• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1549
تعداد نظرات : 132
زمان آخرین مطلب : 5442روز قبل
دانستنی های علمی
هارون الرشید از جادوگرى خواست كه در مجلس كارى كند كه حضرت موسى بن جعفر علیه السلام از عهده اش بر نیامده و در میان مردم شرمنده و سرافكنده گردد. جادوگر پذیرفت .
هنگامى كه سفره انداخته شد، جادوگر حیله اى بكار برد كه هر وقت امام موسى بن جعفر علیه السلام مى خواست نانى بردارد، نان از جلو حضرت مى پرید.
هارون بخاطر اینكه خواسته ناپاكش تاءمین شده بود سخت خوشحال بوده و به شدت مى خندید.
حضرت موسى بن جعفر علیه السلام سربرداشت . نگاهى به عكس شیرى كه در پرده نقش شده بود نمود و فرمود:
- اى شیر خدا! این دشمن خدا را بگیر. ناگهان همان شكل به شكل شیرى بسیار بزرگ درآمده ، جست و جادوگر را پاره پاره كرد.
هارون و خدمتگزارانش از مشاهده این قضیه مهم ، از ترس بیهوش شدند. پس از آنكه به هوش آمدند. هارون به امام علیه السلام گفت :
- خواهش مى كنم از این شیر بخواه كه پیكر آن مرد را به صورت اول برگرداند. امام موسى بن جعفر علیه السلام فرمود:
- اگر عصاى موسى آنچه را كه از ریسمانها و عصاهاى جادوگران بلعیده بود، برمى گرداند، این عكس شیر هم آن مرد را بر مى گرداند
يکشنبه 14/4/1388 - 13:29
دانستنی های علمی
روزى هارون الرشید (خلیفه مقتدر عباسى ) به امام كاظم علیه السلام گفت :
- چرا اجازه مى دهید مردم شما را به پیغمبر صلى الله علیه و آله نسبت بدهند؟ به شما بگویند فرزندان پیغمبر، با اینكه فرزندان على علیه السلام هستید، نه فرزندان پیغمبر؟ البته مسلم است شخص را به پدرش نسبت مى دهند و مادر به منزله ظرف است و نسل را پدر تولید مى كند نه مادر.
امام كاظم علیه السلام در پاسخ فرمود: خلیفه ! اگر پیامبر صلى الله علیه و آله زنده شود و دختر تو را خواستگارى كند، به او مى دهى ؟
گفت : سبحان الله ! چرا ندهم ؟ البته كه مى دهم و بدینوسیله بر عرب و عجم افتخار مى كنم .
امام علیه السلام فرمود: پیغمبر هرگز از من خواستگارى نمى كند و من نیز دخترم را به او تجویز نمى كنم .
هارون گفت : چرا؟
امام علیه السلام فرمود: چون پیامبر صلى الله علیه و آله پدر بزرگ من است .
هارون گفت :
- احسنت ! آفرین ! پس چگونه خود را فرزند پیغمبر صلى الله علیه و آله مى دانید با اینكه پیغمبر صلى الله علیه و آله فرزند پسرى نداشت ؟ و نسل از پسر است نه از دختر.
شما فرزند دختر هستید كه فرزند دختر نسل به شمار نمى رود.
امام علیه السلام فرمود:
- تو را به حق قبر پیامبر صلى الله علیه و آله و كسى كه در آن مدفون است سوگند، مرا از پاسخ این سؤ ال معذور بدار.
هارون گفت :
- غیر ممكن است . باید بر گفتار خود دلیل بیاورى و اثبات كنى كه شما فرزندان رسول خدا صلى الله علیه و آله هستید. تا از قرآن دلیل بیان نكنید، عذرتان پذیرفته نیست و شما به همه علوم قرآن آشنایید.
امام علیه السلام فرمود: حاضرى پاسخ این پرسش تو را بدهم ؟
هارون گفت : بگو.
امام علیه السلام فرمود: ((بسم الله الرحمن الرحیم ؛ و من ذریته داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسى و هارون و كذلك نجزى المحسنین و زكریا و یحیى و عیسى )) .
(54) آن گاه امام علیه السلام پرسید: پدر عیسى كیست ؟
هارون گفت : عیسى پدر نداشت .
امام علیه السلام فرمود: در این آیه خداوند از طرف مادر عیسى ، مریم ، كه فاطمه زیاد با حضرت ابراهیم دارد، در عین حال عیسى را از فرزندان ابراهیم شمرده است . همچنین ما نیز از طرف مادرمان ، فاطمه ، فرزند پیغمبر اكرم صلى الله علیه و آله هستیم
يکشنبه 14/4/1388 - 13:26
دانستنی های علمی
شعیب عقر قوفى مى گوید:
... من با یعقوب (اهل مغرب ) كه براى زیارت به مكه آمده بود، محضر امام كاظم علیه السلام رسیدیم . امام نگاهش كه به یعقوب افتاد، فرمود:
- اى یعقوب ! تو دیروز به اینجا وارد شدى و میان تو و برادرت اسحاق در فلان محل درگیرى پیش آمد و كار به جایى رسید كه همدیگر را دشنام دادید. شما نباید مرتكب كار زشت و قبیحى شوید. فحش دادن و ناسزا گفتن به برادران دینى ، از آیین ما و پدران و نیاكان ما بدور است و ما به هیچ یك از شیعیان خود اجازه نمى دهیم كه چنین رفتارى را داشته باشند. از خداى یگانه بپرهیز و تقوا داشته باش . اى یعقوب ! به زودى مرگ بین تو و برادرت (به خاطر قطع رحم )، جدایى خواهد افكند.
برادرت اسحاق در همین سفر پیش از آنكه به نزد خانواده خود برگردد خواهد مرد و تو نیز از رفتارت پشیمان خواهى شد.
شما قطع رحم كردید و نسبت به یكدیگر قهر هستید، بدین جهت خداوند عمر شما را كوتاه نمود.
یعقوب گفت : فدایت شوم ! اجل من كى خواهد رسید؟
امام فرمود: اجل تو نیز رسیده بود ولى چون تو در فلان منزل به عمه ات خدمت كردى و بواسطه هدیه او را خوشحال نمودى ، بخاطر این صله رحم خداوند بیست سال بر عمر تو افزود.
شعیب مى گوید: پس از مدتى یعقوب را در مكه دیدم . احوالش را پرسیدم . او گفت :
- برادرم ، همانطور كه امام علیه السلام گفته بود، پیش از آنكه به خانه خود برسد وفات یافت و در همین راه به خاك سپرده شد
يکشنبه 14/4/1388 - 13:26
دانستنی های علمی
شخصى محضر امام صادق علیه السلام آمد و درباره وجود خداوند پرسش ‍ نمود. حضرت فرمود: اى بنده خدا! تا بحال سوار كشتى شده اى ؟
گفت : آرى !
فرمود: آیا كشتى تو هیچ شكسته است بطوریكه گرفتار امواج خروشان دریا شوى و در آن نزدیكى نه كشتى دیگرى باشد كه تو را نجات دهد و نه شناگر توانایى كه تو را برهاند و امید نجاب به رویت كاملا بسته گردد؟
گفت : آرى ! چنین صحنه اى برایم پیش آمده است . فرمود: در آن لحظه خطرناك آیا دلت متوجه به چیز حقیقى شد كه بتواند تو را از آن ورطه هولناك نجات بخشد؟ گفت : بلى ! فرمود:
- همانا چیز حقیقت خداى قادر است و او آنجا كه نجات دهنده اى نیست ، تنها نجات دهنده به نظر مى آید و پناه بى پناهان است .
يکشنبه 14/4/1388 - 13:25
دانستنی های علمی
عبد الله دیصانى كه منكر خدا بود خدمت امام صادق علیه السلام رسید و عرض كرد: مرا به پروردگارم راهنمایى كن .
امام علیه السلام فرمود: نامت چیست ؟
دیصانى بدون آنكه اسمش را بگوید برخاست و بیرون رفت .
دوستانش گفتند:
چرا نامت را نگفتى ؟
عبدالله گفت :
- اگر اسمم را مى گفتم كه عبدالله است ، حتما مى گفت آنكس كه تو عبدالله و بنده او هستى كیست ؟ و من محكوم مى شدم . به او گفتند: نزد امام علیه السلام برو و از وى بخواه تو را به خدا راهنمایى كند و از نامت نیز نپرسد.
عبدالله برگشت و گفت :
- مرا به آفریدگارم هدایت كن و نام مرا هم نپرس .
امام علیه السلام فرمود: بنشین . ناگهان پسر بچه اى وارد شد و در دستش ‍ تخم مرغى داشت كه با آن بازى مى كرد.
امام صادق علیه السلام به آن پسر بچه فرمود:
- تخم مرغ را به من بده پسرك تخم مرغ را به حضرت داد.
امام علیه السلام فرمود:
- اى دیصانى ! این قلعه اى كه پوست ضخیم دور او را فرا گرفته است و زیر آن پوست ضخیم ، پوست نازكى قرار دارد و زیر آن پوست نازك ، طلاى روان و نقره روان (زرده - سفیدى ) مى باشد كه نه طلاى روان به آن نقره روان آمیخته مى گردد. بدین حال است و كسى هم از درون آن خبرى نیاورده و كسى نمى داند كه براى نر آفریده یا براى ماده . وقتى كه شكسته مى شود پرندگانى مانند طاووسهاى رنگارنگ به آن همه زیبایى و خوش خط و خال از آن بیرون مى آید، آیا براى آن آفریننده نمى دانى ؟
دیصانى مدتى سر به زیر انداخت . سپس سر برداشته و شهادت بر یكتایى خداوند و رسالت پیامبر خدا صلى الله علیه و آله داده و گفت : شهادت مى دهم كه تویى رهبر و حجت خدا بر خلق او و اینك از عقیده اى كه داشتم ، توبه مى كنم
يکشنبه 14/4/1388 - 13:24
دانستنی های علمی
امام صادق علیه السلام مى فرماید:
عده اى مسلمانان انصار محضر رسول خدا صلى الله علیه و آله آمدند و سلام دادند.
پیامبر صلى الله علیه و آله جواب سلام را دادند.
عرض كردند:
- یا رسول الله ! ما حاجتى به تو داریم .
حضرت فرمود: حاجتتان چیست ؟ بگویید.
گفتند: حاجتمان خیلى بزرگ است .
حضرت فرمود: هر قدر هم بزرگ باشد، بگویید.
گفتند: از جانب خداوند بهشت را براى ما ضمانت كن تا اهل بهشت باشیم .
پیامبر صلى الله علیه و آله سرش را پایین انداخت و در حال تفكر كمى خاك را زیر و رو كرد سپس سرش را بلند كرد و فرمود:
- من بهشت را براى شما ضمانت مى كنم ، به شرط اینكه هرگز چیزى از كسى نخواهید.
سپس امام علیه السلام فرمود:
- در گذشته مسلمانان چنین بودند. هر گاه در سفر، شلاق یكى از آنان از دستش به زمین مى افتاد، خوش نداشت به كسى بگوید شلاق را بردار و به من بده . به خاطر اینكه مى خواست گرفتار ذلت سؤ ال نگردد. لذا خودش از مركب پیاده مى شد و شلاق را از زمین برمى داشت و یا در كنار سفره با اینكه بعضى از حاضرین به آب نزدیكتر بودند، به او نمى گفت آب را به من بده . خودش بلند مى شد و آب را برمى داشت و میل مى كرد.
چون مى خواست حتى در آب خوردن نیز از كسى سؤ ال نكند
يکشنبه 14/4/1388 - 13:24
دانستنی های علمی
امام صادق علیه السلام فرمود:
دوست ندارم جوانى از شما را ببینم مگر آنكه روز او به یكى از دو حالت آغاز گردد. یا عالم باشد یا متعلم و دانشجو. اگر نه عالم باشد و نه متعلم ، در انجام وظیفه كوتاهى كرده و كوتاهى در انجام وظیفه تضییع جوانى است و تضییع جوانى گناه است و سوگند به خداى محمد صلى الله علیه و آله جایگاه گناهكار در آتش خواهد بود
يکشنبه 14/4/1388 - 13:24
دانستنی های علمی
در زمان امام صادق علیه السلام شخصى به نام ((نجاشى )) استاندار اهواز و شیراز بود. وى با اینكه از طرف خلفاى عباسى فرمانروا بود، ولى از دوستان و شیعیان امام صادق علیه السلام به شمار مى آمد.
یكى از كارمندان به حضور امام صادق علیه السلام رسید و عرض كرد:
- نجاشى استاندار اهواز و شیراز آدم مؤ من و از شیعیان ماست . در دفتر او براى من مالیاتى نوشته شده او از این بابت مبلغى بدهكارم . اگر صلاح بدانید درباره من نامه اى به او بنویسید و مرا توصیه اى بفرمایید. امام صادق علیه السلام این نامه كوتاه را به استاندار اهواز نوشت :
((بسم الله الرحمن الرحیم ، سر اءخاك یسرك الله )).
به نام خداوند بخشنده مهربان ، برادرت را شاد كن تا خداوند تو را شاد كند. نامه را گرفت و نزد نجاشى برد. نجاشى در مجلس عمومى نشسته بود كه او وارد شد. با خلوت شدن مجلس ، نامه را به نجاشى داد و گفت : این نامه امام صادق علیه السلام است .
نجاشى نامه را بوسید و روى چشم گذاشت پرسید:
- حاجتت چیست ؟
مرد به او پاسخ داد:
- در دفتر مالیات شما، مبلغى بر من نوشته شده است .
- چه مقدار؟
- ده هزار درهم .
هماندم نجاشى دفتر دارش را خواست و به او دستور داد:
- بدهى این مرد را از دفتر خارج كن و از حساب من بپرداز و درباره مالیات سال آینده ایشان نیز همین كار را انجام بده .
سپس استاندار از او پرسید: آیا تو را شاد كردم ؟
- آرى ! فدایت گردم .
آن گاه دستور داد، مركب ، كنیز و یك نوكر به او بدهند و همچنین دستور داد یك دست لباس به او دادند. هر یك از آنها را كه مى دادند مى پرسید: تو را شاد كردم ؟
او هم مى گفت : آرى ! فدایت شوم و هر چه او مى گفت آرى ، نجاشى بر بخشش خود مى افزود تا اینكه از بخشش فارغ شد. به آن مرد گفت : فرش ‍ این اتاق را كه هنگام دادن نامه امام صادق علیه السلام روى آن نشسته بودم بردار و ببر. بعد از این هم هر وقت حاجتى داشتى نزد من بیا كه برآورده مى شود. مرد فرش را نیز برداشت و با خوشحالى بیرون آمد و محضر امام صادق علیه السلام رفت و جریان ملاقات خود را با استاندار اهواز به امام عرض كرد. امام صادق علیه السلام از شنیدن رفتار نجاشى نسبت به او خوشحال گشت .
مرد گفت : فرزند رسول خدا! گویا رفتار نیك نجاشى با من ، شما را نیز شادمان كرد؟
امام صادق علیه السلام فرمود: آرى ! سوگند به خدا، نجاشى خدا و پیامبر خدا را نیز شاد كرد.
يکشنبه 14/4/1388 - 13:23
دانستنی های علمی
حضرت امام باقر علیه السلام وارد مسجد الحرام شد. گروهى از قریش كه آنجا بودند، چون آن حضرت را دیدند پرسیدند: این شخص ‍ كیست ؟
گفتند: پیشواى عراقیها (شیعیان ) است .
یكى از آنان گفت : خوب است كسى را بفرستیم تا از ایشان سؤ الى بكند. سپس جوانى از آنان خدمت امام علیه السلام آمد و پرسید:
- آقا! كدام گناه از همه بزرگتر است ؟
امام علیه السلام فرمود: شرابخوارى .
جوان برگشت و پاسخ حضرت را به رفقاى خود گزارش داد. بار دیگر او را فرستادند. جوان همین سوال را تكرار كرد. حضرت فرمود: مگر به تو نگفتم شرابخوارى ! زیرا شراب ، شرابخوار را به زنا، دزدى و آدم كشى وادار مى كند و باعث شرك و كفر به خدا مى گردد. شرابخوار كارهایى را انجام مى دهد كه از همه گناهان بزرگتر است
يکشنبه 14/4/1388 - 13:23
دانستنی های علمی
هشام پسر سالم مى گوید:
خدمت هشام پسر سالم كه از شاگردان بزرگ مكتب امام صادق علیه السلام بود رسیدم . از او پرسیدم كه اگر كسى از من سوال كرد؛ چگونه خدایت را شناختى ؟ به او چطور جواب بدهم ؟
هشام گفت :
- اگر كسى از من بپرسد خدایت را چگونه شناختى ؟ در پاسخ مى گویم :
((من خداوند را به واسطه وجود خودم شناختم . او نزدیك ترین چیزها به من است . چون مى بینم اندام من داراى تشكیلاتى است كه اجزاى گوناگون آن با نظم خاص در جاى خود قرار گرفته است . تركیب این اجزا با كمال دقت انجام گرفته و داراى آفرینش دقیقى است و انواع نقاشیها بدون كم و زیاد در آن وجود دارد. مى بینم كه براى من حواس گوناگون و اعضاى مختلف از قبیل چشم ، گوش ، قوه شامه ، ذائقه و لامسه آفریده شده و هر كدام به تنهایى وظیفه خویش را انجام مى دهد.
در اینجا هر انسان عاقل ، عقلا محال مى داند كه تركیب منظم بدن ناظم و نقشه دقیق بدون نقاش بوجود آید. از این راه فهمیدم كه نظام وجود و نقشهاى بدنم بدون ناظم و طراح باهوش نبوده و نیازمند به آفریدگار مى باشد...)).
يکشنبه 14/4/1388 - 13:22
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته