• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 3273
تعداد نظرات : 339
زمان آخرین مطلب : 4369روز قبل
اهل بیت

پاره تن رسول خدا

در بعضی از روایات از رابطه پیامبر (ص) با اهل بیت (ع) تعبیر به وحدت در نفوس شده است كه بیانگر عمق و عظمت تقرب میان ایشان است. وقتی كه قرار شد پیامبر اسلام (ص) و علمای اهل نجران با یكدیگر مباهله كنند، پیامبر (ص) از اهل بیت گرامیش با واژه «انفسنا» یشاد كرد كه این دلیل روشنی است بر طهارت اهل بیت (ع) و نزدیكی ایشان به پیامبر اسلام (ص) «بگو بیایید ما و شما فرزندان و زنان و جانهای خود را بخوانیم و سپس (باهم) به مباهله برخیزیم. پس لعنت خدا بر دروغ گویان باد.» (آل عمران61. )
حضرت زهرا (س) از جمله اعضای مباهله حضرت رسول (ص) بود و حتی روایت شده كه این آیه در شأن ایشان نازل شده است (1) پس فاطمه، جان پیامبر (ص) و آینه انعكاس روحیات او است. از همین روست كه پیامبر در مورد زهرای مرضیه فرمود: «فاطمه پاره تن من است. كسی كه او را آزار دهد مرا آزار داده و كسی كه درباره او شك و شبهه روا دارد درباره من شك و شبهه روا داشته است.» (2) و نیز فرمود: «فاطمه پاره تن من است هر كه او را به خشم آورد مرا به خشم آورده است.» (3)
بنابراین می توان نتیجه گرفت كه معنای «پاره تن رسول الله بودن» تنها تفسیر بدنی و ظاهری ندارد بلكه در درجه اول بیانگر عمق ارتباط روحی این دو بزرگوار است كه تعبیر قرآنی «انفسنا» در آیه فوق بهترین گواه بر آن است.
درینابیع الموده نیز این روایت به صورت های گوناگون از جمله «هر كه او را خشنود سازد مرا نیز خشنود كرده است. (4) آمده است. ترمذی نیز روایت كرده كه پیغمبر (ص) فرمود: «فاطمه پاره تن من است مضطرب می كند مرا هر كه او را مضطرب سازد و مرا آزار می رساند هر كه به او آزار رساند.» (5) قندوزی حدیث فوق را صحیح دانسته است. (6)
پس فاطمه زهرا (ع) پاره ای از روح و جسم رسول خدا (ص) است و از آنجا كه خدای سبحان پیامبر را الگوی مسلمانان و بلكه الگوی انسان كامل برای تمام بشریت معرفی كرده (احزاب21. ) به طور قطع جزء و شبیه او نیز باید چنین باشد. الگو بودن فاطمه (س) در جوانب و جهات مختلف در سخنان حضرت رسول (ص) آمده است اما بی شك یكی از مهمترین مواردی كه زهرا اطهر (س) از رسول الله (ص) درس آموخته و الگوی دیگران شده ساده زیستی و عدم دلبستگی به دنیا و زخارف آن است.
مجلسی (ره) آورده است كه: «محمدبن قیس می گوید: وقتی پیامبر (ص) از سفر باز می گشت اول بار نزد فاطمه (س) می رفت و مدتی نزد او می ماند. یكبار كه از سفر بازگشت متوجه شد كه زهرا (س) النگو و گردنبند بر اعضای خود دارد و پرده ای به خانه آویزان كرده است. آثار ناراحتی در چهره پیامبر (ص) نمایان شد و از خانه بیرون رفت. فاطمه (س) النگو و گردنبند و پرده را نزد پیامبر (ص) فرستاد تا در راه خدا صرف كند. پیامبر (ص) فرمود: «فداها ابوها» (پدرش فدایش باد) و این عبارت را سه بار تكرار كرد و فرمود: «دنیا برای محمد و آل محمد نیست.» پس آنگاه برخاست و نزد فاطمه (س) رفت.» (7)
گفتیم كه فاطمه (س) پاره ای از تن و روح پیامبر (ص) بود. یك پیكر وقتی با نشاط و كامل است كه اعضایش مجموع باشند. شادی پیامبر (ص) از دیدن فاطمه (ع) یا از شنیدن سخن او از همین جا ناشی می شود. پیامبر (ص) خطاب به فاطمه (س) فرمود: «قولی لی یا ابه ! فانها احیی للقلب و ارضی للرب: به من بگو پدرم! كه این خطاب، دل را زنده تر و خداوند را خشنودتر می سازد.» (8) پیامبر (ص) نه تنها خود با فاطمه (س) اینگونه برخورد می كرد بلكه دیگران را هم به رفتار نیكو با فاطمه فرا می خواند و درود فرستادن بر فاطمه (س) را باعث ورود به بهشت می دانست. خود حضرت فاطمه در این باره فرمود: «رسول خدا (ص) به من فرمود: كسی كه برتو درود فرستد خداوند او را می آمرزد و او را در بهشت در آن جایگاهی كه هستم، به من ملحق می نماید.» (9) زیرا «درود فرستادن بر فاطمه (س)» بر پیامبر درود فرستادن است چرا كه فاطمه (س) جان و روح پیامبر عظیم الشأن است كه خود با اشاره به این امر فرمود: دخترم فاطمه (س)، سرود بانوان دو عالم از اولین و آخرین است، او پاره تن من، نور چشم من، میوه دل من و روح من است كه در وجود من می باشد.» (10)

احترام و محبت فوق العاده پیامبر (ص) به فاطمه (س)

هرچند كه والدین به تمام فرزندانشان محبت ذاتی دارند اما در مواردی ویژگیهای خاص یكی از فرزندان باعث جلب توجه بیش از حد والدین به جانب او می شود. این مسأله وقتی اهمیت فزاینده ای پیدا می كند كه درخصوص فرزندی كه الگوی مناسب دینداری است سنجیده شود. علاوه بر محبت و احترام، امكانات حفاظتی برای چنین فرزندی به هیچ وجه قابل مقایسه با سایرین نیست. چنانكه حضرت یعقوب (ع) نسبت به یوسف صدیق (ع) چنین برخوردی داشت.
اینجاست كه به اهمیت رابطه ویژه پیامبر (ص) با فاطمه زهرا (س) پی می بریم و فلسفه احترام و محبت خاص آن حضرت به دخت گرامیش را به دست می آوریم و به این نتیجه می رسیم كه احترام زایدالوصف رسول خدا (ص) نسبت به زهرای اطهر (ع) بی دلیل نیست بلكه از پشتوانه های قوی برخوردار است.
از عایشه نقل كرده اند: «فاطمه هرگاه بر رسول خدا (ص) وارد می شد ]پیامبر (ص) [ به احترام او از جایش بر می خاست و سرفاطمه (ع) را می بوسید و او را بر جای خود می نشاند و هرگاه پیامبر نزد فاطمه (ع) می رفت تا او را ملاقات كند با یكدیگر روبوسی می كردند و كنار هم می نشستند.» (11)
رسول خدا هرگاه مسافرت می كرد آخرین نفری كه با او خداحافظی می كرد فاطمه زهرا (ع) بود و هرگاه از سفر باز می گشت، اول كسی كه با او دیدار می كرد فاطمه (ع) بود.
روزی علی (ع) از پیامبر (ص) سؤال كرد: «آیا من نزد تو دوست داشتنی ترم یا فاطمه (ع) ؟ حضرت جواب داد تو نزد من عزیزتری و فاطمه دوست داشتنی تر.» (12) ابوالحق ثعلبی از جمیع بن عمیر روایت می كند كه عمه ام از عایشه پرسید: «دوست ترین كس نزد پیامبر خدا كیست؟ گفت: فاطمه» (13) در برخی روایات آمده كه فاطمه (ع) شبیه ترین كس به پیامبر (ص) بود و در ظاهر و باطن اوصاف آن حضرت را به ارث برده بود. «در كتاب مشكات از عایشه روایت شده كه گفت هیچ كسی را از حیث وقار و حالت و نحوه راه رفتن و جرأت شبیه تر از فاطمه (ع) به پیامبر (ص) ندیدم. و در روایت دیگر آمده كه هیچ كس از نظر نحوه سخن گفتن شبیه تر از فاطمه (ع) به پیامبر (ص) نیست. هر وقت فاطمه (ع) بر پیامبر (ص) وارد می شد آن حضرت به احترام او برمی خاست و دست فاطمه (ع) را گرفته و می بوسید و او را در جای خود می نشانید.» (14) و نیز از عایشه روایت شده كه گفت: «وقتی رسول اكرم از مسافرت بر می گشت گودی گلوی فاطمه (ع) را می بوسید و می فرمود بوی بهشت از آن به مشام می رسد.» (15) و نیز آمده است كه: «پیامبر (ص) آن قدر صورت و سینه فاطمه را می بوسید كه یكی از همسران ایشان بر این امر اعتراض كرد. پیامبر در جواب او فرمود: چرا چنین نكنم و حال آنكه از او رایحه بهشت را می بویم و او حوری انسان گونه است.» (16)

فلسفه محبت پیغمبر به فاطمه (س)

در اینجا این سؤال مطرح می شود كه رمز و فلسفه این همه محبت پیامبر (ص) به دخترش چه بوده است؟ در یك عبارت كوتاه می توان به این سؤال پاسخ داد و آن اینكه فاطمه اگر چه دختر است اما به عنوان وارث مفاخر خاندان صاحب ارزش های نیاكان خویش ادامه شجره تبار و اعتبار پدر، و جانشین «پسر» می شود. او بدین ترتیب «ابتر» گویان را ابتر می سازد و برای پدر گرامیش كوثر می شود.
اینگونه است كه تاریخ از رفتار محمد (ص) با دختر كوچكش در شگفت است و از نوع سخن گفتن با او و ستایشهای غیرعادی اش از او ابراز حیرت می كند. از طرفی فاطمه (ع) نیز ارادت ویژه ای به پیامبر (ص) ابراز می دارد. همین است كه خانه فاطمه (ع) و خانه پیامبر اسلام (ص) در كنار یكدیگر است. فاطمه (ع) تنها كسی است كه با همسرش علی (ع)، در مسجد پیامبر (ص)، با او همخانه می شود. این دو خانه را یك خلوت دو متری از هم جدا می كند و دو پنجره روبروی هم، خانه محمد (ص) و فاطمه (ع) را به هم باز می كند. هر صبح پدر دریچه را می گشاید و به دختر كوچكش سلام می دهد. و دختر نیز همین علاقه مندی را از خود نشان می دهد. راویان احادیث، ابراز ارادت و نیز سختی فراق پیامبر (ص) برای فاطمه (ع) را اینچنین بیان كرده اند: به هنگام احتضار، پیامبر (ص) در گوشی به فاطمه سخنی می گوید كه باعث گریه آن حضرت می شود و باز سخن دیگری می گوید اسباب خوشحالی زهرای مرضیه (ع) را فراهم می آورد. بنا به نقل راویان، اولی خبر رحلت پیامبر (ص) و دومی خبر پیوستن فاطمه (ع) پس از مدت اندكی به پیامبر (ص) بوده است.
به هر حال «پیامبر (ص) حضرت فاطمه (ع) را بسیار دوست می داشت. به طوری كه چنین دوستی میان پدر و دختر سابقه نداشته است زیرا این محبت، آمیخته به احترام و بزرگداشت بود. این محبت ]فقط[ برخاسته از عاطفه پیامبر (ص) نسبت به دخترش نبود بلكه آن حضرت به فاطمه (س) به دیده بزرگی و احترام می نگریست زیرا فاطمه (س) از مواهب و مزایایی برخوردار بود (كه دیگران از آن برخوردار نبودند) و شاید پیامبر اكرم (ص) مأمور به چنین بزرگداشت و احترامی به فاطمه (س) بوده است.» (17)
پس احترام و محبت فوق العاده پیامبر (ص) به فاطمه (س) از پشتوانه های دینی هم برخوردار بود و در واقع از سوی خدا مأمور چنین اقدامی شده بود.

پی نوشت :

1- موسوی، مقرم، سید عبدالرزاق، صدیقه شهیده، ص41، انتشارات اسلامی، تهران
2 و 3- دیه صحیح مسلم، ج2 ص339 و ص260
4- قندوزی، ینابیع الموده، ج1، ترجمه مرتضی توسلیان، ص401
5 و 6- ترجمه ینابیع الموده
7- مجلسی، بحارالانوار ج43 ص20
8 تا 10- قمی- شیخ عباس، بیت الاحزان، ترجمه محمدی اشتهاردی ص37 و 52
11- بحارالانوار، ج43 ص45، وینابیع، ج1 ص403
12 و 13- اربلی، كشف الغمه، ج2، ص88
14 و 15- ترجمه ینابیع الموده ج1 ص403 و ص407
16- فیض كاشانی، فاطمه الزهراء ج1 ص255
17- قزوینی، محمدكاظم، فاطمه الزهرا من المهد الی اللحد، ص266

منبع: روزنامه کیهان
دوشنبه 4/2/1391 - 23:5
اهل بیت
نویسنده : محمد علی حایری قمی

برای تحقیق و بازشناسی ابعاد وجودی شخصیت‏ها و قهرمانان تاریخی راه ‏ها و شیوه‏های متعددی وجود دارد مانند شناخت آنان از طریق آثار و گفتار.
ولی در حوزه اندیشه اسلام شناخت جایگاه شخصیت‏ها و قهرمانان همانند فاطمه‏ی زهرا(سلام الله علیها) تنها با بهره‏گیری از كلام خدا و گفتار معصومین(علیهم السلام) امكان‏پذیر است از این‏رو بر آن شدیم ابعاد وجودی شخصیت بانوی برتر جهان را از طریق آیات و روایات اسلامی مورد بحث و تحقیق قرار دهیم البته بیان ابعاد فضائل آن حضرت (سلام الله علیها) نیاز به فرصت دیگر دارد و در این مقال نمی‏گنجد و این نوشتار می‏تواند به‏طور اجمال به برخی از دریای فضائل آن حضرت اشاره داشته باشد و این مقال در محورهای زیر سامان یافته.

اسامی فاطمه (سلام الله علیها )

در منابع روائی و حدیثی اسامی و القاب فراوانی برای دختر پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سّلم ) دیده می‏شود كه از معانی بسیار بلندی برخوردار است از جمله آن نام فاطمه است كه برای وی انتخاب شده.
یونس برقی از امام صادق نقل می‏كند كه امام كاظم(علیه السّلام ) فرمود پرمعناترین اسم‏های فاطمه نُه تا است كه آنها نزد خدا می‏باشد. عبارتند از «فاطمه ـ صدیقه ـ مباركه ـ طاهره، محدثه، زهرا، زكیه، راضیه، مرضیه. »
و نیز در كتب حدیثی دیگر گزارش شده كه خداوند یكی از اسم‌های خود را برای فاطمه نام‏گذاری كرده است كه آن نام «فاطر» است چون فاطمه از فاطر گرفته شده و فاطر یعنی خالق و آفریننده همه این‌ها گویای این است كه فاطمه(سلام الله علیها ) یك حقیقت است.

القاب

باید گفت در كتب حدیثی القاب و صفات بسیار برای فاطمه(سلام الله علیها ) گزارش شده كه حدود شصت لقب و صفت را صاحب كتاب‏الجنة العالمه گردآوری كرده و به نظم كشیده كه بعدا به ذكر آن خواهیم پرداخت كه از جمله القاب پرارزش (زهراء) است جابربن عبداللّه‏ می‏گوید از امام پرسیدم كه معنای زهرا چیست؟ فرمود زهرا همان نوری است كه خدا در صلب و نهاد پیغمبرش قرار داد كه از او بواسطه دخترش فاطمه یازده امام و رهبر بوجود آمدند تا مجری دستورات خدا در زمین باشند.
حال می‏پردازیم به القاب ذكر شده آن حضرت در كتاب الجنة‏العالمه و كتاب عوالم العلوم محدث اصفهانی.
القاب بنت مصطفی كثیره
نظمت منها نبذة یسیره
نفسی فداها و فدا ابیها
و بعلها الولی مع بنیها
سیّدةٌ انسیة حوراء
نوریةٌ حانیةٌ عذراء
كریمةٌ رحیمةٌ شهیده
عفیفةٌ قانعةٌ رشیده
شریفةٌ حبیبةُ محترمه
صابرةٌ سلیمةٌ مكرمه
صفیةٌ عالمة علیمه
معصومهٌ مغصوبةٌ مظلومه
میمونةٌ منصورةٌ محتشمه
جمیلةٌ جلیلةٌ معظمه
حاملة البلوی بغیر شكوی
حلیفة العبادة والتقوی
حبیبةُ‏اللّه‏ و بنتُ القصوه
ركن الهدی و آیة النبوّه
شفیعة العصاة امّ‏الخیره
تفاحة الجنه والمطهّره
سیدةُ النساء بنتُ المصطفی
صفوة ربها و موطن الهدی.
غرّة‏عین‏المصطفی و بضعه
مهجة قبله كذا بقیه
حلیمة فهیمة عقیله
محزونة مكروبة علیله
عابدةُ زاهدة قوامه
باكیةٌ صابرة صوامه
عطوفةُ رؤوفةٌ حنانه
البرّة الشفیعة الابابه
والدة السبطین دوحة‏النبی
نور سماواتی و زوجة الوصی
تمام غرةٍ غرائی
روح ابیه ذرة بیضاء
واسطة‏قلادة الوجود
درة بحر الشرف والجود
امینة اللّه‏ و سرالله
امینة الوحی و عین‏اللّه‏
درة بحرالعلم والكمالِ
جوهرة الغرة والجلال
قطب رحی المفاخر السنیّة
مجموعة المآثر العلیه
مشكاة نوراللّه‏ والزجاجه
كعبة الآمال لاهل الحاجه
لیلة قدر لیلة مباركه ابنة
من صلت به الملائكه
قرار قلب امها المعظمه
عالیه المحل سرّالعظمه
مكسورة الضلع رفیض الصدری
مغصوبةُ الحق خفی و جلّی
اینها بخشی از القاب و اوصاف آن حضرت بود كه ذكر شد.

معنای فاطمه

امام صادق(ع) به راوی «یونس برقی» می‏فرماید آیا می‏دانی معنای فاطمه چیست؟ راوی گفت خیر حضرت فرمود: «الفاطمة فُطِمَت من‏الشّر» یعنی فاطمه انسان كامل است كه هیچگونه پلیدی همراه او نیست از این رو او را فاطمه نهادند و سپس اضافه كرد اگر علی نبود هم كفوی در این جهان برای حضرتش یافت نمی‏شد.
در حدیث دیگری معنای فاطمه تعریف شده كه رسول خدا فرمود «انّما سماها فاطمة لان‏اللّه‏ فَطَمها و مُحبیّها من النّار» همانا خداوند فاطمه را فاطمه نهاده است چون وجود شریفش و دوستارانش را از دوزخ محفوظ داشته است.
در حدیث دیگر گزارش شده كه امام باقر(ع) فرمود هنگامی كه فاطمه به دنیا آمد فرشته‏ای از عالم بالا فرود آمد. و از زبان جدّم محمّد(ص) به سخن درآمد و فرمود: اسم این مولود فاطمه است. سپس فرمود: «انّی فَطَمْتُكِ بالعِلم و فَطمْتُكِ عن الطَّمتْ. یعنی من تو را دریایی از علم و آگاهی می‏بینم و نیز فاطمه هرگز از عهد و پیمانی كه با خدا بسته بر نخواهد گشت و عهدشكن نخواهد بود و مرحوم محدث كبیر اصفهانی در معنای فطمتك بالعلم گفته است یعنی تو را از علم و دانش عالم غیب سیراب كرد تا اینكه از تعلیم و یادگیری بی‏نیاز شدی و روی این جهت او را علیمه نیز گفته‏اند.
«و قَطَعتُكِ عن الجَهل» یعنی تو را از دنیای جهالت و نادانی دور گردانید.

خیر كثیر

بیشتر دانشمندان علوم قرآن كلمه كوثر در آیه «انّا اعطیناك الكوثر» را به خیر كثیر در دنیا و آخرت كثرت و زیادی پیروان پیامبر و نهر كوثر در بهشت و شفیع تفسیر كرده‏اند.
از دلائلی كه می‏توان این تفسیر را پذیرفت و تطبیق بر حضرت فاطمه داد شأن نزول و معانی بلند سوره كوثر است.
«انّا اعطیناك الكوثر فصلِّ لِربّك وانحر انّ شانئك هوالأبتر» ای پیامبر ما به تو كوثر عطا كردیم پس تو به شكرانه آن برای خدا نماز بگذار و نیز شتر قربانی كن زیرا دشمن می‏گوید كه تو ابتر و فاقد نسل هستی.
گفته‏اند پیامبر فرزندی به‏نام قاسم داشت كه به سن رشد رسیده بود و در سن نوجوانی درگذشت عده‏ای از اعراب جاهلی و مشركان از جمله عاص بن وائل پیامبر(ص) را شدیداً سرزنش می‏كردند در این زمان اولین دختر پیامبر بنام فاطمه متولد شد امّا چون اعراب جاهلی دختر را جزء فرزندان خود به حساب نمی‏آوردند پیامبر را ابتر و بلاعقب و بدون فرزند می‏نامیدند در پاسخ به این یاوه‏گوییها سوره كوثر نازل شد و طبق گفته بعضی سوره مزبور در میانه منی نازل شده است
آیه دیگری در قرآن هست كه دال بر مقام و منزلت حضرت زهرا(س) دارد زمانی بود كه دنیای مسیحیت طرح رویارویی و شكست دادن پیامبر اسلام(ص) را پایه‏ریزی كردند و در مقام انكار رسالتش برآمدند رسول خدا برای مقابله رویارویی با آنان و اثبات ادعای نبوت خود طرح مباهله را پیشنهاد كرد تا هر كدام ناحق و دروغگو هستند رسوا شوند و در نهایت نابود گردند یكی از افرادی كه رسول خدا به جمع مباهله دعوت كرد حضرت فاطمه بود و این مسئله نزد شیعه و سنی به حد تواتر رسیده است و این خبر از طریق جابربن عبدالله انصاری رسیده است. «فَمَن حاجّك من بعدِ ما جاءَك مِن العلم فقل تعالوا ندعُ ابناءَنا و ابنائكم و نساءَنا و نساءَكم و اَنْفُسَنا و اَنْفُسَكُم ثُمَّ نَبتَهِلْ فَنَجْعل لعنة اللّه‏ علی الكاذبین هر كس با توبه مجادله برخیزد پس از آنكه دانش (وحی) به تو برسد بگو بیایید ما و شما با فرزندان (حسن و حسین) و زنان «حضرت فاطمه» و خودمان با هم به مباهله برخیزیم تا دروغگویان را به لعنت خدا گرفتار سازیم».

عصمت فاطمه (سلام الله علیها )

از جمله آیاتی كه به صراحت درباره فرزندان پیامبر و جانشینان پیامبر و حضرت فاطمه به طور صریح و روشن دلالت بر عصمت و پاكی و پیراستگی از گناه آنان می‏كند این آیه است كه معروف به آیه‏ی تطهیر است و در خانه امّ‏سلمه نازل شده است هنگام نزول آیه فاطمه حسن و حسین نزد پیامبر(ص) حضور داشتند پیامبر عبای خویش بر آنان افكند و بدین ترتیب آنان را از بقیه اهل خانه جدا كرد و دست خود را به سوی آسمان بلند كرد و فرمود خدایا اینان فرزندان و اهل‏بیت من هستند پس بر محمّد و آل او درود فرست. «اِنّما یریدُاللّه‏ لِیُذهب عنكم الرجس اهل البیت و یُطَهِّرَكم تطهیرا؛ خداوند چنین می‏خواهد كه رجس و پلیدی را از شما خاندان نبوّت ببرد و شما را پاك و منزّه گرداند».
و نیز در احادیث به مسئله فوق اشاره شده از جمله این حدیث است كه امام صادق فرمود: «الفاطمة فُطِمَت من الشّر» فاطمه از هرگونه بدی به دور است. به‏طور كلی از معنای فاطمه نیز بخوبی استفاده می‏شود كه وی با هیچ‏گونه پلیدی همراه نیست و از هر پلیدی و گناهی به دور است.

ایثار فاطمه (سلام الله علیها )

«و یُطعمون الطعام علی حُبّهِ مسكینا و یتیما و اسیرا انما نُطعِمكم لوجه اللّه‏ لا نُریدُ منكم جَزاءَ ولا شكورا بر دوستی خدا به فقیر و طفل یتیم و اسیر طعام می‏دهند «گویند» ما فقط برای خشنودی خدا به شما طعام می‏دهیم و از شما پاداشی نمی‏طلبیم».
ابن عباس می‏گوید حسن و حسین(علیهم السلام) مریض شده بودند پیامبر به همراه گروهی از آنان عیادت نمود و به امام علی(ع) فرمود چه خوب است برای شفای فرزندانت نذری كنی آنگاه امام علی و فاطمه(س) و كنیز آنها فضه نذر كردند كه در صورت بهبودی آنان سه روز روزه بگیرند پس از بهبودی امام حسن و امام حسین حضرت فاطمه روزه گرفتند و برای افطار نان جویی كه آماده كرده بودند سر سفره آوردند در این هنگام مسكینی آمد طلب غذا كرد كه آن حضرت غذا را به او بخشید روز دوّم و سوّم نیز یتیم و اسیری در وقت افطار آمدند و غذای خود را به آنان دادند و با آب افطار كردند تا روز چهارم امام علی(ع) و دو فرزندش محضر رسول خدا رسیدند در حالی‏كه از ضعف به خود می‏لرزیدند پیامبر همراه آنان به خانه فاطمه(س) آمد وقتی فاطمه را با آن حال در شدت ضعف و در حال نماز دید افسرده خاطر شد در این هنگام جبرئیل فرود آمد در حالیكه هدیه بهشتی برای اهلبیت آن حضرت(ص) آورده بود به پیامبر فرمود این هدیه را بگیر خدای تعالی به داشتن چنین اهل بیتی به تو تهنیت گفته پس سوره هل اتی را بر پیامبر نازل كرد. مرحوم فیلسوف گرانقدر آیة‏اللّه‏العظمی كمپانی چه زیبا سروده است
وحی و نبوتش نسب جود وفتوتش/حسب قصه‏ای از مروّتش سوره هل اتی كند

نمونه دیگری از ایثار فاطمه (سلام الله علیها )

جابربن عبداللّه‏ انصاری می‏گوید: روزی رسول خدا(ص) نماز عصر را با ما خواند و پس از فراغ از نماز در محراب نشست و مردم اطراف او گرد آمدند به ناگاه پیرمردی از مهاجران عرب نزد رسول خدا آمد در حالی لباس‏های كهنه و مندرس پوشیده بود و در نهایت ضعف و پیری نمی‏توانست خود را نگاه دارد رسول خدا متوجه او شد. و از احوال او پرسید پیرمرد گفت ای پیامبر خدا من گرسنه‏ام، غذایم دهید، برهنه‏ام مرا بپوشانید و نادارم بی‏نیازم كنید حضرت فرمود الآن چیزی ندارم ولی می‏توانم شما را راهنمای خوبی باشم چون راهنمای به خوبی مانند انجام دهنده آن است به منزل كسی برو كه خدا و رسول را دوست می‏دارد و خدا و رسول هم او را دوست می‏دارند و رضای خدا را بر جان خود مقدّم می‏دارد. به سوی خانه فاطمه برو حضرت به بلال فرمود برخیز و این مرد را به منزل فاطمه ببر پیرمرد و بلال به راه افتادند و چون به در خانه فاطمه رسیدند با صدای بلند سلام كردند پس فاطمه فرمود سلام بر تو كیستی؟ گفت: پیر مردی از عرب، آمده‏ام به سوی پدرت ای دختر محمّد من برهنه و گرسنه‏ام با من از مال خود كمك كن تا خدا تو را رحمت كند این در حالی بود كه فاطمه و علی و رسول خدا(ص) سه روز بود كه غذا نخورده بودند و پیامبر این را می‏دانست فاطمه پوست قوچی را كه دباغی شده بود و حسن و حسین بر روی آن می‏خوابیدند به پیرمرد داد و فرمود این را بگیر (ای كوبنده در) امید می‏رود كه خداوند بهتر از این به تو عطا كند مرد عرب گفت ای دختر محمّد من از فقر و گرسنگی به تو شكایت می‏كنم و شما پوست قوچ به من می‏دهید؟ چون فاطمه این سخن را شنید گردنبندی كه فاطمه دخترِ عمویش حمزه به او هدیه داده بود از گردن خود باز كرد و به اعرابی داد و فرمود این را بگیر و بفروش! امید است خداوند بهتر از این به تو عوض دهد. مرد عرب گردنبند را گرفت و به نزد رسول خدا آمد و هنوز حضرت با اصحاب خود نشسته بودند مرد گفت ای رسول خدا فاطمه این گردنبند را به من داد و گفت بفروش امید می‏رود كه خداوند برای تو چاره بسازد رسول خدا بگریست و گفت چگونه خداوند برای تو چاره نمی‏سازد و حال آنكه فاطمه دختر محمّد به تو داده كه بهترین دختران فرزندان آدم است! در این هنگام عمار بن یاسر برخاست و گفت ای رسول خدا آیا اجازه می‏دهی كه من این گردنبند را خریداری كنم؟ حضرت فرمود. خریداری كن ای عمّار اگر جن و انس در این گردنبند شریك شوند خداوند آنها را به آتش جهنم عذاب نكند. عمار گفت گردنبند را چند می‏فروشی ای عرب؟ گفت آن قدر كه از نان و گوشت سیر شوم و یك بُرد یمانی تهیه كنم كه با آن خود را بپوشانم و در آن نماز بخوانم و یك دینار كه مرا به خانواده‏ام برساند عمّار آنچه آن مرد عرب گفت به او داد علاوه شتر خود را هم داد سپس اعرابی نزد پیامبر برگشت حضرت به او فرمود آیا سیر و پوشیده شدی؟ مرد عرب گفت آری بی‏نیاز شدم پدر و مادرم فدای تو باد حضرت فرمود: پس فاطمه را به دعای خود نسبت به آنچه در حق تو كرد پاداش ده، اعرابی، گفت خداوندا، تویی پروردگار ما، و تویی روزی دهنده ما در همه حال! خداوندا، به فاطمه عطا كن آنچه ندیده چشمی و گوشی نشنیده باشد.
و رسول خدا به دعای او آمین گفت و روبه اصحاب خود كرد و فرمود خداوند به فاطمه عطا كرده است در دنیا آنچه اعرابی برای او تقاضا كرد. چون من پدر او هستم و هیچ كس از جهانیان مثل من نیست و علی شوهر اوست و اگر علی نمی‏بود، همتایی برای فاطمه نبود. خداوند به او حسن و حسین را عطا كرده و به هیچ یك از آدمیان چنین فرزندانی نداده است و ایشان بهترین فرزند زادگان پیغمبرانند و دو آقای جوانان اهل بهشت هستند در آن حال عمّار آن گردنبند را به مشك خوشبو كرد و در بردیمانی پیچید و به غلامش بنام سهم داد و گفت این را خدمت پیغمبر ببر و تو را هم به او بخشیدم غلام خدمت پیغمبر آورد و آنچه عمار گفته بود به پیغمبر عرض كرد. حضرت فرمود به نزد فاطمه برو و گردنبند را به او بده و تو هم غلام و خدمت‏كار او باش غلام گردنبند را آورد و پیغام حضرت را رسانید فاطمه(س) گردنبند را گرفت و غلام را هم آزاد كرد غلام خندید و فاطمه فرمود این خنده برای چیست؟ عرض كرد بزرگی بركت این گردنبند مرا به خنده وا داشت. گرسنه‏ای را سیر كرد و برهنه‏ای را پوشاند و فقیری را بی‏نیاز و بنده‏ای را آزاد كرد و در نهایت به صاحبش برگشت.

جایگاه فاطمه(سلام الله علیها از منظر آیات

امّا جایگاه و منزلت دختر پیامبر چیزی نیست كه بر دانشمندی پنهان باشد. زیرا از آیات و روایات وارد شده استفاده می‏شود كه دختر پیامبر مقامی عظیم در نزد خدا و پیامبر دارد امّا آیات: «قل لا اسئلكم علیه اجرا الآ المودّة فی القربی؛ ای پیامبر به امت خود بگو من اجر و مزدی از شما نمی‏خواهم مگر در قبال آن دوستی و محبت به فرزندانم. »
یكی دیگر از آیات این آیه است: «فتلقی آدم من رَبّهِ كلمات فتاب علیه انّه هوالتوّاب الرحیم» پس آدم از پروردگار خویش كلماتی را فرا گرفت و خداوند بوسیله آن كلمات توبه او را پذیرفت كه خداوند توبه‏پذیر و مهربان است» از پیامبر سؤال شد: درباره كلماتی كه خداوند به آدم تعلیم داد و آدم بوسیله آن كلمات توبه كرد؟ حضرت فرمود خداوند این كلمات را به آدم آموخت (بحق محمّد و علی و فاطمه والحسن والحسین الا تبت علیَّ) به حق محمّد و علی و فاطمه و حسن و حسین توبه ما را قبول فرما» پس خداوند توبه او را پذیرفت در اینجا عظمت زهرای مرضیه مشخص می‏شود. كه حضرت آدم برای پذیرفته شدن توبه خود نام فاطمه و فرزندانش را بر زبان جاری ساخت آیه دیگر آیه 19 و 20 از سوره الرحمن است كه امام صادق در تفسیر این آیات می‏فرماید «مَرَج البحرین یلتقیان بینهما برزخٌ لایَبقیان» دو دریایی در دو جهان هستند كه هرگز سركشی نمی‏كنند آن‏دو علی و فاطمه(س) می‏باشند و بیان آن دو دریا «ای رسول» برزخ و فاصله‏ایست كه تجاوز به حدود یكدیگر نمی‏كنند كه شاید آن مقررات كه مرد به وظایف خود و زن به وظایف خود می‏باشد.

روایات

امّا جایگاه فاطمه(س) در روایات و منزلت آن حضرت از زبان پیامبر(ص) و امامان معصوم گزارش شده است.
1- در حدیث است كه پیامبر(ص) به امام علی(ع) به حسن و حسین و فاطمه(س) نگاه كرد و فرمود «اَنا حربٌ لِمَنْ حارَبَكم و سلم لمن سالمكم» یعنی من با هر كسی كه با شما در جنگ باشد در جنگم و هر كسی كه با شما از در صلح و آشتی درآید من نیز با او از در صلح و صفا خواهم بود.
2 ـ در حدیث دیگری است كه ذهبی روایت كرده كه رسول خدا فرمود: (اوّل شخص یَدخُل الجنّةَ فاطمه بنتُ محمد) اول كسی كه وارد بهشت می‏شود فاطمه دختر محمّد(ص) است.
3 ـ بخاری محدث معروف و بزرگ اهل‏سنت است در كتاب خود از رسول خدا
روایت می‏كند كه فرمود: «فاطمةُ بضعةُ منی فَمَنْ اَبْغَضَها ابغَضَنی» فاطمه پاره تن من است هر كسی او را به خشم آورد مرا به خشم آورده است.
4 ـ احمدبن حنبل نیز از محدثان معروف اهل‏سنت در كتاب خود حدیث مزبور را با عبارتی دیگر از رسول خدا نقل كرده: انما فاطمة بضعةُ منّی یُؤذینی ما آذاها و یُنصِبُنی ما اَنْصَبَها حضرت فرمود «فاطمه پاره تن من است آنچه او را بیازارد مرا آزرده است و آنچه او را ناخشنود می‏كند مرا ناخشنود كرده است. »
5 ـ و نیز جوینی خراسانی در كتاب خود حدیثی نقل كرد. كه رسول خدا(ص)فرمود: «اذا كان یوم‏القیامه نادی مناد من تحت الحُجُب یا اهل الجمع غَضّوا ابصارَكم و نكّسوا رؤوسُكم فهذه فاطمة بنتُ محمّد(ص) تریدُ اَن تمر علی الصراط فتمرّوا معها سبعون الف جاریه من الحور العین كالبرق اللاّمع؛ روز قیامت منادی از پس پرده ندا می‏كند كه‏ای اهل محشر چشمانتان را ببندید و سرها را بزیر افكنید كه فاطمه(س)دختر رسول خدا(ص) از صراط بگذرد با هفتاد هزار فرشته آنهم مثل آفتابی روشن. در كتب حدیثی از امام باقر(ع)به نحو تواتر گزارش شده كه حضرت می‏فرماید: برای مادرم فاطمه(س) جلو درب جهنم ایستگاهی است كه آن حضرت هنگام ورود افراد به آن‏جا می‏ایستد روی پیشانی هر فردی كلمه مؤمن یا كافر نوشته آن حضرت از بین آنان دوستاران خود را جدا نموده و سپس این جملات را می‏فرماید «الهی و سیدی سَمَّیتَنی فاطمه و فُطِمَت بی من تولاّنی و تولاّ ذریّتی من النار و وَعدك الحق و أنْتَ لا تخلفُ المیعاد، ای خدای من نام مرا فاطمه نهادی و از عذاب جهنم بریدی و وعده كردی كه من و دوستانم را از جهنم برهانی زیرا كه وعده تو حق است و خلاف نیست خداوند در پاسخ می‏فرماید: «صَدَقْت یا فاطمه انّی سَمّیتكِ فاطمه و فطمت بك من احبك و تولاّكِ و احبّ ذریّتكِ و تولاّهم من النار وَعدِیَ الحق و انا لا اُخْلِف المیعاد». خدا فرمود آنچه كه گفتی درست است وعده‏ی من حق و تخلف‏ناپذیر است به شما اجازه می‏دهم كه دوستاران خود را شفاعت كنی. در پایان به اشعاری از آیة‏اللّه‏ محمدحسین اصفهانی كه در مقام فاطمه(س) سروده است اكتفا می‏كنیم.
دلیل نطق من ز یك نغمه‏ی عاشقانه‏ای
گلشن دهر را پر از زمزمه و نوا كند
بضعه سید بشر ام ائمه غرر كیست
جز او كه همسری باشه لافتی كند
وحی و نبوتش نسب جود و فتوتش
حسب قصه‏ای از مروّتش سوره «هل اتی» كند
در جبروت حكمران در ملكوت قهرمان
در نَشَأت كن فكن حكم بما تشاء كند
عصمت او حجاب او عفت او نقاب او
سرقدم حدیث از آن سرو از آن حیا كند
نغمه قدس بوی او جذبه اُنس خوی او
منطق او خبر ز لاینطق عن هوی كند
مفتقرا متاب رو از در او بهیچ سو
زانكه مس وجود را فضّه او طلا كند
منبع: سایت حوزه
دوشنبه 4/2/1391 - 23:5
اهل بیت
نویسنده : حسین سیف‌الهی

امروزه در شرایطی كه فمینیسم جهانی بر افكار جهانیان چنبره زده و با شعار های دلفریب خود سعی دارد تعاریف، الگوها و نظام جدیدی از روابط بشری به وجود آورد و در بسیاری از كشورهای غربی نیز بدان دست یافته و نیز تاحد زیادی بر كشورهای اسلامی تأثیر گذارده، شناخت و تأسی به الگوهایی كه ادیان آسمانی بویژه اسلام ارایه كرده است، بیش از پیش ضرورت می یابد.
زنان بسیاری در طول تاریخ بشریت به مقامهای بالای معرفتی و جایگاه رفیع قرب الهی رسیده اند؛ هرچند بسیاری از آنان مقربان بی نام و نشانند، لكن كم نیستند زنانی كه خوش درخشیدند و نام و یادشان تا ابد زنده ماند و نزد پروردگارشان مقامی بس بلند یافتند. حضرت زینب(س) كه به فرموده امام زین العابدین(ع)، عالمة غیرمعلمة است(1)، حضرت معصومه(س)، حضرت حوا، هاجر، ساره، همسر عمران یا مادر مریم و... از جمله این زنان هستند، لكن در میان این زنان نمونه و نامی، چهار زن مقدس به قله های علم و معرفت صعود كرده و الگوی عالمیان شدند. پیامبر اكرم(ص) می فرماید: خداوند متعال از میان زنان عالم چهار زن را برگزید: مریم، آسیه، خدیجه و فاطمه(س). (2)
اما بر احدی از اهل اسلام پوشیده نیست كه صدیقه طاهره، فاطمه زهرا(س) برترین بانوی مقرب درگاه خداوند و منشأ بركات بی پایان در عالم است. دختر بهترین پیامبران، همسر برترین امامان، مادر سید و سالار شهیدان و یازده نور پاك آسمانی كه ولایتشان تا قیامت پابرجاست و وارثان همه فضیلتها و كمالات هستند، تنها گوشه ای از افتخارات این بانوی با عظمت اسلام است.
در طول تاریخ بشریت، درباره هیچ بانویی تا این حد فضیلت، عظمت و بزرگی بیان نشده است، صدها روایت معتبر و متواتر در مناقب آن حضرت از پیامبر اكرم(ص) و دیگر معصومان(ع) رسیده است. صدها كتاب در فضایل و مناقب او به رشته تحریر در آمده است؛ ارایه 126 جلد كتاب در نرم افزار ریحانه (كتابخانه تخصصی حضرت زهرا(س)) تنها بخشی از این آثار است. اما بدون تردید هیچ كتابی به اندازه قرآن كریم فضایل والا و بلند برای آن حضرت بیان نكرده است.
فضایل و مناقبی كه قرآن كریم درباره فاطمه زهرا(س) بیان كرده، به دو قسم قابل تقسیم است: نخست فضایلی كه به عنوان اهل بیت عصمت(ع) با دیگر معصومان مشترك است و دوم فضایلی كه مخصوص آن حضرت است.
از آنجا كه حضرت فاطمه(س) یكی از اهل بیت و یكی از معصومان(ع) است، هر فضیلتی كه در قرآن كریم برای اهل بیت(ع) بیان شده باشد، شامل حضرت زهرا(س) نیز می شود. این قبیل فضایل بسیار است؛ عصمت، طهارت، شفاعت، امامت، اخلاص، سبقت در خیرات، نورانیت، شجره طیبه بودن، ائمه ایمان بودن و... از جمله این فضایل است كه در این نوشتار درصدد شمارش آنها نیستیم و از باب نمونه به دو مورد اشاره می كنیم:

فاطمه(س) كلمه بی پایان خداوند و الگوی كامل بشریت

خداوند متعال در قرآن كریم، با تعابیر مختلفی از انبیای بزرگ و اولیای خود یاد كرده است؛ یكی از این تعابیر كه بیانگر حكمتهای بسیاری است، "كلمه و كلمات" است. قرآن حضرت عیسی(ع) را كلمه نامیده و می فرماید: "}ِنَمَا الْمَسیحُ عیسَی ابْنُ مَرْیمَ رَسُولُ ا... وَ كَلِمَتُهُ أَلْقاها }ِلی مَرْیمَ؛ مسیح عیسی بن مریم فقط فرستاده خدا و كلمه اوست كه او را به مریم القا نمود"(3) و یا آنجا كه از قول ملائكه فرموده: "یا مَرْیمُ }ِنَ ا... یبَشَرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسیحُ عیسَی ابْنُ مَرْیم؛ ای مریم !خداوند تو را به كلمه ای از طرف خودش بشارت می دهد كه نامش مسیح، عیسی پسر مریم است. "(4)
قرآن كریم در آیات متعددی، اهل بیت(ع) را "كلمات" نامیده است؛ یكی آیه 37 سوره بقره است كه ماجرای توبه حضرت آدم را بیان كرده كه آن حضرت با توسل به كلمات خداوند توبه كرد و توبه او پذیرفته شد: "فَتَلَقَی آدَمُ مِنْ رَبَهِ كَلِماتٍ فَتابَ عَلَیهِ }ِنَهُ هُوَ التَوَابُ الرَحیم؛ سپس آدم از پروردگارش كلماتی دریافت داشت و خداوند توبه او را پذیرفت چرا كه خداوند توبه پذیر و مهربان است. "(5) در روایات این كلمات به محمد، علی، فاطمه، حسن و حسین (علیهم السلام) تفسیر شده است كه حضرت آدم با توسل به این بزرگواران توبه كرد و خداوند توبه اش را پذیرفت. (6)
در آیه 109 از سوره كهف نیز كلمات خدا را بی پایان می شمارد و می فرماید: "قُلْ لَوْ كانَ الْبَحْرُ مِداداً لِكَلِماتِ رَبَی لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ كَلِماتُ رَبَِی وَ لَوْ جِئْنا بِمِثْلِهِ مَدَداً؛ بگو اگر دریاها برای (نوشتن) كلمات پروردگارم مركب شود، دریاها پایان می گیرد پیش از آنكه كلمات پروردگارم پایان یابد، هر چند همانند آن (دریاها) را كمك آن قرار دهیم"(7) در آیه 27 سوره لقمان نیز مشابه آن را فرموده است: "وَ لَوْ أَنَ ما فِی الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامُ وَ الْبَحْرُ یمُدَهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ كَلِماتُ ا...؛ و اگر همه درختان روی زمین قلم شود و دریا برای آن مركب گردد، و هفت دریاچه به آن افزوده شود، اینها همه تمام می شود ولی كلمات خدا پایان نمی گیرد. "(8)
ائمه(ع) در تفسیر این آیه شریفه فرموده اند: "وَ نَحْنُ الْكَلِمَاتُ الَتِی لَا تُدْرَكُ فَضَائِلُهَا وَ لَا تُسْتَقْصَی؛ ماییم كلماتی كه فضایل آن درك نمی شود و به شماره در نمی آید. "(9) نتیجه آن كه حضرت فاطمه(س) یكی از كلمات بی پایان خداوند است كه زبان از شمارش فضایل او و قلم از نوشتن آن عاجز است و نه قلمی هست كه بتواند همه فضایل او را بنویسد و نه جوهری یارای این همه كمالات را داشته باشد. علاوه بر این، كیست كه بتواند بر بلندای كمال او دست یابد تا بتواند به بیان یا نوشته درآورد. لكن بر ماست كه قدر آنچه از یم بی مثالش به دلهای ما محبان تراوش می كند بدانیم و بر محبت او استوار مانیم و در زندگی مادی و معنوی خود سیره و سخن او را شاهراه سعادت و نجات قرار دهیم و با پیروی از آن بانوی بزرگ، خود را از اسارت شعارهای دلفریب فمینیسم، لیبرالیسم و ایسم های دیگر آزاد سازیم. نكته ای كه تذكر آن در اینجا لازم می نماید این است كه چگونه می توان از كسی كه بر قله فضایلش صعود نتوان كرد، الگو گرفت؟ آیا اساساً موجودی كه انسانها از شناخت كامل آن عاجزند، می تواند الگوی مردم باشد؟ پاسخ آن است كه بله باید الگوی معنویت و كمال، خود بی نقص و عیب باشد و باید كمالاتش محدود نباشد، زیرا كه اگر مردم بتوانند به الگوی خود برسند، دیگر او الگو نخواهد بود و حركت نیز متوقف می شود، لذا باید الگو در حدی باشد كه همه علما، فضلا، بزرگان و تمام مدعیان در برابر او تواضع كنند. بدین روی پیامبران از جمیع امت خود افضل بوده اند. پیامبر اكرم(ص) می فرماید: هیچ پیامبری را خدا مبعوث نكرد مگر آن كه عقل او را كامل كرد و عقل او از جمیع امتش برتر شد و آنچه نبی در نفس و ضمیر خود دارد، از اجتهاد و تلاش همه مجتهدان برتر است. (10)
بشر هم از ابتدا به الگوی قدسی گرایش نشان داده و این طور نبوده است كه اگر الگویی خیلی عظمت داشت از آن گریزان باشد؛ لذا در همه ادیان مذاهب چنین الگوهایی مطرح است. به عنوان مثال، با اینكه حضرت عیسی(ع) در همان دوران نوزادی اش، به محض این كه زبان به سخن می گشاید، خود را بنده خدا معرفی می كند؛ "}ِنَی عَبْدُ ا... آتانِی الْكِتابَ وَ جَعَلَنی نَبِیا"(11) ولی میلیارد ها انسان كه خود را پیروان او می دانند، به آن همه فضایل اكتفا نكرده و او را خدا خواندند.
خلاصه آنكه در اعتقاد ما مسلمانان، پیامبران و ائمه (علیهم السلام) خلفای به حق خدا در زمین اند و در عین آن كه موجوداتی ملكوتی و فوق معرفت بشر غیرمعصوم اند، لكن مشاكلت ظاهری و موانست با مردم(12) از ویژگی های آنان است. پیامبر اكرم(ص) فرمود: "ما پیامبران مأموریم به اندازه عقول مردم با آنان سخن بگوییم"(13) با فقرا بیشتر همنشین بوده اند تا اغنیا، از ضعیفان حمایت و دستگیری كرده اند و.... این خصایص موجب گشته هر كس بتواند در حد ظرفیت خود از آنان بهره گیرد. از این رو، تقدیس آنها منافاتی با الگوگیری از آنان ندارد.
حضرت فاطمه(س) نیز از این قاعده مستثنا نیست، با آن كه سیده زنان عالمیان و كلمه بی پایان خداوند است و هیچ كس غیر از خدا و خود معصومان را یارای شناخت همه فضایلش نیست، در عین حال كاملترین الگوی جهانیان است و بلكه به همان دلیل تا ابد الگوی همگان است.

عصمت و طهارت فاطمه(س)

در اعتقاد شیعیان، هیچ گونه تردیدی در عصمت و پاكی اهل بیت(ع) از هرگونه معصیت و پلیدی وجود ندارد. چنین عقیده ای محصول براهین عقلی و نقلی بسیار است كه در مجموع هرگونه شكی را در این زمینه از بین می برد. روایات معتبر در این زمینه از نظر لفظی و معنوی بیش از حد تواتر است. در قرآن كریم نیز آیات متعددی بر این معنا صراحت یا اشارت دارند. مثلاً آیاتی كه بر وجوب اطاعت بی چون و چرا از اهل بیت(ع) دلالت دارند، لزوم عصمت آنها را نیز به ارمغان می آورند. لكن یكی از صریح ترین آیاتی كه در این زمینه وجود رارد، آیه 33 از سوره احزاب است كه به آیه تطهیر شهرت یافته است: "}ِنَما یریدُ ا... لِیذْهِبَ عَنْكُمُ الرجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَ یطَهرَكُمْ تَطْهیراً؛ خداوند فقط می خواهد پلیدی و گناه را از شما اهل بیت دور كند و كاملاً شما را پاك سازد. "(14)
شیعیان اتفاق نظر دارند كه مراد از "اهل بیت(ع)" در آیه شریفه، خمسه طیبه یعنی پیامبر اكرم(ص)، علی، فاطمه، حسن و حسین (علیهم السلام) هستند و به تبع آنها بقیه ائمه را نیز شامل می شود. روایاتی كه در تفسیر این آیه شریفه بر خمسه طیبه وارد شده است، بسیار زیاد است. در تعدادی از این روایات متواتر آمده است كه پیامبر(ص)؛ علی، فاطمه، حسن و حسین (علیهم السلام) را زیر كسا(عبا) قرار داد و این آیه در حق آنان نازل شد. (15) اهل سنت نیز روایات بسیاری را نقل كرده اند كه همین تفسیر در آنها ارایه شده است. حسكانی در "شواهد التنزیل" بیش از 130 حدیث در این زمینه نقل كرده است. صحیح مسلم، صحیح ترمذی، مسند حنبل، تفسیر طبری، درالمنثور سیوطی و... نیز احادیثی در این زمینه نقل كرده اند. در "احقاق الحق" بیش از هفتاد منبع از منابع معروف اهل سنت گردآوری شده و منابع شیعه در این زمینه از هزار هم می گذرد. (16)
از نگاه قرآن كریم، حضرت فاطمه(س) كرامتهای منحصر به فرد نیز دارد؛ شب قدر بودن فاطمه(س) كه در تفسیر فرات كوفی(17) از امام صادق(ع) نقل شده، از جمله اسراری است كه به تصریح همان حدیث، فهم آن بر همگان میسر نیست و بحث از آن نیز مجالی دیگر می طلبد.

اختر تابناك زنان عالم

از دیگر ویژگی های فاطمه زهرا(س) این است كه سیده زنان عالمیان است و احادیث متواتر(18) نیز در این زمینه وارد شده است كه این عقیده آسمانی را تأیید می كند. هر چند این عقیده به لفظ "سیدة نساء العالمین" در قرآن كریم نیامده است ولی قرآن كریم با تعبیر "كوكب دری" كه ستاره فروزان عالم اختران است، به بهترین وجه بر این كه فاطمه(س) سیدة زنان عالمیان است، اشاره كرده است؛ آیه 35 سوره نور می فرماید: "ا... نُورُ السَماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ فیها مِصْباحُ الْمِصْباحُ فی زُجاجَةٍ الزَجاجَةُ كَأَنَها كَوْكَبُ دُرِی؛ خداوند نور آسمانها و زمین است مثل نور خداوند همانند چراغدانی است كه در آن چراغی (پر فروغ) باشد و آن چراغ در شیشه ای است. آن شیشه گویی ستاره ای فروزان است"(19). امام صادق(ع) در تفسیر آیه شریفه فرمودند: "فَاطِمَةُ كَوْكَبُ دُرِی بَینَ نِسَاءِ أَهْلِ الدنْیا؛ فاطمه ستاره درخشان زنان دنیاست". (20)

پی نوشت :

1- الاحتجاج، ج2، ص305 بحارالانوار، ج45، ص164: وَ أَنْتِ بِحَمْدِ ا... عَالِمَةُ غَیرُ مُعَلَمَةٍ فَهِمَةُ غَیرُ مُفَهَمَة
2- الخصال، ج1، ص225 بحارالانوار، ج96، ص383: وَ اخْتَارَ مِنَ النِسَاءِ أَرْبَعاً مَرْیمَ وَ آسِیةَ وَ خَدِیجَةَ وَ فَاطِمَة
3- (4)النساء171
4- (3)آل عمران 45
5- (2)البقرة37
6- الكافی، ج8، ص304، ح472، وسائل الشیعة، ج7، ص99، ح8845، بحارالانوار، ج26، ص326، ح9
7- (18)الكهف 109
8- (31)لقمان 27
9- الاحتجاج، ج2، ص454، الاختصاص، ص93، بحارالانوار، ج4، ص151
10- المحاسن، ج1، ص193، بحارالانوار، ج1، ص91
11- (19)مریم 30
12- (14)}براهیم 11
13- الامالی للطوسی، ص481، ح1050، بحارالانوار، ج2، ص69، ح23: "}ِنَا أُمِرْنَا مَعَاشِرَ الْأَنْبِیاءِ أَنْ نُكَلِمَ النَاسَ بِقَدْرِ عُقُولِهِم"
14- (33)احزاب 33
15- الكافی، ج1، ص286
16- دایرةالمعارف قرآن كریم، ج1، ص424
17- تفسیرفرات الكوفی، ص581، ح581، بحارالانوار، ج43، ص65، ح58
18- الكافی، ج1، ص458، من لایحضره الفقیه، ج4، ص179، تهذیب الاحكام، ج3، ص110
19- (24)النور35
20- الكافی، ج1، ص195، بحارالانوار، ج4، ص18

منبع: روزنامه اعتدال
دوشنبه 4/2/1391 - 23:4
اهل بیت
نویسنده:علامه محمد حسین امینی(رحمت الله علیه)
با هدف شناخت حضرت صدیقة كبرا(سلام الله علیها) و آشنایی با پرتویی از ولایت آن حضرت، مطلب پیش‌رو را تقدیم خوانندگان گرامی می‌كنیم. باشد كه ما را بدان مقصود نائل گرداند.
كیفیّت خلقت یكسان چهارده معصوم(علیهم السلام) ایجاب می‌كند كه در تمام شئون ولایت نیز در ردیف یكدیگر باشند؛ لذا اثرات بغض و یا محبّت، ‏اطاعت و یا عصیان نسبت به هر معصومی برابر و یكسان با آثار وِداد و یا عِناد، سرپیچی و یا پیروی نسبت ‏به هر یك از معصومین دیگر می‌باشد. اخبار وارده در این موضوع بسیار زیاد و فوق العاده است و شیعه و ‏سنّی همگی به این روایات معتقد بوده و به صحّت آنها اعتراف دارند. در اینجا چند روایت از این دسته از ‏اخبار برای نمونه نقل می‌شود:‏
«رسول خدا دست حسنین را گرفتند و فرمودند: هر كس مرا و این دو فرزند مرا، و پدر و مادر این دو را ‏دوست بدارد، روز قیامت با من هم درجه خواهد بود».1
در اینجا سؤالی پیش می‌آید كه هم درجه بودن با پیامبر چه معنی می‌تواند داشته باشد؟ ابن‌حجر ‏هیثمی‌در صواعق، بعد از نقل این روایت، پاسخ نیكویی داده است. او می‌گوید: « در اینجا مبادا چنین ‏به نظر آید كه مقصود هم‌مقام بودن با رسول خداست، بلكه مراد این است كه چون هر مسلمانِ با ایمان به ‏علی و اولاد علی محبّت داشته باشد، خدای تعالی او را به جوار رحمتش نزدیك می‌فرماید، و در مركز ‏لطف و احسانش قرار می‌دهد، و پرده‌ها برداشته می‌شود، در این مقامِ رفعِ حجاب، و بی پرده در محضر ‏حق تبارك و تعالی قرار گرفتن، با پیامبر هم صف و همراه است».2
ابن حجر آنگاه به سخن چنین ادامه می‌دهد: «چنان‌كه خدای تعالی می‌فرماید: مسلمانان مؤمن، با ‏انبیا، صدّیقین، شهدا و صالحین ـ كه خدا نعمت‌های خویش را به آنان عطا فرمودنده است ـ همگام و ‏همراهند، و چه رفیقان نیكویی».3 و كاملاً روشن است كه در این آیه یكسان بودن مقامات مطرح نیست؛ ‏بلكه مراد، برابر بودن همة اهل ایمان است در معرض فیض، و در جلوه گاه رحمت، و بی پرده در محضر لطف ‏و مرحمت خدا قرار گرفتن. وگرنه هر یك از انبیا، صدّیقین، شهدا، علما، صالحین، ابرار، اخیار و مخلصین را ‏مقامی‌خاصّ و جداگانه، و درجه و مرتبه ای مخصوص به خود می‌باشد. پنج تن آل عبا را نیز مرتبه و مقامی‌‏است بی نظیر و مخصوص به خودشان كه هر پنج تن به طور یكسان در آن مشتركند، و هرگز كسی را به آن ‏مقام والا راه نیست».‏
حضرت رسول اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) می‌فرماید: «هر كس فاطمه را بیازارد مرا آزرده است، چنان‌كه خدای تعالی می‌‏فرماید: [همانا آن كسانی كه خدا و رسول او را بیازارند،خدا آنان را در دنیا و آخرت لعنت كرده و از رحمت ‏خود دور فرمودنده است]».4و5 ‏
روایاتی كه نقل شد و احادیثی كه از قول پیامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) در این موضوع بیان می‌شود، همگی عبارات كتب ‏عامّه است كه شیعه و سنّی در صحّت آنها متّفق القولند:‏
فاطمه پارة تن من است، هر كس او را خشمگین كند، ‏مرا به خشم آورده است.‏6
فاطمه پارة تن من است، آنچه فاطمه را ‏بیازارد مرا نیز آزرده می‌سازد، و آنچه فاطمه را به خشم آورد مرا هم غضبناك می‌كند.فاطمه پارة تن من است، آنچه او ‏را داگیر كند مرا گرفته خاطر می‌سازد، و آنچه او را مسرور گرداند مرا شاد می‌نماید.فاطمه پارة تن من است، آنچه او را ‏آزرده كند مرا می‌آزاراد، و آنچه او را به زحمت اندازد مرا دچار مشقّت می‌نماید. هدف و منظور ما از نقل این احادیث شریف در منقبت حضرت زهرا(سلام الله علیها) این است كه ‏بر همگان ثابت شود موضوع محبّت و یاری آن حضرت، و یا بغض و دشمنی و اذیّت او، عیناً همانند محبّت و ‏دوستی با پیامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) و یا عداوت و عناد نسبت به مقام نبوّت است؛ و اعتقاد داشتن به این مطلب، هرگز ‏منحصر به یك مذهب خاص نیست، بلكه این موضوع كاملاً اسلامی‌و كلّی است، و بدون تردید از معتقدات ‏تمام مسلمین جهان است.7چون مطلبِ مورد بحث در نزد علمای عامّه نیز بسیار حائز اهمیّت است و با این روایات شریفه كه ‏ذكر شد به طور صریح استدلال و ثابت كرده‌اند كه هر كس نسبت به حضرت زهرا محبّت نداشته، و یا به ‏نحوی از انحاء او را آزرده باشد كافر است، لذا ما این موضوع را عمیقاً مورد بررسی قرار می‌دهیم.‏
گاهی مطلبی را معتقدان به یك مذهب عنوان می‌كنند، و گاهی موضوعی صد در صد عمومی‌و ‏اسلامی است و با توجه به مدارك و اسنادی كه از دانشمندان فریقین (شیعه و سنّی) نقل شده است، ‏كاملاً ثابت می‌شود كه این مطلب اسلامی است كه: هر كس حضرت صدّیقه(سلام الله علیها) را ‏آزار و اذیت نماید و آن حضرت از او دل آزرده و ناخشنود باشد، كافر است.‏روایتی است فوق العاده مهم و حیرت انگیز از پیامبر اكرم كه آن حضرت فرمودند:‏
همانا خداوند تبارك و تعالی غضب ‏می‌كند هنگامی‌كه فاطمه به خشم آید، و راضی می‌شود آنگاه كه او راضی و خشنود گردد.‏و در روایت دیگر خطاب به فاطمه(سلام الله علیها) فرمودند:‏یا فاطمه، خدا با غضب تو غضب می‌كند و با رضای تو ‏راضی می‌گردد.‏
این دو روایت عجیب را عدّة زیادی از دانشمندان عامّه نقل كرده‌اند.8
با توجه به اینكه هر بشر حالات مختلفی دارد، و در هر ساعت دستخوش تحوّلات گوناگون است، معقول ‏نیست كه بشری در تمام لحظات زندگانی، با وجود آن همه دگرگونی‌ها، همیشه و همه جا مورد توجه خدا ‏بوده؛ و رضایتش رضای خدا، غضبش خشم خدا، مسرّتش خشنودی خدا، محبّتش حبّ خدا، و دشمنی با ‏او دشمنی با خدا باشد؛ و بر هر كسی به این بشر به چشم حقارت نگاه كند، خدا نیز با نظر حقارت بر او ‏بنگرد، مگر اینكه صاحب مقام ولایت مطلقه بوده باشد؛ و به اعتبار همان مقام كه عیناً پیامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) و امیرالمؤمنین(ع) نیز دارا هستند، تنها این موضوع امكان پذیر می‌باشد.‏ فاطمه(سلام الله علیها) وجود مقدّسی است كه پیامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) یك عمر او را به تمام امّتش معرّفی كرده، و ‏مقامات معنوی‌اش را بیان فرمودنده است.‏ چنان‌كه گفته شد، كاملاً روشن و مبرهن است آن بشری كه محبّتش محبّت خدا، اطاعتش اطاعت خدا، ‏رضایتش رضایت خدا، مخالفتش مخالفت خدا، سَخَطش سخط خدا، غضبش غضب خداست، لازمه‌اش این ‏است كه باید صاحب مقام شامخ ولایت مطلقه باشد، و در نتیجه هر كس به صاحب ولایت ایمان نیاورد و ‏محبّتش را در دل نداشته باشد كافر است، و این مطلبی است كه علمای عامه نیز به آن ایمان و اعتقاد ‏دارند كه در اینجا نقل بعضی از عبارات آنها مفید و ضروری است:‏ابو القاسم سهیلی (م 581 هجری) در كتاب الرّوض الاُنُف می‌نویسد:‏«هنگامی‌كه رِفاعَه از گناهی كه مرتكب شده بود توبه كرد، خودش را به چوب توبه محكم بست و ‏سوگند خورد هرگز آن بند را نگشاید مگر اینكه محمّد بن عبدالله به دست خود آن را باز فرماید، و این را ‏نشان قبول شدن توبة خود قرار داده بود، تا اینكه آیة قبول شدن توبة او از جانب پروردگار نازل شد.9 و در ‏آن هنگام حضرت فاطمه اراده فرمودند آن بندها را بگشاید، ولی ابولُبابَه گفت: كسی جز پیامبر نباید مرا از بند ‏رها نماید، زیرا من به این امر سوگند یاد كرده‌ام، و چون سخن به گوش پیامبر اكرم رسید، حضرت فرمودند: ‏«همانا فاطمه پارة تن من است».
درود خدا بر پیامبر و فاطمه. (سپس راوی حدیث چنین نتیجه می‌گیرد كه) این حدیث دلالت دارد بر ‏اینكه هر كس فاطمه را دشنام دهد كافر می‌شود، و هر كس بر او صلوات فرستد، برابر است با صلوات بر ‏پدرش رسول خدا».‏10
در كیفیّت صلوات و سلام بر او و زیارتش اخباری از پیامبر اكرم نقل شده است كه همه نشانگر این است ‏كه حضرت زهرا ـ همانند رسول خدا ـ در این مطالب كاملاً استقلال داشته و صلوات و زیاراتی مخصوص به ‏خود دارد. این روایت را ابن‌حجر نیز در شرح كتاب جامع صغیر نقل كرده است، و جالبتر اینكه زین الدّین ‏مُناوی ـ صاحب كتاب كُنوز الدَّقائق ـضمن بیان این حدیث می‌گوید:‏«ابو القاسم سهیلی با حدیث شریف [فاطمةٌ بَضعَةٌ مِنّی ...] استدلال می‌كند كه هر كس فاطمه را ‏دشنام دهد كافر است [چون این عمل مُشعر بر بغض او نسبت به آن حضرت است و خدا چنین كسی را ‏دشمن می‌دارد و هر كسی را كه خدا دشمن بدارد یقیناً كافر است]، سهیلی از همین حدیث نتیجه می‌‏گیرد كه: فاطمه از شیخین [یعنی ابوبكر و عمر] نیز برتر است.11ابن حجر می‌گوید: «آزار و اذیت فاطمه حرام است، زیرا هر چیزی كه او را آزرده خاطر كند، پیامبر را دل ‏آزرده می‌نماید، و آنچه رسول خدا را بیازارد، در حقیقت خدا را اذیت كرده است ... (ابن حجر در پایان سخن ‏چنین نتیجه می‌گیرد): آنچه تاریخ گذشته به ما گوشزد می‌كند این است كه جزای آن كس كه ‏زهرا را بیازارد، گرفتاری در دنیاست، و البته عذاب او در آخرت شدیدتر خواهد بود».12
ناسزا گفتن به حضرت صدّیقه(سلام الله علیها) برابر است با دشنام به پیامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) و امیرالمؤمنین(ع) و در ‏نتیجه مساوی است با دشنام به حقّ تبارك و تعالی، چنان‌كه رسول خدا دربارة علی می‌فرماید:‏
«به علی دشنام ندهید؛ هر كس به او دشنام دهد در حقیقت مرا ناسزا گفته است؛ و هر كس به من ‏دشنام دهد، همانا به خدا بدزبانی كرده است».13
این فرمایش‌های پیامبر اكرم در منقبت حضرت زهرا(س)، عیناً با همین مضامین در كتب ‏شیعه و سنّی نقل شده است كه نشان می‌دهد آن حضرت در جمیع احكام و شئون ولایت با رسول خدا و ‏امیرالمؤمنین شریك است، لذا علما چنین فتوا می‌دهند كه هر كس به پیامبر اكرم و امیرالمؤمنین، یا ‏فاطمة زهرا دشنام دهد واجب القتل می‌شود، و دانشمندان عامه می‌فرمایند: «هم كافر است و هم واجب ‏القتل».‏صلوات بر فاطمه(سلام الله علیها)
دلیل دیگری كه ولیّة الله بودن حضرت صدّیقه(سلام الله علیها) را اثبات می‌كند، استقلال آن حضرت در ‏موضوع صلوات فرستادن بر آن حضرت و كیفیّت زیارتش می‌باشد، كه همانند صلوات بر پیامبر اكرم، امیرالمؤمنین و ‏حسنین و زیارت آنان است؛ یعنی همان‌گونه كه به صلوات بر آن چهار وجود مقدّس و زیارتشان امر شده ‏است، نسبت به حضرت زهرا نیز در این موارد، همگان مأمور و مأجورند. فاطمه(سلام الله علیها) كه مشمول ‏آیة تطهیر و از اهل بیت پیامبر اكرم ـ یعنی آل محمّد(صلی الله علیه و آله و سلم) است ـ، كیفیّت صلوات بر ‏او را رسول خدا به صراحت چنین بیان داشته است:‏
بر من صلوات بَتراء (= ناقص، دُم بریده و بریده شده) نفرستید، سؤال شد: یا رسول‌الله صلوات بتراء ‏چیست؟ فرمودند: اینكه (بر من صلوات بفرستید و) بگویید «اللهمّ صلّ علی محمّد» ولی دربارة آل14 من ‏ساكت باشید. شما باید بگویید: «اللهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد».15
صلواتی كه شامل علی، فاطمه و حسنین(ع) نباشد، مقطوع و بریده است و مورد قبول خدا ‏و رسولش نمی‌باشد. لذا حضرت صدّیقة زهرا هم ردیف و برابر افرادی است كه جمیع مسلمین با ایمان ‏جهان ـ از شیعه و سنّی ـ هر شبانه روز در تشهّد نمازهای پنج‌گانه بر او درود می‌فرستند؛ و او در این ‏مقام، همتای محمّد بن عبدالله، و علی و حسنین(ع) است؛ و همین لزوم صلوات بر فاطمه (سلام الله علیها) در هنگام اقامة نماز یك منقبت و فضیلت ساده نیست، بلكه نشانگر مرتبة اعلی و منصب ‏والای آن حضرت است كه این‌چنین در جَنب صاحبان رسالت و امامت قرار گرفته است. بدون تردید باید ‏فاطمه، خود ولیّة الله و دارای مقام ولایت بوده باشد، تا هم ردیف و همتای اولیای خدا، مورد خضوع و ‏مشمول صلوات و درود جمیع مؤمنین جهان در هر زمان و مكان باشد.‏
پی‌نوشت‌ها:
برگرفته از: كتاب ارزشمند فاطمة زهرا(س)، نوشتة علامه محمد حسین امینی(ره).
1. مسند، احمد بن حنبل، ج 4، ص 127 و سایر منابع روایی‏.
2. همان، ج 1، ص 77 و منابع دیگر‏.
3. الصّواعق المحرقه، .
4. سورة نسا (4)، آیة 69‏.
4. سورة احزاب (33)، آیة 57.‏
5. تفسیر قمی‌، ج ?، صص 170 و 171.
6. برای مشاهدّ اسامی‌تعداد كثیری از دانشمندان سنّی كه این روایت را با اختلاف جزئی در الفاظ آورده ‏اند، به متن و پاورقی‌های كتاب فاطمه زهرا، صص 286 تا 294 مراجعه بفرمایید.‏
7. برای جلوگیری از اطالة كلام، به صص 296 و 297 و 298 كتاب فاطمه زهرا نظر بیفكنید.‏
8. سهیلی، ابوالقاسم، الرّوض الانف، ج2، ص 196.
9. سورة توبه (9)، آیة 102‏.
10. فیض الغدیر، ج 4، ص 421‏.
11. همان‏.
12. مستدرك، حاكم، ج 3، ص 121 و منابع دیگر‏.
13. در بارة واژه «آل» و وجود آن در قرآن، بحث مستوفایی صورت گرفته كه به خاطر جلوگیری از اطالة ‏كلام از نقل آن منصرف شدیم، ولی به علاقمندان توصیه می‌كنیم كه حتماً به خود كتاب ص 328 و 329 ‏مراجعه بفرمایند.‏
14. الصواعق المحرقه، ص 225‏.
منبع: ماهنامه موعود شماره 89 الف
دوشنبه 4/2/1391 - 23:4
اهل بیت
نویسنده:سید علیرضا جعفری
با حذف «زیبایی‏های معنوی»، «زیبایی» خشک و بی‏روح می‏گردد، به عبارت دیگر: بحث از ارزشهای معنوی از موضوع زیبایی جدا نیست، گرچه برخی کوشیده‏اند خاستگاه زیبایی را در امور محسوس (sensible) و دنیوی، و ارزشهای معنوی را در امور اخروی محصور نمایند.
از آگوستین قدّیس چنین نقل شده است که: «وقتی خداوند را دوست می‏دارم، آنچه دوست دارم چیست؟ نه جسمی است، نه تنی، نه زیبایی گذران، نه درخشش روشنایی، نه آوازهای دلکش، نه گلها و گیاهان خوشبو، ... دوست داشتنِ آن چیزها نیست، با این همه وقتی خدایم را دوست دارم گویی همه این مظاهر را نیز دوست داشته‏ام.»
آری، در تعالیم توحیدی نه تنها زیبایی محسوس نکوهش نگشته، بل به شباهت‏های این تجلی‏های مادی با طبع زیباپرور معنوی استناد شده است. اما آنچه مهم است این که: هنر اسلامی از همان آغاز تمایل داشت که از قواعد فیزیکی محسوسات فاصله بگیرد و فراتر گام نهد، نقوش اسلیمی اگر چه با گل و گیاه تزیین شده اما هرگز منعکس کننده واقعیت طبیعی نبوده بل از آنها انتزاع گشته‏اند.
خلاصه آنکه: خاستگاه زیبایی را نباید در امور مادی محصور دانست بل اصل آن را باید در امور معنوی جستجو کرد هر چند زمینه درک این نوع زیبایی‏ها به پالایش درون نیازمند است، به قول عطار:
با جمالش چونکه نتوان عشق باخت
از کمال لطف خود آئینه ساخت
هست آن آئینه، دل، در دل‏نگر
تا ببینی رویش ای صاحب نظر
علامه محمدتقی جعفری(رحمت الله علیه) می‏نویسد: «در امر زیبایی، اعم از محسوس یا معقول، «لذت» عنصر بسیار مهم درون ذاتی است و هر انسان منصفی می‏پذیرد که اگر از دریافت زیبایی‏های محسوس برای انسان لذتی محسوس ایجاد شود، به همان اندازه و چه بسا بیشتر دریافت زیبایی‏های معقول، لذت معقول به همراه دارد. گاهی حیرت انسان در برابر زیبایی روح یک انسان رشد یافته تا آنجا بالا می‏رود که محال است در زیبایی‏های محسوس به آن حد برسد. همان گونه که چشم یک انسان لایق از تماشای آسمان لاجوردین سیر نخواهد شد، زیبایی وجدان یک انسان پاک و مصفا شما را بیش از آن مبهوت و مستغرق در زیبایی خود خواهد کرد.»(1)
اکنون در این این مقال برآنیم تا برخی از ویژگیهای حضرت زهرا علیهاالسلام را به عنوان تجلی زیبایی‏های معنوی برشماریم، با استناد به منابع معتبر، بصورتی گذراو فهرست وار:
کمال انسانی:
زهرای اطهر علیهاالسلام انسانی چند بُعدی بود و در تمام جنبه‏های انسانی در اوج کمال، هنگام عبادت آنچنان در معنویت غرق می‏شد که با گذشت ساعتها، گذر زمان را حس نمی‏کرد چرا که «زمان» از مختصات ماده و مادیات است و او در عالم دیگری سیر می‏کرد، اما در گاه حمایت از رهبری و ولایت، تو گویی جز سیاست کار دیگری ندارد و تا پای جان می‏ایستاد و جوانمردانه افشاگری می‏کرد. وی پیرامون موضوعات مختلف جملاتی زیبا و ژرف از خویش به یادگار نهاده، عرفان، خانواده (کار در منزل، همراهی با همسر، ساده زیستی)، حقوق (حق زن، همسایه، کارگر، مهمان و ...)، جامعه، اقتصاد، سیاست (دفاع از سیاستهای نبوی و علوی، طرح قضیه فدک و اعتراض شدید به غصب آن از طرف حکومت، برخورد قهرآمیز با غاصبان خلافت امیرمؤمنان علیه‏السلام ، نکوهش مخالفان امیرالمؤمنین علیه‏السلام و نقل احادیثی همچون حدیث غدیر، منزلت و ...)، اخلاق و فقه و... بخشی از محورهایی است که مورد توجه حضرت قرار داشته است.
عشق به عبادت:
حسن بصری می‏گوید: «در این امت، عابدتر از فاطمه علیهاالسلام نیامده است، آنقدر نماز و عبادت را ادامه می‏داد که پاهایش ورم می‏کرد.»(2)
درخشش چنین عبادتی آسمانیان را مبهوت می‏کرد، امام صادق علیه‏السلام بعدها در مورد مادر چنین فرمود: «وقتی در محراب عبادت نماز می‏ایستاد برای آسمانیان می‏درخشید همانگونه که نور ستاره‏ها برای زمینیان. (و به همین علت وی «زهرا» لقب گرفت)»(3)
شب عروسی نیز، زهرا نگران آخرت است، علی علیه‏السلام می‏پرسد: چرا چنین مضطرب و نگرانی؟
ـ دستم تهی است، نگران ورود به آخرتم. ترا سوگند که امشب به عبادت خدا بپردازیم.
در روایتی دیگر می‏خوانیم: «خداوند به فرشتگان مباهات کرده، می‏فرماید: بنگرید، فاطمه‏ام چگونه در پیشگاه من ایستاده، ارکان بدنش از خوف به لرزه در آمده و با تمام وجود دلداده‏ام گشته است، گواه باشید که من رهروانش را از آتش دوزخ ایمن ساختم.»(4)
انس با قرآن:
حضرت فاطمه علیهاالسلام و اصولاً عترت پاک پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم بر اساس حدیث متواتر «ثقلین»، پیوندی عمیق، استوار و جاودانه با قرآن دارند، سرشت زهرا دوران کودکی و حتی پیش از آن، با تعالیم وحی عجین گشته بود. وی در واپسین روزهای عمر در سخنان کوبنده خویش در مسجد پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم از پشت پرده و شفاف ضمن حمایت از ولایت و بیداری اذهان مخاطبین به بیش از صد آیه اشاره نموده است (به صورتهای مختلف مانند: استدلال به آیات، اقتباس از آیات ـ چه با تغییر و چه بدون تغییر در آیه ـ و بالاخره جملاتی که ناظر به آیات می‏باشند.)
روح بلند و متعالی:
روح بزرگ و با عظمت زهرای اطهر علیهاالسلام ، پس از ارتحال جانسوز پدر، سبب شد تا جبرئیل فرود آید و مسائل و حوادث آینده را به اطلاع وی برساند، امیرمؤمنان علیه‏السلام نیز آنها را ثبت کرد و بدین سان «صحیفه فاطمه علیهاالسلام » شکل گرفت که از امامی به امام بعدی به ارث می‏رسید و هم اینک در دست پاک و با کفایت یوسف زهرا، امام زمان ـ عجل اللّه‏ تعالی فرجه الشریف ـ می‏باشد. امام خمینی قدس‏سره می‏فرمود: «سابقه نداشته است که جبرئیل جز با طبقه اول از انبیای عظام این چنین آمد و شدهای مکرر با کسی داشته باشد.»(5)
و این چنین است که پیروان راستین زهرا علیهاالسلام زنانی می‏گردند که از تنگنای مسائل جزئی و مادی خویشتن را رها می‏سازند و با پرواز در آسمان معرفت هویتی دیگر می‏یابند.
عفاف و حجاب:
زن، مظهر جمال است و زکاتِ جمال عفاف است؛ بر اساس دستور خداوند(6) رعایت حجاب بر زنان واجب است. آیا این بدان معناست که زن در حصار باشد و زندانی؟
خیر، حضرت فاطمه که حتی از انسانی نابینا خود را می‏پوشانید و رو می‏گرفت، در عین حال بیشترین تأثیر را در محیط سیاسی عصر خویش می‏گذاشت.
شعار «آزادی زن» که مدتهاست در جوامع غربی و حتی اسلامی رواج یافته بیشتر بدین منظور است که زن از مصونیتی که شرع برایش فراهم آورده، خارج شود، تا استعمار به اغراض پلیدش دست یابد.
آری! عفاف و حجاب پرچم استقلال و دژ مصونیت زنان متعبد و اندیشمند روزگار ماست و استعمار نیز از همین می‏ترسد.
امام خمینی می‏فرمود: «اسلام با آزادی زن نه تنها موافق است، بلکه خود پایه‏گذار آزادی زن در تمام ابعاد وجودی زن است.»(7) در جای دیگر می‏فرماید: «زنان آزاد هستند در بسیاری از امور شرکت کنند. آزادی به معنای واقعی، نه آنطور که شاه می‏خواست.»(8)
حمایت از رهبری:
هدف اصلی دشمن در هر برهه‏ای از تاریخ نابود کردن رهبری اسلام بوده است، زیرا این ستون را سبب سرپایی اسلام می‏دانسته.
گمراهان که توان از میان برداشتن پیامبر خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم را در خویش نمی‏دیدند تصمیم گرفتند پس از ارتحال آن حضرت، جانشینان واقعی او را از صحنه سیاست و حکومت کنار بزنند.
حضرت زهرا علیهاالسلام که از هشیاری خاص سیاسی برخوردار بود و به نقشه دشمن واقف با روشهای گوناگون از رهبری واقعی اسلام یعنی حضرت امیرالمؤمنین علی علیه‏السلام حمایت کرد و جان خویش را در این راه فدا کرد.
وی در مسجد پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم در حضور خلیفه وقت و مهاجر و انصار از پس پرده، حقایق را بی پرده باز گفت و از مؤمنان درخواست یاری نمود اما جوابی باز نیامد:
بر فراز منبرت گردید حقم پایمال
هر چه نالیدم لبی هم در جوابم وا نشد
او در بستر بیماری نیز از بیدارگری برکنار نماند، در برابر زنان مهاجر و انصار که به عیادتش آمده بودند از کسانی که علی علیه‏السلام را رها کرده بودند نالید و رنجنامه خویش را برایشان برخواند. او حتی با وصیتنامه سیاسی الهی خویش علی را حمایت کرد و نفاق و منافقان را رسوا ساخت.
زهرا در راه حمایت از مولایش بارها کتک خورد و بالاخره در همین راه شربت شهادت نوشید.
کشته گشتم بارها از خانه تا مسجد ولی
شادمانم که سرمویی کم از مولا نشد
هیچ بانویی به راه شوهر خود جان نداد
کودکی چون محسن من کشته بابا نشد
روزی «ابن لبید» حضرت زهرا علیهاالسلام را دید که بر مزار شهدای احد به سوگ نشسته و اشک می‏ریزد پرسید: آیا رسول خدا، پیش از وفات، درباره امام علی علیه‏السلام مطلبی گفته است؟
حضرت فرمود: شگفتا، آیا حادثه عظیم غدیر خم را از یاد برده‏اید؟
ابن لبید گفت: نه، چنین رویدادی بود، ولی مرا با خبر سازید.
حضرت فرمود: خدا را گواه می‏گیرم، از رسول خدا شنیدم که می‏فرمود: علی بهترین کسی است که او را جانشین خود قرار می‏دهم، علی امام و خلیفه بعد از من است و دو فرزندم حسن و حسین و نُه نفر از فرزندان حسین، پیشوایانی پاک و امامانی نیک شمرده می‏شوند. اگر از آنان فرمان برید شما را هدایت می‏کنند و اگر مخالفت کنید تا روز قیامت جدایی و اختلاف بر شما چیره می‏شود.
آری، کتابهای اهل سنت آکنده است از روایاتی که دختر رسول خدا در آنها از ولایت علی و فضایل او پرده برداشته و حقایق را بر همگان روشن ساخته است.(9)
زهد و ساده زیستی:
آنگاه که روح، رو به سوی کمالات داشته باشد و قرب الهی را هدف خویش بداند، مادیات را جز وسیله تلقی نمی‏کند. زاهد، سرای تاریک را حقیرتر از آن می‏داند که بدان دل بندد. وقتی پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم به یاری وحی از وضعیت دوزخ آگاهی یافت، در اندوه فراوان فرو رفت. سلمان نزد فاطمه علیهاالسلام شتافت تا از او بخواهد به دیدن پیامبر رفته و وی را از اندوه بیرون آورد. می‏گوید هنگامی که به منزل حضرت زهرا رسیدم منظره‏ای شگفت دیدم. فاطمه با لباسی پشمین که دوازده جای آن با لیف خرما وصله شده بود! چون وضع پیامبر را برای فاطمه تشریح کردم فاطمه از جا برخاست، همان عبای وصله‏دار را بر خود پیچید.
با خود گفتم: دریغا، دختران کسری و قیصر ابریشم و حریر می‏پوشند و دختر محمد عبای پشمین با دوازده وصله از لیف خرما! فاطمه بر پدر وارد شد و پس از سلام گفت: پدر جان، سلمان از لباس من در تعجب فرو رفته، در حالی که به خدایی که تو را به حق برانگیخت سوگند که پنج سال است که من و علی جز پوست گوسفندی که روزها علوفه‏دان شتر و شبها بستر ما می‏باشد و بالشی که پوستِ آکنده از لیف خرماست، از لوازم و اثاث زندگی، هیچ نداریم.
پدر، مقام و عظمت روحی دخت خویش را برایم بر گفت و فرمود: ای سلمان! دخترم در گروه پیشگامانِ به سوی خداست (یا سلمان! ان ابنتی لفی الخیل السوابق).(10)
منظور از این داستان آن نیست که زن مسلمان در عصر حاضر چادر وصله‏دار بر سر کند، زیرا هر زمان مقتضیات خاص خود را دارد. آنچه مهم است دل نبستن به مظاهر دنیاست. حضرت سلیمان سلطنتی عجیب داشت و جن و انس در خدمتش بودند ولی هیچ کدام از اینها نتوانستند دل وی را مسخّر خویش سازند.
انتخاب همسر:
بی‏تردید دختران و پسران مسلمان در گزینش همسر معیارهایی برای خود دارند، ولی به نظر شما معیارهای حضرت زهرا علیهاالسلام چه می‏توانست باشد؟
زهرا در حالی ازدواج با علی را پذیرفت که وی از نظر مالی در تنگدستی به سر می‏برد ولی تقوا و ایمان، حکمت و دانش، شجاعت و ایثار و هزاران فضیلت دیگر در او موج می‏زد.
زهرا در حالی با علی پیمان زناشویی بست که قبل از او ثروتمندانی همچون عبدالرحمان عوف و عثمان بن عفّان به خواستگاریش شتافته بودند. عبدالرحمان گفته بود: من صد شتر گران قیمت و ده هزار دینار طلا مهریه می‏دهم. این سخن رسول خدا را خشمگین ساخت و به او فرمود: می‏خواهی با پولهایت مرا فریب دهی؟!(11)
هدایت‏گری، اما نه با زبان:
در روایات خوانده‏ایم: با کسانی رفت و آمد کنید که چهره آنها شما را به یاد خدا بیندازد، در زمان خودمان بودند و هستند کسانی که معصوم نیستند ولی چنان خدا را در تمام زوایای زندگی حاضر و ناظر دیده‏اند که جلوه خدایی و رنگ و بوی الهی یافته‏اند مانند چهره امام خمینی که انسان را به عوالم دیگری پیوند می‏داد، حتی اکنون پس از گذشت سالها از ارتحال جانسوزش، محل زندگی وی حتی نامسلمانان را تحت تأثیر قرار می‏دهد.
زهرای اطهر علیهاالسلام چنان نورانی بود که نه تنها گفتار و رفتارش دیگران را به سمت خدا سوق می‏داد بلکه حتی چادرش نیز موجب اسلام آوردن کافران می‏شد.
امام علی علیه‏السلام گاه آنچنان در تنگدستی واقع می‏شد که مجبور می‏گشت از ثروتمندان یهودی قرض نماید. یکبار که از یک فرد یهودی تقاضای قرض نمود او در مقابل چیزی طلب کرد تا به عنوان گرو پیش خویش نگه دارد، امام نیز چادر همسرش حضرت زهرا علیهاالسلام را به او داد. شب هنگام، وقتی که همسر مرد یهودی نور چادر را دید شگفت‏زده شوهرش را خبر کرد. و هر دو، حیرت‏زده بستگان خویش را به منزل آوردند تا حادثه را با چشم خویش بنگرند، آنها نیز پس از مشاهده این کرامت زهرایی، همگی که حدود هشتاد نفر بودند، اسلام آوردند.(12)
ایثار و گذشت:
پس از اقامه نماز جماعت، پیامبر خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم از حال پیرمردی که لباسهای کهنه به تن داشت جویا شد. او گفت: گرسنه‏ام، غذایم ده؛ برهنه‏ام، مرا بپوشان؛ فقیرم، به من کمک مالی کن. پیامبر رحمت به بلال فرمود: او را به منزل فاطمه علیهاالسلام راهنمایی کن.
پیرمرد همان خواسته‏ها را از فاطمه علیهماالسلام طلب کرد، فاطمه که مانند شوهر و پدرش سه روز می‏شد که غذا نخورده بود، پوست گوسفندی را که حسن و حسین روی آن می‏خوابیدند، به وی داد. پیرمرد گفت: چگونه درد گرسنگی خویش را با آن درمان کنم؟ فاطمه گردنبندش را در آورد و تقدیم به وی کرد و فرمود: امید آنکه خداوند بجای آن چیزی بهتر از آن به تو دهد.
پیرمرد به مسجد آمد و ماجرا را برای پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم بیان کرد. اشک شوق در چشمان رسول خدا حلقه زد. عمار برخاست و با اجازه رسول خدا آن را خرید. پیرمرد گفت: در برابر آن نان و گوشتی می‏خواهم تا گرسنگی‏ام برطرف شود، ردایی یمانی که مرا بپوشاند و پولی که با آن به خانواده‏ام برسم. عمار بیشتر از آنچه خواسته بود به وی داد. آنگاه پیامبر خدا رو به پیرمرد کرد و فرمود: آیا سیر شدی و پوشانیده گشتی؟
گفت: آری. پدر و مادرم به فدای تو. رسول خدا فرمود: اینک برای فاطمه به خاطر احسانش دعا کن.
آنگاه پیامبر خدا رو به اصحاب کرد و برای آنها از فضائل و کمالات فاطمه سخن گفت.
عمار برخاست و گردنبند حضرت زهرا را با مشک خوشبو ساخت و در پارچه‏ای یمانی پیچید و به غلامش داد و گفت: ای رسول خدا این غلام و گردنبند هدیه‏ای است از من به شما.
پیامبر (پذیرفت و) به غلام فرمود: نزد فاطمه برو و گردنبند را به او ده، تو نیز از آنِ او هستی.
(غلام به محضر فاطمه شرفیاب شد) حضرت زهرا گردنبند را گرفت و غلام را نیز در راه خدا آزاد کرد.(13) آری آن گردنبند با برگت گرسنه‏ای را سیر کرد، برهنه‏ای را پوشانید، فقیری را بی‏نیاز نمود و بنده‏ای را آزاد ساخت و بالاخره نزد صاحبش برگشت.
داستان ایثار زهرا وعلی علیهماالسلام ودو فرزند معصومشان (حسن وحسین علیهماالسلام ) که‏درسه‏شب‏متوالی‏افطاری خویش را به مسکین و یتیم و اسیر بخشیدند و در شأن آنان سوره «هل اَتی» نازل شد. و یا ماجرای پیراهن شب عروسی که حضرت زهرا آن را به زنی مستمند بخشید و ... همه اینها گوشه‏ای از ایثارگرهای آن بانوی با عظمت است.
امام حسن علیه‏السلام فرمود: مادرم در یک شب جمعه در محراب عبادتش، عبادت می‏کرد، شنیدم که برای مردان و زنان مؤمن دعا می‏کند و آنها را یکی یکی نام می‏برد ولی برای خود هیچ چیز از خدا نمی‏خواهد. گفتم: مادرم چرا برای خودت دعا نمی‏کنی؟ فرمود: فرزندم! اول همسایه، سپس اهل خانه. الجارّ ثم الدار.(14)
تجلیل از شهدا:
زهرای داغدار، بر سر مزار شهدای احد به ویژه عموی پدرش، حضرت حمزه می‏آمد و گوهر اشک خویش را تقدیم می‏کرد و با بزرگداشت نام و یاد شهدا به همگان اعلام می‏کرد که با عافیت طلبی، سرپیچی از انجام دادن تکالیف و دور نگه داشتن خویش از آتش حادثه نمی‏توان اسلام را حفظ کرد. باید چون این شهیدان به معرکه پا نهاد و با خدا معامله کرد. زهرای صبور و تنها می‏خواست با اشک خویش غربت اسلام را فریاد کند و بگوید: ای گروه غفلت زده، بیدار شوید که ارزشهای شما را تباه و فرهنگ خویش را حاکم ساختند. می‏خواست بگوید:نگذاریداسلام به دست‏نااهلان ونامحرمان‏افتد.
پی‏نوشتها:
(1) زیبایی و هنر از دیدگاه اسلام، استاد محمدتقی جعفری، ص174.
(2) بحارالانوار، ج43، ص84.
(3) علل الشرائع، ج1، ص215.
(4) امالی صدوق، ص100.
(5) صحیفه نور، ج19، ص279.
(6) مانند: سوره نور، آیه 60 و 61.
(7) صحیفه نور، ج4، ص192 ـ سال 1357.
(8) صحیفه نور، ج4، ص232 ـ سال 1357.
(9) مراجعه شود به الغدیر، ج1، ص197 و ج2، ص318.
(10) بحارالانوار، ج43، ص87.
(11) العوالم، ج11، ص292.
(12) بحارالانوار، ج43، ص30.
(13) بحارالانوار، ج43، ص56.
(14) بحارالانوار، ج43، ص11.

منبع: فصلنامه هنر دینی، شماره 1
دوشنبه 4/2/1391 - 23:4
اهل بیت
نویسنده:دکتر احمد آکوچکیان(1)
چکیده
این مقاله کوششی است برای ترسیم خطوط کلی الگوی شخصیت سالم در تطابق با وجود حضرت فاطمه علیهاالسلام که در دو بخش تنظیم شده است: در بخش نخست، به سه محور اصلی تربیتی و وجودی حضرت فاطمه علیهاالسلام پرداخته شده که این محورها عبارتند از: وجود آن حضرت علیهاالسلام به عنوان صاحب ولایت مطلقه و اسرار باطنیه؛ وجود آن حضرت علیهاالسلام به عنوان تربیت‏یافته آموزه‏های پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ؛ و در نهایت، حضرت فاطمه علیهاالسلام به عنوان یک الگوی تربیتی و شخصیتی. در بخش دوم، از منظر «فرایند رشد شخصیت»، به شخصیت و وجود آن حضرت علیهاالسلام نگاه شده است. این بررسی در دو سطح «تعالی جهان‏بینی» و «معیارهای شناخت شخصیت‏های متعالی» به انجام رسیده است.
مقدمه
قرار گرفتن انسان در جریان رشد و فراروی، در همه لایه‏ها و سطوح زندگی فردی و اجتماعی، چکیده و مبنای همه تلاش‏های انسان‏ها و مکاتب و ادیان الهی و غیرالهی در طول تاریخ بشری بوده است. «اندیشه شرقی» از منظر جامعه‏شناسی امروز، و «هدایت»، «فلاح» و «رستگاری» در دیدگاه دینی، تلاشی برای همین قرار گرفتن در جریان رشد و فراروی به شمار می‏آیند. در این میان، نیاز بشر به انسان هادی و راهبر برای راهنمایی او به درست قرار گرفتن در این جریان و همراهی و تا منتهای بلوغ و شکوفایی آدمیت، همواره وجود داشته و احساس می‏شده است.
این مقاله کوششی است برای ترسیم خطوط کلی الگوی شخصیت سالم در نگاه بانوی بزرگ؛ اینکه چگونه آدمی می‏تواند از مرز «بهنجار» فرا رود و به گنجینه استعداد، خلاّقیت، نیرو و انگیزش پنهان دست یازد، از خویشتن فرا رود و کمال خویش را در رویش و رستگاری و پیوستگی با هستی و کمال مطلق دریابد و در این پیوستگی، خلق را تا مراتب مطلوب اعتلا و ترقّی، همراهی و راهبری کند.
این مقاله در دو قسمت به موضوع پرداخته است:
در قسمت اول (شناخت‏های نخست)، تلاش شده است تا نگاهی اجمالی از منظر اندیشه ترقّی و روان‏شناسی کمال به بانوی بزرگ صورت گیرد و سه جریان اصیل تربیتی و وجودی معرفی شوند:
1. جریان وجودی او به عنوان صاحب ولایت کبرا و اسرار باطنی؛
2. جریان وجودی او به عنوان پرورده و تربیت‏یافته آموزه‏های پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ؛
3. جریان وجودی او به عنوان انسان راهبر.
در قسمت دوم (نگاه به حضرت فاطمه علیهاالسلام از منظر فرایند رشد شخصیت)، به بررسی چگونگی تبلور جریان‏های عظیم وجودی در شخصیت و زندگی بانو اشاره شده است. این بررسی در دو سطح انجام شده است:
1. تعالی‏یابی بینش و نگرش به هستی؛
2. معیارهای شناختی شخصیت فرارونده.
ترقّی و تعالی؛ نگاهی برگزیده به سنّت بانوی بزرگ
ترقّیِ فارغ از تبعیض جنسیتی، مطلوب اصلی زن امروز از دین است که این، خود مبنای فلسفی همه مفاهیم مربوط به تعالی و توسعه است که باید تعریف سزاواری از آن به دست داد. در مفهوم پیشینی، «ترقّی» به مفهوم گرایش به تغییرات بادوام و مستمر مطلوب‏تر در همه ابعاد، ارکان، وجه نظرها و گرایش‏های فردی و ساختار و رفتار و فرایند اجتماعی و نیز در سیاست و اقتصاد است.
اعتقاد به ترقّی مفهومی است دارای ماهیتی نظری ـ تجربی و بر پایه گرایش به بهینه‏سازی انسان و جامعه بر قوانین معیّنی استوار است. یک مفهوم درونی این عقیده آن است که عقل جزئی و ابزارانگار در خدمت بینش آرمانی به وضعیت مطلوب و عقل کلی نگر و آرمان‏خواه و نیز تعالیم وحیانی قرار گیرد. «ترقّی» متشکّل از تغییراتی است که در جهت معیّنی صورت می‏پذیرند و از این‏رو، به سمت مطلوب‏تر شدن اوضاع و احوال نسبت به وضعیتی قبلی است.
ترقّی و تعالی از نگاه و تفسیر دینی و در نمونه آن سنّت فاطمه زهرا علیهاالسلام ، «هدایت» است و فلاح و رشد، و دین اسلام «الگو و روش هدایت» به صراط مستقیم تا توحید.
قرآن کریم و سنّت (زبان و زندگی) پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و امامان معصوم علیهاالسلام گزارشگر آموزه‏های دیانت حق و فراخوان به بینشی عمیق و فراگیر و کارآمد در ابعاد هدایت اسلامی هستند و هدایت دینی، که خود شامل «تربیت انسانی» است، از سازندگی و راهبری فرد و شکوفایی قابلیت‏ها و استعدادهای انسانی به منظور سازندگی و به ثمر رساندن بهینه قابلیت‏ها و امکانات جامعه آغاز می‏شود.
فاطمه زهرا علیهاالسلام ؛ نشانه انسانیت و جامعه آرمانی
فاطمه زهرا علیهاالسلام انسان هادی است و پرسش ما از آن آستانه بزرگ، ترقّی، تعالی، هدایت و فلاح برای فرد و جامعه است. پرسش، منظر ما در شناخت سنّت بانوی بزرگ است.
فاطمه علیهاالسلام الگوی تربیت و حضور اصلاحی در جامعه، الگوی جاودان انسان آرمانی، زن راهنما و نشانگر انسان و جامعه ایده‏آل است. از امام زمان علیه‏السلام نقل شده است:
«و فی ابنةِ رسولِ اللّهِ لی اسوةٌ حسنةٌ.»(2)
او الگوی حسن، الگوی صادق و سعادت‏آفرین حرکت و سلوک، و حیات و کمال پایدار فرد و جامعه است.
پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله می‏فرماید:
«... فاقتدوا بالزهرةِ (... والزهرةُ فاطمةُ).»(3)
و امام باقر علیه‏السلام خطاب به زنی که الگو و معیارِ روش سزاوار زندگی است، می‏فرماید:
«اگر طالب فضیلتی، راه زهرا علیهاالسلام را پیش گیر.»(4)
حضور این الگو را، به ویژه در رویارویی با جاهلیت همواره تاریخ بشریت، به طور مقایسه‏ای بهتر می‏توان شناخت. آن‏گاه شناختی کلی از زهرای مرضیه علیهاالسلام و به آموزگاری او، زینب کبری علیهاالسلام و فاطمیان و زینبیان سده‏های پس از وی، برای دانستنی‏های بعدی ضرورت می‏یابد. و این‏گونه می‏توان تصویر روشن‏تری از نقش دین و سنّت فاطمه زهرا علیهاالسلام در زندگی بشر داشت.
فاطمه علیهاالسلام در عرصه سه جریان و سه شناخت
بانو از آن اولین هنگام که جان آدمی آگاهی‏ها را درمی‏یابد و پرورش می‏گیرد، تحت تعلیم و پرورش آموزه‏های وحی، خانواده و بخصوص پدر قرار گرفت و بدین‏گونه آموخت و بالید. وجود صدیقه طاهره علیهاالسلام فراگیر سه جریان وجودی است و شناخت او در گرو شناخت این سه جریان عظیم تربیتی و وجودی او:
اول. جریان وجودی خود به عنوان صاحب ولایت کبرا و اسرار باطنی
نفس قدسی زهرای مرضیه علیهاالسلام از سرداق عالم ربوبی برای هدایت آدمیان به این جهان آمده است. جریان عظیم وجودی، اساس هستی‏شناختیِ پایدار و حقّانیت و فراتر بودن وی از زمان و مکانِ سنّت است و مبنای نظری ـ کلامی نظام تربیتی ـ اجتماعیِ قابل استنباط از سنّت او را توضیح می‏دهد، و همین خاستگاه هستی‏شناختی است که کلام او را، زندگی او را، مرگ او را، تنهایی‏ها و خروش‏ها، اشک‏ها و فریادها و سلوک و سیره او را الگویی می‏دارد جاودان و جاری در همه عرصه‏های زندگی جامعه و تاریخ بشری.
فاطمه زهرا انسان هادی است.(5) در اسلام، انسان هادی پس از نفس الوهیِ پیامبر اعظم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ، همان کسانی هستند که در حدیث نبوی و مسلّم «ثقلین»، عِدل و لنگه قرآن کریم قرار گرفته‏اند. انسان هادی ـ ناگزیر ـ معصوم است. «عصمت» به معنای پاکیزگی از خطا و گناه است. «علمِ صحیح» و «اختیار خلاّق» (برآمده از جوهره عبودیت) ملازم با عصمت‏اند و عصمت ملازم با علم صحیح و اختیار خلاّق. آیات «تطهیر» و «مباهله» عصمت زهرا علیهاالسلام را توضیح می‏دهند.
دوم. جریان وجودی خود به عنوان تربیت‏یافته آموزه‏های پیامبر
وجود فاطمه علیهاالسلام در وجهه انسانی، عرصه جریان‏های عظیم شناختی، روحی و رفتاری است:
ـ جریان عظیم شناختی در برخورد با انسان، زندگی، هستی، خداوند، جامعه، تاریخ، رسالت، مسئولیت، تکلیف، دنیا و آخرت؛
ـ جریان عظیم وجود او به عنوان بنده‏ای خاشع و عارفی عاشق در اوج عرصه‏های حماسه و تدبیر؛
ـ جریان عظیم وجود او به عنوان انسانی مسئول در ارتباط با عمیق‏ترین دغدغه‏های بالندگی انسانی؛
ـ جریان عظیم وجود او به عنوان پاسدارترین انسان از ارزش‏های انبیایی؛
ـ جریان عظیم وجود او به عنوان فداکارترین یاور و مام پیامبر خاتم؛
ـ و بسیاری جریان‏های عظیم دیگر.
سوم. جریان وجودی خود به عنوان انسان راهبر
فاطمه یک زن است و خود یک هادی، یک شاهد و یک امام، یک اسوه برای هر زنی که می‏خواهد چگونه بودن و چگونه شدن خویش را خود برگزیده باشد. او در بینش و اندیشه و احساس و باور و انگیزه و سلوک و سیره و رفتار و زندگی‏اش، آموزگار چگونه بودن و چگونه شدن زن در هر دو عرصه فردی و اجتماعی است. در وجود فاطمه علیهاالسلام جریان عظیم انسان هادی دینی است:
ـ جریان عظیم وجودی او به عنوان دردمندترین همراه با خلق و همنشین باورها و رنج‏های زن در تاریخ؛
ـ جریان عظیم وجودی او برای پیشنهاد زن الگو؛
ـ جریان عظیم وجودی او به عنوان مصلح‏ترین حکیم و حکیم‏ترین حماسه و حماسی‏ترین عاشق و عاشق‏ترین تبیین‏گر حق و افشاگر باطل؛
ـ و دیگر جریان‏های عظیم شناختنی و ناشناختنی.
انگیزه توسّل به بانو
شناخت قابلیت آدمی برای تعالی و گسترش توانایی‏های خویش، در گرو شناخت سالم‏ترین شخصیت‏ها و بهترین نمونه‏های بشری است. تحلیل و بررسی انواع جماعت‏های انسانی با شیوه‏های گوناگونی از قبیل تحلیل سیره، مصاحبه، تداعی آزاد و زندگی‏نامه‏های خود نوشت و آراء و اندیشه‏ها و سخنان آنان، نشان می‏دهد که همه انسان‏ها با نیازهایی شبه غریزی(6) به دنیا می‏آیند. این نیازهای مشترک، انگیزه رشد و کمال و تحقق خود قرار می‏گیرند و انسان را به تبدیل شدن به آنچه در توان اوست، فرامی‏خوانند. بدین‏سان، استعداد بالقوّه برای کمال و سلامت روان از بدو تولّد، وجود دارد، اما اینکه استعداد بالقوّه آدمی تحقق یا فعلیت می‏یابد یا نه، به نیروهای فردی و اجتماعی‏ای بستگی دارد که «تحقق خود» را می‏پرورد یا بازمی‏دارد.
چرا ما نیازمند توسّل به بانوییم؟ باید تحلیل کرد که آدمی در سرّ سویدایِ وجودش، چه خواهش و نیازهایی دارد که وی را برمی‏انگیزند تا برای تأمین آن‏ها، دست در ولای فاطمه علیهاالسلام زند؟
بر کنار از نیازهای اصلی جسمانی مشترک ما با حیوانات، به عنوان مؤثرترین عامل در شخصیت انسان، نیازهای روانی درمیانند. انگیزه‏های انسان ـ خواه سالم و خواه ناسالم ـ نیازهای روانی اویند و تفاوت میان آدمیان از ارضای نیازهای مزبور ناشی می‏شود.
سنّت بانو طریقه‏ای زایا و بارور برای تأمین این نیازهاست:
«اِنّا تَوجّهنا واستشفَعنا و توسَّلنا بِکِ اِلیَ اللّهِ و قدّمناکِ بینَ یَدی حاجاتِنا.»(7)
خودآگاه شدن نیازهای اصیل انسانی همراه با شناخت درست بانو، آدمی را برمی‏انگیزد تا برای جهت‏دهی به نیازها و جنبه‏های گوناگون زندگی، یعنی پاسخ‏های فکری، عاطفی و حسی به مردم و موضوع‏ها و رویدادها ـ خواه در جهان و خواه در خود ـ به او روی کند؛ نیازهایی مانند:
ـ نیاز به صیانت، فعلیت و اعتلای تمام جنبه‏های شخصیت و تحقق خود و روند خود شدن و پرورش ویژگی‏ها و استعدادهای یکتای خود؛
ـ نیاز به حقیقت در همه عرصه‏های هستی؛
ـ نیاز به خوبی، نیکی، زیبایی و به معناداری زندگی و پرمعنایی آن؛
ـ نیاز به تعلّق داشتن به وجودهای برتر از خود، نیاز به پیوند و ایمان و عشق به جهان، به هستی، به خداوند و به آرمان‏های برتر و نیاز به فراروی از دوگانگی و سرّ زندگی و فراشدن؛
ـ نیاز به فرارفتن یا استعلا از نقش فعل‏پذیر، نیاز به آفرینندگی و خلاّقیت زندگی خویشتن (فرزند، اندیشه، هنر، تربیت خلایق و یا کالای مادی) و از این طریق، تأمین نیاز به آزادی و هدف‏داری؛
ـ نیاز به حس هویّت و فردیت و یکتایی؛ هویّتی که آدمی را با این احساس و خودآگاهی و شعور که «چیست و کیست» فردیت تکامل یافته‏ای می‏بخشد، بدان‏گونه که احساس می‏کند زندگی‏اش را با خود تدبیر می‏کند و در قلمرو فرمان خود است و دیگران به آن شکل نمی‏بخشند و در همین جهت، نیاز به یگانگی و تمامیت؛
ـ نیاز به نظم و قاطعیت؛
ـ نیاز به عدالت و قسط؛
ـ نیاز به استغنای تمامیت و جامعیت؛
ـ نیاز به موازین و ضوابطی برای جهت‏گیری بارور و همساز و همنوای تعامل با همه هستی؛
ـ همه این نیازها در نیاز به رویش و رستگاری و فلاح و کمال و توبه، یکجا حضور دارند. نیاز مداوم انسان به جست‏وجو برای خویشتن، در حقیقت، برای معنایی است که به هستی ما منظوری ببخشد و هرچه بیشتر بتوانیم پس از گذار به خود و عبور از دنیای بیرون، از خود فراتر رویم و در این فراسوی خود شدن، خود را در راه آرمان‏های بالاتر ایثار کنیم. این نیازها، هنگامی که خودآگاهند و آدمی بر تأمین آن‏ها با روشی زایا، بارور و خلاّق عزم جزم کرده است و هنگامی که زبان بیانی روشنی بیابد، «دعا» نامیده می‏شوند.
ماهیت شخصیت بالنده
بزرگ بانوی اسلام تصویر روشنی از شخصیت بالنده به دست می‏دهد. چنین انسانی اندیشه و بینش و شعور دارد، قوّه تعقّل و اندیشه و ادراکش را پرورانده است، جهان و خود را به طور عینی ادراک می‏کند، نگاه نقّادانه‏ای به جامعه و تاریخ خویش دارد، عمیقا عشق می‏ورزد، آفریننده است؛ حس هویّت پایداری دارد؛ با جهان در پیوند است و در آن ریشه دارد، و حاکم و عامل خود و سرنوشت خویش است.
یک آموزه بلند بانو آن است که شخصیت سالم، رونده است، نه مانا؛ مسیر است نه مقصد؛ برای تحقق خود پیش می‏رود، هیچ‏گاه پایان نمی‏پذیرد و وضعیتی ایستا ندارد. این هدف رو به آینده، فردا را به پس می‏راند و همه جنبه‏های خود را دگرگون می‏سازد و می‏پروراند.
نگاه به حضرت فاطمه علیهاالسلام از منظر فرایند رشد شخصیت
ابعاد و ساحت‏های وجودی انسانی، بعد فکری، روحی، رفتاری و جریان رویش انسانی در مراحل شناختی، روحی و رفتاری تا مرحله عرفان و دعا دانسته شده و بر این اساس، جریان آن تعالیم در این ساحت‏ها و جریان تربیتی مرور می‏شوند. آموختگان و پروردگان این تعالیم نیز خود، آموزگار این جریان عظیم انسانی‏اند و هم پیش‏تر، با زندگی‏شان تبلور این آموزه‏هایند.
آموزه‏های بانوی بزرگ در وجهه تربیت و سازندگی فکری
اولین گام جریان تربیت و نخستین بعد رشد وجودی انسان، تربیت فکری و شکل‏گیری بر صواب آگاهی‏ها و رشد شناخت‏ها و بینش‏ها و شعورهای انسانی است که اسوه‏های پرورده دین، مانند بانوی بزرگ، خود آموزگار آنند؛ شناخت‏هایی که با خودآگاهی و روشن‏بینی پیوند خورده‏اند و جهت‏دهنده گرایش‏های انسانی ما هستند:
اول. تعالی‏یابی بینش و نگرش به هستی
فرایند عظیم خودآگاهی، انسان‏شناسی، خداشناسی، جهان‏شناسی، جامعه و تاریخ‏شناسی، شناخت دنیا، آخرت و قیامت، شناخت زندگی و بسیاری شناخت‏های دیگر از زمره اولین آموزه‏های دین هستند. خطبه آن حضرت در مسجد مدینه در برابر مهاجران و انصار در احتجاج با ابوبکر، نمونه‏ای از اندیشه‏های آن بزرگوار است که نوع این تعالیم را در خود دارد.
زمانی که این شناخت‏ها برای آدمی شکل بگیرند، خود قلمرو پهناورتری از اشیا و اشخاص را فرامی‏گیرد و در این جهت، خود گسترش می‏یابد. برخی از این تعالیم، مانند:
الف. بینش‏ها و شناخت‏ها درباره خود به عنوان انسان: شرط اول برای ساخت «خود» و تهذیب و تربیت آن، شناختن آن است. آدمی تا به نیازها، استعدادها، ابعاد و ارزش‏های وجودی و خلقت خویش پی نبرد و تا کرامت‏ها و نقش و جایگاه رسالت و مسئولیت خود و جریان عظیم رویش و رستگاری ممکن برای خویش را نشناسد و به «خودآگاهی» نرسد، برای تربیت و ساختن و فعلیت بخشیدن و رویش خویش تلاش نمی‏کند و برای بهره جستنِ بر صواب از آن‏ها همّتی به کار نمی‏بندد.
در شناخت و فهم «خود»، بانوی بزرگ برای ما آموزه‏های بلندی دارد؛ مانند:
«شما بندگان خدا نگهبانان حلال و حرام و حامل دین و احکام و امانتداران حق و رسانندگان آن به خلقید.»(8)
ب. بینش‏ها و شناخت‏ها درباره جهان (جهان‏شناسی): برخی از تعالیم «زن الگو»، درباره شناخت جهان است. این آموزه‏ها دربردارنده مباحثی مانند آفرینش جهان، پدیده‏های عالم غیب (فرشتگان و شیطان) و سنّت‏های الهی در تدبیر عالم و آفرینش انسان و جهان و معاد و قیامت است؛ مانند:
«همه چیز را از هیچ پدید آورد و بی‏نمونه‏ای انشا کرد؛ نه به آفرینش آن‏ها نیازی داشت و نه از خلقت آن سودی برداشت، جز آنکه خواست قدرتش را آشکار سازد و آفریدگان را بنده‏وار بنوازد و بانگ دعوتش را در جهان اندازد.»(9)
ج. بینش‏ها و شناخت‏ها درباره خداوند: با بانوی بزرگ در کانونی‏ترین و بالاترین و والاترین شناخت‏ها، به شناخت خدا و حاکم و پروردگار خویش می‏رسیم که او ما را آفریده و با ما مهربان است و بی‏نیازمان کرده و قدرتمان داده و بر سلوک و زندگانی ما بیناست و در ما آگاهی و عشق به خیر و خوبی را گذاشته و ما را به آدمیت و عبودیت فراخوانده است. آدمی با این شناخت و با آن خودآگاهی، اینک در خود نیز راکد نمی‏ماند. از خودِ اینجایی عبور می‏کند و در جریان والایشِ خودی به شناخت خدا می‏رسد و درمی‏یابد که تنها در او می‏توان آرام گرفت.
«گواهی می‏دهم که خدای جهان یکی است و جز او خدایی نیست. ترجمان این گواهی دوستی بی‏آلایش است و پایندان این اعتقاد، دل‏های با بینش، و راهنمای رسیدن به آن، چراغ دانش.»(10)
د. بینش‏ها و شناخت‏ها درباره حجت خداوند (نبوّت، قرآن کریم، امامت): بینش و شعور و شناخت باورساز به حجت (نبوّت و رسالت و وصایت و ولایت و امامت)، آموزه دیگر بانوی بزرگ است.
«گواهی می‏دهم که پدرم محمّد بنده او و فرستاده اوست. پیش از آنکه او را بیافریند، برگزید و پیش از پیامبری، تشریف انتخاب بخشید و به نامی نامیدش که می‏سزید ... ما خاندان را در میان شما به خلافت گماشت و تأویل کتاب اللّه را به عهده ما گذاشت؛ حجت‏های آن آشکار است و آنچه درباره ماست پدیدار و برهان آن روشن.»(11)
ه. بینش‏ها و شناخت‏ها درباره جامعه و تاریخ: نیز با تعالیم بانوی بزرگ، جهان را و جامعه را و تاریخ را می‏شناسیم و جایگاه خود را در عرصه هستی درمی‏یابیم تا نقش و رسالت خویش را و واقعیت‏های اجتماعی را خودآگاهانه فهم کنیم و عبرت‏آموزی از تاریخ داشته باشیم.
«پس از آن‏همه رنج‏ها که دید و سختی‏ها که کشید، رزم‏آوران و سرکشان درنده‏خو و جهودان دین به دنیا فروش و ترسایان حقیقت نانیوش از هر سو بر وی تاختند و با او نرد مخالفت باختند ... و گاهی که گم‏راهی سربرداشت یا مشرکی دهان به ژاژ انباشت، برادرش علی را در کام آنان انداخت. ... هنوز دو روزی از مرگ پیغمبرتان نگذشته و سوز سینه ما خاموش نگشته، آنچه نبایست، کردید و آنچه از آنتان نبود، بردید و بدعتی بزرگ در دین پدید آوردید ... پسر ابوقحافه! ... اکنون تا دیدار آن جهان، این ستورِ آماده و زین برنهاده تو را ارزانی. وعده‏گاه، روز رستاخیز!»(12)
و. بینش‏ها و شناخت‏ها درباره دنیا و آخرت: و هم با تعالیم فاطمه علیهاالسلام دنیا و آخرت و قیامت را درمی‏یابیم.
سیر در دنیا و حضوری از سر تربیت و تدبیر در آن، در گرو شناخت درست دنیا، زندگی دنیا و رخدادها و آدم‏ها و عناصر آن است.
«وعده‏گاه، روز رستاخیر؛ خواهان، محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ؛ و داور، خدای عزیز. آن روز، ستم‏کار رسوا و زیان‏کار، و حق ستم‏دیده برقرار خواهد شد. به زودی خواهید دید که هر خبری را جایگاهی است و هر مظلومی را پناهی.»(13)
آدمی پس از شناخت خود بر مدار شناخت خدا، شناخت خود و حیات و همنشینی با درون خود، درمی‏یابد که برای تأمین آن‏همه نیازهای عظیم انسانی و سیرابی عطش وجدان، باید که از خود نیز به حقیقت هجرت کند؛ از خود به من نهایی خود؛ به من مطلق؛ هجرتی به نزدیک‏تر از خود؛ به سوی نامحدودِ آگاهِ مهربان. این سیر و سلوک اندیشه‏ای و بینشی و شعوری با آگاهی و شناخت خداوند و هستی شکل می‏گیرد. هنگامی که آدمی درمی‏یابد که خداوند از او به او نزدیک‏تر است، دیگر نمی‏تواند از او جدا شود، حتی اگر خودش را از دست بدهد. انسان بی‏خداوند با خود چه کند، در حالی که انسان بی‏خودش با اوست و با انتخاب و در انتخابش ادامه می‏یابد؟
با آن تفکر و شناخت از خود و در نتیجه، تفکر و شناخت درباره خدا، نوبت به والایش عشق و ایمان در وجود آدمی می‏رسد.
نشر و گسترش بینش الهی و خداباوری در شناخت‏ها و باورها، زمینه دیگر شکل‏گیری آرامش درون است.
دوم. معیارهای شناختی شخصیت فرارونده
الف. واقع‏بینی: بزرگ بانوی اسلام می‏آموزد که انسان سالم باید از دنیای پیرامون خود شناخت عینی داشته باشد. این ادراک عینی همان شناخت هستی است. او می‏آموزد که انسان در تب و تاب تعالی، هستی را آن‏گونه که هست، می‏بیند و نه آن‏گونه که می‏خواهد و یا نیاز دارد که باشد. داوری خواستاران تحقق خود درباره دیگران، به عنوان بخشی از عینیت ادراک دقیق است و آنان قادرند ریاکاری و نادرستی را به سرعت تشخیص دهند. دانایی و خردمندی از اولین ویژگی‏های بانوی بزرگ است.
«فاطمه علیهاالسلام را از آن‏رو «فاطمه» نام نهادند که خداوند از علم خویش آن‏قدر او را سرشار ساخته است که از هر استادی بی‏نیاز باشد.»(14)
اشخاص سالم به جهان خویش عینی می‏نگرند، به عکس روان‏نژندها که ناچارند واقعیت‏ها را تحریف کنند تا با خواسته‏ها، نیازها و ترس‏هایشان سازگار شود. انسان بالنده بر پایه ادراک و جهان‏بینی ژرف و گسترده خود و تجربه‏ها و پختگی‏ها و ظرافت‏ها، مردمان را و موقعیت‏های پیش‏روی خویش را یکسره نیک یا بد نمی‏انگارد. واقعیت را همان‏گونه که هست، بی‏واهمه‏ای و سانسوری می‏پذیرد و تبیین می‏کند.
نگاه تحلیلی بانو به وضعیت عصر خویش را بنگرید:
به خدا! دنیای شما را دوست نمی‏دارم و از مردان شما بیزارم. درون و برونشان را آزمودم و از آنچه کردند، ناخشنودم، چون تیغ زنگار خورده نابرّا. و گاه پیشروی واپسگرا و خداوندان اندیشه‏های تیره و نارسا، خشم خدا را به خود خریدند و در آتش دوزخ جاویدند.»(15)
ب. گسترش مفهوم «خود»: زمانی که «خود» گسترش می‏یابد، قلمرو پهناورتری از اشیا و اشخاص را فرامی‏گیرد. در ابتدا، خود فقط معطوف به فرد است، اما با افزایش تجربه، خود وسعت می‏یابد و ارزش‏های مجرّد و آرمان‏ها را دربرمی‏گیرد. بلوغ آدمی از جمله در گرو توجه به گستره عظیم روابط خویش است. اما داشتن رابطه با چیزی یا کسی فراسوی خود فردی، به تنهایی کافی نیست. انسان باید نقشی مستقیم و کامل بیابد. ادامه شناخت دیگر ارکان هستی و درک روابط با آن‏ها، درک وضعیت در این وسعت است که از رهگذر آن، نوبت به بینش و به نقش خود در عرصه این روابط می‏رسد. چنین نقشی را می‏توان «مشارکت انسان در قلمروهای تلاش انسانی» خواند. آدمی خود را در این عرصه گسترش می‏بخشد. با فعالیتی که از سر احساس مشارکت در عالم روابط رفتاری، نقش خود را می‏یابد.
«خود» در این فعالیت‏های معنادار، گسترش می‏یابد و این فعالیت‏ها دامنه‏های گسترده حس خود می‏شوند. هستی مطلق با همه اوصاف و اسمائش، جهان، جامعه و تاریخ می‏توانند در گستره فکر و روح و سلوک آدمی حضور یابند و همپای بلوغ و پختگی و ظرافت وی، دنیای درونش بستر جریان اسما و اوصاف کمال مطلق الهی شود. این رابطه یافتن و مجموعه این روابط، به شکل‏گیری نقش انسان در گستره این روابط می‏انجامد. نقشی که در هر وضعیتی و به تناسب هر موضوعی حکمی و تکلیفی بر آدمی هموار می‏سازد. چنین نقشی همان «مشارکت مطمئن در قلمروهای متنوّع تلاش‏های انسانی» است؛ رابطه رفتاری با خود (فعل اخلاقی)، با خداوند (فعل عبادی)، با جامعه (حقوق اجتماعی) و با طبیعت (حقوق طبیعی(16)). و در این رفتار و عملی که حکم خداوند را با خود دارد، آدمی خود را گسترش می‏بخشد. خود در این فعالیت‏های پرمعنا، سرمایه‏گذاری می‏شود و این فعالیت‏ها، دامنه‏های گسترده حس خود می‏شوند. بسیاری از مردمان ادراکی از عالم و هستی دارند، اما دنیایشان گسترده نیست و خودی‏شان خالی از حضور آن‏هاست.
گستره وجودی زن الگو، حضور خداوند در اسما و صفاتش را در خویش دارد. با بانوی بزرگ در کانونی‏ترین و بالاترین و والاترین شناخت‏ها به شناخت خدا و حاکم و پروردگار خویش می‏رسیم که او ما را آفریده و با ما مهربان است و بی‏نیازمان کرده و قدرتمان داده و بر سلوک و زندگانی ما بیناست و در ما آگاهی و عشق به خیر و خوبی را گذاشته و ما را به آدمیت و عبودیت فراخوانده است. با این شناخت، آدمی با آن خودآگاهی، اینک در خود نیز راکد نمی‏ماند؛ از خودِ اینجایی عبور می‏کند و در جریان عبور از خودی به شناخت خدا می‏رسد و درمی‏یابد که تنها در او می‏توان آرام گرفت.
«گواهی می‏دهم که خدای جهان یکی است و جز او خدایی نیست. ترجمان این گواهی دوستی بی‏آلایش است و وسیله وصول به این اعتقاد، دل‏های با بینش، و راهنمای رسیدن به آن، چراغ دانش.»(17)
پی نوشتها:
1.دکترای مطالعات و توسعه و عضو هیأت علمی دانشگاه بین‏المللی امام خمینی رحمه‏الله .
2.محمّدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 53، ص 179 ـ 180.
3.شیخ صدوق، معانی الاخبار، ص 114ـ115.
4.محمّدباقر مجلسی، پیشین، ج 23، ص 51.
5.درباره «انسان هادی» نک: محمّد رضا حکیمی، کلام جاودانه، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1370، ص 48ـ59.
6. Instinctoid-needs (نیازهای غریزی نما، شبه غریزی(
7.شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان، دعای توسل.
8.سید جعفر شهیدی، زندگانی فاطمه زهرا، ص 128، به نقل از: احمد بن ابی طاهر مروزی، بلاغات النّساء، چ بیروت، ص 23ـ24.
9.همان، ص 127.
10.همان.
11.همان، ص 127 ـ 128.
12.همان، ص 130 ـ 133.
13.همان، ص 133.
14.محمّدباقر مجلسی، پیشین، ج 43، ص 13.
15.سید جعفر شهیدی، پیشین، ص 150 ـ 151.
16.البته مراد از این تعبیر، معنای رایج اصطلاحِ حقوق طبیعی نیست.
17.همان، ص 127.
منبع: فصلنامه بانوان شیعه، شماره 4
دوشنبه 4/2/1391 - 23:3
اهل بیت
نویسنده:حجت الاسلام والمسلمین دكتر احمد بهشتی
فاطمه زهرا(سلام الله علیها)، سرور بانوان دو جهان، عطای خداوند سبحان،‌ كوثر قرآن، كفو و همتای امیرالمؤمنان، یكی از علل آفرینش عالم امكان، سیده النساء العالمین و الگوی بی بدیل برای تمام جهانیان می باشد. با وجود اینكه كمتر كسی به كنه وجودی او رسیده، اما برای تشنه گان حقیقت، امكان دستیابی به ایشان از طریق علم و عمل به گفتار و سیره آن صدیقه كبری میسور می باشد. به منظور رسیدن به این هدف، گروه معارف و مبانی فصلنامه در نظر دارد تا در سلسله مقالاتی به تشریح مكتب فاطمه زهرا(سلام الله علیها) اقدام نماید. بدین جهت در مقاله حاضر به طور اجمال به زندگی آن حضرت اشاره شده و در مقالات آتی به محور مهم الگو پذیری از آن بانوی بزرگوار، به قلم استاد فرزانه حجت الاسلام والمسلمین جناب آقای دكتر بهشتی خواهیم پرداخت.
آب دریا را اگر نتوان كشید
هم به قدر تشنگی باید چشید
الگوپذیری یا قهرمان گرایی، از ویژگیهای انسان است. انسانها برای همنوعان خودشان الگو می شوند، نه برای غیر همنوعان. بنابراین باید قهرمان و الگو را ازمیان همنوعان خود بجویند، نه از میان غیر همنوعان. فرشتگان و موجودات مجرد ـ حتی خود خدا هم ـ الگوی ما نیستند. الگو باید كسی باشد كه محسوس و ملموس باشد. باید قولش را با گوش خود بشنویم و فعلش را با چشم خود بنگریم و تقریرش را مشاهده كنیم و اگر معاصر ما نیست، از منابع مسلم و قطعی، سیره، سلوك و گفتارش را به دست آوریم و از راه و رسم او الهام بگیریم.
الگوی مطلق
قرآن كریم از دو نفر به عنوان الگوی مطلق یاد كرده است: اول: ابراهیم خلیل؛ دوم: پیامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم).
در باره ابراهیم خلیل می فرماید: «قد كانت لكم اسوه حسنه فی ابراهیم و الذین معه»[1] (برای شما راه و رسم ابراهیم و كسانی كه همراه او بودند، اسوه و الگویی نیكوست).در حقیقت خلق و سیره ابراهیمی الگوست. اعم از اینكه در وجود خود او باشد یا در وجود همراهان او. البته در وجود او، اصلی و در وجود همراهان، تبعی است.
در باره پیامبر گرامی اسلام می فرماید: «لقد كان لكم فی رسول الله اسوه حسنه لمن كان یرجوا الله و الیوم الاخر و ذكر الله كثیرا»[2] (حتماً برای شما در راه و رسم وسیره پیامبر خدا، اسوه و الگویی نیكوست، برای كسی كه به خدا و روز قیامت امیدوار باشد و خدا را بسیار یاد كرده باشد). از این رو برای امت اسلام،‌ این اسوه و الگو، محسوس و ملموس بود.
نام احمد نام جمله انبیاست چون كه صد آمد نود هم پیش ماست
هر چه انسان، كاملتر شود، الگوهایی كاملتر نیاز پیدا می كند. چرا كه هر تقاضایی در مقابل عرضه ایی است و انسانها به حكم فطرت خود، قهرمانگرایند. خداوند همین احتیاج را با بعثت انبیاء و نصب امامت برآورده كرده است. همچنانكه ابراهیم در عصر خویش الگوی مطلق بود؛ همراهانش به تبع او الگو بودند و پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) نیز برای همیشه الگوی مطلق است. همین كه مقام عصمت، به خاتمیت می رسد، الگوی مطلق، ازلی و ابدی می شود. پیش از ظهور او انسانها از تأسی به او قاصر بودند. لذا پیشگامانی می آمدند كه دلها را مجذوب او كنند و راه را برای آمدنش هموار سازند.
پس از وجود مقدس پیامبر، سایر معصومین اسوه مطلق هستند، هر چند آنها خود را تابع و فرع می دانند.
امیرالمؤمنین (علیه السلام) در نامه خود به عثمان بن حنیف – كه عامل بصره و برسفره پرزرق و برق برخی از شهروندان حضور یافته بود – نوشت: «الا و ان امامكم قد اكتفی من دنیاكم بطمریه و من طعمه بقرصیه، الا و ان لكل مأموم اماماً یقتدی به و یستضیئی بنور علمه، الا و انكم لا تقدرون علی ذلك ولكن اعینونی بورع و اجتهاد و عفه و سداد».[3] (آگاه باشید كه امام شما از دنیای شما به دو جامه كهنه و از طعام خود، به دو قرص نان اكتفا كرد. آگاه باشید كه هر مأمومی را امامی است، كه به او اقتدا می كند و به نور علمش روشنی می گیرد، آگاه باشید كه شما بر این كار توانایی ندارید، ولی مرا به ورع، كوشش، پاكدامنی و استواری یاری كنید).
به طور كلی مصرف كم و بازدهی بسیار، مطلوب است. ولی توانها و استعدادها فرق می كند. هیچ كس در مصرف كم و بازدهی بسیار، به مقام ایشان نمی رسد؛ چرا كه توان آنها را ندارد.
الگوهای نسبی
هر كسی در حد خود می تواند برای دیگران الگو باشد. هر كس بر حسب ایده ای كه دارد، هر گاه در دیگری، كمال آن ایده را یافت، به او تأسی می كند. به همین جهت است كه قرآن، اسوه هایی را معرفی و از آنها تعبیر به «اسوه حسنه» نموده، تا انسانها بدانند كه از هر كسی نباید الگو گرفت و به هر كسی نباید اقتدا كرد.
ای بسا ابلیس آدم رو كه هست پس به هر دستی نباید داد دست
در زندگی انسان نه تنها الگوی مطلق، كه مطلق الگو هم تأثیر دارد. هر زنی به هر اندازه كه از كمال و هنر زن بودن برخوردار است، می تواند بر زنان دیگر كه در سطحی پایین ترند، الگو باشد. مردان نیز این چنین هستند. پدر و مادر خوب برای فرزندان، الگو و اسوه هستند. خواهران و برادران بزرگتر، برای خواهران و برادران كوچكتر اسوه و الگویند. سران هر قومی برای قوم خود الگویند. به همین جهت در روایت نبوی آمده است كه: «صنفان من امتی اذا صلحا صلحت امتی و اذا فسدا فسدت امتی»[4] (دو گروهند از امت من كه هر گاه صالح شوند، امت من صالح می شود. و هر گاه فاسد شوند، امت من فاسد می شود). پرسیدند: آنها چه كسانی هستند؟ فرمود: «الفقهاء‌ و الامراء» فقیهان و زمامداران.
آنان كه به درجه انسان كامل نرسیده اند، الگوی مطلق نیستند. ولی به حكم عقل و نقل، می توانند برای برخی از انسانها الگو باشند. قرآن كریم می گوید: «و السابقون الاولون من المهاجرین و الانصار و الذین اتبعوهم باحسان رضی الله عنهم و رضوا عنه»[5](و مهاجران و انصاری كه از سبقت گیرندگان اولیه اند و كسانی كه به نیكی، آنها را پیروی كرده اند، خداوند از آنها و آنها از خداوند خشنود هستند).
الگویی برای زنان
آری، پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) برای همه مسلمانها، بلكه ـ بعنوان یك انسان كامل ـ برای همه انسانها الگوست و در این جهت میان زن و مرد، فرقی نیست؛ ولی در عین حال، خلق و خوی ویژه زنانه و احساسات لطیف و عواطف رقیق جنس مؤنث و مسئولیتهایی كه در نظام خلقت بر دوش او نهاده شده، ایجاب می كند كه زنان، الگویی مطلق و اسوه بی بدیل، از جنس خود داشته باشند، تا بتوانند تمام آنچه عقول و عقلاء از جنس زن انتظار دارند و قرآن و سنت نیز مؤید آنهاست، در راه و رسم و سیره اخلاقی یا اجتماعی و خانوادگی او مجسم و تبلور یافته، بنگرند و به او تأسی جویند. هنگامی كه چشم، گوش، قوه عاقله و فاهمه انسان به یك حقیقت توجه داشته باشند، جاذبه های حقیقت، قوی و دافعه های باطل، محكم واستوار می شود و آثار گران بهای آن در زندگی شخص پدیدار می گردد. چه خوب است كه انسان همان بشنود كه مورد گواهی قلب سلیم اوست و همان را ببیند كه می شنود و همان را بخواهد كه دیده می بیند و گوش می شنود و وجدان پاك به آن گواهی می دهد. این همان اقلیم عشق است كه هاتف اصفهانی در باره آن می گوید:
چشم دل باز كن كه جان بینی آنچه نادیدنی است آن بینـی
گـر به اقلیـم عشق روی آری همه آفــاق گلستــان بینــی
آنچه بینی دلت همان خواهـد آنچه خواهد دلت همان بینی
درست است كه زهرا(سلام الله علیها) نسخه وجود پیامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) است؛ ولی در این نسخه وجودی، مسائل بیشتری تبلور یافته است، كه برای زنان در عرصه خانواده و قلمرو اجتماع، مفیدتر و آموزنده تر است.
كتاب تكوینی وجود پیامبر (ص)، كتابی جامع است و نیاز به شرح دارد. زهرا (سلام الله علیها)، شارح كمالات زنان و علی(ع)، شارح كمالات مردان است. اگر این دو نبودند، دشوار بود كه همگان بتوانند از آن كتاب جامع بهره بگیرند. زنان از طریق زهرا(سلام الله علیها) و مردها از طریق علی(علیه السلام) به پیامبر می رسند و همه انسانها از طریق پیامبر به خدا می رسند. نزدیكترین راه به سوی خدا، راهی است كه از عترت، آغاز شود و از نبوت ختمیه عبور كند و به خدا برسد، این همان صراط مستقیم است.
«و ان هذا صراطی مستقیما فاتبعوه و لا تتبعوا السبل فتفرق بكم عن سبیله»[6](و این است صراط مستقیم من، كه شما باید از آن تبعیت كنید و راههای دیگر را تبعیت نكنید كه شما را از راه خداوند، دور و پراكنده می سازد).
اگر زهرا (سلام الله علیها) نبود، راه بی نشان بود و زنان خدا جوی كه بخاطر خدا پیامبر خاتم را می جویند، سرگردان و گمراه می ماندند و اگر علی نبود، شهر علم و كمالات پیامبر، بی در و دروازه و دربان بود و مسافران شیفته و دل باخته این شهر، راهی به داخل این شهر نمی یافتند و از خدای خویش نیز دور می ماندند.
حقوق، تكالیف و مسئولیتهای زن را می توان به سه قسم تقسیم كرد: فردی، خانوادگی ( چه در زیر سایه پدر و مادر و چه در دوره همسرداری و مادری) و اجتماعی. نه حق بدون تكلیف، كارساز است و نه تكلیف بدون حق عملی است.
در این میان عقلاء، مصلحان دلسوز و در رأس آنها، پیامبران در باره این حقوق و مسئولیتها، داد سخن داده اند كه می توان در كتب دینی، اخلاقی، سیاسی، حقوقی، تاریخی و جامعه شناسی جلوه های بسیاری از آن را مطالعه كرد. اسلام در این راه، آخرین گام را برداشته و «قول فصل» را آورد، به این صورت كه سخن آخر را در باب حقوق و تكالیف زن بیان نمود و راه را برای تكامل، آگاهی و آزادی زن از تمام قیود دست و پا گیر و از تمام غلها و زنجیرها گشود.طبعاً زن ایده آل، زنی است كه حقوق و تكالیف فردی، خانوادگی و اجتماعی خود را به خوبی شناخته و به نحو احسن استیفا و عمل كند. این مطلب مورد اتفاق همه ادیان و مكاتب است. اگر اختلافی هم هست، در تعیین مصداق است. به اصطلاح، اختلاف صغروی است نه كبروی. بنابراین اگر دین یا مكتبی، زن را از داشتن حق و تكلیف ساقط كند، باید نامش را آنارشیسم نهاد.
پیام دین، پیامی است كه از فراز اعصار و قرون بر گستره جهان پهناور انسانیت استمرار دارد و باید مجتهدان و متخصصان گرانقدر، همواره مفسر و رساننده آن پیام باشند و دغدغه هرمنوتیك مسیحیت و یهودیت را به دل راه ندهند؛ چرا كه مسیحیان و یهودیان، اولاً: با متون اصلی وحی ارتباط ندارند، بلكه با گزارشها و نقل قولهایی از این و آن، روبرویند. ثانیاً: آنچه در متون كتب مقدس آمده، به شطحیات صوفیان شبیه تر است، تا به بیان حقایق. ثالثاً: محتوای تورات و انجیل با عقل و علم در تعارض آشكار است. رابعاً: از نظر بیان احكام در فقر مطلق گرفتارند؛ از اینرو، ناگریز بودند دست به دامن تفسیر هرمنوتیك شوند، تا دستشان برای تاویلات، توجیهات، جعل احكام و در پرده ابهام نگاه داشتن محتوای كتب مقدس باز باشد.[7]
ولی ما چه دغدغه ای داریم. پیامهای اسلام، یا وحی است یا وحی گونه، بیان حقایق است نه شطح؛ با علم و عقل، هماهنگ است نه متعارض و از نظر بیان احكام، هر چه لازم بوده، بصورت مسائل جزیی یا قوائد كلی، مطرح كرده و از جامعیت و كمالی برخوردار است كه شایسته جاودانگی و جهانی بودن است و تفسیر سمانتیك [8]می طلبد نه هرمنوتیك.
امت اسلامی همواره زنانی تربیت كرده كه شایسته است به طور نسبی، الگو باشند. زن مسلمان معاصر، از این الگوها كم ندارد. چرا كه از بستر تاریخ، زنانی برخاستند كه بشریت به وجود آنان افتخار می كند[9] و امت اسلامی از داشتن افراد بیشماری از زنان بعنوان الگو، به خود می بالد. اما همه اینها باید به یك الگوی مطلق منتهی شوند كه كسی جز دخت والا گهر پیامبر، همسر امیرالمؤمنان و مادر حسنین و زینب قهرمان و ام كلثوم نام آور نیست. او كسی است كه یازده امام معصوم كه الگوهای مطلق برای همه انسانهایند از نسل پاك او هستند و جز او، كسی شایسته چنین مقامی نیست.
جهانی بودن و جاودانگی
الگوی مطلق، به شهر، دیار و زمان خاصی بستگی ندارد و الگوی همه قرون و اعصار است، نه قرن و عصر خاصی. او الگوی همه جهانیان است، نه كشور یا منطقه خاصی. او فرزند صالح انسانیت و پیشوای مطلق بشریت است.
در مواردی استثنایی، عقل و شرع حكم می كنند كه ما خود را برای رسیدن به آنها به تكلف نیندازیم. خود اسوه ها هم چنین انتظاری ندارند. ولی اگر استثنایی نیافتیم، می گوییم: هر چه گفته و هر چه كرده و هر چه به تقریر، مهر و امضا زده، ملاك عمل برای ماست و نباید تخلف كنیم. فرق نمی كند كه ما قرن بیست و یكمی باشیم یا قبل، یا بعد.
طبیعی است كه شرایط زمان و مكان متغیر است و این تغییرات، در بخشی از احكام كه همان احكام متغیر است، اثر می گذارد. چنانچه پوشش بدن، در حدی كه شرع مقدس از زن و مرد خواسته، حكمی است ثابت، ولی فرم و نوع و جنس لباس، امری است متغیر كه بر حسب شرایط زمان و مكان متغیر است و حكم دفاع از دین، امت، وطن و ناموس، حكمی است ثابت؛ ولی شكل آن، در شرایط زمان و مكان متغیر است.
در حقیقت باید گفت: در انسان دو جنبه است: یكی جنبه ثابت كه به نوع انسان بستگی دارد و دیگری جنبه متغیر كه به فرد فرد انسانها مربوط است. آنچه به نوع انسان مربوط است، همواره ثابت است و در مسیر تكاملی انسان و در گذر اعصار و قرون و در اماكن مختلف تغییر نمی كند و آنچه به فرد فرد انسانها مربوط است، متغیر است.
نیازهای دوگانه
1 – نیازهای اولی، كه از عمق ساختمان جسمی و روحی بشر و از طبیعت زندگی اجتماعی او سرچشمه می گیرد و تا انسان انسان است، نیازهای جسمی و روحی او چه در قالب زندگی فردی و چه در قالب زندگی اجتماعی و چه در قالب زندگی خانوادگی، استمرار دارد.
مگر ممكن است انسان باشد، ولی خواب، خوراك، مسكن، پوشاك و همسر نخواهد؟ مگر ممكن است روزی انسان از علم، زیبایی، نیكی، پرستش، احترام، تربیت، حق و تكلیف بی نیاز گردد؟ مگر روزی خواهد آمد كه انسان از معاشرت، مبادله، تعاون، عدالت، آزادی، مساوات، حكومت، قضاوت، اخوت، دفاع و خانواده بی نیاز باشد؟ این قبیل احكام به منزله گوهر دین است.
2 – نیازمندیهای ثانوی، كه از نیازهای اولی برمی خیزد. مانند نیاز به انواع آلالت و ادوات و وسائل زندگی كه در هر عصری با عصر دیگر فرق می كند. این نیازمندیها ناشی از توسعه و تكامل است، نردبانی به سوی توسعه بیشتر و تكامل برتر است. این قبیل احكام به منزله صدف دین است.[10]
تشخیص گوهر و صدف دین، هنر بسیار بزرگی است كه اسلام شناسان واقعی و مجتهدان حقیقی از آن برخوردارند. آنهایی كه از این هنر برخوردار نیستند، همه چیز را گوهر دین می دانند. به عنوان مثال؛ علمای اخباری از سوار شدن اتومبیل و هواپیما یا روشن كردن چراغ برق و استفاده از رادیو و تلویزیون، بلند گو، روزنامه و مجله خودداری می كنند؛ چرا كه اینها در عصر پیامبر نبوده و معتقدند كه امروز هم مثل آن روز، باید بر چارپایان سوار شد و از چراغهای پی سوز استفاده كرد. آنها عقیده دارند كه قاعده «لاضرر» مخصوص قضیه سمره بن جندب است كه وقت و بی وقت به بهانه سركشی درخت خرمای خویش مزاحم صاحبخانه می شد و امروز نباید بر مصادیق بارزتر ضرر ـ كه بسیار گسترده تر هم شده ـ تطبیق داد. اینان برای دین، صدفی قائل نیستند. از نظر ایشان اسوه بودن پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و زهرا (سلام الله علیها) و ائمه اطهار(علیه السلام) به طرز لباس پوشیدن، حمام رفتن، سفر كردن، خط نوشتن، قرائت كردن، منبررفتن و همه جنبه هایی است كه ما برخی را ثابت و مربوط به نوع انسان و برخی را متغیر و مربوط به خصوصیات فردی انسانها می دانیم.همچنین كسانی كه از هنر تشخیص گوهر و صدف دین برخودار نیستند، گمان می كنند كه همه چیز دین، متغیر است. نماز، روزه، جهاد، حجاب، شوهرداری و مادری زن، به انسانهای سنتی و كهن مربوط است، نه بشر متمدن قرن بیست و یكم. امروز تمام سنتهای اخلاقی، حقوقی، حكومتی، اجتماعی و دینی باید تغییر كنند. همانطور كه تفسیر هرمنوتیك و قرائتهای مختلف دین نیز همین را می خواهد. اینها دین شناس نیستند، برای اینها گوهر و صدف یكی است و الگوها هم متغیرند. زهرا(سلام الله علیها) زن ممتاز عصر خود بوده است. در عصر او، ارزشها و داوریها به او امتیاز می بخشیده است. امروز ارزشها تغییر كرده و داوریها عوض شده است. چگونه می توان همچنان زهرا(سلام الله علیها) را الگوی قرن بیست و یكم و همه قرنهای آینده دانست. هنگامی كه ارزش ها، دیدگاهها، قضاوتها و رویكردها عوض می شود، الگوها هم عوض می شوند. او فرزند زمان خودش بوده و ما فرزند زمان خویش هستیم.
اگر كاوه آهنگر در شاهنامه فردوسی یك قهرمان است، برای عصر ضحاك است كه توانست با پرچمی از جرم مخصوص آهنگری، ملتی را نجات بخشد. درفش كاویانی مظهر افتخار و شرف و ملیت نژاد ایرانی آن روز بوده و ربطی به این روزها و این روزگار ندارد. ولی باید گفت كه چنین نیست، یعنی در داستان درفش كاویانی هم یك پوسته و یك گوهر وجود دارد كه گوهرش ثابت و پوسته اش متغیر است.
آیا اگر یهودیان و مسیحیان ـ به دلیلی كه گفتیم – نتوانستند برای دین خود گوهری بشناسند و همه چیز آن را متغیر دانستند، ما هم ناگزیریم چنین باشیم؟ آیا شخصیت والای فاطمه(سلام الله علیها) را هم باید به سرنوشت شخصیت اسثتنایی مریم، محكوم كنیم؟ آیا سكه قهرمانگری مادر و خواهر موسی كه آن همه تلاش كردند، تا جان موسی را از خطر حفظ كنند، از اعتبار افتاده است؟ آیا زنان برجسته تاریخ، فقط تعلق به عصر خود دارند؟ آیا آسیه كه كاخ فرعونیان را لرزاند، همچنان یكی از الگوهای نسبی نیست؟
حقیقت این است كه ما گرفتار دو طایفه ایم: یكی طایفه ای كه اهل افراطند و دیگری طایفه ای كه اهل تفریطند. افراطیون همه چیز را گوهر پنداشته اند و اهل تفریط، همه چیز را صدف دین می دانند.
با شخصیتها نیز همین برخورد می شود. برخی همه چیز شخصیت را به عنوان گوهر دین، اخلاق و انسانیت تلقی می كنند و بنابراین طوطی وار، از طرز راه رفتن،‌ لباس پوشیدن، خوردن، خوابیدن و سخن گفتن او تبعیت می كنند. این روش، مشكلات فراوان دارد و نتیجه ای جز ركود و شكست به بار نمی آورد.
الگو پذیری از حضرت فاطمه(سلام الله علیها)
1 – حیا و عفت در نگاه
امیرالمؤمنین (علیه السلام) می فرماید: ما نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نشسته بودیم. حضرت پرسیدند: بهترین كارها برای زنان چیست؟ همه ما از جواب عاجز ماندیم. پس از پایان آن مجلس، نزد فاطمه (سلام الله علیها) آمدم و سؤال را بازگو نموده،‌ گفتم: هیچ یك از ما جواب آن را نمی دانستیم. فاطمه (سلام الله علیها) فرمود:
«ولكنی اعرفه، خیر النساء ان لایرین الرجال و لایراهن الرجال» ولی من می دانم، بهترین زنان، كسانی اند كه مردان را نبینند و مردان آنها را نبینند. از اینرو پیامبر خدا فرود: «فاطمه بضعه منی»[11] فاطمه پاره تن من است.
در روایت دیگری آمده است كه پیامبر گرامی اسلام از اصحاب خود سؤال كرد كه زن چیست؟ گفتند: عورت است. پرسید: چه زمانی زن به خدا نزدیكتر است؟ كسی ندانست. هنگامی كه فاطمه(سلام الله علیها) شنید فرمود: «ادنی ما تكون من ربها ان تلزم قعر بیتها» زن، هنگامی به خدا نزدیكتر است كه ملازم اندرون خانه اش باشد.
در روایت دیگری آمده است كه: نابینایی از فاطمه(سلام الله علیها) اذن دخول خواست. فاطمه(سلام الله علیها) خود را از او پنهان داشت. پیامبر خدا پرسید: چرا پنهان شدی؟ او كه تو را نمی بیند، پاسخ داد:
«ان لم یكن یرانی فانی اراه و هو یشم الریح» اگر او مرا نمی بیند، من او را می بینم و او بوی مرا استشمام می كند. از این رو پیامبر خدا فرمود:« اشهدانك بضعه منی»[12] شهادت می دهم كه تو پاره تن منی.
در روایت دیگری آمده كه پیامبر خدا فرمود: «اذا كان یوم القیامه نادی مناد من بطنان العرش یا معشرالجمع نكسوا رؤوسكم و غضوا ابصاركم حتی تجوز فاطمه علی الصراط» هنگامی كه قیامت فرا می رسد، منادی از بطن عرش ندا می كند كه ای مردم، سرهایتان را برگردانید و دیدگان را فرو پوشید تا فاطمه (سلام الله علیها) از صراط بگذرد. سپس او به همراه هفتاد هزار حوریه از صراط می گذرد.[13]
با توجه به مروری كه برروایات داشتیم، معلوم می شود كه دیدگاه حضرت زهرا(سلام الله علیها) این بوده كه زن و مرد یكدیگر را نبینند. بخصوص كه این امر را بعنوان یك فضیلت برای جنس زن ذكر كرده است نه بعنوان یك امر شخصی.
در این زمینه، آیات قرآن كریم وظیفه زن را پوشش از نامحرم می داند، نه اینكه خانه نشین یا پرده نشین بشود، البته این، یك امر مستحبی است. بدیهی است كه مستحبات، افزون بر واجبات است. چنانچه اگر كسی واجب را ترك كند یا مرتكب حرام شود، مجازات می شود، ولی انجام فعل مستحب یا ترك فعل مكروه فضیلت است و مجازاتی ندارد. قرآن كریم به پیامبر خدا چنین دستور می دهد: «یا ایها نبی قل لازواجك و بناتك و نساء المؤمنین یدنین علیهن من جلابیبهن، ذلك ادنی ان یعرفن فلایؤذین . . . .»[14] ای پیامبر، به همسران و دخترانت و به زنهای مؤمن، بگو كه جلباب[15] خود را بر خویش فرو پوشند كه این، نزدیكتر است به اینكه به عفت و پاكدامنی شناخته شود و مورد اذیت و آزار هوسرانان قرار نگیرند. از این آیه معلوم می شود كه بر زنان و دختران پیامبر و زنان دیگر واجب بوده كه در موقع خروج از خانه، از جلباب استفاده كنند. طبعاً چنین كاری واجب است.
در آیه دیگر می فرماید: «قل للمؤمنین یغضوا من ابصارهم و یحفظوا فروجهم و قل للمؤمنات یغضضن من ابصارهن و یحفظن فروجهن».[16] به مردان مؤمن بگو: (به خاطر عفت) دیدگان خود را فرو پوشند و فروج خود را حفظ كنند و به زنان مؤمن بگو: (به خاطر عفاف) دیدگان خود را فرو پوشند و فروج خود را حفظ كنند». به دنبال این دستور عام برای اهل ایمان می فرماید: «ولیضربن بخمرهن علی جیوبهن»[17]باید سرپوش خود را بر گریبانها بزنند. فلسفه این دستور نیز روشن است. اگر سرپوش را بر گریبانها بزنند، گوش و گوشواره و مو و گردن هم پوشیده می شود.
در مورد همسران پیامبر نیز دستوراتی داریم مبنی بر اینكه: «و قرن فی بیوتكنّ»[18] در خانه های خودتان قرار بگیرید و در جای دیگر می فرماید: «اذا سالتموهن متاعاً فاسألوهن من وراء حجاب»[19]هر گاه كالایی از آنها درخواست می كنید، از پشت پرده درخواست كنید. بدین روی ممكن است دستور اول از وقار باشد كه در این صورت، می تواند عمومی باشد و ممكن است از قرار باشد، در این صورت، اگر حمل بر وجوب شود، از دستورات مخصوص است. موقعیت زنان پیامبر ایجاب می كرد كه جز در مواقع ضروری از خانه بیرون نیایند؛ چرا كه ممكن بود هم برای خودشان مضر باشد و هم برای امت اسلامی، چنانكه مسافرت عایشه به بصره فاجعه آفرید.
در صورتی كه دستور مزبور حمل بر استحباب شود، عمومیت پیدا می كند. ولی بهتر است كه حمل بر وجوب شود؛ تا از مختصات باشد.
دستور دوم نیز از مختصات است. در فلسفه این حكم فرموده است: «ذلكم اطهر لقلوبكم و قلوبهن»[20] این كار برای پاكی دلهای شما و ایشان، بهتر است. چنانچه علت حكم، حكم را تعمیم و تخصیص می دهد. پس اگر ننشستن در پرده، ضرری به طهارت نزند، وجوب آن منتفی است و اگر ضرر بزند، وجوب آن، همگانی است. اصل، طهارت دلهاست. بنابراین خروج از خانه و سفر، سخن گفتن با مردان، حضور در مجالس، محافل، كوچه، خیابان و بازار، اگر به طهارت دلها ضرر نزند و رفت و آمدها و گفتگوها در حد طبیعی و عادی باشد، منعی ندارد و اگر برای طهارت دلها مضر بوده و منشأ بی بند و باری، هرزگی، وسوسه های شیطانی و ـ خدای ناكرده ـ نردبان زنا شود، ممنوع است وگرنه ممنوعیتی ندارد. حاصل آنكه طهارت مراتبی دارد؛ ممكن است از زنان پیامبر، مرتبه اعلای طهارت خواسته شده باشد، ولی از سایرین توقع این مرتبه نباشد.
در قرآن ملاحظه می كنیم كه دختران شعیب برای آب دادن و چرانیدن حیوانات از خانه بیرون آمده اند و سپس یكی از آنها كه مشی شرمگینانه ای داشت، از سوی پدر مأمور شد كه موسی را نزد او ببرد. بنابراین آمد و شد عادی و دور از جلوه گری و طنازی كه هیچ فسادی به دنبال ندارد، بلامانع است؛ ولی هر جا زمینه فساد فراهم شد، باید تحت كنترل در آید.
اكنون كه آیات و روایات مربوط به بحث، مورد بررسی قرار گرفت، مروری خواهیم داشت بر سیره و خلق و رفتار آن بانوی بزرگوار حضرت زهرای مرضیه(سلام الله علیها) در مواقع لزوم و ضرورت، با مردان سخن می گفتند و در قضیه فدك برای طلب حق خود به مسجد آمده و در حضور جمع، سخنرانی كردند. همچنین برای دفاع از امامت و خلافت امیرالمؤمنین(ع)، همراه حسنین، شبانه به در خانه انصار می رفتند و آنها را به یاد وصایای پیامبر گرامی اسلام می انداختند.
از سوی دیگر ایشان پس از رحلت پیامبر بسیار می گریستند و در حقیقت با زبان گریه، فریاد مظلومیت خود را به گوش مردم رسانیده و اتمام حجت می كردند، تا آنجا كه مردم گفتند: از بسیاری گریه تو به تنگ آمده ایم، یا شب گریه كن یا روز. پس از آن، ایشان روزها به قبرستان شهدا (بقیع یا احد) می رفتند و گریه می كردند.[21]
این نیز شاهد دیگری بر این مدعا است كه آن بزرگوار، گاهی كه لازم می شد، از خانه خارج می گشت. سلمان فارسی می گوید: هنگامی كه علی (علیه السلام) را برای بیعت به مسجد بردند، او نزد قبر پیامبر آمد و فرمود: پسر عمم را رها كنید. به خدا سوگند، اگر رهایش نكنید، موهایم را پریشان می كنم و پیراهن پیامبر را بر سر می نهم و به درگاه خدا استغاثه می كنم؛ ناقه صالح، پیش خدا گرامی تر از من نبود. سلمان می گوید: احساس كردم كه پایه های مسجد دارد از جای خود كنده می شود. نزد او آمدم و گفتم: ای سیده من، پدرت رحمت بود، تو نقمت نباش. سپس پایه های مسجد آرام گرفت.[22]
جابر می گوید: به همراه پیامبر به در خانه‌ زهرا(سلام الله علیها) رفتیم. حضرت سلام داد و اذن دخول خواست. فاطمه(سلام الله علیها) اجازه دادند، پیامبر فرمود: با همراهم داخل شوم؟ عرض كرد: پوشش ندارم. فرمود: با زیادی ملحفه، سرت را بپوشان. آنگاه وارد شدیم و دیدیم صورت او مانند شكم ملخ زرد شده. پیامبر فرمود: چرا زرد شده ای؟ عرض كرد: از گرسنگی.[23]
از اینگونه شواهد روایی استفاده می شود كه حضرت زهرا(سلام الله علیها)، مردانی را دیده و مردانی او را می دیده اند و با آنها سخن می گفته است.
در جای دیگر جابر می گوید: «ما رایت فاطمه تمشی الا ذكرت رسول الله»[24] راه رفتن فاطمه را ندیدم، مگر اینكه به یاد راه رفتن پیامبر خدا افتادم.
سلمان می گوید: ده روز پس از رحلت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) از خانه بیرون آمدم، علی(علیه السلام) مرا دیدار كردو فرمود: بعد از پیامبر به ما جفا كردی. گفتم: غم دوری پیامبر مرا از دیدار شما بازداشته است. فرمود: به منزل فاطمه برو كه مشتاق است تو را ببیند. او برای تو تحفه ای فراهم كرده است. به خانه فاطمه رفتم، بر او عبایی بود. مرا كه دید، فرمود: بعد از پیامبر بر من جفا كردی؛ بنشین و به سخنم دقت كن. سپس داستان زیبایی برای سلمان گفته، خرمایی به او هدیه كرد و حرزی به او تعلیم داد كه بر هر كس می خواند، از تب نجات می یافت.[25]
اگر بخواهیم به استقصای روایات بپردازیم، این بحث، بیش از حد لزوم و متعارف به طول می انجامد. بطور اجمال می توان گفت: در صورتی كه خطر انحراف، فتنه و وسوسه های شیطانی نباشد و سلامت و طهارت قلب به خطر نیفتد، بیرون رفتن زنان از خانه ودیده شدن آنها بوسیله مردان و بالعكس آن، ضرر و حرمتی ندارد. مع ذلك باید حكم به استحباب آن كرد.
ضمن اینكه به مورد نماز خواندن در مسجد بسیار سفارش شده، ولی نماز زن در خانه، برنماز در مسجد برتری دارد و مستحب است كه زن در خانه هم پوشیده ترین جا را انتخاب كند[26]و از امام ششم (علیه السلام) نقل شده است كه:«خیر مساجد نسائكم البیوت»[27]بهترین مساجد زنان شما، خانه هاست و نیز پیامبر گرامی اسلام در این باره فرمود: «صلاه المراه وحدها فی بیتها كفضل صلاتها فی الجمع خمساً و عشرین درجه‌» [28]نماز زن در خانه به تنهایی، مانند نماز او در جمع است و بیست و پنج درجه دارد.
حسن ختام این بحث و اسف انگیزترین آن، حدیث زیر است:
هنگامی كه بیماری زهرا(سلام الله علیها) شدت یافت، به اسماء دختر عمیس فرمود: نمی بینی چه حالی پیدا كرده ام؟! مبادا جنازه مرا بر روی تخته ای قرار دهید ( كه حجم بدن من آشكار باشد). گفتم: نگران نباش. تابوتی مطابق آنچه در حبشه دیده ام، برای تو می سازم. فرمود: به من نشان بده. من چوبهایی تر، از درخت خرما فراهم كردم و بر روی تخت قرار دادم. این اولین تابوتی بود كه ساخته شد. زهرا (سلام الله علیها) از دیدن آن لبخندی زد و این در حالی بود كه پس از رحلت پیامبر(ص)، هیچكس او را متبسم ندیده بود.[29]
2 - عزت نفس
از روایات متعدد چنین بر می آید كه شوهر، علاوه بر اینكه باید خوراك و پوشاك و مسكن همسر را در حد كفایت تأمین كند، مستحب است بر عائله خود، در صورت امكان توسعه دهد.[30] امام رضا(علیه السلام) در این باره فرمودند: «ینبغی للرجل ان یوسع علی عیاله لئلا یتمنوا موته»[31] سزاوار است كه شخص بر عائله خود توسعه دهد كه آرزوی مرگش را نكنند.
از سوی دیگر، اگر زن از مطالبات خود كم كند و از بهانه تراشیها و توقعات بكاهد، راه صواب رفته و زندگی خانوادگی را حلاوت و طراوت می بخشد. چنانچه در این مقوله نیز باید زهرا(سلام الله علیها) را به عنوان بهترین الگو معرفی كنیم. در روایتی آمده است كه با نزول آیه «و ان جهنم لموعدهم اجمعین»[32]پیامبر خدا گریست و اصحاب، بدون اینكه گریه پیامبر را بدانند، گریه كردند. اصحاب می دانستند كه رهبر بزرگ اسلام از دیدن فاطمه(سلام الله علیها) خوشحال می شود. لذا سلمان را پی او فرستادند. هنگامی كه نزد فاطمه رفت، دید حضرت مشغول آرد كردن جو است و می گوید:«ما عندالله خیر وابقی»[33] از او تقاضا كرد كه به دیدن پیامبر بشتابد. وی لباس خود را پوشید و به راه افتاد. سلمان از دیدن لباس بسیار مندرس زهرا(سلام الله علیها) ناراحت شد. هنگامی كه به محضر پدر رسید،‌ عرض كرد: سلمان از لباس من تعجب كرد. به خدا از پنج سال پیش چیزی جز یك پوستین ندارم كه روزها روی آن به شترمان علوفه می دهیم، و شب ها بستر خواب ما است. بالش ما از پوستی است كه درون آن از لیف خرما پر شده است. پیامبر خدا به سلمان فرمود: «ان ابنتی لفی الخیل السوابق»[34]دخترم فاطمه از گروه سبقت گرفتگان (به سوی حق تعالی) است.
زهرا(سلام الله علیها) در عالیترین درجه زهد و پارسایی زندگی می كرد و در سختیهای زندگی هرگز نزد شوهر، زبان به گله و شكوه نگشود.
در روایت دیگری آمده است كه: حضرت فاطمه(سلام الله علیها) عهده دار كارهای خانه، خمیر كردن و نان پختن بود و علی(علیه السلام) برای او عهده دار كارهای بیرون، از قبیل آوردن سوخت و تهیه مواد خوراكی شده بود. روزی علی(علیه السلام) به خانه آمد. پرسید: چیزی در خانه داری؟ پاسخ داد: به خدایی كه حق تو را بزرگ داشته، از سه روز پیش هیچ چیزی در خانه نداریم. فرمود: چرا به من نگفتی؟ پاسخ داد: پیامبر مرا نهی كرد كه از تو چیزی درخواست كنم. او به من فرمود: «لاتسألی ابن عمك شیئاً ان جاءك بشیءٍ والا فلا تسألیه»[35]از پسر عمویت چیزی نخواه. اگر چیزی آورد، آورد و اگر نیاورد، درخواست نكن.
در جای دیگر آمده است كه روزی علی(علیه السلام) گرسنه بود. از فاطمه پرسید: چیزی داری كه مرا تغذیه كنی؟ فرمود: دو روز است كه چیزی برای خودم و حسنین و تو ندارم. پرسید: چرا به من نگفتی؟ پاسخ داد: «یا ابا الحسن، انی لاستحیی من الهی ان اكلف نفسك ما لاتقدر علیه»[36] ای ابوالحسن از خدایم حیا می كنم كه تو را نسبت به آنچه بر آن قدرت نداری، به تكلف اندازم.
هنگامی كه اعرابی فقیری، برای دریافت كمك به خانه او فرستاده می شود، سوگند یاد می كند كه سه روز است گرسنه ایم و حسنین از شدت گرسنگی به ضعف گراییده اند. سپس برای اینكه فقیر را محروم نكرده باشد، زره را به سلمان می دهد تا گرو بگذارد و مقداری جو و خرما قرض بگیرد. سلمان مأموریتش را انجام می دهد. زهرا (سلام الله علیها) جو را آرد و خمیر و نان می كند و به سلمان می دهد كه به همراه خرمایی كه قرض گرفته اند، نزد پیامبر ببرد. سلمان عرض می كند، یك گرده نان برای حسنین بردار. حضرت پاسخ می دهند: این را در راه خدا داده ایم، چیزی بر نمی داریم.[37]
عموم مفسرین نوشته اند كه سوره «هل اتی» به این مناسبت نازل شد كه علی(علیه السلام) و زهرا(سلام الله علیها) نذر كردند تا برای شفای حسنین (علیه السلام) سه روز روزه بگیرند. برای سه روز روزه یك صاع جو تهیه وسه قسمت كردند تا برای شفای حسنین (علیه السلام) سه روز روزه بگیرند. ولی روز اول نان خود را به یتیم و روز دوم به مسكین و روز سوم به اسیر دادند و خود با آب افطار كردند. آری «و یطعمون الطعام علی حبه مسكینا و یتیما و اسیرا».[38]در این خانواده، زن، الگوی زنان؛ شوهر، الگوی مردان و كودكان، الگوی كودكان و خادم خانه، الگوی همه خادمان است.
در نهایت خاطر نشان می كنیم كه درخواست نكردن از شوهر نیز امری مستحب است و اگر زن حقوق خود را مطالبه كند، فعل حرامی مرتكب نشده است. چنانكه اگر پر توقع باشد و بیش از حقوق خود مطالبه كند، حرام است.
3 – حضور اجتماعی
هیچ تردیدی نیست كه حضور اجتماعی زنان و فعالیت آنها در عرصه های سیاسی به خودی خود، نه تنها ممنوع نیست، بلكه مطلوب است. مگر اینكه به وظایف خانوادگی آنها لطمه زده و جنبه های اصیل مادری و همسری آنها را تحت الشعاع قرار دهد.
قابل توجه است كه در صدر اسلام، برخی از زنان برای خدمات پشت جبهه، در جبهه های جنگ حضور می یافتند كه فاطمه زهرا(سلام الله علیها) و دخترش نیز از قهرمان های این میدان هستند.
پس از غصب فدك، زهرا(سلام الله علیها) با جمعی از زنان، نزد ابوبكر رفته و به گفتگو پرداخت. ابوبكر تصمیم گرفت كه بنویسد، فدك از آن زهراست. ولی عمر مانع شد و گفت: باید فاطمه شاهد بیاورد كه فدك، ملك اوست. زهرا(سلام الله علیها)، ام ایمن و علی(علیه السلام) را معرفی كرد. عمر گفت: شهادت زن عجمی مورد قبول نیست. علی (علیه السلام) هم ذی نفع است و نباید به شهادت او توجه كرد. زهرا (سلام الله علیها) خشمگین شد و پس از آن، روز به روز بیماریش شدت یافت. عمر و ابوبكر تقاضا كردند كه برای عذر خواهی و احوالپرسی به دیدار زهرا(سلام الله علیها) بروند. امیرالمؤمنین (علیه السلام) از فاطمه(سلام الله علیها) اجازه گرفت و ایشان در جواب گفتند: خانه، خانه تو و زن آزاده، همسر توست. فرمود: خودت را بپوشان و به آنها اجازه ورود داد. آنها وارد شدند و سلام كردند و تقاضای بخشایش كردند. او در حالی كه رو به دیوار كرده بود، فرمود: چه چیز شما را وادار به عذر خواهی كرده است؟ گفتند: اعتراف می كنیم كه اسائه ادب كرده ایم. امید عفو داریم. فرمود: اگر راست می گویید در باره آنچه از شما می پرسم، مرا خبر دهید. اگر عارف نباشم، سؤال نمی كنم. گفتند: سؤال كن. فرمود: شنیدید كه پیامبر خدا فرمود: فاطمه پاره تن من است. هر كس او را بیازارد، مرا آزرده است؟ گفتند: آری. سپس حضرت دست به درگاه خدا برداشته و فرمودند: خدایا اینها مرا آزردند، من پیش تو و پیامبر شكایت می كنم. به خدا از شما راضی نمی شوم، تا پدرم را دیدار كنم و به او خبر دهم كه شما با من چه كردید؟ او در باره شما حكم می كند. ابوبكر گریه و ناله كرد. ولی عمر گفت: نباید خلیفه پیامبر، از سخن زنی پریشان شود. كم كم حال زهرا(سلام الله علیها) سخت تر شد، چنانچه در نزدیكی مرگ، وصیت كرد كه نباید دشمن بر نماز و جنازه ام حاضر شود.[39]
اینها نمونه هایی از حضور سیاسی و اجتماعی اوست. خطبه ایشان به مناسبت غصب فدك، از جامع ترین و شیواترین خطبه هاست. چنانكه نطق شیوا و غرای زینب(سلام الله علیها) در كوفه و شام نیز از نمونه های بارز حضور اجتماعی و سیاسی زن مسلمان است.
فضه خادمه نقل كرده كه در روز هفتم رحلت پیامبر خدا(ص)، زهرا (سلام الله علیها) از خانه بیرون آمد، بدون اینكه حزن و گریه خود را كتمان كند. در آن روز خود را به قبر پیامبر رسانید و در حالی كه زنان بسیاری، با اشك و ناله او را یاری می كردند، سخنانی گفت كه مظلومیت علی(علیه السلام) را آشكار می كرد و این خود حضوری جدی و حماسی در عرصه زندگی اجتماعی و سیاسی بود.[40]
بنابراین، زن مسلمان امروز با داشتن الگوهای برجسته ای چون زهرا(سلام الله علیها) و زینب(سلام الله علیها) و دیگر اسرای اهل بیت در ماجرای كربلا، باید در مسائل اجتماعی و سیاسی بی تفاوت نبوده و وظایف خویش را با حراست از وظایف مادری و همسری انجام دهد.
4 – دفاع از ولایت
زهرا(سلام الله علیها)، مظهر اطاعت بدون قید و شرط از ولایت كبرای نبوی و خلافت عظمای علوی بود. او پدر را «یا رسول الله» خطاب می كرد، تا جایی كه رهبر بزرگ اسلام به او فرمود: بگو: پدر، كه این برای قلب یك پدر حیات بخش تر و برای تحصیل خشنودی خداوند، مؤثرتر است.[41]
فاطمه(سلام الله علیها) در حیات پدر، الگوی اطاعت و دفاع از ساحت نبوت و رسالت بود و در دوران كوتاهی كه پس از پدر در قید حیات بود، با تمام توان در راه دفاع از امیرالمؤمنین (علیه السلام) به میدان آمد و دور نیست كه حضرت را «شهیده» این راه بدانیم چنانچه روایات نیز گواه صادق این مدعا می باشد.
در بیماری كه منجر به مرگ آن حضرت شد، به همسر بزرگوار خود فرمود:« یابن عم، ما عهدتنی كاذبه و لاخائنه و لاخالفتك منذ عاشرتنی».[42] پسر عمو، هرگز مرا دروغگو و خائن نیافتی و از روزی كه با تو معاشرت كرده ام،‌ با تو مخالفت نكرده ام. جمله اخیر فراتر از وظایف یك زن در برابر شوهر است؛ چرا كه مانعی نیست كه زن در برخی از امور كه شرع مقدس اجازه داده، با شوهر مخالفت كند. بلكه این مطلب نشانگر حالت اطاعت و انقیاد او در برابر مقام امامت و ولایت است كه به هیچ وجه، مخالفت او جایز نیست. با این سخن در حقیقت هدفش، دفاع از كیان اسلام و حمایت از امامی است كه پس از پیامبر اكرم باید تا قیامت استمرار داشته باشد.
در قسمتی از همان داستان غم انگیز كه خلاصه آن را از زبان فضه نقل كردیم، چنین آمده است: «فمنبرك بعدك مستوحش»[43] بعد از تو منبرت به وحشت افتاده است. راستی اگر بعد از پیامبر، منبر او به اهلش سپرده می شد، باز هم زهرا (سلام الله علیها) چنین می گفت! سپس فرمودند: چه گریه ها داریم؛ ابوالحسن مؤتمن، پدر دو فرزندی كه حسن و حسین است. او برادر، ولی و حبیب توست. او كه در كودكی تربیتش كردی و در بزرگی به برادری برگزیدی. بهترین دوستان و اصحاب تو همان كسی است كه در یاری تو و مهاجرت پیشقدم بود. پدر، ناله و آه ما فراگیر و گریه، كشنده ما و افسوس، ملازم ماست.[44]این جا عقل و احساس، گریه و منطق، ناله و استدلال، حماسه و تفكر، غیرت و تعقل، نوحه و خطابه، عزاداری و تحریك احساسات به هم درآمیخته، تا فریاد مظلومیت، غربت، انزوا و ناتوانی مردی كه در عالم اسلام، یگانه، بی همتا و بی بدیل است، به گوش زن و مرد برسد. باشد كه دلهای مرده، زنده شوند و افرادی كه خود را به خواب خرگوشی زده اند بیدار گردند.
بگذار تا شمع پرفروغ وجود مقدس زهرا (سلام الله علیها) همراه اشك و آه و ناله ذوب شود و این شجره طیبه اسلام از پا بیفتد،‌ شاید آسیاب امت بر محور عدل بچرخد و علی(ع)، یعنی اسلام و قرآن ناطق، از غربت بیرون آید و قلب شیفتگان حقیقت و معنویت و دل باختگان امامت و ولایت شاد گردد.
علی را متهم می كردند كه پس از پیامبر،‌ خود را باخته و ضعیف و رنجور شده و از مردن و كشته شدن بیمناك است وگرنه چرا در برابر این همه مظلومیتها دم فرو بسته و شمشیر در نیام نهاده و سكوت كرده است. هم خودش دفاع كرد و هم زهرا، هر دو فهمانیدند كه این سكوت قهرمانانه، راز و رمز دیگری دارد، وگرنه علی(علیه السلام) همان كرار غیر فرار و همان اسدالله است. خودش فرمود: اگر سخن بگویم، می گویند: بر حكومت حریص است و اگر سكوت كنم، می گویند: از مرگ می ترسد. هیهات! به خدا قسم، انس پسر ابوطالب به مرگ، از انس طفل به پستان مادرش بیشتر است».[45]
و زهرا(سلام الله علیها) در مقام روشنگری و معرفی دقیق مقام ولایت فرمود: ای پسر ابوطالب، همانند جنین كه در رحم مادر زندانی است، زندانی شده ای و همچون آدم مظنون و متهم در حجره غم محبوس شده ای . . . . نه مدافعی دارم و نه كسی كه دشمن را از من منع كند. در حالی كه خشمم را پنهان می كردم، از خانه بیرون رفتم و در حالی كه سركوب شده بودم، به خانه بازگشتم و هیچ اختیاری ندارم. وای بر من، وای بر من. ستون مستحكم زندگیم رفت و بازویم سست شد. شكایتم را پیش پدرم می برم و پیش خدا دادخواهی می كنم. خداوندا تو را نیرویی شدیدتر است.[46]
امیرالمؤمنین (علیه السلام) در پاسخ او فرمود: وای بر تو نیست، وای بر دشمن توست. ای دختر پیامبر برگزیده و ای باقی مانده نبوت، من از دینم سست نشده و به خطا نرفته ام. . . .[47]
پیامبر خدا به امیرالمؤمنین فرمود: به زودی دو ستون زندگی تو فرو می افتد و خداوند، خلیفه من است بر تو.[48]
هنگامی كه پیامبر خدا از دنیا رفت، امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: «هذا احد ركنی الذی قال لی رسول الله»[49] و هنگامی كه فاطمه(سلام الله علیها) از دنیا رفت، فرمود: «هذا ركن الثانی الذی قال رسول الله»[50].
آری، زهرا(سلام الله علیها) بعد از پیامبر خدا، ستون مستحكمی بود كه با تمام توازن خود به دفاع از ولایت برخاست و به حق، شهیده راه دفاع از ولایت است.
5 – كرسی خطابه و تدریس
زن مسلمان امروز، باید خطبه ها و خطابه های زهرا(سلام الله علیها) و زینب(سلام الله علیها) را ـ كه در شرایط روحی سخت ایراد كرده اند ـ نه یكبار،‌بلكه بارها و بارها بخواند تا متوجه شود كه الگوهای واقعی یك زن مسلمان، چگونه در كنار وظایف مادری و همسری به بیان حقایق پرداختند و راز و رمز دقیق زندگی معنوی یك زن را آشكار ساختند. این خطبه ها، هم درس اعتقادات استدلالی و هم درس اخلاق و دینداری و هم محاجه و جدال احسن است.
زن مسلمان امروز اگر الگوی خود را این افراد قرار دهد، در راه خودسازی و بارور كردن استعدادات خود تلاش می كند و آن وقت است كه می تواند با ورود به دوران مسئولیت همسری، مادری و اجتماعی، موجودی مفید و سازنده باشد و نه تنها برخورد انفعالی با مسائل زندگی نداشته باشد، بلكه برخوردی فعالانه و مؤثر داشته و وظیفه خود را به جامعه و اسلام ادا كند.
زن، ركن زندگی خانوادگی و اجتماعی است. حقیقتاً افتخار ركن بودن را پیامبر اكرم(ص)، به زهرا(سلام الله علیها) داد؛ تا زنان مسلمان بدانند كه عضو زاید اجتماع نیستند، بلكه باید به نحو احسن، رسالت خود را درك نموده و جایگاه حقیقی خود را به دست آورند و حراست كنند.
چرا زن از روی بهشتی كه پیامبر خدا زیر پای او قرار داده، خارج گردد و پای به عرصه جهنم نهد؟!
راستی هیچ فكر كرده ایم ؟ بهشت، پاداش خون شهدا و عمل صالح پرهیزكاران و نیكان است و از عظمت، چیزی كم ندارد. ولی همین كه از عظمت، هیچ كم ندارد، خاك زیر پای مادران واقعی است.
6 – جایگاه مادری
روشن است كه دنیا، دختری، همسری و مادری همچون زهرا به خود ندیده و نخواهد دید. كدام دختر، افتخار فرزندی پدری چون پیامبر و خدیجه را یافته است؟ آن هم در حدی كه وقتی بر پیامبر وارد شود، به تمام قامت در برابر او بایستد و در هر سفری، آخرین وداعش با او و اولین دیدارش با او باشد و بگوید: پدرش به قربانش. كدام همسر افتخار داشتن شوهری چون علی را یافته است؟ آن هم در حالی كه در طول حیاتش، ازدواج با زن دیگر برای او حرام باشد و در دم مرگ به او بگوید: تو داناتر و نیكوكارتر و پرهیزكارتر و خداترس تر از آنی كه با من ناسازگاری كرده باشی. فراق و فقدان تو بر من بسی دشوار است و مصیبت تو مصیبت پیامبر را برایم تازه كرده و غم جانكاه جدایی تو پایان ندارد.[51] كدام مادر افتخار مادری حسنین، زینب و ام كلثوم را یافته است؟ مادری كه از نسل پاك او، یازده امام معصوم به دنیا آمدند و آخرین آنها، حجت بالغه خداوند بر روی زمین است و سرانجام جهان را به نور عدل و امامت خود منور خواهد كرد.
زهرا(سلام الله علیها)، همان مادری است كه گام به گام، مراقب فرزندان است. روزهایی كه پیش از شب قدر است، آنها را می خواباند كه شب قدر بیدار باشند و از فضیلت احیا بی بهره نباشند.
همسر و مادری كه در بستر مرگ وصیت می كند كه علی با خواهر زاده او ازدواج كند، چرا كه هم مردان ناچار به ازدواج هستند و هم بچه ها باید گرفتار نامادری بدخویی نشوند. پس می تواند نایب خوبی برای زهرا باشد و جای خالی مادر را پر كند.[52]
چنین الگویی، شایسته است كه همواره مد نظر زنان مسلمان باشد و از فضایل و كمالات او در مسند فرزندی، همسری و مادری بهره كامل بگیرند.
بدان امید كه بهره ما از فضائل این بانوی بزرگوار، پدر، همسر، مادر و فرزندان او وافر باشد.
ذهن آدمی همواره بعنوان مرجع كاوشگر حقایق و واقعیات، پی جوی سؤالات اساسی و خفی خود می باشد، یكی از مسائلی كه همواره ذهن بشر را به خود مشغول داشته، مسأله بقاء و جاودانگی در هر بعد و زمینه ای اعم از دنیا، روح، نسل و یا حتی عمل و كردار و … است.
دین مبین اسلام، از آنجا كه یگانه دین مقبول درگاه احدیت ـ ان الدین عندالله الاسلام ـ و داعیه دار رستگاری و هدایت انسان است، در این خصوص نظریات ارزنده ای دارد؛ از جمله می توان به تعیین «چیستی» عنصر ماندگار انسان در عالم هستی ـ كه بر بال ملائك عرش الهی بسوی درگاه احدیت تعالی یافته و با مهر رضایت حضرتش به دار بقاء منتقل گردد، ـ‏ اشاره كرد كه از اصول خاصه اسلام بوده و جای بسی تأمل و درنگ دارد.
آنچه در این دیدگاه باقی است با وصف «صالح» همراه و برترین وعده ها به آن در نزد حق تعالی داده شده، كه باید در تعیین مصداق آن به تفحص پرداخت.
ایمان و عمل صالح
« و الباقیاتُ الصالحاتُ خیرٌ عندَ ربِّك ثواباً و خیرٌ أملاً» ارزشهای پایدار و شایسته ای كه درخور پایداری و بقایند، در نزد پروردگارت، از پاداشی بهتر و امید بخش تر، برخوردارند».
مال و اولاد، تنها زینت زندگی دنیا محسوب شدهو اگر در مسیر صحیح قرار نگیرند، جزء باقیات صالحات واقع نخواهند شد. از سوی دیگر مال و اولادی كه از باقیات صالحات نباشد، به انسان چهرة ماندگار نمی بخشد. لذا اگر كسی به وسیلة مال، خدمتی برای مردم انجام داده و اولاد صالح و شایسته تربیت كند، پس از مرگ، نامش به نیكی باقی مانده، ثواب و پاداش به سوی نامة اعمالش سرازیر خواهد شد. در برخی روایات از پنج طایفه به عنوان مصادیق باقیات صالحات یاد شده كه یكی از آنها فرزند صالحی است كه برای والدین خود استغفار كند. در برخی از روایات، دوستی اهل بیت، تسبیحات اربعه و نماز شب، نمونه هایی دیگر از باقیات صالحات شمرده شده اند. در تفسیر مجمع البیان طبرسی آمده است كه برخی گفته اند: «ان الباقیات الصالحات هن البنات الصالحات» باقیات صالحات، همان دختران شایسته اند. سپس او می گوید: «بهتر است باقیات صالحات را حمل بر عموم كنیم، تا تمام خیرات و طاعات را در برگیرد».
پیامبر گرامی اسلام فرمود: «اذا مات المؤمن انقطع عمله الا من ثلاث، صدقة جاریة، أو علم ینتفع به، او ولد صالح یدعو له». هنگامی كه مؤمن می میرد، تمام اعمالش از او جدا می شود مگر صدقه ای كه جریان دارد، علمی كه از آن نفع برده شود و یا فرزند صالحی كه برای وی دعا كند.
بدین جهت، طبرسی گفته است باقیات صالحات، نه تنها محدود به مولود خاص نشده، بلكه به معنای «ارزشهای پایدار» است، چرا كه برخی از ارزشها علاوه بر اینكه پایدارند، جاودانه هم هستند. از سوی دیگر، محور تمام ارزشهای دنیوی و اخروی، صلاح و شایستگی است، لذا اسلام، صالحین را در زمره بهترین انسانها برشمرده و از آنها به عنوان «انیس موافق» یاد كرده و در روایتی آمده است كه: دوست، فرزند و همسر صالح انیس موافق هستند.بنابراین تا عمل، صالح نباشد، قابلیت صعود به سوی خدا و كسب اجر و پاداش را نخواهد داشت؛ چنانچه در قرآن كریم آمده است: «الیه یصعد الكلم الطّیّب و العمل الصالح یرفعه » كلمات نیكو به سوی خداوند،‌صعود كرده و عمل صالح را خداوند بالا می برد.مال هم اگر صالح باشد، خود و یا نتیجه اش ماندگار خواهد بود. مولوی با استفاده از حدیث نبوی می گوید:
مال را كز بهر دین باشی حمول «نعم مالٌصالح» خواندش رسول
می توان ارزش مال، اولاد، دوست، همسر و... را به «عمل صالح» برگرداند. چنانكه خداوند در پاسخ حضرت نوح كه گفت: «ان ابنی من اهلی» فرمود: «انه لیس من اهلك، انه عمل غیرصالح » او به خاطر اینكه از راه راست منحرف گردیده، از خاندان تو نیست و به سبب تكرار اعمال ناشایسته، گویی «عمل غیر صالح» شده و حال آنكه صالحان باید چنان كنند كه گویی خود «عمل صالح» شوند.
امیر المؤمنین (علیه السلام) فرمود: «ان المال و البنین حرث الدنیا و العمل الصالح حرث الاخرة و قد یجمعهما الله لأقوام». مال و اولاد، كشت و كار دنیا و عمل صالح، بذر آخرت است و گاهی خداوند، آنها را برای اقوامی جمع می كند.
باقیات صالحات، نردبانی است كه ابتدا دارد، ولی انتهایش معلوم نیست، یا انتهایی ندارد. پویندگان پرتلاش می كوشند كه از این نردبان بالا روند، گرچه همگان مساوی نیستند. قرآن كریم می فرماید:« هم درجات عندالله»این آیه درخصوص كسانی است كه در پی كسب رضایت و خشنودی خدای خویش بوده و بنابراین پاداش آنها، درجه، محور و معیار شدن است؛ نفرمود: آنها در پیشگاه خداوند، صاحب درجاتند، بلكه فرمود: خودِ درجاتند؛ تو گویی آنها خود، پلكانند و بالا رونده ای نیست یا بعكس آنها بالاروندگانند و پلكانی نیست. این خود، دلیلی بر شأن و عظمت آنهاست وگرنه قرآن كریم در آیه ای دیگر، نردبان ترقی را علم و ایمان معرفی كرده و فرموده است: برای رسیدن به درجات عالیه، نردبانی جز ایمان و علم وجود ندارد. «اذا قیل لكم انشزوا فانشزوا یرفع الله الذین آمنوا منكم و الذین أُوتوا العلم درجات»هنگامی كه گفته می شود: «به پای خیزید، به پای خیزید كه خداوند درجات كسانی از شما كه ایمان آورده و از علم بهره برده اند را بالا می برد.» این آیه با آیة قبل، منافات ندارد زیرا این دو آیه در طول هم قرار دارند؛ در یك آیه علم و ایمان را به عنوان درجات بهشت معین فرموده و در آیة دیگر بیان می دارد كه بعضی از افراد به جهت انس زیاد با علم و ایمان خود، درجه و معیار سنجش ارزشها و كمالات می شوند. لذا در قلمرو امكان، پیامبر گرامی اسلام، بالاترین درجات را كسب نموده كه درجه ای بالاتر از آن نیست؛ ایشان از باقیات صالحات، هیچ كم نداشته و به سبب عمل صالح، زینت دنیا و آخرت را بدست آورده است.
امام صادق(علیه السلام) به ابوبصیر فرمود: «اما علمت ان الدنیا و الاخرة للإمام؟» آیا ندانستی كه دنیا و آخرت، از آن امام است؟
ائمه وارثان بر حق پیامبرند بنابراین، دنیا و آخرت،‌ در درجة اول، از آن او و سپس از آن ایشان است. یكی از اهل نظر می گوید: «باید بدانیم كه حدود صد میلیون سید در دنیا با مذاهب مختلف وجود دارد. اینها نفوذ زیادی در میان مسلمانان داشته و به انتساب خود به علی و فاطمه افتخار و با دقت، شجرة‌ خود را حفظ می‏كنند. مثلاً در باره شجرة سادات اندونزی، مالزی و كشورهای مجاور آن دو، دهها كتاب نوشته اند. . . . همة آنان از اولاد «علی عُریض» فرزند امام صادق(علیه السلام) بوده و به همین جهت به نام علوی شهرت دارند. . .. در قاهره و مصر، اهل بیت موقعیت ممتازی دارند. وزیر اوقاف مصر كه خود هم سیّد است، مدام در حال توسعه بخشیدن به مقامات و اماكن مقدسه است…. در چین و هند هم، وضع بر همین منوال است.»
پیامبر گرامی اسلام كه نبوت، رسالت و خاتمیت او فوق همة درجات است، نسلش پایدار، شجرة طیبه‏اش انبوه، سلالة پاكش برقرار و كتاب و سنتش از ارزشهای ماندگاری است كه خداوند متعال تنها به او عطا فرموده و هرگز راه فنا و زوال نمی پیماید. برای این ابرمرد انسانیت و سلالة پاك او هر چه پیش آمد، زینت و حرث دنیا و آخرت بود. هر چند به لحاظ كمیت، خداوند گسترده ترین نسل را به او داده و به لحاظ كیفیت، بهترین انسانها از سلالة پاك او به وجود آمده است، با اینحال باز هم اگر در نسل اول، تنها فاطمه را كه كوثر حكمت است و در نسل دوم، تنها زینب را كه زاده همان كوثر حكمت است، به او می داد كافی بود كه فخر دنیا و آخرت از آنِ او باشد،‌ چرا كه وجود مبارك رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) «رحمة للعالمین»، دخترش كوثر حكمت و نوه گرانقدر او نیز در گلزار آن، روییده و پرورده شده است.
فاطمة زهرا(سلام الله علیها) خیر كثیر رسول ‏اكرم(ص)
فاطمه (سلام الله علیها) كه عنصر ماندگار رسول اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) و از باقیات صالحات اوست از چنان شأن و منزلتی برخوردار است كه خداوند تبارك و تعالی آیاتی از كلام خود را رأساً در شأن ایشان نازل و وجود مبارك آن حضرت را در مقام تأكید بر بقاء انسب «من حیث یشاء» تأیید فرموده است.
در سورة مباركه كوثر، دشمن پیامبر «ابتر» نامیده شد و او كسی جز عاص بن وائل نبود كه به خاطر مرگ دو پسر حضرت از خدیجه ـ یعنی طاهر (كه عبدالله نیز نامیده می شد) و قاسم ـ چنین لقبی را به ایشان نسبت داده و سایرین نیز با خوشحالی و دلگرمی از اینكه بعد از پیامبر، كسی نیست كه ادامه دهندة راه او باشد، او را ابتر نامیدند. غافل از اینكه او پسر داشته باشد یا نه، همین كوثر قرآن و نبوت برای ماندگاری چهرة نازنین او كافی است.
مصطفــــی را وعده كرد الطاف حق
گــر بمیـــری تو، نمیــرد این سبق
من كتاب و معجــزت را حافظـــم
بیش و كــم كــن را ز قرآن رافضم
هـست قـرآن مر تو را همچون عصا
كفـــرهـا را در كشــد چون اژدهـا
تـو اگـــر در زیــر خاكی خفته ای
چـون عصایش دان هرآنچه گفته ای
كوثر ـ كه به معنای خیر فراوان است ـ به پیامبر خدا عطا شد، تا مشتی محكم باشد بر دهان كسانی كه او را ابتر نامیده و امیدوار بودند كه با مرگش نام و نشانی از او باقی نمانده و طومار نبوت و رسالت او درهم پیچیده خواهد شد. حوض كوثر، نهر بهشت، كثرت اصحاب و یاران، كثرت فرزندان و شفاعت... از مصادیقی است كه برای كوثر در تفاسیر، ذكر شده است. پیروزیهای جنگی، عالمان بزرگ، نویسندگان و خطیبانی كه مردم را به دین اسلام هدایت می‏كنند و دهها نمونة دیگر، از مصادیق كوثر می‏باشند.
اما بارزترین مصداق كوثر، فاطمة زهرا(سلام الله علیها) است. از نسل او یازده امام معصوم ظهور یافت كه آخرین آنها حضرت قائم (علیه السلام) است. می‏توان ادعا نمود كه: زهرا(سلام الله علیها)، جامع همة خیرات، كمالات و خیر كثیر می باشد كه اگر نبود، سایر خیرات، كارآمد نبودند. طی قرون متمادی، علما و دانشمندان بی شمار، چه از نسل خود او كه از حد و حصر به دور است و چه از غیر نسل او برخاسته اند كه همه آنها فرزندان روحانی آنحضرت می باشند. بنابراین، رمز جاودانگی اسلام، كوثر بودن زهرا(سلام الله علیها) است و اگر زهرا را با نسل روحانی و جسمانی جاودانه اش از اسلام بگیرند، از اسلام چه می ماند؟! آنهایی كه شعار «حسبنا كتاب الله» را سر دادند، كوثر را از اسلام گرفته، «اسلام ابتر» به جایش نشانده، و از این نكته مهم غفلت ورزیدند كه رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) بارها تأكید فرموده بودند:«كتاب الله» كافی نیست، بلكه باید با عترت، همراه شود. سر سلسلة عترت، كوثر است كه «ام ابیها»، زوجة امیرمؤمنان و مادر حسنین علیهم السلام است.
امام فخر رازی در تفسیر خود، در بارة معنای كوثر می نویسد: «سورة كوثر در رد ادعای كسانی نازل گردید كه پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) را به خاطر نداشتن اولاد ذكور، مورد طعن قرار می‏دادند. مطابق این قول، معنای سوره این است كه خداوند به او نسلی عطا خواهد كرد كه در طول زمان، باقی می ماند. لذا، اگر چه بسیاری از اهل بیت را شهید كردند، اما در میان اولاد فاطمه(سلام الله علیها) علمای بزرگ و برجسته ای پدید آمده و جهان مملو از آنها شد؛ حال آنكه از بنی‏امیه ـ كه غالباً دشمنان اهل بیت و اسلام بودند ـ شخص قابل ذكری باقی نیست.
فاطمه (سلام الله علیها) و اسرار حكمت الهی
در هیچیك از آثار دینی و تاریخی سراغ نداریم كه مرد یا زنی را كوثر نامیده باشند. در قرآن كریم آمده است كه: «یؤتی الحكمة من یشآء و من یؤت الحكمة فقد أوتی خیرا كثیرا»خداوند به هر كس بخواهد حكمت می دهد و هر كس به او حكمت داده شود، به او خیر كثیر داده شده است. مطابق آیة فوق، تنها چیزی كه به عنوان «خیر كثیر» معرفی گردیده، حكمت است. با اینكه موارد استعمال خیر در قرآن، فراوان، و از امور بسیاری به عنوان خیر یاد شده است، لكن تنها حكمت را به عنوان خیر كثیر معرفی كرده‏اند. با توجه به آیة فوق و سورة كوثر، وجود زهرا یعنی حكمت و حكمت یعنی خیر كثیر. برای توضیح بیشتر اگر بطور مثال گفته شود: فلان شخص، حكیم، ‌یا فلان شخص، حكمت است؛ در مثال اول، هیچگونه تأكید و مبالغه‏ای نیست؛ ولی در مثال دوم، تأكید و مبالغه، شدت یافته است. درست مثل اینكه بگوییم: «زید عادل» یا «زید عدل» در مثال نخست، زید، دارای صفت عدالت است؛ ولی در مثال دوم، زید عین عدالت است. گویی زید، یعنی عدالت و عدالت، یعنی زید. بنابراین فرق است، میان صفتی كه عین ذات و صفتی كه زائد بر ذات می باشد.
بدین معنا، زهرا(سلام الله علیها) حكیمة اهل بیت است؛ ولی نه حكیمه ای كه حكمت، از صفات عارض بر ذات او بوده و زیادت داشته باشد. زهرا(سلام الله علیها) یعنی اصل حكمت،‌ چشمة جوشان حكمت و ذاتی كه در معنی خود حكمت است؛ كلام، پیام، خطابه، كردار، اندیشه، عبادت، معاشرت، مادری، همسری و فرزندی او جلوه هایی از حكمت محسوب می شود. هیچ كس، مثل او تجلیگاه حكمت نبوده و نیست. طاهر، قاسم و ابراهیم كه خداوند از خدیجه و ماریة قبطیه به پیامبر داد و گرفت، خیر بودند، ولی خیر كثیر نبودند؛ چرا كه حكمت محض و محض حكمت نبودند. بی‏جهت نیست كه بر مسند «ام ابیها» می نشیند و عقل كل و خاتم رسل، از صمیم دل و جان می فرماید: «ابوها فداها».
درست است كه كوثر به پیامبر، اعطا و اهدا شد. ولی در حقیقت، خداوند متعال این كوثر را به بشریت و مخصوصاً جنس زن، عطا كرده است. خداوند با دادن او هم معنای حكمت ـ یعنی قرآن ـ و هم مصداق حكمت ـ‌ یعنی زهرا(سلام الله علیها)ـ را معین فرموده و در حقیقت، كوثر لفظی قرآن را با كوثر مصداقی زهرا(سلام الله علیها)، معنی كرد.
خیر كثیرـ كه مصداقی جز حكمت ندارد ـ از شر هم خیر می سازد؛ چنانكه زینب كبری ـ كه خود وارث كوثر است ـ در جریان اسارت، عمیق ترین، پربارترین و حماسی ترین خطابه را ایراد فرمود. امویان ـ كه مظاهر شرور بودندـ با به شهادت رساندن و به اسارت كشاندن خاندان نبوت چنان شری پدید آوردند كه هنوز اعماق جان انسان را سوزانده و می گدازد؛ ولی زینب و دیگر اسرای روشن ضمیر، بیدار دل و آگاه، با خطبه ها، احتجاجها، شكیبایی و استقامت، از آن شر كثیر اموی ـ خیر كثیر علوی پدید آوردند كه در دنیا مظهر نام نیك و در آخرت، صدر نشین فردوس برین گشتند.
الگوی ایشان، كوثر پیامبر بود. غصب فدك و امامت حقة علوی و دیگر ماجراهایی كه با برزمین افتادن اولین ركن زندگی امیرمؤمنانپدید آمد، فرصتی طلایی بود كه كوثر قرآن می بایست از آن بهره گرفته و خیر فراوان خود را آشكار سازد. آری زهرا از شر كثیر، خیر كثیر فراهم آورده بود و یادگاران او در جریان اسارت، شیوة مرضیة او را دنبال و بر كرسی خطابه درسهایی دادند كه هم عبرت آمیز و هم حكمت آمیز است.
آنگاه كه ابن زیاد در مجلس طاغوتی خویش همچون همة جباران تاریخ، آن عقیلة بنی هاشم را خطاب قرار داد كه: خداوند شما را كشته، رسوا و باطلتان كرد؛ زینب، شجاعانه و حكیمانه در جوابش فرمود:
«الحمدالله الذی أكرمنا بنبیه و طهرنا من الرجس تطهیرا إنما یفتضح الفاسق و یكذب الفاجر و هو غیرنا» ستایش خدای راست كه، ما را به پیامبرش گرامی داشت و از پلیدی پاك كرد. تنها فاسق رسوا می شود و فاجر دروغ می گوید و او غیر از ماست.»
زینب كبری می داند كه شجرة طیبة رسالت، امامت و سیادت، به باد پاییزی خزان، از پای نمی افتد. مرگ و میر برای همة انسانها هست. اما این، به معنای فنا و انقراض نیست. آنها كه در راه عقیده، مرگ سرخ را برگزیده اند، همواره بر تارك تاریخ می درخشند چه دنیا دار بقای اصلح است و صالح و اصلح، رسوایی، هلاك و بطلان ندارد. باید آنها كه فاسد و افسدند، آمادة هلاك و رسوایی باشند و حال آنكه كوثر حكمت و نسل او مشمول این حكم نیستند. و اینچنین با كنایه ـ كه ابلغ از تصریح است ـ به او فهمانید كه:‌ ما ماندگاریم و شما ناپایدار می باشید.
و او كه دست و پای خود را گم كرده بود، گفت: «لقد شفی الله قلبی. . . » دلم از این واقعه شفا یافت. زینب كه از سرچشمة زلال كوثر حكمت سیرآب شده است، فرمود:
«لعمری، لقد قتلت كهلی و أبدت أهلی و قطعت فرعی و اجتثت اصلی فإن یشفیك هذا فقد اشتفیت.»بزرگانم را كشتی اصل و فرعم را قطع كردی. اگر شفای تو در اینهاست، پس شفا یافتی. ابن زیاد گفت: این زن، سخن مسجع می‏گوید. پدرت هم شجاع و شاعر بود. زینب فرمود: من از سجع گفتن اعراض دارم. ولی درد دلهای خود را بازگو می كنم. تو گویی كوثر حكمت در وجود زینب، تجلی یافته بود و بدین سبب اگر انسان زینب را بشناسد، كوثر حكمت را شناخته است. ابن زیاد به او گفت: دیدی خدا با برادرت چه كرد؟ پاسخ داد: «ما رأیت إلا جمیلا»جز زیبایی ندیدم. آنها به قربانگاه خویش رفتند. به زودی خداوند، میان تو و آنها را جمع خواهد كرد. تو در آنجا به محاجه و مخاصمه می‏پردازی. بنگر كه آن روز چه كسی بیچاره است. مادرت به عزایت بنشیند. كسی كه خداوند این همه مزایا به او داده و از نسل پاك او چنین زنی به وجود آورده كه با خطابه ها و سخنان حماسی و حكیمانه، كاخ دشمن را می لرزاند، جاویدان و پایدار است.
مفهوم متعالی حكمت
قرآن كریم، دارندة حكمت را خیر كثیر معرفی كرده اما تعاریف فنی و نظری دیگری برای حكمت در دست می باشد كه برای آگاهی بیشتر خوانندگان به برخی از آنها اشاره می شود:
1ـ حكمت؛ علم به حقایق اشیا ـ آنگونه كه هستند ـ به اندازة طاقت بشری است.
2- حكمت؛ جهان عقلی شدن انسان، آنهم جهانی كه همسان جهان عینی باشد.
شعر زیر ناظر به همین تعریف است:
هــر آنكـه ز دانش برد توشـه ای
جهانی است بنشسته در گوشـه ای
3- از آنجا كه از زمان شیخ الرئیس، حكمت متعالیه مطرح و زمینه ای برای تقسیم حكمت، به متعالیه و غیر متعالیه فراهم گشت،‌ تلاش شده كه، حكمت متعالیه را از راه برخی از نشانه های آن، تعریف كنند؛ از اینرو گفته اند: «نشانة كمال حكمت متعالیه و تمام این نعمت برای حكیم متألّه، همانا جمع بین غیب و شهود و استیفاء هر یك از آنها و عدم احتجاج به هیچكدام از دیگری است و مصداق كامل آن، انسان متعالی معصومی است كه می گوید: «سلونی قبل ان تفقدونی، فأنی بطرق السماء أعلم منی بطرق الارض». همان طوری كه امیرالمؤمنین (علیه السلام) یكی از مظاهر عالیة حكمت متعالیه و خیر كثیر است، زهرای مرضیه (سلام الله علیها) نیز به شهادت قرآن، چنین بوده و به همین جهت، جامع غیب و شهود گردیده و هیچكدام برای ایشان، وسیلة احتجاب دیگری نمی شود.
زهرا (سلام الله علیها) حقایق را ـ آن چنانكه هستندـ دریافته و بر قلة رفیع معرفت غیب و شهود، گام نهاده است. حكمت او همان حكمت متعالیه است، آنهم به درجه و مرتبه ای كه آگاهی كامل به طرق ارض و سماء را داراست؛ نه مثل اكثر زمینیان، از آسمان محجوب و نه مثل برخی از اهل سماء، از زمین و زمینیان، بیگانه است.
حكمت، به دو قسم نظری و عملی تقسیم می شود؛ حكمت نظری عبارت است از علم به احوال اشیاء آن چنانكه هستند و خواهند بود و به حوزه «هست»ها و «است»ها مربوط می شود. اما حكمت عملی علم به تكالیف و وظایف انسان می باشد بنابراین اولاً، به حیطة افعال اختیاری انسان مربوط شده لذا اعمال غیر ارادی، بدنی ـ روحی وی را در بر نمی گیرد. ثانیاً، به «باید» و «نباید» های افعال اختیاری انسان و اینكه باید چگونه باشند یا نباشند مربوط شده و كاملاً مبتنی بر عمل عقل و دستگاه ادراكی و اراده انسان می باشد ثالثاً، به «باید»های كلی و مطلق انسانی پرداخته، لذا از «باید»های فردی و نسبی سخنی نمی گوید لكن انجام افعال اختیــاری مبتنی بر مقدمات لازمی است چون: 1- تصور صحیح از فعل مورد نظر؛ 2- میل به انجام و یا ترس از عدم انجام آن؛ 3- حكم به فائدة‌ فعل؛ 4- حكم انشایی (امر، نهی) در خصوص انجام و یا ترك آن عمل؛ 5- اراده و تصمیم بر تحقق بخشیدن به آن عمل.
بنابراین كلیه ارزشهای اخلاقی، خانوادگی و اجتماعی از این قبیل بوده كه ذاتاً متضمن «كمال» می باشد و حركت انسان بسوی آنست. مثلاً: راستگویی؛ انسان متخلق بدان، ضمن داشتن تصوری كامل و حكم به مفید بودن آن، حكمی انشائی دال بر امر نه صداقت و نهی از دروغ گفتن نیز در تأثیر و تأكید بر آن در دست دارد. لذا انسانی كه در جهت تخلق به این كمال فردی تلاش كند قطعاً عنصری مفید برای خود و دیگر افراد جامعه خواهد شد. بنابراین، حكمت، از طرفی متضمن خیر و كمال فرد بوده و از طرف دیگر، لزوماً انتفاع اجتماعی را در پی خواهد داشت. فاطمه (سلام الله علیها) نیز از آنجا كه از كوثر حكمت متعالیه سیراب گشته، «است» و «نیست» و «باید» و «نباید» اشیاء را در قلمرو غیب و شهود، دریافته است.
جلوه های حكمت در زندگی زهرا(سلام الله علیها)
زهرا كه مسند نشین حكمت متعالیه است، به مقامی می رسد كه پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) او را سرور زنان اولین و آخرین نامیده و ایشان را به عنوان پارة تن، نور چشم، میوة‌ دل و روح خود معرفی می نماید.
جلوه اول
مایه تفاخر جهان انسانیت، آنست كه در عرصه آن، حوریه ای در صورت انسان تمثل یافته است. پدر والا مقامش می فرماید: «هی الحوراء الإنسیة متی قامت فی محرابها بین یدی ربها زهر نورها لملائكة السماء كمایزهر نور الكواكب لأهل الأرض.» او حوریه ای انسی است كه هر گاه در پیشگاه پروردگارش به عبادت بر می‏خیزد، فروغ نورش بر فرشتگان آسمان تابیدن می گیرد. آنگونه كه فروغ نور ستارگان بر اهل زمین می تابد. اگر ستارگان آسمان، برای زمینیان نور افشانی می كنند،‌ این ستارة پرفروغ، بر اهل سماء نور می افشاند و این نیست، مگر نور حكمت تعالی یافتة او كه در بعد نظر و عمل، با كاركرد دل و عقل همراه است.
این چه نمازی است كه برگزار كنندة آن، اهل سماء را به شگفتی وا می دارد؟! برخی گفته اند: حكیمان ـ آنان كه جامع حكمت نظری و عملی بوده اند ـ اشرف اهل بهشتند، ولی این كوثر متعالی حكمت و هم پدر، همسر و فرزندانش از اشرف حكیمان هستند. به هنگام نمازش كه جلوة حكمت تعالی یافتة نظری و عملی اوست، خداوند به فرشتگان می فرماید:
ای فرشتگان، به كنیزم كه سرور همة كنیزان من است بنگرید، كه در برابر من به نیایش برخاسته و اندامش از ترس ـ سقوط از درجة‌ والای قرب من ـ می لرزد و با دل و جان به عبادت من روی آورده است؛ شما را به شهادت می خوانم كه:«قد آمنت شیعتها من النار».
«پیروان راستین راه او، را از آتش دوزخ، ایمن ساختم.» راه او همان صراط المستقیم، پیروانش از عذاب دوزخ برامان و مخالفانش هم از راه نجات بدور می باشند. آنها كه می خواستند دست زهرا و علی را از مال و منال دنیا كوتاه كنند و ایشان را در تنگنا قرار دهند، چه می دانستند كه به كوثر كه همان حكمت و خیر كثیر است، فرصت می دهند تا در قالب كلماتی دُرر بار، دریایی از علم، حكمت و دانش را ـ كه قطره ای از دریای علم و حكمت بیكران خداوندی است ـ به جوش و خروش آورده و عرصة بی انتهای تاریخ، تجلیگاه فروغ دانش او خواهد شد. آری فدك،‌ بهانه‏ای بود كه حقایق بازگو شود؛ وسیله ای مؤثر برای افشاگری، احتجاج، استدلال، تدریس حكمت، عرفان و كلام. پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) كه در آینده نگری بی‏همتا و طراح اصلی چنین برنامه ای بود، می‏دانست كه با اعطای فدك به زهرا، چه اتفاقاتی رخ داده و شخصیت واقعی زهرا(سلام الله علیها) چگونه متجلی می شود؟!
جلوه دوم
جلوه ای دیگر از حكمت آن حضرت سخنان پرشكوهی است كه در حضور جمع، در مسجد پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و جوار مرقد مطهر آن بزرگوار، بر زبان جاری ساخت. خطبه فدكیة زهرا(سلام الله علیها) در كتاب «بلاغات النساء» كه یكی از قدیمی ترین كتابها است، ضبط گردیده است.
در ابتداء سخن ایشان می فرمایند: «ابتدع الاشیاء‌ لا من شیئ كان قبلها و أنشأها بلا احتذاء امثلة امتثلها، كونها بقدرته و ذرأها بمشیته، من غیر حاجة منه الی تكوینها و لافائدة له فی تصویرها».
«خداوند، اشیاء را ابداع كرد، نه از چیزی كه قبل از آنها باشد و چیزها را انشا كرد، نه به پیروی از الگوها و نمونه هایی كه از آنها بهره گرفته باشد. آنها را به قدرت خود، هستی بخشید و به مشیت خود بیافرید، بدون اینكه به تكوین آنها نیازی داشته و یا از تصویر آنها فایده ای ببرد.»
معتقدان به وجود خداوند متعال، نه تنها در واجب الوجود و علت غایی بودن او شكی نداشته بلكه در فاعلیت او نیز تردیدی ندارند؛ تنها اختلاف انسان الهی و مادی بر سر علت غایی است. ماتریالیستها علت غایی را منكرند و الهیون، بر غایتمندی عالم آفرینش پای می‏فشارند.
گرچه میان متفكران اسلامی در باب توحید صفاتی و افعالی اختلافاتی هست؛ لكن در بارة توحید ذاتی با یكدیگر اختلافی ندارند. همة الهیون عالم را، نمی توان اهل توحید ذاتی دانست؛ چرا كه برخی به تثلیث و برخی دیگر به ثنویت گراییدند در حالیكه پیروان اسلام در بارة توحید ذاتی دغدغة خاطری ندارند. تنها معتزله با مشكل توحید افعالی روبه رو بوده ـ چه ایشان به منظور پیشگیری از سلب اختیار بشر، فاعلیت انسان را در عرض فاعلیت خداوند قرار دادند ـ و اشاعره هم از توحید صفاتی به دور افتاده و نتوانستند خداوند را از داشتن صفات زاید بر ذات، تقدیس و تنزیه كنند؛ ولی پیروان مكتب اهل بیت، توحید ذاتی، صفاتی و افعالی را به طور دقیق شناخته و از این پایگاه مستحكم، به توحید عبادت و اطاعت دست یافتند.
در مكتب اهل بیت (علیهم السلام) توحید ذاتی، صفاتی و افعالی به اوج كمال رسیده و پیروان راستین این مكتب به هیچ وجه، با شائبه شرك رو به رو نشده و لذا شرك جلی و خفی آنها را تهدید نمی كند. هر كس از حكمت اهل بیت الهام گرفته و اهل توحید ناب گشته، چنان به قلة كمال رسیده است كه از شرك در اطاعت ـ كه به تعبیر قرآن كریم، دامنگیر اكثر مؤمنان است ـ مصون خواهد ماند. قرآن كریم می فرماید: «و ما یؤمن اكثرهم بالله إلا و هم مشركون» طبق این آیه، بیشتر مؤمنان مشركند و صد البته كه شرك مؤمن، در عبادت نیست. چرا كه مؤمن هرگز پرستش غیر خدا نخواهد كرد لكن ممكن است گرفتار شرك در اطاعت، بشود. گرچه در واقع، میان شرك در عبادت و شرك در اطاعت فاصله ای نیست و در نهایت، شرك در اطاعت هم به شرك در عبادت منتهی خواهد شد.
مادامیكه پیامبر خدا در قید حیات بود، زهرا خوشه چین خرمن دانش و حكمت او بوده و در مدینة علم پدر زیر سایة آن حضرت پرورش یافت و ضرورتی نمی دید تا سخن بگوید و دُرِّ حكمت بیفشاند. كوثر حكمت، كاخ نشین و علی دروازه بان آن شهر بود. اگر بعد از پیامبر، آسیاب خلافت بر محور خود می چرخید، باز هم ضرورت پیدا نمی كرد كه او به ایراد خطابه پردازد؛ چنانكه اگر واقعة كربلا اتفاق نمی افتاد، ایراد خطبه های پرشور، حماسی و حكیمانة زینب كبری هم ضرورت پیدا نمی كرد.
در خطبة زهرا (سلام الله علیها) می بینیم، نه تنها توحید ذاتی، صفاتی، افعالی، توحید عبادت و اطاعت متجلی است، بلكه توحید فاعلی و غایی نیز به نیكوترین وجه، در قالب الفاظی گویا و رسا در آمده و فصاحت و بلاغت سخن به اوج كمال رسیده است. زهرا(سلام الله علیها) با شخصیت دادن به زن، ثابت كرد كه زنده به گور شدن، ظلم بزرگ بشریت بر نیمی از پیكر خود بوده و شخصیت انسانی زن برتر از آن است كه گرفتار حس خود كم بینی و عقدة حقارت و تحقیر گردد. زنی كه كوثر حكمت به خود دیده، چرا حكیمه نباشد؟ چرا بزرگ منش، متشخص، سالار خانه و خانواده، مصداق «الصالحات قانتات حافظات للغیب بما حفظ الله» نباشد؟ قنوت و حفظ، به او وقار و عظمت بخشیده و در عمل، ركن ركین خانواده می شود.
بانوی بزرگ اسلام و برترین بانوان عالم بشریت و كسی كه در صف كاملترین انسانها قرار گرفته و به شهادت پدرش «لفی الخیل السوابق»است، خطبة تاریخی خود را با توحید، تنزیه و ستایش خداوند آغاز و پس از بحث جامعی در بارة نبوت خاصة حضرت ختمی مرتبت(ص)، چنین به بیان فلسفة برخی از احكام می پردازد كه:« خداوند ایمان را سبب تطهیر شما از شرك قرار داد و نماز را وسیله پاكی از كبر و غرور، و زكات را موجب تزكیه نفس و فزونی روزی، روزه را عامل تثبیت اخلاص، حج را وسیله تقویت اسلام، اسلام را مایه هماهنگی دلها، اطاعت ما را باعث نظم ملت اسلام، امامت را امان از تفرقه و پراكندگی، جهاد را موجب عزت اسلام، صبر و شكیبایی را وسیله ای برای جلب پاداش حق، امر به معروف را برای اصلاح توده ها، نیكی به پدر و مادر را برای پیشگیری از خشم خداوند، صله رحم را جهت افزایش جمعیت، قصاص را برای حفظ نفوس، وفاء به نذر را موجب آمرزش، جلوگیری از كم فروشی را وسیله مبارزه با كمبودها، نهی از شرابخواری را برای پاكسازی از پلیدیها، پرهیز از تهمت ناروا را حجابی در برابر غضب پروردگار، ترك دزدی را برای حفظ عفت نفس، تحریم شرك را برای اخلاص و بندگی و ربوبیت خود مقرر داشت…»و سرانجام به مسائل سیاسی روز و افشاگری پرداخته و جدایی ناپذیری دین و سیاست را برملا ساخته و ثابت كرده است كه انحراف از سیاست علوی، انحراف از راه و رسم نبوی و خطوط ترسیم شدة قرآنی است و صد البته كه از كوثر حكمت، جز این انتظاری نبود. او نشان داد كه توحید و امامت علوی، هر دو گوهر دین می باشند؛ امامت، صدف دین نیست كه در اختیار مردم باشد و به میل و تشخیص خود امامی آورده، بركنار ساخته و یا بكشند.
زهرا(سلام الله علیها) بر مقام حكمت تعالی یافتة خود، وقوف داشته و حتماً علی و فرزندانش هم او را خوب شناخته اند. در فرازی از همین خطابه فرمود: «ای مردم، بدانید كه من فاطمه ام و پدرم محمد رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) است. سخنانی می گویم حساب شده و دارای آغاز و انجام (نه بیهوده و یاوه).»به راستی كه بهترین جلوة حكمت، همین است؛ زنی داغدار، افسرده و رنجور كه پدر و فرزند از دست داده، خودش را زده اند و شوهرش را ریسمان به گردن به مسجد برده اند،چه استوار سخن می گوید و چگونه از مقام حكمت بی بدیل خود، پرده می افكند! باشد كه اهل بصیرت، در گذر تاریخ بخوانند، درس عبرت راه و رسم حكمت از او بیاموزند. او خود می دانست كه در میان آن جمعیت انبوه شنوندة حاضر در مسجد، مستمع واقعی كم دارد یا هیچ ندارد؛ ولی مادر روزگار عقیم نیست كه اهل بصیرت بزاید تا كلمات حكمت آمیز و پند آموز وی را گوشوارة گوش جان سازد.
فاطمه زهرا(سلام الله علیها) به مخاطبان خود چنین فرمود: «آگاه باشید، من شما را چنین می بینم كه به رفاه طلبی و زندگی راحت متمایل گشته و آن كس را كه سزاوارتر به زمامداری بود، دور ساخته، به راحتی و آسایش روی آورده اید».
اما افسوس از مستمعان او. . . ! اگر نبود كه باید اتمام حجت می شد و پرونده برای داوران منصف باز می ماند، سخن گفتن برای آن جمع، بیهوده می نمود. ابوبكر در جوابش گفت:
جز بزرگ سعادتمند، شما را دوست ندارد و جز پست ولادت، شما را دشمن ندارد. شما عترت پاك اولیای خدایید. شما برگزیدگان و انتخاب شدگان آخرت می باشید. شما راهنمای ما و باب بهشت برای سالكان ما هستید. منع خلافت، به حكم شورا بود و مصادرة فدك، بدان جهت بود كه پدرت به تو نداده بود و اگر تو را منع كنم، ستمكارم. در مورد میراث، می دانی كه پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: ما ارث نمی گذاریم؛ آنچه باقی می گذاریم، صدقه است.»
پاسخ حكیمانة زهرا كه همة دست اندركاران غصب خلافت و تصرف غیر شرعی فدك را متحیر كرد، چنین بود: «أن الله یقول عن نبی من انبیائه یرثنی و یرث من آل یعقوب» خداوند از زبان یكی از پیامبران خود می فرماید: آن فرزند، وارث من و آل یعقوب باشد، «قال: و ورث سلیمان داود» در جای دیگر فرمود: سلیمان از داوود ارث برد. . .
ابوبكر گفت: تو معدن حكمت، جایگاه هدایت، رحمت، ركن دین و سرچشمة دلیل و برهان هستی. من از عهدة جواب تو بر نمی آیم. حق گویی تو را بعید نمی شمارم و سخنانت را ناروا نمی‏دانم.
بزرگترین و عالی ترین نتیجه ای كه از خطابه و گفتگوی آن كوثر حكمت به دست آمد، جملاتی بود كه ابوبكر بر زبان آورد. این تعبیرات، هر چند از سر ناچاری بر زبان ابوبكر جاری شد، ولی معلوم داشت كه او یا به واسطة پیامبر خدا یا بواسطة مشاهدات خود دریافته است كه زهرا(سلام الله علیها) سرچشمة زلال حجت و منطق رسای رسالت است و نه تنها ابوبكر بلكه هر فردی كه با او از در احتجاج درآید، از عهدة جوابش برنیامده و نمی تواند سخن صواب او را ناصواب جلوه دهد؛ ایشان در مقابله با ابوبكر در خصوص اموال غصب شده خویش فرمودند:
« ابابكر! تو خوب می دانی چه ظلمی به ما اهلبیت روا داشتی درباره صدقات و سهم ذوالقربی، كه خداوند از غنایم به ما اختصاص داد و در قرآن فرمود: بدانید آنچه غنیمت می‏گیرید، خمس آن را برای خدا و رسول و ذوی القربی است.
ابوبكر گفت: آیا كاملاً به شما داده می شود؟ حضرت فرمود: مگر اینها برای تو و خویشان توست؟!!
ابوبكر گفت: من آن را در مصالح مسلمانان صرف می كنم و حضرت (سلام الله علیها) فرمود: اما این حكم خدای متعال نیست. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در این باره به من توصیه ای نكرد، جز اینكه وقتی آیه «و اعلموا انما غنمتم. . . » نازل شد، شنیدم كه پدرم گفت:‌ ای آل محمد! مژده باد كه ثروت و بی نیازی به سوی شما آمد.
ایشان در ادامه خطبه خود در مسجد مدینه در خصوص موارد مصرف «خمس» و «فیء» كه در قرآن آمده، چنین فرمودند: «اما دربارة فدك، خداوند در قرآن كه بر پیامبرش نازل نمود، فرمان داد كه پیامبر حق مرا بدهد و فرمود: حق نزدیكانت را بده!… و من و دو فرزندانم نزدیكترین مردم به رسول خدا بودیم و او فدك را به من و فرزندانم بخشید و هنگامی كه جبرئیل این آیه را بر او خواند كه «و الیتامی و المساكین و ابن سبیل (حق آنها را بده)…»، رسول خدا فرمود: یتیمان در این آیه آنانند كه به خدا و رسول خدا و ذوی القربی اقتدا كنند و مساكین كسانی هستند كه با آنها (خدا و پیامبر و آل او) در دنیا و آخرت سكنی گزینند و ابن سبیل كسی است كه به راه آنها برود.» عمر گفت:‌« آیا در این صورت خمس و فیء كاملاً برای شما و موالیان شماست؟»‌حضرت فرمود: اما فدك را كه خداوند فقط برای من و فرزندانم واجب كرده نه موالیان و شیعیانمان؛ ولی خمس را برای ما و شیعیان ما تقسیم كرده است چنانكه در كتاب خداست. در این حال عمر پرسید: پس چه بهره ای برای مهاجرین و انصار و تابعین خواهد بود؟ فرمود: اگر از موالیان و شیعیان ما باشند، صدقاتی كه خداوند در كتابش بیان كرده و تقسیم نموده و واجب گردانیده برای آنهاست، كه خداوند و رسول او به این امر خشنودند.
ایشان در مناظره خود با ابوبكر و عمر در قضیه غصب فدك، دوباره حق خود را نسبت به فدك و مالكیت آن به قاعده «ید» استشهاد می‏كند و آنها كه خواستار شاهد و بینه بودند را محكوم می سازد:
حضرت فرمود: «آیا فدك در دست من نبود؟ و وقتی رسول خدا زنده بود، آیا نماینده من در آن نبود و من از غله آن نمی خوردم؟ گفتند: آری، فرمود: پس چرا دربارة آنچه در دست من بوده از من شاهد و بینه می طلبید؟»
جلوه های حكمت در زندگی حضرت فاطمه (سلام الله علیها) آنقدر زیاد است كه امكان بررسی یكایك آنها در این مقاله نیست. لذا آخرین جلوه را از زبان فرزند بزرگوارشان به عنوان حسن ختام ذكر می كنیم.
امام صادق(علیه السلام) فرمود: فاطمه بعد از پیامبر خدا هفتاد و پنج روز زنده بود و بر فراق پدر، گرفتار اندوهی شدید شد. جبرئیل نزد او می‏آمد، او را آرامش می داد، از مقام پدر برای او گفتگو می كرد و از حوادثی كه بعداً برای ذریه اش پیش می آمد، او را آگاه می ساخت.
نكتة قابل توجه این است كه در پایان روایت فوق آمده كه: «و كان علیُّ یكتب ذلك» امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) كاتب وحی زهرا بود چنانكه كاتب وحی پیامبر بود. و صد البته كه این وحی، وحی تشریعی و نبوی نیست و منافاتی با مقام خاتمیت باب گرانقدرش ندارد. چنین شخصیت والایی كه ارتباطش با غیب، ارتباط وحیانی است و هر آنچه برای انبیاست، برای اوست، چگونه ممكن است كه «عین الحجة» نباشد و بر مسند والای «منطق الرساله» قرار نگیرد؟
امام راحل(ره) می گوید: «من راجع به حضرت صدیقه خودم را قاصر می دانم ذكری بكنم. فقط اكتفا می كنم به یك روایت كه در كافی شریف است. آن روایت این است كه: . . . جبرئیل امین می آمد خدمت ایشان و به ایشان تعزیت عرض می كرد . . . من این شرافت و فضیلت را از همة فضایلی كه برای حضرت زهرا ذكر كرده اند. . . . بالاتر می دانم كه برای غیر انبیاء ـ آنهم نه همة انبیاء، برای طبقة بالای انبیا و بعض اولیایی كه در رتبة آنها هست ـ حاصل نشده و با این تعبیری كه مراوده داشته است جبرئیل در این هفتاد و چند روز، برای هیچ كس تاكنون واقع نشده و از این فضائلی است كه از مختصات حضرت صدیقه است».
فاطمه زهرا (سلام الله علیها) حكیمه ای بودند كه طی عمری كوتاه، دریایی بیكران از علم، عرفان و فلسفه برجای گذاشت كه با عنایت آن حضرت، در این مقاله نظری داشتیم بر آبی بیكران این دریا، چه رسد به دست یازیدن به قطره ای ناچیز از آن، امید آنكه قبول افتد و همین وجیزه، مایه شفاعت ما گردد. انشاءالله
پی نوشتها:
[1] - ممتحنه، 4.
[2] - احزاب، 22، راغب اصفهانی می گوید: «اسوه و اسوه، مانند قدوه و قدوه، حالتی است كه انسان در آن حالت، در تبعیت غیر است، چه نیكو چه زشت، چه مفید و چه مضر؛ از این جهت است كه خداوند در آیه، آن را متصف به نیكی كرده است». (المفردات فی غریب القرآن: اسا، ص18)
[3] - نهج البلاغه، نامه 45.
[4] - سفینه البحار،1/30: امر
[5] - توبه، 100.
[6] - انعام، 153
[7] - دكتر یثربی، كتاب نقد، ش 5و 6.
[8] - سمباتیك = علم معانی.
[9] - زنان نامدار، به همین قلم.
[10] - مقاله استاد مطهری و نسبیت معرفت دینی به قلم علی دژاكام، كتاب نقد، ش 5 و 6.
[11] - بحارالانوار، 43/54 و باب 3، ح 48.
[12] - همان، ص 91،باب 4، ح 16.
[13] - همان، ص 53، باب 3، ح 48
[14] - احزاب، 59.
[15] - جلباب ـ بنابر قول مجمع البیان ـ پوششی است كه سر و صورت را می پوشاند. (ج 8،ص 396).
[16] - نور،‌30.
[17] - احزاب، 33.
[18] - احزاب، 33.
[19] - همان، 53.
[20] - احزاب، 53.
[21] - بحارالانوار، 43، 35و 36 و باب 3، ح 39.
[22] - همان.
[23] - همان،‌ ص 63، باب 3، ح .53.
[24] - همان، ص 53، باب3، ح 48.
[25] - همان، ص66 تا 68، باب 3، ح 59.
[26] - وسائل الشیعه، باب 30 از ابواب احكام مسجد، 3/511.
[27] - همان،ح 2.
[28] - همان، ح 5.
[29] - بحارالانوار، 43/189، باب 7، ح 19.
[30] - وسائل الشیعه، ابواب النفقات، باب 15،15/223.
[31] - همان، باب20، ح 6، ص 249.
[32] - حجر، 13.
[33] - قصص، 60.
[34] - سفینه‌ البحار، 1 /571: زهد.
[35] - بحارالانوار، 43/31، باب3، ح 38.
[36] - همان، ص 59، باب 3، ح 51.
[37] - تفسیر مجمع البیان، ج 9 و 10، ص 404.
[38] - انسان، 9.
[39] - بحارالانوار، 43، ص 198، 199.
[40] - همان، ص175، باب 7، ح 15.
[41] - هنگامی كه آیه شریفه «لاتجعلوا دعاء الرسول كدعاء بعضكم بعضا» (النور، 63) نازل شد، فاطمه هم گفت: یا رسول الله. ولی پیامبر به او فرمود: این آیه در باره تو نازل نشده است. بلكه در باره اهل جفا و غلظت نازل شده، بگو:«یا ابه‌ فانها احیی للقلب و ارضی للرب» (بحارالانوار، 43/33).
[42] - بحار الانوار، 43/191، باب 7، ح 19.
[43] - همان،‌ ص 176، باب 7، ح 15.
[44] - همان.
[45] - نهج البلاغه، خطبه 5، باب 6، ح 4.
[46] - بحارالانوار، 43/148.
[47] - همان.
[48] - همان، ص 173، باب 7، ح 14.
[49] - همان.
[50] - همان.
[51] - همان، ص 191، باب 7، ح 20.
[52] - همان.

منبع: کتاب زنان، ش12 و 13
دوشنبه 4/2/1391 - 23:3
اهل بیت
مسلمانان به ویژه شیعیان آن حضرت را به لحاظ شخصیت والایش « الگو و اسوه» زنان و مردان می شمارند اما برداشت یكسانی از اسوه بودن او ندارند. اشاره ای مختصر در این زمینه و نشان دادن ابعاد این « اسوه» می تواند ما را در تأسی به آن بانوی والا مقام یاری كند.
پرسشی كه به ذهن می رسد آن است كه حضرت زهرا دارای چه ویژگیهای شخصیتی است كه او را از مردان و زنان دیگر امتیاز می بخشد. آیا فقط بدین خاطر است كه او دخت رسول خدا و همسر ولی خدا و مادر دو امام همام است هرچند این ویژگی از امتیازات منحصر به فرد اوست اما اسوه بودن آن حضرت بدین خاطر نیست چرا كه این ویژگی خارج از اراده و اختیار آن حضرت بوده و قابل تكرار و تحقیق دوباره نیست بلكه به لحاظ خصلتهایی است كه از اراده وهمت او سرچشمه میگیرد.
به چند نمونه از این خصائل اشاره می شود:

1 ـ انیس و مونس پدر

معرفت والای حضرت زهرا(سلام الله علیها) حتی در سنین كودكی و نوجوانی از او شخصیتی ساخت كه با رحلت مادر بزرگوارش انیس و مونس پدرش رسول خدا شود. این نقش را به گونه ای شایسته ایفا كرد كه لقب « ام ابیها» را دریافت نمود. دختری خردسال اما با معرفت كه توانست نقش مادری فداكار و عاقل و مدبر را ایفا كند و خلا وجودی مادر را برای شخصیتی چون رسول خدا پر كند.
آیا این نقش آفرینی بدون برخورداری از علم و معرفت عقل و درایت تدبیر و مدیریت امكان پذیر است رفتار فاطمه با پدر به گونه ای بزرگوارانه حكیمانه و فداكارانه بود كه پیامبر او را « مادر پدر» نامید.

2 ـ فعال در عرصه های اجتماعی و سیاسی

فاطمه زهرا با آنكه دختری كم سن و سال بود اما در انجام رسالت یار و همراه رسول خدا بود. كسی كه پیامبر را در كوران حوادث سهمگین یاری می كرد و به او آرامش می بخشید فاطمه بود.
مردان بزرگ معمولا در موقعیت خویش مرهون بانوان فداكاری هستند كه در كنارشان حضور داشته اند. بانوئی كه پس از خدیجه این نقش را برای رسول خدا ایفا می كرد فاطمه بود. حضوری در میدان های جهاد و مداوای مجروحان و مشخصا جراحات وارده به رسول خدا و امیر مومنان علی (علیه السلام) مایه دلگرمی و آرامش خاطر ایشان و صبر و استقامت او در مصائب و گرفتارهای دوران مكه مایه استواری پیامبر بود. چنان كه ایستادگی و مقاومت آن حضرت در برابر ظلمها و بی عدالتی ها پس از رحلت رسول خدا و دفاع از حریم ولایت نمونه ای مثال زدنی است. به خانه مهاجر و انصار رفتن و آنان را به دفاع از «ولایت» تحریك و تحریض نمودن قاعدین را برترك وظیفه شان شماتت كردن غاصبان و ستمگران را مورد نكوهش قرار دادن شجاعانه در مسجد رسول خدا به ایراد سخن پرداختن و در برابر صاحبان قدرت سكوت نكردن همه و همه نشان دهنده شخصیت و قدرت روحی فاطمه زهرا در عرصه های اجتماعی و سیاسی است. شخصیتی كه در دفاع از امت و ولایت جان خویش فدا كرد و درس ایستادگی و مقاومت در برابر ظلم و بی عدالتی را به همگان آموخت.
بی شك یكی از بهترین و آشكارترین الگوهای بشریت در مصاف با ظلم و بی عدالتی و سكوت نكردن در برابر صاحبان قدرتهای نا مشروع فاطمه زهرا است. اگر فاطمه زهرا در برابر ستم پیشگان نمی ایستاد زینب كبرا درس ایستادگی در برابر ظلم یزیدیان را نمی آموخت و حقائق پر افتخار عاشورا به نسلهای آینده منتقل نمی شد.
سیره فاطمه (سلام الله علیها) الگوی زنان شجاع و انقلابی ملت ایران بود كه با هدایت امام خمینی (رض) در برابر رژیم استبدادی پهلوی ایستادند و موجب تهییج مردان در عرصه مبارزه شدند. چه بسیار بانوانی كه در این راه قربانی شدند و نام خود را در طومار پیروان واقعی حضرت ثبت كردند. سیره و سنت فاطمه زهرا و زینب كبری همواره پاسخی بود به جاهلان متنسكی كه انقلابیون را به خاطر دعوت زنان به مبارزه و حضورشان در راهپیمایی ها و تظاهرات شماتت می كردند! و به بهانه هایی چون اینكه «زن نباید در مقابل چشمان نامحرمان فریاد بزند مشت گره كند و شعار بدهد» و... به رهبر فقید انقلاب طعن می زدند!
گویا این متحجران از سیره فاطمه زهرا و زینب كبرا بی خبر بودند كه چگونه در مقام «تظلم و دادخواهی» هم در اجتماعی ظاهر می شدند و هم با حفظ شئون اسلامی به ایراد سخن پرداخته خطبه می خواندند و كاخهای ستمگران را به لرزه می انداختند.
فاطمه زهرا در عین شجاعت و صلابت در برابر ستم پیشگان در پاسداری از حریم امت و ولایت مطیع امام زمانش بود. آنگاه كه امیر مومنان او را به صبر و استقامت فراخواند برای حفظ وحدت امت اسلامی و جلوگیری از سو استفاده دشمنان قسم خورده رسول خدا اطاعت كرد و سكوت اختیار نمود در حفظ مصالح امت اسلامی و بقای دین لحظه ای درنگ ننمود.
برخلاف آنچه امروز عده ای به بهانه دفاع از ولایت بر طبل اختلاف می كوبند و به بهانه مظلومیت حضرت زهرا دست به اعمالی می زنند كه با آرمان های آن حضرت بیگانه است.
آیا هیچ مسلمانی باور میكند كه حضرت زهرا(س) به شعله ور ساختن اختلاف و كینه بین برادران مسلمان رضایت دهد در حالی كه دشمنان مشترك مسلمانان در برابر شان صف آرایی كرده اند! آیا كسی می تواند ادعا كند كه سكوت در برابر كشتار شیعه یا سنی در سرزمین های اسلامی به دست آمریكا و صهیونیسم مورد رضایت آن حضرت است !
آیا كینه ورزی نسبت به پیروان اهل سنت كه غالبا مستضعفان فكری اند بیش از صلیبی ها صهیونیستها در مرام فاطمه زهرا می گنجد و می توان به بهانه محبت به آن حضرت آن را توجیه كرد.

3 ـ مظهر حجاب و عفاف

بی شك یكی از جلوه های شخصیت فاطمه زهرا «حجاب و عفاف» آن حضرت است. گفتار و كردار آن بزرگوار در این زمینه الگو و اسوه زنان عالم است. این واقعیت آن قدر عیان و آشكار است كه نیازمند توضیح نیست.
حجاب كه به منزله صدفی برای گوهر وجود زن است به او مصونیت می بخشد. به او فرصت حضور فعالانه و سازنده را در اجتماع می بخشد. به او این امكان را می دهد كه خلاقیت ها و توانایی های خود را در عرصه های گوناگون اجتماعی و سیاسی به كارگیرد بدون آنكه مورد طمع و سو استفاده مردان قرار گیرد.
سیره فاطمه زهرا و زینب كبرا در این زمینه حجت را برهمه بانوان به ویژه آنان كه خود را پیرو ایشان می دانند تمام كرده است. آنان در اجتماع حضور جدی داشتند اما حضوری با «حجاب و عفاف».
زنان مسلمان به ویژه زنان ایرانی افتخار دارند كه علی رغم تلاش های متنوع سرسپردگان استعمار همچون رضاخان میرپنج از «حجاب و عفاف» خود دست برنداشته و توانستند نهضتی تاریخی را خلق كنند.
ولی باید به این واقعیت تلخ اعتراف كرد كه عوامل مختلفی موجب شده كه در سالهای اخیر با فرهنگ حجاب و عفاف فاصله بگیریم. نویسنده مسئولیت اصلی را متوجه دولتمردان می داند. چرا كه آنان بیشترین وظیفه و نقش را در جهت ترویج و تقویت فرهنگ حجاب و عفاف به عهده دارند.
حضور علما و روحانیت در صحنه سیاست و قدرت این مسئولیت و نقش را مضاعف می سازد. دستگاه های فرهنگی و تبلیغی كشور و بیش از همه صدا و سیمای جمهوری اسلامی بزرگترین نقش مثبت یا منفی را در این وادی ایفا میكنند.
آیا سیاست های اتخاذ شده در كشور برنامه های اجرا شده در ادارات و سازمانهای دولتی و غیر دولتی ـ برنامه های صدا و سیما و... در راستای ترویج این فرهنگ بوده و یاتخریب آن
نویسنده معتقد نیست كه دولتمردان در صدد تخریب این فرهنگ بوده اند. اما معتقد است كه در برابر هجوم سنگین دشمنان دین و تبلیغات وسیع آنان در جهت تخریب ارزشهای اخلاقی این ملت تدبیر شایسته ای به عمل نیاورده اند و با روند روبه كاهش فرهنگ حجاب و عفاف منفعلانه بخورد نموده اند.
تصمیم های نادرست برخی از مدیران و دست اندركاران كشور در پاره ای از موضوعات مانند ورزش بانوان بدون آنكه زمینه ها و شرایط مناسب آن را فراهم آورند و قهرا حضور زنان در پاركها و اماكن عمومی برای ورزش پافشاری بی منطق بر حضور زنان در ورزشگاههای ویژه مردان علی رغم مخالفت صریح مراجع معظم تقلید اشتغال زنان بدون هیچ حد و مرزی به مانند مردان و بدون رعایت تناسب شخصیتی بین آنان و بعضی از مشاغل برخورد یكسان با بانوان با حجاب و عفیف مانند بانوان بی حجاب و بدحجاب و حتی گاه ترجیح دسته دوم بر دسته اول ارج ننهادن بر فرهنگ حجاب و عفاف در رده های مختلف مدیریتی كشور چهره سازی از زنانی كه حجاب مناسب و متناسب یك زن مسلمان ندارند زنان بد حجاب را به عنوان افراد با فرهنگ به تصویر كشیدن و متقابلا بانوان با حجاب و عفاف را بی فرهنگ و كم سواد معرفی كردن «حیا و عفاف» را مربوط به گذشته دانستن كه امروزه ارزشی بودن خود را از دست داده بی تفاوتی نسبت به رواج این منكر بزرگ اخلاقی ـ یعنی بدحجابی و بی بندرباری ـ همگی از عوامل تاثیرگذار در این زمینه است.
شب و روز از الگو بودن فاطمه زهرا(س) و زینب كبرا(س) سخن گفتن و در عمل بیگانه با رفتار و كردار آنان بودن جز فریب دادن خود نیست. امروز اماكن عمومی جولانگاه افراد بی مسئولیت و فاقد شخصیت و وقار شده و عرصه را بر افراد متدین با حجاب و عفاف تنگ كرده امروز ورزشگاه های بانوان از نظر فضای فرهنگی و بی توجهی به ارزشهای اخلاق و اجتماعی در وضعیتی است كه بانوان متدین و مقید به احكام دین جرات حضور پیدا نمی كنند و به شدت از این موضع گله مندند.
نویسنده معتقد است كه دولتمردان اگر اراده كنند می توانند با همكاری علما دانشمندان و طیف وسیع مردم متدین و انقلابی با سیاستگذاری و برنامه ریزی صحیح و اصولی و ارج نهادن بر فرهنگ حجاب و عفاف در جدول ارزشهای جامعه را به سمت و سویی هدایت كنند كه این فرهنگ در آن گسترش یابد و مظاهر بی حجابی و بی عفتی به حداقل برسد.
امروز بسیاری از مسلمانانی كه از كشورهای اسلامی و حتی غیر اسلامی به ایران سفر می كنند از مشاهده وضعیت نابهنجار فرهنگی برخی از بانوان در كوچه ها و خیابانها شگفت زده میشوند. نویسنده بارها در مشهد مقدس با چنین افرادی از كشورهای دیگر روبرو شده كه از وضعیت حجاب زنان ایرانی گلایه مندند. تصور كنید وقتی در شهری مانند مشهد مقدس كه مسافران آن غالبا افراد مذهبی اند با چنین وضعیتی روبرو باشیم شهرهای شمالی اصفهان شیراز و... چه وضعی خواهند داشت !
اشتباه برخی از دولتمردان این است كه وضعیت حجاب بانوان را در این كشور با وضعیت زنان در كشورهای اروپایی یا اسلامی غیر مقید به احكام شرعی مقایسه می كنند در حالی كه جمهوری اسلامی كشوری است كه در آن صدها هزار شهید با هدف حاكمیت ارزشهای اخلاقی و اسلامی جان خود را فدا كردند و باید با «مدینه النبی» مقایسه شود.
یك مقایسه گذرا بین وضعیت امروز جامعه از نظر فرهنگ حجاب و عفاف با وضعیت جامعه در سه چهار سال قبل نشان می دهد كه ـ به جرات می توان گفت ـ اگر بدتر نشده باشد بهتر نشده در حالی كه اصولگرایان با چنین شعارهایی از مردم رای گرفتند و به قدرت رسیدند.
اگر ارگانی مانند نیروی انتظامی نیز احساس مسئولیت می كند تا در جهت گسترش فرهنگ حجاب و عفاف قدم بردارد مدعیان دین داری زبان به شماتت می گشایند و اگر بتوانند سنگ اندازی می كنند و عملا موفقیت طرح ها را با مشكل روبرو می سازند!

4 ـ محور اصلی خانواده

یكی دیگر از جلوه های شخصیت فاطمه زهرا(س) خانه داری همسرداری و پرورش فرزند و در یك كلمه «محوریت اصلی خانواده» است.
پیامبر به هنگام ازدواج علی و فاطمه مسئولیت را بین آن دو تقسیم كرد كارهای بیرون از خانه برعهده علی و كارهای داخل خانه بر عهده فاطمه و جالب آنكه فاطمه از این تقسیم كار اظهار خشنودی كرد.
آن بزرگوار علی رغم شخصیت والای علمی و معنوی اش ـ كه پس از رسول خدا جبرئیل امین به محضرش شرفیاب می شد ـ هرگز از خانه داری ابایی نداشت و «كار» در محیط خانه را «عار» نمی دانست.
از اینكه با تلاش و مجاهدت شبانه روزی نیازهای اعضای خانواده را برآورده سازد و دستانش در این راه پینه ببندد دریغ نمی ورزید چرا كه آن را «عبادت» می دانست. از این رو توانست دوشادوش علی بن ابیطالب حركت كند و فرزندانی را ترتیب نموده و به بشریت تقدیم كند كه افتخار انسانیت اند. فرزندانی كه هر كدام به تنهایی «الگویی» برای بشر دیروز و امروز و فردایند. بدون شك نقش فاطمه زهرا در پرورش چنین فرزندانی اگر بیشتر از علی بن ابیطالب نباشد كمتر نیست.
او بود كه در غیاب علی كه غالبا در میدان های جنگ در ركاب پیامبر می جنگید به تربیت فرزندان می پرداخت.
با كمال تاسف امواج دروغین «دفاع از حقوق زن» از دنیای غرب به جهان اسلام نیز رسیده و جوامع اسلامی را تحت تاثیر قرار داد. با انگیزه بهره كشی هر چه بیشتر بهره كشی از جسم زنان از یك سو و نیروی كار آنان به ثمن بخس از سوی دیگر سرمایه داران بی وجدان غربی را بر آن داشت تا زنان را از محیط خانه و خانواده به اجتماع بكشانند و چون انگیزه اصلی قابل ابراز و علنی كردن نبود به ناچار در زرورقی از «حقوق زن» پیچیدند تا زرق و برق آن فریبنده باشد و افراد ظاهربین را بفریبد. متاسفانه این ترفند كارگر افتاد و زنان را به محرومیتی مضاعف گرفتار كرد.
كسی كه باید در محیط خانه «نقش محوری» را ایفا كند «بانوی خانواده» باشد «مادری دلسوز و فداكار» برای فرزندان باشد به «كارگری مفت و مجانی» و توسری خور در كارگاه ها و كارخانه ها و زیردست كارفرمایان و «مانكنی فریبنده» در بارها و كاباره ها و «عروسكی بزك كرده» در كوچه و خیابان تبدیل شد.
ظهور انقلاب اسلامی در قلب خاورمیانه عزت و شخصیت زن مسلمان را به او بازگرداند زنان به بركت اسلام هویت واقعی خود در كشوری كه همه چیزش غربی شده بود باز یافتندـ با بازگشت به هویت و فرهنگ اصیل خود در صف مقدم مبارزه با استعمار و استثمار قرار گرفتند و الگوی زنان عالم شدند.
اما نباید از كنار این واقعیت تلخ عبور كرد كه هنوز آن امواج دروغین در جامعه ما قربانی می گیرد. بر اثر تبلیغات غربیان و واگو كردن آن توسط غربزدگان «خانه داری» به معنای واقعی آن یعنی هسته مركزی «تعلیم و تربیت» و كانون «صفا و صمیمت» بوده در میان طیف وسیعی از بانوان ارزش خود را از كف داده است. عده ای گمان می كنند «اشتغال زن در بیرون خانه» یك ارزش است و «خانه داری» ضدارزش.
در حالی كه «اشتغال برای زنان» در صورتی یك ارزش است كه زن بتواند در كنار مسئولیت اصلی خود از عهده آن برآید.
زنی كه نقش محوری خود را در محیط خانه و خانواده كه كانون «مهر و محبت و عاطفه» است به خوبی ایفا می كند و نیاز روحی و روانی همسر و فرزندانش را برآورده می سازد چنانكه بتواند مسئولیتی را نیز در اجتماع برعهده بگیرد البته یك ارزش است و باید از او تقدیر كرد.
اما زمانی كه به بهای «اشتغال» خانه و خانواده را قربانی می شود همسر و فرزند به حال خود رها می شوند حقوق اعضای خانواده فدای خواسته های شخصی خود می گردد مسئولیت خود را در قبال فرزندی كه به دنیا آورده اند فراموش می كنند و حتی برای حفظ موقعیت شغلی خود حاضرند خانه و خانواده را متلاشی كنند نه تنها شایسته تكریم نیستند بلكه دولت اسلامی و جامعه حق دارد آنان را مواخذه كند.
آیا پدر یا مادری كه با انتخاب خود خانواده ای تشكیل داده و فرزندانی به دنیا آورده اند مجازند حقوق فرزندانشان را فدای امیال شخصی خود كنند به خاطر اشتغال یالله خانواده را با طلاق یالله متلاشی كنند و فرزندان را از حق مسلمشان در برخورداری از یك كانون مهر و محبت محروم سازند
استاد شهید مرتضی مطهری از اینكه «مقام و وظیفه مادری از طرف مادران و حقوق مادری از نظر فرزندان و از نظر علمای اجتماع در عصر ما تحقیر و ناشناخته شده» اظهار تاسف می كرد و با یادآوری اینكه نقش زن منحصر به مادری نیست و زن در اسلام در بسیاری از مسائل اجتماعی همدوش مرد است اما «مادری را مهمترین وظیفه و مقام و پست اجتماعی» می دانست كه باید در درجه اول وظایف و مقامات اجتماعی زن قرار گیرد.
این متفكر اسلامی بر این باور بود كه «شناختن فلسفه مادری بستگی دارد به اینكه ما جنبه های اجتماعی و فردی مادری را از لحاظ طبیعی یعنی از لحاظ تاثیر مادری در مادر و در فرزند و از جنبه های اجتماعی یعنی از جنبه تاثیر مادر در بهبود نسل و یا فساد آن و در تربیت روح فرزندان به واسطه عواطف فوق العاده مادری بشناسیم و برای مهر مادری كه از تمام مهرهای جهان ممتاز است حكمت و فلسفه قائل شویم و آن حكمت و فلسفه را منحصر به رشد دادن جسم فرزند ندانیم بلكه برای آن جنبه عمومی و اجتماعی قائل شویم و آن را مقدمه ای برای پرورش عاطفی روح فرزند در اجتماع بدانیم»
(یادداشتهای استاد مطهری ج 7 ص 30 ـ29)
آیا به راستی می توان از نقش مادری با این همه آثار و بركاتی كه دارد به سادگی صرفنظر كرد و آن را فدای اشتغال یا هر مسئولیت دیگری نمود !
واقعیت این است كه پس از پیروزی انقلاب علی رغم بازیافتن شخصیت زن مسلمان بر مقام مادری زن و نقش محوری او در خانواده جفا شده «مادری» و «همسری» تحقیر شده و یا لااقل با ارزشهای دیگر همنشین نشده است و چنین فضایی زیبنده جامعه اسلامی نیست كه حضرت زهرا(س) را الگوی خود می داند.
روز ولادت آن حضرت را روز زن نامیدن و در حاشیه آن به نقش مادران توجه كردن و با گل و شیرینی و خرید كادو از آنان تقدیر كردن تنها قدمی كوچك در این زمینه است.
ارجگذاری به مقام مادران آن است كه قانونگذاران و دولتمردان تمام همت خود را در جهت تحكیم مبانی خانواده و مقام و منزلت زنی كه خود را وقف خانه و خانواده و همسر می كند و مادری كه خود را فدای فرزندان می كند به كار گیرند.
دفاع از حقوق زن این نیست كه برای آنان به طور مساوی بلكه بیشتر از مردان فرصت های شغلی و حتی تحصیلی ـ هر چند در رشته هایی نامتناسب با شان و شخصیت و جسم و جانشان ـ فراهم كنیم و با وجود درصد بالایی از جوانان بیكار در كشور ادارات و سازمانها و كارگاه ها و كارخانجات زنان را ـ نه از روی دلسوزی و دفاع از حقوق زن بلكه ـ به خاطر ارزانتر بودن و ناتوانی در دفاع از حقوقشان یا برای ملاحظه مجامع بین المللی به كار گیریم و مقتضیات فرهنگ اسلامی و ایرانی را نادیده انگاریم.
زن مسلمان حق دارد كه محیطی توام با آرامش و آسایش داشته باشد نیازهایش برآورده شود فرصت و مجال كافی برای برخورداری از حق و لذت مادی پیدا كند از حقوق او در برابر تجاوزات احتمالی مرد در خانه یا در اجتماع دفاع شود.
در قانون اساسی جمهوری اسلامی نیز یك اصل برای همین منظور پیش بینی شده:
«از آنجا كه خانواده واحد بنیادی جامعه اسلامی است همه قوانین و مقررات و برنامه های مربوطه باید در جهت آسان كردن تشكیل خانواده پاسداری از قداست آن و استواری روابط خانوادگی برپایه حقوق و اخلاق اسلامی باشد» (اصل دهم قانون اساسی)
شهید آیت الله بهشتی در تشریح مبنای این اصل می گفت:
«جامعه اسلامی جامعه ای است كه براساس آن نوعی از جهان بینی و بینش اجتماعی است كه كانون خانواده چیزی بسیار فراتر از كانون تعلیم نیازهای جنسی یا اقتصادی یا پاسخ به تعاونی های ساده در زندگی است. نقش خانواده در اخلاق در پایه گذاری برای رشد عواطف انسانی در سالم نگاه داشتن انسان از تعدیات و تجاوزات گوناگون و آماده نگه داشتن او برای آن طهارت روحی و سلامت اخلاقی كه ركنی از اركان نظام فرهنگی و اجتماعی است بسیار مهم است. از این جهت این اصل به عنوان یك اصل بنیادی از اصول كلی قانون اساسی در اینجا آمده است.»
آیت الله موسوی اردبیلی یكی از اعضای مجلس خبرگان نیز در تبیین فلسفه و اهمیت این اصل اظهار داشت:
«... چون در زندگی ماشینی وضع خواه ناخواه طوری است كه زنها از محیط خانواده به محیط كار جذب می شوند و همین رفتن زن از محیط خانواده به محیط كار و جذب شدن در آن بنای خانواده را تضعیف می كند و آن را متلاشی ساخته و در جامعه بزرگ حذف می كند.
این اصل به این منظور است كه شرایط و وسایل برای تشكیل و حفظ و حراست از خانواده سالم و برمبنای حق و اخلاق و فضیلت كه تامین كننده حقوق زن و مرد و فرزندان است فراهم گردد مثلا بعضی از مسائل فقهی و اخلاقی در اسلام با جذب شدن زن در اجتماع منافات دارد. زن می تواند كار كند ولی در محدوده ای كه با حقوق بچه ها و وظایف مادری و شوهرداری او منافات داشته باشد و به عبارت دیگر نباید به محو عواطف بین شوهر و زن و فرزند رسالت مادری و تربیت فرزندان منتهی شود.» (مشروح مذاكرات مجلس بررسی نهایی قانون اساسی ج 1 ص 433 و 440)
هر چند به هنگام تدوین این اصل كه به نوعی در پیش نویس قانون اساسی هم پیش بینی شده بود هیاهو و جنجالی از سوی چپگرایان و غربزدگان برخاست كه با این تعارفات می خواهند زنان را خانه نشین كنند و از حق اشتغال و حضور در اجتماع محروم سازند! اما این اصل با اكثریت قاطع در مجلس خبرگان تصویب شد.
ملاحظه می شود كه خانواده در جمهوری اسلامی چقدر اهمیت دارد. از این رو سیاست تصمیم و برنامه ای كه كیان خانواده را به خطر اندازد آشكارا نقض قانون اساسی است و باید از آن پرهیز كرد.
ایجاد تعادل میان نقش آفرینی بانوان در محیط خانه و حضور آنهایی كه علاقمند به فعالیت در عرصه اجتماعی و سیاسی اند یك ضرورت است كه از یك سو بر عهده دولتمردان است و از سوی دیگر بر عهده زنان.
بدون شك نقش آفرینی بانوان در محیط خانه و خانواده بسیار مهمتر از اشتغال و حضور اجتماعی است هر چند بانوان بسیاری هستند كه می توانند این دو نقش را به صورت هماهنگ و متعادل با یكدیگر جمع كنند ولی نمی توان انكار كرد كه جمع بین این دو از توان بسیاری دیگر خارج است.
در مورد چنین افرادی بدون تردید نقش نخست در اولویت است زیرا سرنوشت اعضای دیگر خانواده بالاخص فرزندان به این حضور بستگی دارد. یك مادر نمی تواند و نباید به خاطر دلبستگی به اشتغال حقوق فرزندش را كه تكلیفی است برعهده مادر نادیده بگیرد و او را به حال خود رها سازد.
اگر برای كسی اشتغال یا تحصیل در سطوح عالی یا هر فعالیت اجتماعی دیگر در رتبه نخست اهمیت قرار داد نباید با فرزنددارشدن حقوق او را فدای میل و خواسته خود نماید. هم فرزند هم پدر فرزند و هم اجتماع و حكومت می تواند حقوق این فرزند را از مادر مطالبه كند. مادر بخواهد یا نخواهد براساس ناموس خلقت «وظیفه مادری» را برعهده دارد و نمی توان از ایفای آن شانه خالی كند چنان كه پدر نیز چنین است مگر آنكه خود را از نعمت مادر یا پدر بودن محروم كند.
به گمان نویسنده بسیاری از ناهنجاری های اخلاقی و اجتماعی در جوانان و نوجوانان این مرزوبوم علی رغم ایمان و اعتقاد مذهبی پدران و مادران معلول بی توجهی آنان به وظایفی است كه در قبال فرزندانشان برعهده دارند. پدر یا مادر كه به كوچكترین بهانه ای و برای رسیدن به امیال و آرزوهای خودخواهانه خود كانون خانواده را از هم می پاشند و نسبت به سرنوشت همسر و فرزندانشان بی تفاوتند نباید از سوی اجتماع و دولت به حال خود رها شوند. ایفای نقش خانوادگی یك تكلیف است تكلیفی كه اجتماع باید آن را از اعضای خانواده مطالبه كند.
باری در این محضر بیش از همه روی سخن ما با سیاستگذاران برنامه ریزان و دولتمردان از یك سو و با بانوان از سوی دیگر بود كه به اظهار اینكه الگوی ما فاطمه زهرا و زینب كبراست اكتفا نباید كرد باید در عمل نشان داد كه آنها الگوی مایند و ما پیرو آنان. باید در زندگی ما نشانی از سیره و سنت آنان مشاهده شود والا سخن از آنان گفتن و به میل خود رفتار كردن نوعی نفاق است. به امید آنكه گفتار و كردار آنان نمود و جلوه بیشتری در زندگی ما پیدا كند.
اگر فاطمه زهرا در برابر ستم پیشگان نمی ایستاد زینب كبری درس ایستادگی در برابر ظلم یزیدیان را نمی آموخت و حقایق پرافتخار عاشورا به نسل های آینده منتقل نمی شد
سیره و سنت فاطمه زهرا و زینب كبری همواره پاسخی بود به جاهلان متنسكی كه انقلابیون را به خاطر دعوت زنان به مبارزه و حضورشان در راهپیمایی ها و تظاهرات شماتت می كردند!
آیا هیچ مسلمانی باور می كند كه حضرت زهرا(س) به شعله ور ساختن اختلاف و كینه بین برادران مسلمان رضایت دهد درحالی كه دشمنان مشترك مسلمانان در برابرشان صف آرایی كرده اند !
امروز بسیاری از مسلمانانی كه از كشورهای اسلامی و حتی غیراسلامی به ایران سفر می كنند از مشاهده وضعیت ناهنجار فرهنگی برخی از بانوان در كوچه ها و خیابانها شگفت زده می شوند.
براثر تبلیغات غربیان و واگو كردن آن توسط غربزدگان «خانه داری» به معنای واقعی آن یعنی هسته مركزی «تعلیم و تربیت» و كانون «صفا و صمیمیت» بودن در میان طیف وسیعی از بانوان ارزش خود را از كف داده است.
استاد شهید آیت الله مطهری: مقام و وظیفه مادری از طرف مادران و حقوق مادری از نظر فرزندان و از نظر علمای اجتماع در عصر ما تحقیر و ناشناخته شده است.
شهید مظلوم آیت الله بهشتی: نقش خانواده در اخلاق در پایه گذاری برای رشد عواطف انسانی در سالم نگاه داشتن انسان از تعدیات و تجاوزات گوناگون و آماده نگه داشتن او برای آن طهارت روحی و سلامت اخلاقی بسیار مهم است.
آیت الله موسوی اردبیلی: زن می تواند كار كند ولی این كار نباید به محو عواطف بین شوهر و زن و فرزند رسالت مادری و تربیت فرزندان منتهی شود.
به اظهار اینكه الگوی ما فاطمه زهرا و زینب كبری است اكتفا نباید كرد باید در عمل نشان داد كه آنها الگوی مایند و ما پیرو آنان.
منبع: روزنامه جمهوری اسلامی
دوشنبه 4/2/1391 - 23:2
اهل بیت
نویسنده : سهند صادقی بهمنی

گونه‌های شكوهمند تاریخی كه در متن خویش، ‌حاوی مضامین متعالی ماندگار بوده‌اند در غالب موارد قهرمانی داشته‌اند كه اگرچه از سویی ارائه‌گر نمودی مثالی از صعود روح انسانی بوده‌اند اما این نیز بسیار پراهمیت است كه از سوی دیگر با تاریخ و زمینه‌های بروز خویش نسبتی می‌یافته‌اند كه خواه‌ناخواه آنان را گذشته از اینكه از تجربه‌گونه‌های دیگر متمایز می‌سازد، به امری غیرقابل گرته‌برداری مبدل می‌سازد. به سخن دیگر این قهرمانان به نحو مطلق تحقق ندارند، بل مشروط‌اند.
در سوی دیگر شخصیت‌هایی تحقق یافته‌اند كه این‌گونه نیستند؛ ایشان تنها با بخشی از تاریخ مرتبط نیستند؛ با كل تاریخ نسبت برقرار می‌سازند و از این‌رو قابلیت ارائه گونه‌ای از زندگی مثالی را برای تمام عصرها دارند، هرچند درباره خصوصیات این نوع از الگوبرداری همواره به خاطر متحول شدن شتابان عوامل تغییردهنده زندگی اجتماعی اختلافاتی وجود داشته است. برخی اسوه‌های دینی اینگونه‌اند.
گمان صائب بر آن است كه آنجا كه پیامبر می‌گوید: «فاطمه خیر نساء اهل الجنه، فاطمه بهترین زنان اهل بهشت است»، (صحیح امام محمد‌بن اسماعیل بخاری ج2، كتاب مناقب، باب مناقب فاطمه بنت محمد) از این چنین اسوه‌ای سخن به میان آورده است.
عصاره تاریخ بشری منظور او بوده است، چرا كه جمع بهترینان كه در بهشت به اجتماع گرد یكدیگر آمده‌اند، خود بهترینی دارند كه به سخن پیامبر، فاطمه‌س است. از این‌رو فاطمه با كل تاریخ نسبتی می‌یابد كه در كلام نبوی، نه از سوی خود بل از سوی قادر علیم و به نحو قیدی (جن/27) بازتاب یافته است.
بنابراین بازخوانی اسوه فاطمه- البته با تجرید خصوصیاتی كه در فرآیند عمل به حكم عوامل اجتماعی از اهمیت چندانی برخوردار نیستند- موضوعیت تام می‌یابد. در این متن نبوی و البته در یك سطح معنایی دیگر این نیز قابل ذكر است كه مراد نبی از پیشوند «بهترین زنان» بی‌شك، تفكیك قائل شدن در امر سعادت و كمال و جنسیتی نمودن آن نبوده است.
این بیشتر اشارت دارد به استعدادها، روحیات و توانایی‌ها و نیازهای یكسره متفاوتی كه زنان را از مردان متمایز می‌سازد. قرآن در این باره می‌گوید: «هركس- از مرد یا زن- كارشایسته كند و مومن باشد، قطعا او را با زندگی پاكیزه‌ای، حیات (حقیقی) بخشیم و مسلما به آن بهتر از آنچه انجام می‌دادند پاداش خواهیم داد.»(نحل/97).
با این تمهید و به مناسبت سیزدهم جمادی‌الاول كه در روایتی سالروز شهادت حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) به شمار رفته است، به فرادیدن برخی از اسوه – رفتارهای همه زمانی زهرای اطهر می‌نشینیم كه از خویش به یادگار نهاده است.

ولادت فاطمه (سلام الله علیها)

حضرت محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) پیش از تولد فاطمه بسیار از قریش طعنه می‌شنید. پنج سال از بعثت گذشته بود. پیامبر را بیرون از خانه و در شهر، ابوطالب و حمزه یاری می‌كردند كه دیگر اینها هم نبودند.... پیامبر، ناگهان از جانب خدا مامور شد كه از خدیجه برای 40 روز كناره‌گیری كند. خدیجه از محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نپرسیده كه چرا این‌گونه باید باشد؟ آن 40روز را پیامبر به روزه‌داری و راز و نیاز با خداوند گذراند. محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به خدیجه بازگشت. نطفه فرزندی پدید آمد و خدیجه با خود می‌اندیشید: «این كودك كیست كه برای آفرینش او جبرئیل نازل می‌شود و برای خلقت او خداوند فرمان می‌دهد؟»
زمان وضع حمل رسیده بود و خدیجه به كمك زنان قریش محتاج بود. دنبال زنی از بستگان قدیم فرستاد كه پاسخی نیامد. برخی گفته بودند: «مگر نگفته بودیم با این جوان یتیم ازدواج نكن؟»به هر روی خدیجه تنها ماند. درد بر او فائق آمد. ناگهان احساس كرد سرنوشتش به سرنوشت بزرگترین زنان خداپرست گره خورده است؛ سرنوشت هاجر، آسیه و مریم. پس از اندكی فرزندش را كه دختری زیباروی بود در كنارش دید.

فاطمه (سلام الله علیها) و مكه

فاطمه (سلام الله علیها) با تولد خویش شاید ناخواسته به كمك پدر آمده بود. پیش از فاطمه با اینكه پیامبر دو دختر و دو پسر داشت اما او را بی‌عقب خوانده بودند. با آمدن فاطمه(سلام الله علیها) نبرد چرخید و اینك خداوند بود كه ایشان را ابتر و بی‌نسل پنداشته بود و از فاطمه(سلام الله علیها) به عنوان كوثر (خیر فراوان) یاد كرده بود. فاطمه می‌بالید و پدر دل در گرو او داشت. پدر برای فاطمه هیچ‌وقت جز تبسم و خنده ارمغانی نداشت حتی آنگاه كه با سر و روی خاكی و بدنی خونین به خانه می‌آمد و معلوم بود كه از آزاری كه قریش بر او روا می‌داشت، در امان نمانده است. باز این لبخند همراه بود و چون پدر در آغوشش می‌كشید، احساس آرامش پدر را داشت، پدر برای فاطمه انسان اول بود.
و جز او حتی مادرش را در جایگاه پدر نمی‌دید: «پدر با جبرئیل همنشینی می‌كند و با او سخن می‌گوید و جبرئیل حرف‌های خدا را بر او می‌خواند. پدر با ملكوت آشناتر از مكه است كه در آن بزرگ شده است. او آسمان‌ها را بهتر از زمین می‌شناسد كه بر آن راه می‌رود... پدر روحی بهشتی دارد. او آمده تا دوزخیان را نجات دهد. پدر برگزیده خداست.» سال دهم، فاطمه تنها 5 سال داشت كه خداوند مادر از او گرفت. محمد بعدها درباره او گفته بود: «هیچ‌كس برای اسلام چون خدیجه نبود، آنگاه كه كسی با ما نبود، آنچه داشت برای خدایش نهاد.» فاطمه از مادر استواری و استقامت در راهی را كه بدان ایمان دارد را آموخت.
نكته این كه مرگ مادر در فاطمه كه آرام و استوار قدم جای پای مادر می‌گذاشت. در آنچه برای پدر بود تأثیر ننهاد. فاطمه فاطمه بود، پایان محاصره شعب، اما حادثه‌ای دیگر هم برای پیامبر در بر داشت. پرواز ابوطالب كه حامی محمدص بود. سال سیزدهم بعثت بود. محمد برای همیشه از مكه رفت. به جایی كه تا پیش از آن یثرب نام داشت و اینك مدینه‌النبی. پیامبر در شبی از خانه خارج شد كه قصد قتل او را كرده بودند. علی‌ع بر جای پیامبر خفته بود تا قریش گمان نكند كه دیگر پیامبری در مكه نیست.
پیامبر 3 روز را در غار ثور سپری كرد و جز علی، ابوبكر، عامر غلام ابوبكر و هند بن ابی هاله فرزند خدیجه كسی از جای ایشان مطلع نبود. روز سوم پیامبر كه داشت به سوی یثرب می‌رفت به علی گفت: «ای علی! من امین مردمم و امانت مردم در خانه من است، فردا در مكه اعلام كن هركس امانتی دارد بیاید و بگیرد و پس از آن خود را برای هجرت آماده كن. فاطمه مادرت را به همراه فاطمه دخترم و فاطمه دختر عبدالمطلب، به همراه خویش به یثرب بیاور و نیز اگر كسی از بنی‌هاشم خواست تا مهاجرت كند، او را كمك كن.» فاطمه اینك 8 ساله بود. او در خانه‌ای می‌زیست كه جز مادر و پدرش، علی را نیز با خود داشت و او اگرچه برادرش نبود ولی می‌دید كه پدر، چون پسرش او را دوست دارد.

ازدواج فاطمه (سلام الله علیها) و علی (علیه السلام)

این دو وجود آسمانی از كودكی مشتركات زیادی با هم داشتند، هر دو در یك خانه رشد كرده بودند و از تربیت پیامبر بهره‌مند شده بودند، بنابراین از یكدیگر شناخت كامل داشتند. سال دوم هجری است. جنگ بدر با تمام غروری كه برای مسلمانان در پی داشت، به پایان رسیده است.
فاطمه كه خود را وقف پدر كرده است و مادر پدرش نام گرفته، با شرایط جدیدی در خانه روبه‌رو گشته است. عایشه به خانه پدر آمده. عروس نوجوانی كه خود هم‌سن و سال با فاطمه است، او خود را جانشین خدیجه می‌بیند. فاطمه اینك 9 ساله یا 10 ساله است. او خواستگاران فراوان داشت.
ولی پیامبر با خواستگاران او به گونه‌ای برخورد می‌كرد كه گویی می‌خواستی كسی در این باره با او سخن نگوید. وقتی یكی از اصحاب كه اتفاقاً در هجرت هم همراه پیامبر بود از فاطمه خواستگاری كرده بود با این جواب پیامبر(ص) مواجه شده بود: «درباره ازدواج فاطمه منتظر دستور خداوندم» دیگران نیز همین را از پیامبر شنیده بودند. برخی از صحابه‌ اما تصمیم گرفتند تا علی را به پیامبر معرفی كنند. او را در حال آبكشی برای درختان خرمای نخلستان‌های مدینه یافتند.
«چه شده؟ چرا به اینجا آمده‌اید؟» برقی از چشمان علی جهید، دست از كار كشید و به خانه برگشت و لباس عوض كرد و نزد پیامبر آمد. پیامبر چون صدای وی شنید گفت: «كسی پشت در است كه خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش نیز او را دوست دارند.» فاطمه راضی بود. تنها دغدغه‌ای كه او داشت یك چیز بود. توانایی و تحمل جدایی از پدر.
مهر زهرا(ص) زره علی بود، علی زره را به چهارصد و هشتاد درهم فروخت. می‌گویند عثمان بن‌عفان آن را خرید و دوباره به علی(ع) داد. و پیامبر مقداری از آن را در اختیار سلمان، ‌ابوبكر و بلال گذارد تا با آن وسایل زندگی تهیه كنند. وسائلی كه پیامبر وقتی آن را دیده بود، گفته بود: «خداوندا! این پیوند را برای كسانی كه اكثر ظروفشان سفالین است، مبارك گردان!»
سال بعد حسن به دنیا آمد و سال دیگر حسین، سال پنجم نیز زینب به دنیا آمد. اسوه‌های دیگری كه همگی در دامان فاطمه تربیت شدند. از جمله همین را بزرگترین دستاورد فاطمه به شمار‌آورده‌اند كه كسی در تاریخ موفق نشده چنین نسلی را در دامان خود پرورش دهد. سال‌ها می‌آمد و سپری می‌شد. سال هشتم، فاطمه بازگشت به مكه را نیز دید و تصمیم پیامبر را كه قصد كرده بود تا با انصار بماند و دیگر به مكه بازنگردد برای زندگی.
فاطمه پس از رحلت پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) : «و محمد نیست مگر بشری كه بر او وحی می‌شود، و اگر بمیرد و یا كشته شود، آیا مجدداً به سوی گذشته خود برخواهید گشت.» «دخترم! جبرئیل هر سال یك بار قرآن را بر من می‌خواند، ولی امسال آن را دوبار بر من خواند.» «معنای آن می‌پندارم آخرین سال زندگی من است.» فاطمه اندوهناك شد. اشك در چشمان او حلقه زد. پیامبر ادامه داد: «و تو دخترم نخستین كس از خاندان منی كه به من ملحق می‌شوی!»
خنده بر لبان فاطمه شكفت. محمد تنها پدری است كه مژده این چنین خبری را به دختر خود می‌دهد. بیست‌وهشتم صفر سال یازدهم هجری، فاطمه می‌گفت: «انقطع عنا الوحی» دیگر بار وحی از آسمان نخواهد آمد چه مصیبتی بالاتر از این. اما هنوز جنازه در میان بود كه گروهی از یاران پیامبر برای مشخص كردن خلیفه راهی سایبانی شدند كه از آن قبیله بنی‌ساعد بود. خلیفه انتخاب شد. نتیجه با آنچه قبلاً در بركه‌های خم رقم خورده بود، شباهتی نداشت. فاطمه اما آرام‌وقرار نداشت.
زوجش را به گرفتن حقش می‌خواند و پاسخ می‌شنید، آیا صدای موذن را می‌شنوی كه می‌گوید، «اشهد ان محمداً رسول‌‌الله» می‌خواهی دیگر این اذان نباشد؟!
در همراهی با دولت جدید، فاطمه رنج بسیار برد و تاوان فراوان پرداخت. تاوان شبانه به اشتری بی‌یراق سوار شدن و در پی حق رهسپار شدن. تاوان دفاع از آنچه می‌دید كه به ناحق گرفته شده و در جای دیگر به ناحق به كار رفته است. آن خطبه كه در مسجد پیامبر می‌خواند. برای آن نبود تا ادباء و شاعران پس از آن به آن استناد كنند كه در فصاحت و بلاغت یك زن كه چون پیامبر سخن می‌گفته و راه می‌رفته. برای آن نبود تا مشتی درخت خرما را كه در نخلستان فدك جمع بودند و برای فاطمه ارزشی نداشتند، مطالبه كند. برای آن بود كه حق را گمشده می‌دید. و این او را ناراحت و غضبناك كرد. خلیفه جایی گفته بود: «ای كاش آنچه داشتم می‌دادم و ناراحتی فاطمه، نمی‌دیدم.»
چرا كه به یادداشت پیامبر گفته بود: «فاطمه پاره تن من است هر كه او را بیازارد....» و فاطمه آزرده بود. چند بار به شفاعت علی آمده بودند او حتی راضی به ملاقات نبود، ‌در بستر روی گردانیده بود، پاسخی نگفته بود.
«بسم‌الله‌الرحمن الرحیم، این است آنچه فاطمه دختر رسول خدا بدان وصیت می‌كند. وصیت می‌كند در حال شهادت به یگانگی خداوند یكتا و رسالت بنده او محمد و گواهی به این‌كه بهشت است، ‌دوزخ حق است و قیامت بی‌تردید برپا خواهد شد و خداوند كسانی را كه در گورهایند زنده خواهد كرد. ‌ای علی!منم فاطمه دختر رسول خدا(ص) كه خداوند مرا به همسری تو در آورد تا در دنیا و آخرت برای تو باشم. تو در انجام كارهای من سزاوارتر از دیگرانی. مرا شبانه حنوط كن، غسل ده، كفن كن و بر من نماز بخوان و شبانه مرا دفن كن و كسی را خبر نكن تو را به خدا می‌سپارم. به فرزندانم تا روز قیامت سلام می‌رسانم.»
معلوم نیست فاطمه دقیقاً در چه ساعتی از شب به شهادت جاوید نایل آمده است اما پنهان، نقاب در خاك كشیدن او بی‌شك رازی با خود دارد رازی كه امت محمد(ص) اكنون نیز تاوان آن را می‌پردازد، رازی آشكار.
منبع: روزنامه همشهری
دوشنبه 4/2/1391 - 23:2
اهل بیت
نویسنده:آیت الله میر سید محمد یثربی



«الحمد للَّه ربّ العالمین وصلّی اللَّه علی سیّدنا محمّد وآله الطاهرین ولعنة اللَّه علی أعدائهم أجمعین». «قال اللَّه الحکیم فی محکم کتابه أعوذ باللَّه من الشیطان الرجیم» «إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَاباً مُّهِیناً»(۱). آنها که خدا و پیامرش را آزار می دهند، خداوند آنان را از رحمت خود در دنیا و آخرت دور ساخته و برای آنها عذاب خوار کننده ای آماده کرده است.
خداوند متعال فعّال ما یشاء جهان خلقت و آفرینش است و حضرات معصومین علیهم السلام وسائط فیض جاریه الهیّه و قادر بر هر نوع تصرّفی در عالم تکوین هستند. لذا ما باید مقتدرین و متصرّفین در عالم خلقت و تکوین را بشناسیم. نکته دیگر که برای سعادت دنیوی ما و دسترسی به راه راست و بازشناسی حقّ از باطل ضرورت دارد، این است که کسانی که حقّ در وجود آنها متبلور است، کسانی که رضای آنها رضای حقّ است و سخط و خشم آنها، خشم ذات اقدس ذوالجلال است، کسانی که اطاعت آنها اطاعت خدا است وکسانی که عصیان آنها عصیان خدا است، باید مورد شناسایی قرار گیرند. مقام حضرت زهرا علیها السلام بالاتر از عصمت: این کلام رسول اللَّه صلی الله علیه وآله وسلم را مکرّر شنیده اید: «إنّ اللَّه یرضی لرضا فاطمة ویغضب لغضبها»(۲). خداوند به رضای فاطمه علیها السلام خشنود می شود و به خشم فاطمه علیها السلام غضبناک می گردد. از این کلام روشن می گردد که مسأله، فوق مقام عصمت است. زیرا عصمت، یعنی انسان تمام خواسته ها و خواهش های خود را متناسب با خشم و رضای خداوند قرار دهد. اگر کسی به رضای خدا خشنود گردد و به خشم خدا غضبناک گردد، دارای مقام عصمت است. امّا جایگاه فاطمه زهرا علیها السلام بالاتر از عصمت است. زیرا خدا به رضای فاطمه علیها السلام خوشنود و به خشم فاطمه علیها السلام خشمگین می گردد. شناخت و معرفت به مقام فاطمه علیها السلام، بالاتر از توان عقل و درک ماست. رسول اللَّه صلی الله علیه وآله وسلم می فرمایند : «إنّما سمیّت فاطمة لأنّ الخلق فطموا عن معرفتها»(۳). ایشان به نام فاطمه نامگذاری شدند زیرا مخلوقات از شناخت ایشان عاجزند. به این سخن رسول اللَّه صلی الله علیه وآله وسلم خوب عنایت کنید که چرا فاطمه علیها السلام را فاطمه نام گذاری نمودم؟ زیرا همه آفرینش از شناخت ایشان عاجز هستند. پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در این روایت نفرموده اند انسانها از معرفت ایشان عاجز هستند.
بلکه می فرمایند: تمام آفرینش از درک مقام او عاجز هستند. یعنی جبرئیل امین که ناموس وحی است او نیز نمی تواند فاطمه علیها السلام را بشناسد. میکائیل و اسرافیل و عزرائیل و همه انبیاء عظام الهی علیهم السلام از درک معرفت فاطمه زهرا صلی الله علیه وآله وسلم عاجز هستند. خلق به معنای هر موجودی است که آفریده شده است. هنگامی که همراه با «ال» می شود، حالت جمع در آن تقویت می گردد و تعمیم را می رساند. به عبارت دیگر «خلق» همراه با «ال» تمام مخلوقات را شامل می گردد. روایت مفصلیّ را مرحوم مجلسی قدس سره در باب معاد کتاب بحار الانوار نقل نموده است. توصیه می کنم، آقایانی که به این کتاب دسترسی دارند مراجعه نموده تمام روایت را ملاحظه نمایند. رسول اللَّه صلی الله علیه وآله وسلم به حضرت فاطمه علیها السلام می فرمایند: «إذا استقرّ أولیاء اللَّه فی الجنّة زارک آدم و من دونه النبیین»(۴). آنگاه که اولیای الهی در بهشت جای گیرند، آدم و تمام انبیای پس از ایشان به زیارت تو خواهند آمد. این چه مقام با عظمتی است که تمام انبیاء الهی علیهم السلام در سرای جاوید به صف می ایستند تا فاطمه علیها السلام را زیارت کنند. این چه مقامی است که خداوند به دردانه آفرینش اعطا کرده است.
روایات فراوانی در رابطه با علوّ مقام حضرت فاطمه علیها السلام وجود دارد. تواتر، کثرت و تنوّع این دست روایات به حدی است که ما را به یقین می رساند که درک جایگاه ایشان فراتر از توان عقل قاصر بشریّت می باشد. داستان خلقت حضرت فاطمه علیها السلام همه مصادر و منابع روایی اعم از شیعه و سنّی داستان آفرینش حضرت فاطمه علیها السلام را نقل نموده اند. ما صدر این روایت را از زبان امام صادق علیه السلام و بقیه روایت را از منابع عامّه نقل می نماییم. این روایت صحیحه بوده، هیچ مناقشه ای در سند آن نیست و می توان بر اساس آن فتوی داد. امام صادق علیه السلام می فرمایند: «کان النبیّ یکثر تقبیل فاطمة فعاتبته علی ذلک عایشة فقالت: یا رسول اللَّه إنّک لتکثر تقبیل فاطمة»(۵). پیامبر[صلی الله علیه وآله وسلم] بسیار فاطمه[علیها السلام] را می بوسید. عایشه ایشان راسرزنش کرد و گفت: ای رسول خدا[صلی الله علیه وآله وسلم] تو فاطمه[علیها السلام] را زیاد می بوسی. ادامه روایت را از مصادر اهل سنّت نقل می کنیم. سیوطی در درّ المنثور(۶) و طبرانی در معجم(۷) و... نقل نموده اند که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در پاسخ به سرزنش عایشه چنین فرمودند: «لمّا اُسری بی إلی السماء اُدخلت الجنّة فوقعت علی شجرة من أشجار الجنّة لم أرفی الجنّة أحسن منها ولا أبیض ورقا ولا أطیب ثمرة فتناولت ثمرة من ثمراتها فأکلتها فصارت نطفة فی صلبی فلمّا هبطت إلی الأرض واقعت خدیجة فحملت بفاطمة فإذا أنا اشتقت إلی ریح الجنّة شممت ریح فاطمة». در معراج(۸) مرا به بهشت وارد کردند. در میان درختان بهشت به درختی برخورد کردم که به نیکویی آن و درخشش برگهایش و پاکیزگی میوه هایش مانند آن ندیدم.
از میوه آن خوردم که تبدیل به نطفه ای گردید و بعد از بازگشت در رحم خدیجه [علیها السلام] قرار گرفت و ایشان به فاطمه [علیها السلام] باردار شد. پس هر گاه مشتاق بوی بهشت می شوم، بوی فاطمه [علیها السلام] را استشمام می کنم. به این روایت که بسیاری از منابع مورد اعتماد اهل سنّت آن را نقل نموده اند، دقّت کنید. رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم در معراج به بهشت می روند. اوّل شخص عالم خلقت و آفرینش در أرفع ملک اللَّه یعنی بهشت، از افضل میوه های بهشتی تناول می کنند و نطفه فاطمه علیها السلام متکوّن می شود. تناسب بین روح و جسد بر اساس آیات کریمه قرآن بین جسد و روح تناسب وجود دارد. قرآن در مورد خلقت آدم علیه السلام می فرماید: «فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی»(۹). وقتی گل انسان را تسویه و تنظیم نمودم [و قابلیّت دریافت فیض را پیدا کرد] آن گاه از روح خود در آن دمیدم. «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ»(۱۰). انسان را در بهترین شکل و متناسب ترین صورت خلقت نمودیم. [هیچ مخلوقی در عالم خَلقاً وخُلقاً احسن از انسان نمی باشد.] کلمه «فسوّاها» که در برخی آیات و روایات آمده یعنی بطور منظّم و مرتب به گونه ای که هر چیز در جای خود قرار گرفته باشد. بعد از این تسویه و تعدیل قابلیّت دریافت فیض محقّق می گردد و خداوند از روح خود در آن می دمد، زیرا پس از آمادگی جسد، خداوند روح را در انسان می دمد. هر نوع جسدی قابلیّت دریافت فیض خاص الهی را ندارد. به عبارت دیگر برخی از موجودات قابلیت پذیرش روح انسانی را ندارند. با توجّه به مقدّمه ای که بیان شد به این نکته دست می یابیم : جسم و جسدی که اساس و ماهیّت آن را مواد این دنیا تشکیل می دهد، استعداد و قابلیّت دریافت روح اللَّه را پیدا می کند و خداوند روح خود را در آن می دمد.
حال اگر ریشه و ماهیّت جسم و جسدی برترین میوه های بهشتی باشد، این چنین جسدی قابلیّت دریافت چگونه فیضی را خواهد داشت و چه روحی را دریافت خواهد نمود؟ دانسته شد که اساس جسم حضرت زهرا علیها السلام از برترین میوه های بهشت است پس جسم ایشان با تمام اجسام این دنیا متفاوت است و در نتیجه روحی هم که در این جسد دمیده می شود نسبت به سایرین تفاوت خواهد داشت. به همین دلیل پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم می فرمایند: همه خلق از درک و شناختِ جایگاه او عاجز هستند. جابر ابن یزید جعفی که از اصحاب سرّ ائمه علیهم السلام است، می گوید: از امام صادق علیه السلام سؤال کردم چرا فاطمه زهرا علیها السلام، زهرا نامیده شدند؟ فرمودند: «لأنّ اللَّه عزّوجلّ خلقها من نور عظمته، فلمّا أشرقت أضاءت السماوات والأرض بنورها، وغشیت أبصار الملائکة وخرّت الملائکة للَّه ساجدین وقالوا: إلهنا وسیّدنا، ما هذا النور؟ فأوحی اللَّه إلیهم: هذا نور من نوری وأسکنته فی سمائی، خلقته من عظمتی اُخرجه من صلب نبیّ من أنبیائی اُفضّله علی جمیع الأنبیاء واُخرج من ذلک النور أئمّة یقومون بأمری یهدون إلی حقّی وأجعلهم خلفائی فی أرضی بعد انقضاء وحیی»(۱۱). زیرا خداوند فاطمه زهرا [علیها السلام] را از نور عظمت خویش خلقت نمود، هنگامی که این نور در جهان آفرینش تابیدن گرفت، تمام آسمانها و زمین را روشن نمود، چشمان ملائکه در اثر تلألؤ این نور بسته شد و در پیشگاه خداوند به سجده افتادند و از خداوند سؤال نمودند: ای پروردگار ما، این نور چیست؟ خداوند به آنان وحی نمود: این نور، از نور من است که در آسمانها آن را جای دادم و این نور از عظمت من آفریده شده است. این نور را از صلب پیامبری که بر همه پیامبران برتری داده ام، خارج می نمایم و از آن نور، امامانی را که به امر من قیام می کنند و به سوی حق هدایت می نمایند را خارج می کنم و ایشان را آن گاه که وحی از مردم قطع گردد، جانشینان خود در زمین قرار می دهم. پس فاطمه زهرا علیها السلام از نور عظمت خداوند خلقت شده و جسد ایشان از میوه های بهشتی تشکیل یافته و برترین مخلوق خداوند، واسطه انتقال آن نور به این جسد می باشند.
امّا چنین موجودی با این همه عظمت برای چه به دنیا آمده است و در آخرت چه خواهد کرد؟ امام صادق علیه السلام روایتی را از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نقل می فرمایند: «قال رسول اللَّه: خُلق نور فاطمة قبل أن تخلق الأرض والسماء فقال بعض الناس: یا نبیّ اللَّه فلیست هی إنسیّة؟ فقال: فاطمة حوراء إنسیّة. فقالوا: یا نبیّ اللَّه کیف هی حوراء إنسیّة؟ قال: خلقها اللَّه عزّوجلّ من نوره قبل أن یخلق آدم إذ کانت الأرواح. فلمّا خلق اللَّه عزّوجلّ آدم عرضت علی آدم. قیل یا نبیّ اللَّه وأین کانت فاطمة؟ قال: کانت فی حقّة تحت ساق العرش. قالوا یا نبیّ اللَّه فما کان طعامها؟ قال: التسبیح والتقدیس والتهلیل والتمجید»(۱۲). ]امام صادق علیه السلام از پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله وسلم نقل فرمودند که: نور فاطمه زهرا [علیها السلام] قبل از خلقت آسمانها و زمین خلق گردید. بعضی از حاضرین گفتند: ای رسول خدا آیا او انسان نیست؟ حضرت فرمودند: فاطمه [علیها السلام]حوریه ای انسان نما است. آنان گفتند: ای رسول خدا ! چگونه او حوریه ای انسان نما است؟ حضرت فرمودند: خداوند عزّوجلّ او را از نور خویش قبل از خلقت آدم [علیه السلام] آن گاه که ارواح وجود داشتند خلق نمود. هنگامی که آدم [علیه السلام] توسّط خداوند خلق گردید نور فاطمه] علیها السلام[ به آدم [علیه السلام] عرضه گردید. آنان مجدّداً سؤال کردند: در این هنگام فاطمه [علیها السلام] در چه جایی قرار داشت؟ حضرت فرمودند: او در صندوقچه ای زیر ساق عرش الهی قرار داشت. آنان گفتند: ای رسول خدا[صلی الله علیه وآله وسلم]! طعام او در آن هنگام چه بود؟ حضرت فرمودند: تسبیح، تقدیس، تمجید وتهلیل ذات اقدس ربوبی. عبادت حضرت زهرا علیها السلام : در پایان این روایت رسول اللَّه صلی الله علیه وآله وسلم می فرمایند: غذای فاطمه علیها السلام در عالم بالا قبل از هبوط به این عا لم، تسبیح و حمد الهی بوده است. بیان این مسأله شاید ارتباط بین تسبیحات خاصّ حضرت زهرا علیها ا لسلام و جایگاه ایشان را روشن گرداند. فاطمه ای که در قائمه عرش الهی به ودیعت نهاده شده و طعام او تسبیح گفتن است، معلوم است که آن قدر در محراب عبادت می ایستد که زانوان مبارکش متوّرم می گردد: «ما کان فی هذه الاُمّة أعبد من فاطمة [علیها السلام] کانت تقوم حتّی تورّم قدماها»(۱۳). در این امت کسی عابدتر از فاطمه زهرا [علیها السلام] نبود. ایشان آن قدر به عبادت می ایستادند تا پاهایشان متورّم می گردید.
عبادت های فاطمه زهرا علیها السلام حکایت از آن دارد که ایشان از اصل خویش یعنی همراهی با ذکر خداوند در سایه عرش الهی جدا نگردیده اند. دیگر روایات جلوه های دیگری از شخصیّت والای ایشان را نمایش می دهند. حضرت امام صادق علیه السلام فرمودند: «فمن عرف فاطمة حقّ معرفتها فقد أدرک لیلة القدر»(۱۴). اگر کسی فاطمه[علیها السلام] را درست بشناسد شب قدر را درک نموده است. امام صادق علیه السلام در روایت دیگری فرمودند: «هی الصدیقة الکبری وعلی معرفتها دارت القرون الاولی»(۱۵). او صدیقه کبری است و گردش روزگاران گذشته بر اساس شناخت جایگاه ایشان بوده است. حضرت زهرا علیها ا لسلام پاره ای از وجود رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم: «خرج رسول اللَّه صلی الله علیه وآله وسلم وهو آخذ بید فاطمة فقال: من عرف هذه فقد عرفها ومن لم یعرفها فهی فاطمة بنت محمّد، وهی بضعة منیّ وهی قلبی وروحی التی بین جنبیّ فمن آذاها فقد آذانی، ومن آذانی فقد آذی اللَّه»(۱۶). روزی پیامبر [صلی الله علیه وآله وسلم] دست فاطمه [علیها السلام] را گرفته بیرون آمدند و فرمودند: هر کس او را می شناسد، می داند او کیست و هر کس او را نمی شناسد، بداند او فاطمه زهرا [علیها السلام] دختر محمّد [صلی الله علیه وآله وسلم] است، او پاره تن من است، او قلب و روح من می باشد که در سینه من قرار دارد. هر که او را بیازارد مرا آزرده و هر که مرا بیازارد خدا را رنجانده است. بنابر این روایت، پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم حضرت زهرا علیها ا لسلام را پاره ای از وجود خویش معرّفی کرده اند: «بضعة منی» این تعبیر که در بسیاری از منابع شیعه و سنّی به چشم می خورد، دارای نکته ای است: رسول اللَّه صلی الله علیه وآله وسلم نفرموده اند فاطمه علیها السلام پاره ای از تن من یا جسد من است. بلکه از ایشان به عنوان پاره ای از وجود من یاد کرده اند. یعنی فاطمه علیها السلام پاره ای از شخصیّت و هویّت من است. فاطمه علیها السلام از هویّت نبوت ختمیّه و رسالت الهیّه منشأ یافته است. در همین روایت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم حضرت زهرا علیها السلام را قلب خویش نامیده اند. قلب رسول اللَّه صلی الله علیه وآله وسلم مثل سایر قلبها نیست. قلب ایشان مالامال از علوم اوّلین و آخرین است. تمام علومی که به همه انبیاء علیهم السلام داده شده بود نزد ایشان است. عقل تمام اولیاء و انبیاء از ابتدا تا انتهاء نزد رسول خاتم صلی الله علیه وآله وسلم است و تجسّم همه این کمالات در وجود مبارک حضرت زهرا علیها السلام می باشد. طبق روایتی که عرض شد نه تنها اکنون بلکه گردش روزهای نخستین خلقت با شناخت فاطمه علیها السلام صورت می گرفته است. یعنی اگر در زمان های گذشته [قبل از این عالم] معرفت فاطمه علیها السلام نبود، گردشی و حرکتی در عالم نبود.
به عبارت دیگر دوام حرکت آفرینش، دایر مدار معرفت فاطمه زهراعلیها ا لسلام بوده است. رفتار اصحاب با حضرت زهراعلیها ا لسلام با این همه عظمت و تأکیدات فراوان رسول اللَّه صلی الله علیه وآله وسلم مردم در زمان ایشان نسبت به جایگاه حضرت زهرا علیها السلام چه برخوردی داشتند؟ این چند روز گذشته با حضرت فاطمه علیها السلام چه کردند؟ وقتی غاصبین پشت درب خانه امیرالمؤمنین علیه السلام آمدند، امام علیه السلام خواستند برای باز کردن درب خانه بروند امّا فاطمه زهرا علیها السلام از رفتن مولی علیه السلام جلوگیری نمودند این در زمانی است که دومی (علیه ما علیه) پشت درب خانه آمده تا برای اولی (علیه ما علیه) بیعت بگیرد. دومی (علیه ما علیه) گفت: «والّذی نفس عمر بیده لتخرجنّ أو لأحرقنّها علی من فیها. فقیل: یا أبا حفص! إنّ فیها فاطمة. فقال وإن»(۱۷). قسم به آن که جان عمر در دست اوست یا از خانه خارج می شوید یا خانه را با اهل آن به آتش می کشم. به او گفتند: ای عمر! در این خانه فاطمه [علیها السلام] حضور دارد. گفت: هر چند که فاطمه هم باشد خانه را به آتش خواهم کشید. حضرت زهرا علیها السلام خطاب به آنها فرمودند: من مردمی از شما بی شرم تر و بد حضورتر نمی یابم. شما پیکر مطهّر رسول اللَّه صلی الله علیه وآله وسلم را رها کرده اید و برای غصب حقّ ما شتاب می کنید(۱۸). آن مهاجمین در سایه رسول اللَّه صلی الله علیه وآله وسلم رشد کرده و به موقعیّت های بالا دست پیدا نمودند. امّا با ارتحال ایشان پیکر مطهّر او را رها نموده و به دنبال دنیا می دوند. حالا هم در خانه دختر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را به آتش می کشند. واقعاً این یک سؤال جدّی است؛ در این دو سه روز چه اتّفاقی افتاد که مردم این گونه بی وفا شدند. مردمی که تا دیروز پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را می دیدند و پشت سر ایشان نماز می گذارند و در هنگام خدا حافظی پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و حلالیت طلبیدن ایشان تمام مسجد غرق در گریه شد. اینها همان مردم بودند. همین جمعیّت رجّاله جمع شدند و درب خانه دختر رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم را آتش زدند.
مصائب حضرت زهراعلیها السلام از زبان رسول اللَّه علیها السلام : سعید بن جبیر از ابن عباس نقل می کند که گفت: روزی پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نشسته بودند امام حسن علیه السلام آمدند حضرت به او خوش آمد گفتند و از او با گشاده رویی استقبال نمودند و بر زانوی راست خود نشاندند. بعد از آن امام حسین علیه السلام آمدند به همین صورت بر زانوی چپ رسول اللَّه صلی الله علیه وآله وسلم نشستند. سپس فاطمه زهرا علیها ا لسلام آمدند و مقابل رسول اللَّه صلی الله علیه وآله وسلم نشستند. امیرالمؤمنین علیه السلام نیز آمدند و پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم ایشان را سمت راست خود جای دادند. هر کدام از اینان که می آمدند رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم به شدّت می گریستند. کسی سؤال کرد: یا رسول اللَّه! چرا این قدر گریه می کنید؟ آیا از این چهار نفر هیچ یک شما را مسرور نمی کند؟ پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در پاسخ شروع به بیان فضایل و مصائب تک تک ایشان نمودند. وقتی نوبت به سخن گفتن در مورد حضرت زهرا علیها السلام رسید، پس از بیان شمّه ای از فضایل ایشان، فرمودند: «إنّی لمّا رأیتها ذکرت ما یصنع بها بعدی»(۱۹). من وقتی فاطمه [علیها السلام] را دیدم به یاد مصائبی افتادم که بعد از من خواهد دید. آیا اهل سنّت که این روایات را نقل کرده اند(۲۰)، به آن چه نقل می کنند، توجّه دارند!؟ اگر رضای حضرت فاطمه علیها ا لسلام رضای خداست، اگر غضب او غضب خداست، وقتی به ابو بکر و عمر خطاب کرده فرمودند: «فإنّی اُشهد اللَّه وملائکته أنّکما أسخطتمانی وما أرضیتمانی»(۲۱). خداوند و ملائک را شاهد می گیرم که شما دو نفر مرا آزردید و راضیم ننمودید.
آیا خشم حضرت زهرا علیها السلام خشم خداوند و رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم نیست؟ آیا کسی که صدیقه کبری علیها السلام را بیازارد از صراط حقّ منحرف نشده است؟ گفته می شود که حرف نزنید و نگویید در آن زمان چه اتّفاقی افتاده و این حرفها چه سودی دارد؟ چه سودی دارد که بدانیم خلیفه پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم چه کسی بوده؟ اتفاقاً تمام کلام در همین جا است. باید بدانیم که خلیفه اول چه کسی بوده تا حقّ معلوم شود. باید دانست آن کسانی که راه حق را بستند و مردم را به سوی باطل سوق دادند، چه کسانی بودند تا بتوانیم برای رسیدن به سعادت از حقّ پیروی نموده از باطل دوری نماییم. در زیارت آل یاسین می خوانیم: «الحقّ ما رضیتموه والباطل ما أسخطموه»(۲۲). حق آن چیزی است که از آن راضی و خشنود هستید و باطل آن چیزی است که از آن ناراضی می باشید. «کأنّی بها وقد دخل الذلّ بیتها». گویی می بینم، ذلّت به جای عزّت کنونی، وارد خانه فاطمه علیها السلام می گردد. چه ذلّتی بالاتر از این که عدّه ای پشت درب خانه جمع شوند تا خانه را آتش بزنند؟ حرمت حضرت فاطمه زهراعلیها السلام هتک می شود. چه هتکی از این بالاتر که حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام ایستاده باشند و در مقابلشان ناموس ایشان را کتک بزنند؟ این ابی الحدید نقل می کند: من نزد استادم ابو جعفر نقیب قصّه هبّار بن اسود و فتح مکّه را می گفتم. پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم پس از ورود به مکّه خون چند نفر را مباح کردند. یکی از آنها هبّار بن اسود بود. او با پرتاب نیزه به طرف هودجی که در آن زینب ربیبه رسول اللَّه صلی الله علیه وآله وسلم بود، ایشان را ترساند و در اثر این ترس کودکش سقط شد. پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم به سبب این جرم دستور قتل او را صادر کردند. ابن ابی الحدید می گوید: استادم گفت: اگر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم زنده بودند خون کسی که دخترشان فاطمه علیها السلام را ترساند و جنین او محسن را سقط کرد را مباح می دانستند(۲۳).
به این جمله که در کتاب میزان الاعتدال نوشته ذهبی از اهل سنت است، دقّت کنید: «إنّ عمر رفس فاطمة حتّی أسقطت بمسحن»(۲۴). عمر (علیه ما علیه) با لگد به فاطمه [علیها السلام] زد که منجر به سقط جنین ایشان، محسن علیه السلام گردید. ابو بصیر می گوید از امام صادق علیه السلام پرسیدم: چرا فاطمه زهراعلیها السلام در جوانی از دنیا رفتند؟ حضرت فرمودند: «وکان سبب وفاتها أنّ قنفذ مولی عمر لکزها بنعل السیف بأمره فاسقطت محسنا ومرضت من ذلک مرضا شدیدا»(۲۵). سبب از دنیا رفتن حضرت زهرا [علیها السلام] این بود که قنفذ غلام عمر (علیه ما علیه) به دستور اربابش با قسمت انتهایی غلاف شمشیر (که از جنس فلز است) به شدّت به سینه حضرت [علیها السلام] کوبید و در نتیجه محسن علیه السلام سقط گردید و حضرت [علیها السلام] به شدت مریض شدند. «والسلام علیکم ورحمة اللَّه وبرکاته»

پی‌نوشت‌ها:

۱) سوره احزاب، آیه ۵۷.
۲) از منابع شیعه بنگرید به: مؤتمر علماء بغداد صفحه ۱۸۷ وبحار الانوار، جلد ۳۰ صفحه ۳۵۳ و از منابع اهل سنّت بنگرید به: مستدرک حاکم، جلد ۳ صفحه ۱۵۴ والمعجم الکبیر، جلد ۲۲ صفحه ۴۰۱ و صحیح بخاری، جلد ۵ صفحه ۸۳.
۳) بحار الانوار، جلد ۴۳ صفحه ۶۵.
۴) بحار الانوار، جلد ۴۳ صفحه ۲۲۷.
۵) بحار الانوار، جلد ۱۸ صفحه ۳۱۵.
۶) درّ المنثور، جلد ۴ صفحه ۱۵۳.
۷) المعجم الکبیر، جلد۲۲ صفحه ۴۰۱.
۸) در بعضی روایات نقل شده که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم ۱۲۰ مرتبه به معراج رفته اند. (تفسیر نور الثقلین، جلد ۳ صفحه ۹۸)
۹) سوره حجر، آیه ۲۹.
۱۰) سوره تین، آیه ۴.
۱۱) بحار الانوار، جلد ۴۳، صفحه ۱۲.
۱۲) بحار الانوار، جلد ۴۳ صفحه ۴.
۱۳) مناقب ابن شهر آشوب، جلد ۳ صفحه ۳۸۹ (این جمله از حسن بصری نقل شده است).
۱۴) بحار الانوار، جلد ۴۳ صفحه ۶۶. تفسیرفرات کوفی، صفحه ۵۸۱.
۱۵) امالی شیخ طوسی قدس سره، صفحه ۶۶۸.
۱۶) بحار الانوار، جلد ۴۳ صفحه ۵۴.
۱۷) الامامة والسیاسة، جلد ۱ صفحه ۱۹. (جالب توجّه اینکه کتاب مذکور از معتبرترین منابع اهل سنت به شمار می رود و مؤلف آن ابن قتیبه در قرن سوم می زیسته است)
۱۸) همان.
۱۹) امالی شیخ صدوق قدس سره، مجلس ۲۴ حدیث ۲ صفحه ۹۹. وبحار الانوار، جلد ۲۸ صفحه ۳۷.
۲۰) فرائد السمطین، جلد ۲ صفحه ۲۵.
۲۱) الامامة والسیاسة، جلد ۱ صفحه ۲۰.
۲۲) المزار، صفحه ۵۷۰ و مفاتیح الجنان.
۲۳) شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، جلد۳ صفحه ۳۵۱.
۲۴) میزان الاعتدال، جلد ۱ صفحه ۱۳۹ شماره ۵۵۲.
۲۵) دلائل الامامة، صفحه ۱۳۴.

منبع: www.aftab.ir
دوشنبه 4/2/1391 - 23:1
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته