• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 619
تعداد نظرات : 415
زمان آخرین مطلب : 5642روز قبل
آموزش و تحقيقات

رموز برنده شدن در میدان زندگی

 

دومین هدف گیری:

.برنده میداند كه گاهی اوقات ، پیروزی به بهای بسیار گرانی بدست می آید
بازنده بسیار مشتاق برنده شدن است، در جایی كه نه قادر به برنده شدن و نه حفظ آن است

برنده ارزیابی درستی از تواناییهای خود داشته، و هوشمندانه از ناتوانی های خود، آگاه است
.بازنده از توانایی ها و ناتوانی های واقعی خود بی خبراست

برنده مشكلی بزرگ را انتخاب می كند، و آن را به اجزای كوچكتر تفكیك میكند، تا حل آن آسان گردد
.بازنده مشكلات كوچك را آنچنان به هم می آمیزد، كه دیگر قابل حل شدن نیستند

.برنده می داند كه اگر به مردم فرصت داده شود، مهربان خواهند بود
.بازنده احساس میكند كه اگر به مردم فرصت داده شود، نامهربان خواهند شد

.برنده تمركز حواس دارد،
.بازنده پریشان حواس است

.برنده از اشتباهات خود درس میگیرد
.بازنده از ترس مرتكب شدن اشتباه، یادگرفته كه اقدام به هیچ كاری نكند

برنده میكوشد تا مردم را هرگز نیازارد، مگر در مواقع نادری كه این دل آزاری در راستای یك هدف بزرگ باشد
.بازنده نمیخواهد به عمد دیگران را آزار دهد، اما ناخودآگاه همیشه این كار را میكند

.برنده ثروت اندوزی را وسیله ای برای لذت بردن از زندگی می داند
بازنده مال اندوزی را هدف خود قرار میدهد،‌ بنابراین گذشته از میزان انباشت ثروت، هیچگاه نمیتواند خود را برنده محسوب كند، و هرگز برنده نمیشود

.برنده نسبت به فضای اطراف خود حساس است
.بازنده فقط نسبت به احساسات خود حساس است

 

شنبه 15/4/1387 - 8:14
محبت و عاطفه

خدا با ما حرف میزند؟

یک مرد جوان در جلسه روز چهارشنبه مدرسه کتاب مقدس 
     شرکت کرده بود. شبان در مورد گوش شنوا داشتن و
     اطاعت کردن از خدا صحبت می کرد. آن مرد جوان متعجب
     از خود پرسید: " آیا هنوز خدا با مردم حرف میزند؟
"
      بعد از جلسه با یکسری از دوستانش برای خوردن قهوه
     و کیک بیرون رفتند و در آنجا با هم در مورد این
     پیغام گفتگو کردند. خیلی ها می گفتند که چگونه خدا
     آنها را در زندگیشان هدایت کرده است.
      حدود ساعت ده آن مرد جوان با اتومبیل خود به طرف
     خانه حرکت می کند. همانطور که در ماشین نشته شروع
     به دعا کردن می کند: " خدایا اگر تو هنوز با مردم
     حرف میزنی لطفاً با من نیز حرف بزن. من گوش خواهم
     کرد و تمام سعیم را خواهم کرد که مطیع تو باشم."
     
     همانطوریکه در خیابان اصلی شهرشان رانندگی می کرد
     ناگهان احساس عجیبی می کند که یکجا بایستی بایستد
     تا مقداری شیر بخرد. او سر خود را تکان داده و می
     گوید: " آیا خدا تو هستی؟ " چونکه جوابی نمی گیرد
     شروع می کند به ادامه دادن به رانندگی. ولی دوباره
     همان فکر عجیب:" مقداری شیر بخر. " مرد جوان به
     یاد داستان سموئیل می افتد که چگونه وقتی خدا برای
     اولین بار با او حرف زد نتوانست صدای او را تشخیص
     دهد و نزد عیلی رفت چونکه فکر میکرد که او با او
     حرف میزد.
     او گفت: "باشه خدا اگر این تو هستی که حرف میزنی
     من شیر را می خرم." به نظر اطاعت کردن آنقدرهم سخت
     نبود چونکه بهرحال او میتوانست از شیری که خریده
     استفاده کند. پس او اتومبیل را متوقف کرد و مقداری
     شیر خرید و به راهش به طرف خانه ادامه داد.
      وقتی خیابان هفتم را رد می کرد دوباره الزامی را
     در خود حس ک
رد:" بپیچ به این خیابان" او فکر کرد
     که این دیوانگی است و از آنجا گذشت. دوباره همان
     احساس، پس او فکر کرد که باید به خیابان هفتم برود
     پس چهارراه بعدی را دور زد تا به خیابان هفتم برود
     و به حالت شوخی گفت: " باشه خدا
اینکار را هم می
     کنم. "
     وقتی چند ساختمان را رد کرد احساس کرد که آنجا
     بایستی توقف کند. وقتی اتومبیل را به کناری گذاشت
     به اطراف نگاهی انداخت. آن منطقه حدوداً تجاری
     بود. در واقع بهترین منطقه شهر نبود ولی بدترین هم
     نبود. اکثر مغازه ها بسته بودند و بیشترچراغهای
     خانه ها نیزخاموش بودند که بنظر همه خواب بودند.
     او دوباره حسی داشت که می گفت: " شیر را به خانه
     روبرویی ببر." مرد جوان به خانه نگاهی انداخت.
     خانه کاملاً تاریک بود و به نظر می آمد که افراد
     آن خانه یا در خانه نبودند و یا خوابیده بودند. او
     در ماشین را باز کرد و روی صندلی نشست.
      الان مردم خوابند و اگرالان آنها را از خواب بیدار کنم خیلی عصبانی
     میشوند و بعد من مثل احمقها به نظر می رسم. "
     بالاخره او در اتومبیل را باز کرد وگفت: " باشه
     خدا اگر این تو هستی که حرف می زنی من میرم جلوی
     در و شیر را به آنها می دهم ولی اگر کسی سریع جواب
     نداد من فوراً از آنجا میرم. "
     او ازعرض خیابان عبور کرد و جلوی در رسید و زنگ در
     را زد. صدایی شنید مردی به طرف بیرون فریاد زد و
     گفت: " کیه؟ چی می خواهی؟ " و قبل از اینکه مرد
     جوان فرار کند در باز شد.  مردی با شلوار جین و تی
     شرت در را باز کرد و بنظر که از تخت خواب بلند شده
     بود. قیافه عجیبی داشت و از اینکه یک مرد غریبه در
     خانه اش را زده زیاد خوشحال نبود. گفت: " چی می
     خواهی؟ " فرد جوان شیر را به طرفش دراز کرد و گفت:
     "براتون شیر آوردم. "  آن مرد شیر را گرفت و سریع
     داخل خانه شد. زنی همراه با بچه شیر را گرفت و به
     آشپزخانه رفت و آن مرد هم بدنبال او. بچه مدام
     گریه می کرد و اشک از چشمان آن مرد سرازیر بود.
     مرد درحالیکه هنوز گریه می کرد گفت: "ما دعا کرده
     بودیم چونکه این ماه قبضهای سنگینی را پرداخت
     کردیم و دیگه پولی برای ما نمانده بود و حتی شیر
     نیز برای بچه مان در خانه نداریم. من دعا کرده
     بودم و از خدا خواسته بودم که به من نشان بدهد که
     چگونه شیر برای بچه ام تهیه کنم." همسرش نیز از
     آشپزخانه فریاد زد: "من از او خواستم که فرشته ای
     بفرستد تا برای ما شیر بیاورد، شما فرشته نیستید؟
"
     مرد جوان دست خود را به جیب برد و کیفش را بیرون
     آورد و هرچه پول در کیفش بود را در دست آن مرد
     گذاشت و برگشت بطرف ماشین در حالیکه اشک از چشمانش
     سرازیر بود. حالا دیگر می دانست که خدا به دعاها
     جواب می دهد.
     این کاملاً درست است. بعضی وقتها خدا خیلی چیزهای
     ساده از ما می خواهد که اگر ما مطیع باشیم قادر
     خواهیم بود که صدای او را واضحتر بشنویم. لطفاً
     گوش شنوا داشته باشید و اطاعت کنید تا اینکه برکت
     بگیرید  )

 

جمعه 14/4/1387 - 11:20
آموزش و تحقيقات
عطسه نمودی از شخصیت !
عطسه یكی از معمولترین اصواتی است كه در فصل بهار و در زمان گرده افشانی درختان به گوش می رسد. اما متخصصین رشته زبان اشاره (body language) معتقدند نوع عطسه كردن نشانگر شخصیت افراد است.

 
بر اساس گفته پتی وود (Patti A. Wood) یكی از این متخصصین بیشتر افراد در طول عمرشان روش عطسه كردن مختص به خود را دارند كه با شخصیت آنها مطابقت دارد. این متخصص بر اساس تحقیقی كه انجام داده عطسه كنندگان را به چهار دسته كلی تقسیم كرده است:

1- افراد خوب و مهربان
2- افراد درست و قابل اعتماد
3- افراد كاری
4- افراد مشتاق و موثر

افرادی كه فقط یك عطسه میكنند در زمره افراد خوب و مهربان هستند این افراد خون گرم، مفید و حامی دیگران می باشند.

افرادی كه با صدای بلند عطسه میكنند در زمره افراد كاری به شمار می آیند ، این اشخاص سریع العمل ، قاطع و در نهایت رهبران خوبی هستند.

اشخاصی كه همیشه به هنگام عطسه كردن با دستمال جلوی بینی خود را میگیرند افراد درست و قابل اعتمادی هستند این افراد معمولا با دقت، درستكار ، و بسیار منطقی میباشند.

آخرین گروه افرادی هستند كه با صدای بسیار بلند و خشن و به دفعات عطسه می كنند در زمره افراد مشتاق به شمار می آیند كه این اشخاص دارای جذابیت اجتماعی می باشند و توانائی ایجاد انگیزه و تاثیر گذاری بر دیگران را دارند.

بنا به گفته دكتر فردریك لیتل (Frederic Little) پرفسور دانشگاه بوستون یك الگوی ذاتی برای روش عطسه كردن انسانها وجود دارد كه به احتمال زیاد ژنتیكی و موروثی میباشد

 

 

جمعه 14/4/1387 - 11:16
اخبار

عطیه برتر

عطیه برتر -
O Dom Supremo
پائولو کوئیلو
مترجم: آرش حجازی
 
از پائولو کوئیلو در سالهای اخیر کتابهای زیادی به فارسی ترجمه شده است. این کتاب ها آنقدر پر فروش و محبوب بوده اند که نام کوئیلو به عنوان یک نویسنده پر طرفدار نیاز به معرفی نداشته باشد.
پائولو کوئیلو در اکثر کتابهای خود مانند «کیمیاگر» و « بریدا» ، مسائل فلسفی و عرفانی را با بیانی ساده و شاعرانه و در قالب داستان برای خوانندگان خود بیان می کند. سفر های متعدد و آشنایی او با فرهنگ های مردم نقاط مختلف دنیا، داستان های او را برای مردم ملل گوناگون خواندنی کرده است.
کتاب عطیه برتر متفاوت از سایر آثار کوئیلو ست؛ و خط سیر داستانی و رمان گونه سایر کتاب های او را ندارد. این کتاب از لحاظ سبک نوشتار شباهت زیادی به کتاب های «جبران خلیل جبران» دارد. نویسنده با توجه به کتاب مقدس، سه عطیه ایمان ، امید و عشق را مطرح می کند و از این میان عشق را عطیه برتر می داند. کوئیلو در این کتاب، از زبان یک موعظه گر جوان، جملاتی زیبا و پر معنا بیان می کند:
«….بدترین سرنوشتی که ممکن است کسی داشته باشد ، تنها زیستن و تنها مردن است؛ بدون عاشق شدن و بی معشوق بودن. کسی که عشق می ورزد، رستگار است. او که نه عشق می ورزد و نه معشوق است، محکوم است. و کسی که در عشق شادی می یابد در خدا شادی می یابد؛ چرا که خدا عشق است….»
 شاد باشید و موفق

 

جمعه 14/4/1387 - 11:13
آموزش و تحقيقات

این تست روانشناسی منسوب به  زیگموند فروید مرحوم پدر علم روانكاوی است.

برای انجام این تست فرض كنید كه در خانه هستید و این  پنج اتفاق به صورت  همزمان برای شما پیش می آید.

1- تلفن زنگ میزند
2- بچه تان گریه میكند.

3-یكی در خانه را می زند و صدایتان میكند.

4- لباس ها را بیرون روی طناب پهن كرده اید و باران میگیرد .

5- شیر آب را در آشپز خانه باز گذاشته اید و آب دارد سر ریز میشود.



خب حالا با این وضعیت شما به ترتیب كدوم كار ها رو انجام میدید، یعنی از شماره ی 1 تا 5 رو با چه اولویتی انجام میدهید؟

اولویت های خود را تعیین كنید و برای تحلیل آن همین  پایین را ملاحظه بفرمائید.

.
.
.
.
.
.
.
 تعبیر
هر یك از 5 مورد بالا نشون دهنده یكی از جنبه های زندگی شماست.


1- زنگ تلفن، نشانه شغل و كار شماست.

2- گریه بچه، نشان دهنده خانواده است.

3- زنگ در خانه ، نشان دهنده دوستان شماست.

4- لباس ها، نشان دهنده پول است.

5- سر رفتن آب، نشون دهنده میل جنسی (Sex ) است.


ترتیب انتخاب های شما نشون دهنده اولویت های ذهن شما در زندگی است
جمعه 14/4/1387 - 11:10
محبت و عاطفه
تجربه فصلها
فصل ها سپری شد
بهار
بی درنگ
اوج
و كم كم
از خاطره های گنگم
فاصله گرفت
و خزان ساكت
در بوته زارهای باورم
واژه ها را جست
و در این تاریكی
زمستان ملال اور
كه لحظه های تهی بودن را
تكرار می كرد
ترانه های جدایی را
برایم سرود
و من
فصل ها را تجربه كرده ام
هنوز تو را
میان فصل ها
پنهان كرده ام
تو را هزاران بار
تجربه كرده
و در میان واژه هایم
چه كنم؟
اما باز تو را دیدم
فصل ها سپری شد
اما تو را
میان واژه ها
دنیای كوچم
و میان قلب ام جا داده ام
امیدوارم خوشتون بیاد
جمعه 14/4/1387 - 11:8
محبت و عاطفه
عروسک چینی
زن طره ی موی دختر را از روی پیشانی اش کنار زد . دستی به روسری صورتی رنگ دختر کشید . موهای دختر چه قدر چرب شده بود . چند روز بود که حمام نکرده بود . زن خم شد و پیشانی دختر را بوسید . به چشمان بسته اش زل زد . چه قدر سیم به دستگاه آویزان بود . کاش می توانست همه را از او جدا کند و دختر را با خود به خانه ببرد . باید
می رفت حمام . ناخن هایش بلند شده بودند . باید کوتاهشان می کرد . از ناخن بلند خوشش نمی آید . صندلی را کنار تخت دختر گذاشت . دستان دختر را در دست گرفت . همیشه پوست دستانش نرم بود . زن سرش را روی دستان دختر گذاشت و شانه هایش لرزید . کار هر روزش بود . هفت روز پیش بود . هنوز کیف دانشگاه دختر کنار اتاق افتاده است . رفت تخم مرغ بخرد . هیچ کس راننده را ندیده بود . صدای ترمزش همه جا پیچید . دختر بی صدا افتاده بود کنار جدول خیابان . سرش مثل عروسک چینی کودکی اش کج شده بود . عروسک از پله ها افتاده بود پایین . خیلی گریه کرده بود . مادر را مجبور کرده بود که گردن شکسته ی عروسک را درست کند . گردن عروسک همیشه آویزان بود . زن هر چه فکر کرد یادش نیآمد عروسک را کجا گذاشته !
از روی صندلی بلند شد . روی تخت دختر خم شد . با دست چشمان بسته ی دختر را نوازش کرد . دهانش را به گوش دختر نزدیک کرد و گفت : الهه ی من ، می شنوی مادر ! می دونم که می شنوی ، می بینی و ... . دکتر این برگه ها را دیروز آورد . گذاشتمشان تو کشو تا نبینی . امروز می خوان این سیم ها رو ازت جداکنن . راحت می شی . می ریم خوونه . فقط .... . فقط .... . به خدا همیشه با منی . همیشه این جایی . کنار من . مهم نیست که قلبت این تو بتپه یا تو سینه ی کی دیگه . مهم اینه که تو این جایی . زن دستان دختر را گرفت و دوباره شانه هایش لرزید . چادر از روی شانه هایش سر خرد و روی زمین افتاد . زانوهایش خم شد . روی زمین نشست . صدایش گرفته بود . لبه ی تخت را گرفت و گفت : می ذاری ؟! به خدا خودت اجازه ندی ، نمیذارم دستشون بهت بخوره ! چی کار کنم مادر . چی کار کنم ؟!
زن چشمانش را بست . سرش را روی لبه ی تخت گذاشت . عروسک چینی دختر جلوی چشمانش آمد . سرش آویزان نبود . دختر عروسک را سفت در آغوش گرفته بود . به سمت زن دوید و گفت : ببین مامان گردن خانم پری خوب شد !!!
زن چشمانش را باز کرد . دستان دختر را در دست گرفت و بوسید .

فرنوش زنگوئی
جمعه 14/4/1387 - 11:7
محبت و عاطفه

خسته شدم از این سکوت از این روند تکراری
از این شب سیاه درد از این بیهوده بیداری

خسته شدم خسته ازت ای قاصد روزای بد
تقویم بی بهار من با جمعه بدون حد

خسته شدم از غیبت حضور هر چی عاشقه
دلم زمین مرده دشت پر از شقایقه

خسته شدم خسته از این شکوه ی کودکانه ام
تو حسرت گفتن یک شاهبیت عاشقانه ام

خستگی توی دل بیاد آیینه تیره تر میشه
اون وقت دیگه نگاه شب خیره و خیره تر میشه

یادش به خیر گذشته ها بعد از ظرا تو کوچه ها
زنجیرارو میباف عمو واسه منو اون بچه ها

حالا گذشته ها رسید به این شبو زنجیر و من
زخمای خنجر رفیق حقیقت تقدیرو من

حالا رسیدم ته خط جمعه من داره میاد
فرهاده فریاد میزنه دیگه نفس در نمیاد



شعر از خانم نرگس خلیلی

 

جمعه 14/4/1387 - 11:5
آموزش و تحقيقات

تست شخصیت

به این تست شك نكنید. این آخرین و استانداردترین تست شخصیت شناسى است كه این روزها در اروپا بین روانشناسان در جریان است. پاسخهایش هم اصلاً كار دشوارى نیست. كافى است كمى به خودتان رجوع كنید. یك كاغذ و قلم هم كنار دستتان باشد كه بتوانید امتیازهایى كه گرفته اید را جمع بزنید. حاضرید؟ پس شروع كنید:

1
) چه موقع از روز بهترین و آرام ترین احساس را دارید؟

الف _ صبح،
ب- عصر و غروب،
ج _ شب

۲) معمولاً چگونه راه مى روید؟

الف _ نسبتاً سریع، با قدم هاى بلند،
ب- نسبتاً سریع، با قدمهاى كوتاه ولى تند و پشت سر هم،
ج _ آهسته تر، با سرى صاف روبرو،
د _ آهسته و سربه زیر، ه- - خیلى آهسته

۳) وقتى با دیگران صحبت مى كنید؛

الف _ مى ایستید و دست به سینه حرف مى زنید،
ب- دستها را در هم قلاب مى كنید،
ج _ یك یا هر دو دست را در پهلو مى گذارید،
د _ دست به شخصى كه با او صحبت مى كنید، مى زنید،
و ه-_ با گوش خود بازى مى كنید، به چانه تان دست مى زنید یا موهایتان را صاف مىكنید

۴) وقتى آرام هستید، چگونه مى نشینید؟
الف _ زانوها خم و پاها تقریباً كنار هم،
ب- چهارزانو،
ج _ پاى صاف و دراز به بیرون،
د _ یك پا زیر دیگرى خم

۵) وقتى چیزى واقعاً براى شما جالب است، چگونه واكنش نشان مى دهید؟

الف _ خنده اى بلند كه نشان دهد چقدر موضوع جالب بوده،
ب _ خنده، اما نه بلند،
ج _ با پوزخند كوچك،
د _ لبخند بزرگ،
ه_ لبخند كوچك

۶) وقتى وارد یك میهمانى یا جمع مى شوید؛
الف _ با صداى بلند سلام و حركتى كه همه متوجه شما شوند، وارد مى شوید
ب _ با صداى آرامتر سلام مى كنید و سریع به دنبال شخصى كه مى شناسید، مى گردید
ج _ در حد امكان آرام وارد مى شوید، سعى مى كنید به نظر سایرین نیایید
 

۷) سخت مشغول كارى هستید، بر آن تمركز دارید، اما ناگهان دلیلى یا شخصى آن را قطع مى كند؛

الف _ از وقفه ایجاد شده راضى هستید و از آن استقبال مى كنید
ب _ بسختى ناراحت مى شوید
ج _ حالتى بینابین این ۲ حالت ایجاد مى شود

۸) كدامیك از مجموعه رنگ هاى زیر را بیشتر دوست دارید؟

الف- قرمز یا نارنجى
ب- سیاه
ج- زرد یا آبى كمرنگ
د- سبز
ه- آبى تیره یا ارغوانى
و- سفید
ز- قهوه اى، خاكسترى، بنفش

۹) وقتى در رختخواب هستید (در شب) در آخرین لحظات پیش از خواب، در چه حالتى دراز مى كشید؟

الف- به پشت
ب- روى شكم (دمر)
ج- به پهلو و كمى خم و دایره اى
د- سر بر روى یك دست
ه- سر زیر پتو یا ملافه...

۱۰) آیا شما غالباً خواب مى بینید كه:

الف- از جایى مى افتید.
ب- مشغول جنگ و دعوا هستید.
ج- به دنبال كسى یا چیزى هستید.
د- پرواز مى كنید یا در آب غوطه ورید.
ه- اصلاً خواب نمى بینید.
و- معمولاً خواب هاى خوش مى بینید



امتیازات


سؤال اول: الف(۲ امتیاز)، ب (۴ امتیاز)، ج (۶ امتیاز)

سؤال دوم: الف (۶امتیاز)، ب (۴ امتیاز)، ج (۷ امتیاز)، د (۲ امتیاز)، ه (۱ امتیاز)

سؤال سوم: الف (۴ امتیاز)، ب (۲ امتیاز)، ج (۵ امتیاز)، د (۷ امتیاز)، ه (۶ امتیاز)

سؤال چهارم: الف (۴ امتیاز)، ب (۶ امتیاز)، ج (۲ امتیاز)، د (۱ امتیاز)

سؤال پنجم: الف (۶ امتیاز)، ب (۴ امتیاز)، ج (۳ امتیاز)، د (۵ امتیاز)، ه (۲ ا متیاز)

سؤال ششم: الف (۶ امتیاز)، ب (۴ امتیاز)، ج (۲ امتیاز)

سؤال هفتم: الف (۶ امتیاز)، ب (۲ امتیاز)، ج (۴ امتیاز)

سؤال هشتم: الف (۶ امتیاز)، ب (۷ امتیاز)، ج (۵امتیاز)، د (۴ امتیاز)، ه (۳ امتیاز) و (۲ امتیاز)، ز (۱ امتیاز)

سؤال نهم: الف (۷ امتیاز)، ب (۶ امتیاز)، ج (۴ امتیاز)، د (۲ امتیاز)، ه (۱ امتیاز)

سؤال دهم: الف (۴ امتیاز)، ب (۲ امتیاز)، ج (۳ امتیاز)، د (۵ امتیاز)، ه (۶ امتیاز)، و (۱ امتیاز


نتیجه گیرى
* اگر امتیاز شما بالاى ۶۰ است: دیگران در ارتباط و رفتار با شما شدیداً مراقب و هوشیار هستند آنها شما را مغرور، خودمحور و بى نهایت
سلطه جو مى دانند، گرچه شما را تحسین مى كنند و به ظاهر مى گویند«كاش من جاى تو بودم!!» اما معمولاً به شما اعتماد ندارند و
نسبت به ایجاد رابطه اى عمیق و دوستانه بى میل و فرارى هستند.

* اگر از ۵۱ تا ۶۰ امتیاز دارید: بدانید دوستان شما را تحریك پذیر مى دانند، بدون فكر عمل مى كنیدو سریع از موضوعات ناخوشایند برآشفته
مى شوید ، علاقه مند به رهبرى جمع و تصمیم گیریهاى سریع دارید (هرچند اغلب درست از كار درنمى آیند!) دیگران شما را جسور و اهل
مخاطره مى دانند. كسى كه همه چیز را تجربه و امتحان مى كند، از ماجراجویى لذت مى برد و در مجموع به دلیل ایجاد شرایط و بستر
هیجانات توسط شما، از همراهى تان لذت مى برند.

* اگر از ۴۱ تا ۵۰ امتیاز به دست آوردید : به خود امیدوار باشید ، دیگران شما را بانشاط، سرزنده، سرگرم كننده و جالب و جذاب مى بینند.
شما دائماً مركز توجه جمع هستید و از تعادل رفتارى خوبى بهره مند هستید. فردى مهربان، ملاحظه كار و فهمیده به نظر مى رسید. قادر
هستید به موقع باعث شادى و خوشى دوستانتان شوید و اسباب هلهله و خنده آنها را فراهم كنید و در همان شرایط و در صورت لزوم
بهترین كمك بر اعضاى گروه هستید.

* اگر ۳۱ تا ۴۰ امتیاز نصیب شما شد : بدانید در نظر سایرین معقول، هوشیار، دقیق ، ملاحظه كار و اهل عمل هستید. همه مى دانند شما
باهوش و با استعداد هستید اما مهمتر از همه فروتن و متواضع هستید. به سرعت و سادگى با دیگران باب دوستى را باز نمى كنید. اما اگر
با كسى دوست شوید صادق، باوفا و وظیفه شناس هستید. اما انتظار بازگشت این صداقت و صمیمیت از طرف دوستانتان را دارید گرچه
سخت دوست مى شوید اما سخت تر دوستى ها را رها مى كنید.

* از ۲۱ تا ۳۰ امتیاز : در نظر سایرین فردى زحمت كش هستید اما متأسفانه گاهى اوقات ایرادگیر هستید. شما بسیار بسیار محتاط و بى
نهایت ملاحظه كار به نظر مى رسید. زحمتكشى كه در كمال آرامش و با صرف زمان زیاد در جمع بار دیگران را بردوش مى كشد و بدون فكر و
براساس تحریك لحظه اى و آنى هرگز نظر نمى دهد. دیگران مى دانند شما همیشه تمام جوانب كارها را مى سنجید و سپس تصمیم مى
گیرید.

* و اگر كمتر از ۲۱ امتیاز داشتید: دیگران شما را خجالتى، عصبى و آدمى شكاك و دودل مى دانند شخصى كه همیشه سایرین به عوض او
فكر مى كنند، برایش تصمیم مى گیرند و از او مراقبت مى كنند. كسى كه اصلاً تمایل به درگیرشدن در كارهاى گروهى و ارتباط با افراد دیگر را ندار

 

 

جمعه 14/4/1387 - 11:4
محبت و عاطفه
فریاد
دلم می خواهد فریاد بكشم
فریادی بلند
انقدر بلند
تا لحظه ای
فقط لحظه ای
دلم از این زندان بی كسی
گریخته
و در این شب هجران
لحظه ای
و فقط لحظه ای
نور ماه را تجربه كند
دلم می خواهد انقدر بلند فریاد بكشم
تا نفسهای تنهایی ام
كوه را مرتعش سازد
انقدر مرتعش
كه عالم
برای لحظه ای
فقط لحظه ای
سكوتم را احساس كند
وقتی كه فریاد بلندم
روحم را با تو صیقل می دهد
و چیزی جز
هیچ
نصیب ام نمی شود
اری من فریاد می كشم
تا از انچه كه تقدیر برایم رقم زده
شكوه كنم
اما
تو از این فریاد چه می فهمی؟
چیزی جزانچه من از ان فریاد می كشم
اری
چیزی جز انچه من تجربه كرده ام
دوستدار شما
جمعه 14/4/1387 - 11:3
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته