• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 4549
تعداد نظرات : 278
زمان آخرین مطلب : 3223روز قبل
آموزش و تحقيقات
جایگاه کتاب و کتاب‏خوانی
جایگاه کتاب و کتاب‏خوانی

نویسنده: عبداللطیف نظری

نقش کتاب در انتقال علوم

کتاب، محصول تجربه‏های بشری و خلاقیت‏های ذهنی و آموخته‏های دراز مدت انسان است. سهم کتاب در انتقال دانش‏ها گاهی به مراتب بیشتر و فراتر از دیگر ابزار آموزشی است. پدید آوردن آثار علمی و فرهنگ مکتوب از توصیه‏های مهم اولیای دین است و به گسترش دانش کمک می‏کند و به عنوان یک میراث فرهنگی برای نسل‏های آینده ماندگار می‏شود. امام صادق علیه‏السلام به مفضّل بن عمر فرمودند: «دانش خود را بنویس و آن را در میان برادرانت منتشر ساز».

سفارش امام حسن علیه‏السلام به نگارش آثار علمی

کتاب وسیله‏ای است که دانش بشری به مدد آن از تباه شدن مصون می‏ماند و به آیندگان منتقل می‏شود. از این‏رو پیشوایان معصوم علیه‏السلام توجه ویژه‏ای به فرهنگ مکتوب داشتند و همواره پیروان خویش را به حفظ دانش و نوشتن آن سفارش می‏فرمودند. در حدیث می‏خوانیم که امام حسن مجتبی علیه‏السلام فرزندان و برادرزادگان خویش را جمع کردند و در زمینه دانش‏اندوزی و نگارش آثار علمی چنین توصیه فرمودند: «شما کوچک‏ترهای قوم هستید و به زودی بزرگانِ قوم خواهید شد. پس دانش بیاموزید. هرکس از شما نتواند علم را حفظ کند و به خاطر بسپارد، آن را بنویسد و در خانه‏اش قرار دهد».

جایگاه دانش و کتاب از منظر پیامبر خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم

توجّه اسلام به حفظ و گسترش میراث علمی، جایگاه والای دانش و کتاب را از دیدگاه این دین مبین نشان می‏دهد. از رسول گرامی اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم روایت شده است که فرمود: «هرگاه که مؤمنی از دنیا برود و یک ورق از خود بر جای گذارد که در آن دانشی مکتوب است، همان برگه در روز قیامت، میان او و آتش، پوشش و مانعی خواهد بود».

کتاب‏های ناسالم

بی‏تردید، به همان اندازه که می‏توانیم از کتاب بهره بگیریم، ممکن است در معرض آفت‏ها و خطرهای نوشته‏های سست و بیمار و مسموم و انحرافی هم قرار گیریم. راه دادن کتاب‏های ناسالم به مدرسه‏ها و خانه‏ها، در واقع مسمومیت فکری و اخلاقی نسل ما را به دست خودمان فراهم می‏آورد. بنابراین، نظارت بر چاپ کتاب و بررسی محتوای آن، در جامعه سلامت خواه و دوراندیش ضروری است. آنان که به سلامت اندیشه و باورها و گرایش‏های افراد جامعه دل‏بستگی دارند، نمی‏پذیرند که در عرضه آثار منتشر شده، حدّ و مرز و نظارت و محدودیتی نباشد.

کتاب و کتاب‏خانه

وقتی کتاب، حاصل اندیشه‏ها و تجربه‏های اهل اندیشه و معرفت باشد، کتابخانه نیز کانون همایش صاحب نظران و موزه پرطراوت و شاداب دانشمندان و صاحبان معارف خواهد بود. همان‏گونه که در باغ و بوستان، خاطر انسان نشاط می‏یابد، سیر در بوستان کتاب نیز مشام جان را شاداب و معطر می‏سازد. بی‏مناسبت نیست که در روایات ما، از کتاب به عنوان بوستان دانشمندان یاد شده و همدم و سخن‏گویی شایسته به شمار آمده است. کسی که قدم در کتابخانه می‏گذارد، به گلگشت دل‏انگیز و مجمع دانشمندان و دانایان قدم نهاده است. طبیعی است که در چنین محیطی، انسان احساس نشاط می‏کند و روحش بالنده می‏شود.

مطالعه و کتابخوانی

وقتی جهل و بی‏خبری، جامعه‏ای را از پای درآورد، یا شبهه‏ها ذهن جوانان را فلج کند، بدون شک یکی از مهم‏ترین کارهایی که می‏تواند آفت جهل را بزداید، مطالعه است و آنچه می‏تواند شبهه‏های ذهنی را دفع کند و ایمان و اطمینان را به قلب‏ها باز آورد، کتاب‏خوانی است. گرفتاران در چنبره پرسش‏ها و محاصره شدگان در میان انبوه شبهه‏ها، می‏توانند برای استمداد فکری به کتابخانه مراجعه کنند و از آن‏جا نیرو گیرند و به جنگ شبهه‏ها بروند و پاسخی در برابر القائات و شبهه‏افکنی‏های دیگران بیابند.

آثار روحیِ انس گرفتن با کتاب

بی‏گمان، هیچ ذخیره و میراثی سودمندتر و با ارزش‏تر از کتاب نیست؛ چرا که کتاب، مایه آرامش روحی انسان است. حضرت علی علیه‏السلام فرمودند: «کسی که به کتاب‏ها تسلّی و آرامش بیابد، هرگز آرامش را از دست نخواهد داد.» کتاب همدمی است که اندوه را می‏زداید و مطالعه کننده را از تنهایی در می‏آورد و به او حکمت‏های جان‏پرور می‏آموزد.

بردباری کتابدار در برخورد با کودکان

در کتابخانه‏هایی که در مدرسه‏ها، مسجدها و روستاها تأسیس می‏شود، نحوه برخورد متولیان کتابخانه با مراجعه‏کنندگان بسیار مهم است. مراجعه‏کنندگان به کتابخانه‏ها، گاهی کودکان و نوجوانانند و گاهی بزرگ‏ترها و حتی دانش‏آموختگان و اهل معرفت. نحوه برخورد با هریک از این گروه‏ها متفاوت است و آیین مناسب خود را می‏طلبد. اگر سر و کار کتابدار با کودکان است، حوصله و بردباری بیشتری لازم است تا هم بازیگوشی کودکان، زیان‏هایی به بار نیاورد و هم آنان به کتابخانه و مطالعه رغبت کنند.

امین بودن کتابدار

یکی از وظایف اخلاقی کتابدار، امین بودن و متعهد بودن است. کتابدار، نسبت به کتاب‏ها باید امین باشد و از ضایع شدن و مفقود شدن آنها ناراحت شود و خراب شدن کتاب‏ها او را رنج دهد و کتاب‏ها را مثل فرزندان خود بداند. او باید در امانت دادن کتاب دقت و تعهد لازم را نشان دهد، تا با گم شدن و کم شدن کتاب‏ها مواجه نشود.

شناخت کافی از سلامت و صحت کتاب

یکی از مفیدترین اطلاعات برای کتابخوان، شناختن آثار خوب و جدید، شناخت نویسندگان متعهد و سالم و آگاهی از مؤسسات انتشاراتی متعهد است. نشان «استاندارد» به عنوان نشانه مرغوبیت کالا، نباید تنها در فرآورده‏های خوراکی و مصرفی و کالاهای خانگی و صنعتی مورد نظر باشد، بلکه آثار فرهنگی و فرآورده‏های علمی و فکری هم باید مطابق استانداردهای عقلانی و دینی و ارزشی تهیه شود تا جامعه را به فساد و تباهی و بیماری نکشد. روشن است که خوانندگان آثار و خریداران کتاب و مشتریان مطبوعات و جراید نیز باید به این علایم استاندارد توجه کنند و هر کتاب را نخرند و نخوانند و به هر نویسنده و ناشر، اطمینان صد در صد نکنند و تا شناخت کافی از سلامت و صحت کتاب خاصی پیدا نکرده‏اند، در روح و اندیشه خود و فرزندانشان را به روی کالاهای ناسالم و زیان‏بار فکری نگشایند.

علت عمده کتاب‏گریزی در جامعه

یکی از مشکلات و کاستی‏های جامعه ما گریز از کتاب و پایین بودن سطح فرهنگ مطالعه است. این نقیصه، ریشه‏ها و علت‏های مختلفی می‏تواند داشته باشد که شاید در رأس آنها «عدم احساس ضرورت» است. تا وقتی انسان در وضعیت «نیاز» قرار نگیرد، در پی رفع آن نخواهد افتاد. اگر در پاسخ شبهه‏های اعتقادی و پرسش‏های سیاسی دربمانیم، یا در مجلس و محفلی که از موضوع خاصی صحبت به میان می‏آید، احساس کنیم در آن زمینه بی‏اطلاعیم و شرمسار شویم و احساس کنیم از چرخه زمان و گردونه پرشتاب مسایل علمی و فکری جامعه عقب مانده‏ایم، نسبت به خلأ و نیاز آگاه می‏شویم و این می‏تواند شوق به مطالعه و کتابخوانی را در ما تقویت کند.

شناخت سیر مطالعاتی

بدون شک تناسب محتوا و سبک کتاب، با مخاطبی که آن را به دست می‏گیرد و می‏خواند، عامل مهمی برای برقراری رابطه و لذت بردن از خواندن است. کتاب دشوار، گاهی به جای جاذبه، دافعه دارد و به جای شوق‏آفرینی، بیزار کننده می‏شود. در این‏جا هوشیاری و دقت کسی که کتاب را برای مخاطب، انتخاب می‏کند، نقش عمده دارد. برای کودک و نوجوان مطالعه کننده، مراعات سلسله مراتب و سیر تدریجی مطالعه نیز مؤثر است. نوجوانان به مطالعه داستان علاقه‏مندند. بهره‏گیری از این علاقه و عرضه کتاب‏های قصه در مرحله نخست، عامل ایجاد علاقه به مطالعه است. وقتی نوجوان داستان‏های جذّاب خواند، با کتاب مأنوس می‏شود و انس با کتاب و مطالعه، او را در مراحل بعدی به خواندن کتاب‏های متنوع علمی، تاریخی و اخلاقی می‏کشاند. مربّی موفق و کتابدار پخته و هنرمند کسی است که این سیر مطالعاتی را بشناسد و به کار گیرد.

نظم و برنامه‏ریزی در کتابخوانی

بی‏تردید، از مهم‏ترین عوامل مفید ساختن کتابخوانی، برخورداری از نظم و برنامه است. تخصیص وقت مناسب و منظم برای مطالعه، بسیار کارساز است. مطالعه نامنظم، ملال‏آور و ناپایدار است. در هر کاری از جمله مطالعه، کار اندک ولی پیوسته و منظم، بسیار ثمربخش‏تر از کار پرحجم، ولی مقطعی و گذراست. با برنامه‏ریزی منظم برای مطالعه، مشکل کمبود وقت که خیلی‏ها آن را وسیله و بهانه فرار از مطالعه قرار می‏دهند، حل می‏شود. بسیاری از بزرگان از همین رهگذر، در حرکتی آرام امّا مستمر، توانسته‏اند کارهای عظیم صورت دهند. بسیاری از اثرهای ماندگار و جاویدان، محصول همین‏گونه کار دراز مدت و با صبر و حوصله و خسته نشدن و شتاب نداشتن است.

خواندن بهترین‏ها

از آن‏جا که امروزه دامنه علوم و موضوعات و کتاب‏ها گسترش یافته است، بنابراین بر کتابخوانان عزیز است که فرصت و نیرو و مجال را به خواندن بهترین‏ها و لازم‏ترین‏ها اختصاص دهند. سخن نغز امیر بیان حضرت علی علیه‏السلام را هماره به یاد داشته باشند که فرمود: «دانش، بیش از آن است که بتوان بر آن احاطه یافت؛ پس از هر دانشی بهترین آن را برگیرید». عمل به این سخن زیبای خورشید کعبه، حضرت علی علیه‏السلام ، سبب می‏شود تا مطالعه کنندگان و کتابخوانان ارجمند با مشکل کمبود وقت، کم‏تر مواجه شوند، به اهداف مطالعاتی بهتر دست یابند، و از هرز رفتن فرصت‏ها و صرف شدن سرمایه در پای کارهای بیهوده و مطالعات کم ارزش و بی‏ثمر، جلوگیری نمایند.

آفت کتابخوانی

یکی از آفت‏های هرکار برنامه‏دار، برخورد با حوادث و پیشامدها و کارهای پیش‏بینی نشده است. به تعبیر دیگر، با وجود برنامه مطالعاتی یا درسی، ممکن است کارهایی برای انسان پیش آید که، در آن برنامه وقفه یا اختلال پدید آورد و فرد را از رسیدن به هدف باز دارد. اراده و تصمیم جدی، می‏تواند انسان را بر این موانع غلبه دهد. خود فرد است که اگر بخواهد، می‏تواند از برهم خوردن نظم مطالعاتی جلوگیری کند و مصمم و استوار، بر ادامه و استمرار کار، پافشاری کند. اگر بنا باشد مسایلی همچون بی‏حالی، آمدن مهمان، بیماری یکی از بستگان، برخورد با یک دوست صمیمی، و خستگی از کار روزانه، و... روند مطالعه را مختل سازد، هرگز انسان به هدف‏های متعالی دست نخواهد یافت.

کتاب و کتاب خوانی از منظر مقام معظم رهبری

رهبر معظم انقلاب حضرت آیت‏اللّه‏ درباره وضعیت کتاب و کتاب‏خوانی در کشور، دردِ دل‏ها و رهنمودهایی دارد که راه‏گشا و شنیدنی است. ایشان در این زمینه می‏فرمایند: «من هر زمانی که به یاد کتاب و وضع کتاب در جامعه خودمان می‏افتم، قلبا غمگین و متأسف می‏شوم. این به خاطر آن است که در کشور ما به هر دلیلی که شما نگاه کنید، باید کتاب اقلاً ده برابر این میزان، رواج و توسعه و حضور داشته باشد. اگر به دلیل پرچمداری تفکر اسلامی و حاکمیت اسلام به حساب بیاورید، این معنا صدق می‏کند؛ چون اسلام به کتاب خواندن و نوشتن، خیلی اهمیت می‏دهد. اگر هر منصفی به بیانات نبیّ مکرم اسلام و ائمه علیه‏السلام و پیشوایان اسلام نگاه کند و ببیند که اینها در چه زمانی به کتاب و کتاب خوانی دعوت می‏کردند و فرا می‏خواندند، همه افسانه‏ها از ذهنش شسته خواهد شد».

غذای روح

مطالعه، غذای روح و درمان بیماری‏های فکری است. کتاب، معلمی ساده و صمیمی و همیشه در دسترس است که بی‏ادعا و بدون تکلف و منّت، آنچه دارد در اختیار ما می‏گذارد. مطالعه، با نیّت خالص، عبادتی بزرگ است. لحظه‏ای نشستن در کتابخانه، حضور در محضر اندیشمندان قرون و فرزانگان زمان است. کتابخانه، معبد اهل علم و محراب پاکِ دانشجویی و علم‏آموزی است. هرکه از کتاب و مطالعه بیگانه است، غریب و بی‏مونس است.

نقش کتاب و کتابخانه در بالندگی جوامع

کتاب و کتابخانه، مجموعه ارزشمندی را شکل می‏دهد که می‏تواند در راه شکوفایی و بالندگی افراد و جوامع نقش سازنده‏ای ایفا نماید. کتاب، یکی از راه‏های کسب دانایی و توانایی است که آدمی را در فهم و درک راست از ناراست، مدد می‏رساند. کلید گذر از زندان و محدودیت و ورود به دنیایی گسترده و ژرف، بهره‏وری از کتاب است. کتابخانه‏ها را می‏توان نهادهایی دیرینه و تأثیرگذار دانست که در فرآیندهای آموزشی و پژوهشی، ایجاد و توسعه عادت به مطالعه، پایدارسازی همبستگی‏های اجتماعی، حفظ ارزش‏ها، احیای تفکر دینی، ایجاد اعتماد به نفس و استقلال فردی و اجتماعی، و حتی در فرآیندهای اقتصادی نقش مهم و مؤثری دارند.

کتابخانه، حافظ میراث‏های فرهنگی

کتابخانه‏ها، حافظان میراث‏های فرهنگی و مالکیت‏های فکری، مکان‏هایی امن برای غنی سازی اوقات فراغت و ابزاری برای ایجاد تعادل و گسترش عدالت به‏شمار می‏روند. بر همین اساس است که «کارلایل» کتابخانه را «دانشگاهی برای همه» می‏نامد. برخی نیز کتابخانه عمومی را به «قلب جامعه» تشبیه کرده و زندگی افراد را بدان وابسته دانسته‏اند. در هر حال کتابخانه‏ها نمادهایی از ارزش‏های معنوی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی جامعه تلقی می‏شوند. از این‏رو کتابخانه‏ها باید دارای کتاب‏ها و منابع و مواد دیداری و شنیداری مناسب، متنوع و مفید باشند؛ چرا که پربار بودن مجموعه کتابخانه، سبب اقبال هرچه بیشتر مردم به آن مراکز و رویکرد فعال آنان به امر مطالعه و گسترش فرهنگ کتاب می‏شود.

خانواده، نقطه آغازین ایجاد عشق به کتابخوانی

برای ایجاد علاقه به کتاب و کتابخوانی، عوامل متعددی نقش دارند که نخستین آنها «خانواده» است. در واقع نقطه آغازین ایجاد عشق و علاقه به کتاب و کتابخوانی از خانواده آغاز می‏گردد؛ زیرا طبق دیدگاه روان‏شناسان، شخصیت و هویت کودک در قدم اول در خانواده شکل می‏گیرد. به طور طبیعی والدین علاقه‏مند به کتاب فرزندانی دوستدار مطالعه خواهند داشت و عکس آن نیز صادق است. تجربه نشان داده است که فرزندانی که در خانواده‏های اهل دانش بزرگ می‏شوند، میزان مطالعه و گرایش به کتابخوانی در آنان نسبت به خانواده‏هایی که تمایلی به کتاب و مطالعه ندارند بسیار بیشتر است. اکثر علما و دانشمندان در خانواده‏هایی رشد نموده‏اند که والدین آنان اهل مطالعه و پژوهش بوده‏اند. زمانی که فرزندی می‏بیند که کتابخانه‏ای در خانه هست و پدر و مادر و همگی اعضای خانواده، ساعاتی را به مطالعه اختصاص می‏دهند، دیگر، حتی نیاز به گفتن این‏که «باید مطالعه کنی» وجود ندارد.

نقش آموزش و پرورش در ترویج فرهنگ کتابخوانی

آموزش و پرورش به عنوان بزرگ‏ترین مجموعه آموزشی کشور، می‏تواند با بسترسازی بنیادین و برنامه‏ریزی دقیق و بلند مدت، علاقه به کتاب و کتابخوانی را در بین نسل جوان و نوجوان تقویت نماید. اگر در برنامه آموزشی کشورهای پیش‏رفته تأمل کنیم متوجه می‏شویم که فرهنگ‏سازی برای مطالعه را از آموزش و پرورش آغاز می‏نمایند. بنابراین ضروری به نظر می‏رسد که با بهره‏گیری از مشاوران و روان‏شناسان برجسته، فرهنگ مطالعه و کتاب‏خوانی در شخصیت کودکان مستحکم و بنیادین گردد. مطمئن باشیم که اگر زمینه ترویج فرهنگ کتاب‏خوانی را در آموزش و پرورش ایجاد کنیم، دیری نمی‏پاید که جامعه‏ای کتابخوان و توسعه یافته خواهیم داشت و ثمره آن پیشرفت همه‏جانبه کشور خواهد بود.

هدیه فرهنگی

بدون شک پدر و مادر نقش مهمی در ترویج فرهنگ کتاب‏خوانی در خانواده دارند. آنان برای این‏که حس کتاب‏خوانی را در فرزندانشان تقویت نمایند، می‏توانند از کتاب به عنوان اهرمی برای تشویق استفاده نمایند.
بسیار مناسب خواهد بود که کتاب را به عنوان هدیه‏ای معنوی در لابه‏لای دیگر هدایا فراموش ننماییم و با این عمل قدمی بسیار مهم در اعتلای فرهنگ کتاب‏خوانیِ فرزندانمان برداریم.
منبع: ماهنامه گلبرگ
شنبه 25/8/1392 - 18:48
آموزش و تحقيقات
کتاب و کتابخوانی از نگاه رهبر معظم انقلاب اسلامی
کتاب و کتابخوانی از نگاه رهبر معظم انقلاب اسلامی

از آنجا كه تغییرات اساسی و بنیادین در هر جامعه، وابستگی كامل به همۀ نهادهای فكری و فرهنگی آن جامعه دارد، و نیز به دلیل اهمیت كارآیی و شدت تأثیرگذاری‌ای كه در مسائل فرهنگی مشهود است، می‌توان به این درك و دریافت رسید كه رهبران خردمند و جوامع‌ِ خواهان پیشرفت و اعتلاء، همواره باید نگران اوضاع فرهنگی خود باشند؛ چه آنكه هر تحول و جهش مطلوبی، در پرتو رشد فرهنگی حاصل می‌شود و به بار می‌نشیند.
خوشبختانه برخورداری فرهنگ ارزشمند ما از ریشه‌های قوی و مانا، نگرشها و پویشهای فرهنگی ما را قدرت و استحكام فزاینده‌ای می‌بخشد؛ زیرا ما با فرهنگی رشد كرده‌ایم كه تمامی جلوه‌های افتخارآفرین‍َش، نمودهای راستین فرهنگی‌اند. نخستین جلوۀ باشكوه چنین ارزشی را می‌توان در ابتدای برنامه‌های پیامبر عظیم‌الشأن اسلام یافت، كه رسالتش را با فرمان‌ِ «خواندن» از سوی خداوند آغاز می‌كند و پی می‌گیرد. در همین فرهنگ مقدس است كه خداوند یگانه، به قلم و حرمت آن سوگند یاد می‌كند و معجزۀ جاودانۀ آخرین سفیر الهی را یك كتاب آسمانی تشكیل می‌دهد.
این نشانه‌های روشن، به افزودۀ پیشینۀ پ‍ُربار فرهنگی ما، یعنی شمار كتابها و كتاب‌خانه‌ها و كتاب‌نگاران، و ظهور و وجود بزرگان و نام‌آوران و اهالی دانش و اندیشه و بینش در عرصۀ شكوفایی تمدن و گسترش فرهنگ مطلوب، ما را متقاعد می‌سازد كه «كتاب» را یكی از برترین، زیباترین و مهم‌ترین تجلیات فرهنگی بدانیم و آن را از گران‌سنگ‌ترین پدیده‌ها و میراث بشری به شمار آوریم.
كتاب، حتی در روزگار پیشرفتهای چشمگیر بشر در عرصه‌های دانش و نوآوری و فرهنگ، نه تنها اهمیت خود را از دست ننهاده، كه ابعاد گسترده‌تر و تازه‌تر و جلوه‌هایی پایدارتر یافته است. بی‌گمان، آنان كه گامهای بلندی در وادی پیشرفتهای گوناگون برداشته‌اند، هرگز با كتاب و كتابخوانی بیگانه نبوده‌اند و یا اقبالی اندك بدان نداشته‌اند؛ بلكه مطالعه را به عنوان یك عنصر اصلی و ضروری در زندگی خود دانسته‌اند.
كتاب باید والاترین جایگاه را در گستره‌های فردی و اجتماعی دارا باشد؛ حال آنكه سوگمندانه و به دلایلی گوناگون، اكنون كتاب از چنین موقعیتی به شایستگی در جامعۀ ما برخوردار نیست و هنوز مطالعه به عنوان یك نیاز دایمی برای همگان مطرح نمی‌باشد. این مسئله، با توجه به چنان پیشینۀ درخشان و درك ضرورتها و نیازهای این زمان، درخور تأمل فراوان است و بازنگری آن باید از اولویتهای زندگانی ما باشد.
عنایت به این مهم، به‌ویژه با اهتمام و تأكیدی كه مقام معظم رهبری به طور مداوم در زمینۀ رشد و گسترش فرهنگ كتاب و كتابخوانی در جامعه دارند، از یك‌سو، و به مناسبت هفته کتاب و کتابخوانی ، باعث فراهم آمدن این مجموعه (حاوی گوشه هایی از نگرش رهبر معظّم انقلاب اسلامی به موضوع کتاب و کتابخوانی) شد . امید است كه تدوین این مجموعه، دست‌مایۀ اندیشیدن‌ِ هر چه بیشتر به اهمیت موضوع شود و شور و رغبت به مطالعه را در دلهای همگان برانگیزاند و به زدودن گرد فراموشی یا غفلت از چهرۀ كتاب و كتابخوانی مدد برساند؛ چندان كه كتاب هماره بر چكاد اندیشه‌ها و دلها بدرخشد و پیوسته بر ستیغ زندگانی در تجلی و نورافشانی بماند.
(مجموعه کامل را می توانید از کتاب «کتاب و کتاب خوانی در آیینه رهنمودهای مقام معظم رهبری» منتشره توسّط دفتر نشر فرهنگ اسلامی ،مطالعه نمایید.)

تولید و نشر كتاب

تولید و نشر كتاب را به تعبیری می‌توان یكی از نمودهای مهم رشد فرهنگی یك جامعه دانست. این عرصه، آن‌چنان والا و ارجمند است كه هر چه در بیان ضرورت و اهمیت آن سخن گفته شود، بسنده نخواهد بود. هم از این روی، مسئولیت آنان كه بدین مهم می‌پردازند، نیز، هم بسیار است و هم حساس. رهپویان این وادی فراخ و فخیم، می‌باید پیوسته چشم‌انداز كار سترگ خود را پیش چشم داشته باشند و با هوشمندی، دقت و ظرافت كامل، و نیز با درك نیازهای فرد و جامعه، بذل توجه به گروههای مخاطب خویش، مبادرت به تولید و نشر آثار نمایند.
بدیهی است كه شناخت شرایط و موقعیتهای زمانی و مكانی و حتی توجه به رویدادهای جهانی، می‌تواند به ثمربخش شدن هر چه بیشتر نتایج كار مدد برساند. گام نهادن در چنین گسترۀ عظیمی، به نوآوری، خلاقیت و عرضۀ هنری آثار ماندگار نیازمند است؛ همچنان كه در سنگر تولید و انتشار، به عنوان خط مقدم جبهۀ فرهنگ، شركت در جهادی تدافعی، به منظور مقابله با حمله‌های پی‌درپی فرهنگی دشمنان، یك ضرورت محسوس و غیر قابل انكار است.
در واقع، رزمندگان این جبهه، باید به طور همزمان در دو سنگر و خاكریز شركت جسته و با هوشمندی دست به ایثار بزنند: سنگر پاسداری از ارزشها و رفع نیازهای داخلی، و خاكریز صف‌آرایی در برابر تهاجم دشمنان و رد شبهات و القائات بیگانگان. البته پویایی، پیوسته‌كاری و سخت‌كوشی این گروه، در گرو حمایتهای شایستۀ مسئولان بخشهای فرهنگی كشور است.

ضرورت آنی، نیاز هماره

گرچه اكنون كتابهای فراوانی با عناوین و موضوعات گوناگون انتشار می‌یابد، اما هنوز در بسیاری از زمینه‌ها كمبود آثار برجسته یا قابل قبول، به روشنی محسوس است. رفع چنین نقیصه‌ای برای جامعۀ پویای ما، یك ضرورت گویاست؛ به گونه‌ای كه انتشار كتاب در همۀ موضوعات را بایستی یك ضرورت آنی و یك نیاز همیشگی دانست:
من می‌خواهم از متفكران كشورمان خواهش بكنم كه به مسئله ارائه و تولید كتاب خوب و لازم برای مردم، به چشم یك نیاز فوری جامعه و كشورشان نگاه كنند. اگرچه به بحمد الله ما كتاب خوب در جامعه‌مان داریم، لیكن جای خالی و كمبود هم بسیار داریم. خیلی از كتابها را ما نداریم. خیلی از موضوعات هست كه دربارۀ آنها چیزی نداریم، یا چیز قابل عرضه‌ای نداریم. در حالی كه دیگران در كشورهای دیگر در زمینۀ موضوعات گوناگون، گاهی دهها هزار عنوان كتاب و تألیف دارند، اما دربارۀ همان موضوعات، تعداد كتابهایمان انگشت‌شمار است! ...حتی در موضوعاتی كه ما در آنها سابقه و خبرگی و زمینه‌های زیاد آگاهی و دانش را هم داریم، تعداد كتابهایمان اندك است. حقیقتاً در زمینۀ ارائه موضوعات لازم، كار شایسته‌ای در گذشته نكرده‌ایم. كتاب را به صورت یك چیز لوكس و تشریفاتی و مخصوص یك عدۀ خاص نگریستیم؛ نه به صورت یك وسیلۀ لازم برای همۀ مردم.
مقام معظم رهبری پس از بیان این مسئلۀ مهم، بر تلاش گسترده به منظور رفع این نقیصه تأكید می‌كنند:
ما باید این نقیصه را جبران كنیم؛ هم به عهدۀ مؤلفان و محققان و نویسندگان و هنرمندان تكلیف سنگینی در این زمینه بار هست، و هم به عهدۀ دست‌اندركاران تهیه و تولید كتاب و نشر و دستگاههایی كه آنها را پشتیبانی می‌كنند.
در حالی كه افراد ناهماهنگ با انقلاب، مجد‌ّانه با تولید و نشر آثار خویش، حجم گسترده‌ای از اندیشه‌هاشان را در گسترۀ جامعه می‌پراكنند، آیا ما خودیها در برابر این غریبه‌ها نباید به تولید انبوهی از كالاهای فرهنگی ـ از جمله كتاب ـ به گونه‌ای سنجیده و گسترده و به طور مستمر بپردازیم؟
آن كسانی كه هماهنگ با انقلاب نیستند، دستشان باز است؛ ترجمه می‌كنند و رمان و نمایشنامه و تاریخ می‌نویسند؛ تحقیق جامعه‌شناسی عرضه می‌كنند ...كه آدم مبهوت می‌ماند از اینكه این همه كتاب دارد عرضه می‌شود. آماری كه ما از عرضۀ كتاب در جمهوری اسلامی داریم، بخش مهمش اینهاست. اینها متعلق به ما نیست؛ اینها غریبه است. بسیاری از كتابها بود كه در رژیم گذشته به خاطر آن گرایشهای چپ و دیگر مسائل، ممنوع الترجمه بود و از چاپ آنها جلوگیری می‌شد؛ ولی الان به بركت آزادی در نظام جمهوری اسلامی، آزادانه ترجمه می‌شود! خیلی خوب، بشود، ما حرفی هم نداریم؛ تا آنجایی كه متعرضانه نباشد، اشكالی ندارد؛ اما در كنارش ما بایستی كتاب بدهیم.

اهمیت تولید كتاب

نقش ارزشمند كتاب و اهمیت تولید كتاب به اندازه‌ای است كه در هر فرصتی باید آن را شایستۀ یادآوری دانست. مقام معظم رهبری ضمن بیان نكته‌ای تاریخی، به این مسئلۀ مهم چنین اشاره می‌كنند:
از ورود ناپلئون به مصر ـ كه یك چاپ‌خانه هم با خودش آورد ـ ببینید استعمارگران چگونه عمل می‌كردند، ما چگونه عمل می‌كنیم. آن روزی كه ناپلئون به مصر آمد، فقط یك سردار جنگی بود؛ امپراتور نبود و هنوز سلطنت و حكومت نداشت. او به عنوان یك نیروی اشغالگر و معارض با انگلیس، در آنجا پایگاه درست كرد و با خودش یك چاپ‌خانه آورد. مسئلۀ چاپ و نوشتن و كتاب، این قدر اهمیت دارد. ناپلئون با خودش چاپ‌خانه وارد مصر كرد... فرانسویها تقریباً دو سال در مصر بودند و در این مدت، دو یا سه مجله منتشر كردند. در حقیقت، روشن‌فكری عربی مصری، از زمان ناپلئون شروع شد.

سرمایه‌گذاریهای فرهنگی

هر چه در زمینۀ رشد فرهنگ و نشر خواندنیهای مفید بیشتر سرمایه‌گذاری شود، و هر چه بودجه و امكانات در این راه به كار گرفته شود، گرچه شاید در آغاز توجیه اقتصادی نداشته باشد و تنها، مصرف‌كنندۀ هزینه‌ها جلوه كند، اما در نهایت، به رشد و اعتلای فرهنگ و به سود افراد جامعه خواهد بود:
در كار فرهنگی نباید مسئلۀ پول و بودجه، یك مشكل عمده به حساب آید؛ به این معنا كه مشكلات و نقایص فرهنگی را در ردیف نیازهای بودجه‌ای و در آخرهای لیست قرار ندهیم؛ بلكه در اولهای لیست ـ اگر نگوییم در ردیف اول ـ قرار بدهیم. اگر درست فكر بكنیم، این به صرفۀ اقتصادی مملكت هم است. یعنی از اینكه بودجه و امكانات بیشتر را به كارهای فرهنگی ـ به‌خصوص فرهنگ آموزشی ـ متوجه كنیم، كشور زیان نخواهد كرد؛ زیرا كه خود این برای آیندۀ كشور تولید امكانات می‌كند.

سیاست‌گذاری در عرصۀ ادب و هنر

به طور كلی در كار تولید و نشر آثار ـ به‌ویژه در زمینه‌های ادبی و هنری ـ یك سیاست‌گذاری اصولی، روشن و مدون، به منظور اعتلای كار، شناخت نقصها و كمبودها و یافتن راهكارهای ارائۀ بهتر آثار، و نیز به منظور كسب آمادگی كامل برای اجرا، ضرورتی انكارناپذیر می‌یابد:
ادبیات و هنر انقلاب، برای رشدش، تعلیماتش، جهت‌گیریهایش، و برای شناخت كمبودها و تدبیری برای پ‍ُر كردن آنها، یك سیاست‌گذاری كلی لازم دارد. بررسی شود كه ما امروز در چه زمینه‌هایی از هنر كمبود داریم؛ كجای ادبیات ما نقص دارد؛ چگونه می‌شود این نقصها را برطرف كرد؛ از چه دستگاهی می‌شود كمك گرفت؛ چه مدیریتهایی باید سر كار باشند. ...بنابراین،، تصمیم‌گیری روی سیاستهای كلی ادبیات و هنر، یكی از كارهاست.

سیاست چاپ و نشر

در زمینۀ چاپ و انتشار كتاب هم طبعاً باید خط مشی مشخص و جهت‌گیریهای سنجیده‌ای وجود داشته باشد. حال آیا سیاست مدو‌ّنی در این زمینه وجود دارد یا نه؟ پاسخ این پرسش را از بیان مقام معظم رهبری می‌خوانیم:
اینكه آیا سیاستی وجود دارد یا نه، این را قاعدتاً باید وزارت ارشاد به شما بگوید و پاسخ دقیق را آنجا به شما خواهند داد. من بعید هم می‌دانم كه هیچ سیاستی نباشد؛ قاعدتاً در این زمینه سیاستها و خط مشیها و جهت‌گیریهایی هست. البته هر چه بگذرد، طبیعتاً بهتر خواهد شد. من حالا كه نگاه می‌كنم، از نوع كتابهایی كه دارد عرضه می‌شود، نوع مطالبۀ مردم و رغبت و تقاضای آنان را حس می‌كنم. من از بعضی از ناشران می‌پرسیدم كه فروشتان چطور است، پاسخهایی كه می‌دادند، برای ما روشن می‌كند كه مردم به چه چیزهایی بیشتر رغبت دارند؛ كه حالا ممكن است بعضی از اینها هدایت شده باشد؛ یعنی دستگاه فرهنگی كشور، مردم را به سمت علاقۀ خاصی و به‌نوعی از كتابها هدایت كرده باشد؛ اما ممكن هم هست كه نه، بدون هدایت آنها باشد و خود مردم خواسته باشند. به هر تقدیر، یك جهت‌گیری كلی نسبتاً مطلوبی مشاهده می‌شود.
ما در زمینۀ كتاب چند تكلیف مهم بر عهده داریم. یك تكلیف این است كه كتاب‌ِ خوب تولید كنیم و در صحنه‌ها و عرصه‌های فكری مختلف، كتاب به وجود بیاوریم؛ ...یعنی كل كشور و طبقۀ اهل فرهنگ كشور چنین تكلیفی دارند.
ما الان در زمینه‌های گوناگون دچار كمبود كتابیم. البته حجم كتاب بالا رفته است، ...ولی باز هم كتاب كیفی كم داریم. منظورم كتاب علمی متخصصان نیست؛ نه، همین كتابهایی را كه عامۀ مردم احتیاج دارند بدانند؛ چه كتابهایی در بخشهای مختلف دینی، از عقاید و تاریخ دین و امثال آن گرفته، چه كتابهای سیاسی و كتابهای مربوط به مسائل اجتماعی و مسائل تاریخی. ما راجع به اینها كتاب سنگین و وزین و متقن ـ كه انسان خاطرجمع باشد این كتاب در اختیار مردم قرار می‌گیرد و سطح فكر را بالا می‌برد ـ كم داریم. بایستی ما اینها را تكثیر كنیم، تا قدرت انتخاب برای مردم به وجود بیاید. ...فرضاً شما وارد كتاب‌فروشی می‌شوید، می‌گویید كه در فلان زمینه ـ مثلاً تاریخ مشروطیت ـ كتاب می‌خواهم. شما را به دو، سه كتاب ارجاع می‌دهند؛ می‌بینید كه یكی از آن كتابها طولانی است، یكی خوش‌قلم نیست، یكی یك مشكل دیگر دارد؛ خوشتان نمی‌آید و رها می‌كنید. ما باید به قدری در این زمینه‌های خاص كتاب داشته باشیم كه هر مراجعه‌كننده‌ای غایت و مطلوب خود را آنجا پیدا كند. باید كتاب كوتاه، بلند، آسان و عمیق داشته باشیم. باید تنوع در موضوعات و تنوع در كتابهای دارای موضوع واحد داشته باشیم؛ البته همه هم متقن و صحیح باشد، كه ما متأسفانه این را نداریم. ذهنها بایستی از این جهت بتوانند خودشان را آن‌چنان كه ممكن است، از این سرچشمه سیراب كنند.
به مسئلۀ هنر و زیبایی خیلی اهمیت بدهید؛ نگویید اهمیتی ندارد. در چاپ، در حروف‌چینی، در صفحه‌بندی، در چگونگی آرایش و نقطه‌گذاری مطالب و تنظیم صفحات و ایجاد فاصله‌های مناسب باید دقت كرد. حتی با انتخاب حروف زیبا، شما می‌توانید تأثیر بیشتری برای مطلب و فكر خودتان تدارك ببینید.
در فراهم آوردن آثار، باید دو نیاز یا دو جنبۀ مهم را در كشور ما در نظر گرفت. ...یكی عبارت است از شناسایی نیاز فعلی... كشور و جامعه در بخشهای مختلف و تأمین آن، و دوم كمك به پیشرفت دانش در سطح جهان و آوردن ارمغانهای نو و هدیه كردن آن به بشریت؛ هر دو با هم باید مورد توجه قرار بگیرد.
اگر ما فقط غرق در نیازها شدیم و محققان و مؤلفان دانشمند و انسانها و مغزهای كارآمد ما از نوآوری غفلت كردند، عقب خواهیم ماند. البته به بشریت لطمه می‌خورد، چون جزئی از بشریت هستیم؛ اما به ما هم لطمه خواهد خورد و پیام ما هم ناگفته خواهد ماند.
تولید كتاب خوب، در واقع گام مؤثری برای ترغیب مردم به مطالعه است. در این زمینه، هم باید از «هنر» بهره گرفت و هم از «هنرمندان و نویسندگان»، تا امكان ارائۀ كتاب به برترین شكل و شیوۀ ممكن و با بهترین كیفیت و محتوا فراهم آید و در نتیجه، كتاب و مطالعه جایگاه واقعی خود را در جامعه بیابد:
نفس عرضۀ كتاب، نفس كشاندن مردم به میدان مطالعۀ كتاب، كار مفیدی است. كوشش كنید كه... بیشتر به كیفیت پرداخته بشود. ...ارائۀ نوع كتاب، ...موضوعاتی كه ارائه می‌شود، همه‌اش مؤثر است. ...بایستی بهترین كارها را از لحاظ نحوۀ ارائه، هنر و قالب انتخاب كرد؛ وال‍ّا اگر شما به وجود محتوا و به قالب اهمیت ندادید، فرهنگ مملكت زیان خواهد دید.
...جوانان هنرمند را دعوت كنید، دستشان را بگیرید و بگویید شما خودتان ببینید چه كار می‌توانید بكنید. بیایند طرحهایتان را ببینند و بگویند ما چه كم داریم.

گسترش شمارگان نشر

بی‌گمان كتابخوانی به عنوان یك پدیدۀ عظیم و سنت فرهنگی رو به رشد و رایج، باید چنان گسترش شتابناكی بیابد كه منجر به افزایش رو به تزاید‌ِ شمارگان نشر كتاب شود:
تكلیف بعدی این است كه كتابخوانی به عنوان یك سنت رایج دربیاید و همه در كشور كتابخوان بشوند... و كتاب به یك عده از افراد جامعه اختصاص پیدا نكند. ...بعضی از ناشران به من می‌گفتند كه ما تشكر می‌كنیم از اینكه می‌بینیم فرهنگ كتابخوانی توسعه پیدا كرده است و مردم به كتاب تمایل بیشتری نشان می‌دهند. ...البته اگر ما به آن حدی برسیم كه مورد نظر من است، آن وقت بایستی تعداد كتابهایی كه هر بار چاپ می‌شود، از دو هزار و پنج هزار و ده هزار، به دویست هزار و سیصد هزار برسد؛ یعنی این‌گونه بایستی كتاب در جامعه پخش بشود. ...از این شصت میلیون جمعیتی كه امروز هستیم، تعداد كثیری هستند كه اینها اهل كتاب‌اند، اهل سوادند و بیشتر هم خواهند شد؛ رو به تزاید است. اگر همه كتابخوان بشوند، ما بایستی كتاب زیادی در دسترس اینها داشته باشیم.
منبع: سایت باشگاه اندیشه
شنبه 25/8/1392 - 18:47
آموزش و تحقيقات
علامه طباطبایی (رحمت الله علیه )از نگاه بزرگان
علامه طباطبایی (ره) از نگاه بزرگان

امام خمینی (ره)

« آقای طباطبایی مرد بزرگی است و حفظ ایشان با این مقام علمی لازم است.» همچنین ایشان دراوایل انقلاب خطاب به علامه طباطبایی فرموده بودند:
« همجواری شما برای ما مغتنم است. »

آیت الله خامنه ای

« او مجموعه ای از معارف و فرهنگ اسلام بود؛ فقیه بود؛ حکیم بود؛ آگاه از اندوخته های فلسفی شرق و غرب بود؛ مفسر قرآن بود؛ از علوم اسلامی، یعنی علومی که از اسلام نشأت گرفته یا از آن تغذیه کرده است، مطلع بود: از اصول، از کلام، ادبیات، از نجوم و هیئت و ریاضیات و از برخی علوم بی نام و نشان دیگر.
(علامه طباطبائی در علوم رمل و جفر و اعداد و حساب و جمل و ابجد مهارت عجیبی داشت و با برخی از این علوم بسیار مأنوس بود. )
شخصیت او در لابه لای این دانستنی های بسیار، به کمک ریاضتی مداوم و درازمدت پرورده، صیقل یافته و پرداخته شده بود. از کسانی بود که تنها مکتب جامعی چون اسلام می تواند امثال او را در دامان پربرکت خویش پرورش دهد. چهره معنوی او، سیمای پرصلابت مردی بود که ایمانی استوار و عرفانی راستین را با دانشی گسترده و عمیق توام ساخته و با آمیزه شگفت وجود خویش، ثابت کرده بود که اسلام می تواند سوز درون دلسوختگان شیفته را با عقل راسخ فرزانگان فرهیخته یکجا گرد آورد.
او تلاش و جهاد بی انتها و خاموش نشدنی خود را هم به این معجون الهی درآمیخته بود. در یکی از حساس ترین دوران های حیات اسلام و تشیع، جانانه به دفاع از حریم معنویت اسلامی و حکمت و معرفت الهی برخاسته و مفاهیم زیبای اجتماعی اسلام را از آیات کلام الهی استخراج کرده و به عرضه کامل و جامع اسلام پرداخته بود.
او که در سفره متاع ارزنده حوزه علمیه قم در شمار درخشنده ترین گوهرها بود و به آن مدرسه اسلامی پربرکت ارزش می بخشید تنها به آن حوزه محدود نشده بود و به تدریج در همه حوزه های علمی و در هم محافل اسلامی و در سطح وسیع جامعه، حضور خود را مجسم تر و برجسته تر می ساخت، معارفی که از زبان و قلم او بر صفحه دل ها و کاغذها نقش بسته بود از صدها و هزارها زبان و با صدها و هزارها بیان در همه جا منتشر می گشت و به همه کس علم و معرفت می آموخت...
...این چشمه جوشان و فیاض دانش و عرفان و تقوای اسلامی، در راه تعلیم و تربیت شاگردانی که هر یک در عالم اسلام دانشمندی برجسته اند، توفیقی کم مانند داشته است... »

استاد مطهری ( ره)

« این مرد واقعاً یکی از خدمتگزاران بسیار بزرگ اسلام است، او به راستی مجموعه تقوا و معنویت است، در تهذیب نفس مقامات بسیار عالی طی کرده... کتاب تفسیر المیزان ایشان یکی از بهترین تفاسیری است که برای قرآن مجید نوشته شده است... من می توانم ادعا کنم که بهترین تفسیری است که در میان شیعه و سنی از صدر اسلام تا امروز نوشته شده است...
تفسیرالمیزان همه اش با فکر نوشته نشد، من معتقدم که بسیاری از این مطالب از الهامات غیبی است، کمتر مشکلی در مسائل اسلامی و دینی برایم پیش آمده که کلید حل آن را در تفسیر المیزان پیدا نکرده باشم. »

آیت الله جوادی آملی

« ..اگر استاد علامه طباطبایی را فارابی عصر بنامیم سخنی به گزاف نگفته ایم ... شهید مطهری ( با آن همه علم و فضیلت ) در مقابل علامه، به سان قطره ای بود در برابر دریا! »

آیت الله حسن زاده آملی

« به محضر مبارک جناب آیت الله حاج شیخ محمد تقی آملی ـ رضوان الله تعالی علیه ـ مشرف شدم که سخن از علامه طباطبایی، به میان آوردم. مرحوم آقای آملی به من فرمودند:
« آقا، اگر کسی باید در تحت تصرف و تعلیم کاملی به جایی برسد و قدمی بردارد، من برای شما بهتر از جناب آقای طباطبایی، کسی را نمی شناسم...»
ایشان [علامه طباطبایی] از اولیاءالله بودند، همواره در حضور، در مراقبت، در توجه بودند...
علامه طباطبایی بدون گزاف و بدون اغراق در فن اصول و فقه هر دو مجتهد بود. »

آیت الله جعفر سبحانی

« از نظر علمی و فرهنگی نباید مرحوم علامه طباطبایی را یک فرد به حساب بیاوریم؛ چرا که ایشان به تنهایی خود یک امت بود... از نظر اشاعه فرهنگ اسلامی و تحکیم آن در عصر کار امتی را انجام داد. »

آیت الله ابراهیم امینی

« علامه طباطبایی از آن شخصیت هایی است که در تمام رشته های علمی، فلسفی و اسلامی تخصص و تبحر داشته، شخصیت کم نظیری در میان علمای اسلامی است.
علامه طباطبایی، تنها یک دانشمند نبود بلکه یک عالم ربانی و مهذّب و یک انسان کامل، با تقوا و با فضیلت بود. »

آیت الله خویی (ره )

« او[علامه طباطبایی] یک مغز متفکر و انسان فوق العاده قوی و نیرومندی است. ...علامه طباطبایی، خویشتن را قربانی قرآن نمود. »

علامه طهرانی (ره)

« تفسیر المیزان به قدری جالب است و به اندازه ای زیبا و دلنشین است که می توان به عنوان سند عقاید اسلام و شیعه به دنیا معرفی کرد...»

استاد موسوی همدانی

« هیچ به یاد ندارم در طول بیست و چند سال معاشرتم با علامه طباطبایی برای طلبه ای که وارد می شد؛ تمام قامت بلند نشوند و نیز مراقبتی که ایشان از زبان خود داشتند. »

آیت الله بهجت

آیت الله بهجت فرزند خود را برای پیمودن راه معرفت به مرحوم علامه ارجاع دادند.

آیت الله سید محمد هادی میلانی (ره)

آیت الله سید محمد هادی میلانی با این که خود مدتی در نجف سمت استادی علامه طباطبائی را داشت، اما درباره ایشان می فرمود:
« اگر کسی علمیت و پایه دانش علامه طباطبائی را داشت، ادعاهای چنان و چنان می کرد، اما ایشان دم نمی زند. »
همچنین می فرمود:
« در عالم تشیّع، کسی به جامعیت آیت الله طباطبائی، یا بی نظیر است یا کم نظیر. »
و گاهی می فرمود:
« علامه طباطبائی علومی دارد که ما نداریم. » و منظورش از آن علوم، علوم باطنی و غیبی بود.
مرحوم علامه تابستان ها به مشهد مشرف می شد و آیت الله میلانی در آن زمان به ایشان خطاب می کرد:
« لذت و خوشی من، تنها همین حضرت امام رضا علیه السلام و حضور شما در مشهد است. »
باز می فرمود: « شما که در مشهد باشید، من معنای حیات را می فهمم. »

سید هاشم حداد (ره)

زمانی که عارف بزرگ، مرحوم سید هاشم حداد، به ایران و قم آمدند، میل خویش را برای دیدار علامه: « به حد کمال رسیده » وصف کردند و راضی نشدند استاد طباطبائی به دیدن ایشان بیاید، بلکه خود به منزل علامه رفتند و ساعتی در حضور هم نشستند.

آیت الله علی اکبر مرندی

عارف ناشناخته، آیت الله علی اکبر مرندی ـ که خود از شاگردان آیت الله قاضی بود ـ نیز جویندگان راه هدایت را به مرحوم علامه ارجاع می داد، و گاهی می فرمود:
« خداوند متعال، لطف بزرگی به من کرد که دو هم حجره خوب نصیب من کرد. »
و منظورش از دو هم حجره، علامه طباطبائی و برادرش آیت الله الهی طباطبائی بود؛ و درباره آن زمان می گفت: « با آقایان طباطبائی ها، چهارشنبه جلسه داشتیم؛ چه جلساتی بود! چه سخنان لطیف و ظریفی آن جا مطرح می شد. »
یک بار آیت الله مرندی برای معالجه به تهران مسافرت کرد و از آن جا به قم و زیارت حضرت فاطمه معصومه علیها السلام هم مشرف شد. سپس به فرزندش ـ که همراهش بود ـ فرمود: « مرا به خانه علامه ببرید. »
در خانه علامه را که زدند، شخصی آمد و در را باز کرد. مرحوم آیت الله مرندی پرسید: « علامه تشریف دارند؟ » او پاسخ مثبت داد و سپس آیت الله مرندی فرمود. « به علامه اطلاع دهید که علی اکبر مرندی دم در است. »
در این هنگام، علامه سراسیمه، با آن رعشه ای که دستشان داشت، تشریف آورده و گفتند: « آقا علی اکبر مرندی تویی؟! خودتی؟! » آن گاه روبوسی و مصافحه کردند و همان دم در گریستند. سپس چند ساعت با هم خلوت کردند.

آیت الله علی معصومی ( مشهور به آخوند همدانی)

فقیه عارف، آیت الله علی معصومی ( مشهور به آخوند همدانی) می فرمود:
« من مردی بی هواتر از این مرد ( علامه طباطبائی ) ندیدم. »
و نیز می فرمود: « ما همواره علامه طباطبائی را در سکوت می دیدیم تا آن که شبی در خارج شهر مقدس مشهد، در محلی که همواره آیت الله میلانی و عده ای دیگر با علامه طباطبائی بودیم. به مناسبت، مسأله ای پیش آمد و آیت الله طباطبائی دو ساعت تمام بیاناتی فرمودند و به طور مفصل نکاتی گفتند. »
پس از پایان سخنانشان، عرض کردم:
« من در اعمال ـ به ظاهر ـ شب جمعه خوانده بودم که هر کس فلان عمل را انجام دهد، خداوند به وی گنجی عنایت می فرماید یا از مال یا از علم. من چون مال نمی خواستم، آن عمل را به جا آوردم تا خداوند گنج علم را نصیب من گرداند. لله الحمد والشکر، امشب به آن مراد رسیدم و گنج علم را پیدا کردم. »

آیت الله محمدی گیلانی

« این مرد عظیم والا همت [علامه طباطبایی] که زیر این چرخ کبود ز هر چه رنگ تعلق پذیر آزاد بود، همچون صالحان اسلاف خویش در فنون گوناگون معقول و منقول صاحب نظر و مبتکر بود. »

بهاء الدین خرمشاهی

« المیزان [علامه طباطبایی] مهمترین و جامع ترین تفسیر شیعه پس از مجمع البیان طبرسی در قرون جدید است. »

محمد جواد مغنیه، نویسنده معروف لبنان

«... از وقتی که المیزان بدست من رسیده است، کتابخانه من تعطیل شده و پیوسته روی میز مطالعه من کتاب المیزان [علامه طباطبایی] قرار دارد. »
منبع:www.salehin.com

شنبه 25/8/1392 - 18:46
آموزش و تحقيقات
اخلاق اجتماعی علامه سید محمد حسین طباطبایی(رحمت الله علیه)
اخلاق اجتماعی علامه طباطبایی (ره)

تکریم میهمان

در حدیث است که:
« أفضل الحسنات تکرمة الجلساء: برترین نیکی ها گرامی داشتن همنشینان است. »
یکی از شاگردان علامه نقل کردند که ، بارها اتفاق افتاد که وقتی به محضرش رسیدم، ایشان شخصاً برایم چای آوردند و این برای من خیلی سنگین بود و هر چه اصرار کردم که ایشان این کار را انجام ندهند، نمی پذیرفتند و چون اکثر اوقات کسی در منزل نبود و اگر هم کسی در منزل بود یک نفر بود که برای انجام کارها بیرون می رفت و لذا ایشان تنها می ماند و شخصاً اقدام به پذیرایی از میهمان می کرد، در هر حدی که میهمان بود.
از هیچ کس حتی فرزندان خود برای پذیرایی و خدمت از میهمان کمک نمی گرفت.
هنگامی که درب خانه را می زدند برایش بیگانه و آشنا یا یک یا صد نفر تفاوت نداشت، خودش معمولاً بلند می شد و در را باز می کرد و با روی خوش از مراجعین استقبال می کرد.

ترحم و عاطفه زایدالوصف

علامه طباطبایی نسبت به افراد خانه و خدمتکاران بسیار باعاطفه بود و هرگز برای کار شخصی به کسی مراجعه نمی کرد.
بسیار حالات عاطفی داشت و از ناراحتی دیگران سخت متأثر می شد، ولی در مشکلات و ناراحتی های خود این گونه نبود و آرام و صبور با دشواری ها و ناراحتی ها برخورد می کرد.
از رفتارهای غلط و اهانت ها و بی احترامی های دیگران هرگز کینه به دل نمی گرفت و عقیده داشت بنده ی خدا نباید کینه توز باشد. وقتی دوستانشان می گفتند، چرا در جواب کسانی که اسائه ی ادب می کنند و یاوه گو هستند، هیچ حرفی نمی زنید؟
ایشان می گفتند:
« اشکالی ندارد، آدم نباید این چیزها را به دل بگیرد! »
حتی در ناراحتی ها هم تبسم از لبانش جدا نمی شد و در واقع از این لحاظ وارث انبیا علیهم السلام بود.
یک روز شخصی قرآنی به علامه داد و از ایشان خواست که بالای همه صفحات آن خوب و بد نوشته شود تا بتواند با آن استخاره کند و علامه هم پذیرفت.
آیت الله قدوسی به علامه اعتراض کرد که « حیف نیست وقت شما صرف این کار بشود؟!» علامه لبخندی زده و فرمود: « نخواستم ردش کنم! »
و کار آن بنده خدا را انجام داد.
همسایه ایشان، نقل می کرد:
یک روز صبح به دنبال ما فرستاد با اینکه برای کار شخصی به کسی مراجعه نمی کرد. رفتیم دیدیم که بسیار ناراحت است و نمی توانست مطالعه کند.
... معلوم شد که گربه ای در چاه حیاط خلوت خانه اش افتاده است و با آنکه مرتب برای آن غذا و گوشت می ریخت ولی بسیار ناراحت بود که چرا ما باید غفلت کنیم و سر چاه را باز بگذاریم تا حیوانک در آن بیفتد.
سپس دستور داد که مقنّی بیاورند و در چاه را بکنند و گربه را بیرون بیاورند. طبق نقل فرزندش، این کار حدود 1500 تومان در آن روز برایش خرج برداشته بود. ولی خوشحال بود که برای نجات حیوانی اقدام کرده است.
همسر علامه گفته بود ما در منزل حق نداشتیم برای از بین بردن مورچه یا سوسک و مانند آن سمپاشی کنیم. چون علامه معتقد بود:
« اینها جان دارند و ما حق نداریم آنها را بی جان کنیم، باید بکوشیم منزل را نظافت کنیم تا اینها پیدا نشوند. »
- آیت الله جوادی می فرماید:
علامه طباطبائی ـ رضوان الله علیه ـ عاطفی بودند ... می فرمودند:
« ما مرغ خانگی را نمی کشیم؛ باید آن قدر بماند تا بمیرد! »
آیت الله ابراهیم امینی در خاطره ای چنین بیان می کند:
« یادم هست ایشان به حرم حضرت معصومه علیها السلام مشرف می شد، من همین نزدیکی های چهار راه صفائیه (فلکه شهدا) به ایشان رسیدم و همراهشان شروع کردم به حرکت کردن، ایشان مشغول حرکت بود و می رفت و در بین راه یکی دو جا اتفاق افتاد که پوست موزی یادم نیست یا پرتغال وسط پیاده رو افتاده بود، ایشان با کفش خودش یا با عصا این را کنار زد و انداخت توی جوی... »

مروت و مردانگی

جوانمردی انسان های وارسته در زمان مواجهه شان با فروافتادگان امروز و اجهاف کنندگان دیروز، به بهترین نحو خود را نشان می دهد.
آیت الله امینی می گوید:
« یکی از ناشران که کتاب های علامه را چاپ می کرد با ایشان رفتار خوبی نداشت، رفته رفته وضع و برنامه کاری وی به هم خورد و به حالت ورشکست درآمد، یکی از دوستان به علامه گفت که آقا ایشان تا حالا با شما این طور رفتار کرده، این کتاب را بدهید یک کس دیگری چاپ کند، ایشان فرمود که:
« این آقا الان خیلی غرق شده و من حاضر نیستم در این زمان، یک لگدی به او بزنم! »

حلم و صبر

اعصاب مرحوم علامه بسیار آسیب دیده بود و ضعیف شده بود، با اینحال با کسی تندی نمی کرد.
اگر کسی در خواندن [فهمیدن] مشکلی داشت با صبر و حوصله نگاه می کرد؛ گوش می داد و بعد از تمام شدن سخنش، جواب می داد. اگر شاگردی حرف بی ربطی می گفت، خیلی که اوقاتش تلخ می شد، می گفت « سبحان الله العلیّ العظیم ».
آیت الله ناصر مکارم شیرازی، «حلم» علامه را اینچنین بیان می کنند:
« مردی بود بسیار متواضع، فوق العاده مهربان، من یادم نمی آید، یک بار در درس عصبانی شده باشد و یک بار از گل نازک تر به یکی از شاگردانش گفته باشد، و اگر خشن هم می گفت، شاگردان عاشقش به جان می خریدند، ولی از گل نازک تر هم نمی گفتند! »

شرح صدر و انتقاد پذیری

در تفسیری که روزها در مسجد می فرمودند از همان آغاز سوره شروع می کردند و وقتی می خواستند آیه ای را معنا کنند از آیات دیگر کمک می گرفتند و تأکیدشان بر این بود که وقتی ما می توانیم با ضرس قاطع بگوییم قرآن چنین می گوید، که حداقل بر اول و آخر آن محیط باشیم ولو یک احاطه سطحی داشته باشیم.
در مورد روایات اصرارشان بر این بود که همه این علوم زمینه ای است برای شرح صدر نه باریست که انسان بر دوش خود حمل می کند که بر دوش قرآن بنهد.
در واقع دانش حدیث و علوم دیگر باید این زمینه را فراهم کند که ما با آمادگی بیشتری به خدمت قرآن بروم و با قلب باز از این اقیانوس بیکران بهره گیریم.
آیت الله جوادی آملی یکی از شاگردان برجسته ایشان دراین باره از قول علامه می فرماید:
« سالی تابستان را در « درکه» اطراف تهران بسر می بردم و در آن سالها افکار کمونیستی و ماتریالیستی رایج بود، یکی از صاحب نظران افکار مادی میل پیدا کرد که با علامه طباطبایی به بحث آزاد بنشیند، به حضور ایشان رفت. در همان ییلاقی که در تابستان برای تعطیلات تابستان می گذراندند، می فرمودند:
« وقتی که این صاحب نظر آمد از صبح شروع کرد تا پایان روز و بحث به درازا کشید و شاید قریب هشت ساعت ادامه پیدا کرد و من از راه برهان صدیقین با این فرد به سخن نشستم. »
بعداً این صاحب نظر مادیگرا در یکی از خیابانهای تهران یکی از همفکران خود را دید و آن همفکرش از او پرسید: تو در دیدار و در مناظره و گفتگو با آقای طباطبایی به کجا رسیدی؟ گفت آقای طباطبایی مرا موحد کرد.
… یک کمونیست را الهی کرد و یک مارکسیست را موحد کرد. حرف توهین آمیز هر کافری را می شنید و نمی رنجید و پرخاش نمی کرد.
استاد فاطمی نیا نقل می کند:
« یکی از آقایان درباره علامه طباطبائی گفته بود: « آقای طباطبائی خوب است، اما نورانیت ندارد(!) »
شخص ساده ای این نکته را در کاغذی نوشته به مرحوم علامه عرضه کرد. ایشان وقتی این مطلب را خواند، بسیار خندید به گونه ای که شاید در عمرش به آن شکل نخندیده بود.
اهل معرفتی که آن جا شاهد این داستان بود، گفت: « علامه، غریب است و خوش است! »
شخصی به مرحوم علامه عرض کرد:
« شما به جای واژه عرفا بگویید اهل معرفت تا حساسیت برخی برانگیخته نشود.» علامه نگاه خاصی به او کرده و سپس فرمودند:
« کلام بسیار خوب و بجایی گفتی!
خدمت علامه طباطبائی(ره) گفته شد:
« شخصی، ضد المیزان کتابی نوشته است. »
ایشان بدون این که خشمگین شود، فقط دو کلمه فرمود؛ فرمود: « بسیار خوب! »

عفو و گذشت

یکی از شاگردان علامه در این زمینه می گوید:
« استاد بزرگوار علامه طباطبایی (ره) در برخورد با بداندیشان و شیطان صفتان، نیز شیوه ای الهام گرفته از کتاب و سنت داشتند.
به خاطر دارم هنگامی که نابخردی از روی غرض ورزی اقدام جاهلانه ای در جهت تضعیف شخصیت علمی ایشان انجام داده بود و جمعی از علاقمندان اجازه می خواستند که او را توبیخ نمایند؛ با کمال آرامش و متانت این آیه را فرمودند:
« ...لا یحیق المکر السیی إلا باهله: ...این نیرنگها تنها دامان صاحبانش را می گیرد. سوره فاطر آیه 43 »
و طولی نکشید که مصداق این آیه شریفه در حق وی تحقق یافت. این تجربه، درباره چند نفر به صورت گرفتاریها و رسوائیهای عجیبی تکرار شد و این حقیقت عملاً به ثبوت رسید که ناسپاسی نسبت به نعمت وجود مردان الهی و اسائه ادب به علمای ربانی، موجب سلب توفیق و خذلان و رسوایی دنیا و آخرت می شود.
یکی از شاگردان علامه طباطبائی می نویسد:
« برای مرحوم علامه نامه های بسیاری حاوی ناسزا، ناروا، فحش، تهمت و سخنان پوچ می رسید و چون (اغلب یا همه آن ها) بی امضا بود، ما می پنداشتیم که ایشان نامه های بی امضا را مطالعه نمی کنند.
روزی به محضرشان عرض کردم:
شنیده شده که حضرت عالی نامه ها را که باز می کنید، اول به محل امضا نگاه می کنید و نامه های بی امضا را اصلاً نمی خوانید. ایشان با تبسم ملیحی فرمودند:
« همه نامه ها را مطالعه می کنم ... نامه های بی امضا را هم مطالعه می کنم!»
یک بار به علامه گفتند:
« فلان کس از شما انتقاد کرده است. » علامه فرمود:
« من که رسوای جهانم! عیب من یکی ـ دو تا نیست؛ خوب این هم رویش. »
استاد امجد نقل می کنند:
مرحوم استاد، هیچ نامه نام و نشان داری را بی پاسخ نمی گذاشتند. حتی اگر حامل ناسزا به ایشان بود، جوابی کریمانه به آن می دادند.
شخصی که ایشان را با سخنانش آزار می داد و با علامه دشمنی می کرد، در مجامع، مورد احترام استاد بود و استاد به او می فرمود:
« به حرم که می روم، اول برای شما دعا می کنم! »
هیچ کس نمی توانست علامه را خشمگین کند. به طور خلاصه می توان گفت:
« علامه، له شده بود ». [ یعنی دیگر هیچ چیز از ایشان باقی نمانده بود. ]
با آن که تا آن اندازه نسبت به فرصت و وقت حساس بود ( تا حدی که مثلاً پس از نگارش مطالب، نقطه گذاری می کرد تا چند ثانیه وقت کمتری صرف شود)، اما اگر طلبه ای کوچک با ایشان سخن می گفت، تا پایان کلامش گوش می داد و من در عمرم کسی را چنین ندیدم.

تواضع و فروتنی

یکی از صفات بارز مردان باتقوا و خداشناس و مؤمن، تواضع و فروتنی است. از قول یکی از شاگردانشان نقل شده است:
« در مدت 30 سالی که با او بودم، وی نسبت به همه کسانی که علاقه به تحصیل داشتند، فوق العاده علاقمند و نسبت به طلبه ها، آن چنان صمیمی و یک رنگ بود که هر کس می پنداشت، تنها او، دوست خصوصی علامه است.
اگر کلمه ای از دهانش بیرون می آمد که خلاف ادب بود، بیش از حد ناراحت می شدند یا اگر احتمال می داد که در کلامش به کسی جسارت شده است، بسیار ناراحت می شد.
روزی هنگام تدریس اسفار، « عدم» و « ملکه» را توضیح می داد.
مثالی زد و فرمود: « مانند نابینا و بینا » وقتی این مثال را زد، متوجه شد یکی از شاگردان حاضر در درس، نابیناست.
از این که در حضور او چنین مثالی برای عدم و ملکه زده بود، شرمنده و ناراحت شد. سرخ شد و پیشانی خود را مالید تا شاید بر کلام و تدریس مسلط شود. سرانجام چند دقیقه بعد، بر خود مسلط شد و درس را ادامه داد.
آیت الله مصباح نقل می کنند:
« علامه هنگام درس به چشم شاگردان نگاه نمی کرد، بلکه به زمین یا سقف می نگریست و درس می گفت. این از شدت حیای ایشان بود. معمولاً برای مطالعه، کتاب های مورد نیاز خود را عاریه می گرفت.
اخلاق او همه را جذب می کرد و خود را مثل یکی از طلاب می دانست. او هرگز خود را سرآمد دیگران نمی دانست. گاهی ابتکارات مهم علمی و فلسفی خویش را طوری با صفا و ساده بیان می کرد که می پنداشتیم این مطلب در تمام کتب مربوطه هست .
ولی پس از مراجعه، معلوم می شد، فقط کشف و ابتکار خودش بوده است. او هرگز نمی گفت برای این مطلب چنین و چنان زحمت کشیدم یا این ابتکار من است.
او هرگز در برابر پرسشها، حتی اگر ارتباط نداشت، نمی گفت وقت ندارم و هرگز عصبانی و ناراحت نمی شد. و اگر طرف زیاد اصرار می کرد یا حتی در مطلب باطل پافشاری می نمود؛ می فرمودند:
« من بیش از این چیزی نمی دانم. »
از قول آیت الله مصباح نقل می کنند:
وقتی علامه پاسخ پرسشی را نمی دانستند، با صوت بلند و واضح می فرمودند: « نمی دانم » ، اما هنگامی که می خواستند سؤالی را جواب دهند، با صوت آرام سخن می گفتند.
همچنین نقل شده :
شب جمعه ای با ایشان به جلسه ای می رفتیم. در راه چند سؤال از جنابشان کردم؛ فرمودند: « نمی دانم. »
سپس افزودند: « مجهولات ما را باید با علم خداوند مقایسه کرد. » یعنی همان طور که خداوند به همه چیز عالم است و علمش بی نهایت، ما هم علم حقیقی به چیزی نداریم و جهلمان بی پایان است.
از هیچ عالمی به اندازه ایشان « نمی دانم» شنیده نشده ! یک بار با شخص ماجراجویی هفت ساعت بحث کرد تا سرانجام او را محکوم و قانع کرد و آن شخص پس از شهادت به توحید و نبوت، گفت: « و شهادت می دهم که تو، ولیّ خدایی! »
یکی از استادان دانشگاه می گوید:
« زمانی که در دبیرستان درس می خواندم، دبیر ما از رهگذر آشنایی با علامه، گاهی که آیت الله طباطبایی به تهران می آمد، ایشان را به کلاس ما دعوت می کرد ...؛ تا این که بنا شد ما پرسش های خود را از جنابش نوشته، دسته بندی کرده و هنگام تشریف فرمایی شان پاسخ آن ها را بشویم.
ایشان وقتی وارد کلاس شد و صورت سؤال ها را به ایشان دادیم، با این که او در آن مقام بلند علمی بود و ما دانش آموزان دبیرستانی و با سوالاتی سطح پایین، در همان نگاه نخست به برگه، فرمود:
« چه کسی گفته است بنده جواب این همه پرسش را می دانم؟! »
حجت الاسلام تحریری نقل می کنند:
« روزی پس از درس و پیش از تعطیلات یکی از شاگردان به ایشان عرض کرد: « نصیحتی بفرمایید!»
ایشان بسیار منفعل و شرمنده شدند و آثار خجلت در چهره شان ظاهر شد و فرمودند:
« من که هستم که بخواهم نصیحت و موعظه کنم؟! »
استاد فاطمی نیا می گوید:
« روزی دوچرخه سواری شانزده ـ هفده ساله با وسیله خود به علامه برخورد و مرحوم علامه به زمین افتاد و زخمی شد، اما برخاست و زود به سوی آن نوجوان رفته و گفت:
« شما مشکلی نداری؟ دوچرخه ات سالم است؟ ... »
در حالی که آن نوجوان، در پاسخ دلجویی استاد، به ناسزاگویی و سرزنش مشغول بود!
تفسیرالمیزان، کار بزرگی بود که در سر پنجه ی قلم علامه جان گرفت و موجب شگفتی اصحاب اندیشه شد.
اآیت الله سید محمد حسین حسینی تهرانی نقل می کند:
« این حقیر روزی به استاد(علامه طباطبایی) عرض کردم، هنوز این تفسیر شریف جای خود را چنان که باید باز نکرده است و به ارزش واقعی آن پی نبرده اند، اگر این تفسیر در حوزه ها تدریس شود و روی محتویات و مطالب آن بحث و نقد و تجزیه و تحلیل به عمل آید و پیوسته این امر ادامه یابد، پس از دویست سال ارزش آن معلوم خواهد شد!
در دفعه ی دیگری عرض کردم، من که به مطالعه این تفسیر مشغول می شوم، در بعضی از اوقات که آیات را به هم ربط می دهید و زنجیره وار آن ها را با یکدیگر موازنه و از راه تطبیق، معنا را بیرون می کشید، جز آن که بگویم، در آن هنگام الهام الهی آن را بر دست شما جاری ساخته است، تعبیر دیگری ندارم؛ ایشان سری تکان داده و می فرمودند :
« این فقط حسن نظر است، ما کاری نکرده ایم! »
تواضع او در راه رفتن در محافل و مجالس و نشست و برخاست و حتی در لباس پوشیدن، فوق العاده آموزنده و چشم گیر بود.
او علاوه بر اینکه هرگز حاضر نبود که امام جماعت شود ولی در جماعت، شرکت می کرد و در صف جماعت فیضیه حاضر می شد و معمولاً در صف آخر، عبای خودش را روی خاک پهن می کرد و نماز جماعت می خواند. وی ایام تابستان در سالیان درازی که برای زیارت و استفاده از کتابخانه حضرت رضا علیه السلام به مشهد مشرف می شد؛ مقیّد بود به همین سبک در نماز مرحوم آیت الله میلانی شرکت کند.
حجت الاسلام موسوی همدانی مترجم تفسیر المیزان درباره تواضع علامه می گوید:
« از خصوصیات اخلاقی علامه طباطبایی این بود، که هیچگاه با ما در یک اتاق نماز نمی خواند، در وقت نماز، بنده اصرار می کردم که شما باشید تا بنده به شما اقتدا کنم و نماز بخوانم، ایشان لبخندی می زد و به اندرون می رفت.
جالب اینکه معمولاً مثل مردم عادی در صف نانوایی و ... می ایستاد در حالی که امکانات زیادتری برایش فراهم بود.
هنگام خنده ـ گرچه تبسم بود ـ دستشان را مقابل دهانشان می گرفتند و هنگام گریستن بر اهل بیت علیهم السلام می دیدم که دانه های درشت اشک از چشمه چشمشان می جوشید.
علامه طباطبایی همچون بسیاری از علمای بزرگ همواره، تنها راه می رفتند و با دار و دسته و ارادتمندان و شاگردان حرکت نمی کردند و از راه انداختن اصحاب و اطرافیان تنفر داشتند. و این روحیه حاکی از تواضع و فروتنی ایشان بود.
فرزندشان اظهار می کند:
حتی این اواخر که به بیماری قلبی و عصبی دچار شده بود روزی به دنبالش رفتم، برگشت و گفت:
« کجا می روی؟ »
گفتم: مگر به حرم نمی روید؟ فرمود:
« چرا! »
گفتم: می خواهم حرم بروم، فرمود:
« شما که صغیر نیستی خودت حرم برو، لازم نیست با من بیایید! »

پرهیز از بدگویی

حجت الاسلام موسوی همدانی بیان می کند:
« از خصوصیات مرحوم علامه طباطبایی بود که در طی 35 سال ارتباط با ایشان، جز بدگویی از دربار و رژیم طاغوت، هیچ گاه از کسی بدگویی نمی کردند، حجت الاسلام سید احمد فاطمی نقل می کنند که مرحوم علامه هرگاه می خواست از کسی مدح کند، [ در یکی از تعابیر خویش] می فرمود:
« او کسی است که می توان گفت اگر به اروپا برود، سالم باز خواهد گشت. »

همدردی با مسلمانان

از خصوصیات بارز علامه طباطبایی این بود که در همه زمینه های علمی، اسلامی، سیاسی و اجتماعی فردی آگاه و آشنا و صاحب درد بود تا آنجا که وقتی برای برخی افراد حتی دانشمندان و فضلا سؤالی پیش آمد به ایشان متوسل می گردیدند و نظر این حکیم و فیلسوف را به عنوان فردی آگاه و بینا به ارزشهای مکتبی و مسایل سیاسی ـ اجتماعی جهان اسلام جویا می شدند.
در سال 1348 هـ.ش همزمان با حملات وحشیانه ارتش رژیم صهیونیستی به کشورهای عربی و وقوع جنگ شش روزه اعراب و رژیم اشغالگر قدس، علامه طباطبایی به همراه آیت الله سید ابوالفضل موسوی زنجانی و استاد شهید مرتضی مطهری ضمن همدردی با مسلمانان مظلوم فلسطین، با انتشار یک بیانیه از امت مسلمان دعوت نمود تا برای یاری برادران مسلمان و عرب خود کمکهای لازم را جمع آوری کنند، ایشان برای این منظور سه شماره حساب در سه بانک تهران باز کردند که به نام هر سه نفر افتتاح گردیده بود.

پرهیز از مباحثات جدلی

ایشان اهل هوی و هوس و مباحثات جدلی نبود و همواره به سؤالها، بدون خود نمایی پاسخ می داد.
یکی از شاگردان علامه طباطبایی می گوید:
« من در درس خارج فقه و اصول امام خمینی روحی فداه شرکت می کردم و درس فلسفه را خدمت استاد علامه طباطبایی می خواندم و به این هر دو استاد ربانی بسیار علاقمند بودم و عشق می ورزیدم.
آن روزها من در مدرسه حجتیه قم ساکن بودم. در یکی از روزها از این دو استاد دعوت کردم که برای صرف ناهار به حجره تشریف بیاورند. دعوتم را پذیرفتند و به حجره تشریف فرما شدند.
در ضمن من علاقه داشتم که دو استاد ربانی را در بحث های فلسفی به مباحثه دو طرفه وادار کنم. اما در این راه موفق نشدم زیرا هر دو استاد بی هوی و هوس بودند و از مباحثه های جدلی می گریختند. در آن مجلس اگر امام خمینی را مخاطب قرار می دادم و چیزی می پرسیدم، جواب می دادند و علامه طباطبایی سکوت می کردند و خوب گوش می دادند، اگر از علامه طباطبایی سؤال می کردم، جواب می دادند و امام خمینی سکوت می کردند و خوب گوش می دادند.»

رفتار با شاگردان

آیت الله سید حسن مرتضوی لنگرودی می گوید:
« علامه طباطبایی بسیار کم حرف بود و از هیچ کس به بدی یاد نمی کرد، چشمانی نافذ و نگاهی پرمعنا داشت، در عین سادگی و بی آلایشی باابهت و با وقار بود، خجول بود و شرم حضور داشت، وقتی تدریس می کرد نوعاً سرشان پایین بود، هیچ گاه برای تدریس بر فراز منبر نرفت.
شاگردان به صورت حلقه ای می نشستند، ایشان هم بدون اینکه روی پتو و یا تشکی بنشیند، تدریس می کرد. مانع می شد از انداختن پتو و تشک، می فرمود:
« اگر همین مقدار جایم بلند تر از شما باشد نمی توانم حرف بزنم. »
مرحوم علامه طباطبایی در رابطه با شاگردان بسیار مهربان بود و با آنان انس و الفت می گرفت و از احوال آنها که به شهرستانها منتقل شده بودند، جویا می شد. در برخورد با شاگرد، سبک و شیوه خاصی داشتند و اصلاً تحکم فکر و تحمیل نظر در کار نبود، اگر مسئله ای مطرح می شد ایشان نظر خود را می گفتند و بعد می فرمودند این چیزی است که به نظرمان رسیده است، شما خودتان فکر و بررسی کنید و ببنید تا چه اندازه مورد قبول است، و بدین ترتیب به شاگرد میدان تفکر می داد.
در عین حال همواره سعی داشت به هر شاگردی و در هر مجمعی متناسب با درک و استعداد و کشش آنها مطلب القاء کند. »

ایثار و فداکاری

یکی از شاگردان علامه طباطبایی می گویند:
« رساله ای در امامت نوشتم و آن را پیش علامه طباطبایی بردم و گفتم که گه گاهی که از درس و بحث خسته شدید به عنوان یک جلسه استراحت و به تعبیر عامه مردم « زنگ تفریح » این رساله ما را هم نگاه بفرمایید.
ایشان لطف فرمودند و رساله را از اول تا آخر، کلمه کلمه خواندند، تا اینکه پس از مدتی فرمودند که رساله را دیدم و مدتی حدود دو ماه طول کشید تا ایشان رساله را مطالعه کرد. من رفتم که آن رساله را بگیرم به من اعتراض کرد که در فلان جای رساله دعای شخصی در حق خودتان نموده اید.
من در آنجا حدیثی را عنوان کرده و پس از بیان حدیثی و شرح این حدیث، گفتم که بار الها توفیق فهم آیات الهی را به اینجانب مرحمت بفرما. علامه طباطبایی فرمودند:
« چرا این دعای شخصی را فرمودید. چرا در کنار سفره الهی، دیگران را شرکت ندادید؟ »
بعد به من فرمود:
« تا آنجایی که خودم را شناختم، دعای شخصی در حق خودم نکردم. »
در اصول کافی از ائمه اطهار علیهم السلام همین نقل شده است که دعای شخصی نکنید و بندگان خدا را هم در کنار سفره الهی شرکت بدهید.
این تأدیب اخلاقی که حاکی از روحیه ایثار در ایشان بود بسیار در من [ به عنوان شاگرد علامه ] اثر گذاشت. »

امر به معروف و نهی از منکر

یکی از اهل علم می گفت:
« زمانی با مرحوم طباطبائی در درس آیت الله محمد حسین اصفهانی شرکت می کردیم. روزی یکی از شاگردان اشکال بی اساسی را مطرح کرد و همه خندیدند و من هم خنده ام گرفت.
وقتی از کلاس بیرون آمدیم با آقای طباطبائی روبه رو شدم که چهره درهم کشیده بود. مرا که دید فرمود:
« تو چرا خندیدی؟! اگر مطلبی را تو خوب و روان می فهمی باید خدا را شکر کنی نه این که به دیگران بخندی! »
علامه طباطبائی خودشان رفیقی داشتند که از او خواسته بودند هرگاه عیبی از ایشان دید، به ایشان تذکر دهد تا خود را اصلاح کنند. »

صدقه دادن

یکی از ارادتمندان مرحوم علامه می گوید:
« روزی آقا طباطبائی را در مشهد دیدم که از کوچه ای عبور می کرد و به فقیری که روی زمین نشسته بود، برخورد. پولی از جیب درآورده و در کف دست خود گذاشت و پیش آن نیازمند نشست و گفت:
« بردار! » آن فقیر پول را برداشت. پس از آن، علامه دست خود را بوسید و برخاست و رفت.
بنده به ایشان عرض کردم: « این کار شما ـ که فرمودید « پول را بردار» و دست خود را بوسیدید ـ چه دلیلی داشت؟ » فرمود:
« در روایت است که صدقه پیش از آن که در دست فقیر قرار گیرد، در دست خداوند قرار می گیرد. همچنین خدا می فرماید:
« یدالله فوق ایدیهم: دست خداوند بالای دست آنان است. »
پس رسم ادب این است که دست انسان زیر دست خدا قرار گیرد؛ من به فقیر گفتم پول را بردار تا دست خدا ـ که میان دست من و او قرار می گیرد ـ بالاتر از دست من باشد، و هنگامی که در صدقه دادن، ابتدا پول در دست خدا قرار بگیرد، بنابراین دست صدقه دهنده دست خداوند را زیارت کرده است و من، این دست زائر را برای تبرک بوسیدم. »
حضرت امام صادق علیه السلام می فرمایند:
« پدرم (امام باقر علیه السلام) هرگاه چیزی صدقه می داد، آن را در کف {دست} سائل می نهاد و پس از آن، آن صدقه را از وی پس می گرفت و می بوسید و می بوییدش و باز آن را به سائل باز می گرداند. »

پرداخت وام به نیازمندان

فرزند ایشان نقل می کند:
« پدرم از درآمد زمین زراعی که داشت به روستائیانی که نیازمند بودند وام می داد و رسید می گرفت و چنانچه کسی بعد از دوفصل برداشت محصول قادر به پرداخت بدهی خود نبود، آن را بخشیده و قبض را به خودش پس می داد و از طلب خود صرف نظر می کرد.
یکبار چند قبض دست پدرم بود که از این واسطه ها طلبکار بود، آن روز من دیدم قبضها را از جیب خود درآورد، مدتی به آنها نگریست و ناگهان همه را پاره کرد و دور ریخت، در حالی که بیش از حد تصور به پول برای گذراندن معاش عادی احتیاج داشت، من با تعجب پرسیدم: پدر چرا اینکار را کردید؟ نگاهی عمیق به من کرد و گفت:
« پسرم اگر داشتند، می آوردند و می دادند، خدا را خوش نمی آید که، من بدانم آنها دستشان خالی است و معهذا آنها را تحت فشار قرار دهم و ابراز طلبکاری کنم. »

روحیه نیاز سنجی

حجت الاسلام استادی می گوید:
« مرحوم علامه همیشه در طول زندگی علمی اش دقت داشتند که به نیازها پاسخ دهند.
این که مرحوم شهید مطهری فرمود: هر کاری علمی که انجام داده ام، در پاسخ یک نیاز اجتماعی بوده است؛ می توانم ادعا کنم که این روحیه و روش را از استادش علامه طباطبایی اخذ کرده است. »

دفاع از وطن

حضور سربازان روسی در سال 1320، در آذربایجان، ناامنی را افزایش داده بود و مرحوم علامه نیز به ناچار یک قبضه تفنگ و یک قبضه سلاح کمری تهیه کردند و اغلب روزها فرزند خود، سید عبدالباقی را همراه خودشان به بیرون از روستا برده و آموزش تیراندازی و نشانه زنی می دادند.
در سال 1321 ـ زمانی که علامه در روستای محل تولد خود ساکن شده بود ـ یک شب چند نفر از روستائیان آمدند و گفتند:
« سربازان روسی به روستا حمله کرده اند. » مرحوم علامه فوراً تفنگ را برداشته، در پشت بام سنگر گرفتند و مشغول تیراندازی شدند. این کار باعث شد سربازان روسی ـ که اغلب بی سلاح هم بودند! ـ برگشته و رفتند.

پیرامون حکومت اسلامی

آیت الله طباطبائی همان اندازه که زمان شاه از آنچه در جامعه می گذشت ناخشنود بودند، پس از انقلاب راضی و خشنود بودند. از شاه و رژیمش منزجر بودند. یک بار به ایشان گفته شد:
« شاه تصمیم گرفته به شما دکترای فلسفه بدهد. » ایشان بسیار غمگین و ناراحت شدند و اعلام کردند که به هیچ وجه چنین چیزی را نخواهند پذیرفت.
افراد بسیاری ـ از جمله رئیس وقت دانشکده الهیات ـ نزد ایشان آمده و اصرار کردند که « مدرک را قبول کنید و گرنه شاه خشمگین می شود ...» اما علامه فرمودند:
« از شاه ترسی ندارم. حاضر به پذیرفتن آن مدرک نیستم. »
زمانی امریکا از دولت ایران خواست که استاد طباطبائی را برای تدریس فلسفه به آن کشور راهی کند ، شاه در این راه به آیت الله بروجردی متوسل شد و مرحوم بروجردی درخواست شاه را به استاد رساند، اما علامه نپذیرفتند.
علامه طباطبائی از سال های 1341 تا 1342 ش، در نشست هایی که از سوی مراجع، علما و فضلای قم برگزار می شد، حضور می یافتند و با بیان و قلم خود، بیزاری خود را از دستگاه طاغوت اعلام می کردند.
امضای ایشان در ذیل اعلامیه ای که امام خمینی(ره) آن سال ها بر ضد رژیم طاغوت به دست مبارک خود نوشته بودند، همراه امضای نه نفر دیگر از مراجع و علما می درخشید.
آیت الله طباطبائی در تفسیر المیزان، ذیل آیه دویست از سوره «آل عمران»، صفحاتی را به شیوه حکومت اسلامی و عناصر سازنده آن اختصاص دادند و آن را در ده بخش تنظیم کردند؛ در حالی که تا آن روز، در هیچ کتابی با آن اتقان و روشنی، چنین مطالبی درباره حکومت اسلامی دیده نمی شد.
حتی به این هم بسنده نکردند و جداگانه رساله ای فارسی درباره حکومت اسلامی و ابعاد گوناگون آن نگاشتند و به چاپ سپردند.
علامه در اواخر عمرش فرمود:
« راهی را که ما عمری با سختی ها و ریاضت ها رفتیم، این جوان ها و شهیدان انقلاب اسلامی، در یک شب سپری کردند! »
استاد امجد نقل می کنند که:
استاد طباطبائی را پس از ارتحالشان در خواب دیدم، به بنده فرمودند:
« یک صلوات برای همه شهیدان کافی است! »
منبع:www.salehin.com

شنبه 25/8/1392 - 18:46
آموزش و تحقيقات
سیره ولایی علامه سید محمد حسین طباطبایی(رحمت الله علیه)
سیره ولایی علامه طباطبایی (ره)

ارادت به خاندان عصمت(علیهم السلام)

استاد امجد از زبان علامه طباطبائی نقل می کنند که ایشان فرمود:
« باطن دنیا، صلوات بر محمد و آل محمد (صلوات الله علیهم اجمعین) است.»
اکثر افراد تصور می کردند که شاید فیلسوف بزرگی چون علامه طباطبایی کمتر به زیارت برود، روزی در سفر مشهد یکی از حاضرین از علامه پرسید: شما هم به حرم می روید؟
علامه پاسخ داد: «آری»
آن فرد پرسید: آیا شما هم مثل عامه مردم ضریح حضرت را می بوسید؟!
علامه فرمود: « نه تنها ضریح، خاک و تخته در حرم را و هر چه متعلق به اوست می بوسم. »
او حتی در حل مسایل علمی و فلسفی و تفسیری، از معنویت ارواح معصومین علیهم السلام، استمداد می جست و گاهی برای حل مسایل تفسیری چندین ساعت، حتی یک شبانه روز به درون گرایی می پرداخت و از خدا و پیامبر و ائمه استمداد می طلبید. علامه می گفت:
« ما هر چه داریم از اهل بیتِ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم داریم. »
هر کسی که اندک بی مهری ای نسبت به خاندان پیغمبر و مقام ولایت داشت نمی پذیرفت و با این قبیل افراد آشتی ناپذیر بود.
از اشتباهات علمی اشخاص، فراوان می گذشت و در تصحیح و نقد آنها همواره ادب علمی را حفظ می کرد، اما در مقابل افرادی که با مقام ولایت اهل بیت(ع) تا اندازه ای سر ناسازگاری داشتند نمی توانست ساکت بماند و به هر نحوی که بود سخنش را می گفت.... آیت الله بهجت درمورد تبرّی جستن از دشمنان اهل بیت(ع) می فرمایند: آقای طباطبائی (ره) می فرمود:
« پس از نمازها، معاویه را لعن می کنم زیرا همه مفاسد قرنها پس از وی را، مستند به او می دانم. »
دلباختگی، شیفتگی و علاقه وی نسبت به خاندان پیغمبر تا حدی بود که کتاب و علم را در مواردی که مصیبت و مرثیه و امثال آن بود به یک سو می نهاد.. غالباً در مجالس روضه و مرثیه روزهای جمعه شرکت می کرد و گاهی با تمام وجود زار زار گریه می کرد؛ بطوریکه تمام بدنش می لرزید و از چشمهای درشت و جذابش اشک سرازیر می شد و بی گمان بسیاری از موفقیتهای که داشت مولود همین خصلت بود.
استاد امجد نقل می کنند که آیت الله طباطبائی می فرمود:
« در بازبینی و تصحیح جلد اول المیزان، دو هزار غلط فاحش یافتم! ( مثلاً به جای «روز» نوشته بودم «شب»! ) و در بار دوم تصحیح، ششصد غلط! و حالا بهتر می فهمم «معصوم» و «عصمت» یعنی چه! »
صاحبِ تفسیر البصائر نقل می کند:
« اوایل تحصیلم کتابی خواندم که بر مذهب شیعه دوازده امامی تاخته بود. پس از مطالعه آن، حالم دگرگون شد و گریه ام گرفت. بعدها ( در سال 1356 ش) که آن خاطره و گریه را به علامه طباطبائی عرض کردم، فرمود:
« در آن هنگام ( که برای مظلومیت اهل بیت علیهم السلام گریستی ) هر چه از خدا می خواستی، می گرفتی. »
استاد امجد می گوید به مرحوم علامه عرض کردم:
وقتی به حرم مشرف می شویم، چگونه زیارت کنیم؟ فرمودند:
« مگر چیزی جز خدا مشاهده می شود؟! »
علامه(ره) با نهج البلاغه و کتاب های حدیثی همان معامله را می کرد که با قران معامله می کرد، یعنی آن را می بوسید و روی چشم می گذاشت. اگر در مجلسی، کتاب روایی، مانند بحارالانوار، روی زمین بود، آن را برمی داشت و می بوسید و روی طاقچه می نهاد؛ و به قفسه کتابی که کتاب حدیث در آن بود، پشت نمی کرد.
در ادامه، بخشی از نظرات و دیدگاههای علامه در مورد اهل بیت(ع) بصورت موضوعی از نظرتان می گذرد:

حضرت فاطمه زهرا ( سلام الله علیها)

علامه هر ساله ایام فاطمیه، ده روز در خانه اش برای شهادت حضرت فاطمه علیها السلام اقامه عزا می نمودند و همه بستگان و اعضای خانواده حتی دخترانشان که در شهرهای دیگر سکونت داشتند مقید بودند، در این مدت در مجلس شرکت کنند.
معمولاً در تهران و شهرستانها که می رفتند کمتر دید و بازدید می کردند ولی وقتی که می گفتند: در همسایگی، یا فلان محل، مجلس روضه و توسلی به حضرت زهرا علیهاالسلام است، فوراً شرکت می کردند.
حتی برای رفع خستگی در محافل به علت رفت و آمد زیاد، گاهی مداحی را صدا می کردند تا چند جمله ذکر مصیبت کند و او با عشق و علاقه خاصی شدیداً گریه می کردند.
استاد امجد نقل می کنند که علامه به این بیت از اشعار استادش، آیت الله اصفهانی ( که در مدح حضرت فاطمه زهرا علیها السلام است) خیلی علاقمند بود:
مفتقرا! متاب رو،از در او به هیچ سو
زان که مس وجود را فضّه او طلا کند!
و یک بار هنگام خواندن خطبه حضرت صدیقه طاهره علیهاالسلام به عبارت لیس غیره که رسید، بسیار مبهوت شد؛ بعد رو به ما کرده و فرمود:
« شما که این همه کتاب فلسفی و عرفانی خوانده اید، آیا دیده اید کسی بتواند چنین بگوید؟! »
و نیز سفارش می کرد که شب های قدر، به یاد حضرت فاطمه زهرا علیها السلام باشیم.
در گشودن رمز و راز این سفارش، کافی است به روایتی از حضرت امام صادق علیه السلام اشاره شود که فرمودند :
« فمن عرف فاطمه حقّ معرفتها، فقد ادرک لیله القدر:
پس هر کس فاطمه علیها السلام را آن چنان که باید، بشناسد، حتماً شب قدر را درک کرده است. »
مرحوم علامه همچنین مقید بودند که هر سال، ایام شهادت آن بانوی بزرگوار ده روز در خانه شان اقامه عزا کنند و همه بستگان را دعوت نمایند.

حضرت اباعبدالله الحسین ( علیه السلام )

آیت الله طباطبائی در مجالس عزاداری شاه شهیدان علیه السلام شرکت می کرد و می فرمود: « ما برای سیاهی لشکر بودن، شرکت می کنیم. »
آن مرحوم در مجلس مرثیه ای که سیدی در محله ی گذرخان قم تشکیل می داد، شرکت می جستند. یک بار قسمتی از منزل آن سید، نوسازی شده بود و آیت الله طباطبائی در همان قسمت نشسته بودند. در آن هنگام می پرسند:
« چه مدت است که در این جا مجلس عزاداری برپاست؟ »
گفته بودند: « بیش از چهل سال »
مرحوم علامه از آن قسمت نوسازی شده، برخاستند و به قسمت قدیمی خانه رفتند و فرمودند:
« این آجرهایی که چهل سال شاهد گریه بر امام حسین علیه السلام بودند، قداستی دارند که انسان به اینها هم تبرک می جوید. »
یک بار شخصی به محضر علامه آمده بود، اما ایشان را نمی شناخت و به همین سبب سخنان ناپسندی گفته بود. وقتی فهمید شخصی که رو به روی وی نشسته، علامه طباطبائی است، اظهار شرمندگی و عذرخواهی کرد و به ایشان گفت: « من گمان نمی کردم که شما حضرت علامه طباطبائی باشید و از ظاهرتان این گونه تصور کردم که یک مرثیه خوان ( امام حسین) هستید! »
علامه فرمود: « ای کاش بنده یک مرثیه خوان حضرت سیدالشهدا علیه السلام بودم! همه سال هایی که سرگرم درس و بحث بوده ام، با یک مرثیه خوانی امام حسین علیه السلام برابری نمی کند! »
و باز مرحوم علامه می فرمود:
« در دوازده سالی که نجف بودم، به جز عاشورا، هیچ روزی درس را تعطیل نکردم. یک سال عاشورا درس را تعطیل نکرده بودم که به چشم درد شدیدی گرفتار شدم! طوری که نزدیک بود کور شوم. از عظمت امام حسین علیه السلام ترسیدم و از آن پس تصمیم گرفتم روز عاشورا را تعطیل کنم. »

حضرت امام رضا (علیه السلام)

علامه می فرمودند: « همه امامان علیهم السلام لطف دارند، اما لطف حضرت رضا علیه السلام محسوس است. »
و در نقلی دیگر، بیان می کردند:
« همه امامان معصوم علیهم السلام رئوف هستند، اما رأفت حضرت امام رضا علیه السلام ظاهر است. »
و نیز می فرمودند:
« انسان هنگامی که وارد حرم رضوی علیه السلام می شود، مشاهده می کند که از در و دیوار حرم آن امام(ع) رأفت می بارد. »
ایشان هر ساله به مشهد مشرف می شد حتی در پنج شش ماه آخر عمر با همه کسالتی که داشت به مشهد مشرف شد. یکی از بستگان نزدیک ایشان می گفت: « با آغوش باز با آن کهولت سن و کسالت، جمعیت را می شکافت و با علاقه ضریح را می بوسید و توسل می جست که گاهی به زحمت او را از ضریح جدا می کردیم... »
او می گفت:
« من به حال این مردم که این طور عاشقانه ضریح را می بوسند، غبطه می خورم.... »
آقازاده شان نقل میکردند در سال آخر حیاتشان به دلیل کسالتی که داشتند و بنا به تأکید و توصیه پزشکِ مخصوص نمی خواستیم به مسافرت مشهد مقدس برود. پس از مراجعت از مشهد، به ایشان گفتم سرانجام به مشهد رفتید، فرمود:
« پسرم جز مشهد کجاست که آدم بتواند دردهایش را بگوید و درمانش را بگیرد. »
علامه طباطبایی وقتی به مشهد مشرف می شد، از وی تقاضا می کردند که در خارج از مشهد چون طرقبه و... به دلیل اعتدال هوا محل سکونت خویش را قرار دهد و گهگاهی برای زیارت مشرف گردد، ابداً قبول نمی کرد و می فرمود: « ما از پناه امام هشتم جای دیگر نمی رویم. »
یکی از شاگردان علامه طباطبایی می گوید:
« ... هیچ به خاطر ندارم که از اسم هر یک از ائمه(ع) بدون ادای احترام گذشته باشند. در مشهد که همه ساله مشرف می شدند و تابستان را در آنجا می ماندند وقتی وارد صحن حضرت رضا علیه السلام می شدند، بارها که در خدمتشان بودم و می دیدم که دستهای مرتعش را روی آستانه در می گذاشتند و با بدن لرزان از جان و دل آستانه در را می بوسیدند، گاهی از محضرشان التماس دعا درخواست می شد می گفتند:
« بروید از حضرت بگیرید؛ ما اینجا کاره ای نیستیم؛ همه چیز آنجاست! »
زمانی نویسنده مشهوری بوسیدن ضریح امامان علیهم السلام و این قبیل احترام نهادن ها را تشنیع می کرد. وقتی سخن او را به مرحوم علامه در حرم رضوی علیه السلام عرض کردند، ایشان فرمود:
« اگر منع مردم نبود، من از دم مسجد گوهرشاد تا ضریح، زمین را می بوسیدم. »
و روزی در صحن حرم امام رضا علیه السلام شخصی به علامه [ که اصلاً اذن نمی داد کسی دست ایشان را ببوسد] عرض کرد: « از راه دور آمده ام و می خواهم دست شما را ببوسم. » علامه فرمود:
« زمین صحن را ببوس که از سر من هم بهتر است! »
یک بار علامه می خواستند به روضه رضوی علیه السلام مشرف شوند. به ایشان عرض شد: « آقا! حرم شلوغ است؛ وقت دیگری بروید! » فرمودند:
« خوب، من هم یکی از شلوغ ها! »
و رفتند. مردم هم که ایشان را نمی شناختند تا راهی برایشان بگشایند و در نتیجه، هر چه سعی کردند دستشان را به ضریح مبارک برسانند، نشد و مردم ایشان را به عقب هل دادند.
وقتی بازگشتند، اطرافیان پرسیدند: « چطور بود؟» فرمودند: « خیلی خوب بود! خیلی لذت بردم! »
در زمینه رهیافت روحانی مرحوم علامه در مورد رافت حضرت امام رضا علیه السلام، حضرت امام کاظم علیه السلام می فرمایند:
« جدم و پدرم [ علیهما السلام] به خوابم آمدند و درباره مادر امام رضا علیه السلام به من فرمودند:
تو از وی فرزندی خواهی یافت که خداوند به دست او، عدل و رأفت و رحمت خود را آشکار خواهد کرد. »
حجت الاسلام معزّی نقل می کند که یک بار در ایام طلبگی به مشهد رفته بودم و در صحن های حرم رضوی علیه السلام گام می زدم و به بارگاه امام علیه السلام می نگریستم اما داخل رواقها و روضه نمی رفتم. ناگهان دست مهربانی بر روی شانه هایم قرار گرفت و با لحنی آرام فرمود:
« حاج شیخ حسن! چرا وارد نمی شوی؟! »
نگاه کردم و دیدم علامه طباطبائی است. عرض کردم:
خجالت می کشم با این آشفتگی روحی بر امام رضا علیه السلام وارد شوم. من آلوده کجا و حرم پاک ایشان کجا! آنگاه مرحوم علامه فرمود:
« طبیب برای چه مطب باز میکند؟ برای اینکه بیماران به وی مراجعه کنند و با نسخه او تندرستی خود را بیابند. این جا هم دارالشفای آل محمد ـ علیهم السلام ـ است. داخل شو که امام رضا علیه السلام طبیب الأطباء است. »

حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه)

در شرایط حساس و جنجالی که به حریم اهل بیت )ع) هم بی حرمتی می شد، او کتابی درباره علم و دفاع از اهل بیت علیه السلام نوشت.
کتاب او درباره معرفی شیعه و مصاحباتش با « پروفسور کُربَن فرانسوی » در دفاع از امام زمان(عج) از بهترین آثار ایشان در این زمینه است.
وی کتاب نفیسی در زمینه ولایت تکوینی نیز دارد. ملاقات علامه طباطبایی و مصاحبات ایشان با کربن با لزوم مشقات بسیار برای ایشان که مجبور بودند برای این منظور از قم به تهران مسافرت کنند، آن هم با اتوبوس های معمولی، همه برای شناسانیدن واقعیت شیعه و معرفی چهره ی واقعی ولایت؛ و به دست آوردن حقیقت تشیع و علایم شیعه بودن و غیر ذلک صورت گرفت.
این عمل حقیقتاً خدمتی بزرگ بود؛ هانری کربن علاوه بر آن که مطالب را کاملاً ضبط و ثبت می کرد، و در اروپا انتشار می داد، و حقیقت تشیع را معرفی می کرد، خودش در سخنرانی ها و کنفرانس ها جداً [از این حقیقت] دفاع و پشتیبانی می کرد؛ و در پاریس کاملاً درصدد معرفی شیعه بود.
کربن متعقد بود که در دنیا یگانه مذهب زنده و اصیل که نمرده است، مذهب تشیع است؛ چون قائل به وجود امام حیّ و زنده است و اساس اعتقاد خود را بر این مبنا می گذارد؛ و با اتکا و اعتقاد به حضرت مهدی، قائم آل محمد (محمد بن الحسن العسکری)، پیوسته زنده است.

حضرت ابوالفضل العباس (علیه السلام)

علامه طباطبائی می فرمودند:
« سرمایه و دارائی من، این است که مانند ترکهای پشت کوه، صاف و بی غلّ و غشّ به حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام ارادت و ایمان دارم. »

حضرت فاطمه معصومه ( سلام الله علیها )

یکی از فضلاء درباره شیفتگی و عشق و دلباختگی علامه طباطبایی به اهل بیت(ع) می گوید: به استاد مطهری عرض کردم که شما فوق العاده تجلیل می کنید و تعبیر« روحی فداه » را در مورد ایشان دارید، این همه تجلیل به خاطر چیست؟ استاد مطهری فرمودند:
« من فیلسوف و عارف، بسیار دیده ام و احترام مخصوص من به علامه طباطبایی نه به خاطر این است که ایشان یک فیلسوف است، بلکه احترامم به این جهت است که او عاشق و دلباخته اهل بیت علیهم السلام است.
علامه طباطبایی در ماه رمضان روزه خود را با بوسه بر ضریح مقدس حضرت معصومه سلام الله علیها، افطار می کرد، ابتدا پیاده به حرم مشرف می شد و ضریح مقدس را می بوسید، سپس به خانه می رفت و غذا می خورد، این ویژگی علامه طباطبایی است که مرا به شدت شیفته ایشان نموده است. »
از علامه خواستند درباره بانوی عفاف، حضرت فاطمه معصومه علیها السلام، چیزی بگویند؛ فرمودند:
« ایشان مادر ما هستند. »
حضرت امام صادق علیه السلام درباره این نوه عزیزشان می فرمایند:
« تدخل بشفاعتها شیعتی الجنة باجمعهم:
[ مقام و قدرت حضرت معصومه علیها السلام چنان است که اگر بخواهند] همه ی شیعیان من، با شفاعت او به بهشت می روند. »
همه خلق اند زیر سایه ی او/ آفتاب خداست معصومه!
آیت الله بهجت(حفظه الله) نیز پس از بیان داستان شفا یافتن دو زائر امام رضا علیه السلام که خبر شفایشان را حضرت معصومه علیها السلام به آنها داده بودند، افزود:
« از اینجا استفاده می شود که حضرت امام رضا و حضرت معصومه علیهما السلام باهم اتحاد و اتصال دارند؛ بلکه همه نور واحدند؛ لذا انسان به هر کدام که متوسل شود، از دیگری جواب می گیرد. »
یکی از معلمان قم می گوید:
روزی مشاهده کردم که علامه طباطبائی هنگام ورود به حرم حضرت فاطمه معصومه علیها السلام از خاک اطراف درهای صحن به دیدگانش کشید. وقتی علت این کار را از ایشان پرسیدم، فرمود:
« ما که لیاقت نداریم از گرد و غباری که بر ضریح مقدس این خانم و اطراف آن نشسته، به چشممان بکشیم! ».
منبع: www.salehin.com

شنبه 25/8/1392 - 18:45
آموزش و تحقيقات
سیره علمی علامه سید محمد حسین طباطبایی(رحمت الله علیه)(3)
سیره علمی علامه طباطبایی (ره) (3)

ابتکارات در فلسفه

استاد امجد نقل می کنند که مرحوم علامه برای فهمیدن اسفار، سوره « یس» خوانده و به مرحوم صدرا هدیه می کرد.
ابتکارات فلسفی علامه بصورت تیتروار در زیر بیان شده است:
1. باز کردن مشت فلسفه مادی
مرحوم علامه برای اولین بار فلسفه اسلامی را به جنگ فلسفه مادی برد و قبل از او این کار صورت نگرفته بود چرا که نبودند افرادی که از هر دو فلسفه به طور کامل اطلاع داشته باشند و بدانند چگونه مشت فلسفه مادی را می توان باز کرد. لذا بحثهای آنان را دقیقاً مورد مطالعه قرار می داد تا بتواند اشراف به نظرات مادیون داشته باشد.
با کسانی که سالها مادی بوده بعد به دامن اسلام برگشته بودند تماس می گرفت و نظرات آنان را مرتب و منظم می نوشت و به دست شاگردانش می داد و بسیاری از مادی گرایان تحت تأثیر همین زحمات ایشان از ایده و روش مادی خود دست بر می داشتند.
2. خارج کردن فلسفه از حالت رکود و کهنگی
مرحوم علامه طباطبایی فلسفه را از حالت رکود و کهنگی درآورد. به تعبیر یکی از شاگردان ایشان، مرحوم علامه در تاریخ فلسفه اسلامی نقطه عطفی است.
او مسائل فلسفه را به صورت نو و با اصطلاحاتی که امروز در فلسفه مطرح است بیان کرد. مسئله شناخت ارزش ادراکات، و اینکه اعتبارات چه نقشی را در جامعه اسلامی ایفا می کند از جمله مختصات تفکر علامه بود که در فلسفه ایشان نیز دیده می شود.
3. بیان مباحث مورد نیاز عصر
یک سلسله مباحث مورد نیاز عصر را که در کتابهای فلسفی سنتی مطرح نشده بود و یا به صورت استطرادی مطرح بود، مورد بحث قرار دادند، مثلاً در کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم، مقاله ششم «اعتبارات» در فلسفه اسلامی بحثی کاملاً ابتکاری و نو است.
4. طرح شبهه و پاسخ به آن
مطرح کردن شبهاتی که در این عصر از ناحیه مکاتب فلسفی مختلف و بخصوص الحادی مطرح می شود و در کتابهای فلسفی سنتی نیست و پاسخ دادن به آنها.
این کار را هم علامه طباطبایی شروع کردند و سایر اساتید توجه به این امر نداشتند، البته نیاز شدید نسبت به این کار وجود داشت و علامه طباطبایی به کمک استاد مطهری این کار را شروع کردند و نتایج خوبی گرفتند.
5. آسان کردن کتب درسی
کتابهای درسی فلسفه را در حوزه، به کتابهای آسان و واضحی جهت تدریس، تبدیل کردند.
6. پیوند دادن دین و فلسفه
ایشان، میان دین و فلسفه الهی هرگز تنافی و تعارضی را باور نداشت، بلکه میان آندو پیوندی ناگسستنی و غیر قابل انکار مشاهده می کرد و می فرمود:
« به راستی، این ستمی بس گران است که دین الهی از فلسفه الهی، جدا پنداشته شود... مگر نه این است که پیامبران الهی به فرمان خدا، مأموریت یافتند تا جوامع بشری را به سوی سعادت راستین رهبری کنند؟
و مگر سعادت حقیقی بشر، جز دستیابی انسان به حقیقت معارف و شناخت ها در پرتو بکار گیری ابزار شناخت و ادراک است که خداوند در اختیار او قرار داده است؟ آیا این ابزار شناخت و این دستگاه ادراک کننده، با اصل سرشت و طبیعت انسان آمیخته نیست و جزئی از وجود او را تشکیل نمی دهد؟
و آیا برای انسان چاره ای جز تحصیل این معارف از طریق استدلال و اقامه برهان وجود دارد؟ اگر به راستی راهی جز استدلال و برهان، برای رسیدن به فراسوی معرفت وجود ندارد، پس چگونه ممکن است که پیامبران الهی، مردم را بر خلاف سرشت و طبیعت و فطرتشان به شنیدن و پذیرفتن بدون دلیل دعوت کنند! و از آنان بخواهند که جز به راه استدلال و اقامه برهان سیر کنند؟ »
علامه در تکمیل این فراز می فرماید:
« حقیقت این است که میان شیوه پیامبران در دعوت انسانها به سوی حق، و میان شیوه استدلال درست و منطقی، جدایی وجود ندارد... ساحت پیامبران علیهم السلام بسی پاک تر از آن است که به مردم پذیرش بدون بصیرت و تبعیت کورکورانه را تحمیل کنند. »
مرحوم علامه طباطبایی در موارد متعددی از تفسیر گرانبهایش، به تبیین و توضیح این واقعیت پرداخته است و سخت معتقد است که استدلال منطقی و تفکر عمیق فلسفی به عنوان یک تفکر برهانی و مستقیم، نه تنها هیچ گونه منعی از ناحیه شرعیت ندارد، بلکه مورد دعوت الهی نیز هست.
به هر حال علامه طباطبایی(ره)، در اثبات و تفهیم این واقعیت ( پیوند دین و فلسفه) اصرار و تلاش به حقی داشت و فصلی را در تفسیر المیزان، تحت عنوان:
« روش تفکری که قرآن بدان هدایت می کند و فرا می خواند » گشوده است.

عصاره خدمات علامه طباطبایی

1. پی ریزی شیوه نوینی از تفسیر که کاملاً بدیع و ابتکاری است.
2. اشاعه تفکر فلسفی و تعقلی در میان بسیاری از فضلا و دانشمندان.
3. کوشش در تفهیم مسائل فلسفی و ملموس ساختن بسیاری از مسائل پیچیده آن.
4. کوشش در نشر آثار اهل بیت(ع) و دعوت اکید به مطالعه و بررسی آثار و احادیثی که از آنها به یادگار مانده است که نمونه آن چاپ کتاب « بحار الانوار» است که با پیگیری وی انجام گرفت.
5. جمع میان مفاهیم قرآنی با آنچه که در اختیار خاندان رسالت وارد شده است.
6. اشاعه فکر شیعی در خارج از جهان اسلام از طریق مکاتبه ها و مصاحبه ها.
7. حل بسیاری از اخبار مشکل و پیچیده از طریق تحشیه(حاشیه زدن) و تعلیق.
8. اشاعه طریق سیر و سلوک در میان افراد مستعد که صد در صد با اصول اسلامی مطابق می باشد.
9. تربیت و پرورش شخصیت های علمی و فکری که بسیاری از آنان جزو اساتید و صاحبان فکر و قلم می باشند.
10. تألیفات گرانبها اعم از مطبوع و غیر مطبوع.

آثار علمی علامه طباطبایی

علامه، بیش از 30 کتاب در زمینه های گوناگون و مقاله های بسیاری تالیف کرده است، که ما برخی از معروفترین آن ها را می آوریم:
1. تفسیر المیزان
2. سنن النبی (ص)
3. خلاصه ی تعالیم اسلام
4. مصاحبات با استاد کُربَن فرانسوی
5. قرآن در اسلام
6. شیعه در اسلام
7. بدایة الحکمه
8. نهایة الحکمه
( دو کتاب اخیر از متون فلسفی بسیار مهم و درسی حوزه های علمیه هستند. )
9. علی و فلسفه ی الهی
10. رساله در حکومت اسلامی
11. اصول فلسفه و روش رئالیسم
12. نظریه السیاسة و الحکم فی الاسلام
13. فرازهایی از اسلام و قرآن و قانون تنازع بقا
14. معنویّت تشیع
15. زن و تعدد زوجات در اسلام
16. تعلیقات بر حکمت متعالیه ملاصدرا
17. رساله ای در علم رجال
18. رسالة فی الولایة
19. رسالة فی علم النبی و الامام بالغیب
20. تعلیقات بر هفت جلد اول بحارالانوار

شاگردان علامه

وجو کثیرالابعاد علامه ، شاگردان گوناگون و بسیاری نیز داشت. هر شاگردی به فراخور استعداد و همت خود، از آن باغ پر گل، دسته دسته گل چید.
شهید مطهری ایشان را در فلسفه یافت و دیگری در عرفان عملی و...
اما اکنون تنها شاگردی که می توان او را وارث علامه در بیشتر زوایای علمی و عملی ایشان دانست، آیت الله جوادی آملی می باشند که نظرات و دیدگاههای علمی استاد را بیش از دیگران تبیین و تفسیر می کنند.
نام گروهی از شاگردان و خوشه چینان از محضر علامه به شرح زیر است:
1. آیت الله خامنه ای
2. شهید استاد مرتضی مطهری(ره)
3. شهید دکتر سید محمد حسینی بهشتی(ره)
4. شهید سید محمد رضا سعیدی(ره)
5. شهید علی قدوسی نهاوندی(ره)
6. شهید سید محمد علی قاضی طباطبایی(ره)
7. شیهد دکتر مفتح همدانی(ره)
8. شهید دکتر محمد جواد باهنر کرمانی(ره)
9. امام موسی صدر
10. استاد عزیز الله خوشوقت بادکوبه ای
11. آیت الله محمد تقی مصباح یزدی
12. آیت الله حسن حسن زاده آملی
13. آیت الله جوادی آملی
14. استاد علی سعادت پرور تهرانی(ره)
15. سید عبدالله اصفیائی فاطمی نیا
16. استاد محمود امجد کرمانشاهی
17. محمد محمدی گیلانی
18. آیت الله ناصر مکارم شیرازی
19. آیت الله جعفر سبحانی
20. استاد محمد شجاعی زنجانی
21. آیت الله حسین نوری همدانی
22. آیت الله سید عزالدین حسینی زنجانی
23. آقای محمد بهجت فومنی ( فرزند آیت الله بهجت)
24. حجت الاسلام سید محمد حسین مرتضوی لنگرودی
25. علامه محمد حسین حسینی طهرانی(ره)
26. سید محمد باقر موسوی تبریزی
27. آیت الله سید هادی خسرو شاهی
28. آیت الله حسن ممدوحی
29. استاد اخلاق علی احمدی میانجی(ره)
30. ابراهیم امینی نجف آبادی
31. سید آقا مهدی سید روحانی قمی
32. عبدالحمید شربیانی تبریزی

اشعار علامه

مهندس عبدالباقی طباطبایی می گویند:
« پدر غزلیات و اشعار جالبی داشت که، یک روز تمام آنها را جمع کرد و آتش زد هیچ کس نفهمید چرا؟ ( شاید برای پرهیز از شهرت طلبی بوده است )
فقط اشعار خودش نبود، بحثهای پرشور تجزیه و تحلیل اشعار حافظ هم بود که همه را یکجا آتش زد، از ایشان فعلاً ده دوازده شعر باقی مانده که، آنها را هم چون نوشته و به دست دوستان داده بود سالم مانده اند. »
در زیر، گزیده ای از آنچه از اشعار علامه باقی مانده است، آمده است:
1. آنچه خدا خواست، همان می شود
علامه طباطبایی می گویند:
« در ایام تحصیل که در نجف بودم، مدتی ارتباط با ایران به سختی برقرار بود که موجب فقد زمینه مالی و کمبود وسایل اولیه رفاه می شد. علاوه، گرمی هوا در نیمی از سال، برای ما مشکلات بیشتر فراهم می کرد.
به همین جهت روزی خدمت استادم، آیت الله قاضی، رسیدم و قصه دل به او گفتم: [ ایشان نصایحی فرمودند ] آن گاه که از خدمت استاد مراجعت کردم، گویی آن چنان سبک بارم که در زندگی هیچ گونه ملالی ندارم و مضمون پند ایشان را به صورت شعری درآوردم. »
دوش که غم پرده ما می درید / خار غم اندر دل ما می خلید
در بر استاد خرد پیشه ام / طرح نمودم غم و اندیشه ام
کاو به کف آیینه تدبیر داشت / بخت جوان و خرد پیر داشت
گفت که « در زندگی آزاد باش! / هان! گذران است جهان، شاد باش!
رو به خودت نسبت هستی مده! / دل به چنین مستی و پستی مده!
زانچه نداری ز چه افسرده ای / وز غم و اندوه، دل آزرده ای؟!
گر ببرد ور بدهد دست دوست / ور ببرد ور بنهد ملک اوست
ور بِکِشی یا بکُشی دیو غم / کج نشود دست قضا را قلم
آنچه خدا خواست همان می شود / وآنچه دلت خواست نه آن می شود
2. قافله فنا
علامه در 14ـ15 سالگی، رفت وآمد زیادی به منزل آیت الله حاج سید احمد قاضی (برادر آیت الله سید علی قاضی) داشت و بیشتر روزها آن جا بود و مشغول خدمت.
هر هفته پس از نماز عصر روز شنبه، در منزل حاج سید احمد، مجلس مرثیه ای برای خاندان عصمت علیهم السلام برپا بود. علامه این مخمس را، که تضمین غزلی از حافظ است، در سال 1327-1328 شمسی سرودند و همراه نامه ای به برادر خود، آیت الله الهی، ارسال داشتند و در پایان سروده نوشتند:
« انتظار می رود این اشعار را در مجالس خودتان [مرثیه حاج سید احمد] خصوصاً مجلس هفته آینده بخوانید . زیاد از این، جسارت است. »
گفت آن شاه شهیدان که بلا شد سویم / با همین قافله ام راه فنا می پویم
دست همت ز سراب دو جهان می شویم / شور یعقوب کنان یوسف خود می جویم
که کمان شد ز غمش قامت چون شمشادم
گفت هر چند عطش کنده بن و بنیادم / زیر شمشیرم و در دام بلا افتادم
هدف تیرم و چون فاخته پر بگشادم / « فاش می گویم و از گفته ی خود دلشادم:
بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم»
من به میدان بلا روز ازل بودم طاق / کشته یارم و با هستی او بسته وثاق
من دل رفته کجا و، کجا دشت عراق! / « طایر گلشن قدسم، چه دهم شرح فراق
که در این دامگه حادثه چون افتادم »
لوحه ی سینه من گر شکند سُم ستور / ور سرم سیر کند شهر به شهر از ره دور
باک نبود که مرا نیست به جز شوق حضور/ « سایه طوبی و غلمان و قصور و قدحور
به هوای سر کوی تو برفت از یادم»
تا در این بزم بتابید مه طلعت یار / من خورم خون دل و یار کند تیر نثار
پرده بدریده و سرگرم به دیدار نگار / « نیست بر لوح دلم جز الف قامت یار
چه کنم؟ حرف دگر یاد نداد استادم»
تشنه وصل وی ام آتش دل کارم ساخت / شربت مرگ همی خواهم و جانم بگداخت
از چه از کوی توام دست قضا دور انداخت / « کوکب بخت مرا هیچ منجم نشناخت
یارب از مادر گیتی به چه طالع زادم؟!»
3. ما هم بودیم!
ما هم اندر باغ گیتی آشیانی داشتیم / در چمن با ماه رویان داستانی داشتیم
از حریف بزم یار و ز رقیب کوی دوست/ دشمنانی داشتیم و دوستانی داشتیم
با خیالی بود یا خوابی پریشان آنچه ما / در صف دلدادگان نام و نشانی داشتیم.
4. دو هزار « لَن تَرانی»
سحر آمدم به کویت که ببینمت نهانی
« أرِنی» نگفته گفتی دو هزار « لَن تَرانی».

منبع: www.salehin.com
شنبه 25/8/1392 - 18:45
آموزش و تحقيقات
سیره عبادی علامه سید محمد حسین طباطبایی(رحمت الله علیه)
سیره عبادی علامه طباطبایی (ره)

مناجات و عبادات

یکی از شاگردان علامه طباطبایی در این باره می نویسد:
« علامه در مراتب عرفان و سیر و سلوک معنوی مراحلی را پیموده بود. اهل ذکر، دعا و مناجات بود، در بین راه که او را می دیدم غالباً ذکر خدا را بر لب داشت، در جلساتی که در محضرشان بودیم وقتی جلسه به سکوت می کشید، دیده می شد که لبهای استاد به ذکر خدا حرکت می کرد، به نوافل مقید بود .
گاهی دیده می شد که در بین راه مشغول خواندن نمازهای نافله است، تا جایی که همسر شهید قدوسی فرزند مرحوم علامه طباطبایی می گوید:
« یک بار فردی آشنا علامه را در خیابان می بیند و سلام می کند، پدرم به جواب سلام اکتفا کرده و احوال پرسی نکرده بودند، شخص مزبور ناراحت شده و گلایه نموده بود که حاج آقا سنگین جواب داده اند، بعد پدرم برای رفع سوء تفاهم توضیح دادند که هر وقت از خانه بیرون می آیند تا مقصد، نماز نافله می خوانند و ما تا آن هنگام از این موضوع خبر نداشتیم.
شبهای ماه رمضان تا صبح بیدار بود مقداری مطالعه می کرد و بقیه را به دعا و قرائت قرآن و نماز و اذکار مشغول بود.
علامه همواره حضور قلب داشت و مداوم مشغول ذکر خدا بود و در تمامی حالات حتی به هنگام پژوهش های علمی، این حالت را فراموش نمی کرد.
در لحظات آخر عمرش یکی از شاگردان خصوصی علامه می گوید:
از ایشان پرسیدم چه کنم در نماز به یاد خدا باشم و حضور قلب داشته باشم؟
برای شنیدن بیانات استاد، گوشم را نزدیک دهانش بردم چند بار فرمود:
« توجه، مراقبه، توجه، مراقبه، به یاد خدا باش و خدا را فراموش نکن. »
مرحوم علامه می فرمود:
« سخت ترین حالات و اوقات بنده، فاصله میان تطهیر و وضو ساختنم است. »

اهمیّت به نماز

هنگامی که علامه طباطبائی برای عمل جراحی چشم به خارج سفر کردند در راه نماز را در هواپیما خواندند و از این جهت خیلی غمگین و ناخرسند شدند. پس از عمل، طبیب جراح به ایشان گفت: « خوشبختانه جراحی چشم شما با موفقیت همراه بود. » علامه فرمودند:
« اما من بسیار ناراحتم! »
طبیب علت ناخرسندی ایشان را پرسید و ایشان گفتند:
« هنگام آمدن، نماز را در هواپیما خواندم و نتوانستم آن گونه که شایسته بود، انجام دهم. از این که در بازگشت هم باید نماز را در هواپیما بخوانم، افسرده ام!»
آن طبیب با شرکت هواپیمای گفت و گو می کند تا شرکت، پرواز را تنظیم و در جایی توقف کند تا علامه نمازشان را روی زمین بخوانند؛ اما شرکت پاسخ می دهد که برایش ممکن نیست.
دکتر، بار دیگر با یک شرکت هواپیمایی خصوصی صحبت می کند و آنان میپذیرند که در میان راه، در فرودگاه توقف کنند تا علامه طباطبائی نمازشان را روی زمین و آن گونه که می پسندند، به جا آورند.»

ادب نسبت به قرآن

حجت الاسلام موسوی همدانی مترجم تفسیر المیزان نقل کرده اند که زمانی در یکی از روزها که مشغول ترجمه المیزان بودم، قرآن دستم بود و تفسیر هم روبرویم و در این حالت می خواستم کتاب دیگری را باز کنم، اما چون احتمال داشت آن صفحه مورد نظر قرآن بسته شود و بهم بخورد، قرآن را پشت رو، روی زمین نهادم، علامه طباطبایی که حالات و رفتارم را مشاهده می کرد، فوراً قرآن را برداشت و بر آن بوسه زد و به من گفت:
« دیگر از این کارها نکنید. »
و این وضع، ادب و احترام زاید الوصف علامه طباطبایی را نسبت به این کتاب الهی نشان می دهد.
یکی از شاگردان علامه طباطبایی می گوید:
وقتی که غروب فرا می رسد، علامه طباطبایی به تلاوت قرآن مشغول می شدند، عرض کردم آقا چرا در این موقع که هوا تاریک است قرآن می خوانید؟
فرمود:
« قرائت قرآن به نور چشم می افزاید همان گونه که بصیرت دل را افزایش می دهد. »
اگر موقعیتی پیش می آمد قرائت قرآن و برخی از نوافل را در راه یا حتی سوار بر اتومبیل انجام می داد... حتی در این اواخر که بیماری رعشه ایشان را گرفتار ساخته بود و واقعاً رنجشان می داد و مرتب داروی اعصاب مصرف می کرد، تلاوت قرآن را ترک نمی نمود.
حجت الاسلام قرائتی نقل می کند:
خدا رحمت کند علامه طباطبائی را! می فرمود:
« هر دو سال یک بار باید تفسبر قرآن نوشته شود. چون هر بار که انسان در قرآن تدبر می کند، به مطالب تازه ای می رسد. »
حجت الاسلام محمد فاضل (تبریزی) نقل میکنند که:
آقای شربیانی روزی علامه را به خانه خود ( در تبریز ) دعوت کرد و چند نفر را هم برای زیارت و استفاده از سفره معارف ایشان به منزل خود خواند؛ از جمله بنده را.
آن شب علامه به من فرمود:
« بنده سی سال پیش، استخر شاگلی ( محلی باصفا و خرم در تبریز) را دیده ام.»
سپس با ملاطفت و مزاح ادامه داد:
« اگر مزاحم خواب آقایان نباشم، می خواهم فردا بین الطلوعین به آن جا بروم.»
عرض کردم: « صبح خدمتتان خواهم بود. » فردای آن شب، با اتومبیلم ایشان را به استخر شاگلی می بردم که دیدم ایشان در ماشین، قرآنی از جیب خود درآورده و به بنده فرمود:
« من عهد دارم که هر روز یک جزء از قرآن را بخوانم و الان چهل سال است که این کار را انجام می دهم. دیشب شما علما مزاحم شدید، نتوانستم بخوانم و اکنون قضا می کنم!
هر ماه یک ختم قرآن تمام می شود و باز از ابتدای آن شروع می کنم و هر بار می بینم که انگار اصلاً این قرآن، آن قرآن پیشین نیست! از بس مطالب تازه ای از آن می فهم! از خدا می خواهم به بنده عمر بسیاری دهد تا بسیار قرآن بخوانم و از لطایف آن بهره ببرم. نمی دانید من چه اندازه از قرآن لذت می برم و استفاده می کنم! »
منبع:www.salehin.com
شنبه 25/8/1392 - 18:45
آموزش و تحقيقات
ویژگیهای فردی و شخصیتی علامه سید محمد حسین طباطبایی(رحمت الله علیه)
ویژگی های شخصیتی علامه طباطبایی (ره)

خصوصیات رفتاری در منزل

جناب مهندس طباطبایی می گوید:
« علامه طباطبایی در خانه خیلی مهربان و بی اذیت و بدون دستور بودند و هر وقت به هر چیزی مثل چای که احتیاج داشتند، خودشان می رفتند و می آوردند. چه بسا هنگامی که عیال و یا یکی از اولادشان وارد اتاق می شدند، ایشان در جلوی پای آنها بلند می شد و این قدر خلیق و مؤدب بود.
هیچ ممکن نبود کسی با ایشان مدتها معاشرت بکند و بدون اطلاع از خارج بداند که ایشان چه کسی هست.
اینقدر صادق و بی آلایش بود و کلاً ایشان از اخلاق اجدادشان برخوردار بود. مرحوم علامه اظهار می داشتند که عمده موفقیتهایش را مدیون همسرشان بوده است.
در مسافرتها، بسیار باحوصله بودند و در طول سال خیلی وقتها شب تا طلوع صبح را بیدار بودند و به کارهای علمی شان رسیدگی می کردند؛ چون سکوت شب فرصتی برای ایشان بود تا بتواند خوب کار کند.
در هر24 ساعت، 12 یا 13 ساعت را یکسره کار می کردند و در طول سال فقط عاشورا را تعطیل می کردند.
من از طفولیت تا آخر عمرشان که خدمتشان بودم؛ هیچ وقت یاد ندارم که در ماه رمضان ایشان یک شب بخوابند. زندگی داخلی شان واقعاً سرتاسر آموزنده بود، ایشان تیراندازی و اسب سواری را خیلی خوب می دانستند و شناگر بسیار لایقی بودند؛ اهل پیاده روی بوده و کوهنورد ماهری بودند؛ در باغبانی، زراعت و خصوصاً معماری مهارت فوق العاده ای داشتند و در زمینه کارهای طراحی ساختمان می توان از مدرسه « حجتیه فعلی» در قم نام برد.
در کارهای علمی خود بیشتر فکر می کردند و مطالعه زیادی روی کتب مختلف نداشتند به جز در مورد مراجعه به تاریخ و اسم و اختصاصات موجود و بدین جهت در کتابخانه شان خیلی کتاب انباشته نیست.
یادم هست که در سن 12 سالگی همه روزه مرا به بیابان برده و به من تعلیم تیراندازی می دادند و به من توصیه می کردند که شکار کردن را یاد بگیر؛ ولی به کار نبر که شکار و کشتن یک جانور گناه است.
گفتم پس شکار برای چه خوب است. گفتند در صورتی می تواند مجاز باشد که انسان با یک ضرورت واقعی که جنبه حیاتی دارد مواجه بشود و الا ممنوع است.
سپس ادامه دادند:
« من هرگز از تو راضی نخواهم بود اگر یک جانور را بکشی. »
ایشان خیلی خیر خواه، بشردوست، مقید و بی اذیت بودند و من همیشه در زندگی مدیون تربیت های ایشان هستم.
با وجود داشتن خادم همواره باغچه های خانه را خودش بیل می زد و گلکاری می کرد و در تابستان ها و مخصوصاً پیش از آمدن به قم، در تبریز و در ملک موروثی خویش، به مدت ده سال زراعت می کرد. »
در مورد رفتار علامه طباطبایی با همسر و فرزندان، فرزند ایشان « نجمه السادات طباطبایی » همسر شهید قدوسی می گوید:
« همه خصوصیات اخلاقی پدرم، خود به خود در محیط خانوادگی ما نیز تأثیر داشت. ایشان اگر چه وقت زیادی نداشتند، ولی با این حال برنامه ها یشان را طوری تنظیم می کردند که روزی یک ساعت، بعد از ظهرها، در کنار اعضای خانواده باشند.
در این مواقع به قدری مهربان و صمیمی بودند که آدم باورش نمی شد ایشان فردی با آن همه کار و مشغله هستند.
رفتارشان با مادرم بسیار احترام آمیز و دوستانه بود. همیشه طوری رفتار می کردند که گویی مشتاق دیدار مادرم هستند.
ما هرگز بگو و مگو و اختلافی بین آن دو ندیدیم. به قدری نسبت به هم مهربان و فداکار و باگذشت بودند که ما گمان می کردیم اینها هرگز با هم اختلافی ندارند ( در صورتی که زندگی مشترک، به هر حال، بدون اختلاف نظر نیست ) آنها واقعاً مانند دو دوست با هم بودند.
پدرم همیشه از گذشت و تحمل مادرم تمجید می کرد و می گفت که این زن یازده سال و نیم در « نجف» تحمل هر سختی را کرده است، 8 بچه اش را پس از تولد از دست داده و دم نزده و در همه این مدت من مشغول درس خواندن بودم و خوبیها را به مادرم نسبت می دادند.
خودشان می گفتند که از اول ازدواج همیشه با هم یک رنگ و یک دل بوده ایم.
با بچه ها بسیار صمیمی بودند، نه تنها با بچه های خودشان، بلکه با بچه های من. گاهی ساعات بسیار از وقت گرانبهای خود را صرف شنیدن حرفهای ما یا آموختن نقاشی به ما و سرمشق دادن برای تکالیفمان می کردند.
در خانه اصلاً مایل نبودند کارهای شخصیشان را کس دیگری انجام دهد و بر سر آوردن رختخواب همیشه مسابقه بود، پدرم سعی می کردند زودتر از همه این کار را انجام دهند و مادرم هم سعی می کرد پیشدستی کند.
حتی این اواخر که بیمار بودند و من به خانه شان می رفتم با آن حالت بیمار برای ریختن چای از جای خود برمی خواستند و اگر من می گفتم:
« چرا به من نگفتید که برایتان چای بیاورم؟» می گفتند:
« نه، تو مهمانی، سید هم هستی و من نباید به تو دستور بدهم. »
وقتی مادرم مریض می شد، اصلاً اجازه نمی داد از بستر بلند شود و کاری انجام دهد. مادر من حدود 17 سال پیش فوت کرده است، پیش از فوت حدود 27 روز در بستر بیماری بود و در این مدت پدرم از کنار بستر ایشان لحظه ای بلند نشدند.
تمام کارهایشان را تعطیل کردند و به مراقبت از مادرم پرداختند.
بسیار وفادار و عاطفی بودند، تا سه چهار سال پس از فوت مادرم، پدرم علامه طباطبایی هر روز سر قبر او می رفتند و بعد از آن هم که فرصت کمتری داشتند، به طور مرتب، دو روز در هفته، یعنی دوشنبه ها و پنج شنبه ها، بر سر مزار مادرم می رفتند و ممکن نبود این برنامه را ترک کنند.
می گفتند: « بنده خدا بایستی حق شناس باشد. اگر آدم حق مردم را نتواند ادا کند حق خدا را هم نمی تواند ادا کند. »
یکی از علل اصلی موفقیت علامه طباطبایی علاوه برداشتن ارتباط معنوی با ائمه اطهار علیهم السلام و داشتن اساتیدی مبرز و شاگردانی ممتاز و همتی بلند و توفیق الهی، داشتن همسری دلسوز بود.
آیت الله ابراهیم امینی یکی از شاگردان علامه طباطبایی نقل می کند که:
« استاد علامه طباطبایی در فوت همسرش می گریست، به ایشان عرض کردم ما باید درس صبر را از شما بیاموزیم چرا بی تابی می کنید؟
علامه فرمود:
« او بسیار مهربان و فداکار بود و اگر نبود همراهی های ایشان، من موفق به نوشتن و تدریس نمی شدم.
او [همسرم] در هنگامی که من فکر می کردم و یا می نوشتم، با من حرف نمی زد تا رشته افکارم از هم گسسته نشود و برای اینکه خسته نشوم، رأس هر ساعت در اطاق مرا باز می کرد و چای می گذاشت و سراغ کار خود می رفت.»
در مورد فداکاری همسر علامه طباطبایی نقل می کنند که علامه می گفت که خانم به حدی به من کمک می کند که گاه من اطلاع از قبای خود ندارم به این معنی که می رود پارچه ای انتخاب می کند و می خرد و می دوزد و برای پوشیدن در اختیار من می گذارد.
استاد حائری شیرازی از قول همسر علامه نقل کرد که روزی می گفت:
هنوز هم بین من و ایشان تعارفات مرسوم وجود دارد و علامه تاکنون با تعبیر سبکی نام مرا نبرده و هرگز اسم مرا به تنهایی نمی برد.
بی جهت نیست که علامه طباطبایی در مرگ چنین همسر فداکار و مؤدبی اشک می ریزد و ناله سر می دهد و بعد از مرگ همسرش می گوید:
« خانواده ام وقتی از دنیا رفت زندگی من زیر و رو شد. »

ساده زیستی و زهد

علامه در بدو ورود به قم منزلی دو اتاقی در مقابل ماهی هشتاد تومان اجاره کرده بود و در این خانه محقر که امکان پذیرایی از میهمانان را نداشت، زندگی می کرد. لباس او هم ساده بود، عمامه ای بسیار کوچک از پارچه معمولی بر سر می گذاشت و لباسی کمتر از معمولی داشت، از سهم امام استفاده نمی کرد و ممر معاش وی و برادرش ابتدا از ثمرات قطعه زمینی زراعی در قریه شادآباد تبریز که از نیاکان آنان به ارث رسیده بود تأمین می شد و بعدها هم از راه حق التألیف کتابهایشان زندگی خود را اداره می کردند و سالها مبالغ هنگفتی مقروض بودند که حتی نزدیکانشان از موضوع خبر نداشتند.
یکی از شاگردان ایشان نقل می کرد:
علامه طباطبایی زندگی ساده ای داشت. مثلاً هرگاه می خواست به تهران سفر کند با اتوبوس می رفت، و در این موارد غالباً تابع محیط و اجتماع بود، یک بار بیش از یک ساعت در اتوبوس نشست تا اتوبوس پر شود، و حتی یک بار هم در اثر تصادف اتوبوس زخمی شد.

مناعت طبع

با توجه به اینکه سالها منزل نداشت و مستأجر بود، این خانه مسکونی را نیز 23 سال قبل با قیمت همان ملک موروثی تهیه کرده است. یکی از فرزندانش می گفت از خدا می خواستیم، چیزی را از ما قبول کند.
فرزندشان می گوید:
« گاهی بسته اسکناس را خدمت او می گذاشتیم با اصرار حتی پنج ریالی هم بر نمی داشت، مناعت طبع عجیبی داشت. در آخر عمر با کسالت از سفر مشهد برگشت.
طبق نظر پزشک در تابستان باغی در « احمد آباد دماوند» اجاره کردم و پولش را پرداخت نمودم که آقا در مقابل عمل انجام شده قرار گیرد. آقا پس از سه روز اقامت مرا خواست که اجاره اش چند است؟
گفتم مهم نیست، اصرار کرد که می خواهم بدانم که می توانم پرداخت کنم یا نه؟ گفتم پرداخت کرده ام، فرمود: « یا بگیر پول را یا از اینجا می روم. »
و آخر هم مجبور شدم که بگیرم!! »
یکی از دوستان می گفت:
« در همان اواخر عمر شریفشان، روزی از مسافرت آمده بودند و در انتظار تاکسی بودند که ایشان را با وسایلشان به خانه برساند؛ اما هیچ تاکسی داری حاضر نمی شد ایشان را به مقصد ببرد و ایشان مدتی کنار خیابان معطل بودند که من ایشان را دیدم و با پول خود، تاکسی ای برایشان کرایه کردم. »
این در حالی بود که داماد ایشان، شهید آیت الله قدوسی، عالی ترین مقام قضایی کشور را داشت! شهید قدوسی گفته بود:
« بنده تا همین اواخر (مدتی پس از درگذشت علامه) نمی دانستم که ایشان مبالغ سنگینی بدهکارند!»
آیت الله مصباح یزدی در مورد روحیه مناعت طبع علامه طباطبایی می فرماید:
« اوائل آشنایی با استاد علامه طباطبایی از رفتارشان خیلی تعجب می کردم گاهی مجبور می شدم به خاطر جواب گرفتن برای سؤالی که برایم پیش می آمد خدمت استاد در منزلشان شرفیاب شوم.
ایشان در حالی که به جلوی در منزل آمده، دو دست خود را بر دو طرف در گذاشته؛ سرشان را بیرون می آوردند و به سوال من گوش می دادند و پاسخ می گفتند. گاه این سوال برایم مطرح می شد که چرا استاد از من نمی خواهند که به داخل منزل بروم.
بعدها که آشنایی من با ایشان بیشتر شد و گاهی اتفاق می افتاد که می توانستم به داخل منزلشان بروم متوجه شدم، خود ایشان می فرمود:
« اگر من کار کنم و روزی 3 تومان مزد بگیرم برای من گواراتر است از اینکه به خانه کسی بروم و اظهار حاجتی کنم و وابستگی به بیتی یا شخصیتی پیدا کنم. »

عفت وادب

وی آنقدر عفیف و مؤدب بود که حاضر نمی شد حتی پاهایش را کسی ببیند. با اینکه وضع ناگواری داشت حاضر نمی شد در اواخر عمر هم کسی برای او لگن بیاورد.
سعی می کرد در توالت قضای حاجت کند و حتی یک بار مجبور شدند در حالی که سرم وصل در دستشان بودند ایشان را به همان وضع به توالت ببرند.!

اراده قوی

مرحوم ، علامه طباطبایی اراده بسیار قوی ای داشتند. وقتی که ایشان را برای معالجه به لندن برده بودند پزشکان گفته بودند:
درمقابل چشم شما پرده ای هست که باید برداشته شود تا چشم، بینایی خود را از دست ندهد. ایشان هم اعلام رضایت کرده بودند.
بعد که پزشکان گفته بودند، برای عمل جراحی باید شما را بیهوش کنیم، مخالفت کرده بودند و فرموده بودند:
« بدون بیهوش کردن عمل کنید. »
و پزشکان نیز گفته بودند، چون چشم باید به مدت پانزده دقیقه باز باشد و پلک نزند ناچاریم که شما را بیهوش کنیم. علامه طباطبایی فرموده بودند:
« من چشم خود را باز نگه می دارم. »
و به مدت هفده دقیقه چشم خود را باز نگه داشته بودند و حتی یک بار هم پلک نزده بودند. این حکایت از ارده قوی و نیرومند ایشان می کند.
شهید آیت الله قدوسی داماد ایشان نقل کرده اند:
« علامه طباطبایی پشتکار عجیبی داشتند و چندین سال برای تفسیر المیزان زحمت کشیدند. اصلاً احساس خستگی نمی کرد، شب و روز نمی شناخت. ما اصلاً ایشان را نمی دیدیم، صبح زود مشغول کار می شد تا ساعت 12. بعد از نماز و صرف غذا استراحتی، نیم ساعتی تا نماز مغرب مشغول کار بودند. »

آرامش روحی

علامه طباطبائی گاهی اوقات که صحبت می کردند از سالیان سختی که در حمله متفقین در تبریز بودند و هیچ آرامشی نداشتند، یاد می آوردند و می گفتند:
« سالیانی بر من گذشت که هیچ آرامشی نداشتم! »
اما ما می دانیم که ایشان بسیاری از رساله های عمیق فلسفی را در همان زمان ناآرامی آذربایجان نوشته اند و اگر چه ایشان از آرامش ظاهری محروم بود، با این وجود خوفی به دل راه نمی داد.

ظرفیت فکری فوق العاده

مرحوم علامه اهل مطالعه و تحقیق و تفکر بود. تمام عمر پر برکتش را در مطالعه و تفکر و تألیف و تصنیف و تدریس صرف کرد و آثار گرانبهایی از خویش به یادگار گذاشت.
در مطالعه و تفکر قدرت فوق العاده ای داشت. می توانست مدتی تمام حواسش را در یک مطلب متمرکز سازد و بدون اینکه از آن خارج شود فقط درباره آن بیندیشد. اکثر اوقاتش را در تالیف تفسیر المیزان صرف کرد. الطاف الهی شامل حالش شده بود که جز اشتغالات علمی اشتغالاتی نداشت.
آنقدر فکر و مطالعه کرد که پزشکان معالج درباره کسالتش گفتند :
سلولهای مغزی او به مقدار توانایی خودشان کار کرده اند و دیگر تاب تحمل درک مطالب تازه را ندارند یا به تعبیر پزشکی « اشباع » شده اند.

اخلاص

حضرت علی علیه السلام در این باره می فرمایند:
« ثمره العلم اخلاص العمل: یعنی ثمره دانش، اخلاص عمل است. »
و علامه طباطبایی از علمای با اخلاص زمان ما بودند، ایشان اجازه نمی داد کسی در حضورش از او تعریف کند و لو مبالغه هم ننماید.
یکی از علمای حوزه علمیه قم می گفت: از تفسیر المیزان در حضورش تعریف کردم، علامه طباطبایی فرمود:
« تعریف نکن که خوشم می آید و ممکن است خلوص و قصد قربتم از بین برود. »
یکی از شاگردانش در این باره می نویسد:
از نظر معنوی و اخلاقی آنچه در مورد علامه طباطبایی جلب توجه می کند، وارستگی استاد از هر نوع تظاهر به علم و دانش بود و پیوسته محرک او در هر عمل، اخلاص و جلب رضایت خدای سبحان بود، ما که با ایشان انس بیشتری داشتیم یک بار هم به خاطر نداریم که مطلبی را به عنوان تظاهر به علم، یادآور شود، یا سخنی را سؤال نکرده از پیش خود مطرح کند، اگر فردی با او یک سال به مسافرت می رفت و از مراتب علمی او آگاهی قبلی نداشت، هرگز فکر نمی کرد که این مرد پایه گذار روش جدید در تفسیر و طراح قواعد و مسائل نو در فلسفه و استادی مسلم در سیر و سلوک است .
به حق، او پیوسته بر مضمون حدیثی رفتار می کرد که جد بزرگوارش پیامبر عالیقدر اسلام فرموده است:
« کار خود را پیراسته از هر نوع ریا و تظاهر و برای خدا انجام بده، زیرا خریدار عمل، خداست و او از ماهیت عمل آگاهی کامل دارد. »
خانم نجمه السادات طباطبایی می گوید:
« وقتی به حرم حضرت معصومه (س) می رفتند، عادی ترین جاها را انتخاب می کردند و دوست نداشتند جای خاصی داشته باشند، علاقه زیادی داشتند در میان مردم باشند و مقید به حفظ ظواهر دنیوی نبودند و می گفتند:
« شخصیت را خدا می دهد و با امور دنیوی هرگز انسان به کسب شخصیت نایل نمی گردد. »
روح بسیار حساس و متعالی داشت؛ وقتی از خدا صحبت می شد یا در برابر شگفتی های جهان آفرینش قرار می گرفتند، آن قدر حالات عجیب از خود نشان می دادند که انسان متحیر می شد که واقعاً در این مواقع در کدام عالم سیر می کنند. گاهی در خانه مطرح می کردند که:
« ممکن است انسانی در مواقعی از خدا غافل شود و پروردگار یک تب سخت و خطرناک چهل روزه به او بدهد، برای این که یک بار از ته دل بگوید یا الله و به یاد خدا بیفتد! »

جامعیت و اعتدال

آنان که دارای ظرفیت روحی نباشند، در وادی عرفان به افراط و تفریط گراییده و قادر به جمع بین عالم وحدت و کثرت نمی باشند.
علامه می فرمودند:
« بدیهی است که طی این منزل منافاتی با بودن سالک در دنیا و اشتغال به مشاغل اولیه خود ندارد و واردات قلبیه او ربطی به اوضاع خارجیه از نکاح و کسب و تجارت و زراعت و امثالها ندارد، سالک در عین آن که در بین مردم بوده و امور دنیا را به جای می آورد، روحش در ملکوت سیر نموده، با ملکوتیان سرو کار دارد. »
ایشان در ترسیم مقام متعالی معصومان علیهم السلام، می گوید:
« پیشوایان دینی، سلام الله علیهم اجمعین، چون از مراتب سلوک الی الله گذشته و در حرم خدا وارد شده و سپس به مقام بقاء بعد الفناء، که همان بقاء به معبود است، رسیده اند، لذا حال آنها جامع بین دو عالم وحدت و کثرت است... و از کوچکترین حکمی از احکام یا ادبی از آداب یا حالی از حالات متناسبه با این عوالم، دریغ و مضایقه و دوری نخواهند نمود، و در عین حال نیز توجه به عوالم عالیه را حفظ فرموده...»
سپس مرحوم علامه طباطبایی، موضوع تعادل را مطرح می کند و دو چهره از انسانها را ترسیم می کند:
1) گروهی که پای بند عادات و رسوم و تعارفات اجتماعی شده و برای حفظ شخصیت خود از هر گونه آداب و رفت و آمدهای مضر و بی فایده دریغ نمی کنند و در برابر اجتماع تابع محض می باشند.
2) گروهی که از اجتماع کنار می روند و هر گونه عادات و ادب اجتماعی را ترک کرده و در کنج خلوت آرمیده و به عزلت و گوشه گیری مشهور شده اند.
علامه طباطبایی هیچ یک از این دو را نمی پذیرد و معتقد است:
« سالک برای آن که بتواند به مقصد نائل گردد، باید مشی معتدلی بین رویه این دو گروه اختیار نماید و از افراط و تفریط بپرهیزد و در صراط مستقیم حرکت کند. »
و او خود به راستی، در نهایت اعتدال بود. با این که لحظه های سکوت را از ذکر خدا معطّر می کرد، به هنگام ارشاد و هدایت و ترویج دین، از هیچ تلاش و کوششی فرو گذار نمی نمود. و در برخوردهای اجتماعی، چنان متخلّق به اخلاق اسلامی و آداب اجتماعی بود و چنان با تواضع و فروتنی از سخن و نظر دیگران استقبال می نمود که اخلاق نیکش از شدت لطافت، نسیم را شرمنده می کرد.
او، ذکر خدا و توجه مداوم به مبدأ کمالات و فنای فی الله و حضور در میدان عملی فرهنگ و جامعه و خدمت به اسلام و مسلمانان را به شکل اعجاب انگیز جمع کرده بود. این جامعیت، از ویژگی های بسیار ارزنده اوست.
همین عارف و فیلسوف و مفسر بزرگ، که مقام معنویش در ملکوت و مقام علمیش در اوج اساتید حوزه علمیه است، هنگامی که نیاز می بیند، با تن رنجیده و فرسوده خویش، بدون داشتن کمترین امکانات، ساعتها راه را با مشکلات می پیماید تا برای مستشرقی که می خواهد شیعه را به عالم غرب بشناساند (هانری کُربَن)، چهره درستی از شیعه و معارف بلند اسلامی معرفی کند، تا مبادا، دوباره باز هم از اسلام و شیعه، چهره ای واژگونه و پوستینی وارونه به دنیا ارائه شود.
سلوک عرفانی علامه، یک سلوک خودخواهانه، فردی و بی محتوا نبود، بلکه عرفان عملی او بر عرفان نظری و براساس تفکر و شناخت و تعبد به مکتب و عشق به خدا و محبّت به انسان تکیه داشت.

ورزش و پیاده روی

یکی از نزدیکان ایشان می گوید:
« استاد پیاده روی را دوست داشت، غالباً پیاده به جلسات سیار می رفت و در بین راه نیز به سوال های علمی پاسخ می داد. »
دکتر احمدی، در مورد عادت علامه به پیاده روی اظهار می کند:
« گاهی شب ها این بزرگوار، چند کیلومتر راه را با همان بدن مرتعش و ناتوان و ضعیف می پیمودند، برای این که در جلسات خصوصی دوستان حضور پیدا کند و مطالب علمی را القا نمایند و ساعت های متوالی و طولانی جلسه طول می کشید و پیاده هم این راه را طی می کرد... »

اهمیّت به تربیت فرزندان

خانم نجمه السادات طباطبایی، در خاطره ای شیرین می آورد:
« علامه طباطبایی برای بچه ها خصوصاً دخترها ارزش بسیار قایل بود و دخترها را نعمت های خدا و تحفه های ارزنده می دانست، مدام بچه ها را به آرامش و راستی دعوت می کرد، میل داشت آوای صوت قرآن در گوش کودکان طنین انداز شود .
برای همین منظور قرآن را با صدای بلند تلاوت می کرد؛ در فرصت های مناسب از روایات، مطالبی آموزنده نقل می کرد و بر این باور بود که این برنامه برای بچه ها مفید است؛ با کودکان بسیار مهربان و خوش رفتار بود و گاه می شد که وقت زیادی را صرف بازی و سرگرم کردن آنان می کرد، در عین حال حد کار را فراموش نمی کرد، که بچه ها لوس بار آیند؛ از سر و صدای فراوان فرزندان و نوه ها و نیز پر حرفی ها و سوالات مکرر آنان به هیچ عنوان ناراحت و خسته نمی شد.
در خانه هم توصیه می کرد، مبادا در مقابل کودکان عکس العمل بدی نشان دهید و به آنان چیزی بگویید، بچه باید آزاد باشد! در عین حال به ادب و تربیت نوباوگان توجه داشت و رفتار پدر و مادر را در تربیت آنان مؤثر می دانست و عقیده داشت که حرف پدر و مادر نباید در این حالت دوگانگی شخصیت بچه ها را ناجور بار می آورد.
در رفتارشان با دخترها احترام و محبت افزون تری مشاهده می شد و می گفت به این ها باید محبت بیشتری شود، تا در زندگی آینده با نشاط باشند و بتوانند همسری خوب و مادری شایسته باشند، حتی نام دختران را با پسوند سادات صدا می کرد و اظهار می داشت:
« حرمت دختر، مخصوصاً سید، باید حفظ شود! »
همسرش عقیده داشت که دختر باید در خانه کار کند، ولی علامه می گفت:
« به آن ها فشار نیاور، آن ها اکنون باید آرامش داشته باشند و هنوز موقع کار کردنشان فرا نرسیده است. »
دخترشان نقل کرده است:
در مواقعی، غذایی طبخ می کردیم که اشکال داشت، پدرم اصلاً به روی خودش نمی آورد و خیلی هم تعریف می کرد. مادرم می گفت، به این ترتیب این دخترها در کدام خانه می توانند زندگی کنند؟ و پدرم می گفتند:
« این ها امانت خدا هستند، هر چه آدم به این ها احترام بگذارد، خدا و پیغمبر خوشحال می شوند. »
تربیت ما منحصراً در هنگام کودکی صورت نگرفت، من پس از ازدواج هم همیشه از رهنمودهای پدرم بهره مند می شدم، مثلاً اوایل ازدواج هر وقت به خانه پدرم می رفتم، عوض این که بپرسند وضعیت چه طور است؟ فقط سفارش می کردند:
« مبادا، کاری کنی که موجبات ناراحتی مادر شوهرت را فراهم کنی که خدا از تو نمی گذرد! »
علاقه ی ایشان به فرزندانشان زیاد بود. در سال های اخیر که ما در تهران اقامت داشتیم، من هفته ای دو سه بار به ایشان سر می زدم، ولی مشخص نبود که چه وقت هایی می روم، منتها هر وقت می رفتم، خانمشان (همسر دوم علامه) می گفتند: که پدرت سه چهار ساعت است که این جا قدم می زند و منتظر توست.
وقتی می پرسیدم: از کجا می دانستید که من می آیم؟ پدرم جواب مشخصی نمی دادند و بالاخره هم نفهمیدیم چه طور می دانستند که من چه وقت به آن جا می روم؟
فرزند محترمه علامه در ادامه اضافه می کند:
پدرم می گفت:
« اگر زن اهمیت نداشت، خدا نسل دوازده امام را از نسل حضرت زهرا(س) قرار نمی داد! واقعاً اگر زن خوب باشد، می تواند عالم را گلستان کند؛ و اگر بد باشد، عالم را جهنم می کند. »

مهر پدر

دختر علامه نقل می کند:
پدرم به فرزندانم علاقه وافری داشتند، مخصوصاً نسبت به پسر بزرگم (حسن) عطوفت خاصی داشت و او را عصای دست من می دانست.
وقتی که بعد از شهادت او به تهران آمدند، نمی دانستم چگونه با ایشان برخورد کنم که ناراحت نشوند، و اتفاقاً، ایشان هم این فکر را در مورد من داشتند، وقتی وارد شدند، پرسیدند:
« نجمه، من چه بگویم به تو؟ »
گفتم: هیچی، شکر خدا!
گفتند:
« احسنت! »
نه ایشان به روی خود آوردند و نه من، ایشان افزودند:
« شکر خدا، که خداوند اگر بچه ای به تو داده، خوبش را داده است. »
ولی در مجموع، شهادت حسن روی پدرم تأثیر گذاشت، می گفتند:
« وقتی یادم می آید که حسن می آمد و از من سوال می کرد، حالم دگرگون می شود. »
منبع:www.salehin.com

شنبه 25/8/1392 - 18:44
آموزش و تحقيقات
بزرگان از نگاه علامه طباطبایی (رحمت الله علیه )
بزرگان از نگاه علامه طباطبایی (ره)

دیگران از منظر علامه

آیت الله قاضی ( ره )

آیت الله طباطبائی می فرمودند:
« مرحوم قاضی نمی پذیرفتند که کسی از ایشان عکس بگیرد تا آن که مجبور شدند برای داد و ستدی از خود عکس بیاندازند ( زیرا می بایست عکس روی شناسنامه ایشان می بود. )
روزی [علاقمندان]، پس از درس مرحوم قاضی شماری از همان عکس را که برای شناسنامه انداخته بودند، آوردند تا میان شاگردان پخش کنند و شاگردان برای گرفتن عکس ها از یکدیگر پیشی می گرفتند و هر کس عکس را از دیگری می ربود! شلوغ که شد، آقا فرمودند: « شما اصلاً عقل ندارید! من خودم این جا نشسته ام، شما سر عکس من دعوا می کنید؟! »
علامه طباطبائی پس از نقل این خاطره افزودند: « ما هم یکی از آنان بودیم که در آن جلسه عکس می خواست! »

امام خمینی (ره)

علامه با امام راحل (ره) از قدیم روابط دوستانه داشتند و برای ایشان احترام قائل بودند پس از انقلاب نیز ـ آن چنان که شاگردشان آیت الله جوادی آملی، بیان می کنند ـ امام امت را به عنوان بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران و رهبر کبیر انقلاب شکوهمند اسلامی ایران پذیرفتند و همواره این اصل را مایه سعادت، سیادت و عظمت اسلام و مسلمانان می دانستند.
هنگامی که یکی از مشاهیر فلسفه به قم آمده بود، در مجلسی، چون امام را نمی شناخت از امام پرسید: « شما آقا طباطبائی هستید؟ » علامه فرمودند:
« طباطبائی منم؛ ایشان آیت الله خمینی، استاد من هستند. » همه می دانند که علامه طباطبائی سخن به مجامله نمی گفت. و متخصصان می گفتند:
« تدریس فلسفه امام بر فلسفه علامه مقدم بود. »
علامه طباطبائی، پس از قیام امام راحل، درباره سخنان و اعلامیه های امام گفت: « امام خیلی قاطع کلام خود را می گوید. »
یکی از اهل علم مشهد ـ که مدتی در امر امام راحل دودل بود ـ می گوید.
« یک بار که مرحوم علامه به مشهد آمده بود، درباره امام راحل از ایشان پرسیدم، فرمودند: « این مرد بر ملکوت مسلط است. »
وقتی امام به قم رفته و در کوچه محل سکونت استاد علامه طباطبائی ساکن شده بودند، همسایه های اطراف برای سهولت رفت و آمدها، خانه ها را خالی کرده بودند. علامه نیز به امام عزیز فرمود: « اگر لازم است ما هم خانه مان را تخلیه کنیم؟»
امام به ایشان فرمودند: « همجواری شما برای ما مغتنم است. »
استاد احمدی نقل می کند:
« زمانی که انقلاب پیروز شد، امام در همسایگی علامه مستقر شدند. صوت بلندگوهایی که به منزل محل اقامت امام راحل وصل شده بود، خیلی زیاد بود. روزی خدمت علامه طباطبائی بودم، یک نفر به ایشان گفت: « با این سر و صدا اذیت نمی شوید؟ » مرحوم طباطبائی لبخندی زد و فرمود:
« هر چه از دوست می رسد، نیکوست! » با این که واقعاً اعصابشان ضعیف بود و از سر و صدا ناراحت می شدند. »
حجت الاسلام موسوی می گوید:
« خوشحالی استاد از پیروزی انقلاب اسلامی چنان بود که نمی توانستند از اظهار آن خودداری کنند. روزی به من فرمودند:
« دلم می خواهد رژه ارتشیان در برابر امام را ببینم. »
عرض کردم: « هم اکنون ارتشیان در کوچه اند و چند لحظه دیگر، رژه آنان آغاز می شود. » با هم پشت در منزل آمدیم؛ در را باز کردم و ایشان مدتی طولانی به تماشای رژه ایستادند و مکرر به من می فرمودند:
« چقدر جالب است! چقدر جالب است! »

آیت الله بهجت ( حفظه الله )

حجت الاسلام ضرابی نقل می کند:
از استاد درباره جنبه های اخلاقی و معنوی آیت الله بهجت ـ دام ظله ـ پرسیدم، فرمودند: « ایشان اهل زهد و تقوا و عمل هستند. »
همچنین مرحوم علامه، درباره آیت الله بهجت می فرمودند:
« ایشان بنده صالح (خدا)است. » و در نماز آیت الله بهجت نیز شرکت کرده و به ایشان اقتدا می کرد.

سید هاشم حداد (ره)

علامه طباطبائی می فرمود:
« آقا سید هاشم حداد، بسیار شوریده و وارسته است. »

سید ابن طاووس، ابن فهد حلی و سید مهدی بحرالعلوم (ره)

علامه می فرمود:
« سید بن طاووس، ابن فهد حلی و سید مهدی بحرالعلوم از کاملان بودند. »

ملا صدرا (ره)

یکی از اعاظم شاگردان علامه فرمودند:
« مرحوم استاد جلد هشت و نه اسفار را خصوصی و برای گروهی خاص از شاگردان خود تدریس کرده و فرمودند:
« خداوند هنوز بحث معاد را روزی اهل علم نکرده است. »
و بنده از ایشان پرسیدم: چرا بر این دو جلد تعلیقه ای ندارید؟
فرمودند: مرحوم صدرا همه سخن آن مباحث را فرموده است؛ و دیگر چیزی باقی نگذاشته تا ما بگوییم! »
آیت الله قاضی می فرمود: « ملاصدرا فخر شیعه است. » و آیت الله کشمیری می فرمود: « ملاصدار دائم الوضو بود و بسیار قوی؛ و مانندش پس از او نیامده است. »

آیت الله سید محمد حسن الهی (ره)

استاد فاطمی نیا از قول علامه طباطبائی نقل می کنند:
« بنده از اخوی ( آیت الله سید محمد حسن الهی ) استفاده می کنم. »
از بزرگی شنیدم که قواعد و برنامه های سیر و سلوک در دست برادر علامه بیشتر (از علامه) بود.
از گفتنی های دیگر حیات آن مرحوم این است که روزی هنگام تدریس شفای بوعلی، صوت خود ابن سینا را می شنود که مراد خود را از مطلب مورد بحث آن روز بیان می کند!

ملا فتح علی سلطان آبادی (ره)

حجت الاسلام صدیقی می گوید:
« آیت الله بهجت از آیت الله طباطبائی نقل کردند که «آیت الله نائینی می گفت: بنده در مراقبه، هیچ کس را همتای سید بن طاووس و ملا فتح علی سلطان آبادی ندیدم. »
به ظاهر، این نقل علامه، دست کم نشان دهنده ارادت او به مرحوم سلطان آبادی اراکی (وفات: 1318ق) است. در هر حال، نقل چند داستان نیز درباره مقام علمی و روحانی مرحوم ملا فتح علی ـ که بسیار ناشناخته مانده ـ مناسب می نماید:
مرحوم شیخ فضل الله نوری(ره) می فرمود:
« خوابی دیدم و برای تعبیر آن نزد ملافتح علی رفتم. همین که مقداری از خواب را برای ایشان بیان کردم، فرمود: « خوب! می دانم؛ بعدش هم این بود و این بود ... » و تا آخر خواب را برای من نقل و سپس تعبیر کرد. »
از مقام علمی وی نیز می توان به این داستان جالب اشاره کرد:
« روزی گروهی از علما، که سید اسماعیل صدر و حاج حسین نوری ـ صاحب مستدرک الوسائل ـ و سید حسن صدر نیز در میان آنان بودند، در منزل مرحوم ملا فتح علی بودند که ایشان آیه
« و اعلموا ان فیکم رسول الله؛ لو یطیعکم فی کثیر من الأمر لعنتم ولکن الله حبب إلیکم الإیمان ... » را خواند و به تفسیر «حبب ألیکم» پرداخت و پس از تفسیر بلند و طولانی ای که از آن کرد، حاضران، آن معنی و تفسیر را مطابق ظاهر آیه دیدند و در شگفت ماندند که چگونه پیش از این، مطالب یاد شده را از آیه نفهمیده بودند؟!
روز بعد نیز همگی مهمان مرحوم ملا فتح علی شدند و باز آن جناب، همان آیه را به شیوه ای دیگر تفسیر، و مطالب جدیدی را بیان کرد و باز حاضران، معنای جدید را مطابق ظاهر آیه دانستند و در عجب شدند که چه طور خود این معنی را نفهمیده بودند! و همین طور تا سی روز این جلسه ادامه یافت و هر روز ملا فتح علی، تفسیر نو و فهم تازه ای از آیه بیان می کرد و هر چه می فرمود، به نظر بزرگان حاضر در محفل، مطابق ظهور آیه بود و هیچ مخالفتی با ظاهر آیه نداشت، گرچه تفسیرها با هم تفاوت داشت!! »

ملامهدی و ملا احمد نراقی (ره )

استاد فاطمی نیا به نقل از علامه می فرمود:
« عالمان دینی و حوزه ها هم، ملا مهدی نراقی و فرزندش ملا احمد نراقی را نمی شناسند. ارزش و جایگاه این پدر و پسر، در حوزه ها هم مجهول مانده است! و آیت الله بهاء الدینی بر این اعتقاد بود که پسر (ملا احمد) در علمیت از پدر مهم تر بوده است. »

علامه امینی (ره)

استاد امجد نقل می کند:
مرحوم امینی ـ صاحب الغدیر ـ در شبانه روز هجده ساعت کار علمی می کرد و ... خیلی با شور و حال بود. استاد علامه طباطبائی می فرمود:
« پس از رفتن به نجف اشرف، چنین حالی یافت. »
و مرحوم امینی می فرمود:
« برای تألیف الغدیر صد هزار کتاب از کتابهای اهل سنت را مطالعه کرده ام.»!
شیخ عبدالحسین امینی برای اثبات ولایت مولا علی علیه السلام شروع به تحقیق و نگارش در این موضوع کرد، اما وقتی با آن همه مظلومیت امیرالمؤمنین علیه السلام در تاریخ و کتاب ها روبه رو شد، می گفت:
« سی سال زحمت کشیدم تا ثابت کنم علی مسلمان است! »

آیت الله سید محمد هادی میلانی (ره)

علامه طباطبائی درباره آیت الله سید محمد هادی میلانی می فرمود:
« آقا میلانی فرشته است. » و در برهه ای از زمان، افراد را برای تقلید به ایشان ارشاد می کرد. آیت الله بهاء الدینی نیز می فرمود:
« آقا میلانی از نوادر است. »
مرحوم استاد علی احمدی نقل کرد:
« یکی از اهل علم می گفت: من از تبریز برای زیارت و پابوسی حضرت امام رضا علیه السلام به راه افتادم، اما متأسفانه در طول مسیر ـ که با وسیله عمومی طی می شد ـ چشمم به دختر بدحجابی بود و دلم به او مشغول.
وقتی به مشهد رسیدم، روی تشرف به حرم رضوی علیه السلام را نداشتم همان روزها برای نظافت روضه منوره اقدام شد و زوار از آن جا خارج شدند و تنها آیت الله میلانی و علامه طباطبائی به سوی ضریح می رفتند.
من، همان دم، پشت سر آن دو حرکت کردم و وقتی آن ها مشغول زیارت شدند، از بدبختی و خُسران خودم سخت به گریه افتادم و توبه کردم و در درون، از گناهی که از من سر زده بود، خود را سرزنش می کردم.
مدتی در آن حال بودم که ناگهان آیت الله میلانی ـ بدون این که مرا بشناسد ـ به سمت من برگشت و مرا با نام خودم خواند و فرمود:« آقا فلان! إن الله یحب العبد و یبغض عمله (گاهی) پروردگار بنده ای را دوست دارد اما کردار آن بنده، مورد غضب اوست. »
از یادگاری های حیات سیاسی ایشان هم، می توان به تأیید حکم اعدام حسنعلی منصور (نخست وزیر دستگاه شاه) اشاره کرد و این که مرحوم آیت الله میلانی نیز از عالمانی بود که برای اعتراض به دستگیری امام راحل، مشهد را ترک کرده و برای اعتراض به دستگاه شاه به تهران آمدند و حمایت خود را از امام امت (ره ) اعلام کردند.

آیت الله محمد کوهستانی (ره)
آیت الله طباطبائی فرمودند:

« از وقتی که آقا محمد کوهستانی را در منزل آیت الله میلانی دیدم، هیچ شبی نشد که ایشان را فراموش کنم. »
و آیت الله بهجت نیز می فرمود:
« در پی درگذشت آقای کوهستانی در آن عالم غوغا برپا شد. »

آیت الله محمد حسین اصفهانی (ره)

استاد فاطمی نیا نقل می کنند:
« مرحوم علامه طباطبائی افتخار می کرد که شاگرد آیت الله محمد حسین اصفهانی بوده است. » در معرفی مقامات مرحوم شیخ محمد حسین اصفهانی، همین بس که آیت الله کشمیری می فرمود:
« آقا محمد حسین در جهات توحیدی و عرفانی اگر از مرحوم قاضی بالاتر نبود، پایین تر هم نبود. »
دیگر اینکه « آیت الله محمد حسین اصفهانی زمانی [ به ظاهر در اواخر عمر] می فرمود: « من دیگر هیچ آرزویی ندارم؛ اصلاً دلم نمی خواهد اتفاقی رخ دهد یا کاری انجام دهم. احساس می کنم که دیگر به چیزی دلبستگی ندارم. حتی اینکه مثلاً پسرم را داماد کنم. تنها تربیت شدن مردم را دوست دارم و برای همین هم سر درس و تدریس حاضر می شوم. » و یکی از سه استادی که آیت الله بهجت ـ دام ظله ـ به آنان تعلق خاطر دارد، همین مرحوم اصفهانی است. ایشان از استادانی است که در سیره اخلاقی آیت الله بهجت بسیار مؤثر بود.

آیت الله سید محمد تقی خوانساری (ره)

از جمله افرادی که علامه در قم، در نماز جماعتشان شرکت می جست، آیت الله مجاهد سید محمد تقی خوانساری (ره) بود.

آیت الله حاج عباس قوچانی (ره)

مرحوم طباطبائی یکی از شاگردان خود را که رهسپار نجف اشرف بود، در امور معنوی و عرفانی، تنها به آیت الله حاج عباس قوچانی حواله کرده بود.

آیت الله محمد رضا مظفر(ره)

درباره آیت الله محمد رضا مظفر ـ صاحب المنطق و اصول الفقیه ـ می فرمود: « عربها نوعاً ذوق معقول ندارند، اما ایشان جامع معقول و منقول است. »

مرحوم مهدی الهی قمشه ای (ره)

مرحوم علامه، پس از این که شاگردان خودشان را درس حکمت می دادند، آنان را می فرستادند نزد مرحوم مهدی الهی قمشه ای تا عرفان بخوانند؛ مانند آقا سید مصطفی خمینی و شهید مطهری.

ملا علی معصومی همدانی (ره)

آیت الله طباطبائی در پاسخ کسی که درباره آخوند همدانی از ایشان پرسیده بود،
فرمود: « جا دارد که مردم به قصد زیارت آقا ملا علی معصومی همدانی، از
گوشه و کنار و مناطق دور دست، به همدان مهاجرت کنند. »

حافظ شیرازی (ره)

علامه به دیوان حافظ شیرازی علاقه ی ویژه ای داشتند برخی اوقات که در محضرشان یکی از اشعار زیبای حافظ خوانده می شد، ایشان به توضیح و تفسیر آن می پرداختند.
حتی تجزیه و تحلیلی بر اشعار حافظ نوشته بودند، اما آن ها را از میان بردند. شب های چهارشنبه برای گروهی خاص از شاگردان شرحی بر دیوان حافظ می فرمود، یک نفر شعر را می خواند و علامه تفسیر می کرد. مرحوم علامه به دیوان لسان الغیب تفأل هم می زدند، و به تصحیح و طبع « قدسی» دیوان او علاقه داشتند و می فرمودند:
« حافظ ( در زیبایی و ظرافت بیان و بلندی محتوا در میان شاعران ) دومی ندارد. »
روزی نیز بر مرقد حافظ حاضر شده و آن جا متوجه می شوند که حافظ شیعه بوده است و آن غزل هم که با مصراع « ای دل غلام شاه جهان باش و شاد باش! » آغاز می شود نیز سروده خود حافظ است ( با این که این غزل در نسخه قزوینی ـ غنی نیست). و هنگامی که از ایشان پرسیده می شد: « غیر از خواجه چه کسی از شعرای فارسی زبان اهل کمال، بهتر و زیباتر شعر سروده است؟» جواب می دادند: «خواجه»! هرگز دیده نشد که مرحوم علامه، کسی را در ردیف خواجه حافظ نام ببرند؛ بلکه می فرمودند:
« گفتار خواجه بر طبق حال است؛ ای کاش کسی می توانست غزلیات او را بر طبق حالات سلوکی تنظیم کند! » و همواره می فرمودند: « چه کسی می تواند غزلیات حافظ را شرح کند؟! »

حاج آقا امجد

حجت الاسلام تحریری می فرمود:
مرحوم آیت الله میلانی اهل ذوق بود. روزی از مرحوم علامه خواست تا یکی از شاگردان خود را برای جلسات انس و معنی معرفی کند. علامه طباطبائی جناب آقای امجد را معرفی کردند. یادم است که آیت الله میلانی از جناب آقای امجد در آن مجلس خواست که اشعار بابا طاهر را بخواند.
بعدها درباره آقا امجد از علامه پرسیدم.
فرمودند: « ایشان قوی است. »
منبع:www.salehin.com

شنبه 25/8/1392 - 18:43
آموزش و تحقيقات
الگوی اخلاق
الگوی اخلاق

نویسنده: محسن حسین‏زاده

آثار هر كس نمودار دارایى اوست

بهترین معرف آن جناب، سیر و سلوك انسانى و آثار علمى، از تدریس و تألیف اوست . افاضل حوزه علمیه قم كه شاغل كرسى تدریس اصول معارف حقه جعفریه‏اند، از تلامذه اویند، و تفسیر عظیم الشأن المیزان كه عالم علم را مایه فخر و مباهات است، یكى از آثار نفیس قلمى و أم الكتاب مؤلفات اوست . (ص 17)

جایگاه علامه طباطبائى در عرفان عملى

موقعیت جناب علامه طباطبائى (رضوان الله علیه) در عرفان عملى این بود كه دریافته بود و به این باور رسیده بود كه: «إن هذا القرآن یهدی للتی هی أقوم» . (1) راه این است و جز این نیست . و دقیقا بدین جهت، رفتار او، گفتار او، سكوت او، قلم او و مطلقا آثار وجودى او، حكایت كننده وارستگى و عظمت ذخایر علمى و عملى او بود .
انسان وقتى حضرت علامه طباطبائى را زیارت مى‏كرد، به یاد این حدیث شریف مى‏افتاد كه جناب كلینى در كتاب فضل العلم كافى به اسنادش از حضرت امام صادق (علیه السلام) نقل مى‏كند و فرموده است:
من تعلم العلم و عمل به و علم لله، دعی فی ملكوت السماوات عظیما: فقیل تعلم لله و عمل لله و علم لله . (2)
آن كسى كه دانش تحصیل كند و بدان عمل كند و به دیگران براى خدا تعلیم بنماید، در ملكوت سماوات و عالم اله ـ كه خودش عالم عظیم است ـ او را به عظیم صدا مى‏كنند: اى بزرگ، اى آقا، اى كسى كه براى خدا تحصیل علم كرده‏اى، براى خدا بدان عمل كرده‏اى، براى خدا به دیگران تعلیم داده‏اى، تو آقا و بزرگ و عظیمى .
بنده هفده سال در محضر شریف او با ایشان انس داشتم و از ایشان كار لغوى ندیدم . حرف لغوى نشنیدم . بسیار مواظب كلام خود بود . (ص 49 ـ 51)

علامه طباطبائى و مراقبت از نفس

به حقیقت، دل این مرد بزرگوار معدن تقوا بود؛ زیرا بسیار مواظب خود بود . همواره اهتمامش بر این بود و مى‏گفت در شب و روز زمانى را براى حسابرسى خود قرار بدهید و ببینید كه این 24 ساعت چگونه بر شما گذشته . اهل محاسبه باشید . همان طور كه یك بازرگان و یك كاسب دخل و خرج خود و صادرات و وارداتش را حساب مى‏كند، شما ببینید در این شب و روز كه بر شما گذشت، چه چیزى اندوخته‏اید . چه گفته‏اید . یك‏یك رفتار و گفتارتان را حسابرسى كنید . از نادرستى‏ها استغفار كنید و سعى كنید تكرار نشود، و براى آنچه شایسته و صالح و به فرمان حاكم عقل بود، خدا را شاكر باشید، تا بتدریج براى شما تخلق به اخلاق ربوبى ملكه بشود . «و لاتكونوا كالذین نسوا الله فأنساهم أنفسهم» . (3)
حضرت علامه همواره مراقب نفس خویش بود و از خدا غافل نمى‏شد و این امر در صورت و رفتار و حرفشان پیدا بود كه ایشان در پیشگاه دیگرى قرار گرفته . هر چند به صورت ظاهر، جسمش با دیگران بود، پیدا بود كه در محضر دیگرى نشسته است .
در این باره، مصباح الشریعة مى‏فرماید كه: «العارف شخصه مع الخلق و قلبه مع الله» ؛ عارف بدنش با خلق و دلش با خداست؛ «و لامونس له سوى الله، و هو فی ریاض قدسه متردد و من لطائف فضله متزود» ؛ توشه‏اش آن سویى است . قلبى كه او دارد در پیشگاه ملكوت عالم آمد و شد دارد . مونسش ملكوت عالم است .
چنین كسى مراقبت دارد و انسان بر اثر این مراقبت، یواش یواش به صفات ملكوتى متصف مى‏شود و بدان خو مى‏گیرد . (ص 54 ـ 55)
از خاطرم نمى‏رود كه مرحوم علامه طباطبائى وقتى به من فرمود: «آقا، من هر روز مراقبتم قوى‏تر است . شب، مشاهدات من، مكاشفات من زلالتر است» . هر چه روز مراقبت شدیدتر باشد، شب مكاشفات زلالتر و صافى‏تر است . (4)

پی نوشت :

1) سوره اسراء (17): . 9
2) اصول كافى، تعریب حضرت استاد حسن‏زاده آملى، ج 1 ، ص . 27
3) سوره حشر (59): . 19
4) براى اطلاع از شرح حال و آثار حضرت علامه طباطبائى (قده) ر ك: «نجوم امت: زندگانى آیةالله علامه سید محمد حسین طباطبائى، ناصر باقرى بیدهندى، نور علم، ش 33، آذر 1368 ؛ ص 44 ـ . 87 تازه‏ترین كتاب در باره علامه طباطبائى، كتابشناسى علامه طباطبائى است كه در آن تمام منابع شرح حال و آثار علامه به دست داده شده است .

منبع: پیام حوزه
شنبه 25/8/1392 - 18:43
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته