• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 632
تعداد نظرات : 188
زمان آخرین مطلب : 4962روز قبل
كودك
امن ترین نقطه ماشین برای كودكان  طبق مطالعات جدید اعلام شده است كه امن ترین نقطه ماشین برای نشستن كودكان مركز (وسط) صندلی های پشت می باشد.

اگرچه محل تعبیه كمربند های ایمنی در ماشین تعیین كننده محل قرار گیری سرنشین های اتومبیل می باشد اما تحقیقات نشان می دهد كه محل نشستن كودكان در ماشین محلی است كه صندلی كودك نصب می شود  و برای دسترسی آسان تر و داشتن دید و تسلط كافی به او بهترین محمل صندلی های پشت و به خصوص مركز آن می باشد . گفته می شود كه در این وضعیت صدمات ناشی از رانندگی به كودك كمتر است.
 
جمعه 4/10/1388 - 11:16
كودك
آسیب شناسی کودکان خیابانی هر زمان که پشت چراغ قرمز بر سر چهارراهی توقف کنید و منتظر تغییر رنگ چراغ‌های ناهماهنگ راهنمایی در شمارش معکوس حرکت ماشین باشید، شاهد دو ، سه یا چهار کودک خردسال و نوجوانی هستید که با دسته‌های گل، اسباب‌بازی، دستمال برای پاک کردن شیشه ماشین و …. به طرف انبوه ماشین‌ها حرکت می‌کنند تا شاید فقط یک یا دو ماشین با چانه‌زدن گلی بخرند و دستمالی بر روی شیشه ماشین کشیده شود؛ و باز در پی تکرار رنگ چراغ‌ها می‌توانید بارها و بارها نظاره‌گر این حرکت اتوماتیک‌وار انسانی باشید. این کودکان متکدی و دستفروش را روی پل عابر پیاده، کنار پیاده‌رو و یا سایر مکان‌های پررفت و آمد به گونه‌های متفاوت می‌بینید.
در اولین نگاه، سؤالی که به ذهن متبادر می‌شود؛ این است که این کودکان از کجا می‌آیند و به کجا می‌روند. نقطه آغاز روزشان کجا است و مأمن و پناهگاهشان کجا؟ پول حاصل از رفت و آمد بین ماشین‌ها و نشستن کنار پیاده‌رو را به چه کس یا کسانی می‌سپارند؟ پاسخ سؤال اول را کسانی درمی‌یابند که اگر بر حسب اتفاق صبح خیلی زود در خیابان تردد کنند، وانت نیسان‌هایی را می‌بینند که انبوهی از کودکان خواب آلود را روی هم مانند بسته‌های پستی انباشته‌اند تا به مقصد یعنی محل کارشان برسانند و در آخرین دقایق شبانگاه، باز تکرار راه، پیموده شده است؛ چهره‌های خسته، گرسنه و خواب‌آلوده کودکان، پاسخ سئوال دوم برمی‌گردد به خانواده‌ها و یا سرپرستان این کودکان خیابانی.
در سال‌های گذشته، شاهد طرح جمع‌آوری متکدیان و ساماندهی کودکان خیابانی بودیم که که تعدادی از آنها همشهری محسوب می‌شوند و برخی دیگر میهمانان ناخوانده کشورهای همسایه. متولیان این امر از بهزیستی گرفته تا شهرداری، کمیته امداد و یا سایر دستگاه‌های اجرایی، یکدیگر را به کم‌توجهی در مسئولیت‌شان، عدم تخصیص اعتبار، عدم اجرای صحیح و اصولی طرح متهم می‌کنند و در پی آن هنوز که هنوز است نه طرح به شور رسیده و نه کودک خیابانی سامان یافته است.
آوردن این مقدمه بهانه‌ای بود برای پرداختن به بحث آسیب‌شناسی پدیده کودکان خیابانی و خطراتی که متوجه ایشان از طرف جامعه و همچنین وجود این کودکان در بطن روزمرگی کلان شهرها و شهرهای بزرگ دارد.
 
اهمیت پرداختن به پدیده کودکان خیابانی
بی‌شک اندیشه مطالعه و بررسی کودکان خیابانی در سال های گذشته اذهان کارشناسان مسائل اجتماعی را مشغول نموده است. کودکان فقیر دارای خانواده یا بدون خانواده که در خیابان‌ها، ایستگاه‌های راه‌آهن، و سایر مراکز تجاری زندگی می‌کنند، بخشی از جامعه بشری هستند که پرداختن به آن، جلوگیری از شروع آسیب‌های اجتماعی است.
بر طبق نظیر یونیسف، کودکان خیابانی با واقعیت تلخی از جدایی فزاینده خانواده روبه‌رو هستند و در خطر از دست دادن امکانات اساسی همچون بهداشت و آموزش می‌باشند. کودکان خیابانی با فقر شدید و تجربه مجموعه خطراتی مواجه هستند که اثر مخربی بر سلامتی آنها دارد. آنها با گرسنگی و تغذیه ضعیف، مشکلات بهداشتی، فقدان سلامت روانی، تأخیر تحولاتی، مشکلات روان‌شناختی و عدم پیشرفت تحصیلی مواجه هستند. این پیامدهای بی‌خانمان با دیگر پیامدها زنجیره‌ای را تشکیل می‌دهند که نیازهای تغذیه‌ای کودکان برآورده نشود. رشد، تحت تأثیر قرار گرفته و به تبع آن سلامت جسمانی به خطر می‌افتد و این امر بهداشت روانی را به شدت تحت تأثیر قرار داده، و در نتیجه توانایی تمرکز کاهش می‌یابد و در پی آن عملکرد اجتماعی به شدت دچار افت می‌شود.
کمبود این امکانات در سنین نوجوانی و جوانی برای دختران بی‌خانمان در زمان بارداری که عمدتاً ناخواسته است، کودکان بی‌خانمان را در معرض وزن کم در زمان تولد، مشکلات سلامت و بیماری‌های مزمن، مشکلات شناختی و تحولی سنین رشد و مشکلات تحصیلی قرار می‌دهد. البته این نکته قابل تأمل است که تعداد بسیار کمی از این کودکان از امکان تحصیلات ابتدایی برخوردار می‌گردند.
مشکلات سلامتی با مشکلات روان‌شناختی همراه با عملکرد ضعیف اجتماعی، اضطراب، افسردگی و مشکلات رفتاری به دنبال حضور در خیابان، منجر به بروز شدید‌ترین آسیب‌های روانشناختی می‌شود.
 

کودکان خیابانی چه کسانی هستند؟
سازمان جهانی بهداشت، کودکان خیابانی را به چهار گروه مختلف دسته بندی کرده است:
۱ - کودکانی که در خیابان‌ها زندگی می‌کنند و اولین نگرانی آنها زنده ماندن و داشتن سرپناه است.
۲ - کودکانی که از خانواده خود جدا - شده‌اند و موقتاً در مأمنی مانند خانه‌های متروک و سایر ساختمان‌ها، پناهگاهها و سرپناه‌ها زندگی می‌کنند و یا از منزل یک دوست به منزل دوست دیگر می‌روند.
۳ - کودکانی که تماس با خانواده خود را حفظ می‌کنند ولی به علت فقر، پرجمعیت بودن خانواده و یا سوءاستفاده جنسی و جسمی از آنان در بعضی شب‌ها و اکثر ساعات روز را در خیابان‌ها به سر می‌برند.
۴ - کودکانی که در مراکز ویژه نگهداری می‌ شوند اما قبلاً در وضعیت بی‌خانمانی به سر می‌برده‌اند و در معرض خطر برگشت‌ به همان وضعیت هستند.
از مشخصات برجسته کودکان خیابانی می‌توان به این موارد اشاره کرد:
بیگانه و طرد شدن آنها از نظام و ساختار معمول اجتماعی، اقدام به رفتارهای شدید ضداجتماعی (Anormy) و صدمه به خود، داشتن سوء ظن به خدمات رسمی و در نتیجه استفاده کم از منابع کمی موجود، زندگی کردن پایین‌تر و خارج از محدوده‌های سنتی سیستم رفاهی.
وجه مشخص دیگر این کودکان گذراندن وقت زیاد در خیابان است. همچنین خیابان منبع اولیه برای معاش این گروه محسوب می‌شود و بدین ترتیب مشخص می‌گردد که به طور شایسته و مطلوب توسط بزرگسالان نگهداری نمی شوند. این کودکان معمولاً یا دارای یک والد پدر یا مادر بوده و یا شاهد حضور ناپدری یا نامادری در خانه هستند. در حالت‌های بعدی می‌توان از کودکانی نام برد که بی‌سرپرست هستند و یا در مراکز شبانه‌روزی بهزیستی نگهداری می‌شوند.
کودکان خیابانی از لحاظ تأمین معاش به چند گروه تقسیم می شوند:
متکدیان، بزهکاران (سارقین، توزیع‌کنندگان مواد مخدر، متخلفین جنسی)، - کارگران خیابانی در مشاغل کاذب، کارگران خیابانی در مشاغل واقعی، ولگردان متکدی با مشاغلی همچون تنقلات فروشی، واکسی، روزنامه و گل‌فروشی، فال، کوپن فروشی و در نهایت ضایعات جمع کن‌ها.
در این میان کودکان خیابانی هستند که با خانواده تماس‌های مکرر دارند، به مدرسه می‌روند و در پایان روز به خانه برمی‌گردند. عده‌ای دیگر، گاهگاهی با خانواده تماس دارند، به مدرسه نمی‌روند و به ندرت شب‌ها به خانه برمی‌گردند. و گروهی دیگر، کودکانی هستند که با خانواده خود هیچ تماسی ندارند، از تحصیلات بی‌بهره‌اند و در جستجوی سرپناه و غذا با گروه همسالان تعامل دارند.
از نکات برجسته کودکان خیابانی، علل فرارشان از منزل است. از عوامل مهم می‌توان فقر (اقتصادی)، تفاوت شدید طبقاتی و نبود عدالت اجتماعی، نرخ بالای بیکاری، افزایش بی‌رویه جمعیت در محله‌های حاشیه‌نشین شهرها، فقر فرهنگی خانواده‌ها (بی‌ سوادی و کم سوادی)، افزایش نرخ طلاق، اعتیاد، فوت یک یا هر دو والد بر اثر سوانح طبیعی و یا اجتماعی، افزایش بی‌رویه مشاغل کاذب با درآمد بالا، کمرنگ شدن فرهنگ مذهبی و ملی و سست شدن بنیان ارزش‌های اخلاقی و اعتقادی در جامعه را نام برد.
در این میان فرار کودکان از خانه با محوریت خانواده نقش اساسی را ایفا می‌کند. عدم به کارگیری راهکارهای تربیتی صحیح و بروز مشکلات متعدد، تبعیض بین فرزندان، کمبود محبت، لوس شدن، تنبیهات شدید فیزیکی، سوء استفاده جنسی، عدم درک حساسیت‌های دوران بلوغ نوجوانی، ترس کودک از حضور در مدرسه، تفاوت سنی فاحش والدین و کودک و نوع ارتباط بین نسلی، مقدار زوجات پدر خانواده، اختلالات روانی، سرقت‌های کوچک و بزرگ در منزل و مدرسه، فقر مادی و فرهنگی خانواده و طلاق، عمده‌ترین مشکلات درون خانواده است.
پیامد فرار از خانه و پناه آوردن کودکان به خیابان چیزی نیست جز آغاز سوءاستفاده‌هایی از این کودکان از قبیل:
آموزش کودکان و بکارگیری آنان برای حمل و توزیع مواد مخدر و سایر موارد غیرقانونی، آموزش و بکارگیری کودکان برای تکدی‌گری، آموزش و بکارگیری کودکان برای انواع سرقت، جیب‌بری، کیف‌زنی، کیف‌قاپی، خفت‌گیری، کودک‌ربایی و … ، بهره‌کشی و سوءاستفاده‌ جنسی، فروختن کودکان جهت تجارت اعضای بدن، آموزش و بکارگیری در اماکن فساد، فروختن و یا اجاره کودکان به منازل، بکارگیری در مشاغل خدمات پست دست‌فروشی و معرکه‌گیری، از جمله این سوء استفاده‌هایی هستند که آثار مخربی برای سلامت جسمی و بهداشت روانی کودکان خیابانی برجا می‌گذارد.
هرگونه اقدام جهت پیشگیری یا کنترل پدیده اجتماعی کودکان خیابانی مستلزم شناخت این گروه در دسته‌بندی‌هایی است که به آنها اشاره گردید. اما این پیشگیری و کنترل نیازمند ابزارهای ویژه‌ای هستند که دستگاه اجرایی، سازمان‌های غیردولتی و خیریه‌ای، نقش تأثیرگذاری بر آن دارند. از مهم‌ترین این عوامل می‌توان به:
حساس شدن و فعال شدن نهادهای دینی نسبت به پدیده کودکان خیابانی.
حمایت‌های اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی از طریق سازمان‌های غیردولتی از خانواده‌های کودکان خیابانی و گسترش سیستم تأمین اجتماعی.
ایجاد و گسترش مراکز شبه خانواده برای کودکان خیابانی فاقد خانواده همچون سپردن آنان به خانواده‌های فاقد فرزند، برای آن دسته از کودکان خیابانی که فاقد والدین هستند.
ایجاد مراکز سیار و موقتی به عنوان سرپناه برای کودکان فاقد خانواده.
تأمین و ایجاد سرپناه شبانه و ارائه آموزش‌های کارهای فنی و حرفه‌ای.
ارائه خدمات مددکاری در محل حضور کودکان خیابانی در خیابان‌ها.
تفکیک بین دختر و پسر خیابانی جهت پیشگیری و کنترل آسیب‌های اجتماعی.
ضرورت رویکرد اجتماعی به این پدیده و توجه به اینکه خیابانی بودن جرم نیست ولی می‌تواند منجر به جرمی همچون بزهکاری گردد.
مطرح کردن بحث کودکان خیابانی از طریق نشریات، صدا و سیما و حساس ساختن مردم نسبت به مشکلات کودکان خیابانی.
توسعه و تجهیز منابع انسانی برای کار با کودکان و نوجوانان خیابانی در موسسات دولتی و غیردولتی.
تجهیز و فعال نمودن نهادهایی که در سطح شهرداری‌ها، دولت و سازمان‌های غیردولتی، با حقوق کودکان و نوجوانان سروکار دارند.
استفاده از تجربیات موفق سایر کشورها در امور ساماندهی و بازپروری کودکان خیابانی اشاره کرد.
با توجه به مطالب فوق باید اذعان داشت که پدیده کودکان خیابانی که هر روز شاهد افزایش جمعیت آنها هستیم، مسلتزم بازنگری در راهکارهای استفاده شده در این حیطه است. زیرا این کودکان با توجه به اینکه در رده‌های سنی مختلف قرار دارند، احتیاج به محیط مناسب برای رشد خواهند داشت. لذا باید با توجه به عواقب این پدیده که شامل بزهکاری، سرقت، اختلال‌های شخصیتی و … می‌شوند، تلاش شود تا شناختی بهتر از وضعیت این کودکان حاصل گردد.
در حال حاضر این پدیده از شهرهای بزرگ مانند: تهران، اصفهان، شیراز و مشهد به شهرهای کوچک نیز سرایت پیدا کرده است و در صورت عدم برنامه‌ریزی دقیق شاهد آسیب‌های اجتماعی این پدیده خواهیم بود.
جمعه 4/10/1388 - 11:15
كودك
اسباب بازی   اسباب بازی های مناسب برای کودکان پیش دبستانی   بازی و اسباب بازی برای کودکان بسیار مهم می باشد. به طوری که آنها بیشترین ساعات بیداری خود را به بازی و فعالیت می پردازند. کودکان زمان بازی را بسیار دوست داشته و این زمان را  بر هر چیز دیگری مقدم می دارند. انتخاب اسباب بازی مناسب برای کودکان در هر سنی بسیار حائز اهمیت است. به طوری که بهترین و مناسب ترین اسباب بازی برای کودکان به ویژه در سنین پیش دبستانی، اسباب بازی های آموزشی است. چرا که این گروه از اسباب بازی ها موجب پرورش تفکر، تخیل، سرگرمی، لذت و مهمتر از همه یادگیری در کودک می گردد و او را با مفاهیم و دنیای پیرامون آشنا می سازد. علاوه بر اینها، اسباب بازی باید از ایمنی و کیفیت لازم برخوردار باشد. به اعتقاد انجمن جهانی تعلیم و تربیت دوران کودکی ( ACEI )[1][1]، اگر اسباب بازی های کودکان به دقت انتخاب شوند، موجب ارتقای کیفیت بازی و رشد کودک می گردند. اسباب بازی های آموزشی، نقش بسزایی در رشد کودکان پیش دبستانی ایفا می نمایند. آنها موجب بالا رفتن هوش، مهارتهای اجتماعی و همچنین رفتارهای احساسی کودکان می گردند. اینگونه اسباب بازی ها طراحی شده اند تا دید وسیع تری در گروه های سنی مختلف ایجاد نمایند.  هدف از اسباب بازی های آموزشی:به طور کلی اسباب بازی های آموزشی دو هدف عمده دارند: یکی سرگرمی و دیگری توسعه مهارتهای کودکان. اولین هدف کاملا روشن است. کودکان دوست دارند که بازی کنند. بنابراین تمام اسباب بازیها به انضمام اسباب بازیهای آموزشی، برای کودکان جنبه سرگرمی دارند مگر اینکه کودک، خود تمایلی به بازی کردن نداشته باشد. دومین هدف اسباب بازی های آموزشی توسعه مهارتهای کودکان می باشد. اما این هدف برای همگان کاملا واضح  و روشن نیست. بیشتر والدین فکر می کنند که تنها هدف اسباب بازی ها تفریح و سرگرمی است. آنها نمی دانند که اسباب بازی های آموزشی برای کمک به آموزش بهتر کودکان طراحی شده اند. به همین دلیل است که در انتخاب اسباب بازی، بیشتر اسباب بازی هایی که جنبه لوکس و فانتزی دارند را برای کودکانشان خریداری می نمایند. اسباب بازی های مناسب برای کودکان پیش دبستانیاسباب بازی های علمی و طبیعی:اسباب بازی های علمی برای این گروه سنی، دنیایی از علم هستند. اینگونه اسباب بازی ها این شانس را به کودک می دهند که دنیای اطراف را کشف کرده و دامنه دانستنی های خود را افزایش دهند. اما متاسفانه والدین هنگام انتخاب اسباب بازی، کمتر به دنبال خرید اینگونه اسباب بازی ها هستند. پازل ها و بازی های حل مسئله: امروزه پازلها و بازیهای حل مسئله در اشکال و ابعاد مختلف به وفور در بازار یافت می شوند. کیفیت و طراحی آنها نیز روز به روز بهتر و متنوع تر می شود. پازلها با توجه به ماهیتی که دارند قدرت تمرکز، تفکر خلاق و منطقی را در کودکان افزایش داده و کودکان را وادار به تفکر می کنند. کودک با تمرکز بر روی پازل به راحتی قطعه ها را جابجا کرده و آنرا حل می کند. به طوری که در بعضی مواقع موجب حیرت والدین خود می شود. پازلها و بازیهای حل مسئله بهترین نوع اسباب بازی های آموزشی برای کودکان سنین پیش دبستانی هستند. زیرا  آنها چند بعدی و قابل لمس هستند، مدلهای مختلف برای سنین مختلف وجود دارد و کودک می تواند به تنهایی و یا با دوستان خود به بازی بپردازد. لگو:لگوها قطعاتی هستند که کودکان از طریق متصل کردن آنها به یکدیگر، اشکال مختلفی را می سازند. این بازی بسیار مورد توجه و علاقه کودکان می باشد. لگوها به تفکر، ابتکار و خلاقیت کودک کمک بسیاری می نمایند. تخته سیاه یا وایت برد:تخته سیاه یا وایت برد یکی از انعطاف پذیرترین اسباب بازی های گروه سنی پیش دبستانی است که برای رشد خلاقیت کودکان بسیار مفید هستند. کودک از طریق تخته سیاه یا وایت برد، نوشتن و نقاشی کردن را تجربه کرده و نقش افراد مختلف به ویژه معلم را بازی می کند. ابزار و آلات موسیقی:موسیقی نقش بسزایی در رشد فکری و شخصیتی کودک دارد. اگر کودک شما کوچکترین توجهی به موسیقی نشان می دهد، وقت آن است که او را با یک ابزار واقعی موسیقی آشنا کنید. والدین می توانند با در اختیار گذاشتن آلات گوناگون موسیقی همچون پیانو، گیتار و ... در سایز کوچک، دید کودک را در موسیقی گسترش داده و این فرصت را به کودک بدهند که نه تنها عشق و علاقه خود را به موسیقی افزایش دهد بلکه مهارتهای هنری خود را  نیز به معرض نمایش گذاشته و خود را کشف نماید. دوچرخه:داشتن دوچرخه به عنوان اسباب بازی، برای یک کودک پیش دبستانی نهایت آرزوست. والدین باید هنگام خرید دوچرخه دقت کرده و سایزی که مناسب با قد و جثه کودک است را خریداری نمایند و از سلامت و استاندارد بودن دوچرخه اطمینان حاصل نمایند. 
جمعه 4/10/1388 - 11:13
كودك
 ارتباط با بچه هاواقعیت این است که کودک از زهدان مادر با ریتم و موسیقی مونس می شود و شادی های مادر را درک می کند ؛ به ویژه می توان اذعان کرد که با شنیدن ریتم دلنشین ضربان قلبِ مادر ، موسیقی را قبل از تولد می آموزد. این است که مادران در همه دنیا برای بچه های خود از همان بدو تولد لالایی می خوانند و بعضاً ترانه ملی و محلی سرزمین خود را زیر لب زمزمه می کنند ؛ با وجود این که بچه ها از معانی این لالایی ها سر در نمی آورند ولی از موسیقی و شکل شاعرانه آن لذت می برند.مضمون لالایی هاشاید بتوان گفت که مضمون بیشتر لالایی های دنیا از هر زبان و فرهنگی که باشند این است که "بچه جان! بخواب، مادرت در کنارت است ؛ همه چیز روبراه است!" در بسیاری از لالایی ها نمایشی از در اَمان بودن کودک اجرا می شود مثل لالایی های خودمان ؛ مثل "امام هشتم پشت پناهت شاه چراغ پشت پناهت" و یا در لالایی های دیگران مسیح و مریم مقدس را پناه می گیرند. دسته ای دیگر از لالایی ها بر بنیاد ستایش مادر از کودک خویش است. در لالایی های انگلیسی مادر به بچه وعده می دهد و در لالایی یونانی وعده شهر اسکندریه به بچه داده می شود. پاره ای از لالایی ها حالتی داستان گونه دارد و مضامین بسیاری از لالایی ها، ناراحتی ها و اندوه های مادر است که معمولاً حزن انگیز است و اندوهی که در دل مادر است در لابه لای لالایی به گوش کودک می رسد بعضاً دیده شد کودک با واکنش هایی مانع خواندن لالایی مادر می شود . در روند بررسی لالایی ها به گوناگونی لالایی برمی خوریم. لالایی های سیاسی: مثل سرودواره هایی در وصف میرزا کوچک خان که هنوز هم در منطقه گیلان زمین بر زبان مادران جاریست. لالایی های مذهبی: که جنبه نوحه سرایی دارد در حقیقت نوحه هایی برای نواده های امامان و معصومین بود که تمامی فرزندان خانواده های ایرانی آن را شنیده اند. بحث لالایی و به تعریفی دیگر ادبیات زنانه که در کنار گاهواره ها شکل گرفته بسیار شیرین است خلاصه آن که ارتباط با کودکان از همان لحظات آغازین حیات شکل می گیرد.نتیجه این که وجه تسمیه آوازهای گاهواره به لالایی برای بیان حالت موسیقایی آن بوده، یعنی اشعاری که با لحن و آواز همراه است.عادات خوشایندمادران با موسیقی ( لالایی ) کودک خود را یاری می دهند که واقعیت ها را واضح تر درک کند و به سوی نیک سیرتی، خیرخواهی و مهربانی رو آورد. بچه هایی که در چنین فضاها و با چنین عادت های خوشایند رشد می یابند از همان کودکی مهرورزی را می آموزند و آرامشی که با شنیدن نوای دلنشین مادر به کودک دست می دهد لذت بخش ترین و شیرین ترین آرامش هاست که در گستره دیگر عمر به آن لذت دست نمی یابد و ارتباط عمیق عاطفی که از لالایی شنیدن و خواندن حاصل می شود از جمله عمیق ترین ارتباط های طول عمر انسان محسوب می شود.غنی کردن ارتباط با بچه هااز دیرباز ملت ایران برای هر چه غنی تر کردن ارتباط خود با بچه ها از زبان عامیانه بهره جسته و بی تردید آن را کار ساز نیز یافته که همچنان ادامه داده است. زیرا خواندن فارسی محاوره ای از فارسی کتابی به مراتب آسان تر بوده و قصه ها و شعرهایی که به زبان محاوره ای نوشته شده اند در ادبیات کودکان جایگاه ویژه ای دارند مثل شعر "علی کوچیکه" فروغ فرخزاد و " دخترای نه نه دریا" و " پریا" ی احمد شاملو که کودکان به راحتی آنها را می خوانند و لذت می برند. در روزگار پیشین هر خانواده به سبک و سیاق مخصوص خود با بچه ها ارتباط برقرار می کرد و آثار ادبیِ بیشماری به زبان محاوره در حافظه بزرگسالان وجود داشت که به بچه ها منتقل می کردند:اتل متل توتوله،گاو حسن چه جوره؟ ...در این شعر جاودانه که نسل های متمادی را محفوظ کرده است فقط عناصر شکلی: وزن، قافیه، آهنگ، شبیه، استعاره، مجاز و ... آن سرشار از جذابیت است که به حکم قدیمتر بودن همچنان بر روان بچه ها تأثیر می گذارد. شکل شاعرانه زبان آموزی و تاثیر آن بر روی بچه هازبان خوانداری ( خواندن ) و نوشتاری ( نوشتن) بچه ها معمولاً از هفت سالگی شروع می شود مگر در کودکان استثنایی که از پنج سالگی و زبانی که وسیله ارتباط با بچه هاست همان زبان مادری است. شایسته است برای تقویت زبان مادری کودکان شعر و قصه با استفاده از زبان شنیداری و گفتاری ، سروده و گفته شود تا موجب غنی تر شدن زبان مادری کودک باشد.به خاطر داشته باشیم که در زبان آموزی هم به طور طبیعی از شکل شاعرانه بهره گرفته می شود ، همچنانکه اولین کلماتی که بچه ها فرا می گیرند از دو هجای همانند تشکیل می یابد. بابا، ماما، لولو، جوجو و ... پر واضح است که هریک از این واژه ها در حقیقت کوتاه ترین صورت بیتی از شعر را دارند، بیتی که مصراع آن یک هجا بیشتر نیست و در بسیاری مواقع نیز کودکان به حکم غریزه هجای معنی دار می گویند.طفل بی تجربه ای که به بخاری داغ دست می زند و می سوزد ، به حکم غریزه دو هجای معنی دار اوف اوف را بیان می کند . به تعریف هجای معنی دار را غریزه به او می آموزد. شعر و کودکدکتر سرامی دکترای ادبیات می گوید: حقیقت شعر برکندگی آدمی از واقعیت بیرون و گرفتار آمدن او در چنبره اندرون است و اگر کسی بتواند سرگذشت این اسارت شیرین و شورانگیز را با ابزار زبان به میانجی واژه ها و ترکیبات گونه گون آنها، بازگوید این حقیقت را رَخت مجاز پوشانده است و در نگاه و باور معتاد زمانه شاعری کرده است.این روند در دوران کودکی استمرار می یابد و دم به دم در جستجوی بهانه ای برای به نمایش در آوردن خویش است. دکتر سرامی شعر را تنفس روان کودک و نفس کشیدن ناخودآگاه کودک معرفی می کند و معتقد است که کودک در همه اکنون های خود به آن زنده است.الکساندر پوشکین نیز گفته بوده شعر گناه کودکی است ، یعنی روحیه هنری ، گوهری است و اگر قرار باشد کسی شاعر از کار در بیاید در همان کودکی شاعر بودن او آشکار است.در بررسی های عمیق دوران کودکی از آغاز تولد درمی یابیم که همه شاعر به دنیا می آیند ولی اندک اندک عایق های زندگانی واقعی، انبوهی از آنان را مجبور به وداع با سرشت آفرینشگر خود می کند؛ اما بعضاً شماری از آنها دست از سرشت شاعرانه خود بر نمی دارند و همچنان شاعر می مانند. این گروه در خانواده ای پرورش می یابند که والدین درک عمیقی از عالم کودکی دارند و پیوسته با کودکان خود کودکی می کنند و شادی و نشاط درخانه ایجاد می کنند و با خواندن شعرها و متـل ها و لالایی ها و ... لذت کودکان را از شعر دو چندان می کنند.مولانا که سرتاسر زندگانی را به ادبیات مانند کرده است کودکی را شعر و بزرگسالی را نثر این ادبیات خوانده است.بچه ها و دستور زبانبچه ها بی آنکه دستور زبان آموخته باشند زبان مادری شان را به درستی به کار می برند و این مبین آن است که نوع برخورد بچه ها با زبان با برخورد بزرگسالان با زبان متفاوت است، همین طور بهره گیری آنان از ادبیات نه از دیدگاه معانی بلکه از عناصر شکلی جاذبه دارد و قبل از این که با معانی شعر آشنایی پیدا کنند با عناصر شکلی شعر خو می گیرند، همین طور متل ها و بازی آواها و ... اصولاً کودکان با زبان برخوردی کاربردی دارند.ذهن زلال کودکان را مجموعه ای از معانی بی آنکه منسجم باشند به خود مشغول می کند اتل متل توتوله، گاو حسن چه جوره؟ و ... که برای حذف تدریجی یاران بازی و یاآنی ، مانی، گفتانی، کی، یای، برفتان و ... مجموعه ای از واژه ها است که در عین بی معنایی از نوعی معنای مبهم بر خوردار است. با این که صدها بار آن مجموعه واژگان را به کار برده ایم همچنان در درک معانی آن عاجزیم ، همچنان که سریال عروسکی زی زی گولو آسی پاسی... که توجه بچه ها را جلب کرد بی شک ضرب آهنگین واژه ها آن را برای بچه ها جذاب کرده بود. قافیه پردازی های کودکانه معمولاً با واژگان غیرمؤدبانه به لحاظ ضرب آهنگشان برای بچه ها- حتی بزرگسالان- دلنشین می آید. دستمال من زیر درخت آلبالو گم شده. خبرداری؟ بی خبری؟ پس تو ... والدین باید آگاه باشند که ادبیات فولکوریک فارسی که به زبان گفتاری است کمک شایانی به زبانی نوشتاری کودکان می کند و شایسته است که والدین در جهت کمک به آموزش زبان نوشتاری کودکان از ادبیات فولکوریک استفاده کنند. بگو "طشت"، بشین برو رشت! بگو "آفتابه"، ماشین دودی راه افتاده! بگو "دوچرخه"، سیل بابات می چرخه! ... و برای کودکان لالایی ها، متل ها، بازی آواها و شعرهای دلنشین بخوانید تا دارای ذهن روشن و زلال شده و استعدادهای نهفته آنان شکوفا شود.تأثیر گذاری وزن شعر به کودکاز آنجایی که در روزگار جنینی ضربان قلب مادر، دف نواز سماع خلوت کودک است و در ماه های پایانی، لحظات بیداری جنین با شنیدن طنین این ضرب دهگانه نظام می پذیرد و تکرار این طنین در ماه های پیاپی تأثیر ماندگاری بر روان کودک می نهد و این چنین است که کودک بدون هیچ بی اعتمادی نسبت به واقعیت بیرونی چشم بر جهان هستی می گشاید و هرگز اجزای ظواهر امور او را مشغول نمی کند بلکه مهمترین عنصر شکلی که بر روان کودک اثر می گذارد وزن شعر است. حال که در می یابیم کودک با ریتم پر توان قلب مادر مأنوس است و به ظواهر امر نظر ندارد و به دنبال حلیت ها نیست شایسته است طوری رفتار شود که گوش او با آهنگ زبان مادر و قلب او لبریز از این احساس ظرافت و زیبایی گردد و اشعاری مانند ضرایب آهنگ نخستین بر احساس او نفوذ کند تا الهام بخش او شود.تأثیر گذاری قافیه بر کودکبی شک والدین ابتدایی ترین نشاط را در کودکان به خاطر می آورند و به جرئت می توان گفت در همه دنیا چند دقیقه دالی گفتن، پنهان و آشکار شدن و ایجاد تناوب در یک جریان، شادی آورترین و لذت بخش ترین لحظات زندگی کودک است. خردسالان از تکرار هجا لذت می برند. ایجاد یک صدای مشخص علی الخصوص اگر با تناوب سنجیده ای نیز همراه باشد روان طفل را از نشاط سرشار می کند. "مادر بزرگ علی با فرو بردن انگشت در دهانش صدایی در می آورد که خنده دلنشین علی تمام فضای خانه را پر می کرد. " ناگفته نماند که بزرگترین نیاز کودک القاء مستمر موزونیت به لحظات زندگانی اوست. کودک نیازمند شنیدن موسیقی، شعر، ترانه، متـل ، بازی آوا و معما و ... است و برای این که بتوان از عناصر برشمرده شده در جهت مثبت بهره گیری کرد باید به اثرات مطلوب آنها بها داد. اگر والدین به دوران کودکی خود بیندیشند درخواهند یافت که قبل از دبستان و حتی بعد از دبستان برای تمامی لحظات زندگی خود از شکل شاعرانه استفاده کرده اند حتی برای قهر و آشتی هایشان نیز شعر و ترانه داشته اند و تمامی بازی هایشان دارای قواعد خاصی بود که نوعی آموزش قانون محسوب می شده است.هرگز بدون لالایی مادرانشان به خواب نمی رفتند. پاهای پر توان مادران گهواره آرام بخش آنان بود و از آنجایی که در بسیاری از خانواده ها اختصاص اتاقی برای کودک مقدور نبود و حتی بسیاری از کودکان از تشریفات سیسمونی و غیره ... نیز بی بهره بوده اند، مادران به زمین می نشسته و دو پای خود را روی زمین دارز می کردند و گهواره ای برای ایجاد آرامش قبل از خواب کودک درست می کردند.سخن آخرحال که به عصر دشوار کنونی رسیده ایم و در هزاره سوم و عصر انفورماتیک به سر می بریم مبادا که برآوردن نیاز درونی کودکان ( شعر) به فراموشی سپرده شود. باید قبل از این که آموختن زبان در دبستان فرا گرفته شود زبان مادری یعنی زبان واقعی کودک به او آموزش داده شود. نتایج درخشان نوشتن و سرودن به زبان کودک ، پدید آمدن پیوندی صمیمانه تر میان کودکان و ادبیات به ویژه آنان و آفرینندگان این ادبیات خواهد بود. بگذاریم آنان راه آینده را با درخشش چشمانشان برای ما روشن کنند و بدانیم بیش از آن که ما می توانیم به آنان بیاموزیم آنان می توانند به ما بیاموزند.از پشت کوه، خورشیدفردا دمد دوبارهبازی کنیم امشب

با تیله ستاره.

 
جمعه 4/10/1388 - 11:12
كودك
اثر‌بخشی رفتار والدین در ارتقای سلامت روانی فرزندان
 
 

عقل دانش مدار انسان را می‌‌بایست با توجه به تحولات پرشتاب عصر فرامدرن با روح آرام بخش تلفیق كرد لازمه ماندگاری و بقاء، حرکت کردن هم جهت و همسو با این تحولات است.با توجه به شرایط پیچیده زندگی والدین به جهت نداشتن فرصت کافی برای تربیت و آموزش فرزندان خود تربیت و آموزش آنها را به نهادهای آموزشی سپرده‌اند تا علاوه بر آموزش مهارتهای تحصیلی، آموزش مهارتهای زندگی راهم ییاموزند.آیا می‌توان گفت دانش آموزی که صرفاَ در فعالیت‌های تحصیلی موفق است از نظر روانی، سلامت کاملی را دارا می‌باشد؟آیا می‌توان نقش خانواده را در سلامت روان این فرزندان که خود سرمایه‌های این مرز و بوم هستند، نادیده گرفت.سرمایه‌هایی که در صورت برخورداری از سلامت کامل می‌توانند منجر به نوآوری و اندیشه کار درجامعه شوند.باید بتوان نسلی خود آغازگر، خود مشاهده‌گر، خود قضاوت کننده، خود راهبر مدیر و خود تغییر دهنده تربیت کرد و آنها را قادر ساخت تا ظرفیت‌های جدیدی در خود بوجود آورند و آگاهانه، مستمرانه و سریع  تغییرات ایجاد نموده و پاسخگوی سریع در جامعه در حال یادگیری باشند.این زمانی مؤثر است که این سرمایه‌ها در سلامت کامل روانی باشند.خانواده به عنوان اولین، مؤثرترین، مهمترین کانون رشد و تربیت ومنبع کسب اطلاع در شکل‌گیری و ایجاد سلامت روانی نقش ارزنده‌ای را دارد و هیج جامعه‌ای نمی‌تواند ادعای سلامت کند مگر این‌که از خانواده‌های سالمی برخوردار باشد، خانواده‌ای که بتواند خود را با تغییرات اجتماعی وسیعی که ناشی از گذر سنت به مدرنیزه است تطبیق دهد و در این راستا به تربیت فرزندانی توجه داشته باشد که بتوانند برای خود و جامعه‌شان مفید واقع شوند.سازمان جهانی بهداشت (WTO)، سلامت روانی را توانایی کامل برای ایفای نقش‌های اجتماعی، روانی و جسمانی تعریف کرده است که هیچکدام بر دیگری برتری ندارد.این سازمان معتقد است که بهداشت روانی فقط عدم وجود بیماری و یا عقب‌ماندگی نیست، بنابراین کسی که احساس ناراحتی نکند از نظر روانی سالم محسوب می‌شد. سلامت روانی همان سلامت فکر کردن و قدرت سازگاری فرد با محیط و اطرافیان است نه تنها جسم، بلکه روح نیز احتیاج به مراقبت دارد و این دو جدای از هم نیستند. [تئوریهای رشد كودك و سلامت روان]ایجاد سلامت روانی، هدف سازگاری فرد با محیط اطراف خود است در صورتی که بتواند خود را با محیط تطبیق دهد، قابلیت‌های خود را بروز دهد و فاقد اختلالات عاطفی و رفتاری باشد، در این صورت می‌توان گفت، از سلامت روانی برخوردار است. 
جمعه 4/10/1388 - 11:9
كودك
ابعاد تربیتی کودکیکی از راه هایی که منجر به تربیت تأثیرگذار والدین و مربیان می گردد این است که ‏والدین و مربیان قادر باشند الگوی اعتقادی عمیق و پایداری در مورد آن چه در زندگی ‏روزمره انجام می دهند ، به فرزندان خود ارائه دهند یعنی کودک از طریق حالات و ‏رفتارهای والدین به اطمینان آنان نسبت به درستی کارهایشان واقف شود . هر گونه ‏رفتار و عمل موثر والد ، خود نیازمند پشتیبانی فرهنگی است – یعنی اعتقاد داشته ‏باشد آن طریقی که امور را انجام می دهیم ، برای کودکان ما خوب است . اریکسون ‏‏(1950) می گوید : در نگاه نخست این امر گیج کننده است که اطمینان والد چه ربطی به ‏کودک دارد شاید در این جا اریکسون اندیشه هایی مشابه با روانپزشک معروف ، ‏سالیوان در ذهن داشته است سالیوان معتقد بود که در نخستین ماه های زندگی ، ‏کودک نوع ویژه ای از هم حسی بدنی با مادر یا جانشین او دارد ، به نحوی که کودک ‏به طور خودکار حالت تنش مادر را احساس می کند . اگر مادر احساس اضطراب کند ، ‏کودک نیز احساس اضطراب می کند و اگر مادر احساس آرامش کند ، کودک هم ‏احساس آرامش می نماید . این تعامل های اولیه به نحو خود نگرش های و دیدگاه های ‏بعدی را تحت تاثیر قرار می دهند از این قرار ، مهم است که والدین به صورتی منطقی ، ‏احساس اعتماد و اطمینان به خود داشته باشند تا اینکه کودک در مورد تماس های بین ‏فردی بیش از حد محتاط نشود. کودکان نیاز دارند احساس کنند که نزدیک بودن به ‏دیگران به طور احساسی خوب و اطمینان بخش است . تجربیات مشاوره ای در مرکز راهنمایی و مشاوره نشان می دهند که برای بسیاری از ‏والدین جامعه ما همیشه آسان نیست که به روش تربیت کودکان خود اطمینان درونی ‏داشته باشند این در حالی است که والدین نسل ما و نسل های گذشته حتی اگر شیوه ‏های تربیتی ناصحیح را هم در تربیت فرزندان به کار می برند با اطمینان و اعتماد کافی ‏شیوه های تربیتی خود را معتبر می دانستند و دچار تردید و دودلی نبودند والدین ‏امروزی نسبت به والدین نسل های قبل ، بسیاری از فنون و شیوه های تربیتی را بهتر ‏می دانند و به کار می گیرند ، اما تفاوت در این جاست که والدین امروزی با وجود ‏دانسته های تربیتی ، بیشتر دچار تردید و دودلی اند

و به یقین فرزندان به مردد بودن ‏والدین خود آگاهی می یابند و این خود آسیب زاست . اسپاک در کتاب خود والدین را ‏تشویق می کند که به خود اعتماد کنند او به والدین می گوید بیش از آنچه می اندیشند ، ‏می دانند و آنان بهتر است برای پاسخگویی به نیازهای کودکان خویش از تصمیمات ‏اولیه خود پیروی کنند اسپاک به اهمیت اینکه والدین صاحب یک اطمینان درونی باشند ‏پی برده است از دیدگاه اریکسون والدین می توانند به وسیله دین و مذهب نوعی امنیت ‏درونی به دست آورند ایمان و اطمینان درونی والدین به کودک انتقال می یابد و به وی ‏یاری می دهد که احساس کند جهان مکانی است که ارزش و قابلیت اعتماد را دارد به ‏هر حال کودکان بیش از آنچه ما بزرگتر ها فکر می کنیم ، قدرت درک دارند . کودکان ‏به راحتی مکنونات درونی والدین خود را می فهمند . بنابراین به نظر می رسد وجود ‏اطمینان و امینت درونی والدین گامی موثر در تربیت صحیح فرزندان می باشد . ‏

جمعه 4/10/1388 - 11:8
كودك
به طور خلاصه از نظر نحوه تربیت كودك و بطور كلی نحوه اداره سیستم خانواده می توان ۴ نوع خانواده را مشخص كنیم كه عبارتند از:
۱) خانواده خشك و سخت گیر (والدین سخت گیر و مستبد)
۲) خانواده سهل گیر و آسان گیر
۳) خانواده گسسته (‌ خانواده پریشان )
۴) خانواده دمكرات (‌ خانواده سالم )
به علت مهم و مبسوط بودن این مبحث، هر یك از این ۴ دسته خانواده را در یادداشتی جداگانه شرح خواهیم داد:
الف) خانواده خشك و سخت گیر
۱) پدر و مادر ها با بچه ها همان طور رفتار می كنند كه والدین خودشان رفتار كرده اند.
۲) تصمیم گیری با یكی از والدین خصوصا پدر انجام می گیرد. معمولا پدر خانواده حاكم بر رفتار و اعمال فرزندان است و هیچ یك از اعضای خانواده اجازه اظهار نظر ندارند
۳) والدین چنان رفتار می كنند كه فرزندان می آموزند حق هیچ گونه ابراز عقیده ای را - حتی در مواردی كه می تواند مانع از بروز بعضی مشكلات برای خانواده گردد - ندارند.
۴) اگر فرزندان از فرمان والدین اطاعت نكنند ‍ ، والدین آنان ناراحت ، خشمگین و آزرده خاطر می شوند.
۵) فرزندان جرات سئوال كردن در مورد انجام دادن یا انجام ندادن كارها را ، از والدین خود ندارند.
۶) والدین بر رفتا و كارهای فرزندان خود كنترل شدید دارند و همه تصمیمات را شخصا اتخاذ می كنند.
۷) والدین دلیلی را - برای دستوراتی كه صادر می كنند - برای فرزندان خود ارائه نمی دهند و از آنان می خواهند بدون چون و چرا از این دستورات اطاعت كنند.
۸) نسبت به رعایت نظم و انضباط ،‌ ارزشی افراطی قایل هستند و والدین توانایی تحمل هیچ گونه بی نظمی را از طرف فرزندان خود ندارند.
۹) به سخنان كودكان خود گوش نمی دهند و اگر هم سخنی را بشنوند برای آن است كه با آن مخالفتی را نشان دهند
۱۰) در مواردی كه فرزندان خود را نصیحت یا آنان را از انجام دادن كاری منع می كنند ،‌ دلیل خاصی را ارائه نمی دهند.
۱۱) برای تصمیات فرزندان خود ،‌ حتی اگر این تصمیمات معقول و مستند باشد ،‌ احترام قائل نیستند.
۱۲) معتقدند كه چون سن ‍، تجربه و دانش آنان بیشتر از فرزندانشان است ‍، بنابراین ، حق دخالت در همه امور و حتی در خصوصی ترین كارهای فرزندان خود را دارند.
۱۳) برخورد آنان با فرزندان خود احترام آمیز نیست و حتی از تحقیر فرزندان خود در حضور دیرگان نیز ابایی ندارند.
۱۴) غالبا نیازهای عاطفی كودكان ارضاء نمی شود.
۱۵) ممكن است كه والد ضعیف در چنین خانواده ای با كودكان ائتلاف كند در چنین حالتی ارزش هر دو والد نزد كودك شكسته می شود . اگر بنا باشد یكی از والدین به عنوان منبع قدرت خانواده آسیب ببیند می توان تصور كرد والد دیگر نیز ارزش پیشین خود را نخواهد داشت.
۱۶) چنین كودكانی احتمالا جذب گروه های بیرون شده و با عزت نفس پائین كه دارند دچار بزهكاری می شوند.
۱۷) بسیاری از این والدین ممكن است به خاطر كمال گرایی كه دارند ، كودكان را تحت فشار قرار دهند و از آنها بالاترین انتظارات را داشته و پیوسته به شكل نوین بر آنها سخت گیری كرده و برنامه های سخت گیرانه برایشان تدارك ببیند.
۱۸) احتمال دروغ گویی و ریا كاری در كودكان چنین خانواده هایی به علت ترس از تنبیه و سرزنش افزایش می یابد.
۱۹) چنین كودكانی به علت اینكه مرتبا علایقشان سركوب شده و موجب تحقیر قرار گرفته اند و همچنین دیگران برای اموراتشان تصمیم گرفته اند ،‌ از خلاقیت كمی برخوردارند . اگر چه ممكن است به علت سخت گیری والدین از نظر آموزش بعضی از مهارتها ، پیشرفتی كرده باشند.
۲۰) اضطراب ،‌ افسردگی ،‌ همچنین وسواس و كمال گرایی ،‌ نا امیدی و بسیاری از مشكلات روانی ممكن است دامنگیر كودكان خانواده های سخت گیر گردد.
۲۱) غالبا والدین سخت گیر ، خود را منطقی نیز تصور می كنند. و برای هر كارشان دلیل تراشی می كنند. ولی غیر مستقیم به خاطر سختی گیری آنهاست كه كودكان فرمانشان را اجرا می كنند نه منطقشان.
ب) خانواده سهل گیر و آسان گیر
۱) پدر و مادر به دنبال نیازهای ارضاء نشده خودشان هستند. دنبال جوانی و نوجوانی و دل مشغولی های خود هستند.
۲) به امر تربیت و ارضاء نیازهای جسمی و روانی كودك نمی پردازند و چون آسانگیر هستند ،‌ برای خاموش كردن صدای بچه ،‌ هر چه كودكشان از آنها می خواهد ، آنها انجام می دهند . لذا كودك پرتوقع تربیت می شود.
۳) هدفها و انتظارات برایشان روشن نیست و به همین دلیل ، در تربیت فرزندان خود از روش ، فلسفه یا دیدگاه خاصی پیروی نمی كنند.
۴) هیچ نوع كنترلی بر رفتار فرزندان خود ندارند و آنان را كاملا آزاد می گذارند تا به هر نحوی كه خود مایل هستند ‍،‌ شیوه های خاص زندگی خود را انتخاب و به كار گیرند.
۵) هیچ نوع انتظار و توقع خاصی از فرزندان خود ندارند و فرزندان نیز به نوبه خود می آموزند كه والدین نباید از آنان انتظار خاصی را داشته باشند.
۶) نسبت به رفتار فرزندان خود ‍،‌ حتی در مواردی كه مورد آزار و اذیت خود آنان و دیگران قرار می گیرند ‍،‌ توجه خاص نشان نمی دهند و در این موارد ، بی تفاوت عمل می كنند.
۷) اگر فرزندان خانواده از دستورات آنان اطاعت نكنند ، ناراحت نمی شوند و چنان رفتار می كنند كه گویی عدم اطاعت از دستورات والدین امری طبیعی ، عادی و متداول است.
۸) در پاداش دادن - وقتی از فرزندان رفتار پسندیده ای سر می زند - یا تنبیه آنان - در هنگامی كه كار خلاف از آنان سر می زند - اهمال می كنند و بی تفاوت هستند (‌به یاد داشته باشیم كه منظور از تنبیه كردن در معنای روانشناختی آن ،‌ محروم كردن فرزند از پاداش است و تنبیه بدنی مورد نظر نمی باشد).
۹) شیوه های رفتاری والدین چنان است كه در فرزندان اعتماد لازم را نسبت به آنان ایجاد نمی كند.
۱۰) نسبت به تكالیف و نمرات درسی فرزندان خود توجه نشان نمی دهند و علاقه ای نیز به همكاری با معلمان و مدیریت مدرسه محل تحصیل آنان ندارند.
۱۱) آنچه را كه فرزندان اراده كنند یا بخواهند ، برای آنان تهیه می كنند و در این مورد ،‌ سلیقه خاصی را اعمال نمی كنند.
۱۲) هیچ گونه تلاش خاصی را در زمینه استقلال فرزندان خود انجام نمی دهند و چنانچه یكی از فرزندان شدیدا به آنان وابسته باشد ،‌ كار خاصی را در زمینه كاهش این نوع وابستگی كه بعدا برای آنان مشكل ساز خواهد بود ،‌ انجام نمی دهند.
۱۳) نظم و ترتیب را در محیط خانواده رعایت نمی كنند و از فرزندان خود نیز انتظار خاصی در این زمینه ندارند.
۱۴) فرزندان خود را برای انجام هر كاری آزاد می گذارند و حتی در مواردی كه مداخله آنان لازم به نظر می آید ، دخالت نمی كنند.
۱۵) این بچه ها چون در زندگی با موانع مواجه نشده است ،‌ لذا وقتی وارد جامعه می شود به خاطر عدم تجربه كافی ، زود تسلیم میشود و شكننده هست.
ج) خانواده گسسته یا خانواده پریشان
۱) در این خانواده ها بعلت اختلاف بین والدین ، معمولا به صورت قهر و آشتی به سر می برند كه تاثیر منفی روی كودكان می گذارد
۲) گاهی كودك به عنوان قاضی در نظر گرفته می شود و گاهی قربانی یكی از طرفین می گردد
۳) كودك علاوه بر اینكه نیازهای روانی و جسمانیش ارضاء نمی گردد ،‌ بتدریج الگوهای پرخاشگری را می آموزد . (‌ كودكانی كه بدون مقدمه بچه های دیگر را می زند)
۴) میزان ارزش و احترامی كه هر یك از افراد خانواده برای خود قائل هستند ‍ ، ناچیز است
۵) چهره افراد خانواده غالبا عبوس و افراد خانواده معمولا غمگین ‍، گرفته ‍،‌ افسرده و بی احساس به نظر می آیند
۶) گوش افراد خانواده برای شنیدن خواسته های یكدیگر سنگین است و صدای آنان یا بلند و خشن و گوشخراش است و یا به اندازه ای آرام و نجوا مانند است كه به سختی قابل شنیدن می باشد
۷) نشانه دوستی و صمیمت در بین افراد خانواده كم است و در مواردی حتی از وجود یكدیگر نیز بی اطلاع هستند
۸) شوخی های افراد خانواده با یكدیگر در بیشتر اوقات گزنده ‍،‌ بیرحمانه و مبتنی بر قساوت قلب است
۹) بزرگترهای خانواده تا آن میزان سرگرم امر و نهی كردن و دستور دادن به كوچكتر ها هستند كه برای مثال پدرو مادر هرگز نمی فهمند فرزندان آنان دارای چه ویژگیهای شخصیتی هستند
۱۰) فرزندان خانواده كمتر از وجود پدر و مادر خود به عنوان دو انسان بالغ ‍ ،‌ فهمیده ،‌ باشعور ،‌ اصیل و دوست داشتنی ،‌ بهره مند می شوند
۱۱) پدر و مادر برای احترازو دوری از یكدیگر ، آن چنان خود را مشغول كارهای خارج از محیط خانواده می كنند كه گویی تنها وظیفه آنان كار كردن و تامین مایحتاج زندگی است
۱۲) افراد خانواده ، احساس تنهایی و بی یاور بودن می كنند و به این باور می رسند كه بیچاره و نگون بخت هستند و در واقع نوعی درماندگی آموخته شده را تجربه می كنند
۱۳) افراد خانواده غالبا تكانشی عمل می كنند ‍ ،‌ عصبی هستند ، احساس گناه و تقصیر می كنند یا بر عكس ‍ ،‌ احساس می كنند مورد ظلم و ستم قرار گرفته اند و برای جبران این احساس گاه با یكدیگر رفتاری بسیار خشونت آمیز و غیر انسانی نشان می دهند
۱۴) افراد خانواده برای كنترل امورغیر ممكن ،‌ تلاش فراوان می كنند و هرگز متوجه نمی شوند كه انجام بعضی از خواسته های آنان به وسیله طرف مقابل ‍، غیر ممكن است
۱۵) افراد خانواده گاه گرفتار مشكل كمال طلبی می شوند و در این راه ،‌ هم خود متحمل فشارهای روانی زیاد می شوند و هم بر افراد دیگر خانواده فشارهای فزاینده ای را می آورند
۱۶) افراد خانواده حالت اصطلاحا نهایت نگری دارند. و در نظر آنان همه پدیده های عالم در دو حد یك طیف هستند و هر پدیده ‍ ، شی ، صفت ،‌ مفهوم یا سفید است یا سیاه - یا خوب است یا بد - یا زیان آور است یا سودمند - یا دوست داشتنی است یا غیر دوست داشتنی - لذا هیچ حد واسطی را در نظر نمی گیرند.
۱۷) وابستگی افراد خانواده با یكدیگر نا سالم است و در این موارد یا نسبت به احساسات ، خواسته ها و نیازهای خود بی توجه هستند یا خود را مركز و محور عالم به حساب می آورند و خود خواهی آنان در همه رفتارهایشان تجلی پیدا می كند.
۱۸) افراد خانواده نسبت به هر موضوع یا پدیده ای تعصب بی مورد و شدید نشان می دهند و این ویژگی باعث می شود از استدلال ، منطق ، و عقل سلیم فاصله بسیار داشته باشند
۱۹) افراد خانواده و خاصه فرزندان این خانواده ها با یكدیگر به رقابت ناسالم می پردازند و موفقیت یكی از آنان در زمینه خاصی ( مثل موفقیت شغلی ‍ ، خرید یك ماشین ، خرید یك لباس و ... ) موجب رنجش ، نگرانی ،‌ اضطراب و حسادت شدید فرد یا افراد دیگر خانواده می شود
۲۰) افراد خانواده مسائل و مشكلات خود را انكار می كنند و به همین دلیل نیز مشكلات آنان هرگز حل نمی شود و این مشكلات در همه ابعاد رفتاری آنان تجلی پیدا می كند
۲۱) افراد خانواده در مورد خود و دیگران به داوریها و قضاوت های نادرست می پردازند و یكی از اعتیاد های مضر و در عین حال لذت بخش آنان ‍ ، غیبت و بدگوئی از دیگران است
۲۲) دروغگویی در بین اعضای خانواده شایع است و هر یك از افراد خانواده یاد گرفته اند كه برای اجتناب از درگیری و مشاجره های پایان ناپذیر بعدی ، به افراد دیگر دروغ بگویند.
۲۳) به سادگی افراد خانواده به یكدیگر فحش می دهند ،‌ همچنین خشونت های جسمی نیز رایج است. و نگرش هر یك از افراد خانواده بر این استوار است كه طرف مقابل آنان فردی خود رای ،‌ نفهم ، خود خواه و ... است و بهترین راه برای به زانو در آوردن او كتك زدن و تحقیر اوست
۲۴) نگرشهای افراد خانواده در زمینه های مختلف ، تحریف شده است و باورداشتهایی نظیر - به زن نمی توان اعتماد كرد - همه آدمها بد هستند - هر فرد باید فقط به فكر خودش باشد و ... به سادگی تبلیغ می شود.
۲۵) فرزندان خانواده میل شدیدی را برای مورد تایید قرار گرفتن به وسیله اولیای خود نشان می دهند و با از دست دادن هویت خود و نیز بر خلاف میل و خواسته خویش ‍، به خواسته های هر چند نادرست پدر و مادر یا بزرگترها تن در می دهند
۲۶) احساس عدم رضایت از خود یا حالت از خود راضی بودن افراطی در بین افراد خانواده شایع است و آثار این نوع احساس در همه ابعاد رفتاری آنان مشاهده می شود
۲۷) احساس تنهایی و بی یار و یاور بودن در بین اعضای خانواده شایع است و در این راه به بن بست روانی یا غم و اندوه و مزمن و افسردگی می رسند
۲۸) افراد خانواده از اضطراب دائمی و احساس سردرگمی در رنج هستند و به همین دلیل ، اختلالات شناختی ، هیجانی و نیز اختلالات رفتاری در بین این خانواده ها شایع است.
د) خانواده سالم یا خانواده دمكرات
۱) افراد خانواده سرزنده و با محبت هستند و همه رفتار و اعمال آنان با نوعی اصالت توام است
۲) افراد خانواده به طور آشكار رنج و ناراحتی و نیز احساس همدری خود را نسبت به افراد دیگر خانواده بیان می كنند
۳) افراد خانواده از ریسك (‌خطر كردن )‌ معقول و سنجیده نمی هراسند و می دانند كه ممكن است با خطر كردن اشتباهاتی نیز داشته باشند ‍ ، ولی اشتباهات شخصی هم می تواند خود مقدمه ای برای شناخت اشكالات شخصی و بنابراین زمینه ای جهت رشد و كسب تجربه بیشتر باشد
۴) افراد خانواده برای یكدیگر ارزش و احترام قایل اند و یكدیگر را دوست دارند و از این احساس خود شادمان هستند
۵) روابط افراد خانواده با یكدیگر هماهنگ و روان است و با آهنگی پرمایه و روشن با یكدیگر سخن می گویند
۶) زمانی كه در خانواده سكوت برقرار است ‍، سكوتی است آرامبخش و نه سكوت مبتنی بر ترس یا احتیاط
۷) وقتی در خانواده سرو صدا هست ‍، صدای فعالیتی پر معنی است و نه غرشی رعد آسا و برای خفه كردن صدای دیگران
۸) هریك از اعضاء خانواده می دانند حق آن را خواهند داشت كه حرف خود را به گوش دیگران برسانند و در این زمینه نیازی به سكوت و تحمل فشار حاصل از آن نمی باشد
۹) اگر یكی از اعضای خانواده هنوز فرصتی برای صحبت كردن پیدا نكرده است ‍، به دلیل تنگی وقت بوده است و نه كمی محبت ‍ ،‌ كم توجهی یا بی ملاحظه بودن اعضای دیگر خانواده
۱۰) اعضای خانواده به راحتی یكدیگر را نوازش می كنند و در آغوش گرفتن فرزندان توسط پدر و مادر امری است عادی و توام با تجربه عشق و محبت خانوادگی
۱۱) افراد خانواده صادقانه با هم صحبت می كنند ، با علاقه به سخنان یكدیگر گوش می دهند ، با یكدیگر رو راست و صادق هستند و به راحتی علاقه خود را به یكدیگر نشان می دهند
۱۲) افراد خانواده به راحتی و آزادنه با یكدیگر درد دل می كنند و این حق را دارند كه درباره هر موضوعی (‌ مثل ناكامیها ، ترسها ، صدمه هایی كه دیده اند ،‌ خشم خود ،‌ انتقاد از دیگری ، خوشیها یا كامیابیها )‌ ،‌ با یكدیگر سخن بگویند
۱۳) افراد خانواده برای كارهای خود برنامه ریزی می كنند و در این راه اگر مشكلی با مزاحم اجرای برنامه های از قبل تعیین شده آنان شود ،‌ به سادگی خود را با آن تطبیق می دهند و در نتیجه قادر هستند بدون تجربه احساس ترس یا واهمه ،‌ بیشتر مشكلات زندگی خود را حل و فصل كنند
۱۴) در خانواده ،‌ زندگی آدمی و احساسات بشری، بیش از هر عامل دیگری مورد توجه و احترام است
۱۵) در خانواده ،‌ پدر و مادر خود را مدیر یا رهبر خانواده می دانند و نه رئیس یا ارباب خانواده و نیز می دانند كه در موقعیت های مختلف چگونه به فرزندان خود بیاموزند تا به مرحله یك انسان واقعی بودن نزدیك شوند
۱۶) اعضای خانواده در مورد اشتباهات خود (‌ در قضاوت ، رفتار ،‌ بروز هیجانها و ... ) به همان سهولتی با یكدیگر سخن می گویند كه در مورد اعمال ، كردار و گفتار صحیح خود اظهار نظر می كنند
۱۷) رفتار اولیای خانواده با آنچه به فرزندان خود می گویند - یا توصیه می كنند - مطابقت كامل دارد و در این راه از خود صداقت بسیار نشان می دهند
۱۸) پدر و مادر خانواده مانند هر مدیر یا رهبر موفق ،‌ نسبت به زمان حساس هستند و مترصد آن می باشند تا از هر فرصت مناسب برای سخن گفتن و تعامل با فرزندان خود ،‌ استفاده كنند
۱۹) اگر یكی از افراد خانواده مرتكب اشتباهی شد و نادانسته خسارتی ایجاد نمود ، پدر و مادر و بزرگترها در كنار او قرار می گیرند تا از او حمایت كنند . این رفتار باعث خواهد شد تا فرزند بی دقت ،‌ بر احساس ترس یا گناه خود فایق آید و از فرصت آموزشی كه پدر و مادر برای او فراهم كرده اند ،‌ بیشترین بهره را بگیرد
۲۰) اولیاء خانواده می دانند كه فرزندانشان عمدا بدی نمی كنند. به همین دلیل ، اگر متوجه شوند كه فرزند آنان در زمینه ای خرابكاری كرده است به این نتیجه می رسند كه یا سوء تفاهمی در كار بوده است و یا احساس ارزش فردی و احترام به خویشتن ،‌ در فرزند آنان كاهش پیدا كرده است و باید برای این مشكل راه حلی را پیدا كرد.
۲۱) اولیا خانواده می دانند هنگامی فرزند آنان برای یادگیری آمادگی بیشتری خواهد داشت كه خود را با ارزش بداند و احساس كند كه دیگران نیز برای او ارزش قایل هستند.
۲۲) اولیاء‌ خانواده می دانند كه هر چند با شرمنده ساختن كودك و تنبیه بدنی فرزندان می توان رفتار آنان را تغییر داد ،‌ اما این آگاهی را نیز دارند كه آثار این تنبیه ها بر ذهن آنان باقی می ماند و به سادگی و به سرعت قابل ترمیم نمی باشد.
۲۳) وقتی یكی از فرزندان خانواده عملی را انجام می دهد كه برای تصحیح عمل یا كار او الزامی به نظر می آید ، پدر و مادر آموزش فرزند خود را با گوش دادن - حس كردن - فهمیدن - و در نظر گرفتن زمان و دوره خاص رشد او ، آغاز می كنند.
۲۴) پدر و مادر خانواده می دانند كه در زندگی هر شخص مشكلاتی پیش خواهد آمد و اجتناب از همه مشكلات زندگی امكان ناپذیر می باشد . بنابراین گوش به زنگ آن هستند كه برای هر مشكل تازه ،‌ راه حلی پیدا كنند و به فرزندان خود نیز می آموزند تا چگونه در حل مشكلات از خلاقیت و نو آوری بهره بگیرند
۲۵) اولیای خانواده می دانند كه تغییر و تحول از ویژگیهای زندگی است ، بنابراین ، می پذیرند كه فرزندان آنان به سرعت مراحل مختلف رشد را طی می كنند و هیچگاه نباید سد راه رشد و تغییر فرزندان خود شوند
ه) خانواده آشفته :
۱) در خانواده ارزش و احترامی كه هر فرد برای خود قائل است در حد پائین می باشد.
۲ ) ارتباطها غیر مستقیم ، مبهم و كاملا نادرست است.
۳) قواعد و مقررات خانواده ،‌ خشك ، نامردمی ، ناسازگار و همیشگی است.
۴) پیوند و رابطه با جامعه بسته ، مایوس كننده و یاس آور است و براساس ترس انجام می گیرد.
و) خانواده سالم یا بالنده:
۱) سطح ارزش و احترامی كه هر فرد برای خود قایل است ، در حد معقول و منطقی می باشد.
۲) ارتباطها مستقیم ،‌ واضح ، صریح و مبتنی بر درستكاری است.
۳) قواعد قابل انعطاف ، انسانی ، منطقی دستخوش تغییر است.
۴) پیوند با جامعه باز ، سالم و امید بخش می باشد.
● خلاصه
گفته می شود كه از هر صد خانواده تنها در صد اندكی ( سه یا چهار خانواده ) می دانند كه چه باید كرد و به مرحله سلامت و بالندگی قابل توجه رسیده اند. محصول خانواده های پریشان یا آشفته فرزندان بیمار ،‌ نومید ، افسرده ، بزهكار و ضد اجتماعی ،‌ معتاد و .... است و اكثریت افراد مبتلا به بیماری های روانی و اختلالات رفتاری ،‌ الكلیك ، معتاد ‍ ‍، فقیر ،‌ از خود بیگانه ،‌ جانی و ... در خانواده های پریشان رشد پیدا كرده اند.می توان ویژگیهای مهم خانواده های پریشان و خانواده سالم را چنین خلاصه كرد. امیدوارم خانواده سالمی را داشته باشید . (‌یا - و )خانواده سالمی را در آینده تشكیل دهید. 
جمعه 4/10/1388 - 11:8
كودك
آموزش جلوگیری از تصادف به کودکانکودکان خود را آموزش دهید تا با فراگیری مهارت های لازم دچار تصادفات خیابانی و جاده ای نشوند.آنها از پیاده روی ، دوچرخه سواری و بازی در خارج ازمنزل لذت فراوانی می برند اما...
 
کودکان خود را آموزش دهید تا با فراگیری مهارت های لازم دچار تصادفات خیابانی و جاده ای نشوند. کودکان از مهدکودک تا کلاس سوم ابتدایی (? تا ?? سال ) در حال فراگیری استقلال اند. آنها از پیاده روی ، دوچرخه سواری و بازی در خارج ازمنزل لذت فراوانی می برند اماهنوز از خطرات ترافیک و تردد خودروها مطلع نیستند. شما می توانید قوانین امنیتی را به آنها آموزش دهید.
 مواردی که دانستن آنها برای والدین ضروری است: اغلب والدین تصور می کنند کودکان توانایی رویارویی با ترافیک را دارند در حالی که در واقع آنها هنوز برای این خطر آمادگی ندارند. کودکان تاقبل ازسن ?? سالگی ، مهارت های لازم برای رویارویی با شرایط خطرآفرین را ندارند.  پسران بیش از دختران در اثر جراحات ناشی از تصادفات خیابانی یا برخورد با ماشین ها جان خود را از دست می دهند. دوچرخه وسیله نقلیه موردعلاقه کودک است اما نباید به کودک اجازه داد تا قبل از یادگیری قوانین راهنمایی و آشنایی با علائم رانندگی وترافیک درجاده ها و خیابان ها دوچرخه سواری کند. این والدین هستندکه با رعایت قوانین راهنمایی و رانندگی کودک خود را نیز وادار به رعایت می کنند.  کودکان، اغلب قبل از این که در مورد چیزی فکر کنند ، عکس العمل نشان می دهند. یعنی ممکن است کاری را که والدین یا راننده ها انتظار دارند انجام ندهند.  کودکان تصور می کنند اگر آنها راننده را ببینند پس راننده هم حتماً آنها را خواهد دید.  آنها درک درستی از سرعت ندارند و تصور می کنند خودرو هر زمان که لازم باشد متوقف می شود. تصادف با خودرو یاموتوسیکلت اغلب زمانی رخ داده است که کودکان نزدیک منزل مشغول بازی بوده اند. تمایل آنان به پریدن وسط خیابان یک امر غریزی است و این اتفاقی است که راننده اصلاً انتظار آن را ندارد. تصادف کودکان ? تا ?? ساله با خودرو، اغلب هنگام دوچرخه سواری اتفاق افتاده است که جراحات ناشی از این تصادف اکثراً در ناحیه سر و مغز است. این جراحات می تواند منجر به فلج شدن یاحتی مرگ کودک شود. این موارد برای حفظ سلامت و امنیت کودک توصیه می شود.  برای کودک خود محدودیت هایی تعیین کنید: محدودیت های مکانی از جمله جای مناسب برای دوچرخه سواری یا راه رفتن برای آنها تعیین کنید.   عادات صحیح قدم زدن را به کودک آموزش دهید؛ به کودکان خود نحوه عبور از خیابان را آموزش دهید و این فرصت را به آنها بدهید که وقتی همراه شما هستند، عبور از خیابان را امتحان کنند.  جای مناسب و امنی برای قدم زدن ، بازی و دوچرخه سواری کودک خود انتخاب کنید. جاهایی دور از خیابان، دور از محل پارک خودروها و مسیر تردد آنها پیدا کنید. به کودک خود خاطرنشان کنید که فقط درمناطق موردنظر بازی کنند. بهترین جا می تواند حیاط های دارای حصار، پارکها یا زمین های مخصوص بازی باشد.  مثال هایی برای آنها بزنید. کودکان با مشاهده رفتار والدین بسیاری از عادات رفتاری را فرا می گیرند بنابراین عبور صحیح از خیابان یا استفاده از کلاه ایمنی هنگام موتورسواری به کودک آموزش می دهدکه باید این شیوه را دنبال کند. وقتی مشغول رانندگی هستید، به محدودیت سرعت توجه کنید و کمربند ایمنی خود را ببندید تا کودک نیز از شما پیروی کند.
 
  
جمعه 4/10/1388 - 11:6
كودك
اختلالات ارتباطی (مشکلات زبان و تکلم در کودکان )ارتباط به معنای فرستادن،‌ دریافت و تبادل اطلاعات است که این اطلاعات شامل حقایق، افکار، احساسات، درخواست ها و ...می باشد، زبان به عنوان وسیله ای است برای انتقال مفاهیم فوق، استفاده مؤثر و مناسب از زبان برای برقراری ارتباط با جهان پیرامون برای هر فرد یک امر حیاتی و اساسی است. توانایی تبادل اطلاعات از طریق زبان، اساس فرآیندهای اجتماعی و فرهنگی است.برای کودکان رشد و تکامل زبان و کلام تأثیر عمیقی روی سایر جنبه های رشد آنان دارد. به طور مثال توانائی زبانی و کلامی مناسب و مؤثر کودک باعث رشد او در زمینه بازی، ارتباط با همسالان، پیشرفت تحصیلی، شناخت عمومی و تکامل رفتاری و هیجانی او می گردد. برعکس چنانچه عملکرد ارتباطی کودک حتی به شکل خفیف مشکل داشته باشد با پیامدهای زیان آور اجتماعی و افزایش خطر ابتلاء به اختلالات روانپزشکی همراه است.با توجه به چنین پیامدهایی و با توجه به آنکه مشکلات تکلمی و زبانی در کودکان قبل از سن مدرسه، جزء شایع ترین اختلالات تکاملی هستند، تشخیص به هنگام و درمان مناسب این اختلالات برای کودک و خانواده او اهمیت بسزایی دارد.اختلالات ارتباطی کودکان به دو دسته کلی اختلالات زبان و اختلالات گفتار تقسیم بندی می شوند.در دسته اختلالات گفتار می توان به اختلال در تلفظ صحیح کلمات و اختلال در روان صحبت کردن اشاره نمود.در اختلالات زبانی، اختلال در درک مطلب و استفاده از جنبه های ارتباطی کلامی یا نوشتاری و یا سایـر سیستم های سمبولیک برای برقرارـی ارتـباط مطـرح می باشد که می تواند شامل اشکال در فرم، محتوی و یا عملکـرد زبان باشـد. در دسته اختلالات زبانی می توان لالی انتخابـی (Selective Mutism) را نیز جای داد.
جمعه 4/10/1388 - 11:4
كودك
احترام به حس مالکیت کودک
کودک اسباب بازی های خود را دوست دارد و به آسانی حاضر نمی شود آنها را با کودک دیگری تقسیم کند زیرا حس مالکیت در آنها بسیار قوی است. او آنچه را دوست دارد متعلق به خود می داند و حاضر نیست به کودکان دیگر بدهد.بنابراین پدر و مادر نباید کودک را تحت فشار بگذارند یا او را به خاطر سخاوت نداشتن سرزنش کنند. وقتی کودک هنوز معنی سخاوت را نمی داند و برای آن آمادگی ندارد از این سرزنش جز تحقیر کودک و درهم شکستن اعتماد به نفس او چه سودی عاید می شود؟در واقع همان قدر که سخاوت در بزرگ ترها یک صفت پسندیده است، خودخواهی در کودک نیز یک امر طبیعی است.سخاوت پیدا کردن مستلزم این است که کودک در وهله اول احساس مالکیت را درک کرده باشد و یک یا چند شی ء را در تملک خود بداند.وقتی کودک معنی «مال من» را می فهمد نشاط فوق العاده ای پیدا می کند. حالا او به دنیای اطراف خود آشناتر شده و اعتماد به نفس و استقلالی برای خود یافته است. این یک مرحله مهم از رشد کودک است که والدین نباید اهمیت آن را نادیده بگیرند و با در هم شکستن این استقلالِ کودک به روحیه او لطمه بزنند.مقارن همین احوال، کودک پی می برد که بعضی چیزها مال او نیست و البته از این بابت ناراحت می شود ولی با خاطرجمعی از اینکه بعضی چیزها مال او هست یاد می گیرد که اشیاء دیگر را به اشخاص دیگر ربط بدهد و کم کم تلفیقی از مفهوم «مال من» و «مال تو» یا «مال او» در ذهنش پیدا می شود.در این مرحله هر چه به مالکیت او احترام بگذارید، احترام به مالکیت شما را یاد می گیرد.(1) درک مفاهیم مالکیت (مال من، مال تو، مال او)، مشارکت، هدیه دادن و قرض دادن همانند سایر مراحل رشد کودک به تدریج شکل می گیرد.کودکان نوپا دوست دارند در کنار هم باشند ولی با یکدیگر بازی نمی کنند. باید مواظب بود که با یکدیگر درگیر نشوند و اسباب بازی ها را از دست هم نگیرند. به همین دلیل بازی با یک اسباب بازی برای دو کودک نوپا بسیار زود است. کودک نوپا چیزی که مورد علاقه اوست با خود به همه جا می برد و اگر آن را از دست او بگیرند فریاد می کشد مگر اینکه چیز دیگری به او بدهند و او را سرگرم نمایند.(2)اگر کودک دوساله ای از دادن اسباب بازی هایش به دیگران خودداری می کند، رفتاری طبیعی و مناسب دو سالگی دارد. او با بزرگ تر شدن، نسبت به کودکان دیگر علاقه مند می شود و از بازی با آنها لذت می برد به نحوی بسیار تدریجی، احساس بخشش و انسان دوستی در او شکل می گیرد.اگر از او بخواهید اسباب بازی مورد علاقه اش را در اختیار کودکی دیگر قرار دهد، تصور می کند که همه بسیج شده اند تا شی ء مورد علاقه اش را از او بگیرند. پافشاری در این زمینه او را نسبت به اسباب بازی مورد نظر حریض تر می کند و احساس مالکیت او را قوت می بخشد. کودک وقتی به سه سالگی رسید و از بازی با کودکان دیگر لذت برد، می توان بازی های جمعی را به او آموزش داد.(3)ضمن اینکه کودک برای بازی های جمعی آماده می شود ولی هنوز خیلی از مفاهیم در ارتباط با بازی را درک نکرده است. مثلاً: روزی فرزند شما با خوشحالی از زمین بازی به خانه مراجعت می کند. در میان مشت فشرده کوچک خود چند تیله رنگی نگهداری می کند. در جواب سؤال شما با خاطرجمعی جواب می دهد: «با ژاکتم عوض کردم!» بله، او واقعا ژاکت پشمیِ نوی خود را همراه ندارد. نمی توان باور کرد. اما آقاکوچولوی شما آن را با چند تیله شیشه ای ارزان قیمت عوض کرده است و حال شما باید به دنبال ژاکت از دست رفته او بگردید! در موقعیت های دیگر شرایط از این هم بدتر خواهد بود.کودک شما متهم به دزدیدن یک اتومبیل کوچک از بچه های همسایه می شود و شما این ماشین را در اتاق او پیدا می کنید! اما فرزند شما با صداقت می گوید: «من این ماشین را فقط قرض کرده ام.»هدیه دادن، تعویض کردن و دزدیدن، همه این معانی برای کودک سه ساله قابل تشخیص نیست. او به تدریج در مورد دادن و گرفتن، قرض کردن، پس دادن و با هم استفاده کردن، یا مال من و تو تجربه خواهد اندوخت. اگر اسباب بازی ای را در این سن برداشت از نظر اخلاقی دزدی محسوب نمی شود. کودک سه ساله مایل است آنچه را دوست دارد، داشته باشد و از ارزش واقعی آن هیچ گونه اطلاعی ندارد.(4)کودک سه تا چهار ساله یاد گرفته است که مادر را رها کند و با کودکان دیگر به بازی بپردازد. نخست نمی داند چگونه بازی کند و معنی نوبت را درک نمی کند. بنابراین در مواقعی مانند توپ بازی باید به او یاد داد که نوبت را رعایت کند.همچنین کودک در این سن دوست دارد که عروسک خود را به کودکان دیگر نشان دهد ولی آن را محکم به سینه خود می فشارد و از دادن عروسک به دیگران امتناع دارد. او دلش می خواهد که با دیگران معاشرت کند ولی هنوز آماده نیست. مشکلاتی را که بین او و همبازی او ایجاد می شود حل کند و باید حتما بزرگ تران در این موارد دخالت کنند.(5)کودک چهار ساله هنوز به آن اندازه دست و دل باز نشده است که اسباب بازی مورد علاقه خود را برای بازی به کودک دیگر واگذار کند. ولی ممکن است چیز دیگری را که فعلاً به آن احتیاج ندارد در اختیار دیگری قرار دهد. در هر حال هنوز زود است که این قبیل کودکان را به حال خود گذاشت و باید همیشه یک نفر دورادور مراقب آنان باشد تا نوبت را رعایت نمایند و با اسباب بازی های خود مشترکا بازی کنند.کودکان پنج ساله بسیار علاقه مندند که در نمایش های کودکانه شرکت جویند و نقشی داشته باشند و بازی هایی مانند «خانه بازی» یا «مهمان بازی» یا «دکتربازی» و یا «فروشگاه بازی» از بازی های مورد علاقه کودکان پنج ساله، چه پسر و چه دختر می باشد.این گونه کودکان بسیار به فعالیت های گروهی و بازی های جمعی علاقه دارند ولی در عین حال به بازی های انفرادی نیز شایق هستند. در این سن، کودک نوبت گرفتن در بازی را زود یاد می گیرد و به آنچه به دیگران تعلق دارد احترام می گذارد و دیگر اسباب بازی های دیگران را از دست آنان نمی قاپد و به زور از دست شان نمی رباید. البته ممکن است هنوز نزاع و دعوا بین این کودکان دیده شود ولی نه به آن حد که مراقبت دائم لازم باشد. بزرگسالان باید در عین حال که به کار دیگری مشغول اند دورادور نیز مراقب آنان باشند.(6)هنگام ورود به مدرسه کودک به این حد از توانایی رسیده است که بین «مال من» و «مال دیگری» تفاوت قائل شود. در این سن کودک می بایستی مالک چیزی باشد مثلاً در منزل حتی الامکان کودک اتاق جداگانه ای داشته باشد و اگر امکان ندارد یک کمد مخصوص و یا طاقچه ای از اتاق، جعبه، کارتن و یا گوشه ای از اتاق را به او اختصاص دهید تا وسایلش را دور از دسترس دیگران نگهداری کند. از این طریق حس مالکیت و مراقبت از وسایل خود را یاد می گیرد.والدین هم می بایستی به ادعای حق مالکیت فرزند خود احترام بگذارند. مانتو و یا کاپشن کوتاه شده و یا اسباب بازی که بلااستفاده است بدون اجازه او به دیگری و یا برادر و خواهر کوچک ترش نبخشند. باید از او سؤال کنید که چه چیزی را مایل است حفظ کند و چه چیزی را می خواهد ببخشد. اگر حاضر نیست از وسایلی که به نظر شما زیادی است صرف نظر کند، به عقیده اش احترام بگذارید. وقتی کودک اجازه داشته باشد آنچه را که به او تعلق دارد پیش خود حفظ کند و یا مجبور نباشد همه چیز را با دیگران تقسیم کرده یا هدیه دهد، ارزش مالکیت را به درستی در خواهد یافت و خواهد آموخت که چرا نمی تواند چیزی را که به او تعلق ندارد، بردارد. در حال حاضر چاره ای ندارید جز اینکه توجه داشته باشید موقعی که از خانه دوستی یا از کودکستان یا از محل بازی به خانه مراجعت می کنید، آیا جیب شلوار کوچولوی شما پرشده به نظر می رسد یا خیر! بهتر است از کوچولوی خود بخواهید جیب هایش را بگردد و ببینید آیا چیزی که به او تعلق ندارد و دوست او در جستجوی آن است در آنجا فراموش شده یا نه! او را سرزنش یا تنبیه نکنید، بلکه از فرزند کوچک خود بخواهید آن را سریع به صاحبش باز گرداند.در موقع خرید از مغازه ها نیز دقت کنید چیزهایی که در دسترس او قرار گرفته اند، به سرعت به داخل جیبش سقوط نکنند! شما باید دائما توضیح دهید که نمی توان بدون پرداخت بها چیزی را از داخل مغازه بیرون برد. به تدریج کودک شما خواهد آموخت آنچه را که به دیگران تعلق دارد شناخته و به آن احترام بگذارد.(7)متأسفانه به دلیل عدم شناخت والدین از مسئله احساس مالکیت کودکان و نقش آن در رشد شخصیت آنان، آسیب های روحی ـ روانی جبران ناپذیری بر شخصیت کودک وارد می آورند. به طور مثال با آمدن کودکی به عنوان میهمان در خانه، والدین سعی دارند به کودک تفهیم نمایند که اسباب بازی های خود را به کودک میهمان بدهد. به او تلقین می کنند که کودکِ میهمان، دوست توست و باید با اسباب بازی های تو شریک گردد. در صورتی که کودک در مقابل نظر والدین مخالفت کند آنان ابتدا با تشویق و تحمیق (اگر اسباب بازی هایت را بدهی برای تو سه چرخه می خرم، تو بچه خوبی هستی، تو بچه ها را دوست داری، مهربانی، عاقلی، ...) سپس با تهدید و تنبیه (اگر اسباب بازی هایت را ندهی دوباره به میهمانی نمی برم، برایت دوچرخه نمی خرم و ...) کودک را وادار می کنند که علی رغم میل باطنی اش اسباب بازی هایش را به کودک میهمان بدهد. در صورتی که در همین زمان حس مالکیت در کودک گُل کرده و با ندادن اسباب بازی به کودکِ دیگر می خواهد اعلام نماید که اینها در مالکیت من است و اگر به ناچار اسباب بازی اش را به کودک میهمان بدهد به خاطر این است که از توجه و محبت والدین محروم نشود. (نیاز به توجه مثبت در نزد کودک از نیاز به مالکیت اساسی تر است.)در حالت دیگر، کودک مایل است که بهترین و گران قیمت ترین اسباب بازی خود را به بچه میهمان و یا همسایه بدهد. در این موقعیت است که حس ایثار، گذشت، تعاون و همکاری در کودک گُل کرده و می خواهد شادی های خود را با دوستان تقسیم کند. در این حالت نیز متأسفانه با مخالفت و مقاومت والدین روبه رو شده و با پیام های کلامی و غیر کلامی (اخم کردن، ابرو بالا انداختن، نگاههای زهرآگین، بعدا بازی کن، عروسک باطری ندارد و...) به کودک می گویند که اسباب بازی خصوصی است و دیگران نباید به آن نزدیک شده و با آن بازی کنند. در هر دو حالتی که والدین دخالت کرده و اظهار نظر داشته اند، میل درونی، رغبت، خواست قلبی و تشخیص کودک را نادیده گرفته و به روح استقلال طلبی و اعتماد به نفس او لطمه و صدمه زده اند.عکس العمل والدین به هنگامدعوای کودکان بر سر اسباب بازی ـ بعضی از والدین هنگامی که کودک آنها اسباب بازی و یا وسیله ای را در مجلس میهمانی و ... از کودک دیگری می گیرد احساس ناراحتی کرده و با خود می گویند خانواده های دیگر چنین قضاوت خواهند کرد که در تربیت کودک شان کوتاهی کرده اند.گروهی دیگر از والدین خوشحال اند از اینکه کودک شان می تواند جای خود را در آینده باز کند و به اصطلاح می گویند از عهده خودش برمی آید و عده ای دیگر از والدین نسبت به این گونه رفتارها بی تفاوت بوده و اهمیت چندانی برایشان ندارد. با توجه به اهمیت موضوع و نیاز والدین به راهکارها و راه حل های علمی، راهبردهای مفید و سازنده زیر پیشنهاد می گردد:ـ اگر فرزند دو ساله شما همیشه اشیاء را از کودکان دیگر می گیرد، نشانه آن نیست که در آینده شخص زورگویی خواهد شد، زیرا در این سن، او کوچک تر از آن است که مفهوم رعایت حقوق دیگران را بفهمد. در این حالت بگذارید کمی با کودکان بزرگ تر از خود، که می توانند برای دفاع از حق شان در مقابل فرزند شما مقاومت کند، بازی کند تا به طور طبیعی تربیت شود.ـ اگر فرزند شما مهاجم است و بچه ای را پیاپی آزار می دهد، مدتی آنها را از یکدیگر جدا نگاه دارید و توجه او را به چیز دیگری جلب کنید. سرزنش فرزند در این حال باعث می شود که احساس تنهایی کند و حالت تهاجمی اش بیشتر شود.ـ اگر کودک سه ساله شما پرخاشگر و مهاجم است و حاضر به فراگیری بازی های جمعی نیست، وقت آن است که رفتارش را (به کمک مشاور روانشناس) اصلاح کنید.ـ اگر بر سر اسباب بازی واحدی دعوا در گرفت، اسباب بازی دیگری به میان آورید و شوق کودک را برای بازی با آن برانگیزید.ـ راه حل دیگر در صورت امکان، این است که قبل از شروع بازی چند اسباب بازیِ یک شکل تدارک ببینید، در این صورت موفق می شوید از هر گونه قیل و قال جلوگیری کنید.ـ اگر زودتر از موقع به کودک اصرار بورزید که خودخواهی را کنار بگذارد و مجبورش کنید اسباب بازی خود را به کودک دیگری بدهد، یا اسباب بازی او را به زور از دست او بگیرید و به کودک دیگر بدهید، کودک احساس عدم امنیت می کند و همواره این ترس و نگرانی را خواهد داشت که مبادا کسی اسباب بازی هایش را بگیرد و در نتیجه با نزدیک شدن هر کودک به حریم بازی خود دچار وحشت می شود و او را به زور عقب می راند. فشار و سختگیری برای سخاوتمندشدن کودک، رشد طبیعی او را به تأخیر می اندازد و حاصل دیگری ندارد.ـ اگر به هنگام دعوا بر سر اسباب بازی هیچ یک از کودکان دست از دعوا برنمی دارند و شما نمی دانید اسباب بازی از اول دست کدام یک بوده است، بهتر است اسباب بازی را از هر دو بگیرید و سرگرم بازی دیگری کنید.ـ اگر متوجه شدید که یکی از کودکان اسباب بازی را از دیگری قاپیده است، خیلی محترمانه و منطقی اسباب بازی را از او بگیرید و به نفر اولی بدهید، سپس (نفر اولی) را تشویق کنید که اسباب بازی را به کودک دیگر بدهد. نباید در برابر کودکی که چیزی را به زور از دیگری می گیرد واکنش مثبت نشان دهیم، بلکه باید او را تشویق کنیم که صبر کند و از کودک دیگر بخواهد اسباب بازی را به او بدهد.ـ اگر کودک اسباب بازی اش را به دیگری نمی دهد باید به تصمیم او احترام بگذاریم و سعی نکنیم با تشویق، تحمیق و تهدید زمینه ای را فراهم نماییم که کودک به اکراه و اجبار اسباب بازی اش را به دیگری بدهد.ـ هنگام دعوای کودکان بر سر تملّک اشیاء بهتر است تا حد امکان چیزی نگویید و بگذارید خودشان مشکل شان را حل کنند مگر اینکه یکی از بچه ها بخواهد به دیگری زور بگوید.
 
جمعه 4/10/1388 - 11:4
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته