شعر زاده عشق است ، جایی که عشق هست ، همه هستی به
شعری دل انگیز تبدیل میشود .
اوشو
آسمان برای گرفتن ماه تله نمیگذارد، آزادی خود ماه است که او را پایبند می کند.(تاگور)
عشق گلی کمیاب است و فقط بعضی اوقات می روید. کمیاب است
زیرا فقط هنگامی اتفاق می افتد که ترسی وجود نداشته باشد و نه قبل از آن. یعنی عشق فقط برای افراد عمیقا روحانی، می تواند واقع شود. روابط جنسی برای همه امکان پذیر است. آشنایی برای همه امکان پذیر است، اما عشق نه. اوشو
هنگام گسست و بریدن از همه چیز ،
می توانی بسیاری از نداشته ها را در آغوش کشی .
اورود بزرگ
وقتی در زندگی به داشتنی های خود فکر می کنیم خود را خوشبخت
و زمانی که به نداشته می اندیشیم خود را بدبخت حس می کنیم .
پس خوشبختی ما در تصور خود ماست . تناجیو
وفاداری ما نسبت به دیگران احترام گذاشتن ، پذیرفتن و توجه به آنهاست.
به شکوه آنچه بازیچه نیست بیندیش...
آسیب دیده همیشه درهای رویاهایش کوچک و کوچکتر می شود ، مگر با امید که شرایط ما را دگرگون می سازد . اُرد بزرگ
بگو ببارد آنچه باران تقدیر می نامندش.... بگو بشوید آن روزهای گرم را ....تلخ و شیرین .... همه را بشوید از این ذهن به جا مانده ز عشق .... تکه یادها را.... لخته های به جا مانده ز خون.... زخم های کهنه بر دل....بگو بگیرد این آبی پهناور .... به وسعت ابرهای تیره بختش..... بگو سیاه کند این خیال رویایی .... سفیدی صداقت را .... امید بی نهایت ....بگو ببارد ....