مرعشی نجفی می‎گویند: حقیر خودم مكرر كراماتی در آن جا «مسجد جمكران» مشاهده كردم، چهل شب چهارشنبه مكرر موفق شدم كه در آن مسجد بیتوته كنم و جای تردید نیست كه از امكنه‎ای كه مورد توجه و منزول بركات الهی است این مسجد است.
آیت الله بروجردی فرمودند: اگر موفق بشوم، در قم دو كار بزرگ انجام خواهم داد. اوّل این كه: راه مسجد جمكران را باز خواهم كرد و دوّم این كه بیمارستانی در شهر قم بنا خواهم نمود.
مقام معظم رهبری می‎فرمایند: مسجد جمكران گنجینه فناناپذیر شیعه می‎باشد و باید از آن بهره‎مند شویم.[3]
در این مسجد مقدس كرامات بزرگی دیده شده كه مجال تعریف آن نیست و همه این كرامات در واحد كرامات مسجد مقدس جمكران به ثبت رسیده است.
ن: 1326 م مختار اصلانی
[1] . انوار المشعشعین، ج 1، ص 197.
[2] . نوری،‌حسین، نجم الثاقب، ص 230، ناصر الشریعه، تاریخ قم، ص 60.
[3] . جمكران، تجلیگاه صاحب الزمان، سید جعفر میر عظیمی، ص 35.
سه شنبه 26/9/1387 - 9:25
دعا و زیارت
 
قم كه همواره قیام را با خود به همراه دارد اسم با مسمایی برای این شهر است كه بنا به نقلی پیامبر خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ بر آن نهاده است. تاریخ این دیار یادآور مجاهدت‎ها و استقامت‎های علمای بزرگی در طول قرن‎ها می‎باشد. هر چند این سرزمین همواره جوشش‎گاه مبارزه و قیام علیه ستمگران بوده است، ولی نهضت اسلامی كه از سال‎های 1341 آغاز و در 22 بهمن 1357 به ثمر رسید، تنها نهضت تاریخ تمدن بشری است كه مانند نوری تمام دنیا را روشن ساخت و به نتیجه رسید.
موقعیت قم در تاریخ انقلاب اسلامی بركسی پوشیده نیست و كم‎تر انسانی در دنیاست كه از انقلاب اسلامی ایران اطلاع داشته و از نقش قم در این انقلاب بی‎اطلاع باشد. چه در طول نهضت انقلاب اسلامی و چه پس از پیروزی آن، قم زادگاه حوادث مهم تاریخی بوده است. لیكن دو حادثه بسیار مهم آن از ویژگی خاصی برخوردار است؛ یكی جرقه انقلاب (قیام 15 خرداد 1342) و دیگری آتش انقلاب (قیام 19 دی 1356) كه هر دو در بستر تاریخ این شهر زاده و رشد یافت.
با نگاهی به گذشته و اوضاع و احوال ایران در آن زمان به خوبی در خواهیم یافت كه چگونه حكام و پادشاهان بر مردم این كشور حكمرانی نموده و از دسترنج این ملت برای خود سفره‎های رنگین گسترده و ثروت این ملت را بر باد می‎دادند. امّا از میان حكام خودسر، خاندان پهلوی از همه بدتر جلوه كرده و تا بدانجا بی‎شرمی را پیش برده كه چادر و حجاب را از سر زنان این سرزمین كشیده وجسارت و جرأت را تا تصویب لوایحی برای محو اسلام و قوانین آن رساندند كه از سال 1340 مقدمات طرح اسلام زدایی با حذف «سوگند خوردن به قرآن» برای نمایندگان به مرحله اجرا در آمد.
در این میان كه خفقان و ظلم همه جای ایران را فراگرفته و سرها در گریبان فرو رفته و طاغوت زمان بی‎باكانه با دستورهای اسلام در افتاده بود. تنها قم و علمای آن به میدان آمده و روحانیون آگاه فریاد مظلومیت اسلام را سردادند كه در پیشاپیش این قیام مرد تاریخ‎ساز عصر حضرت امام خمینی (ره) با فریاد وا اسلاما به روحانیون و مردم شریف قم روشنی می‎بخشید.
در سال 1341 كه شاه ایران با سفر به آمریكا دستورهای لازم را برای اجرای انقلاب سفید خویش، گرفت در 19 دی از مردم خواست تا در انتخابات نمایشی شركت كرده و برای اجرای اهداف آمریكایی شاه به لوایح پیشنهادی رأی بدهند. كه در اینجا نیز شهر مقدس قم با هدایت و رهبری امام خمینی (ره) این رأی گیری را تحریم و به مخالفت با آن پرداخت.
تاریخ، روحیه حماسی و انقلابی مردم این سرزمین را روزی به ثبت رسانید كه محمد رضا شاه پهلوی در سال 1341 به منظور جلب اعتماد علماء حوزه و فریب مردم به این شهر سفر كرد و پس از آن كه در 4 بهمن سال 41 در میدان آستانه از اتومبیل خود پیاده شد تمامی آرزوهایش را بر باد رفته دید؛ زیرا صحنه‎ای را به نظاره نشست كه انتظارش را نداشت. نه تنها از مردم استقبال كننده، كسی را ندید بلكه كارمندان اداری و دولتی و روحانیون نیز به چشم نمی‎خوردند و سكوتی شگفت بر شهر حكمفرما شده بود.
گویا شاه به شهری پر از دشمن قدم نهاده است. از شدت خشم و اضطراب از رفتن به حرم منصرف گشته و از همانجا بازگشت.
در دوّم فروردین سال 1342 كه مصادف با سالگرد شهادت امام جعفر صادق ـ علیه السّلام ـ بود حادثه‎ای دیگر در تاریخ انقلاب شهر قم ورق خورد، مردم و روحانیان عاشق و دلباخته حرم اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ در مدرسه فیضیه مشغول عزاداری بودند كه با حادثه‎ای غمبار روبرو شدند. عمال دژخیمان با هجومی وحشیانه و كشتاری بی‎رحمانه علما و فضلا را به خاك و خون كشیدند كه این جریان باعث خشم ملت بر علیه شاه و حكومت مستبد او شد. و با این كار سنگری دیگر از سنگرهای رژیم توسط مردم و علمای قم فتح گردید.[1]
قیام 15 خرداد
در حالی كه بیش از دو روز از عاشورای سال 1342 نگذشته بود كه در 15 خرداد همین سال رژیم، امام خمینی را شبانه دستگیر می‎كند. مردم قم همین كه از موضوع اطلاع پیدا كردند با قلب‎های آكنده از غم و اندوه به اطراف منزل امام هجوم آوردند و با سردادن شعار «یا مرگ یا خمینی» خشم و نفرت خود را بر علیه رژیم ابراز كردند كه به راهپیمایی عمومی مبدل شده و مردم در حرم حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ تجمع می‎كنند و خواستار آزادی امام می‎شوند كه ناگهان صدای گلوله‎های نظامیان و رگبار مسلسل آنان موج جمعیت را می‎شكند ومردان و زنان بی‎شماری را در خون خود می‎غلتاند.[2] كه امام با اعلام عزای عمومی،‌نقطه آغاز و بذر آبیاری شده انقلاب شكوهمند اسلامی را با خون‎های برزمین ریخته 15 خرداد اعلام می‎دارد كه سال‎ها بعد به ثمر نشست.[3]
قیام 19 دی قم (سال 1356)
پس از شهادت فرزند برومند امام خمینی حاج آقا مصطفی، در سال 1356، خشم ملت از رژیم ستم‎شاهی افزون گردید و حكومت در تاریخ 7/10/1356 اقدام به پخش مقاله‎ای توهین آمیز علیه امام در روزنامه اطلاعات نمود كه در پی این عمل مردم و طلاب قم خشمگین شده و در 19 دی تظاهرات شدیدی را بر ضد رژیم پهلوی به راه می‎اندازند. كه با اقدام مسلحانه رژیم برخورد كرده و تعدادی از مردم به شهادت می‎رسند.[4] امّا با این قیام مردم قم آتش انقلاب اسلامی برافروخته گشت و برق آسا به دیگر شهرها سرایت نمود و سرانجام منجر به شكست ظالمان و طاغوتیان و پیروزی مظلومان و مسلمانان گردید.[5]
پس از پیروزی انقلاب نیز مردم قم همواره در بستر حوادث مهم تاریخی قرار گرفتند و پیشاپیش مسایل و حوادث و امتحان‎های بزرگ انقلاب مانند همیشه با سربلندی مسیر انقلاب را طی كردند. تا این كه طی جنگ تحمیلی این ایثار را به اوج خود رساندند و هم اكنون نیز چون گذشته در كنار كلیه حوادث مذهبی و سیاسی حضور داشته و همواره رهنمون دیگر شهرها و كشورهای آزاده جهان بوده و هستند.
ن: 1326 م مختار اصلانی
[1] . عمید زنجانی، انقلاب اسلامی و ریشه‎های آن، چ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ص 222.
[2] . همان، ص 229.
[3] . صحیفه نور، ج 7، ص 50.
[4] . حمید روحانی، نهضت امام خمینی، انتشارات بیاد شهید، ص 274.
[5] . عبدالوحید وفائی، سیمای قم، سازمان تبلیغات اسلامی، ص 44.
 
 
سه شنبه 26/9/1387 - 9:24
دعا و زیارت
 
به طور قطع می‎توان گفت: شهر قم اولین مركز تشیع در ایران بوده است. چون سابقه تشیع آن به آخر قرن اوّل هجری باز می‎گردد و تا آن موقع، ایران هنوز گرفتار كشمكش بین پذیرش اسلام و باقی ماندن بر دین اجدادی خود بودند. مردم قم بدون پروا مذهب خود را آشكار می‎كردند و با خلفا در می‎افتادند و والی غیر شیعه را نمی‎پذیرفتند.
به طور كلی قم از همان آغاز اسلام مورد توجه ائمه اطهار ـ علیهم السّلام ـ بوده و در مورد این شهر و فضایل آن از زبان علی ـ علیه السّلام ـ روایاتی وارد شده است و این شهر به عنوان حرم و پناهگاه اهل بیت شمرده شده است. و با توجه به سیر تاریخی این شهر این مطلب كاملاً ثابت می‎شود چون قم اولین شهر در ایران است كه مذهب حق تشیع را می‎پذیرد و تنها شهری است كه در آن از نام ابوبكر، عمر و عثمان خبری نیست و این امر و نظائر آن باعث شد كه مورد اتهام قرار گیرند، قتل عام و شكنجه شوند، شهرشان ویران گردد، مورد طعن و ناسزا قرار گیرند، و هر نوع صدمه‎ای به آنان وارد آید. ولی مردمان این شهر چون كوه در راه ایمان و عقیده خود استوار ماندند و تمامی این بلایا را به جان خریدند و از حمایت اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ دست برنداشتند.
به طور كلی هر علوی و شیعی مذهبی كه از دست حكام جبار عباسی می‎گریخت امیدش شهر مقدس قم بود و بدانجا پناه می‎برد و سخت مورد حمایت مردم قرار می‎گرفتند، كه با ورود حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ فرزند بلافصل امام موسی بن جعفر ـ علیه السّلام ـ به قم و دفن آن حضرت در آن شهر شهرت پیدا كرد.
در زبان ائمه اطهار ـ علیهم السّلام ـ بر شهر قم، آشیانه آل محمد و مأوای فاطمیون، و جایگاه شیعیان ایشان، اطلاق شده است.[1] و در روایتی اهل قم انصار و یاوران اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ خوانده شده‎اند، شهری با این صفات، طبیعی است كه در عصر عباسی كه اولاد علی ـ علیه السّلام ـ در شكنجه و فشار قرار می‎گرفتند، یكی از پناه‎گاه‎های عمده علویان واقع شود.
بعد از دفن حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ توجه علویان و سادات نسبت به قم فزونی یافت و در فاصله كوتاهی عده بسیاری از فرزندان امامان از اطراف به قم رو آوردند و به تدریج یكی از مراكز عمده سادات قرار گرفت و امروز شاید بتوان گفت كه از نظر كثرت سادات شهری كم نظیر است.[2] و این كثرت باعث شده بود كه در شهر قم هم تشكیلاتی بنام «نقابت» عهده‎دار امور سادات بشود.
پس از آنچه گفته شد به خوبی روشن می‎شود كه شهر قم از همان سده‎های اولیه اسلام امید و پناه‎گاه شیعیان و آل علی ـ علیه السّلام ـ بوده و قلب جهان تشیع در قم می‎تپید و علوم مختلف اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ در آن شهر تدریس و تبلیغ می‎شد.
امروز هم شهر مقدس قم بسان ستاره‎ای درخشان در آسمان تشیع می‎درخشد و در هیچ جای دنیا شهری به این ویژگی وجود ندارد. وجود باثمر هزاران عالم و دانشمند تراز اوّل شیعی، حوزه عظیم، گسترده و پربار برای بسط، و گسترش علوم مختلف شیعی، توجه هر ساله میلیون‎ها عاشق اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ از اقصی نقاط جهان به این شهر، برگزاری مراسم مذهبی ناب شیعی، این شهر را به قلب تپنده جهان تشیع در دنیا تبدیل كرده است.
مختار اصلانی
[1] .
[2] . تاریخ قم، ج 1، ص 82؛ مجالس المؤمنین، ج 1، ص 146.
 
سه شنبه 26/9/1387 - 9:23
دعا و زیارت
 
 
به موجب این كه جلالت قدر و عظمت مقام بانوی اسلام، سیّده جلیله طاهره، حضرت فاطمه معصومه ـ سلام الله علیها ـ از مسلمات است و مورد هیچ گونه ابهام و اشكالی نیست، رؤسای مذهب و زعمای دین، در همه اعصار، برای آن بانوی آسمانی احترام فوق العاده‎ای قایل بوده و هستند و همگی در برابر آستان با عظمت و جلالش سر تعظیم فرود می‎آوردند. و زیارت وی را مایه سعادت و خوشبختی دو جهان می‎دانند.
از جمله این اعاظم و بزرگان، رهبر كبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی(ره) بود كه عنایت ویژه‎ای به شهر قم و‌آستانه ‌مقدسه داشتند و به مناسبت‎های مختلف مطالبی درباره قم اظهار فرموده‎اند كه به بعضی از آن‎ها اشاره می‎شود:
«از قم تشیع به سایر جاها رفته است. علم هم از قم به سایر جاهای دیگر منتشر شده است. و بحمدالله شجاعت و زحمت در راه اسلام و فداكاری هم از قم منتشر شده، قم مركز همه بركات است، خدا شما قمی‎ها را برای ما حفظ كند».[1]
قم مركز علم است. قم مركز تقواست، قم مركز شهامت و شهادت است. قم شهری است كه در آن ایمان و علم و تقوا پرورش یافته، علمایی كه من در قم ادراك كردم كسانی بودند كه در دنیا نمونه بودند.[2]
نام بزرگ قم در بین ملت ایران به رشد سیاسی و فعالیت و جانفشانی در تاریخ ثبت شده، قم یك شهر حق است... نقشه خارجی‎ها این بوده كه قم نباشد تا با ما هر كاری می‎خواهند انجام بدهند و یك نفس كش در مقابل ما حرف نزند، بحث نكند، اعتراض نكند، این‎ها از همان زمان مرحوم بروجردی این نقشه را داشتند.[3]
من قم را می‎شناسم من توی قم بزرگ شدم، قمی بودن افتخار من است. من می‎دانم كه شما قمی‎ها به این زودی از اسلام دست برنمی‎دارید.[4]
مقام معظم رهبری در این باره می‎گویند: «در طول هزار و دویست سال یا بیش‎تر این شهر همواره یك شهر وابسته به اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ شناخته شده است. من شهر دیگری را با این خصوصیت سراغ ندارم».
از جمله این اعاظم و بزرگواران، سید الطائفه، مرحوم آیت الله العظمی آقای بروجردی است كه شخصیت بزرگ جهانی بود و زعیمی بلا منازع به شمار می‎رفت او نسبت به مقام والای بانوی محترم حضرت فاطمه ـ سلام الله علیها ـ تعظیم و تفخیم خاصی می‎كرد و از شهر قم و آن بزرگوار به نیكی یاد می‎نمود، یكی از دوستان نزدیك آن بزرگوار ، نقل می‎كنند كه: ‌قرار بود كه ابن مسعود در سفر به تهران، برای ملاقات با ایشان به قم بیاید. آقا نپذیرفتند و موافقت نكردند،‌فرمودند: چون اگر به قم بیاید، به زیارت حرم حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ نمی‎رود و این توهین به آن حضرت است كه با من ملاقات كند ولی به زیارت حرم نرود.[5]
مرحوم آیت الله العظمی گلپایگانی (ره) به این بانو احترام و ارادت خاصی داشتند و سالیان سال، نماز صبح را در مسجد بالاسر می‎خواندند و بعد از نماز در كنار قبر مطهر حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ به راز و نیاز می‎پرداختند.
مرحوم حاج میرزا جواد آقا ملكی تبریزی، برای رفتن به زیارت حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ بسیار جدیت داشتند و با داشتن مرض قلب هر روزه به حرم مشرف می‎شدند.[6]
شیخ عبدالجلیل قزوینی، می‎نویسد تكریم و زیارت حضرت معصومه، اختصاصی به شیعه نداشت، بلكه اهل سنت و علما و دانشمندان آنان نیز به زیارت آن بانو می‎رفتند و فرمایش او در این مورد چنین است: و اهل قم به زیارت حضرت معصومه روند كه ملوك و امرا و علمای حنفی و شافعی به زیارت آن تربت، تقرب نمایند.[7]
مرحوم محدث قمی می‎گوید: «... و امّا از میان فرزندان موسی بن جعفر ـ علیه السّلام ـ، افضل آن‎ها حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ است كه مزار شریفش در بلده طیبه قم است. و روشنی چشم اهل قم و همه مسلمانان است، افتخارات سرزمین قم فراوان است از آن جمله آرامگاه حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ می‎باشد.[8]
مختار اصلانی
[1] . صحیفه نور، ج 5، ص 209.
[2] . همان، ج 13، ص 51.
[3] . همان، ج 1، ص 9.
[4] . همان، ج 13، ص 177.
[5] . كریمی،‌جهرمی، بانوی ملكوت، نشر راسخون، ص 91.
[6] . فاطمی، سید حسین، جامع الدرر، ج 2، ص 228.
[7] . قزوینی رازی، عبدالجلیل، النقض، ص 642.
[8] . شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، ج 2، ص 273.
سه شنبه 26/9/1387 - 9:22
دعا و زیارت
 

1ـ قالَتْ فاطِمَهُ الزَّهْراء ( سلام الله علیها) :
نَحْنُ وَسیلَتُهُ فى خَلْقِهِ، وَ نَحْنُ خاصَّتُهُ وَ مَحَلُّ قُدْسِهِ، وَ نَحْنُ حُجَّتُهُ فى غَیْبِهِ، وَ نَحْنُ وَرَثَهُ أنْبیائِهِ.([1])
حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) فرمود: ما أهل بیت پیامبر، وسیله ارتباط خداوند با خلق او هستیم، ما برگزیدگان پاك و مقدّس پروردگار مى باشیم، ما حجّت و راهنما خواهیم بود; و ما وارثان پیامبران الهى هستیم.
2ـ عَبْدُ اللّهِ بْنِ مَسْعُود، فالَ: أتَیْتُ فاطِمَهَ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیْها، فَقُلْتُ: أیْنَ بَعْلُكِ؟ فَقالَتْ(علیها السلام): عَرَجَ بِهِ جِبْرئیلُ إلَى السَّماءِ، فَقُلْتُ: فیما ذا؟ فَقالَتْ: إنَّ نَفَراً مِنَ الْمَلائِكَهِ تَشاجَرُوا فى شَیْىء، فَسَألُوا حَكَماً مِنَ الاْدَمِیّینَ، فَأَوْحىَ اللّهُ إلَیْهِمْ أنْ تَتَخَیَّرُوا، فَاخْتارُوا عَلیِّ بْنِ أبی طالِب (علیه السلام).([2])
عبد اللّه بن مسعود گوید: روزى بر فاطمه زهراء(علیها السلام)وارد شدم و عرضه داشتم: همسرت كجا است؟ فرمود: همراه جبرائیل به آسمان عروج نموده است، گفتم: براى چه موضوعى؟! فرمود: بین عدّه اى از ملائكه الهى مشاجره اى شده است; و تقاضا كرده اند یك نفر از آدم ها بین ایشان حكم و قضاوت نماید; و خداوند به ملائكه وحى فرستاد: خودتان یك نفر را انتخاب نمائید; و آن ها هم حضرت علىّ بن ابى طالب (علیه السلام) را برگزیدند.
3ـ قالَتْ(علیها السلام): وَهُوَ الإمامُ الرَبّانى، وَالْهَیْكَلُ النُّورانى، قُطْبُ الأقْطابِ، وَسُلالَهُ الاْطْیابِ، النّاطِقُ بِالصَّوابِ، نُقْطَهُ دائِرَهِ الإمامَهِ.([3])
حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) در تعریف امام علىّ (علیه السلام) فرمود : او پیشوائى الهى و ربّانى است، تجسّم نور و روشنائى است، مركز توجّه تمامى موجودات و عارفان است، فرزندى پاك از خانواده پاكان مى باشد، گوینده اى حقّ گو و هدایتگر است، او مركز و محور امامت و رهبریّت است.
4ـ قالَتْ(علیها السلام): أبَوا هِذِهِ الاْمَّهِ مُحَمَّدٌ وَ عَلىٌّ، یُقْیمانِ أَودَّهُمْ، وَ یُنْقِذانِ مِنَ الْعَذابِ الدّائِمِ إنْ أطاعُوهُما، وَ یُبیحانِهِمُ النَّعیمَ الدّائم إنْ واقَفُوهُما.([4])
فرمود: حضرت محمّد (صلى الله علیه وآله) و علىّ (علیه السلام)، والِدَین این امّت هستند، چنانچه از آن دو پیروى كنند آن ها را از انحرافات دنیوى و عذاب همیشگى آخرت نجات مى دهند; و از نعمت هاى متنوّع و وافر بهشتى بهره مندشان مى سازند.
5ـ قالَتْ (علیها السلام): مَنْ أصْعَدَ إلىَ اللّهِ خالِصَ عِبادَتِهِ، أهْبَطَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ أفْضَلَ مَصْلَحَتِهِ.([5])
فرمود: هركس عبادات و كارهاى خود را خالصانه براى خدا انجام دهد، خداوند بهترین مصلحت ها و بركات خود را براى او تقدیر مى نماید.
6ـ قالَتْ (علیها السلام): إنَّ السَّعیدَ كُلَّ السَّعیدِ، حَقَّ السَّعیدِ مَنْ أحَبَّ عَلیّاً فى حَیاتِهِ وَ بَعْدَ مَوْتِهِ.([6])
فرمود: همانا حقیقت و واقعیّت تمام سعادت ها و رستگارى ها در دوستى علىّ (علیه السلام) در زمان حیات و پس از رحلتش خواهدبود.
7ـ قالَتْ (علیها السلام): إلهى وَ سَیِّدى، أسْئَلُكَ بِالَّذینَ اصْطَفَیْتَهُمْ، وَ بِبُكاءِ وَلَدَیَّ فى مُفارِقَتى أَنْ تَغْفِرَ لِعُصاهِ شیعَتى، وَشیعَهِ ذُرّیتَى.([7])
فرمود: خداوندا، به حقّ اولیاء و مقرّبانى كه آن ها را برگزیده اى، و به گریه فرزندانم پس از مرگ و جدائى من با ایشان، از تو مى خواهم گناه خطاكاران شیعیان و پیروان ما را ببخشى.
8ـ قالَتْ (علیها السلام): شیعَتُنا مِنْ خِیارِ أهْلِ الْجَنَّهِ وَكُلُّ مُحِبّینا وَ مَوالى اَوْلیائِنا وَ مُعادى أعْدائِنا وَ الْمُسْلِمُ بِقَلْبِهِ وَ لِسانِهِ لَنا.([8])
فرمود: شیعیان و پیروان ما، و همچنین دوستداران اولیاء ما و آنان كه دشمن دشمنان ما باشند، نیز آن هائى كه با قلب و زبان تسلیم ما هستند بهترین افراد بهشتیان خواهند بود.
9ـ قالَتْ (علیها السلام): وَاللّهِ یَابْنَ الْخَطّابِ لَوْلا أنّى أكْرَهُ أنْ یُصیبَ الْبَلاءُ مَنْ لا ذَنْبَ لَهُ، لَعَلِمْتَ أنّى سَأُقْسِمُ عَلَى اللّهِ ثُمَّ أجِدُهُ سَریعَ الاْجابَهِ.([9])
حضرت به عمر بن خطّاب فرمود: سوگند به خداوند، اگر نمى ترسیدم كه عذاب الهى بر بى گناهى، نازل گردد; متوجّه مى شدى كه خدا را قسم مى دادم و نفرین مى كردم. و مى دیدى چگونه دعایم سریع مستجاب مى گردید.
10ـ قالَتْ (علیها السلام): وَاللّهِ! لا كَلَّمْتُكَ أبَداً، وَاللّهِ! لاَدْعُوَنَّ اللّهَ عَلَیْكَ فى كُلِّ صَلوه.([10])
پس از ماجراى هجوم به خانه حضرت، خطاب به ابوبكر كرد و فرمود: به خدا سوگند، دیگر با تو سخن نخواهم گفت، سوگند به خدا، در هر نمازى تو را نفرین خواهم كرد.
11ـ قالَتْ (علیها السلام): إنّى أُشْهِدُ اللّهَ وَ مَلائِكَتَهُ، أنَّكُما اَسْخَطْتُمانى، وَ ما رَضیتُمانى، وَ لَئِنْ لَقیتُ النَبِیَّ لأشْكُوَنَّكُما إلَیْهِ.([11])
هنگامى كه ابوبكر و عمر به ملاقات حضرت آمدند فرمود: خدا و ملائكه را گواه مى گیرم كه شما مرا خشمناك كرده و آزرده اید، و مرا راضى نكردید، و چنانچه رسول خدا را ملاقات كنم شكایت شما دو نفر را خواهم كرد.
12ـ قالَتْ (علیها السلام): لا تُصَلّى عَلَیَّ اُمَّهٌ نَقَضَتْ عَهْدَ اللّهِ وَ عَهْدَ أبى رَسُولِ اللّهِ فى أمیر الْمُؤمنینَ عَلیّ، وَ ظَلَمُوا لى حَقىّ، وَ أخَذُوا إرْثى، وَ خَرقُوا صَحیفَتى اللّتى كَتَبها لى أبى بِمُلْكِ فَدَك.([12])
فرمود: افرادى كه عهد خدا و پیامبر خدا را درباره امیرالمؤمنین علىّ (علیه السلام) شكستند، و در حقّ من ظلم كرده و ارثیّه ام را گرفتند و نامه پدرم را نسبت به فدك پاره كردند، نباید بر جنازه من نماز بگذارند.
13ـ قالَتْ (علیها السلام): إلَیْكُمْ عَنّی، فَلا عُذْرَ بَعْدَ غَدیرِكُمْ، وَ الاَْمْرُ بعد تقْصیركُمْ، هَلْ تَرَكَ أبى یَوْمَ غَدیرِ خُمّ لاِحَد عُذْوٌ.([13])
خطاب به مهاجرین و انصار كرد و فرمود: از من دور شوید و مرا به حال خود رها كنید، با آن همه بى تفاوتى و سهل انگارى هایتان، عذرى براى شما باقى نمانده است. آیا پدرم در روز غدیر خم براى كسى جاى عذرى باقى گذاشت؟
14ـ قالَتْ (علیها السلام): جَعَلَ اللّهُ الاْیمانَ تَطْهیراً لَكُمْ مِنَ الشّـِرْكِ، وَ الصَّلاهَ تَنْزیهاً لَكُمْ مِنَ الْكِبْرِ، وَ الزَّكاهَ تَزْكِیَهً لِلنَّفْسِ، وَ نِماءً فِى الرِّزقِ، وَ الصِّیامَ تَثْبیتاً لِلاْخْلاصِ، وَ الْحَّجَ تَشْییداً لِلدّینِ([14])
فرمود: خداوند سبحان، ایمان و اعتقاد را براى طهارت از شرك و نجات از گمراهى ها و شقاوت ها قرار داد. و نماز را براى خضوع و فروتنى و پاكى از هر نوع تكّبر، مقرّر نمود. و زكات (و خمس) را براى تزكیه نفس و توسعه روزى تعیین نمود. و روزه را براى استقامت و اخلاص در اراده، لازم دانست. و حجّ را براى استحكام أساس شریعت و بناء دین اسلام واجب نمود.
15ـ قالَتْ (علیها السلام): یا أبَا الْحَسَنِ! إنَّ رَسُولَ اللّهِ (صلى الله علیه وآله وسلم) عَهِدَ إلَىَّ وَ حَدَّثَنى أنّى اَوَّلُ أهْلِهِ لُحُوقاً بِهِ وَ لا بُدَّ مِنْهُ، فَاصْبِرْ لاِمْرِاللّهِ تَعالى وَ ارْضَ بِقَضائِهِ.([15])
فرمود: اى ابا الحسن! ـ همسرم ـ ، همانا رسول خدا با من عهد بست و اظهار نمود: من اوّل كسى هستم از اهل بیتش كه به او ملحق مى شوم و چاره اى از آن نیست، پس تو صبر نما و به قضا و مقدّرات الهى خوشنود باش.
16ـ قالَتْ (علیها السلام): مَنْ سَلَّمَ عَلَیْهِ اَوْ عَلَیَّ ثَلاثَهَ أیّام أوْجَبَ اللّهُ لَهُ الجَنَّهَ، قُلْتُ لَها: فى حَیاتِهِ وَ حَیاتِكِ؟ قالَتْ: نعَمْ وَ بَعْدَ مَوْتِنا.([16])
فرمود: هر كه بر پدرم ـ رسول خدا ـ و بر من به مدّت سه روز سلام كند خداوند بهشت را براى او واجب مى گرداند. راوى گوید: عرضه داشتم: آیا در زمان حیات و زنده بودن؟ فرمود: چه در زمان حیات ما باشد; و یا پس از مرگ.
17ـ قالَتْ (علیها السلام): ما صَنَعَ أبُو الْحَسَنِ إلاّ ما كانَ یَنْبَغى لَهُ، وَ لَقَدْ صَنَعُوا ما اللّهُ حَسیبُهُمْ وَ طالِب2ُهُمْ.([17])
فرمود: آنچه را امام علىّ (علیه السلام) ـ نسبت به دفن رسول خدا و جریان بیعت ـ انجام داد، وظیفه الهى او بوده است، و آنچه را دیگران انجام دادند خداوند آن ها را محاسبه و مجازات مى نماید.
18ـ قالَتْ (علیه السلام): خَیْرٌ لِلِنّساءِ أنْ لا یَرَیْنَ الرِّجالَ وَ لا یَراهُنَّ الرِّجالُ.([18])
فرمود: بهترین چیز براى حفظ شخصیت زن آن است كه مردى را نبیند و نیز مورد مشاهده مردان قرار نگیرد.
19ـ قالَتْ (علیها السلام): أوُصیكَ یا أبَا الْحَسنِ أنْ لا تَنْسانى، وَ تَزُورَنى بَعْدَ مَماتى.([19])
ضمن وصیّتى به همسرش اظهار داشت: مرا پس از مرگم فراموش نكن; و به زیارت و دیدار من ـ بر سر قبرم ـ بیا.
20ـ قالَتْ (علیها السلام): إنّى قَدِاسْتَقْبَحْتُ ما یُصْنَعُ بِالنِّساءِ، إنّهُ یُطْرَحُ عَلىَ الْمَرْئَهِ الثَّوبَ فَیَصِفُها لِمَنْ رَأى، فَلا تَحْمِلینى عَلى سَریر ظاهِر، اُسْتُرینى، سَتَرَكِ اللّهُ مِنَ النّارِ.([20]
[1] ـ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید: ج 16، ص 211.
[2] - اختصاص شیخ مفید: ص 213، س 7، بحارالأنوار: ج 37، ص 150، ح 15.
[3] ـ ریاحین الشّریعه: ج 1، ص 93.
[4] ـ تفسیر الإمام العسكرى (علیه السلام): ص 330، ح 191، بحارالأنوار: ج 23، ص 259، ح 8.
[5] ـ تنبیه الخواطر معروف به مجموعه ورّام: ص 108 و 437، بحار: ج 67، ص 249، ح 25.
[6] ـ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید: ج 2، ص 449 مجمع الزّوائد: ج 9، ص 132.
[7] ـ كوكب الدّرىّ: ج 1، ص 254.
[8] ـ بحارالأنوار: ج 68، ص 155، س 20، ضمن ح 11.
[9] ـ اصول كافى: ج 1، ص 460، بیت الأحزان: ص 104، بحارالأنوار: ج 28، ص 250، ح 30.
[10] ـ صحیح مسلم: ج 2، ص 72، صحیح بخارى: ج 6، ص 176.
[11] ـ بحارالأنوار: ج 28، ص 303، صحیح مسلم: ج 2، ص 72، بخارى: ج 5، ص 5.
[12] ـ بیت الأحزان: ص 113، كشف الغمّه: ج 2، ص 494.
[13] ـ خصال: ج 1، ص 173، احتجاج: ج 1، ص 146.
[14] ـ ریاحین الشّریعه: ج 1، ص 312، فاطمه الزّهراء (علیها السلام): ص 360، قطعه اى از خطبه طولانى و معروف آن مظلومه در جمع مهاجرین و انصار.
[15] ـ بحارالأنوار: ج 43، ص 200، ح 30.
[16] ـ بحارالأنوار: ج 43، ص 185، ح 17.
[17] ـ الإمامه والسّیاسه: ص 30، بحارالأنوار: ج 28، ص 355، ح 69.
[18] ـ بحارالأنوار: ج 43، ص 54، ح 48.
[19] ـ زهره الرّیاض ـ كوكب الدّرى: ج 1، ص 253.
[20] ـ تهذیب الأحكام: ج1، ص 429، كشف الغمّه: ج 2، ص 67، بحار:ج 43، ص 189،ح 19.
حضرت امام فاطمه زهرا (س)
)
در آخرین روزهاى عمر پر بركتش ضمن وصیّتى به اسماء فرمود: من بسیار زشت و زننده مى دانم كه جنازه زنان را پس از مرگ با انداختن پارچه اى روى بدنش تشییع مى كنند. و افرادى اندام و حجم بدن او را مشاهده كرده و براى دیگران تعریف مى نمایند. مرا بر تخت ـ و بلانكاردى ـ كه اطرافش پوشیده نیست و مانع مشاهده دیگران نباشد قرار مده ـ بلكه مرا با پوشش كامل تشییع كن ـ ، خداوند تو را از آتش جهنّم مستور و محفوظ نماید.
21ـ قالَتْ (علیها السلام): ... إنْ لَمْ یَكُنْ یَرانى فَإنّى أراهُ، وَ هُوَ یَشُمُّ الریح.([1])
مرد نابینائى وارد منزل شد و حضرت زهراء (علیها السلام)پنهان گشت، وقتى رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) علّت آن را جویا شد؟ در پاسخ پدر اظهار داشت: اگر آن نابینا مرا نمى بیند، من او را مى بینم، دیگر آن كه مرد، حسّاس است و بوى زن را استشمام مى كند.
22ـ قالَتْ (علیها السلام): أصْبَحْتُ وَ اللهِ! عاتِقَهً لِدُنْیاكُمْ، قالِیَهً لِرِجالِكُمْ.([2])
بعد از جریان غصب فدك و احتجاج حضرت، بعضى از زنان مهاجر و انصار به منزل حضرت آمدند و احوال وى را جویا شدند، حضرت در پاسخ فرمود: به خداوند سوگند، دنیا را آزاد كردم و هیچ علاقه اى به آن ندارم، همچنین دشمن و مخالف مردان شما خواهم بود.
23ـ قالَتْ (علیها السلام): إنْ كُنْتَ تَعْمَلُ بِما أمَرْناكَ وَ تَنْتَهى عَمّا زَجَرْناكَ عَنْهُ، قَأنْتَ مِنْ شیعَتِنا، وَ إلاّ فَلا.([3])
فرمود: اگر آنچه را كه ما ـ اهل بیت عصمت و طهارت ـ دستور داده ایم عمل كنى و از آنچه نهى كرده ایم خوددارى نمائى، تو از شیعیان ما هستى وگرنه، خیر.
24ـ قالَتْ (علیها السلام): حُبِّبَ إلَیَّ مِنْ دُنْیاكُمْ ثَلاثٌ: تِلاوَهُ كِتابِ اللّهِ، وَالنَّظَرُ فى وَجْهِ رَسُولِ اللّهِ، وَالاْنْفاقُ فى سَبیلِ اللّهِ.
فرمود: سه چیز از دنیا براى من دوست داشتنى است: تلاوت قرآن، نگاه به صورت رسول خدا; و انفاق و كمك ـ به نیازمندان ـ در راه خداوند متعال.
25ـ قالَتْ (علیها السلام): أُوصیكَ اَوّلاً أنْ تَتَزَوَّجَ بَعْدى بِإبْنَهِ اُخْتى أمامَهَ، فَإنَّها تَكُونُ لِوُلْدى مِثْلى، فَإنَّ الرِّجالَ لابُدَّ لَهُمْ مِنَ النِّساءِ.([4])
در آخرین لحظات عمرش به همسر خود چنین سفارش نمود: پس از من با دختر خواهرم أمامه ازدواج نما، چون كه او نسبت به فرزندانم مانند خودم دلسوز و متدیّن است. همانا مردان در هر حال، نیازمند به زن مى باشند.
26ـ قالَتْ (علیها السلام): الْزَمْ رِجْلَها، فَإنَّ الْجَنَّهَ تَحْتَ أقْدامِها، و الْزَمْ رِجْلَها فَثَمَّ الْجَنَّهَ.([5])
فرمود: همیشه در خدمت مادر و پاى بند او باش، چون بهشت زیر پاى مادران است; و نتیجه آن نعمت هاى بهشتى خواهد بود.
27ـ قالَتْ (علیها السلام): ما یَصَنَعُ الصّائِمُ بِصِیامِهِ إذا لَمْ یَصُنْ لِسانَهُ وَ سَمْعَهُ وَ بَصَرَهُ وَ جَوارِحَهُ.([6])
فرمود: روزه دارى كه زبان و گوش و چشم و دیگر اعضاء و جوارح خود را كنترل ننماید هیچ سودى از روزه خود نمى برد.
28ـ قالَتْ (علیها السلام): اَلْبُشْرى فى وَجْهِ الْمُؤْمِنِ یُوجِبُ لِصاحِبهِ الْجَنَّهَ، وَ بُشْرى فى وَجْهِ الْمُعانِدِ یَقى صاحِبَهُ عَذابَ النّارِ.([7])
فرمود: تبسّم و شادمانى در برابر مؤمن موجب دخول در بهشت خواهد گشت، و نتیجه تبسّم در مقابل دشمنان و مخالفان سبب ایمنى از عذاب خواهد بود.
29ـ قالَتْ (علیها السلام): لا یَلُومَنَّ امْرُءٌ إلاّ نَفْسَهُ، یَبیتُ وَ فى یَدِهِ ریحُ غَمَر.([8])
فرمود: كسى كه بعد از خوردن غذا، دست هاى خود را نشوید دست هایش آلوده باشد، ـ چنانچه ناراحتى برایش بوجود آید ـ كسى جز خودش را سرزنش نكند.
30ـ قالَتْ (علیها السلام): اصْعَدْ عَلَى السَّطْحِ، فَإنْ رَأیْتَ نِصْفَ عَیْنِ الشَّمْسِ قَدْ تَدَلّى لِلْغُرُوبِ فَأعْلِمْنى حَتّى أدْعُو.([9])
روز جمعه نزدیك غروب آفتاب به غلام خود مى فرمود: بالاى پشت بام برو، هر موقع نصف خورشید غروب كرد مرا خبر كن تا براى خود ـ و دیگران ـ دعا كنم.
31ـ قالَتْ (علیها السلام): إنَّ اللّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمیعاً وَلایُبالى.([10])
فرمود: همانا خداوند متعال تمامى گناهان بندگانش را مى آمرزد و از كسى باكى نخواهد داشت.
32ـ قالَتْ (علیها السلام): الرَّجُلُ اُحَقُّ بِصَدْرِ دابَّتِهِ، وَ صَدْرِ فِراشِهِ، وَالصَّلاهِ فى مَنْزِلِهِ إلاَّ الاْمامَ یَجْتَمِعُ النّاسُ عَلَیْهِ.([11])
فرمود: هر شخصى نسبت به مركب سوارى، و فرش منزل خود و برگزارى نماز در آن از دیگرى در أُلویّت است، مگر آن كه دیگرى امام جماعت باشد و مردم بخواهند با او نماز جماعت را إقامه نمایند.
33ـ قالَتْ (علیها السلام): یا أبَه، ذَكَرْتُ الْمَحْشَرَ وَوُقُوفَ النّاسِ عُراهً یَوْمَ الْقیامَهِ، وا سَوْأتاهُ یَوْمَئِذ مِنَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ.([12])
اظهار داشت: اى پدر، من به یاد روز قیامت افتادم كه مردم چگونه در پیشگاه خداوند با حالت برهنه خواهند ایستاد ـ و فریاد رسى ندارد، جز اعمال و علاقه نسبت به اهل بیت (علیهم السلام) ـ.
34ـ قالَتْ (علیها السلام): إذا حُشِرْتُ یَوْمَ الْقِیامَهِ، أشْفَعُ عُصاهَ أُمَّهِ النَّبىَّ 6.([13])
فرمود: هنگامى كه در روز قیامت برانگیخته و محشور شوم، خطاكاران امّت پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم)، را شفاعت مى نمایم.
35ـ قالَتْ (علیها السلام): فَأكْثِرْ مِنْ تِلاوَهِ الْقُرآنِ، وَالدُّعاءِ، فَإنَّها ساعَهٌ یَحْتاجُ الْمَیِّتُ فیها إلى أُنْسِ الاْحْیاءِ.([14])
ضمن وصیّتى به امام علىّ (علیه السلام) اظهار نمود: پس از آن كه مرا دفن كردى، برایم قرآن را بسیار تلاوت نما، و برایم دعا كن، چون كه میّت در چنان موقعیّتى بیش از هر چیز نیازمند به اُنس با زندگان مى باشد.
36ـ قالَتْ (علیها السلام): یا أبَا الحَسَن، إنّى لأسْتَحى مِنْ إلهى أنْ أكَلِّفَ نَفْسَكَ ما لا تَقْدِرُ عَلَیْهِ.([15])
خطاب به همسرش امیرالمؤمنین علىّ (علیه السلام) كرد و اظهار نمود: من از خداى خود شرم دارم كه از تو چیزى را در خواست نمایم و تو توان تهیه آنرا نداشته باشى.
37ـ قالَتْ (علیها السلام): خابَتْ أُمَّهٌ قَتَلَتْ إبْنَ بِنْتِ نَبِیِّها.([16])
فرمود: رستگار و سعادتمند نخواهند شد آن گروهى كه فرزند پیامبر خود را به قتل رسانند.
38ـ قالَتْ (علیها السلام): ... وَ النَّهْىَ عَنْ شُرْبِ الْخَمْرِ تَنْزیهاً عَنِ الرِّجْسِ، وَاجْتِنابَ الْقَذْفِ حِجاباً عَنِ اللَّعْنَهِ، وَ تَرْكَ السِّرْقَهِ ایجاباً لِلْعِّفَهِ.([17])
فرمود: خداوند متعال منع و نهى از شرابخوارى را جهت پاكى جامعه از زشتى ها و جنایت ها; و دورى از تهمت ها و نسبت هاى ناروا را مانع از غضب و نفرین قرار داد; و دزدى نكردن، موجب پاكى جامعه و پاكدامنى افراد مى گردد.
39ـ قالَتْ(علیها السلام): وَ حَرَّمَ - اللّه - الشِّرْكَ إخْلاصاً لَهُ بِالرُّبُوبِیَّهِ، فَاتَّقُوا اللّه حَقَّ تُقاتِهِ، وَ لا تَمُوتُّنَ إلاّ وَ أنْتُمْ مُسْلِمُونَ، وَ أطیعُوا اللّه فیما أمَرَكُمْ بِهِ، وَ نَهاكُمْ عَنْهُ، فَاِنّهُ، إنَّما یَخْشَى اللّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءِ.([18])
فرمود: خداوند سبحان شرك را (در امور مختلف) حرام گرداند تا آن كه همگان تن به ربوبیّت او در دهند و به سعادت نائل آیند; پس آن طورى كه شایسته است باید تقواى الهى داشته باشید و كارى كنید تا با اعتقاد به دین اسلام از دنیا بروید. بنابر این باید اطاعت و پیروى كنید از خداوند متعال در آنچه شما را به آن دستور داده یا از آن نهى كرده است، زیرا كه تنها علماء و دانشمندان (اهل معرفت) از خداى سبحان خوف و وحشت خواهند داشت.
40ـ قالَتْ (علیها السلام): أمّا وَاللّهِ، لَوْ تَرَكُوا الْحَقَّ عَلى أهْلِهِ وَ اتَّبَعُوا عِتْرَهَ نَبیّه، لَمّا اخْتَلَفَ فِى اللّهِ اثْنانِ، وَ لَوَرِثَها سَلَفٌ عَنْ سَلَف، وَ خَلْفٌ بَعْدَ خَلَف، حَتّى یَقُومَ قائِمُنا، التّاسِعُ مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْنِ(علیه السلام).([19])
فرمود: به خدا سوگند، اگر حقّ ـ یعنى خلافت و امامت ـ را به اهلش سپرده بودند; و از عترت و اهل بیت پیامبر صلوات اللّه علیهم پیروى و متابعت كرده بودند حتّى دو نفر هم با یكدیگر درباره خدا ـ و دین ـ اختلاف نمى كردند. و مقام خلافت و امامت توسط افراد شایسته یكى پس از دیگرى منتقل مى گردید و در نهایت تحویل قائم آل محمّد ( عجّل اللّه فرجه الشّریف ، و صلوات اللّه علیهم اجمعین) مى گردید كه او نهمین فرزند از حسین (علیه السلام) مى باشد.
[1] ـ بحارالأنوار: ج 43، ص 91، ح 16، إحقاق الحقّ: ج 10، ص 258.
[2] ـ دلائل الإمامه: ص 128، ح 38، معانى الأخبار: ص 355، ح 2.
[3] ـ تفسیر الإمام العسكرى (علیه السلام): ص 320، ح 191.
[4] ـ بحارالأنوار: ج 43، ص 192، ح 20، أعیان الشّیعه: ج 1، ص 321.
[5] ـ كنزل العمّال: ج 16، ص 462، ح 45443.
[6] ـ مستدرك الوسائل: ج 7، ص 336، ح 2، بحارالأنوار: ج 93، ص 294، ح 25.
[7] ـ تفسیر الإمام العسكرى (علیه السلام): ص 354، ح 243، مستدرك الوسائل: ج 12، ص 262، بحارالأنوار: ج 72، ص 401، ح 43.
[8] ـ كنزل العمّال: ج 15، ص 242، ح 40759.
[9] ـ دلائل الإمامه: ص 71، س 16، معانى الأخبار: ص 399، ضمن ح 9.
[10] ـ تفسیر التّبیان: ج 9، ص 37، س 16.
[11] ـ مجمع الزّوائد: ج 8 ، ص 108 ، مسند فاطمه: ص 33 و 52.
[12] ـ كشف الغمّه: ج 2، ص 57، بحار الأنوار: ج 8 ، ص 53، ح 62.
[13] ـ إحقاق الحقّ: ج 19، ص 129.
[14] - بحارالأنوار: ج 79، ص 27، ضمن ح 13.
[15] ـ أمالى شیخ طوسى : ج 2، ص 228.
[16] ـ مدینه المعاجز: ج 3، ص 430.
[17] ـ ریاحین الشّریعه: ج 1، ص 312، فاطمه الزهراء (علیها السلام): ص 360، قطعه اى از خطبه طولانى و معروف آن مظلومه.
[18] - همان مدرك قبل.
[19] ـ الإمامه والتبصره: ص 1، بحارالأنوار: ج 36، ص 352، ح 224.
سه شنبه 26/9/1387 - 9:21
دعا و زیارت
 
از اهم مباحث علوم حدیث شناخت راویان و محدثان، و اطمینان یافتن از نام و نشان و طبقه و میزان وثاقت و درایت و تقوی و صلاحیت آنها است، تا روایت صحیح از ضعیف شناخته شود، و راه جعل و تحریف و تدلیس و تصحیف مسدود گردد، و از كسانی اخذ حدیث شود كه شایستگی تحمل و نقل كلمات مقدس خاندان وحی را داشته باشند، و به امانت داری و درست كاری شناخته شوند. به همین جهت است كه از زمانهای قدیم، و اندكی پس از تدوین حدیث، نیاز به این علم كاملا احساس گردید، و دانشوران به تأسیس قواعد و اصول آن همت گماشتند، و كتابهای زیادی در زمینه مشیخه و رجال تألیف كردند، چنان كه در كتب درایه نیز شرایط و ضوابطی را برای راویان و چگونگی جرح و تعدیل و توثیق و تضعیف، تعیین نموده اند و مبانی مختلفی در این باره اظهار داشته اند. اهتمام به معرفت رجال معتبر و پرهیز از راویان ضعیف و مجهول الحال سبب شد كه در هر عصری افراد شایسته و مورد اعتمادی به كار حدیث پردازند، و جوامع بزرگ و كوچك حدیث را فراهم آورند، و در سخت ترین شرایط، گرانبهاترین آثار را ابداع كردند و نام خود را به افق جاودانگی نقش بستند كه در خاتمه این مقال فهرست كوتاهی از مشاهیر محدثان شیعه از آغاز تا عصر حاضر بیان می گردد:
قرن اول تا چهارم، مولای متقیان حضرت علی (ع) نخستین كسی بود كه به املاء رسول خدا (ص) احادیث آن بزرگوار را تدوین كرد، و هم احادیث شریف مصحف فاطمه و جعفر و جامعه را به قلم مبارك خویش تحریر فرمود، و نیز شصت و چند نوع از انواع علوم قرآن را بر شیعیان خود املاء نمود و قواعد كلی و اصول اساسی علوم بسیاری ـ از جمله كلام، طب، نجوم، علم حروف و طلسمات، شیمی، و نحو، و... ـ را بر آنان القا كرد و عهدنامه و اندرزنامه های زیادی از آن حضرت صادر گردید كه سید شریف رضی، گزیده هایی از آنها را در نهج البلاغه فراهم آورده است. از سائر ائمه اطهار (ع) نیز آثاری در فنون گوناگون كلام و فقه و تفسیر و دعا و طب و غیره، بر جای مانده كه بهترین ذخایر علم حدیث است، و آخرین آنها توقیعاتی است كه از حضرت ولی عصر (عج) صادر گردیده است (توقیعات) .
همچنین جمعی از صحابه باوفای پیامبر اكرم (ص) به حضرت امیر (ع) اقتدا كردند و در ضبط و نقل و حفظ و تدوین حدیث بسی كوشیدند، كه قسمتی از آثار ارزشمند آنان تا روزگار ما باقی مانده است، پس از آن نیز با وجود فشارهای شدید زمامداران ستمكار، اصحاب ائمه اطهار (ع) هرگز از تعلم و تعلیم و نشر و استنساخ حدیث، دست بر نداشتند و از سختیها و مشقتها نهراسیدند، و هزاران كتاب و اصل و نسخه تألیف نمودند، كه قسمتی از آنها در الذریعه، 6/303ـ.374 معرفی شده است.
قرن چهارم و پنجم، مهمترین جوامع حدیث در این دو قرن تألیف گردید، و تبویب و ترتیب حدیث انجام شد، مشهورترین آثاری كه در این دو قرن تدوین یافته، چهار كتاب گرانبهای: كافی، تألیف ثقه الاسلام شیخ ابو جعفر كلینی (م 328 ق) ، من لا یحضره الفقیه، تألیف شیخ صدوق بابویه قمی (م 381 ق) ، تهذیب الاحكام، و استبصار، تألیف شیخ الطائفه ابو جعفر طوسی (م 460 ق) می باشد، كه بیشتر احادیث احكام در این چهار كتاب فراهم آمده است، و از جمله محدثان بزرگ این دوره: شیخ اجل، ابن قولویه قمی (م 369 ق) مؤلف كامل الزیاره، و شیخ ابو محمد هارون تلعكبری (م 385 ق) و رجالی مشهور شیخ ابو العباس نجاشی (م 450 یا 463 ق) و شیخ مفید ابو عبدالله محمد عكبری (م 413 ق) و سید شریف مرتضی علم الهدی (م 436 ق) بوده اند.
قرن ششم، از محدثان نامدار این دوره: شیخ ابو علی حسن طوسی، ملقب به مفید دوم، فرزند شیخ الطائفه (م ب 515 ق)، شیخ قطب الدین ابو حسین راوندی (م 573 ق) ، و فرزند برومندش شهید ابو عبدالله نصیر الدین حسین و شیخ امین الدین ابوعلی طبرسی (م 548 ق) و شیخ رشید الدین ابو عبدالله ابن شهر آشوب (م 588 ق) ، و شیخ منتجب الدین علی بابویه (م 585 ق) ،
قرن هفتم، از محدثان و مشایخ بزرگوار این قرن، شیخ ابوالحسین ورام نخعی (م 605 ق) و سید اجل رضی الدین علی بن طاووس حلی (م 664 ق) و خواجه نصیر الدین طوسی (م 673 ق) و سید جمال الدین احمد بن طاووس حلی (م 673 ق) و محقق حلی شیخ نجم الدین ابوالقاسم جعفر هذلی حلی (م 676 ق) و شیخ عماد الدین حسن طبری، مؤلف كامل بهائی و شیخ علی إربلی (م 693 ق) مؤلف كشف الغمه فی معرفه الائمه بوده اند،
قرن هشتم، از مشاهیر اعلام و مشایخ حدیث، شیخ ابو محمد حسن دیلمی، مؤلف ارشاد القلوب، و اعلام الدین و... و چند تن از بنی زهره و شیخ جمال الدین ابو منصور علامه حلی (م 726 ق) و فرزندش فخر المحققین محمد (م 771 ق) و شهید اول شیخ محمد بن جمال الدین مكی (ش 786 ق) و سید بهاء الدین نیلی و...
قرن نهم، شیخ زین الدین ابو محمد عاملی بیاضی (م 877 ق) كه از آثار معروف اوست: الصراط المستقیم الی مستحقی التقدیم، و شیخ عز الدین ابو محمد حلی عاملی و شیخ ابوالعباس حلی (م 841 ق) ،
قرن دهم، محقق ثانی شیخ علی بن عبدالعالی كركی عاملی (م 940 ق) و شهید ثانی شیخ زین الدین عاملی (ش 966 ق) و شیخ عز الدین حسین جبعی حارثی (م 984 ق) ـ پدر شیخ بهائی ـ و شیخ عبداللطیف حارثی عاملی، مؤلف جامع الاخبار فی ایضاح الاستبصار،
قرن یازدهم، شیخ ابو منصور حسن فرزند شهید ثانی و مؤلف منتقی الجمان فی الاحادیث الصحاح و الحسان (م 1011 ق) و شیخ بهاء الدین عاملی (م 1031 ق) و علامه شیخ محمد تقی مجلسی اول (م 1070 ق) و شیخ قاسم بن محمد معروف به ابن الوندی و فقیه كاظمی مؤلف شرح الاستبصار فی احادیث الائمه الاطهار و شیخ فخر الدین طریحی (م 1085 ق) و ملا محمد محسن فیض كاشانی (م 1091 ق) مؤلف الوافی از جوامع بزرگ حدیث،
قرن دوازدهم، محدث والامقام شیخ محمد حر عاملی (م 1104 ق) و محدث جلیل سید هاشم بحرانی (م 1107 یا 1109 ق) و علامه بزرگوار ملا محمد باقر مجلسی (م 1111 ق) و شیخ محمد رضا بن عبداللطیف تبریزی (م 1185 ق) مؤلف الشفا فی حدیث آل المصطفی ـ كه گفته شده: جامعترین جوامع حدیث است ـ و شیخ عبدالله بن نور الله بحرانی، مؤلف عوالم العلوم.
قرن سیزدهم، استاد اكبر شیخ محمد باقر معروف به وحید بهبهانی (م 1205 ق) ، علامه بحر العلوم سید محمد مهدی طباطبائی (م 1212 ق) و محدث والا مقام سید عبدالله شبر (م 1243 ق) و شهید ثالث ملا محمد تقی برغانی (م 1264 ق) و برادرش ملا محمد صالح برغانی (م 1275 ق) و حجه الاسلام سید محمد باقر شفتی اصفهانی (م 1260 ق) .
قرن چهاردهم، محدث فرزانه حاج میرزا حسین نوری (م 1320 ق) مؤلف مستدرك الوسائل و علامه سید حسن صدر (م 1345 ق) ، علامه شیخ آقا بزرگ تهرانی (م 1389 ق) علامه شیخ عبدالحسین امینی (م 1390 ق) مؤلف الغدیر فی الكتاب و السنه و الادب، حاج شیخ عباس قمی، مؤلف سفینه البحار، حاج سید محمد تقی موسوی اصفهانی، مؤلف مكیال المكارم فی فوائد الدعاء للقائم (عج) ، آیه الله حاج آقا حسین بروجردی (م 1380 ق) كتاب جامع احادیث الشیعه به سرپرستی ایشان تألیف گردیده است،
قرن پانزدهم، علامه سید حسن طباطبائی میر جهانی (م 1413 ق) مؤلف مستدرك نهج البلاغه، و نوائب الدهور فی علائم الظهور، آیه الله حاج سید ابوالقاسم خوئی (م 1413 ق) ، آیه الله سید شهاب الدین مرعشی نجفی (م 1411 ق) ، علامه محقق سید عبدالعزیز طباطبائی (م 1416 ق) ، آیه الله حاج شیخ محمد غروی.
سید مهدی حائری - دایرة المعارف تشیع، ج 6، ص 151
سه شنبه 26/9/1387 - 9:18
دعا و زیارت
 
) فرمود: دانشمندى كه بین گروهى نادان قرار گیرد همانند انسان زنده اى است بین مردگان، و كسى كه در حال تحصیل علم باشد تمام موجودات برایش طلب مغفرت و آمرزش مى كنند، پس علم را فرا گیرید چون علم وسیله قرب و نزدیكى شما به خداوند است، و فراگیرى علم، بر هر فرد مسلمانى فریضه است. 22ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): مَنْ زارَ عالِماً فَكَأنَّما زارَنی، وَ مَنْ صافَحَ عالِماً فَكأنَّما صافَحَنی، وَ مَنْ جالَسَ عالِماً فَكَأنَّما جالَسَنی، وَ مَنْ جالَسَنی فِى الدُّنْیا أجْلَسْتُهُ مَعى یَوْمَ الْقِیامَهِ.([1]) فرمود: هر كس به دیدار و زیارت عالم و دانشمندى برود مثل آن است كه مرا زیارت كرده، هر كه با دانشمندى دست دهد و مصافحه كند مثل آن كه با من مصافحه نموده، هر شخصى همنشین دانشمندى گردد مثل آن است كه با من مجالست كرده، و هر كه در دنیا با من همنشین شود، در آخرت همنشین من خواهد گشت. 23ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): مَنْ تَزَوَّجَ إمْرَأهً لِمالِها وَ كَلَهُ اللّهُ إلَیْهِ، وَ مَنْ تَزَوَّجَها لِجَمالِها رَأى فیها ما یَكَرَهُ، وَ مَنْ تَزَوَّجَها لِدینِها جَمَعَ اللّهُ لَهُ ذلِكَ.([2]) فرمود: هر كس زنى را به جهت ثروتش ازدواج كند خداوند او را به همان واگذار مى نماید، و هر كه با زنى به جهت زیبائى و جمالش ازدواج كند خوشى نخواهد دید، و كسى كه با زنى به جهت دین و ایمانش تزویج نماید خداوند خواسته هاى او را تأمین مى گرداند. 24ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): مَنْ قَلَّ طَعامُهُ، صَحَّ بَدَنُهُ، وَ صَفا قَلْبُهُ، وَ مَنْ كَثُرَ طَعامُهُ سَقُمَ بَدَنُهَ وَ قَسا قَلْبُهُ.([3]) فرمود: هر كه خوراكش كمتر باشد بدنش سالم و قلبش با صفا خواهد بود، و هر كس خوراكش زیاد باشد امراض جسمى بدنش و كدورت، قلبش را فرا خواهد گرفت. 25ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): لا تُشْبِعُوا، فَیُطْفأ نُورُ الْمَعْرِفَهِ مِنْ قُلُوبِكُمْ.([4]) فرمود: شكم خود را از خوراك سیر و پر مگردانید، چون كه سبب خاموشى نور عرفان و معرفت ـ در افكار و ـ قلب هایتان مى گردد. 26ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): مَنْ تَوَلّى عَمَلا وَ هُوَیَعْلَمُ أنَّهُ لَیْسَ لَهُ بِأهْل، فَلْیتُبَّوَءُ مَقْعَدُهُ مِنَ النّارِ.([5]) فرمود: هر كه ریاست و مسئولیتى را بپذیرد و بداند كه أهلیّت آن را ندارد، ـ در قبر و قیامت ـ جایگاه او پر از آتش خواهد شد. 27ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): إنَّ اللّهَ عَزَّ وَجَلَّ لَیُبْغِضُ الْمُؤْمِنَ الضَّعیفِ الَّذی لادینَ لَهُ، فَقیلَ: وَ ما الْمُؤْمِنُ الضَّعیفُ الَّذی لا دینَ لَهُ؟ قالَ: اَلذّی لا یَنْهى عَنِ الْمُنْكَرِ.([6]) فرمود: همانا خداوند دشمن دارد آن مؤمنى را كه ضعیف و بى دین است، سؤال شد: مؤمن ضعیف و بى دین كیست؟ پاسخ داد: كسى كه نهى از منكر و جلوگیرى از كارهاى زشت نمى كند. 28ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): صَدَقَهُ السِّرِّ تُطْفِىءُ الْخَطیئَهَ، كَما تُطْفِىءُ الماءُ النّارَ، وَ تَدْفَعُ سَبْعینَ باباً مِنَ الْبَلاءِ.([7]) فرمود: صدقه اى كه محرمانه و پنهانى داده شود سبب پاكى گناهان مى باشد، همان طورى كه آب، آتش را خاموش مى كند، همچنین صدقه هفتاد نوع بلا و آفت را بر طرف مى نماید. 29ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): عَجِبْتُ لِمَنْ یَحْتَمى مِنَ الطَّعامِ مَخافَهَ الدّاءِ، كَیْفَ لایَحْتمى مِنَ الذُّنُوبِ، مَخافَهَ النّارِ.([8]) فرمود: تعجّب دارم از كسانى كه نسبت به خورد و خوراك خود اهمیّت مى دهند تا مبادا مریض شوند ولیكن اهمیّتى نسبت به گناهان نمى دهند و باكى از آتش سوزان جهنّم ندارند. 30 ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): حُبُّ الْجاهِ وَ الْمالِ یُنْبِتُ النِّفاقَ فِى الْقَلْبِ، كَما یُنْبِتُ الْماءُ الْبَقْلَ.([9]) فرمود: علاقه نسبت به ریاست و ثروت سبب روئیدن نفاق در قلب و درون خواهد شد، همان طورى كه آب و باران سبب روئیدن سبزیجات مى باشند. 31ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): مَنْ اَصابَ مِنْ إمْرَأه نَظْرَهً حَراماً، مَلاَاللّهُ عَیْنَیْهِ ناراً.([10]) فرمود: هركس نگاه حرامى به زن نامحرمى بیفكند، خداوند چشم هاى او را پر از آتش مى گرداند. 32ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): حَسِّنُوا أخْلاقَكُمْ، وَ ألْطِفُوا جیرانَكُمْ، وَ أكْرِمُوا نِسائَكُمْ، تَدْخُلُوا الْجَنّهَ بِغَیْرِ حِساب.([11]) فرمود: رفتار و اخلاق خود را نیكو سازید، نسبت به همسایگان با ملاطفت و محبّت برخورد نمائید، زنان و همسران خود را گرامى دارید تا بدون حساب وارد بهشت گردید. 33ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): اَلْمَرْءُ عَلى دینِ خَلیلِهِ، فَلْیَنْظُر أحَدُكُمْ مَنْ یُخالِطُ.([12]) فرمود: انسان بر روش و اخلاق دوستش پرورش مى یابد و شناخته مى شود، پس متوجّه باشید با چه كسى دوست و همنشین مى باشید. 34ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): اَلصَّدقَهُ بِعَشْر، وَ الْقَرْضُ بِثَمانِیَهَ عَشَرَ، وَ صِلَهُ الرَّحِمِ بِأرْبَعَهَ وَ عِشْرینَ.([13]) فرمود: پاداش و ثواب دادنِ صدقه ده برابر درجه، ودادن قرض الحسنه هیجده درجه، و انجام صله رحم بیست و چهار درجه افزایش خواهد داشت. 35ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): لا یَمْرُضُ مُؤْمِنٌ وَ لا مُؤْمِنَهٌ إلاّ حَطّ اللّهُ بِهِ خَطایاهُ.([14]) فرمود: هیچ مؤمن و مؤمنه اى مریض نمى گردد مگر آن كه خطاها و لغزش هایش پاك و بخشوده مى شود. 36ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): مَنْ وَقَّرَ ذا شَیْبَه فِى الاْسْلامِ أمَّنَهُ اللّهُ مِنْ فَزَعِ یَوْمِ الْقِیامَهِ.([15]) فرمود: هر كس بزرگ سال مسلمانى را گرامى دارد و احترام نماید، خداوند او را در قیامت از سختى ها و مشكلات در أمان مى دارد. 37ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): كُلُّ عَیْن باكِیَهٌ یَوْمَ الْقِیامَهِ إلاّ ثَلاثَ أعْیُن: عَیْنٌ بَكَتْ مِنْ خَشْیَهِ اللّهِ ، وَ عَیْنٌ غُضَّتْ عَنْ مَحارِمِ اللّهِ، وَ عَیْنٌ باتَتْ ساهِرَهً فى سَبیلِ اللّهِ.([16]) فرمود: تمامى چشم ها در روز قیامت گریانند، مگر سه دسته: 1 ـ آن چشمى كه به جهت خوف و ترس از عذاب خداوند گریه كرده باشد. 2 ـ چشمى كه از گناهان و موارد خلاف بسته و نگاه نكرده باشد. 3 ـ چشمى كه شبها در عبادت و بندگى خداوند متعال بیدار بوده باشد. 38ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): سادَهُ النّاسِ فِى الدُّنْیا الأسْخِیاء، سادَهُ النّاسِ فِى الاخِرَهِ الاْتْقِیاء.([17]) فرمود: سرور و سیّد مردم در دنیا افراد سخاوتمند خواهند بود، و سیّد و سرور انسان ها در قیامت پرهیزكاران مى باشند. 39ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): وَ عَظَنی جِبْرئیلُ(علیه السلام): یا مُحَمَّدُ ، أحْبِبْ مَنْ شِئْتَ فَإنَّكَ مُفارِقُهُ، وَ اعْمَلْ ما شِئْتَ فَإنَّكَ مُلاقیهِ.([18]) فرمود: جبرئیل مرا موعظه و نصحیت كرد: با هر كس كه خواهى دوست باش، بالأخره بین تو و او جدائى خواهد افتاد. هر چه خواهى انجام ده، ولى بدان نتیجه و پاداش آنرا خواهى گرفت. 40ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): اَوْصانى رَبّى بِتِسْع: اَوْصانى بِالاْخْلاصِ فِى السِّرِّ وَ الْعَلانِیَهِ، وَ الْعَدْلِ فِى الرِّضا وَ الْغَضَبِ، وَ الْقَصْدِ فِى الْفَقْرِ وَ الْغِنى، وَ اَنْ أعْفُوَ عَمَّنْ ظَلَمَنى، وَ أعطِیَ مَنْ حَرَمَنى، وَ أصِلَ مَنْ قَطَعَنى، وَ اَنْ یَكُونَ صُمْتى فِكْراً، وَ مَنْطِقى ذِكْراً، وَ نَظَرى عِبْراً.([19]) فرمود: پروردگار متعال، مرا به 9 چیز سفارش نمود: اخلاص در آشكار و پنهان، دادگرى در خوشنودى و خشم، میانه روى در نیاز و توانمندى، بخشیدن كسى كه در حقّ من ستم روا داشته است، كمك به كسى كه مرا محروم گردانده، دیدار خویشاوندانى كه با من قطع رابطه نموده اند، و این كه خاموشیم اندیشه و سخنم، یادآورى خداوند; و نگاهم عبرت و پند باشد.

 


 




 


[1] - مستدرك الوسائل: ج 17، ص 300، ح 21406. [2] - تهذیب الأحكام: ج 7، ص 399، ح 5. [3] - تنبیه الخواطر، معروف به مجموعه ورّام: ص 548، بحارالأنوار: ج 59، ص 268، ح 53. [4] - مستدرك الوسائل: ج 16، ص 218، ح 19646. [5] - تاریخ إلاسلام: ج 101ـ120، ص 285. [6] - وسائل الشّیعه: ج 16، ص 122، ح 21139. [7] - مستدرك الوسائل: ج 7، ص 184، ح 7984. [8] - بحارالأنوار: ج 70، ص 347، ح 34. [9] - تنبیه الخواطر، معروف به مجموعه ورّام: ص 264 [10] - مستدرك الوسائل: ج 14، ص 270، ح 16685. [11] - أعیان الشّیعه: ج 1، ص 301. [12] - أمالى طوسى: ج 2، ص 132، بحارالأنوار: ج 71، ص 192، ح 12. [13] - مستدرك الوسائل: ج 7، ص 194، ح 8010. [14] - جامع الأحادیث: ج 3، ص 89، ح 35، مستدرك الوسائل: ج 2، ص 66، ح 1422. [15] - كافى: ج 2، ص 658، ح 3، بحارالأنوار: ج 7، ص 302، ح 53. [16] - ثواب الأعمال: ص 211، ح 1، بحارالأنوار: ج 46، ص 100، ح 88. [17] - أعیان الشّیعه: ج 1، ص 302، بحارالأنوار: ج 68، ص 350، ح 1. [18] - أمالى طوسى : ج 2، ص 203، بحارالأنوار: ج 68، ص 188، ح 54. [19] - أعیان الشّیعه، ج 1، ص 300، بحارالأنوار: ج 74، ص 139، ضمن ح 1.

سه شنبه 26/9/1387 - 9:13
دعا و زیارت
 

قال رَسُولُ اللّهِ (صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) : لا تُضَیِّعُوا صَلاتَكُمْ، فَإنَّ مَنْ ضَیَّعَ صَلاتَهُ، حُشِرَ مَعَ قارُونَ وَ هامانَ، وَ كانَ حَقّاً عَلىِ اللّهِ أنْ یُدْخِلَهُ النّارَ مَعَ الْمُنافِقینَ.([1]) پیامبر مكرم اسلام (صلی الله علیه و آله) فرمود: نماز را سبك و ناچیز مشمارید، هر كس نسبت به نمازش بى اعتنا باشد و آنرا سبك و ضایع گرداند همنشین قارون و هامان خواهد گشت و حقّ خداوند است كه او را همراه منافقین در آتش داخل نماید. 2ـ قالَ (صلى الله علیه وآله): مَنْ مَشى إلى مَسْجِد مِنْ مَساجِدِ اللّهِ، فَلَهُ بِكُّلِ خُطْوَه خَطاها حَتّى یَرْجِعَ إلى مَنْزِلِهِ، عَشْرُ حَسَنات، وَ مَحى عَنْهُ عَشْرُ سَیِّئات، وَ رَفَعَ لَهُ عَشْرُ دَرَجات.([2]) فرمود: هر كس قدمى به سوى یكى از مساجد خداوند بردارد، براى هر قدم ثواب ده حسنه مى باشد تا برگردد به منزل خود، و ده خطا از لغزش هایش پاك مى شود، همچنین در پیشگاه خداوند ده درجه ترفیع مى یابد. 3ـ بَیْنَما رَسُولُ اللّهِ (صلى الله علیه وآله) جا لِسٌ فِى الْمَسْجِدِ، إذْدَخَلَ رَجُلٌ فَقامَ یُصَلّى، فَلَمْ یُتِمَّ رُكُوعَهُ وَ لا سُجُودَهُ، فَقالَ: نَقَرَ كَنَقْرِ الْغُرابِ، لَئِنْ ماتَ هذا وَ هكَذا صَلوتُهُ لَیَمُوتُنَّ عَلى غَیْرِ دینی.([3]) رسول خدا (صلى الله علیه وآله) در مسجد نشسته بود كه شخصى وارد شد و مشغول خواندن نماز شد و ركوع و سجودش را كامل انجام نمى داد و عجله و شتاب مى كرد. حضرت فرمود: كار این شخص همانند كلاغى است كه منقار بر زمین مى زند، اگر با این حالت از دنیا برود بر دین من نمرده است. 4ـ قالَ (صلى الله علیه وآله) لِعَلىّ(علیه السلام): أنَا رَسُولُ اللّهِ الْمُبَلِّغُ عَنْهُ، وَ أنْتَ وَجْهُ اللّهِ وَ الْمُؤْتَمُّ بِهِ، فَلا نَظیر لى إلاّ أنْتَ، وَ لا مِثْلَ لَكَ إلاّ أنَا.([4]) رسول خدا (صلى الله علیه وآله) به امام علىّ (علیه السلام) فرمود: من رسول خدا هستم، كه از طرف او تبلیغ و هدایت مى نمایم; و تو وجه اللّه مى باشى، كه امام و مقتداى (بندگان خدا) خواهى بود، پس نظیرى براى من وجود ندارد مگر تو; و همانند تو نیست مگر من. 5ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): یا أباذَر، اَلدُّنْیا سِجْنُ الْمُؤْمِن وَ جَنَّهُ الْكافِرِ، وَ ما أصْبَحَ فیها مُؤْمِنٌ إلاّ وَ هُوَ حَزینٌ، وَ كَیْفَ لایَحْزُنُ الْمُؤْمِنُ وَ قَدْ أوَعَدَهُ اللّهُ أنَّهُ وارِدٌ جَهَنَّمَ.([5]) فرمود: اى ابوذر، دنیا زندان مؤمن و بهشت كافران است، مؤمن همیشه محزون و غمگین مى باشد، چرا چنین نباشد و حال آن كه خداوند به او - در مقابل گناهان و خطاهایش - وعده مجازات و دخول جهنّم را داده است. 6ـ وَ قالَ(صلى الله علیه وآله): یا عَلىّ! اِفْتَحْ طَعامَكَ بِالْمِلْحِ، فَإنَّ فیهِ شِفاءٌ مِنْ سَبْعینَ داء، مِنْها: الْجُنُونُ وَ الْجُذامُ وَ الْبَرَصُ وَ وَجَعُ الْحَلْقِ وَ الاْضْراسِ وَ وَجَعُ الْبَطْنِ.([6]) رسول خدا (صلى الله علیه وآله) به امام علىّ (علیه السلام) فرمود: غذاى خود را با (تناول نمودن كمى) نمك شوع نما، همانا كه در آن درمان و شفاء هفتاد نوع بلا و آفت خواهد بود، كه دیوانگى، پیسى، جُذام، درد و ناراحتى هاى حلق، دندان ها; و شكم و معده از آنها مى باشد. 7ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): شَرُّالنّاسِ مَنْ باعَ آخِرَتَهُ بِدُنْیاهُ، وَ شَرٌّ مِنْ ذلِكَ مَنْ باعَ آخِرَتَهُ بِدُنْیا غَیْرِهِ.([7]) فرمود: بدترین افراد كسى است كه آخرت خود را به دنیایش بفروشد و بدتر از او آن كسى خواهد بود كه آخرت خود را براى دنیاى دیگرى بفروشد. 8ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): ثَلاثَهٌ أخافُهُنَّ عَلى اُمتَّى: ألضَّلالَهُ بَعْدَ الْمَعْرِفَهِ، وَ مُضِلاّتُ الْفِتَنِ، وَ شَهْوَهُ الْبَطْنِ وَ الْفَرْجِ.([8]) فرمود: در سه چیز براى امّت خود احساس خطر مى كنم: گمراهى، بعد از آن كه هدایت و معرفت پیدا كرده باشند. گمراهى ها و لغزش هاى به وجود آمده از فتنه ها. مشتهیات شكم، و آرزوهاى نفسانى و شهوت پرستى. 9ـ قالَ (صلى الله علیه وآله): ثَلاثَهٌ مِنَ الذُّنُوبِ تُعَجَّلُ عُقُوبَتُها وَ لا تُؤَخَّرُ إلى الاخِرَهِ: عُقُوقُ الْوالِدَیْنِ، وَ الْبَغْیُ عَلَى النّاسِ، وَ كُفْرُ الاْحْسانِ.([9]) فرمود : عقاب و مجازات سه دسته از گناهان زودرس مى باشد و به قیامت كشانده نمى شود: ایجاد ناراحتى براى پدر و مادر، ظلم در حقّ مردم، ناسپاسى در مقابل كارهاى نیك دیگران. 10ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): إنَّ أعْجَزَ النّاسِ مَنْ عَجَزَعَنِ الدُّعاءِ، وَ إنَّ أبْخَلَ النّاسِ مَنْ بَخِلَ بِالسَّلامِ.([10]) فرمود: عاجز و ناتوان ترین افراد كسى است كه از دعا و مناجات با خداوند ناتوان و محروم باشد، و بخیل ترین اشخاص كسى خواهد بود كه از سلام كردن خوددارى نماید. 11ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): إذا تَلاقَیْتُمْ فَتَلاقُوا بِالتَّسْلیمِ وَ التَّصافُحِ، وَ إذا تَفَرَّقْتُمْ فَتَفَرَّقُوا بِإلاسْتِغْفارِ.([11] ) فرمود: هنگام بر خورد و ملاقات با یكدیگر سلام و مصافحه نمائید و موقع جدا شدن براى همدیگر طلب آمرزش كنید. 12ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): بَكِرُّوا بِالصَّدَّقَهِ، فَإنَّ الْبَلاءَ لا یَتَخَطاّها.([12]) فرمود: صبحگاهان حركت و كار خود را با دادن صدقه شروع نمائید چون كه بلاها و آفت ها را بر طرف مى گرداند. 13ـ قالَ(صلى الله علیه وآله) : یُؤْتَى الرَّجُلُ فی قَبْرِهِ بِالْعَذابِ، فَإذا اُتِیَ مِنْ قِبَلِ رَأسِهِ دَفَعَتْهُ تِلاوَهُ الْقُرْآنِ، وَ إذا اُتِیَ مِنْ قِبَلِ یَدَیْهِ دَفَعَتْهُ الصَّدَقَهُ، وَ إذا اُتِیَ مِنْ قِبَلِ رِجْلَیْهِ دَفَعَهُ مَشْیُهُ إلىَ الْمَسْجِدِ.([13]) فرمود: هنگامى كه بدن مرده را در قبر قرار دهند، چنانچه عذاب از بالاى سر بخواهد وارد شود تلاوت قرآنش مانع عذاب مى گردد و چنانچه از مقابل وارد شود صدقه و كارهاى نیك مانع آن مى باشد. و چنانچه از پائین پا بخواهد وارد گردد، رفتن به سوى مسجد مانع آن خواهد گشت. 14ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): عَلَیْكُمْ بِمَكارِمِ الاْخْلاقِ، فَإنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ بَعَثَنی بِها، وَ إنَّ مِنْ مَكارِمِ الاْخْلاقِ: أنْ یَعْفُوَالرَّجُلُ عَمَّنْ ظَلَمَهُ، وَ یُعْطِیَ مَنْ حَرَمَهُ، وَ یَصِلَ مَنْ قَطَعَهُ، وَ أنْ یَعُودَ مَنْ لایَعُودُهُ.([14]) فرمود: بر شما باد رعایت مكارم اخلاق، كه خداوند مرا بر آن ها مبعوث نمود، و ـ بعضى از ـ آن ها عبارتند از: كسى كه بر تو ظلم كند ـ به جهت غرض شخصى ـ او را ببخش، كسى كه تو را نسبت به چیزى محروم گرداند كمكش نما، با شخصى كه با تو قطع دوستى كند رابطه دوستى داشته باش، شخصى كه به دیدار تو نیاید به دیدارش برو. 15ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): مَنْ وَجَدَ كَسْرَهً اَوْ تَمْرَهً فَأكَلَهَا لَمْ یُفارِقْ جَوْفَهُ حَتّى یَغْفِرَاللّهُ لَهُ.([15]) فرمود: هر كس تكّه اى نان یا دانه اى خرما در جائى ببیند، و آن را بردارد و میل كند، مورد رحمت و مغفرت خداوند قرار مى گیرد. 16ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): ما تَواضَعَ أحَدٌ إلاّ رَفَعَهُ اللّهُ.([16]) فرمود: كسى اظهار تواضع و فروتنى نكرده، مگر آن كه خداوند متعال او را رفعت و عزّت بخشیده است. 17ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): مَنْ أنْظَرَ مُعْسِراً، كانَ لَهُ بِكُلِّ یَوْم صَدَقَهٌ.([17]) فرمود: هر كس بدهكار ناتوانى را مهلت دهد براى هر روزش ثواب صدقه در راه خدا مى باشد. 18ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): ما مِنْ هُدْهُد إلاّ وَ فی جِناحِهِ مَكْتُوبٌ بِالِسّرْیانیَّهِ «آلُ مُحَمَّد خَیْرُ الْبَریَّهِ».([18]) فرمود: هیچ پرنده اى به نام هدهد وجود ندارد مگر آن كه روى بال هایش به لغت سریانى نوشته شده است: آل محمّد (صلوات الله علیهم اجمعین) بهترین مخلوق روى زمین مى باشند. 19ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): یَأتی عَلىَ النّاسِ زَمانٌ، الصّابِرُ مِنْهُمْ عَلى دینِهِ كَالْقابِضِ عَلىَ الْجَمَرِ.([19]) فرمود: زمانى بر مردم خواهد آمد كه صبر نمودن در برابر مسائل دین ـ و عمل به دستورات آن ـ همانند در دست گرفتن آتش گداخته است. 20ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): سَیَأتی زَمانٌ عَلى اُمتَّی یَفِرُّونَ مِنَ الْعُلَماءِ كَما یَفِرُّ الْغَنَمُ مِنَ الذِّئْبِ، إبْتَلاهُمُ اللّهُ بِثَلاثَهِ أشْیاء: الاْوَّلُ: یَرَفَعُ الْبَرَكَهَ مِنْ أمْوالِهِمْ، وَ الثّانی: سَلَّط اللّهُ عَلَیْهِمْ سُلْطاناً جائِراً، وَ الثّالِثُ: یَخْرُجُونَ مِنَ الدُّنْیا بِلا إیمان.([20]) فرمود: زمانى بر امّت من خواهد آمد كه مردم از علماء گریزان شوند همان طورى كه گوسفند از گرگ گریزان است، خداوند چنین جامعه اى را به سه نوع عذاب مبتلا مى گرداند: 1 ـ بركت و رحمت خود را از اموال ایشان برمى دارد. 2 ـ حكمفرمائى ظالم و بى مروّت را بر آن ها مسلّط مى گرداند. 3 ـ هنگام مرگ و جان دادن، بى ایمان از این دنیا خواهند رفت. 21ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): اَلْعالِمُ بَیْنَ الْجُهّالِ كَالْحَىّ بَیْنَ الاْمْواتِ، وَ إنَّ طالِبَ الْعِلْمِ یَسْتَغْفِرُلَهُ كُلُّ شَیء حَتّى حیتانِ الْبَحْرِ، وَ هَوامُّهُ، وَ سُباعُ الْبَرِّ وَ أنْعامُهُ، فَاطْلُبُوا الْعِلْمَ، فَإنّهُ السَّبَبُ بَیْنَكُمْ وَ بَیْنَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ، وَ إنَّ طَلَبَ الْعِلْمِ فَریضَهٌ عَلى كُلِ مُسْلِم.([21]


 

سه شنبه 26/9/1387 - 9:12
سياست
 

و در ادامه می‎گوید:
«كدام روز پیغمبر خالی از این مسائل سیاسی و اجتماعی بوده، از جنگ بود، پیغمبر نمی‎دانست اگر در احد اینقدر كشته می‎شود و در فلان، اینهمه از بین می‎روند؟ لكن تكلیف بود خدا گفته بود این را، پیغمبر هم نمی‎توانست تخلف كند، امر خدا بود. خدا بینات فرستاده و حدید فرستاد. «لیقوم الناس بالقسط» اگر شد با بیانات، با میزان با موازین هر چه هست اگر نشد حدید است، تو سر مردم با حدید زد تا اینكه اینها را آدم كرد تا جامعه‎ را جامعه صحیح كرد.»[1]
در بحث پیوند دین و سیاست در نظریه غزالی گذشت كه در سه اثر خود به توأم بودن دین و سیاست پرداخته است عین عبارت غزالی چنین بود: «الملك والدین توأمان» و «الدین والسلطان توأمان» در نظریه امام خمینی هم توأم بودن دین و سیاست جای هیچ گونه شك و تردید نیست و صراحتاً به آن اشاره می‎كند ولی در توأم بودن دین و سلطان، امام خمینی به مناقشه زیادی پرداخته و هیچ زاویه‎ای را در دین برای سلطان و سلطنت باز نگذاشته. صراحتاً به نفی آن پرداخته است.
امام خمینی با اشاره به سیاست در صدر اسلام آن را یك سیاست جهانی می‎داند و با استناد به نامه‎های پیامبر گرامی اسلام ـ علیه السّلام ـ به پادشاهان و دعوت آنها به اسلام به توأم بودن دین و سیاست اشاره می‎كند: «سیاستی كه در صدر اسلام بود یك سیاست جهانی بود. پیغمبر اسلام دستش را دراز كرده بود در اطراف عالم و عالم را داشت دعوت می‎كرد به اسلام و دعوت می‎كرد به سیاست اسلامی و حكومت تشكیل داد و خلفای بعد حكومت تشكیل دادند در صدر اسلام از زمان رسول خدا تا آن وقتی كه انحراف در كار نبود سیاست و دیانت توأم بودند.»[2]
همانطوری كه اشاره شد این عبارت با مضامین مختلف بارها و بارها در كلمات امام به آن اشاره شده است. «والله اسلام تمامش سیاست است، اسلام را بد معرفی كرده‎اند، سیاست مدن از اسلام سرچشمه می‎گیرد.»[3]
و در جای دیگر با اشاره به همراه رهبر اسلام با سیاست، می‎گوید: «رسول الله پایه سیاست را در دیانت گذاشته است»[4]
مگر زمان پیغمبر اكرم ـ علیه السّلام ـ سیاست از دیانت جدا بود؟ مگر در آن دوره عدّه‎ای روحانی بودند و عده دیگر سیاستمدار و زمامدار؟ مگر زمان خلفای حق یا ناحق، زمان خلافت حضرت امیر ـ علیه السّلام ـ سیاست از دیانت جدا بود؟ دو دستگاه بود؟ این حرف‎ها را استعمارگران و عمال سیاسی آنها درست كرده‎اند تا دین را از تصرف امور دنیا و از تنظیم جامعه‎ مسلمانان بركنار سازند و ضمناً علمای اسلام را از مردم و مبارزان راه آزادی و استقلال جدا كنند در این صورت می‎توانند بر مردم مسلط شده و ثروت‎های ما را غارت كنند. منظور آنها همین است.[5]
در عبارات بالا امام خمینی به دو مطلب اشاره می‎كند یكی جدایی دین از سیاست، كه با نفی جدایی پیوند دین و سیاست را اثبات می‎كند. دوم اشاره به منشاء جدایی دین و سیاست و اهداف آن می‎پردازد این نشانگر آن است كه شعار جدایی دین از سیاست مربوط به دوران معاصر و حیله استعمارگران است.
رابطه احكام و عبادات با سیاست
آخرین بحث ما در رابطه با پیوند دین و سیاست در نظریه امام خمینی بحث رابطه احكام فقهی با سیاست است.
اسلام بزرگ، دین توحید و شكننده شرك و كفر و بت‎پرستی‎ها و خودپرستی‎هاست دین فطرت و رهایی‎بخش از قید و بندهای طبیعت و وسواس شیاطین جن و انس در نهان و ظاهر است و دین سیاست مدن و راهنمای صراط مستقیم لاشرقیه و لاغربیه است. دینی است كه عبادتش توأم با سیاست و سیاستش عبادی است.[6]
و در جای دیگر همه احكام اسلامی مانند نماز، حج و زكات و خمس را مخلوط با سیاست می‎داند (اسلام) همه احكامش یك احكام مخلوط به سیاست است... نمازش مخلوط به سیاست است، حجش مخلوط به سیاست است، زكاتش سیاست، اداره مملكت است، خمسش برای اداره مملكت است.[7]
و به نظر امام خمینی حتی احكام عبادی منشأ خدمات اجتماعی و سیاسی است در این زمینه می‎گوید: «و بسیاری از احكام عبادی اسلام منشأ خدمات اجتماعی و سیاسی است عبادت‎های اسلامی اصولاً توأم با سیاست و تدبیر جامعه‎ است.»[8]
نتیجه‎ای كه از بحث پیوند دین و سیاست در اندیشه امام خمینی می‎توان گرفت آن است كه توجه امام خمینی به امر «سیاست» نتیجه اهمیت است كه او برای عمل قائلست در نظر او سیاست همچون علوم دیگر، چون كلام، فقه و اخلاق، بخش مستقلی را تشكیل نمی‎دهند بلكه سیاست تابع اجتهادات و استنباطات شرعی فقیهان می‎باشد.

[1] . بشیریه، حسین، آموزش دانش سیاسی (مبانی علم سیاست نظری). چاپ دوم، تهران: مؤسسه نگاه معاصر. 1380.
[2] . خمینی، روح الله، صحیفه نور، ج 3، ص 227.
[3] . خمینی، روح الله، صحیفه امام، ج 15، ص 215.
[4] . همان، ج 15، ص 217 ـ 216.
[5] . همان، ج 17، ص 204.
[6] . همان، ج 1، ص 270.
[7] . همان، ج 17، ص 204.
[8] . خمینی، روح الله، ولایت فقیه، پیشین، ص 22.
سه شنبه 26/9/1387 - 9:10
سياست
 
در متون مسلمانان به ویژه در آثار به جا مانده از فلاسفه و فقیهان اسلامی مانند فارابی، ابن سینا، ابن رشد، و ملاصدرا و غزالی و امام خمینی (ره) در رابطه با تعامل دین و سیاست دو تئوری وجود دارد.
تئوری اول: بر مبنای استقلال عقل و شرع در سیاست است. این تئوری منسوب به فارابی (متوفای 9/257 هـ. ق.) و فلاسفه غرب اسلامی بخصوص ابن رشد (متوفای 594 هـ. ق.) است. این دو فیلسوف مسلمان معتقد به نظر اثنینتی حقیقت (دوگانگی حقیقت) هستند به نظر آنها علم مدنی / دانش سیاسی در تمدن اسلامی خاستگاهی دو گانه دارد، یك خاستگاه در حوزه عقل و یك خاستگاه در حوزه شرع است. تئوری دوم معتقد به مبنای شرعی سیاست است. در این مبنا سیاست تحت سیطره علوم شرعی واقع می‎شود و دیگر اثری از هم سنگی و موازنه عقل و شرع در زندگی سیاسی، بدان گونه كه در اندیشه‎های فارابی و ابن رشد قایل بودند به نظر نمی‎آید. این نظر از ابن سینا شروع می‎شود و غزالی آن را تقویت می‎كند و ملا صدرا آن را ادامه می‎دهد و بعد از ملاصدرا باز تولید آن را باید در اندیشه فقها و اندیشمندانی همچون امام خمینی (ره) جستجو كرد در این مقاله تلاش بر آن است با توجه به مبانی معرفتی امام خمینی (ره) جایگاه سیاست در علوم اسلامی، تعریف و انواع آن و عاملان و كارگزاران سیاست و مراحل آن و پیوند دین و سیاست تبیین شود. در نظر امام خمینی (ره) اساس همه معارف «معرفه الله» است و همواره بر اصول اعتقادات تأكید داشتند. در نظر ایشان سیاست، علمی است كه دارای قوانین خاص است كه بر الهیات (اصول دین) قواعد منطقی و قواعد فقهی استوار است در نظر این اندیشمند، سیاست دارای دو معنای عام و خاص است. در نظر امام خمینی (ره) عاملان سیاست اولیاء و در آخر سیاست فقها است آنها معتقد به یگانگی دین و سیاست هستند به این معنا كه سیاست تحت تأثیر شریعت است.
مبنای شرعی سیاست، دولت در نظریه‌ امام خمینی
جایگاه سیاست در طبقه بندی علوم از نظر امام خمینی
امام خمینی با تمسك به حدیثی از پیامبر گرامی اسلام علوم را به سه قسم دسته بندی می‎كند «انما العلم ثلاثه: آیه محكمه، او فریضه عادله، او سنه قائمه، و ما خلاهن فهو فضل»[1] «همانا علم منحصر است به سه چیز: آیه محكمه، یا فریضه عادله یا سنت قائمه (نشانه استوار یا واجب راست یا سنت پابرجا) و غیر از اینها زیاد است.»
اشاره به این نكته ضروری است كه امام خمینی انسان را دارای سه نشئه، و صاحب سه مقام می‎داند[2] و بنحوی این سه مقام را با آن سه نوع علم تطبیق می‎دهد كه در ادامه به آن پرداخته می‎شود.
البته امام خمینی در یك تقسیم بندی دیگر علوم را به سه دسته (علوم نافع، علوم مضر، علوم نه مضر و نافع)[3] تقسیم می‎كند و با توجه به این تقسیم بندی، علوم مورد اشاره در حدیث پیامبر گرامی اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ را جزء علوم نافعه می‎داند.
«كلیه علوم نافعه منقسم شود به این سه علم،‌یعنی علمی كه راجع است به كمالات عقلیه و وظایف روحیه علمی كه راجع به اعمال قلبیه و وظایف آن است. و علمی كه راجع به اعمال قالبیه و وظایف نشئه ظاهره نفس است.»[4]
اما علومی كه تقویت و تربیت عالم و روحانیت و عقل مجرد را كند، علم و ذات مقدس حق و معرفت اوصاف جمال و جلال و علم به عوالم غیبیه تجردیه، از قبیل ملائكه و اصناف آن، از اعلی مراتب جبروت اعلی و ملكوت اعلی تا اخیره ملكوت اسفل و ملائكه ارضیه و جنود حق جل و علا و علم به انبیا و اولیاء و مقامات و مدارج آنها، و علم به كتب منزله و كیفیت نزول دهی و تنزل ملائكه و روح، و علم به نشئه آخرت و كیفیت رجوع موجودات به عالم غیب و حقیقت عالم برزخ و قیامت و تفاصیل آن، و بالجمله، علم به مبدأ وجود و حقیقت و مراتب آن و بسط قبض و ظهور و رجوع آن، متكفل این علم پس از انبیاء و اولیاء ـ علیه السّلام ـ، فلاسفه و اعاظم از حكما و اصحاب معرفت و عرفان هستند و علومی كه راجع به تربیت قلب و ارتیاض آن و اعمال قلبیه است، علم به منجیات و مهلكات خلقیه است، یعنی، علم به محاسن اخلاق، مثل صبر و شكر و حیا و تواضع و رضا و شجاعت و سخاوت و زهد و ورع و تقوی دو دیگر از محاسن اخلاق، و علم به كیفیت تحصیل آنها و اسباب حصول آنها و مبادی و شرایط آنها، و علم به نتایج اخلاقی، از قبیل حسد و كبر و ریا و حقد و غش و حب ریاست و حب دنیا و نفس و غیر آن و علم به مبادی وجود آنها و علم به كیفیت تنزه از آنها و متكفل این نیز پس از انبیاء و اوصیاء ـ علیه السّلام ـ علمای اخلاق و اصحاب ریاضات و معارف‎اند، و علوم كه راجع به تربیت ظاهر و ارتیاض آن است علم فقه و مبادی آن و علم آداب معاشرت و تدبیر منزل و سیاست مدن، كه متكفل آن علمای ظاهر و فقها و محدثین هستند پس از انبیاء و اوصیاء ـ علیه السّلام ـ.[5]
باید بگوییم كه این تقسیم‎بندی امام خمینی اشاره به همان تقسیم‎بندی علوم به حكمت نظری و حكمت عملی است. یعنی قسم اول را حكمت نظری و قسم دوم و سوم را حكمت عملی بنامیم، البته آنچه كه با دقت نظر در این تقسیم بندی بدست می‎آید آن است كه تمایز بین حكمت نظری و حكمت عملی،‌وجود ندارد بلكه «در هر دو عمل لازم است و عقل نظری به عقل عملی بر می‎گردد.»[6]
قوه عملی،‌قوه‎ای است كه نفس به وسیله آن، رابطه‎اش را با جنبه مادون خود برقرار می‎سازد. جنبه مادون نفس، بدن است و این رابطه، سیاست نام دارد. اما قوه نظری قوه نفس است نسبت به مافوق كه از این طریق از مافوق خود بهره‎مند می‎گردد تو گویی نفس آدمی دو وجه یا دو چهره دارد:‌یك چهره‎اش به سوی بدن است و چهره دیگرش به سمت مبادی عالیه متوجه است از آن وجه كه به بدن ناظر است. چیزی دریافت نمی‎كند، ولی از آن وجه كه به مبادی عالیه متوجه است، همواره اثر پذیرفته و كسب كمال می‎نماید به این ترتیب می‎توان گفت: قوه نظریه، قوه‎ای است كه به تكمیل جوهر نفس می‎پردازد، ولی قوه عملیه كار تدبیر بدن را به گونه‎ای انجام می‎دهد كه سرانجام آن را به كمال نظری برساند.
در ادامه بحث به تقسیم‎بندی حكمت عملی و نظری در اندیشه امام خمینی پرداخته می‎شود ولی قبل از آن به ادامه تفصیل امام خمینی درباره حدیث پیامبر گرامی ـ علیه السّلام ـ پرداخته می‎شود.
امام خمینی در چهل حدیث با اشاره به حدیث فوق می‎نویسد: «بدانكه «آیه محكمه» عبارت است از علوم عقلیه و عقاید حقه و معارف الهیه و «فرضیه عادله» عبارت است از علم اخلاق و تصفیه قلوب. و «سنت قائمه» عبارت است از علم ظاهر و علوم آداب قالبیه».[7]
امام خمینی در جای دیگر به این حدیث شریف كافی اشاره می‎كند كه علم را منحصر در سه چیز می‎داند در آنجا از «آیه محكمه» تعبیر به «علم عقاید» می‎كند.[8]
امام خمینی همانند غزالی معرفت الله و حصول حقیقت توحید را اصل و اساس همه معارف می‎داند و «جمیع علوم شرعیه را مقدمه معرفت الله» می‎داند... غایت امر آن كه بعضی مقدمه قریبه و بعضی بعیده و بعضی بلاواسطه و بعضی مع الواسطه است[9] علم فقه، مقدمه عمل است و اعمال عبادی، خود مقدمه حصول معارف و تحصیل توحید و تجرید است.[10] و آن شعبه از علم فقه، كه در سیاست مدن و تدبیر منزل و تعمیر بلاد و تنظیم عباد است، نیز مقدمه آن اعمال است كه آنها دخالت تام و تمام در حصول توحید و معارف دارند كه تفصیل آن از حیطه این مختصر خارج است.[11]
و به همین نحو، علم به منجیات و مهلكات در علم اخلاق،‌مقدمه (است) برای تهذیب نفوس، كه آن مقدمه است برای حصول حقایق معارف و لیاقت نفس برای جلوه توحید.[12]
آنچه كه در این تقسیم‎بندی بدست می‎آید آن است كه امام خمینی همانند ابن سینا و غزالی، سیاست را زیر مجموعه علم فقه می‎داند.
تعریف سیاست در نظر امام خمینی
امام خمینی در جاهای مختلف و به مناسبت‎های مختلف به تعریف سیاست پرداخته است. نظریه سیاسی امام خمینی و معرفت شناسی او بر انسان شناختی خاص او، مبتنی است او انسان را دارای دو جنبه مادی و معنوی می‎داند، و هدف بعثت انبیاء‌هم آن است كه بتواند انسان را با توجه این دو جنبه به سعادت دنیوی و اخروی راهنمایی نماید و اساس همه كمالات انسان منوط به شناخت او نسبت به «معرفت الله» است و اساساً هدف اصلی بعثت انبیاء معرفی و شناخت خداوند است برای جوامع انسانی، و بقیه مقوله‎ها همانند قسط و عدالت...
پیوند دین و سیاست در نظریه امام خمینی
پیوند دین و سیاست از مقوله‎هایی است كه امام خمینی به صور مختلف به آن پرداخته است در برخی بیانات امام خمینی با عنوان رابطه سیاست با صدر اسلام، و بعض دیگر به عنوان رابطه رهبری سیاسی و دینی در صدر اسلام و گاهی با عنوان رابطه احكام و عبادات با سیاست به موضوع پیوند دین و سیاست اشاره نمود. البته امام خمینی در یك مورد هم به توأمان بودن دین و سیاست صراحت دارد در ذیل به برخی از سخنان امام خمینی در این رابطه اشاره می‎شود :
«امروز همه فهمیدند این را... كه این مسئله دخالت در امور سیاسی از بالاترین مسائلی است كه انبیاء برای او آمده بودند. قیام بالقسط و مردم را به قسط وارد كردن مگر می‎شود بدون دخالت در امور سیاسی؟ مگر امكان دارد بدون دخالت در سیاست و دخالت در امور اجتماعی و در احتیاجات ملت‎ها، كسی بدون اینكه دخالت كند، قیام بالقسط باشد؟ «یقوم الناس بالقسط»‌باشد.»[13]
[1] . خمینی، روح الله، شرح چهل حدیث (اربعین حدیث)، چاپ 23، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره) ، 1370، ص 385.
[2] . همان، ص 386.
[3] . همان، ص 396.
[4] . همان، ص 386.
[5] . خمینی، روح الله، چهل حدیث، پیشین، ص 378.
[6] . اردبیلی، عبدالغنی، مقریرات در بین فلسفه امام خمینی (ره) ، ج 3، ص 341.
[7] . خمینی، روح الله، چهل حدیث، پیشین، ص 391.
[8] . خمینی، روح الله، شرح حدیث (جنود عقل و جهل)، چاپ 5. تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، 1380، ص 8.
[9] . همان، ص 10.
[10] . همان.
[11] . همان.
[12] . همان.
[13] . همان، ج 13، ص 431.
سه شنبه 26/9/1387 - 9:9
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته