• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 3273
تعداد نظرات : 339
زمان آخرین مطلب : 4367روز قبل
اهل بیت
نویسنده: محمود لطیفى

فروغ فرشتگان

سالت عن اباعبدالله(ع) عن فاطمة لم سمیت الزهرا؟ فقال: لانها كانت اذا قامت فى محرابها و هو نورها لاهل السماء كما تزهر - تزهو - نورالكواكب لاهل الارض.
علل الشرایع، ج 1: ص 215.
راوى مى‏گوید:
از حضرت صادق(ع) علت نامگذارى حضرت فاطمه(س) را به - زهرا - پرسیدم. فرمود: چون وقتى كه در محراب عبادتش به نماز مى‏ایستاد فروغ نورش براى ساكنان آسمان مى‏درخشید همانگونه كه نور ستارگان آسمان براى زمینیان مى‏درخشد.

دلداده حق

سمیت فاطمة بالبتول لانقطاعها الى عبادة الله تعالى مستدرك عوالم، ج 1: ص 80-81.
حضرت فاطمه(س) به این جهت «بتول‏» نامیده شد كه از همه بریده و دل به خدا بسته بود.

تندیس عبادت

عن الحسن البصرى:
ما كان فى هذه الامة اعبد من فاطمة(س) كانت تقوم حتى تورم قدماها.
مناقب، ج‏3: ص 341.
حسن بصرى مى‏گوید:
در میان امت اسلام، كسى خداپرست‏تر از فاطمه نبود. آنقدر در نماز مى‏ایستاد كه قدم‏هایش ورم مى‏كرد.

نیاز نماز

كانت فاطمة(س) تنهج فى صلاتها من خوف الله تعالى.
ارشاد القلوب: 105.
حضرت فاطمه(س) در نمازش از ترس خدا نفس نفس مى‏زد و - گریه در گلویش مى‏شكست - .

قدرشناس قدر

قال على(ع):
و كانت فاطمة(س) لا تدع احدا من اهلها ینام تلك اللیلة - لیلة القدر - و تداویهم بقلة الطعام‏و تتاهب لها من النهار و تقول: محروم من حرم خیرها.
دعائم الاسلام، ج 1: 282.
حضرت على(ع) فرمود:
فاطمه(س) نمى‏گذاشت كسى از اهل خانه در شبهاى قدر به خواب رود به آنان غذاى كم مى‏داد و از روز قبل براى احیاى شب قدر آماده مى‏شد و مى‏فرمود: محروم كسى است كه از بركات این شب محروم باشد.

نثار و ایثار

قال موسى بن‏جعفر(ع) :
كانت فاطمة(س) اذا دعت تدعوا للمؤمنین و المؤمنات و لا تدعوا لنفسها فقیل لها یا بنت رسول الله(ص) انك تدعین للناس و لا تدعین لنفسك فقالت: الجار ثم الدار. علل الشرایع، ج 1:216.
حضرت موسى بن‏جعفر از پدرانش نقل مى‏كند: هرگاه حضرت فاطمه(س) دعا مى‏كرد براى زنان و مردان مؤمن دعا مى‏كرد و براى خود دعا نمى‏كرد، به او گفته شد: چرا شما براى مردم دعا مى‏كنید اما براى خودتان دعا نمى‏كنید؟ فرمود: اول همسایه آنگاه خانه.

وقت دعا

عن فاطمة(س) قالت: سمعت النبى(ص) یقول: ان فى الجمعة لساعة لا یراقبها رجل مسلم یسال الله عز و جل فیها خیرا الا اعطاه ... و قال هى اذا تدلى نصف عین الشمس للغروب ... و كانت فاطمة(س) تقول لغلامها:
اصعد على الضراب - الظراب - فاذا رایت عین الشمس قد تدلى للغروب فاعلمنى حتى ادعو.
معانى الاخبار:399.
حضرت فاطمه(س) گوید: شنیدم پیامبر(ص) فرمود: غروب روز جمعه ساعتى است كه هر كس آن را مراقبت كند و در آن لحظه دعا كند دعایش مستجاب شود. - حضرت زهرا - براى درك آن ساعت - به خدمتكارش مى‏گفت: بر فراز بلندى برو و هر گاه دیدى نیمه خورشید غروب نمود مرا خبر كن تا دعا كنم.

دو ركعت نماز

قال ابوعبدالله الصادق(ع):
كان لامى فاطمة صلاة تصلیها علمها جبرئیل، ركعتان تقرء فى الاولى: الحمد مرة و: انا انزلناه فى لیلة القدر، ماة مرة و فى الثانیة: الحمد مرة و ماة مرة: قل هو الله احد، فاذا سلمت‏سبحت تسبیح الطاهرة علیها السلام.
جمال الاسبوع:173.
امام صادق(ع) فرمود:
مادرم فاطمه(س) همواره دو ركعت نماز را مى‏خواند كه جبرئیل به او آموخته بود، در ركعت اول آن پس از حمد صد بار سوره قدر و در ركعت دوم پس از حمد صد بار سوره توحید را مى‏خوانى، و پس از سلام نماز تسبیحات حضرتش را نیز مى‏گویى.

هدیه بى‏نظیر

ان على بن‏ابیطالب(ع) امر فاطمة(س) تستخدم رسول الله(ص) فقالت: یا رسول الله انه قد شق على الرحى - و ارته اثرا فى یدیها من اثر الرحى - فسالته ان یخدمها خادما، فقال: اولا اعلمك خیرا من الدنیا و ما فیها؟ اذا آویت الى فراشك فكبرى اربعا و ثلاثین تكبیرة و ثلاثا و ثلاثین تحمیدة و ثلاثا و ثلاثین تسبیحة.
كنزالعمال 2:57.
امیرالمؤمنین(ع) به حضرت زهرا گفت تا برود و از پیامبر خادمى بخواهد، او نیز رفت و ضمن نشان دادن پینه‏هاى دستش گفت: آسیاب كردن مرا به زحمت انداخته است و آنگاه درخواست‏خادمى كرد. پیامبر در پاسخ فرمود: آیا نمى‏خواهى - به جاى خادم - هدیه‏اى به تو دهم كه از همه دنیا ارزشمندتر باشد؟ هنگامى كه براى خواب آماده شدى سى و چهار بار «الله‏اكبر» و سى و سه بار «الحمدلله‏» و سى و سه بار «سبحان الله‏» بگو.

تسبیح تربت

ان فاطمة بنت رسول الله كانت مسبحتها من خیوط صوف مفتل معقود علیه عدد التكبیرات فكانت علیهاالسلام تدیرها بیدها تكبر و تسبح الى ان قتل حمزة بن‏عبدالمطلب فاستعملت تربته و عملت التسابیح فاستعملها الناس.
وسائل الشیعه، ج 4:1033.
امام صادق(ع) فرمود:
تسبیح حضرت فاطمه(ع) نخى بود كه بر آن به تعداد تكبیرات - 34 عدد گره زده بود و آن را در دستش مى‏چرخانید و تكبیر و تسبیح مى‏گفت تا وقتى كه حمزه شهید شد تسبیحى از تربت او ساخت. و از آن پس ساختن تسبیح در میان مردم رواج یافت.
منبع:ماهنامه كوثر

دوشنبه 4/2/1391 - 22:20
اهل بیت
حیا دو گونه است: یكى پسندیده و دیگرى ناپسند. حیاى ناپسند آن حالتى است كه انسان را از رشد و كمالیابى و رسیدن به حقوق بازمى‏دارد و یا باعث تضییع حقوق دیگرى مى‏گردد. چنین صفتى در روایات اسلامى به شدت تقبیح گردیده است... (1)
و همچنین در آداب همسردارى آمده است كه حیا دو گونه‏ى متصور است: یكى مطلوب و دیگرى مذموم و نامطلوب. حیاى مذموم آن حالتى است كه یكى از زوجین را در استیفاى حقوق طرف مقابل بازدارد و قید و بندى شود در مسائل زوجیت و سایر امور مربوطه... و لذا حضرت امام باقر علیه‏السلام مى‏فرمایند:
زن خوب، زنى است كه در خلوت با شوهرش حیا را نیز از تنش خارج كند، و سپس در شرایط عادى، حیا را نیز مانند لباس به اندامش بپوشاند. (2)
حضرت فاطمه علیهاالسلام در طول مدت شوهردارى خود با امیرالمؤمنین، در هیچ فرصتى حریم آن حضرت را نادیده نگرفت و در مورد شخصیت آن بزرگوار كوتاهى نكرد. تا جایى كه امیرالمؤمنین در این باره مى‏فرمایند:
فواللَّه ما اغضبتها... و لا اغضبتنى و لاعصت لى امراً و لقد كنت انظر الیها فتنكشف عنى الهموم والاحزان. (3)
سوگند به خدا زندگى با صفاى من و فاطمه علیهاالسلام طورى بود كه نه من او را به خشم آوردم و نه او مرا به خشم آورد و نافرمانى كرد، حتى غصه‏هاى دیگرم با حضور او و تماشاى جمالش برطرف مى‏گردید.
این حدیث شریف كه از دل آتشین على علیه‏السلام در فراق فاطمه علیهاالسلام برخاسته است، نشان مى‏دهد كه دختر رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله تا چه میزانى در اطاعت شوهر بود و كوچكترین اسائه ادب از او دیده نشد.
در اظهار دیگرى از امیرالمؤمنین مى‏خوانیم كه آن حضرت زن و بچه‏هایش را در وضع بسیار اسفناك (گرسنگى) دید، به فاطمه علیهاالسلام گفت: چرا از وضع خود و درد گرسنگى بچه‏هایم مرا آگاه نساخته‏اى؟ فاطمه علیهاالسلام در جواب فرمودند:
یا ابالحسن! انى لاستحیى من الهى ان اكلفك ما لاتقدر علیه! (4)
یا اباالحسن! من از خدایم شرم و حیا مى‏كنم تو را به كارى بگمارم كه قدرت تهیه آن را ندارى.
اگر چه تأمین رفاه زندگى زن و بچه براى شوهر در حدّ معمول واجب است، ولى روح ایثارگرى خاندان رسالت و ولایت در تمام ابعاد زندگى، باعث شده بود كه خانواده‏ى امیرالمؤمنین پیوسته در فقر و پریشانى بسر برند و لذا فاطمه از وضع مالى شوهرش آگاه بود، و مى‏دانست كه وى قدرت تهیّه مایحتاج خانه را ندارد. از این جهت شرم و حیاى فاطمه علیهاالسلام كه از ایمان و اعتقاد او به خدا سرچشمه مى‏گرفت مى‏گوید: «من از خدایم شرم مى‏كنم...»
این درسى است به تمام بانوان محترم كه گرفتار زرق و برق و تشریفات كمرشكن روزگار فاجعه‏آمیز ما نگردند و درآمد و امكانات شوهرانشان را مراعات كنند...

پی نوشت:

1 ـ بحار، ج 77، ص 149 و ج 71، ص 331 و ج 78، ص 242.
2 ـ وسائل‏الشیعه، ج 14، ص 16، ح 10: خیرالنساء الّتى اذا خلت مع زوجها فخلعت الدرع خلعت معه الحیاء و اذا لبست الدّرع لبست معه الحیاء.
3 ـ عوالم، ج 11، ص 328- جلاءالعیون، ج 1، ص 170- بحارالانوار، ج 43، ص 134.
4 ـ بحارالانوار، ج 43، ص 59، ح 51- عوالم، ج 11، ص 158- جلاءالعیون، ج 11، ص 137.


دوشنبه 4/2/1391 - 22:19
اهل بیت
یا رسول‏الله، پدر جان، دریغ و آه از فراق تو، اى پدر چه بسیار بزرگ است تاریكى و ظلمتى كه در مجالس پس از تو مشاهده مى‏گردد، و من دور مانده از جناب تو دریغ و افسوس مى‏خورم كه هرچه زودتر نزد تو آیم.
پدر جان! در عزاى تو، اباالحسن امیرالمؤمنین سوگوار است.
پدر دو فرزندت حسن و حسین، برادر و امام برگزیده و دوست بى‏مانند تو، هم او كه تو او را از كودكى بزرگ و تربیت كردى و سپس برادرت خواندى و از بزرگترین دوستان تو و محبوبترین اصحاب تو در پیشگاه تو بود، او كه در پذیرش اسلام از همه پیشى گرفته و هجرت كرد.
اى پدر بزرگوار و اى بهترین انسانها.
اكنون بیا و بنگر كه امام برگزیده‏ى تو را اسیرگونه به طرف بیعت تحمیلى مى‏كشند و مى‏برند.
پدر جان، غم سوگوارى تو ما را فراگرفته و درهم كوبیده است و گریه‏هاى مداوم، قصد جان ما را دارد و بد روزگارى دامنگیرمان شده است.
آنگاه فریاد سختى برآورد و فرمود:
فریاد با محمدا، فریاد اى دوست.
فریاد اى پدر، فریاد اى اباالقاسم، فریاد اى احمد،
فریاد از كمى یاران و یاوران،
فریاد از ناله بسیار،
فریاد از مشكلات فراوان.
فریاد از مصیبت و اندوه زیاد،
فریاد از مصیبت جانكاه.
پس از آن سخنان دردآلود و غمبار صیحه‏اى زد و بیهوش بر زمین افتاد.(1)
اى أنس آیا دلتان آمد كه خاك بر روى رسول خدا بریزید؟ (2)
اى پدر! دنیا به دیدار تو با رونق و بها بود، و امروز در سوگوارى تو انوار او بریده و گلهاى او پژمرده است، و خشك و تر آن حكایت از شبهاى تاریك مى‏كند،
اى پدر! همواره بر تو دریغ و افسوس مى‏خورم تا روز ملاقات.
اى پدر، از آن لحظه كه جدایى پیش آمد، خواب از چشمم گریخت.
اى پدر! كیست از این پس كه بیوه‏گان و مسكینان را رعایت نماید و امت را تا قیامت هدایت فرماید.
اى پدر! ما در حضرت تو عظیم و عزیز بودیم، و بعد از تو ذلیل و زبون آمدیم.
كدام سرشك است كه در فراق تو روان نمى‏شود،
و كدام حزن و اندوه است كه بعد از تو پیوسته نمى‏گردد،
و كدام چشم است كه پس از تو سرمه‏ى خواب مى‏كشند؟
تو بودى بهار دین یزدان، و نور پیغمبران،
چه افتاد كوهسارها را كه فرونمى‏ریزد،
و چه پیش آمد دریاها را كه فرونمى‏رود،
چگونه است كه زلزله‏ها زمین را فرونمى‏گیرد،
اى پدر! در بلا و رنجى عظیم و مصیبتى شگرف افتادم، و در زیر بار گران و هولناك ماندم،
اى پدر! فرشتگان بر تو بگریستند، و افلاك در ایستادند، و منبر تو بعد از تو وحشت‏انگیز و بدون استفاده گشت و محراب بى‏مناجات تو معطل ماند، و قبر تو بپوشیده داشتن تو خوشحال گشت و بهشت به زیارت تو و دعاى تو مشتاق آمد. (3)
حضرت زهراء علیهاالسلام پس از دفن پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم بى‏تابانه از منزل بیرون آمد و در حالى كه از گریه و درد حال رفتن نداشت. خود را به قبر پدر رساند و آنگاه كه جایگاه اذان و محراب را مشاهده فرمود، فریادى برآورد و بیهوش نقش زمین شد.
زنان مدینه كه وضع را چنان دیدند، به سوى او دویدند و آب بر سر و صورت آن حضرت پاشیدند تا به هوش آمد. سپس در حالى كه بر قبر پدر خیره شده بود فرمود:
پدر جان قوتم رفته و خویشنداریم را از دست داده‏ام و دشمنم سرزنش كننده‏ام شده و حزن و اندوه درونى مرا مى‏كشد.
پدر جان! یكه و تنها باقى مانده و در كار خویش حیران و سرگردانم صدایم خفته، و پشتم شكسته، و زندگیم در هم ریخته، و روزگارم تیره، شده است.
پدر جان! پس از تو براى وحشتم انیسى نمى‏یابم، و مانعى براى گریه‏ام و یاورى براى ضعفم پیدا نمى‏كنم آرى پدر! بعد از تو نزول قرآن و محل هبوط جبرئیل و مكان میكائیل از بین رفت پدر جان پس از تو روابط انسانى دگرگون شد و درها به روى من بسته گردید.
پدر عزیزم من بعد از تو از دنیا نفرت دارم و تا زمانى كه نفسم برآید با تو گریه خواهم نمود. پدر جان شوق من نسبت به تو پایانى ندارد و حزن من بعد از تو انجامى. فریاد اى پدر! فریاد اى پروردگار جهانیان. (4)
حضرت زهراء علیهاالسلام با یاد روزگاران شیرین محبتهاى رسول خدا خطاب به كودكان خود مى‏فرمود: كجاست پدر مهربان شما دو فرزندم كه شما را عزیز و گرامى مى‏داشت؟ و همواره شما را بر روى دوش خود مى‏گرفت؟ و نمى‏گذاشت بر روى زمین راه روید. دیگر هرگز او را نمى‏بینم كه این درب منزل را باز كند، و شما را بر دوش خود گیرد، همان رفتارى كه همواره انجام مى‏داد.(5)

پی نوشت:

1 ـ نهج‏الحیاة ص 68 به نقل از: بیت‏الاحزان (ترجمه) ص 146
2 ـ نهج‏الحیاة ص 66 به نقل از: احقاق‏الحق/ 15519
3 ـ نهج‏الحیاة، ص 70، به نقل از: بحار/ 43/ 176.
4 ـ نهج‏الحیاة ص 72 به نقل از: بحار/ 43/ 176
5 ـ نهج‏الحیاة ص 72 به نقل از: احقاق‏الحق/ 19/ 173

دوشنبه 4/2/1391 - 22:19
اهل بیت
فاطمه‏ى زهرا علیهاالسلام نه تنها براى افراد مستمند و بى‏چاره در خانه كمك و ایثار داشت، بلكه در داخل خانواده‏ى خود نیز ایثارگر بود و به هر یك از خانواده‏ى خود نیز ایثارگر بود و به هریك از خانواده‏ى خویش اعم از شوهر و فرزندان ایثار مى‏كرد.
فاطمه علیهاالسلام خود نمى‏خورد و على علیه‏السلام را سیر مى‏كرد، و خود گرسنه مى‏ماند و درد و رنج مى‏كشید، ولى شوهرش را متوجه نمى‏ساخت، و حتى جاهاى مجروح و متورم بدنش را كه از هجوم و ضرب مهاجمین خونخوار و منافق به خانه‏اش صورت گرفته بود، از شوهرش پوشیده داشت و على آنها را هنگام غسل دادن پیكر پاك زهرا متوجه شد.
فاطمه علیهاالسلام به فرزندان نیز ایثار داشت و شبانه روز براى آنان زحمت كشید و دستاس نمود و با مهر و محبت بى‏نظیر آنان را پرورش داد و راه و رسم پرورش فرزند را به پیروانش نشان داد. او در حالى كه مشغول كارهاى سخت و از جمله آرد كردن جو مى‏شد، از بچه‏هاى خود نیز غفلت نمى‏كرد و با آن حال به آنان مى‏رسید و نوازش مى‏فرمود...
آرى اخلاق اصیل و واقعى، هر انسانى را در رفتار خانوادگیش باید جستجو كرد، نه اخلاق بیرون مرزى و خارج از خانواده، كه معمولاً در چنین مواقع، حقیقت‏یابى و حقیقت‏شناسى مشكل است، و اى بسا سر از تزویر حقه‏بازى درمى‏آورد.
زهرا تجسم ایثار به خانواده و توده‏هاى جامعه بود و در این میان از ایثارگرى او به پدرش نباید غفلت كرد. وى روزى از پدر بزرگوارش در منزل خود پذیرایى نمود و با پاره نانى آن حضرت را سیر كرد، در حالى كه پیامبر خدا صلى اللَّه علیه و آله سه روز بود كه طعامى میل نكرده بود و فاطمه علیهاالسلام دلش به حال پدر مى‏سوخت و از شدت عاطفه گریه مى‏كرد. (1)
از حضرت على علیه‏السلام نقل شده است:
ما مشغول كندن خندق بودیم- كه بدین وسیله از تهاجم دشمن جلوگیرى نماییم- ناگاه فاطمه علیهاالسلام به حضور پدر رسید و پس از عرض ادب، پاره نانى را به آن حضرت تقدیم داشته و گفت: پدر! این نانها را براى حسنین پخته بودم، اینك اینها را براى تو آوردم. پیامبر خدا آن نان را گرفت و گفت: فاطمه جان! این نخستین طعامى است، كه در طول سه روز، پدرت میل مى‏كند. (2)
در روزگار دیگر رسول خدا به شدت گرسنه بود و نمى‏توانست تحمل كند، بدین منظور سر به بیوتات همسرانش زد، ولى چاره‏اى نشد، سپس به خانه فاطمه آمد، با كمال تأسف آنجا نیز طعامى نبود، پیامبر الهى با تمام گرسنگى از خانه دختر برگشت، در این میان دو عدد نان و مقدارى گوشت از یكى از همسایه‏ها به دست زهرا رسید، آن بانوى ایثارگر آنها را در ظرفى گذاشت و یكى از فرزندانش را به دنبال پدر فرستاد و چنین گفت: سوگند به خدا، رسول خدا را بر خود و فرزندانم مقدم مى‏دارم. (3)
رسول خدا دوباره وارد خانه دختر شد و از رسیدن تحفه و طعام آگاه گشت، در این بین فاطمه علیهاالسلام غذا را به حضور پدرش آورد، ولى دست غیبى را كه از لطف خدا سرچشمه گرفته بود، بالاى سرش دید، زیرا ظرف غذا پر از طعام بود، همگى كنار هم نشسته، خوردند و سیر شدند و سپس زنان و همسران رسول خدا و همسایه‏هاى فاطمه علیهاالسلام نیز از آن بهره‏مند گشتند. (4)
از مجموع این قضایا نتیجه مى‏گیریم كه فاطمه علیهاالسلام به پدر و سایر اعضاى خانواده‏اش نیز فوق‏العاده ایثارگرى كرده و پیوسته براى سلامتى آنان تلاش نموده است.
حتى در تاریخ و كتب تفسیر و حدیث شیعه و سنى آمده است كه امام حسن و امام حسین علیهماالسلام مریض شدند، فاطمه همراه با شوهرش نذر كردند كه آن دو بزرگوار خوب شوند، آنان سه روز روزه بگیرند...
پس از شفاى فرزندان فاطمه، آن حضرت شخصاً براى شمعون یهودى كار كرد و از اجرت آن مقدارى جو گرفت و سه روز روزه گرفت. هنگام افطار غذایش را- همچون سایر اعضاى خانواده‏اش- به تربیت به مسكین، یتیم و اسیر كافر داد، و سوره‏ى دهر در حق آنان نازل شد. (5)
و بدین طریق به جهان و جهانیان ثابت كرد كه وى تا چه حدى به بچه‏هایش ایثارگر است؟ و در حق سایر مردم نیز تا آنجا ایثار كرد كه سه روز گرسنگى را تحمل كرد، ولى اسیر كافر را سیر نمود.

پی نوشت:

1 ـ عوالم، ج 11، ص 131- بحار، ج 43، ص 40.
2 ـ عوالم،ج 11، ص 135.
3 ـ واللَّه لاؤثرن بها رسول‏اللَّه على نفسى و غیرى...
4 ـ جلاءالعیون شبر، ج 1، ص 136- بحار 43، ص 27- عوالم، ج 11، ص 164.
5 ـ فرائدالسمطین، ج 2، ص 54، ش 383- بحار، ج 35، ص 237.

دوشنبه 4/2/1391 - 22:19
اهل بیت
بنده به عنوان یك گوینده و یك روحانى سالها از فاطمه زهرا(س) حرف زده‏ام و شاید صدها ساعت در باره این مخدره صحبت كرده‏ام و همه ما به فضایل معنوى فاطمه زهرا(س) و به خصلتهاى انسانى فاطمه زهرا(س) توجه كردیم اما به این كه باید یك الگوى زنده و مجسم و روشن از زن مسلمان امروز در اختیار بینندگان دنیا بگذاریم خیلى توجه نكردیم. (1)
فاطمه زهرا(س) بعد از رحلت پیغمبر(ص) براى خلافت على بن‏ابیطالب(ع) به یك مبارزه مستمر شبانه‏روزى دست زد و كسى نمى‏تواند منكر آن بشود. (2)
مقام فاطمه زهرا(س) در خور آن است كه عقول برجسته انسانهاى بزرگ در اصلى‏ترین رشته‏هاى تفكرات ایشان بیندیشند و زبانهاى فصیح‏ترین و بلیغ‏ترین گویندگان، شعرا و سرایندگان آن اندیشه‏ها را در قالب كلمات بیاورند. (3)
از خود پیغمبر اكرم(ص) كه پدر و مربى این مخدره بزرگوار بود تا امیرالمؤمنین(ع) كه همسرش بود و تا فرزندان او ائمه معصومین (علیهم السلام) هر كدام راجع به زهراى اطهر7 جمله‏اى سخن گفتند، آن را با زبان تعظیم و ستایش بیان كردند و این نشان‏دهنده مقام والا و توصیف‏ناشدنى آن حضرت است. (4)
این دختر جوان - حضرت فاطمه(س) و این بانویى كه در هنگام شهادت 18 سال داشت آن‏قدر به نماز ایستاد و عبادت كرد كه پاهاى مباركش ورم كرد. (5)
این دختر در آن دوران سخت [شعب ابیطالب] همان فرشته نجات پیغمبر بود. (6)
<>«سمیت الزهراء زهراء لانها تزهر لامیرالمؤمنین(ع) فى النهار ثلاث مرات بالنور» فاطمه را زهرا نامیدند چون روزى سه بار در چشم على(ع) مى‏درخشید. (7)
بركات فاطمه زهرا(س) را ما در عین آشنایى و معرفت و ارادت به آن بانوى دو عالم در سر تا سر ایام حیات خودمان در جلوه‏هاى گوناگون زندگى مشاهده كردیم. (8)
راه على(ع) و فاطمه(س) و راه ائمه‏7 امروز همان راه امام خمینى است. (9)
روز به روز، نور اسلام و معنویت فاطمه زهرا(س) آشكارتر خواهد شد. (10)

پى‏نوشت:

1- ستودگان و ستایشگران، سخنان مقام معظم رهبرى، ص‏37.
2- همان، ص‏39.
3- همان، ص 41.
4- همان، ص 42.
5- همان.
6- همان، ص‏43.
7- همان، ص 44 روایت نقل شده از بحارالانوار، ج‏43، ص 11.
8- همان. ص‏46.
9- همان، ص‏47.
10- همان، ص‏46.

منبع:ماهنامه كوثر
دوشنبه 4/2/1391 - 19:51
اهل بیت
نویسنده: محمد محمدی اشتهاردی
ابن ابی الحدید معتزلی كه از علمای معروف و برجسته اهل تسنن است می گوید: من از استادم (علی بن فارقی) مدرس مدرسه بغداد پرسیدم آیا فاطمه (ع) از ادعای مالكیت فدك راست می گفت ؟. گفت : آری .
گفتم : پس چرا خلیفه اول ، فدك را به او نداد، در حالی كه فاطمه (ع) نزد او را راستگو بود؟. او لبخندی زد و كلام زیبا و لطیف و طنز گونه ای گفت ، در حالی كه او هرگز عادت به شوخی نداشت ، گفت : اگر ابوبكر، فدك را به مجرد ادعای فاطمه (ع) به او می داد، فردا به سراغش می آمد و ادعای خلافت برای همسرش ‍ می كرد! و وی را از مقامش كنار می زد و او هیچگونه عذر و دفاعی از خود نداشت ، زیرا با دادن فدك پذیرفته بود كه فاطمه (ع) هر چه را ادعا كند راست می گوید، و نیازی به بینه و گواه ندارد. سپس ابن ابی الحدید می افزاید: این یك واقعیت است ، هر چند استاد، آن را به عنوان مزاح ، مطرح كرد. این اعتراف صریح از این دو دانشمند اهل تسنن حاكی است كه داستان فدك ، یك داستان سیاسی و آمیخته با خلافت بوده ، نه داستان صرفا اقتصادی .
منبع: داستان دوستان
دوشنبه 4/2/1391 - 19:51
اهل بیت
نویسنده:سید محمود مدنى‏بجستانى
به زندگى پربار اما كوتاه فاطمه(س) از ابعاد گوناگون مى‏توان نگریست و از دیدگاههاى مختلف به نظاره نشست. آنچه در این نوشتار در پى آنیم «بررسى سیره تربیتى‏» آن حضرت است. به عبارتى دیگر زهرا(س) را بر كرسى مادرى و در كلاس خانواده و در خدمت كودكانش مى‏نگریم.

الگوى تربیت

تربیت (یعنى به فعلیت درآوردن همه استعدادهاى بالقوه انسان) كار سترگ پیامبران و علت انگیزش و بعثت آنان است و تنها كسانى مى‏توانند به حقیقت این هنر را داشته باشند كه از چشمه‏سار زلال نبوت سیراب شده و از مكتب آنان درس گرفته باشند و فاطمه(س) شاخسار درخت نبوت بلكه میوه آن درخت است از این روى در تربیت فرزند بهترین الگو براى هر كسى است كه مى‏خواهد نقش پدرى یا مادرى خویش را به طور كامل اجرا كند و بدرستى این وظیفه سترگ بگذارد.
اكنون به نمونه‏هایى از آموزه‏هاى تربیتى زندگى زهرا(س) اشاره مى‏كنیم:

1. آغاز تربیت

نكته بسیار مهمى كه بسیارى از پدران و مادران بدان توجه ندارند این است كه تربیت كودك و نقش‏پذیرى او از نخستین لحظات زندگى او آغاز مى‏گردد و كودك از لحظات آغازین تولد، آماده پذیرش نقشها و درسهایى است كه از طرف پدر، مادر، نزدیكان و ... به او ارائه مى‏شود.
بسیارى از پدر و مادرها منتظر مى‏مانند تا سالیان اولیه زندگى بهر شكلى بگذرد تا در سالیان بعد به تربیت كودكان خود بپردازند اما از دستورات اسلامى و نیز از سیره تربیتى فاطمه زهرا(س) مى‏آموزیم كه پس از تولد و در اولین فرصتها باید زمزمه توحید در گوش كودكان طنین‏انداز شود.
روح هشیار كودك در همان اوان نیز توان درك معارف والا را دارد و این كلمات تاثیر ویژه خویش را بر روح لطیف كودك مى‏گذارند. به این نمونه بنگرید:
چون هنگام ولادت كودك فاطمه(س) فرا رسید، رسول خدا(ص) به اسماء بنت‏عمیس و ام‏سلمه فرمود: نزد فاطمه بشتابید و چون كودكش به دنیا آمد در گوش راستش اذان گویید و در گوش چپ او اقامه بگویید زیرا با هر كودكى كه این گونه رفتار شود از شیطان ایمن مى‏ماند.
یكى دیگر از این آموزشهاى روزهاى آغازین زندگى لالایى‏هاى فاطمه(س) است. لالائى كه معمولا همراه با در آغوش كشیدن كودك گفته مى‏شود بهترین داروى آرامش‏بخش براى روان لطیف كودك است.
بدون شك پرآرامش‏ترین لحظات زندگى انسان و آسایش‏مندترین دقایق زندگى همان لحظه‏ها و دقیقه‏هایى است كه كودك همراه با آهنگ قلب مادر و با آواى مهرآمیز او آرام‏آرام به خواب مى‏رود اگر در این لحظات درسهاى ایمان و معرفت، جهاد و مبارزه و انسانیت و اخلاق به كودك داده شود بدون شك چونان نقشى بر سنگ در ضمیر ناخودآگاه او جاى گرفته و سرلوحه زندگى فرداى او خواهد بود.
اینك به لالایى فاطمه(س) براى كودكش توجه كنید:
فاطمه(س) به هنگام حركت دادن كودكش مى‏گفت:
حسن جانم، چونان پدرت على باش‏و بند از پاى حق برگیرخدایى را كه بخشنده نعمتها است‏بندگى كن‏و با خطاكاران دوستى منما

2. نامگذارى

انسان در آغاز زندگى تابلویى را بر دوش مى‏گیرد كه تا آخرین لحظات زندگى با آن تابلو و علامت‏شناخته مى‏شود و آن نام كودك است. اگر هر كشورى براى معرفى خویش پرچمى ویژه دارد. نام كودك پرچمى است كه بر فراز قله شخصیت كودك و در كشور زندگى او برافراشته مى‏شود از این روى اسلام بر انتخاب نام زیبا تاكید بسیار كرده است و توجه به معانى و اثرات جانبى اسمها را یادآور شده است.
متاسفانه در برخى موارد پدران یا مادران یا حتى خویشان دور و نزدیك بدون توجه به بار فرهنگى اسامى تنها و تنها سعى در اعمال سلیقه و تحمیل پسند خویش نسبت‏به كودك تازه به دنیا آمده دارند و گاه صحنه نامگذارى به میدان كارزارى مى‏ماند كه هر كسى سعى مى‏كند طرف مقابل را مغلوب ومنكوب كند اكنون به نامگذارى كودكان زهرا(س) دقت كنیم. چگونه او با تمام قدرت علمى و توان معرفتى خویش براى تعیین نام كودك پیشقدم نشده و از على(ع) مى‏خواهد كه او نام كودك را تعیین كند و على(ع) هم بر پیامبر اكرم و پدربزرگ كودكان پیشى نمى‏گیرد و انتخاب نام كودك را به او واگذار مى‏كند. و چون داورى به رسول خدا واگذار مى‏شود، او كه شخصیت كودكان فاطمه(س) را شخصیتى ملكوتى و آسمانى مى‏بیند براى اسم آنان نیز منتظر سروش غیبى مى‏شود. دقت‏كنیم:
جابر بن‏عبدالله انصارى مى‏گوید: چون امام حسن‏مجتبى‏7 متولد شد فاطمه(س) به على(ع) گفت: یا على برایش نامى انتخاب كن. على(ع) فرمود: هرگز به رسول خدا(ص) در نامگذارى فرزندم سبقت نخواهم جست، رسول خدا(ص) وارد خانه فاطمه(س) شد و كودك را گرفت و بوسید و سپس دهان خود را بر دهان او گذارد ... سپس در گوش راستش اذان گفت و در گوش چپش اقامه آن گاه روى به على كرده فرمود: چه نامى برایش برگزیده‏اى؟ على(ع) عرض كرد: هرگز بر شما پیشى نمى‏گیرم! رسول خدا(ص) فرمود: من نیز بر خداى خویش پیشى نمى‏گیرم! پس خدا به جبرئیل فرمود: فرود آى و محمد را از جانب ما سلام و تهنیت گوى، و به او بگوى كه خدایت مى‏فرماید نام فرزند تو همسان نام فرزند هارون (جانشین و برادر حضرت موسى(ع)) باید باشد، پیامبر پرسید: نام پسر هارون چیست؟ جبرئیل پاسخ داد: شبر. پیامبر فرمود: به عربى چه نامیده مى‏شود و جبرئیل پاسخ داد: حسن. پیامبر نام كودك را حسن گذاشت.
در جریان نامگذارى حضرت زینب سلام الله علیها هم جریان اینگونه بود.
چون زینب به دنیا آمد، رسول خدا صلى الله علیه و آله به سفرى رفته بود. فاطمه(س) به على عرض كرد: یا على! اسمى براى دخترت برگزین! على فرمود: فاطمه! صبر كن تا رسول خدا(ص) از سفر برگردد. پس از گذشت‏سه روز پیامبر از سفر برگشت و به خانه فاطمه وارد شد. على(ع) عرض كرد: اى رسول خدا(ص) خداوند به دخترت فاطمه دخترى عنایت كرده است اكنون نام او را برگزین. رسول اكرم فرمود: دخترم نوزادت را بیاور. زینب را به محضرش بردند او را در آغوش گرفت و صورتش را به صورت كوچك زینب نهاد و با صداى بلند گریست; تا آنجا كه اشك بر گونه‏هایش جارى شد. زهرا(س) گفت: پدر جان چشمانت گریان مباد چرا مى‏گریى؟ پیامبر(ص) فرمود: دخترم این كودك پس از تو و من به مشكلات و امتحانات بسیارى گرفتار خواهد شد و مصیبتهاى بزرگى خواهد دید.
آنگاه فرمود: اولاد فاطمه فرزندان خودم هستند ولى براى نامگذارى این دختر منتظر سروش آسمانى مى‏مانم. در این هنگام جبرئیل فرود آمد و عرض كرد: اى رسول خدا! خداى سلامت مى‏رساند و مى‏گوید نام این كودك را زینب بگذار زیرا ما او را در لوح محفوظ زینب نام نهاده‏ایم.

3. توجه به حفظ و سلامت كودك

یكى از مهمترین دغدغه‏هاى ذهنى و دلهره‏هاى همیشگى پدر و مادر حفظ و سلامت كودك است. آنان براى حفاظت و سلامت كودك از هیچ كوششى دریغ نمى‏كنند تا آنجا كه گاه سلامت‏خویش را نیز در این راه به خطر مى‏اندازند.
براى تامین سلامت و حفظ كودك از بیمارى‏ها، خطرات و مشكلات راههاى مختلفى وجود دارد. پدر و مادر آگاه سعى مى‏كنند در كنار توجه به مسائل مهمى همچون رعایت‏بهداشت، تغذیه سالم و كامل، بررسى رشد طبیعى كودك و مواظبت دقیق در مقابل خطرات و حوادث تنها به همین مسائل اكتفا نكنند بلكه براى حفظ و سلامت و سعادت كودك از راههاى دیگرى هم كه اسلام پیشنهاد كرده است، بهره جویند. برخى از این راهها صدقه دادن براى كودك و عقیقه كردن براى اوست. این نكته در زندگى زهرا(س) مورد توجه كامل قرار گرفته است.
امام صادق(ع) فرمود: فاطمه زهرا(س) هر دو پسرش را عقیقه كرد و در روز هفتم تولدشان موى سر آنان را تراشید و به اندازه وزن آن پولهاى نقره صدقه داد.
و در روایتى دیگر اضافه فرمود: فاطمه زهرا(س) حسن و حسین را عقیقه نمود و به خانم قابله‏اى كه در تولد آنان كمك كرده بود یك ران گوسفند و یك سكه طلا هدیه داد.

4. تساوى در محبت

از مهمترین نكاتى كه در زندگانى كودكان نقشى بس بااهمیت دارد و گاه رعایت نكردن آن صحنه‏هاى بسیار دردناك و ناراحت‏كننده‏اى مى‏آفریند، تبعیض در محبت‏به كودكان است.
برخى پدران و مادران به تصورى ناصحیح، گمان مى‏كنند اختیار اظهار احساسات خود و اختیار فرزندان و اموال خویش را دارند و از این روى مى‏توانند به هر كس خواستند ببخشند. و از هر كه خواستند دریغ كنند. و به هر كس خواستند و به هر مقدارى كه دلشان خواست اظهار محبت و ابراز احساسات كنند و از این روى به برخى كودكان خود توجه ویژه‏اى مى‏كنند، اظهار محبت‏بیشتر، توجه زیادتر، كمك‏هاى مالى و هدیه‏هاى فراوان‏تر به برخى كودكان نمونه‏هاى بارز این تبعیض در محبت است.
آنان با این كار تخم دشمنى و كینه و حسادت را در دل پاك كودكان مى‏كارند و چه میوه‏هاى تلخ و ناگوار و چه حاصلى شوم به دست مى‏آورند.
برخى دیگر از پدر و مادران گمان مى‏كنند كودكان توان فهم مسائل ارتباطى و عاطفى را ندارند و نمى‏توانند محبتهاى آنان به دیگر كودكان را بفهمند و یا اینكه دل شكسته آنان را مى‏توان با هدیه‏اى كوچك به دست آورد از این روى به یكى از فرزندان توجه بى‏حساب و به دیگرى بى‏اعتنایى بى‏اندازه مى‏كنند و گاه مى‏خواهند با هدیه‏اى جبران این بى‏توجهى‏ها و عدم رعایت تساوى در اظهار محبت و ابراز احساسات را بنمایند.
آنان نمى‏دانند كه هیچ نگاه محبت‏آمیز پدر و مادر به یكى از كودكان از دید تیزبین دیگر فرزندان پنهان نمى‏ماند و اثر سوء بیاد مانده از یك رفتار تبعیض‏آمیز با هیچ هدیه و سرگرمى از ذهن كودك زدوده نمى‏شود.
در این رابطه روایات بسیارى رسیده است ما تنها به دو روایت اشاره كرده سپس به این نكته مهم در زندگى زهرا(س) توجه مى‏كنیم.
امام صادق(ع) فرمود: پیامبر اكرم(ص) مردى را دید كه دو پسر داشت‏یكى را بوسید و دیگرى را نبوسید. رسول اكرم‏3 به او اعتراض كرده فرمود: چرا بین آن دو به تساوى رفتار نكردى؟
امام باقر(ع) فرمود: به خدا سوگند برخى فرزندانم را بر روى زانویم مى‏نشانم و بسیار به او محبت نموده از او تشكر مى‏كنم با اینكه حق با فرزند دیگرم هست ولى براى حفاظت همان فرزند (كه حق با اوست) و نیز حفاظت‏سایر فرزندانم این كار را انجام مى‏دهم تا برادران آنگونه كه با یوسف رفتار كردند با وى رفتار نكنند.
یعنى توجه كردن به فرزندى كه شایستگى آن را هم دارد (همانند یوسف پیامبر) باعث‏شد دیگر برادران حسادت ورزیده و كینه او را به دل گرفته در چاهش بیندازند.از این روى باید همه فرزندان را احترام كرد، حتى آن را هم كه ظاهرا سزاوار احترام و توجه و محبت نیست مورد توجه و نوازش قرار داد.
علامه مجلسى مى‏گوید: حسن و حسین(علیهما السلام) در كودكى خط مى‏نگاشتند. امام حسن(ع) به امام حسین رو كرد و گفت: خط من از خط تو بهتر است. و امام حسین(ع) گفت: نه بلكه خط من از خط تو نیكوتر است.
پس هر دو نزد مادرشان شتافتند و گفتند: مادر، بین ما داورى كن. فاطمه(س) نخواست‏یكى را بر دیگرى برترى داده و یكى را برنجاند از این روى گفت: از پدرتان سؤال كنید. آنان نزد پدر آمدند اما امیرالمؤمنین(ع) نیز نخواست‏یكى را برترى دهد و دیگرى را آزرده خاطر نماید فرمود: از جدتان رسول خدا(ص) بپرسید. و چون آن دو نزد پیامبر اكرم(ص) آمدند. او فرمود: من داورى نمى‏كنم ...
تا اینكه بالاخره بنا شد فاطمه(س) مجددا بین آنها داورى كند در اینجا فاطمه(س) شیوه بسیار زیبا و هنرمندانه‏اى را انتخاب كرد، تا ضمن پایان گرفتن ماجرا هیچكدام ناراحت نشده ضربه عاطفى نبینند. آرى فاطمه(س) فرمود: من گردنبندى دارم كه داراى چند گوهر است. اكنون بند آن را مى‏گشایم و آن گوهرها بر زمین مى‏ریزد شما گوهرها را از زمین برگیرید، هر كس تعداد بیشترى گوهر بدست آورده باشد خط او نیكوتر است...
و در روایتى دیگر این جریان اینگونه بازگو شده است:
پیامبر اكرم(ص) در مسجد نشسته بود كه حسن و حسین(علیهما السلام) وارد شدند و امام حسن(ع) اظهار داشت: پدر بزرگ! من و برادرم حسین كشتى گرفتیم ولى هیچكداممان بر دیگرى پیروز نشد اكنون مى‏خواهیم بدانیم نیروى كدامیك از ما بیشتر است. پیامبر اكرم(ص) فرمود: اى عزیزان من دو پاره جگرم كشتى سزاوار شما نیست. بروید و خط بنگارید. هر كدام خط او نیكوتر باشد، نیرو و توان او نیز بیشتر خواهدبود.
آن دو رفتند و هر كدام سطرى نگاشته آمدند و نوشته‏هاى خود را به پیامبر دادند تا بین آنها داورى كند. ولى پیامبر نخواست دل آنان را بشكند از این روى گفت‏به سراغ پدرتان بروید. على(ع) نیز نخواست آنان را آزرده خاطر سازد و آنها را به سراغ فاطمه(س) فرستاد. فاطمه(س) به خاطر رعایت عواطف كودكانه آنان و نیازردن آنها پیشنهاد كرد رشته گردنبند خود را بگشاید و آنان گوهرهاى آن را برگیرند هر كدام گوهر بیشترى به دست آورد برنده مسابقه اعلام شود...

5. آموزشهاى سیاسى و عبادى

انسان باید از سویى رسم بندگى بیاموزد، تا حق حق‏تعالى گذارد و از طرفى براى خدا به خدمت‏به خلق بپردازد تا وظیفه سترگ اجتماعى خویش را به انجام برساند و از اصلى‏ترین وظایف پدر و مادر آموزش كودكان و آماده ساختن آنان براى انجام دادن این دو وظیفه بزرگ است.
الف) آموزش بندگى
اگر چه عبادت وظیفه بالغان و مكلفان است ولى كودكان نیز نباید از این فیض محروم بمانند بلكه باید در سنین خردسال با عبادت و راز و نیاز و شب‏زنده‏دارى آشنا شده براى این امور آماده شوند.
پدران و مادرانى كه تنها به خورد و خواب و كفش و لباس كودكانشان مى‏اندیشند و به تغذیه روحى و اشباع بعد معنوى آنان توجه نمى‏كنند هرگز فرزندانى كامل و صالح تحویل جامعه نخواهند داد و روح سوخته و تشنه‏كام فرزندانشان از این نگرش یك‏سویه آنان به خداى شكایت‏خواهد برد.
پدر و مادر در ضمن اینكه خود اهل عبادت و نیایش و شب‏زنده‏دارى هستند باید كودكان خویش را با بهترین شیوه‏ها و مناسبترین روشها به این سوى هدایت كنند. از این رو در روایات اسلامى دستور داده شد كه به هنگام راز و نیاز شبانه و عبادت كودكان را بیدار كنید تا آنان از نگاه به عبادت و تضرع و زارى پدر و مادر درسهاى فردا را فرا گیرند. ما در نمونه‏هایى از روایات مشاهده مى‏كنیم كه كودكان فاطمه(س) شاهد عبادتها و شب‏زنده‏داریهاى مادر بوده‏اند.
امام حسن مجتبى‏7 مى‏گوید: شب جمعه‏اى مادرم را دیدم كه در محراب عبادت ایستاده بود و هماره در ركوع و سجود بود تا سپیده دمید، در تمام این مدت مى‏شنیدم كه براى مؤمنین و مؤمنات دعا مى‏كرد و آنان را نام مى‏برد و هیچگاه براى خودش دعا نكرد. به او گفتم: مادر جان چرا براى خودت دعا نكردى و همه‏اش براى دیگران دعا نمودى؟! فرمود: فرزندم اول همسایه سپس خانواده.
در نمونه‏اى دیگر مى‏بینیم كه زهرا(س) چگونه كودكان خویش را به عبادت و شب‏زنده‏دارى وا مى‏دارد. امیرمؤمنان على(ع) فرمود: شب قدر را دهه آخر ماه مبارك رمضان بجویید... چون دهه آخر ماه رمضان فرا مى‏رسید پیامبر بستر را نمى‏گسترد و كمر همت (براى عبادت) را محكم مى‏نمود و چون شب بیست و سوم فرا مى‏رسید خانواده‏اش را بیدار مى‏كرد و (هر گاه خوابشان مى‏گرفت) به صورتشان آب مى‏پاشید. و زهرا(س) در این شب نمى‏گذاشت هیچ یك از افراد خانواده‏اش به خواب روند و آنان را با خوراندن غذاى كمتر براى این شب‏زنده‏دارى آماده مى‏ساخت و خود از روز بیست و دوم براى شب‏زنده‏دارى شب بیست و سوم مهیا مى‏شد و مى‏فرمود: محروم (واقعى) كسى است كه از خیر امشب محروم شود.
ب) آماده‏سازى براى جهاد
اسلام اگر چه به لطافتهاى معنوى و روحى و عرفانى توجه بسیار كرده است و از عشق و محبت و صلح و صفا بسیار سخن گفته و به آن دعوت نموده است، اما مسلمان یك بعدى و فاقد غیرت دینى را نمى‏پسندد. اسلام در كنار نماز، جهاد را مطرح مى‏كند و مى‏گوید: آنكه جهاد نكرده و یا خویش را براى آن آماده نساخته است چون بمیرد به گونه‏اى از نفاق بمیرد.
انسان مسلمان همانگونه كه خویش اهل جهاد و دفاع از ارزشهاى دینى است‏باید فرزندان خود را هم مبارز و غیور و داراى شهامت دفاع از آرمان و عقیده بپروراند. در صحنه مسؤولیتهاى اجتماعى و جهاد و تلاش براى حفظ اسلام فاطمه(س) را مى‏بینیم كه در دوران مصیبت‏بار و اندوه‏خیز پس از پیامبر یك تنه در مقابل انحراف حكومت ایستاده است و در این راه فرزندان خردسال خویش را هم در كوران این مبارزه و كانون داغ این كوره ملتهب قرار داده و آنان را به خط مقدم جبهه مبارزه علیه جهالت مسلط و فرمانروایى نابحق مى‏برد.
سلمان مى‏گوید: (پس از رحلت رسول خدا(ص) و بیعت‏سقیفه) چون شب مى‏شد على(ع) فاطمه را سوار بر مركبى مى‏كرد و در حالى كه دست‏حسن و حسین را گرفته بود به در خانه تمامى مبارزان بدر - از مهاجرین و انصار - مى‏رفت و على(ع) حقانیت‏خویش را برایشان بیان مى‏كرد و آنان را به یارى خود مى‏خواند ولى جز چهل و چهار نفر به او پاسخ مثبتى نمى‏دادند. على(ع) به همین عده (چهل و چهار نفر) فرمان مى‏داد كه صبحگاهان با سلاح در حالى كه سرهاى خود را تراشیده باشند براى بیعت كردن براى شهادت حاضر شوند ولى در پگاه جز چهار نفر حاضر نمى‏شدند و این جریان سه شب تكرار شد و چون على(ع) این بى‏وفایى را دید در خانه نشست... و آن گاه كه همه راههاى مبارزه را بر روى فاطمه(س) بستند او دست‏به مبارزه‏اى منفى با سلاح اشك و گریه زد. او با گریه خویش و اظهار ناراحتى از وضعیت موجود به بهترین وجه، پرده تزویر را از چهره حكومت غاصبانه درید و نارضایتى خاندان پیامبر را بارها اعلام نمود. در این مبارزه نیز كودكان فاطمه در كنار اویند. با اینكه معمولا مادران گریه خود را از كودكانشان پنهان مى‏كنند ولى او حسن و حسین(علیهما السلام) را هماره شاهد و ناظر گریه خویش مى‏گیرد و آنان را همه جا مى‏برد تا درس شهامت، شجاعت، مبارزه بیاموزند و مظلومیت و غربت دین خدا و ولى خدا على(ع) را با تمامى وجود خویش درك كنند و خود را آماده كنند تا در موقع لازم و بصورت مناسب و به شیوه صحیح به یارى او بشتابند.
ابتدا فاطمه، شهر مدینه و كنار گورستان بقیع را میدان مبارزه خویش با بدعتها و تحریفها و غصب خلافت قرار داد و حسنین در اینجا در كنار مادر بودند.
علامه مجلسى مى‏نگارد: پس از شكایت‏بزرگان مدینه از گریه‏هاى زهرا(س) امیرالمؤمنین(ع) در بیرون مدینه در كنار بقیع خانه‏اى براى زهرا بنا كرد كه آنرا «خانه اندوه‏» (بیت الاحزان) مى‏نامیدند چون صبحگاهان فرا مى‏رسید زهرا در حالى كه گریان بود حسن و حسین(علیهما السلام) را پیشاپیش فرستاده، خود از پشت‏سر آنان حركت مى‏كرد و به بقیع مى‏رفت و هماره گریه مى‏كرد. تا آنكه شب فرا مى‏رسید. در آن هنگام على(ع) به بقیع مى‏رفت و آنها را به خانه باز مى‏آورد.
و زمانى نیز فاطمه زهرا(س) به دیدار شهداى احد و عمویش حمزه مى‏رفت و آنجا به گریه سیاسى خویش مى‏پرداخت و پرده‏هاى دروغ و خیانت و تزویر حاكم را مى‏درید. شاید در این سفرها هم كودكان را به همراه داشت.
و چون فاطمه زهرا براى اعتراض به غصب فدك و آشكار ساختن چهره سلطه غاصبانه حكومت‏به مسجد رفت و با خطبه‏اى شگفت‏به دفاع از حق خویشتن و حق ولایت پرداخت آنگونه كه همه حاضران را به گریه واداشت. باز دختر خردسالش زینب همراه او بود و این خطبه را به تمام و كمال براى آیندگان ضبط كرده و نقل فرمود.
و هنگامى كه حاكمان غاصب از فاطمه(س) گواه خواستند تا بر ادعاى او نسبت‏به فدك شهادت دهد او دو كودك خود را به عنوان گواه به بیدادگاه آنان آورد و آن دو شهادت دادند اگر چه شهادت دو سرور جوانان بهشت، و امیرمؤمنان و ام ایمن (زنى كه به شهادت همه مسلمانان پیامبر به بهشتى بودن او شهادت داده بود) هرگز حقى را ثابت نكرد و به نفع زهرا(س) حكمى صادر نشد.
و باز در همین جریان اعتراض به غصب فدك فاطمه و على(ع) براى اتمام حجت در خانه تمام مهاجران و انصار مى‏روند و آنان را به یارى مى‏خوانند ولى كسى آنان را یارى نمى‏كند و در این استمداد شبانه حسن و حسین هماره همراه فاطمه و على (علیهما السلام)اند.
امام صادق(ع) مى فرماید: فاطمه(س) پس از پیامبر هفتاد و پنج روز بزیست و هرگز خوشحال و خندان دیده نشد. او هر هفته دوشنبه و پنجشنبه، سراغ قبور شهداى (احد) مى‏آمد. و در این سفرها شرح مبارزات نبرد احد را بیان مى‏كرد و مى‏گفت: در این جا رسول خدا ایستاده بود و در این مكان مشركان ایستاده بودند. و تا هنگام شهادت در آنجا نماز مى‏گذارد و دعا مى‏كرد.
و ثقة المحدثین قمى از شیخ مفید نقل مى‏كند كه: فاطمه زهرا(س) پس از رحلت پیامبر(ص) هر صبح و شام به زیارت قبر حمزه مى‏آمد.
فردى به نام محمود بن‏لبید مى‏گوید: پس از رحلت رسول خدا(ص) فاطمه(س) به سراغ قبر شهدا و قبر حمزه مى‏آمد و آنجا مى‏گریست. در یكى از روزها او را در كنار قبر شهدا دیدم به محضرش آمده او را سلام گفتم و عرض كردم اى سرور زنان بخدا سوگند رگ قلبم را با این گریه‏هایت‏بریدى. فاطمه(س) فرمود: مرا شایسته است كه اینگونه بگریم كه پدرى مثل رسول خدا را از دست داده‏ام... سپس مفصل به مسائل سیاسى روز پرداخته و جریان غصب خلافت را توضیح داد و با عبارتهایى بسیار زیبا و آهنگین و همراه با استدلال به آیات قرآن و سنت رسول الله حقانیت امیرالمؤمنین را بر وى اثبات نمود.
البته اثر این تربیت‏سیاسى را به خوبى در زندگى كودكانش مى‏بینیم كه چگونه بزودى همین راه مادر را ادامه داده به غاصبان خلافت اعتراض مى‏كنند.
امیر مؤمنان(ع) مى‏فرماید: روز جمعه‏اى ابوبكر بر منبر بالا رفت تا خطبه بخواند امام حسین(ع) برخاست و فرمود: این جایگاه پدر من است نه جایگاه پدر تو. ابوبكر گریست و گفت: آرى منبر از آن پدر توست و پدر مرا منبرى نیست.
در خلافت عمر نیز امام حسین(ع) در وسط سخنان عمر بپا خاست و فریاد زد: اى دروغگو از منبر پدرم رسول خدا(ص) فرود آى این منبر پدر تو نیست.
عمر گفت: آرى به جان خودم سوگند این منبر آن پدر توست و پدر مرا منبرى نیست. آیا این سخنان را پدرت على به تو آموخته است؟
امام حسین(ع) فرمود: اگر آنچه را پدرم بفرماید، فرمان برم او هدایتگر و من هدایت‏شده خواهم بود. بیعت‏با پدرم كه جبرئیل آن را از جانب خداى فرود آورد بر گردن این مردمان است و آن را انكار نمى‏كنند مگر آنكه منكر كتاب خدا باشند. این مردم با قلبهاشان بدان یقین دارند و با زبانشان انكار مى‏ورزند واى بر آنان كه حق ما اهل بیت را انكار مى‏كنند چگونه با رسول خدا(ص) روبرو خواهند شد با خشمى مداوم و عذابى‏شدید.
... عمر به شدت خشمگین شد. با گروهى به خانه امیرالمؤمنین(ع) آمد و به حضرت اعتراض كرده گفت: حسین، اراذل و اوباش مدینه را بر علیه من مى‏شوراند امام حسن(ع) كه حاضر بودفرمود: آنكه حق حكومت ندارد بر حسین فرزند رسول خدا(ص) خشم مى‏گیرد و همكیشان خود را (مسلمانان را) اراذل و اوباش مى‏نامد به خدا سوگند تو جز با همدستى اوباش و اراذل به این مقامات نرسیدى پس خداى لعنت كند آنكس را كه اوباش و اراذل را شوراند...

6. تشویق به دانش‏آموزى

براى كمال انسان ضرورى‏ترین شرط، دانش‏آموزى و به دست آوردن اندوخته‏هاى ارزشمند علمى است و براى دریافت دانش‏ها و بینشها مهمترین راه چشم و گوش است. بیشترین آموخته‏هاى انسان از راه گوش و چشم فراچنگ مى‏آید. بنابراین آموختن به كودك كه شنونده خوبى باشد در حقیقت گشودن راههاى دانش به سوى اوست.
و نیز بازخواست كردن دانشهاى آموخته همراه با محبت‏بى‏شائبه و اظهار عواطف خالصانه مادرى بهترین راه شكوفا كردن استعداد كودكان است.
فاطمه(س) كودكانش را به محضر رسول خدا(ص) مى‏فرستاد تا از دریاى دانش متصل به وحى و علم مطلق الهى رسول خدا(ص) استفاده برند و باز از آنان بازمى‏خواست كه آنچه را آموخته‏اند بازگو كنند به جریان زیر دقت‏كنید:
امام حسن مجتبى علیه السلام هفت‏ساله بود كه در جلسات رسول خدا(ص) شركت مى‏جست و آنچه را از وحى بیان مى‏كرد به خاطر مى‏سپرد. آنگاه به حضور مادرش مى‏آمد و آنچه را به خاطرسپرده بود براى مادر بازگو مى‏نمود. چون امیرالمؤمنین(ع) به خانه مى‏آمد، مى‏دید فاطمه(س) از آنچه امروز به پیامبر اكرم وحى شده است و آن را در مسجد بازگفته است‏با خبر است. شگفت‏زده مى‏پرسید: از كجا این مطالب را مى‏دانى. با اینكه در جلسات رسول خدا(ص) حضور نداشتى. فاطمه زهرا(س) مى‏فرمود: فرزندت حسن، برایم نقل مى‏كند. روزى امیرمؤمنان(ع) در خانه پنهان شد تا جریان بازگو كردن سخنان پیامبر(ص) توسط امام حسن(ع) را ببیند در این هنگام امام حسن به خانه وارد شد و شروع به سخن گفتن كرد ولى دچار لكنت زبان شد مادر شگفت‏زده شد كه هیچ گاه این چنین نبودى. امام حسن پاسخ داد: مادر تعجب نكن زیرا بزرگمردى به سخنانم گوش فرا مى‏دهد و بدین واسطه است كه دچار لكنت زبان شدم. على(ع) از مخفى‏گاه خود خارج شد و امام حسن(ع) را بوسید.
او كودكانش را به گونه‏اى تربیت كرد كه دخترش زینب سلام الله علیها روایات بسیارى را كه از مادرش زهرا شنیده بود براى ما نقل كرده است و امروز روایات او بخشى ارزشمند از فرهنگ غنى شیعى به شمار مى‏رود.
همه مى‏دانیم مدت زندگى فاطمه زهرا(س) بسیار كوتاه بود و از سویى دیگر اخبار و گزارشهاى همین زندگى كوتاه را هم دست‏سیاست غاصبانه نگذاشت منتشر شود. به قول‏دانشمندى: فضایل این خاندان را دوستان از ترس پنهان كردند و دشمنان از حسد بازگو ننمودند اما با این همه آنچه به دست مردمان رسیده، بوى دل‏انگیزش دنیا را عطرآگین كرده و مشرق و مغرب را فرا گرفته است.
ما برخى از آثار و روایاتى كه در زمینه سیره تربیتى فاطمه(س) بدست ما رسیده بود بررسى كردیم ولى بررسى كاملتر آن را باید در فرآورده‏هاى این تربیت جستجو و نظاره كرد.
آرى، تمام عظمتها و شكوههایى كه به بهترین صورت در زندگى فرزندان فاطمه(س) متجلى است نشانگر تربیت تابناك و دامان پاك و آموزه‏هاى گران‏ارج فاطمه(س) است.
به این خانه گلین كوچك بنگرید. چه كسانى را به جامعه تحویل داده است.
حسنین (حسن و حسین علیهماالسلام)
زینبین (زینب و ام‏كلثوم سلام الله علیهما)
دو مردى كه قلم و بیان از ترسیم شكوه صلح و جنگ آنان و دستیابى به فراز قله‏هاى دانش و بینش آن دو و بلنداى چكاد اخلاق آنها ناتوان است‏بلكه پرنده تیزپرواز و بلندگراى اندیشه را نیز یاراى رسیدن به بلنداى آن نیست. و دو زنى كه «مردانگى در ركابشان جوانمردى آموخته‏» و در غروب سیاه تمامى ارزشهاى انسانى فریاد رساى آن دو تاریكزار بى تپش توده‏هاى مردم كوفه و شام را به حركت و هیجان و شور و شعور و شعار واداشته است. در میادن معنویت و صفا و عرفان نیز چشم عارفان روزگار را خیره و اندیشه عابدان اعصار را سرگردان و متحیر نموده‏اند.
آرى همه آن عظمت‏ها مدیون تربیت فاطمه(س) و ریشه در پرورش نیكوى او دارد. از این رو در با شكوه‏ترین نمایش حق و باطل و در رساترین و گیراترین و زیباترین هماوردى نور با سیاهى و تباهى و فضیلت‏كشى - در عاشورا - تك سوار میدان، همه این شكوهها و عظمتها و اوجها را مرهون دامان پاك فاطمه مى‏داند و مى‏گوید: هیهات منا الذلة... زبونى، خوارى، پستى از پیرامون ما به دور است (ما و ذلت هرگز) خداى و پیامبر و مؤمنان و آن دامنهاى پاك و پاكیزه‏اى كه ما را پرورانده است از ذلت ما پروا دارند و ما را خوار و زبون نمى‏پسندند.

زهرا(س) در جهان حقیقت

اكنون این مختصر را با روایتى به پایان مى‏بریم كه پرده‏اى دیگر از شكوه هوش رباى فاطمه(س) را بازگو مى‏كند.
آرى فاطمه كه تربیت را از محضر وحى آموخته و در دنیاى تربیت‏بهترین نمونه‏هاى ادب و تعالى را پرورانده و در این مرحله بهترین شاگرد و برترین معلم بوده است. در جهان حقیقت و زندگى جاودان آخرت نیز از جانب خداى بزرگ عهده‏دار همین مسؤولیت است اما این بار نه در محدوده خانه و كودكان خود بلكه تمامى كودكان شیعیانش و دوستدارانش شاگردان مكتب تربیتى اویند و سر بر دامان محبت این مادر مى‏گذارند توجه كنید.
ءابوبصیر مى‏گوید: امام صادق(ع) فرمود: كودكان شیعیان ما را [در عالم برزخ] فاطمه زهرا(س) تربیت مى‏كند و در روز قیامت‏به پدرانشان تحویل مى‏دهد.
منبع: ماهنامه كوثر
دوشنبه 4/2/1391 - 19:50
اهل بیت
بانوى بزرگ اسلام، حضرت فاطمه سلام الله علیهامظلومه زمان خویش و همه سده‏ها و قرن‏هایى است كه تاكنون بر عالم اسلام‏گذشته است. این مركز و قطب اهل بیت در سخنان پیامبر(ص) و نیز رفتارهاى آن حضرت‏با وى به خوبى معرفى شده است; به طورى كه در جوامع روایى شیعه و سنى، بازتاب‏برجسته و گسترده‏اى دارد و همه محدثان و فقیهان به این سخنان و رفتارهاى‏پیامبر(ص) در معرفى دختر بزرگوارش به دیده اعجاب نگریسته‏اند.
در این مقاله، گوشه‏اى از شخصیت صدیقه كبرى(س) را در آیینه گفتار و كردارنبوى(ص) در چهار قسمت مى‏نگریم:
1) رضا و غضب فاطمه(س)
2) مقام فاطمه زهرا(س) در روز مباهله
3) مقام فاطمه زهرا(س) در روز قیامت
4) مظلومیت على(ع) در شهادت فاطمه(س).
تكیه ما در این نوشتار، بر مجامع روایى و تفسیرى اهل سنت است، چرا كه:
خوش‏تر آن باشد كه سر دلبران گفته آید در حدیث دیگران

رضا و غضب فاطمه(س)

محدثان و فقیهان بزرگ اهل سنت از پیامبر(ص) نقل كرده‏اندكه فرمود: «فاطمه بضعه منى من اغضبها فقد اغضبنى; فاطمه پاره تن من است هر كس‏او را غضبناك كند مرا به خشم آورده است‏».
این روایت دو جنبه دارد: سند و محتوى (جنبه دلیلى و مدلولى) در این جا به این‏دو جنبه اشاره‏اى مى‏كنیم:

سند روایت

این روایت از نظر سند، صحیح اعلایى است; یعنى هیچ مناقشه‏اى در آن‏نیست.
«ذهبى‏» یكى از منتقدان بزرگ، مى‏گوید:
این روایت صحیح است. وى هم چنین روایت ذیل را هم صحیح مى‏داند كه: «ان الرب‏یرضى لرضا فاطمه و یغضب لغضب فاطمه; همانا خداوند متعال به رضایت فاطمه راضى‏مى‏شود و از خشمگین كردن او به غضب مى‏آید.» صحیحى كه ذهبى آن را صحیح بداند ویا بخارى به صحت‏اش اعتراف كند، به همه «اهل سنت‏» حجت است.
پس روایت‏بى‏هیچ تردیدى در حد تواتر اجماعى و مقطوع است.

محتواى روایت

مدلول و محتواى این روایت چیست؟ آن روایت كه «فاطمه بضعه منى‏من اغضبها فقد اغضبنى‏» مقدمه است‏براى روایت دوم كه مى‏فرماید «ان الرب یرضى‏لرضا فاطمه و یغضب لغضب فاطمه‏».
رضا و غضب چیست؟ از كجا پیدا مى‏شود و به كجا مى‏رسد؟ در زندگى نباتى انسان، دوقوه است: یكى قوه جذب ملائمات و دیگرى قوه دفع مناصرات، قوام موجود زنده به این‏است. این دو قوه در زندگى حیوانى از صورت جذب و دفع درمى‏آید و به صورت رضا وغضب مى‏شود، این رضا و غضب در محدوده حیوانى از طبع، مدد مى‏گیرد اما در حیات‏انسانى از عقل و اندیشه ناشى مى‏شود، به عبارت دیگر رضا و غضب انسان از عقل‏سرچشمه مى‏گیرد.

مقام عقل:

مقام عقل، یك مرتبه و جاى‏گاه از رشد آدمى است، در این مرتبه،كردارها و موضع‏گیرى‏هاى انسان از حالت جذب و دفع حیوانى و طبعى، بیرون مى‏آید وبه محك عقل و اندیشه مى‏خورد. رسیدن به مرحله «آدمیت‏» آن جاست كه همه كارهاى‏انسان از جمله رضا و غضب او از عقل سرچشمه بگیرد. در تمام عمر اگر یك باررضاى انسان از عقل سرچشمه بگیرد همان یك بار آدم است، بار دوم باز حیوان است.
عاقل شدن به این حد كه رسید اگر همیشه نه فقط یك بار و دو بار رضا و غضب‏او هر دو از عقل مایه بگیرد او انسانى عقلانى است، زیرا كه «یرضى لرضا العقل ویغضب لغضب العقل‏».

مقام عصمت‏خاتمى:

فوق مرتبه عقل، مقامى است كه اراده انسان در اراده خدا فانى مى‏شود، در این‏صورت، غضب و رضایت او از رضایت و غضب خداست:
«یرضى لرضا الرب، یغضب لغضب الرب‏» انسانى كه به این مقام رسیده همه چیزش ازحضرت حق است، اگر زندگى و حیات و زن و فرزندانش را از او بگیرند، غضب‏اش از خدااست و اگر همه آن‏ها را نیز به وى بازگردانند، رضایت او به ضایت‏خدا است.
این همان مقام «عصمت‏خاتمى‏» است; یعنى عصمت آن موجود كاملى كه در عالم وجودنظیرش نیست‏یعنى كسى كه حب و بغض در حب و بغض خدا محو شده است; یعنى دوستى ودشمنى‏اش، مطابق دوستى و دشمنى خدا است، این چنین انسانى به هوا و هوس نطق‏نمى‏كند و سخنى جز آن چه كه حق مى‏گوید بر زبان نمى‏راند: «و ما ینطق عن الهوى‏ان هو الا وحى یوحى‏». از این مرحله تعبیر مى‏شود به «عصمت‏خاتمى‏»، كه غیر ازعصمت ابراهیمى و عصمت‏یونسى است. صمت‏یونسى، هرچند عصمت است اما عصمتى است كه‏«وذاالنون اذ ذهب مغاضبا» دارد و نیز باید بگوید: «لا اله الا نت‏سبحانك انى‏كنت من الظالمین‏». یوسف، داراى عصمت است اما «لولا ان راى برهان ربه‏» آن‏برهان رب، عصمت است. یا باز هم مى‏گوید: «اذكرنى عند ربك‏» تا بعد بگویند درزندان درنگ كن. ختمى شدن براى حب و بغض خدا منحصر به خاتم است، وقتى به این حدو مقام رسید مى‏توانیم بگوییم: «یرضى لرضا الرب، یغضب لغضب الرب‏».

مقام صدیقه كبرى(س)

گاهى گفته مى‏شود: «یرضى لرضا الرب، یغضب لغضب الرب‏» لام‏از طرف مى‏آید تاثیر مى‏كند در رضا و غضب و مى‏شود آن عصمت كبرى، اما گاهى درافق اعلا گام مى‏گذارد و لام از این طرف مى‏آید كه: «ان الرب یرضى لرضا فاطمه ویغضب لغضب فاطمه‏» آن نكته سخن فاطمه شناس جهان، حضرت امام جعفر صادق علیه‏السلام معلوم مى‏شود كه فرمود: «انما سمیت فاطمه فاطمه لان الناس فطموا عن‏معرفتها; فاطمه از آن رو فاطمه نامیده شد كه مردم از شناخت معرفت او عاجز وجدا شده‏اند. »

نتیجه:

پس هر كس فاطمه را غضبناك كند، غضب خدا بر او نازل مى‏شود و به هلاكت مى‏افتدچون: «ومن یحلل علیه غضبى فقد هوى; هر كس خشم من بر او فرود آید قطعا در هلاكت‏افتاده است‏».(سوره طه، آیه‏81) بخارى، بزرگ‏ترین فقیه و محدث اهل سنت در«صحیح‏» خود مى‏گوید: در زمان حیات فاطمه(س) برخى وى را به غضب آوردند و آن‏بانو در طول شش ماهى كه بعد از رحلت‏حضرت رسول(ص) زنده بود با آن افراد، ازفرط خشم، سخن نگفت. از همین رو بود كه به على علیه السلام وصیت كرد كه مراشبانه دفن كن. ما كه مسلمان‏ایم و دائما رحمت‏حضرت حق را مى‏طلبیم و از خشم وغضب او ترسناكیم و در نمازهاى هر روز خود از خدا مى‏خواهیم كه ما را به صراطمستقیم و به راه نعمت داده‏شدگان هدایت كند و از راهى كه غضب شدگان در آن فروغلتیدند باز دارد، باید مواظب باشیم كه فاطمه سلام الله علیها و اهل بیت‏پیامبر(ص) را نرنجانیم و به راه غضب شدگان، گام برنداریم.

مقام صدیقه كبرى(س) در روز مباهله

فخر رازى در تفسیر خود به نام «التفسیرالكبیر» و امام المفسرین زمخشرى در «كشاف‏» و قاضى بیضاوى، كه همگى ازمفسران بزرگ اهل سنت هستند، در ذیل آیه «مباهله‏» نكته‏هاى قابل توجه‏اى‏آورده‏اند، هم چنین پیشوایان حدیثى اهل سنت، همانند مسلم، ترمذى، ابن منذر،حاكم نیشابورى و جلال الدین سیوطى، به قضیه «مباهله‏» به طور جدى پرداخته‏اند.
بدین صورت كه همگى از محدث و مفسر اتفاق نظر كرده‏اند بر این كه وقتى‏پیغمبر در مباهله با نصاراى نجران بیرون آمد، عباى سیاهى بر اندام آن حضرت‏بود، حسین(ع) را در بغل گرفته بود، سیدالشهداء در آن زمان در سنى بود كه راه‏مى‏رفت ولى پیامبر(ص) او را در آغوش گرفته بود و دست‏حسن(ع) در دستش، حضرت(ص)در جلو حركت مى‏كردند. پشت‏سر او فاطمه زهرا و پشت‏سر فاطمه على بن ابى‏طالب.
حق این بود كه فخر رازى، زمخشرى، قاضى بیضاوى، حاكم نیشابورى و جلال الدین‏سیوطى در تمام خصوصیات قضیه نظر مى‏دادند، چون ارزش یك محدث و فقیه، فقط به‏روایت نیست، بلكه به درایت هم هست. اساس در دین بر تفقه است، زیرا بالاترین‏كمال‏ها تفقه در دین است:
«الكمال كل الكمال التفقه فى الدین‏» حقیقت تفقه هم این است كه در تمام‏افعال و اقوال و خصوصیات دقت‏شود و سپس نتیجه‏گیرى صورت پذیرد. این همان‏پیغمبرى است كه «و ما ینطق عن الهوى‏».
این همان كس است كه «و ما آتیكم الرسول فخذوه و ما نهیكم عنه فانتهوا»، این‏همان كس است كه سنت او تنها قول او نیست‏بلكه فعل و تقریر و تمام كردارها وحركات‏اش سنت و قابل پیروى است.
همه كارها و احوال او مرتبط است‏به مقام «فدنى فتدلى فكان قوب قوسین اوادنى‏».
این خلاصه عالم و پیغمبر خاتم و جوهر وجود و فرد اول عالم كون هر نگاه و یاكردارش دنیایى از حكمت و معارف است.
حركت آن حضرت(ص) در روز مباهله، معناى عمیقى دارد: خود حضرت در جلو، فاطمه دروسط و على(ع) پشت‏سر. معناى این عمل آن است كه فاطمه برزخ بین نبوت كبرى وولایت عظما است، معناى این عمل آن است كه فاطمه، قطب و مركزى است‏بین مقام وحى‏اعظم و مقام تبلیغ وحى و مقام تفسیر وحى. در پیش روى فاطمه تبلیغ وحى است پشت‏سر او تفسیر وحى است. رئیس اسقف‏هاى نصارا وقتى كه این وضع را دید، گفت:
چهره‏هایى رو به ما مى‏آورند كه اگر بخواهند كوه را از ریشه مى‏كنند، و اگر دست‏به دعا بردارند، از تمام نصارا، یك نفر بر روى زمین باقى نخواهد ماند، پس به‏هیچ قیمت اینان نباید دست‏به دعا بردارند.
اى كاش كه فهم اسقف نصرانى با نقل فخر رازى توام مى‏شد و مصیبت این است كه‏روایت از فخر رازى است ولى درایت از اسقف نصرانى. معناى این جمله این است كه‏عمل من انعكاس وحى است و وحى این چنین است: «فمن حاجك فیه من بعد ما جاءك من‏العلم فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابناءكم و نسائنا و نساءكم و انفسنا و انفسكم‏ثم نبتهل; پس هر كه در این باره، پس از دانشى كه تو را حاصل آمده با تو محاجه‏كند، بگو: بیایید پسرانمان و پسرانتان و زنانمان و زنانتان و ما خویشان نزدیك‏و شما خویشان نزدیك خود را فراخوانیم، سپس مباهله كنیم و لعنت‏خدا را بردروغگویان قرار دهیم.»
نكته قابل توجه در این قضیه آن است كه پیامبر(ص) به‏على(ع) و فاطمه(س) و حسن و حسین(ع) فرمود: «اذا دعوت فامنوا; هرگاه كه من‏دعا كردم شما آمین بگویید». معناى این جمله آن است كه دعاى من (پیامبر) مقتضى‏است اما شرط فعلیت آن، نفس فاطمه و اهل بیت(ع) است. باید آمین آن‏ها به دعاى من‏ضمیمه بشود. پس وحى و سنت چنین است كه دعاى اهل بیت‏شرط است و مقتضى بى‏شرطمحال است تاثیر كند. اگر دست پیغمبر(ص) بالا مى‏رود باید چهار دست دیگر همراه‏آن به طرف آسمان بالا برود.
زمخشرى سپس مى‏گوید: این قضیه دلیل محكم و استوارى است‏بر فضل اصحاب كساء وبرهانى است‏بر نبوت پیامبر(ص) .

مقام فاطمه(س) در روز قیامت

ابن حجر در «لسان‏» و حافظ ذهبى در «میزان‏»،كه هر دو از بزرگان نقل و نقد حدیث اهل سنت هستند، نقل كرده‏اند كه «نخستین‏كسى كه وارد بهشت مى‏شود، فاطمه(س) دختر محمد(ص) است.» فرق بین دنیا و آخرت‏این است كه دنیا عالم غلبه ملك بر ملكوت و بطون بر ظهور است. بر همین اساس درنشئه دنیا سیرت‏ها تابع صورت‏ها است و صور حاكم بر سیر است. سیر، منوى است، نیت‏است: «لكل العلم ما نوى‏».
ممكن است كسى در باطن گرگ باشد اما در صورت انسان است و از این نظر با انسان‏كامل فرق ندارد، ریشه‏اش همان است كه: «فسبحان الذى بیده ملكوت كل شى‏ء» و این‏نشاه كه نشاه ملك است، ملكوت مقهور است ولكن در آخرت منقلب مى‏شود «و برزوالله الواحد القهار; مردم در برابر خداى یگانه قهار ظاهر شوند.» و همه چیزظاهر خواهد شد. در این آیه شریفه، كلمه «وبرزوا» نكته لطیفى در آن نهفته‏است. در جاى دیگر مى‏فرماید: «و یحشرون على وجوههم; محشور مى‏شوند مردم به یكى‏از این وجوه:»
«وجوه یومئذ ناضره الى ربها ناظره; در روز قیامت، چهره‏هایى‏شاداب‏اند و به سوى پروردگار خود مى‏نگرند.» آرى، اینان نه رو به زمین یا جنت وفردوس و یا.. . بلكه به روى حضرت حق، مى‏نگرند.
آن كس هم كه گفت: «ما عبدتك‏خوفا من عقابك و لاطمعا فى ثوابك بل وجدتك اهلا للعباده فعبدتك‏» این باطن هم درآن عالم وقتى حشر بشود مى‏شود «وجوه یومئذ ناضره الى ربها ناظره‏»، «ذلك‏الیوم الحق‏»، «الملك یومئذ الحق‏». آن روز، ملك فقط حق است و یوم، یوم حق‏است. وقتى این شد، اولیت دخول در بهشت‏براى چه كسى است؟ براى شخص اول در وجوداست و او باید برترین شخص در انسانیت‏باشد. از طرف دیگر، از نظر عقلى و نقلى‏ممكن نیست كسى جلوتر از حضرت ختمى مرتبت(ص) وارد بهشت‏بشود، چون آن حضرت، ازنظر صورت، سیرت، عمل و رفتار، برترین انسان روى زمین است. پس چرا در این روایت‏آمده است كه حضرت صدیقه(س) اولین كسى است كه وارد بهشت مى‏شود؟ در این جا بایدگفت كه بین عقل و نقل تناقض نیست و عقلا هم همان‏طور است كه اول كسى كه واردمى‏شود فاطمه است، زیرا فاطمه، عین پیغمبر و با او متحد است. ورود فاطمه یعنى‏ورود پیغمبر و غیر از این نمى‏شود.
در این روایت راز عجیبى نهفته است كه ما این راز را به كمك روایت‏هایى كه دركتاب‏هاى حدیثى عامه آمده، مى‏گشاییم:
عایشه مى‏گفت: هر وقت آرزو داشتم راه رفتن پیغمبر را ببینم به فاطمه نگاه‏مى‏كردم. راه رفتن، نگاه كردن، منطق، چهره، حرف زدن و خلاصه، وجود او عین وجودپیامبر(ص) بود.
پیامبر(ص) ابتدا فرمود: «بضعه منى; فاطمه پاره تن من است‏». وقتى پاره تن‏اوست، پیغمبر باید اول شخص باشد بعد بالاتر از آن را گفته و فرموده است: «روحى‏التى بین جنبى‏».
پس اولین كسى كه وارد بهشت مى‏شود، شخص اول عالم وجود است ولكن خدا مى‏خواهدنشان بدهد كه این دخترى كه آن چنان آن پدر شد كه اگر من سوره طه نازل كردم وگفتم «طه ما انزلنا علیك القرآن لتشقى‏» این همان دخترى است كه با آن پدر درمسابقه با معنا به آن جا رسید كه: «قامت فى محرابها حتى تورمت قدماها» اگراین شد، پس این شخص، شخص پیغمبر است.
حالا كیفیت چه بود؟ حال، كیفیت ورود آن حضرت به صحراى محشر چگونه است؟ شیخ‏صدوق به سه سند در «عیون‏» از امام على بن موسى الرضا نقل مى‏كند ولى ما دراین جا از كتاب‏هاى شیعه استمداد نمى‏كنیم. فقط از عقل و كتاب و سنت قطعى در نزدعامه و خاصه استنتاج مى‏كنیم.
كیفیت ورود آن حضرت(س) در محشر این چنین است كه: «علیها حله الكرامه عجنت‏بماء الحیوان‏». حله كرامت چیست؟

معجون شدن به آب حیوان یعنى چه؟

این‏ها همه بحث‏هاى مفصلى دارد كه در جاى دیگر باید به آن‏ها پرداخت، اما چهارعبارت در ادامه این روایت، كه در متون عامه هم آمده موجود است:
1 على احسن صوره
2 و اكمل هیبه
3 و اتم كرامه
4 و اوفر.
نظام عدل وجود، كه ظهورش در قیامت كبرا است، محال است «احسن صور» را به‏بشرى بدهد مگر این كه او بهترین سیرت‏ها را پیش خدا بیاورد; یعنى اگر در كمالات‏علمى، اخلاقى و عبادى، نیكوتر از دیگران نباشد محال است‏به احسن صور بیاید:
«فمن یعمل مثقال ذره خیرا یره‏».

علاقه پیامبر(ص) به فاطمه

عایشه مى‏گوید: پیامبر(ص) هنگامى كه از سفر مى‏آمد،اولین كسى را كه به دیدنش مى‏رفت فاطمه بود، هم چنین آخرین كسى كه وقت رفتن به‏سفر از او جدا مى‏شد فاطمه بود. یعنى داناترین و دقیق‏ترین انبیاى خدا در جدایى‏جسمانى كم‏ترین فواصل را بین خود و فاطمه رعایت مى‏كرد. وقتى هم به خانه فاطمه‏وارد مى‏شد كیفیت ورود او این گونه بود كه:
نخست دست فاطمه را مى‏بوسید. كسى كه جبرئیل خاك پایش را مى‏بوسید خود دست فاطمه‏را مى‏بوسید، این فقط مهر پدرى نبود بلكه مطلبى فوق آن بود. بعد سینه، سپس عرض‏پیشانى و تمام پیشانى را مى‏بوسید و مى‏فرمود: من بوى بهشت را از تو استشمام‏مى‏كنم، تو را كه مى‏بوسم، جنت قرب را مى‏بویم نه این كه دخترم را مى‏بوسم ومى‏بویم. محدثان بزرگ اهل سنت نقل كرده‏اند كه: روزى پیامبر(ص) وارد خانه‏فاطمه(س) شد دید كه دخترش لباس ساده و وصله خورده‏اى بر تن دارد و مشغول دست‏آس‏است، تا صبح هم نخوابیده و مشغول عبادت بوده است، وقتى پیامبر(ص) این وضع رادید قلب مبارك‏اش شكست و اشك بر گونه‏هایش لغزید، به دخترش فرمود: «اصبرى على‏مراره الدنیا».
آن چه سیوطى و ابن نجار و بقیه نقل كرده‏اند چه جریانى گذشت ما نمى‏فهمیم.
همین قدر مى‏فهمیم كه پیغمبر حركت كرد و رفت، جبرئیل نازل شد و این آیه راآورد:
«و لسوف یعطیك ربك فترضى‏».

مقام حضرت فاطمه(س) در شب شهادت‏اش

در شب دفن فاطمه(س) گوشه‏اى از شخصیت آن‏بانوى بزرگوار به عالم بشریت‏شناسانده شد. على(ع) بزرگ مردى بود كه جنگ‏ها وشمشیرها و ناملایمات زندگى در او هراسى به وجود نیاورد اما غصه مرگ فاطمه، كمراو را شكست، چون او مى‏دانست كه فاطمه كه بود. دقت در تعبیرات حضرت(ع) نكته‏هاى‏عمیقى به ما مى‏آموزد، ایشان بر جنازه فاطمه زهرا(س) نماز خواند، سپس دست‏ها رابه سوى آسمان بلند كرد و فریاد زد كه: «هذه بنت نبیك فاطمه اخرجتها من‏الظلمات الى النور; پروردگارا، این فاطمه، دختر پیامبر تو است كه او را ازظلمات به سوى نور بردى.» گفته‏اند كه: تا على(ع) این سخن را گفت زمین به‏اندازه یك میل در یك میل، نور باران شد و بدن فاطمه را در بر گرفت.
در واقع، خداوند سبحان، خواست‏به على(ع) پاسخ دهد كه فاطمه(س) به همان نورى‏رسیده كه تو از آن سخن مى‏گویى.
مى‏دانیم كه «انا لله و انا الیه راجعون‏» براى همه است، اما براى فاطمه‏«الى النور» است، و این كه على(ع) به خدا عرض كرد: تو فاطمه را از ظلمات‏دنیا به سوى نور، سوق دادى منظورش آن نورى است كه در آیه شریفه «الله نورالسموات والارض‏» آمده است.

مظلومیت على(ع) در شهادت فاطمه(س)

در میان مومنان و پیشوایان دینى فقط یك نفر«اصبر الصابرین‏» لقب گرفته است و آن، امیرمومنان على بن ابى‏طالب(ع) است. درزیارت او یكى از عناوین این است: «السلام علیك یا اصبر الصابرین‏» چرا ایشان‏اصبر الصابرین است؟ پاسخ این سوال از كلام خود حضرت روشن مى‏شود كه فرمود: «صبركردم در حالى كه خار در چشم و استخوان در گلو داشتم‏». آیا در عالم كسى دیده‏شده كه هم خار در چشمش خلیده باشد و هم استخوان در گلویش گیر كرده باشد و بااین دو حال صبر كند، اما همین مرد بزرگ و همین «اصبر الصابرین‏» در هنگام‏شهادت فاطمه(س) طاقت‏اش تاب شد. شگفتا، مردى كه در مشكلات سنگین روزگار و حوادث‏تلخ و ناگوار دوران خود و در میدان‏هاى جنگ و جهاد، خم به ابرو نیاورده بود، درشب شهادت فاطمه(س) آن چنان بى‏تاب شد كه خطاب به پیامبر(ص) عرض مى‏كند: اى رسول‏الله من در مرگ دخترت فاطمه، صبرم تمام شد، چرا كه باید او را به طرز پنهانى‏دفن كنم و تنها او را در قبر بگذارم:
«قل یا رسول الله عن صفیتك صبرى و رقى عنها تجلدى‏».
ماهنامه پاسدار اسلام
دوشنبه 4/2/1391 - 19:50
اهل بیت
نویسنده:یوسف غلامى
نامگذارى نوزاد تنها رسمى دیرینه در میان بشر نیست، از سنتهاى خدایى است كه با آفرینش نخستین آفریده، همراه بوده است. «آدم‏» و «حوا» اولین نامهاى بشرى است. بعد از آن نیز لازم‏ترین و مهمترین چیزهایى كه به آدمى آموخته شد اسمهایى چند بود. وعلم آدم الاسماء (پروردگار به آدم اسمهایى آموخت.)
پس از آن، بشر براى برقرارى روابط خود هیچ راهى جز نامگذارى اشخاص و اشیا نداشت. چه اینكه گفتگوها و آموختنهایش جز از طریق شناخت نامها میسر نمى‏شد.
در این میان، نامگذارى افراد آدمى از اهمیت ویژه‏اى برخوردار بود و چنین معلوم مى‏شود كه بعضى اسمها از سوى خداى متعال براى افراد نهاده شده است. از جمله نام فرزند حضرت زكریا7 است كه پیش از تولد، از سوى خداوند، یحیى خوانده شد. فهب لى من لدنك ... سمیا (1) [زكریا گفت]: پروردگارا، برایم یاور و جانشینى قرار ده كه از من و آل یعقوب ارث برد و او را مورد رضایت‏خویش گردان. (خداى متعال به وى فرمود:) تو را به داشتن فرزندى به نام یحیى بشارت مى‏دهیم كه قبل از او كسى را به این نام ننهاده بودیم.
این در حالى است كه براى بانو حضرت صدیقه طاهره(س) نامها و القابى است كه برخى آسمانى‏اند و از سوى آفریدگار تعیین شده و بعضى از سوى برگزیدگان الهى.
اما نامهاى آسمانى نه (9) اسم است كه در حدیث ذیل آمده است.
امام جعفر صادق(ع) فرمود: براى فاطمه(س) نزد خداى عز و جل نه اسم است:

«فاطمه، صدیقه، مباركه، طاهره، زكیه، راضیه، مرضیه، محدثه، زهرا» (2)

آنچه این نامها را براى حضرت فضیلت قرار داده اینكه نامهاى حضرتش حاكى از صفتى والاست كه در وى وجود داشته است و چون نامهاى دیگر افراد نیست كه صاحب نام از معنى نام خود هیچ بهره‏اى نبرده باشد.
ما در ذیل، نامها، لقبها و كنیه‏هاى آن حضرت را به ترتیب حروف الفبا یاد مى‏كنیم.

ام الائمه (3)

(مادر امامان):
به موجب روایات نقل شده از سوى اهل تسنن و شیعه، نسل پاك پیامبر به وسیله دخترش به وجود آمده و گسترش یافته است. رسول اكرم(ص) فرموده است: پروردگار عزیز و بلند مرتبه نسل هر پیامبر را در صلب خود آن پیامبر قرار داد، حال آنكه نسل مرا در صلب على جاى قرار داد. (4)
آن حضرت چندین بار به دختر عزیزش فرمود: اى فاطمه، تو را بشارت مى‏دهم كه از نسل تو یازده فرزند معصوم، امام مردم خواهد شد و آخرین آنها مهدى علیه السلام است.

ام ابیها (5)

یعنى: مادر (و دلسوز) پدرش
كنیه‏اى است كه پدر بزرگوارش حضرت رسول اكرم(ص) وى را بدان خواند. چه اینكه پیامبر در خردسالى مادر را از دست داد و سراسر عمر عزیزش را بسختى گذراند و تا قبل از ازدواج با بانو خدیجه و حتى پس از آن، پیوسته مورد آزار مشركان بود، یا در جنگها به این سو و آن سو مى‏رفت و دشوارى تحمل مى‏كرد. در این همه پس از تولد دختر عزیزش فاطمه، با اینكه وى كودكى بیش نبود همواره چون پروانه به گرد شمع، از پدر جدا نمى‏شد و در رفع اندوه او آنچه مى‏توانست مى‏كوشید و از پدر دلجویى مى‏كرد. اگر آن بزرگوار در جنگى آسیب مى‏دید فاطمه خردسالش بود كه بر زخم و رنج پدر مرهم مى‏نهاد و بر آرامش و سلامت جانش اصرار داشت. چون رسول خدا(ص) دلسوزى وى را مى‏دید اشك مى‏ریخت و مى‏فرمود: او مادر پدرش است. (6)
«ام‏» به معنى مادر و اصل و ریشه است و در حقیقت آن بانو را باید مادر نبوت دانست.
ام ابیها بود آن خوش خصال چونكه بود بانوى كاخ جلال
(حیدر تهرانى)
این كنیه را شیعه و سنى نقل كرده (7) و در معناى آن وجوهى بیان نموده‏اند. در میان معانى آن شاید بهترین وجه این باشد كه: «ام‏» در لغت‏به معنى مقصود و هدف نیز آمده است و چون فاطمه ثمره درخت نبوت و حاصل عمر حضرت ختمى مرتبت‏بود او را ام ابیها گفتند. او بود كه مقصود حقیقى و هدف و ثمره واقعى زندگانى پیغمبر بود و فرزندى شناخته مى‏شد كه پیامبر مى‏خواست. (8)

ام الحسن. ام الحسین (9)

(مادر حسن(ع). مادر حسین(ع))
امام مجتبى علیه السلام نخستین فرزند حضرت زهرا(س) است كه در پانزدهم رمضان سال سوم هجرت (در حالى كه مادرش دوازده ساله بود) در مدینه به دنیا آمد.
اى فاطمه، تو را بشارت مى‏دهم كه از نسل تو یازده فرزند معصوم، امام مردم خواهد شد و آخرین آنها مهدى علیه السلام است.
پس از شش ماه و اندى از این تاریخ، وجود مقدس حسین(ع) در سوم شعبان سال چهارم هجرى به دنیا آمد.

ام المحسن (10)

(مادر محسن(ع))
آن حضرت را پنج فرزند بود: حسن(ع)، حسین(ع)، زینب‏3، ام كلثوم علیها السلام و محسن(ع). محسن آخرین فرزند آن بانو و اولین شهید اهل بیت: پس از پیامبر بود كه در ماه آخر حمل، در رحم كشته و سقط شد.

بتول

(بتول یعنى جدا و ممتاز از دیگران، یا آن كه حیض نبیند)
ابن اثیر در النهایه مى‏نویسد: فاطمه را بتول نامیدند زیرا از زنان زمان خویش [و زمانهاى قبل و بعد خود] از نظر فضیلت و دین و حسب جدا و ممتاز بود. یا آنكه از دنیا منقطع گشته و به خداى تعالى روى آورده بود. (11)
از حضرت رسول(ص) پرسیده شد به چه كسى بتول گویند؟ فرمود: آن كه سرخى (حیض و...) نبیند. بدرستى كه حیض براى دختران پیامبران ناپسند است. (12)

حانیه (13)

(آن كه به شوهر و فرزندانش بسیار مهربان است.)

الحرة (14)

(بانوى آزاد)
چون فاطمه ثمره درخت نبوت و حاصل عمر حضرت ختمى مرتبت‏بود او را ام ابیها گفتند.

حصان (15)

(پارسا و عفیف)

حورا/حوراى انسیه

(انسانى زمینى كه از حوریان بهشتى است.) [حوریه‏اى شبیه آدمى]در یكى از معراجهاى پیامبر اكرم(ص) به آسمان، آن حضرت از میوه‏ها و از خرماى تازه و سیب بهشتى تناول كرد و خداوند متعال آن غذاهاى بهشتى را در صلب پیامبر قرار داد و هنگامى كه ایشان از معراج به زمین بازگشت‏با حضرت خدیجه‏3 همبستر شد و بدین ترتیب حضرت فاطمه(س) در رحم حضرت خدیجه قرار گرفت. بدین سبب حضرت فاطمه(س) «حوراى انسیه‏» نام گرفت. (16)

راضیه (17)

(كسى كه به تقدیر و قوانین الهى خشنود بود.)
این صفت از والاترین درجات ایمان است و آن حضرت در تمام مراحل زندگى به آنچه كه از سوى خداى عزیز - از ترس و آزار در راه دین و ظلم و اندوه و غم - برایش مقدر شده بود رضایت داشت و هیچ گاه از وضع خود گله نكرد تا آنكه این آیه شریف از آن صفت وى یاد كرد: یا ایتها النفس المطمئنه ارجعى الى ربك راضیة مرضیة: اى دارنده روان قدسى مطمئن، به سوى پروردگارت بازگرد در حالى كه تو از او راضى و خدا نیز از تو خشنود است.

زكیه

از دیگر نامهاى حضرت است كه به معنى پاك و پاكدامن یا وجود پربركت است.
قرآن هر یك از این معانى را در سه آیه مختلف بیان فرموده است. در جایى از پاكدامنى و مقام عصمت‏حضرت عیسى علیه السلام چنین یاد مى‏كند: قال انما انا رسول ربك لاهب لك غلاما زكیا (18) . یعنى جبرئیل به مریم گفت من فرستاده پروردگار توام تا از جانب او پسرى پاكیزه به تو بخشم.
در آیه دیگر آمده است: فانطلقا حتى اذا لقیا غلاما فقتله قال اقتلت نفسا زكیة بغیر نفس. (19) یعنى چون خضر آن پسر را كشت موسى گفت آیا جوانى پاكیزه و بى‏گناه را بى آنكه كسى را كشته باشد، كشتى؟
در جایى دیگر مى‏فرماید: قد افلح من زكها (20) . یعنى: رستگار شد هر كه روان خود را پاك ساخت.
در حقیقت زكیه به بانویى گویند كه از همه ناپاكیهاى اخلاقى دور باشد و هرگز در وجودش هیچ صفت‏بد یافت نشود.

زهرا

(درخشان، نورانى و درخشنده)
«زهر» به معنى روشنى و درخشندگى است. امام عسكرى(ع) فرموده است: اینكه فاطمه(س) را زهرا نامیدند بدان لت‏بود كه هر روز سه بار آن بانوى بزرگوار براى على(ع) مى‏درخشید.
امام صادق(ع) فرموده است: علت آنكه ایشان را زهرا نامیدند آن است كه به او بارگاهى از یاقوت سرخ در بهشت رحمت‏خواهد شد كه اهل بهشت آن بارگاه را به بلندى و عظمتى كه دارد مانند ستاره‏اى درخشان كه در آسمان ست‏خواهند دید و به یكدیگر مى‏گویند این بارگاه درخشنده از آن فاطمه(س) است.
از امام صادق(ع) پرسیدند چرا فاطمه را زهرا نامیدند؟ فرمود: زیرا فاطمه چنان بود كه چون در محراب مى‏ایستاد نورى از او براى اهل آسمان درخشش مى‏كرد همان طور كه ستارگان براى اهل زمین درخشش دارند.

سماویه (21)

(گرانبها گوهرى آسمانى)

سیدة/سیدة نساء العالمین

(بزرگ بانوى جهانیان) (22)
شیخ صدوق در كتاب امالى حدیثى را از حضرت رسول خدا(ص) چنین نقل كرده كه فرمود: ابنتى فاطمه سیدة نساء العالمین. یعنى: دخترم فاطمه بزرگ بانوى زنان جهانیان است.
رسول خدا(ص) به دخترش فرمود: اى فاطمه، بدرستى كه خداوند تو را بر همه زنان جهان و بر همه زنان اسلام كه بهترین دین است‏برگزید. (23)
چون رسول خدا(ص) از نزدیك بودن وفات خود از طریق وحى با اطلاع شد دخترش فاطمه را از این موضوع آگاه ساخت و آن بانو گریست. در این حال رسول خدا(ص) به وى فرمود: تو اولین كسى از خانواده‏ام هستى كه به من خواهى پیوست. آیا دوست ندارى كه ارجمندترین زنان بهشت‏باشى! (24)

صدیقه/صدیقه كبرى

«صدیقه‏» یعنى كسى كه در راستگویى كامل است. یا آن كه هرگز دروغ نگفته است. یا كسى كه سخن خود را با عمل خویش تصدیق مى‏كند. (25)
فاطمه چنان بود كه چون در محراب مى‏ایستاد نورى از او براى اهل آسمان درخشش مى‏كرد همان طور كه ستارگان براى اهل زمین درخشش دارند.
مرتبه صدیقین در ردیف پیامبران و شهیدان است. این مطلب را آیات بسیارى روشن مى‏كنند كه از آن جمله‏اند: و من یطع الله و الرسول فاولئك مع الذین انعم الله علیهم من النبیین و الصدیقین و الشهداء و الصالحین و حسن اولئك رفیقا. (26)
مریم(س) را از این نظر صدیقه مى‏گفتند كه آیات الهى را با گفتار و عملش تصدیق مى‏كرد و آنچه كه پروردگار درباره فرزندش به وى خبر داد كاملا پذیرفت. در تایید این سخن حدیثى از رسول خدا(ص) اینچنین رسیده است كه به على(ع) فرمود: «سه چیز به تو داده شده كه به هیچ كس حتى به من داده نشده است:
1 - تو داماد كسى مانند رسول خدا هستى و من داماد كسى نیستم كه پدر زنم مانند پدر زن تو باشد.
2 - همسرى صدیقه مانند دختر من به تو داده شده كه من چنین همسرى ندارم.
3 - به تو فرزندانى مانند حسن و حسین عنایت‏شد. در حالى كه من فرزندانى مانند آنان ندارم. ولى با این حال شما از من هستید و من از شما.»
مفضل بن عمر گوید از امام صادق(ع) سؤال كرد: چه كسى فاطمه را غسل داد؟ فرمود: امیرالمؤمنین. این مطلب بر من سنگین آمد. فرمود: مثل اینكه این مطلب بر تو گران آمد! عرض كردم آرى، فدایت‏شوم. فرمود: قبول این مطلب بر تو دشوار نیاید زیرا كه جده‏ام فاطمه زهرا صدیقه بود و كسى جز صدیق را نرسد كه صدیقه را غسل دهد. آیا نمى‏دانستى كه مریم را جز عیسى هیچ كسى غسل نداد!
اهل تسنن از عایشه روایتى را چنین نقل كرده‏اند: ما رایت احدا اصدق من فاطمه(س) غیر ابیها: پس از رسول خدا(ص) هرگز كسى را راستگوتر از فاطمه ندیدم. (27)

طاهره

(به معنى پاكیزه، بى‏عیب، پاك و معصوم)
در حقیقت آیه شریفى كه در پاكیزه دانستن اهل بیت نازل شده است این نام را براى حضرت زهرا(س) ثابت مى‏كند. خداى تعالى در سوره احزاب (آیه‏33) مى‏فرماید: «انما یرید الله لیذهب عنكم الرجس اهل البیت و یطهركم تطهیرا» یعنى خداوند چنین مى‏خواهد كه پلیدى هر آلایش را از شما خاندان نبوت ببرد و از هر عیب پاكتان گرداند.
در این مطلب مفسران و محدثان شیعه و سنى به گونه‏اى انبوه روایاتى ذكر كرده‏اند كه به مفاد آنها معنى اهل‏بیت هر چه باشد صدیقه طاهره را شامل مى‏شود. (28)
آنچه از كتب لغت و تصریح روایات و گفتار مفسران برمى‏آید این است كه نتیجه دور بودن «رجس‏» از اهل بیت همان دارا بودن مقام عصمت است. در حقیقت نام طاهره با توجه به آیه مورد نظر تایید عصمت آن بانوست و آنكه آن حضرت حتى پس از رحلت، طاهر خواهد بود و پیكر مطهرش نه در زمان حیات و نه پس از مرگ همچون دیگر مردم نجس نخواهد شد و لمس پیكر پاكش غسل ندارد، چنانكه در روایتى بدین موضوع تصریح شده است. روایت چنین است: مردى به نام حسن بن عمیر مى‏گوید: به امام صادق(ع) گفتم: آیا امیرالمؤمنین پس از غسل دادن رسول خدا(ص) غسل كرد؟ فرمود: با وجود آنكه نبى اكرم(ص) مطهر بود، امیرالمؤمنین(ع) غسل انجام داد تا این امر سنت گردد. (منظور آنكه سنت غسل كردن پس از مس میت ترك نشود. (29)
والاترین حدیث در مقام طهارت حضرت زهرا(س) حدیث‏شریف كساء است كه شیعه و سنى با دهها سند صحت آن را تایید كرده‏اند. (30) بر پایه این حدیث، زمانى رسول اكرم(ص) به خانه دخترش فاطمه(س) آمد و خود را در چیزى شبیه عبا پیچید. زمانى بعد امیرالمؤمنین على(ع) و پس از وى حضرت مجتبى علیه السلام و حسین(ع) نزد حضرتش رفتند و آنگاه فاطمه(س) به پیش ایشان رفت. در همین هنگام بود كه آیه تطهیر (انما یرید الله لیذهب عنكم الرجس اهل البیت .. .) نازل شد.
اى فاطمه، بدرستى كه خداوند تو را بر همه زنان جهان و بر همه زنان اسلام كه بهترین دین است‏برگزید.

عذرا

(یعنى آن بانو پیوسته همچون دوشیزگان بود.)
از فرموده رسول خدا(ص) كه آن بانو را حوریه‏اى به صورت انسان معرفى كرده است‏بر مى‏آید كه آن حضرت همچون حوریان بهشت پیوسته دوشیزه باقى خواهد ماند. چه آن كه حضرتش از طعام بهشتى آفریده شد. از امام صادق(ع) در این باره پرسش شد كه چگونه حوریه بهشتى هر زمان كه همسرش نزد وى مى‏رود او را دوشیزه مى‏یابد؟ فرمود: چون او از ماده‏اى پاك آفریده شده و هیچ گونه فسادى به جسم وى راه نمى‏یابد و بدنش دچار آفتى نمى‏گردد ... (31)

فاطمه

یعنى آن كه خود و شیعیانش از آتش بازداشته (و در امان نگاه داشته) شده‏اند.
یا به معنى آن كه شر و بدى در وجود او راهى ندارد.
و به معنى آن كه از طفولیت‏با علم رشد یافته است.
شیخ صدوق در علل الشرایع و علامه مجلسى در بحارالانوار از امام باقر(ع) روایت كرده‏اند كه فرمود: چون فاطمه(س) متولد شد خداى عز و جل به یكى از فرشتگان وحى فرمود كه به زمین برود و این نام را بر زبان پیغمبر جارى سازد و بدین ترتیب رسول‏خدا(ص) نام فاطمه(س) را براى نوزاد انتخاب فرمود. (32)
«فطم‏» یعنى طفل از شیر گرفته شد.
در حدیثى از امام باقر(ع) چنین رسیده است كه خداى متعال پس از تولد فاطمه(س) به وى خطاب فرموده كه «انى فطمتك بالعلم و فطمتك عن الطمث‏»: من تو را به وسیله علم از شیر گرفتم و از پلیدیها و ناپاكیها دور داشتم. گویى چنانكه طفل را پس از بازداشتن از شیر به غذایى دیگر عادت مى‏دهند آن حضرت از زمان شیرخوارگى نخستین غذایش پس از شیر، علم بوده و به وسیله علم از شیر گرفته شده است. (33)
حضرت رضا علیه السلام از پدرش و ایشان از رسول خدا(ص) نقل كرده‏اند كه فرمود: اى فاطمه، آیا مى‏دانى چرا فاطمه نامیده شده‏اى؟ على(ع) پرسید چرا؟ فرمود: زیرا كه وى و شیعیانش را از آتش بازداشته‏اند (34) .
و در جاى دیگر فرمود: زیرا آتش بر وى و شیعیانش ممنوع گردیده است. (35)
امیرالمؤمنین على(ع) فرمود: شنیدم كه رسول خدا(ص) مى‏فرمود: فاطمه را فاطمه نامیده‏اند زیرا خداى تبارك و تعالى او و فرزندانش را از آتش بركنار داشته است. البته آن فرزندانى كه با ایمان از دنیا بروند و بر آنچه كه بر من نازل گردیده اعتقاد داشته باشند. (36)
امام صادق(ع) فرمود: او را فاطمه گفتند چون شر و بدى در وجود او راهى ندارد و اگر براى همسرى این بزرگوار، على(ع) نبود تا قیامت كسى همشان پس از رسول خدا(ص) هرگز كسى را راستگوتر از فاطمه‏ندیدم.
ایشان یافت نمى‏شد. این حدیث را بسیارى از علماى عامه هم نقل كرده‏اند; از جمله ابن شیرویه دیلمى و طبرى در دلائل الامامه. (37)
گفتنى است كه نام مقدس فاطمه نزد اهل بیت: بسیار دوست داشتنى بوده است و آنان این نام و صاحبش را پیوسته گرامى مى‏داشته‏اند. «امام صادق(ع) از یكى از یارانش كه خدا به وى دخترى عنایت فرموده بود، پرسید او را چه نام نهاده‏اى؟ گفت: فاطمه. حضرت فرمود: فاطمه! درود خدا بر فاطمه باد. پس بدان چون این نام را بر او نهاده‏اى مواظب باش سیلى بر صورتش نزنى و به او بد نگویى و گرامى‏اش بدارى.»
مردى گوید: بر امام صادق(ع) وارد شدم در حالى كه افسرده بودم. حضرت پرسید: چه غمى دارى؟ گفتم: دخترى برایم به دنیا آمده است. فرمود: او را چه نامیده‏اى؟ گفتم: فاطمه. فرمود: آه، آه، آه! بدان اگر او را فاطمه نام نهادى لعن و دشنامش مده و او را مزن. (38)

مباركه

از نامهاى دیگر حضرت زهرا(س) و به معنى وجود پربركت است.
راغب در مفردات گوید: جایى كه خیر الهى به صورتى كه در خور نگهدارى و شمارش و اندازه‏گیرى نباشد و هر كسى به آن بنگرد فزونى محسوسى در آن ببیند گویند در آن بركت است و آن چیز مبارك است.
بر این اساس است كه زهرا(س) را مباركه نامیدند چون به وجود آن حضرت نسل رسول خدا باقى ماند و گسترش یافت، در حالى كه ایشان پس از شهادت بیش از دو پسر و دو دختر نداشت. علاوه بر آنكه بعد از واقعه جانگداز كربلا تمام پسران امام حسین(ع) جز یك تن (حضرت سجاد(ع)) باقى نماندند و از فرزندان حضرت مجتبى علیه السلام هم بنا به قولى هفت تن شهید شدند و از زینب كبرى نیز دو فرزند به شهادت رسیدند و ام‏كلثوم هم بدون فرزند از دنیا رفت.
پس از واقعه كربلا نیز جنایتها و كشتارها نسبت‏به فرزندان پاك رسول اكرم(ص) و فاطمه(س) ادامه یافت. در زمان حجاج و بنى‏عباس كشتن علویان رسم شده بود. با همه اینها خداى متعال در نسل فاطمه(س) بركت قرار داد و آن بزرگوار را منشا خیر كثیر گردانید.
شمارى از مفسران، كلمه كوثر در سوره انا اعطیناك الكوثر را همان وجود مقدس فاطمه زهرا(س) دانسته‏اند. سیوطى در كتاب الدر المنثور در تفسیر «كوثر»، و بخارى و ابن جریر و حاكم نیشابورى از سعید بن جبیر از ابن عباس نقل كرده‏اند كه كوثر همان خیر كثیرى است كه خدا به پیامبر(ص) عنایت فرمود. در همین روایت ابو بشیر گوید به سعید به جبیر گفتم: برخى از مردم مى‏پندارند كه كوثر نهرى است در بهشت. او گفت: آن نهر هم كه در بهشت است از همان خیر كثیر است كه خدا به وى عطا كرده است.
شیخ طبرسى در مجمع البیان در تفسیر سوره كوثر مى‏نویسد: مراد از كوثر همان زیادى نسل از فاطمه(س) و اولاد رسول خداست كه آنچنان فزونى یافتند كه عددشان را نمى‏توان شماره كرد و این بركت تا قیامت ادامه خواهد یافت.
هم اكنون آمارها نشان مى‏دهد در سراسر جهان از فرزندان فاطمه(س) بیش از چهل میلیون انسان وجود دارند. (39) هم اینجا پیشنهاد مى‏شود رایانه‏هاى ثبت احوال از طریق واژه‏هاى سید، سادات، بى بى، شریفه و... آمارى از فرزندان فاطمه(س) كه هم اكنون در جمهورى اسلامى ایران زندگى مى‏كنند، جهت اثبات این حقیقت قرآنى ارائه نمایند.

محدثه

یعنى آن كه فرشتگان با او سخن گویند.
در اینكه آیا فرشتگان با غیر پیامبر هم سخن مى‏گویند و از غیر پیامبر كس دیگرى مى‏تواند آنان را ببیند یا صدایشان را بشنود در اخبار و تفاسیر شیعه و سنى مطالبى نقل كرده‏اند. در آیاتى از قرآن بدین موضوع پرداخته شده است. خداى متعال در قرآن كریم درباره وجود مقدس حضرت مریم مى‏فرماید: او با فرشته الهى دیدار كرد و سخن گفت. در سوره آل عمران آیه 42 آمده است كه: فرشتگان با مریم سخن گفتند و به وى خبر دادند كه خداوند او را پاك گردانیده و بر همه زنان برترى بخشیده است.
روایتى چنین نقل شده است: مردى به نام اسحاق بن جعفر گوید: از امام صادق(ع) شنیدم كه فرمود: فاطمه را محدثه نامیده‏اند زیرا فرشتگان پیوسته بر او از آسمان فرود مى‏آمدند و چنانكه مریم دختر عمران را ندا مى‏كردند او را همسخن خویش قرار مى‏دادند و به وى مى‏گفتند: اى فاطمه، ان الله اصطفیك و طهرك و اصطفیك على نساء العالمین یا مریم اقنتى لربك و اسجدى و اركعى مع الراكعین. (40)
یعنى اى فاطمه، خداى تعالى تو را برگزیده و پاكت گرداند و بر همه زنان عالم برترى بخشید. اى فاطمه، پروردگارت را فرمانبردار باش و سجده كن و با ركوع كنندگان ركوع نما.
اما اینكه فرشتگان جز این در باره چه با حضرتش سخن مى‏گفتند احادیث چنین است: آنان از حوادث آینده و پادشاهانى كه در زمین حكومت‏خواهند كرد و بسیارى از احكام الهى، براى آن بانو سخن مى‏گفتند و به تقاضاى حضرت، امیرالمؤمنین على(ع) آن مطالب را مى‏نگاشت تا آن كه كتابى بزرگ گردید و به مصحف فاطمه(س) خوانده شد. (41)
والاترین حدیث در مقام طهارت حضرت زهرا(س) حدیث‏شریف كساء است كه شیعه و سنى با دهها سند صحت آن را تاییدكرده‏اند.
امام صادق(ع) به ابوبصیر فرمود: مصحف فاطمه(س) نزد ماست و مردم نمى‏دانند كه این مصحف چیست آن مصحف از نظر حجم سه برابر این قرآن است‏حال آنكه یك كلمه از این قرآن شما در این مصحف نیست. بلكه مندرجات آن عبارت از امورى است كه پروردگار بزرگ بر مادرمان زهرا(س) املا و وحى فرمود. (42)

مرضیه (43)

آن كه خداوند پیوسته از او و كردارش راضى است.
از آنجا كه آن حضرت معصوم است و آیه تطهیر شامل اوست، آنچه مى‏كند همان خواسته الهى است. اگر او از چیزى خرسند باشد نشان خرسندى خداست و در صورتى كه نسبت‏به كسى یا عملى ناخرسند باشد دلیل مبغوض بودن آن چیز یا كس نزد خداست.
رسول اكرم(ص) درباره او فرمود: «آن كه فاطمه را بیازارد مرا آزرده ساخته و كسى كه مرا آزار رساند خداوند را ناخرسند و آزرده ساخته است. و این همان فرموده الهى است كه: ان الذین یوذون الله و رسوله (44) (كسانى كه خدا و پیامبرش را بیازارند پروردگار در دنیا و آخرت آنها را لعنت مى‏كند و از رحمت‏خود دور مى‏سازد ...)» (45)
نیز فرمود: اى فاطمه، خداوند همانا
به غضب تو غضب مى‏كند و به رضایتت‏خشنود مى‏شود. (46)

مریم كبرى (47)

(مریم بزرگ)
مقام وى در نزد مسلمانان والاتر از مقامى است كه حضرت مریم(س) در نزد مسیحیان دارد. در این باره دهها روایت وجود دارد، از جمله آنكه رسول خدا(ص) فرمود: مریم ارجمندترین بانوى زمان خویش بود و فاطمه ارجمندترین بانوى همه زمانهاست. (48)

منصوره

(یارى شده از سوى پروردگار)
در تفسیر فرات كوفى، روایتى از حضرت رسول خدا(ص) چنین نقل شده است كه روزى در جمع یاران خود فرمود: مى‏دانید فاطمه چگونه آفریده شده است؟ آنان گفتند خدا و رسولش به این امر داناترند.
فرمود: فاطمه از بشر نیست. از حوریانى است‏شبیه بشر و از عرق و پر جبرئیل آفریده شده است.
گفتند: اى رسول خدا، درك این سخنان براى ما دشوار است. نخست فرمودید: او حوریه‏اى است‏بشر مانند و آنگاه فرمودید از عرق و پر جبرئیل!
مریم ارجمندترین بانوى زمان خویش بود و فاطمه ارجمندترین بانوى همه زمانهاست.
پیامبر(ص) فرمود: حال توضیح خواهم داد. زمانى پروردگارم سیبى از بهشت‏به وسیله جبرئیل علیه السلام برایم هدیه فرستاد. هنگامى كه جبرئیل آن را مى‏آورد به سینه‏اش چسبانده بود و سیب همچون بدن جبرئیل عرق كرده بود. آن دو عرق به هم در آمیخت و ضمن حدیث طولانى آمده كه جبرئیل براى پیامبر سیبى آورد و گفت: اى محمد، آن را بخور. گفت: اى دوست من جبرئیل، هدیه خدایم را بخورم؟ گفت: آرى. چون به خوردن آن امر شد آن را خورد ولى با تعجب دید نورى از آن برخاست كه وى را بسیار شگفت زده كرد. جبرئیل گفت: اى رسول خدا، آن را فاطمه وجودى از نور است و انوار او تا ابد آفاق زندگى بشریت را روشن مى‏سازد.
سلام خدا و فرشتگان و همه پاكان بر او، روز ولادت و روز شهادتش و تا قیام قیامت.
بخور كه آن نور وجود «منصوره‏» است كه در زمین فاطمه نامیده مى‏شود. گفتم اى جبرئیل، منصوره كیست؟ گفت‏بانویى از صلب تو بیرون آید و اسمش در آسمان منصوره و در زمین فاطمه باشد! (49)

نوریه (50)

فاطمه وجودى از نور است و انوار او تا ابد آفاق زندگى بشریت را روشن مى‏سازد.
سلام خدا و فرشتگان و همه پاكان بر او، روز ولادت و روز شهادتش و تا قیام قیامت.

پى‏نوشتها:

1- سوره مریم، آیه 5 تا7.
2- امالى صدوق، ص‏474، ح‏18; علل الشرایع، ج‏1، ص‏178، ح‏3; خصال، ص‏414، ح‏3; دلائل الامامه، ص‏10; بحارالانوار، ج‏43، ص‏10، ح‏1.
3- بحارالانوار، ج‏43، ص‏16.
4- ر. ك: تاریخ بغداد، خطیب بغدادى، ج‏1، ص‏316; مناقب خوارزمى، ص‏229.
5- المناقب، ج‏3، ص‏132; بحارالانوار، ج‏43، ص‏16; اسدالغابة، ج‏5، ص‏520.
6- العوالم، ج‏6، ص‏37.
7- كشف الغمة، ج‏2، ص‏88; الاصابة، ج‏4، ص‏365.
8- زندگانى حضرت فاطمه زهرا ... ، سید هاشم رسولى محلاتى، ص‏14 و15.
9- بحارالانوار، ج‏43، ص‏16; المناقب، ج‏3، ص‏132.
10- المناقب، ج‏3، ص‏132; بحارالانوار، ج‏43، ص‏16.
11- نیز ر. ك ... معانى الاخبار، ص‏54; علل الشرایع، ص‏181; ینابیع المودة، قندوزى، ص‏260.
12- المناقب، ج‏3، ص‏110; بحارالانوار، ج‏43، ص‏16.
13و14 - بحارالانوار، ج‏43، ص‏16.
15- المناقب، ج‏3، ص‏133; العوالم، ج‏6، ص‏24.
16- تفسیر فرات كوفى، ص‏119; بحارالانوار، ج‏43، ص‏18.
17- بحارالانوار، ج‏43، ص‏16.
18- سوره مریم، آیه‏19.
19- سوره كهف، آیه 75.
20- سوره شمس، آیه 10.
21- بحارالانوار، ج‏43، ص‏16.
22- امالى، ص‏245، حدیث 12; بحارالانوار، ج‏43، ص‏22.
23- عوالم العلوم، ج‏6، ص‏46.
24- همان، ص‏45.
25- ر. ك: لسان العرب و تاج العروس.
26- سوره نساء، آیه 68.
27- مستدرك حاكم، ج‏3، ص‏150; حلیة الاولیاء، ابونعیم، ج‏2، ص‏41.
28- مراجعه شود به كتابهاى ذیل: تاریخ خطیب بغدادى، ج‏10; تفسیر كشاف زمخشرى، ج‏1، ص‏193; اسدالغابة، ابن اثیر، ج‏2، ص‏12; تذكرة الائمة، سبط ابن جوزى، ص‏244; درالمنثور، ابوبكر سیوطى، ج‏5، ص‏198; خصائص الكبرى، ج‏2، ص‏264.
29- وسائل الشیعه، ج‏1، ص.
30- درباره اسناد حدیث‏شریف كساء، كتاب جداگانه موجود است.
31- ر. ك ... فاطمه زهرا از ولادت تا شهادت (ترجمه)، ص‏123.
32- بحارالانوار، ج‏43، ص‏13.
33- همان.
34- همان، ص‏14.
35- همان، ص‏15.
36- بحارالانوار، ج‏43، ص‏18 و19.
37- همان، ص‏10.
38- وسائل الشیعه، ج‏14، ص.
39- ر. ك: فاطمه زهرا از ولادت تا شهادت (ترجمه)، ص‏75 - 85.
40- سوره آل عمران، آیه 42 و43.
41- ر. ك: بحارالانوار، ج‏43.
42- بحارالانوار، ج‏43. نیز: فاطمه زهرا از ولادت تا شهادت (ترجمه)، ص‏111.
43- بحارالانوار، ج‏43، ص‏16.
44- سوره احزاب، آیه‏57.
45- العوالم، ج‏6، ص‏52.
46- همان، ص‏55; كشف الغمة، ج‏1، ص‏458; بحارالانوار، ج‏43، ص‏53.
47- بحارالانوار، ج‏43، ص‏16.
48- ر. ك: العوالم، ج‏6، ص‏44 - 51.
49- عوالم، ج‏6، ص‏35 و36.
50- المناقب، ج‏3، ص‏133.

منبع: ماهنامه كوثر

دوشنبه 4/2/1391 - 19:49
اهل بیت
نویسنده:عباس كوثرى
«بسم الله الرحمن الرحیم. انا اعطیناك الكوثر، فصل لربك وانحر. ان شانئك هو الابتر»
معنویت قدسى فاطمه(س) در قرآن كریم، جلوه‏اى تام یافته. جمال معنوى و اوج پاكى و عصمتش، در آیه تطهیر، (1) درخشش انسان كامل را متجلى ساخت، آیه مباهله (2) شاهدى بر شكوهمندى و قدر و جلالتش شد.
و سوره «هل اتى‏» (3) جلوه‏اى از مروت و ایثار فاطمه(س) را همراه با عارفانه‏ترین زمزمه هستى - «على حبه‏» - تجسمى زیبا بخشید.
این جویبارهاى فضیلت‏به هم پیوند خورد و در سوره «كوثر» مجموعه‏اى دل‏انگیز از زیباییها و اصالتها را رقم زد و آن را به عنوان، هدیه‏اى الهى، تقدیم رسول خاتم(ص) كرد، زیرا فاطمه(س) یكى از مظاهر فیض مداوم و جریان پر بركت‏حركت محمدى است كه استمرار آن را با ذریه خویش تضمین كرد.
در این راستا نگاهى به سوره كوثر داریم:
الف: جلوه‏هاى اعجاز در سوره كوثر; آنان كه اهل ذوق و ادب و آشناى با آهنگ كلمات هستند و معانى زیبا و معارف بلند را درك مى‏كنند سوره‏هاى قرآن را آنچنان پرجاذبه و دلربا احساس مى‏كنند كه خضوع و فروتنى خویش را در مقابل این اعجاز بزرگ اعلام داشته و اسلام را به عنوان دین و برنامه زندگى خویش برمى‏گزینند.
همین آهنگ زیبا و دلنشین قرآن در نظم و نسق زیباى كلمات سوره كوثر جلوه غیر قابل تقلید یافته است; بویژه كه پایان هر آیه به راء ماقبل مفتوح در كلمات - الكوثر - و انحر - ابتر - روح هنرمند را به وجد و شوق آورده و او را به دنیاى زیباى تركیب كلمات رهنمون مى‏گردد. یكى از مفسرین در این باره مى‏نویسد: مخارج صوتى حروف، حركات، تركیبات و فواصل این سوره، آهنگ و ایقاعات خاص و وصف ناپذیرى دارد. هر آیه داراى دو ایقاع (4) است كه از حروف هم مخرج و قریب المخرج «ا، ن، ك، ل‏» متصل و منفصل و فواصل راء ماقبل فتحه، تركیب یافته كه از مجموع آنها آهنگ یكنواخت‏بر مى‏آید، آیه اول با حركت كسره و نون مشدد و فتحه‏ها و سكونهاى متعالى آمده كه حركت اعطاء را از مبدء تا نهایت مى‏نمایاند.
صداى حروف و حركات متنوع آیه دو، بیانگر دو امر متوالى است ... اوزان و كلمات خاص این سوره: اعطیناك، الكوثر، انحر، شانئ، الابتر است. معانى عالى و پیشگویى قاطع را كه در آیه كوتاه این سوره آمده و در آهنگ حروف و حركات و كلمات خاص و متقارب و متقابل نمودار شده است، نه آنطور كه هست مى‏توان دریافت و نه وصف نمود و خود سرچشمه كوثر و نشانه كلام برتر و به عجز آوردن بشر است. (5)
اعجاز قرآن در سوره كوثر نه تنها در موزون بودن كلمات و تركیب زیباى آن نهفته است‏بلكه با پیشگویى درست از آینده، جلوه‏اى دیگر از اعجاز را فراراه حق جویان قرار داده است. با استخدام كلمات غنى و برخوردار از معانى بلند آنچنان به سوره كوثر استحكام بخشیده، كه مجال ظهور و مقاومت هر گونه معارضه‏اى را از بین برده است و اگر كسى به این كار دست زد نه تنها بر آن خدشه‏اى وارد نساخته بلكه بر رونق آن نیز افزوده است. نمونه آن را در كار یكى از مزدوران استكبار در كتاب «حسن الایجاز» (6) «حویش‏» مشاهده مى‏نماییم. نویسنده به گمان خود به مقابله با سوره «كوثر» برخاسته و معارضه خویش را این چنین آورده است: «انا اعطیناك الجواهر فصل لربك و جاهر - ولا تعتمد قول ساحر; ما به تو زر و زیور دادیم، پس براى پروردگار خویش نماز بگزار و آن را آشكار كن و به سخن جادوگر اعتماد نكن.»
اولین سؤالى كه براى هر فرد پیش مى‏آید این است كه; این چه نوع مقابله و معارضه‏اى است كه بیشترین الفاظ را از خود سوره كوثر انتخاب كرده است و فقط به جایگزینى بعضى الفاظ بسنده كرده است؟ آیا همانندى یك اثر زیبا این گونه است كه عبارات آن اثر با تغییرات اندك ذكر نشود؟ علاوه اینكه تاكید آورده شده در جمله «انا اعطیناك‏» كه لفظ «انا» و «نا» و آوردن فعل ماضى گواه آن است مى‏بایست‏بیانگر امرى باشد كه از اهمیت فراوانى برخوردار است. هر انسان اندیشمند و متفكر این را به خوبى مى‏فهمد كه نعمتهاى مهمترى مانند عقل، ایمان و حیات با این تاكید و اهتمام سازگارى و تناسب تام دارد و آوردن زر و زیور تنها به خاطر همان روحیه بندگى و پویندگى در مقابل جواهرات است كه از بین همه نعمتها به آن اهتمام ورزیده است. (7) سوره كوثر جداى از كوتاهى عبارات، از مضامین بلند و معارف زیبایى برخوردار است و این معجزه و سند نبوت پیامبر گرامى(ص)براى همیشه‏در تاریخ‏از مردم خواسته است كه اگر مى‏توانند یك سوره هر چند به كوتاهى سوره كوثر، بیاورند.
سوره كوثر با این جمله آغاز مى‏شود «انا اعطیناك الكوثر». سؤالى كه مطرح است این است كه چگونه عطاى خداوندى به صورت جمع، ما، آورده شده است؟ با این كه خداوند متعال یگانه یكتاست و همه نعمتها از او سرچشمه گرفته است‏براى این تعبیر كه نظیر آن در سوره‏هاى دیگر از جمله سوره قدر «ما قرآن را در شب قدر فرو فرستادیم‏»فخر رازى، از علماى اهل سنت، در تفسیر خود مى‏نویسد: سومین نظر در معناى كوثر این است كه منظور از آن فرزندان آن حضرت است، و این به آن جهت است كه; این سوره در رد كسانى نازل شده است كه از آن حضرت به خاطر نداشتن فرزندان عیبجویى‏مى‏كردند.
مشاهده مى‏شود، دو جواب داده شده است: 1 - تعبیر جمع به خاطر عظمت دادن به او است و اینكه مورد، كوثر، ذكر شده است، نشان دهنده اهتمام فوق‏العاده خداوند است.
2 - جهان مبتنى بر نظام علت و معلول و اسباب و مسببات است; چنانكه در حدیثى از امام صادق(ع) مى‏خوانیم: «ابى الله ان یجرى الاشیاء الا بالاسباب‏» اراده‏اى الهى بر این قرار گرفته است كه امور جهان جز به اسباب خود جریان نیابد. (8) و چون علل و اسباب به اذن الهى دست اندر كار این عطیه الهى بوده است، در اشاره به آن جمع آورده شده است. فخر رازى در این زمینه مى‏نویسد: «فلا یمكن حمله على الجمع الا اذا ارید ان هذه العطیه مما سعى فى تحصیلها الملائكة وجبریل و میكائیل والانبیاء المتقدمون...» نمى‏توان این آیه را «انا اعطیناك‏» جمع دانست; مگر اینكه بگوییم این بخشش از امورى است كه در به دست آوردن آن ملائكه و جبرئیل و میكائیل و انبیاء پیشین سعى و تلاش داشته‏اند. (9)
ب: معناى كوثر: مرحوم طبرسى در معناى لغوى «كوثر» مى‏نویسد: «الكوثر، فوعل من الكثرة و هو الشئ الذى من شانه الكثرة و الكوثر، الخیر الكثیر» كوثر صفت مبالغه و وزن فوعل را دارد و بر گرفته از كثرت است و آن عبارت از چیزى است كه; شایستگى و زیادى را داشته باشد و منظور از آن خیر فراوان است. (10)
بیضاوى، از دیگر مفسرین اهل سنت، نیز زیادى فرزندان و پیروان را در شمار معانى كوثر ذكر مى‏كند.
ج: مظاهر و جلوه‏هاى كوثرى: خیر فراوان در این آیه به امور مختلفى از جمله: قرآن، نبوت، چشمه‏اى در بهشت، علماء، زیادى فرزندان، حوضى در بهشت، حكمت و شفاعت تفسیر شده است. (11)
هیچ كدام از این معانى با یكدیگر منافاتى ندارند، زیرا همه بیانگر همان مضمون متعالى كوثر و خیر فراوانند. نكته در خور توجه این است كه این زیادى فرزندان و نسل پیامبر(ص) كه از چشمه‏سار فاطمه(س) جوشیده است، در میان دیگر معانى از درخشش و جلوه بیشترى برخوردار است. برخى از شواهد و قرائنى كه آن را تایید مى‏كند عبارتند از:
الف. شان نزول سوره: مفسرین از شیعه و اهل سنت در شان نزول این سوره این گونه نگاشته‏اند كه; عاص بن‏وائل سهمى جلوى یكى از درهاى مسجد الحرام بنام باب بنى السهم با رسول گرامى اسلام ملاقات كرد و با آن حضرت به گفتگو پرداخت. قریشى‏ها كه شاهد این منظره بودند از او سؤال كردند: با چه شخصى سخن مى‏گفتى؟ او با عبارات بیشرمانه گفت‏با ابتر.
این جواب به آن جهت‏بود كه عبدالله، آخرین فرزند پسر آن بزرگوار، زندگى را بدرود گفته بود. و عرب جاهلى كسانى را كه داراى فرزند پسر نباشد «ابتر» قلمداد مى‏كردند زیرا تنها راه استمرار اهداف فرد را در وجود پسر مى‏دانستند. (12) در نتیجه، این شان نزول متناسب با سرزنش آنان خواهد بود.
در این باره فخر رازى، از علماى اهل سنت، در تفسیر خود مى‏نویسد: «سومین نظر در معناى كوثر این است كه منظور از آن فرزندان آن حضرت است و این به آن جهت است كه; این سوره در رد كسانى نازل شده است كه از آن حضرت به خاطر نداشتن فرزندان عیبجویى مى‏كردند كه در این صورت معناى آن این است كه خداوند ترا فرزندان و نسلى عطا مى‏كند كه در طول تاریخ برقرار خواهند ماند سپس مى‏گوید: ببین كه چقدر انسانها از اهل‏بیت پیامبر(ص) به شهادت رسیده‏اند اما جهان همچنان شاهد رونق فزاینده آنان است آنگاه بنگر كه چه تعداد از بزرگان اندیشمند مانند امام باقر، امام صادق، امام كاظم، امام رضا «علیهم الصلوة و السلام‏» و محمد نفس زكیه در میان آنها جلوه‏گر شده است‏» (13) .
علامه آلوسى بغدادى در تفسیر روح المعانى مى‏نویسد: مى‏توان یكى از معانى كوثر را زیادى فرزندان رسول گرامى اسلام(ص) دانست زیرا كه; عیبجویى دشمنان در ارتباط با فقدان فرزند آن حضرت بوده است. سپس مى‏گوید: این‏چنین است كه فرزندان رسول گرامى اسلام سراسر گیتى را فرا گرفته‏اند. (14)
بیضاوى، از دیگر مفسرین اهل سنت، نیز زیادى فرزندان و پیروان را در شمار معانى كوثر ذكر مى‏كند. (15)
در میان مفسرین شیعه، مرحوم طبرسى در مجمع البیان و علامه طباطبایى در المیزان مخاطبان خود را به این معنا توجه داده‏اند. در تفسیر المیزان در این باره به خوبى استدلال شده است.
ب: دومین شاهد بر اینكه در كوثر معناى فرزندان فراوان منظور شده، ذیل سوره شریفه است كه مى‏فرماید: «ان شانئك هو الابتر.» محققا دشمن تو بى‏دنباله است; زیرا كه ظاهر كلمه ابتر، عبارت از قطع نسل و بى‏فرزندى است چنانكه شان نزول سوره آن را تایید مى‏كند و یا دلیلى بر انحصار به یكى از موارد آن مثل جدا شدن از خیرات ... است.
و یا از قوم خود نخواهد دانست و بیانگر هرگونه انقطاع و جدا شدن مى‏باشد در هر صورت بدون دنباله بودن از نظر فرزند، در معناى ابتر ملاحظه شده است كه خود دلیلى بر این است كه در كوثر معنایى مقابل آن ارائه شده است; یكى وجود فرزندان بسیار است كه به پیامبر(ص) اعلام مى‏دارد كه: اى پیامبر ما به تو خیر فراوان از جمله فرزندان بسیار دادیم و دشمن تو براى همیشه تاریخ از تمامى نیكیها و از نسل و فرزندان منقطع و جدا خواهد بود و از آنجا كه بستر كوثر و جریان پرفیض و مداوم، در وجود مقدس حضرت صدیقه طاهره فاطمه(س) قرار دارد، به عظمت این سرچشمه خیرات و وجود با بركت‏بیشتر مى‏توان پى برد. وجود مقدسى كه نعمت‏بزرگ الهى و استمرار فرزندان رسول گرامى اسلام(ص) به وسیله او تحقق یافت، تا شخصیت زن را در ابعاد معنوى و اجتماعى جلوه بیشترى بخشیده تا هیچ فردى به خود اجازه ندهد كه فرزندش را تنها به خاطر جنسیت مورد تحقیر قرار دهد زیرا كه الگوى زن مسلمان فاطمه(س) است. همان بزرگوارى كه حلقه پیوند شكوهمند رسالت و امامت گشت و زیباترین جلوه‏هاى انسانى معنوى را در خویش متجلى ساخت.
مكتب فاطمه(س) مجموعه‏اى از فضایل انسانى و منظومه‏اى از گلواژه‏هاى نیك زیستن است كه در هسته مركزى آن پیامبر قرار گرفته است و فرزندان معصومش، اقمار این منظومه‏اند. جهان امروز به همان مقدار نیازمند به آرمانهاى فاطمى است، كه جامعه دیروزجاهلى.
سوره كوثر خود گواه این مطلب است كه تبار و ذریه پیامبر گرامى(ص) از دختر گرانمایه‏اش فاطمه(س) استمرار مى‏یابد; چنانكه مرحوم علامه طباطبائى (16) به آن توجه داده است. البته این معنا را در آیات دیگر به صورت آشكارترى مى‏توان دید. همچنین به دو نمونه آن در مناظره امام موسى بن‏جعفر(ع) با هارون الرشید تصریح شده است زمانى هارون الرشید از امام موسى بن‏جعفر(ع)، پرسید: چگونه شما مى‏گویید ما از فرزندان پیامبریم، با اینكه به جاى ماندن نسل از پسر است نه دختر و شما فرزندان دختر او هستید؟ حضرت در جواب او، آیه‏اى از سوره انعام را خواند: «و من ذریته داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسى و هرون وكذلك نجزى المحسنین و زكریا و یحیى و عیسى و الیاس كل من الصالحین‏» و هدایت نمودیم - از فرزندان او، نوح یا ابراهیم، داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسى و هارون و اینگونه نیكوكاران را جزا مى‏دهیم و زكریا و یحیى و عیسى و الیاس را كه همه از شایستگان بودند. (17) آنگاه حضرت از هارون‏الرشید پرسید: پدر عیسى كیست، كه به وسیله آن از فرزندان نوح «یا ابراهیم‏» بشمار آمده است؟ هارون گفت: عیسى پدرى نداشت. امام بى‏درنگ فرمود: همانگونه كه خداوند عیسى را بوسیله مریم از فرزندان انبیاء محسوب داشته است، ما نیز به پیامبر اسلام از طریق مادرمان فاطمه(س) انتساب پیدا كرده‏ایم و از فرزندان آن حضرت هستیم. آنگاه حضرت آیه شریفه مباهله را تلاوت كرد: «فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائكم ...» و فرمود: هیچ كس ادعا نكرده است كه: در موقع مباهله و نفرین بر مسیحیان پیامبر غیر از على بن ابیطالب و فاطمه و حسن و حسین،: در زیر كساء (عبا) داخل كرده باشد. به این ترتیب مشخص مى‏شود منظور از ابنائنا، پسران ما، حسن و حسین‏اند كه خداوند آنها را پسران رسول خود خوانده است. (18)
بهره‏اى كه از این سوره نورانى باید براى امروزمان برداریم این است كه: راه نجات جامعه انسانى در بازگشت‏به چشمه‏سار جوشان و استفاده از بركات فراوان آن است، كه در مجموعه‏اى از الگوهاى متعالى تجلى یافته است.
اگر فاطمه(س) براى زن معاصر امروزین بهترین الگو است‏بدان جهت است كه مكتب فاطمه(س) مجموعه‏اى از فضایل انسانى و منظومه‏اى از گلواژه‏هاى نیك زیستن است كه در هسته مركزى آن پیامبر قرار گرفته است و فرزندان معصومش، اقمار این منظومه‏اند. جهان امروز به همان مقدار نیازمند به آرمانهاى فاطمى است، كه جامعه دیروز جاهلى. زیرا كه اصول حاكم بر نظام جاهلى قدیم، در شكلهاى جدیدتر ارائه شده است و جاهلیت جدیدى را در قالب نظام‏هاى غربى و الحادى ترسیم كرده است. نظام خانواده استحكام و اصالت‏خویش را از دست داده و زن به صورت یك شى‏ء و بازیچه بازارهاى تبلیغاتى درآمده و آزادى زن در برهنگى و جلوه‏گرى او تجسم یافته است.
اینجاست كه زن امروز نیازمند اسوه‏هایى است كه با تكیه بر ارزشهاى راستین الهى او را به كوثر آگاهى و ایمان و آزادى راستین رهنمون شود.
نى تو اعطیناك كوثر خوانده‏اى پس چرا خشكى و تشنه مانده‏اى یا مگر فرعونى و كوثر چو نیل بر تو خون گشته است و ناخوش اى علیل توبه كن بیزار شو از هر عدو كو ندارد آب كوثر در گلو هر كه را دیدى ز كوثر سرخ رو او محمد(ص) خوست‏با او گیر خو هر كه را دیدى ز كوثر خشك لب دشمنش میدار همچون مرگ و تب
«فصل لربك وانحر; پس براى پروردگارت نماز گزار و نحر كن.» سپاسگزارى و كرنش به آستان الهى از وظایف مهمى است كه عقل هر انسان برایش مقرر مى‏دارد. سرشت انسانها مبتنى بر قدردانى از فردى است كه به او نیكى كرده است و از آنجا كه تمامى نعمتها از جانب خداوند به انسان ارزانى شده است، سپاسگزارى از او جلوه دیگرى به خود مى‏گیرد كه در این سوره مباركه در نماز و «نحر» تجسم یافته است.
هر معنایى كه در «نحر» منظور باشد چه قربانى كردن شتر و چه بالا بردن دو دست تا روبروى گلوگاه و یا جلو آوردن روى سینه - به هنگام تكبیرهاى نماز، همه نشانه سپاسگزارى از نعمتهاى خداوند است و نماز و نحر در صورتى مى‏تواند اعلام سپاس باشد كه فقط براى خدا و در جهت پروردگار جهان باشد.
«ان شانئك هو الابتر.» به یقین دشمن تو بى‏دنبال و بى‏خیر است. یكى از جلوه‏هاى اعجاز قرآن، خبرهاى غیبى و پیشگوییهاى قاطع و انطباق آن با واقعیتها است و به روشنى موارد زیادى را در آیات قرآنى مى‏توان یافت. از جمله; داستان پیشگویى پیروزى رو میان بر ایرانیان، پس از آنكه آنها مغلوب ایرانیان گشتند و آن را نه سال قبل پیش‏بینى كرد و به همانگونه نیز تحقق یافت‏خداوند متعال در قرآن كریم فرمود: «غلبت الروم فى ادنى الارض وهم من بعد غلبهم سیغلبون فى بضع سنین‏» رومیان مغلوب شدند در جنگى كه به نزدیكتر زمین واقع شد و آنها پس از مغلوب شدن به زودى بر فارسها با ر دیگر غلبه خواهند كرد. (19) و در آیه‏اى دیگر پیروزى مسلمین در جنگ بدر را پیش‏بینى كرد و فرمود: «سیهزم الجمع و یولون الدبر» به زودى آن جماعت «در بدر» شكست‏خورده و به جنگ پشت كنند. (20)
جهت تحقیق بیشتر مى‏توان به تفسیر البیان اثر آیة‏الله خوئى (21) و المیزان نوشته علامه طباطبائى (22) مراجعه كرد.
سومین پیش‏بینى مربوط به آیه شریفه «ان شانئك هو الابتر» است. دشمن كه از سر غرور و نخوت به زیادى تعداد و فرزندان خویش مى‏بالید و مسلمین را ناچیز مى‏انگاشت و به خصوص بعد از فوت فرزند رسول گرامى اسلام، كار را تمام شده تلقى كرد و گمان برد پیام و رسالت پیامبر در میان انبوه حوادث تاریخ به فراموشى سپرده خواهد شد. در این هنگام قرآن كریم پیشگویى كرد كه دین تو جهانگیر خواهد شد و كار دشمنان به نافرجامى و تباهى خواهد كشید و امروزه كه پس از چهارده قرن حضور سرافراز اسلام را در جهان مشاهده مى‏كنیم درخشش اعجاز این سوره را هر چه بیشتر حس كرده و آن را به عنوان نشانه صدق دیگرى بر رسالت نبى گرامى اسلام اعلام مى‏داریم.
مصطفى را وعده كرد الطاف حق گر بمیرى تو نمیرد این سبق من كتاب و معجزت را رافعم بیش و كم كن را ز قرآن مانعم من مناره پر كنم آفاق را كور گردانم دو چشم عاق را چاكرانت‏شهرها گیرند و جاه دین تو گیرد ز ماهى تا به ماه تا قیامت‏باقیش داریم ما تو مترس از نسخ دین اى مصطفا (23)
در پرتو همین اعجاز فرزندان فاطمه(س) همچنان رونقى فزاینده یافته، سرچشمه‏اى پربركت‏شده‏اند كه هر روز بیش از گذشته در جهان مى‏درخشند و شاخسارهاى معنویت و پاكى را فرا راه حق‏جویان قرار مى‏دهند، تا آن زمان كه چهره پر فروغ حسن یار و جلوه زیباى عدل الهى حضرت بقیة الله «عجل الله تعالى فرجه الشریف‏» رخ كند و با ظهور خود كوثر فاطمى را تفسیرى تام و تمام بخشد - به امید آن روز. والسلام.

پى‏نوشتها:

1- سوره احزاب، آیه‏33.
2- آل عمران، آیه 61.
3- سوره دهر، آیه‏76.
4- ایقاع: توافق صداها - هم آهنگى نقل از كتاب «فرهنگ نوین‏» در ماده وقع.
5- پرتوى از قرآن; آیة‏الله طالقانى، بخش 2، جلد آخر، ص‏281.
6- این كتاب از چاپخانه انگلیسى، آمریكائى بولاق مصر در سال 1912 منتشر شد و مرحوم آیة‏الله خوئى در رد آن كتاب «نفحات الاعجاز» را نگاشته است. نقل از تفسیر «البیان‏» ج‏1، ص‏108، طبع پنجم.
7- براى توضیح بیشتر مراجعه شود به «البیان‏»: آیة‏الله خوئى، ج‏1، ص‏113، طبع پنجم.
8- بحارالانوار، ج‏2، كتاب العلم، ص‏90.
9- تفسیر فخر رازى، سوره كوثر، ج‏32، ص‏124.
10- مجمع البیان، سوره كوثر، ج‏5، ص‏548، كتابخانه آیة‏الله نجفى.
11- مراجعه شود به مجمع البیان، ج‏5، ص‏549 و تفسیر فخر رازى، ج‏32، ص‏124.
12- مجمع البیان، ج‏5، ص‏549 و المیزان، ج‏20، ص‏372 و درالمنثور، ج‏8، ص‏652، دارالفكر.
13- تفسیر فخر رازى، ج‏32، ص‏124.
14- روح المعانى، ج‏30، ص‏245.
15- تفسیر بیضاوى، ج‏2، ص‏626.
16- المیزان، سوره كوثر، ج‏20، ص‏371.
17- سوره انعام، آیه 84.
18- بحارالانوار، ج‏48، ص‏128.
19- سوره روم، آیه‏3.
20- سوره قمر، آیه 45.
21- البیان، ج‏1، ص‏81، طبع پنجم.
22- المیزان، ج‏1، ص‏63.
23- مثنوى مولوى، دفتر سوم، ص‏442، شماره‏1196.

منبع: ماهنامه كوثر
دوشنبه 4/2/1391 - 19:49
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته