• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1361
تعداد نظرات : 278
زمان آخرین مطلب : 4204روز قبل
اهل بیت


 

من، شایسته تر از دیگران به این قیام هستم
 

پس تکلیف، چی شد؟ تکلیف «یغیّر بقول و لا فعل » شد. اگرانسان در چنین شرایطی قرار گرفت - البته در زمانی که موقعیت مناسب باشد - واجب است در مقابل این عمل، قیام و اقدام کند. به هر کجا می خواهد برسد؛ کشته بشود، زنده بماند، به حسب ظاهر موفق بشود، یا نشود. هر مسلمانی در مقابل این وضعیت، باید قیام و اقدام کند. این تکلیفی است که پیغمبر فرموده اند.
بعد امام حسین فرمود: « و انّی احق بهذا »، «من از همه ی مسلمانها شایسته ترم به این که این قیام و این اقدام را بکنم؛ چون من پسر پیغمبرم. اگر پیغمبر، این تغییر، یعنی همین اقدام را بر تک تک مسلمانها واجب کرده است، بدیهی است حسین بن علی، پسر پیغمبر، وارث علم و حکمت پیغمبر، از دیگران واجبتر و مناسبتر است که اقدام کند، من به خاطر این است که اقدام کردم ». پس دارد علت قیام خود را بیان می کند

آنچه خدای متعال برای ما خواسته است، خیر است
 

در منزل «ازید» که چهار نفر به حضرت ملحق شدند، بیان دیگری از امام حسین علیه السلام هست؛ حضرت فرمود: «اما و الله انّی لأرجو ان یکون خیراً ما اراد الله بنا؛ قتلنا او ظفرنا». این هم نشانه ی این که گفتیم فرقی نمی کند؛ چه به پیروزی برسند، چه کشته بشوند، تفاوتی نمی کند. تکلیف، تکلیف است؛ باید انجام بگیرد. فرمود: من امیدم این است که خدای متعال، آن چیزی که برای ما در نظر گرفته است، خیر ماست؛ چه کشته بشویم، چه به پیروزی برسیم. فرقی نمی کند؛ ما داریم تکلیفمان را انجام می دهیم.
در خطبه ی اول بعد از ورود به سرزمین کربلا فرمود: « قد نزل من الامر ما قد ترون. . . »(1) بعد فرمود: « الا ترون الی الحق لا یعمل به و الی الباطل لا یتناهی عنه لیرغب المؤمن فی لقاء ربه محقاً. . . »(2) تا آخر این خطبه - خلاصه و جمع بندی کنم.

امام حسین علیه السلام اسلام را بیمه کرد
 

پس امام حسین علیه السلام برای انجام یک واجب، قیام کرد. این واجب در طول تاریخ، متوجه به یکایک مسلمانهاست. این واجب، عبارت است از این که هر وقت دیدند که نظام جامعه ی اسلامی دچار یک فساد بنیانی شده و بیم آن است که بکلی احکام اسلامی تغییر پیدا بکند، هر مسلمانی باید قیام کند.
البته در شرایط مناسب؛ آن وقتی که بداند این قیام، اثر خواهد بخشید. جزو شرایط، زنده ماندن، کشته نشدن، یا اذیت و آزار ندیدن نیست. اینها جزو شرایط نیست؛ لذا امام حسین علیه السلام قیام کرد و عملاً این واجب را انجام داد، تا درسی برای همه باشد.
خوب، ممکن است هر کسی در طول تاریخ و در شرایط مناسب، این کار را بکند؛ البته بعد از زمان امام حسین، در زمان هیچ یک از ائمه ی دیگر، چنین شرایطی پیش نیامد. خود این تحلیل دارد که چطور پیش نیامد؛ چون کارهای مهم دیگری بود که باید انجام می گرفت و چنین شرایطی، در جامعه ی اسلامی، تا آخر دوران حضور و اول زمان غیبت، اصلاً محقق نشد.
البته در طول تاریخ، از این گونه شرایط در کشورهای اسلامی، زیاد پیش می آید؛ الان هم شاید در دنیای اسلام جاهایی است که زمینه هست، مسلمانها باید انجام بدهند. اگر انجام بدهند، تکلیفشان را انجام داده اند و اسلام را تعمیم و تضمین کرده اند. بالاخره یکی، دو نفر شکست می خورند. وقتی این تغییر و قیام و حرکت اصلاحی تکرار بشود، مطمئناً فساد و انحراف، ریشه کن و از بین خواهد رفت. هیچ کس این راه و این کار را بلد نبود؛ چون زمان پیغمبر که نشده بود، زمان خلفای اول هم که انجام نگرفته بود، امیرالمؤمنین هم که معصوم بودند. انجام نداده بودند؛ لذا امام حسین علیه السلام از لحاظ علمی، درس بزرگی به همه ی تاریخ اسلام داد و در حقیقت، اسلام را هم در زمان خودش، هم در هر زمان دیگری بیمه کرد.

چرا باید یاد امام حسین علیه السلام و کربلا زنده باشد؟
 

هر جا فسادی از آن قبیل باشد، امام حسین در آن جا زنده است؛ با شیوه و با عمل خود دارد می گوید که شما باید چه کار کنید. تکلیف این است؛ لذا باید یاد امام حسین یاد کربلا زنده باشد، چون یاد کربلا این درس عملی را جلوی چشم می گذارد.
متأسفانه در کشورهای اسلامی دیگر، درس عاشورا آن چنان که باید شناخته شده باشد، شناخته شده نیست! باید بشود. در کشور ما شناخته شده بود. مردم در کشور ما امام حسین را می شناختند و قیام امام حسین را می دانستند. روح حسینی بود؛ لذا وقتی امام فرمود که محرم، ماهی است که خون بر شمشیر پیروز می شود، مردم تعجب نکردند. حقیقت هم همین شد؛ خون بر شمشیر، پیروز شد.

درسی که طوطی ها به طوطی اسیر دادند
 

بنده یک وقت در سالها پیش، همین مطلب را در جلسه یی برای جمعیتی عرض کردم - البته قبل از انقلاب- مثالی به ذهنم آمد، آن را در آن جلسه گفتم؛ آن مثال عبارت است از داستان همان طوطی که مولوی در مثنوی ذکر می کند.
یک نفر یک طوطی در خانه داشت - البته مَثَل است؛ این مثلها برای بیان حقایق است - وقتی می خواست به سفر هند برود، با اهل و عیال خود که خداحافظی کرد، با این طوطی هم خداحافظی کرد. گفت من دارم به هند می روم؛ هند سرزمین تو است. طوطی گفت: به فلان نقطه برو، قوم و خویشها و دوستان من در آن جا هستند؛ آن جا بگو یکی از شماها در منزل ماست. حال من را برای آنها بیان کن که در قفس و در خانه ی ماست. چیز دیگری از تو نمی خواهم.
او رفت، سفرش را طی کرد و به آن جا رفت. دید بله، طوطیهای زیادی روی درختها نشسته اند. آنها را صدا کرد، گفت: ای طوطیهای عزیز و سخنگو و خوب، من پیغامی برای شما دارم؛ یک نفر از شماها در خانه ی ماست، وضعش هم خیلی خوب است، در قفس است، زندگی خیلی خوب و غذای خوب و مناسب دارد؛ به شماها سلام رسانده است.
تا آن تاجر این حرف را زد، یک وقت دید آن طوطیها که روی شاخه های درخت نشسته بودند، همه بال بال زدند و روی زمین افتادند؛ جلو رفت، دید مرده اند! خیلی متأسف شد؛ گفت چرا من حرفی زدم که این همه حیوان - مثلاً پنج تا، ده تا طوطی - با شنیدن این حرف، جانشان را از دست دادند! اما گذشته بود؛ کاری نمی توانست بکند.
تاجر برگشت؛ وقتی به خانه ی خودش رسید، سراغ قفس طوطی رفت. گفت: پیغام تو را گفتم؛ گفت: چه جوابی دادند؟ گفت: تا پیغام تو را از من شنیدند، همه از بالای درختها پرپر زدند، روی زمین افتادند و مردند.
تا این حرف از زبان تاجر بیرون آمد، یک وقت دید همین طوطی هم در قفس، پرپرزد و کف قفس افتاد و مرد! خیلی متأسف و ناراحت شد. در قفس را باز کرد، طوطی مرده بود دیگر، نمی شد نگهش دارند؛ پایش را گرفت و آن را روی پشت بام، پرتاب کرد. تا پرتاب کرد، طوطی از وسط هوا بنا به بال زدن کرد و بالای دیوار نشست! گفت: از تو تاجر و دوست عزیز، خیلی ممنونم، تو خودت وسیله ی آزادی من را فراهم کردی. من نمرده بودم؛ خودم را به مردن زدم! و این درسی بود که آن طوطیها به من یاد دادند؛ تا فهمیدند که من این جا در قفس، اسیر و زندانیم، با چه زبانی به من بگویند که چه کار باید بکنم تا نجات پیدا کنم؟ عملاً به من نشان دادند که باید این کار را بکنم، تا نجات پیدا کنم! بمیر تا زنده شوی! و من پیغام آنها را ازتو گرفتم؛ این درس عملی بود که با فاصله ی مکانی، از آن منطقه به من رسید. من از آن درس استفاده کردم.
بنده آن روز - بیست و چند سال پیش - به ان برادران و خواهرانی که این حرف را می شنیدند، گفتم عزیزان من، امام حسین، به چه زبانی بگوید که تکلیف شماها چیست؟

امام حسین علیه السلام، با عملی چنین بزرگ، تکلیف را روشن ساخت
 

شرایط، همان شرایط است، زندگی، همان جور زندگی است، اسلام هم همان اسلام است؛ خوب، امام حسین به همه ی نسلها عملاً نشان داد. اگر یک کلمه ی حرف هم از امام حسین نقل نمی شد، ما باید می فهمیدیم که تکلیفمان چیست.
ملتی که اسیر است، ملتی که در بند است، ملتی که دچار فساد سران است، ملتی که دشمنان دین بر او حکومت می کنند و زندگی و سرنوشت او را در دست گرفته اند، باید از طول زمان بفهمد که تکلیفش چیست؛ چون پسر پیغمبر -امام معصوم -نشان داد که در چنین شرایطی باید چه کار کرد.
با زبان نمی شد. اگر این مطلب را با صد زبان می گفت و خودش نمی رفت، ممکن نبود این پیغام، از تاریخ عبور کند و برسد؛ امکان نداشت. فقط نصیحت کردن و به زبان گفتن، از تاریخ عبور نمی کند؛ هزار جور توجیه و تأویل می کنند. باید عمل باشد، آن هم عملی چنین بزرگ، عملی چنین سخت، فداکاری با چنین عظمت!و جانسوز، که امام حسین انجام داد!
حقیقتاً آنچه که از صحنه ی روز عاشورا در مقابل چشم ماست، جا دارد که بگوییم در تمام حوادثی که ما از فجایع بشری سراغ داریم، هنوز تک و بی همتاست؛ نظیری ندارد. همان طور که پیغمبر فرمود، امیرالمؤمنین فرمود، امام حسن فرمود -بنابرآنچه که در روایات هست -«لا یوم کیومک یا اباعبدالله » (3) هیچ روزی مثل روز تو، مثل روز عاشورای تو، مثل کربلا و مثل حادثه ی تو نیست.(4)

پی نوشت ها :
 

1-بحار الانوار، ج44، ص381.
2- بحار الانوار، ج44، ص381.
3-بحار الانوار، ج45، ص218.
4-خطبه های نماز جمعه، (74/3/19)(عاشورای 1416).
 

منبع: منبع : شخصیت و سیره ی معصومین(علیهم السلام)در نگاه رهبر انقلاب اسلامی(جلد 5)،( شخصیت و سیره امام حسین (علیه السلام))
،ناشر موسسه فرهنگی قدر ولایت - 1383
دوشنبه 6/9/1391 - 0:6
اهل بیت
 

هدف، بازگرداندن جامعه ی اسلامی به خط صحیح
 

پس هدف، عبارت شد از بازگرداندن جامعه ی اسلامی به خط صحیح. چه زمانی؟ آن وقتی که راه، عوضی شده است و جهالت و ظلم و استبداد و خیانتِ کسانی، مسلمین را منحرف کرده و زمینه و شرایط هم آماده است.
البته دوران تاریخ، اوقات مختلفی است؛ گاهی شرایط آماده است، گاهی آماده نیست. زمان امام حسین؛ آماده بود، زمان ما هم آماده بود. امام، همان کار را کردند؛ هدف، یکی بود. منتها وقتی انسان به دنبال این هدف، راه می افتد و می خواهد علیه حکومت و مرکز باطل قیام کند، برای این که اسلام و جامعه و نظام اسلامی را به مرکز صحیح خود برگرداند، یک وقت است که وقتی قیام کرد، به حکومت می رسد؛ این یک شکل آن است - در زمان ما بحمدالله این جور شد - یک وقت است که این قیام، به حکومت نمی رسد؛ به شهادت می رسد.
آیا دراین صورت، واجب نیست؟ چرا، به شهادت هم برسد، واجب است. آیا در این صورتی که به شهادت برسد، دیگر قیام، فایده یی ندارد؟ چرا، هیچ فرقی نمی کند؛ این قیام و این حکومت، در هر دو صورت، فایده دارد - چه به شهادت برسد، چه به حکومت -منتها هر کدام، یک جور فایده دارد. باید انجام داد؛ باید حرکت کرد.

امام حسین علیه السلام برای اولین بار این حرکت را انجام داد
 

؛ منتها امام حسین علیه السلام، آن کسی بود که برای اولین بار این حرکت را انجام داد. قبل از او انجام نشده بود؛ چون قبل از او - در زمان پیغمبر و امیرالمؤمنین - چنین زمینه و انحرافی به وجود نیامده بود، یا اگر هم در مواردی انحرافی بود، زمینه ی مناسب و مقتضی نبود. زمان امام حسین، هر دو وجود داشت. در باب نهضت امام حسین، این اصل قضیه است.
پس می توانیم این جور جمعبندی کنیم، بگوییم: امام حسین قیام کرد تا آن واجب بزرگی را که عبارت از تجدید بنای نظام و جامعه ی اسلامی، یا قیام در مقابل انحرافات بزرگ در جامعه ی اسلامی است. انجام بدهد. این از طریق قیام و از طریق امر به معروف و نهی از منکر است؛ بلکه خودش یک مصداق بزرگ امر به معروف و نهی از منکر است. البته این کار، گاهی به نتیجه ی حکومت می رسد؛ امام حسین برای این آماده بود. گاهی هم به نتیجه ی شهادت می رسد؛ برای این هم آماده بود.

در حکومت یزید، اسلام در خطر جدی است
 

ما به چه دلیل این مطلب را عرض می کنیم؟ این را از کلمات خود امام حسین به دست می آوریم. من در میان کلمات حضرت ابی عبدالله علیه السلام، چند عبارت را انتخاب کرده ام -البته بیش از اینهاست که همه، همین معنا را بیان می کند -اول در مدینه؛ آن شبی که ولید حاکم مدینه، حضرت را احضار کرد و گفت: معاویه از دنیا رفته است و شما باید بیعت کنید، حضرت به او فرمود: باشد تا صبح، «ننظر و تنظرون اینا احق بالبیعة و الخلافه »(1) برویم فکر کنیم، ببینیم ما باید خلیفه بشویم، یا یزید باید خلیفه بشود! مروان فردای آن روز، حضرت را در کوچه های مدینه دید، گفت: یا اباعبدالله، تو داری خودت را به کشتن می دهی! چرا با خلیفه بیعت نمی کنی؟ بیا بیعت کن، خودت را به کشتن نده، خودت را به زحمت نینداز.
حضرت در جواب او، این جمله را فرمودند: «انا لله و انا الیه راجعون و علی الاسلام السّلام، اذ قد بلیت الامة براع مثل یزید »؛(2) دیگر باید با اسلام، خداحافظی کرد و بدرود گفت! آن وقتی که حاکمی مثل یزید بر سر کار بیاید و اسلام به حاکمی مثل یزید مبتلا بشود! قضیه ی شخص یزید نیست، هر کس مثل یزید باشد. حضرت می خواهد بفرماید که تا حالا هر چه بود، قابل تحمل بود؛ اما الان پای اصل دین و نظام اسلامی در میان است و با حکومت کسی مثل یزید، نابود خواهد شد. به این که خطر انحراف، خطر جدی است، اشاره می کند. مسأله، عبارت از خطر برای اصل اسلام است.
حضرت ابی عبدالله علیه السلام، هم هنگام خروج از مدینه، هم هنگام خروج از مکه، صحبتهایی با محمد بن حنفیه داشتند؛ به نظر من می رسد که این وصیت، مربوط است به هنگامی که می خواستند از مکه خارج بشوند؛ در ماه ذیحجه هم که محمد بن حنفیه به مکه آمده بود، صحبتهایی با حضرت داشت. حضرت به برادرشان محمد بن حنفیه، چیزی را به عنوان وصیت نوشتند و دادند.

قیام من برای اصلاح مسیر امت پیامبر است
 

آن جا بعد از شهادت به وحدانیت خدا و چه و چه، به این جا می رسند: « و انی لم اخرج اشراً و لا بطراً و لا مفسداً و لا ظالماً »؛ یعنی کسانی اشتباه نکنند و تبلیغاتچیها تبلیغ کنند که امام حسین هم مثل کسانی که این گوشه و آن گوشه، خروج می کنند برای این که قدرت را به چنگ بگیرند برای خودنمایی، برای عیش و ظلم و فساد -وارد میدان مبارزه و جنگ می شود! کار ما ازاین قبیل نیست؛ «و انما خرجت لطلب الاصلاح فی امة جدی » (3) عنوان این کار، همین اصلاح است؛ می خواهم اصلاح کنم. این همان واجبی است که قبل از امام حسین، انجام نگرفته بوده است.
این اصلاح، از طریق خروج است- خروج، یعنی قیام- حضرت در این وصیتنامه، این را ذکر کردند - تقریباً تصریح به این معناست - یعنی اولاً می خواهیم قیام کنیم و این قیام ما برای اصلاح است؛ نه برای این است که حتماً باید به حکومت برسیم، نه برای این است که حتماً باید برویم شهید بشویم. نه، می خواهیم اصلاح کنیم. البته اصلاح، کار کوچکی نیست. یک وقت شرایط، جوری است که انسان به حکومت می رسد وخودش زمام قدرت را به دست می گیرد؛ یک وقت نمی تواند این کار را بکند - نمی شود - شهید می شود. در عین حال هر دو، قیام برای اصلاح است.
بعد می فرماید: « ارید ان آمربالمعروف و انهی عن المنکر و اسیر بسیرة جدّی»؛(4) این اصلاح، مصداق امر به معروف و نهی از منکر است. این هم یک بیان دیگر.
حضرت در مکه، دو نامه نوشته اند: یکی به رؤسای بصره، یکی به رؤسای کوفه؛ درنامه ی حضرت به رؤسای بصره، این جور آمده است: «و قد بعث رسولی الیکم بهذا الکتاب و انا ادعوکم الی کتاب الله و سنة نبیه فان سنة قد امیتت و البدعة او حیت فان تسمعوا قولی اهدیکم الی سبیل الرّشاد»؛ من می خواهم بدعت را از بین ببرم و سنت را احیا کنم؛ زیرا سنت را می رانده اند و بدعت را زنده کرده اند!اگر دنبال من آمدید، راه راست با من است؛ یعنی می خواهم همان تکلیف بزرگ را انجام بدهم که احیای اسلام و احیای سنت پیغمبر و نظام اسلامی است.

حاکم باید به کتاب خدا در جامعه عمل بکند
 

بعد در نامه به اهل کوفه فرمود: « فلعمری ما الامام الا الحاکم بالکتاب و القائم بالقسط الدّائن بدین الحقّ الحابس نفسه علی ذالک الله و السلام »؛(5)
امام و پیشوا و رئیس جامعه ی اسلامی نمی تواند کسی باشد که اهل فسق و فجور و خیانت و فساد و دوری از خدا و اینهاست، باید کسی باشد که به کتاب خدا عمل کند. یعنی در جامعه، عمل کند؛ نه این که خودش در اتاق خلوت، فقط نماز بخواند، بلکه عمل به کتاب را در جامعه، زنده کند، اخذ به قسط و عدل کندوحق را قانون جامعه قرار بدهد.
«الدائین بدین الحق » یعنی آیین و قانون و مقررات جامعه را حق قرار بدهد؛ باطل را کنار بگذارد. «و الحابس نفسه علی ذالک لله »؛ ظاهراً معنای این جمله این است که خودش را در خط مستقیم الهی به هر کیفیتی حفظ کند و اسیر جاذبه های شیطانی و مادی نشود؛ و السّلام. بنابراین، هدف را مشخص می کند.

پیامبر، تکلیف را روشن کرده است
 

از مکه خارج شدند؛ در بین راه، همین طور امام حسین در هر کدام از منازل، صحبتی با لحنهای مختلف دارند. در منزلی به نام «بیضه »، در حالی که حرّبن یزید هم در کنار حضرت است -حضرت می روند. او هم در کنار حضرت می رود - به این منزل رسیدند و فرود آمدند. شاید قبل از این که استراحت بکنند - یا بعد از اندکی استراحت - حضرت ایستاد و خطاب به لشکر دشمن، این گونه فرمود:
«ایها الناس، ان رسول الله (صلّی الله علیه و آله )قال: «من رأی سلطاناً جائراً مستحلاً لحرم الله ناکثاً لعهد الله، مخالفاً لسنّة رسول الله یعمل فی عباد الله بالاثم و العدوان ثم لم یغیّر بقول و لا فعل کان حقیقاً علی الله ان یدخله مدخله »؛(6) یعنی اگر کسی ببیند حاکمی در جامعه، بر سر کار است که ظلم می کند، حرام خدا را حلال می شمارد، حلال خدا را حرام می شمارد، حکم الهی را کنار می زند - عمل نمی کند - و دیگران را به عمل وادار نمی کند؛ یعنی در میان مردم، با گناه با دشمنی و با ظلم عمل می کند - حاکم فاسد ظالم جائر، که مصداق کاملش یزید بود -« و لم یغیّر بقول و لا فعل »، و با زبان و عمل، علیه او اقدام نکند، «کان حقیقاً علی الله ان یدخله مدخله»، خدای متعال درقیامت، این ساکت بی تفاوت بی عمل را هم به همان سرنوشتی دچار می کند که آن ظالم را دچار کرده است؛ یعنی با او در یک صف و در یک جناح قرار می گیرد.
این را پیغمبر فرموده اند. این که عرض کردیم پیغمبر، حکم این مطلب را فرموده اند، این یکی از نمونه های آن است. پس پیغمبر مشخص کرده بودند که اگر نظام اسلامی، منحرف شد، باید چه کار کرد. امام حسین هم به همین فرمایش پیغمبر، استناد می کند.

پی نوشت ها :
 

1-بحار الانوار، ج44، ص325.
2- بحار الانوار، ج44، ص325.
3-بحار الانوار، ج44، ص329.
4- بحار الانوار، ج44، ص329.
5-بحار الانوار، ج44، ص335.
6- بحار الانوار، ج44، ص382.
 

منبع: منبع : شخصیت و سیره ی معصومین(علیهم السلام)در نگاه رهبر انقلاب اسلامی(جلد 5)،( شخصیت و سیره امام حسین (علیه السلام))
،ناشر موسسه فرهنگی قدر ولایت - 1383
دوشنبه 6/9/1391 - 0:6
اهل بیت
محرم نام نخستین ماه از ماههای دوازده گانه قمری ، علت نامگذاری این ماه به محرم ، آن بوده که در ایام جاهلیت ، جنگ در این ماه را حرام می دانستند و روز اول محرم را اول سال قمری قرار می دادند . اما بنی امیه با ریختن خون سیدالشهدا در این ماه و پدید آوردن حادثه کربلا ، احترام ماه حرام را نگه نداشتند. هر روز عاشورا و هر سر زمین ، کربلاست . « کلّ یوم عاشورا و کلّ ارض کربلا » این جمله و شعار ، نشان دهنده پیوستگی و تداوم خط درگیری حق و باطل در همه زمانها و مکانهاست . عاشورا و کربلا ، یکی از بارزترین حلقه های این زنجیره طولانی است . همیشه حق و باطل رو در روی همند و انسانهای آزاده ، وظیفه پاسداری از حق و پیکار با باطل را بر عهده دارند و بی تفاوت گذشتن از کنار صحنه حق و باطل ، بی دینی است. امت عاشورایی عاشورا ؛ در متن زندگی شیعه و در عمق باورهای پاک او جریان داشته و نهضت کربلا در طول چهارده قرن با کوثری زلال و عمیق - سیراب کننده جانها بوده است. هم اکنون نیز عاشورا کانونی است که میلیونها دایره ریز و درشت از ارزشها - احساسها - عاطفه ها - خردها و اراده ها بر گرد آن می چرخد و پر گاری است که عشق را ترسیم میکند ... بی شک محتوای آن حماسه عظیم و انگیزه ها و اهداف و درسهایش یک فرهنگ غنی و ناب و الهام بخش را تشکیل می دهد و در حوزه وسیع تری تشیع و دلباختگان اهل بیت - کوچک و بزرگ و عالم و عامی- همواره با فرهنگ عاشورا زیسته - رشد کرده و برای آن جان باخته اند. تا آنجا که در آغاز تولد - کام نوزاد را با تربت سید الشهدا ع و آب فرات بر می دارند و هنگام خاکسپاری تربت کربلا همراه مرده می گذارند و در فاصله ولادت تا مرگ هم به حسین بن علی ع عشق می ورزند و برای شهادتش اشک می ریزند و این مهر مقدس با شیر دادن جان می شود و با جان بدر می رود. عاشورا ، مائده بزرگ روح انسان است در تداوم اعصار ، تجسم اعلای وجدان بزرگ است در دادگاه روزگار ، صلابت شجاعت انسان است در تجلّیگاه ایمان ، طواف خون است در احرام فریاد ، تجلّی کعبه است در میقات خون ، نقش بیدار گذرها و رهگذرهاست در کاروان دراز آهنگ زندگیها و عبورها . عاشورا ، باز خوان تورات و انجیل و زبور است در معبد اقدام ، ترتیل آیات قران است در الواح ابدیت ، خون خداست جاری در رگهای تنزیل ، حنجره خونین کوه حراست در ستیغ ابلاغ. عاشورا ، درگیری دوباره محمد ص است با جاهلیت بنی امیه و شرک قریش ، تجدید مطلع رجزهای بدر است و حنین ، انفجار نماز است در شهادت و انفجار شهادت است در نماز ، تبلور شکوهزاد جاودانگی حق است درتباهستان نابود باطل. عاشورا ، هشدار خونین حسینیّه هاست در معبر اقوام ، فریاد گستر انسانهای مظلوم است در همه تاریخ ، دست نوازش انسانیّت است بر سر بی پناهان. عاشورا ، رواق سرخ حماسه است در تاریکستان سیاهی و بیداد ، قلب تپنده دادخواهان است در محکمه بشرّیت ، طنین بلند پیروزی است در گوش آبادیها ، عطشی است دریا آفرین در اقیانوس حیات ، رسالتی است بزرگ بر دوش اسارتی رهایی بخش. عاشورا ، آبروی نماز گزاران است و عزت مسلمانان ، و سرانجام. عاشورا ، رکن کعبه است و پایه قبله و عماد امّت و حیات قران و روح نماز و بقای حج و صفای صفا و مروه و جان مشعر و منا . و عاشورا ، هدیه اسلام است به بشریت و تاریخ پیام تسلیت ماه محرم ماه عزای حسینی ( امام حسین ع ) عزت یا ذلت ای حسین کیست ترا نشناسد و به مقام زیبای عبودیت و شهادتت غبطه نخورد! تو جامه زیبای شهادت را با عزت و افتخار به تن کردی و تن پوش سازش و ذلت از پیکر امت اسلام بر کندی و لباس عزت بر قامتشان پوشاندی. پیام دشمن شکن هیهات منا الذله ات لرزه بر اندام ستمگران تاریخ انداخته و انسانهای طالب حق و حقیقت را به مبارزه خستگی نا پذیر علیه جور فساد فرا خوانده است. اما پیام تو ای حسین عزیز! پیام آزادگی و آزاد زیستن است. آزادی ای که میوه اش عزت و افتخار است. آزادی ای که یله و رها بودن جایگاهی ندارد بلکه مطرود است. افتخار ما بتو از آن جهت است که برای زنده کردن آزادی و آزادگی و بر قراری حکومت عدل و داد از تمام هستی خویش گذشتی . آری ! حسین عزیز تو قربانی عشق شدی عشق بخدا و عشق به قران و اسلام و عشق به همه خوبی ها و پسندها و دوری از همه فسادها و ناپسندها و احیای همه ارزشهای دینی و پشت پا زدن به تمام ضد ارزشهایی که انسان را به نا کجا آباد ذلت و خواری می کشاند و این برای انسانی که اشرف مخلوقات است و برای رسیدن به جوار حق تلاش می کند خسرانی آشکار است. حسین جان : وقتی می بینیم که با صلابت و استواری قد علم کردی تا حکومت عدل الهی را بر زمین بگسترانی و قران خدا را حاکم گردانی و حتی حاضر شدی همه خاندان خود را در این راه قربانی کنی. حال از خود می پرسیم آیا با داشتن چنین رهبر و مقتدایی که با گفتار و عملش درس آزادی و عدالت گستری را به پیروانش – بلکه به همه انسانها آموخت باز هم می توان به سازش و ذلت تن داد و دست در دست یزیدها و معاویه های زمان گذاشت؟ آیا زیر پرچم حسین ع سینه زدن و بر سر سفره یزید ریزه خواری کردن و با آنان کنار آمدن جدا شدن از راه عزت و افتخار حسینی نیست؟ اما ملت ما کالای گرانبهای عزت و افتخار حسینی را به ذلت و ننگ یزیدی نمی فروشد و کسانیکه بخواهند به آرمان این ملت و شهیدانش خیانت کنند باید منتظر تازیانه قهر و عذاب خدا که به دست این امت پیروز محمدی جاری خواهد شد باشند و بدانند که آنان هیچ گاه از اهداف اصیل و انقلابی شان دست نخواهند کشید و شعار همیشگی شان «هیهات من الذله » خواهد بود.
منبع:سایت لیله القدر
دوشنبه 6/9/1391 - 0:6
اهل بیت
 
دوست بدار دوستدار آل محمد(ص) را تا هنگامی که دوستشان می‏دارد و دشمن بدار دشمن آل محمد(ص) تا هنگامی که دشمنشان می‏دارد؛ هر چند روزه‏دار و نمازگزار باشد.
عنوان نخستین زائر تنها بر مردی شریف و عارفی کامل یعنی صحابی بزرگ و برجسته، جابر بن عبد الله انصاری-رضوان الله علیه- منطبق است که به منظور زیارت قبر سید الشهدا(ع) از مدینه به کربلا رفت. بسیاری از علما تصریح ‏کرده‏اند که او نخستین کسی است که عنوان زائر قبر حسین(ع) را کسب کرد؛ این شرافت و افتخار و ذخیره او را بس است.
شیخ مفید گوید: و در روز بیستم آن ماه (صفر)... روزی است که جابر بن عبدالله بن حزام انصاری، صحابی رسول‏خدا(ص) برای زیارت قبر ابا عبدالله الحسین (ع) از مدینه به کربلا آمد؛ و او نخستین کس از مردم بود که آن حضرت را زیارت‏کرد.
و این مطلب را بسیاری از دانشمندان، از جمله شیخ طوسی، علامه حلی، شیخ رضی‏الدین حلی، کفعمی، مجلسی، محدث‏نوری و دیگران آورده‏اند.
جابر بن عبدالله انصاری و عطیه عوفی در کربلا
جابر بن عبدالله انصاری همان صحابی جلیل القدری است که عبد الرحمن بن سابط درباره‏اش می‏گوید: همراه جابر بودم که حسین بن علی(ع) داخل شد. در این هنگام گفت: هر کس دوست دارد به مردی از اهل‏بیت(ع) بنگرد، به وی نگاه کند. گواهی می‏دهم که من این سخن را از زبان رسول خدا(ص) شنیده‏ام.
او از اهل معرفت بود و چون توفیق شهادت در رکاب امام حسین(ع) نصیب وی نگشت، برای ابراز محبّت نسبت به آن حضرت و تجدید عهد و پیمان با ایشان و نیز برای اظهار مخالفت نسبت به سلطه حاکم، برای زیارت قبر شریف آن حضرت بار سفر بست.
شیخ ابو جعفر محمّد بن ابی القاسم، محمّد بن علی طبری از اعمش از عطیه عوفی چنین نقل می‏کند: همراه با جابر بن‏عبدالله انصاری برای زیارت قبر حسین(ع) حرکت کردم. چون به کربلا رسید، نزدیک ساحل فرات رفت و غسل کرد، آنگاه دوجامه به تن کرد و از همیانی، مقداری مشک برداشت و بر بدنش پاشید.
سپس با هر گامی که بر می‏داشت خدا را یاد می‏کرد، و چون به قبر نزدیک شد گفت: دستم را روی قبر بگذار ؛ و من گذاشتم. او روی قبر افتاد و غش کرد. من مقداری آب بر او پاشیدم و چون به هوش آمد سه بار گفت: یا حسین(ع).
سپس گفت: آیا دوستی پاسخ دوستش را نمی‏دهد؟!؛ و افزود: تو چگونه می‏توانی پاسخ دهی، و حال آنکه رگ‏های گردنت را بریده‏اند و میان پیکر و سرت جدایی افتاده است. من شهادت می‏دهم که تو پسر خاتم پیامبرانی و پسر امیر مؤمنانی و پسر هم پیمان تقوا و فرزند هدایتی؛ پنجمین اصحاب کسایی؛ پسر سرور نقیبانی؛ پسرفاطمه برترین زنان جهانی، چگونه چنین نباشی و حال آنکه پرورده دست سرور پیامبرانی، و در دامن پارسایان پرورش یافتی و از پستان ایمان شیر خوردی و با اسلام از شیر بریده شدی. پس پاکیزه زیستی و پاکیزه مردی. اما دل‏های مؤمنان در فراق تو ناخوش است، در حالی که در خوبی حال تو شک ندارد.
سلام و خوشنودی خداوند بر تو باد. من گواهی می‏دهم که تو به همان راهی رفتی که برادرت یحیی بن زکریا رفت.
آن گاه چشم‏ها را دور قبر گرداند و گفت: سلام بر شما که در راه حسین(ع) فدا شدید و در رکابش جان باختید. گواهی می‏دهم که شما نماز را به پا داشتید و زکات را پرداختید، به معروف امر و از منکر نهی کردید. با کافران جهاد کردید و آن قدر خدای را عبادت کردید تا مرگتان فرا رسید. به خدایی که محمّد(ص) را به پیامبری برگزید سوگند که ما نیز در آنچه انجام دادید شریکیم.
عطیه گوید: به او گفتم: ای جابر چگونه؟ و حال آنکه ما در دشتی فرود نیامدیم و از کوهی بالا نرفتیم و شمشیری نزدیم و این‏گروه میان سرها و پیکرهایشان جدایی افتاده است. فرزندانشان یتیم و زنانشان بیوه شده‏اند!
گفت: ای عطیه! از حبیبم رسول خدا(ص) شنیدم که فرمود: هر کس گروهی را دوست بدارد با آنان محشور می‏گردد و هر کس ازکار گروهی راضی باشد، با آنان شریک است. به خدایی که محمّد را به حقّ به پیامبری برگزید، نیّت من و نیّت یارانم بر آن کاری است که حسین(ع) و یارانش کردند.
مرا به‏سوی خانه‏های کوفه ببر. چون پاره‏ای راه رفتیم گفت: ای عطیه! گمان ندارم که پس از این سفر تو را ببینم، آیا می‏خواهی که تو را وصیّتی کنم؟ دوست بدار دوستدار آل محمد(ص) را تا هنگامی که دوستشان می‏دارد و دشمن بدار دشمن آل محمد(ص) تا هنگامی که دشمنشان می‏دارد؛ هر چند روزه‏دار و نمازگزار باشد. با دوست‏دار محمّد و آل محمّد(ص)مهربانی کن، چرا که اگر بر اثر گناه فراوان یک گامش بلغزد، با محبّت آنان گام دیگرش ثابت می‏ماند (و جبران می‏گردد).دوستدار آنان به بهشت و دشمنانشان به دوزخ باز می‏گردند.
در این نقل چند نکته جای تأمل دارد:
1 . عظمت معرفت جابر؛ و این به خاطر معرفت بالایی بود که نسبت به منزلت اهل بیت محمد(ص) داشت.
2 . داشتن موضع مهم؛ آنجا که جابر، دشمنان امام حسین(ع) را در زمره ملحدان به شمار آورد.
3 . ادب جابر نسبت به ابا عبد الله(ع)؛ و این نتیجه کمال معرفت وی بود. از این رو می‏بینیم که نخست غسل می‏کند و سپس بدنش را با مشک خوشبو می‏سازد، آن گاه در هر گامی خدا را یاد می‏کند. پس از لمس قبر بی‏هوش می‏شود و سپس سه بار فریاد یا حسین سر می‏دهد. نیز فرازهای زیارتش نشانگر میزان معرفتی که نسبت به رسول خدا(ص) و جانشین و نوه‏اش دارد.
4 . از این نقل چنین استفاده می‏شود که جابر پس از زیارت به طرف خانه‏های کوفه رفت و از دیدارش با امام زین العابدین(ع) و دیگر اعضای خانواده حسین(ع) چیزی ذکر نشده است. تحقیق در این باره خواهد آمد.
سیّد بن طاووس کیفیت زیارت جابر از قبر ابا عبد الله الحسین(ع) و یاران با وفایش را به تفصیل آورده است که آن را به طورکامل در اینجا نقل می‏کنیم:
گوید: عطا گفت: روز بیستم صفر با جابر بن عبد الله همراه بودم. چون به غاضریه رسیدیم در نهر آنجا غسل کرد و لباس‏پاکیزه را که همراه داشت پوشید. آن گاه به من گفت: ای عطا! آیا عطری با خود داری؟ گفتم: مشک دارم. سپس سر و دیگر اعضایش را با آن خوشبو کرد و پیاده رفت تا نزد سر حسین(ع) رسید و سه بار تکبیر گفت و از هوش رفت.
چون به هوش آمد، شنیدم که می‏گوید: سلام بر شما ای خاندان خدا! سلام بر شما ای برگزیدگان خدا! سلام بر شما ای برگزیدگان از آفریدگانش! سلام بر شما ای سرور سروران! سلام بر شما ای شیرهای بیشه! سلام بر شما ای کشتی‏های نجات! سلام و رحمت و برکات خداوند بر تو باد، ای اباعبد الله!
سلام بر تو ای وارث علم انبیا! سلام بر تو ای وارث آدم برگزیده خداوند! سلام بر تو ای وارث نوح، پیامبر خدا! سلام بر تو ای‏وارث ابراهیم، دوست خدا! سلام بر تو ای وارث اسماعیل، قربانی خدا! سلام بر تو ای وارث موسی، هم‏سخن با خدا! سلام بر تو ای وارث عیسی، روح الله! سلام بر تو ای فرزند محمد مصطفی(ص)! سلام بر تو ای فرزند علی مرتضی! سلام بر تو ای فرزند فاطمه زهرا! سلام بر تو ای شهید و پسر شهید! سلام بر تو ای کشته فرزند کشته! سلام بر تو ای ولی خدا و فرزند ولی او! سلام بر تو ای حجت خدا و فرزند حجّت او بر بندگانش!
گواهی می‏دهم که تو نماز را به پاداشتی و زکات را پرداختی و به معروف امر و از منکر نهی کردی، با پدر و مادرت نیک کردی،با دشمنانت جهاد کردی. گواهی می‏دهم که تو سلام را می‏شنوی و به آن پاسخ می‏دهی؛ و اینکه تو حبیب، دوست، نجیب،برگزیده، و پسر برگزیده خدایی.
تو را با شوق زیارت کردم، پس نزد خداوند از من شفاعت کن ای آقای من! من به وسیله جدّ تو، سرور پیامبران و پدرت سرورجانشینان و مادرت سرور زنان جهان نزد خداوند شفاعت می‏طلبم. خداوند کسانی که تو را کشتند و آنها را که بر تو ستم‏کردند و با تو دشمنی ورزیدند و کینه‏ات را به دل گرفتند از اوّلین و آخرین لعنت کند.
آن گاه روی قبر خم شد و گونه‏ها را به آن سایید و چهار رکعت نماز گزارد. سپس بر سر قبر علی بن الحسین(ع) آمد و گفت: سلام بر تو ای مولای من و پسر مولای من! خداوند قاتل تو را بکشد! خداوند آن را که بر تو ستم کرد بکشد! من با دوستی شما به‏خداوند نزدیکی می‏جویم و از دشمنانتان نزد خداوند بیزاری می‏جویم.
سپس آن را بوسید و دورکعت نماز به جای آورد و رو به قبور شهیدان کرد و گفت:
سلام بر ارواح اقامت گزیده در کنار قبر ابا عبد الله(ع). سلام بر شما ای شیعیان خدا و شیعیان رسول او و شیعیان امیرمؤمنان و حسن و حسین! سلام بر شما ای پاکیزگان. سلام بر شما ای هدایتگران. سلام بر شما ای نیکان! سلام بر شما و بر فرشتگانی که پیرامون قبرهایتان می‏چرخند. امیدوارم خداوند ما و شما را در جایگاه رحمتش در زیر عرش جای دهد.
سپس کنار قبر عباس فرزند امیرمؤمنان(ع) آمد و ایستاد و گفت: سلام بر تو ای ابا القاسم! سلام بر تو ای عباس بن علی! سلام بر تو ای پسر امیر مؤمنان، گواهی می‏دهم که تو نصیحت فراوان‏کردی و امانت را ادا کردی و با دشمن خود و دشمن برادرت جهاد کردی. درود خداوند برروح پاکت و خداوند به تو پاداش بهترین برادر را عنایت فرماید.
پس دو رکعت نماز گزارد و به درگاه خداوند دعا کرد و رفت.
این زیارت حاکی از میزان عظمت و معرفت و منزلت والای این صحابی بزرگ است
منبع:http://www.shia-news.com

دوشنبه 6/9/1391 - 0:5
اهل بیت
 

مبارزات امام حسین (ع) با معاویه
 

1-مخالفت با ولیعهدی یزید
 

معاویه به دنبال فعالیت های دامنه دار خود به منظور تثبیت ولیعهدی یزید، سفری به مدینه کرد تا ازمردم آن و به ویژه از شخصیت های بزرگ این شهر، که در رأس آنها امام حسین (ع) قرار داشت، بیعت بگیرد. او با امام حسین (ع) و عبدالله بن عباس دیدار کرد و طی سخنانی موضوع ولیعهدی یزید را پیش کشید و کوشش کرد که موافقت آنان را به این موضوع جلب کند، اما امام حسین (ع) در پاسخ فرمود: «ای معاویه! تو در برتری و فضیلتی که برای خود قائلی، دچار لغزش و افراط شده ای و با تصاحب اموال عمومی، مرتکب ظلم و اجحاف گشته ای. تو از
پس دادن اموال مردم به صاحبانش خودداری کردی و بخل ورزیدی... آنچه درباره کمالات یزید و لیاقت وی برای اداره امور امت اسلامی گفتی، فهمیدم. تو یزید را آن چنان توصیف کردی که گویی زندگی او بر مردم پوشیده است و یا گویا از غایبی خبر می دهی که مردم او را ندیده اند و یا دراین مورد فقط تو علم و اطلاع به دست آورده ای !نه، یزید آن چنان که باید، خود را نشان داده و باطن خود را آشکار ساخته است. یزید را آن چنان که هست، معرفی کن! یزید جوان سگ باز و کبوترباز و بوالهوسی است که عمرش با ساز و آواز و خوشگذرانی سپری می شود. یزید را این گونه معرفی کن و این تلاش های بی ثمر را کنار بگذار». (27)

2-مقابله با تهدیدات معاویه
 

یکی از راه های سرکوب مخالفان، تهدید آنها از سوی معاویه بود. او درمقابل امام حسین (ع)نیز از همین ترفند استفاده کرد، ولی با جواب محکم آن حضرت روبه رو شد. یعقوبی در تاریخ خود می نویسد: معاویه به حسین بن علی (ع) گفت: «ای ابوعبدالله !دانستی که ما شیعیان پدرت را کشتیم، پس آنها را حنوط کردیم و کفن پوشاندیم و برآنان نماز خواندیم و دفنشان کردیم». کنایه از اینکه اگر تو هم از مخالفت ما دست برنداری، با تو نیز چنین می کنیم.
حضرت در جواب فرمود:
«به پروردگار کعبه قسم که بر تو پیروز آمدم، لیکن به خدا قسم اگر ما شیعیان تو را بکشیم، آنان را نه کفن می کنیم و نه حنوط و نه برایشان نماز می خوانیم و نه دفنشان می کنیم». (28)
همچنین مروان بن حکم که درهمان ایام یک سال از طرف معاویه حاکم مدینه بود، به وی نوشت: عمرو بن عثمان گزارش کرده است که گروهی از رجال و شخصیت های عراق و حجاز نزد حسین بن علی (ع) رفت وآمد می کنند واظهار کرده است که اطمینان ندارد حسین قیام نکند. مروان در نامه خود اضافه کرد: من دراین باره تحقیق کرده ام و طبق اطلاعات رسیده، او فعلاً قصد قیام و مخالفت ندارد ولی اطمینان ندارم که درآینده نیز چنین باشد. اینکه نظر خود را دراین باره بنویسید. معاویه پس از دریافت گزارش، نامه ای به این مضمون به امام (ع)نوشت:
«گزارش پاره ای از کارهای تو به من رسیده است که اگر صحت داشته باشد، من آنها را شایسته تو نمی دانم. سوگند به خدا، هرکس پیمان و معاهده ای ببندد، باید به آن وفادار باشد و اگر این گزارش صحت نداشته باشد، تو سزاوارترین شخص برای چنین وضعی هستی. اینکه مواظب خود باش و به عهد و پیمان خود وفا کن. اگر با من مخالفت کنی، با مخالفت رو به رو می شوی و اگر بدی کنی، بدی می بینی. ازایجاد اختلاف میان امت بپرهیز». (29)
امام در پاسخ نامه ی معاویه چنین نوشت:
«اما بعد، نامه تو به دستم رسید، نوشته ای که خبرهایی از من به گوش تو رسیده است که به گمان تو هیچ وقت زیبنده من نبوده و تو آنها را در خورشأن من نمی دانسته ای! باید بگویم فقط خداست که انسان را به کارهای نیک هدایت می کند و توفیق اعمال
خیررا به انسان می دهد. اما آنچه در باب من به گوش تو رسیده، یک مشت سخنان بی اساس است که چاپلوسان و سخن چینان تفرقه انداز و دروغ پرداز، از پیش خود ساخته و پرداخته اند. این گمراهان بی دین دروغ گفته اند. من نه تدارک جنگی بر ضد تو دیده ام و نه قصد خروج بر ضد تو داشته ام، ولی از اینکه بر ضد تو و بر ضد دوستان ستمگر و بی دین تو - که حزب ستمگران و برادران شیطان اند، قیام نکرده ام-از خدا می ترسم». (30)

3-مقابله با تطمیع معاویه
 

یکی دیگر از راه هایی که معاویه برای ساکت کردن مخالفان خود به کار می گرفت، سیاست تطمیع افراد مخالف بود که خصوصاً در مقابل سرشناسان قوم ازاین حربه استفاده می کرد. زمانی در شام کوشیده بود تا ابوذر را آرام کند، اما نتوانسته بود. او می خواست با همین روش، امام حسین (ع) را نیز آرام کند تا علیه حکومت او و شخص او حرفی نزند، اما امام حسین (ع) با درایت کامل این حیله معاویه را خنثی کرد.
اصمعی می گوید: برای معاویه کنیز زیبایی آوردند. از قیمت او پرسید: گفتند: صد هزاردرهم! معاویه آن را خرید. آن گاه نگاهی به عمروبن عاص کرد وگفت: چه کسی شایستگی این کنیز را دارد؟ عمرو گفت: امیرالمؤمنین. دیگران نیز که نشسته بودند، همین را گفتند. معاویه گفت: نه، این برای حسین بن علی (ع) مناسب است. او سزاوارترین است، هم به خاطر شرف خانوادگی و هم برای رفع کدورت های ناشی از اختلافات ما و پدرش. آن وقت دستور داد تا او را آماده کنند و به رسم هدیه برای امام ببرند. پس از گذشت چهل روز، اورا آماده سفر کردند و همراه او اموال بسیار زیاد و لباس های فراوان و چیزهای دیگر برای امام فرستادند. معاویه نامه ای هم به امام نوشت و ضمن آن گفت: امیرالمؤمنین کنیزی خرید و از او خوشش آمد، اما برای تو ایثار کرد.
زمانی که کنیز را نزد امام حسین(ع) آوردند، امام از زیبایی او شگفت زده شد. آنگاه پرسید: نامت چیست؟ کنیز گفت: هوی. امام فرمود: الحق که اسم و مسما مناسب یکدیگر است. آیا می توانی چیزی بخوانی؟ کنیز گفت: آری، هم قرآن و هم شعر. امام فرمود: قرآن بخوان. کنیز شروع کرد: «و عنده مفتاح الغیب لا یعلمها الا هو). امام از او خواست تا اگر شعری می داند بخواند، کنیز گفت: آیا درامان هستم؟ امام فرمود : آری. کنیز چنین خواند:

انت نعم المتاع لو کنت تبقی
غیران لابقاء للانسان

امام با توجه به مضمون شعر به گریه افتاد و فرمود: تو آزاد هستی و اموالی که معاویه فرستاده نیز، همه ازآن تو باشد. (31)
 

4-مقابله با تبلیغ معاویه علیه امیرمؤمنان (ع)
 

یکی دیگر از کارهای ضد اخلاقی وغیرانسانی معاویه، این بود که با تبلیغات سوء وناجوانمردانه سعی کرد چهره درخشان امیرالمؤمنین علی (ع) را چهره ای منفور نشان دهد وهمچنین در مقابل اهل بیت نیز از همین روش استفاده کرد که البته دراین کار موفقیت هایی به دست آورد، ولی امام حسین (ع) در
مقابل این روش به مقابله پرداخت و با برخوردهای حکیمانه خود تلاش کرد تا تبلیغات مسموم معاویه را خنثی کند و توانست تا حدی بدبینی به حضرت علی (ع) را تبدیل به خوش بینی کند. محدث قمی دراین باره داستان جالبی نقل کرده است:
مردی از شام به مدینه آمد، اتفاقاً با امام حسین (ع) مواجه شد. به دلیل تبلیغات معاویه علیه آن حضرت، مرد شامی شروع به دشنام دادن به امام کرد. وقتی که عقده دل خود را گشود، امام حسین (ع) بی آنکه خشمگین گردد، نگاهی پراز مهر و عطوفت به او کرد و چند آیه از قرآن درباره حسن خلق و عفو و اغماض قرائت کرد و به او فرمود: «ما برای هر نوع خدمت و کمک به تو آماده ایم». آنگاه از او پرسید: آیا از اهل شامی؟ »جواب داد: آری. فرمود: «من این گونه برخوردها را دیده ام و سرچشمه آن را می دانم». سپس فرمود: «تو در شهر ما غریبی. اگر احتیاجی داری، حاضریم به تو کمک دهیم. حاضریم در خانه خود از تو پذیرایی کنیم، حاضریم تو را بپوشانیم، حاضریم به تو پول بدهیم».
مرد شامی که منتظر بود تا امام عکس العمل شدیدی نشان دهد و هرگز گمان نمی کرد با چنین گذشت و اغماضی روبه رو شود، چنان منقلب شد که گفت: «آرزو داشتم درآن وقت زمین شکافته می شد و من به زمین فرو می رفتم و این چنین نشناخته و نسنجیده گستاخی نمی کردم. تا آن ساعت برای من در همه روی زمین کسی از حسین و پدرش منفورتر نبود و ازاین ساعت، برعکس کسی نزد من از او و پدرش محبوب تر نیست!»(32)
همچنین حضرت در هرجا که فرصتی پیش می آمد، از پدر بزرگوارش تعریف و تمجید می کرد و نیز نام همه فرزندان خود را«علی» گذاشت.

5-افشای جنایات معاویه
 

معاویه درطول حکومت بسیار ننگین خود، جنایت های بی شماری کرد. یکی از جنایات هولناک او، کشتن افراد با ایمان و صالح بود. بارزترین مصداق این جنایت، به شهادت رساندن امام حسین (ع) بود که معاویه با سمی که برای جعده، همسر آن حضرت
فرستاد، اقدام به شهادت امام حسن (ع) کرد و به جعده وعده داد که به او صدهزار درهم خواهد داد واو را به عقد پسرش یزید درخواهد آورد. (33)
یکی دیگر ازجنایات معاویه، این بود که حجر بن عدی کندی، صحابی معروف علی (ع) و دیگر یاران امیرمؤمنان را به جرم لعن و سب نکردن امام علی (ع) به قتل رسانید.
همچنین معاویه، عمر وبن حمق خزاعی، عابد و پارسای مشهوررا به شهادت رساند. وی از صحابه برگزیده پیامبر(ص)بود وگناهی جز محبت به علی (ع) نداشت.
لذا امام حسین (ع) به افشای این جنایات می پرداخت و طی نامه ای خطاب به معاویه نوشت:
«آیا تو، قاتل حجر بن عدی و یارانش نبودی؟ قاتل کسانی که همه از نمازگزاران و پرستندگان خداوند بودند؛ کسانی که بدعت را ناروا شمردند و با آن سخت مبارزه کردند و کارشان امر به معروف و نهی از منکر بود. تو پس ازآنکه به آنان امان دادی و سوگندهای اکید یاد کردی که به خاطر حوادث گذشته آزارشان نکنی، آنان را ظالمانه کشتی و با این کار، برخدا گستاخی کردی و عهد و پیمان او را سبک شمردی. آیا تو، قاتل عمرو بن حمق خزاعی نیستی؛ آن مسلمان پارسا که از کثرت عبادت، چهره و بدنش تکیده و فرسوده شده بود و پس ازامان دادن و بستن پیمان، او را کشتی، پیمانی که اگر به آهوان بیابان می دادی، از قله های کوه ها پایین می آمدند.
ای کاش جریان به همین جا خاتمه می یافت! اما چنین نبود بلکه پسر سمیه را پس از برادر خواندگی، برملت مسلمان مسلط ساختی و او نیز با اتکا به قدرت تو مسلمان ها را کشت، دست ها و پاهایشان را قطع کرد و بر شاخه های نخل به دارآویخت.
ای معاویه! تو عرصه را چنان بر مسلمانان تنگ ساختی که گویی تو ازاین امت و این امت از تو نبوده اند. آیا تو قاتل«حضرمی» نیستی؟ جرم او پیروی از دین علی بود که همین زیاد آن را به تو اطلاع داد؛ در حالی که دین علی همان دین پسر عمویش، پیامبر (ص) است و به نام همان دین است که تو اکنون بر اریکه حکومت و قدرت تکیه زده ای! و اگر این دین نبود، تو و پدرانت هنوز در جاهلیت به سر می بردید و بزرگ ترین شرف و فضیلت شما، رنج و مشقت دو سفر زمستانی و تابستانی به یمن و شام برای به دست آوردن شراب بود، ولی خداوند در پرتو رهبری ما خاندان، شما را از این زندگی نکبت بار نجات بخشید.
ای معاویه! من هیچ فتنه ای بزرگ تر و مهم تر از حکومت تو براین امت سراغ ندارم.
ای معاویه! ازخدا بترس و بدان که گناهان کوچک و بزرگت، همه در پرونده خدایی ثبت شده است. این را نیز بدان که خداوند جنایات تو را که به صرف ظن و گمان مردم را می کشی و به محض اتهام، آنان را بازداشت و گرفتار می سازی و کودکی شراب خوار و سگ باز را به حکومت رسانده ای، هرگز به دست فراموشی نخواهد سپرد. تو با این کار، خود را به هلاکت افکندی، دین خود را تباه ساختی و حقوق ملت را پایمال کردی. والسلام». (34)

6-اعتراض به استلحاق زیاد به ابوسفیان
 

حرمت استلحاق، یکی از ضروریات اسلام تا سال 44 هجری بود، اما معاویه سخن صریح رسول خدا(ص) را دراین زمینه زیرپا گذاشت که فرموده بود:
«الولد للفراش و للعاهر الحجر؛ (35)فرزند، متعلق به شوهراست و نصیب زناکار، سنگ است».
این حدیث از ابوهریره در تمام صحاح سته آمده است(36) ولی معاویه سیاستی برخلاف سیره و روش پیامبر در پیش گرفت و تمام نصیب را برای زناکار قرار داد و زیاد بی ابیه را به ابوسفیان زناکار بخشید، آن هم زمانی که او به میان سالی رسیده بود و در وجود او رگه هایی از دشمنی با دوستان علی (ع) یافت می شد.
امام حسین (ع) در مقابل این حرکت زشت معاویه و شکستن حدود الهی، در نامه ای به معاویه چنین نوشت:
«آی تو نبودی که زیاد (پسرسمیه) را برادر خود خواندی و او را پسر ابوسفیان قلمداد کردی؟ درحالی که پیامبر فرموده است: نوزاد به پدر ملحق می گردد و زناکار باید سنگسار شود!»(37)

7-تأکید براستمرار برائت
 

معاویه سعی می کرد تا از راه آشتی دادن بین بنی امیه و هاشمیان، از خشمگین شدن بنی هاشم جلوگیری کند و آنان را تسلیم امویان کند، اما با تیزهوشی امام (ع) این سیاست معاویه نیز نقش برآب شد. ابن سعد می نویسد:
معاویه کوشید تا دختر عبدالله بن جعفر بن ابی طالب را برای فرزندش یزید خواستگاری کند. عبدالله با امام حسین (ع) مشورت کرد. حضرت فرمود: «اتزوجه و سیوفهم تقطر من دمائنا، آیا درحالی که از شمشیرهایشان خون ما می چکد، دختر به او می دهی؟»سپس فرمود: «دخترت را به عقد فرزند برادرت قاسم بن محمد دربیاور». (38)

8-ضبط اموال دولتی
 

کاروانی از یمن که حامل مقداری از بیت المال بود، از طریق مدینه رهسپار دمشق بود. امام حسین (ع) با اطلاع ازاین موضوع، آن را ضبط کرد و در میان مستمندان بنی هاشم و دیگران تقسیم کرد و نامه ای بدین شرح به معاویه نوشت:
«کاروانی از یمن ازاینجا عبور می کرد که حامل اموال و پارچه ها و عطریاتی برای تو بود تا آنها را به خزانه دمشق سرازیر کنی و به خویشانت که تاکنون شکم ها و جیب های خود را از بیت المال پرکرده اند، ببخشی. من نیاز به آن اموال داشتم و آنها را ضبط کردم، والسلام». (39)
بی شک این اقدام امام حسین (ع) مخالفت صریح با حکومت معاویه به شمار می رفت و گام آشکاری در نامشروع جلوه دادن حکومت او بود وهیچ کس جز ایشان جرأت چنین کاری را نداشت.

9-سخنرانی افشاگرانه امام در مراسم حج
 

یکی یا دوسال پیش از مرگ معاویه که فشارها و تنگناها علیه شیعیان اوج گرفته بود، امام حسین (ع) به حج مشرف شد، درحالی که عبدالله بن عباس و عبدالله بن جعفر، آن حضرت را همراهی می کردند. آن حضرت از صحابه و تابعین و بزرگان و نیز ازعموم بنی هاشم خواست که در چادر او واقع در منا اجتماع کنند. بالغ بر هفتصد نفر از تابعان و دویست نفر از صحابه در چادر آن حضرت گردآمدند، آن گاه امام به پاخاست و سخنانی به این شرح ایراد کرد:
«دیدید که این مرد زورگو و ستمگر(معاویه) با ما و شیعیان ما چه کرد؟ من دراینجا مطالبی را با شما درمیان می گذارم. اگر درست بود، تصدیق، و اگر دروغ بود، تکذیب کنید. سخنان مرا بشنوید و گفتار مرا بنویسید. وقتی که به شهرها و میان قبایل خود برگشتید آن را با افراد مورد اعتماد و اطمینان در میان بگذارید و آنان را به رهبری ما دعوت کنید؛ زیرا می ترسم این موضوع(رهبری امت توسط اهل بیت) به دست فراموشی سپرده شود و حق، نابود و مغلوب گردد. »(40)
حسن بن علی بن شعبه، از دانشمندان بزرگ قرن چهارم، در کتاب خود خطبه ای را از امام حسین (ع) نقل کرده که محل و تاریخ ایراد آن روشن نیست، ولی قرائن وشواهد و محتوای خطبه نشان می دهد که این، همان خطبه ایراد شده در منا است. ترجمه بخش هایی از این خطبه را در اینجا نقل می کنیم:
«ای رجال مقتدر! شما گروهی هستید که به دانش ونیکی و خیرخواهی شهرت یافته اید. در پرتو دین خدا در دل های مردم، عظمت و مهابت یافته اید.
شرافت مند، از شما حساب می برد و ضعیف و ناتوان، شما راگرامی می دارد وکسانی که با شما هم پایه و هم درجه اند و برآنها حق نعمتی ندارید، شما را برخود مقدم می دارند. من برشما که(به سبب سوابق و ایمانتان) بر خدا منت می نهید، می ترسم که ازطرف خدا بر شما عذاب و گرفتاری فرود آید؛ زیرا شما به مقام بزرگی رسیده اید که دیگران دارا نیستند و بر دیگران برتر یافته اید. نیکان و پاکان را احترام نمی کنید؛ در صورتی که شما به خاطر خدا درمیان مردم مورد احترام هستید. شما به چشم خود می بینید که پیمان های الهی را می شکنند و با قوانین خدا مخالفت می کنند، ولی بیم و هراسی به خود راه نمی دهید. از نقض عهد وپیمان پدرتان به هراس می افتید، ولی به اینکه پیمان های رسول خدا شکسته شده و یا خوار و بی مقدار گشته است، هیچ اهمیتی نمی دهید. افراد کور و لال و زمین گیر در کشور اسلامی بدون سرپرست و مراقب مانده اند و بر آنها رحم نمی شود، اما شما در خور موقعیت و منزلت خویش کاری نمی کنید و با کسی هم که وظیفه خود را دراین مورد انجام می دهد، همکاری نمی کنید و با سازش و همکاری و مسامحه با ستمگران، خود را آسوده می دارید.
خداوند فرمان جلوگیری از منکرات و بازداشتن مردم ازآنها را داده است، ولی شما از آن غافلید. مصیبت شما عالمان امت از همه بیشتراست؛ زیرا موقعیت و منزلت عالمان دین مورد تعرض قرار گرفته است. و ای کاش این را می دانستید!
زمام امور باید در دست کسانی باشد که عالم به احکام خدا و امین برحلال و حرام او هستند و شما دارای این مقام بودید و از دستتان گرفتند، و هنگامی این مقام را از دست شما گرفتند که از پیرامون حق پراکنده شدید و با وجود دلیل روشن، در سنت پیامبر(ص) اختلاف ورزیدید. اگر در راه خدا مشکلات را تحمل می کردید و در برابر آزارها و فشارها از خود شکیبایی نشان می دادید، زمام امور در قبضه شما قرار می گرفت و همه امور زیر نظر شما اداره می شد؛ ولی شما، ستمگران را بر مقدسات خود مسلط ساختید و امور خدا و حکومت را به آنها تسلیم کردید تا حلال و حرام را در هم آمیزند و در شهوات و هوس رانی های خود غوطه خورند. آنان را براین مقام مسلط نساخت، مگر گریز شما از مرگ و دلبستگی تان به زندگی چند روزه دنیا.
شما با این کوتاهی در انجام وظیفه، ناتوانان را زیردست آنها قرار دادید تا گروهی را برده و مقهورخویش و گروه دیگر را برای زندگی توأم با شکست، بیچاره سازند وبه پیروی از اشرار دراثر گستاخی در پیشگاه خداوند جبار، در اداره حکومت، به میل و هوای خود رفتار کنند و دل به رسوایی و هوسرانی بسپارند. در هر شهری از شهرها، گوینده ای (مزدور را برای تبلیغ اهدافشان) برفراز منبر می فرستند و همه کشور اسلامی در قبضه آنهاست و دستشان در همه جا بازاست ومردم، برده آنان و دراختیارآنان هستند. هر ستمی که براین مردم بی پناه کنند، مردم نمی توانند از خود دفاع کنند. دسته ای از این قوم، زورگور و معاندند که برهر ناتوان و ضعیفی فشار می آورند و برخی دیگر، فرمانروایانی هستند که به خدای زنده کننده و میراننده، اعتقادی ندارند.
شگفتا از این وضع! و چرا در شگفت نباشم؛ در حالی که زمین در تصرف فردی ستمگر و دغل کار و باجگیری نابکاراست که بر مؤمنان، بی هیچ ترحم و دلسوزی حکمرانی می کند!
پروردگارا! این حرکت ما، نه به خاطر رقابت بر سر حکومت و قدرت و نه به منظور به دست آوردن مال دنیاست، بلکه برای آن است که نشانه های دین تو را به مردم نشان دهیم و اصلاحات را در کشور اسلامی اجرا کنیم تا بندگان ستمدیده ات از چنگ ظالمان درامان باشند و احکام و سنت های تو اجرا گردد.
اینک(شما بزرگان امت)اگر مرا یاری نکنید، ستمگران بر شما چیره می گردند و در پی خاموش ساختن نور پیامبرتان می کوشند». (41)

نتیجه
 

مطالبی که دراین تحقیق مختصر بیان شد، این حقیقت را آشکار می کند که امام حسین (ع)در مقابل معاویه مواضع سرسختانه و حکیمانه ای داشت و به روشنگری جامعه می پرداخت. همچنین روش او در زمان معاویه، استمرار همان روش برادر بزرگوارش بود که بر اثر صلح با معاویه، توانست چهره منفور معاویه را به جهانیان نشان دهد.
سرانجام با مرگ معاویه و روی کارآمدن یزید، قیام امام حسین(ع)توانست طومار امویان را برچیند و این ثمره مبارزات امام حسین (ع) و برادر بزرگوارش امام حسن(ع) بود؛ چرا که «الحسن و الحسین امامان قاما او قعدا».

پی نوشت ها :
 

27-الامامه و السیاسه، ج1، ص 184، سیره پیشوایان، ص 152.
28-تاریخ یعقوبی، ترجمه آیتی، ج2، ص 164.
29-اختیار معرفه الرجال، (رجال کشی، محمد بن حسن طوسی)؛ سیره پیشوایان، ص 153.
30-الامامه والسیاسه، ج1، ص 180، بحارالانوار، ج4، ص 212، احتجاج، طبرسی، ج2، ص 161، اختیار معرفه الرجال، ص 48، سیره پیشوایان، ص 154.
31-تاریخ مدینه دمشق، تراجم النساء، ص 269و 270، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ص 178 و 179.
32-نفثه الصدور، محدث قمی، ص4؛ داستان راستان، شهید مطهری، ج1، ص 54-56.
33-شرح نهج البلاغه، ج4، ص 4، اجتهاد در مقابل نص، ص 556، 557.
34-الامامه والسیاسه، ج1، ص 180؛ بحارالانوار؛ ج 44، ص 212، احتجاج، ج2، ص 161.
35-جواهرالکلام، ج31، ص 229.
36-صحیح بخاری، ج2، ص 199، ح 2499؛ صحیح مسلم، ج3، ص 256، ح37.
37-الامامه و السیاسه، ج1، ص 180، سیره پیشوایان، ص 154-156.
38-ترجمه الامام الحسین، ابن سعد، ص 145-146؛ حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ص 180.
39-حیاه الامام الحسین بن علی، شریف قرشی، ج2، ص 231، سیره پیشوایان، ص 160 و 161.
40-کتاب سلیم بن قیس، ص 206؛ احتجاج، ص 161، الغدیر، ج1، ص 198، سیره پیشوایان، ص 157.
41-تحف العقول، ص 237-239؛ سیره پیشوایان، ص 158-160.
 

منبع : فرهنگ کوثر (ویژه اندیشه و سیره اهل بیت شماره 82 ) / انتشارات آستانه مقدسه حضرت معصومه (س )سال 1389
دوشنبه 6/9/1391 - 0:5
اهل بیت
 

پیش گفتار
 

امامان شیعه، جانشینان به، حق انبیاء و وارث رسالت رسولان اند که ازسوی حق تعالی برای هدایت بشر و نجات انسانها برگزیده شده اند. سیرقهقرایی جامعه به سمت آداب وسنن جاهلیت، درعصرامام حسین (ع) با روی کارآمدن بنی امیه شروع شد. آن حضرت دوبرخورد متفاوت را با سران بنی امیه را آغاز کرد:
ده سال سکوت اعتراض آمیزهمراه با روشنگری در زمان معاویه، و اقدام دوم، قیام کربلای 61 هجری درمقابل یزید که باعث شهادت ایشان گردید.
دراین تحقیق برآنیم که ببینیم که آیا ابا عبدالله (ع) در ده سالی که امامتشان مصادف با حکمرانی معاویه بود، برای هدایت مردم حرکتی از خود نشان داد یا نه؟ آیا ازاسلام در مقابل توطئه های بنی امیه محافظت کرد؟ ودربرابراقدامات انحراف آمیز معاویه مثل بسیاری از صحابه بزرگ آن روز، موضع منفعلانه و سکوتی همراه با بی توجهی به مسائل روز اتخاذ کرد؟ اگر اعتراض کرده بود، شیوه ی اعتراض چگونه بود؟ آیا مواضع او درمقابل معاویه، همان استمرار شیوه ی صلح آمیزامام حسن (ع) بود یا موضع متفاوتی داشت؟
قبل از ورود به بحث، باید متذکر شوم ذکر مبارزات آن حضرت با معاویه، براساس اهمیت بعضی از موضع گیری هاست، نه طبق نظم تاریخی.

معرفی اجمالی امام حسین (ع)
 

پیامبر خدا(ص) بسیار به امام حسین (ع) علاقه داشت. او هنگام رحلت رسول خدا (ص)، شش ساله بود. در دوره پدرش امیر مؤمنان (ع)موقعیت والایی داشت. علم و بخشش، بزرگواری، فصاحت، شجاعت، تواضع، دستگیری از بینوایان، عفو، حلم و... از صفات برجسته ی امام حسین (ع) بود. در دوران خلافت پدر بزرگوارش، درکنار آن حضرت بود و در سه جنگ جمل، صفین و نهروان شرکت کرد. پس ازشهادت پدرش که امامت به حسن بن علی (ع) رسید، همچون سربازی مطیع برای برادرش بود. پس از انعقاد صلح با معاویه، با برادرش و بقیه ی اهل بیت ازکوفه به مدینه آمد.
پس از شهادت امام حسن مجتبی (ع) در سال 49 یا 50ق. بارامامت بر دوش او قرار گرفت. در دوران ده ساله حکومت معاویه، امام حسین (ع) همواره یکی از معترضان سرسخت به سیاست های معاویه بود. با مرگ معاویه در سال 60 هجری، یزید به والی مدینه نامه نوشت که ازامام حسین (ع) به نفع او بیعت بگیرد، اما سیدالشهدا که فساد و بی لیاقتی او را می دانست، از بیعت امتناع کرد واز مدینه به مکه هجرت کرد و در پی نامه نگاری های کوفیان و شیعیان عراق راهی آنجا شد. پیش از رسیدن به کوفه، در سرزمین کربلا محاصره شد و سرانجام در روز عاشورای 61 هجری همراه اصحابش به شهادت رسید.

امام حسین (ع)در نگاه پیامبر(ص)
 

پیامبر (ص) در احادیث متعددی درباره امام حسین (ع)سخن گفته، از جمله فرمود: «بدون تردید خداوند متعال من، علی، حسن و حسین را از نور پاک خودش آفرید، خداوند متعال هنگامی که خواست خلقت خود را آغاز نماید، نور مرا شکافت، و ازآن آسمان ها و زمین را آفرید و نور علی (ع) را شکافت و ازآن عرش و کرسی را آفرید وبه خداوند سوگند که علی (ع) از عرش و کرسی بزرگ تر است. و نور حسن(ع) را شکافت و از آن حورالعین ها و فرشتگان را آفرید و به خداوند سوگند که حسن (ع) ازحورالعین ها و فرشتگان بزرگ تر است و نور حسین (ع)را شکافت و از آن لوح و قلم را آفرید و به خداوند سوگند که حسین (ع) از لوح وقلم بزرگ تراست». (1)
پیامبر اسلام(ص)در حدیث شریف دیگری فرمود: «قسم به آن که مرا به حق به پیامبری فرستاد، حسین بن علی درآسمان بزرگ تر از زمین است و بر سمت راست عرش نوشته است : «مصباح الهدی و سفینه النجاه»(2)
و در بیان نورانی دیگری فرمود: «حسین منی و انا من حسین احب الله من احب حسینا و ابغض الله من ابغض حسینا، حسین سبط من الاسباط، لعن الله قاتله؛ حسین ازمن است ومن از حسین هستم. خدا دوست دارد آن کس را که حسین را دوست دارد و غضب می کند برکسی که براو غضب کند. حسین سبطی از اسباط است. خدا کشنده ای او را لعنت کند!»(3)

معاویه کیست؟
 

معاویه فرزند ابوسفیان(صخر بن حرب بن امیه بن عبدشمس) و مادرش هند، دخترعتبه بن عبد شمس است. کنیه او «عبدالرحمن» است.
هشام بن محمد کلبی، نسبت شناس معروف، در کتاب مقالب و اصمعی، ادیب و دانشمند نام آورعرب گفته است: ولادت معاویه در دوران جاهلیت به چهار نفر (4) منسوب می شد که عبارت اند از:
الف)عماره بن الولید، از بنی مخزوم؛
ب)مسافر بن عمرو، از بنی امیه؛
ج)ابوسفیان، ازبنی امیه؛
د)عباس بن عبدالمطلب، از بنی هاشم.

ازدواج ابوسفیان با هند
 

تاریخ نویسان چنین نوشته اند که مسافر بن عمرو، یکی از افراد بنی امیه، سخت دلباخته ی هند بود، تا آنجا که داستان روابط آنها در کوی و برزن بر سرزبان ها افتاد. هند از وی باردار شد. هنگامی که بارداری اش آشکارشد و یا اینکه نزدیک بود ظاهر گردد، مسافر بن عمرو از مکه فرار کرد و به نزد نعمان بن منذر(پادشاه مشهور عرب، حیره) رفت، تا از وی در کار خود کمک بخواهد. در غیاب او بود که ابوسفیان با هند ازدواج کرد. (5)
مشهور است که هند از زنان صاحب رایت(پرچم)بود و همچنین پدرش از سر سخت ترین دشمنان اسلام بود.

اسلام آوردن و خلافت معاویه
 

معاویه پس ازفتح مکه به ظاهر اسلام آورد. او جزء طلقا است که پیامبر فرمود: «لاتثریب علیکم الیوم فاذهبوا انتم الطلقاء» و امیرالمؤمنین (ع) فرمود: «ما اسلموا و لکن استسلموا». در سال دوازده هجری، آن گاه که ابوبکر لشکری را به سرکردگی یزید(فرزند دیگرابوسفیان)برای جنگ با رومیان گسیل داشت، همراه لشکر برادر و پرچمدار آن بود. یزید دراثرطاعون در گذشت و برادر خود معاویه را به سرکردگی آن لشکر برگزید. خلیفه ی وقت، عمر هم آن را پذیرفت.
دردوران خلافت عثمان که خود از بنی امیه و عموزاده ی معاویه بود، عثمان تمام قلمرو حکومت شام(لبنان، سوریه، فلسطین و اردن) را به معاویه ارزانی داشت. او سالیان سال، آسوده خاطر بر شام حکومت کرد، اما هنگامی که امام علی (ع)بر تخت خلافت نشست، برآن حضرت شورید و از فرمانش سرپیچی کرد و به اسم خون خواهی عثمان، به جنگ امام برخاست. دو لشکر در ذیحجه ی سال 36 هجری جنگ کردند. در اثر فریب عمرو بن عاص، کار به حکمیت کشید و در جریان «حکمیت» عمروبن عاص در دومه الجندل، ابوموسی اشعری را فریب داد و بدین ترتیب اولین بار نام معاویه به خلافت یاد شد. در دوران امامت امام حسن (ع)، مسلمان امام را یاری نکردند و چنان سستی کردند که معاویه به آرزوهای شوم خود رسید و درسال «عام الجماعه» بر سریر خلافت تکیه زد و نوزده سال و سه ماه و چند روز بر تمام مسلمان حکمران گردید. سرانجام در رجب 60هجری مرد ودر دمشق مدفون گردید.

معاویه از نگاه پیامبر(ص)
 

روزی پیامبر اکرم(ص) ابن عباس را در پی معاویه فرستاد تا وی را برای نوشتن نامه ودستوری دعوت کند. ابن عباس وی را در حال خوردن غذا یافت، بازگشت و پیامبر را آگاه کرد. رفت و آمد ابن عباس تا سه بار تکرار شد و در هر بار معاویه هنوز درحال خوردن بود و از آمدن به نزد رسول خدا امتناع کرد. پس از مرتبه سوم آن حضرت، معاویه را نفرین کرد که خداوند شکمش را سیر نکند. بعدها معاویه می گفت: نفرین پیامبر در حق من به اجابت رسید. از این رو، او هر روز چندین بار و هر بار مقدار فراوانی می خورد، اما باز هم در خود احساس گرسنگی می کرد تا آنجا که پرخوری معاویه در عرب، ضرب المثل شد و به افراد پرخور می گفتند:
«مثل اینکه معاویه در شکمش جای گرفته است». (6)
سیاه کاری های معاویه از دید تیزبین پیامبر(ص) پوشیده نبود و آن حضرت در مناسب های مختلف، مسلمانان را از معاویه و دوستانش برحذر می داشت.
روزی رسول اکرم (ص)که به مسافرت می رفت، صدای آواز دو تن را شنید. گفتند: معاویه و عمروبن عاص هستند. رسول اکرم (ص) دست به دعا برداشت و فرمود: «بارالها!، این دو را در فتنه انداز و درآتش پرتابشان کن». (7)
رسول اکرم(ص) در جنگ تبوک، معاویه و عمر وبن عاص را درکنار هم مشاهده کرد که گفتگو می کردند. حضرت رو به یاران خود کرد و فرمود: «هرگاه این دو نفر را در کنار هم دیدید، از هم جدایشان کنید، زیرا این دو نفر هرگز به خیر و صلاح گرد نمی آیند. »(8)
روزی ابوسفیان برمرکبی سوار بود و دو پسرش یزید و معاویه همراه او می آمدند. یکی لگام مرکب را به دست داشت و دیگری آن را ازپشت می راند. وقتی رسول اکرم (ص)آنها را مشاهده کرد، فرمود: «خداوندا! لعنت خویش را برمرد سوار و راننده جلودار این مرکب نازل فرما و آنها را از رحمت خویش دور بدار!»(9)
نظیر این سخنان از پیامبر اسلام (ص)، نشان دهنده آگاهی عمیق آن حضرت درباره معاویه و نقش آفرینی او و فرزندانش در حوادث آینده است.

کلام حضرت علی (ع)درباره معاویه
 

امیرالمؤمنان (ع)در نامه ای خطاب به معاویه چنین می نویسد:
«با این سن زیاد و نزدیکی مرگت، از گمراهی و ضلالت دست بردار. حال تو مانند لباس کهنه ای است که هرگاه یک طرف آن را اصلاح کنی، طرف دیگر پاره می شود. گروه زیادی از مردم را به هلاکت کشاندی و با گمراهی خود، فریبشان دادی و درامواج سرکش دریای جهالت خود، غرقشان کردی و تاریکی ها آنان را فرا گرفت و در امواج شبهات غوطه ور گردیدند و از راه حق به بیراهه رفتند و به دوران جاهلیت گذشتگان روی آوردند و از ایشان پیروی کردند و به ویژگی های جاهلی خاندانشان نازیدند، جز اندکی از آگاهان که پس از شناخت تو مسیرشان را تغییر دادند و از تو جدا شدند و از یاری کردن تو به سوی خدا گریختند؛ زیرا تو آنها را به کار دشواری واداشتی و از راه راست منحرفشان کردی». (10)

بعضی ازاقدامات معاویه
 

1-نوشیدن شراب(11)؛ 2-گرفتن ربا(12)؛ 3-تمام خواندن نماز در سفر(13)، 4-گفتن اذان در نمازعید فطر و قربان(14)؛ 5-بدعت در ازدواج با دو خواهر(15)؛ 6-بدعت در دیه(16)؛ 7-نگفتن تکبیرهای مستحبی در نماز(17)؛ 8-نگفتن تلبیه به خاطر مخالفت با علی (18)(ع)9-بدعت مقدم کردن خطبه در نماز عید(19)؛ 10-شنیدن چیزهای حرام(20)؛ 11-به فراموشی سپردن نام پیامبر، معاویه به صراحت از دفن نام پیامبر سخن گفته است. (21)

مواضع امام حسین (ع)در برابر معاویه
 

مبارزات آن حضرت با معاویه، به دو دوره ی قبل ازامامت و بعد از امامت، تقسیم می شود.

الف)قبل از دوران امامت
 

آن حضرت در زمان پدر بزرگوارش در نبرد صفین شرکت کرد و حتی دراین جنگ خطبه ای خواند و مردم را به جنگ علیه معاویه ترغیب و تشویق کرد. (22)
دراین جنگ، هنگامی که سپاه شام بر شریعه فرات مسلط شد و آب را برلشکر امیرمؤمنان (ع) بست، امام حسین (ع) با یک حمله ی برق آسا آب را از سپاهیان معاویه باز پس گرفت و آنها را به عقب راند و البته امیرمؤمنان (ع)هرگزآب را به روی لشکر معاویه نبست؛ درحالی که اگر چنین می کرد، به راحتی کار معاویه را یکسره می کرد. به هرحال، امام علی (ع)در پاسخ به اقدام شجاعانه امام حسین (ع)فرمود:
«هذا اول فتح ببرکه الحسین (ع)»(23)
امام حسین (ع) زمان امامت برادرش امام حسن (ع) نیزتا آخرین لحظه ی نبرد با معاویه، در کنار برادرش ماند و از او تبعیت کامل می کرد. در جریان صلح تحمیلی نیز از موضع برادر بزرگوارش دفاع می کرد؛ به گونه ای که در برابر معاویه یک صدا بودند.

صلح ازدیدگاه امام حسین (ع)
 

برخی ازمورخان و محدثان کوشیده اند تا دیدگاه این دو شخصیت بزرگ را درباره صلح، متفاوت با یکدیگرالقا کنند؛ به طوری که گویی امام حسین (ع) اعتقادی به صلح نداشت و دراین باره به برادر خود اعتراض کرد. این عده می گویند: امام حسین (ع) طرفدار منش پدرخویش علی بن ابی طالب (ع)بود؛ یعنی جنگ و امام حسین (ع) راه صلح را می پسندید. مثلاً ابن عساکر نقل کرده که امام حسین (ع) در اعتراض به صلح برادرش گفت: «اعیذک بالله ان تکذب علیاً فی قبره و تصدق معاویه؛ به خدا پناه می برم که علی را درقبر تکذیب و معاویه را تصدیق کنی». (24)و ابن ابی الحدید گفته است که حسین (ع) از پذیرفتن صلح امتناع کرد، تا آنکه برادرش با وی سخن گفت. (25)
اما نقل های دیگری وجود دارد که نشان می دهد امام حسین(ع) نیز راهی بهترازصلح نمی شناخت که در ذیل، دو شاهد را برادعای خود می آوریم:
سیره عملی امام حسین (ع) بی اعتنا به سخنان واقداماتی بود که می کوشیدند او را به مخالفت با موضع برادرش بکشانند و او را به عنوان رهبر شیعیان عراق معرفی کنند؛ اما اولاً، ایشان تا پایان زندگی امام حسن (ع) در کنار حضرت در مدینه ماند و مطیع وفرمان بردار ایشان بود. ثانیاً حتی پس از شهادت امام حسین (ع) نیز در مقابل معاویه یازده سال همان موضع را داشت، تاجایی که درجواب شیعیان عراق که بعد ازشهادت امام حسن(ع) ایشان را به جهاد علیه معاویه تشویق کردند، فرمود: «تا معاویه زنده است، نمی شود این کار را انجام داد».
شاهد دیگر، این است که شیعیان افراطی از موضع صلح ناراحت شدند، به سراغ امام حسین (ع) آمدند و از او خواستند تا رهبری آنان را در دست گیرد. علی بن محمد بن بشیر همدانی می گوید:
«همراه سفیان بن ابی لیلی به مدینه نزد حسن بن علی (ع) آمدیم؛ درحالی که مسیب بن نجبه و عده ای دیگر نزد او بودند. من به او گفتم: «السلام علیک یا مذل المؤمنین؛ سلام بر تو ای ذلیل کننده ی مؤمنان!»امام حسن(ع) در برابر این سخن گستاخانه فرمود: «من مذل المؤمنین نیستم، بلکه معزالمؤمنینم». علی بن محمد همدانی می افزاید: ما به سراغ برادرش امام حسین (ع) رفتیم و او را از آنچه حسن (ع) گفته بود، آگاه کردیم. امام فرمود: «صدق ابو محمد فلیکن کل رجل منکم حلساً من احلاس بیته مادام هذا الانسان حیاً فان یهلک و انتم احیاء رجونا ان یخیرالله لنا و یؤتینا رشدنا و لایکلنا الی انفسنا؛ برادرم راست می گوید. هریک از شما تا وقتی این شخص (معاویه) زنده است، پلاس خانه ی خود باشد (تا ببینم چه می شود). اگر او مرد و شما زنده بودید، امیدوارم که خداوند آن را برای ما پیش آورد که رشدمان درآن باشد و ما را به خودمان وانگذارد». (26)
همچنین امام به شخص دیگری که درخواست قیام کرده بود، فرمود: «اکنون عقیده من چنین نیست. خدا، شما را رحمت کند! تا هنگامی که معاویه زنده است، درخانه هایتان بمانید و از کاری که به شما ظنین شوند، بپرهیزید».

نتیجه
 

ازاین نمونه های تاریخی به این نتیجه می رسیم که موضع امام حسین (ع) در مقابل معاویه عیناً همانند موضع برادر بزرگوارش بود و ادعای اختلاف بین امام حسن و امام حسین (ع)تهمتی بیش نیست و شاید می خواسته اند بین این دو برادر، اختلاف در رأی و تفرقه را ایجاد کنند.

پی نوشت ها :
 

1-ناسخ التواریخ، حالات حضرت سیدالشهدا، ج1، ص 4 و 5.
2-سفینه البحار، ج2، ص257، به نقل از کتاب فرهنگ عاشورا، جواد محدثی، ص 159.
3-تاریخ الاسلام، ذهبی، ج5؛ ص 97؛ احقاق الحق، قاضی نورالله شوشتری، ج11، ص 256، بحارالانوار، ج 43، ص 261.
4-تذکره الخواص، سبط بن جوزی، ص 16، به نقل از عایشه در تاریخ اسلام، علامه عسکری.
5-الاغانی، ج9، ص 53-50، به نقل از عایشه در تاریخ اسلام.
6-انساب الاشراف، ج1، ص 532، صحیح مسلم، ج8، ص 27 باب من لعنه النبی؛ مسند طیالسی، ج46، ص 27، الکامل، ابن کثیر، ج8، ص 119.
7-مسند احمد بن حنبل، ج4، ص421، وقعه صفین، نصر بن مزاحم، ص 246، النصایح الکافیه، ص9.
8-العقد الفرید، ابن عبد ربه اندلسی، ج4، ص 345.
9-وقعه صفین، ص 248؛ طبری، ج11، ص357؛ تذکره الخواص، ص115.
10- نهج البلاغه، نامه 32؛ خلاصه کتاب الغدیر، محمدحسین شفیعی شاهرودی، ص 967.
11-مسنداحمد بن حنبل، ج6، ص 476، ح22432.
12-موطاً ابن مالک، ج2، ص 634، ح33.
13-مسند احمد بن حنبل، ج5، ص 58، ح 16415.
14-کتاب الام، ج1، ص 235.
15-الدر المنثور، ج2، ص 477.
16-البدایه و النهایه، ابن کثیر، ج8، ص 148.
17-فتح الباری، ابن حجر، ج2، ص 215.
18-السنن الکبری، ج2، ص 419، ح 3993.
19-المصنف، ج3، ص 284، ح 5646.
20-شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج16، ص 160.
21-مروج الذهب، مسعودی، ج2، ص 341.
لازم به ذکراست که اقدامات معاویه و جنایات او که مضبوط در کتب تاریخ و سیره است، بسیار فراوان می باشد که خوانندگان را برای اطلاع بیشتر رجوع می دهیم به : اجتهاد در مقابل نص(اجتهادات معاویه) و الغدیر.
22-بحارالانوار، ج32، ص 405، وقعه صفین، ص 111.
23-بحارالانوار، ج44، ص 266.
24-ترجمه الامام الحسن، ابن عساکر، ص 178، به نقل از حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، رسول جعفریان، ص 156 و 157.
25-شرح نهج البلاغه، ج16، ص 23، البدایه و النهایه، ج8، ص 26، اسدالغایه، ج2، ص 20.
26-انساب الاشراف، ج1، ص 150، اخبار الطوال، ص 221؛ الامامه و السیاسه، ج1، ص 187، به نقل از حیات فکری وسیاسی امامان شیعه، ص 157.

منبع : فرهنگ کوثر (ویژه اندیشه و سیره اهل بیت شماره 82 ) / انتشارات آستانه مقدسه حضرت معصومه (س )سال 1389
دوشنبه 6/9/1391 - 0:5
اهل بیت
چکیده
ازجمله مهمترین قیام هایی که بعد از رحلت پیامبراکرم (ص) رخ داد و پایه های اسلام را مستحکم و پایه های کاخ ستمکاران را برای همیشه تاریخ به لرزه درآورد، قیام امام حسین (ع) در سال 60 هـ.ق بود. امام حسین (ع) با خون مطهر خود پیام بندگی، اطاعت الهی، تسلیم هوای نفس نشدن، ظلم ستیزی، صبر، بردباری، امر به معروف و نهی از منکر، تسلیم محض در برابر حضرت حق جل و اعلی، و اینکه مرگ با عزت بهتر از زندگی با ذلت است را برصفحه تاریخ نوشت. امام حسین (ع) با شهادت خود به جهانیان فهماند که حکومت مشروع از آن آل پیغمبر (ص) است نه آل ابوسفیان. خطبه های آتشین امام سجاد (ع) در مسجد شام و حضرت زینب (ع) در بازار کوفه ماهیت کفر آلود و ننگین بنی امیه و میزان درندگی، قساوت قلب، رذالت، و چهره اهریمنی آنها را برملا کرده با ید حادثه عاشورا به پیام های عاشورا متصل شود تا عبرت واقع شدن آن ملموس تر گردد. امام حسین (ع) با آن فداکاری بی نظیر اسلام را زنده کرد و بقاء آن را تا ابد تضمین نمود، همانطور که جمله زیر بیانگر این مطلب است (الإسلامُ، محمدیُّ الحدوث و حسینیُّ البقاءُ) (1)حضرت محمد (ص) آئین اسلام را آورد و امام حسین (ع) سبب بقاء و ثبات آن شد.
کلید واژه: امام حسین (ع)، پیام، عاشورا، شهادت، اباعبدالله (ع)،کوفه
مقدمه
شهید مرتضی مطهری در تعریف پیام می گوید: « پیام یعنی فکری را، پیغامی را به دیگران رساندن » کلمه پیامبر و پیغامبر که در زبان فارسی آمده است نیز به معنای پیام آور است یعنی اینکه پیامبر (ص) حکم را از جانب خداوند می گیرد و به مردم می رساند و خود کلمه پیامبر ترجمه کلمه رسول است که از رسالت گرفته شده است ورسالت در جایی به کار می رود که پیامی در کار باشد. (2)
واژه عاشورا بروزن «فاعولا» است و این وزن یکی از وزن های عددی،در زبان عربی است که بعد از اسلام برای دوعدد نهم و دهم به کار رفته است. عاشورا، عاشوراء، عشورا ء، عاشوربه معنای دهم ماه محرم می باشند، گفته اند عاشورا عربی شده واژه عبری «عاشور» نام روز دهم ماه تشری یهودیان است. (3)
دلایلی که ضروری دانسته شده درباره موضوع پیام های عاشورا از دیدگاه روایات تحقیق شود: الف ـ اززمانیکه خداوند حضرت آدم را آفرید، حق وباطل در مقابل یکدیگر بوده اند که نمونه آن کشته شدن هابیل بدست قابیل بود. خداوند یکصد وبیست وچهار هزار پیامبر برای هدایت بشریت فرستاد که هر کدام از آنها با طاغوت یا طاغوتهایی مواجه بوده اند، تاریخ تکرار نمی شود ولی وقایع تاریخی در هر زمان ممکن است اتفاق بیفتد، مطالعه و بررسی عمیق نهضت عاشورا باعث می شود از بروز چنین حوادثی در آینده جلوگیری کنیم. در هر زمان حسینی هست و در طرف مقابل یزیدی، حادثه عاشورا این پیام را داد که مبادا حسین های زمان ندای «هَل مِن ناصرٍ یَنصُرُنی» آیا کسی هست مرا یاری دهد. سردهند ولی کسی نباشد آنها را یاری کند.
ب ـ اگر ما نسبت به نهضت عاشورا شناخت و آگاهی پیدا کنیم از جمله فوائد آن این است که اولاً: باعث پای بندی بیشتر به فرامین و دستورات اسلامی می شود. ثانیاً: عاشورا را در یک مدار که مصیبت جانگداز اباعبدالله (ع) و یاران با وفایش در آن روز واقع شد نمی بینیم، بلکه عاشورا از دیدگاه دیگر قابل بررسی است وآن شناخت پیام های عاشورا است که سبب حرکت در خط و مشی اباعبدالله (ع) و دست یابی به حقایق است.
فصل اول

عوامل و مقدمات حادثه عاشورا
 

الف ـ انحراف جامعه از مسیر اسلام عامل قیام سید الشهداء (ع) بود چگونه شد مردمی که امام حسین (ع) را بر روی دستان پیامبر (ص) دیده بودند و بارها مشاهده کرده بودند که هنگامیکه امام حسین (ع) وارد مجلس می شد، پیامبر (ص) از منبر پایین می آمدند و آن حضرت را در آغوش می گرفتند، اما این مردم چنین رفتاری با امام حسین (ع) انجام دادند، ریشه این انحراف را باید در زمان معاویه جستجوکرد.معاویه از سه عامل برای تقویت مقاصدشوم خود بهره برد:

1ـ تبلیغات
 

معاویه بعد از شهادت امیرالمؤمنین (ع) ظاهر شد و دست به جعل احادیثی زد که عدد آن را کسی جز خدا نمی داند و به خاطر همین جعل احادیث همه جوانب و ارزشهای دینی را مسخ و نابود کرد و دین اسلام را تبدیل به یک دینی کرد که حکام ستمگر خواهان آن هستند. (4) لذا معاویه از راه جعل احادیث توسط امثال ابوهریره و نسبت دادن آنها به پیامبر(ص) افراد ساده لوح را فریب می داد.
2ـ تطمیع: معاویه با اهداء جوایز، اعطای پست ومقام، سران و نخبگان را می فریفت و مقاصد خود را بوسیله آنها اعمال می کرد.
3ـ تهدید: معاویه عده ای را هم از طریق تهدید مطیع خود می کرد مثلاًاگر کسی به او ناسزا می گفت فورا دستگیر و مورد ضرب و شتم قرار می گرفت یزید نیز راه پدر را ادامه داد و با تطمیع و وعده ملک ری ابن سعد را به جنگ امام حسین (ع) فرستاد. سیاست یزیدبود که فردی مثل عمر سعدرا به جنگ سید الشهداء (ع) بفرستد زیرا او از علمای کوفه بود و هزاران نفر طرفدار داشت و عمر می توانست در صورت عزم جنگ با سید الشهداء (ع) عده زیادی را با خود به راه بیندازد.

ب ـ عدم بصیرت
 

عدم بصیرت دینی ازجمله عوامل انحراف جامعه از مسیر اسلام بود بصیرت به نگاهی گفته می شود که همراه تعقل و تفکر است این جمله عمر سعد، که در صبح عاشورا گفت: (یا خیلَ الله! اِرکبی و بالجنّّه ـ أبشِری) (5)
ای لشکرخدا سوار شوید، شما را به بهشت بشارت می دهم. نشان دهنده آن است که کوفیان بصیرت و شناخت نسبت به ساحت مقدس اباعبدالله (ع) نداشتند و گرنه هر صاحب عقل و اندیشه ای می فهمد که جنگ با امام(ع) چیزی جز سخط و غضب الهی در برندارد. امام حسین (ع) درفرازی در دعای عرفه این گونه از خداوند در خواست می کند:«اللّهمَّ اجعَل غِنایَ فی نَفسی و الیَقینَ فی قلبی و الإخلاصَ فی عَمَلی و النّورَ فی بَصَری و البَصیرَهٌَ فی دینی» خدایا مرا به بی نیازی در نفس، و یقین در قلب، و اخلاص در عمل و نور درچشم و بصیرت در دین عطا فرما.

ج ـ دعوت کوفیان
 

سران شیعه در کوفه نامه هایی به امام حسین (ع) نوشتند و از امام (ع) دعوت کردند به کوفه برود. امام حسین (ع) با این استقبال عظیم نامه ها دعوت آنها را پذیرفت و پسر عموی خود حضرت مسلم بن عقیل (ع) را به نمایندگی خود فرستاد، تا مسلم (ع) شرح حال کوفیان را بیان کرده اگر چنانچه کوفیان به آنچه که در نامه ها نوشته اند وفادارند امام (ع) نیز به طرف کوفه حرکت کند. باید دانست که فرستادن مسلم به طرف کوفه یک اتمام حجت برکوفیان بود و عامل اساسی نهضت امام (ع) دعوت کوفیان نبوده است. امام (ع) با علم امامت می دانست که این سفر، سفر شهادت است آنچه ظاهرقضا یا نقل می کند امام حسین (ع) به طرف کوفه حرکت کرد و در اثر برخورد با حر و اجازه ندادن حر که امام (ع) از حوزه عراق خارج شود و حاضر نشدن امام (ع) که تحت حفظ حر به کوفه برود راهی پیش گرفتند تا به کربلا رسیدند. اما کوفیان هجده هزار با مسلم (ع) بیعت کردند تا اینکه با حیله عبیدالله بن زیاد اطراف اورا خالی کردند و عاقبت آن حضرت دستگیر شد و به شهادت رسید. این بود برخورد کوفیان با نماینده امام (ع) که اگر خود امام حسین (ع) نیز به کوفه رفته بود سرنوشتی بهتر از حضرت مسلم (ع) نداشت. امیرالمؤمنین (ع) در نکوهش کوفیان می فرماید: « و ماأنتم بِرکنٍ یُمالُ بکُم، ولازَوافِرُعِزًّیُفتَقَرُإلیکم. ما أنتم إلاّکإبلٍ ضَلَّ رُعاتُها، فَکُلَّما جُمِعَت مِن جانبٍ اِنتَشَرَت من آخَرَ.»(6) شما را (کوفیان) پشتوانه خود نمی پندارم، شما یاران شرافتمندی نیستید که کسی به سوی شما دست دراز کند، به شتران بی ساربان می مانید که هر گاه از یک طرف جمع آوری گردید، از سوی دیگر پراکنده می شوید.
فصل دوم
تعریف پیام: فارسی آن پیغام است یعنی از زبان کسی، خبری و مطلبی به دیگری گفتن، رسالت (7)
ب ـ شرایط موفقیت یک پیام
1ـ ماهیت پیام 2ـ شخصیت پیام رسان
3ـ ابزار پیام رسانی 4ـ کیفیت و متد پیام رسانی (8)
توضیح مطالب:
1ـ از جمله شرایط تأثیر یک پیام، قدرت معنوی و حقانیت آن است که خود عامل حقانیت، عامل بقاء آن است و نیز باطل بودن و بی محتوایی یک پیام، عامل فناء آن است. ماهیت پیام امام حسین (ع) احیاء اسلام بود که در معرض نابودی قرار گرفته بود، آن دینی که قرآن به عنوان کامل ترین دین تعبیر می کند.«إنَّ الدّینَ عِند اللهِ الإسلام ِ» (9)
رمز موفقیت پیام های عاشورا قدرت معنوی آنهاست.
2 ـ شخصیت پیام رسان در کمیت و کیفیت مؤثر واقع شدن یک پیام نقش اساسی دارد، یک پیام رسان در صورتی موفق است که اولاً: ماهیت پیام برای خود پیام رسان واضح گردد.
ثانیاً: مهارت لازم در پیام رسانی داشته باشد. عظمت و شجاعت امام حسین (ع) در تأثیر گذاشتن پیام های عاشورا در طول تاریخ، از آن جهت که امام حسین (ع) یک پیام آور به تمام معنا از لحاظ شخصیتی بود نقش اساسی دارد.
3ـ یک پیام اگر بخواهد به مردم برسد، بدون شک احتیاج به ابزار مخصوص به خود دارد، مثلاً در جایی که کتاب می تواند وسیله خوبی برای رساندن پیام باشد سخنرانی این اثر را ندارد؛حضرت ابا عبدالله (ع) از هر وسیله ای که ممکن بود برای رساندن پیام خود به جهانیان بهره برد. خطبه های آن حضرت در مسیر کربلا به خصوص در روز عاشورا که در نهایت فصاحت و بلاغت است از جمله وسایل پیام رسانی آن حضرت است.
4ـ رساندن یک پیام، اسلوب و روش صحیح می خواهد اگر اسلوب و روش پیام رسانی صحیح نباشد نتیجه آن منفی است. اسلوب پیام رسانی امام حسین (ع) یک اسلوب منحصر به فرد بود، آن حضرت مبلغانی همچون حضرت سید الساجدین (ع)،حضرت زینب (س)، ام کلثوم و فاطمه صغری (علیهماالسلام)رابادست دشمنی از کربلا تا کوفه و شام فرستاد تا پیام های عاشورا را منتشر سازند.
فصل سوم
پیام های عاشورا از دیدگاه روایات

الف ـ پیام های احیاگری عاشورا از دیدگاه روایات
 

1ـ احیاءنماز: از جمله پیام های عاشورا احیاء نماز است سؤال: آنچه که تاریخ بیان می کند بیانگر آن است که جامعه زمان حضرت سید الشهداء (ع) اهل نماز بودند پس منظور از احیاء نماز چیست؟ جواب: خداوند در قرآن کریم می فرماید:« إنَّ الصّلاهُ تَنهی عَنِ الفَحشاءِو المُنکَرِ»(10) نماز انسان را از فحشا و منکر باز می دارد حضرت علی علیه السلام می فرمایند:« الصَّلاهُ قربانُ کُلِّ تقیًّ»(11) نماز موجب نزدیکی هر پارسایی به خداست. بنابراین اگر کسی نماز بخواند و اورا از ارتکاب به محرمات بازندارد نماز حقیقی نیست یعنی نمازی که اسلام از مسلمین خواسته نیست نماز سپاه کوفه، نماز برای خود نمائی و تسلط بر امور بود، به همین جهت اثر وضعی نماز که دوری از محرمات باشد در لشکر عمرسعددیده نمی شد. چون اگر نماز آنها را از منکرات باز می داشت، مسلماًدر صف باطل قرار نگرفته و بر رخ فرزند پیغمبر خود شمشیر نمی کشیدند. در واقعه عاشورا گوشه هایی از پیام سید الشهداء نسبت به اقامه نماز به چشم می خورد موارد زیر از آن جمله است:
الف ـ روز تاسوعا هنگامیکه شمر به کربلا رسید نسبت به معطلی لشکروعدم جنگ با امام حسین (ع)به ابن سعد پرخاشگری کرد، که در این هنگام ابن سعد دستور حمله به خیام حرم را صادر کرد. امام حسین (ع) از اباالفضل العباس (ع) درخواست کرد سر راه دشمن را بگیرد و از علت حمله جویا شود. حضرت عباس (ع) بعد از انجام فرمان امام (ع) به عرض برادر رساند که لشکر آماده جنگ است. امام حسین (ع) به حضرت عباس (ع) فرمودند: یک امشبی را از دشمن مهلت بگیر تا به نماز و دعا و استغفار مشغول شویم خدا می داند که من به نماز عشق می ورزم.(12)
ب ـ اقامه نماز جماعت توسط امام حسین (ع) در بحبوحه جنگ، که آن حضرت با این عمل به جهانیان پیغام داد که هدف من از این جنگ احیاء نماز است. در زیارت مطلقه امام حسین (ع) می خوانیم: أشهَدُأنَّک قَد أقَمتَ الصَّلاهَ (13)من شهادت می دهم که تونماز را به پا داشتی. اقامه نماز یعنی به پا داشتن روح واقعی نماز با تمام شرایط که ازجمله آن دوری از ظلم و جنایت است. نماز ظهر عاشورا دو پیام در بر داشت: 1ـ احیاء اصل نماز 2ـ اقامه نماز به جماعت. مسلمانان باید هر روز به یاد نماز ظهر عاشورا سید الشهداء (ع) بوده تا پیرو حقیقی آن حضرت باشند و نباید امر اقامه نماز را در اول وقت، اختصاص به روز عاشورا دهند مخصوصاً در ایام عزاداری آن حضرت که اگر عزاداری باعث فوت و تأخیر در نماز گردد این شخص سهل انگاردر نماز، درنقطه مقابل آرمانهای حسینی حرکت کرده است.
2ـ احیاء سنت های نبوی که در زمان بنی امیه در معرض نابودی بود. سنت پیامبر: به مجموعه گفتار ها و رهنمود های پیامبر و تقدیر و تأیید راه ورسم دیگران گفته می شود. حضرت اباعبدالله اساس اسلام رادر خطر دید شاهد این گفتار کلام آن حضرت است هنگامیکه مروان حکم بیعت با یزید را مطرح ساخت فقال الحسین (ع): «إنّا لله و إنّا إلیهِ راجِعون وعلی الأسلام ِالسَّلام إذ قَد بُلیتُ الأمّهٌ بِراعٍ مَثلُ یزیدٍو لَقَد سَمِعتُ جدّی رسول الله (ص) یقول: اَلخِلافَهٌ مُحَرَّمَهٌ علی آل ابی سفیانٍ » (14) ما از خداییم و به سوی او باز می گردیم چه مصیبتی بالاتر از اینکه مسلمانان به سرپرستی همچون یزید دچار شدند، پس باید با اسلام وداع نمود که من از جدم رسول خدا (ص) شنیدم که می فرمود: خلافت بر فرزندان ابوسفیان حرام است. پس از مرگ معاویه در سال 60 هـ. ق یزید به حکومت رسید. یزید از لحاظ فردی شخصی شهوت پرست، عیاش، خودسر، خوش گذران، کوتاه فکر بود.او مثل پدر ظواهر اسلام را حفظ نکردبلکه مقدسات اسلام را زیر پا می گذاشت علناًشراب می خورد و تظاهربه کبائر داشت. یزید اندیشه ای در سر نداشت جز اینکه چند نفر که دعوت معاویه را نسبت به بیعت با یزید نپذیرفته بودند از آنان بیعت بگیرد پس نامه ای به حاکم مدینه ولید بن عتبه بن ابی سفیان نوشت و اینگونه گفت:«اما بعد حسین (ع) و عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر را سخت وبی امان به بیعت وادار کن تا بیعت کنند و السلام » (15)دشمنان برای ضربه زدن به مکتبی الگوها را هدف می گیرند. همانگونه که شخصیت یزید معلوم شد مسلم است که به معتقدات اسلام پای بند نمی باشد و در صورت تسلط برحکومت، اسلامی باقی نمی گذارد. یزید تصمیم داشت با این اعمال جنایتکارانه حتی اسمی از پیامبر (ص) برسر زبانها نباشد. امام حسین (ع) با شهادت خود تمام توطئه های دشمنان را نقش بر آب نمود و سنتهای پیامبر(ص) را احیاء کرد. اگر آن جهادها و جان فشانیها نبود، امروز شاهد صدای اذان و تکبیری نبودیم. طریق سعادت دنیا و آخرت بشریت در پیروی از فرامین پیامبر(ص) و ائمه اطهار (ع) است. امیر المؤمنین (ع) می فرمایند:« وَاستَنّوا بسُنَّتِهِ فَإنَّها أهدَی السُّنَن »(16) از سنت (راه ورسم) پیامبر (ص) پیروی کنید که همانا آن هدایت کننده ترین راه و رسم هاست. در تاریخ معاصر نیز حضرت امام خمینی (ره) با الهام گرفتن ازپیام های عاشورا و تأسی از حضرت اباعبدالله (ع) سنت های نبوی را در این مملکت که به دست یزیدیان زمان در حال نابودی بود احیاء کرد و با استعانت از قدرت قاهره الهی حکومت یزیدیان را متلاشی و حکومتی متناسب با سنت رسول اکرم (ص) بر پا نمود. حضرت امام (ره) فرمودند:«ما ملتی هستیم که با همین گریه ها، یک حکومت دوهزارو پانصد ساله را ازبین بردیم.» (17)

ب ـ پیام های اخلاقی عاشورا از دیدگاه روایات
 

پیام های عاشورا منحصر در احکام دینی نشد بلکه سید الشهداء (ع) درس زندگی سعادتمندانه به انسانها آموخت و همه اصول و جنبه های اسلامی عملاً در این حادثه تجسم پیدا کرده است. به گفته شهید مطهری:« امام (ع) انسان مافوق است نه ما فوق انسان؛ به همین دلیل می تواند سرمشق باشد، اگر ما فوق انسان می بود، به هیچ وجه سرمشق نبود. (18)
1ـ ایثار: گذشتن از خواسته های خود و نیز چشم پوشیدن از آنچه مورد علاقه انسان است، به خاطر دیگری و در در راه دیگری ایثار است. (19)امام حسین (ع) اوج ایثار که ایثارجان و خون است از خودنشان داد. اصحاب امام حسین (ع) هم تا زنده بودند اجازه ندادند از بنی هاشم کسی به میدان برود. حضرت زینب (س) ازجمله ایثار گران کربلا بود، موارد زیر از جمله ایثار های آن حضرت در صحنه کربلا می باشد: الف ـ هنگامیکه ابن زیاد در کوفه دستور قتل امام سجاد (ع) را صادر کرد حضرت زینب (سلام الله علیها) فرمودند: «یَا ابن زیادٍ، إنَّکَ لَم تَبقِ أحَدَاً فَإن کُنتَ عَزَمتَ عَلی قَتلِه فَاقتُلنی مَعَه » (20) ای پسر زیاد تو کسی را برای ما باقی نگذاشتی، اگر تصمیم کشتن این یکی را هم گرفته ای مرا نیز با او بکش. ب ـ به میدان نبرد فرستادن حضرت زینب (س) طفلان صغیرش را، برای یاری امام حسین (ع) از جمله موارد ایثار حضرت زینب (س) در عرصه کربلاست. از دیگر ایثار گران کربلا می توان از قمر بنی هاشم (ع) نام برد که موارد زیر از جمله ایثار های آن حضرت است:
1ـ رد امان نامه شمر در روز تاسوعا
2ـ شب عاشورا در مقابل برادر، هنگامیکه امام حسین (ع) خطاب به یاران فرمود: من عهدم را از شما برداشتم هر کس می خواهد، برود از جانب من مانعی ندارد حضرت عباس (ع) گریان شد و فرمود: هرگز از شما دست نخواهم کشید، خدا نیاورد زندگی پس از شما را (21)
3ـ روز عاشورا نیز وقتی با لب تشنه وارد شریعه شد، با یادآوری کام تشنه حضرت سید الشهداء (ع) ایثار و گذشت به او اجازه آب نوشیدن نداد و با لب تشنه به شهادت رسید.
امیر المؤمنین (ع) فرمود:« اَلأیثارُ أَحسَنُ الأحسانِ و أَعلی مَراتِبِ الأیمانِ» ایثار نیکوترین احسان و بالاترین مراتب ایمان است. (22) حضرت اباالفضل (ع) به خاطر ایثاری که برای برادر از خود بروز داد به مقاماتی عالی در درگاه الهی راه یافت به گونه ای که باقی شهداء غبطه او را می خورند اگر امروزه دشمنان اسلام از این کشور واهمه دارند و ما در امنیت بسر می بریم به خاطر ایثار شهداء انقلاب در جنگ تحمیلی است که فقط برای حفظ اسلام از جان خود گذشتند. و این درسی بود که آنها از نهضت عاشورا آموختند.
2ـ غیرت: غیرت در لغت به معنای آن است که سرشت طبیعت انسان از مشارکت غیر در امر مورد علاقه اش نفرت داشته باشد و در اصطلاح: آن است که کسی به خاطر علاقه به همسر یا ناموس به دیگری اجازه تعرض ندهد. (23)امام حسین (ع) در روز عاشورا نقطه ای را مرکز قرار داده بود که بعد از حملات در آن محل استراحت می نمودند ولی ناگاه لشکر بین او و خیام فاصله انداختند و قصد تعرض به خیمه ها را کردند. امام حسین (ع) در آن حال فرمودند: قال الحسین (ع): أَنَا الَّذی اُقاتِلُکُم، و تُقاتِلونی، و النِّساءُ لَیسَ عَلَیهِنَّ جُناحٌ فَامنَعوا عُتاتَکمُ و طُغاتَکُم و جُهّالَکُم عَنِ التَّعَرُّضِ لِحَرَمی ما دُمتُ حَیّاً(24)
امام حسین (ع) فرمودند: من با شما می جنگم و شما با من، زنان را در این میان گناهی نیست، این خیره سران و نادانان و ستمگران را تا زنده ام نگذارید متعرض حریم من بشوند. امام حسین (ع) با این کلام در روز عاشورا به مردان مسلمان پیام غیرت داد که نسبت به نوامیس خود غیرتمند باشید اگر شاهد بد حجابی در جامعه هستیم به علت عدم الگو پذیری ازغیرتمندان صحنه عاشورا ست.پیامبر اکرم (ص) در باب اهمیت غیرت می فرماید: «جَدَعَ الله أنفَ مَن لایُغارُ مِنَ المؤمِنین و المسلمین ».(25)خدا، بینی مؤمن و مسلمان بی غیرت را به خاک می مالد. کسی که مخالف پیام های عاشورا عمل کند و در نقطه مقابل آرمانهای اباعبدالله (ع) حرکت کند و مرتکب منکرات و ازجمله استماع موسیقی های مبتذل شود مسلماً فردی بی غیرت نسبت به ناموس خود می باشد. پیروان عاشورا هم درس عفاف و حجاب را به عنوان «غیرت ناموسی» از کربلا می آموزند و هم دفاع از مظلوم و نصرت حق و مبارزه با باطل و بدعت را به عنوان غیرت دینی از حماسه آفرینان کربلا می آموزند.
3ـ عفاف وحجاب: نهضت عاشورا برای احیاء و بهادادن به ارزشهای اسلامی بود از آن جمله حفظ حجاب زن مسلمان است که از ضروریات دین می باشد. ارزش زن در حفظ حجاب اوست. امام حسین (ع) و حضرت زینب (س) و دودمان رسالت با گفتار و عمل یادآور این گوهر ناب هستند. اهل بیت عصمت و طهارت در عین مشارکت در حماسه عظیم و ادای رسالت حساس و خطیر ابلاغ پیام های عاشورا به جهانیان، متانت و عفاف خود را هم رعایت کردند و اسوه جهانیان شدند. موارد زیر از جمله مباحث فرهنگ عفاف و حجاب در نهضت عاشورا است. الف ـ چون اهل بیت رسالت به نزدیک دمشق رسیدند، ام کلثوم به شمر فرمود: مرا با تو نیازی است گفت: چیست؟ فرمود: ما را که به این شهر می برید از دروازه ای وارد کنید که تماشاگر کمتر باشد و دیگر آنکه به نیزه داران پیشنهاد کن که این سرها را ازمیان کجاوه های ما بیرون ببرند که از بس ما را با این حال دیدند، خوار شدیم.(26)
ب ـ اعتراض حضرت زینب (س) به یزید در مورد هتک حجاب اهل بیت رسالت.(27)
ام سلمه می گوید: روزی من و میمونه نزد رسول الله (ص) بودیم که ابن مکتوب نابینا آمد. پیامبر (ص) به مادو نفر فرمود: چادر به سر کنیم و خود را بپوشانیم. ما گفتیم:«یا رسول الله ابن مکتوم که نابیناست و مارا نمی بیند» پیامبر (ص) فرمود:«آیا شما هم نابینا و اورا نمی بینید؟»(28)
4ـ وفاداری: ازجمله پیامهای اخلاقی عاشورا وفای به عهد و پیمانی است که با کسی می بندیم. امیرالمؤمنین (ع) می فرماید: «أَشرَفُ الخَلائِقِ الوَفاءُ»(29) با شرافت ترین مخلوقات وفاداری است. حضرت امیرالمؤمنین در فرمایشی دیگر می فرمایند: «مِن دَلائِلِ الایمانِ الوَفاءُ باالعَهد » (30) شخص با ایمان به عهد و پیمان خود پای بند است. ازجمله موارد نقاط ضعف اهل کوفه بی وفائی آنان است که در این امر (بی وفائی) مشهورند. ازجمله موارد بی وفائی کوفیان، بی وفائی نسبت به امیرالمؤمنین (ع) و امام حسن (ع) و بی وفائی آنان نسبت به حضرت مسلم بن عقیل (ع) است که قول یاری دادند و نقض عهد کردند و هم بی وفائی آنان نسبت به خود سید الشهداء (ع) که نامه هایی به آن حضرت نوشتند و وعده یاری دادند ولی دروقت لازم نه تنها به وعده خود وفا نکردند بلکه شمشیر بر رخ امام حسین (ع) کشیدند. امام حسین (ع) در روز عاشورا در خطبه ای انتقاد آمیز از بی وفائی آنها یاد می کند. قال الحسین (ع): تَبّاًلَکُم أَیَّتُها الجَماعَهَ و تَرَحاً، إستَصرَختُمُونا والهِین َ فَأَصرَخنا کُم مُوجِفینَ، سَلَلتُم عَلَینا سَیفاً لَنا فی ایمانِکُم »(31) امام حسین (ع) فرمود: مرگ و پریشانی بر شما ای مردم که حیران و سرگردان بودید و مارا به دادرسی خویش خواندید. همین که ما شتابان برای یاری و دادرسی شما آمدیم شمشیری که باید طبق سوگندهایتان برای یاری ما بکشید، به روی ما کشیدید. امام حسین (ع)، خود مصداق بارزی از وفاداری است. سید الشهداء(ع)عهدی باخدا بسته بود وبه نحو احسن به عهد خود وفا کرد در زیارت اربعین می خوانیم:« أشهَدُ أنَّکَ وَفَیتَ بِعَهدِ اللهِ » (32) یاران آن حضرت نیز نسبت به خود امام (ع) تا پای جان وفاداری خود را نشان دادند مخصوصاً قمر بنی هاشم (ع) که در وفاداری مشهور شد؛در زیارت آن حضرت می خوانیم: « اَشهَدُ لَکَ باالتَّسلیمِ والتَّصدیقِ و الوفآءِ و النَّصیحَهِ لِخَلَفِ النَّبیِّ صَلَی اللهُ علیه و آلِهِ المُرسَل » (33) گواهی می دهم که تو مقام تسلیم و تصدیق و وفاداری و خیرخواهی را نسبت به حسین (ع) فرزند پیامبرکه درود خدا بر او وآلش باد در حد کمال داشتی. امام حسین (ع) در شب عاشورا دروصف یارانش فرمودند: قال الحسین (ع):«فأنّی لااَعلَمُ أصحاباً أَوفی ولاخیراً مِن أصحابی»(34) همانامن باوفاتر و بهتر از یاران خودم سراغ ندارم. پیام های عاشورا به وارثان عاشورا رسیده است. راهپیمائی های هر ساله مردمی در اعلان وفاداری به نظام جمهوری اسلامی در سالروز پیروزی انقلاب و شعار «مااهل کوفه نیستیم علی تنها بماند» درسی است که مردم مسلمان ایران از وفاداران صحنه عاشورا آموختند.
ج ـ پیام های سیاسی اجتماعی عاشورا از دیدگاه روایات
1ـ امر به معروف و نهی از منکر: حادثه عاشورا دارای دو بعد میباشد: الف ـ بعد منطقی: پیام های عاشورا می باشد.ب ـ بعد عاطفی: بعد احساسات افراد نسبت به حادثه عاشورا می باشد بواسطه بعد عاطفی عاشوراست که پیام های عاشورا بویژه پیامهای اخلاقی آن در افراد تأثیر گذار است. امام حسین (ع) فرمودند: « من کشته اشک چشمم و با حزن و اندوه کشته شدم و برخداست که غمگینی به زیارت من نیاید مگر آنکه اورا شادان به اهل خود برگرداند »(35)گریه های امام سجاد (ع) نیز بعد از واقعه عاشورا برای ابلاغ پیام های عاشورا بوده است (36) قبلاً به چند مورد از دلایل قیام سید الشهداء (ع) اشاره شد ولی آنچه که ارزش این قیام را بالا می برد مسئله امر به معروف و نهی از منکر بود.(37) و نهضت عاشورا نیز، ارزش امر به معروف و نهی از منکر را بالا برد.(38)
آن حضرت در وصیتنامه خود به محمد حنفیه فرمود: « اُریدُ عَن آمُرَ باالمعروف ِ و اَنهی عَنِ المُنکَرِ»(39) اراده کرده ام که امر به معروف و نهی از منکر نمایم. امام حسین (ع) درفرمایشی دیگر در پاسخ شخصی که از علت قیام پرسید فرمودند: «الاتَرَونَ إلَی الحَقَّ لایُعمَلُ بِهِ، و إلَی الباطِلِ لایُتناهی عَنه »؟(40) آیا نمی بینید به حق عمل نمی شود؟آیا نمی بینید از باطل نهی نمی شود؟ امام صادق (ع) فرمود: کسی که بتواند جلوی مفاسد را بگیرد ولی نگیرد گویا دوست دارد که خداوند متعال معصیت شود. چنین کسی اعلان دشمنی با خدا کرده است.(41) اهل بیت عصمت وطهارت نیز در طول زمان اسارت امر به معروف و نهی از منکر نمودند که نمونه آن در مسجد شام بود وقتیکه آن خطیب بدبخت دستگاه اموی شروع به سبّ حضرت علی و امام حسین(علیهما السلام) کرد که در آن هنگام امام سجاد (ع) فرمود: « وَیلُکَ أَیُّها الخاطِب اِشتَرَیتَ مَرضاهِ المَخلوقِ بِسَخَطِ الخالِقِ فَتَبَوَّأ مَقعَدَکَ مِن النّار ».(42) وای بر تو ای خطیب، برخوش آمدن یک آدم، خدا را به غضب آوردی جایگاه تو در جهنم است. امام سجاد (ع) نیز در مسأله امر به معروف و نهی از منکر مسیر پدر بزرگوار را ادامه دادند و باآن خطبه آتشین که در مسجد شام ایراد نمودند تار و پود بنی امیه را رسوا و مفتضح ساختند و آنهارا برای همیشه تاریخ به زباله دان تاریخ سپردندو عاشورا را برای همیشه تاریخ زنده نگه داشتند. در زیارت مطلقه امام حسین (ع) می خوانیم:« اَشهَدُ أَنَّکَ قَد اَقَمتَ الصّلوه، و آتَیتَ الزَّکاه و أَمَرتَ باالمعروف و نَهَیتَ عَنِ المُنکَرِ» (43)شهادت می دهم که تو نماز را بپا داشتی و زکات دادی و امت را امر به معروف و نهی از منکر کردی. حد و مرز امر به معروف و نهی از منکر در جائی است که ضرر جانی، مالی، عرضی در کار نباشد ولی اگر چنین ضررهایی در کار باشد باید امر به معروف و نهی از منکر ترک شود. اما شرایط در زمان امام حسین (ع) به گونه ای بود که اسلام برای امر به معروف و نهی از منکر اهمیتی بالاتر از جان و مال و حیثیت انسان قائل بود؛بنابراین هیچ چیز نمی توانست اسلام را از نابودی نجات دهد مگر خون مطهر اباعبدالله (ع) و آن حضرت جهاد که از سخت ترین مصادیق امر به معروف و نهی از منکر است را انتخاب کرد و ریشه ظلم امویان را از جا برکند و اسلام را زنده نمود. استقلال و عزت یک جامعه به امر به معروف و نهی از منکر آن جامعه بستگی دارد. مسلمانان درکشورهای اسلامی باید به این پیام عاشورا (امر به معروف و نهی ازمنکر) توجه ویژه ای داشته باشند. عاشورا به مسلمانان پیام داد که نباید در برابر منکرات بویژه تهاجم فرهنگی دشمنان سستی نشان داد که آنها هدفشان از این امر تسلط برآن کشورهاست. به عنوان نمونه در کشورمسلمان اندلس، یهودیت و مسیحیت شروع به ترویج آئین خود کردند و مسلمانان نسبت به این موضوع عکس العملی از خود نشان ندادند(نهی از منکر نکردند) وقتی عقاید مسلمین ضعیف شد، انسجام اسلامی خود را در دفاع از کشور ازدست دادند وقتی اتحاد و انسجام ازبین رفت، کشور اشغال شد.
2-آزادگی: دهخدا کلمه آزادگی را جوانمردی، اصالت، نجابت، شرافت و مروت تعریف می کند. (44) حادثه عاشورا، جلوه بارزی از روح آزادگی درمورد امام حسین (ع) و خاندان اوست، آن حضرت از میان دو امر؛ یعنی زندگی با ذلت و شهادت، شهادت را پذیرفت و در دست خواری برای بیعت با یزید دراز نکرد. روح آزادگی امام (ع) سبب شد که وقتی لشکر میان اوو خیمه ها حائل وفاصله انداختندوقصد تعرض به خیام کردند امام (ع) فرمودند: فَصاحَ(ع): «وَیلَکُم یا شیعَهَ آل أبی سفیانٍ إن لَم یَکن دینٌ و کُنتُم لا تَخافونَ المَعاد، فکُونُوا أَحراراً فی دُنیاکُم»(45) وای برشما پیروان خاندان ابوسفیان، اگر دینی ندارید و از روز بازپسین شما را پروایی نیست، پس لااقل در دنیای خود آزاد مرد باشید. حضرت اباعبدالله (ع) زندگی با حکومت یزید را که سرتا پا جنایت و فساد بود را ذلت محض می دانست به همین جهت به جهانیان پیغام داد که «مرگ سرخ به از زندگی ننگین است» نمونه بارز حریت در صحنه کربلا، حر بن یزید ریاحی بود. روحیه آزادگی او سبب شد که از سپاه کفر جدا شود و به لشکر حق بپیوندد و با این عمل خود را از عذاب الهی نجات دهد و چون به شهادت رسید امام حسین (ع) بر بالین اوحضور یافت و فرمود:« أنتَ حُرٌّ کَما سَمَّتکَ أٌمُّکَ، و أَنتَ حُرٌّ فی الدنیاوأنتَ حُرٌّ فی الآخرهِ» (46) تو آزاده ای همانگونه که مادرت نامت را حر نامید و تو دردنیا و آخرت آزاده می باشی. مردم ایران هم با تأسی از پیام های عاشورا مرگ باعزت رابر زندگی با ذلت حکومت طاغوت ترجیح دادند و خونها ریخته شد و شکنجه ها تحمل کردند تابه آزادگی رسیدند. امیرالمومنین (ع) در فرمایش گهر باری می فرمایند: «اگر دلت می خواهد آزاد زندگی کنی، مثل بردگان و بندگان زحمت بکش، کار کن، رنج بکش، ودست از مال فرزندان آدم عموماً هر که می خواهد باشد و لو حاتم طائی ببند.» (47)
2ـ عدالت: عدل در لغت تسویه، موازنه، نظر و مثل، همتا، مانند، پیمانه، پاداش، فریضه، فدیه، و ضد ظلم وجور معنا شده است. جمع عدل،: اعدال و عدلاء است (48)عدالت ف رسالت همه انبیاء و اولیاء است حضرت علی (ع) در اجرای عدالت پس از رسول خدا برترین نمونه در اجرای عدالت است تا آنجا که اورا شهید عدالت می دانند حضرت امیر المومنین (ع) فرمودند:«واللهِ لَهِیَ أََحَبَّ إلَیَّ مِن إمرَتِکُم، الّا أن أُقیمَ حقّاً، أوأَدفَعَ باطِلاً»به خدا سوگند، همین کفش بی ارزش نزد من از حکومت بر شما محبوبتر است مگر آنکه حقی را بپا دارم یا باطلی را دفع نمایم.(49) امام حسین (ع)، را هم باید شهید راه عدالت نامید. در زیارتنامه آن حضرت در اول ماه رجب می خوانیم:«أَشهَدُ أنَّکَ قَد أمَرتَ بِالقِسطِ وَالعَدل ِ وَ دَعَوتَ اِلیهِما».(50) گواهی می دهم که تو خلق را امر به عدل و داد کردی، و به این صفات دعوت فرمودی. امام حسین (ع) در برابر حکومتی قیام کرد که کوچکترین عدالت در آن به چشم نمی خورد، بنی امیه هر روز بر ظلم وجور و تاراج بیت المال مسلمین می افزودند و فقرا فقیرتر و اغنیاء ثروتمند تر می شدند، علاوه بر اینکه حکومت مشروع از آن آل علی (ع) بود نه از آن ابوسفیان و حکومت امویان غاصبانه بود. امام حسین (ع) از کثرت گناه و فساد و بی عدالتی در جامعه رنج می برد، شب ها نزد قبر جدش پیامبر (صلوات الله علیه وآله وسلم) می رفت و از دست امت شکایت می فرمود تا اینکه شبی پیامبر (ص) را در عالم خواب دید که به او فرمود «حبیبی یا حسین! إنَّ أباک و أمِّکَ و أخاکَ قَدقدّموا عَلیَّ و هم إلیک مُشتاقون َ، و إنَّ لَکَ فی الجَنَّهِ دَرَجاتٌ لَن تَنالُها إلّا باالِشَّهادَهِ» (51)عزیز من ای حسین! پدرت و مادرت و برادرت نزد من آمده اند و آنها آرزومند تو هستند و همانا تو را دربهشت مقاماتی است که به آن مقامات نرسی مگر با شهادت. امام حسین (ع) در وصیت نامه ای که به برادر خود محمد حنفیه نوشت علت قیام خود را اینگونه بیان فرمود: قال الحسین (ع):« إنَّما خَرَجت ُ لِطَلَبِ الإصلاحِ فی اُمَّهِ جَدِّی» (52) همانا من قیام کردم برا اصلاح امت جدم رسول الله (ص). یکی از مصادیق اصلاح جامعه اجرای عدالت اجتماعی می باشد بنابراین حضرت سید الشهداء(ع) نیز شهید راه عدالت شد. عاشورا به جهانیان پیام داد که باید در مقابل بی عدالتی واکنش نشان داد که سعادت دنیوی واخروی افراد و اجتماع در سایه عدالت اسلامی تأمین می گردد. پیام اجرای عدالت عاشورا به مردم ایران هم رسید و آنان حکومت دوهزار و پانصد ساله شاهنشاهی را که از هر لحاظ نمونه آشکار بی عدالتی بود به رهبری فرزندی از سلاله حسین (ع) متلاشی کردند.

دـ پیام های عرفانی عاشورا از دیدگاه روایات
 

1ـ اخلاص: در فصل قبل به مهمترین پیام های سیاسی و اجتماعی عاشورا اشاره شد و لی دردرون این پیام ها، پیام های دیگری از حادثه عاشورا به چشم می خورد که از آن جمله جهاد فی سبیل الله است که خود از مصادیق نهی از منکر است. امام حسین (ع) عملا نشان داد که انسان دریک زمان می تواند هم عارف باشد و هم مجاهد، هم روح عرفانی داشته باشد وهم روح حماسی. مهلت گرفتن شب عاشورا برای راز ونیاز به درگاه حضرت حق، چهره عرفانی سید الشهداء(ع) است و جنگ دلیرانه آن حضرت در روز عاشورا با حال خستگی، تشنگی و داغ دیدگی از نمونه بارز چهره حماسی امام حسین (ع) است.ضد ریا، اخلاص است و آن عبارت است از خالص ساختن قصد از غیر خدا و پرداختن نیت ها از سوی ما سوی الله.(53) به عبارت دیگر کار را برای رضای خدا انجام دادن وغیر خدا را نادیده گرفتن اخلاص است. اسلام به اعمال خالصانه توجه دارد و عمل امیخته باخودنمائی را بی اعتبار می داند قال الصادق (ع) «لا یَصیرُ العَبدُ عَبداً خالِصاً لله عزوجل حتّی یَصیرَالمَدح ُ و الذَّمُّ عِندَهُ سَوادٌ».(54) بنده، بنده خالص خدا نمی گردد تا ستایش و نکوهش نزد او مساوی گردد. در زمان پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) افراد زیادی بودند که در جنگها در رکاب حضرت می جنگیدند اما در باره هیچکدام این حدیث واردنشد، «ضَربَهُ علیٍّ یومَ الخَندَق أفضَلُ من عبادهِ الثّقلین»(55) یک شمشیر زدن علی (ع) در جنگ خندق بالاتر از عبادت جن و انس است. این است معنای کمال اخلاص. امام حسین (ع) در وصیتنامه خود به محمد حنفیه فرمود: «وأنّی لَم أخرُجُ أشِراً، ولابَطِراً، ولا مُفسداً، ولا ظالماً، وانّما خَرَجت ُ لِطَلَبِ الأصلاح ِ فی أمَّهِ جَدّی»(56)من خروج نکردم برای راحت طلبی، و نه خوش گذرانی، ونه به منظور فساد، و نه از روی ستم، بلکه مقصودم اصلاح امت جدم می باشد.
عاشورا تجلیگاه تصفیه انسانهای مخلص است. امام حسین (ع) سردار مخلص در زمان خود بود که درس اخلاص به پروردگار را به لشگر خود آموخت و آیندگان نیز درس اخلاص را در مکتب حسین (ع) آموختند. هر چه،معرفت انسان نسبت به ذات پروردگار بیشتر شود عاطفه وی نیز عمیق تر می گردد. از این جاست که حضرت اباعبدالله (ع)، در واقعه کربلا با یک دید عقلانی الهی و با نهایت خلوص نیت بروز و ظهور کردند. امام حسین (ع)برای حمایت از دین همه هستی خویش را در برابر ذات اقدس ربوبیت درطبق اخلاص گذاشت آن حضرت به علم امامت می دانست که این قوم اورا شهید واهل بیتش را اسیر و در انظار عمومی می گردانند ولی اخلاص آن حضرت سبب شد که همه مصائب را تحمل کند. قال الأمام الحسن (ع):« لایَومَ کَیومِکَ یا اباعبدالله (ع)»(57). هیچ روزی مثل روز مصیبت تو نیست. شب عاشورا امام حسین (ع) خطبه ای در جمع اصحاب خواند و فرمود:« اکنون شب است و تاریکی شما را فرا گرفته است آن را شتر سواری خود انگارید و هریک دست یک تن از اهل بیت مرا بگیرد ودر دهها و شهرها پراکنده شوید تا خداوند فرج دهد، برای اینکه این مردم مرا می خواهند و چون به من دست یابند، با دیگران کاری ندارند.» در آن هنگام زهیر بن قین برخاست و گفت: دوست دارم کشته شوم باز زنده شوم تا هزار مرتبه تا اینکه تو و جوانانت زنده بمانی(58) مکتب حسین (ع) چنین یاران مخلصی می پروراند در تاریخ معاصر نیز باید از اخلاص حضرت امام (ره) یاد کنیم که اخلاص او شعبه ای از اخلاص عاشوراییان بود، اخلاص امام (ره) علت توفیق او در براندازی حکومت شاهنشاهی و تشکیل حکومت اسلامی شد.
2ـ شهادت طلبی: روح انسانهای بزرگ درجسم، همانند شخص زندانی است که هر لحظه آرزوی رهایی از قید و بند دارد، هر چه انسان معرفتش به ذات کبریائی خداوند بیشتر باشد تعلقاتش به مادیات کمتر است.انسانهای عاشق حقیقت، مرگ راپلی می دانند برای وصول به محبوب خویش، به همین جهت از مرگ هراسی ندارند. امیر المومنین (ع) در فرمایشی خطاب به کوفیان می فرماید:«واللهِ لَو لارجائی الشَّهادَهَ عِندَ لِقائی العَدُوِّ ولوقد حُمَّ لی لقاؤُهُ لَقرَّبتُ رکابی ثُمَّ شَخَصتُ عَنکُم».(59) به خدا سوگند! اگر امیدواری به شهادت در راه خدا را نداشتم، پای در رکاب کرده از میان شما می رفتم. درشب نوزدهم ماه مبارک رمضان که ابن ملجم ملعون در محراب عبادت به آن حضرت ضربت زد فرمود «فُزتُ و ربِّ الکَعبَهَ». به خدای کعبه راحت شدم. عاشورا نیز تجلیگاه شهادت طلبی امام حسین (ع) ویاران اوست شهادت امام حسین (ع) با آن وضع جانسوز، مظلومیت و حقانیت اهل بیت (ع) را آشکار ساخت و هنگامیکه پیشنهاد و بیعت با یزید مطرح شد استوار در برابر یزیدیان ایستاد و شهادت را برچنین ذلتی (بیعت با یزید) ترجیح داد. آن حضرت شهادت را جز سعادت و وصال به معشوق نمی دانست و به همین جهت بود که روز عاشورا هر چه به شهادت نزدیک می شد برافروخته تر می شد. در مسیر کربلاحر همراه امام (ع) بود. او به امام حسین (ع) می گفت: « از برای خدا جان خویش را پاس دار که من یقین دارم اگر قتال کنی کشته می شوی »(60) امام حسین (ع) بعد از ذکر اشعاری فرمود « شأن من شأن کسی نیست که از مرگ بترسد، چه آسان است مرگ در راه رسیدن به عزت و احیاءحق، مرگ با عزت زندگی جاودانه است، وزندگی با ذلت مرگی است که حیاتی در برندارد، آیا مرا از مرگ می ترسانی »(61) بنی هاشم نیز شهادت در راه خدا را آرزو داشتند نمونه های زیر مؤیّد این کلام است: الف ـ در شب عاشورا حضرت قاسم (ع) از امام حسین (ع) سؤال کرد که آیا من هم فردا کشته می شوم، امام حسین (ع) به او فرمود: مرگ در نظر تو چگونه است؟ قاسم (ع) فرمود: از عسل شیرین تر است.(62) ب ـ از دیگر بنی هاشم که میراث دار روح بلند شهادت است حضرت علی اکبر (ع) می باشد. در روایتی چنین نقل شده است: آنگاه که امام حسین (ع)از منزلگاه «قصر بنی مقاتل»می گذشتند، امام (ع) اندکی به خواب می روند، علی اکبر (ع) نیز پشت سر پدر در حرکت است، ناگاه سید الشهداء (ع) کلمه استرجاع(انّا لله و انّا إلیه راجعون)(63) مااز خداییم و به سوی خدا باز می گردیم بر زبان جاری می کنند علی اکبر (ع) چون سبب را از پدر جویا شد حضرت اباعبدالله (ع) فرمودند: سواری رادیدم که می گفت:«القومُ یسیرونَ و المُنا یاسَتری إلیهِم » این کاروان به سوی مرگ می رود و مرگ هم آنها را استقبال می کند. علی اکبر (ع) فرمود: مگر ما بر حق نیستیم، امام حسین (ع) فرمود: بله ما بر حقیم آن گاه علی اکبر (ع) عرضه داشت: اگر ما برحقیم پس از کشته شدن باکی نداریم. در آن هنگام امام حسین (ع) دعائی در حق مادر علی اکبر (ع) فرمودند.(64) مکتب امام حسین (ع) چنین انسانهای وارسته و دل از زندگی دنیا بریده و عاشق شهادت می پروراند. چنین مکتبی در هیچ جای دنیا که انسانهایی فانی، وغرق در وجود باری تعالی تربیت کند پیدا نخواهد شد. پیام شهادت طلبی عاشورا پس از قرن هاکه از حادثه عاشورا گذشت به گوش مردم ایران رسید و روحیه شهادت طلبی در آنان ایجادنمود که باعث شد با دست خالی در مقابل دشمنی نیرومند و تابه دندان مسلح در هشت سال جنگ تحمیلی ایستادگی و جان فشانی، و دشمن را ناکام و ذلیل کنند. در پایان، مطلب را با حدیثی از امام سجاد (ع) مزین می کنیم که فرمودند:« هیچ روزی سخت تر از روز احد برای حضرت رسول (ص) نبود که در آن روز عمویش حضرت حمزه شیر خدا و شیر رسول خدا، کشته شد و بعد از آن روز سخت تر از روز موته نبود که پسر عمویش حضرت جعفر ابن ابیطالب کشته شد. سپس فرمود: هیچ روزی مثل روز عاشورا، روز امام حسین (ع) نیست چراکه سی هزار نفر که به گمان خود امت پیغمبر (ص) بودند، جمع شدند و هر یک قربهً الی الله برای کشتن پسر پیغمبر (ص) خود را آماده کرده بود، در حالیکه آن حضرت آنها را نصیحت و موعظه کرد، اما نصیحت پذیر نشدندتا اینکه او را از راه دشمنی کشتند.(65)
نتیجه گیری:
امام حسین (ع) هنگام پیشنهاد بیعت با یزید یک جمله فرمودند که تمام پیام هایی را که ذکر شد را در بر دارد. امام حسین (ع) فرمود: «و مِثلی لایُبایِعُ مِثلَهُ »(66) همچون منی، به چنین کسی (یزید) بیعت نخواهد کرد. ولی حضرت نفرمود: «أنا لا اُبایِعُهُ» من با یزید بیعت نمی کنم. چون امام حسین (ع) می خواست این پیام را به جامعه تشیع برساند که صرفاً امام حسین (ع) نبود که نبایستی با یزید بیعت کند بلکه در هر عصر و زمانی حسینی هست و در طرف مقابل او یزیدی که حسین های زمان نباید تسلیم یزیدیان عصر خود شوند.مطالعه پیام های عاشورا از دیدگاه روایات این دستاورد را نصیب جامعه تشیع می کند که انسانها عاشورا را در ظاهر یک روز نبینند بلکه در واقع باید عاشورا از دیدگاه اینکه به بلندای تمام قرون و اعصار تاریخ است نگریسته شود. اگر ابن سعد در عصر عاشورا جسد های مطهر شهداء (ع) را لگد کوب سم اسب ها کرد، ولی پیام های عاشورا از بین نرفت و لگد کوب نشد و در هر زما ن و مکانی برای تمام تاریخ الگوی بشریت است.اینکه گفته اند « کُلُّ یومٍ عاشورا و کلُّ أرضٍ کربلا » هر روز عاشورا است و هرسرزمینی کربلاست. مراد همین بقاء پیام های سرتا سر انسان ساز عاشورا است پیام های عاشورا محدود به کشورهای مسلمان نشد بلکه محدوده جغرافیایی آن به کشورهای کفر مثل آمریکا کشیده شده است تا جایی که مهاتما گاندی بنیانگذار هند نوین می گوید: « اگر بخواهیم هند را نجات دهیم باید همان را هی را بپاییم که حسین بن علی (علیهما السلام) پیمود.»(67) از آنچه در این مقاله گفته شد نتیجه گرفته می شود که مطالعه وعمل به پیام های عاشورا سبب حرکت انسانها درخط و ومشی اباعبدالله (ع) می شود و وقتی چنین شد جامعه عاشورائی می شود و نتیجه عاشورائی شدن اجتماع شمول رحمت و مغفرت و رضوان الهی را برآن جامعه،و سعادت دنیا و آخرت را در پی دارد.

پی نوشت ها :
 

1. به نقل از وب سایت راسخون
2. مرتضی، مطهری، حماسه حسینی، جلد 1، ص 211
3. محسن، برزگر، عاشورا تبلور حماسه وعرفان در شور و شعور حسینی، ص 20
4. شیخ ابوصادق، سلیم بن قیس هلالی عامری کوفی، کتاب سلیم بن قیس هلالی، جلد 1، ص 53
5. محمد تقی مصباح، آذرخشی دیگر از آسمان کربلا، ص 106 به نقل از: مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، جلد 46، باب 37، روایت 2
6. نهج البلاغه، خطبه 34، ص 86
7. محمد، معین، ]دکتر [، فرهنگ معین، جلد 1، ص 724
8. مرتضی، مطهری، حماسه حسینی، جلد 1، ص 211
9. آل عمران، (2)، آیه 19
10. عنکبوت،(26)، آیه 45
11. نهج البلاغه، حکمت 136، ص 658
12. سید حسین، قریشی سبزواری، درسهایی از نهضت عاشورا، ص 36
13. حاج شیخ عباس، قمی، ]محدث[، مفاتیح الجنان، ص 815
14. مرکز تحقیقات باقر العلوم (ع)، موسوعه، کلمات امام حسین (ع)، ص 285 به نقل از ابن طاووس، علی بن موسی، لهوف، ص 10
15. طبری، محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، جلد 7، ص 2905
16. نهج البلاغه، خطبه 110، ص 210
17. روح الله، خمینی، صحیفه امام، جلد 16، ص 348
18. مرتضی، مطهری، حماسه حسینی، جلد 2، ص 196
19. به نقل از نرم افزار تبیان
20. علی بن موسی، سید بن طاووس، لهوف، مترجم: سید احمد قهری، ص 228
21. حاج شیخ عباس، قمی ]محدث قمی [ ترجمه نفس المهموم، مترجم: حاج میرزا ابوالقاسم شعرانی، ص 115
22. شرح غرر الحکم، جلد 2، ص 162، به نقل از پایگاه اینترنتی حوزه
23. مجمع البحرین، واژه غیرت به نقل از: نرم افزار تبیان
24. مرکز تحقیقات باقر العلوم (ع)، موسوعه کلمات امام حسین (ع)، ص 504
25. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، جلد 5، ص 535 به نقل از: سایت وبلاگ
26. علی بن موسی، ابن طاووس، لهوف، مترجم: سید احمد قهری، ص 244
27. به نقل از نرم افزار تبیان
28. مجلسی، محمد باقر]علامه [، بحارالانوار، جلد 104، باب 91، به نقل از نرم افزار تبیان
29. محمدی ری شهری، محمد، میزان الحکمه، جلد 10، ص 602 به نقل از نرم افزار تبیان
30. همان، ص 603
31. مرکز تحقیقات باقر العلوم (ع)، موسوعه کلمات امام حسین (ع)، ص 422
32. حاج شیخ عباس، قمی ]محدث قمی [ مفاتیح الجنان، ص 917
33. همان، زیارت حضرت ابوالفضل (ع)، ص 851
34. مرکز تحقیقات باقر العلوم (ع)؛موسوعه کلمات امام حسین (ع) ص 395 به نقل از طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، جلد 3، ص 315
35. حاج شیخ عباس، محدث قمی، نفس المهموم، مترجم: حاج میرزا ابوالحسن شعرانی، ص 17
36. درزیارت اربعین خطاب به امام حسین (ع) می خوانیم:« اَلسَّلام ُ علی أَسیرِالکُرُبات و قَتیلِ العَبَرات» سلام برتو ای گرفتار اندوه و بلا و کشته اشکهای روان
37. هر عملی که شارع نسبت به انجام آن امر نماید، معروف است به عبارت دیگر تمام هدفهای مثبت اسلامی و هر عملی که شارع نسبت به آن نهی کند منکر است به عبارت دیگر تمام هدفهای منفی اسلامی.
38. مرتضی، مطهر ی، حماسه حسینی، جلد 2، ص 121
39. مرکز تحقیقات باقر العلوم (ع)، موسوعه کلمات امام حسین (ع)، ص 291
40. همان، ص 356
41. به نقل از پایگاه اینترنتی پرجو
42. محمد باقر، مجلسی، [علامه]، بحارالانوار، جلد 45، ص 137
43. حاج شیخ عباس، محدث قمی [محدث]، مفاتیح الجنان، زیارت مطلقه امام حسین (ع)، ص 835
44. دهخدا، علی اکبر؛فرهنگ دهخدا، جلد 1، ص 83، به نقل از نرم افزار پرجو (سرچ اینترنتی)
45. علی بن موسی، ابن طاووس، لهوف، مترجم:سید احمد قهری، ص 172
46. مجلسی، محمد باقر، [علامه]،بحارالانوار، جلد 44، ص 32، به نقل از نرم افزار تبیان
47. عباس، عزیزی، علی (ع) از زبان استاد شهید مطهری، ص 246
48. احمد، سیاح، فرهنگ عربی - فارسی، جلد 3،ص 85
49. نهج البلاغه، خطبه 33، ص 84
50. حاج شیخ عباس، محدث قمی [محدث]، مفاتیح الجنان، ص 674
51. مرکز تحقیقات باقر العلوم (ع)، موسوعه کلمات امام حسین (ع)، ص 291
52. همان، ص 291
53. به نقل از پایگاه اینترنتی پرس و جو
54. معاونت امور دفاتر و روحانیون، راهنمای تبلیغ، ص 48، به نقل از: مجلسی، محمدباقر، [علامه] بحارالانوار، جلد 73، ص 294
55. عباس، عزیزی، علی (ع) از زبان شهید مطهری، ص 194
56. مرکز تحقیقات باقر العلوم (ع)، موسوعه کلمات امام حسین (ع)، ص 291
57. شیخ عبدالله، بحرانی اصفهانی، عوالم امام حسن (ع)، ص 271
58. حاج شیخ عباس، محدث قمی، ترجمه نفس الهموم، مترجم: حاج میرزا ابوالقاسم شعرانی، ص 115
59. نهج البلاغه، خطبه 119،ص 228
60. حاج شیخ عباس، قمی (محدث)، ترجمه نفس الهموم،مترجم: حاج میرزا ابوالحسن شعرانی، ص 95
61. مرکز تحقیقات باقر العلوم (ع)، موسوعه کلمات امام حسین (ع)، ص 360
62. به نقل از نرم افزار تبیان
63. سوره بقره، (2)، آیه 156
64. محن، برزگر، عاشورا تبلور حماسه وعرفان در شور وشعور حسینی، ص 143، به نقل از: جفعریان، رسو ل، تأملی در نهضت عاشورا، ص 90
65. محمد باقر، مجلسی، [علامه]، بحارالانوار، جلد 44، ص 298
66. علی بن طاووس، ابن طاووس، مترجم: سید احمد قهری زنجانی، ص 50
67. حاج شیخ علی، ربانی خلخالی، چهره درخشان حسین بن علی (علیهما السلام)، ص 111

منابع:
1ـ مجلسی، محمد باقر ]علامه[، بحارالانوار، نوبت چاپ:1403، جلد 45، ناشر: دار احیاء التراث العربی، محل نشر:بیروت، تاریخ نشر:1403
2ـ سید بن طاووس، علی بن طاووس، الطغوف علی قتلی العطوف، نوبت چاپ: چاپ سوم، پاییز 1388، مترجم: سید احمد فهری، ناشر: شرکت چاپ ونشر بین الملل، محل نشر: تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، تاریخ نشر:1385
3ـ مطهری، مرتضی، ]شهید مطهری [، حماسه حسینی، نوبت چاپ:بی چا، جلد 3، ناشر: انتشارات صدرا، محل نشر: تهران، خیابان ناصر خسرو، قم، خیابان ارم، تاریخ نشر: بی تا.
4ـ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، نوبت چاپ اول: 1352، چاپ دوم:1374، جلد 7، ناشر: بی نا، محل نشر: بی جا، تاریخ نشر: بی تا
5ـ هاشمی نژاد، سید عبدالکریم، درسی که حسین (ع) به انسانها آموخت، نوبت چاپ:14/12/1353 هـ. ش، ناشر: مؤسسه انتشارات فراهانی، محل نشر: بی جا، تاریخ نشر: بی تا
6ـ جعفریان، رسول، تأملی درنهضت عاشورا، نوبت چاپ: 1381، ناشر: انتشارات انصاریان، محل نشر: بی جا، تاریخ نشر: 1343هـ. ش
7ـ مصباح یزدی، محمد تقی، در پرتوآذرخش، نوبت چاپ: 1382، ناشر: انتشارات مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی (قدس سره) محل نشر:بی جا، تاریخ نشر: 1313 هـ.ش
8ـ مصباح یزدی، محمد تقی، آذرخشی دیگر از آسمان کربلا، نوبت چاپ:بی چا، ناشر: موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (قدس سره) محل نشر: بی جا، تاریخ نشرذ:1313 هـ. ش
9ـ قمی، حاج شیخ عباس ]محدث قمی [، ترجمه نفس الهموم، نوبت چاپ:بی چا، مترجم: حاج میرزا ابوالحسن شعرانی، ناشر: انتشارات علمیه اسلامیه، محل نشر:بی جا، تاریخ نشر: 1374 هـ. ق
10ـ ربانی خلخالی، حاج شیخ علی، چهره درخشان حسین بن علی (علیهماالسلام) نوبت چاپ: چاپ ششم،تابستان 1379، ناشر: انتشارات مکتب الحسین (ع)، محل نشر:قم، تاریخ نشر:1325
11ـ مرکز تحقیقات باقر العلوم (ع)، موسوعه کلمات الإمام الحسین (ع) نوبت چاپ اول: دی 1373، نوبت چاپ دوم: اردیبهشت 1374، ناشر: دار المعروف، محل نشر: قم، تاریخ نشر: بی تا
12ـ بابائی، احسان، در امتداد عاشورا، نوبت چاپ: بی چا، ناشر: انتشارات کلمه الحق، محل نشر: بی جا، تاریخ نشر:1385
13ـ سلیم بن قیس الهلالی العامری الکوفی، شیخ ابوصادق، نوبت چاپ: 1373هـ. ش، ناشر: نشر هادی. محل نشر:بی جا، تاریخ نشر: بی تا
14ـ مطهری، مرتضی، ]شهید مطهری [، حماسه حسینی ، نوبت چاپ:چاپ اول، زمستان 1364، جلد 2، ناشر: انتشارات صدرا، محل نشر: تهران، خیابان ناصر خسرو، قم، خیابان ارم، تاریخ نشر: بی تا
15ـ مطهری، مرتضی، ]شهید مطهری [، حماسه حسینی، نوبت چاپ:چاپ بیست و نهم، اردیبهشت 1377، ناشر: انتشارات صدرا، محل نشر:تهران،خیابان ناصر خسرو، قم، خیابان ارم، تاریخ نشر: بی تا
16ـ برزگر، محسن، عاشورا تبلور حماسه وعرفان در شورو شعور حسینی، نوبت چاپ: دوم، زمستان 1385، ناشر: بوستان کتاب، محل نشر:قم، تاریخ نشر: 1345
17ـ سیاح، احمد، فرهنگ جامع عربی فارسی، جلد 3، نوبت چاپ: چاپ هشتم، ناشر: کتابفروشی اسلام، محل نشر:بی جا، تاریخ نشر: بی تا
18ـ عزیزی، عباس،علی (ع) از زبان استاد شهید مرتضی مطهری، نوبت چاپ:پنجم، ناشر: انتشارات سلسله، محل نشر:قم، تاریخ نشر: بی تا
19ـ پایگاه اینترنتی تبیان
20ـ معین، محمد ]دکتر [، فرهنگ معین، جلد 1، نوبت چاپ: چاپ اول، ناشر: نگارستان کتاب، محل نشر: تهر ان، تاریخ نشر: 1382
دوشنبه 6/9/1391 - 0:5
اهل بیت

 
اساساً اهمیت اربعین درآن است که در این روز، با تدبیر الهی خاندان پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم یاد نهضت حسینی برای همیشه جاودانه شد و این کار پایه گذاری گردید. اگر بازماندگان شهدا و صاحبان اصلی، در حوادث گوناگون -از قبیل شهادت حسن بن علی علیه السلام در عاشورا - به حفظ یاد و آثار شهادت کمر نبندند، نسلهای بعد، از دستاورد شهادت استفاده ی زیادی نخواهند برد.
درست است که خدای متعال، شهدا را در همین دنیا هم زنده نگه می دارد و شهید به طور قهری در تاریخ و یاد مردم ماندگار است؛ اما ابزار طبیعی یی که خدای متعال برای این کار - مثل همه ی کارها - قرار داده است، همین چیزی است که در اختیار و اراده ی ماست. ما هستیم که با تصمیم درست و بجا، می توانیم یاد شهدا و خاطره و فلسفه ی شهادت را احیا کنیم و زنده نگهداریم.
اگر زینب کبری( سلام الله علیها) و امام سجّاد(صلواة الله علیه) در طول آن روزهای اسارت- چه در همان عصر عاشورا در کربلا و چه در روزهای بعد در راه شام و کوفه خود شهر شام و بعد از آن در زیارت کربلا و بعد عزیمت به مدینه و سپس در طول سالهای متمادی که این بزرگواران زنده ماندند- مجاهدات و تبیین و افشاگری نکرده بودند و حقیقت فلسفه ی عاشورا و هدف حسین بن علی و ظلم دشمن را بیان نمی کردند، واقعه ی عاشورا تا امروز، جوشان و زنده و مشتعل باقی نمی ماند.
چرا امام صادق (علیه الصّلاة و السّلام) - طبق روایت - فرمودند که هر کس یک بیت شعر درباره ی حادثه ی عاشورا بگوید و کسانی را به آن بیت شعر بگریاند، خداوند بهشت را بر او واجب خواهد کرد؟(1) چون تمام دستگاههای تبلیغاتی، برای منزوی کردن و در ظلمت نگهداشتن مسأله ی عاشورا و کلاً مسأله ی اهل بیت، تجهیز شده بودند تا نگذارند مردم بفهمند چه شد و قضیه چه بود. تبلیغ، این گونه است. آن روزها هم مثل امروز، قدرتهای ظالم و ستمگر، حداکثر استفاده را از تبلیغات دروغ و مغرضانه و شیطنت آمیز می کردند. در چنین فضایی، مگر ممکن بود قضیه عاشورا - که با این عظمت در بیابانی در گوشه یی از دنیای اسلام اتفاق افتاده - با این تپش و نشاط باقی بماند؟ یقیناً بدون آن تلاشها، از بین می رفت.
آنچه این یاد را زنده کرد، تلاش بازماندگان حسین بن علی علیه السلام بود. به همان اندازه که مجاهدت حسین بن علی علیه السلام و یارانش به عنوان صاحبان پرچم، با موانع برخورد داشت و سخت بود، به همان اندازه نیز مجاهدت زینب (علیها السّلام) و مجاهدت امام سجّاد علیه السلام و بقیه ی بزرگواران، دشوار بود. البته صحنه آنها، صحنه ی نظامی نبود؛ بلکه تبلیغی و فرهنگی بود. ما به این نکته ها باید توجه کنیم.

درس اربعین
 

درسی که اربعین به ما می دهد، این است که باید یاد حقیقت و خاطره ی شهادت را در مقابل طوفان تبلیغات دشمن زنده نگهداشت. شما ببینید از اوّل انقلاب تا امروز، تبلیغات علیه انقلاب و امام و اسلام و این ملت، چه قدر پرحجم بوده است. چه تبلیغات و طوفانی که علیه جنگ به راه نیفتاد و جنگی که دفاع و حراست از اسلام و میهن و حیثیت و شرف مردم بود. ببینید دشمنان علیه شهدای عزیزی که جانشان - یعنی بزرگترین سرمایه شان- را برداشتند و رفتند در راه خدا نثار نمودند، چه کردند و مستقیم و غیر مستقیم، با رادیو و روزنامه ها و مجله ها و کتابهایی که منتشر می کردند، در ذهن آدمهای ساده لوح درهمه جای دنیا، چه تلقینی توانستند بکنند.
حتّی افراد معدودی از آدمهای ساده دل و جاهل و نیز انسانهای موجّه و غیرموجّهی در کشور خودمان هم، در آن فضای ملتهب، جنگ گاهی حرفهایی می زدند که ناشی از ندانستن و عدم احاطه به حقایق بود. همین چیزها بود که امام عزیز را بر می آشفت و وادار می کرد که با آن فریاد ملکوتی، حقایق را با صراحت بیان کند. اگر در مقابل این تبلیغات، تبلیغات حق نبود و نباشد و اگر آگاهی ملت ایران و گویندگان و نویسندگان و هنرمندان، در خدمت حقیقتی که در این کشور وجود دارد، قرار نگیرد، دشمن در میدان تبلیغات غالب خواهد شد. میدان تبلیغات، میدان بسیار عظیم و خطرناکی است. البته، اکثریت قاطع ملت و آحاد مردم ما، به برکت آگاهی ناشی از انقلاب، در مقابل تبلیغات دشمن بیمه هستند و مصونیت پیدا کرده اند. از بس دشمن دروغ گفت و چیزهایی را که در مقابل چشم مردم بود، بعکس و واژگون نشان داد و منعکس کرد، اطمینان مردم ما نسبت به گفته ها و بافته ها و یاوه گوییهای تبلیغات جهانی، بکلّی سلب شده است.
دستگاه ظالم جبار یزیدی با تبلیغات خود، حسین بن علی علیه السلام را محکوم می ساخت و وانمود می کرد که حسین بن علی علیه السلام کسی بود که بر ضد دستگاه عدل و حکومت اسلامی و برای دنیا قیام کرده است!! بعضی هم، این تبلیغات دروغ را باور می کردند. بعد هم که حسین بن علی علیه السلام با آن وضع عجیب و با آن شکل فجیع، به وسیله ی دژخیمان در صحرای کربلا به شهادت رسید، آن را یک غلبه و فتح وانمود می کردند!اما تبلیغات صحیح دستگاه امامت، تمام این بافته ها را عوض کرد. حق، این گونه است (2)

پی نوشت ها :
 

1- بحار الانوار، ج44، ص282.
2-حدیث ولایت جلد 2صفحات143-141.
 

منبع: منبع : شخصیت و سیره ی معصومین(علیهم السلام)در نگاه رهبر انقلاب اسلامی(جلد 5)،( شخصیت و سیره امام حسین (علیه السلام))
،ناشر موسسه فرهنگی قدر ولایت - 1383
دوشنبه 6/9/1391 - 0:4
اهل بیت

 
ازسه بعد و با سه دیدگاه، این نهضت عظیم حسینی را که در تاریخ این طور ماندگار شده است، می شود نگاه کرد؛ در هر سه بعد، آنچه که بیش از همه چشم را خیره می کند، احساس عزت و سربلندی و افتخار است.
یک بعد، مبارزه ی حق در مقابل باطل مقتدر است که امام حسین و حرکت انقلابی و اصلاحی او چنین کرد. یک بعد دیگر، تجسم معنویت و اخلاق در نهضت حسین بن علی است؛ در این نهضت عرصه ی مبارزه یی وجود دارد که غیر از جنبه ی اجتماعی و سیاسی و حرکت انقلابی و مبارزه ی علنی حق و باطل می باشد و آن، نفس و باطن انسانهاست. آن جایی که ضعفها، طمعها، حقارتها، شهوتها و هواهای نفسانی در وجود انسان، او را از برداشتن گامهای بلند باز می دارد، یک صحنه ی جنگ است؛ آن هم جنگی بسیار دشوارتر. آن جایی که مردان و زنان مؤمن و فداکار پشت سر حسین بن علی علیه السلام راه می افتند؛ دنیا و مافیها، لذتها و زیباییهای دنیا، در مقابل احساس وظیفه از چشم آنها می افتد؛ انسانهایی که معنویت مجسم و متبلور در باطنشان، برجنود شیطانی- همان جنود عقل و جنود جهلی که درروایات ما هست - غلبه پیدا کرد و به عنوان یک عده انسان نمونه، والا و بزرگ، در تاریخ ماندگار شدند. بعد سوم که بیشتر در بین مردم رایج است، فجایع، مصیبتها، غصه ها، غمها و خون دلهای عاشوراست. لیکن در همین صحنه ی سوم، باز هم عزت و افتخار هست. کسانی که اهل نظر و فکر و تأملند، باید هر سه بعد را دنبال کنند.

عزّت و افتخار در حرکت انقلابی
 

در آن بعد اول که امام حسین یک حرکت انقلابی به راه انداخت، مظهر عزت و افتخار بود. نقطه ی مقابل حسین بن علی چه کسی بود؟ آن حکومت ظالم فاسد بدکاره یی بود که «یعمل فی عبادالله بالاثم و العدوان »(1) نمودار اصلی این بود که در جامعه یی که زیر قدرت او بود، با بندگان خدا و انسانها با ستم، عدوان، غرور، تکبر، خودخواهی و خودپرستی رفتار می کرد؛ این خصوصیت عمده ی آن حکومت بود. چیزی که برایشان مطرح نبود، معنویت و رعایت حقوق انسانها بود. حکومت اسلامی را به همان حکومت طاغوتی که قبل از اسلام و در دورانهای مختلف در دنیا وجود داشته است، تبدیل کرده بودند. در صورتی که بارزترین خصیصه ی نظام اسلامی، حکومت است؛ برجسته ترین بخشهای آن جامعه ی ایده آلی که اسلام می خواهد ترتیب بدهد، شکل و نوع حکومت و رفتار حاکم است.
به تعبیر بزرگان آن روز، امامت را به سلطنت تبدیل کرده بودند. امامت یعنی پیشوایی قافله ی دین و دنیا؛ درقافله یی که همه به یک سمت و هدف والایی در حرکتند، یک نفر بقیه را راهنمایی می کند و اگر کسی گم شود، دست او را می گیرد و بر می گرداند؛
اگر کسی خسته شود، او را به ادامه ی راه تشویق می کند؛ اگر کسی پایش مجروح شود، پای او را می بندد و کمک معنوی و مادی به همه می رساند؛ این در اصطلاح اسلامی اسمش امام - امام هدایت - است؛ و سلطنت نقطه ی مقابل این است. سلطنت به معنای پادشاهی موروثی، فقط یک نوع از سلطنت است. لذا بعضی سلاطین در دنیا هستند که اسمشان سلطان نیست، اما باطنشان تسلط و زورگویی برانسانهاست. هر کس و در هر دوره یی از تاریخ - اسم او هر چه می خواهد باشد - وقتی به ملت خود یا به ملتهای دیگر زور بگوید، این سلطنت است. این که رئیس جمهور یک دولتی-که در همه ی زمانها دولتهای مستکبر بوده اند و امروز مظهر آن، امریکاست - به خود حق بدهد که بدون هیچ استحقاق اخلاقی، علمی و حقوقی، منافع خود و کمپانیهای پشتیبان خود را بر منافع میلیونها انسان ترجیح دهد و برای ملتهای دنیا تکلیف معین کند، این سلطنت است؛ حالا اسمش سلطان باشد یا نباشد!
در دوران امام حسین، امامت اسلامی را به چنین چیزی تبدیل کرده بودند؛ «یعمل فی عبادالله بالاثم و العدوان ». امام حسین در مقابل چنین وضعیتی مبارزه می کرد؛ مبارزه ی او بیان کردن، روشنگری، هدایت ومشخص کردن مرز بین حق و باطل- چه در زمان یزید و چه قبل از او - بود. منتها آنچه در زمان یزید پیش آمد و اضافه شد، این بود که آن پیشوای ظلم و گمراهی و ضلالت، توقع داشت که این امام هدایت پای حکومت او را امضاء کند؛ «بیعت » یعنی این. می خواست امام حسین را مجبور کند به جای این که مردم را ارشاد و هدایت کند و گمراهی آن حکومت ظالم را برای آنان تشریح کند، بیاید حکومت آن ظالم را امضا و تأیید هم بکند؛ قیام امام حسین از این جا شروع شد. اگر چنین توقعی بی جا و ابلهانه ای از سوی حکومت یزید نمی شد، ممکن بود امام حسین همچون زمان معاویه و ائمه ی بزرگوار بعد از خود، پرچم هدایت را بر می افراشت؛ مردم را ارشاد و هدایت می کرد و حقایق را می گفت. منتها او بر اثر جهالت و تکبر و دوری از همه ی فضایل و معنویات انسانی یک قدم بالاتر گذاشت و توقع کرد که امام حسین پای این سیه نامه ی تبدیل امامت اسلامی به سلطنت طاغوتی را امضاء کند؛ یعنی بیعت کند. امام حسین فرمود که «مثلی لا یبایع مثله »(2)؛ حسین چنین امضایی را نمی کند؛ امام حسین باید تا ابد به عنوان پرچم حق باقی بماند؛ پرچم حق نمی تواند در صف باطل قرار گیرد و رنگ باطل را بپذیرد. این بود که امام حسین فرمود: «هیهات منّا الذّلّة ». حرکت امام حسین، حرکت عزت بود؛ یعنی عزت حق، عزت دین، عزت امامت و عزت آن راهی که پیغمبر ارائه کرده بود. امام حسین مظهر عزت بود و چون ایستاد پس مایه ی فخر و مباهات هم بود. این عزت و افتخار حسینی است، یک وقت کسی حرفی را می زند، حرف را زده و مقصود را گفته است، اما پای آن حرف نمی ایستد و عقب نشینی می کند؛ این دیگر نمی تواند افتخار کند. «افتخار» متعلق به آن انسان، ملت و جماعتی است که پای حرفشان بایستند و نگذارند پرچمی را که آنها بلند کرده اند، طوفانها از بین ببرد و بخواباند. امام حسین این پرچم را محکم نگه داشت و تا پای شهادت عزیزان و اسارت حرم شریفش ایستاد. عزت و افتخار در بعد یک حرکت انقلابی این است.

تبلور معنویت و فضیلت
 

در بعد تبلور معنویت هم همین طور است؛ بارها این را گفته ام، خیلیها به امام حسین مراجعه و او را بر این ایستادگی ملامت می کردند. آنها مردمان بد و یا کوچکی هم نبودند؛ بعضی جزو بزرگان اسلام بودند؛ اما بد می فهمیدند و ضعفهای بشری بر آنها غالب شده بود؛ لذا می خواستند حسین بن علی را هم مغلوب همان ضعفها کنند؛ اما امام حسین صبر کرد و مغلوب نشد و یکایک کسانی که با امام حسین بودند، در این مبارزه ی معنوی و درونی پیروز شدند. آن مادری که جوان خود را با افتخار و خشنودی به طرف این میدان فرستاد، آن جوانی که از لذات ظاهری زندگی گذشت و خود را تسلیم میدان جهاد و مبارزه کرد، پیرمردانی مثل حبیب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه که از راحتی دوران پیرمردی و بستر گرم و نرم خانه ی خودشان گذشتند و سختی را تحمل کردند، آن سردار شجاعی که در میان دشمنان جایگاهی داشت - حر بن یزید ریاحی - و از آن جایگاه صرف نظر کرد و به حسین بن علی پیوست، همه ی آنها در این مبارزه ی باطنی و معنوی پیروز شدند.
آن روز کسانی که در مبارزه ی معنوی بین فضایل و رذایل اخلاقی پیروز شدند و در صف آرایی میان جنود عقل و جنود جهل توانستند جنود عقل را بر جنود جهل غلبه دهند، عده ی اندکی بیش نبودند؛ اما پایداری و اصرار آنها بر استقامت در آن میدان شرف، موجب شد که در طول تاریخ، هزاران هزار انسان آن درس را فراگرفتند و همان را ه را رفتند. اگر آنها در وجود خودشان فضیلت را بر رذیلت پیروز نمی کردند، درخت فضیلت در تاریخ خشک می شد؛ اما آن درخت را آبیاری کردند و شما در زمان خودتان خیلیها را دیدید که در درون خود فضیلت را بر رذیلت پیروز کردند؛ هواهای نفسانی را مقهور احساسات و بینش و تفکر صحیح دینی و عقلانی کردند. همین پادگان دو کوهه و پادگانهای دیگر و میدانهای جنگ و سرتاسر کشور، شاهد دهها و صدها هزار نفر از آنها بوده است. امروز هم دیگران از شما یاد گرفته اند؛ امروز در سرتاسر دنیای اسلام آن کسانی که حاضرند در درون خود و در صف آرایی حق و باطل، حق را بر باطل پیروز کنند و غلبه دهند، کم نیستند؛ پایداری شما - چه در دوران دفاع مقدس و چه در بقیه ی آزمایشهای بزرگ این کشور - این فضیلتها را در زمانه ی ما ثبت کرد. زمانه ما زمانه ی ارتباطات نزدیک است، اما این ارتباطات نزدیک همیشه به سود شیطان و شیطنتها نیست؛ به سود معنویتها و اصالتها هم هست. مردم دنیا خیلی چیزها را از شما یاد گرفته اند؛ همین مادری که در فلسطین جوان خودش را می بوسد و به طرف میدان جنگ می فرستد، این یک نمونه است. فلسطین سالهای متمادی، زن و مرد و پیر و جوان داشت، اما بر اثر ضعفها و به دلیل آن که در میدان صف آرایی معنوی، جنود عقل نمی توانست بر جنود جهل پیروز شود، فلسطین دچار ذلت شد و این وضعیت برایش پیش آمد و دشمنان بر آن مسلط شدند. اما امروز وضعیت فلسطین، به گونه ی دیگری است؛ امروز فلسطین به پا خواسته است امروز ملت فلسطین- زن و مرد - در صف آرایی معنوی در درون خود توانسته اند جانب معنویت را غلبه بدهند و پیروز کنند؛ و این ملت پیروز خواهد شد.

جوهره عزّت در مصیبت های عاشورا
 

در آن صحنه ی سوم هم که صحنه ی فاجعه آفرینی های عاشوراست، آن جا هم باز نشانه های عزت مشاهده می شود؛ آن جا هم سربلندی و افتخار است؛ اگر چه مصیبت و شهادت است، اگر چه شهادت هر یک از جوانان بنی هاشم، کودکان، طفلان کوچک و اصحاب کهنسال در اطراف حضرت ابی عبدالله الحسین علیه السلام یک مصیبت و داغ بزرگ است، اما هر کدام حامل یک جوهره ی عزت و افتخار هم هست (3)

پی نوشت ها :
 

1- بحار الانوار، ج44، ص382.
2-بحار الانوار، ج44، ص325.
3-در جمع راهیان نور و قشرهای مختلف مردم در پادگان دو کوهه، 1381/1/9.
 

منبع: منبع : شخصیت و سیره ی معصومین(علیهم السلام)در نگاه رهبر انقلاب اسلامی(جلد 5)،( شخصیت و سیره امام حسین (علیه السلام))
،ناشر موسسه فرهنگی قدر ولایت - 1383
دوشنبه 6/9/1391 - 0:4
اهل بیت


 
اما درباره ی مسائل مربوط به محرم، دو نوع مطلب وجود دارد: یکی سخن درباره ی نهضت عاشوراست. اگر چه بزرگان درباره ی فلسفه ی قیام امام حسین علیه السلام، بسیار گفته اند و نوشته اند، و حرفهای بسیار قیّمی هم در این مقوله زده شده است. اما حقیقتاً یک عمر می شود سخن از این حقیقتِ درخشان گفت هر چه درباره ی عاشورا و قیام امام حسین علیه السلام، فکرکنیم، متوجه می شویم که این قضیه، از ابعاد مختلف، دارای کشش و گنجایش اندیشیدن و بیان کردن است. هرچه فکر کنیم، ممکن است حرفهای جدید و حقایق تازه ای را بیابیم. این یک مقوله حرف؛ که اگر چه در دوره ی سال گفته می شود و باید هم گفته شود، اما محرّم خصوصیتی دارد، و در ایّام محرّم، از این مقوله، بیشتر باید سخن گفت؛ و می گویند؛ و انشاء الله، باز هم خواهند گفت.
یک مقوله ی دیگر که به مناسبت محرّم قابل بحث است و در این زمینه کمتر صحبت می شود و بنده می خواهم امشب درباره آن، قدری صحبت کنم، مقوله ی عزاداری حسین بن علی علیه السلام، و برکات احیای ذکر عاشورا است. تحقیقاً یکی از مهم ترین امتیازات جامعه ی شیعه بر دیگر جوامع مسلمان، این است که جامعه ی شیعه، برخوردار از خاطره ی عاشوراست. از همان روزی که موضوع ذکر مصیبت حسین بن علی علیه السلام، مطرح شد، چشمه ی جوشانی از فیض و معنویّت، در اذهان معتقدین و محبّین اهل بیت، علیهم السلام، جاری گشت. این چشمه ی جوشان، تا امروز همچنان ادامه و جریان داشته است؛ بعد از این هم خواهد داشت؛ و بهانه ی آن هم، یادآوری خاطره ی عاشوراست.

جایگاه محبت و عاطفه
 

بیان ماجرای عاشورا، فقط بیان یک خاطره نیست. بلکه بیان حادثه ای است که -همان طور که در آغاز سخن عرض شد - دارای ابعاد بی شماراست. پس، یادآوری این خاطره، در حقیقت مقوله ای است که می تواند به برکات فراوان و بیشماری منتهی شود.
لذا، شما ملاحظه می کنید که در زمان ائمّه، علیهم السّلام، قضیه ی گریستن و گریاندن برای امام حسین علیه السلام، برای خود، جایی دارد. مبادا کسی خیال کند که در زمینه ی فکر و منطق و استدلال، دیگر چه جایی برای گریه کردن و این بحثهای قدیمی است! نه! این، خیال باطل است. عاطفه به جای خود و منطق و استدلال هم به جای خود، هر یک سهمی در بنای شخصیت انسان دارد. خیلی از مسائل است که باید آنها را با عاطفه و محبت حل کرد، و درآنها جای منطق و استدلال نیست. شما اگر در نهضتهای انبیا ملاحظه کنید، خواهید دید وقتی که پیغمبران مبعوث می شدند، در وهله ی اول که عده ای دور آنها را می گرفتند، عامل اصلی، منطق و استدلال نبود. شما در تاریخ پیغمبر اسلام، که مدوّن و روشن هم هست، کجا سراغ دارید که آن حضرت، کسانی از کفّار قریش را که مثلاً استعداد و قابلیت داشته اند، در مقابل خود نشانده و برایشان استدلال کرده باشد که به این دلیل خدا هست، یا به این دلیل خدا واحد است، یا به این دلیل و استدلال عقلانی، بتهایی را که می پرستید، باطل اند؟ دلیل و استدلال، زمانی کاربرد دارد که نهضت پیش رفته است. در وهله ی اول، حرکت، حرکتی احساسی و عاطفی است. در وهله ی اول این است که ناگهان فریاد می زند: «نگاه کنید به این بتها، و ببینید که اینها ناتوان اند!» در وهله ی اول می گوید نگاه کنید که خدای متعال واحد است: « قولو لااله الا الله تفلحوا. » به چه دلیل «لا اله الا الله » موجب فلاح است؟ اینجا کدام استقلال عقلانی و فلسفی وجود دارد؟ البته در خلال هر احساسی که صادق باشد، یک برهان فلسفی خوابیده است. اما بحث سر این است که نبی وقتی می خواهد دعوت خود را شروع کند، استدلال فلسفی مطرح نمی سازد؛ بلکه احساس و عاطفه ی صادق را مطرح می کند. البته آن احساس صادق، احساس بی منطق و غلط نیست؛ احساسی است که در درون خود، استدلالی هم دارد. اول توجه را به ظلمی که در جامعه جاری است، اختلاف طبقاتی ای که وجود دارد و فشاری که «انداد الله » از جنس بشر و شیاطین انس بر مردم وارد می کنند، معطوف می سازد. این، همان عواطف و احساسات است. البته بعد که حرکت وارد جریان معقول و عادی خود شد، نوبت استدلال منطقی هم می رسد. یعنی کسانی که دارای تحمل عقلی و پیشرفت فکری هستند، به استدلالات عالی می رسند. ولی بعضی افراد هم، در همان درجات ابتدایی، می مانند. در عین حال، معلوم هم نیست آنهایی که از لحاظ استدلال سطح بالاتری دارند، از لحاظ درجات معنوی هم، حتماً سطح بالاتری داشته باشند. نه! گاهی کسانی که سطح استدلالی پایین تری دارند اما جوشش عواطفشان بالاست، ارتباط و علقه شان با مبدأ غیبی بیشتر، و محبتشان نسبت به پیغمبر، جوشان تر است، و به درجات عالی تری می رسند. قضیه، این گونه است.
درحرکتهای معنوی، عاطفه سهم و جای خود را دارد. نه عاطفه جای استدلال را می گیرد و نه استدلال می تواند به جای عواطف بنشیند. حادثه ی عاشورا، در ذات و طبیعت خود، یک دریای خروشان عواطف صادق است. یک انسان والا، پاک، منوّر و بدون ذرّه ای شایبه ی تردید در شخصیت ملکوتی والای او، برای هدفی که همه ی منصفین عالم در صحّت آن، که مبتنی بر نجات جامعه از چنگ ظلم و جور و عدوان است، متّفق اند، حرکت شگرفش را آغاز می کند و می گوید: «ایها النّاس! انّ رسول الله، صلّی الله علیه و آله، قال: من رأی سلطاناً جائراً. . . » بحث سر این است. امام حسین علیه السلام، فلسفه ی حرکت خود را، مقابله با جور قرار می دهد: «یعمل فی عبادالله بالجور و الطّغیان و بالاثم و العدوان. »بحث بر سر مقدس ترین هدفهاست، که همه ی منصفین عالم آن را قبول دارند. چنان انسانی، در راه چنین هدفی، دشوارترین مبارزه را تحمل می کند.
دشوارترین مبارزه، مبارزه ی غریبانه است. کشته شدن در میان هیاهو و هلهله ی دوستان و تحسین عامّه ی مردم، چندان دشوار نیست. چنان که در یکی از جنگهای صدر اسلام، وقتی که دو لشکر حق و باطل در مقابل هم صف کشیدند و کسانی چون پیغمبر و امیرالمؤمنین، علیهم السلام، دررأس جبهه ی حق قرار داشتند، پیغمبراز سپاهیان خود پرسید: چه کسی حاضر است به میدان برود و فلان جنگجوی معروف سپاه دشمن را از پای در آورد؟جوانی از سپاهیان اسلام، داوطلب شد. پیغمبر دستی بر سر او کشید و او را بدرقه کرد. مسلمانها هم برایش دعا کردند؛ و او به میدان نبرد رفت، جهاد کرد، و کشته شد. این، یک نوع کشته شدن و جهاد کردن است. نوع دیگرجهاد کردن، جهادی است که وقتی انسان به سمت میدان نبرد می رود، آحاد جامعه نسبت به او یا منکرند، یا غافل اند، یا کناره می جویند، و یا در مقابلش می ایستند. کسانی هم که قلباً وی را تحسین می کنند -و تعدادشان کم است -جرئت ندارند زبانی به تحسینش بپردازند.
در حادثه ی عاشورای امام حسین علیه السلام، حتی کسانی مانند «عبدالله بن عباس » و«عبدالله بن جعفر»، که خودشان جزو خاندان بنی هاشم و از همین شجره ی طیّبه اند. جرئت نمی کنند در مکه یا مدینه بایستند، فریاد بزنند، و به نام امام حسین علیه السلام، شعار بدهند. چنین مبارزه ای، غریبانه است. و مبارزه غریبانه، سخت ترین مبارزه هاست. همه با انسان، دشمن. همه از انسان، رویگردان. درمبارزه ی امام حسین علیه السلام، حتی برخی از دوستان هم معرض اند. چنان که به یکی ازآنها فرمود: « بیا به من کمک کن. » و او به جای کمک، اسبش را برای حضرت فرستاد و گفت: « از اسب من استفاده. »
غربت ازاین بالاتر، و مبارزه از این غریبانه تر؟! آن وقت در این مبارزه ی غریبانه، عزیزانش در مقابل چشمش قربانی شوند: پسرانش، برادرزاده هایش، برادرهایش، و پسرعموهایش، این گلهای بنی هاشم پرپر شوند، و در مقابلش روی زمین بریزند! حتی کودک شش ماهه اش هم کشته شود!
علاوه برهمه ی این مصیبتها، می داند به مجرد اینکه جان از جسم مطهّرش خارج شود، عیالات بی پناه و بی دفاعش، مورد تهاجم قرارخواهند گرفت. می داند که گرگهای گرسنه به دختران خردسال و جوانش حمله ور می شوند، دلهای آنها را می ترسانند؛ اموال آنها را غارت می کنند؛ آنها را به اسارت می گیرند، و مورد اهانت قرار می دهند. می داند که به دختر والای امیرالمؤمنین علیه السلام، زینب کبری، سلام الله علیها، که جزو شخصیتهای بارز دنیای اسلام است، جسارت می کنند. اینها را هم می داند.
برهمه ی اینها، تشنگی خود و اهل و عیالش را اضافه کنید: کودکان خردسال، تشنه، دختر بچه ها، تشنه. پیرها، تشنه. حتی کودک شیرخواره، تشنه. می توانید تصور کنید که این مبارزه، چقدر سخت است؟ انسانی چنان والا، پاک، مطهّر، و منوّر، که ملائکه ی آسمان برای تماشای حسین بن علی علیه السلام، هستند، تا به او متبرّک شوند، انسانی که انبیا و اولیا، آرزوی مقام او را می کنند، در چنان مبارزه ای و با چنان شدّت و محنتی به شهادت می رسد. شهادت چنین شخصیّتی، حادثه ای شگرف است. کدام انسانی است که عاطفه اش از این حادثه جریحه دار نشود؟! کدام انسانی است که این حادثه را بشناسد و بفهمد، و نسبت به آن دلبسته نشود؟
این، همان چشمه ی جوشانی است که از ظهر روز عاشورا شروع شد؛ از همان وقتی که زینب کبری، سلام الله علیها- طبق نقلی که شده است -بالای«تلّ زینبیه » رفت و خطاب به پیغمبر عرض کرد: «یا رسول الله، صلّی علیک! ملائکة السّماء هذا حسینک مرمّل بالدّما، مقطّع الاعضاء، مصلوب العامة و الرّداء. »او خواندن روضه ی امام حسین علیه السلام را شروع کرد، و ماجرا را با صدای بلند گفت؛ ماجرایی که می خواستند مکتوم بماند. خواهر بزرگوار امام، چه در کربلا، چه در کوفه و چه در شام و مدینه، با صدای بلند به بیان حادثه ی عاشورا پرداخت. این چشمه، از همان روز شروع به جوشیدن کرد؛ تا امروز، همچنان جوشان است. این، حادثه ی عاشوراست.
یک وقت است که کسی از داشتن نعمتی بی بهره است و در مقابل نعمت نداشته، ازاو سؤالی هم نمی شود. اما یک وقت کسی از نعمتی بهره مند است، و از آن نعمتی که دارد، از وی سؤال می شود. یکی از بزرگترین نعمتها، نعمت خاطره و یاد حسین بن علی علیه السلام، یعنی نعمت مجالس عزا، نعمت محرّم و نعمت عاشورا برای جامعه ی شیعی ماست. متأسفانه برادران غیر شیعی ما از مسلمین، خود را از این نعمت برخوردار نکردند. اما می توانند از این نعمت بهره مند شوند، و امکانش هم وجود دارد. البته بعضی از مسلمین غیر شیعه در گوشه و کنار، ذکر محرّم و عاشورا را دارند. ولی آن گونه که باید و شاید، بینشان رایج نیست. در حالی که بین ما رایج است.
اکنون که ذکر محرّم و عاشورا و یاد و خاطره ی امام حسین علیه السلام، در بین ما رایج است، از این ذکر و خاطره و جلسات بزرگداشت، چه استفاده ای باید کرد، و شکر این نعمت، چیست؟ این، همان مطلبی است که می خواهم به عنوان سؤال مطرح کنم، و شما جواب بدهید.
این نعمت عظیم، دلها را به منبع جوشش ایمان اسلامی متّصل می کند. کاری می کند که در طول تاریخ کرد؛ و ستمگران حاکم، از عاشورا ترسیدند، و از وجود قبر نورانی امام حسین علیه السلام، واهمه داشتند. ترس از حادثه ی عاشورا و شهدای آن، از زمان خلفای بنی امیه شروع شده، و تا زمان ما ادامه یافته است؛ و شما یک نمونه اش را در دوران انقلاب خودمان دیدید. وقتی که محرّم از اره می رسید، نظام مرتجع کافرِ فاسق فاسدِ پهلوی، می دید دیگر دستش بسته است و نمی تواند علیه مردم مبارز عاشورایی، کاری انجام دهد در واقع مسئولین آن نظام، ناتوانی خود را ناشی از فرارسیدن محرّم می دانستند. در گزارشهای برجا مانده از آن رژیم منحوس، اشارتها، بلکه صراحتهایی وجود دارد، که نشان می دهد آنها با فرارسیدن محرّم دست و پایشان را حسابی گم می کردند. و امام بزرگوار ما، رضوان الله علیه، آن مردم حکیمِ تیزبینِ دین شناسِ دنیا شناسِ انسان شناس، خوب فهمید که از این حادثه، برای پیشبرد هدف امام حسین علیه السلام، چگونه باید استفاده کند؛ و کرد (1)

پی نوشت ها :
 

1-در جمع روحانیون استان کهکیلویه و بویراحمد درآستانه ماه محرم، 1383/3/17.
 

منبع: منبع : شخصیت و سیره ی معصومین(علیهم السلام)در نگاه رهبر انقلاب اسلامی(جلد 5)،( شخصیت و سیره امام حسین (علیه السلام))
،ناشر موسسه فرهنگی قدر ولایت - 1383
دوشنبه 6/9/1391 - 0:3
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته