• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 619
تعداد نظرات : 415
زمان آخرین مطلب : 5644روز قبل
محبت و عاطفه

 

نگاه میکنی و من ز شوق میمیرم شبانه های مرا میشود سحر باشی و میشود از این نیز خوبتر باشی تداوم من ودریا و آسمان با تو همیشگی ست - اگر هم تو رهگذر باشی نیازمند تو ام مثل زخم لب بسته خوشا تر انکه تو گهگاه نیشتر باشی غروب و سوختن ابر و من تماشایی ست ولی مباد تو این گونه شعله ور باشی ببین چه دلخوشی ساده ای - همینم بس که یاد من - به هر اندازه مختصر باشی چقدر دفترکم رنگ و روح میگیرد تو در حواشی این متن هم اگر باشی دوباره جذبه به پرواز میدهد شعرم کبو تران مرا گر تو بال و پر باشی نگاه می کنی و من ز شوق می میرم همیشه بهر من ای چشم خوش خبد باشی من عاشق خطری با تو ام - خوشا آن روز که بی دریغ تو هم عاشق خطر باشی

شنبه 15/4/1387 - 8:45
محبت و عاطفه
تا ابد توی دلم میماند
یــــــكنفرهست كــه ازپنجره هــا  نـــــرم و آهسته مـــرا می خواند

گــــــــــــرمی لــهجه بــارانـی او تا ابـــــــــدتوی دلــــم می مــاند

یـــــكنفر هست كه در پرده شب طــــرح لـبخند سپیدش پیداست

مثل لحظات خــــــوش كودكی ام  پر ز عــطر نفس شب بـو هاست

یــكنفرهست كه چون چلچله ها روز و شب شیفته پـــــرواز است

توی چشمش چمنی ازاحساس تـــوی دستش سبدی آواز است

یــــكنفر هست كه یادش هر روز چـــون گـلی توی دلــم می روید

آســمان ، بـــاد ، كـبوتـر ، بــاران قــــصه اش را به زمین می گوید

یــــــكنفر هســـت كه از راه دراز بــــاز پیوسته مــرا مـــــی خواند

گـــاهگاهی به خـودم می گوییم تــا ابــد تــوی دلــــــــم میماند

سبز باشید و دریایی
شنبه 15/4/1387 - 8:44
محبت و عاطفه


************ ********
 
ستاره بخت هیچ کسی شوم نیست، این ما هستیم که آسمان را بد تعبیر میکنیم.
 
************ *******
 
داشتم توی یک جاده می رفتم که چشمم خورد به یه تابلو که روش نوشته بود: دوست داشتن دل می خواهد نه دلیل
 
************ ********* ***
 
زندگی تاس خوب آوردن نیست، تاس بد را خوب بازی کردنه.
 
************ ********* *****
 
هرگز از کسی که همیشه با من موافق بود چیزی یاد نگرفتم.
 
************ ********* ******
 
من می توانم هنوز فکر کنم باران برای من می بارد.

 
************ ********* *******
 
من برای سالها می نویسم سالها بعد که چشمان تو عاشق می شوند افسوس که قصه مادربزرگ درست بود همیشه یکی بود و یکی نبود.

 

شنبه 15/4/1387 - 8:43
دانستنی های علمی

تفاوتهای روان شناسی زنان و مردان

زنها شکایتهای زیر را از شوهرانشان دارند:
1_ وقتی ناراحت است حرف نمی زند
2_ وقتی از احساساتم حرف میزنم او گوش نمیدهد و مرا درک نمیکند در عوض شروع به مشکل گشایی میکند

3_ وقتی گریه میکنم او احساس ناخوشایندی دارد
4_ به ندرت می گوید که مرا دوست دارد
5_ هیچ وقت سر صحبت را باز نمی کند و احساسش را بیان نمیکند

به ترتیب هر کدام رو مختصر توضیح میدم :

1
_ وقتی ناراحت است حرف نمیزند:

این مناسبترین راه برای یک مرد هست تا بتواند بر احساسات شدید خود فائق اید. ساختار مغز وی بگونه ای است که مشکل گشایی را همچون راهحلی برای کم کردن احساسات و بدست اوردن مجدد کنترل خود پیش رو قرار داده است


2_ وقتی از احساسم حرف میزنم گوش نمیدهد :
با اینکه صحبت کردن و فکر کردن و احساس کردن در ان واحد برای زنان اسان است برای اکثر مردان کار بسیار دشواری می باشد مردان تمایل دارند گوش دهندو صحبت کنند (فعالیت نیمکره چپ مغز ) یا احساس کنند و فکر کند و مشکل را حل کند( فعالیت نیمکره راست )
وقتی مردی از طریق گوش دادن با زنی ارتباط برقرار میکند ناگهان می خواهد احساسات نا خوشایند را تقلیل دهد و شروع به فکر کرده و راه حل پیشنهاد میدهد و گوش دادن در نیمکره چپ مغز متوقف می شود .
اگر مردی واقعا دریابد که وقتی همسرش ناراحت است باید به حرفهای وی گوش دهد نه اینکه راه حل پیشنهاد دهد می تواند بر عواطف او بدون رفع مشکل تمرکز یابد و زن خوشنود تر خواهد شد.

3_ وقتی گریه میکنم او احساس بدی دارد :
پس از گوش کردن و ارتباط بر قرار کردن با احساسات زن وقتی او گریه را سر می دهد مرد باید برای درک احساسات وی به نیمکره راست مغزش مراجعه کند و همین که احساسات ظاهر شدند به طور غریزی شروع به رفع مشکلات میکند و نمیداند با چنین کاری چه دارد میکند چون همسر وی در موقعیتی نیست که راه حلهای او را بپذیرد . احساس ناتوانی و ناامیدی و سرخوردگی برای مرد پیش میاید و ناامیدتر میشودپس بهتر است در چنین مواقعی مرد فقط گوش دهد و با گفتن کلماتی مثل خوب بعدش هوم اهان چطور به زن برای صحبت کمک کند و هیچ راه حلی پیش نهاد ندهد

4_ به ندرت می گوید که مرا دوست دارد :
هرچه احساسات مرد شدید تر باشد به زبان اوردنش مشکل تر است وقتی احساس عشق و علاقه شدیدی بکند گنگ می شود وقتی مردی یکبار دوستت دارم را گفت نیازی نمی بیند انرا تکرار کند وقتی مردی یاد بگیرد اگر به زن گفته شود که دوستش دارد کامیاب می شوند مرد هم دلیلی برای گفتن مدام ان خواهد داشت

5_ هیچگاه سر صحبت را باز نمیکند و احساسش را بیان نمیدارد :
زنها وقتی مشکلی دارند باید در مورد ان صحبت کنند تا احساس بهتری بدست اورند ولی در مورد مردان وقتی مسئله ای موجب رنجش خاطرش می شود اول به ارامش نیاز دارد و باید مشکلش را حل کند تا به ارامش برسد با استفاده از نیمکره چپ قدرت نیمکره راست مغز خود را از دست میدهد و به اسانی احساس ترس نگرانی و دلهره وی را فرا میگیرد و از تعمق روی مسئله خودداری کرده و احساس خود را به حداقل می رساند و مشکل را حل می کند و هنگامی که برای برقراری ارتباط بر می گردد چون احساساتش تقلیل یافته حرفی برای گفتن ندارد و زن بد تعبیر میکند و فکر میکند او می خواهد احساساتش را از وی دریغ کند .برای اینکه دوباره ارتباط برقرار شود بهتر است مرد ککمی راجع به اتفاقاتی که افتاده صحبت کند

 

شنبه 15/4/1387 - 8:42
محبت و عاطفه

من دل به زیبای ی، به خوب ی میسپارم؛دینم این است . من مهربان ی را ستبیش میكنم ؛آیینم این است .
من رنجها را با صبور ی میپذیرم؛ من زندگ ی را دوست دارم؛ انسان و باران و چمن را میستایم . انسان و
باران و چمن را میسرایم ،،،در این گزرگه ... بگزار خود را گم كنم ......... بگ زار از این ره بگزرم با
دوست...با دوست....
دوست واقعی
دوست واقعی كسی است كه دستان تو را بگیرد ولی قلب تو را لمس كند
هیچوقت مغرور نشو ..... برگها وقتی می ریزن كه فكر می كنن طلا شدن
به یاد داشته باش هر وقت دلتنگ شدی به آسمان نگاه كن . كسی هست كه عاشقانه تو را می نگرد و
منتظر توست . اشكهای تو را پاك می كند و دستهایت را صمیمانه می فشارد . تو را دوست دارد فقط به
خاطر خودت . و اگر باور داشته باشی می بینی ستاره ها هم با تو حرف می زنند . باور كن كه با او هرگز
تنها نیستی. فقط كافیست عاشقانه به آسمان نگاه كنی.
 

آخرین شعرمریم حیدرزاده

شنبه 15/4/1387 - 8:40
محبت و عاطفه
 
پشت هر چهره شهری است
كوچه هایش پر رمز پر راز
آسمانش چشم
گاه باران گاه آبی
وزمانی پر پرواز كبوترها
باغ این شهر پراز قاصدك است
همه اینجا منتظرند
چشم به راه
خاك این شهر پراز خاطره سبز مسافرهاست
نقدی باید زد
قصه بكر شنیدن دارد
پشت هر چهره شهری است
پرشمع
پر نذر
آرزوها بادبادكهایی رقصان
در هوا سرگردان
فرصتی باید برای دل بستن
دیدن....
پشت هر چهره شهری است
دروازه لبخند كجاست؟؟؟؟؟

 

شنبه 15/4/1387 - 8:39
محبت و عاطفه
در منی و این همه ز من جدا، با منی و دیده ات به سوی غیر
بهر من نمانده راه گفتگو، تو نشسته گرم گفتگوی غیر
غرق غم دلم به سینه می تپد، با تو بیقرار و بی تو بیقرار
وای از آن دمی كه بیخبر ز من ، بركشی تو رخت خویش از این دیار
سایه توام به هر كجا روی ، سر نهاده ام به زیر پای تو
چون تو در جهان نجسته ام هنوز، تا كه بر گزینمش به جای تو
شادی و غم منی به حیرتم، خواهم از تو.... در تو آوردم پناه
موج وحشیم كه بی خبر ز خویش، گشته ام اسیر جذبه های ماه
گفتی از تو بگسلم... دریغ و درد، رشته وفا مگر گسستنی است؟
بگسلم زخویش و از تو نگسلم، عهد عاشقان مگر شكستنی است؟
دیدمت شبی به خواب و سرخوشم، وه.... مگر به خوابها ببینمت
غنچه نیستی كه مست اشتیاق، خیزم و ز شاخه ها بچینمت
شعله می كشد به ظلمت شبم، آتش كبود دیدگان تو
ره مبند... بلكه ره برم به شوق، در سراچه غم نهان تو
فروغ فرخزاد
همه شب با دلم كسی می گفت:«سخت آشفته ای ز دیدارش
صبحدم با ستارگان سپید می رود، می رود نگهدارش»
من به بوی تو رفته از دنیا، بی خبر از فریب فرداها
روی مژگان نازكم می ریخت، چشمان تو چون غبار طلا
 می شكفتم ز عشق و می گفتم:
«هر كه دلداده شد به دلدارش، ننشیند به قصد آزارش
برود؛چشم من به دنبالش، برود؛عشق من نگهدارش»
آه اكنون تو رفته ای و غروب سایه می گسترد به سینه راه
نرم نرمك خدای تیره غم می نهد پا به معبد نگهم
می نویسد به روی هر دیوار، آیه های همه سیاه سیاه
فروغ فرخزاد
شاد و سربلند باشید
شنبه 15/4/1387 - 8:39
محبت و عاطفه
شعری برای تو

 
ای همه گل های از سرما کبود
خنده هاتان را که از لب ها ربود ؟
مهر، هرگز این چنین غمگین نیافت
باغ، هرگز این چنین تنها نبود

تاج های نازتان بر سر شکست
باد وحشی چنگ زد در سینه تان
صبح می خندد خودآرایی کنید!
اشک های یخ زده، آیینه تان

رنگ عطر آویزتان بر باد رفت
عطر رنگ آمیزتان نابود شد
زندگی در لای رگ هاتان فسرد
آتش رخساره هاتان دود شد!

روزگاری، شام غمگین خزان
خوش تر از صبح بهارم می نمود
این زمان – حال شما، حال من است
ای همه گل های از سرما کبود !

روزگاری، چشم پوشیدم ز خواب
تا بخوانم قصه ی مهتاب را
این زمان – دور از ملامت های ماه –
چشم می بندم که جویم خواب را

روزگاری، یک تبسّم، یک نگاه
خوش تر از گرمای صد آغوش بود
این زمان بر هر که دل بستم دریغ
آتش عشق او خاموش بود

روزگاری، هستی ام را می نواخت
آفتابِ عشقِ شورانگیزِ من
این زمان خاموش و خالی مانده است
سینه ی از آرزو لبریز من

تاج عشقم عاقبت بر سر شکست
خنده ام را اشکِ غم از لب ربود
زندگی در لای رگ هایم فسرد
ای همه گل های از سرما کبود... !
 
فریدون مشیری
شنبه 15/4/1387 - 8:38
شعر و قطعات ادبی

در خرابات مغان نور خدا می بینم
این عجب بین كه چه نوری ز كجا می بینم
جلوه بر من مفروش ای ملك الحاج كه تو
خانه می بینی و من خانه خدا می بینم
خواهم از زلف بتان نافه گشایی كردن
فكر دور است همانا كه خطا می بینم
سوز دل ،اشك روان ،آه سحر ناله شب
این همه از نظر لطف شما می بینم
هر دم از روی تو نقشی زندم راه خیال
با كه گویم كه در ین پرده چه ها می بینم
كس ندیده ست زمشك ختن و نافه چین
آنچه من هر سحر از باد صبا می بینم
دوستان عیب نظر بازی حافظ مكنید
كه من اورا از محبان شما می بینم

شنبه 15/4/1387 - 8:36
محبت و عاطفه
************************
ببین که می کشد دلم همیشه انتظار تو
و آه می کشم تو را ، خوشا دمی کنار تو
ببین چگونه لحظه ها سیاه و سردو بی صدا
عبور می کنند و من همیشه بی قرار تو
شبی به خواب دیدمت. الهه سعادتم.
که من نشسته ام چه خوش به زیر سایه سار تو
سروده ام دو شعر، شعری از بلور و نور
یکی در انتظار تو ، یکی به افتخار تو
 **********************
وقتی    که   صدای   آسمانی   تو
  در   خاموشی    شبهای    تو  
طنین   می افکند    تو ای     
نغمه پردازگشوده بال       
آسمان تنهایی من        
خبر نداری که         
من چشم در          
راه تو             
 دارم               
***********
شنبه 15/4/1387 - 8:35
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته