اهل بیت
چکیده
از مسائل حساس در صدر اسلام، فدک فاطمه زهرا (علیها السلام) است. فدک هدیه
ای از طرف پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) به فاطمه زهرا (علیها السلام)
بود که بعد از پیامبر (صلی الله علیه وآله) توسط غاصبان خلافت وولایت
مصادره شد وتحت تسلط آنان در آمد ولی فاطمه (سلام الله علیها) در برابر
غاصبانش با منطق قرآن وعقائد وکلام پیامبر به احتجاج بر میخیزد ودر پی آن
میراث گرانبهای از دست رفته خویش را میطلبد. وباز گرداندن فدک به اموالش
نه برای زمین پر بار وآب ونخل بی شمار فدک، بلکه برای استقرار نظام ولایتی
بر قاعده اقتصاد فدک بود که در این مقاله مورد تحلیل وبررسی قرار گرفته
است.
کلید واژه :حضرت علی (علیه السلا)، حضرت فاطمه (علیها السلام)، فدک، غصب،
خلیفه
مقدمه
از آن زمانی که فدک به فاطمه (علیها السلام) مرتبط شد ارزش الهی واعتقادی
به خود گرفت و فدک به امر خاص خداوند به فاطمه (علیها السلام) اعطاءشد تا
دوست ودشمن فاطمه (علیها السلام) معرفی شوند، آری غصب فدک مسأله ای عظیم شد
که تا ابد کسی نمیتواند آنرا کوچک تلقی نماید، غصب فدک در تاریخ شاخص
گردید ویکی از علل آن به خاطر این است که در جریان بارز پس گیری فدک چهره
های نفاق تا نسلهای آینده به مردم شناسانده شد تا چراغ روشنی در پیش رو
داشته باشند که راه سوءاستفاده دزدان عقیده را مسدود نماید ورا ه آل محمد
(علیهم السلام) خوب شناخته شود.
جنگ خیبر
جلگه وسیع حاصلخیزی را که در شمال مدینه به فاصله سی ودو فرسنگی آن قرار
دارد «وادی خیبر» مینامند وپیش از بعثت پیامبر (صلی الله علیه واله) ملت
یهود برای سکونت وحفاظت خویش در آن نقطه، دژهای هفتگانه محکمی ساخته بودند
از آنجا که آب وخاک این منطقه برای کشاورزی آمادگی کامل داشت تا ساکنان
آنجا در امور زراعت وجمع ثروت وتهیه سلاح وطرز دفاع، مهارت کاملی پیدا کرده
بودند وآمار جمعیت آنها بالغ بر بیست هزار نفر بود ومیان آنها مردان
جنگاور ودلیر فراوان به چشم میخورد.
جرم بزرگی که یهودیان خیبر داشتند، این بود که تمام قبائل عرب را برای
کوبیدن حکومت اسلام تشویق کردند وسپاه شرک با کمک مالی یهودیا ن خیبر در یک
روز از نقاط مختلف عربستان حرکت کرده خود را به پشت مدینه رساندند. در
نتیجه جنگ احزاب رخ داد وسپاه مهاجم با تدابیر پیامبر (صلی الله علیه وآله)
وجانفشانی یاران او پس از یک ماه توقف در پشت خندق متفرق شدند وبه وطن خود
ازآن جمله یهودیان خیبر به خیبر بازگشتند ومرکز اسلام آرامش خود را باز
یافت. ناجوانمردی یهودیان خیبر، پیامبر را بر آن داشت که این کانون خطر را
بر چیند وهمه آنها را خلع سلاح کنند. زیرا بیم آن میرفت که این ملت لجوج
وماجراجو بار دیگر صرف هزینه های سنگین، بت پرستان عرب را بر ضد مسلمانان
بر انگیزند وصحنه نبرد احزاب بار دیگر تکرار شود. به خصوص تعصب یهود نسبت
به آیین خود؛ بیش از علاقه مردم قریش به بت پرستی بود وبرای همین تعصب کور
بود که هزار مشرک اسلام میآورد، ولی یک یهودی حاضر نبود دست از کیش خود
بردارد، خلاصه پیامبر (صلی الله علیه واله) فرمان دادکه مسلمانان برای
تسخیر آخرین مراکز یهود در سرزمین عربستان آماده شوند وپرچم سفیدی به دست
حضرت علی (علیه السلام) داد و فرمان حرکت را صادرنمودورهبر بزرگ اسلام
باهزاروششصد سرباز که دویست سواره نظام در میان آنها بود به سوی خیبر
پیشروی کرد.
اشغال شبانه نقاط حساس
دژهای هفتگانه خیبر، هرکدام نام مخصوصی داشتند ونامهای آنها به قرار زیر
بود :ناعم قموص، کتیبه، نسطاه، شق، وطیح، سلالم، ..برخی از این دژها گاهی
به یکی از سرداران آن دژ منسوب می شدمثلا میگفتند دژ مرحب، همچنین برای
حفاظت وکنترل اخبار دژ، در کنار هر دژی، برج مراقبت ساخته شده بود تا
نگهبانان برجها، جریان خارج قلعه را به داخل گذارش دهند وطرز ساختمان برج
ودژطوری بود که ساکنان آنها بر بیرون قلعه کاملا مسلط بودند وبا منجنیق
وغیره میتوانستند دشمن را سنگباران کنند. در میان جمعیت بیست هزار نفری،
دو هزار مرد جنگی ودلاور به چشم میخورد که فکرآنها از نظر آب وذخائر غذایی
کاملاآسوده بود، ودر انبارها، ذخائر زیادی داشتند. نخستین کاری که برای
تسخیر این دژهای محکم صورت گرفت این بود که تمام نقاط حساس وراهها بوسیله
سربازان اسلام به صورت مخفیانه وشبانه اشغال گردید که نگهبانان برجها نیز
از این کار آگاهی نیافتند وصبح گاهان که کشاورزان خیبر با لوازم کشاورزی از
قلعهها بیرون آمدند چشمهای آنها به سربازان دلیر ومجاهد اسلام افتاد
وآنها با دیدن این منظره با ترس و وحشت پا به فرار گذاردند وبه دژها پناه
بردند ودر داخل دژها شورای جنگی تشکیل گردید؛ و نتیجه شورا این بود که زنان
وکودکان را در یکی از دژها، وذخائر غذایی را در دژ دیگر جای دهند. دلیران
وجنگاوران هر قلعه با سنگ وتیر از بالا دفاع کنند وقهرمانان هر دژ در موقع
خاص از دژبیرون آیند و در بیرون دژ با دلیران اسلام بجنگند. دلاوران یهودی
با این نقشه توانستند مدت یک ماه در برابر ارتش نیرومند اسلام مقاومت کنند
بطوریکه گاهی برای تسخیر یک دژ ده روز تلاش انجام میگرفت ونتیجه ای بدست
نمیآمد. درباره جزئیات نبرد خیبر نمیتوان نظر قاطع ابراز کرد، ولی از
مجموع کتابهای تاریخ وسیره نویسان چنین استفاده میشود که سربازان اسلام
دژها را یک به یک محاصره میکردند وکوشش مینمودند که ارتباط دژ محاصره شده
را از دژهای دیگر قطع نمایند، وپس از گشودن آن دژ، به محاصره دژدیگر
میپرداختند. دژهایی که با یکدیگر ارتباط زیرزمینی داشتند ویا رزمندگان
ودلاوران آنها به دفاع سر سختانه بر میخواستند گشودن آنها سختتر صورت
میگرفت به عقیده گروهی از تاریخ نویسان، نخستین دژی که از خیبر پس از
رنجهای فراوان به دست ارتش اسلام افتاد دژ «ناعم» بود گشودن این دژبه قیمت
کشته شدن یکی از سرداران بزرگ اسلام به نام «محمود بن مسلمه انصاری» وزخمی
گشتن پنجاه تن از سربازان اسلام تمام شد. تصویب نمود که بعد از فتح دژ
ناعم، سربازان متوجه قلعه «قموص» شوند. ریاست این دژ با فرزندان «ابی
الحقیق» بود. این دژنیز با فداکاریهای سربازان اسلام گشوده شد و «صفیه»
دختر «حی بن اخطب» که بعدها در ردیف زنان پیامبر (صلی الله علیه واله) قرار
گرفت، اسیر گردید. این پیروزی بزرگ روحیه سربازان اسلام را تقویت کرد ورعب
ووحشت بر قلوب یهودیان مستولی گشت ولی مسلمانان از نظر مواد غذایی در
مضیقه عجیبی بودند به طوری که برای رفع گرسنگی، از از گوشت برخی از حیوانات
که خوردن گوشت آنها مکروه است استفاده مینمودند؛ و دژی که مواد غذایی
فراوانی درآنجا بود هنوز بدست مسلمانان نیفتاده بود. (1)
کرار غیر فرار
پس از فتح قلعه های مزبور سپاهیان اسلام به طرف دژهای «وطیح» و «سلالم»
یورش بردند. ولی مسلمانان در طی ده روز جنگ ودادن تلفات سنگین نتوانستند
نتیجه ای بگیرند. در یکی از روزها «ابوبکر» مأمور فتح گردید وبا پرچم سفید
تا لب دژآمد ولی بعد از مدتی مسلمانان بدون نتیجه بازگشتند وفرمانده وسپاه
هر کدام گناه را بر گردن یکدیگر انداختند وهمدیگر را به فرار متهم
مینمودند. روز دیگر فرماندهی لشکر به عهده عمر واگذار شده او نیز داستان
دوست خود را تکرار کرد.
وبه نقل طبری، عمر، پس از بازگشت از صحنه نبرد، با توصیف دلاوری وشجاعت فوق
العاده فرمانده دژمرحب، یاران پیامبر را مرعوب میساخت. این وصضع پیامبر
ویاران او را سخت ناراحت کرده بود. در این لحظات افسران ودلاوران وبه نقل
طیبری، عمر، بعد از بازگشت از صحنه نبرد، با توصیف دلاوری وشجاعت فوق
العاده فرمانده دژمرحب، یاران پیامبر (صلی الله علیه واله) را مرعوب
میساخت. این وضع، پیامبر ویاران اورا سخت ناراحت کرده بود. در این لحظات
پیامبر افسران ودلاوران ارتش را گرد اورد وجمله ارزنده زیر را که در صفحات
تاریخ ضببط است فرمودند: «لَأُعْطِیَنَّ الرَّایَةَ رَجُلًا یُحِبُّ
اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ یُحِبُّهُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ یَفْتَحُ اللَّهُ
لَهُ لَیْسَ به فرار» (2)
؛ این پرچم را فردا بدست کسی میدهم که خدا وپیامبر را دوست دارد وخدا
وپیامبر (صلی الله علیه واله) هم اورا دوست دارند وخداوند این دژرا بدست او
میگشاید او مردی است که هرگز پشت به دشمن نکرده واز صحنه نبرد فرار
نمیکند؛ و بنابر نقل طبری وحلبی، پیامبر چنین فرمودند :کرار غیرفرار. یعنی
به سوی دشمن حمله کرده وهرگز فرار نمیکند بالاخره فردابی آنروز سکوت پر
انتظار مردم با جمله پیامبر (صلی الله علیه وآله) که فرمودند : «علی
کجاست؟»در هم شکسته شد. آری پیامبر (صلی الله علیه واله) پرچم را به دست
علی (علیه السلام) دادند وچنین جمله ای را برای او بیان فرمودند : «هرگاه
خداوند یک فردرا بوسیله تئو هدایت کند بهتر از این است که مالک چهار پایان
(شتران) سرخ موی باشی.» آری پیامبر عالی قدر اسلام (صلی الله علیه واله
وسلم) در بحبوحه جنگ، باز در فکر راهنمایی مردم بود وهمین میرساند که تمام
این نبردها برای هدایت مردم بوده است. در این میان امیر المومنین (علیه
السلام) به دژخیبر رسید وبا جنگاورانی چون حارث ومرحب جنگید وآنهارا کشت که
این ضربات آنچنان سهمگین بود که برخی از دلاوران یهود که پشت سر آنها
بودند پا به فرار گذاردند وعلی (علیه السلام) یهودیان فراری را تا در حصار
تعقیب نمود در این کشمکش یک نفر از جنگجویان یهود با شمشیر بر سپر حضرت علی
(علیه السلام) زد وسپر از دست ایشان افتاد. امیر المومنین (علیه السلام)
فورا متوجه در قلعه خیبر گردید وآنرا با قدرت الهی از جای کند وبجای سپر
استفاده نمود. در نتیجه قلعه ای که مسلمانان ده روز پشت آن معطل شده بودند
در مدت کوتاهی به دست توانای حضرت علی (علیه السلام) گشوده شد.
فتح خیبر مقدمه صلح فدک
آری پس از پیرروزی لشکر اسلام در جنگ خیبر وفتح قلعه های خیبر با شجاعتها
ورشادتهای حضرت علی بن ابی طالب (علیه السلام) اهالی یهودی فدک برای حفظ
جان خود برای صلح ومصالحه با پیامیر وارد شدند. معجم البلدان از کتب مشهور
اهل سنت در این زمینه چنین مینویسد : «فدک قریه بالحجاز بینها وبین
المدینه یومان وقیل ثلاثه، افاء الله ورسوله فی سنه سبع صلحا ...»(3)
فدک دهکده ای است در حجاز که فاصلهاش تا مدینه دو یا سه روز است وخداوند
متعال آنرا در سال هفتم هجری به صورت صلح بر پیامبرش بخشید. وداستان از این
قرار بود که رسول خدا بعد از ورود به خیبر وفتح قلعهها ودژهای محکم آن،
سه روز در آنجا مانده وحلقه محاصره را بر یهودیان سخت گرفت. انان
نمایندگانی نزد حضرت فرستاده، درخواست کردند که به آنان اجازه دهد تا از آن
سرزمین کوچ کنند رسول خدا چین اجازه ای را به آنان داد این خبر به اهل فدک
رسید نماینده ای نزد حضرت فرستاده در خواست کردند که حضرت با آنان بر نصف
میوهها واموالشان مصالحه کند، حضرت با تقاضای آنان موافقت فرمود بنابراین
«فدک» از جمله آبادیها واملاکی است که به صورت جنگ وتاخت وتاز فتح نشده
است واز این رو به صورت خالص ملک آنحضرت شد. تاریخ نویس مشهور اهل تسنن
محمد بن جریر طبری در تاریخ الامم والملوک مینویسد :...رسول خدا اهالی
خیبر را در قلعه های خودشان به نامهای «وطیح وسلالم» محصور کرد تا جایی که
یقین به هلاکت ونابودی خود کرده، از حضرت در خواست کردند که آنان را از
آنجا کوچ دهد تا بدین وسیله خون خود را حفظ کنند. حضرت با درخواست آنان
موافقت کرد سپس پیامبر بر تمام اموال آنان دست گذاشته ونواحی «شق ونطاه
وکتیبه» وتمامی دژها وقلعه ها را غیر از قلعه «وطیح وسلالم» تصرف کرد.
اهالی فدک که از این ماجرا با خبر شدند نماینده ای نزد حضرت فرستاده ودر
خواست کردند همین رفتار را با آنان نیز داشته باشد، وبدین وسیله خون
وجانشان را حفظ کرده، ودست از اموال خویش برداشتند. حضرت با پیشنها د آنان
موافقت کرد. فردی که بین آنان وحضرت رسول وساطت میکرد «محیضه بن مسعود» هم
پیمان قبیله بنی حارثه بود هنگامی که کار اهالی خیبر به انجام رسید از
حضرت خواستند که با انان با نصف اموالشان مصالحه کند وگفتند ما نسبت به این
سرزمین از شما آشناتریم وبهتر میتوانیم انجا را آباد کنیم. حضرت بر
مبنابی نصف با آنان مصالحه کرده، قرار گذاشت که این اختیار را داشته باشد
که هر گاه خواست آنان را از این سرزمین بیرون کند وحق اخراج آنها را داشته
باشد. اهالی فدک نیز به همین گونه با آن حضرت مصالحه کردند خیبر «فیء»
ومتعلق به مسلمانان بود، ولی فدک از آن رسول خدا بود زیرا آنان تاخت وتازی
نسبت به آنجا نداشتند.
موقعیت جغرافیایی فدک
فدک سرزمینی از حجاز که فاصلهاش تا مدینه دو یا سه روز بود وبا خیبر یک
منزل فاصله داشت. دارای نخلهای زیاد وچشمه ای بود که فوران داشت وچشمه
سارهای مختلف، آنرا در بر گرفته بودند.
ارزش فدک
فدک از دوجهت دارای ارزش والای است. یکی از جهت مالی ودیگر سیاسی. از جهت
مالی فدک بر اساس شواهد تاریخی منبع اقتصادی مهمی بوده است واینگونه نبوده
است که محلی باشد؛ با چند درخت خرما، وتوجهی به آن نشود، بلکه به اندازه ای
وسیع وپر درآمد بوده که مورد طمع قرار میگرفته است. در اینجا به طور
خلاصه به شواهدی میپردازیم؛ الف – ابوبکر در جواب حضرت فاطمه (علیها
السلام) میگوید : «پیامبر آن را در جهاد مصرف میکرد» ومالی که برای تجهیز
قوا باشد مال اندکی نخواهد بود. ب- آنگاه که ابوبکر رد فدک را نوشت عمر
گفت : «با خرجها چه خواهی کرد» واین دلالت میکند که فدک حداقل گوشه ای از
بودجه حکومت را تأمین میکرده است. ج- معاویه فدک را بین یزید ومروان
وعمربتن عثمان تقسیم کرد. معلوم میشود مال زیادی بوده است که بیتن سه نفر
تقسیم شد. د-در زمان حکومت منصور، فرزندان امام حسن مجتبی (علیه السلام)،
قیام کردند منصور برای سخت گیری بر آنها دستور مصادره فدک را داد. روشن
میشود که فدک مال زیادی بوده که به عنوان محاصره اقتصادی آن را از فرزندان
حضرت میگیرند. فدک از نظر سیاسی نیز جایگاهی رفیعی داشته است که در مباحث
آینده روشن خواهد شد.
فدک ملک خاص رسول الله (صلی الله علیه و آله)
ما بحث را با طرح این سؤال که آیا «فدک» جزء بیت المال مسلمین بود یا ملک
خاص رسول الله صلی الله علیه و آله ادامه میدهیم و آن را در کتب تاریخ و
فریقین ثابت می نمائیم که «فدک» جز اموال شخصی پیامبر صلی الله علیه و آله
بود.
دلائل مالکیت رسول الله صلی الله علیه و آله
1.قرآن
قرآن کریم میفرماید: «وَمَا أَفَاء اللَّهُ عَلَی رَسُولِهِ مِنْهُمْ
فَمَا أَوْجَفْتُمْ عَلَیْهِ مِنْ خَیْلٍ وَلَا رِکَابٍ وَلَکِنَّ اللَّهَ
یُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلَی مَن یَشَاء وَاللَّهُ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ
قَدِیرٌ*مَّا أَفَاء اللَّهُ عَلَی رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَی
فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبَی وَالْیَتَامَی وَالْمَسَاکِینِ
وَابْنِ السَّبِیلِ کَیْ لَا یَکُونَ دُولَةً بَیْنَ الْأَغْنِیَاء
مِنکُمْ وَمَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ
فَانتَهُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَاب» (4)
خداوند هر غنیمی از آنان (یهودیان بنی النضیر) به رسول خود برگردانید. بدون
جنگ شما بود؛ و شما بر اموال آنان هیچ اسب و شتری نتاختید، لکن خداوند
رسولان خود را بر هر کس که بخواهد مسلّط میگرداند و او قادر بر هر چیزی
میباشد. آنچه خدا از اموال اهل قری به رسول خود برگردانید از آنِ خدا و
رسول او و از آنِ خویشان رسول و فقیران و مساکین و درماندگان در راه است تا
اموال بین توان گران دست به دست نچرخد و هر دستوری که رسول به شما داد
بگیرید و از هر گناهی نهیتان کرد آن را ترک کنید و از خدا بترسید که خدا
عقابی سخت دارد.
«فی» مصدر فاء، یفیء و در لغت به معنای «رجوع و بازگشت» میباشد و چون
پیامبر و امام علیه السلام مالک حقیقی تمام اموال میباشند زمانی که صاحبان
اراضی و املاک بدون جنگ و خونریزی تسلیم شوند این اموال دوباره به آن
بزرگواران برمی گردد و ملک خاص آنها میشود که در اصطلاح به آن «وفی»
میگویند و آیه شریفه «وَمَا أَفَاء اللَّهُ عَلَی رَسُولِهِ» تصدیق بر این
مطلب دارد که «فیء» سرزمینی است که «بلا خَیلٍ وَ لارِکابٍ» بدون جنگ و
خونریزی به دست پیامبر صلی الله علیه و آله رسیده و مالک آن، ایشان
میباشند.
سپس فرمود: «فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ» یعنی قسمتی از فَیء مخصوص خدا و
قسمتی از آن خصوص رسول خداست. منظور از اینکه گفتیم مخصوص خداست این است که
باید زیر نظر رسول خدا صلی الله علیه و آله در راه ارضای خدا صرف شود و
آنچه سهم رسول خدا است در مصارف شخصی آن جناب مصرف شود.
سپس فرمود: «وَلِذِی الْقُرْبَی وَالْیَتَامَی وَالْمَسَاکِینِ وَابْنِ
السَّبِیلِ» منظور از ذی القربی خویشانِ رسول خدا و دودمان آن جناب است.
معنا ندارد که ما آن را به قرابت عموم مؤمنین حمل کنیم و مراد از یتامی و
مساکین و ابن سبیل هم، یتمیمان و مساکین و ابن السبیل اهل بیت میباشند و
از اهل بیت نیز در این زمینه روایت رسیده است. (5) قال علی بنِ الحُسَینِ
علیه السلام: «هُم قُرَبائُنا وَ مَساکینُنا و أبناءُ سَبیلِنا» (6) امام
چهارم حضرت زین العابدین (علیه السلام) فرمودند: منظور این آیه قربای ما و
مسکینان ما و ابن السبیل ما میباشد.
2.روایات
از ابن عباس روایت شده است که آیه شریفه: «مَّا أَفَاء اللَّهُ عَلَی
رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَی» دربارهی اموال کفار «اهل قری» نازل شد؛ و
اهل قری عبارت بودند از بنی النظیر و بنی قریظه (که در مدینه بودند) و اهل
«فدک» و اهل خیبر و روستاهای عرینه و ینبع که خدای تعالی اختیار اموال
اینان را به رسول خدا صلی الله علیه و آله سپرد، تا به هر نحوی که خواست در
آن حکم کند و خبر داد که تمامی این اموال ملک شخصی اوست و لذا وقتی عده ای
اعتراض کردند که چرا پیامبر صلی الله علیه و آله این اموال را تقسیم
نمیکند در پاسخشان آیه مذکور نازل شد. (7)
ابن ابی الحدید روایت کرده که ابوبکر گفت: ابوزید عمر بن شبه از حیان بن
بشر از یحیی بن آدم از ابن ابی زائده از محمّد بن اسحاق از زهری روایت کرده
که گوید: تعدادی از اهالی خیبردرحصار خود باقی مانده وازرسول خدا درخواست
کردندکه خونشان را نریزدوبه آنان اجازه دهد تا از آن سرزمین کوچ کنند. حضرت
با درخواست آنان موافقت فرمود؛ و فخر رازی نیز گفته است: خداوند این آیات
را در جواب اصحاب فرستاد و بیان نمود که غنیمت با «فَیء» فرق میکند زیرا
در مورد تحصیل غنیمت شما مسلمین سختی و مشقت تحمل کردهاید و با جنگ و
لشکرکشی بر آن مسلط شدهاید، بر خلاف «فَیء» که دشمن خود تسلیم شده است، پس
امر آن به رسول خدا واگذار گردیده و درهر مصرفی که وی مصلحت بداند آن را
خرج میکند. (8)
پس در اینکه فدک مخصوص پیامبر بود، اشکال و شکّی وجود نداشته و ندارد؛ و هر
چیزی که مال پیامبر است به موجب «الناس مسلّطون علی اموالهم» حضرت
میتواند در آن هر تصرّفی بفرماید ملکیت آن را به کسی واگذار کند، یا عوائد
آن را به کسی ببخشد یا در منافع عمومی مصرف نماید.
فدک هدیه به حضرت فاطمه علیهاالسّلام
به روایات زیادی ثابت شده است که پیامبر صلی الله علیه و آله فدک را به
حضرت زهرا علیهاالسّلام هدیه کرد. درکتب تفسیر و حدیث اهل سنّت، روایات
مختلفی در این باره نقل شده است و تصریح میکنند که پیامبر صلی الله علیه و
آله فدک را به حضرت زهرا (علیهاالسلام) داد. اما به چگونگی آن اشاره ای
نمیکنند. از جمله کتب تفسیرِ از اهل سنِّت که به بررسی آیاتِ نازل شده
درمورد اهل بیت پرداخته است، شواهدالتنزیل میباشد، (9) که در ذیل آیهی
شریفه: «وَآتِ ذی القربی حقّه» به طور یقینی، به هفت نقل و طریق، ثابت کرده
است که حضرت رسول صلی الله علیه و آله فدک را به حضرت زهرا علیهاالسّلام
عطاء کردهاند. سند این روایات را به ابی سعید خدری منتهی میکند؛ به جز یک
مورد که از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام نقل کرده است. (11)
اما متن روایتی که به هفت طریق نقل کرده این است: «لما نزلت و آتِ ذی
القربی حَقّه» (12) در دعا رسول الله (صلی الله علیه و آله) فاطمة
(علیهاالسّلام) فاعطاها فدکا (13) و حافظ ابی بکر هیثمی ذیل همین آیه
مینویسد: دعا رسول الله فاطمة فاعطاها فدکا. (14) سیوطی در درالمنثور سند
روایت را به دو نفر منتهی میکند، یکی به ابی سعید و دیگری به ابن عباس
(15) از ابن نقل میکند: «آنگاه که این آیه نازل شد پیامبر (صلی الله علیه و
آله) فاطمه (علیهاالسلام) را خواست و فدک را برای او جدا کرد.» (16)
اما در نزد علماء شیعه بدیهی و ضروری است که حضرت رسول الله صلی الله علیه و
آله فدک را به حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) به دستور الهی عطا فرمود. (17)
ما به یک روایت که در کتب مختلف نقل شده اکتفا میکنیم: «فأنزل الله علی
نبیه صلی الله علیه و آله: »و آت ذی القربی حقّه فلم یدر رسول الله صلی
الله علیه و آله من هم، فراجع فی ذلک جبرئیل، و راجع جبرئیل علیه السلام
ربّه فَأوحی الله إلیه ان ادفع فدک إلی فاطمة علیهاالسلام، فدعاها رسول
الله صلی الله علیه و آله فقال لها: یا فاطمة! إن الله امرنی ان ادفع إلیک
فدک، فقالت: قد قبلت یا رسول الله من الله و منک، فلم یزل و کلاؤهما فیها
حیوة رسول الله صلی الله علیه و آله. (18)
آنگاه که آیة : «و آتِ ذی القربی حقّه» نازل شد، پیامبر از جبرئیل سؤال
کرد: ذا القربی کیست؟ جبرئیل از طرف پروردگار وحی نازل کرد: فدک را به حضرت
زهرا علیهاالسلام هدیه کن. حضرت رسول صلی الله علیه و آله فاطمه
علیهاالسّلام را خواست و فرمود: خدا به من امر کرده که فدک را به تو بدهم.
حضرت زهراعلیهاالسّلام هدیه را قبول کرد و تا زمانی که پیامبر صلی الله
علیه و آله در قید حیات بود، کارگزاران حضرت زهرا علیهاالسلام در آن مشغول
کار بودند. بعضی از مورخین نوشتهاند: (19)
حضرت زهرا (علیهاالسلام) ابتداءً عرضه داشت: «شما أولی به من میباشید. تا
زمانی که شما هستید، من در آن تصرف نخواهم کرد». پیامبر فرمودند: «دوست
ندارم بعد از من برای شما مشکل ایجاد کنند و آن را از شما بگیرند» حضرت
فاطمه (علیهاالسّلام) عرضه داشت: «هرچه شما دستور می فرمائید.» حضرت رسول
(صلی الله علیه و آله) مردم را درخ انه دخترش جمع نموده و به آنها اعلام
فرمود که فدک مال فاطمه علیهاالسلام است و هر سال نیز به آنها اعلام
میکرد. اینجا بود که فاطمه (علیهاالسّلام) اهالی فدک را به عنوان
کارگزاران خود باقی گذاشت، ولی تمام امورات آن را به پیامبر (صلی الله علیه
و آله) واگذار کرد. حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) به بیست و چهار هزار
دینار با اهالی فدک مقاطعه کرد که هر سال تقدیم حضرت مینمودند. (20)
سند کتبی رسول الله (صلی الله علیه و آله)
«ففی الخرائج و الجرائح روی عن ابی عبدالله علیه السلام: ... فَدَعا
بِأدیمٍ وَ دَعا عَلَیَّ بنَ ابیطالب علیه السلام فَقَالَ: اُکتُب
لٍفاطٍمُةَ علیهاالسلام به فدک نِحلَةً مِن رَسولِ الله صلی الله علیه و
آله فَشَهِدَ عَلی ذلک بنَ ابیطالب وَ مَولَی رَسُولَ الله وَ اُمُّ أیمَن»
(21)
امام صادق علیه السلام فرمودند: ... پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله پوستی
طلب کرد و به حضرت علی علیه السلام فرمود: بنویس فدک هدیه ای از رسول خدا
برای فاطمه است و بعد حضرت علی و غلام خود (رباح) و ام أیمن را بر این
مسئله شاهد گرفت.
وَ قالَ العلامَّةُ المَجلِسی: فَدَعا رَسُولُ الله فاطمة وَ کَتَبَ لَها
کِتاباً جاءَت بِهِ بَعدَ وَفاةٍ أبیها إلی ابی بَکر و قالَت: هذا کِتابُ
رَسُولِ الله لِی و لِابنِی. (22) علامه مجلسی میگوید: پیامبر صلی الله
علیه و آله حضرت فاطمة (علیهاالسلام) را خواست و برای او (فدک) را نوشت و
ایشان بعد از رحلت رسول الله آن کتابت را پیش ابابکر آورد و گفت: این نوشته
رسول خدا برای من و فرزندان من است.
مرحوم حاج شیخ عباس قمی نیز در سفینه البحار این مسئله را ذکر نمودهاند.
(23)
ادامه دارد
نویسنده:احمد ابراهیمی هرستانی
منبع : پایگاه اینترنتی راسخون
سه شنبه 20/1/1392 - 16:43
اهل بیت
فضایل فاطمه زهرا دختر پیامبر، بر هیچ کس پوشیده
نیست. اهل سنت همانند بسیاری دیگر از مسلمانان به فضایل او معترف اند و وی
را ستوده اند. اما روشن نیست با وجود اعتراف به این فضایل، هجوم به خانه
وحی به وسیله خلیفه اول و دوم را چگونه توجیه می کنند؟ مگر نه اینکه به
اعتراف خود آنان، خداوند به خشم فاطمه، خشمگین و به خشنودی او، خشنود می
شود؟ مگر اعتراف نکرده اند که در جریان بیعت برای خلیفه غاصب، فاطمه از
آنان ناخشنود گشت و وصیت کرد شبانه او را غسل دهند و دفن کنند و حتی اجازه
نداد یکی از آنان بر جنازه اش حاضر شود و بر او نماز بخواند؟! در این مقاله
به بررسی همین مطلب پرداخته ایم و قضاوت نهایی را به عهده خوانندگان محترم
می گذاریم.
برخی از فضایل فاطمه زهرا(علیها السلام)
ابتدا نگاهی می کنیم به برخی از فضایل حضرت فاطمه زهرا(علیها السلام) که در
منابع اهل سنت آمده است:
1. عن حذیفه: قال رسول الله:« نزل ملک من السماء... فبشرنی ان فاطمه سیدة
نساء أهل الجنه(1)؛ حذیفه از قول رسول خدا نقل کرد که فرمود: فرشته ای از
آسمان نازل شد... و از جانب خدا، مرا بشارت داد که فاطمه سرور زنان اهل
بهشت است.»
2. عن علی(ع):« سمعت النبی یقول إذا کان یوم القیامة نادی مناد من وراء
الحجاب: یا اهل الجمع غضوا ابصارکم عن فاطمة بنت محمد حتی تمرّ(2)؛ از امام
علی(ع) نقل شده است که فرمود: از پیامبر شنیدم که می فرمود: در روز قیامت،
ندا دهنده ای از پشت حجاب ندا دهد: ای اهل محشر! چشمانتان را بپوشانید تا
فاطمه دختر محمد عبور کند.»
3. عن علی(ع):« قال رسول الله لفاطمة: انّ الله یغضب لغضبک و یرضی
لرضاک(3)؛ از امام علی (ع)نقل شده است که پیامبر(ص) به حضرت فاطمه (علیها
السلام)فرمود: همانا خداوند به خشم تو، خشمگین و به رضایت تو، راضی می
شود.»
4. فقال (ع):« انما فاطمه بضعة منی فمن آذاها فقد آذانی؛(4) پیامبر(ص)
فرمود: فاطمه پاره تن من است. هر که او را اذیت کند، مرا اذیت کرده است».
5. عن ابن بریده عن ابیه قال:«کان احب النساء إلی رسول الله(ص) فاطمه و من
الرجال علی بن ابی طالب(5)؛ ابن بریده از پدرش نقل می کند که گفت: محبوب
ترین زنان نزد پیامبر(ص)، فاطمه و محبوب ترین مردان، علی (ع)بود.»
6. قال رسول الله:« اول شخص یدخل الجنة فاطمة(6)؛ پیامبر(ص) فرمود: اولین
کسی که وارد بهشت می شود، فاطمه است.»
7. قال رسول الله(ص):« فاطمة بضعة منی یقبضنی ما یقبضها و یبسطنی ما یبسطها
و ان الانساب تنقطع یوم القیامة غیر نسبی و سببی و صهری(7)؛ پیامبر(ص)
فرمود: فاطمه پاره تن من است. هرچه او را ناراحت کند، مرا هم ناراحت کرده و
هرچه او را شاد کند، همان باعث شادی من است. همانا همه نسب و خویشاوندی ها
در روز قیامت قطع می شود، جز نسب و سبب من.»
8. عن عایشه قالت:« اذا دخلت فاطمه علی النبی (ص)قام إلیها فقبلها و اجلسها
فی مجلسه؛(8) عایشه می گوید: هرگاه فاطمه بر پیامبروارد می شد، پیامبر پیش
پای او برمی خاست، او را در آغوش می گرفت و می بوسید و به جای خود می
نشانید.»
هجوم به خانه وحی و ماجرای بیعت
این فصل شاید برای آنان که تعصب خاصی به رهبران خود دارند، ناگوار باشد،
اما حقیقت همیشه پوشیده نمی ماند. اگر بتوان با جعل حدیث، یا نابود کردن
احادیث پیامبر در ارتباط با فضایل اهل بیت، مدتی بر مسند خلافت دنیوی نشست و
فضایل و ارزش ها را زیر پا گذاشت، ولی نمی توان برای همیشه حقایق را مخفی
کرد. اینک پس از گذشت بیش از 1400 سال از وفات پیامبر، با تأمل و تحقیق در
کتب کسانی که خلافت را برای آن سه نفر جایز می دانند، حقایقی روشن می شود
که از شدت وضوح، نیازی به رجوع به کتب پیروان حق ( شیعیان ) نیست. با این
حال، همچنان تعصبات بی جا مانع از اعتراف به حق و حقیقت می شود. در این
فصل، برخی از این حقایق روشن می شود.
چون پیامبر وفات یافت، گروه اندکی که بزرگ ایشان علی(ع) بود، مشغول به کفن و
دفن بدن مطهر او شدند. این در حالی بود که جماعت بسیاری در «سقیفه بنی
ساعده» جمع شده و مشغول انتخاب خلیفه بودند. گویی اگر جنازه پیامبر روی
زمین هم رها می شد، برایشان مهم نبود. ابوبکر و عمر چون شنیدند در سقیفه
بنی ساعده، دنیاپرستان برای رسیدن به مقام در حال مذاکره اند، به سرعت خود
را به ایشان رساندند تا در امر رسیدن به خلافت، از دیگران عقب نمانند. پس
از آن جریان کذایی که در کتب به تفصیل ذکر شده، ابوبکر به خلافت رسید و
اولین کسی که با او بیعت کرد، عمر بود و بیعتش به آن علت بود تا خلافت خود
را پس از ابوبکر تثبیت کند. در این بین، جماعتی از مهاجران و انصار مخالفت
خود را با بیعت ابوبکر، با گردهمایی در خانه فاطمه و علی (ع)اعلام کردند.
به همین دلیل، عمر برای بیعت گرفتن از ایشان رو به خانه اهل بیت (ع)آورد و
مرتکب آن عمل زشتی شد که همه خوانده ایم و می دانیم. اما اهل سنت در این
زمینه چه گفته اند؟
در کتاب « الامامة و السیاسة» و همچنین « زندگینامه عمر بن خطاب» عبدالرحمن
احمد البکری- که این نویسنده در مقدمه کتاب خود یادآور شده که تمام نوشته
های کتابش را از منابع اهل سنت برداشت کرده است- ماجرای بیعت گرفتن از علی
(ع)به طور کامل و این چنین تعریف شده است:
«کیف کانت بیعة علیّ( کرّم الله وجهه) قال إبن قتیبه: و إن أبابکر( رض)
تفقد قوماً تخلفوا عن بیعته عند علیّ( کرّم الله وجهه)، فبعث الیهم عمر،
فجاء فناداهم و هم فی دار علی. فأبوا أن یخرجوا فدعا بالحطب و قال: والذی
نفس عمر بیده لتخرجن أو لاحرقنها
علی من فیها. فقیل له: یا ابا حفص ان فیها فاطمه... .
فقالت: «نشدتکما الله الم تسمعا رسول الله یقول: رضاء فاطمة من رضای، و سخط
فاطمة من سخطی، فمن أحب فاطمة إبنتی فقد احبنی، و من ارضی فاطمة فقد
ارضانی، و من اسخط فاطمة فقد اسخطنی؟
قالا: نعم سمعناه من رسول الله.
قالت:
«فانی اُشهدالله و ملائکته انکما اسخطتمانی و ما ارضیتمانی، و لئن لقیت
النبی لاشکونکما الیه»(9)؛
ابن قتیبه می گوید: ابوبکر، عمر را به سوی گروهی فرستاد که از بیعت تخلف
کرده و در خانه علی (ع)جمع شده بودند. پس عمر به خانه علی رسید و ایشان را
ندا داد تا خارج شوند و با ابوبکر بیعت کنند، ولیکن هیچ یک خارج نشد. عمر
مقداری هیزم طلبید و گفت: به آن خدایی که جان عمر به دست اوست! یا خارج
شوید یا خانه را با کسانی که در آن هستند، به آتش می کشم. به او گفته شد:
آیا با حفص! در خانه، فاطمه هست. گفت: باشد( مهم نیست). بعد از این حرف،
همه بیعت کردند الا علی(ع). عمر به سوی ابوبکر بازگشت و به او گفت: آیا قصد
نداری این متخلف از بیعت را دستگیر کنی؟ پس ابوبکر به غلامش قنفذ گفت: به
سوی علی(ع) برو و او را نزد من بیاور. قنفذ نزد حضرت رفته، گفت: خلیفه رسول
خدا، تو را می خواند. علی (ع)فرمود: چه زود بر رسول خدا دروغ بستید. قنفذ
بازگشته، کلام حضرت را به گوش ابوبکر رساند. ابوبکر گریه بسیاری کرد( پس از
آن، عمر چون شرایط را مناسب ندید) گفت: این متخلف از بیعت را فرصت نده( و
او را بازداشت کن). پس ابوبکر به قنفذ گفت: به سویش برو و به او بگو: خلیفه
رسول خدا، تو را می خواند تا با او بیعت کنی. چون قنفذ کلام ابوبکر را
رسانید، علی (ع)فرمود: سبحان الله آنچه را که شایسته آن نیستند، ادعا می
کنند.( چون حضرت نیامد) عمر همراه جماعتی به منزل فاطمه آمدند. وقتی فاطمه
صدای این جماعت را شنید، با صدای بلند فرمود:« ای پدر، ای رسول خدا! بعد از
تو ما از دست عمر و ابوبکر چه کشیدیم؟» چون آن جماعت آن را شنیدند، برخی
از آنها بازگشتند. پس عمر با گروهی دیگر، علی(ع) را برای بیعت نزد ابوبکر
آوردند و به او گفتند: بیعت کن. فرمود: اگر بیعت نکنم، چه می کنید؟ گفتند:
به خدا قسم! گردن تو را می زنیم. فرمود: آیا بنده خدا و برادر رسول خدا را
می کشید؟ عمر گفت: اما بنده خدا، آری ولی برادر رسول خدا، خیر. و ابوبکر
ساکت بود و حرفی نمی زد...( پس از مکالماتی) فاطمه فرمود: شما را به خدا
قسم! آیا نشنیدید که رسول خدا
فرمود:« رضایت فاطمه، رضایت من و خشم او، خشم من است. هرکه فاطمه دخترم را
دوست بدارد، مرا دوست داشته و هر که فاطمه را راضی کند، مرا راضی کرده و
هرکه او را خشمگین کند، مرا خشمگین کرده؟»
گفتند: آری، همه را از رسول خدا شنیدیم.
آن گاه فرمود:«من، خدا و ملائکه را شاهد می گیرم که شما، مرا به خشم آوردید
و راضی ام نکردید. و چنانچه پیامبر(ص) را ملاقات کنم، از شما به او شکایت
خواهم کرد.»
غیر از آنچه ذکر شد، در دیگر منابع اهل سنت نیز گاهی با صراحت و گاهی با
کنایه، این داستان نقل شده است؛ از آن جمله موارد زیر است:
در تاریخ یعقوبی آمده است:
«بلغ ابابکر و عمر، أن جماعة من المهاجرین و الانصار قد اجتمعوا مع علی بن
ابی طالب فی منزل فاطمه بنت رسول الله، فأتوا فی جماعة حتی هجموا الدار، و
خرج علی و معه السیف فلقیه عمر. فصارعه عمر فصرعه، و کسر سیفه، و دخلوا
الدار فخرجت فاطمة فقالت:« والله لتخرجن أو لاکشفن شعری و لاعجن الی الله!»
فخرجوا و خرج من کان فی الدار و اقام القوم ایاماً. ثم جعل الواحد بعد
الواحد یبایع، و لم یبایع علیّ إلا بعد ستة اشهر و قیل اربعین یوماً؛(10)
به ابوبکر و عمر خبر رسید که جماعتی از مهاجران و انصار با علی بن ابی طالب
در منزل فاطمه جمع شده اند. پس با جماعتی آمدند تا به خانه فاطمه هجوم
برند. پس از تهدید، علی (ع)از خانه خارج شد و با او شمشیری بود. پس عمر،
شمشیر او را شکست و با همراهان خود داخل خانه وی شدند. سپس فاطمه خارج شده،
فرمود:
«به خدا قسم! یا خارج می شوید یا موهای خود را مکشوف و به خداوند شکایت می
کنم.»
پس از خانه خارج شدند. بعد از آن، یکی پس از دیگری بیعت کردند، ولی علی
(ع)تا شش ماه یا به قول دیگر، چهل روز بیعت نکرد.»
در تاریخ طبری نوشته شده:
«حدثنا ابن حمید، قال حدثنا جریر عن مغیرة عن زیاد بن کلیب، قال: اتی عمر
بن الخطاب منزل علیّ و فیه طلحه و الزبیر و رجال من المهاجرین، فقال: و
الله لاحرقن علیکم او لتخرجن الی البیعه. فخرج علیه الزبیر(11)؛ عمر به
منزل علی(ع) آمد. طلحه و زبیر و جماعتی از مهاجران در خانه او بودند. چون
به در خانه رسید، گفت: این خانه را بر شما آتش می زنم یا آنکه برای بیعت
خارج شوید...».
ابوالفداء می نویسد:
«ثم إن ابابکر بعث عمر بن الخطاب إلی علیّ و من معه لیخرجهم من بیت فاطمة(
رضی الله عنها)، فأقبل عمر بشیء من نار علی أن یضرم الدار، فلقیته فاطمه (
رضی الله عنها) و قالت:
« إلی أین یا ابن الخطاب؟ اجئت لتحرق دارنا؟»قال: نعم... فخرج علیّ حتی أتی
ابابکر فبایعه. کذا نقله القاضی جمال الدین بن واصل، و أسنده إلی ابن عبد
ربه المغربی(12)؛ همچنین نقل شده است که ابوبکر، عمر را به سوی علی(ع) و
کسانی که با او بودند، فرستاد تا از خانه فاطمه خارج شوند و با او بیعت
کنند. پس عمر با آتشی پیش آمد تا خانه حضرت را بسوزاند. فاطمه (علیها
السلام)او را ملاقات کرده، فرمود: «کجا می روی عمر! آیا می خواهی خانه ما
را آتش بزنی؟»
گفت: آری... پس علی خارج شد و با ابوبکر بیعت کرد...».
با این گزارش های تاریخی- که از منابع خود اهل سنت نقل شد- سؤال این است که
چگونه جایز است هتک حرمت خانه دختر پیامبر(ص)؟ آیا جسارت به حریم « بضعة
الرسول» جایز است؟ آیا جایز است او را به آتش زدن خانه اش تهدید کرد؟ آیا
از روایات وارد شده معلوم نمی شود که فاطمه از ابوبکر و عمر خشمگین بوده و
با همین حال از دنیا رفته است؟ آیا...؟ علمای عامه باید به این سؤالات جواب
دهند.
سه شاهد درباره نارضایتی فاطمه(علیها السلام)
غیر از آنچه از نارضایتی فاطمه (علیها السلام)از ابوبکر و عمر درباره مسئله
خلافت و بیعت گرفتن از امیرمؤمنان (ع)و هجوم به خانه حضرتش ذکر شد، می
توان به سه شاهد دیگر اشاره کرد.
شاهد اول: ابوبکر- براساس آنچه بزرگان اهل سنت به آن اشاره کرده اند- در
لحظات آخر زندگانی اش از سه عمل خود پشیمان شد و ابراز ناراحتی می کرد. یکی
از آن سه عمل، حمله به خانه زهرای اطهر بود. دلیل پشیمانی اش هم به طور
قطع نارضایتی فاطمه(علیها السلام) از او است؛ زیرا پس از آن عمل، حضرت هیچ
گاه با او سخن نگفت تا از دنیا رخت بربست. ذهبی در تاریخ الاسلام می گوید:
«قال ابوبکر:... اما إنی لا آسی علی شیء الا علی ثلاث فعلتهن، و ثلاث لم
أفعلهن، و ثلاث وددت أنی سألت رسول الله(ص) عنهن: وددت أنی لم أکن کشفت بیت
فاطمة و أن أغلق علی الحرب، وددت أنی یوم سقیفه بنی ساعده کنت قذفت الامر
فی عنق عمر أو أبی عبیدة...(13)؛ ابوبکر در اواخر حیات خود می گفت: تأسف می
خورم بر سه کار که باید انجام می دادم و سه کار که نباید انجام می
دادم...( سه کاری
که انجام نمی دادم این بود که ) کاش خانه فاطمه را باز نمی کردم و کاش روز
سقیفه بنی ساعده امر خلافت را به گردن عمر یا ابی عبیده نمی انداختم و خود
امر وزارت را بر عهده می گرفتم...».
شاهد دوم: ابوبکر بعد از پیامبر(ص)، فدک را- که ملک شخصی فاطمه زهرا (علیها
السلام)و هدیه خداوند برای آن حضرت بود- و بعضی از میراث های دیگر
پیامبر(ص) برای فاطمه (علیها السلام)را غصب و حضرت را از آنها منع کرد. طبق
روایات بسیاری که بخاری و دیگران نقل کرده اند، حضرت فاطمه (علیها
السلام)به دنبال ابوبکر فرستاد و از او خواست فدک را به او بازگرداند، ولی
ابوبکر چنین نکرد. عایشه می گوید:
« فوجدت فاطمه علی ابی بکر فی ذلک فهجرته فلم تکلمه حتی توفیت فلما توفیت
دفنها زوجها علیّ لیلاً و لم یؤذن بها ابابکر و صلی علیها(14)؛ فاطمه در
این باره بر ابوبکر خشمگین و غضبناک شد و با او علناً قهر و قطع رابطه کرد و
دیگر با او سخن نگفت تا آنکه از دنیا رفت. پس هنگامی که از دنیا رفت،
شوهرش علی(ع) او را شبانه دفن کرد و ابوبکر را از آن مطلع نساخت و خود بر
جنازه او نماز گزارد.»
بخاری در صحیح خود با عبارات دیگری، همین مطلب را به رشته تحریر درآورده
است. عباراتی مثل « فغضبت فاطمة بنت رسول الله فهجرت ابابکر»(15) یا «
فهجرته فاطمة فلم تکلمه»(16).
شاهد سوم: حضرت فاطمه(علیها السلام) وصیت کرد که او را شبانه غسل دهند و
دفن کنند. زیرا نمی خواست ابوبکر و عمر بر جنازه اش حاضر شده، بر او نماز
بخوانند. این مطلب، امری است که اهل سنت به آن اعتراف کرده اند. قبر حضرت
زهرا (علیها السلام)برای همیشه مخفی ماند و ائمه اطهار (ع)هیچ گاه آن را
آشکار نساختند تا نشان دهند زهرا و علی (ع)، مظلوم و از آن دو خشمگین
بودند. بنا به نص خود آنان، هرکه فاطمه از او خشمگین باشد، خدا و رسول از
او خشمگین هستند و هرکه خدا و رسول از او خشمگین باشند، مأوایی جز دوزخ
نخواهد داشت.»
ابن سعد در « طبقات» چنین می گوید:
«علی بن حسین(ع) می فرماید: از ابن عباس پرسیدم: چه وقت فاطمه را دفن
کردید؟ گفت: هنگامی که پاره ای از شب گذشته بود. گفتم: پس چه کسی بر او
نماز خواند؟ گفت علی(ع)».
ابن کثیر دمشقی، مورخ بزرگ اهل سنت، به این مطلب اعتراف کرده، می گوید:«
قول صحیح و درست همان است که در صحیح بخاری از عایشه نقل شده که ... فاطمه
شبانه دفن شد.»(17)
ابن کثیر پس از اینکه جریان خشم فاطمه از ابوبکر را نقل کرده است، با کمال
بی شرمی به توجیه خیانت خلیفه اول پرداخته و ابوبکر را، انسانی معصوم و
فاطمه را، غیرمعصوم دانسته است. تمام سخن ابن کثیر این است که اگر فاطمه
غضب کرد، اشتباه کرد و اگر ابوبکر، فاطمه را به خشم آورد، چون صاحب اختیار و
هدایت شده از جانب خدا بود، گناهی متوجه او نیست. همچنین در مورد غضب
علی(ع) می گوید: دلیل غضب او آن بود که می گفت چرا ما را برای مشورت در امر
خلافت خبر نکردید، وگرنه می دانست که ابوبکر نسبت به بقیه به خلافت
سزاوارتر است.(18)
این، روش یک عالم سنی است که نشان می دهد اسلام واقعی هنوز هم مظلوم است.
اسلامی که این جماعت نشان می دهند، به طور قطع همان چیزی نیست که مطلوب
رسول خدا بوده باشد. اینان « حق» را پنهان و « باطل» را آشکار می کنند، با
آنکه به یقین می دانند که حق و باطل کدام است!
تناقض گویی یکی از عالمان اهل سنت
غزالی پس از مطالعه تاریخ فهمیده است که عمر و ابوبکر برای دنیاخواهی و
ریاست طلبی در سقیفه جمع شده بودند و خلافت را غصب کردند. او در کتاب «
سرالعالمین» می گوید:
«و اجمع الجماهیر علی متن الحدیث من خطبته فی یوم عید یزحم باتفاق الجمیع و
هو یقول:« من کنت مولاه فعلی مولاه» فقال عمر: بخّ بخّ یا اباالحسن لقد
اصبحت مولای و مولی کل مؤمن. فهذا تسلیم و رضی و تحکیم ثم بعد هذا غلب
الهوی تحب الریاسة ... و « فنبذوه وراء ظهورهم و اشتروا به ثمناً قلیلاً» و
لما مات رسول الله (ص)قال قبل وفاته:« ائتوا بدواة و بیضاء لأزیل لکم
إشکال الامر و اذکر لکم من المستحق لها بعدی.»
قال عمر: دعوا الرجل فإنه لیهجر، و قیل یهدر. فإذا بطل تعلقکم بتأویل
النصوص فعدتم الی الاجماع: و هذا منصوص ایضا فإن العباس و أولاده و علیاً و
زوجته و أولاده لم یحضروا حلقة البیعة(19)؛ جمهور بر این عقیده اتفاق
دارند که متن حدیث «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» در روز عید غدیر از زبان
پیغمبر جاری شده است. پس از اتمام خطبه، عمر گفت:« بخ بخ یا اباالحسن لقد
اصبحت مولای و مولی کل مؤمن». این حرف معنایی جز تسلیم و رضا ندارد؛ ولی پس
از آن، هوای نفس بر او غلبه کرد و به خاطر دوستی ریاست، هرچه را گفته بود،
پشت سر انداخت و همه را به بهای اندک
فروخت. چون هنگام مرگ رسول خدا فرا رسید، فرمود:« قلم و کاغذی بیاورید تا
اشکال امر را از شما رفع کنم و مستحق خلافت پس از خود را ذکر نمایم.» عمر
گفت: این مرد را رها کنید که هذیان می گوید.
پس تعلق و اتکای شما به نصوص باطل شد ( زیرا دلایل بالا، نصوص شما را باطل
می کند). برگردیم به اجماع( اگر می گویید اجماع دلیل خلافت ابوبکر است، می
گویم): عباس و فرزندانش و علی و همسر و اولادش حاضر به بیعت نشدند( پس نمی
توانید بگویید همه به خلافت او راضی بودند)... با این حساب، دلایل شما مبنی
بر خلافت ابوبکر، باطل است.»
اکنون بعد از ذکر این شواهد و ادله، نوبت به شما خواننده محترم رسیده است
تا در این مورد تصمیم گیری کنید و دیدگاه خود را درباره آنچه تاکنون دانسته
اید یا می دانید، اصلاح کنید. اگر از برادران و خواهران اهل سنت هستید،
خدا را در نظر آورید و به انصاف داوری کنید و حق را پایمال نکنید و از
خداوند بخواهید تا چشم شما را به نور خود روشن سازد، و اگر از برادران و
خواهران شیعه هستید، از اینکه مورد هدایت خداوند واقع شده اید، او را سپاس
بگویید و هیچ گاه نعمت عظیم «ولایت» و « مودت خاندان وحی» را که خداوند به
شما ارزانی داشته، فراموش نکنید. به امید پیروزی حق بر باطل.
نویسنده: یاسر جهانی پور
پی نوشت ها :
1. المستدرک حاکم نیشابوری، ج11، ص 28.
2. همان، ص 36.
3. همان، ص 38.
4. فضائل الصحابه، احمد بن حنبل، ج3، ص 301.
5. الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ابن عبدالبر، ج2، ص 112.
6. لسان المیزان، ابن حجر عسقلانی، ج2، ص 111.
7. تفسیر ابن کثیر، ج5، ص 495.
8. سنن ترمذی، ج12، ص 373.
9. الامامة و السیاسة، ج1، ص 19 و عمر بن خطاب، عبدالرحمن احمد البکری، ص
87.
10. تاریخ یعقوبی، ج1، ص 155.
11. تاریخ طبری، ج2، ص 443.
12. المختصر فی اخبار البشر، ابوالفداء، ج1، ص 107.
13. تاریخ الاسلام، ذهبی، ج1، ص 315.
14. صحیح بخاری، ج5، ص 82.
15. همان، ج4، ص 504.
16. همان، ج9، ص 551.
17. البدایه و النهایه، ابن کثیر، ج6، ص 338.
18. السیرة النبویه، ابن کثیر، ج4، ص 486.
19.سرالعالمین و کشف ما فی الدارین، ابوحامد غزالی، ص 4.
منبع : نشریه فرهنگ کوثر، شماره 77.
سه شنبه 20/1/1392 - 16:28
اهل بیت
قرآن مجید که کلام راستین خداست و در نهایت اتقان و درستی قرار دارد، بی
هیچ شک و شائبه ای بازگوکننده حقایقی است که ذهن بشری از نیل به بسیاری از
آنها، عاجز و ناتوان است. فاطمه زهرا(ع) نیز حقیقتی بی مانند دارد که جز در
سایه سار قرآن و کلام معصومان نمی توان بدان دست یافت. بدین لحاظ، در این
مجال به بررسی برخی از آیات قرآن و بیان پاره ای از این حقایق می پردازیم.
1.خانه فاطمه(ع) جلوه گاه نور هدایت الهی
قرآن کریم، خداوند را نور آسمان ها و زمین می خواند و تصریح می کند که او
هر فردی را که بخواهد، به نور خویش هدایت می کند. در ادامه می فرماید:«[
این نور هدایت] در خانه هایی است که خداوند اذن فرموده است رفعت بیابند؛
خانه هایی که نام خدا در آنها ذکر می شود و مردانی که تجارت و معامله، آنان
را از یاد الهی غافل نمی کند و می ترسند از روزی که در آن، دل ها و چشم ها
زیر و رو می شود، صبح و شام در آنها، تسبیح او می گویند.»(1)
هنگامی که پیامبر خدا (ص)آیات مذکور را تلاوت کرد، یکی از اطرافیان حضرت
پرسید: یا رسول الله! این خانه ها کدام خانه هایند؟ فرمود:«خانه های
انبیا». ابوبکر برخاست و گفت: یا رسول الله! آیا خانه فاطمه و علی از
مصادیق این آیه
است؟ پاسخ شنید:«آری، از برترین مصادیق آن است.»(2)
2. مشکات الهی
قرآن برای تبیین و معرفی نور خداوند، مثالی ذکر می کند:
«مثل نور خداوند، مثل چراغدانی است که درون آن، چراغی گذارده باشند...»(3).
راوی می گوید: از امام (ع)درباره این کلام الهی پرسیدم. فرمود:«آن چراغدان،
فاطمه(ع) است و آن چراغ، امام حسن (ع)و آن زجاجه (فانوس یا حباب شفاف)،
امام حسین (ع)است.»(4) این بیان در حقیقت اشاره به جایگاه والا و متعالی
فاطمه (ع)و فرزندانش در عالم تکوین و هدایت بشر دارد.
3. ستاره فروزان
امام(ع)، ذیل این آیه قرآن که می فرماید:«ستاره ای درخشنده چون
مروارید»(5)، فرمود:«فاطمه ستاره درخشان و فروزانی از میان جمله زنان عالم
است.»(6)
4. انسان بزرگ الهی
امام باقر (ع)درباره آیه «همانا آن از مسائل مهم است(و) هشدار و انذاری است
برای همه انسان ها»(7) فرمود:«یعنی فاطمه»(8). واژه «کُبَر»جمع«کبری» و
تأنیث اکبر است. بنابراین، آیه مذکور چنین معنا می شود:«فاطمه زهرا(ع) یکی
از بزرگان است»(9).
در بیانی کوتاه می توان گفت: این تفسیر، عظمت معنوی آن بانوی بزرگوار اسلام
را بازگو می کند که در اثر آراسته شدن وی به سجایا و کمالات الهی برایش
حاصل گشته است.
5. دریای فضیلت
ذیل این آیه که می فرماید:«(خداوند) دو دریا را در کنار یکدیگر قرار داد؛
در حالی که با هم تماس دارند. در میان آن دو، برزخی است که یکی بر دیگری
غلبه نمی کند.»(10)، از امام صادق(ع) نقل شده است که فرمود:«علی و فاطمه،
آن دو بحر عمیقی اند که هیچ یک را بر دیگری برتری نیست. بین آن دو، واسطه
ای است که همان رسول خداست و محصول این بحر عمیق، لؤلؤ و مرجان است که آن
دو، حسن و حسین هستند.»(11)
ثعلبی در تفسیر خود، از سفیان ثوری نقل می کند:«مرج البحرین یلتقیان» یعنی
فاطمه و علی، و منظور از «یخرج منهما اللؤلؤ و المرجان» حسن و حسین و مراد
از «بینهما برزخ» رسول خداست.»(12)
ابوسعید خدری نیز آیات یاد شده را همین سان تبیین و تفسیر می کند.(13)
6. کوثر رسول الله(ص)
حضرت خدیجه برای پیامبر(ص) فرزند پسری به دنیا آورده بود که عبدالله نام
گرفت، اما پس از مدتی از دنیا رفت. روزی از روزها، یکی از سران مشرکان به
نام عاص بن وائل، پیامبر(ص) را هنگام خروج از مسجدالحرام ملاقات کرد و با
وی به گفتگو پرداخت. گروهی از سران قریش که این گفتگو را دیده بودند، به
محض ورود عاص بن وائل به مسجد از او پرسیدند: با چه کسی گفتگو می کردی؟
گفت: با آن «ابتر»(14)! خداوند در حمایت از پیامبر(ص) خویش، سوره کوثر را
نازل کرد و فرمود:«( ای پیامبر(ص))! ما به تو کوثر( خیر و برکت فراوان) عطا
کردیم. پس برای پروردگارت نماز بخوان و قربانی کن و بدان که دشمن تو قطعاً
بریده نسل و دم بریده خواهد بود.»(15)
مفسران کلام الهی، «کوثر» را خیر و برکت بسیار معنا کرده و گفته اند:«مقصود
از آن، فراوانی نسل و ذریه پیامبر(ص) است و این معنا از طریق فرزندان
فاطمه (ع)محقق شده است؛ به گونه ای که عدد ذریه او از شمارش خارج است و این
روند تا روز قیامت تداوم دارد.»(16).
بسیاری از بزرگان علمای شیعه، وجود مبارک فاطمه زهرا(ع) را روشن ترین مصداق
کوثر قلمداد کرده اند؛ زیرا شأن نزول آیه، بیانگر این است که بت پرستان
مکه، پیامبر(ص) را متهم به مقطوع النسل بودن می کردند و قرآن ضمن نفی گفتار
آنان، به پیامبر(ص) می فرماید:«ما به تو کوثر عطا کردیم.» از این تعبیر
چنین برداشت می شود که این خیر کثیر(کوثر)، همان فاطمه زهرا (ع)است.(17)
7. شاخه ای از شجره الهی
خدای متعال کلمه طیبه را به شجره طیبه ای مانند می کند و می فرماید:«آیا
ندیدی که خداوند چه سان مثل زده؟ کلمه طیبه( سخن و ایمان پاک) همانند درختی
پاک است که ریشه اش ثابت و شاخه اش در آسمان است.»(18)
یکی از یاران امام باقر(ع) نقل می کند: خدمت آن حضرت رسیدم و درباره آیه
یاد شده پرسیدم. حضرت (ع)پاسخ داد:
«آن درخت(شجره طیبه)، محمد مصطفی (ص)است. تنه آن درخت، امیرمؤمنان علی(ع)،
میوه آن، امام حسن و امام حسین(ع)، شاخه اصلی آن فاطمه(ع) است و شاخه های
کوچک آن، ائمه اطهار از فرزندان فاطمه(ع)، و برگ های این درخت، شیعیان و
دوستداران ما اهل بیت اند.»(19)
8. حقیقت شب قدر
امام صادق(ع) درباره آیات نخستین سوره قدر(20) فرمود:«لیله( مقصود حقیقی از
آن شب)، فاطمه است و قدر، خداوند است. بنابراین هرکس فاطمه را آن سان که
حق معرفت اوست، بشناسد، شب قدر را درک کرده است و حقیقت این است که فاطمه
(ع)فاطمه نامیده شد، چون خلایق از شناختش ناتوان گشتند.(21)
9. فاطمه(ع)، صراط مستقیم الهی
حداقل ده مرتبه در نمازهای شبانه روز، از خدای بزرگ می خواهیم که ما را به
«صراط مستقیم» هدایت و راهنمایی کند. پیامبر(ص) عظیم الشأن اسلام در تفسیر
صراط مستقیم می فرماید:«همانا خداوند، علی(ع)، و همسرش و فرزندانش را حجت
خویش بر خلق خود قرار داده است و آنها دروازه های علم در امت من اند. هرکه
به سوی آنان رهنمون شود، به صراط مستقیم هدایت گشته است.»(22)
10. ایمان به فاطمه(ع)، شرط هدایت
امام باقر(ع) در تفسیر آیه 136 و 137 سوره بقره می فرماید:«از آیه «آمنا
بالله و ما انزل الینا»، علی، حسن، حسین و فاطمه اراده گشته و این حکم، بر
امامان پس از ایشان نیز جاری است» و نیز فرمود:«فان آمنوا»یعنی: مردم.
«بمثل ما آمنتم به» یعنی: به علی، فاطمه، حسن، حسین (ع)و ائمه پس از آنان.
«فقد اهتدوا و ان تولوا فانما هم فی شقاق»(23).
11. پذیرش توبه با توسل به فاطمه(ع)
قرآن کریم می فرماید: وقتی حضرت آدم (ع)و همسرش حوا (ع)به رغم نهی الهی، از
میوه درخت ممنوعه تناول کردند، به سبب تخلف از دستور الهی از بهشت اخراج
شدند و به زمین هبوط کردند. «سپس آدم از سوی پروردگارش کلماتی دریافت کرد( و
با آن کلمات توبه کرد) و به درستی که خداوند، توبه پذیر و مهربان
است.»(24)
ابن عباس می گوید: از رسول خدا (ص)درباره کلماتی که حضرت آدم از پروردگار
خویش دریافت کرد و با آن کلمات توبه کرد، پرسیدم. فرمود:
«از خدا خواست که به حق محمد، علی، فاطمه، حسن و حسین(ع) توبه اش را
بپذیرد. خداوند نیز پذیرفت.»(25)
12. صالح درگاه الهی
قرآن کسانی را که فرمان بردار خدا و رسول وی اند، به هم نشینی با آنانی
وعده می دهد که از نعمت های بی پایان و ابدی الهی بهره مندند.(26) انس بن
مالک می گوید: یک روز صبح، پس از آنکه نماز صبح را با پیامبر(ص) به جای
آوردیم، به آن حضرت عرض کردم: یا رسول الله! آیا این سخن خدای را برایمان
تفسیر می کنی که می فرماید:«و کسی که خدا و پیامبر(ص) را اطاعت کند، ( در
روز رستاخیز) هم نشین کسانی خواهد بود که خدا، نعمت خود را بر آنان تمام
کرده، از پیامبران و صدیقان و شهدا و صالحان، و آنها رفیقان خوبی اند.»(27)
فرمود: مقصود از «پیامبران» منم. منظور از «صدیقان» برادرم علی (ع)است.
مقصود از «شهدا» عمویم حمزه است و مقصود از «صالحان» نیز دخترم فاطمه(ع) و
دو فرزندش ( حسن و حسین(ع)) اند.(28)
13. مقرب الهی و ناظر اعمال نیکان
خدای متعال در کتاب آسمانی خویش هنگام خبردادن از مواهب عظیم و نعمت های
روح پرور بهشت برای نیکوکاران می فرماید:«نامه اعمال ابرار و نیکان در
علیین است و تو چه می دانی که علیین چیست؟! نامه ای است رقم خورده و
سرنوشتی است قطعی که مقربان( خاصان و برگزیدگان درگاه الهی) شاهد آن
اند.»(29)
امام باقر(ع) در تفسیر این کلام الهی می فرماید: منظور از آن «مقربان»
پیامبرخدا(ص)، علی، فاطمه، امام حسن و امام حسین(ع) است.(30)
بنابراین فاطمه (ع)یکی از مقربان و خاصان درگاه الهی است و شاهد و ناظر بر
نامه اعمال نیکان در روز رستاخیز خواهد بود.
14. فاطمه(ع)، مبرا از هر ناپاکی
آیه تطهیر در خانه ام سلمه بر پیامبر(ص) فرستاده شد:«خداوند می خواهد که
پلیدی و گناه را از شما اهل بیت دور کند و شما را کاملاً پاک سازد»(31).
علت نزول آن نیز چنین است که پیامبر(ص) خدا امیرمؤمنان علی، فاطمه، امام
حسن و امام حسین (ع)را فراخواند. عبایی را روی آنها کشید و وقتی هر پنج نفر
زیر عبا قرار گرفتند، فرمود:«بار خدایا! اینان اهل بیت من اند. پس آلودگی و
ناپاکی را از ایشان دور ساز و پاک و پاکیزه بگردانشان».(32)
زمخشری می نویسد: رسول خدا(ص) عبای پشمینه سیاه رنگی بر دوش داشت. وقتی
امام حسن(ع) به محضرش شرفیاب شد، پیامبر(ص) وی را به زیر عبای خود
فراخواند. پس از مدتی امام حسین (ع)آمد، او را نیز بدانجا فراخواند. پس از
وی فاطمه(ع) و سپس امیرمؤمنان (ع)آمد و به زیر عبای رسول الله (ص)رفتند. پس
از آن، پیامبر(ص) فرمود:«انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل
البیت...»(33)
ابوسعید خدری تصریح می کند: این آیه در شأن پیامبر(ص) خدا، علی، فاطمه،
امام حسن و امام حسین (ع)نازل شده است.(34) ام سلمه نیز بدین مطلب تصریح
دارد.(35) ابن حجر هیثمی نیز اذعان می کند که اکثر مفسران بر این عقیده اند
که آیه تطهیر در شأن علی، فاطمه و حسن و حسین (ع)نازل شده است.(36)
15. فاطمه(ع)، بهترین الگو
خداوند به پیامبر(ص) خویش می فرماید:«خانواده ات را به نماز فرمان بده و بر
آن پایدار باش.»(37) در این زمینه می نویسند: از زمانی که این آیه نازل
شد، پیامبر(ص) خدا پیوسته، هنگام نماز، بر در خانه علی و فاطمه(ع) حاضر می
شد و می فرمود:«خداوند، شما را رحمت کند؛ هنگام نماز است. به درستی جز این
نیست که خداوند می خواهد پلیدی و ناپاکی را از شما اهل بیت دور
کند.(38)»(39).
پیامبرخدا (ص)با عبارات «خداوند می خواهد پلیدی را از شما اهل بیت دور
کند»، به همگان فهماند که آیه تطهیر، در شأن اهل بیت است و
علت دعوت به نماز، بی تفاوتی علی و فاطمه (ع)به عبادت نیست، بلکه از باب
الگودهی به مسلمانان است و آن دو بزرگوار، مبرا از هر قصور و تقصیری در
اجرای دستورهای الهی اند. برخی از اصحاب در این رابطه نقل می کنند:
پیامبر(ص) نه ماه پی در پی این کار را انجام داد.(40)
16. پاداش بیکران برای فاطمه(ع)
صادق آل محمد(ع) نقل می کند: رسول خدا (ص)وارد خانه فاطمه (ع)شد؛ در حالی
که فاطمه لباس خشنی از پشم شتر بر تن داشت، با یک دست، آسیاب می کرد و با
دست دیگر، کودکش را شیر می داد. با مشاهده این وضعیت، اشک از چشمان
پیامبر(ص) سرازیر شد. فرمود: «دخترم! تلخی دنیا را در برابر شیرینی آخرت
تحمل کن؛ زیرا خداوند این آیه را بر من نازل کرده است: به زودی پروردگارت
آن قدر به تو عطا خواهد کرد که خشنود شوی(41).»(42)
17. سربلند از امتحان الهی
عبدالله بن مسعود در تفسیر این آیه که می فرماید:«امروز آنها را به سبب صبر
و استقامتشان پاداش بخشیدم؛ آنها پیروز و رستگارند»(43)، می گوید: یعنی
امروز به سبب اینکه علی بن ابی طالب، فاطمه، حسن و حسین(ع) بر طاعت،
گرسنگی، فقر، و امتحانات الهی در دنیا صبر پیشه کردند، بهشت را بدانان
پاداش دادم و به درستی که آنها رستگار و سربلند از حساب و کتاب الهی
هستند.(44)
18. اسوه ایثار و اخلاص
امام حسن و امام حسین(ع) در خردسالی بیمار شدند. رسول الله(ع) همراه جمعی
از یاران خویش به عیادت آنها آمدند. سپس به علی(ع) فرمودند: ای اباالحسن!
خوب است برای شفای دو فرزند خویش، نذری کنی. از این رو، علی(ع)، فاطمه(ع) و
فضه خادمه، هر سه نذر کردند که در صورت شفای این دو کودک، سه روز «روزه »
بگیرند...
در پایان داستان ایثار و فداکاری اهل بیت (ع)آمده است که فرشته وحی الهی
نازل شد و فرمود: ای محمد! خداوند با چنین خاندانی به تو تهنیت می گوید.
سپس، سوره «هل اتی» را بر او خواند.(45)
خداوند در این سوره، سه صفت آشکار و برجسته این خانواده را- که فاطمه(ع)
نیز یکی از آنان است- متذکر می شود که عبارت است از :1. وفای به نذر: «به
نذر خود وفا می کنند و از روزی که شر و عذابش گسترده است، بیمناک اند»(46)؛
2. ایثار:«و غذای خود را با اینکه به آن علاقه و نیاز دارند، به مسکین و
یتیم و اسیر می دهند»؛ (47)
3. اخلاص:«ما، شما را فقط به خاطر خدا اطعام می کنیم و هیچ پاداش و سپاسی
از شما نمی خواهیم».(48)
19. برترین زن مسلمان
هنگامی که پیامبر(ص) با مسیحیان نجران درباره مسیحیت و نفی الوهیت حضرت
عیسی(ع) گفتگو می کرد و آنان با وجود استدلال آن حضرت، سخن او را
نپذیرفتند، خداوند به پیامبر(ص) خویش دستور داد با آنها «مباهله » کند. آن
حضرت در حالی که برای مباهله حضور یافت که حسین (ع)را در آغوش داشت و دست
حسن(ع) را گرفته بود و فاطمه (ع)پشت سرش می آمد و علی هم پشت سر فاطمه(ع)
قرار گرفته بود. پیامبر(ص) به اهل بیت خود فرمود:«وقتی دعا کردم، آمین
بگویید».
اما اسقف نجران با دیدن آن چهره های پرجاذبه الهی گفت: اگر آنان از خدا
بخواهند کوه را از جایش برکند، می کند، مباهله نکنید که هلاک می شویم و بر
روی زمین یک نصرانی تا روز قیامت باقی نمی ماند.
بنابراین، آنان مباهله نکردند و خواستند بر دین خود باقی بمانند و در
نهایت، با آن حضرت توافق کردند که جزیه بپردازند.(49)
این واقعه زمانی بود که خداوند فرمود:«هرگاه بعد از علم و دانشی که (
درباره مسیح) به تو رسیده، ( باز هم) کسانی با تو به محاجه و ستیز برخیزند،
به آنها بگو: بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را؛
ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را؛ ما از نفوس خود دعوت
کنیم، شما هم از نفوس خود؛ آن گاه مباهله کنیم و لعنت خدا بر دروغگویان
قرار دهیم.»(50)
ابن عباس در تفسیر این آیه می گوید: منظور پیامبر(ص) از فرزندان ما، حسن و
حسین، مقصود از زنان ما، فاطمه و منظور از نفوس ما، شخص پیامبر(ص) و علی
است.(51)
ابوسعید خدری نیز می گوید: زمانی که این آیه نازل شد، رسول الله، علی و
فاطمه و حسن و حسین (ع)را فراخواند و فرمود:«بارخدایا! اینها اهل من
اند.»(52)
درواقع، تعبیر «ابنائنا» و «نسائنا» و «انفسنا» درباره این چهار معصوم،
بیانگر برتری و فضیلت آنان بر سایرین است؛ زیرا پیامبر(ص) از میان همگان،
فقط آن چهار نفر را برگزید.
20. محبت کوثر، مزد رسالت
خداوند خطاب به پیامبر(ص) خویش می فرماید:«بگو هیچ پاداشی از شما ( بر
رسالتم) درخواست نمی کنم، جز دوست داشتن نزدیکان را»(53). این آیه، مودت و
محبت نسبت به نزدیکان پیامبر(ص) را به عنوان اجر و مزد رسالت پیغمبر(ص)
معرفی می کند و آن را از امت مسلمان می خواهد. ابن عباس روایت می کند: وقتی
این آیه نازل شد، به پیامبر(ص) عرض کردند:«یا رسول الله! آنانی که محبت و
مودت آنها بر ما واجب شده است، چه کسانی اند؟» فرمود:«علی، فاطمه، حسن و
حسین(ع)»(54).
نویسنده:مرتضی حسینی شاه ترابی
پی نوشت ها :
1. «فی بیوت اذن الله أن ترفع و یذکر فیها اسمه یسبح له فیها بالغدو و
الاصال...»نور/36 و 37.
2. الکشف و البیان(تفسیر ثعلبی)، تحقیق: ابومحمد ابن عاشور، بیروت، دار
احیاء التراث العربی، چ1، 1422ق، ج7، ص 107.
3. «مثل نوره کمشکاة فیها مصباحٌ...»نور/35.
4. مناقب الامام علی بن ابی طالب، ابن مغازلی، بیروت، دارالاضواء، چ3،
1424ق، ص 263، ح361.
5. «کانها کوکبٌ درّی».نور/35.
6. مناقب الامام علی بن ابی طالب، ص 263، ح 361.
7. «إنها لاحدی الکبر نذیراً للبشر».مدثر/ 35 و 36.
8. تفسیر نورالثقلین، عبدعلی بن جمعه عروسی حویزی، تحقیق: سید هاشم رسولی
محلاتی، قم، مؤسسه اسماعیلیان، چ4، 1412ق، ص 458، ح22.
9. همان.
10. «مرج البحرین یلتقیان بینهما برزخ لا یبغیان». الرحمن/ 19 و 20.
11. ینابیع الموده، سلیمان قندوزی، تحقیق: علاء الدین اعلمی، بیروت، مؤسسه
الاعلمی للمطبوعات، چ1، 1418ق، ج1، ص 139.
12. الکشف و البیان، ج9، ص 182.
13. مناقب الامام علی بن ابی طالب، ص 277، ح390.
14. «مشرکان مکه، پیامبر(ص) را پس از وفات پسرانش از روی طعنه «ابتر» صدا
می زدند؛ چون فرزند پسری نداشت.»
15. «انا اعطیناک الکوثر فصل لربک وانحر ان شانئک هو الابتر».کوثر/1-3.
16. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، فضل بن حسن طبرسی، بیروت، مؤسسه الاعلمی
للمطبوعات، 1415ق، ج10، ص 458-460.
17. برگزیده تفسیر نمونه، احمد علی بابایی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چ6،
1379ش، ج5، ص 599-560.
18. «الم تر کیف ضرب الله مثلاً کلمة طیبه کشجرة طیبة اصلها ثابت و فرعها
فی السماء». ابراهیم/ 24.
19. شواهد التنزیل، حاکم حسکانی، تحقیق: محمد باقر محمودی، بیروت، مؤسسه
الاعلمی للمطبوعات، چ1، 1393ق، ج1، ص 311.
20. «انا انزلناه فی لیله القدر».قدر/1.
21. تفسیر فرات کوفی، تحقیق: محمد الکاظم، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد
اسلامی، 1416ق، ص 581 و 582، رقم 747؛ بحارالانوار، تحقیق: محمود دریاب،
بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، چ1، 1421ق، ج18، ص 52.
22. شواهد التنزیل، ج1، ص 58، ح 89.
23. التفسیر للعیاشی، تحقیق: قسم الدراسات الاسلامیه مؤسسه البعثه؛ قم،
بنیاد بعثت، چ1، 1421ق، ج1، ص 159، رقم 212/ 111.
24. «فتلقی ادم من ربه کلمات فتاب علیه انه هو التواب الرحیم»بقره/37.
25. ینابیع الموده، ج1، ص 112؛ الطرائف، سید بن طاووس، قم، نشر خیام، چ
1371ق، ص 112، ح 166؛ الدرالمنثور، جلال الدین سیوطی، بیروت، دارالفکر،
1414ق، ج1، ص 19.
26. «و من یطع الله و الرسول فاولئک مع الذین انعم الله علیهم من النبیین و
الصدیقین و الشهداء و الصالحین و حسن اولئک رفیقا». نساء/69.
27. همان.
28. بحارالانوار، ج10، ص 361.
29. «ان کتاب الابرار لفی علییین و ما ادریک ما علییون کتاب مرقوم یشهده
المقربون». مطففین/18-21.
30. بحارالانوار، ج10، ص 361.
31.احزاب/ 33.
32. ینابیع الموده، ج1، ص 125.
33. الکشاف، تحقیق: عبدالرزاق المهدی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، چ2،
1421ق، ج1، ص 396.
34. الکشف و البیان، ج8، ص 42؛ ینابیع الموده، ج1، ص 127؛ شواهد التنزیل،
ج1، ص 25، ح 661؛ ذخائر العقبی، مکتبه القدسی، 1356ق، ص 24؛ فرائد السمطین،
ابراهیم بن محمد جوینی، تحقیق: محمدباقر محمودی، بیروت، مؤسسه المحمودی
للطباعه و النشر، چ1، 1400ق، ج2، ص 10، ح356؛ جامع البیان عن تأویل آیات
القرآن، محمد بن جریر طبری، تحقیق: صدقی جمیل العطار، بیروت، دارالفکر،
1415ق، ج22، ص 9، ح 21727.
35. مناقب الامام علی بن ابی طالب، ص 254، حدیث 345؛ الاصابه فی تمییز
الصحابه، ابن حجر عسقلانی، تحقیق: عادل احمد عبدالموجود، بیروت، دارالکتب
العلمیه، چ1، 1415ق، ج8، ص 265؛ اسد الغابه، بیروت، دارالفکر، چ1، 1419ق،
ج6، ص 225.
36. الصواعق المحرقه، تحقیق، عبدالوهاب عبداللطیف، مکتبة القاهره، چ2،
1385ق، ص 143.
37. «وامر اهلک بالصلاة و اصطبر علیها». طه/132.
38. «الصلاة رحمکم الله «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت».
39. شواهد التنزیل، ج1، ص 381، ح 526.
40. الکشف و البیان، ج8، ص 42.
41. «و لسوف یعطیک ربک فترضی». ضحی/5.
42. مجمع البیان، ج10، ص 382؛ الکشف و البیان، ج10، ص 225؛ موفق؛ مقتل
الحسین خوارزمی، ابن احمد مکی، تحقیق: محمد سماوی، قم، انوارالهدی، چ1،
1418ق، ج1، ص 105، ح34.
43. «انی جزیتهم الیوم بما صبروا انهم هم الفائزون».مؤمنون/ 111.
44. شواهد التنزیل، ج1، ص 408، ح 665.
45. الکشاف، ج4، ص 670 و 671؛ التفسیر للعیاشی، ج3، ص 163-165؛ الکشف و
البیان، ج10، ص 99-101؛ مجمع البیان، ج10، ص 209 و 210؛ شواهد التنزیل، ج2،
ص 300-302، ح 1042؛ تذکرة الخواص، ابن جوزی، بیروت، مؤسسه اهل البیت،
1401ق، ص 281-283؛ ینابیع الموده، ج1، ص 108 و 109.
46. «یوفون بالنذر و یخافون یوماً کان شره مستطیراً».انسان/ 7.
47. «و یطعمون الطعام علی حبه مسکینا و یتیما و اسیرا». انسان/ 8.
48. «انما نطعمکم لوجه الله لا نرید منکم جزاءً و لا شکورا». انسان/ 9.
49. ر.ک: الکشاف، ج1، ص 396 و 397؛ الکشف و البیان، ج3، ص 85 و 86.
50. «فمن حاجک فیه من بعد ما جاءک من العلم فقل تعالوا ندع ابنائنا و
ابنائکم و نسائنا و نسائکم و انفسنا و انفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنت الله علی
الکاذبین». آل عمران/61.
51. مناقب الامام علی بن ابی طالب، ص 264، ح 362؛ شواهد التنزیل، ج1، ص
142، ح 194.
52. «اللهم هؤلاء اهلی»، ذخائر العقبی، احمد بن عبدالله طبری، ص 25.
53. «قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی». شوری/ 23.
54. ینابیع المودة، ج1، ص 124؛ الطرائف، ص 112، ح 167؛ الکشف و البیان، ج8،
ص 310؛ مجمع البیان، ج9، ص 48؛ مناقب الامام علی بن ابی طالب، ص 258، ح
352؛ فرائد السمطین، ج2، ص 13، ح 359؛ بحارالانوار، ج10، ص 196.
منبع : نشریه فرهنگ کوثر، شماره 77.
سه شنبه 20/1/1392 - 16:23
اهل بیت
درآمد سخن
سرگذشت ملّتها و اقوام گوناگون که در چهره «تمدّن» آن مرز و بوم نمایان
میشود، بیانگر حقیقتی تلخ در باره وضعیّت زندگی زنان، حقوق، اختیارات و
قوانین حاکم بر آنان است. که در این میان میتوان به ظلم و ذلّت و تحقیر
آنان در سالیان بسیار اشاره کرد؛ دورانی که نگاه نادرست سران حکومت و
قبایل، زنان را از کمترین حقوق انسانی محروم میساخت و فرصت ظهور و بروز
استعدادها و خلاقیتها را از آنان میگرفت.
دوران جاهلیتِ پیش از اسلام، داستان غمانگیزی است که پایان آن، آغاز غم و
اندوهی سنگین بر وجود انسانهای آزاده و روشناندیش خواهد بود؛ ایّامی که
زنان، کوچکترین احترام و ارزشی نداشتند و زنده به گور کردن دختران، نشان
رشد و بالندگی برای زدودن لکه ننگ از دامن خانواده و قبیله محسوب میشد!
پروردگار حکیم و مهربان با ظهور دین اسلام والاترین هدیه را به این قشر
ستمدیده عطا کرد؛ زنان را چون مردان دارای شأن و مقام و منزلت ارجمندی
دانست که در اصل خلقت و ارزشهای انسانی هیچ تفاوتی با یکدیگر ندارند و از
آن سو، دارای حقوقی همسان در اجتماع خواهند بود، راه رشد و تکامل را برای
هر دو باز و روشن دانسته تا فرصت دستیابی به قلّه قداست و جاودانگی مهیّا
گشته، هر کس دستاورد تلاشهای خود را نصیب خویش سازد با این تفاوت که «زنان
طرائف حکمت را در ظرایف هنر ارائه میدهند» و «مردان ظرایف هنر را در طرائف
حکمت تجلّی میبخشند».(۱) زیرا جلال زن در جمال او نهفته است و جمال مرد
در جلال او پدیدار میشود تا اندیشههای درست ظهور یابد و ستایشها و
نکوهشها در گرو آرمانها و ارادهها شکل گیرد. این نگرش موجب گردید که آیات
چندی در قرآن کریم در شأن و عظمت آنان بیان شود.(۲) برتر از آن سورهای به
نام زنان (نساء) تخصیص داده شود تا در فضای تاریک جاهلیت، روشنی چشمگیری
دلها و دیدهها را پرنور سازد و حتّی دختری از همان محیط، نام «کوثر» یابد و
سرچشمه برکات و حسنات بیشماری شود تا در پرتو ریزش رحمت پیدا و ناپیدای
خداوندی، بانوانی ارجمند، شایسته و خداجو به مقامی بس تابناک دست یابند،
تمامی نگاههای مشتاق را به سوی خود خوانده، الگویی کمنظیر برای هر روز
زندگی شیفتگان دانش و بینش و پویایی شوند و بیانگر حقیقتی شیرین و دلربا
شوند که گرچه معصوم نبودهاند اما همراه و همدل معصوم به بلندای بزرگی و
برتری رسیدهاند.
... «امّ اَیْمَن»، مَحْرَم کوثر و برکهای از چشمه فضایل آن پاکبانواست
که در این بخش از سیره و سخن فاطمه زهرا(س) در باره او آگاهیهای گرانسنگی
مییابیم.
۱۰. اُمّ اَیْمَن
بَرَکَه دختر ثعلبه بنعمرو، معروف به امّ اَیْمَن، شخصیتی سرشار از عظمت و
عزّت است که در بین بانوان صدر اسلام از موقعیتی بس ممتاز و برجسته
برخوردار بوده است.(۳) جلوههای جاودان زندگانی او لبریز از صحیفههای
درسآموز برای امروز و هر روز زنان است؛ ایمان پر گستره، روشنای بصیرت و
بیداری، عرصههای جهاد و جانبازی، هنگامههای هجرت و خداخواهی و طلایهداری
در جبهه پیکار با دشمنان نبوت و ولایت، پرتوی از صفات پر عظمت این بانو
است.
زندگانی چنین انسانی، سراسر از ستایش نسبت به گذشته و حال و آینده بوده که
در گفتار تابناکِ اسوههایی چون رسول خدا(ص)، امیر مؤمنان و فاطمه زهرا ـ
علیهماالسلام ـ دیده میشود، به گونهای که پیامبر اسلام(ص) او را «بانوی
بهشتی»(۴) نامید!
افتخار بزرگ امایمن حضانت و نگهداری حضرت محّمد(ص) از هفت سالگی(۵) است؛
زمانی که آغوش پر مهر مادر از یتیم عبداللّه گرفته شد و تنها خدمات
دلسوزانه این زن نمونه، گرمی و صفای آن را جبران مینمود، به گونهای که آن
حضرت هیچ گاه زحمات خالصانه امایمن را فراموش نکرد و گاه میفرمود:
«امایمن امّی بعد امّی»؛(۶) امایمن مادری بعد از مادر برای من بود!
او اهل حبشه بود(۷) و شیفته زلال معارف الهی و کمالات قدسی؛ با شناخت و
معرفت والای خود از فرزند عبدالمطلب مواظبت مینمود و رهنمودهای او را در
سخنان آگاهانه و اندیشمندانه وی به جان میخرید.
از آنجا که اهل کتاب با استفاده از کتب آسمانی پیش از اسلام، «محمّد» را به
عنوان آخرین رسول آسمانی دانسته و به مردم بشارت او را میدادند و در
صحنههای مختلف گاه از آینده چنین طفلی سخنان تعجبآمیزی بیان میکردند،
عبدالمطلب احساس نگرانی کرده، به امایمن میفرمود:
«بارکَه لا تَغْفُلی عن ابنی فانَّ اهلَ الکتاب یزعنونَ اِنَّ اِبْنی نبیُّ
هذه الامّه»؛(۸)
ای امایمن! مبادا از فرزندم غفلت کنی، چرا که اهل کتاب معتقدند که این
فرزند همان پیامبر این امتّ است.»
سرپرستی امایمن هجده سال به طول انجامید و در این ایّام و پس از آن رسول
اکرم(ص) او را «مادر» خطاب میکرد.(۹) پس از رسالت، گاه که به امایمن
مینگریست، میفرمود:
«هذه بقیّهُ اهل بیتی»؛(۱۰)
این [بانو]، بازمانده خاندان من است.
پیامبر(ص) پس از ازدواج با خدیجه امایمن را آزاد کرد، زیرا او کنیزی بود
که از آنِ عبداللّه بنعبدالمطلب و به قولی کنیز آمنه مادر رسول خدا(ص)
بوده و پس از مرگ مادر از دارایی حضرت محسوب میگشته است.(۱۱)
در همان ایّام «عبید خزرجی» با برکه ازدواج کرد و حاصل وصلت آن دو، فرزند
پسری به نام «اَیْمَن» بود.(۱۲) با تولد این فرزند، کنیه امایمن برای برکه
شهرت یافت. گویی دست تقدیر در آینه عظمت امایمن، جملهای نانوشته میدید و
با میلاد أیْمن زمینه زیباتر شدن افتخارات را فراهم میساخت. زیرا
پرورشهای روشنیبخش و آموزشهای هدایتآفرین امایمن فرزندی ساخت که رواق
وجود او از نور نبّوت و ولایت موج میزد به گونهای که در جنگ حنین افتخار
همراهی و نبرد در رکاب رسول خدا را یافت و از ده نفری بود که لحظهای آن
حضرت را تنها نگذاشت و پس از رشادت و شهامت مردانه و دلیرانه، فیض شهادت
نصیب او گردید.(۱۳) از آن روز «مادر شهید» زرّین و نشان روشنگری در بین
افتخارات امایمن به حساب میآمد.
پس از آنکه همسر امایمن در جنگ خیبر به شهادت رسید، رسول خدا(ص) ضمن
«بانوی بهشتی»(۱۴) خواندن او، این جمله را خطاب به اصحاب باوفای خود فرمود:
«مَنْ سرّه ان یتزوّج امرأهً من اهل الجنّه فلیتزوّج امّایمن؛(۱۵)
هر کس میخواهد با ازدواج با زنی از اهل بهشت خوشحال شود، امایمن را تزویج
کند.»
زید بنحارثه با امایمن ازدواج کرد و «اُسامه» از او متولد شد. اسامه
بنزید همان جوان لایق و مورد اعتمادی است که پیامبر در واپسین روزهای عمر
خویش او را به فرماندهی سپاه اسلام منصوب کرد!(۱۶)
نگاهی دوباره به زندگانی درسآموز امایمن، گویای این حقیقت است که این
بانوی بزرگ و بزرگوار، افتخار خدمتگزاری پنج معصوم(ع) را یافته و توفیق
بینظیری در حضور عاشقانه و خالصانه در کنار رسول اکرم(ص) را نصیب خود
ساخته است به گونهای که گاه رسول خدا(ص) به او سر زده،(۱۷) زمانی از علت
شادی یا غصههای او سؤال کرده،(۱۸) موقعی امایمن چونان مَحْرمی قابل قبول
در عرصههای مختلف حیات آن حضرت حضور داشته و به راحتی در خانه و اتاق
پیامبر رفت و آمد داشته است.(۱۹)
افزون بر چنین زحمات دلسوزانه، فعالیتهای ارزشمند آن بانو در عرصههای
دیگری چونان آبرسانی به مجاهدان و مداوای مجروحان در جنگهای احد، حنین و
خیبر(۲۰) و تلاشهای علمی فرهنگی وی در نقل روایات رسول خدا(ص) و حضور
آگاهانه و هوشمندانه در جبهه مخالفت با غاصبان خلافت و فدک، جلوههای دیگری
از شخصیت امایمن را بازگو میکند؛(۲۱) پایمردی و استقامت او بدان حد بود
که وقتی در جنگ احد عدهای از مسلمانان سستایمان فرار کردند، امایمن با
ناراحتی بسیار، مشتی خاک از زمین برداشت و با فریادی رعدآسا به صورت آنان
پاشید و گفت:
«وای بر شما! چرا فرار میکنید؟! شما زن هستید، بروید پشت چرخ نخریسی که
مخصوص زنان است بنشینید!»(۲۲)
و خود از میدان مبارزه لحظهای جدا نشد.در حساسترین و سرنوشتسازترین زمان
ـ یعنی پس از رحلت رسول خدا(ص) که زر و زور و تزویر دهان بسیاری را بسته
بود و آنان را وادار به انکار حقایق مینمود ـ
امّایمن جهاد فکری فرهنگی خود را با بیان احادیث رسولاللّه(ص) در «غدیر
خم»(۲۳) ـ برای دفاع از مولای متقیان علی علیهالسلام ـ و در باره
«فدک»(۲۴) ـ برای بازستانی حق از دسترفته فاطمه(ع) ـ آغاز کرد و در این
عرصه پر خطر، گرچه مورد توهین از سوی برخی سران قدرت قرار میگرفت(۲۵) اما
چونان فرماندهی مهیّا و شیردل، اندکی در راه روشن خویش درنگ نکرد و خود را
از مبارزه دور نساخت.
فاطمه زهراء، امّایمن؛ روزها و رازهای بسیار
امّایمن برای زهرای عزیز چونان بانویی خدایی و مادری پرمهر بود که سالیان
بسیار پیش از میلاد او در خدمت پدر و خانواده رسول خدا(ص) افتخار خدمتگزاری
داشته و جلوههای صفا و صمیمیت و صداقت خود را بر همگان آشکار ساخته بود.
از اینرو بین او و فاطمه علاقهای برتر از دو مسلمان دیده میشد و در
هنگامههای گوناگون نوعی عشق و ارادت چشمگیری وجود داشت که از سوی هر یک به
دیگری اظهار میشد.(۲۶)
هنگام هجرت مسلمانان از مکه به مدینه بانویی که جدا از بقیه مسلمانان،
همراه فاطمه زهرا(ع) راهی مدینه گردید، امایمن بود(۲۷) و پس از مراسم
خواستگاری امام علی علیهالسلام از دخت رسول خدا(ص)، نخستین پولی که
پیامبر(ص) برای خرید جهیزیه به اصحاب شایسته و مورد اطمینان خود پرداخت
کرد، به آن زن والاگوهر بود تا لوازم خانه زندگی زهرا(س) را خریداری
کند.(۲۸)
اندیشههای خیرخواهانه این بانو از دیرباز در شیوه زندگی او وجود داشته، به
گونهای که گاه به دنبال کارهای شایسته و خداپسندانه روانه میشد تا آنچه
در توان دارد به کار گیرد و دلهای اطرافیان را شاد و خرسند سازد:
امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: یک ماه پس از خرید اثاثیه منزل و جهیزیه عروس با
اینکه با رسول خدا(ص) نماز میخواندم و به منزل برمیگشتم، از امر ازدواج
صحبتی به میان نمیآوردم. همسران رسول خدا(ص) به من گفتند: آیا میل داری در
مورد ورود فاطمه به خانهات با حضرت صحبتی بکنیم؟ گفتم انجام دهید!
آنان نزد رسول خدا رفته [ولی در بین زنان حاضر] امایمن رو به حضرت کرده
گفت:
ای رسول خدا! اگر خدیجه(ع) زنده بود با عروسی فاطمه دیدگانش روشن میشد.
علی دوست دارد که همسرش به خانهاش برود. دیدگان فاطمه را به شوهر او روشن
بفرمایید و به زندگی او سر و سامانی دهید و چشم ما را نیز روشن کنید.
پیامبر(ص) فرمود: چرا علی خود نمیآید و همسرش را از من نمیخواهد. ما
انتظار داریم خود او بیاید و از ما درخواست کند.
علی(ع) فرمود عرض کردم: ای رسول خدا(ص) حیا مانع من میشد.(۲۹)
و بدین سان با پیشقدمی امّایمن قرار عروسی گذارده شد و دلهای تمامی
شیفتگان با شادی این مراسم روشنی بیشری یافت. پیشتر اشارهای به سلسله
افتخارات و توفیقات کمنظیر آن انسان صالح و پرهیزگار داشتیم و خدمتگزاری
پنج
معصوم(ع) را از جلوههای تابناک زندگانی او برشمردیم، اینک به رؤیای راستین
و صادقه او اشارهای میکنیم:
روزی همسایگان امایمن خدمت رسول اکرم(ص) رفته، از شب گذشته وی خبر دادند
که تا صبح گریه میکرده است. پیامبر او را خواست و فرمود:
امایمن! خداوند چشمانت را نگریاند، دیشب برای چه گریه میکردی؟!
این بانوی بهشتی عرض کرد: یا رسول اللّه! خواب عجیبی دیدم که آسایش را از
من گرفت. دلم راضی نیست بر زبان بیاورم. پیامبر(ص) فرمود: بگو تا برایت
تعبیر کنم. امایمن گفت: در خواب دیدم برخی از اعضای پیکر شما به خانه من
افتاد.
رسول اکرم(ص) فرمود: خوابت گوارا باد. فاطمه فرزندی میآورد که تو او را در
دامن خود پرورش میدهی. پس از مدتی حسین(ع) متولد شد. روز هفتم امّایمن
او را در بغل گرفت و خدمت پیامبر آورد. آن حضرت رو به وی کرد و فرمود: «این
است تعبیر خوابی که دیدهای!»(۳۰)
احترام و ارادت فاطمه(ع) نسبت به امّایمن چشمگیر بود، به گونهای که گاه
آن حضرت از غذای مخصوص خود و خانواده به امّایمن تقدیم میکرد، مبادا
احساس بیگانگی با خود و فرزندان و شوهر خویش پیدا کند.(۳۱)
شناخت بسیار و اطمینان فراوان زهرای مرضیه نسبت به امّایمن چنان بود که آن
حضرت(ع) وی را به عنوان شاهدی راستگو، دلیر و شجاع در برابر غاصبان فدک
حاضر ساخت(۳۲) تا همراه با امام علی(ع) شهادت دهد. ماجرای آن روز را از
امام صادق(ع) میشنویم:
پس از رحلت رسول خدا(ص)، ابوبکر بر جای آن حضرت نشست و دستور داد نماینده و
وکیل فاطمه(ع) را از فدک اخراج کنند. آن حضرت نزد او رفته فرمود:
ای ابوبکر! تو ادعا میکنی جانشین پدرم میباشی و بر جای او نشستهای با
اینکه دستور دادهای کارگزار مرا از فدک خارج کنند و میدانی که رسول
خدا(ص) آن را به من بخشیده و مرا نسبت به این مطلب شهود و گواهانی است ...
ابابکر در پاسخ گفت: شاهدت را بیاور! حضرت، امایمن و علی(ع) را به عنوان
شاهد معرفی کرد. ابوبکر از امّایمن پرسید: آیا تو از رسول خدا چنین مطلبی
را در باره فاطمه شنیدهای؟
او گفت: آری من خود از آن حضرت شنیدم که ... آیا میشود کسی که بانوی زنان
جهان است چیزی را که از او نیست ادعا کند؟! و من نیز که از زنان اهل بهشتم،
هیچ گاه جز آنچه از رسول خدا(ص) شنیده باشم گواهی نخواهم داد. عمر گفت: ای
امّایمن دست از سر ما بردار و این داستانها را کنار بگذار! شما به چه
چیزی گواهی میدهید؟ پاسخ داد: روزی در خانه فاطمه در حضور رسول خدا ـ صلی
اللّه علیه و آله و سلم ـ نشسته بودم. در این هنگام جبرئیل نازل شده گفت:
خداوند دستور داده با دو بالم حدود فدک را برایت مشخص سازم ... رسول خدا(ص)
پس ازآن فدک را به فاطمه بخشید و رو به من کرده فرمود: ای امّایمن! بر
این مطلب گواه باش و تو با علی نیز شاهد این موضوع باشید!
عمر پس از شنیدن سخنان آن بانوی راستگو، گفت:
«ای امایمن، تو یک زن میباشی و شهادت یک زن ارزشی ندارد اما علی نیز به
نفع خود شهادت میدهد و چون در این گواهی دارای نفع است، شهادتش قبول
نمیشود.»
در این هنگام امایمن با حالت خشم و غضب از جای برخاسته گفت:
«خدایا! این دو نفر به حق دختر محمد، پیامبرت ستم کردند. تو آنان را به شدت
پایمال و نابودشان کن!» سپس از مجلس خارج شد.(۳۳)
در صحنهای دیگر زهرای مرضیه با استناد به سخن پدر عزیز خود رو به آن دو
کرد و فرمود:
آیا از پدرم رسول اللّه نشنیدید که فرمود امایمن اهل بهشت است؟
و آن دو در پاسخ گفتند: آری شنیدیم.
سپس حضرت فرمود: پس چرا با شهادت او و اسماء ـ که او نیز بهشتی است ـ فدک
را تحویل من نمیدهید؟ آیا دو زن بهشتی به باطل شهادت دادهاند؟(۳۴)
دلدادگی و همراهی این بانوی وفادار با دخت رسول خدا(ص) هیچ گاه کاستی نیافت
و در تمامی عرصههای مختلف، حضوری تأثیرگذار و بیدارگر برای غافلان و
خوابآلودگان داشت، گرچه در این مسیر پرفراز و نشیب گاه مورد توهین یا
استهزای سران ستم قرار میگرفت.(۳۵)
در واپسین روزهای زندگانی فاطمه(ع)، امایمن از جمله بانوان همراه و مونس
آن حضرت بود. هنگامی که اندوه رحلت پدر، غم محرومیت امام(ع) از خلافت و
فشار روحی غصب فدک توان از زهرا(ع) ربود و او را غمگین، افسرده، محزون،
پژمرده و گریان ساخت، آن حضرت امایمن و اسماء بنتعمیس را طلبید تا با
آنان سخن گوید و پس از آن شوهر خود علی(ع) را خبر کنند.(۳۶) هنگامی که
امام(ع) بر بالین همسر مظلوم خود حاضر شد و آن پاکبانو وصایای خود را بیان
میکرد، رو به شوهر خویش کرده فرمود:
«اذا توفیتُ لا تعلم احدا الاّ امسلمه و امایمن و فضه و من الرّجال
...(۳۷)؛
آن هنگام که از دنیا رفتم، هیچ کس را آگاه مکن مگر امسلمه و امایمن و فضه
را [از زنان] و از مردان ...»
اشتیاق و دلدادگی محبت و ولایت فاطمه زهرا(ع)، چنان تأثیری در وجود امایمن
گذارده بود که پس از شهادت آن بانو، توان اقامت در مدینه و دیدن جای خالی
محبوبه آسمانی خویش را در خود نمیدید، از اینرو به سوی مکه حرکت کرد و
گفت:
«پس از زهرای عزیز، نمیخواهم دیگر روی مدینه را ببینم.»
در مسیر خود چون به جحفه رسید دچار تشنگی شدیدی شد که بیم هلاکت او وجود
داشت. در آن حال رو به آسمان کرد و گفت:
«پروردگارا! آیا مرا که خدمتگزار دختر پیامبرت بودم، در حال عطش و تشنگی
میگذاری؟!» ناگاه ظرف آبی از بهشت نزد او آمد و امایمن از آن تحفه گوارای
بهشتی نوشید.(۳۸)
... سرانجام در اوایل خلافت عثمان، سال ۲۴ هجری و در حالی که آن بانوی قدسی
۸۵ سال داشت، تن خاکی را رها کرد و روح افلاکی او به سوی بهشت موعود رسول
خدا(ص) پر کشید(۳۹) تا برای همیشه در کنار خوبان خدایی و معصومان و پاکان
آرام یابد و پاداش سرشار و جاودان خود را مشاهده نماید.(۴۰)
طلوع طلایی آفتاب معارف، آسمان دلهای پاک و تابناک بیشماری از انسانهای
صدر اسلام را از غبار تیرگیهای ظلم و ضلالت زدود و زمینه رشد و رویش
استعدادهای افراد را فراهم ساخت. مسیر ناهموار و سنگلاخ کمال و تکامل به
راهی پر امید و پرنوید انجامید و دلها و دیدههای انبوه مشتاقان روشنای
عرشی یافت. در این میان «بانوان بزرگ» و «زنان نامآوری»
چون خورشید و ماه، تمامی سیاهیهای ستم را کنار زده، جغرافیای قلبها و
قرنهای بسیاری را پرنور ساختند و برای همیشه ایّام فرهنگ و تمدّن
مدینهالنّبی(ص) را زنده و پویا جلوهگر ساختند، تا در امروز و هر روز هستی
اسوههایی آسمانی و الگوهایی ماندگار برابر دیدگان پاکان و مشتاقان حضوری
معرفتآفرین داشته، پاسخی برای «چگونه زیستن» باشند.
«امایمن» پاکبانوی بهشتی بود که با گذری بر زندگانی او و آگاهی از دیدگاه
دخت آفتاب فاطمه زهرا(س) نسبت به وی، بخش قبلی این نوشتار را زینت بخشیدیم
و در این فراز نمونهای ناب از زنان شایسته ـ از نگاه اهل بیت رسول خدا(ص)
و فاطمه زهرا(س) ـ معرفی میشود تا مشعلی شعلهور در رواق وجود تمامی
شیفتگان، روشنای امید و ایمان و اطمینان در رسیدن به مرز عصمت بیافریند تا
توان رویارویی با جاهلیت مدرنِ امروز چونان مجاهده با جاهلیت بدوی دیروز،
عملی ممکن نمایان شود و دختران و بانوان والاگوهرِ ما، حرکت و هدایت در
مسیر انسانساز اسلام را در پرتو آموزههای زندگانی زهرای مرضیه(س) نصیب
خود سازند. ان شاءاللّه.
۱۱. اُمّسَلَمه
«هند» دختر ابیامیه و عاتکه معروف به امّسلمه، همسر والای رسول خدا(ص) پس
از خدیجه کبرا و صاحب صفات برجسته و شایستهای بوده است. خاندان او در بین
مردم آن زمان دارای شرافت و عظمت ویژهای بودند، به گونهای که پدر وی
ابوامیّه به «زادالرّاکب» یعنی صاحب عطا و بخشش به همراهان و همسفران شهرت
داشته است.
امسلمه از نخستین گروندگان به اسلام بوده که در راه حفظ آرمانهای الهی
خویش دو هجرت به حبشه و یک هجرت به مدینه داشت. آیه تطهیر در خانه او بر
رسول خدا(ص) نازل شد و نسبت به محبت، وفا و مهربانی در باره همسر خویش و
اطرافیان زبانزد همگان بود. صاحبنظران وی را بانویی بزرگ، صاحب رأی و اهل
نظر دانسته که در صحنههای مختلف، کارگشای مشکلات پدید آمده بوده است.
همسر نخست امّسلمه، پسرخاله او ابوسلمه بنعبدالاسد بوده که پس از تشرف به
اسلام، به خاطر ستمِ بسیار مشرکان، مجبور به هجرت به حبشه گردید و در آن
دیار فرزند آن دو، سلمه به دنیا آمد و در پی او فرزند دیگری به نام عمر
نصیب آنان شد؛ پسری بافراست و اندیشمند که پرورش پر نور در دامان مادر، وی
را چنان کرده بود که در دوران جوانی همراه امیر مؤمنان(ع) در تمامی غزوات
شرکت میکرد و پیش از آن مدتی والی بحرین شده بود.
ابوسلمه در جنگ احد شرکت کرد و در اثر پیکار با مشرکان پیکر او زخمی گردید و
چندی بعد به خاطر آن به دیار ابدی سفر کرد. روشناندیشی و پویایی فکر این
مسلمان فرزانه، زمینهساز سنّتشکنیهای نادرست قبیلهها و خانوادههای آن
زمان گردید، از اینرو چون امّسلمه روزی به او میگوید بیا تا با هم عهدی
کنیم که بعد از مرگ هر یک، دیگری ازدواج نکند، وی پاسخ میدهد: مبادا چنین
عهدی نمایی! و پس از من خود را به زحمت اندازی.
سپس دستان خود را به آسمان دراز کرده، میگوید:
پروردگارا! امّسلمه را بعد از من مردی بهتر از من روی بفرما!
پس از وفات ابوسلمه، رسول خدا(ص) برای تسلیت به خانه آنان رفت و در دعای
خیر خود برای آرامش مصیبت امّسلمه فرمود: «خدایا! اندوه او را تسکین ده،
مصیبت وی را جبران کن و عوضی بهتر ـ از شوهر مرحومش ـ به او عطا
کن».برجستگی صفات امّسلمه و جمال و کمال صورت و سیرت او موجب گردید که
خواستگارانی چشمگیر با شهرت اجتماعی و توانایی مالی بسیاری زبان به
خواستگاری امّسلمه بگشایند ـ که از آن میان ابوبکر و عمر را میتوان نام
برد اما بینش روشن و دانش روشنگر آن بانوی نیکاندیش موجب گردید که با
مهریهای اندک، همسری رسول خدا(ص) را بپذیرد و والاترین مقام را نزد آن
حضرت، پس از خدیجه کبرا پیدا کند.
امّسلمه زنی دانشمند، پرهیزکار، دارای فصاحت و بلاغت و صاحب کیمیای ولایت و
محبت اهل بیت ـ علیهمالسلام ـ بود، به گونهای که برای به دست آوردن
رضایت قلبی رسول اکرم(ص) و دور ساختن اندوه و ناراحتیهای آن حضرت از هیچ
کوششی کوتاهی نمیکرد و همواره خود را همراه آن عزیز قرار میداد. از
اینرو در غزوه خیبر، فتح مکه، محاصره طائف، جنگ هوازن، ثقیف و سپس
حجهالوداع همراه رسول خدا(ص) بود و در جاهلیت جزیرهالعرب ـ که زنان را با
نگاهی واژگون مینگریستند ـ به خوبی خواندن را میدانست!
ژرفاندیشی و تدبیر او چنان بود که چون در صلح حدیبیه، پیامبر اسلام(ص) بنا
بر قرارداد صلح با مشرکان و به خاطر صلاحدید اسلام و مسلمانان دستور
تراشیدن سرها و قربانی کردن و بازگشت از مکه به سوی مدینه را دادند و
بسیاری از مسلمانان اطاعت نکردند، امّسلمه که اندوه رسول خدا را دید،
پیشنهادی از سر خردمندی بیان کرد و گفت: «ای رسول خدا! تحمل این صلح برای
آنها که در آرزوی فتح و پیروزی بودهاند، دشوار است، شما برخیزید و بدون
آنکه با کسی سخن بگویید، بیرون روید و قربانی کنید و سر خود را بتراشید تا
آنان اطاعت کنند!»
لحظاتی بعد یکایک مسلمانان برخاسته، به دستور پیامبر خدا عمل کردند!
فداکاری و عشق شورانگیز امّسلمه به یکایک دستورها و احکام الهی آنچنان بود
که آرزوی انجام جهاد و حضور در میدان مبارزه و پیکار برای کسب فضیلت و
عظمت این فریضه را مینمود، به طوری که یک بار اندیشه نهفته خود را با رسول
خدا(ص) در میان گذارد و گفت:
ای رسول خدا! مردان به جنگ و جهاد میروند و ما نمیرویم تا به شهادت نایل
آییم و این خود فیض عظیمی است که از دست ما میرود.
پیامبر(ص) جایگزین این توفیق والا را برای زنان بیان کرده، فرمود:
«جهادُ المرأه حسنُ آلتَّبَعُلْ»؛
جهاد زنان، شوهرداری شایسته است.
و پس از آن جبرئیل امین، آیهای از سخنان خداوند را نازل کرد
«و لا تتمنوا ما فَضَّل اللّهُ به بعضکم علی بعض، للرجال نصیبٌ مما
اکتسبوا و للنساء نصیبٌ مما اکتسبن و اسئلوا اللّه من فضله ان اللّه کان
بکل شیء علیما»؛
زنهار، آنچه را خداوند به [سبب [آن، بعضی از شما را بر بعضی [دیگر [برتری
داده آرزو مکنید، برای مردان از آنچه [به اختیار] کسب کردهاند بهرهای است
و برای زنان [نیز] از آنچه [به اختیار [کسب کردهاند، بهرهای است و از
فضل خدا درخواست کنید، که خدا به هر چیزی داناست.
و به دنبال آن این آیه نیز نازل شد:
«اِنَّ المسلمین و المسلمت و المؤمنین و المؤمنات ...»؛
مردان و زنان مسلمان و مردان و زنان باایمان و مردان و زنان عبادتپیشه و
مردان و زنان راستگو و مردان و زنان شکیبا و مردان و زنان فروتن و مردان و
زنان صدقه دهنده و مردان و زنان روزهدار و مردان و زنان پاکدامن، و مردان
و زنانی که خدا را فراوان یاد میکنند، خدا برای [همه [آنان آمرزش و پاداش
بزرگ فراهم ساخته است.
امّ سلمه با پذیرش اسلام، از چشمه زلال و شفاف معارف آن، عطش دیرباز خویش
را تسکین میداد؛ هر روز به اخلاق والا آراسته میشد و همراه با همسر اول
خود به علم و ایمان خویش میافزود. معیار راستین او در تمامی عرصههای
زندگی ایمان و تقوا و رفتار شایسته بود، از اینرو ابوسلمه را مردی مورد
نظر و عالی میدانست که در بین افراد عادی، برتر از او وجود نخواهد داشت.
او احساس و آگاهی و ایمان را به عنوان سه عنصر راهگشای ارزشمند میدانست و
با توجه به اندیشه روشن و تجربههای بسیار، دارای معرفت و حکمت فراوانی شده
بود و با دستمایههایی اینچنین از رسول خدا و آموزههای آسمانی او اطاعت
مینمود.
پس از ازدواج با رسول خدا(ص)، آنچه مایه برتری او نسبت به دیگر همسران حضرت
گردیده بود، تلاش تمامعیار در راه به دست آوردن رضایت پیامبر(ص) بود؛ او
به آنچه پیامبر دوست میداشت، اظهار علاقه مینمود و از تمامی افراد و
اشیایی که آن حضرت بیزار بود، دوری میکرد، از اینرو هماره از خدیجه(ع) به
نیکی یاد میکرد، به علی(ع) ارادت میورزید، نسبت به فاطمه(ع) محبت خاصی
نشان میداد و افزون بر آن، نسبت به خوردنیهای مورد علاقه رسول خدا(ص)، در
صدد تهیه آنها برای آن حضرت بود. بدین خاطر محبت خاصی در قلب پیامبر(ص)
نسبت به امّسلمه احساس میشد.
اشتیاق روزافزون آن بانوی بزرگ نسبت به سخنان رسول اکرم(ص) بدان گونه بود
که تمامی کارهای خود را نیمهتمام رها میکرد تا توفیق استفاده از دُرّ
واژههای تراویده از سخنان پیامبر(ص) را پیدا کند. آن معرفت و این اشتیاق
بود که امّسلمه را در زمره راویان صادق و قابل اعتماد، اوج بخشیده و تا
آنجا عظمت داده که برخی «۳۷۸» و عدهای «۵۱۸» حدیث از امّسلمه روایت کرده
که تمامی آنها از پیامبر اسلام(ص) و اهل بیت(ع) شنیده شده است.که از آن
میان میتوان به حدیث رسول اکرم(ص) در روزهای واپسین حیات در باره «خواندن
برادر خود» یعنی علی(ع) اشاره کرد.
شایستگیهای درسآموز امّسلمه موجب گردید که پنج معصوم(ع) و حجت خداوند،
نسبت به وی اطمینان داشته، سخنان و یا اشیاء خویش را نزد او امانت گذارند؛
روزی رسول خدا(ص) پیشاپیش از ماجرای کربلا و شهادت فرزند عزیز خود، حسین(ع)
او را خبر داد و مقداری از خاک کربلا را که درون شیشهای نگهداری میشد به
وی سپرد و فرمود:
«هرگاه دیدی این خاک به خون تبدیل شد بدان که فرزندم حسین کشته شده است!»
بعدازظهر روز دهم محرم ۶۱ که امّسلمه در مدینه به خواب رفته بود، رسول
خدا(ص) را با چهرهای غمگین و لباسی خاکآلود دید که حضرت به او فرمود: از
کربلا و از دفن شهدا میآیم. ناگهان از خواب برخاست، نگاه به آن شیشه کرد و
خاک را خونین دید. دانست که حسین(ع) شهید شده است، گریه و شیون سر داد،
اطرافیان آگاه شدند و امّسلمه ماجرا را باز گفت. این ماجرا در روایات به
«حدیث قاروره» معروف است.
امّسلمه؛ ولایت امر مؤمنان(ع)و فاطمه زهرا(س)
ولای آل پیغمبر بود معراج روح من به جز این آسمانها، آسمانی کردهام پیدا
به حبلُ اللّه، مِهر اهل بیت است اعتصام من برای نظم ایمان، ریسمانی
کردهام پیدا
سخنهای امیرالمؤمنین دل میبرد از من ز اسرار حقایق، دلستانی کردهام پیدا
به خاک درگه آل نبی پی بردهام چون فیض برای خود ز جنّت، آستانی کردهام
پیدا
امالمؤمنین، امّسلمه از زنان خالص و ارادتمند به امیر مؤمنان علی(ع) بود
که روایت رسول خدا(ص) در باره آن حضرت را اینچنین نقل مینمود که پیامبر(ص)
رو به من کرده، فرمود:
ای امّسلمه! بشنو و گواه باش که همانا علی بنابیطالب برادر من در دنیا و
آخرت است.
ای امّسلمه! بشنو و گواه باش که علی بنابیطالب وزیر من در دنیا و آخرت
است.
ای امّسلمه! بشنو و گواه باش که علی بنابیطالب وصی و جانشین من است ...
سید و بزرگ مسلمانان است و برگزیده و پیشوای متقیان. کشاننده مؤمنان است به
سوی بهشت و کُشنده ناکثان و قاسطان و مارقان.
پس از سقیفه و غصب حکومت، فضای رعب و وحشتی حکمفرما بود و فضایل
امیرالمؤمنین(ع) از ترس بیان نمیشد، اما شهامت و غیرت دینی، امّسلمه را
بر آن میداشت بیاعتنا به صاحبان قدرت سخن بگوید و روایاتی بازگو نماید که
برخی را بیشتر به خشم آورد، همانند حدیث رسول خدا(ص) که فرمود:
«علیٌ مع الحق و الحق مع علیّ، لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض»
علی با حق است و حق با علی است؛ آن دو هرگز از یکدیگر جدا نگردند تا آنکه
بر من در حوض کوثر وارد شوند.
نصایح خالصانه و سخنان خردمندانه امسلمه به عایشه و یادآوری گفتار و سخنان
بسیار پیامبر(ص) در باره علی(ع) به هنگام حرکت عایشه از مکه به سوی بصره،
جلوهای دیگر از ولایت امیر مؤمنان(ع) در سراسر وجود این بانوی بزرگ است؛
روزی که امسلمه با تذکر سخن پیامبر به علی(ع) که «یا علیُّ حَرْبُکَ حربی و
سِلمُکَ سلمی؛ علی! جنگ با تو جنگ با من و صلح با تو صلح با من است» عایشه
را از ورود در توفان فتنهای که طلحه و زبیر فراهم کردهاند، بر حذر داشت و
با یادآوری پیشبینی رسول خدا(ص) نسبت به «سوار جمل شدن عایشه و صدای
سگهای حوئب» سخنان سودمندی فرمود. و پس از آن با نوشتن نامهای امام را از
فتنه اصحاب جمل آگاه کرده و پسرش را در خدمت علی(ع) و همراه او در جنگ جمل
فرستاد.افزون بر ارادت و ولایت امام علی(ع)، عشق و شوق خاصی نسبت به فاطمه
زهرا(ع) در اعماق قلب امسلمه زبانه میکشید، به گونهای که گاه توان کتمان
آن را نداشت و با اظهار آن، نسیم رحمت و معرفت بر دلهای پاک میافشاند و
در برخی صحنهها دشمنان را علیه خود میشوراند.
با رحلت فاطمه بنتاسد، رسول خدا(ص) سرپرستی فاطمه(ع) را به عهده امسلمه
گذارد. روزی آن بانوی فروتن و علاقهمند میگفت: «کنتُ أؤدّب فاطمه و هی
أدأبُ منّی»؛
من فاطمه را تربیت میکردم ولی او از من باادبتر بود. و هم او گفته است
که: فاطمه شبیهترین مردم به رسول اللّه(ص) است.
پس از آنکه امایمن به خاطر حیای امیر مؤمنان(ع) پیشنهاد تعیین زمان عروسی
فاطمه و شوی عزیزش را به رسول خدا(ص) پیشنهاد کردپیامبر(ص) رو به سوی زنها
کرده، فرمود:
اینجا چه کسانی هستند؟
امسلمه عرض کرد: من هستم و این یکی زینب است و آنان هم فلان و فلان هستند.
رسول خدا(ص) فرمود: برای دخترم و پسر عمویم در منزل خودم خانهای آماده
کنید!
امسلمه گفت: ای رسول خدا! در کدام یک از اطاقها؟
پیامبر فرمود: در حجره خودت. آنگاه به همراهان خویش دستور داد زینت کنند و
خود را به طور مناسب بیارایند. این بانوی مهربان میگوید: از فاطمه پرسیدم
آیا برای خود عطری ذخیره کردهای؟ فرمود: آری، شیشهای آورد و مقداری از آن
را در دست من ریخت. آن را بوییدم، رایحه خوشی داشت که تا آن وقت چنان بویی
به مشامم نرسیده بود. گفتم این از کجاست ... فرمود عنبری است که از بالهای
جبرئیل است.
در شب عروسی فاطمه(ع) رسول خدا(ص) دستور داد که دختران عبدالمطلب و زنان
مهاجر و انصار به همراه حضرت زهرا(س) حرکت کنند و اظهار شادی و سرور نموده،
رجز بخوانند و تکبیر بگویند و حمد و سپاس الهی را به جای آورند و سخنانی
را که مورد رضایت خدا نیست بر زبان جاری نسازند.
پیامبر اکرم(ص) دخت دلبند خود را بر ناقه خویش سوار کرد، سلمان زمام آن را
به دست گرفت و هفتاد هزار فرشته اطراف آن را گرفتند. رسول خدا(ص)، حمزه،
عقیل و جعفر و دیگر افراد اهلبیت پشت سر فاطمه(ع) حرکت میکردند.
زنان پیامبر(ص) پیش روی زهرا(س) شعر میخواندند. امسلمه شروع به خواندن
کرده، میگفت:
«سرن بعون اللّه جاراتی
و اشکرنه فی کل حالات
و اذکرن انعم ربّ العُلی
من کشف مکروه و آفاتِ
فقد هدانا بعد کفر وقد
اَنْعَشَنا ربُّ السموات
و سرن مع خیر نساء الوری
تفدی بعمّات و خالاتِ
یا بنت من فَضَّلهُ ذو العلی
بالوحی منه و الرّسالاتِ»؛
ای بانوان و کنیزان من! به یاری خدا حرکت کنید و در همه حالات سپاسگزار او
باشید!
نعمتی را که پروردگار والا ارزانی داشته که بدیها و خوشایندها را برطرف
نموده، یادآور شوید!
ما پس از کفرورزی هدایت یافتیم و پروردگار آسمانها به ما نشاط و زندگی
بخشید.
با بهترین زنان جهان همراهی کنید! عمهها و خالههایش فدایش شوند.
ای دختر کسی که خداوند بلندمرتبه او را به وحی و پیامهایش گرامی داشته است!
چون شب زفاف فاطمه فرا رسید، رسول خدا(ص) قدحها و ظرفها را خواسته، همه را
پر کرد و به خانههای همسرانش فرستاد. سپس کاسهای طلبید، غذایی در آن نهاد
و فرمود: این غذا متعلق به فاطمه و همسرش است. هنگامی که خورشید غروب کرد،
به امسلمه فرمود: فاطمه را بیاور!
او میگوید: نزد زهرا(س) رفتم، دست وی را گرفته و در حالی که دامنش بر زمین
کشیده میشد و از خجالت و شرم از رسول خدا(ص) عرق از چهرهاش جاری بود،
نزد حضرت آوردم. چون به حضور پیامبر رسید از شدت خجالت پای فاطمه(ع) لغزید.
رسول خدا به او فرمود:
خداوند تو را از لغزشهای دنیا و آخرت نگه دارد!
چون پیش روی پیامبر(ص) قرار گرفت، آن حضرت چادر از صورت فاطمه(ع) به یک سو
زد تا علی(ع) چهره همسر خود را تماشا کند.
... در روزها و هفتههای پس از عروسی نیز امسلمه چونان مادری مهربان و
دلسوز در کنار فاطمه بود و هنگامی که حسن(ع) و حسین(ع) به دنیا آمدند، وی،
افتخار خود را خدمتگزاری به فرزندان زهرای مرضیه میدانست.
اعتماد رسول خدا(ص)، فاطمه زهرا(س) و امیر مؤمنان(ع) نسبت به امسلمه که در
گفتار و رفتار آنان به خوبی احساس میشد، در سیره و سخن امام حسن(ع) و
امام حسین(ع) نیز به چشم میخورد و این نشان موفقیت و نیکبختی بانویی
والاگوهر است که هماره مورد اطمینان پنج معصوم(ع) بوده است؛ روزی رسول
اکرم(ص) امسلمه را طلبید و پوست گوسفندی ـ که در آن نوشتههایی ـ لبریز از
دانش بود به او سپرد و به عنوان نشان روشن امامت و حقانیت فرمود:
هر کس بعد از من آن را طلب کرد، او امام و خلیفه پس از من خواهد بود.
با رحلت رسول خدا(ص) و دگرگونی در مسیر رهبری مسلمانان، تا زمان امام
علی(ع) هیچ یک از خلفا از امسلمه درخواست چنین امانتی را نداشتند، تا آنکه
امیر مؤمنان(ع) به خلافت رسید و در نخستین روزهای رهبری خود آن را از
امسلمه طلبید!افزون بر رسول خدا(ص)، امام علی(ع) نیز به هنگام حرکت به سوی
عراق کتب، سلاح و تمامی ودایع امامت را به این بانوی شایسته داد تا در
صورت شهادت خود، امسلمه آنها را به امام حسن(ع) ـ پس از مراجعت به مدینه ـ
بازگرداند. آن امام نیز به هنگام مسمومیت این ودایع را به امسلمه سپرد تا
به برادر عزیز خود دهد و امام حسین(ع) هم به هنگام حرکت به سوی کربلا،
سلاح و کتب و ودایع امامت را نزد او قرار داد تا پس از بازگشت علی
بنالحسین(ع) از کربلا و شام، به امام سجاد(ع) برگرداند.
سخنان فاطمه زهرا(س) در باره برترین انسان هستی، حضرت محمد ـ درود الهی بر
او و دودمان پاک وی باد ـ نخستین بخش از این نوشتار بود که در آن رخسارها و
فرارخسارهای شخصیتی آن رسول آسمانی به تصویر کشیده شد.
آنگاه از نگاه معرفتآفرین آن بانو که تجلّیبخش «امامشناسی» و «ولایت
محوری» بود، آگاه شدیم که دومین و سومین قسمت این نوشتار را به خود اختصاص
داد. در بخش چهارم، شناخت روشنگر آن حضرت(ع) را نسبت به فرزندان بیهمتای
خود ـ از پیش از میلاد تا پس از شهادت ـ بیان کردیم و گفتههای چندی را در
باره امام حسن(ع) و امام حسین(ع) از گفتار و رفتار دخت آفتاب آموختیم.
اینک شعاع شخصیت اصحاب را در آفتاب کلام آن حضرت بر آینه عشق و اندیشه خود
مینشانیم تا درسی برای امروز زندگیمان از دیروز حوادثِ درسها و عبرتها
باشد.
۵. سلمان فارسی
سلمان، آشنای صمیمی خانه و خانواده اهل بیت ـ علیهمالسلام ـ و یار همدل و
همراه آنان در تمامی عرصهها و صحنههاست. مسلمان ممتازی که نام «ایران» را
در جزیرهالعرب، بلندآوازه ساخت و با پیشینهای پاک از خداپرستی و توحید،
نبوت رسول اکرم(ص) را از سر شناخت و معرفت پذیرا شد. به دست آن حضرت آزاد
شد و تا پایان حیات از تمامی زنجیرهای ذلّت کفر و شرک آزاد بود.(۴۱)
«روزبه»، «ماهویه»، «بهبود» و «مابه» نام پیش از اسلام او بود(۴۲) که با
تدبیر درسآموز نبی اکرم(ص) نامی آرمانی، هدفمند و شورآفرین یافت تا فال
نیک به نام «سلمان»، ریزش رحمت الهی در «تسلیم» همیشه او در برابر حق و
«سلامت» وی از هر گونه انحراف را در بر داشته باشد!
دیری نپایید که واژه «فارسی» نام او نیز از سوی رسول خدا(ص) به «محمّدی»
تغییر یافت تا امروز و هر روز، تمامی مسلمانان، سلمان را از آنِ خود
دانسته، هماره او را الگویی گرانقدر بدانند.(۴۳) «سلمانْ منّی»؛ سلمان از
من است، نشان روشنی از ارزش والای او در نگاه پیامبر(ص) بود؛ ارزشی که آن
حضرت را این گونه به ترسیم جلوههای آن بر آن داشت که فرمود:
«خداوند سلمان را در آسمان دوست دارد و رسول خدا در زمین. جبرئیل هرگاه نزد
من میآمد، امر میکرد تا سلام خدا را به او برسانم. سلمان از من است، هر
کس به او جفا کند به من جفا کرده است و هر کس او را بیازارد، مرا آزرده است
... او یکتاپرستی دینباور و موحّدی خداجو بوده است.»(۴۴)
صفات ستودنیِ سلمان به گونهای بود که دیگر معصومان(ع) نیز زبان به ستایش
او میگشودند و پرتوی از شناخت خویش را بر زبان جاری میساختند.
امیر مؤمنان علی(ع) در باره او فرمود:
«بخٍّ بخٍّ! سلمانُ مِنّا اهلِ البیت و مَنْ لکم بِمِثلِ لقمان الحکیم
عَلِمَ عِلْمَ الاّول و الاخر و هو بحرٌ لایُنْزَح»؛(۴۵)
به به! سلمان جزء خانواده ماست، شما در کجا مانند سلمان مییابید که همچون
لقمان حکیم است. علم گذشتگان و آیندگان را دانسته و دریایی است که پایان
ندارد.
در سخن دیگری امام او را «آبشار گوارایی که حکمت و دانش از آن تراوش
میکند»(۴۶) معرفی فرمود و عظمت شگفتآوری از سلمان ترسیم ساخت:
«من در باره کسی که از سرشت ما آفریده شده و روحش با روح ما آمیخته، چه
میتوانم بگویم، خداوند او را به آغاز و انجام علوم و ظاهر و باطن و اسرار
دانشها، اختصاص داده است!»(۴۷)
آری:
ز سلمان که بودی سر داستان
که دانش به او بود همداستان
به گنج نهانی، زبانش کلید
ز سیماش، راز نهانی پدید
به دانشوری همچو او کس نبود
پیمبر مر او را به دانش ستود
چنین گفت کاز اهل بیت من است
چه ایشان به من یک دل و یک تن است(۴۸)
صفاتی آنچنان میسزد که اوصافی اینچنین از سوی پاکان و معصومان(ع) در باره
سلمان بازگو شود:
سلمان به اسم اعظم خداوند آگاهی دارد!(۴۹)
بهشت مشتاق دیدار علی، عمّار، سلمان و ابوذر است!(۵۰)
سلمان از هوشمندان، آگاهان و هوشیاران ـ در عرصه خداباوری و ولایت محوری ـ
است!(۵۱)
با رحلت رسول خدا(ص) همه افراد، جز سلمان، ابوذر و مقداد، از راه ـ صحیح ـ
اسلام متزلزل شدند!(۵۲)
خدا مرا فرمان داد تا چهار نفر را دوست بدارم و مرا آگاه کرد که آنان را
دوست دارد، آنها عبارتند از: علی، سلمان، ابوذر و مقداد.(۵۳)
فاطمه(س)، سلمان، عرصه های مختلف زندگی
سلمان صحابی صالح و شایستهای است که در بین یاران رسول خدا(ص) نقشی ممتاز و
حضوری فعال در عرصههای مختلف زندگانی حضرت زهرا(ع) ایفا کرده است، از
اینرو جایگاه ویژهای در گفتار و رفتار امیر مؤمنان و فاطمه زهرا ـ
علیهماالسلام ـ دارد.
در یک نگاه جامع، عرصههای گوناگون حضور سلمان در خانه و خانواده آن دو
معصوم(ع) را این گونه میتوان ترسیم کرد:
الف) عرصه اقتصادی
جلوههای برجسته شخصیتی سلمان، روشنای چشمگیری دارد به گونهای که زهرای
مرضیه براحتی از وضع معیشتی و امور اقتصادی خانه خود با او سخن میگوید و
در پارهای مواقع، پرده از تلخیها و سختیهای روزهایی از گرسنگی و ناتوانی
مادی خود، علی(ع) و حسن(ع) و حسین(ع) برمیدارد! در حالی که شیوه همیشه آن
بانو، رازداری، تحمل سختیها و سکوت در برابر دیگران بوده است، بدین خاطر از
کوچکترین رفتار یا گفتاری در باره دشواریهای معیشتی خودداری میکرده مبادا
با شنیدن تلخیها و سختیها، غباری از غم و اندوه بر قلب شوی مهربانش نشسته،
آن حضرت افسرده و ناراحت شود.
عرب تازهمسلمانی در مسجد مدینه از مردم کمک خواست، پیامبر(ص) به اصحاب خود
نگریست، سلمان برخاست تا تلاش کرده، نیاز آن نیازمند را برطرف سازد، اما
به هر سو که روانه میشد، با دست خالی برمیگشت، با نومیدی و شرمساری به
طرف مسجد میآمد که چشمانش به منزل حضرت زهرا(س) افتاد با خود گفت: فاطمه و
منزل فاطمه سرچشمه نیکوکاری است.
درِ خانه را کوبید و داستان عرب مستمند را برای دخت رسول خدا(ص) بازگو کرد.
حضرت رو به او کرده فرمود:
«یا سلمان وَ الذّی بَعَثَ مُحّمَدا بِالحَقِ نَبیّا اَنَّ لَنا ثَلاثا ما
طَعِمْنا و اَنَّ الحَسَن و الحسینَ قَدْ اضْطَرَبا عَلَیّ مِنْ شِدَّهِ
الجوع، ثُمَّ رَقَدا کَانَّهُما فِرْخانِ مَنْتُوفانِ و لکِنْ لا اَرُدُّ
الخَیْر اذا نَزَلَ بِبابی»؛(۵۴)
ای سلمان! سوگند به خداوندی که حضرت محمد را به پیامبری برگزید، سه روز است
که غذا نخوردهایم و فرزندانم حسن و حسین از شدت گرسنگی بیقراری میکردند
و خسته و مانده به خواب رفتهاند، اما من نیکی و نیکوکاری را که در منزل
مرا کوبیده است رد نمیکنم.
بیتردید، فاطمه(ع) در این صحنه همچون برخی صحنهها، میتوانست با عبارتی
کوتاه جواب منفی خود را بیان کند، اما سلمان را چنان امین، رازدار، همدل و
همراه یافته که چونان پدر و شوهر خویش این گونه با او درد دل میکند و حتی
در پی سخن خود، رو به سلمان کرده، پیراهن خود را به او داده تا در مغازه
شمعون یهودی گرو گذاشته، مقداری جو و خرما قرض بگیرد.
سلمان پس از دریافت جو و خرما به سوی منزل حضرت(س) آمد و گفت: دختر رسول
خدا! مقداری از خرما و جو را برای فرزندان گرسنهات بردار تا با آن رفع
گرسنگی کنند. اما فاطمه در پاسخ، سخنی درسآموز و عبارتی زرین میفرماید:
«یا سلمان! هذا شییٌ امضیناه للّه عَزَّ و جَل لَسْنا نَأخُذ مِنْهُ
شیئا»؛(۵۵)
ای سلمان! این کار را فقط برای خدای بزرگ انجام دادیم و هرگز از آن استفاده
نخواهیم کرد.
ب) عرصه خانوادگی
پژوهشی اندک در زندگانی فاطمه(ع) بیانگر این حقیقت است که در بین اصحاب و
یاران، کمتر کسی همچون سلمان رفت و آمد بسیار در خانه و خانواده امیر
مؤمنان(ع) داشته است. به گونهای که گاه چونان کمککار و مددرسانِ زهرای
مرضیه(س) فعالیت نموده، باری از دوش آن حضرت برمیداشته است!
او خود میگوید، روزی در خانه فاطمه بودم، دیدم آن بانو نشسته بود و آسیابی
پیش روی وی قرار داشت و به وسیله آن مقداری جو آرد میکرد. ناگاه دسته
آسیاب را نگاه کردم، دیدم خونآلود است و در آن سو، حسین ـ که در آن هنگام
کودک شیرخواری بود ـ بر اثر گرسنگی به شدت گریه میکرد. رو به زهرا کرده،
گفتم:
ای دختر رسول خدا! چندان خود را به زحمت نینداز، فضه ـ کنیز شما ـ اکنون در
خدمت حاضر است. [از او کمک بخواهید].
فرمود: «رسول خدا(ص) به من سفارش فرمود تا کارهای خانه را یک روز من و روز
دیگر فضه انجام دهد. دیروز نوبت فضه بود و امروز نوبت من است.»
عرض کردم: من، بنده آزاد شده شما هستم و حاضر به خدمت شما میباشم؛ یا
آسیاب کردن جو را به عهده من بگذارید یا پرستاری حسین را.
فرمود: «من برای پرستاری حسین مناسبتر هستم، تو آسیاب کردن را بر عهده
گیر.»
من مقداری از جو را آسیاب کردم، ناگهان صدای اذان را شنیدم، به مسجد رفتم و
نماز را با رسول خدا(ص) خواندم. پس از نماز، ماجرا را با علی(ع) در میان
گذاشتم. آن حضرت غمگین برخاست و به خانه رفت. سپس دیدم خندان به مسجد
بازگشت. رسول خدا(ص) علت خنده او را جویا شد. علی(ع) عرض کرد: نزد فاطمه
رفتم، دیدم او به پشت خوابیده و حسین روی سینه وی به خواب رفته است و آسیاب
پیش روی او ـ بیآنکه دستی آن را بگرداند ـ خود به خود میچرخد.
پیامبر(ص) فرمود: «ای علی! آیا نمیدانی که برای خدا فرشتگانی است که در
زمین گردش میکنند تا به محمد و آل محمد(ص) خدمت کنند؟ این خدمت آنها تا
روز قیامت، ادامه خواهد داشت.»(۵۶)
حضور سلمان در خانه امیر مؤمنان، کمکرسانی او به فاطمه زهرا(ع)، بازگویی
ماجرای داخل منزل علی(ع) به او و سرانجام واکنش امام(ع) نسبت به سخنان
مشفقانه سلمان، فرازهایی است که در بخش آینده این نوشتار بدانها پرداخته
برای امروز زندگی خود از هر یک درس عملی میآموزیم تا علاوه بر یافتن
دیدگاهی نو و پرگستره، به آوار شبهاتی که نسبت به حقوق زن یا نگرش اسلام به
زنان وجود دارد، پاسخی پویا، زنده و بهنگام بیان کنیم.
ج) عرصه سیاسی
«سقیفه» حادثهای سیاسی در صدر اسلام بود که با آن مسیر مستقیم و استوار
«امامت» دچار دگرگونی گردید؛ پدیدهای که یگانه ابزار موفقیت آن در ایجاد
غبار ظلمتی که غاصبان برپا کردند، «جهالت» و «غفلت» انبوهی از مسلمانان
بود، جهالت نسبت به جایگاه امام و پایگاه ولایت در جامعه و غفلت از
شیوههای دشمن در رویارویی با بنیانهای ناب اعتقادی و دینمداری.
به یقین سقیفههای دیگری با ابزار مدرن امروزی در راه است و آن حادثه باید
مشعلی روشنگر فرا روی هر روز ما باشد. پرسشی که از دیرباز برای صاحبان خرد و
اندیشه مطرح بوده آن است که براستی چگونه میتوان در حوادثی اینچنین راه
را از بیراههها تشخیص داد و در طوفان تبلیغات و تندباد شایعات ـ که غباری
از تیرگی در تشخیص درست و بهنگام به پا میکند ـ همچنان راست قامت و استوار
ماند و دچار انحراف و حتی لغزشی نگردید؟!
پاسخ را در سیره سلمان و دیگر همراهان او ـ که تعداد اندکی را تشکیل
میدادند ـ باید جست و جو کرد. با نگاهی ژرف و عبرتآموز بخوبی میتوان دو
عامل برتر، در تمامی صحنهها و عرصههای سیاسی برای مسلمانان سلمانصفت،
یافت و آن «آگاهی» و «هوشیاری» است؛ آگاهی نسبت به معارف مذهبی و دانش دین و
هوشیاری در باره دستها و دسیسههایی که دشمنان در هر زمان و با ابزارهای
مختلف، نقشآفرینی کرده، «تردید»، «تضعیف» و «تحقیر» باورهای مذهبی و سپس
دینباوران الگو و شایسته ـ که رهبری و پیشوایی جامعه را بر عهده دارند ـ
را دستورالعمل خود قرار میدهند. این ویژگی شایسته که در فرهنگ قرآن با نام
«بصیرت و بینش» از آن یاد شده، نگرشی به تمامی صحنهها و پشتصحنههای
پدید آمده است که حضور در فضای فکری، فرهنگی و سیاسی اجتماعی جامعه از آثار
برجسته آن خواهد بود.
حضور آگاهانه، هدایتآفرین و همسو با امیر مؤمنان(ع) و فاطمه زهرا(ع) صفات
برجسته سلمان بود که اهل بیت(ع) از این ویژگیها به خوبی آگاه بودند، از
اینرو مسؤولیتهای گوناگونی در صحنههای سیاسی به او واگذار میکردند. روزی
که امام(ع) با تهدید و اجبار، به سوی مسجد برده میشد تا به گمان خود از
او بیعت گیرند، فاطمه(ع) نگاه کرده، عمر را با شمشیر برهنهای دید که رو به
علی(ع) میگوید:
«اگر با ابابکر بیعت نکنی، گردنت را میزنم.»
در این هنگام رو به ابابکر کرد و فرمود:
«ای ابابکر! آیا میخواهی شوهرم را از دستم بگیری؟ سوگند به خداوند اگر دست
از او برنداری، گیسوانم را پریشان کرده، گریبان چاک زده و پیراهن
رسولاللّه(ص) را بر سر افکنده و در کنار قبر پدرم، در برابر خدا ناله و
فریاد خواهم زد. یقین بدانید که ناقه صالح در نزد خدا، از من گرامیتر نبود
و بچه آن ناقه نیز از فرزندان من قدر و قیمتش زیادتر نبود.»(۵۷)
پس از این تهدید، دست حسن و حسین را گرفت تا در کنار قبر پیامبر(ص) با
نفرین و ناله، تهدید خود را تحقق بخشد.
اطراف امام(ع) جمعیت بسیاری موج میزد، اما علی(ع) در آن میان تنها سلمان
را خطاب کرد و فرمود:
«سلمان! فاطمه را دریاب، گویی دو طرف مدینه را مینگرم که به لرزه در آمد.
سوگند به خدا اگر فاطمه موی خود را پریشان سازد، گریبان چاک نماید و در
کنار قبر پیامبر صلیاللّه علیه و آله و سلم ناله سر دهد، دیگر مهلتی برای
مردم مدینه باقی نمیماند و زمین همه آنان را در کام مرگ خود فرو
میبرد.»(۵۸)
سلمان شتابان خدمت زهرا(ع) آمده و هراسان گفت:
ای دختر محمد، خداوند پدرت را مایه رحمت جهانیان قرار داده است، خواهش
میکنم به خانه برگردید و نفرین در حق مردم نادان نکنید.
فاطمه(ع) ـ در این صحنه نیز سلمان را هوشمند، امین و مورد قبول خود برای
سخنان جانسوز خویش دانسته ـ به او فرمود:
«ای سلمان! آنها قصد جان علی را دارند و من نمیتوانم صبر کنم، صبرم تمام
شده، مرا به حال خود بگذار تا کنار قبر پدرم بروم، موهایم را پریشان نموده
گریبان چاک سازم و به درگاه خدا ناله سر دهم.»(۵۹)
سلمان که زهرا(ع) را مصمّم یافت، خود را «سفیر امام(ع)» معرفی کرد و گفت:
علی مرا فرستاد و فرمود که به شما بگویم: فاطمه به خانه برگرد و از نفرین
خودداری کن. وقتی حضرت پیام امام را شنید از تصمیم خود منصرف شد.(۶۰)
پشتیبانی از حرکت فاطمه زهرا(ع) در دفاع از امام علی(ع) در مراحل مختلف
زندگی سلمان به چشم میخورد. هنگامی که مسأله بزرگی سن مطرح شد، سلمان گفت:
«مسنترین را برگزیدید اما در مورد اهل بیت پیامبرتان به اشتباه رفتید، اگر
با آنان بیعت میکردید دو نفر با شما اختلاف نمیکردند.»(۶۱)
سلمان پس از پایان کار سقیفه نیز باصراحت، مخالفت خود را با خلافت خلیفه
اول اظهار کرد و همچنان در کنار جانشین صالح و شایسته رسول خدا(ص) قرار
داشت.(۶۲)
روشنای شناخت و عرصه بصیرت سلمان بینشی شایسته و برجسته به او بخشیده بود،
از اینرو پی در پی با آهی جانسوز از اینکه علی(ع) اکنون زنده است و مردم
از او بهره نمیجویند، اظهار تأسف و اندوه نمود.(۶۳)
د) عرصه معنوی اخلاقی
گفت و گوی فاطمه(ع) با سلمان در باره ذخایر اخروی و آثار ماندگار و جاودان
زحمات دنیوی، عرصه دیگری از شناخت شخصیت سلمان از سوی دخت رسول خدا(ص) است.
پیشتر اشارهای به حضور سلمان در خانه امیر مؤمنان(ع) و مددکاری او نسبت به
فاطمه زهرا(ع) نمودیم. اکنون از این رهگذر به عرصه معنوی و اخلاقی
میپردازیم:
سلمان میگوید، روزی فاطمه را دیدم که چادری وصلهدار و ساده بر سر دارد.
در شگفتی ماندم و گفتم: عجبا! دختران پادشاه ایران و قیصر روم بر کرسیهای
طلایی مینشینند و پارچههای طلابافت به تن میکنند. وه! این دختر رسول
خداست که نه چادرهای گرانقیمت بر سر دارد و نه لباسهای زیبا بر تن!
فاطمه(ع) که سلمان را انسانی شایسته و صالح در باره پاداش تلاشهای خویش
دانست، به او فرمود:
«یا سلمان! اِنَّ اللّه ذَخَر لنا الثیاب و الکراسی لیومٍ آخِر»؛(۶۴)
ای سلمان! خداوند بزرگ لباسهای زینتی و تختهای طلایی را برای ما در روز
قیامت ذخیره کرده است.
اما روزی دیگر پاکبانوی آفرینش، پاداش اخروی و آثار معنوی اعمال سلمان را
در فردوس برین برای او بازگو کرد. ماجرا را از عبداللّه پسر سلمان
میشنویم:
پدرم سلمان میگفت: ده روز پس از رحلت رسول خدا(ص) از منزل بیرون آمدم،
حضرت علی(ع) را دیدم به من فرمود: ای سلمان! بعد از رسول خدا(ص) نسبت به ما
جفا کردی!
عرض کردم: «ای ابوالحسن! آیا مثل تو شایسته جفا است؟ (عذرم این بود که) غم
فراق رسول خدا(ص) مرا گرفته. از اینرو نتوانستم خدمت شما برسم.»
فرمود: «ای سلمان! نزد فاطمه برو که مشتاق دیدار توست و میخواهد هدیهای
که از بهشت برایش آمده به تو عطا کند.»
به محضر فاطمه رفتم. به من فرمود: «نسبت به ما بیمهری کردی که اینجا
نمیآیی.»
عرض کردم: آیا سزاوار است که من به شما بیمهری کنم؟!
حضرت فرمود: بنشین و درست بیاندیش که چه میگویم؛ دیروز در همین مکان، کنار
درِ بسته، نشسته بودم و در غم فراق رسول خدا(ص) و قطع وحی، فرو رفته بودم
که ناگاه دیدم درِ بسته باز شد و سه دختر به طرف من آمدند، که کسی را به
حُسن جمال و خوشبویی آنها ندیده بودم، برخاستم و پرسیدم:
آیا شما از اهل مکه هستید یا از اهل مدینه؟
گفتند: ای دختر رسول خدا! ما اهل زمین نیستیم، خداوند ما را از بهشت
فرستاده است، زیرا بسیار مشتاق دیدار تو بودیم.»
از یکی از آنها که به نظر بزرگتر از دیگران بود، پرسیدم، نام تو چیست؟
گفت: من مقدوده هستم و این نام به این خاطر است که خداوند مرا برای مقداد
آفریده است.
از دیگری پرسیدم: نام تو چیست؟ گفت: من ذرّه هستم و این نام به خاطر آن است
که خداوند مرا برای ابوذر آفریده است. از سومی پرسیدم: نام تو چیست؟ گفت
من سَلْمی هستم و این نام به خاطر آن است که خداوند مرا برای آزاد شده پدرت
سلمان آفریده است. آنگاه چند عدد از خرمای بهشتی به من داد که از برف
سفیدتر و از مُشک خوشبوتر بود.
سلمان میگوید فاطمه آنگاه یکی از آن خرماها را به من داد و فرمود: امشب با
این رطب افطار کن و فردا هستهاش را برایم بیاور. رطب را گرفتم و از منزل
بیرون آمدم، به هر کس میرسیدم، میپرسید: ای سلمان! گویا همراه تو مُشک
است، میگفتم: آری.
شب شد، با آن افطار کردم، ولی هسته نداشت، فردای آن روز به حضور فاطمه رفتم
و گفتم: خرما هسته نداشت. حضرت فرمود:
«چگونه هسته داشته باشد، با آنکه از درخت بهشتی است و آن درخت را خداوند در
دارالسّلام بهشت افشانده و پاداش دعایی است که صبح و شام میخوانم و پدرم
آن را به من آموخته و سفارش کرده است که همواره آن دعا را بخوانم.»(۶۵)
نگاهی دوباره به مجموع معارفی که در باره سلمان و دیدگاه پاکبانوی آفرینش،
حضرت زهرا(س) در باره او وجود دارد، پاسخگوی بسیاری از پرسشهای امروز ما
بوده و از آن سو روشنگر شبهات مباحثی اینچنین خواهد بود.
پیشتر به سخن برجسته فاطمه(ع) در پاسخ پدر اشاره کردیم که فرمود:
«آنچه برای زنان نیکوست آن است که مردان ـ نامحرم ـ را نبینند و نامحرمان
نیز او را ننگرند.»(۶۶)
و در صحنهای دیگر از مرد نابینایی که با رسول خدا(ص) به منزل فاطمه(ع)
آمده بود، فاصله گرفت و فلسفه تعمیم خود را اینچنین بیان کرد: پدرجان! اگر
او مرا نمیبیند، من او را مینگرم و او بوی زن را استشمام میکند!(۶۷)
اما در این نوشتار از حضور گاه و بیگاه سلمان در خانه امام(ع)، گفت و گو و
نشست و برخاستهای او با فاطمه زهرا(ع) و سخن از مسایل اقتصادی، خانوادگی،
سیاسی و یا جلوههای جاودان معنوی و اخلاقی آگاه شدیم، بدون آنکه دخت رسول
خدا(ص) در عمق خانه و به دور از گفت و گو با نامحرم به سر برد و یا از هر
گونه نشست و برخاستی ـ به طور کلّی و مطلق ـ با دیگران بپرهیزد!(۶۸)
به دیگر سخن نوعی سهولت در سخن گفتن، رفت و آمد داشتن و حتی کمک کردن سلمان
با زهرای مرضیه(س) احساس میشود. در توضیح میتوان گفت معارف فرهنگی چونان
داروهای شفابخشی است که نیاز به نظریه متخصص در یکایک آنها، بیشتر احساس
میشود. چرا که نگاه یک صاحب نظر و اندیشمند به ویژگیهای شخص، چگونگی زمان و
مکان و دخالت پارهای از شرایط دیگر، حلقههای زرّین اتصال در فهم و تحلیل
درست است که بیتوجهی به هر یک از آنها، مذهب را مجموعهای از بایدها و
نبایدهای سخت و سفت و انسانهای خداجو را افرادی خشک، منزوی، تنها و زُمخت
معرفی میکند! با نگاهی نو به سیره و سخنان فاطمه(ع) به این حقایق گرانبار
دست مییابیم:
اولاً) روابط زنان و مردانِ بیگانه به طور مطلق ممنوع نشده است.
ثانیا) حفظ ارزشها و معیارهای الهی انسانی در روابط، شرط نخست محسوب
میشود.
ثالثا) در خطاها و انحرافات، «اطمینان» لازم نیست بلکه «احتمال»، موجب
هوشیاری بوده تا گوهر وجود را از هر گونه گزندی دور ساخته، از دستها و
دسیسههای شیطانصفتان مصون داشت. این نگرش زمینهساز پرهیز از گفتار و
رفتار غیر ضروری خواهد شد.
رابعا) شناخت درست نسبت به صفات شایسته افراد، شرایط سنی مخاطبان و ...
عواملی است که زمینه گفت و گو و رفت و آمد را ـ با حفظ معیارهای دینی ـ
سهولت میبخشد، بدون آنکه به تساهل یعنی سهلانگاری و بیتوجهی بیانجامد.
از اینرو فاطمه(ع) امدادگری کوشا در کمکرسانی به جبههها و مداوای
مجروحان بود و مدافعی فعّال و سختکوش در دفاع از حریم ولایت ـ با سخنرانی
آتشین خود در مسجد و حضور بهنگام در حمایت از امام(ع) ـ در جامعه محسوب
میشد.
بیشک این سیره با آن سخنان بیانگر معارفی زنده، شورآفرین و حرکتساز است
که جوابگوی امروز و هر روزمان خواهد بود. ان شاءاللّه.
(بلال حبشی و ابوذر غفاری)
آشنایی با شایستگان و اسوههای تابناک، روشنیبخش راه خداجویان و
دینباوران خواهد بود. به ویژه آنگاه که از سوی معصومان ـ علیهمالسلام ـ
دیدگاههای تأییدآمیز و معرفتآفرین در باره آنان وجود داشته باشد.
که در این هنگام نگاه آدمی به آفرینش و آفریدهها وسعت یافته، حقایق هستی
در عرصههای افزونتری جلوهگر شده و راههای رشد و پویایی با روشنی بیشتری
نمایان میشود.
بخش پیشین این نوشتار را با نگاه درسآموز دخت آفتاب،فاطمه زهرا(س) در باره
سلمان فارسی آغاز کردیم. اینک ادامه بحث را با سخن از دیگر شخصیتهای
شایسته پی میگیریم.
۶. بلال حبشی
«بلال» بردهای بینام و نشان با چهرهای سیاه و بدنی دردآلود از تازیانه
اشرافیت زورمند و زرآلود بود. فرزند «رباح» و «حمامه» که به جرم یکتاپرستی و
آزادیخواهی شکنجه مرگبار امیه بنخلف را تا عمق جان احساس میکرد(۶۹) و
تنها با یاد و نام خدای مهربان «احد»، شکیبایی و بردباری مینمود.
روزی که رایحه روحپرور خداباوری و یکتاپرستی با آزادی از سوی رسول خدا(ص)
به ژرفای وجود او وزید، شوقی شگفتآور سیمای سیاه و سیرت سپید بلال را فرا
گرفت، ناگاه رو به پیامبر(ص) نمود و با ارادتی بسیار با زبان حبشی این شعر
را سرود:
«اَرَه بَرَهْ کَنْکَرَهْ کِرا کِری مِنْدَرَهْ»؛(۷۰)
آن هنگام که در دیار ما بهترین صفات پسندیده را جویا شوند ما تو را شاهد
گفتار خود میآوریم!!
عظمت مقام و ابهت کلام او موجب گردید که منصب ارجمند اذانگویی ـ که شعار
اسلامی و نماد ارزش دینی است و در آن زمان مؤذن نمایندگی رسمی رسول خدا ـ
صلیاللّه علیه و آله و سلّم ـ را در فراخوانی مردم به سوی نیایشگاه
عهدهدار بود ـ به او واگذار شود.(۷۱) به گونهای که ناتوانی او در ادای
«شین» موجب بخشودگی وی و ادامه این مسؤولیت تنها از سوی او گردد!(۷۲) شخصیت
برجسته بلال به گونهای بود که با فتح مکه به دستور رسول خدا(ص) بر بام
کعبه، ندای توحید و نبوّت سرداد و چون پارهای از وارثان کبر و استکبارِ
جاهلیت، زبان به نکوهش او و ستایش خود گشودند، فرشته وحی با پیام پرنوید
الهی ـ در آیهای نورانی ـ بر رسول خدا(ص) فرود آمد تا معیار برتری از
سرسپردن «قبیله» به دلسپردن به «قبله» و میزان تقوا و پرهیزگاری استوار
شود.(۷۳)
و در پی آن جبرئیل امین با نزول خود نخست سخن اَشرافِ خودخواه را ـ که
شرافت خود را در حقارت دیگران دیده و از پیامبر(ص) خواستار دوری بردگان و
پابرهنگان دیروزی بودند تا جایگاهی والا نزد رسول خدا(ص) یابند ـ مردود
شمرد که با این خبر سرور و شادی وجود بلال را فرا گرفت،(۷۴) روح او اطمینان
و آرامش یافت و آنقدر به پیامبر(ص) نزدیک شد که زانوانش در کنار پاهای آن
حضرت دیده میشد. سپس خداوند رسول خود را دعوت به بردباری و همراهیِ
افزونتر با موحّدان پابرهنه و شیفتگان الهی نمود که:
«و اصبر نفسک مع الذّین یَدْعُونَ رَبَّهم بِالْغَداهِ و الْعَشی یُریدُونَ
وَجْهَهُ و لا تَعْدُ عَیْناکَ عَنْهُمْ تُریدُ زینَهَ الحیاه الدنیا
...»؛(۷۵)
[ای رسول ما!] با کسانی که پروردگارشان را صبح و شام میخوانند [و[ خشنودی
او را میخواهند، شکیبایی پیشه کن و دو دیدهات را از آنان برمگیر. مبادا
زیور زندگی دنیا را بخواهی [و از آنان غافل شوی] ...
بلال در نگاه رسول خدا(ص) و امیر مؤمنان(ع)
شناخت روشنگر بلال نسبت به معارف الهی و شایستگیهای والای او به گونهای
بود که رسول خدا(ص) بهشت را مشتاق علی، سلمان، عمّار و بلال دانست(۷۶) و
گفتار وی را به هنگام اذان، یگانه حجّت در خودداری از خوردن و آشامیدن به
هنگام ماه رمضان معرفی کرد.(۷۷) آن زمانی که قریشیان در برابر اسلام مقاومت
میکردند، آن حضرت از بلال درخواست کرد پس از اذان از خداوند بخواهد تا او
را بر ضد قریش یاری دهد.(۷۸) و روزی که سخن از سرای فردوس و بهشت برین به
میان آمد، فرمود:
«بلال در بهشت بر شتری سوار میشود و اذان میگوید. چون جملات «اشهَد اَنْ
لا اِله اِلاّ اللّه» و «اشهَد اَنَّ محمدا رسولُ اللّه» را ادا میکند،
لباس آراستهای از لباسهای بهشتی بر تن او میکنند.»(۷۹)
دفاع درسآموز پیامبر(ص) از بلال در عرصههای مختلف زینتبخش تاریخ است، به
گونهای که آن حضرت در ماجرایی از ابوبکر خواست تا از بلال و دوستان او
عذرخواهی کند!(۸۰) و هنگامی دیگر که ابوذر سخن از سیاهی صورت بلال مطرح
کرد، رسول خدا(ص) با عبارتی کوتاه، بزرگی تقصیر او را گوشزد کرده، فرمود:
هنوز اندکی از کبر جاهلیت در تو وجود دارد؟!
در این هنگام ابوذر صورت خود را بر خاک گذارد و به بلال گفت سر را از خاک
برنمیدارد تا او پای خود را بر صورت او گذارد و بلال نیز چنین کرد.(۸۱)
بلال ـ همچون سلمان ـ صحابی صالح و برجستهای بود که به خانه فاطمه زهرا(س)
رفت و آمد داشته، در بسیاری از مواقع از سوی رسول خدا(ص) برای انجام کاری
مأموریت مییافت. روزی آن حضرت پولی به بلال داده، فرمود:
«یا بلالُ! ابتع بها طیبا لابنتی فاطمه»؛(۸۲) ای بلال! با این پول عطر و
ماده خوشبویی برای [جهیزیه] فاطمه دخترم تهیه کن.
هنگامی که در واپسین روزهای حیات، پیامبر(ص) خبر از رحلت خود داد و از
صاحبان حق درخواست قصاص در همین جهان را کرد، پس از سخن یکی از حاضران،
رسول خدا(ص) شلاق روز جنگ را درخواست کرد و از آن میان تنها از بلال
درخواست نمود و فرمود:
«یا بلال! قم الی منزل فاطمه ...»؛(۸۳) ای بلال! برخاسته به سوی منزل فاطمه
برو و ... .
گاهی که مشتاق دیدار فرزندان فاطمه(ع) میشد، رو به بلال کرده، میفرمود:
«یا بلال! ایتنی بولدی الحسن و الحسین»؛(۸۴) بلال! فرزندانم حسن و حسین را
برایم بیاور.
به یقین، اطمینان فراوان و اعتماد چشمگیر رسول خدا(ص) نسبت به بلال،
زمینهساز گفت و گوهایی اینچنین بود.
روزی امام علی(ع) با شناختی روشن از پیشینه بلال، او را چون خود دانست و
فرمود:
پیشگامان به دین اسلام پنج نفرند: من پیشقدم عرب هستم، سلمان پیشگام عجم،
صهیب اولین مؤمن از روم، بلال پیشقدم حبشه و خباب پیشگام نبط.(۸۵)
همان گونه که امام باقر(ع) یا امام صادق(ع) شایستگی بلال را در ابعاد مختلف
ستود و فرمود:
خداوند بلال را رحمت کند، خاندان ما را دوست میداشت، او بنده شایستهای
بود و میگفت: پس از رحلت رسول خدا(ص)، اذان نخواهم گفت و از آن روز جمله
«حی علی خیر العمل» در اذان ترک شد.(۸۶)
بلال در نگاه فاطمه(س)؛فاطمه(س) در نگاه بلال
فاطمه زهرا(س)، بلال را شیعهای هوشیار، آگاه به زمان، هوشمند در پدیدههای
پیدا و پنهان جامعه و دارای بینشی روشنگر میدانست. از اینرو هیچ
گاه سخنی یا گلایهای از کوتاهی بلال در عرصههای حمایت از ولایت بر زبان
جاری نکرد و هماره شیوههای حرکت و ستیز آرام او را با غاصبان میستود.
بلال به خوبی رد پای دشمن را در یکایک مواضع او شناسایی میکرد و با روشنی
میدانست که تحریف سخنان رسول خدا(ص) و یا ساخت و پرداخت گفتههایی دروغین
از سوی آن حضرت، گامهایی است که در پی آن، مسیر هدایتآفرین ولایت دچار
انحراف خواهد شد و برای همیشه، ضلالت و گمراهی نصیب انسانهای ناآگاه و
سادهانگار خواهد بود. از اینرو، آگاهی و روشنبینی خود را هماره حفظ
میکرد و با دیدهای ژرف به عمق حوادث سیاسی مینگریست تا افزون بر دوری از
روحیه بیتفاوتی، غفلت و فراموشیِ ارزشهای والا، هیچ گاه از پیشوایان
معصوم(ع) که یگانه رهبران راستین هستند، جدا نشود.
او دورسازی انسانها از اسلام ناب و آموزههای زرّین آن، همراه با تیره
ساختن چهره الگوهای معرفتآموز در هر زمان را شیوه شیطانی دشمن میدانست که
در پی آن زنده ساختن آداب و رسوم جاهلیت، قبیلهگرایی، دنیاخواهی و
مقامطلبی پدیدار خواهد شد و سرگرمیهای پوچ و بیارزش برای فراموشی شعارهای
پویا و ارزشهای راستین جلوهگر میشود.
آن هوشیاری و این بیداری سبب گردید که لحظهای با غاصبان خلافت نرمش و یا
سازش نشان ندهد و نسبت به آنچه در توان داشت، مبارزهای از سر تحلیل درست و
شناخت عمیق شروع کند.
روزی که خبر از پایان کار سقیفه و آغاز ریاست خلیفه به او رسید، در حالی که
سراپا اندوه و ماتم بود، در مسجد رسول خدا(ص) نشسته بود و در باره این
فاجعه بزرگ که ضایعهای بیجبران بود، میاندیشید و آن را قضا و قدر الهی
میشمرد. ناگاه خلیفه وارد شد و هنگام اذان فرا رسید. اطرافیان منتظر صدای
بلال بودند تا همچون زمان رسول خدا(ص) ندای توحید و نبوت با صدای خود سر
دهد. اما او را ساکت در گوشهای دیدند. به گمان بیخبری نزد بلال آمده
گفتند:
ـ بلال! اذان. اذان!
و او با شهامت و رشادت بسیار پاسخ داد: پس از این اذان نمیگویم. شخص دیگری
را معین کنید. خلیفه اول خود نزد بلال آمد و گفت: برخیز اذان بگو ای بلال!
و او سری از بصیرت و بینایی تکان داد و گفت:
نه!
و چون سخن ابوبکر را شنید که برای چه بلال؟ پاسخ داد: اگر مرا [با آزادی از
دست امیه] به بندگی خود گرفتهای، در اختیار تو هستم و اگر در راه خدا
آزاد ساختهای، پس مرا رها کن و به حال خود واگذار.
و چون شنید که من تو را در راه خدا آزاد کردهام، پاسخ داد:
من پس از رسول خدا(ص) برای احدی اذان نخواهم گفت.(۸۷)
نگرش روشن و روشنگر بلال، امیدآفرین اصحاب و خرسندکننده فاطمه زهرا(ع) بود.
به گونهای که حضور هوشیارانه و دفاع مردانه او در عرصههای سیاسی موجب
گردید که بلال در بین اندک یاران امیر مؤمنان(ع) و فاطمه زهرا(س) محسوب شود
که از مسیر سعادتبخش ولایت کوچکترین بازگشت و انحرافی نداشتند.
شگفتآور آنکه بلال که از قبیلهای سرشناس و خانوادهای قدرتمند در مدینه
محروم بود و هیچ پشتیبان ظاهری در شهر و دیار غریب نداشت، آن گونه در برابر
سران زر و زور و تزویر ایستادگی کرد و با صراحت بسیار این سخن را بر زبان
جاری کرد:
من پس از رسول خدا(ص) برای احدی اذان نخواهم گفت!
اما آنگاه که دخت رسول خدا(ص) به یاد دوران پرعظمت و باشکوه اسلام و نبوت
پدر عزیز خود فرمود: «اِنّی اشتهی اَنْ اَسْمَعَ صوتَ مؤذنِ اَبی ـ (ع) ـ
بالاذان»؛(۸۸) بسیار دوست دارم صدای اذان بلال، مؤذن پدرم را بشنوم، اطاعت
تمام عیار نمود و بار دیگر صدای خود را در فضای مدینه طنینانداز کرد. با
عبارت «اشهد اَنَّ محمدا رسولُ اللّه»؛ قلب دخت رسول خدا(ص) به لرزه در
آمد، اشک او چون سیل از دیدگان جاری شد به گونهای که نقل شده است فاطمه(ع)
نالهای زد، بر زمین افتاد و بیهوش گردید.
ناگاه خبر به بلال رسید که اذان را رها کن، فاطمه(ع) غش کرده است و او چون
هراسان و سراسیمه از بام فرود آمد، خدمت پاکبانوی آفرینش رسید تا از حال
او جویا شود. زهرا(ع) به هوش آمده فرمود: بلال! اذان را تمام کن!
و او که از عشق بیکران دختر پیامبر(ص) به پدر آگاه بود پاسخ داد:
دختر رسول خدا! مرا از این کار معذور بدار زیرا بر جان شما هراسانم،
میترسم خویشتن را به هلاکت رسانی.(۸۹)
بلال و حمایت از ولایت
بلال از علی(ع) و فاطمه زهرا(س) و آرمانهای آنان حمایت بیدریغ میکرد.
آنگاه که امام(ع) در بین مسلمانان حاضر میشد، احترام چشمگیری به او
مینمود، به گونهای که برخی زبانِ اعتراض به او میگشودند و میگفتند:
ابوبکر تو را از امیه خرید و آزاد کرد، با این خصوصیت، علی(ع) را بیشتر از
او احترام میکنی؟
بلال پاسخ داد:
حق علی(ع) بر من، بیش از ابوبکر است، زیرا ابوبکر مرا از قید بندگی و شکنجه
و آزاری که [در دنیا [میکردند، نجات داد، گرچه با صبر و بردباری [و
شهادت] به سوی بهشت جاودان رهسپار میشدم، اما علی(ع) مرا از عذاب ابدی و
آتش همیشگی جهنم نجات بخشید. چون به خاطر دوستی و ولایت او و برتر دانستن
وی بر دیگران، سزاوار بهشت برین و نعمتهای پایدار و ابدی آن خواهم بود!
هنگامی که هواداران ابوبکر، مردم را به بیعت با وی دعوت میکردند، سراغ
بلال آمده [با اطمینان بسیار نسبت به پذیرش[ پیشنهاد بیعت دادند.
او با کمال خونسردی، به دور از هیجانات و جریانات زودگذر و از سر شناخت و
معرفت، بیعت را نپذیرفت. عمر که شاهد ماجرا بود با عصبانیت گریبان او را
گرفت و با لحن تندی گفت:
این پاداش ابوبکر است که تو را آزاد ساخت!
بلال پاسخ داد: اگر ابوبکر مرا به خاطر خداوند آزاد کرده، برای خدا نیز مرا
به اختیار خود واگذارد و اگر برای غیر خدا آزاد کرده، من در اختیار او
هستم، هرچه میخواهد بکند، اما هرگز با کسی که پیامبر(ص) او را جانشین
نکرده است بیعت نمیکنم و آن که او را جانشین خود قرار داده، پیرویش تا روز
قیامت بر گردن ما است.
عمر وقتی پاسخ راسخ و سخن صریح بلال را شنید، برآشفت و به او دشنام داده،
گفت:
«لا ابا لک ...»؛ ای بیپدر دیگر در مدینه نباید بمانی.
و این آغاز تبعید بلال از مدینه به شام ـ به خاطر دفاع از امامت و ولایت ـ
بود.
در آخرین لحظات حضور در شهر رسول خدا(ص) و در کنار دخت پیامبر(ص) و امیر
مؤمنان(ع) این اشعار را زمزمه میکرد:
«باللّه لا اَبابَکرٍ نجوتُ وَ لو لا اللّه نأمت عَلی اَوْصالی
الضَبُعْ»؛(۹۰)
به وسیله خدا نجات یافتم نه به خاطر ابوبکر و اگر خدا نبود کفتار، رگهای
مرا میدرید. خداوند مرا در محل خوبی جای داد و مرا گرامی داشت، همانا خیر
نزد او یافت میشود. مرا پیرو بدعتگذاری نخواهید یافت و من مانند آنان
بدعتگذار نیستم.
بلال به شام رفت، ایامی چند در آن دیار زندگی کرد و سرانجام در بین سالهای
۱۸ ـ ۲۱ هجری قمری در زمان خلافت عمر در اثر بیماری طاعون دیده از جهان
خاکی فرو بست و به دیار افلاکی پر کشید. بابُ الصغیر دمشق قبرستان شام است
که پیکر پاک بلال را در آغوش خود جای داده و همه روزه زیارتگاه ارادتمندان
مسلمان است.(۹۱)
۷. ابوذر غفاری
ابوذر صحابی صالح، صادق، شورآفرین و پرتوان در تمامی صحنههاست که از آغاز
پذیرش اسلام تا آخرین لحظه حیات، اندکی در حقگویی، ستمستیزی و یاری نبوت و
ولایت کوتاهی نکرد و لحظهای تردید به خود راه نداد. او سه سال پیش از
بعثت رسول اکرم(ص) خدا را میپرستید و پس از رسالت آن حضرت، چهارمین یا
پنجمین نفر از ایمانآورندگان بود، از اینرو در زمره «سابقین در اسلام»
محسوب میشد.(۹۲) اباذر نخستین کسی بود که ایمان خویش را در مکه آشکار کرد و
با ویژگی خاص خود، باور توحیدی خویش را در کنار کعبه به گوش همگان
رساند.(۹۳)
رسولخدا(ص) او را میستود و میفرمود:
«رحمت خداوند بر تو باد ای اباذر! براستی که تو تنها زندگی میکنی، تنها
میمیری، تنها برانگیخته میشوی و تنها وارد بهشت خواهی شد. سعادتمند و
رستگارند مردمی که غسل و کفن و دفن تو را به عهده میگیرند ... آسمان سایه
نیفکند و زمین در برنگرفت، راستگوتر از ابوذر! ای اباذر! براستی که تو از
ما اهل بیت هستی ... پس دوستدار اهل بیت من باش، آن کسانی که خداوند «رجس» و
پلیدی را از آنان دور ساخت و پاکشان گردانید، پاک گردانیدنی مخصوص».(۹۴)
نگرش روشن پیامبر(ص) پس از رحلت آن حضرت برای همگان تجسم یافت. زیرا ابوذر
در تندباد حوادث و اوضاع سیاه سیاسی ـ در میان انبوه بیش از یکصد هزار نفر
در غدیر خم ـ چونان سروی راست قامت و پیشگامی هوشمند، پویا و انقلابی حضوری
زنده و تأثیرگذار داشت و لحظهای تحت تأثیر شرایط و جوّ آلوده تطمیع و
تهدید با زر و زور قرار نگرفت.(۹۵)
او از آغازین لحظه حرکت به سوی رسول خدا(ص)، علی(ع) را ـ که نوجوانی بیش
نبود ـ در کنار آن حضرت دیده بود و از سختکوشی فاطمه(ع) در مسیر رسالت
پیامبر(ص)، آگاهی کامل داشت. از اینرو ایمانی از سر شناخت و معرفت به رسول
خدا(ص) و خاندان پاک او داشت. آنگاه که سکههای زرد و سفید سران حکومت در
مدینه و شام به صورت پنهانی برای او فرستاده میشد تنها به یک جمله بسنده
میکرد:
«یک گرده نان جو دارم که با آن چند روز را میگذرانم. من با ولایت علی
بنابیطالب و عترت پاک او، احساس بینیازی از دیگران میکنم.»(۹۶)
روزی دیگر قاطعانه از حرکت پرخروش فاطمه زهرا(س) حمایت کرده و فریاد
میزند: «براستی که من به خاطر ولایت علی و خاندان هدایتگر او ـ که به حق و
حقیقت دعوت میکنند و خود اهل هدایت و عدالتاند ـ احساس ثروتمندی بیش از
دیگران دارم. من خود این ویژگیها را در علی و دودمان او از رسول خدا شنیدم
... همانا علی راستگوی بزرگ، صدیق اکبر و امتیازدهنده حق از باطل بعد از
پیامبر خدا و رهبر دینداران است و ثروت پیشوای ستمپیشگان.»(۹۷)
ابوذر و فاطمه(س)
ایمان استوار، فریاد رعدآسا و حمایت پرتوان ابوذر در هنگامه درد و رنج
فاطمه(ع)
و غربت آن بانو، تسلیبخش زخمهای سوزان او بود. بویژه آنگاه که بینش عمیق و
شناخت روشن، او را به موضعگیری قاطعانه علیه دنیاطلبان و دنیاپرستان
وامیداشت، گویی صدای حقخواهی زهرا(س) است که از دهان اباذر در فضا
طنینانداز میشود.
این سخن اباذر است که فرمود:
«بار خدایا! من علی، فاطمه، حسن و حسین را دوست میدارم، هرچند به خاطر
محبتشان قطعه قطعهام کنند و پیوسته این راه من است تا تو را ملاقات کنم و
از این طریق جویای رضایت تو میشوم ... .»(۹۸)
فاطمه(ع) نیز نگاهی برتر به ابوذر داشت و در صحنههای مختلف زبان به ستایش
او میگشود و یا او را از مَحْرمان خاندان نبوت و امامت معرفی میکرد.
روزی خبر از دیدار سه دختر زیبارو و پرنشاط با رایحه روحپرور داد که از
حوریان بهشتی بوده و از شیفتگان نگاه دلآرای زهرای عزیز هستند که چون حضرت
نام یکایک آنها را جویا میشود دومی خود را «ذرّه» معرفی کرده که خداوند
او را برای ابوذر غفاری آفریده است!(۹۹)
امام صادق(ع) فرمود:
مادرم فاطمه(ع) به علی(ع) فرمود:
«اذا توفیّتُ لا تُعْلِمْ اَحَدا اِلاّ امَسَلَمه و اُمَایمن و فَضّه و
من الرجال اِبْنیَّ و العبّاس و سلمان و عمّار و المقداد و اباذر و حذیفه و
لا تُدْفِنی الاّ لَیلاً و لا تُعْلم قَبری اَحَدا»؛(۱۰۰)
هنگامی که وفات کردم هیچ کس را آگاه مکن، مگر امسلمه و امایمن و فضّه را
از زنان و از مردان دو فرزندم حسن و حسین و عباس و سلمان و عمار و مقداد و
اباذر و حذیفه را خبر کن ...
آری:
وادی عشق که بی هوش و سرگردانی است
مدعی در طلبش بوالهوس و مغرور است
لب فرو بست هر آنکس رخ جون ماهش دید
آنکه مدحت کند از گفته خود مسرور است
وقت آن است که بنشینم و دم در نزنم
به همه کون و مکان مدحت او مسطور است
۱ ـ زن در آیینه جلال و جمال، آیتاللّه جوادی آملی، ص۲۵ ـ ۴۳؛ محدّثات،
غروی نائینی، ص۱ و ۲.
۲ ـ نگاه کنید به آیات ۱ از سوره نساء؛ ۱۸۹ از سوره اعراف؛ ۶ از سوره زمر؛
۲۱از سوره روم؛ ۱۶۴ از سوره آلعمران؛ ۱۲۸ از سوره توبه و بنگرید امالی
صدوق، مجلس چهارم؛ غرر الحکم و درر الکلم، ج۳، ص۳۱۳ و ۳۸۲؛ خصال صدوق، باب
ثلاثه؛ کتاب من لا یحضره الفقیه، ج۳، ص۳۸۳ و ۳۸۵؛ تحف العقول رساله حقوق
امام سجاد(ع).
۳ ـ مروج الذهب، ابوالحسن علیبن حسین مسعودی، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج۱،
ص۶۳۰ و ۶۴۱؛ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۱۷۹؛ محدّثات، ص۴۷.
۴ ـ نهج الحق و کشفُ الصدق، ص۲۷۰؛ گوهر المراد، ج۱، ص۴۰۶؛ الدّمعه
السّاکبه، ج۳، ص۶۱. ر.ک: بحارالانوار، ج۲۲، ص۲۶۵.
۵ ـ مروج الذهب، ج۱، ص۶۳۰.
۶ ـ اعیان الشیعه، سیدمحسن امین، ج۳، ص۵۵۵؛ مروج الذهب، ج۱، ص۶۴۱.
۷ ـ اسدالغابه، ج۵، ص۴۰۸.
۸ ـ سفینهالبحار، ج۲، ص۷۳۶.
۹ ـ الطبقات الکبری، ج۸، ص۲۲۴.
۱۰ ـ همان، ص۲۲۴ ـ ۲۲۸.
۱۱ ـ مروج الذهب، ج۱، ص۶۴۱.
۱۲ ـ الطبقات الکبری، ج۸، ص۲۲۴.
۱۳ ـ همان.
۱۴ ـ الدمعه الساکبه، ج۳، ص۶۱؛ گوهر المراد، ج۱، ص۴۰۶.
۱۵ ـ نهج الحق و کشف الصدق، ص۲۷۰؛ الطبقات الکبری، ج۸، ص۲۲۴ و ۲۲۵.
۱۶ ـ الطبقات الکبری، ج۸، ص۱۷۹.
۱۷ ـ النوادر، ص۴۸۵؛ الدعوات، ص۴۷؛ المناقب، ج۱، ص۱۲۵؛ وسایل الشیعه، ج۱۱،
ص۳۰.
۱۸ ـ شرح الاخبار فی فضائل الأئمه الاطهار، ص۶۶؛ الامالی للشیخ الصدوق، ج۱،
ص۷۶؛ دار السلام، ج۱، ص۲۰۶؛ الدمعه الساکبه، ج۴، ص۱۶ و ۹۴؛ روضه الواعظین،
ص۱۵۴؛ کامل الزیارات، ص۵۸؛ الامالی للشیخ الطوسی، ج۲، ص۲۸۱.
۱۹ ـ نزهه الابرار، ص۲۳۷؛ روضه المتقین، ج۵، ص۳۶۸؛ البرهان، ج۲، ص۲۹۴؛
الامالی للشیخ الصدوق، ج۱، ص۲۳۷؛ بحارالانوار، ج۱۰۳، ص۲۷۹؛ اخبار زینبیات،
ص۱۰۲.
۲۰ ـ عوالم العلوم، ج۱۱، ص۳۱۵ و ۳۸۶؛ القاب الرسول و عترته، ص۱۸۹؛ الطبقات
الکبری، ج۸، ص۲۲۴ ـ ۲۲۶ (ابن سعد در الطبقات قریب سیزده روایت در باره
امدادگری و خدمات امایمن در جبهههای نبرد بیان کرده است.)
۲۱ ـ مدینه المعاجز، ج۱، ص۲۵۹؛ مرآه العقول، ج۱۴، ص۲۳۹؛ ملاذ الاخیار، ج۳،
ص۳۲۲؛ عوالم العلوم، ج۱۱، ص۵۳۳؛ الدمعه الساکبه، ج۴، ص۳۴.
ر.ک: رجال برقی، ص۶۱؛ رجال طوسی، ص۳۴؛ المعجم الکبیر، ج۲۵، ص۸۸؛ الاصابه،
ج۴، ص۴۱۶؛ الطبقات الکبری، ج۸، ص۲۴؛ کامل الزیارات، ص۲۶۲.
۲۲ ـ شرح نهجالبلاغه ابن ابیالحدید، ج۱۵، ص۲۴؛ المغازی، ج۱، ص۲۷۸.
۲۳ ـ تمهید الاصول، ص۳۸۹؛ عوالم العلوم، ج۱۱، ص۲۳۵.
۲۴ ـ الصواعق المحرقه، ص۲۱؛ السیره الحلبیه، ج۳، ص۳۶۲ و ۳۹۱؛ احتجاج، ج۱،
ص۱۱۹ ـ ۱۲۳؛ النص و الاجتهاد، ص۱۱۰ ـ ۱۱۹؛ الطرائف، ص۲۴۸ ـ ۲۵۱؛ سیره ائمه ـ
علیهم السلام ـ ، ص۱۳۰؛ مروج الذهب، ج۲، ص۲۴۲.
۲۵ ـ شرح نهجالبلاغه ابن ابیالحدید، ج۱۶، ص۳۷۴.
۲۶ ـ شادمانی دل پیامبر(ص)، ص۷۲۱، ۶۲۶، ۶۳۰ و ۹۰۲.
۲۷ ـ ملاذ الاخیار، ج۳، ص۳۲۲؛ عوالم العلوم، ج۱۱، ص۵۳۳؛ الدمعه الساکبه،
ج۴، ص۳۴.
۲۸ ـ مناقب ابنشهر آشوب، ص۳۵۲ و ۳۵۳.
۲۹ ـ شادمانی دل پیامبر(ص)، ص۶۲۹ و ۶۳۰.
۳۰ ـ شرح الاخبار من فضائل الائمه الاطهار، ص۶۶.
۳۱ ـ بحارالانوار، ج۴۳، ص۶۳.
۳۲ ـ تمهید الاصول، ص۳۸۹؛ عوالم العلوم، ج۱۱، ص۳۳۵.
۳۳ ـ الاختصاص شیخ مفید، ص۱۸۳ و ۱۸۴.
۳۴ ـ کتاب عوالم، ج۱۱، ص۴۳۶؛ تفسیر نورالثقلین، ج۴، ص۱۸۶.
۳۵ ـ شادمانی دل پیامبر(ص)، ص۴۹۲.
۳۶ ـ المجالس السنّیه فی مناقب و مصائب العتره النبویه، ج۲، ص۱۲۳ ـ ۱۲۶.
۳۷ ـ کوکب الدّری، ج۱، ص۲۴۳؛ بیتالاحزان، ص۱۷۶؛ دلائل الامامه طبری، ص۴۴.
۳۸ ـ الطبقات الکبری، ج۸، ص۲۲۴؛ بحارالانوار، ج۴۳، ص۴۶؛ الخرائج و الجرایح،
ج۲، ص۵۳۰؛ عوالم العلوم، ج۱۱، ص۱۵۶.
۳۹ ـ ریاحین الشریعه، ج۲، ص۳۲۶ ـ ۳۳۳؛ محدثات، ص۴۷؛ الطبقات الکبری، ج۸،
ص۲۲۶.
۴۰ ـ ر.ک: المناقب، ج۳، ص۳۵۹ و ج۴، ص۷۰؛ عوالم العلوم، ج۱۱، ص۱۵۶ و ۲۱۲؛
مستدرک الوسائل، ج۲، ص۳۵۹؛ امالی شیخ طوسی، ص۴۷۰؛ الارشاد، ج۱، ص۱۴۰.
۴۱ ـ ر.ک: اکمال الدّین و تمام النعمه، ص۱۶۵؛ الدرجات الرّفیعه، ص۲۰۳ سخن
سلمان که فرمود: اعتقنی رسولاللّه و سمّانی سلمان؛ رسول خدا(ص) مرا آزاد
کرد و نامم را سلمان گذاشت.
۴۲ ـ نک: قاموس الرّجال، ج۴، ص۴۲۹؛ معجمُالبلدان، ج۲، ص۱۹۶؛ رجال کشّی،
ص۱۵. دیار نخستین سلمان «رامهرمز» شیراز یا روستای «جَیْ» اصفهان بیان شده
اما سخن کاملتر آن است که در رامهرمز از مادر زاده شده و جی اصفهان محل
اصلی پدر او، یعنی «بدخشان» بوده است؛ ر.ک: نامه دانشوران، ج۹، ص۲۰۵.
۴۳ ـ سفینهالبحار، ج۱، ص۶۴۸؛ مروجالذهب (ترجمه)، ج۱، ص۶۶۴، ۶۶۵ و ۷۰۰.
۴۴ ـ الاختصاص، شیخ مفید، ص۱۱ و ۲۲؛ بحارالانوار، ج۲۲، ص۳۴۶؛ قاموس الرجال،
ج۴، ص۴۲۹.
۴۵ ـ شرح نهجالبلاغه، ابنابیالحدید، ج۱۸، ص۳۶ و ۳۸؛ رجال کشّی، ص۱۸ و
۲۰.
۴۶ ـ ایرانیان مسلمان در صدر اسلام، ص۵۷ و ۵۸.
۴۷ ـ نفس الرّحمان، ص۳۲؛ الصفوه من الصحابه و التّابعین، حسین الشاکری، ص۲۳
ـ ۶۵.
۴۸ ـ ایرانیان مسلمان در صدر اسلام، ص۶۷ و ۶۸؛ لغتنامه دهخدا، ج۹، ص۱۳۷۳۴.
۴۹ ـ امام صادق(ع)؛ بحارالانوار، ج۲۲، ص۳۴۶.
۵۰ ـ (رسول خدا(ص))؛ همان، ص۳۲۴؛ الصفوه من الصحابه و التّابعین، ص۲۳ ـ ۳۲.
۵۱ ـ (امام باقر(ع))؛ بهجهالامال، ج۴، ص۴۱۲.
۵۲ ـ (امام باقر(ع))؛ اعیان الشیعه، ج۷، ص۲۸۶؛ بهجه الامال، ج۴، ص۴۱۰.
۵۳ ـ (رسول اکرم(ص))؛ خصال صدوق، ج۱، ص۲۵۵.
۵۴ ـ احقاق الحق، ج۱۰، ص۳۲۱؛ مقتل الحسین(ع) ص۷۱؛ کتاب عوالم، ج۱۱، ص۱۶۸؛
ریاحین الشریعه، ج۱، ص۱۳۲.
۵۵ ـ همان.
۵۶ ـ بیتالاحزان، محدّث قمی، ص۲۰.
۵۷ ـ کتاب عوالم، ج۱۱، ص۲۱۱ و ۵۹۹؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج۳، ص۱۱۸ و ۱۸۸؛
بحارالانوار، ج۴۳، ص۴۷.
۵۸ ـ نهجالحیاه، ص۱۴۵.
۵۹ ـ بحارالانوار، ج۲۸، ص۲۲۸.
۶۰ ـ ریاحین الشریعه، ج۱، ص۱۲۸ و ۲۶۵؛ احتجاج طبری، ص۸۶؛ تفسیر عیاشی، ج۲،
ص۶۶.
۶۱ ـ سقیفه و فدک، ص۴۳؛ شرح نهجالبلاغه ابن ابی الحدید، ج۲، ص۴۹؛ ر.ک:
انساب الاشراف، ج۱، ص۵۹۰.
۶۲ ـ تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۲۴.
۶۳ ـ ر.ک: انساب الاشراف، ج۲، ص۱۸۳.
۶۴ ـ کوکب الدرّی، ج۲، ص۱۷۵؛ بحارالانوار، ج۸، ص۳۰۳؛ کتاب عوالم، ج۱۱،
ص۲۶۴.
۷۵ ـ نفس الرحمان، ص۸۱ و ۸۲؛ قاموس الرجال، ج۲، ص۴۵۱؛ دلائل الامامه، ص۲۸؛
ریاحین الشریعه، ج۱، ص۱۳۵.
۷۶ ـ احقاق الحق، ج۱۰، ص۲۵۸؛ کوکب الدرّی، ج۱، ص۱۴۹.
۷۷ ـ بحارالانوار، ج۴۳، ص۹۱ و ج۱۰۱، ص۳۸؛ ریاحین الشریعه، ج۱، ص۲۱۶؛ نوادر
راوندی، ص۱۴.
۷۸ ـ نگاه کنید به: مجموعه دیدگاههای استاد شهید آیتاللّه مطهری در باره
سلمان فارسی در خدمات متقابل اسلام و ایران، صفحات: ۵۴، ۶۹، ۷۴، ۷۵، ۷۹،
۱۳۴، ۱۳۵، ۱۳۷، ۴۷۱، ۶۴۳، ۶۴۴، ۶۷۵ و ۶۷۶.
۷۹ ـ بلال، سخنگوی نهضت پیامبر(ص)، عبدالحمید جوده السحار، ترجمه علی
منتظمی، ص۴ و ۳.
۸۰ ـ کشکول شیخ بهایی، عزیزاللّه کاسب، ص۲۵۲.
۸۱ ـ تفسیر منسوب به امام عسکری(ع)، ص۴۶۲؛ علل الشرایع، ص۴۶۱.
۸۲ ـ عدهالداعی، ص۲۱؛ المحجهالبیضاء، ج۲، ص۳۱۰.
۸۳ ـ حجرات، ۱۳؛ یا ایّها الناس انّا خلقناکم من ذکرٍ و انثی و جعلناکم
شعوبا و قبائل لتعارفوا اِنَّ اکرمکم عند اللّه اتقیکم. (ر.ک: تفسیر
المیزان، ج۱۸، ص۳۲۵؛ اطیب البیان، ج۱۲، ص۲۳۱؛ البرهان، ج۴، ص۲۱۰؛ نمونه،
ج۲۲، ص۱۹۶؛ تفسیر القمی، ج۱، ص۱۷۹).
۸۴ ـ انعام، ۵۲؛ و لا تطرد الذین یدعون ربهم بالغداه و العشی یریدون وجهه
ما علیک من حسابهم من شیءٍ و ما من حسابک علیهم من شیءٍ فتطردهم فتکون من
الظالمین. (ر.ک: تفسیر المیزان، ج۷، ص۹۹؛ بیان السعاده، ج۲، ص۱۳۲؛ روح
المعانی، ج۷، ص۱۵۸).
۸۵ ـ کهف، ۲۸.
۸۶ ـ شرح نهجالبلاغه ابن ابیالحدید، ج۱۰، ص۱۰۴؛ عوالم العلوم، ج۱۴، ص۳۰۸.
۸۷ ـ بحارالانوار، ج۸۳، ص۱۳۱؛ نهایه الاحکام، ج۱، ص۴۲۲ و ۵۲۴.
۸۸ ـ تاریخ تحول دولت و خلافت، ص۱۰۷، نقل از التراتیب الاداریه، ج۱، ص۷۹.
۸۹ ـ بحارالانوار، ج۸۴، ص۱۱۶؛ ر.ک: مجمعالرجال، ج۱، ص۲۸۱.
۹۰ ـ مختصر تاریخ دمشق، ج۵، ص۲۶۱.
۹۱ ـ شرح نهجالبلاغه، ج۱۱، ص۱۹۸.
۹۲ ـ بحارالانوار، ج۱۰۴، ص۸۸؛ دلائل الامامه، ص۸۷.
۹۳ ـ همان، ج۲۲، ص۵۰۸؛ عوالم العلوم، ج۱۱، ص۱۷۵؛ نک: علل الشرایع، ص۱۶۸؛
امالی شیخ طوسی، ص۵۷۳؛ امالی شیخ صدوق، ص۵۰۶.
۹۴ ـ همان، ج۲۲، ص۴۹۹.
۹۵ ـ بلال سخنگوی نهضت پیامبر(ص)، ص۳.
۹۶ ـ بحارالانوار، ج۲۲، ص۱۴۲؛ نک: الدرجات، الرّفیعه، ص۳۶۷.
۹۷ ـ انسابِ الاشراف بلاذری، ج۲، ص۱۸۳.
۹۸ ـ احقاق الحق، ج۱۹، ص۱۵۳؛ کتاب من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۲۹۷؛
بحارالانوار، ج۴۳، ص۱۵۷.
۹۹ ـ بحارالانوار، ج۴۳، ص۱۵۸.
۱۰۰ ـ همان، ص۱۱۹ (برخورد بلال با خلیفه دوم به گونهای افشاگرانه، تهاجمی و
یا نوعی دادخواهی در آن به چشم میخورد؛ گرچه بسیاری جرأت این گونه برخورد
را در خود نمیدیدند! به طور مثال روزی عمر به بلال گفت: هنگام اذان نشده
است، چرا اذان میگویی؟ و او پاسخ داد: زمانی که تو از الاغ خودت گمراهتر
بودی من وقت را میشناختم. نک: مختصر تاریخ دمشق، ج۵، ص۲۶۷).
۱۰۱ ـ رجال شیخ طوسی، ص۲۷ (شایان ذکر است که برخی معتقدند بلال در «باب
الاربعین» شهر حلب و یا در مقبره کیسان یا خولان مدفون است).
۱۰۲ ـ الصفوه من الصحابه و الشاکرین، حسین الشاکری، ج۱، ص۶۷ ـ ۱۱۵.
۱۰۳ ـ همان، ص۶۸ و ۶۹.
۱۰۴ ـ شرح الاخبار فی فضائل الائمه الاطهار(ع)، ص۵۰۲؛ خصال، ص۱۸۲؛ کامل
بهایی، ج۱، ص۱۵۷؛ کافی، ج۸، ص۲۹۷؛ مجالس المؤمنین، ج۱، ص۲۱۷.
۱۰۵ ـ نک: تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۲۴ و ۱۷۳؛ مروج الذّهب، ج۲، ص۳۴۱ و ۳۴۲؛
تاریخ الطبری، ج۴، ص۲۸۳؛ طبقات الکبری، ج۴، ص۲۲۹؛ الغدیر، ج۶، ص۳۰۴ و ج۹،
ص۳۷۳.
۱۰۶ ـ نقد الرجال، ج۱، ص۷۷؛ شجره الطّوبی، شیخ محمدمهدی مازندرانی (شرح
زندگانی ابوذر).
۱۰۷ ـ ر.ک: المجالس السنیّه، ج۱، ص۲۴۳ ـ ۲۴۵؛ الصفوه من الصحابه و
التابعین.
۱۰۸ ـ اعیان الشیعه، ج۱۶، ص۳۱۹ ـ ۳۲۱.
۱۰۹ ـ ریاحین الشریعه، ج۱، ص۱۳۵؛ بحارالانوار، ج۲۲، ص۳۵۲؛ دلائل الامامه،
ص۲۸.
۱۱۰ ـ تاریخ الطبری، ج۲، ص۳۰۰؛ کفایه الطالب، ص۲۲۵.
منبع : پایگاه
اطلاع رسانی موسسه سبطین
سه شنبه 20/1/1392 - 16:20
اهل بیت
آیه مباهله بر صداقت و عصمت گفتاری و رفتاری اصحاب کساء علیهمالسلام دلالت
دارد.
به اعتراف دانشمندان فریقین، روایات متواتری وجود دارند که پیامبر گرامی
صلی اللهعلیهوآله به جای «انفسنا»، حضرت علی علیهالسلام را و به جای
«نسائنا»، حضرت فاطمه علیهاالسلام را و به جای «ابنائنا» حضرت امام حسن و
حضرت امام حسین علیهماالسلام را برای مباهله با نصارای نجران به عنوان گواه
نبوّت از میان همه امّت به همراه بردند.
برخی از دانشمندان اهل سنّت این امر را متفّقٌ علیه و برخی دیگر اجماعی
میدانند. روایات مباهله با بیش از ۵۱ طریق متفاوت از ۳۷ تن از بزرگان دین
روایت شدهاند. برخی دانشمندان اهل سنّت شبهاتی را نیز مطرح کردهاند، اما
این شبهات هیچ پایگاه علمی ندارند.
در منابع تفسیری و روایی فریقین، بسیاری از آیات قرآنی در شأن و منزلت رفیع
امّ ابیها،(۲) سرور همه زنان عالم،(۳) پاره تن پیامبر گرامی
صلیاللهعلیهوآله (۴) و کوثر قرآن،(۵) حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام به
چشم میخورند. تنها در منابع تفسیری و روایی اهل سنّت، بیش از ۱۳۵ آیه در
۴۹ سوره درباره حضرت ایشان آمده و دو سوره کامل در شأن آن بانوی دو جهان
نازل گشتهاند؛ سورههای دهر و کوثر. این تعداد غیر از آیاتی هستند که در
منابع شیعه در شأن حضرت زهرا علیهاالسلام ذکر شدهاند. این آیات را میتوان
در چهار دسته تقسیم نمود: ۱. سبب نزول؛ ۲. شأن نزول؛ ۳. جری و اطباق؛ ۴.
بطن.
برخی آیات طبق قاعده «جری و اطباق» در شأن حضرت فاطمه علیهاالسلام آمده و
همچنین برخی آیات بطنا در شأن آن حضرت هستند؛ همچون آیه «مرج البحرین».(۶)
صدها آیه قرآنی و نیز روایات تفسیری در ذیل آیات در منابع فریقین بر عصمت و
طهارت، صداقت، ایثار و اخلاص و دیگر کمالات معنوی حضرت زهرا علیهاالسلام
دلالت دارند، اما متأسفانه شخصیت ایشان ناشناخته مانده است؛ شخصیتی که حجتی
بر حجتهای خداوند است، محبت و دوستی او طبق دستور خداوند بر همه واجب
بوده، رضای او رضای خدا و غضب او غضب خداست؛ همو که مرکز رسالت و امامت و
ولایت است. اما چه شد که پس از رحلت جانسوز پدرش، تنها چند ماه زنده ماند و
در عالم شباب، همراه با کوهی از مصیبتها و آلام به درجه شهادت نایل
گردید؟
به راستی، قلم طاقت نوشتن آن همه مظالم وارد شده بر این وجود نازنین را
ندارد و بررسی ابعاد گوناگون شخصیتی ایشان فراتر از حد کتابهاست. در این
مقاله، به اختصار، از بین دهها آیه نازل شده در شأن آن حضرت، تنها آیه
مباهله را از دیدگاه اهلسنّت مورد بررسی قرار میدهیم:
آیه مباهله
«فَمَنْ حَآجَّکَ فِیهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ
تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءنَا وَأَبْنَاءکُمْ وَنِسَاءنَا وَنِسَاءکُمْ
وَأَنفُسَنَا وأَنفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَهَ اللّهِ
عَلَی الْکَاذِبِینَ» (آل عمران: ۶۱)؛ پس هر کس درباره عیسی، پس از آنکه به
آگاهی رسیدهای، با تو مجادله کرد، بگو: بیایید تا ما فرزندانمان و شما
فرزندانتان را، و زنانمان را و زنانتان را و نفسهایمان و نفسهایتان را
حاضر آوریم، آنگاه مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان بفرستیم.
مفهوم «مباهله»
«مباهله» نفرین کردن دو فرد یا دو گروه بر علیه یکدیگر در یک امر مذهبی است
که با تضرّع از خدا میخواهند دروغگو را رسوا سازد. گروهی از نصارای نجران
به حضور پیامبر گرامی صلیاللهعلیهوآله آمدند و درباره حضرت عیسی
علیهالسلام گفتوگو کردند و قرار شد فردای آن روز مباهله صورت گیرد. به
نقل همه اهل سنّت، روز بعد پیامبر به جای «انفسنا»حضرت علی علیهالسلام را و
به جای «نسائنا» حضرت فاطمه علیهاالسلام را و به جای «ابنائنا»حسنین
علیهماالسلام را برای مباهله به عنوان گواه نبوّت از بین همه امّت به همراه
بردند. این عمل پیامبر گواه بزرگی بر صداقت و عصمت فاطمه زهرا علیهاالسلام
است.
«مباهله» در لغت
جوهری (م ۳۹۳ ه) درباره واژه «مباهله» مینویسد: «مباهله» یعنی: به همدیگر
لعن و نفرین کردن. «ابتهال» به معنای تضرّع و زاریکردن است و در قول
خداوند گفته میشود: «ثُمَّ نبتهل» یعنی: خالصانه دعا کنیم.(۷)
ابن فارس (م ۳۹۵ ه) میگوید: «بهل» به سه معنا آمده است:
اول. به معنای تخلیه و آزادکردن؛
دوم. نوعی دعاست؛
سوم. کمبود آب را گویند.
معنای دوم، تضرّع و ملتمسانه و عاجزانه دعا کردن است. واژه «مباهله» نیز به
همین معنا میباشد؛ زیرا دو نفر که مباهله میکنند، هر کدام به طرف مقابل
نفرین میکند و درخواست عذاب و بلا مینماید. در قرآن «ثُمَّ نبتهل ...» به
همین معنا آمده است.(۸)
«مباهله» در اصطلاح
«به معنی نفرین کردن دو نفر به یک دیگر است، به این ترتیب که افرادی که با
هم گفتوگو درباره یک مسئله مهم مذهبی دارند، یک جا جمع شوند و به درگاه
خدا تضرّع کنند و از او بخواهند که دروغگو را رسوا سازد و مجازات کند.»(۹)
شأن نزول آیه مباهله
۱. علباء بن احمد الیشکری روایت کرده است: هنگامی که آیه مباهله «قُل
تَعالوا نَدعُ اَبناءَنا و اَبناءَکم و نِساءَنا و نِساءَکم» نازل شد، رسول
خدا صلیاللهعلیهوآله ، حضرت علی، فاطمه، حسن و حسین علیهمالسلام را
به حضور طلبید و از سوی دیگر، یهودیان را به مباهله دعوت کرد. جوانی از
یهود که از پیشنهاد رسول خدا صلیاللهعلیهوآله اطلاع یافت، خطاب به
یهودیان گفت: وای بر شما! مگر گذشته را فراموش کردهاید که برادران شما به
صورت میمون و خوک مسخ شدند؟ از مباهله خودداری کنید که سرانجام شما منتهی
به سرانجام آنان خواهد شد.(۱۰)
۲. جابر بن عبداللّه روایت کرده که آیه مباهله «قل تعالوا ...» درباره حضرت
علی، فاطمه، حسن و حسین علیهمالسلام نازل شده است. جابر بن عبداللّه
میگوید: مراد از «انفسنا و انفسکم» رسول خدا صلیاللهعلیهوآله و حضرت
علی علیهالسلام هستند و مراد از «ابناءنا» امام حسن و حسین علیهماالسلام و
مراد از «نساءنا» حضرت فاطمه علیهاالسلام .(۱۱)
۳. سعد بن ابی وقاص روایت میکند: هنگامی که آیه «قل تَعالوا نَدعُ
اَبناءَنا و اَبناءکم»نازل شد، رسول خدا صلیاللهعلیهوآله حضرت علی،
فاطمه، حسن و حسین علیهمالسلام را به حضور طلبید، سپس فرمود: «اللّهمَّ
هؤلاءِ اَهلی»؛(۱۲) پروردگارا اینان اهل بیت من هستند.
این سه روایت به شأن نزول آیه «مباهله» در حق اصحاب کساء تصریح دارند.
امام فخر رازی در تفسیر معروفش روایتی آورده است که پیامبر
صلیاللهعلیهوآله از منزل خارج شد و بر شانه مبارکش جامعهای از موی
سیاه بود، حسین را بر دوش (یا در آغوش) خود داشت و دست حسن را گرفته بود و
فاطمه پشت سر ایشان و علی پشت سر فاطمه به طرف محل مباهله به راه افتادند.
پیامبر به عزیزانش فرمود: هر گاه من دعا کردم، شما آمین بگویید.
هنگامی که اسقف نجران این منظره باشکوه را دید، گفت: «انّی لَاَری وجوها لو
سألوا اللّهَ اَن یُزیلَ جبلاً مِن مکانِه لاَزاله بِها فلا تُباهلوا
فتُهلِکوا و لایَبقی علی وجهِ الارضِ نصرانیٌّ الی یومِ القیامهِ»؛ من
چهرههایی را میبینم که اگر از خدا بخواهند کوه را از جا برکند، خدا این
کار را خواهد کرد. ای نصارا! با این مرد مباهله نکنید، وگرنه هلاک میشوید و
تا قیامت یک نفر نصرانی در روی زمین باقی نخواهد ماند.
آن حضرت فرمود: «سوگند به خدایی که جانم در قبضه قدرت اوست، اگر اینان
مباهله میکردند، هلاکت بر آنها مقدّر شده بود و برخی به صورت میمون و
برخی به صورت خوک مسخ میشدند و آتشی در بیابان آنها برافروخته میشد که
نجران با تمامی اهلش، حتی پرندگان بر بالای درختان، نیز ریشه کن میشدند و
هیچ چیز مانع نزول بلا بر نصارا نمیشد و همگی نابود میگردیدند.(۱۳)
آیه مباهله از دیدگاه دانشمندان اهل سنّت
اصل این قضیه که پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله از بین همه امّت تنها
حضرت علی علیهالسلام را در جای «انفسنا» و حضرت فاطمه علیهاالسلام را در
جای «نساءنا» و حضرات حسنین علیهماالسلام رادر جای «اَبناءَنا» برای مباهله
انتخاب کرد، متفقٌ علیه بین اهل تفسیر و حدیث است؛ چنانکه برخی از
مفسّران اهل سنّت همچون امام فخر رازی (م ۶۰۴ ق)(۱۴) و نظام الدین نیشابوری
(م ۷۲۸ ق) به این موضوع تصریح نمودهاند. نیشابوری سپس اضافه میکند که
«مراد از «انفسنا» علی است و اهل تفسیر و حدیث بر این دیدگاه اجماع
نمودهاند.»(۱۵)
امام ابوبکر جصّاص (م ۳۷۰ ق) میگوید: «راویان تاریخ و ناقلان آثار و اخبار
هیچگونه اختلافی ندارند در اینکه پیامبر صلیاللهعلیهوآله در روز
مباهله در حالی که دست حسن و حسین را به دست داشت و علی و فاطمه همراهش
بودند، برای مباهله با نصارا حاضر شد و مسیحیان نجران را به مباهله دعوت
کرد.»(۱۶)
حاکم نیشابوری (م ۴۰۵ ق) ادعای تواتر کرده و گفته است: «قد تواترت الاخبارُ
فی التفاسیرِ عن عبداللّه بن عبّاس و غیرِه اَنّ رسولَ اللّه
صلیاللهعلیهوآله اَخَذ یومَ المباهلهِ بیدِ علیٍّ و الحسنِ والحسینِ و
جعلوا فاطمهَ ورائَهم ثُمّ قال بهولاءِ: اَبنائَنا و اَنفُسنا و
نِسائَنا.»(۱۷)
زمخشری (م ۵۳۸ ق) میگوید: «لا دلیلَ اقوی مِن هذا علی فضلِ اصحابِ الکساءِ
و هم علیٌّ و فاطمهُ والحسنانِ»؛(۱۸) هیچ دلیل و مدرکی قویتر و مهمتر از
آیه مباهله بر فضل و برتری اصحاب کساء موجود نیست و اصحاب کساء علی،
فاطمه، حسن و حسین میباشند.
برخی دیگر از دانشمندان اهل سنّت بر صحّت این روایات تصریح نمودهاند؛
همچون ابن تیمیه (م ۷۲۸ ق)؛(۱۹) ابن کثیر (م ۷۷۴ ق)،(۲۰) ابن یاسین،(۲۱)
محمّد بن سوره (م ۲۷۹ ق)،(۲۲) عبدالرزاق المهدی(۲۳) و حاکم نیشابوری.(۲۴)
آیه «مباهله» بر عظمت و صداقت حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام و مقام بلند آن
بانوی نمونه دو جهان دلالت دارد. آلوسی (م ۱۲۷۰ ق)(۲۵) بر شهرت این روایت
اعتراف و تصریح نموده است. او میگوید: «و دلالتُها علی فضلِ آلِ اللّهِ و
رسوله ممّا لایمتری فیها مؤمنٌ والنصب جازمُ الایمان»؛(۲۶) دلالت آیه بر
فضیلت آل پیامبر، که آل اللّه میباشند، و فضیلت آل رسول از اموری است که
قابل تردید برای هیچ مؤمنی نیست و نصب (دشمنی و عداوت با خاندان پیامبر)
ایمان را از بین میبرد.
عظمت بینظیر حضرت فاطمه علیهاالسلام
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله به جای «نساءنا» (که کلمه جمع است و حداقل
آن سه نفر است) تنها حضرت فاطمه علیهاالسلام را برای مباهله همراه برد، و
حال آنکه در آن زمان، چندین تن از امّهات المؤمنین حضور داشتند، ولی آن
حضرت صلیاللهعلیهوآله هیچ کدام از زنهای خود را برای مباهله نبرد؛
زیرا در مباهله، نبوّت آن جناب زیر سؤال بود. او باید کسانی را به همراه
میبرد که اگر نبی نباشند، شریک کار رسالت و نبوّت او باشند، و حضرت فاطمه
علیهاالسلام چنین بود. در مباهله قرار بود دروغگویان رسوا شوند. بنابراین،
اگر پیامبر کسی را میبرد که در عمر خود دروغ گفته باشد، دیگر او
نمیتوانست بر دروغگویان لعنت بفرستد؛ زیرا خودش از اول دروغ گفته است. از
اینجا عصمت حضرت فاطمه علیهاالسلام معلوم میشود که او هیچ دروغی در زندگی
نداشته و مصداق اکمل و اتم صداقت است. این شأن و عظمت فوقالعاده زهرای
مرضیه علیهاالسلام را میرساند. این عظمت حضرت فاطمه علیهاالسلام را اسقف
نجران هم در همان جا به قوم خود اعلام نمود: «اِنّی لأری وُجوها لو سألُوا
اللّهَ اَن یُزیل جبلاً مِن مکانِه لازَاله بِها فلا تُباهلوا فتُهلِکوا
ولایَبقی علیِ وجهِ الارضِ نصرانیٌّ الی یومِ القیامهِ.»(۲۷)
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله فاطمه زهرا علیهاالسلام را به عنوان گواه
نبوّت و رسالت برای مباهله به همراه برد و پیش از آنکه به میدان بروند،
حضرت علی، فاطمه و حسنین علیهمالسلام را جمع نمود و فرمود: «الّلهمَّ
هؤلاءِ اَهلی»؛(۲۸) خدایا، اینها اهل بیت من هستند. پیامبر
صلیاللهعلیهوآله در اینجا اهل بیت حقیقی خودش را به امّت معرفی نمود،
به ویژه آنکه از میان زنها فقط حضرت فاطمه علیهاالسلام است که مصداق حقیقی
«نساءنا» را دارد.
در برخی تفاسیر اهل سنّت، در ادامه حدیث مزبور، عبارتی جالب آمده است: «در
آن هنگام، جبرئیل آمد و گفت: "یا محمّد! اَنَا مِن اَهلِکم؟" چه باشد یا
محمّد، اگر مرا بپذیری و در شمار اهل بیت خویش آری؟ رسول گفت: یا جبرئیل "و
انتَ مِنّا." آنگاه جبرئیل بازگشت و در آسمانها مینازید و فخر میکرد و
میگفت: "مَن مِثلی؟ و اَنَا فیِ السماءِ طاووسُ الملائکهِ و فِی الارضِ
مِن اهلَ بیتِ محمّد"؛ یعنی چون من کیست که در آسمان، رئیس فرشتگانم و در
زمین، اهل بیت محمّد خاتم پیغمبرانم؟»(۲۹)
راویان روایات مباهله
این روایت با بیش از ۵۱ طرق(۳۰) از ۳۷ تن از صحابه و تابعین و نیز از اهل
بیت عصمت و طهارت علیهمالسلام نقل شده است؛ از جمله از:
۱. امام علی علیهالسلام ؛(۳۱)
۲. امام حسن علیهالسلام ؛(۳۲)
۳. امام علی بن حسین علیهالسلام ؛(۳۳)
۴. ابی جعفر محمّد بن علی الباقر علیهالسلام ؛(۳۴)
۵. امام ابی عبداللّه جعفر بن محمّد الصادق علیهالسلام ؛(۳۵)
۶. امام موسی بن جعفر علیهالسلام .(۳۶)
از صحابه، تابعین و بزرگانی همچون:
۷. ابن عبّاس؛(۳۷)
۸. جابر بن عبداللّه؛(۳۸)
۹. سعد بن ابی وقاص؛(۳۹)
۱۰. حذیفه بن یمان؛(۴۰)
۱۱. ابی رافع غلام پیامبر؛(۴۱)
۱۲. عثمان بن عفّان؛(۴۲)
۱۳. طلحه بن عبداللّه؛(۴۳)
۱۴. زبیر بن العوام؛(۴۴)
۱۵. عبدالرحمن بن عوف؛(۴۵)
۱۶. براء بن عازب؛(۴۶)
۱۷. انس بن مالک؛(۴۷)
۱۸. بکر بن مسمار؛(۴۸)
۱۹. منکدر بن عبداللّه از پدرش؛(۴۹)
۲۰. حسن بصری؛(۵۰)
۲۱. قتاده؛(۵۱)
۲۲. سدّی؛(۵۲)
۲۳. ابن زید؛(۵۳)
۲۴. علباء بن احمر الیشکری؛(۵۴)
۲۵. زید بن علی؛(۵۵)
۲۶. شعبی؛(۵۶)
۲۷. یحیی بن یعمر؛(۵۷)
۲۸. مجاهد بن جبر مکّی؛(۵۸)
۲۹. شهر بن حوشب؛(۵۹)
۳۰. ابی طفیل عامر بن واثله؛(۶۰)
۳۱. جریر بن عبداللّه سجستانی؛(۶۱)
۳۲. ابی اویس مدنی؛(۶۲)
۳۳. عمرو بن سعید بن معاذ؛(۶۳)
۳۴. ابی البختری؛(۶۴)
۳۵. ابی سعید؛(۶۵)
۳۶. سلمه بن عبد یشوع از پدرش؛(۶۶)
۳۷. عامر بن سعد.(۶۷)
احتجاج به آیه مباهله
۱.امام علی علیهالسلام در روز «شوری»، از آیه «مباهله» در حق خود بر
حاضران استدلال نمود و بدان احتجاج فرمود.(۶۸)
۲. عامر بن سعد بن ابی وقاص از پدرش روایت کرده است: «در یکی از روزها،
معاویه بن ابی سفیان به سعد دستور داد تا به علی ناسزا بگوید! سعد ازدستور
او سرپیچی کرد. معاویه از وی پرسید: به چه سبب است که علی را آماج ناسزا و
دشنام نمیسازی؟ سعد گفت: به خاطر آن است که سه خصلت از رسول خدا در شأن
علی شنیدم که با توجه به آنها، هیچگاه به سبّ و دشنام آن حضرت اقدام
نمیکنم، و هرگاه یکی از آنها برای من بود، بهتر از شتران سرخ مو که در
اختیار من باشد، به شمار میآوردم ...:۳. هنگامی که آیه مباهله «قُل تعالوا
ندعُ اَبناءنا و ابناءکم» نازل شد، رسول خدا صلیاللهعلیهوآله علی،
فاطمه، حسن و حسین علیهمالسلام را به حضور طلبید و فرمود: «اللهمّ هؤلاءِ
اَهلی.»(۶۹)
۳. امام موسی کاظم علیهالسلام در پاسخ به اعتراض هارون الرشید، به آیه
مباهله احتجاج فرمود.(۷۰)
دیدگاه مخالفان
۱. دیدگاه ابن تیمیه: ابن تیمیه (م ۷۲۸ ق) اصل قضیه به همراه بردن حضرت
علی، فاطمه و حسنین علیهمالسلام را برای مباهله میپذیرد و آن را یک حدیث
صحیح میداند، اما میگوید: اینها را به خاطر اقربیت برای مباهله برد؛
زیرا اینها قریبترین افراد نسبت به رسول خدا از غیر بودند.(۷۱)
نقد و بررسی: اگر پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله میخواست آنان را به
خاطر اقربیت برای مباهله به همراه ببرد، میبایست به جای «انفسنا»، دستکم
سه نفر از اقربای خودش ببرد. به عقیده اهل سنّت، پیامبر داماد دیگری هم
داشت. همینطور به جای «نساءنا» میتوانست ازواج دیگرش را به همراه ببرد،
نه اینکه تنها بر فاطمه علیهاالسلام اکتفا نماید؛ زیرا «نساءنا» جمع است و
دستکم سه نفر را میطلبد. با وجود این اقتضا در آیه، پیامبر تنها حضرت
فاطمه علیهاالسلام را به همراه برد، در حالی که از کلمه «نساءنا» زن قریب
به ذهن است، نه دختر.
همین طور عبّاس از حضرت علی علیهالسلام به پیامبر نزدیکتر بود؛ زیرا عموی
آن حضرت بود و با وجود اقربیّت عبّاس، پیامبر او را رها کرد و تنها حضرت
علی علیهالسلام را با خود برد و این دلیل بر بطلان نظر ابن تیمیه است.
پیامبر به خاطر مقام و عظمت معنوی، آنان را انتخاب کرد، نه به خاطر نسب.
۲. دیدگاه عبده: محمّد عبده میگوید: احادیث و روایات اتفاق دارند بر اینکه
پیامبر برای مباهله، علی و فاطمه و دو پسر آنان را انتخاب کرد و کلمه
«نسائنا» در آیه بر «فاطمه» و کلمه «انفسنا» بر «علی» حمل شده است. البته
مستند این روایات و منبع آن شیعیان است و هدف آنها از اینگونه روایات
روشن است. بعد از جعل آن روایات، تا آنجا که توانستند، کوشش کردند آنها را
در بین مسلمانان ترویج کنند و به حدی در این کار موفق شدند که حتی
توانستند در بین اهل سنّت هم رواجش دهند. ولی جعلکنندگان این احادیث
نتوانستند قصه جعلی خود را، که همان مضمون روایات جعلی است، با آیه مباهله
تطبیق دهند؛ برای اینکه در آیه، کلمه «نسائنا» آمده و این کلمه جمع است و
هیچ عربی این کلمه را در مورد یک زن اطلاق نمیکند؛ آن هم زنی که دختر خود
گوینده باشد، آن هم گویندهای که خود زنان متعدد دارد.(۷۲)
نقد و بررسی: عبده با کمال بیانصافی، مصادر این روایات را شیعه ذکر کرده
است، و حال آنکه بسیاری از مفسّران و محدّثان اهل سنّت این روایت را در کتب
تفسیری و حدیثی خود ذکر نموده و آن را قبول کردهاند؛ همچون: امام احمد بن
حنبل (م ۲۴۱ ق)،(۷۳) امام مسلم (م ۲۷۳ ق)،(۷۴) محمّد بن سوره (م ۲۷۹
ق)،(۷۵) طبری (م ۳۱۰ ق)،(۷۶) ابن ابی حاتم (م ۳۷۵ ق)،(۷۷) ابوالفرج اصبهانی
(م ۳۵۶ ق)،(۷۸) امام ابوبکر جصّاص (م ۳۷۰ ق)،(۷۹) سمرقندی (م ۳۷۵ ق)،(۸۰)
حاکم نیشابوری (م ۴۰۵ ق)،(۸۱) ثعلبی (م ۴۲۷ ق)،(۸۲) ماوردی (م ۴۵۰ ق)،(۸۳)
بیهقی (م ۴۵۸ ق)،(۸۴) واحدی (م ۴۶۸ ق)،(۸۵) حاکم حسکانی (م۴۷۱ ق)،(۸۶) امام
بغوی (م ۵۱۶ ق)،(۸۷) زمخشری (م ۵۳۸ ق)،(۸۸) ابن قیّم الجوزیه،(۸۹) ابن
جوزی (م ۵۹۷ ق)،(۹۰) فخر رازی (م ۶۰۴ ق)،(۹۱) قرطبی (م ۶۷۱ ق)،(۹۲) محبّ
طبری (م ۶۹۴ ق)،(۹۳) نسفی (م ۷۱۰ ق)،(۹۴) امام خازن (م ۷۲۵ ق)،(۹۵) نظام
الدین نیشابوری (م ۷۲۸ ق)،(۹۶) ابن تیمیه (م ۷۲۸ ق)،(۹۷) عبدالوهّاب مصری
(م ۷۳۳ ق)،(۹۸) ابن حیّان اندلسی (م ۷۴۵ ق)،(۹۹) ذهبی (م ۷۴۸ ق)،(۱۰۰) ابن
کثیر (م ۷۴۴ ق)،(۱۰۱) بیضاوی (م ۷۹۱ ق)،(۱۰۲) ابن حجر عسقلانی (م ۸۵۲
ق)،(۱۰۳) سیوطی (م ۹۱۱ ق)،(۱۰۴) ابن حجر هیثمی (م ۹۷۳ ق)،(۱۰۵) ابی سعود (م
۹۸۲ ق)،(۱۰۶) محمّد علی صابونی (م ۹۹۷ ق)،(۱۰۷) بروسوی (م ۱۱۳۷ ق)،(۱۰۸)
عجلی (م ۱۲۰۴ ق)،(۱۰۹) احمد بن محمّد بن عجیبه (م ۱۲۴۴ ق)،(۱۱۰) آلوسی (م
۱۲۷۰ ق)،(۱۱۱) قاسمی،(۱۱۲) شوکانی (م ۱۲۵۰ ق)،(۱۱۳) طنطاوی جوهری،(۱۱۴)
میبدی،(۱۱۵) حکمت بن یاسین،(۱۱۶) سعید حوی،(۱۱۷) سید طنطاوی مفتی مصر،(۱۱۸)
حسن المنصوری،(۱۱۹) نیاز قاری،(۱۲۰) عبدالقادر آل عقده،(۱۲۱) ابوبکر
جزائری،(۱۲۲) سلیمان قندوزی حنفی،(۱۲۳) و بسیاری دیگر از اهل تفسیر و حدیث
که این روایات را با بیش از ۵۱ طریق متفاوت از صحابه و تابعین آوردهاند که
همه از بزرگان اهل سنّت هستند. هیچکدام از مفسّران، محدّثان، مورّخان و
رجالیان اهل سنّت نسبت جعل به این روایت نداده، بلکه برخی از دانشمندان اهل
سنّت ادعای اجماع و اتفاق اهل تفسیر و حدیث بر این روایت نمودهاند و
ادعای تواتر و شهرت هم کردهاند؛ چنانکه گذشت.
اما قول او در اینکه «جعلکنندگان این قصه خوب نتوانستند آن را با آیه
تطبیق دهند، چون عرب وقتی از گویندهای کلمه «نسائنا» را که جمع است
میشنود، دختر خود گوینده به ذهنش نمیرسد، آن هم گویندهای که چند زن
دارد»، از لغت عرب چنین معنایی فهمیده نمیشود.
یکی از استادان صاحب تفسیر، ادیب و ائمّه قرائت، زمخشری (م ۵۳۸ ق)، در ذیل
آیه میگوید: این دلیلی است که قویتر از آن بر فضیلت اصحاب کساء وجود
ندارد و این برهان روشنی است بر صحّت نبوّت رسول خدا صلیاللهعلیهوآله
.(۱۲۴) چطور این بزرگان و نامداران بلاغت و ادب نفهمیده باشند که این
روایات نسبت غلط به قرآن میدهند و لفظ جمع را در مورد یک نفس و مفرد
استعمال کردهاند؟! و حال آنکه در قرآن، چندین مورد لفظ جمع استعمال شده و
مراد از آنها فقط یک نفر است؛ مانند آیه «إِذْ قَالَتِ الْمَلآئِکَهُ یَا
مَرْیَمُ إِنَّ اللّهَ یُبَشِّرُکِ بِکَلِمَهٍ مِّنْه» (آل عمران: ۴۵) در
این آیه، کلمه «ملائکه» جمع است، ولی فقط یک فرد یعنی تنها جبرئیل مراد
است.(۱۲۵)
خود کلمه «نساء» نیز در قرآن برای دختر هم استعمال شده است؛ مانند آنکه آیه
درباره فرعون میگوید: «یُذَبِّحُونَ أَبْنَاءکُمْ وَیَسْتَحْیُونَ
نِسَاءکُم» (بقره: ۴۹) و آیه «وَلِلنِّسَاء نَصِیبٌ مِّمَّا تَرَکَ
الْوَالِدَانِ وَالأَقْرَبُون» (نساء: ۷) وقتی این اصل ثابت شد که «نساء»
بر دختر هم اطلاق میشود، فرقی نمیکند که آن، دختر گوینده باشد یا شنونده.
از اینرو، اطلاق «نساء» بر دختر یک اصل قرآنی است.
۳. دیدگاه رشید رضا: او پس از ذکر روایات مباهله گفته است: ابن عساکر، از
جعفر بن محمّد، از پدرش در ذیل آیه «قُل تعالوا نَدعُ اَبنائَنا و
اَبناءکم» روایت کرده است که فرمود: رسول خدا برای مباهله، ابابکر و پسرش،
عمر و پسرش، و عثمان و پسرش را آورد و ظاهرا کلام در جماعتی از مؤمنان
میباشد.(۱۲۶)
نقد و بررسی: ابن عساکر این روایت را از طریق سعید بن عنبسه و هیثم بن عدی
از امام صادق علیهالسلام آورده است. ابوحاتم رازی درباره سعید بن عنبسه
میگوید: «لا یصدق.»(۱۲۷)
عبدالرحمن میگوید: از علی بن الحسین شنیدم که میگفت: سعید بن عنبسه کذّاب
است؛ از پدرم شنیدم که میگفت: او راست نمیگوید.(۱۲۸) یحیی بن معین هم
گفته: او کذاب است.(۱۲۹) ابن ابی حاتم از پدرش نقل میکند که او گفت: «فیه
نظرٌ.»(۱۳۰)
در کتب معروف رجالی اهل سنّت، جز مذمّت هیچ مدحی درباره او دیده نمیشود و
بر کذّاب بودن او تأکید فراوان شده و او در ردیف ضعفا و متروکان قرار گرفته
است؛ چنانکه این مطلب را ذهبی (م ۷۴۸ ق)،(۱۳۱) ابن جوزی؛(۱۳۲) و احمد بن
حجر عسقلانی (م ۸۵۲ ق)(۱۳۳) نیز ذکر نمودهاند.
هیثم بن عدی میگوید: درباره هیثم بن عدی هیچ مدحی پیدا نکردم.
بخاری میگوید: «لیسَ بثقهٍ، کان یَکذبُ.» یحیی هم عین همین جمله را درباره
او گفته است.
ابوداود گفته: او دروغگو است.
نسائی هم او را «متروکُ الحدیث» خوانده است.(۱۳۴)
سعدی گفته است: «هیثم بن عدی ساقط قد کشف قناعه.»(۱۳۵)
یحیی بن معین گفته است: از پدرم درباره او پرسیدم که گفت: او «متروک
الحدیث» است.(۱۳۶)
عباس الدُّوری میگوید: برخی از اصحاب ما برای ما حدیث کردند که کنیز هیثم
بن عدی میگفت: «ما کان مولای یقومُ عامَّه اللیلِ یُصلّی، فاذا اَصبحَ
جَلسَ یَکذبُ.»(۱۳۷)
بستی میگوید: «اَنّه روی عن الثقاتِ اشیاءً کأنّها موضوعهٌ ... اِنّه کان
یُدلِّسُها.»(۱۳۸)
در نقل دیگری از بخاری (م ۲۵۶ ق) آمده است: «سکتوا عنه.»(۱۳۹)
ازدی هم او را «متروک الحدیث» میدانست.(۱۴۰)
ابن حبّان هم گفته است: «لایجوزُ الاحتجاجُ به و لا الروایهُ عنه الاّ علی
سبیلِ الاعتبار.»(۱۴۱)
برخی او را ضعیف و متروک دانستهاند؛ مانند دارقطنی،(۱۴۲) ذهبی،(۱۴۳) و
عقیلی.(۱۴۴)
بنابراین، اعتباری برای این روایت نیست و این یک روایت جعلی است که با
روایات صحیح و متواتر در تعارض میباشد.
خلاصه بحث
این آیه بر عصمت و صداقت حضرت فاطمه علیهاالسلام دلالت تام دارد و این یکی
از فضایل بلند آن بانو به شمار میرود. باید توجه داشت به اینکه آیه مباهله
حضرت فاطمه علیهاالسلام را یکی از افراد «نسائنا» ندانسته و ایشان یکی از
مصادیق «نسائنا» نیست، بلکه «نساءنا» اصلاً مصداق دیگری ندارد و حضرت فاطمه
علیهاالسلام تمامیّت تفسیر «نسائنا»است.(۱۴۵)
________________________________________
۱ کارشناس ارشد علوم قرآن و حدیث از مدرسه امام خمینی رحمهالله .
۲. ر. ک: عزالدین ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفه الصحابه، بیروت، داراحیاء
التراث العربی، ج ۵، ص ۵۲.
۳. ر. ک: محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح البخاری، بیروت، دارالجیل، ج ۴، ص
۲۴۸ / جلالالدین سیوطی، الدر المنثور فی التفسیر المأثور، بیروت،
دارالفکر، ۱۹۹۳، ج ۲، ص ۱۹۳.
۴. محمود بن اسماعیل بخاری، پیشین، ج ۵، ص ۳۶ / حاکم نیشابوری، المستدرک
علی الصحیحین، بیروت، دارالمعرفه، ج ۳، ص ۱۵۸.
۵. فخرالدین رازی، التفسیر الکبیر، بیروت، دارالفکر، ۱۹۸۵، ذیل سوره کوثر.
۶. برای آگاهی بیشتر، ر. ک: نگارنده، فاطمه در قرآن از منظر تفاسیر اهل
سنّت، پایاننامه کارشناسی ارشد، قم، مرکز جهانی علوم اسلامی، مدرسه امام
خمینی، ۱۳۸۳.
۷. اسماعیل جوهری، الصحاح، بیروت، دارالعلم للملایین، ۱۹۸۷ م، ماده «ب ه
ل».
۸. احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغه، بیروت، دارالکتاب العربیه، ماده «ب ه
ل».
۹. ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، قم، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۹، ج ۲، ص
۴۳۸.
۱۰. محمّد بن جریر طبری، جامع البیان عن تأویل آی القرآن، دارالفکر، ۱۹۸۸، ج
۳، ص ۳۰۱ / جلالالدین سیوطی، پیشین، ج ۲، ص ۲۳۳.
۱۱. جلالالدین سیوطی، پیشین، ج ۲، ص ۲۳۱ / اسماعیل بن کثیر دمشقی، تفسیر
القرآن العظیم، بیروت، دارالمعرفه، ۱۹۸۷، ج ۱، ص ۳۷۹ / علی واحدی، اسباب
النزول، ریاض، دارالثقافه الاسلامیه، ۱۹۸۴، ص ۹۰ـ۹۱.
۱۲. مسلم بن حجّاج نیشابوری، صحیح مسلم، شرح نووی، بیروت، دارالقلم، ۱۹۸۷، ج
۱۵، ص ۱۸۵ / محمّد بن سوره، سنن ترمذی، بیروت، دارالفکر، ۱۹۹۴، ج ۵، ص ۴۰۷
/ جلالالدین سیوطی، پیشین، ج ۲، ص ۲۳۳.
۱۳. فخر رازی، پیشین، ج ۸، ص ۸۹.
۱۴. همان.
۱۵. نظام الدین نیشابوری، غرائب القرآن و رغائب الفرقان، بیروت، دارالکتب
العلمیه، ۱۹۹۶، ج ۲، ص ۱۷۸.
۱۶. احمد رازی جصّاص، احکام القرآن، مکّه، المکتبه التجاریه، ج ۲، ص ۲۳.
۱۷. محمّد حافظ نیشابوری، معرفه علوم الحدیث، بیروت، دارالکتب العلمیه،
۱۹۷۷، ص ۵۰.
۱۸. محمّد زمخشری، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، بیروت، دارالمعرفه، ج ۱،
ص ۱۹۳.
۱۹. ابن تیمیه الحرّانی الدمشقی، منهاج السنه النبویّه فی نقض کلام الشیعه
والقدریه، قاهره، مکتبه ابن تیمیه، ۱۹۹۸، ج ۴، ص ۳۵.
۲۰. عبدالرحمن رازی، تفسیر القرآن العظیم سندا عن رسول اللّه و الصحابه
والتابعین، بیروت، المکتبه المصریه، ۱۹۹۹، ج ۱، ص ۳۷۹.
۲۱. حکمه بن یاسین، التفسیر الصحیح موسوعه الصحیح المسبور من التفسیر
بالمأثور، مدینه، دارالآثر، ۱۹۹۹، ج ۱، ص ۴۲۱.
۲۲. محمّد بن سوره، پیشین، ج ۵، ص ۴۰۷.
۲۳. محمّد شوکانی، فتح القدر الجامع فی فنی الروایه والدرایه من علم
التفسیر، ج ۱، ص ۴۴۹. در حاشیه آن، محقق کتاب روایت سعد را صحیح دانسته
است.
۲۴. حاکم نیشابوری، پیشین، ج ۳، ص ۱۵۰.
۲۵. محمود آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن ا لعظیم و السبع المثانی،
تهران، جهان، ج ۳، ص ۱۶۸.
۲۶. همان، ج ۳، ص ۱۶۷.
۲۷. فخر رازی، پیشین، ج ۸، ص ۸۹.
۲۸. عبدالرحمن بن جوزی، زاد المسیر، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۲۰۰۰، ج ۱، ص
۳۲۴ / مسلم بن حجّاج نیشابوری، پیشین، ج ۱۵، ص ۱۸۵ / محمّد بن سوره،
پیشین، ج ۵، ص ۴۰۷ / رشیدالدین میبدی، تفسیر کشف الاسرار وعده الابرار،
تهران، امیرکبیر، ۱۳۷۶، ج ۲، ص ۱۵۱ / حکمه بن یاسین، پیشین، ج ۱، ص ۴۲۱ /
خالد آل عقده، جامع التفسیر من کتب الاحادیث، ریاض، دار طیّبه، ۱۴۲۱ ق، ج
۱، ص ۳۷۰.
۲۹. رشیدالدین میبدی، پیشین، ج ۲، ص ۱۵۱ ـ ۱۵۲.
۳۰. علی طاووس، سعد السعود، قم، دلیل، ۱۳۷۹، ص ۱۸۲.
۳۱. احمد بن حجر هیثمی، الصواعق المحرقه فی الردّ علی اهل البدع والزندقه،
قاهره، مکتبه القاهره، ۱۹۶۵، ص ۱۵۶.
۳۲. علی طاووس، پیشین، ص ۱۸۳.
۳۳. همان.
۳۴. عبدالرحمن بن ابی حاتم، پیشین، ج ۲، ص ۶۶۷.
۳۵. محمّد آلوسی، پیشین، ج ۳، ص ۱۶۸.
۳۶. نوراللّه حسینی مرعشی تستری، احقاق الحق و ازهاق الباطل، ج ۹، ص ۹۱، به
نقل از: شهاب الدین احمد نویری، نهایه الارب فی فنون الادب، ج ۸، ص ۱۷۳.
۳۷. حاکم نیشابوری، معرفه علوم الحدیث، بیروت، دارالکتب العلمیه، ص ۵۰.
۳۸. علی واحدی، پیشین، ص ۶۸.
۳۹. جلالالدین سیوطی، پیشین، ج ۲، ص ۲۳۳ / عبدالرحمن بن جوزی، پیشین، ج ۱،
ص ۳۲۴.
۴۰. حاکم حسکانی، شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، بیروت، مؤسسه الاعلمی
للمطبوعات، ج ۱، ص ۱۲۶.
۴۱. ابوالفرج اصبهانی، الاغانی، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۹۹۲، ج ۱۲، ص ۷.
۴۲. علی طاووس، پیشین، ص ۱۸۳.
۴۳. همان.
۴۴. همان.
۴۵. همان.
۴۶. اسماعیل بن کثیر دمشقی، پیشین، ج ۱، ص ۳۷۹.
۴۷. علی طاووس، پیشین، ص ۱۸۳.
۴۸. همان.
۴۹. همان.
۵۰. عبدالرحمن بن ابی حاتم، پیشین، ج ۲، ص ۶۶۷.
۵۱. محمد بن جریر طبری، پیشین، ج ۲، ص ۳۰۱.
۵۲. همان.
۵۳. همان.
۵۴. ابن عطیّه اندلسی، المحرّر الوجیز، بیروت، داراحیاء التراث العربی،
۱۹۹۶، ج ۱، ص ۴۴۷.
۵۵. محمّد بن جریر طبری، پیشین، ج ۳، ص ۳۰۰.
۵۶. عبدالرحمن بن ابی حاتم، ج ۲، ص ۶۶۷.
۵۷. علی طاووس، پیشین، ص ۱۸۳.
۵۸. همان.
۵۹. همان.
۶۰. همان.
۶۱. همان.
۶۲. همان.
۶۳. حاکم حسکانی، پیشین، ج ۱، ص ۱۲۰ـ۱۲۸.
۶۴. همان.
۶۵. احمد طبری، ذخائر العقبی، بیروت، دارالمعرفه، ص ۲۵.
۶۶. جلالالدین سیوطی، پیشین، ج ۲، ص ۲۲۹.
۶۷. مسلم بن حجّاج نیشابوری، پیشین، ج ۱۵، ص ۱۸۵.
۶۸. احمد بن حجر هیثمی، پیشین، ص ۱۵۶.
۶۹. مسلم بن حجّاج نیشابوری، پیشین، ج ۱۵، ص ۱۸۵ / محمّد بن سوره، پیشین، ج
۵، ص ۴۰۷.
۷۰. سلیمان قندوزی، ینابیع الموده، قم، بصیرتی، باب ۶۳، ص ۳۶۲.
۷۱. ابن تیمیه الحرّانی الدمشقی، پیشین، ج ۲، ص ۱۱۸.
۷۲. محمّد رشید رضا، تفسیر المنار، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۹۹۹، ج ۳، ص
۲۶۵.
۷۳. احمد بن حنبل، المسند، ج ۱، ص ۱۸۵.
۷۴. مسلم بن حجّاج نیشابوری، پیشین، ج ۱۵، ص ۱۸۵.
۷۵. محمّد بن سوره، پیشین، ج ۵، ص ۴۰۷.
۷۶. محمّد بن جریر طبری، پیشین، ج ۳، ص ۲۹۹.
۷۷. اسماعیل بن کثیر دمشقی، پیشین، ج ۲، ص ۶۶۷.
۷۸. ابوالفرج اصبهانی، پیشین.
۷۹. احمد رازی جصّاص، پیشین، ج ۲، ص ۲۳.
۸۰. ابراهیم سمرقندی، تفسیر السمرقندی المسمّی ببحر العلوم، بیروت،
دارالکتب العلمیه، ۱۹۹۳، ج ۱، ص ۴.۲۷
۸۱. حاکم نیشابوری، پیشین، ج ۳، ص ۱۵۰.
۸۲. احمد ثعلبی، تفسیر الکشف والبیان، بیروت، داراحیاء التراث العربی،
۲۰۰۲، ج ۳، ص ۸۵.
۸۳. علی ماوردی، النکت و العیون (تفسیر الماوردی)، مصر، البنیه المصریه
العامّه للکتاب، ۱۹۷۹، ج ۱، ص ۳۹۹.
۸۴. احمد بیهقی، دلائل النبوه، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۹۸۵، ج ۵، ص ۳۸۸.
۸۵. علی واحدی نیشابوری، پیشین، ص ۶۸.
۸۶. حاکم حسکانی، پیشین، ج ۱، ص ۱۲۳.
۸۷. حسین بن مسعود الضرّاء البغوی، معالم التنزیل، بیروت، دارالفکر، ۲۰۰۲، ج
۲، ص ۴۸.
۸۸. محمود زمخشری، پیشین، ج ۱، ص ۱۹۳.
۸۹. ابن قیّم الجوزیه، الضوء المنیر، ج ۲، ص ۶۴.
۹۰. عبدالرحمن بن جوزی، پیشین، ج ۱، ص ۳۲۴.
۹۱. فخر رازی، پیشین، ج ۸، ص ۸۸.
۹۲. محمّد بن احمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، بیروت، داراحیاء التراث
العربی، ج ۴، ص ۱۰۴.
۹۳. احمد طبری، پیشین، ص ۲۵.
۹۴. عبدالله نسفی، تفسیر النسفی (مدارک التنزیل و حقائق التأویل)، بیروت،
دارالکتب العلمیه، ۱۹۹۵.
۹۵. علاءالدین علی خازن بغدادی، تفسیر الخازن، بیروت، دارالکتب العلمیه، ج
۱، ص ۲۵۴.
۹۶. نظامالدین نیشابوری، پیشین، ج ۲، ص ۱۷۸.
۹۷. ابن تیمیه الحرّانی الدمشقی، پیشین، ج ۲، ص ۱۱۸.
۹۸. نورالله تستری، پیشین، ج ۹، ص ۱۱۸.
۹۹. ابن حیّان اندلسی، البحر المحیط، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۹۹۳، ج ۲، ص
۴۷۹.
۱۰۰. شمسالدین محمّد ذهبی، سیر اعلام النبلاء، بیروت، مؤسسه الرساله،
۱۹۹۶، بخش «سیر الخلفاء الراشدون»، ص ۲۳۰.
۱۰۱. عبدالرحمن بن ابی حاتم، پیشین، ج ۱، ص ۳۷۹.
۱۰۲. ناصرالدین شیرازی بیضاوی، تفسیر البیضاوی، بیروت، دارالفکر، ۱۹۹۶، ج
۱، ص ۱۶۳.
۱۰۳. ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، بیروت، دارالکتب العلمیه،
۱۹۹۵، ج ۴، ص ۴۶۸ در ذیل «علی».
۱۰۴. جلال الدین سیوطی، پیشین، ج ۲، ص ۲۳۲.
۱۰۵. ابن حجر هیثمی، پیشین، ص ۲۱۲.
۱۰۶. ابوالسعود محمّد بن محمّد عمادی، تفسیر ابی السعود (ارشاد العقل
السلیم الی مزایا الکتاب الکریم)، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۹۹۹، ج ۱، ص
۳۷۸.
۱۰۷. محمّد علی صابونی، مختصر تفسیر ابن کثیر، بیروت، داراحیاء التراث
العربی، ۱۹۹۶، ج ۱، ص ۲۸۹.
۱۰۸. اسماعیل حقی بروسوی، تفسیر روح البیان، بیروت، داراحیاء التراث
العربی، ۲۰۰۱، ج ۲، ص ۵۵.
۱۰۹. عجلی، الفتوحات الالهیه، ج ۱، ص ۴۳۲.
۱۱۰. احمد بن عجیبه، البحر المدید فی تفسیر القرآن المجید، بیروت، دارالکتب
العلمیه، ۲۰۰۲، ج ۱، ص ۳۶۳.
۱۱۱. محمد آلوسی، پیشین، ج ۳، ص ۱۶۷.
۱۱۲. محمّد جمالالدین قاسمی، تفسیر القاسمی (محاسن التأویل)، بیروت،
دارالکتب العلمیه، ۱۹۹۷، ج ۲، ص ۲۹.۳
۱۱۳. محمّد شوکانی، پیشین، ج ۱، ص ۴۴۹.
۱۱۴. طنطاوی جوهری، الجواهر فی تفسیر القرآن الکریم، بیروت، دارالفکر، ج ۱،
ص ۱۲۷ ذیل آیه.
۱۱۵. رشیدالدین میبدی، پیشین، ج ۲، ص ۱۴۷.
۱۱۶. حکمه بن یاسین، پیشین، ج ۱، ص ۴۲۱.
۱۱۷. سعید حوی، الاساس فی التفسیر، قاهره، دارالسلام، ۱۹۹۹، ج ۲، ص ۷۷۴.
۱۱۸. طنطاوی، التفسیر الوسیط للقرآن الکریم، قاهره، دارالمعارف، ج ۲، ص
۱۳۰.
۱۱۹. مصطفی حسن المنصوری، المقتطف من عیون التفاسیر، قاهره، دارالسلام،
۱۹۹۶، ج ۱، ص ۳۳۲.
۱۲۰. نیاز قاری، تفسیر فتح الرحمن، ج ۱، ص ۱۳۳.
۱۲۱. عبدالقادر آل عقده، جامع التفسیر من کتب الاحادیث، ج ۱، ص ۳۷۰.
۱۲۲. ابوبکر جزائری، ایسر التفاسیر لکلام العلی الکبیر، قاهره، دارالسلام، ج
۱، ص ۳۲۵.
۱۲۳. سلیمان قندوزی، پیشین، ص ۳۳۰.
۱۲۴. محمّد زمخشری، پیشین، ج ۱، ص ۱۹۳.
۱۲۵. محمود آلوسی، پیشین، ج ۳، ص ۱۴۱.
۱۲۶. محمّد رشید رضا، پیشین، ج ۳، ص ۲۶۵.
۱۲۷. احمد ذهبی، میزان الاعتدال، بیروت، دارالفکر، ج ۲، ص ۱۵۴.
۱۲۸. عبدالرحمن رازی، کتاب الجرح و التعدیل، بیروت، دارالکتب العلمیه، ج ۲،
ص ۵۳.
۱۲۹. همان.
۱۳۰. همان.
۱۳۱. احمد ذهبی، المغنی فی الضعفاء، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۹۹۷، ترجمه
۲۴۳۸ / همو، دیوان الضعفاء والمتروکین، بیروت، دارالقلم، ۱۹۸۸، ج ۱، ص ۳۳۱،
ترجمه ۱۶۳۹.
۱۳۲. عبدالرحمن بن جوزی، کتاب الضعفاء والمتروکین، بیروت، دارالکتب
العلمیه، ۱۹۸۶، ج ۱، ص ۳۲۴، ترجمه ۱۴۲۹.
۱۳۳. احمد بن حجر عسقلانی، لسان المیزان، بیروت، داراحیاء التراث العربی،
۱۹۹۵، ج ۳، ص ۲۸۶.
۱۳۴. احمد ذهبی، میزان الاعتدال، ج ۴، ص ۳۲۴.
۱۳۵. ابن عدی، الکامل فی الضعفاء، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۹۸۹، ج ۸،
۱۳۶. عبدالرحمن رازی، پیشین، ج ۹، ص ۸۵.
۱۳۷. احمد ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج ۸، ص ۴۲۶.
۱۳۸. محمّد بن حیّان بستی، کتاب المجروحین، بیروت، دارالمعرفه، ۱۹۹۲، ج ۳، ص
۹۲ـ۹۳.
۱۳۹. محمّد بن اسماعیل بخاری، کتاب الضعفاء الصغیر، بیروت، دارالمعرفه،
۱۹۸۶، ترجمه ۳۹۰.
۱۴۰. عبدالرحمن بن جوزی، کتاب الضعفاء والمتروکین، ج ۳، ص ۱۷۹، ترجمه ۳۶۲۲.
۱۴۱. همان.
۱۴۲. علی دارقطنی، الضعفاء والمتروکون، ریاض، مکتبه المعارف، ۱۹۸۴، ص ۳۸۸،
ترجمه ۵۶۳.
۱۴۳. احمد ذهبی، المغنی فی الضعفاء، ج ۲، ص ۴۸۸، ترجمه ۶۸۰۸ / همو، دیوان
الضعفاء والمتروکین، ج ۲، ص ۴۲۴.
۱۴۴. محمّد عقیلی، کتاب الضعفاء الکبیر، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۹۹۸، ج
۴، ص ۳۵۲، ترجمه ۱۹۵۹.
۱۴۵. چنانچه قرآن حضرت ابراهیم را با وجودی که یک نفر بیشتر نیست یک امت
معرفی میکند در اینجا نیز از حضرت فاطمه علیهاالسلام به عنوان فردی که
تمام حقیقت زنانِ مسلمان است با تعبیر نسائنا یاد شده است.
منبع :
پایگاه اطلاع رسانی موسسه سبطین
سه شنبه 20/1/1392 - 16:15
اهل بیت
وجود مبارک صدیقه کبرا «فاطمه زهرا(س)» سیره و
سنتی دارد که معرف هویت اوست؛
چون این ذات پر برکت همانند سایر ذوات قدسى، همتای قرآن کریماند و قرآن
کریم عباراتی، اشاراتى، لطایفی و حقایقی دارد؛ چه اینکه از امام حسین(ع) و
امام صادق(ع) رسیده است که قرآن به چهار بخش تقسیم میشود، چهار درجه دارد:
یک درجهاش برای توده مردم است به نام عبارات قرآن؛ برتر از آن، اشارات
قرآن است و والاتر از آن، لطایف قرآن است و قله قرآن حقایق قرآن، است که
مخصوص انبیاست.(بحارالانوار، ج۷۵، ص۲).
قال الصادق(ع): «کتاب الله عزّوجلّ علی أربعه أشیاء علی العباره والإشاره
واللطائف والحقائق؛ فالعباره للعوام والإشاره للخواص واللطائف للأولیاء
والحقائق للأنبیاء». این روایت از امام حسین(ع) نیز وارد شده است. (ر.ک:
جامع الأخبار، ص۴۱) صدیقه کبرا هم که از ذوات قدسی عترت(علیهم السلام) اند،
سیره و سنتی دارد که بخشى، جزء عبارات آن سیره است، توده مردم از آن بهره
میبرند؛ بخشی مربوط به اشارات سیره آن حضرت است که خواص استفاده میکنند و
بخشی مربوط به لطایف سیره و سنت آن حضرت است که أخص بهره میبرند و بخشی
مربوط به حقایق فاطمیه است که انبیا استفاده میکنند و دیگران طرفی
نمیبندند؛ بحث درباره آن حضرت در حقیقت همانند بحث درباره قرآن کریم است.
اهل بیت، ریسمان آویخته الهى
قرآن کریم که حبل خداست، طناب ناگسستنی الهی است(ارشاد القلوب، ج۲، ص۳۰۵).
قال رسول الله(ص): «… کتاب الله الثقل الأکبر حبل ممدود من السماء الی
الارض سبب بأیدیکم وسبب بید الله عزّوجل»؛ این حبل و طناب را خدا نازل کرده
است، لکن انزال قرآن همانند انزال باران نیست. این حبل را خدای سبحان نازل
کرد، یعنی آویخت، نه انداخت. آن طوری که قرآن نازل شده است، باران نازل
نمیشود و آن طوری که باران نازل میشود، قرآن نازل نشده است. نازل کردن
باران، یعنی انداختن این قطرهها روی زمین. نازل کردن قرآن یعنی آویختن این
طناب از بالا به زمین؛ چون قرآن حبل خداست و خدا این طناب را آویخت، نه
انداخت، از این رو از عبارات تا اشارات و لطایف و حقایق، درجات این حبل است
و هر کسی به اندازه علم و عملش میتواند در خدمت طناب الهی باشد.
اهلبیت(علیهمالسلام) و صدیقه کبرا(س) اینها حبلاللهاند، حبل متیناند و
حبل متین را خدا آویخت، نه انداخت؛ چون آویخت نه انداخت؛ رهبری قلوب اینها
به دست خدای سبحان است، اینها جزء اولیای الهیاند. به انسان کاملی
میگویند «ولی الله» که در بخش علم و عمل بدون واسطه از ذات اقدس الهی فیض
بگیرد. در ولی او باشد، در جِوار او باشد، موالات داشتن و متوالی بودن،
یعنی فاصله برقرار نشدن. چنین انسانی میشود ولی خدا که از ولی و جِوار فیض
الهی طرفی میبندد. در همان حدیث معروف ثقلین ذات اقدس الهی فرمود: این
طناب «طرف بید الله تعالی»؛(بحارالانوار، ج۲۳، ص۱۰۹) یک طرف این طناب، یعنی
قرآن به دست خداست و طرف دیگرش در دست شماست. پس مطلب دوم این شد که این
بانو مانند سایر ائمه معصوم(علیهم السلام) حبل متین خدایند و این طناب را
خدا آویخت، نه انداخت و یک طرفش به دست خداست، طرف دیگرش به دست مردم و در
دسترس مردم است.
جداییناپذیری قرآن و عترت
مطلب سوم آن است اگر کسی بخواهد به ذات اقدس الهی راه پیدا کند و از او فیض
بگیرد، باید از مسیر قرآن و عترت بگذرد که همین صراط مستقیم است؛ بقیه
کجراهه است و راه نیست و این قرآن و عترت تار و پود یک حبل متیناند؛ دو
حبل نیست، دو طناب نیست تا کسی بگوید «حسبنا کتاب الله»(بحارالانوار، ج۲۲،
ص۴۷۳)؛ «البخاری و مسلم فی خبر أنه قال عمر: النبی قد غلب علیه الوجع
وعندکم القرآن حسبنا کتاب الله…».) یا کسی بگوید «حسبنا العتره» اینها تار و
پود یک طناباند.
اگر کسی قرآن را گرفت، هیچ راهی ندارد جز پذیرش ولایت عترت و اگر کسی عترت
مدار و ولایت پذیر بود، هیچ راهی ندارد جز پذیرش معارف قرآن کریم و
همانطوری که همه معارف قرآن را ذات اقدس الهی تدوین و تضمین کرده است، صدر
و ساقه این کتاب کلام خداست، انسان کامل به نام عترت طاهرین صدر و ساقه
اینها محبت خداست، معرفت خداست، در قلب اینها چیزی جز محبت الهی نیست.
ضرورت توسل به عترت
آیات پر برکت سوره «هل أتی» که قبلاً خوانده شد، با این تحلیل روشن میشود
که ضمیر «حُبِّهِ» به الله بر میگردد، نه به طعام؛ «وَیطْعِمُونَ
الطَّعَامَ عَلَی حُبِّهِ مِسْکیناً وَیتِیماً وَأَسِیراً»؛(انسان/ ۸) نه
«علی حب الطعام». اینها جزء مقرباناند که فوق ابرارند؛ در حرم امن مقربان
الهی غیر از محبوب حقیقى، موجودی راه ندارد. اگر قلب اینها به حب خدا متیم
شد و اگر طبق بیان نورانی امام سجاد(علیهالسلام) در دعای ابوحمزه ثمالى،
صدر و ذیل قلب اینها مملو از محبت الهی بود، هرگز اینها به خود علاقه
ندارند؛ چه رسد به نان و گندم نیازمند و علاقهمند باشند تا ضمیر «حُبِّهِ»
به طعام برگردد «و یطعمون الطعام علی حب الله» و اگر کلمه الله قبلاً مطرح
نشد، چون روشن بود و بینالرشد است نیازی به یاد او ندارد. گاهی ضمیر در
اول آیه قرار میگیرد و به خدای سبحان برمیگردد، آن ضمیر ضمیر شأن نیست،
به خدا برمیگردد؛ خدا غایب نیست تا کسی بگوید که قبلاً نامی از او برده
نشد.
بنابراین، این وجود مبارک مثل خود قرآن کریم، صدر و ساقه هویت و هستی اینها
را محبت و معرفت الهی تضمین کرده است. اگر راه غیر از این نیست و سایر
سالکان باید این راه را طی کنند، چارهای جز شفاعت و وسیله و توسل نیست.
اهمیت خطبه فدکیه
خطبه فدکیه را حوزه علمیه باید درس بدهد؛ طلاب باید آن را به صورت درس
بخوانند. همان طوری که عدهای حافظ قرآناند، حافظ نهجالبلاغهاند، عدهای
هم بکوشند این خطبه را حفظ کنند و به صورت درس بخوانند، البته درس این
خطبه نظیر دروس دیگر آسان نیست. شما اگر در خدمت این خطبه باشید، میبینید
آن معارف عمیق نهجالبلاغه که جزء مشکلات نهجالبلاغه است و جزء غرر
خطبههای توحیدی نهجالبلاغه است که وجود مبارک امیرالمؤمنین(ع) در دوران
خلافت، یعنی ۲۵ سال بعد از شهادت این بانو ایراد کرد، آن غرر و خلاصه و متن
و عصاره آن خطبههای عمیق نهجالبلاغه در خطبه نورانی وجود مبارک
فاطمه(علیها آلاف التحیه و الثناء) آمده است. حضرت در جریان بازگرداندن فدک
یک خطبهای دارد و یک خطابهاى؛ در آن «خطابه» مسئله بازگرداندن فدک و
مسائل سیاسی و اجتماعی و مسئله ظلمی که بر آن حضرت رفته مطرح است اما در آن
«خطبه» که قبل از خطابه ایراد کرد حمد خدا، تشریح اسمای حسنای خدا، ازلیت
خدا، ابدیت خدا، سرمدیت خدا و کم کم میرسد به اینکه این خاندان وسیله
الهیاند؛ آن خطبه محتوایش فقط بحثهای فلسفی و کلامی و عرفانی است و دیگر
هیچ. خطبه حضرت مسائلی دارد [و] خطابه حضرت احکامى. مسائل سیاسی را در آن
خطابه بیان کرد [و] مسائل حکمی و کلامی را در آن خطبه تشریح نمود. با تشریح
آن خطبهها، گوشههایی از آن خطبه روشن میشود که شبهه صاحب المنار و سایر
متفکران وهابی یا احیاناً کسانی که در توسل و استشفا و شفیع گرفتن شبههای
دارند همه اینها برطرف خواهد شد.
بیان نورانی صدیقه کبرا (س) این است که ما چون طناب آویخته الهی هستیم، ما
با دیگران فرق داریم، اگر باران نازل شد، شما هم آنچنان نازل شدید «وَإِن
مِّن شَی ءٍ إِلاَّ عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلاَّ
بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ»؛(حجر/ ۲۱) افراد عادی از مخزن غیب به نحو باران نازل
شدند؛ گرچه تجلی است نه تجافى، ولی این حبل متین نیست که یک طرفش مستقیماً
به دست ذات اقدس الهی باشد. دست بیدستی او همه جا حضور دارد، اما این
موجود آن لیاقت را ندارد که لدی اللهی باشد. اگر فاصله است، از این طرف
است، اگر بعد است، از این طرف است؛ اگر نابینایی است، از این طرف است.
نابینا در عین حال که در کنار برادر آزاده بینایش قرار دارد، نیازمند به
ترجمان است؛ باید کسی به او بگوید برادر آزادهات از سفر برگشت، هر چه
میخواهی بپرس نشانش این است؛ علامتش این است؛ حرفش این است؛ پیامش این
است؛ بنابراین اگر کوری کنار بینایی قرار گیرد نیازمند ترجمان است. اگر کری
کنار ناطق بنشیند محتاج ترجمان است. اگر جاهلی کنار عالم بنشیند نیازمند
ترجمان است. وجود مبارک آن بانوی قدسی که حبل الله و طناب آویخته است و نه
انداخته، مثل قرآن کریم نازل شده است نه مثل باران، فرمود: «وَ أحمدوا الله
الذی لعظمته و نوره یبتغی من فی السموات والأرض إلیه الوسیله و نحن وسیلته
… و نحن حجته فی غیبه ونحن ورثه أنبیائه»؛(دلائل الإمامه، ص۳۳) فرمود:
«خدا را حمد کنید که به حمد خدا، به عظمت خدا، به نور خدا تمام موجودات
آسمان و زمین به طرف او وسیله خواستند و ما وسیلهایم». این معنای توسل
مخصوص ما زمینیها نیست بلکه موجودات آسمانی هم به این بانو متوسلاند؛
فرشتگان الهی هم به اینها متوسلاند؛ هر موجودی که نتواند لدیاللهی باشد
از موجود لدیاللهی کمک میگیرد؛ هر موجودی که صادر اول و یا ظاهر اول
نباشد، از صادر اول یا ظاهر اول استضائه میکند، فرمود: «وَ أحمدوا الله
الذی لعظمته و نوره یبتغی من فی السموات والأرض إلیه الوسیله و نحن
وسیلته»؛ غیر از ما هر موجودی چه در آسمان چه در زمین، اینها از خدا فاصله
دارند؛ گرچه خدا با هیچ کسی فاصله ندارد. اینها آن درجه را ندارند که
بلاواسطه از خدا فیض بگیرند. آن اولین صادر نور این خاندان است؛ آن اولین
ظاهر ولای این خاندان است. بنابراین اگر خدا نزدیک است و اگر اقرب است
إلینا من حبل الورید یا «یحُولُ بَینَ المَرْءِ وَقَلْبِهِ» ،(انفال/ ۲۴)
از این طرف این قلب آلوده ما که «فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ
اللّهُ مَرَضاً».(بقره/ ۱۰) «این قلب آلوده از ذات اقدس الهی دور است [و]
نیازمند ترجمان است، نیازمند وسیلهای است که ما را به آن مکانت برساند».
توسل، متمم قابلیت قابل
توسل برای آن نیست که متمم فاعلیت فاعل باشد؛ توسل برای تتمیم قابلیت قابل
است. بحث در این است که خدا بینیاز است و وسیله نمیخواهد؛ بحث در این است
که ما محتاجیم و وسیله میطلبیم. بینیازی خدا که مشکل ما را حل نمیکند؛
ما باید بتوانیم از او بخواهیم تا به ما بدهد. اگر ما دور بودیم دهان آلوده
بود و با دهان آلوده نتوانستیم بگوییم «یا الله» یک طیب و طاهری میطلبد
که حرف ما را برساند.
وجود مبارک رسول گرامی(علیه و علی آله آلاف التحیه و الثناء) به ما فرمود:
«طهّروا أفواهکم فإنها طرق القرآن»؛(مستدرک الوسائل، ج۱، ص۳) دهانها را
پاک کنید. غذای خوب و حلال در این دهان وارد بشود، حرف طیب و طاهر از این
دهان خارج شود؛ نه تهمت و غیبت و استهزا و دروغ خارج شود، نه غذای
شبههناک. سخن از تطهیر دندان نیست که با مسواک حل بشود؛ سخن از تطهیر دهان
است فرمود: «دهانها را پاک کنید چون قرآن میخواهد از اینجا عبور کند».
خب، اگر دهان آلوده بود، کسی نماز خواند، قرآن خواند، آیات را از کانال
آلوده عبور داد این اثر ندارد. بنابراین وجود مبارک حضرت فرمود: «بین ما و
ذات اقدس اله هیچ فاصلهای نیست، آنها که دورند و جدایند نیازمندند که
حرفشان را ما به خدا برسانیم».
توسل در قرآن
در قرآن کریم ما را به اصل توسل دعوت کردهاند: «وَابْتَغُوا إِلَیهِ
الوَسِیلَهَ»؛(مائده/ ۳۵)؛ «یعنی برای اینکه به خدا نزدیک شوید توسل
بجویید». این یک عام و یا مطلقی است که نسبت به مصادیق خود حجت است و چون
هیچ عام یا مطلقی مصداق خود را ثابت نمیکند هرگز نمیشود به این عموم یا
اطلاق تمسک کرد و گفت: «پس توسل به آن ذوات قدسی محبوب است، توسل را باید
قبلاً ثابت کرد که چه چیز وسیله است، بعد گفت: این شیء وسیله است و خدا در
قرآن فرمود: «ابتغای وسیله کنید، وسیله بگیرید پس ما به این توسل
میجوییم». هر چه را که خدا امر کرده است یا بهعنوان محبوب خود اعلام کرده
است به صورت خبر یا انشا معلوم میشود وسیله تقرب الهی است، نماز وسیله
است، روزه وسیله است، قرائت قرآن وسیله است، تمام کارهای خیر وسیله است؛
چون خدای سبحان اینها را وسائل قرب قرار داده است.
ولایت را امضا کرده است: «إِنَّمَا وَلِیکمُ اللّهُ»(مائده/ ۵۵) فرمود،
تطهیر او عصمت را امضا کرده است؛ مباهله را امضا کرده است «وَیطْعِمُونَ
الطَّعَامَ»(انسان/ ۸) را امضاکرده است. «وَصَالِحُ المُؤْمِنِینَ»(تحریم/
۴) را امضا کرده است.(بحارالانوار، ج۲۲، ص۲۳۲)؛ عن سدیر الصیرفی عن أبی
جعفر:(علیهالسلام) قال: لقد عرّف رسول الله(صلّیاللهعلیهوآلهوسلم)
علیاً(علیهالسلام) أصحابه مرتین؛ أما مره فحیث قال: «من کنت مولاه فعلی
مولاه» وأما الثانیه فحیث نزلت هذه الآیه «فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاَهُ
وَجِبْرِیلُ وَصَالِحُ المُؤْمِنِینَ» أخذ رسول
الله(صلّیاللهعلیهوآلهوسلم) بید علی(علیهالسلام) فقال: «یا أیها الناس
هذا صالح المؤمنین».)
دهها فضیلتی که در قرآن برای سوره طه و یس مقرر کرد، امضا کرده است. ما یا
به صورت خبر یا به صورت انشا، مطلوبیت اینها را درک میکنیم و میگوییم
اینها وسیلهاند و این بانوی قدسی تصریح کرده است، فرمود: «و نحن وسیلته … و
نحن حجته فی غیبه ونحن ورثه أنبیائه»؛(شرح نهجالبلاغه، ج۱۶، ص۲۱۱) پس
صغرا با این مشخص میشود؛ کبرا با آن مشخص میشود؛ اصل توسل هم امکان دارد،
بلکه ضروری است برای کسی که بخواهد به ذات اقدس الهی نزدیک بشود. در
مناجات شعبانیه میخوانیم که اقرار و اعتراف به گناه پیش خدای سبحان چون
مطلوب است، وسیله است: «الهی … إن کان قد دنا أجلی ولم یدننی منک عملی فقد
جعلت الإقرار بالذنب إلیک وسیلتی»؛ خدایا! من اقرار به گناه را وسیله قرار
دادم؛ من توسل جستم به اقرار و در پیشگاه تو اقرار میکنم که فردا مرا به
محکمه نخوانی که مجبور نشوم، اقرار کنم تا «فَاعْتَرَفُوا بِذَنبِهِمْ
فَسُحْقاً لأَصْحَابِ السَّعِیرِ»(ملک/ ۱۱) دامنگیر من بشود خود ائمه(علیهم
الصلاه و السلام) اسمای حسنای الهی را آن وقت وسیله قرار میدهند: «یتوسل
إلیک بربوبیتک»(مفاتیحالجنان، دعای کمیل) آنها به جایی میرسند که ربوبیت
خدا را وسیله قرار میدهند، غیر از کسانیاند که میگویند: «وجعلت الإقرار
بالذنب إلیک وسیلتی» این ذوات مقدس ما را اگر نابیناییم، بینا میکنند؛
جاهلیم، عالم میکنند؛ ناشنواییم، سمیع میکنند. معنی توسل تتمیم قابلیت
قابل است، این فیضها را به ما میرساند تا آن فاعل تام این فیضها را به
ما عطا کند.
اسارت دین بعد از رحلت پیامبر(ص)
کسانی که با این بانو و همسرش (علیهما آلاف التحیه والثناء) بد رفتاری
کردند، قبلاً با پدر بزرگوارش بد عهدی کردند. صنادید قریش و مشرکان جاهلی
در حدوث و بقا تا میتوانستند نگذاشتند وجود مبارک رسول گرامی رشد کند، بعد
از رشد آن حضرت، در رفع مقام او کوتاهی نکردند تا چراغش را خاموش کنند که
«یرِیدُونَ لِیطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ»،(صف/ ۸). در همان طلیعه دین و رحلت
رسول گرامی(ص) اینها آمدند دین را مصادره کردند؛
یعنی قرآن و عترت را مصادره کردند. از یک طرف گفتند: «حسبنا کتاب
الله»(بحارالانوار، ج۲۲، ص۴۷۳) عترت را خانه نشین کردند و این قرآن را هم
مصادره کردند. در عهد نامه مالک که به تدوین و تقریر وجود مبارک
امیرالمؤمنین(س) تنظیم شد، بنگرید؛ حضرت در آن عهدنامه، به مالک اشتر
فرمود: «مالک! ما در یک شرایط استثنایی به سر میبریم، شما میدانید وارث
چه حکومتی هستید» «فإن هذا الدین قد کان أسیراً فی أیدی الأشرار یعمل فیه
بالهوی و یطلب به الدنیا»؛(نهجالبلاغه، نامه ۵۳) فرمود: «سخن از فدک و
امثال فدک نبود؛ سخن از علی و امثال علی نبود؛ سخن از اصل دین بود. اینها
خواستند دین را مصادره کنند و به اسارت در آورند و اسیر کردند. مالک! این
دین سالیان متمادی در اسارت بود. نماز، حج، زکات و روزه بود، اما نماز
اسیر، حج اسیر، زکات اسیر، شما میبینید الآن در حجاز هست، در بسیاری از
کشورهای عربی و اسلامی نماز صوری هست، اما نماز، اسیر حج است، حج اسیر روزه
است، اما روزه اسیر. نمازی که فریاد ندارد، حجی که قیام ندارد، روزهای که
رهبری ندارد، روزه اسیر است: من آمدم این خلافت را پذیرفتم، زنجیر را از
دست و پای دین آزاد کردم تا مردم بدانند نماز یعنی چه، روزه یعنی چه، حج
یعنی چه، زکات یعنی چه، اینها وسیلهای است که مردم را به خالق نزدیک
میکند مالک! بدان، اینها هوا را به حساب دین صرف میکردند، به نام دین هوا
را پیاده میکردند و مانند آن. طبق این اصل نورانی نامه نهجالبلاغه وقتی
دین در اسارت امویان قرار گرفت، مستحضرید که اسیر را آن امیر در چنگال خود
دارد یا او را اعدام میکند یا آزاد میکند یا او را بهعنوان برده میگیرد
و میفروشد. اموی که دین را به اسارت گرفته است، هرگز به مصلحتشان نبود
دین را آزاد بگذارد [تا] مردم معنی واقعی نماز و روزه و حج و زکات را
بفهمند؛ پس دین را اینها در
اسارت نگهداشتند [و] آزاد نکردند. ماند دو امر یا دین را اعدام کند یا آن
را بهعنوان برده بفروشد، دیدند اعدام دین فعلاً زود است، الآن نمیتوانند
بگوئید»
لَعِبَت هاشم بالمُلک فل
خبرُ جاءَ وَلا وَحی نزل
لیت أشیاخی ببدر شهدوا
جزع الخزرج من وقع الأسل (احتجاج، ج۲، ص۳۰۷)
چند سالی باید بگذرد، مردم کمکم از معارف الهی فاصله بگیرند، حسینبنعلی
(علیه السلام) در خونش بغلطد تا حاکم شام بگوید:
«لَعِبَت هاشم بالمُلک فل
خبرُ جاءَ وَلا وَحی نزل»
که همین حرف که اعدام دین بود، در سال ۶۱ هجری از حلقوم همین اموی ناپاک
برفراز کرسی زرین شام آن روز شنیده شد.
استیضاح حکومت توسط حضرت زهرا(س)
بنابراین این بیان نورانی امیرالمؤمنین که فرمود: «فإن هذا الدین قد کان
أسیراً فی أیدی الأشرار یعمل فیه بالهوی و یطلب به الدنیا»(نهجالبلاغه،
نامه ۵۳) یک چیز روشنی بود که اینها در جریان سقیفه دین را به
اسارت گرفتند و این بانوی قدسی سعی کرده است، دین را زنده نگه بدارد تا
روزی از دست اینها آزاد بشود وگرنه همان اوایل اینها این دین را اعدام
میکردند. سخن از فدک نیست؛ آن وقتی هم که فدک در اختیار اینها
بود اینها نان جو میخوردند. جریان دستاس کردن و به خون آلوده شدن دست مطهر
زهرا(س) با داشتن حوائط سبعه(مناقب، ج۱، ص۱۶۹؛ و فدک بود. به هر تقدیر
وجود مبارک صدیقه کبرا این جمله قرآنی را با تعبیر
غیبت به خطاب، حکومت را استیضاح کرد، فرمود: «شما حکومت جاهلی تشکیل دادید،
سخن از من و همسرم و امثال اینها نیست. وقتی قرآن و دین بهعنوان اصول
ارزشی حجت نباشد، حکومت، حکومت جاهلی است
«أَفَحُکمَ الجَاهِلِیهِ تبغُونَ وَمَنْ أحسَنُ مِنَ اللهِ حُکماً لِقَومٍ
یوقِنُونَ».(احتجاج، ج۱، ص۱۰۲)
«غفر الله لنا و لکم و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته».
منبع : معارف :: خرداد ۱۳۸۸ - شماره ۶۶
سه شنبه 20/1/1392 - 16:10
اهل بیت
چکیده:
زندگى پر بركت حضرت فاطمه(س) به عنوان بهترین الگو و نمونه فرا روى
انسانهای مسلمان و آزاده قرار دارد كه با الهام گرفتن از آن مىتوان در
مسیر سعادت و خوشبختی گام نهاد و با الگو گرفتن از آن، مسیر كمال را پیموده
به حیات معقول دست یافت. جامعه مسلمان امروز به ویژه زنان بیش از پیش به
الهام گیری از زندگى حضرت زهرا(س) نیازمند مىباشند؛. او هم در نزد رسول
خدا وهم در نزد مسلمانان راستین از احترام و مقام ویژه برخوردار است و
فضیلتهای که برای این بانوی بزرگوار در کتب احادیث و روایات آمده فراوان
است و نامها و القاب زیبای که برای این بانو در احادیث به چشم میخورد
بیانگر مقام شگرف و جایگاه ویژه آن بزرگوار میباشد. او هما نگونه که در
مقام دختر پیامبر اسلام دارای مقام بلند و جایگاه منیع است در مقام همسر
علی و مادر حسنین نیز مقام ارجمند دارد و همچنین از امتیازات ویژه و منحصر
به فرد آن حضرت است اینكه: او تنها بانوى است كه در میان امت پیامبر
خاتم(ص)، معصوم و از هر گونه خطا و لغزش دور بوده و پیراسته مىباشد و از
نظر عبادت و بندگى در اوج از عظمت قرار دارد به گونهاى كه در این جهت نیز
كسى به پاى او نمىرسد، . همان گونه که سیره فردی و اخلاقی فاطمه (س)الگوی
زنان و مردان عالم بوده است زندگانى پربار و سیره سیاسى حضرت نیز چون ابعاد
دیگر زندگى او به عنوان چراغى فرا روى انسانهاى مسلمان قرار دارد كه با
الهام از آن مىتوان شیوه رفتار های سیاسی و اجتماعی و فردی را فرا گرفته و
زمینه یک زندگی سالم با معیار اصیل دینى و قرآنى را فراهمنمود. اینها
مسایلی است که در این نوشته به آن پرداختهایم.
کلیدواژه ها: فاطمه، فضایل، سیره سیاسی، زمانشناسى، دین وسیاست،
مقدمه :
فاطمه زهرا سلام الله علیها یگانه دختر بزرگوار پیامبر اسلام است که در
ابعاد مختلف زندگی چه فردی و چه اجتماعی میتواند به عنوان بزرگترین الگو
برای زنان مسلمان باشد مخصوصاً در عصرى كه پوچى و بى هویتى و ولنگارى،
هجمههاى فرهنگى بیگانگان، با پیشرفت علم و فن آورى و تبادل سریع اطلاعات(
كه جهان را به دهكده تبدیل نموده است؛) و در عصرى كه سیل شهوات با اشكال
مدرن آن از هر سو بر مغز و فكر و اندیشه زنان و مردان مسلمان یورش میبرد،
ما را بیشتر به فرهنگ و اندیشه این بانوی نمونه اسلام نیازمند ساخته است تا
بتوانیم از میان لجن زارهاى دنیاى مادى زده امروز، راه خویش را پیدا نموده
خود و جامعه اسلامی را نجات بخشیم. بدین جهت هم سیره و رفتار فردی و هم
اجتماعی، از جمله موضعگیرى و جهتگیرى سیاسى آن حضرت پس از در گذشت رسول
خدا(ص) و بحران سقیفه و دفاع آن حضرت از امام على(ع) از اهمیت فراوانى بر
خور دار است، زیرا او بر اساس فرمایش رسول خدا(ص) ملاك حب و بغض خداوند به
عبارتى پس از رسول خدا(ص) معیار حق و باطل بوده است. آن حضرت بلافاصله پس
از درگذشت رسول خدا(ص) به جاى اینكه به عنوان یك زن مصیبت دیده، گوشه عزلت
را برگزیده در فراق پدرش اشك ماتم بریزد، در متن اجتماع وارد گردیده و با
رفتن به خانههاى مهاجر و انصار براى برگرداندن خلافت به جایگاه اصلى آن
تلاش ورزید. اگر حضرت دیانت را منحصر به مسایل فردى و عبادى مىدانست و هیچ
كارى به حكومت و اداره امور سیاسى مردم نمىداشت، هیچ یك از رنجها و
گرفتاریها و مصیبتهاى كه بر او وارد آمده است وارد نمیآمد او مانند رسول
خدا(ص) سعى در ایجاد زمینه براى هدایت خلق و سپردن سرنوشت آنان به
شایستگان واقعى برآمد. از دیدگاه زهرا(س) دین زمانى مىتواند در زندگى مردم
نمود یافته و مردم به آن پایبند باشند كه در سایه حاكم و زمامدار الهى
زندگى نمایند، اگر حاكم و زمامدار جامعه، انسان عادل و شایسته نباشد، نه
تنها به دین و شریعت و برنامههاى آن عمل نمىگردد كه دین بازیچه دست
بازیگران سیاست قرار مىگیرد. و از طرفی آن حضرت نقش عمده و چشمگیر در دفاع
و حمایت از ولایت و امامت امام على(ع) داشته و توانسته است با روشنگریهای
خویش یاد و نام على(ع) را در اذهان مردم زنده نگه دارد و از توطئههاى كه
براى بر كنارى آن حضرت انجام یافته بود پرده بردارد و با موضع گیریهای
صریحش برای دفاع از ولایت و جانشینی علی (ع) به رابطه بین سیاست و دیانت
تاکید نموده و با قاطعیت و انعطاف ناپذیرى در مسیر حاكمیت حق با تمام توان،
از اهداف و آرمانهاى ناب و اصیل دینى كه برخاسته از قرآن و سنت رسول
خدا(ص) بود، دفاع نمود و مانند پدرش و همسرش على بن ابى طالب در اداى تكلیف
هیچ گونه سستى نشان نداد و بر سر اصول سیاسى اسلام مصلحت اندیشى نكرد. از
اصول كه در سیره سیاسى حضرت به عنوان الگو قابل استفاده است زمانشناسى آن
حضرت است. و همچنین قاطعیت در مسیر حق و تاکید آن حضرت بر عدم جدایی قرآن و
عترت و همچنین فرهنگ شهادت طلبی که با قربانی نمودن فرزندش محسن و شهادت
خودش، این فرهنگ را ترویج نمود. ما، در این نوشته ابتدا به بیوگرافی مختصر
از آن حضرت پرداخته و سپس نامها و القاب آن حضرت را متذکر شدهایم و در
مرتبه بعد شمه ای از فضایل آن بزرگوار را برشمردهایم و در پایان به اصول و
مبانی استخراج شده از سیره سیاسی آن حضرت پرداختهایم: اصولی همچون: 1 -
رابطه دیانت و سیاست، 2 - قاطعیت در مسیر حاكمیت حق، 3 - زمانشناسى، 4 -
تلاش بر جداى ناپذیرى قرآن و عترت، 5- فرهنگ شهادتطلبى، و. . . اینک در
آغاز این بحث به بیوگرافی مختصر از زندگی آن حضرت میپردازیم و سپس فضایل
آن حضرت را بر می شماریم.
1-بیوگرافى مختصر از زندگى حضرت زهرا(س)
نام: فاطمه، كنیههاى مشهور: ام الحسن، ام الحسین، ام ابیها و ام الائمّه:
لقبهاى مشهور: زهرا، ، صدیقه، طاهره، كبرى، سیده، بتول.
اسم پدر: حضرت محمد ابن عبدالله اسم مادر: خدیجه بنت خویلد محل تولد: مكّه
مکرمه سال تولد: سال دوم بعثت به روایتى سال پنجم، روز میلاد، بیستم
جمادیالثانی.
نام همسر: على ابن ابى طالب. و زمان ازدواج: رجب یا ذیالحجه سال دوم هجرت
به مدینه، مدت زندگى با امام على(ع): نُه سال میزان مهریه: 400 مثقال نقره
مسکوک فرزندان: حسن، حسین، زینب، ام كلثوم، فرزند سقط شده به نام محسن
شهادت: سال 11 هجرى محل دفن: نامعلوم، تعداد روایات باقى مانده در مورد
حضرت: 2000 مورد، تعداد سخنان باقیمانده: 130 مورد، تعداد اشعار باقیمانده:
29 قطعه، خطبههاى باقى مانده: دو خطبه، آثار علمى باقیمانده:مصحف كه به
خط امام على(ع) نوشته شده و اینك در نزد فرزندش امام مهدى(عج)مىباشد. در
این گفتار براى آشنایى و پیش درآمد بحث بر آنیم تا مختصر و گذرا شرح حال و
تاریخچه ای از زندگانی حضرت فاطمه(س) را یادآوری نماییم:
1-ولادت حضرت فاطمه:
حضرت فاطمه(س)، بنا بر مشهور نزد علماى شیعه در بیستم جمادیالثانی سال
پنجم هجرت دیده به جهان گشود. (1) مادر آن حضرت، بانوى جلیلالقدر خدیجه
دختر خویلد و از خانوادههاى اصیل قریش است، او داراى فضایل فراوان است
ازجمله اینكه: او اولین بانویى بود كه به رسول خدا(ص) ایمان آورد و با آن
حضرت نماز گذارد. و او به سبب نجابت و پاكدامنى به طاهره لقب یافته بود.
(2)رسول خدا(ص) در سن بیست و پنج سالگى با خدیجه(س) ازدواج نمود و او
نخستین زنى است كه به عقد پیامبر(ص) در آمد و تا او زنده بود رسول خدا(ص)
زن دیگر اختیار نكرد. همه فرزندان رسول خدا(ص) به جز ابراهیم كه مادرش ما
ریه قبطیه بود از دامان پاك خدیجه به دنیا آمدند كه كوچكترین آنان حضرت
فاطمه(س)بود. (3)رسول خدا پس از ازدواج با خدیجه داراى چند فرزند شد كه به
تقدیر الهى فرزندان او یكى پس از دیگرى از دنیا رفتند؛ منافقین كه از هر
وسیله بر علیه رسول خدا(ص) استفاده مىكردند، این بار حضرت را به جهت
نداشتن فرزند، ابتر صدا نموده او را آزار مىدادند. خداوند با نزول سوره
مباركه كوثر(4)، حضرت را دلدارى داد و از نسل و زریه با بركت او خبر داد.
(5)بر اساس روایات شكلگیرى وجود با بركت حضرت زهرا(س)و خلقت حضرت با
تشریفات و مقدمات خاص انجام یافته است كه عظمت وجودى حضرت را براى ما بیان
مىكند. رسول خدا(ص) به دستور خداوند به مدت چهل شبانه روز از خدیجه (س)
دورى گزیده به عبادت پرداخت، پس از گذشت چهل روز، از جانب خداوند براى آن
حضرت طعام بهشتى رسید و به او دستور داد آن را میل نموده با خدیجه(س(هم
بستر شود، خدیجه (س) گوید: هنوز رسول خدا از من دور نشده بود كه وجود زهرا
را در شكم خویش احساس كردم. (7)از امام رضا(ع) نقل شده است كه رسول خدا(ص)
فرمود: چون به آسمان عروج كردم جبرئیل دستم را گرفته وارد بهشت نمود، سپس
خرمایى را میل نمودم و از آن نطفه در من پدید آمد، چون به زمین بازگشتم
همسرم خدیجه به فاطمه(س) باردار شد، فاطمه(س) حوریهاى است به صورت انسان و
من هرگاه مشتاق بوى بهشت مىشوم فاطمه(س) را مىبویم. (7)
2- نامها و القاب حضرت
در روایات نامها و لقبهاى متعدد براى آن حضرت ذكر شده است كه هر یک به
بعدى از ابعاد عظیم وجودى آن حضرت اشاره دارد كه از این طریق گوشههاى از
شخصیت بزرگ او را براى ما ترسیم مىنماید. از امتیازات ویژه كه تنها اولیاى
الهى از آن بهرمند بوده است اینكه: نامگذارى حضرت فاطمه به دستور خداوند
صورت گرفته است. از امام باقر(ع) روایت شده است كه: چون حضرت زهرا(س) دیده
به جهان گشود، خداوند به یكى از فرشتگان دستور داد به زمین فرود آمده اسم
مبارك فاطمه، را بر زبان رسول خدا(ص) جارى سازد، بدین ترتیب رسول خدا(ص)
نام او را فاطمه نهاد. (8)
الف: فاطمه:
از نامهاى مشهور حضرت، اسم مبارك فاطمه(س) مىباشد كه روایات رسیده از
رسول خدا(ص) و اهلبیت آن حضرت، به معنى و رمز گزینش این نام براى حضرت
اشاره شده است. ابن عباس از رسول خدا(ص) روایت نموده است كه فرمود: او بدان
جهت فاطمه(س) نامیده شد كه خداوند دوستان و پیروان او را از آتش جهنم
بازداشته است. (9) امام رضا (ع) از پدران و آنان از رسول خدا(ص) روایت
نمودهاند كه حضرت به فاطمه(س) فرمود:اى فاطمه! مىدانى چرا به این نام
خوانده شدى؟ على(ع) عرض نمود: یا رسول الله! علت آن چیست؟ فرمود: بدین جهت
كه خداوند او و پیروان و دوستانش را از آتش جهنم بازداشته است. (10)
ب: زهرا:
از جمله نامهاى مبارك آن حضرت زهرا مىباشد، از امام صادق(ع)است كه فرمود:
حضرت فاطمه(س) در پیشگاه خداوند داراى نه نام مىباشد: فاطمه، صدیقه،
مباركه، طاهره، زكیه، راضیه، مرضیه، زهرا، محدّثه. (11)از امام حسن
عسكرى(ع) روایت شده كه فرمود: او را بدان جهت زهرا میگفتند که در روز سه
بار چهرهاش براى امیرالمؤمنین میدرخشید، صبحگاهان چون خورشید، و در نیمه
روز چون ماه تابان و در شامگاهان همانند ستاره تابناك تلألؤ نموده و
مىدرخشید. (12)
ج: بتول:
از نامهاى دیگر آن حضرت كه در روایات آمده است بتول، مىباشد از رسول
خدا(ص) روایت است كه فرمود: او به این جهت بتول نامیده شد كه هیچگاه خون
حیض و نفاس نمىدید و بر خلاف زنان دیگر به عادت ماهیانه مبتلا نمىشد.
(13)این اثیر گوید: فاطمه را به این نام خواندند زیرا او از میان زنان هم
عصر خویش جدا بود و هیچكس از نظر فضل و كمال و دیانت و حسب به پاى او
نمىرسیدند و نیز گفته شده او را بدین خاطر بتول مىگفتند كه او خود را از
دنیا بریده و به خدا پیوسته بود. (14)
د: محدثه:
از امام صادق(ع) روایت شده است كه فرمود: فاطمه(س)را بدان جهت محدثه
میگفتند كه فرشتگان الهى بر او فرود مىآمدند و آن گونه كه مریم دختر
عمران را صدا مىنمودند، او را مورد خطاب قرار داده مىگفتند: اى فاطمه به
درستی كه خداوند تو را برگزید و پاکیزهات ساخت و از میان زنان جهان تو را
اختیار نمود؛ اى فاطمه براى پروردگارت قنوت نما؛ فاطمه(س) نیز با آنان
گفتگو مىنمود. (15)برخى از كینههاى آن حضرت عبارتند از: ام الحسن، ام
الحسین، ام المُحسَّن، ام الائمه، ام ابیها، علامه اردبیلى گوید: رسول
خدا(ص) به جهت تعظیم و بزرگداشت آن حضرت او را ام ابیها خطاب مىنمودند.
(16)
3-دوران كودكى حضرت:
حضرت فاطمه (س)در سن خرد سالى در حالى كه بیش از پنج سال نداشت مادرش را از
دست داد و از آن پس در سایه حمایت پدرش رسول خدا(ص) زندگى مىنمود؛ در
سالهای آخر كه رسول خدا(ص) در مكه بود تاریخ، نقش فعّال حضرت فاطمه(س) را
در كنار پدر، نشان میدهد، گویند وقتى مشركین مكه نقشه قتل رسول خدا(ص) را
كشیدند، فاطمه(س) نزد رسول خدا(ص) آمده او را از تصمیم خطرناك آنان آگاه
نمود. (17)پس از هجرت رسول خدا(ص) از مكه به مدینه، حضرت فاطمه(س) نیز به
مدینه هجرت نمود و نام خویش را در این افتخار بزرگ و تاریخى ثبت كرد.
4-ازدواج حضرت فاطمه(س)
چون صدیقهاى طاهره(س) به سن ازدواج رسید، بزرگان از مهاجر و انصار از او
خواستگارى نمودند، ولى رسول خدا(س)آنان را جواب رد داده فرمود: در امر
ازدواج فاطمه(س) منتظر دستور و فرمان خداوند هستم. (18)این نكتهاى تاریخى
از عظمت و جایگاه زهرا(س) سخن میگوید، گویا جز خداوند كسى نمیداند، چه
كسى لیاقت و شایستگى همسرى زهرا(س)را دارد! پس باید این امر فرخنده به
راهنمایى و دستور او صورت پذیرد. وقتى على(ع) فاطمه (س)را از رسول خدا(ص)
خواستگارى نمود، رسول خدا ضمن اظهار شادمانى به او جواب مثبت داده فرمود:
یا على! بشارت میدهم تو را، به درستى كه خداوند در آسمان زهرا را به عقد
تو در آورده، پیش از آن كه من در زمین او را به عقد تو در آورم. (19) ابن
ابى الحدید گوید: على با زهرا ازدواج نكرد مگر پس از آنكه خداوند او را به
شهادت فرشتگان به عقد على(ع) در آورد. (20)در شب عروسى و زفاف حضرت
فاطمه(س) رسول خدا(ص) استر شهباى خود را در حالى كه پارچه بر آن انداخته
آورد و فاطمه(س) را بر آن سوار نمود، زمام ناقه را سلمان در دست گرفته و
خود از پشت سر، استر را حركت میداد، در بین راه صداى افتادن چیزى را شنیده
مشاهده كرد كه جبرئیل و میكائیل هر یك با هفتاد هزار فرشته وارد شدند،
پرسید چه شده است كه به زمین فرود آمدهاید؟ گفتند آمدهایم تا فاطمه(س) را
همراهى نموده به خانه على(ع) ببریم! آنگاه جبرئیل و میكائیل و فرشتگان و
رسول خدا تكبیر گفتند، از آن زمان گفتن تكبیر در مراسم عروسى مرسوم
گردید(21)زندگى مشترك على (ع)و فاطمه(س) آنچنان در اوج صفا و صمیمیت و محبت
بود كه على(ع) از شكوه و عظمت آن اینگونه یاد نموده است: به خدا سوگند
هیچگاه او را به خشم در نیاورده ناراحت ننمودم تا اینكه خداوند روح پاكش را
قبض نموده از دنیا برد، او نیز هیچگاه مرا خشمگین نساخته نافرمانیم ننمود،
هرگاه به چهره او مىنگریستم غم و اندوه من از میان مىرفت. (22)
حضرت فاطمه(س) داراى پنج فرزند بود كه عبارتند از حسن حسین زینب، ام كلثوم،
و محسن كه پیش از آمدن به دنیا به شهادت رسید و رسول خدا این نام را بر او
نهاده بود. (23)بنا بر دیدگاه علماى شیعه عمر شریف آن حضرت هجده سال بود
كه مدت هشت سال در مكه و ده سال در مدینه منوره زندگى نمود و در سال یازدهم
هجرى چشم از جهان فرو بست. (24)
5فضایل حضرت زهرا(س)
حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا(س) داراى فضایل فراوان و از مقام و جایگاه
بزرگ در میان مسلمانان برخوردار است. در طول تاریخ بسیارى از نویسندگان
مسلمان خود را ملزم به تدوین كتابى پیرامون فضایل و زندگى حضرت فاطمه(س)
مىدانستند، انبوه کتابهای كه در مورد آن حضرت به زبانهای مختلف و زنده
دنیا نوشته شده است گویاى این مسأله است. (25)بیان فضیلت و مقام بلند و
عظیم زهرا(س) كار یست دشوار كه تنها از عهده كسانى بر مىآید كه آن حضرت را
به طور كامل بشناسند و این جز از رسول خدا(ص) وائمه)علیهم السلام(بر
نمىآید، از این رو روایات چندى از رسول خدا(ص) و ائمه اطهار: درباره فضایل
آن بانوى بزرگ نقل مینمایم.
1: عصمت حضرت زهرا (س)
از امتیازات ویژه و منحصر به فرد آن حضرت است اینكه: او تنها بانوى است كه
در میان امت پیامبر خاتم(ص) معصوم و از هر گونه خطا و لغزش دور بوده و
پیراسته مىباشد. از ادلهاى عصمت آن حضرت كه او را معصوم دانسته آیه 33
سوره احزاب است كه به آیه تطهیر شهرت دارد، خداوند در این آیه فرموده است
اًِّنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ
وَیُطَهِّرَكُمْ تَطْهِیراً(26)
خداوند اراده نموده است كه هر گونه نا پاكى و پلیدى را از رسول خدا(ص) و
اهلبیت او دور ساخته و آنان را پاك و پاكیزه نماید. مفسران و مورخان
نوشتهاند چون این آیه نازل شده رسول خدا(ص) على(ص) و فاطمه(س) و حسنین(ع)
را جمع نموده كسائى خیبرى روى آنها انداخته فرمود: بار خدایا اینها اهل بیت
من هستند، هر گونه ناپاكى را از اینان دور فرما، ام سلمه گوید:من نزدیک در
بودم، گفتم یا رسول الله من هم جز آنان هستم؟ فرمود: تو بر خیر یا در مسیر
خیر مىباشى، ولى جز آنان نیستى. (27)این آیه تصریح بر این دارد كه اراده
خداوند بر این قرار گرفته كه هر گونه رجس و پلیدى را از رسول خدا(ص) و
اهلبیت آن حضرت دور سازد و به گواهى مفسرین حضرت زهرا(س) از اهلبیت رسول
خدا(ص) مىباشد. از فضایل آن حضرت كه دال بر عصمت او نیز مىباشد، جریان
سرنوشت ساز و تاریخى مباهله رسول خدا(ص) با علمأ نجران مىباشد كه رسول
خدا(ص) از میان زنان تنها فاطمه(س) را با خود برده و در این جریان تاریخى و
مهم سهیم نمود. (28)علاوه بر آیات قرآن، روایات و فرمایشات رسول خدا(ص)
نیز دلالت بر عصمت و پاكى آن حضرت دارد. از جمله این حدیث شریف كه در
کتابهای مختلف شیعه و اهل سنت از رسول خدا(ص) روایت شده كه فرمود: به
درستى كه خداوند به سبب خشم فاطمه، خشمناك و به رضایت او راضى مىگردد.
(29) و نیز فرمود: فاطمه پاره تن من است، هر كه او را خشنود نماید مرا
خشنود ساخته، آنكه او را اذیت نماید مرا اذیت نموده است. (30)از این فرموده
رسول خدا(ص)استفاده مىگردد كه تمام اعمال و حركات و اندیشه زهرا(س) رنگ و
بوى الهى داشته است و او هیچگاه خشم و رضایت اش برخاسته از هوى و هوس و
كششهاى نفسانى نبود، زیرا اگر در جایى انگیزههاى برخاسته از نفس و غیر
الهى بر حركات و اندیشههاى او تأثیر میگذاشت، خشم و رضایت او جداى از خشم
و رضایت پروردگار مىشد و این چیزى است كه رسول خدا(ص) آن را به صراحت نفى
نموده است. از اینجا است كه میتوانیم بگوییم تمام اعمال و حركات حضرت
زهرا(س) روى موازین شرعیه بوده و زَره ای خطا و لغزش در زندگى آن حضرت راه
پیدا نكرده است، و این چیزى نیست جز عصمت و پاكى آن حضرت كه شیعیان به آن
معتقد هستند.
2-كرامت حضرت فاطمه(س)
حضرت فاطمه(س) علاوه بر فضایل ذاتى و اكتسابى كه داراست، داراى كرامات
زیادى است، علامه امینى با ذکر دلایل فراوان از قرآن و روایات، حضرت
زهرا(س) را از جملهاى اولیأ خاص الهى میداند، (31) گر چند آن حضرت از عمر
طولانى برخوردار نبود، اما در عین حال در تاریخ نمونههاى فراوان از
كرامات آن حضرت نقل شده است كه بیانگر مقام و جایگاه ویژه آن حضرت در نزد
خداوند مىباشد، جهت رعایت اختصار نمونههاى از كرامات حضرت را ذكر
مینمایم. سلمان فارسى گوید:در خانه زهرا(س) بودم، دیدم حضرت نشسته با
آسیاب جو آرد مىكند در حالى كه عمود آسیا خون آلود است، حسین(ع) كه كودك
شیر خوار بود به شدت گریه مىنمود، عرض كردم دختر رسول خدا(ص) خود را به
زحمت مىاندازى، چرا این كار را به فضه واگذار نمىكنى؟ فرمود: رسول خدا(ص)
به من سفارش نموده است كه كارهاى خانه را میان خویش تقسیم نموده روى نوبت
انجام دهیم، امروز نوبت من است، سلمان گوید: عرض نمودم بانوى من! اجازه
دهید شما را كمك نمایم، من بنده آزاد شدهاى شمایم، یا آسیاب نمودن را به
من بسپار، یا پرستارى از حسین(ع) را، فرمود من به پرستارى از حسین
مناسبترم شما جو را آرد نمائید. سلمان گوید: مقدارى جو را آرد نموده صداى
اذان را شنیدم و به مسجد رفتم، نماز را با پیامبر(ص) اقامه نمودم، پس از
نماز جریان فاطمه(س) را با على(ع)در میان گذاشتم، آن حضرت گریه كرد و به
سوی خانه رفت، لحظهاى نگذشت كه خندان به سوی مسجد بازگشت. حضرت رسول
خدا(ص) از علت خنده او پرسید، او گفت:نزد فاطمه(س) رفتم، دیدم به پشت
خوابیده و حسین(ع) روى سینهاش بخواب رفته است، آسیا در پیش روى او بى آنكه
دستى آن را بگرداند خود به خود مىگردد؛حضرت رسول خدا(ص)با لبخند فرمود:
اى على(ع) آیا نمیدانی كه براى خداوند فرشتگانی است كه در زمین گردش
میکنند تا به محمد و آل محمد(ص)خدمت نمایند، و خدمت آنها تا روز قیامت
ادامه دارد. (32)همچنین روایت شده است كه گاهى كه حضرت مشغول نماز بودند،
كودك اش گریه مىنمود مىدیدند گهوارهاش حركت مىكند و فرشتگان آن را حركت
میدادند(33)نمونه از کرامات حضرت در داستان هجوم به خانه آن حضرت روایت
شده است كه بیانگر جایگاه بلند حضرت در پیشگاه خداوند مىباشند. نقل است كه
چون حضرت على(ع) را به زور به سوی مسجد براى بیعت با ابى بکر بردند،
فاطمه(س) دست حسنین(ع) را گرفته از خانه بیرون آمد و خواست به سوی قبر حضرت
پیامبر(ص) برود و ابى بكر و حامیان اش را نفرین نماید، حضرت على(ع)به
سلمان فرمود: اى سلمان! دختر رسول خدا(ص) را دریاب كه دو طرف شهر مدینه را
مىبینم كه آمادهاى فرو رفتن به زمین است، سلمان گوید: به خدا قسم دیدم
پایههاى دیوار مسجد از زمین كنده شده به گونهای كه مىشد از زیر آن عبور
نمود، خود را به فاطمه(س) رسانیدم عرض نمودم، بانوى من، خداوند پدرت رسول
خدا(ص) را به عنوان رحمت فرستاد، تو مایهاى عذاب مباش، حضرت برگشت،
دیوارهاى مسجد به جاى خویش استقرار یافت. (34)اینها نمونههاى از كرامت و
عظمت حضرت زهرا(س) مىباشد كه حكایت از شخصیت و جایگاه منیع او در پیشگاه
خداوند دارد، جالب است كه بدانیم پس از مرگ آن حضرت نیز كراماتى از آن حضرت
نقل شده است، روایت است كه وقتى زهرا(س) از دنیا رفت، امام على(ع) او را
غسل داده كفن نمود، براى آخرین بار به فرزندان زهرا(س) فرمود تا با مادر
خداحافظى نمایند، آنها جنازهاى مادر را در آغوش گرفتند، على(ع) گوید: من
خدا را شاهد مىگیرم كه حضرت نالهاى جانكاه كشیده دستهاى خود را دراز نمود
و فرزندان اش را مدّتى به سینهاش چسبانید. (35)
3-محدّثه بودن حضرت فاطمه(س)
از فضایل و مناقب حضرت فاطمه(س) این است كه او را محدّثه نامیدهاند،
روایات رسیده بر این مسأله دلالت دارد كه آن حضرت را بدین جهت محدّثه
مىگفتند كه با فرشتگان گفتگو مىنمودند. (36)سخن گفتن با فرشتگان از
امتیازات و فضایل است كه جز اولیأ خاص الهى و بندگان مقرّب خدا كسى دیگر از
آن بهرمند نیست و هر كسى توان و شایستگى گفتگو با فرشتگان را ندارد. این
مسأله كه ملائكه با غیر پیامبران و انبیاى الهى سخن مىگویند، مورد اتفاق
همه علماى اسلام مىباشد، علامه امینى گوید: امت اسلامى همه بر این امر
اتفاق دارند كه در این امت مانند امتان گذشته، مردانى بودهاند كه به آنان
حدیث گفته مىشده و به اصطلاح محدَّث بودهاند محدَّث كسى است كه بدون
اینكه پیامبر باشد، و بدون اینكه فرشتگان را ببیند فرشتگان با او صحبت كرده
باشند و یا اینكه در دلش چیزى مىافتد و به او الهام مىشود و به صورت كشف
و الهام از سوى خداوند علمى به او آموخته مىشود و یا در دل او حقایق كه
بر دیگران پوشیده است روشن مىگردد و یا چیزی شبیه این مفاهیم، وجود چنین
كسانى در میان امت اسلامى مورد اتفاق است، به عقیده شیعه حضرت على(ع) و
دیگر امامان معصوم از فرزندان آن حضرت از محدثین مىباشند. علامه در ادامه
گوید: حضرت صدیقه طاهره نیز محدثه بود. (37)قرآن به صراحت از سخن گفتن
فرشتگان با حضرت مریم خبر مىدهد. (38)و همچنین از سخن گفتن فرشتگان با زن
ابراهیم(39) و مادر موسى (40) خبر مىدهد كه فرشتگان با آنها سخن گفتهاند
پس این نتیجه را مىگیریم كه سخن گفتن فرشتگان با غیر انبیا ممكن بوده و در
میان بندگان الهى بوده و هستند كسانى كه شایستگى گفتگو با فرشتگان را
دارند كه حضرت صدیقه طاهره نیز از این امتیاز بهرهمند بوده است. روایات
زیادى بر این است كه فرشتگان با حضرت فاطمه(س) گفتگو مىكردند و نتیجه این
گفتگو طبق برخى از روایات به صورت مصحف براى آن حضرت در آمد(41)كه بنام
مصحف حضرت فاطمه(س) معروف است. حماد بن عثمان گوید: از امام صادق(ع)درباره
مصحف حضرت فاطمه(س)پرسیدم، فرمود: چون حضرت پیامبر(ص) از دنیا رفت حضرت
زهرا(س) به شدت اندوهناک گردید، خداوند فرشته اى را نزد او فرستاد تا او را
دلدارى دهد و به او حدیث گوید، حضرت فاطمه(س) امیرالمؤمنین(ع) را در جریان
قرار داد، حضرت فرمود: هر گاه آن را احساس نمودى به من بازگو، حضرت
فاطمه(س) به هنگام نزول فرشته حضرت على(ع) را خبر مىنمود و زهرا(س) آنچه
را كه از فرشته دریافت مىنمود به على(ع) مىگفت و آن حضرت آن را مىنوشت
تا اینكه به صورت كتاب و مصحفی از آن مجموعه به وجود آمد، در این مصحف حلال
و حرام وجود ندارد ولی علوم آینده در آن ثبت است. (42)از بعضى روایات
استفاده مىشود كه ملایك ضمن گفتگو با حضرت فاطمه آن را یکجا از طرف خداوند
بر آن حضرت آورده است و در آن تمامى علوم آینده نهفته است و آن یكى از
مراجع و مصادر علوم اهل بیت: مىباشد كه به آن مراجعه مىنمودهاند و در
زمان هر یك از ائمه: دست به دست منتقل مىشده و امروز در نزد حضرت ولى عصر
مىباشد. (43)
4- علم حضرت فاطمه(س)
از فضایل حضرت فاطمه(س) كه او را از دیگران متمایز ساخته علم و دانش آن
حضرت مىباشد، او در این فضیلت نیز از دیگران پیشى جسته و در دریاى از علم و
معرفت قرار دارد، بهترین دلیل و شاهد بر این مسئله سخنان به جا مانده از
آن حضرت است كه ما را به دریاى از علم و دانش آن حضرت رهنمون مىسازد؛ خطبه
معروف به فدكیه آن حضرت از همان آغاز تاكنون باعث حیرت و تعجب بسیارى از
سخنوران و اندیشمندان گردیده است. این خطبه را مىتوان یك دوره كامل از
معارف اسلامى دانست كه در آن مسایل مختلف اسلامى بیان شده است. كه اوج علم و
دانش و معرفت حضرت را ثابت مىنماید. حضرت در مراحل مختلف از سخنان حضرت
پیامبر(ص)بهره مىبرد و بر دانش خویش مىافزوده و نیز سعى بر حفظ سخنان
حضرت رسول خدا [ص]و رسانیدن آن به دیگران داشت. شخصى از مؤمنین مدینه
روایتى را از حضرت فاطمه(ص) درخواست نمود، حضرت به فضه فرمود: آن روایت را
كه بر كاغذى نوشته شده است بیاور، پس از جستجوی فراوان اطلاع داد كه روایت
مورد نظر گم شده است، حضرت زهرا(س) با ناراحتی فرمود وای بر تو بگرد پیدا
كن، زیرا ارزش معنوى این حدیث نزد من برابر با ارزش حسن و حسین(ع) است.
(44)
آنگاه كه خود نمىتوانست در حضور پیامبر رسیده آیات قرآن را فرا گیرد، به
وسیله فرزندش حسن(س) كه در مسجد آیات قرآن را گوش داده و حفظ مىكرد، یاد
میگرفت و حفظ مىنمود. (45)عمار یاسر مىگوید: روزى على(ع) بر فاطمه وارد
شد، چون چشم حضرت زهرا بر او افتاد صدا زد یا على(ع) نزدیك بیا تا تو را از
آنچه بوده و آنچه كه هست و از آنچه كه تاكنون نبوده تا روز قیامت خبر دهم،
عمار گوید: دیدم على(ع) عقب به عقب قدم برداشته برگشت، من هم دنبال او
آمده تا حضور پیامبر(ص) رسیدیم.
پیامبر(ص) فرمود یا ابالحسن، جلو بیا، على(ع) نزدیك رفت، چون مجلس خلوت شد
رسول خدا(ص) فرمود: یا على! تو مىگویى یا من بگویم فرمود: یا رسولالله
شنیدن از شما بهتر است، آنگاه رسول خدا(ص) فرمود: آیا از زهرا چنان شنیدى و
عقب برگشتى! فرمود: یا رسول الله آیا نور فاطمه نیز از نور ماست؟ فرمود
آیا نمىدانى كه این چنین است، على(ع)( به خاطر سپاس از خداوند سجده شكر به
جا آورد. (46)
5- عبادت زهرا(س)
صدیقه طاهره از نظر عبادت و بندگى در اوج از عظمت قرار دارد به گونهاى كه
در این جهت نیز كسى به پاى او نمىرسد، حسن بصرى گفته است در این امت كسى
بیشتر از فاطمه بندگى خداى را ننموده و عابدتر از او وجود ندارد، او آنقدر
به نماز ایستاد كه پاهایش ورم كرد(47). داستان نقل شده از امام
مجتبى(ع)گوشهاى از عبادت زهرا(س) را بازگو مىنماید:او فرمود: مادرم
فاطمه(س) را دیدم كه شب جمعهاى در محراب عبادتش ایستاده تا طلوع صبح در
حال ركوع و سجود بود و شنیدم كه براى زنان و مردان با ایمان بسیار دعا
مىكرد و نامهاى یكایك را مىبرد و براى خودش چیزى از خدا نخواست، عرض كردم
اى مادر! چرا آن گونه كه براى دیگران دعا مىكنى براى خود دعا نمیکنی؟
فرمود: پسرم، اول همسایه، بعد خانهاى خود. (48)
فاطمه(س) از نگاه رسول خدا(ص)
در برخورد رسول خدا(ص) با دخترش فاطمه مطالبى در احادیث نقل شده كه مقام و
مرتبت خاص آن حضرت را نزد رسول خدا(ص) بیان مىدارد و اینكه حضرت با احدى
جز دخترش زهرا(س) اینگونه محبت و احترام از خود نشان نداده است.
روایت است كه هرگاه زهرا(س) بر رسول خدا(ص)وارد مىشد او دست زهرا(س)را
گرفته مىبوسید و در جاى خویش مىنشاند و هم چنین هرگاه رسول خدا بر او
وارد مىشد، او به احترام پدر تمام قد مىایستاد و پدر را مىبوسید و دست
او را گرفته و در جاى خود مىنشاند. (49)و نیز نقل شده كه هرگاه رسول خدا
عازم سفر مىشد آخرین كسى از اهل اش كه با او خداحافظى مىنمود زهرا(س) بود
و هرگاه از سفر بر مىگشت اولین كسى را كه با او دیدار مىكرد زهرا(س)
بود. (50)در روایت دیگرى آمده است:كه چون از جانب خداوند دستور رسید كه
مسلمان رسول خدا(ص) را همانند انسانهای عادى با اسم صدا نكنند(51)،
فاطمه(س) گوید من نیز از آن پس تصمیم گرفتم دیگر او را پدر صدا نزنم و او
را رسول خدا صدا مىزدم، رسول خدا(ص) رو به من نموده فرمود: دخترم! این آیه
در مورد تو و اهل تو نازل نگردیده بلكه در مورد اهل كبر و جفا نازل شده،
مرا پدر صدا كن، به درستى كه این كار قلبم را شاد و موجب رضایت خداوند
مىگردد، و سپس رسول خدا(ص) پیشانى او را بوسید. (52)رسول خدا آن چنان به
فاطمه(س) عشق مىورزید كه تا او را نمىبوسید به خواب نمىرفت(53)، گاه این
عمل رسول خدا آتش حسرت و حسد برخى زنانش را برمىانگیخت و بر او خرده
مىگرفتند، حضرت در جواب آنان مىفرمود: فاطمه فرشته است به صورت آدمى و من
هرگاه مشتاق بوى بهشت مىشوم او را مىبویم. (54)به نظر مىرسد اینگونه
محبت و احترام صرفاً برخاسته از رابطهاى پدرى و فرزندی نیست، چه اینكه
اینگونه احترام و محبت در انسان معمولى نیست، بلكه حضرت مىخواسته مقام و
منزلت جایگاه معنوى زهرا(س) را براى امت بیان نماید، و اینکه آن حضرت پس از
او میزان حق و باطل و معیار هدایت و ضلالت است. (55)
فاطمه(س) در نگاه على(ع):
على(ع) در مواردی به همسرى زهرا(س) افتخار نموده و جود او را در كنار خویش
دلیل بر حقانیت خود دانسته است، او در مقام احتجاج به ابى بكر فرمود تو را
به خدا سوگند آیا من كسى نیستم كه رسول خدا مرا برگزیده و دخترش فاطمه را
به من تزویج نمود؟ آیا خداوند او را در آسمان، به عقد من در آورد یا تو؟
ابوبكر گفت: به عقد تو در آورد. (56)
و نیز فرمود: شما را به خدا سوگند! كیست كه جز من افتخار همسرى با سیده
زنان دو عالم را داشته باشد، گفتند: جز تو كسى نیست. (57)و در جواب نامه
معاویه فرمود:رسول خدا(ص) از ما و شخص دروغگو (ابوجهل) از شما، شیر خدا از
ما و سیدالاحلاف (ابوسفیان) از شما، دو آقاى جوانان اهل بهشت از ما و
فرزندان آتش)فرزندان مروان) از شما، بهترین زنان دو عالم از ما و حمل كننده
هیزم جهنم (زن ابی لهب عمه معاویه) از شما، نوشتهاند چون این نامه به
معاویه رسید دستور داد آن را پنهان نمایند تا اهل شام با خواندن آن به
على(ع) متمایل نگردند. (58) آنچه بر شمردیم گوشهاى از فضایل و عظمت وجودى
حضرت صدیقه طاهره(س) است كه حدیث نگاران و تاریخنویسان شیعه و اهل سنت از
رسول خدا(ص) نقل نمودهاند. چنانچه گفته شد حضرت زهرا(س) به گواهى قرآن و
سخنان رسول خدا(ص) معصوم و از هرگونه ناپاكى در رفتار و گفتار مبرّا و
پیراسته بوده است، بدین جهت سیره و رفتار مختلف آن حضرت از جمله موضعگیرى و
جهتگیرى سیاسى آن حضرت پس از در گذشت رسول خدا(ص) و بحران سقیفه و دفاع
آن حضرت از امام على(ع) از اهمیت فراوانى بر خور دار است، زیرا او بر اساس
فرمایش رسول خدا(ص) ملاك حب و بغض خداوند به عبارتى پس از رسول خدا(ص)
معیار حق و باطل بوده است. در فصل بعد اصول و مبانی که از موضع گیری سیاسی
آن حضرت بدست میاید و میتواند راهگشای زندگی مسلمین به ویژه شیعیان باشد
را بررسی خواهیم کرد.
اصول و مبانى برگرفته از سیره سیاسى حضرت زهرا(س)
پیش در آمد:اوّلین اصلى را كه در سیره سیاسى حضرت شاهد هستیم رابطه عمیق و
تنگاتنگ دین و سیاست مىباشد، و دومین اصل از اصول سیاسى حضرت كه در سیره
سیاسى او كاملاً مشهود است اصل قاطعیت و انعطاف ناپذیرى آن حضرت در مسیر
حاكمیت حق مىباشد، و زمان شناسی سومین اصل از اصول رفتار سیاسی آن حضرت
است:به عنوان مثال، وقتى زنان مهاجر و انصار از وضعیت جسمى او پرسیدند او
شرح حال خود را بهانه قرار داده دست به افشاگرى زد و اهداف و آرمانهاى
سیاسى خویش را دنبال نموده و آنگاه كه خواست بر علیه خلیفه اعتراض نماید،
به منزل او نرفت، بلكه مسجد را كه مركز تجمع و تصمیمگیری مسلمانان بود
برگزید و آنگاه كه مردم در آن جمع بودند اعتراض خویش را به گوش خلیفه رساند
و سخنان شورانگیز او در جمع زنان مدینه از نمونههاى مهم زمانشناسى حضرت
است كه قیام او را جاودانه ساخت از آنجایی که همزمان با رحلت رسول خدا، تِز
و تفكر( قرآن ما را بسنده است و با وجود آن به چیزى دیگرى نیاز نداریم) بر
تفكرات و بینش دینى مردم استیلا یافت صدیقه طاهره(س) در آغازین لحظههاى
این تفكر به پا خواست و از تفكر دینى قرآن در كنار عترت كه طرح اصلى آن از
رسول خدا(ص) بود، دفاع نمود. او در موارد مختلف به نیاز جامعه اسلامى به
عترت در كنار قرآن به عنوان مفسر و مبین آن اشاره نموده این مسأله را به
مردم گوشزد نمود. ، وبا قربانی نمودن فرزندش محسن و همچنین شهادت خودش
فرهنگ شهادت طلبی را ترویج نمود و وصیت حضرت مبنى بر مخفى بودن مراسم تشییع
و تدفین و پوشیده ماندن مزار او که با این مواضع براى همیشه مشروعیت ابى
بكر را زیر سؤال برد. اینها نمونه های از سیره سیاسی آن حضرت است که در این
نوشته به آن پرداخته شده است، و ما پنج اصل مهم را به عنوان الگو از سیره
سیاسى آن حضرت ارائه نمودهایم، اصولی همچون: 1 - رابطه دیانت و سیاست، 2 -
قاطعیت در مسیر حاكمیت حق، 3 - زمانشناسى، 4 - تلاش بر جداى ناپذیرى قرآن
و عترت، 5- فرهنگ شهادتطلبى، که از سیره سیاسى حضرت استخراج شده است:
1- رابطه دین و سیاست
اوّلین اصلى را كه در سیره سیاسى حضرت شاهد هستیم رابطه عمیق و تنگاتنگ دین
و سیاست مىباشد، حضرت این مسأله را به همه مسلمانان اعلام داشت كه دین
تنها به سرنوشت آخرتى مردم دخالت ندارد، بلكه دین آن گونه كه براى آخرت
مردم قوانین و آموزههایى داشته، نسبت به دنیاى مردم نیز برنامههایى دارد.
و علاوه بر نقش تربیتى و هدایتى زمینه را براى حكومت دینى فراهم مىسازد.
در راستاى این هدف، حضرت زهرا(س) بلافاصله پس از درگذشت رسول خدا(ص) نسبت
به سرنوشت سیاسى مسلمانان احساس مسئولیت نمود براى به حاكمیت رساندن امام
على(ع) كه بیش از همه شایستگى رهبرى امت اسلامى را داشت، فعالیتهاى سیاسى
خویش را آغاز نمود، او حكومت و سیاست را عین دین دانسته براى به وجود آوردن
آن ارتباط تلاش نمود. و معتقد بود آنچه انسانهاى پراكنده را مىتواند به
هم پیوند زند و باهم همراه سازد ولایت است. در اسلام و آموزههاى دینى دین و
دنیا، سیاست و دیانت، كاملاً به هم آمیخته و از همدیگر تفكیك ناپذیرند، به
گونهاى كه دنیا را مزرعه و کشت گاه آخرت دانسته است. (59) و در واقع هیچ
كارى از نظام كلى و طرح دین بیرون نیست. در اسلام رابطه دین و سیاست یك
رابطه منطقى و ماهوى است، دین و سیاست ملازم همدیگرند، در عرصه سیاست و
قلمرو دین مشتركانى وجود دارد كه این دو را در هدف و دیگر سلسله مسایل مهم
اجتماعى، مثل ضرورت تشكیل حكومت، اجراى حدود، تأمین امنیت اجتماعى، به هم
مرتبط مىسازد. تشكیل حكومت اسلامى در مدینْه النبى پس از هجرت رسول خدا(ص)
و تشكیل سپاهى از مهاجر و انصار و فرستادن مبلغان در قلمرو حكومت اسلامى
به وسیله آن حضرت، واضحترین دلیل بر همبستگى دین و سیاست است. حضرت
زهرا(س) بلافاصله پس از درگذشت رسول خدا(ص) به جاى اینكه به عنوان یك زن
مصیبت دیده، گوشه عزلت را برگزیده در فراق پدرش اشك ماتم بریزد، در متن
اجتماع وارد گردیده و با رفتن به خانههاى مهاجر و انصار(60) براى
برگرداندن خلافت به جایگاه اصلى آن تلاش ورزید.
اگر حضرت دیانت را منحصر به مسایل فردى و عبادى مىدانست و هیچ كارى به
حكومت و اداره امور سیاسى مردم نمىداشت، هیچ یك از رنجها و گرفتاریها و
مصیبتهاى كه بر او وارد آمده است وارد نمىآمد. این مسأله از نظر تاریخى
مسلم است كه هجوم دستیاران خلیفه به بیت حضرت زهرا (س) در واكنش به تجمع
مخالفین سقیفه در خانه حضرت زهرا(س) بوده است. (61)حضرت زهرا(س) تا واپسین
لحظات زندگى خود نسبت به سیاست و حكومت و رهبرى مردم تلاش ورزید و پیوند
بین سیاست و دیانت را وظیفه خود دانست؛ او حتى در بستر مرگ نیز از تلاشهای
سیاسى دست برنداشت و با وصیت سیاسى خود مبنى بر مخفى بودن مراسم تكفین و
تدفین و همچنین پنهان بودن محل دفن او(62)فعالیتهاى سیاسى خود را رنگ
ابدیت بخشید. او مانند رسول خدا(ص) سعى در ایجاد زمینه براى هدایت خلق و
سپردن سرنوشت آنان به شایستگان واقعى برآمد. از دیدگاه زهرا(س) دین زمانى
مىتواند در زندگى مردم نمود یافته و مردم به آن پایبند باشند كه در سایه
حاكم و زمامدار الهى زندگى نمایند، اگر حاكم و زمامدار جامعه انسان عادل و
شایسته نباشد، نه تنها به دین و شریعت و برنامههاى آن عمل نمىگردد كه دین
بازیچه دست آنها قرار مىگیرد، به این جهت است كه زهرا(س) مرضیه آنگاه كه
مىبینید امام على(ع) را از خلافت و رهبرى امت كنار زدهاند و فردى را كه
هیچگونه شایستگى آن را ندارد به جاى او نهادهاند، مردم را به شدت سرزنش
نموده و آن را زیان آشكار و جبرانناپذیر دانست، (63) زیانى كه براى همیشه
وزر و وبال آن دامنگیر جامعه اسلامى شد و حاكمان بعدى نیز پیوسته دین را
بازیچه هواهاى نفسانى خویش قرار دادند. بر اثر بى توجهى به تفكر و
اندیشههاى سیاسى حضرت زهرا(س) كار به جاى رسید كه معاویه بن ابى سفیان
علناً تفكر جدایى دین از سیاست را مطرح نمود، او پس از صلح با امام حسن(ع) و
تكیه بر حكومت تفكر ضد دینى خویش را چنین ابراز نمود: من با شما نجنگیدم
كه نماز بخوانید و روزه بگیرید، حج نموده و زکات دهید، شما خود این كارها
را مىكنید، بلكه با شما جنگیدم تا بر شما حكم روایى نمایم. (64)یزید فرزند
معاویه پس از به شهادت رساندن امام حسین(ع)و یاران او در شعر معروف خود
هدف از حكومت خویش را انتقام از كشتههاى عصر جاهلیت كه به وسیله مسلمانان
كشته شده بودند، اعلام نمود. (65) و این دقیقاً چیزى بود كه حضرت زهرا(س)
آن را نتیجه بى توجهى به امامت و رهبرى دینى مىدانست كه از اصول پیش رفته
سیاسى اسلام است. عمده دلیل بر رابطه سیاست و دیانت در سیره سیاسى حضرت
سخنان او در مسجد رسول خدا(ص) مىباشد، او همان گونه كه به مسایل دینى
پرداخت و از نماز و روزه و حج و زکات سخن به میان آورد و از فلسفه آنها سخن
گفت، به خلافت و امامت پرداخت سپس به سفارشات رسول خدا در این مورد اشاره و
به مقام و جایگاه رهبرى در اسلام اشاره كرد و ویژگىهاى ان را براى مردم
بیان كرد.
به تعبیر كوتاه اینكه توازن مسایل سیاسى و دینى در سخنان آن حضرت گویاى
رابطه سیاست و دیانت در سیره سیاسى آن حضرت مىباشد.
2-قاطعیت در مسیر حاكمیت حق.
دومین اصل از اصول سیاسى حضرت كه در سیره سیاسى او كاملاً مشهود است اصل
قاطعیت و انعطاف ناپذیرى آن حضرت در مسیر حاكمیت حق مىباشد، او با تمام
توان از اهداف و آرمانهاى ناب و اصیل دینى كه برخاسته از قرآن و سنت رسول
خدا(ص) بود، دفاع نمود و مانند پدرش رسول خدا(ص) و همسرش على بن ابى طالب
در اداى تكلیف هیچ گونه سستى نورزید و مصلحت اندیشى بر سر اصول سیاسى اسلام
نكرد. تاریخ مبارزات سیاسى حضرت نشان مىدهد كه حتى یك مورد را نمىتوان
یافت كه حضرت از آرمانهاى خویش دست برداشته از راه سازش با دشمنانش برآمده
باشد، بلكه حضرت قاطع و مصمم و با قبول انواع فشارها و تهدیدها و شكنجهها
در راه نیل به اهداف خویش حركت نمود، بر اثر همین قاطعیت و انعطاف ناپذیرى
حضرت بود كه توانست مخالفین اش را به زانو درآورد و آنان را وادار ساخت
روش برخوردشان را با زهرا(س) تغییر دهند. ابى بكر و دستیارانش تصمیم گرفتند
از زهرا(س) كه بر اثر رنجها و بیمارى در بستر افتاده بود عیادت نمایند و
بدین طریق، ضمن دل جویى از زهرا(س) و پرده پوشى بر رفتارهاى گذشته خویش در
برابر حضرت، قدرت و حكومت خویش را مشروعیت بخشیده تلاشهای سیاسى حضرت
زهرا(س) را خنثى سازند. اما بینش عمیق و چشمان تیزبین زهرا(س) مانع از آن
گردید كه آنان به اهداف خویش دست یافته بر او پیروز گردند، حضرت ابتدا با
عدم پذیرش آنان مشروعیت آنان را زیر سؤال برد و با اظهار تنفر و انزجار از
آنان كه خود را خلیفه رسول خدا(ص) در میان مردم جا زده بودند و این عنوان
را با خود یدك مىكشیدند، ضربه سختى بر اعتبار و وجهه سیاسى آنان وارد نمود
و این سؤال را در اذهان توده مردم ایجاد نمود كه ابى بكر چگونه خود را
خلیفه و جانشین رسول خدا(ص) مىداند، در حالى كه فاطمه زهرا(س) تنها یادگار
بجا مانده از رسول خدا(ص) بر او خشمگین و از او ناراضى مىباشد، به
گونهاى كه تا آخرین لحظات زندگى از سخن گفتن و رویارویى با او ابا دارد
آنان ناچار به امام على(ع) متوسل شدند، حضرت زهرا(س) آنگاه كه با وساطت
على(ع)رو به رو گردید، ضمن اطاعت پذیرى خویش از ولایت، آنان را به حضور
پذیرفته، سپس خطاب به آنان فرمود:آیا اگر حدیثى از رسول خدا(ص) برایتان
بخوانم كه آن را بدانید، به آن عمل میکنید؟ گفتند: آرى. فرمود: شما را به
خدا سوگند مىدهم آیا از رسول خدا(ص) نشنیدهاید كه فرمود: رضایت فاطمه،
رضایت و خوشنودى من است و خشم فاطمه خشم من است، هر كس فاطمه دخترم را دوست
داشته باشد، مرا دوست داشته است و هر كس فاطمه را خشنود سازد، مرا خشنود
كرده و هر كس فاطمه را به خشم درآورد، مرا به خشم آورده است آنان گفتند:
آرى این فرمایش را از رسول خدا(ص)شنیدهایم. سپس حضرت فرمود: همانا خداوند و
فرشتگان را شاهد و گواه مىگیرم كه شما مرا به خشم آورد و از خود خشنود
نساختهاید، هرگاه رسول خدا(ص) را ملاقات كنم، از شما به آن حضرت شكایت
خواهم كرد. (66) حضرت صدیقه طاهره با بیان این حدیث از رسول خدا(ص) و اقرار
گرفتن از خلیفه كه آن را از پیامبر (ص) شنیده است، او را محكوم نمود و
خلیفه را كه مىخواست از عواطف زنانگى زهرا(س)سود جسته و با رفتار به ظاهر
عاطفى خویش حضرت را در برابر خود تسلیم نماید، مغلوب ساخت. رمز موفقیت و
پیروزى زهرا(س) را در این نكته مىتوان یافت كه حضرت زهرا(س) قاطع و مصمم
در پى رسیدن به اهداف خویش حركت نموده در برابر انواع توطئهها و دسیسهها
ایستاده دست به افشاگرى زد، او از قدرت و هیمنه خلیفه هراس بدل راه نداده
با شجاعت تمام در جمع مردم خلیفه و دستیارانش را مخاطب قرار داده فرمود: بر
غیر شتر خویش داغ زدید، به آبشخورى كه حق دیگرى بود وارد شدید. (67) مقام
خلافت و ولایتى را كه حق دیگرى بود تصاحب نمودید.
3- زمانشناسى در حركتهاى سیاسى:
از اصول كه در سیره سیاسى حضرت به عنوان الگو و قابل استفاده است
زمانشناسى آن حضرت است. مقصود از زمان مفهوم لغوى و فلسفى آن نیست تا این
مسأله پیش آید كه زمان امرى است وجودى یا عدمى و سایر مباحثى كه در تعریف
زمان مطرح شده بلكه مقصود موقعیت تاریخى جامعه و شرایط و مقتضیات زمانى
حاكم بر آن است. اهمیت زمان و زمانشناسى به گونهاى است كه هرگونه بى
توجهى و غفلت از آن بسیارى از حركتها از جمله حركتهاى سیاسى را با شكست و
ناكامى مواجه ساخته راههای پیروزى را مسدود مىنماید. امام على(ع) در
اهمیت زمان و زمانشناسى فرمود: آنكه از زمانه ایمن نشنید خیانت آن
بیند(68).
برهههاى گوناگون تاریخ ویژگىها و قوانین خاص خود را دارد كه تنها با در
نظر گرفتن آن خصوصیات و رعایت آن قوانین مىتوان به موفقیت امیدوار بود و
نتیجه عدم توجه به آن جز شكست و ناكامى نیست. در زندگى سیاسى و سیره سیاسى
حضرت زهرا(س) نمونههاى فراوان از زمانشناسى و آگاهى آن حضرت به زمان و
توجه به نقش و موقعیت زمان را مشاهده مىنماییم. او آنگاه كه خواست بر علیه
خلیفه اعتراض نماید، به منزل او نرفت، بلكه مسجد را كه مركز تجمع و محل
تصمیمگیرى مسلمانان بود برگزید و آنگاه كه مردم در آن جمع بودند اعتراض
خویش را به گوش خلیفه رساند. (69)نمونه دیگر از زمانشناسى حضرت، سخنان
شورانگیز او در جمع زنان مدینه است، معمولاً موقعیت حضرت ایجاب مىكرد كه
او از دردها و رنجهای جسمى خود سخن مىگفت و از وضعیت رنجور خویش سخن به
میان مىآورد، ولى بینش و درایت سیاسى و زمانشناسى حضرت او را واداشت كه
از این موقعیت و فرصت به دست آمده كمال استفاده را ببرد، وقتى زنان مهاجر و
انصار از وضعیت جسمى او پرسیدند او شرح حال خود را بهانه قرار داده دست به
افشاگرى زد و از این طریق اهداف و آرمانهاى سیاسى خویش را دنبال نموده و
سخنان خود را به مردم مدینه رساند. (70)در برخورد با خلیفه و دستیارانش
آنگاه كه از او عیادت نمودند نمونه مهم زمانشناسى حضرت است، آنان كه
خواستند با اندك دلجویى از حضرت بر تمامى ناروایىها و ظلم و ستمهاى خویش
بر او چشم پوشى نمایند و از این طریق آنها را پنهان سازند، ولى در مقابل،
بینش و درایت و زمانشناسى حضرت مانع گردید كه آنان به هدف خویش نایل آیند،
تنفر و انزجار حضرت آنان را براى همیشه ناکام نهاد. (71)از نمونههاى مهم
در زمانشناسى حضرت كه قیام او را جاودانه ساخت، وصیت حضرت مبنى بر مخفى
بودن مراسم تشییع و تدفین و پوشیده ماندن مزار اوست(72) او با این موضع
براى همیشه مشروعیت ابى بكر را زیر سؤال برد و این سؤال همیشه در حافظه
تاریخ نقش بسته است كه چرا یگانه دختر و تنها یادگار رسول خدا(ص) مخفیانه
به خاك سپاریده شد و كسى كه خود را جانشین پدر او مىخواند در مراسم تشییع
او شركت نكرد و چرا مزار او براى همیشه پنهان است؟!
4-تلاش بر جداناپذیرى قرآن و اهل بیت
اهل بیت در فرهنگ و بینش شیعه مقام و جایگاه خاصى دارد به گونهاى كه آنها
را معصوم دانسته گفتار و كردار و سیره آنان را همانند رسول خدا حجت
مىدانند و آنان را پس از رسول خدا مجریان و حافظان و مفسران قرآن
مىدانند، بر این اساس هرگونه جدایى میان این دو را موجب ضلالت و گمراهى
میدانستهاند. رسول خدا(ص) بر اساس فرمایش معروف رابطه قرآن و عترت را
اینگونه بیان داشته است:من دو امانت گرانبها و ارزشمند را در میان شما
باقى مىگذارم كه یكى كتاب خدا و دیگرى اهل بیت و خاندان من است؛ این دو
یادگار من هیچگاه از هم جدا نخواهد شد اگر به این دو تمسك جوئید گمراه
نمىشوید. (73)قرآن مجموعه قوانین آسمانى اسلام است كه عمل به آن ضامن
بهروزى و نجات انسانها مىباشد و از طرفى تفسیر و تأویل قرآن را باید كسانى
به عهده بگیرند كه با زبان و فرهنگ وحى آشنا باشند، به همین سبب به باور
شیعه بایست افراد واجد صلاحیت براى تفسیر و تأویل كتاب آسمانى از سوى رسول
خدا(ص)معرفى شوند؛قرار گرفتن عترت در كنار قرآن به لحاظ نیاز كتاب آسمانى و
تشریح اهداف و مقررات آن است(74) آنان هستند كه مىتوانند تفسیر درست از
قرآن و دین ارائه نموده مردم را در راه راست و مسیر هدایت رهنمون سازند.
دقت و توجه به عنوان حدیث (نبوى) نشان مىدهد كه تفكیك و جدایى بین قرآن و
عترت و عمل به قول و برداشت كسانى كه به رموز قرآن آشنایى ندارند، جز ضلالت
و گمراهى نتیجه به بار نخواهد آورد. اینكه رسول خدا قرآن و عترت را به
عنوان دو امانت گرانبها در كنار هم قرار داده است، بیانگر آن است كه حركت
هر دو در یك مسیر و به خاطر یك هدف است، یكى قانون آسمانى و دیگرى مفسران و
مجریان و حامیان آن هستند، بدین جهت است كه جدا شدن و فاصله گرفتن و
انحراف از عترت مایه گمراهى و هلاكت خواهد بود. (75)همزمان با رحلت رسول
خدا، تِز و تفكر:{قرآن ما را بسنده است و با وجود آن به چیزى دیگرى نیاز
نداریم}بر تفكرات و بینش دینى مردم استیلا یافت و از آن پس همه تلاشها و
كوششها در این مسیر ادامه یافت و تفسیرها و تأویلهاى شخصى و سلیقه ای از
دین رونق گرفت و سرآغازى شد براى انحطاط و انحراف مسلمین! (76)صدیقه
طاهره(س) در آغازین لحظههاى این تفكر به پا خواست و از تفكر دینى قرآن در
كنار عترت كه طرح اصلى آن از رسول خدا(ص) بود، دفاع نمود. او در موارد
مختلف به نیاز جامعه اسلامى به عترت در كنار قرآن به عنوان مفسر و مبین آن
اشاره نموده این مسأله را به مردم گوشزد نمود. او در سخن فرمود: آیا شما به
عموم و خصوص قرآن از پدرم و پسر عمویم على آگاهتر و داناترید. (77) از
این طریق نیاز مردم را به اهل بیت در شناخت قرآن و دین بیان نمود، او دورى
اهل بیت از صحنه سیاسى اجتماعى مردم را بزرگترین خسارت دانسته(78) بدین
وسیله مقام و جایگاه دینى آنان را در جامعه اسلامى روشن ساخت.
او در موارد جنبه هدایت گرانه امام را یادآورى نموده فرمود: واى بر شما!
آیا كسى كه مردم را به سوى حق هدایت و رهنمون مىسازد سزاوار پیروى و
فرمانبرى است؟ یا كسى كه نمىتواند مردم را هدایت كند بلكه خود نیاز به
رهبر و راهنما دارد؟(79)
در واقع او علاوه بر تأكید بر شایستگىهاى على بن ابى طالب به نحوه و
چگونگى حكومت بر مسلمانان تأكید داشت و معتقد بود كه امامت و رهبرى همانند
نبوت منصبى الهى است. این باور حضرت زهرا(س) از مهمترین اصول سیاسى شیعه
گردید، شیعیان معتقدند كه امامت ادامه نبوت است، پس آنچنان كه خداوند سبحان
كس یا كسانى را از میان بندگان خود بر مىگزیند و او را با معجزاتى كه چون
نص از جانب خداوند است تأیید مىكند. همچنین براى امامت نیز هر كه را
بخواهد برمى گزیند و به پیامبرش دستور مىدهد امامت او را با نص خاص تصریح
نماید و او را براى انجام وظایف رهبرى مردم پس از رسول خدا منصوب نماید.
(80)امام رضا(ع) در سخنان طولانى پیرامون نقش و جایگاه امامت فرموده
است:امامت جایگاه انبیا و اِرث اوصیا است، امامت خلافت از طرف رسول خدا(ص) و
مقام امیرالمومنین و میراث حسن و حسین(ع) است. به راستى امامت زمام دین و
نظام مسلمین و عزت مؤمنین است، امامت بنیاد پاك اسلام و شاخه با بركت آن
است، به وسیله امامت نماز و روزه و زکاتْ و حج و جهاد درست مىشود. . .
امام ماه تابنده و چراغ فروزنده و نور برافروخته و ستاره راهنما در تاریكى
شبها و بیابانهای تنها و گرداب دریاها است، امام آب گواراى است براى
تشنگى و رهبر به حق و نجات بخش از نابودى است. . . امام امین خدا در میان
خلقش و حجت او بر بندگانش و خلیفه او در بلادش و دعوت كننده به سوى خداى
عزوجل و دفاع كننده از حقوق خداست. (81)شیعه با این رویكرد به امامت و لزوم
بودن عترت در كنار قرآن نگاه مىكند و از نظر آنان امامت و ولایت صرفاً
خلافت و امارت ظاهرى نیست، بلكه خلافت و جانشینى كلى خداوند است كه ولایت
تشریعى از آثار این ولایت است. . . امام انسان كامل الهى است كه به جمیع
نیازمندیهای مردم و صلاح فساد آنان آگاهی دارد. او امانت دار احكام و
اسرار الهى است و از همه گناهان و خطاها پیراسته است او در ارتباط با عالم
اعلا و صراط مستقیم الهى است او حجت خدا بر بندگان و واجب الاطاعْه است، او
عهده دار هدایت انسانها به سوى كمالات معنوى مىباشد. (82)صدیقه طاهره(س)
با این نگاه به اهل بیت و رهبرى آنان در جامعه توجه داشت و دورى آنان را
موجب به خطر افتادن همه دستاوردهاى رسالت دانست و تمام تلاشهای او بر این
بود كه مردم را به این مسأله آگاه سازد، آیات قرآنى كه حضرت در موضعگیری
خود در برابر خلیفه و دستیارانش به آن استدلال نموده اهمیت و جایگاه اهل
بیت: را در جامعه و لزوم آنان را در كنار قرآن به خوبى تحلیل و دیدگاه خود
را ابراز نموده است. استدلال حضرت به این آیات(83) جاى تأمل و دقت دارد و
اینكه حضرت خلیفه و دستیارانش را از مصادیق این آیات دانسته است!
1-أَلاَ فِى الْفِتْنَِْه سَقَطُوا وَاًِّنَّ جَهَنَّمَ لَُمحِیطٌَْ
بِالْكَافِرِینَ(84)آگاه باش كه آنها خود به فتنه در افتادند و دوزخ همانا
به آن كافران احاطه خواهد دانست.
2- بِئْسَ لِلظَّالِمِینَ بَدَلاً(85)ظالمان كه به جاى خدا شیطان را
برگزیدند بسیار بد مبادله كردند.
3-وَ مَن یَبْتَغِ غَیْرَ الْاًِّسْلاَمِ دِیناً فَلَن یُقْبَلَ مِنْهُ
وَهُوَ فِى الاَّخِرَِْ مِنَ الْخَاسِرِینَ. (86)هر كس غیر از اسلام دینى
اختیار كند هرگز از وى پذیرفته نیست.
4-و ما مُحمَّدٌ اًِّلاَّض رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ
أَفَاًِّنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَىأَعْقَابِكُمْ وَمَن
یَنْقَلِبْ عَلَى عَقِبَیْهِ فَلَن یَضُرَّ اللّهَ شَیْئاً وَسَیَجْزِى
اللّهُ الشَّاكِرِینَ. (87)
محمد(ص) نیست مگر پیامبرى از طرف خدا كه پیش از او نیز پیامبرانى بودند و
از این جهان درگذشتند اگر او نیز به مرگ یا شهادت درگذشت، باز شما به دین
جاهلیت خود رجوع خواهید كرد، پس هر كه مرتد شود به خدا ضررى نخواهد رسانید و
خود را به زیان انداخته و هر كس شكر نعمت دین گذارد و در اسلام پایدار
ماند البته خداوند جزاى نیك اعمال به شکر گذاران عطا خواهد كرد.
5- أَلاَ تُقَاتِلُونَ قَوْماً نَكَثُوا أَیْمَانَهُمْ. (88)آیا با قومى كه
عهد و پیمان خود را شكستند. . . كارزار نمىكنید.
6- اًِّن تَكْفُرُوا أَنتُمْ وَمَن فِى الْأَرْضِ جَمِیعاً فَاًِّنَّ
اللَّهَ لَغَنِىُّ حَمِیدٌ(89)اگر شما و همه اهل زمین یك مرتبه كافر شوید
خدا از همه بى نیاز است.
7- وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَىَّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبُونَ. (90.
)آنانى كه كه ظلم و ستم كردند به زودى خواهند دانست كه به چه كیفر گاهى و
دوزخ انتقامى بازگشت مىكنند.
8- أَلاَّ ذلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِینُ. (91. )
این همان زیان است كه بر همه آشكار است. (92)ملاحظه مىگردد كه صدیقه طاهره
آیات را كه عناوینى: چون سقوط در فتنه، كافران، زیانكاران، برگشت به عقب و
بازگشت به آئین جاهلیت، نقض عهد و پیمان، ظالمان، زیان آشكار! را بكار
برده است، حال اگر قدرى در تحلیل و جزئیات این مسأله جانب احتیاط را
برگزیده از تفصیل مطلب خوددارى نمائیم، ولى آنچه قدر مسلم اینكه: حضرت همه
این مطالب را زمانى اظهار نمود كه پس از رسول خدا(ص) اهل بیت آن حضرت كه در
رأس آنان امام على(ع) قرار داشت از صحنه سیاسى و رهبرى امت كنار نهاده شده
بود و میان قرآن و اهل بیت جدایى افكنده بودند به نظر مىرسد بیان مقام و
جایگاه دینى و معنوى اهل بیت و لزوم بودن آنان در كنار قران به عنوان
مفسران و حامیان آن به گونهاى كه به عنوان ركن و پایه شریعت شمرده شده است
از مهمترین تلاشهای فكرى و سیاسى حضرت زهرا مىباشد؛ او با معرفى امام
على(ع) به عنوان دانا به عموم و خصوص قرآن و شخصیتى آگاه به امور دینى و
دنیایى مردم، فلسفه بودن آنان را در كنار قرآن تبیین نمود و آشكار ساخت كه
رهبرى جامعه علاوه بر آگاهى به امور دنیاى مردم نیازمند آگاهى به امور
آخرتی است كه آنان را در هر دو نشئه دنیا و آخرت رهبرى كند و سعادتمندی
آنان را در آخرت نیز فراهم سازد. از این رو مىتوان گفت این مسأله از
مهمترین استراتژىهاى حضرت زهرا(س) نسبت به امامت و رهبرى جامعه است كه
حضرت در موضعگیرىهاى سیاسى خویش ابراز نمود. امروزه شیعیان با این رویكرد
به اهل بیت توجه دارند و با این دیدگاه است كه اعتقاد به امامت و رهبرى
آنان را جز اصول دین شمردهاند زیرا با دورى از آنان نمىتوانیم اسلام و
شریعت را به صورت حقیقى و واقعى آن بشناسیم، طبیعى است كه چنین رویكرد به
اهل بیت: و امامت آنان جز اصول دین قرار گیرد كه نخستین بار پس از درگذشت
رسول خدا(ص)به وسیله حضرت زهرا(س)مطرح و به دفاع از آن پرداخته شد.
5- فرهنگ شهادت طلبى
از دیگر اصول فراهم آمده در باورهاى شیعى ظلم ستیزى و فرهنگ شهادتطلبى كه
این مهم از رفتارهاى حضرت زهرا(س)نمایان است. تاریخ پرفراز و نشیب هزار و
چند صد ساله تشیع نشان مىدهد كه آنان همیشه در مبارزه با ظلم و ستم پیشتاز
بوده و فرهنگ ظلم ستیزى از كارنامه درخشان آنان است. آنان در این مسیر از
همه چیز خویش گذشته و حتى با نثار جان به دفاع از اسلام پرداخته و فرهنگ
شهادتطلبى را به وجود آوردهاند. واقعه حماسى و همیشه جاوید كربلا و
عاشورا از مهمترین نمونههاى این فرهنگ در تاریخ تشیع است كه تردیدى در
تأثیرپذیرى آن از فرهنگ فاطمى نیست، زیرا كه نخستین بار در تاریخ تشیع
فرهنگ شهادتطلبى و ایثار جان در راه پاسدارى از دین و دستاوردهاى اصیل
شریعت به وسیله صدیقه طاهره(س)شكل یافت، او با قربانی نمودن فرزندش محسن(ع)
(93) به دفاع از ولایت پرداخت و خود نیز در این مسیر قربانى گردید.
(94)آنچه بر شمردیم نمونههاى از اصول و سیره سیاسى حضرت زهرا(س) بود كه
مىتواند براى مسلمانان الگو قرار گیرد و بر اندیشمندان مسلمان است كه با
بررسى عمیق سیره و رفتار فاطمى هر چه بیشتر مردم و جامعه را با سیره و
فرهنگ فاطمى آشنا سازند و از گلستان زندگى او بهره گیرند.
خاتمه و نتیجه :
آنچه در این نوشته بیان گردید اینكه: 1 زندگى پر بركت حضرت فاطمه(س) به
عنوان بهترین الگو و نمونه فرا روى انسانهاى مسلمان و آزاده قرار دارد و
فضیلتهای که برای این بانوی بزرگوار در کتب احادیث و روایات آمده فراوان
است و نامها و القاب زیبای که برای این بانو در احادیث به چشم میخورد
بیانگر مقام شگرف و جایگاه ویژه آن بزرگوار میباشد که ما به این نامها به
طور مشروح و مبسوط پرداخته و این نامها و القاب را توضیح دادهایم و
همچنین فضایل آن حضرت را به گونه مبسوط اشاره نمودهایم. و در قسمت آخر این
مقاله آمده است که حضرت صدیقه طاهره(س) پس از تشكیل سقیفه به دفاع از امام
على(ع) بر خواست، دفاع او از امام نه به انگیزههاى مادى یا عاطفى كه به
این جهت بود كه امام على(ع) را به دستور خدا و رسول(ص) او امام و رهبر امت
مىدانست و بدین جهت بارها به حدیث شریف غدیر براى حقانیت ولایت امام
على(ع)اشاره نمود و در واقع قیام و مبارزات حضرت زهرا(س)بر گرفته از کتاب
خدا و سنت رسول خدا(ص)بود. حضرت صدیقه طاهره(س) از راهها و فرصتهاى مختلف
به دفاع و حمایت از امام على(ع) بر خواست او ابتدا از توطئهها و
دسیسههاى كه براى بر كنارى امام صورت گرفته بود پرده برداشت و دست به
افشاگرى زد و توانست چهرههاى نفاق را به مردم معرفى نماید. حضرت زهرا(س)
در ادامه در دفاع از امام على(ع) روى سوابق درخشان و خدمات بى نظیر او در
راه اسلام انگشت نهاد و ضمن بر شمردن فضایل ذاتى و اکتسابی امام و مقایسه
او با دیگران شایستگى او را براى خلافت تثبیت نمود. و نیز با نشان دادن
تصویرى از حكومت امام على(ع) مردم را به سوى آن حضرت توجه داد و همچنین به
خطرات و انحرافات و بدعتهای که در آینده اتفاق افتاد مردم را هشدار داد
وبا موضع گیریهای صریحش برای دفاع از ولایت و جانشینی علی (ع)به رابطه بین
سیاست و دیانت تاکید نموده و با قاطعیت و انعطاف ناپذیرى در مسیر حاكمیت
حق با تمام توان، از اهداف و آرمانهاى ناب و اصیل دینى كه برخاسته از قرآن
و سنت رسول خدا(ص) بود، دفاع نمود و مانند پدرش و همسرش على بن ابى طالب
در اداى تكلیف هیچ گونه سستى نشان نداد و بر سر اصول سیاسى اسلام مصلحت
اندیشى نكرد. از اصول كه در سیره سیاسى حضرت به عنوان الگو قابل استفاده
است زمانشناسى آن حضرت است. و همچنین قاطعیت در مسیر حق و تاکید آن حضرت
بر عدم جدایی قرآن و عترت و همچنین فرهنگ شهادت طلبی که با قربانی نمودن
فرزندش محسن و شهادت خودش، این فرهنگ را ترویج نمود. . .
پی نوشتها و منابع و مآخذ
محمد بن شهر آشوب، مناقب آل ابیطالب، قم انتشارات علامه، بى تا، ج3، ص 353؛
امین الاسلام طبرسى، اعلام الورى، بیروت دارالمعرفْ، 1399 ه، ص 154؛ برخى
از علماى شیعه ولادت آن حضرت را در سال دوم بعثت نیز ذكر نمودهاند.
2-عبدلملك بن هشام، السیره البنویه، قم، مكتبه المصطفى، 1355 ج1، ص 257. -
3-همان ص202؛ على بن محمد بن صباع مالكى، الفصول المهمْ، نجف، دارالكتب
التجارىْ، بىنا، ص150.
4اّ نَّا أَعْطَیْنَاكَ الْكَوْثَرَفَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَرًِّْنَّ
شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ سوره كوثر، آیه 3 - 1
5-على بن عساكر، تاریخ دمشق الكبیر، بیروت، دارلاحیأ التراث العربى، 1421ه،
چاپ اول، ج2، ص 69
6. عباس، قمى، بیت الاخزان، ترجمه محمد، محمدى اشتهاردى قم، انتشارات ناصر،
بى تا، ص 18
7 لماعرج بی الی السماءخذ بیدى جبرئیل فادخلنى الجنْ فناولنى من بها فأكلته
فتحول ذالك نطفًْ فىصلبى فلما اهبطت الى الارض واقعت خدیجْه فحملت
بفاطمهْ)س( ففاطمهْ حورأ انسیه و كلما اشتقت الى رائحهْ الجنْه شممت رائحْه
ابنتى فاطمه صدوق، محمدبن على، التوحید، تهران، مكتبْه الصدوق، 1398 ص
118؛ امالى صدوق، تهران، كتابخانه اسلامیه، 1362 ش، ص 461؛ مناقب، همان، ص
335، محمد بن جریر، طبرى، دلایل الامامْ، قم، منشورات الرضى 1363 ه، چاپ
سوم، ص 53
8 لما ولدت فاطمه(علیهاالسلام) اوحى الله عزوجل الى ملك فانطلق به لسان
محمد(ص) فسماهافاطمه على بن عیسى، اربلى، كشف الغمه فى معرفْ الائمهْ،
بیروت، دارالكتب الاسلامیه، 1401 ه، ج2، ص 89.
9. انّما سمیت فاطمهْ، فاطمهْ صلوات الله علیها لان الله فطم من احبها من
النار محب الدین طبرى، ذخایرالعقبى، قاهره، كتابخانه قدس، 1365ه، ص 26.
10. یا فاطمهْ اتدرین لم سمیت فاطمهْ؟ فقال علىٌ یا رسول الله لم سمیت؟
قال: لانها فطمت هى و شیعتها من النار؛ سلیمان قندوزى، ینابیع المودْه،
ناشر، دارالاسوْه، 1416 ه، بى جا، ج2، ص 320؛ ذخایرالعقبى، ص 26.
11. لفاطمهْ)سلام ا الله علیها تسعْ اسمأ عندا عزوجل: فاطمه، و الصدیقه، و
المباركْ، و الطاهره، و الزكیه و الراضیه، و المرضیه، و المحدثه، و الزهرا.
اعلام الورى، ص 148.
12. كان وجهها یزهر لامیرالمؤمنین (ع) من اول النهار كاالشمس الضاحىْ و عند
الزوال كالقمر المنیر و عند غروب الشمس كاالكوكب الدرى، بحار الانوار،
مجلسى بیروت، دارالتعارف، 1421 ه، ج18، ص 18
13. ینابیع الموده، ج 2 ص 320
14. النهایه، ج1، ص 94.
15. سمیت فاطمهْ محدّثه لان الملائكْ كانت تهبط من السمأ فتنادیها كما كانت
تنادى مریم بنت عمران فتقول: یا فاطمهْ ان الله اصطفاك و طهرك واصطفاك على
نسأ العالمین یا فاطمهْ اقنتى لربك و تحدثهم ویحدثونهادلایل الامامْ، ص 11
16. كشف الغمْه، ج 2، ص 88.
17. مناقب، ج2، ص 71.
18. و انى انتظر بها القضأ ؛ عبدالرحمن، سبط بن جوزى، تذكرْ الخواص، نجف،
مطبعه علمیه، 1369 ص316؛ ذخایر العقبى، ص 29.
19. مناقب، ج3، ص345، دلایل الامامْ، ص 14، كشف الغمه، ج 2، ص 398؛ مرتضى
حسینى فیروزآبادى، فضایل الخمسْ قم، مجمع جهانى اهل بیت، 1422 ه، چاپ اول،
20. ابن ابى الحدید، معتزلى، شرح نهج البلاغه، بیروت، دار احیأ التراث
العربى، 1385 ه، چاپ دوم، ج 9، ص 193. دلایل الامامْ، ج 2، ص11؛ كشف الغمْ،
ج 2، ص 75؛ مناقب، ج 3، ص 357.
21. محمد بن حسن طوسى، الامالى، قم، دارالثقافْ، 1414 ه، چاپ اول، ص 258.
22. الموفق، خوارزمى، مناقب خوارزمى، قم، مؤسسه النشرالاسلامى، 1411 ه ق،
چاپ دوم، ص 256.
23. محمد بن محمد ابن نعمان، مفید، الارشاد، ترجمه هاشم رسولى محلاتى،
تهران نشر فرهنگ اسلامى1378ش، ج 1، ص 66؛ عبدالله بن مسلم، ابن قتیبه،
المعارف، قم شریف الرضى، 1415 ه، چاپاول، ص210.
24. دلایل الامامْ، ص 45؛ یوسف شامى، الدرالنظیم، قم، مؤسسْ النشر
الاسلامى، 1420 ه، چاپاول، ص485
25. براى اطلاع بیشتر رجوع شود به كتابنامه حضرت زهرا(س) نوشته اسماعیل
خویى زنجانى.
26 سوره احزاب، آیه 33
27. اللهم هؤلأ اهل بیتى اللهم اذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهیرا، قالت ام
سلمهْ: فانا معهم یا نبى الله؟ قال:انت على مكانك و انك على خیر ؛ جلال
الدین، سیوطى، الدرالمنثور، بیروت، دارالاحیأ التراث العربى، 1421 ه، چاپ
اول، ج 6، ص 532؛ نافع بن حمرأ گوید: رسول خدا را دیدم كه به مدت هشت ماه
صبحگاهان هنگام نماز صبح هر گاه از جلو در فاطمه عبور مىكرد مىفرمود:
سلام و رحمت و بركات خدا بر شما اى اهلبیت، هنگام نماز است و این آیه را
تلاوت مىنمود. كشف الغمْه، ج 2، ص 83؛ الامالى، ص 139.
28. همان، ص 334 - 259؛ اختصاص مفید، ص 113؛ محم ابن محمد مفید، الاختصاص،
قم، مكتبْ بصیرتى، بى تا، ص 112.
29. یغضب لغضبك و یرضى لرضاك. على بن ابى بكر، هیثمى، مجمع الزوائد، بیروت،
دارالفكر، ج 9، ص 328؛ مناقب آل ابى طالب، ج 3، ص 225؛ كشف الغمه، ج 2 ص
84؛ متقى هندى، كنز العمال، بیروت، مؤسسه الرسالْ 1399 ه، ج 12، ص 111؛
الحافظ سلیمان ابن احمد طبرانى، المعجم الكبیر، دارالاحیأ التراث العربى،
بى تا، بى جا، ج 1، ص 108؛
30. فانما ابنتى بضعهْ منى یریبنى مارابها و یؤذنى مااذاها، ایضاً فاطمْه
بضعْه منى یؤذینى مااذاها. مسلم نیشابورى، صحیح مسلم؛ الریاض، دارالمغنى،
1419 ه، 2 جلدى، ص 1329؛ صحیح بخارى، بیروت دارالاحیأ الترات العربى، 1422
ه، 2 جلدى ص 666؛ ابى نعیم احمد، اصفهانى، حلىْالاولیأ، بیروت، دارالفكر،
1416 ه، ج 2، ص 40؛ كشف الغمه، ج 2، ص 93؛ ابوسعید، واعظ خرگوشى، شرف
النبى، ترجمه نجم الدین محمود راوندى تصحیح محمد روشن، تهران: انتشارات
بابك، 1361 ش.
31. عبدالحسین، امینى، فاطمهْ الزهرا، تهران: انتشارات امیركبیر، 1362 ش،
چاپ اول، ص 118.
32. یاعلى! اما علمت ان ملائكٌْه سائرْ فى الارض یخدمون محمداً و آل محمد
الى ان تقوم الساعْه دلایل الامامْ، ص 49، ترجمه بیت الاحزان، ص 39.
33. مناقب آل ابى طالب، ج 3، ص 337؛ دلایل الامامه، ص 48.
34. ترجمه بیت الاحزان، ص 139؛ مناقب آل ابى طالب، ج 3، ص 339.
35. بیت الاحزان، ص 253 - 252.
36. الدر التنظیم، ص 456؛ محمد، صدوق، علل الشرابع، بیروت، داراحیأ التراث
العربى 1385 ه، چاپدوم، ص 182.
37. عبدالحسین، امینى، الغدیر، قم، مركز الغدیر للدراسات الاسلامیه، 1416
ه، چاپ اول، ج 5 ص 77 67
38. وَاًِّذْ قَالَتِ الْمَلاَئِكَُْ یَا مَرْیَمُ اًِّنَّ اللّهَ
اصْطَفَاكِ وَطَهَّرَكِ وَاصْطَفَاكِ عَلَى نِسَأِ الْعَالَمِینَ یَا
مَرْیَمُ اقْنُتِى لِرَبِّكِ وَاسْجُدِى وَارْكَعِى مَعَ الرَّاكِعِینَ ؛
آل عمران، آیات 42 و 43
39. وَامْرَأَتُهُ قَائِمٌَْ فَضَحِكَتْ فَبَشَّرْنَاهَا بِاًِّسْحَاقَ
وَمِن وَرَأِاًِّسْحَاقَ یَعْقُوبَ قَالَتْ یَاوَیْلَتَى أَلِدُ وَأَنَا
عَجُوزٌ وَهذَابَعْلِى شَیْخاً اًِّنَّ هذَا لَشَئٌ عَجِیبٌ قَالُوا
أَتَعْجَبِینَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ رَحْمَُْ اللَّهِ وَبَرَكَاتُهُ
عَلَیْكُمْأَهْلَ الْبَیْتِ اًِّنَّهُ حَمِیدٌ مَجِیدٌ هود آیات73- 71.
40. وَ أَوْحَیْنَا اًِّلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِیهِ قصص، آیه 7.
41. مناقب آل ابیطالب، ج 3، ص 337.
42. محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، بیروت، مؤسسْه الوفأ، 1403 ق، چاپ دوم، ج
43، ص 80؛ عوالم العلوم، قم، مؤسسْه الامام المهدى، 1411، چاپ دوم، ج 11، ص
58.
43. دلایل الامامْ، ص 28
44. ویحك اطلبیها فانها تعدل عندى حسناً و حسینا، دلایل الامامْ، ص 1؛ از
این حدیث مىتوان اهمیت و حفظ و احترام احادیث و سخنان رسول خدا)ص( در نزد
حضرت فاطمه فهمید و اینكه سخنان رسول خدا)ص(تا چه اندازه در نزد او از
قداست و احترام بر خور دار بود. حال مىتوان با این داستان نقل شده از
عایشه آن را مقایسه كرد كه گفت پدرم پس از رسیدن به خلافت روزى دستور داد
احادیث نوشته از رسول خدا (ص) را نزد او آورم و سپس پدرم آنها را كه نزدیك
دو صد حدیث بود در وسط حیاط مدفون نمود.
45. مناقب، ج3 ص 35.
46. عوالم العلوم، ج11، ص 582.
47. عوالم العلوم، ج11، ص 5 مناقب، ج 3، ص 341.
48. كشف الغمه، ج 2، ص 94؛ علل الشرایع، ج 1، ص 315.
49. كشف الغمهْ، ج2، ص 79.
50. همان، ص 77، ذخایر العقبى، ص 37. براى اطلاع بیشتر، ر. ك: احقاق الحق،
ج10ص237
51. لاَ تَجْعَلُوا دُعَأَ الرَّسُولِ بَیْنَكُمْ كَدُعَأِ بَعْضِكُم
بَعْضاً نور63/
52. یا بنىْ لم تنزل فیك ولافى اهلك من قبل انت منى و انامنك و انما نزلت
فى اهل الجفا والبذخ والكبر، قولى یا ابه فانه احب للقلب و ارضى للرب ابن
مغازلى، المناقب، ص 345.
53. مناقب آل ابى طالب، ج3، ص 334.
54. ففاطمهْ حوراٌ انسیه فكلما اشتقت الى رائحْه الجنْه شممت رائحْه ابنتى
فاطمْه. ذخایر العقبى، ص 36.
55. احمد رحمانى، فاطمه الزهرا، ص 114.
56. فانشدك باا الله اناالذى اختارنى رسول الله ص( و زوجنى ابنته
فاطمه)سلام الله علیها( و قال: الله زوجك ایاها فى السمأ ام انت؟ قال بل
انت احتجاج، ج1، ص 267.
57. نشدتكم باا هل فیكم احدٌ زوجته سیدْ نسأ العالمین غیرى؟ قالوا: لا
همان، ص 278، امالى طوسى، ص 85.
58. منا النبى، و منكم المكذب( ابوجهل) و منا اسدالله منكم سیدالاحلاف
(ابوسفیان) و منا سیدا شباب اهل الجنْه و منكم صیبْ النار (اولاد مروان) و
منا خیرنسأ العالمین و منكم حمّالهْ الحطب )ام جمیل عمه معاویه و زوجْه ابى
لهب)الغدیر، ج2، ص 54، احتجاج، ج 1، ص 395
59. اشاره به حدیث شریف نبوى كه فرموده است: الدنیا مزرعهْ الاَّخرْه.
60. الامامه. و السیاسْه، ج 1، ص 12
61. همان، ص 13
62. علل الشرایع، ج 1، ص 222.
63. احتجاج، ج 1، ص 247.
64. محمدحسین، طباطبایى، شیعه در اسلام، ص 21.
65. مروج الذهب، ج2، ص 52.
66. ارأیتكما ان حدثتكما حدیثاً عن رسول اللهتعرفانه و تفعلان به؟ قالانعم،
فقالت نشدتكما ا الله تسمعا رسول الله یقول: رضا فاطمه من رضاى و سخط
فاطمْه من سخطى فمن احب فاطمْه ابنتى فقد احبنى و من ارضى فاطمْه فقد
ارضانى و من اسخط فاطمه فقد اسخطنى قالا نعم! اسمعنا من رسول الله ص( قالت
فأنى اشهد الله و ملائكته انكما اسخطتمانى و ما ارضیتمانى و لئن لقیت النبى
لاشكونّكما الیه، علل الشرایع، الامامهْ والسیاسْه، ج1، ص14، ج1، ص
220-222
67. فوسمتم غیر ابلكم و ورد تم غیر مشربكم احتجاج، ج 1، ص 238.
68. من امن من الزمان خان تحف العقول، ص 85؛ بحار الانوار، ج 18، ص 23.
69. كاظم، قزوینى، فاطمهْ الزهرا3، ص 292.
70. همان، ص442
71. علل الشرایع، ج 1، ص 222.
72. همان، ص 219.
73. الا انى مخلف فیكم كتاب ا الله و عترتى اهل بیتى. . . خلیفتان بصیران
لایفترقان حتى یردا على الحوض امالى طوسى، ص 479؛ صحیح مسلم، ص 1200، با
اندك اختلاف در عبارت
74. مجتبى، موسوى، لارى، مبانى اعتقادات در اسلام، تهران، نشر فرهنگ
اسلامى1378 7 ش، ویرایش دوم، ص 775
75. همان، ص 776.
76. صحیح بخارى، ج 1، ص 120
77. ام انتم اعلم بخصوص القرآن و عمومه من ابى و ابن عمى؟ احتجاج، ج 1، ص
235.
78. الاذالك هوالخسران المبین، همان، ص 247
79. ویحهم افمن یهدى الى الحق احقُّ ان یتبع امن لایهدى الاّ ان یهدى
فمالكم كیف تحكمون. همان، ص248.
80. محمدحسین، آل كاشف الغطأ، اصل الشیعه و اصولها، بیروت موسسه اعلمى
للمطبوعات، 1413 ق، ص61 ر. ك، محمد جواد مغنیه، الشیعه فى المیزان، بیروت،
درالتعاریف للمطبوعات 1399 ق، ص333.
81. ان الامامْ هى منزلْ الانبیأ و ارث الاوصیأ، ان الامامْ خلافْ او خلافْ
الرسول)ص( و مقام امیرالمؤمنین و میراث الحسن والحسین)ع( ان الامامْ زمام
الدین و نظام المسلمین و صلاح الدنیا و عزالمؤمنین، ان الامامْ اس الاسلام
النامى و فرعه السامى بالامام تمام الصلوْ والزكاْ والصیام والحج والجهاد. .
. الامام البدرالمنیر والسراج الزاهر والنورالساطع والنجم الهادى فى غیاهب
الدجى و اجواز البلدان والقفار ولجج البحار، الامام المأ العذب على الظمأ
والدال على الهدى والمنجى من الردى. . . الامام امین افى خلقه و حجته على
عباده، و خلیفته فى بلاده والداعى الى اوالذاب عن حرم الله، اصول كافى، ج
2، ص 123-121
82. محسن، فخررازى، بداىْ المعارف الالهیه، فى شرح عقاید الامامیه، محمدرضا
مظفر، قم، النشر الاسلامى، 1416ق، چاپ 3، ج2، ص 7و9، ر. ك: نهج الحق و كشف
الصدق، حسن، حلى، قم دارالهجرْ، 1407، چاپ اول، ص 164، حق الیقین، عبدالله
شبر، بیروت، دارالاضوأ، 1406 ق، چاپ اول، ج1، صص 252-253.
83. آیات كه در متن آمده است، حضرت در دو خطبه خود در مسجد و جمع زنان
مدینه، با آن استدلال نموده است.
84. توبه، آیه 49
85. كهف، آیه 50.
86آل عمران، آیه 85
87. آل عمران، 144
88. توبه، آیه 12
89. ابراهیم، آیه 7.
90. شعرأ، آیه 227. .
91زمر، آیه 15.
92. در ترجمه آیات از ترجمه استاد الهى قمشهاى استفاده شده است.
93. ارشاد، ج 1، ص 518
94. بیت الاحزان، ص 143
نویسندگان : سید عبدالهادی رضوی، سید عبدالله رضوی
منبع :
پایگاه اینترنتی راسخون
سه شنبه 20/1/1392 - 16:5
اهل بیت
طرح شبهه ( از منظر برخی افراد نا آگاه):
با بررسى سطحى در فرهنگ عرب به این نکته پى خواهیم برد که عربها بیش از هر
قوم و ملتى نسبت به زنان، سخت داراى غیرت بودند و زیر بار ننگ و عار
نمىرفتند؛ تا جائى که یک یهودى از قبیله بنى قینقاع را به خاطر اهانت به
زن مسلمان کشتند و...
با این وجود چگونه مىتوان پذیرفت که عمر بن خطاب یک زن را؛ آن هم فاطمه
زهرا، جگر گوشه رسول خدا (ص) را کتک زده باشد و مردم با غیرت عرب هیچ
واکنشى از خود نشان نداده باشند!
نقد و بررسی:
عرب جاهلی و ارزش زن:
یکى از خصلتهاى عرب جاهلى بدون تردید زنده به گور کردن دختران بود که هم
قرآن بر آن صحه گذاشته است وهم شواهد زنده تاریخى آن را تأیید مىکند.
اکنون سؤال ما این است که این غیرتى که شما آن را با آب و تاب نقل مىکنید،
هنگام دفن دخترانشان کجا رفته بود؟ خداوند کریم با یادآورى این قضیه تلخ
مىفرماید:
وَإِذَا الْمَوْءُدَهُ سُئلَت. بِأَىِّ ذَنبٍ قُتِلَت. تکویر / ۸ و ۹.
و در آن هنگام که از دختران زنده به گور شده سؤال شود: به کدامین گناه کشته
شدند؟!.
محمد بن جریر طبرى در تفسیرش مىنویسد:
حدثنا بشر، قال: ثنا یزید، قال: ثنا سعید، عن قتاده وإذا الموؤوده سئلت: هی
فی بعض القراءات: سألت بأی ذنب قتلت؟ لا بذنب، کان أهل الجاهلیه یقتل
أحدهم ابنته، ویغذو کلبه، فعاب الله ذلک علیهم.
مردم زمان جاهلیت دخترانشان را مىکشتند و سگها را پرورش مىدادند، خداوند
این عمل را براى آنها زشت شمرده است.
الطبری، أبی جعفر محمد بن جریر (متوفای ۳۱۰هـ)، جامع البیان عن تأویل آی
القرآن، ج ۳۰، ص ۷۲، ناشر: دار الفکر، بیروت – ۱۴۰۵هـ
قرطبى مىنویسد:
قوله تعالى: وإذا الموؤوده سئلت. بأی ذنب قتلت الموؤوده المقتوله، وهی
الجاریه تدفن وهی حیه، سمیت بذلک لما یطرح علیها من التراب، فیوءودها أی
یثقلها حتى تموت.
موؤوده، به معناى کشته شده است که کنایه از دختران زنده به گور شده مىباشد
و به این جهت این نام را بر آن گذاشتهاند که آن قدر خاک روى بدنشان
مىریختند تا سنگین شوند و بمیرند.
الأنصاری القرطبی، أبو عبد الله محمد بن أحمد (متوفای۶۷۱، الجامع لأحکام
القرآن، ج ۱۹، ص ۲۳۲، ناشر: دار الشعب – القاهره.
ابن کثیر سلفى دمشقى مىنویسد:
وإذا الموؤوده سئلت بأی ذنب قتلت " وقد کانوا أیضا یقتلون الأولاد من
الاملاق وهو الفقر أو خشیه الاملاق أن یحصل لهم فی تلف المال.
مردم زمان جاهلیت گاهى از ترس فقر فرزندانشان را مىکشتند و یا این که
مىترسیدند با کمبود آذوقه روبرو شوند، فرزندانشان را مىکشتند.
القرشی الدمشقی، إسماعیل بن عمر بن کثیر أبو الفداء (متوفای۷۷۴هـ)، تفسیر
القرآن العظیم، ج ۲، ص ۱۸۱، ناشر: دار الفکر - بیروت – ۱۴۰۱هـ.
و نیز مىنویسد:
والموؤده: هی التی کان أهل الجاهلیه یدسونها فی التراب کراهیه البنات.
موؤوده، همان دختران زنده به گور شدهاى هستند که مردم جاهلى انجام
مىدادند؛ چون از فرزند دختر بدشان مىآمد.
القرشی الدمشقی، إسماعیل بن عمر بن کثیر أبو الفداء (متوفای۷۷۴هـ)، تفسیر
القرآن العظیم، ج ۴، ص ۴۷۸، ناشر: دار الفکر - بیروت – ۱۴۰۱هـ.
و در ادامه این داستان را نقل مىکند:
قال قدم قیس بن عاصم على رسول الله صلى الله علیه وسلم فقال یا رسول الله:
إنی وأدت اثنتی عشره ابنه لی فی الجاهلیه أو ثلاث عشره قال " أعتق عددهن
نسما.
قیس بن عاصم بر رسول خدا (ص) وارد شد و گفت: اى رسول خدا! من در زمان
جاهلیت دوازده یا سیزده دختر از دخترانم را زنده به گور کردم. پیامبر خدا
(ص) فرمود: باید به تعداد آنان بنده آزاد کنی.
القرشی الدمشقی، إسماعیل بن عمر بن کثیر أبو الفداء (متوفای۷۷۴هـ)، تفسیر
القرآن العظیم، ج ۴، ص ۴۷۹، ناشر: دار الفکر - بیروت – ۱۴۰۱هـ.
کتک زدن و ربودن لباس دختران رسول خدا در کربلا:
همان اعرابى که این همه از غیرت آنها تعریف و تمجید مىشود و غیرت آنان را
مانع کتک زدن دختران و زنان مىدانند، در حادثه خونین سال ۶۱هجری، ودر
قضیه شهادت ریحانه الرسول امام حسین علیه السلام در سرزمین کربلا، دختران
رسول خدا صلى الله علیه وآله را با فجیعترین وضع کتک زدند.
آیا در این فاجعه غمناک چیزى به نام غیرت در میان اعراب وجود نداشت، یا در
زمان کتک زدن دختران رسول خدا صلى الله علیه وآله فراموش کرده بودند که عرب
هستند و غیرتشان باید مانع کتک زدن زنان و دختران شود؟!
شیخ صدوق رضوان الله تعالى علیه به نقل از فاطمه دختر امام حسین علیه
السلام مىنویسد:
قَالَ دَخَلَتِ الْغَانِمَهُ [الْعَامَّهُ] عَلَیْنَا الْفُسْطَاطَ وَأَنَا
جَارِیَهٌ صَغِیرَهٌ وَفِی رِجْلِی
خَلْخَالانِ مِنْ ذَهَبٍ فَجَعَلَ رَجُلٌ یَفُضُّ الْخَلْخَالَیْنِ مِنْ
رِجْلِی وَهُوَ یَبْکِی فَقُلْتُ مَا
یُبْکِیکَ یَا عَدُوَّ اللَّهِ فَقَالَ کَیْفَ لا أَبْکِی وَأَنَا أَسْلُبُ
ابْنَهَ رَسُولِ اللَّهِ فَقُلْتُ لا
تَسْلُبْنِی قَالَ أَخَافُ أَنْ یَجِیءَ غَیْرِی فَیَأْخُذَهُ قَالَتْ
وَانْتَهَبُوا مَا فِی الْأَبْنِیَهِ حَتَّى
کَانُوا یَنْزِعُونَ الْمَلاحِفَ عَنْ ظُهُورِنَا
فاطمه دختر امام حسین علیه السلام مىگوید: غارتگران به خیمه ما هجوم کردند
و من دختر خردسالى بودم و خلخال طلا به پایم بود. مردى آنها را مىربود و
مىگریست، گفتم: دشمن خدا چرا گریه مىکنى؟ گفت: چرا گریه نکنم که دختر
رسول خدا را غارت مىکنم. گفتم: مرا واگذار. گفت: مىترسم دیگرى آن را
برباید. فرمود: هر چه در خیمههاى ما بود غارت کردند تا اینکه چادر از سر
ما برداشتند.
الصدوق، أبو جعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفای۳۸۱هـ)، الأمالی، ص۲۲۹،
تحقیق و نشر: قسم الدراسات الاسلامیه - مؤسسه البعثه مرکز الطباعه والنشر
فی مؤسسه البعثه، الطبعه: الأولى، ۱۴۱۷هـ.
حمید بن مسلم، یکى از شاهدان حادثه مىگوید:
قَالَ حُمَیْدُ بْنُ مُسْلِمٍ فَوَ اللَّهِ لَقَدْ کُنْتُ أَرَى
الْمَرْأَهَ مِنْ نِسَائِهِ وَ بَنَاتِهِ وَ أَهْلِهِ
تُنَازَعُ ثَوْبَهَا عَنْ ظَهْرِهَا حَتَّى تُغْلَبَ عَلَیْهِ فَیُذْهَبَ
بِهِ مِنْهَا
به خدا من زنى از خاندان آن جناب را دیدم که جامهاش را به تن نگه مىداشت
که نبرند و در این باره پافشارى مىکرد؛ ولى سرانجام به زور از تنش کشیده و
بردند.
الشیخ المفید، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبی عبد الله العکبری،
البغدادی (متوفای۴۱۳ هـ)، الإرشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج۲،
ص۱۱۳، تحقیق: مؤسسه آل البیت علیهم السلام لتحقیق التراث، ناشر: دار المفید
للطباعه والنشر والتوزیع - بیروت - لبنان، الطبعه: الثانیه، ۱۴۱۴هـ - ۱۹۹۳
م.
و در باره کتک زدن زنان در روز عاشورا، مىتوانید به روایتى که علامه مجلسى
رضوان الله تعالى علیه در بحار الأنوار، ج۴۵، ص۶۱ نقل کرده است، مراجعه
فرمایید.
شکنجه کردن سمیه و کشتن وی:
اگر واقعاً غیرت عرب مانع از آن مىشود که زنان را کتک بزنند، پس چرا سمیه،
مادر عمار یاسر را نه تنها کتک زدند؛ بلکه آن قدر شکنجه کردند که در زیر
شکنجه به شهادت رسید؟ ابن حجر عسقلانى در الإصابه مىنویسد:
( ۱۱۳۴۲ ) سمیه بنت خباط... والده عمار بن یاسر کانت سابعه سبعه فی الاسلام
عذبها أبو جهل وطعنها فی قبلها فماتت فکانت أول شهیده فی الاسلام... عذبها
آل بنی المغیره على الاسلام وهی تأبى غیره حتى قتلوها وکان رسول الله صلى
الله علیه وسلم یمر بعمار وأمه وأبیه وهم یُعذّبون بالأبطح فی رمضاء مکه
فیقول صبرا یا آل یاسر موعدکم الجنه.
سمیه دختر خباط... مادر عمار یاسر هفتمین کسى است که اسلام آورد، ابوجهل او
را اذیت مىکرد و آن قدر نیزه بر پایین شکمش زد تا به شهادت رسید، و او
نخستین زن شهید در اسلام است. آل بنومغیره، چون مسلمان شده بود و دست
بردارد نبود او را آزار و اذیت کردند؛ تا کشته شد. رسول خدا (ص)، منظره
شکنجه شدن عمار و مادر و پدرش را در مکه مىدید و مىفرمود: اى خاندان
یاسر! صبور باشید که وعدهگاه شما بهشت است.
العسقلانی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل الشافعی، الإصابه فی تمییز
الصحابه، ج ۷، ص ۷۱۲، تحقیق: علی محمد البجاوی، ناشر: دار الجیل - بیروت،
الطبعه: الأولى، ۱۴۱۲ - ۱۹۹۲
عمر و خشونت با زنان:
با بررسى سطحى در زندگى عمر بن خطاب، به این نکته پى خواهیم برد که وى در
هیچ یک از دورههاى زندگیاش رفتار شایستهاى با زنان نداشته است؛ چه آن
زمان که مشرک بود، چه آن زمان که مسلمان شد و چه آن زمان که بر مردم حکومت
مىکرد.
موارد متعددى مىتوان براى هر یک از این موارد ذکر کرد؛ ولى به اختصار به
چند مورد اشاره مىکنیم.
رفتار عمر با زنان، پیش از مسلمان شدن:
عمر، خواهرش را کتک زد:
برخى از عالمان اهل تسنن؛ از جمله شمس الدین ذهبى در تاریخ الإسلام، محمد
بن سعد در الطبقات الکبرى و... نقل کردهاند که پس از اطلاع عمر بن خطاب از
اسلام آوردن داماد و خواهرش، به خانه آنها آمد و شوهر خواهرش را مورد ضرب
و شتم قرار داد، خواهرش براى دفاع از شوهرش مداخله کرد، عمر چنان با مشت
به صورت او کوبید که خون از تمام صورتش جارى شد.
فمشى عمر فأتاهما وعندهما خباب فلما سمع بحس عمر توارى فی البیت فدخل فقال:
ما هذه الهینمه؟ وکانوا یقرءون طه قالا: ما عدا حدیثا تحدثناه بیننا قال:
فلعلکما قد صبأتما؟ فقال له ختنه: یا عمر إن کان الحق فی غیر دینک؟ فوثب
علیه فوطئه وطئا شدیدا فجاءت أخته لتدفعه عن زوجها فنفحها نفحه بیده فدمی
وجهها.
عمر نزد آن دو (خواهر و همسر خواهرش) رفت؛ خباب نیز آنجا بود و هنگامی که
احساس کرد عمر به آن جا مىآید، در خانه پنهان شد؛ عمر گفت: این سر و صداها
چیست؟ ـ آنان سوره طه را تلاوت مىکردند ـ پاسخ دادند: چیزى جز سخنانى که
به هم مىگفتیم نبود؛ عمر گفت: شاید شما از دین بیرون رفتهاید؟
شوهر خواهرش پاسخ داد: اى عمر؛ اگر حق در غیر دین تو باشد چه خواهى کرد؟
عمر به او حمله کرد و او را لگد کوب نمود، خواهرش آمد تا از شوهرش دفاع
کند؛ اما عمر با دست بر صورت او کوبید که صورتش خونین شد.
النمیری البصری، أبو زید عمر بن شبه (متوفای۲۶۲هـ)، تاریخ المدینه المنوره،
ج ۱، ص ۳۴۸، تحقیق علی محمد دندل ویاسین سعد الدین بیان، ناشر: دار الکتب
العلمیه - بیروت - ۱۴۱۷هـ-۱۹۹۶م؛
البلاذری، أحمد بن یحیى بن جابر (متوفای۲۷۹هـ)، أنساب الأشراف، ج ۳، ص ۳۸۶؛
المقدسی الحنبلی، أبو عبد الله محمد بن عبد الواحد بن أحمد (متوفای۶۴۳هـ)،
الأحادیث المختاره، ج ۷، ص ۱۴۱، تحقیق عبد الملک بن عبد الله بن دهیش،
ناشر: مکتبه النهضه الحدیثه - مکه المکرمه، الطبعه: الأولى، ۱۴۱۰هـ؛
الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفای۷۴۸هـ)، تاریخ الإسلام
ووفیات المشاهیر والأعلام، ج ۱، ص ۱۷۴، تحقیق د. عمر عبد السلام تدمرى،
ناشر: دار الکتاب العربی - لبنان/ بیروت، الطبعه: الأولى، ۱۴۰۷هـ - ۱۹۸۷م؛
العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل (متوفای۸۵۲ هـ)، المطالب
العالیه بزوائد المسانید الثمانیه، ج ۱۷، ص ۲۵۹، تحقیق: د. سعد بن ناصر بن
عبد العزیز الشتری، ناشر: دار العاصمه/ دار الغیث - السعودیه، الطبعه:
الأولى، ۱۴۱۹هـ .
ابن کثیر دمشقى نیز این گونه نقل مىکند:
فقامت إلیه أخته فاطمه بنت الخطاب لتکفه عن زوجها فضربها فشجها.
فاطمه دختر خطاب آمد تا از شوهرش دفاع کند، عمر آن چنان او را زد که سرش
شکست!!!.
القرشی الدمشقی، إسماعیل بن عمر بن کثیر أبو الفداء (متوفای۷۷۴هـ)، البدایه
والنهایه، ج ۳، ص ۸۰، ناشر: مکتبه المعارف – بیروت.
عمر، زن مسلمان را کتک مىزد:
و نیز بزرگان اهل سنت، از آزار و اذیت عمر نسبت به زنان و کنیزانى خبر
مىدهند که مسلمان شده بودند :
ومر [ابوبکر] بجاریه بنى مؤمل، حی من بنى عدى بن کعب، وکانت مسلمه، وعمر بن
الخطاب یعذبها لتترک الاسلام، وهو یومئذ مشرک، وهو یضربها، حتى إذا مل
قال: إنی أعتذر إلیک، إنی لم أترکک إلا ملاله، فتقول: کذلک فعل الله بک.
ابوبکر مىدید که کنیز مسلمان شده از بنو مؤمل از خاندان عدى بن کعب، عمر
او را کتک مىزد تا دست از اسلام بردارد و مسلمان بودن را ترک کند (چون عمر
هنوز مشرک بود) آن قدر او را زد تا خسته شد، گفت: اگر تو را کتک نمىزنم
براى این است که خسته شدهام، از این جهت مرا ببخش. کنیز در پاسخ گفت: بدان
که خدا نیز این گونه با تو رفتار خواهد کرد.
الحمیری المعافری، عبد الملک بن هشام بن أیوب أبو محمد (متوفای۲۱۳هـ)،
السیره النبویه، ج ۲، ص ۱۶۱، تحقیق طه عبد الرءوف سعد، ناشر: دار الجیل،
الطبعه: الأولى، بیروت – ۱۴۱۱هـ؛
الشیبانی، أحمد بن حنبل أبو عبد الله (متوفای۲۴۱هـ)، فضائل الصحابه، ج ۱، ص
۱۲۰، تحقیق د. وصی الله محمد عباس، ناشر: مؤسسه الرساله - بیروت، الطبعه:
الأولى، ۱۴۰۳هـ – ۱۹۸۳م؛
الکلاعی الأندلسی، أبو الربیع سلیمان بن موسى (متوفای۶۳۴هـ)، الإکتفاء بما
تضمنه من مغازی رسول الله والثلاثه الخلفاء، ج ۱، ص ۲۳۸، تحقیق د. محمد
کمال الدین عز الدین علی، ناشر: عالم الکتب - بیروت، الطبعه: الأولى،
۱۴۱۷هـ؛
الانصاری التلمسانی، محمد بن أبی بکر المعروف بالبری (متوفای۶۴۴هـ) الجوهره
فی نسب النبی وأصحابه العشره، ج ۱، ص ۲۴۴؛
الطبری، أحمد بن عبد الله بن محمد أبو جعفر (متوفای۶۹۴هـ)، الریاض النضره
فی مناقب العشره، ج ۲، ص ۲۴، تحقیق عیسى عبد الله محمد مانع الحمیری، ناشر:
دار الغرب الإسلامی - بیروت، الطبعه: الأولى، ۱۹۹۶م؛
النویری، شهاب الدین أحمد بن عبد الوهاب (متوفای۷۳۳هـ)، نهایه الأرب فی
فنون الأدب، ج ۱۶، ص ۱۶۲، تحقیق مفید قمحیه وجماعه، ناشر: دار الکتب
العلمیه - بیروت، الطبعه: الأولى، ۱۴۲۴هـ - ۲۰۰۴م.
رفتار عمر با زنان در زمان پیامبر (ص) :
شواهدى وجود دارد که عمر بن خطاب، حتى در حضور رسول خدا صلى الله علیه وآله
متعرض زنان مسلمان مىشد و آنها را به بهانههاى واهى کتک مىزد.
عمر، زنان سوگوار را کتک زد:
احمد بن حنبل در مسند خود مىنویسد:
عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ... فَلَمَّا مَاتَتْ زَیْنَبُ ابْنَهُ رَسُولِ
اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ الْحَقِی
بِسَلَفِنَا الصَّالِحِ الْخَیْرِ عُثْمَانَ بْنِ
مَظْعُونٍ فَبَکَتْ النِّسَاءُ فَجَعَلَ عُمَرُ یَضْرِبُهُنَّ بِسَوْطِهِ
فَأَخَذَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ
عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بِیَدِهِ وَقَالَ مَهْلًا یَا عُمَرُ ثُمَّ قَالَ
ابْکِینَ وَإِیَّاکُنَّ وَنَعِیقَ الشَّیْطَان....
زینب دختر رسول خدا (ص) از دنیا رفت، فرمود: خداوند او را به سلف صالح
عثمان بن مظعون ملحق نمود. زنان با شنیدن این سخن پیامبر (ص) گریستند، عمر
با تازیانهاى که در دستش بود در حضور رسول خدا آغاز به کتک زدن زنان نمود
که با برخورد تند پیامبر رحمت مواجه شد، حضرت تازیانه را از او گرفت و
فرمود: آرام باش، تورا با این زنها چکار؛ بگذار گریه کنند، سپس به زنها
فرمود: گریه کنید؛ ولى از نالههاى شیطانى ( ناله هایى که با گناه و اعتراض
به خداوند همراه است ) بر حذر باشید....
الشیبانی، أحمد بن حنبل أبو عبدالله (متوفای۲۴۱هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج
۱، ص ۲۳۷، ناشر: مؤسسه قرطبه – مصر؛
النیسابوری، محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاکم (متوفای۴۰۵ هـ)، المستدرک
على الصحیحین، ج ۳، ص ۲۱۰، تحقیق: مصطفى عبد القادر عطا، ناشر: دار الکتب
العلمیه - بیروت، الطبعه: الأولى، ۱۴۱۱هـ - ۱۹۹۰م؛
الشوکانی، محمد بن علی بن محمد (متوفای ۱۲۵۵هـ)، نیل الأوطار من أحادیث سید
الأخیار شرح منتقى الأخبار، ج ۴، ص ۱۴۹، ناشر: دار الجیل، بیروت – ۱۹۷۳؛
المبارکفوری، محمد عبد الرحمن بن عبد الرحیم أبو العلا (متوفای۱۳۵۳هـ)،
تحفه الأحوذی بشرح جامع الترمذی، ج ۴، ص ۷۵، ناشر: دار الکتب العلمیه –
بیروت.
کسى که این چنین جسور است و در حضور رسول خدا صلى الله علیه وآله زنان
مسلمان را کتک مىزند، آیا در زمانى که حکومت در دست او است و چماق به
دستانى همچون خالد بن ولید، مغیره بن شعبه، قنفذ العدوى و... وى را همراهى
مىکنند، از کتک زدن زنان خوددارى خواهد کرد؟
در میان زنانى که براى زینب گریه مىکردهاند، به احتمال زیاد از خانواده
رسول خدا نیز افرادى بودهاند، و کسى که در حضور رسول خدا متعرض زنان و اهل
و عیال آن حضرت مىشود، پس از آن حضرت و در زمانى که مسأله مهم براى او
رسیدن به قدرت و تکیه زدن بر مسند خلافت است، آیا جسارتش چند برابر
نمىشود؟
عمر، سوده همسر رسول خدا را اذیت مىکرد:
محمد بن اسماعیل بخارى در سه جاى از کتابش داستان بیرون رفتن سوده را در
تاریکى شب از عائشه نقل مىکند و مىنویسد:
عَنْ هِشَامٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَائِشَهَ، رضى الله عنها، قَالَتْ
خَرَجَتْ سَوْدَهُ بَعْدَ مَا
ضُرِبَ الْحِجَابُ لِحَاجَتِهَا، وَکَانَتِ امْرَأَهً جَسِیمَهً لاَ
تَخْفَى عَلَى مَنْ یَعْرِفُهَا،
فَرَآهَا عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ فَقَالَ یَا سَوْدَهُ أَمَا وَاللَّهِ
مَا تَخْفَیْنَ عَلَیْنَا، فَانْظُرِى کَیْفَ
تَخْرُجِینَ، قَالَتْ فَانْکَفَأَتْ رَاجِعَهً، وَرَسُولُ اللَّهِ، صلى
الله علیه وسلم، فِى بَیْتِى،
وَإِنَّهُ لَیَتَعَشَّى. وَفِى یَدِهِ عَرْقٌ فَدَخَلَتْ فَقَالَتْ یَا
رَسُولَ اللَّهِ إِنِّى خَرَجْتُ لِبَعْضِ
حَاجَتِى فَقَالَ لِى عُمَرُ کَذَا وَکَذَا. قَالَتْ فَأَوْحَى اللَّهُ
إِلَیْهِ ثُمَّ رُفِعَ عَنْهُ وَإِنَّ الْعَرْقَ
فِى یَدِهِ مَا وَضَعَهُ فَقَالَ « إِنَّهُ قَدْ أُذِنَ لَکُنَّ أَنْ
تَخْرُجْنَ لِحَاجَتِکُنَّ».
پس از واجب شدن حجاب، سوده همسر رسول خدا (ص) براى انجام کارى از منزل خارج
شد و چون زن تنومندى بود، شناخته مىشد، عمر بن خطاب او را دید و گفت: اى
سوده از نظر و نگاه ما مخفى نمىمانی، مواظب باش که چگونه بیرون مىروی،
سوده برگشت، در آن لحظه رسول خدا (ص) در اتاق من مشغول غذا خوردن بود، سوده
وارد شد و گفت: اى پیامبر خدا! از منزل براى کارى بیرون رفتم و عمر به من
چنین و چنان گفت. پیک وحى نازل شد، رسول خدا فرمود: به شما اجازه داده شده
که براى برآوردن امور و انجام حاجات از منزل خارج شوید.
البخاری الجعفی، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله (متوفای۲۵۶هـ)، صحیح البخاری،
ج ۱، ص ۶۷، ح۱۴۶، کتاب الوضوء، باب خُرُوجِ النِّسَاءِ إِلَى الْبَرَازِ و
ج ۴، ص ۱۷۸۰، ح۴۴۷۹، کتاب التفسیر، باب قَوْلِهِ ( لاَ تَدْخُلُوا بُیُوتَ
النَّبِیِّ إِلاَّ أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ و ج ۴، ص ۱۸۰۰، ح۴۵۱۷، کتاب
النکاح، باب خُرُوجِ النِّسَاءِ لِحَوَائِجِهِنَّ، تحقیق د. مصطفى دیب
البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامه - بیروت، الطبعه: الثالثه، ۱۴۰۷ -
۱۹۸۷.
چه کسى به عمر اجازه داده است که با مادران مؤمنین این گونه اهانت آمیز
صحبت کند؟ مگر نه این که آنان نیز همانند دیگر انسانها مجبور بودند براى
انجام بعضى از امور زندگى بیرون بروند و طبق نص روایت، این کار با اجازه
نبى مکرم اسلام صورت گرفته بود.
آیا عمر بن الخطاب، غیرتش بیشتر از پیامبر بوده است؟
جالب این است که برخى از عالمان اهل تسنن، این داستان را از مناقب عمر بن
خطاب و آزردن امّالمؤمنین سوده را از فضائل بینظیر وى شمردهاند.
آلوسى مفسر مشهور اهل تسنن در این باره مىنویسد:
وعد الشیعه ما وقع منه رضی الله تعالى عنه فی خبر ابن جریر من المثالب
قالوا: لما فیه من سوء الأدب وتخجیل سوده حرم رسول الله صلى الله علیه وسلم
وإیذائها بذلک. وأجاب أهل السنه بعد تسلیم صحه الخبر أنه رضی الله تعالى
عنه رأى أن لا بأس بذلک لما غلب على ظنه من ترتب الخیر العظیم علیه....
شیعه، عمر را به جهت آنچه از او سر زده است ملامت مىکنند و از عیبهاى او
برمىشمرند؛ چون این حرکت وى را بى ادبى به خانواده پیغمبر و خجالت کشیدن
همسر رسول خدا (ص) و آزار او مىدانند.
اهل سنت پاسخ دادهاند که: بر فرض که روایت درست باشد؛ ولى او فکر مىکرده
است که این حرکت صحیح و باعث برکات خواهد شد.
الآلوسی البغدادی، العلامه أبی الفضل شهاب الدین السید محمود
(متوفای۱۲۷۰هـ)، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی، ج ۲۲،
ص ۷۲، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت.
آری، احدى غیر از عمر بن خطاب جرأت و توان چنین جسارتى را نداشت. کسى که در
زمان حیات نبى مکرم اسلام، همسران او را اذیت مىکند و با جملات اهانت
آمیز با آنان صحبت کرده و سبب شرمندگى آنان مىشود، پس از نبى مکرم و در
زمانى که حکومت و قدرت در دست او است، آیا از اذیت خاندان رسول خدا صلى
الله علیه وآله خوددارى خواهد کرد؟
رفتار عمر با زنان در زمان حکومتش:
عمر بن خطاب که خشونت جزء ذات وى شده و در وجود او نهفته بود، سختگیریها و
رفتارهاى خشونت آمیزش با زنان در زمان خلافتش شدت بیشترى گرفت؛ تا جائى که
اگر یکى از زنان مسلمان را احضار مىکرد، چنان ترس و وحشت او را
فرامىگرفت که حتى در مواردى فرزند در رحمشان را از شدت هیبت و خشونت عمر،
سقط مىکردند.
در ذیل به چند نمونه اشاره مىکنیم:
۱. سقط جنین از ترس عمر:
عبد الرزاق صنعانى در کتاب المصنف مىنویسد:
أَرْسَلَ عُمَرُ بنُ الْخَطَّابِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ إِلى امْرَأَهٍ
مُغِیبَهٍ کَانَ یُدْخَلُ عَلَیْهَا،
فَأَنْکَرَ ذالِکَ، فَأَرْسَلَ إِلَیْهَا، فَقِیلَ لَهَا: أَجِیبِی عُمَرَ،
فَقَالَتْ: یَا وَیْلَهَا مَا لَهَا
وَلِعُمَرَ! فَبَیْنَمَا هِیَ فی الطَّرِیقِ فَزِعَتْ، فَضَرَبَهَا
الطَّلْقُ، فَدَخَلَتْ دَارَاً فَأَلْقَتْ
وَلَدَهَا، فَصَاحَ الصَّبِیُّ صَیْحَتَیْنِ ثُمَّ مَاتَ
عمر زنى را که نزد وى رفت و آمد بود احضار کرد، آن زن پس از شنیدن خبر
فریاد زد: واى بر من مرا با عمر چکار! در بین راه که مىآمد ناگهان درد
زایمان آن زن را فرا گرفت، واردخانهاى شد، فرزندش را به دنیا آورد؛ اما آن
کودک دو بار فریاد زد و مرد.
الصنعانی، أبو بکر عبد الرزاق بن همام (متوفای۲۱۱هـ)، المصنف، ج ۹، ص ۴۵۸،
ح۱۸۰۱۰، باب من أفزعه السلطان، تحقیق حبیب الرحمن الأعظمی، ناشر: المکتب
الإسلامی - بیروت، الطبعه: الثانیه، ۱۴۰۳هـ.
قطعیت این مطلب از دیدگاه عالمان اهل تسنن آن چنان بوده است که حتى در
کتابهاى فقهى نیز به آن استناد کردهاند.
محیى الدین نووى در المجموع مىنویسد:
( فصل ) وان بعث السلطان إلى امرأه ذکرت عنده بسوء ففزعت فألقت جنینا میتا
وجب ضمانه لما روى ( أن عمر رضی الله عنه أرسل إلى امرأه مغیبه کان یدخل
علیها، فقالت یا ویلها مالها ولعمر، فبینا هی فی الطریق إذا فزعت فضربها
الطلق، فألقت ولدا فصاح الصبی صیحتین ثم مات.
اگر از زنى نزد حاکم و فرماندهى بدگویى کرده و وى را متهم کنند، سپس حاکم
کسى را نزد وى به فرستد تا وى را احضار کنند و آن زن از ترس، فرزند در
رحمش را سقط نماید، بر حاکم است که دیه وى را بپردازد؛ زیرا روایت شده است
که به عمر خبر دادند: زنى مردان نزد وى رفت و آمد مىکنند، عمر کسى را
مأمور کرد تا زن را احضار کند، هنگامى که شنید گفت: مرا با عمر چه کار؟ در
بین راه که مىآمد، از شدت ترس درد زایمان وى را گرفت و فرزندش را به دنیا
آورد، طفل سقط شده دوبار فریاد زد و مرد.
و در ادامه مىنویسد:
( مسأله ) إذا بعث السلطان إلى امرأه ذکرت عنده بسوء وکانت حاملا ففزعت
فأسقطت جنینها وجب على الامام ضمانه. وقال أبو حنیفه لا یجب....
وقال أحمد: تجب الدیه فی المرأه أیضا لأنها نفس هلکت بارساله إلیها فضمنها
کجنینها، أو نفس هلکت بسببه فغرمها، کما لو ضربها فماتت.
اگر زنى پیش حاکم و خلیفه از کار زشت وى شکایت کنند، و آن زن باردار باشد و
جنینش را سقط کند، بر امام مسلمین واجب است دیه وى را بپردازد، این فتوا
از ابوحنیفه است. و احمد پیشواى حنبلیها گفته است: افزون بر طفل براى زن هم
باید دیه بدهند؛ چون حاکم او را احضار کرده است؛ پس ضامن حفظ زن هم هست؛
مانند آن که زن را بزنند و او به میرد.
النووی، أبی زکریا محیی الدین (متوفای۶۷۶ هـ)، المجموع، ج ۱۹، ص ۱۲، ناشر:
دار الفکر للطباعه والنشر والتوزیع، التکمله الثانیه.
و نیز ابن قدامه مقدسی، فقیه مشهور حنابله مىنویسد:
( فصل ) إذا بعث السلطان إلى امرأه لیحضرها فأسقطت جنینا میتا ضمنه لما روی
أن عمر رضی الله عنه بعث إلى امرأه مغیبه کان یدخل علیها فقالت یا ویلها
مالها ولعمر فبینا هی فی الطریق إذا فزعت فضربها الطلق فألقت ولدا فصاح
الصبی صیحتین فمات.
اگر حاکمى زنى را احضار نماید و آن زن جنینش را مرده به دنیا آورد، حاکم
ضامن است....
المقدسی، عبد الله بن أحمد بن قدامه أبو محمد (متوفای۶۲۰هـ)، المغنی فی فقه
الإمام أحمد بن حنبل الشیبانی، ج ۸، ص ۳۳۸، ناشر: دار الفکر - بیروت،
الطبعه: الأولى، ۱۴۰۵هـ.
همین مطلب را در کتاب الکافى فى فقه ابن حنبل نیز آورده است:
المقدسی، عبد الله بن أحمد بن قدامه أبو محمد (متوفای۶۲۰هـ)، الکافی فی فقه
الإمام المبجل أحمد بن حنبل، ج ۴، ص ۶۰، ناشر: المکتب الاسلامی - بیروت
بهوتى حنبلى نیز مىنویسد:
( ضمن السلطان ما کان بطلبه ابتداء ) أما الجنین فلما روی: أن عمر بعث إلى
امرأه نفیسه مغنیه کان رجل یدخل إلیها فقالت: یا ویلها ما لها ولعمر؟
فبینما هی فی الطریق إذ فزعت فضربها الطلق فألقت ولدا فصاح الصبی صیحتین ثم
مات.
حاکم در برابر آن چه احضار مىکند ضامن است؛ اما در برابر جنین، از عمر
روایت شده است که....
البهوتی، منصور بن یونس بن إدریس (متوفای۱۰۵۱هـ)، کشاف القناع عن متن
الإقناع، ج ۶، ص ۱۶، ناشر: تحقیق: هلال مصیلحی مصطفى هلال، دار الفکر -
بیروت – ۱۴۰۲هـ.
ابوإسحاق شیرازى نیز در کتاب المهذب به همین روایت استناد کرده است:
الشیرازی، إبراهیم بن علی بن یوسف أبو إسحاق (متوفای۴۷۶هـ، المهذب فی فقه
الإمام الشافعی، ج ۲، ص ۱۹۲، ناشر: دار الفکر - بیروت
۲. ادرار کردن زن، از ترس عمر:
عن إبراهیم قال: طاف عمر بن الخطاب فی صفوف النساء، فوجد ریحا طیبه من رأس
امرأه، فقال: لو أعلم أیتکن هی لفعلت ولفعلت، لتطیب إحداکن لزوجها، فإذا
خرجت لبست أطمار (ثوب البالى) ولیدتها (أمه).
قال: فبلغنی أن المرأه لتی کانت تطیبت، بالت فی ثیابها من الفرق (أى
الخوف).
عمر در بین صفهاى بانوان عبور مىکرد، بوى خوشى از یکى از خانمها به
مشامش رسید، گفت: اگر مىدانستم که کدام زن خودش را خوشبو کرده است با وى
چنین و چنان مىکردم، شما زنان باید خودتان را براى همسرتان خوشبو کنید و
هنگام بیرون آمدن ازمنزل لباسهاى کهنه بپوشید.
راوى مىگوید: شنیدم زنى که خود را خوشبو کرده بود، از ترس خودش را نجس
کرده بود.
الصنعانی، أبو بکر عبد الرزاق بن همام (متوفای۲۱۱هـ)، المصنف، ج ۴، ص ۳۷۴، ح
۸۱۱۷، باب من أفزعه السلطان، تحقیق حبیب الرحمن الأعظمی، ناشر: المکتب
الإسلامی - بیروت، الطبعه: الثانیه، ۱۴۰۳هـ.
۳. عمر، زنانی را که در خانه ام المؤمنین میمونه جمع شده بودند، کتک زد:
عبدالرزاق صنعانى در المُصَنّف مىنویسد:
لَمَّا مَاتَ خَالِدُ بنُ الْوَلِیدِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ اجْتَمَعَ فی
بَیْتِ مَیْمُونَهَ رَضِیَ اللَّهُ
عَنْهَا نِسَاءٌ یَبْکِینَ، فَجَاءَ عُمَرُ وَمَعَهُ ابنُ عَبَّاسٍ رَضِیَ
اللَّهُ عَنْهُمْ وَمَعَهُ الدرَّهُ،
فَقَالَ: یَا عَبْدَ اللَّهِ ادْخُلْ عَلى أُم المُؤْمِنِینَ فَأْمُرْهَا
فَلْتَحْتَجِبْ، وَأَخْرِجْهُنَّ عَلَیَّ،
فَجَعَلَ یُخْرِجُهُنَّ عَلَیْهِ وَهُوَ یَضْرِبُهُنَّ بِالدرَّهِ،
فَسَقَطَ خِمَارُ امْرَأَهٍ مِنْهُنَّ، فَقَالُوا:
یَا أَمِیرَ المُؤْمِنِینَ خِمَارُهَا فَقَالَ: دَعُوهَا، وََلاَ حُرْمَهَ
لَهَا
زمانى که خالد بن ولید (در زمان خلافت عمر) از دنیا رفت، زنان در خانه
میمونه همسر رسول خدا (ص) گردآمدند و بر وى گریه مىکردند، عمر تازیانه به
دست همراه ابن عباس از راه رسید و خطاب به ابن عباس گفت: یا عبدالله! بر
امّالمؤمنین میمونه وارد شو و او را امر کن حجاب بپوشد و بگو زنانى که در
خانه جمع شدهاند نزد من بیایند. ابن عباس مىگوید: زنان خارج شدند و عمر
آنها را با تازیانه مىزد، همینطور که عمر زنان را مىزد، پوشش یکى از
زنان افتاد، به عمر گفتند: پوشش (چادرش) از سرش افتاد (رهایش کن)، عمر گفت:
شما را با او چکار؟ (پس از این گریه ها) او احترامى ندارد.
الصنعانی، أبو بکر عبد الرزاق بن همام (متوفای۲۱۱هـ)، المصنف، ج ۳، ص ۵۵۷،
ح۶۶۸۱، تحقیق حبیب الرحمن الأعظمی، ناشر: المکتب الإسلامی - بیروت، الطبعه:
الثانیه، ۱۴۰۳هـ.
۴. عمر، شبانه وارد خانه مردم مىشد و زنان را کتک مىزد:
أَنَّ عُمَرَ بن الخطاب رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ سَمِعَ نَوَّاحَهً
بِالمَدِینَهِ لَیْلاً، فَأَتَی عَلَیْهَا
فَدَخَلَ، فَفَرَّقَ النسَاءُ، فَأَدْرَکَ النَّائِحَهَ فَجَعَلَ
یَضْرِبُهَا بِالدرَّهِ، فَوَقَعَ خِمَارُهَا،
فَقَالُوا: شَعْرُهَا یَا أَمِیرَ المُؤْمِنِینَ فَقَالَ: أَجَلْ، فَلاَ
حُرْمَهَ لَهَا
شبى در مدینه صداى نوحه و گریه و زارى به گوش عمر بن خطاب رسید، در پى صدا
رفت و داخل خانهاى شد که صدا از آنجا بیرون مىآمد، زنان را پراکنده کرد
تا رسید به زن نوحه خوان، آغاز کرد به تازیانه زدن او در این هنگام روپوش
(چادر) زن نوحه خوان از سرش افتاد، به عمر گفتند: روپوش او از سرش افتاد،
گفت: آرى ولیکن این زن احترامى ندارد.
الصنعانی، أبو بکر عبد الرزاق بن همام (متوفای۲۱۱هـ)، المصنف، ج ۳، ص ۵۵۷،
ح۶۶۸۲، تحقیق حبیب الرحمن الأعظمی، ناشر: المکتب الإسلامی - بیروت، الطبعه:
الثانیه، ۱۴۰۳هـ.
آیا حاکم اسلامی، حق دارد که بدون اجازه وارد خانه مردم بشود؟ با این که
خداوند مىفرماید:
یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ لا تَدْخُلُواْ بُیُوتًا غَیرَْ
بُیُوتِکُمْ حَتىَ تَسْتَأْنِسُواْ وَ تُسَلِّمُواْ عَلىَ
أَهْلِهَا ذَالِکُمْ خَیرٌْ لَّکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُون
فَإِن لَّمْ تجَِدُواْ فِیهَا أَحَدًا فَلا تَدْخُلُوهَا حَتىَ یُؤْذَنَ
لَکمُْ وَ إِن قِیلَ لَکُمُ ارْجِعُواْ
فَارْجِعُواْ هُوَ أَزْکىَ لَکُمْ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِیم.
النور / ۲۷ و ۲۸
اى افرادى که ایمان آوردهاید! در خانههایى غیر از خانه خود وارد نشوید تا
اجازه بگیرید و بر اهل آن خانه سلام کنید این براى شما بهتر است شاید
متذکّر شوید!. و اگر کسى را در آن نیافتید، وارد نشوید تا به شما اجازه
داده شود و اگر گفته شد: «بازگردید!» بازگردید، این براى شما پاکیزهتر است
و خداوند به آنچه انجام مىدهید آگاه است!.
معلوم مىشود که وارد شدن به خانه دیگران و تعرض به زنان خانه، از کارهاى
همیشگى عمر بن خطاب بوده است و تنها خانه فاطمه نبود که او به زور واردش
شده است. و فاطمه زهرا سلام الله علیها، تنها زنى نیست که عمر او را کتک
زده باشد.
۵. عمر، به خانه عائشه هجوم آورد:
نمیرى در تاریخ المدینه و طبرى در تاریخش مىنویسند:
حدثنی یونس قال أخبرنا ابن وهب قال أخبرنا یونس بن یزید عن ابن شهاب قال
حدثنی سعید بن المسیب قال لما توفى أبو بکر رحمه الله أقامت علیه عائشه
النوح فأقبل عمر بن الخطاب حتى قام ببابها فنهاهن عن البکاء على أبى بکر
فأبین أن ینتهین فقال عمر لهشام بن الولید ادخل فأخرج إلى ابنه أبى قحافه
أخت أبى بکر فقالت عائشه لهشام حین سمعت ذلک من عمر إنی أحرج علیک بیتی
فقال عمر لهشام ادخل فقد أذنت لک فدخل هشام فأخرج أم فروه أخت أبى بکر إلى
عمر فعلاها الدره فضربها ضربات فتفرق النوح حین سمعوا ذلک.
از سعید بن مسیب نقل شده است که گفت: ابوبکر از دنیا رفت، عائشه به عزادارى
و گریه پرداخت، عمر درِ خانه عائشه آمد و زنان را از گریه و عزادارى نهى
کرد؛ ولى زنها گوش نکردند، عمر به هشام بن ولید دستور داد تا وارد خانه
شود و خواهر ابوبکر را بیرون بیاورد. عائشه هنگامى که سخن عمر را شنید به
هشام گفت: من بر خانهام از تو سزاوارترم، عمر به هشام گفت: به تو اجازه
مىدهم داخل خانه شوی، هشام داخل خانه شد و امّفروه خواهر ابوبکر را
بیرون آورد و نزد عمر برد، عمر تازیانه را به حرکت در آورد و ضرباتى چند بر
پیکرش نواخت، زنان هنگامى که این خبر را شنیدند، متفرق شدند.
النمیری البصری، أبو زید عمر بن شبه (متوفای۲۶۲هـ)، تاریخ المدینه المنوره،
ج ۱، ص ۳۵۸، تحقیق علی محمد دندل ویاسین سعد الدین بیان، ناشر: دار الکتب
العلمیه - بیروت - ۱۴۱۷هـ-۱۹۹۶م؛
الطبری، أبی جعفر محمد بن جریر (متوفای۳۱۰)، تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۳۵۰،
ناشر: دار الکتب العلمیه - بیروت؛
تصحیح سند روایت:
سعید بن مسیب: ابن حجر در باره او مىگوید:
أحد العلماء الأثبات الفقهاء الکبار من کبار الثانیه اتفقوا على أن مرسلاته
أصح المراسیل وقال ابن المدینی لا أعلم فی التابعین أوسع علما منه.
او یکى از فقیهان بزرگ واز طبقه دوم است، علما اتفاق کردهاند که اخبار
مرسل او صحیحترین است، ابن مدینى گفته است: از تابعانى است که در وسعت علم
و دانش از او بهتر ندیدم.
تقریب التهذیب، ابن حجر، ج ۱، ص ۲۴۱، رقم: ۲۳۹۶.
ابن شهاب (محمد بن مسلم الزهرى) ابن ججر در باره او مىگوید:
الفقیه الحافظ متفق على جلالته وإتقانه وهو من رؤوس الطبقه الرابعه.
دانشمندى فقیه است که بر بزرگى مقام واستوارى او اتفاق شده واز بزرگان طبقه
چهارم است.
تقریب التهذیب، ابن حجر، ج ۱، ص ۵۰۶، رقم ۶۲۹۶.
یونس بن یزید: از راویان بخاری، مسلم و بقیه صحاح سته اهل سنت است.
ذهبى در باره او مىگوید:
یونس بن یزید الأیلی، أحد الأثبات، عن الزهری، والقاسم، وعکرمه...
الکاشف فی معرفه من له روایه فی کتب السته، الذهبی، ج ۲، ص ۴۰۴، ۶۴۸۰.
ابن وهب (عبد الله بن وهب بن مسلم القرشى مولاهم الفهرى، ابومحمد المصرى
الفقیه) از راویان بخارى مسلم و بقیه صحاح سته.
ابن حجر در باره او مىگوید:
عبد الله بن وهب بن مسلم القرشی مولاهم أبو محمد المصری الفقیه ثقه حافظ
عابد.
تقریب التهذیب، ابن حجر، ج ۱، ص ۳۲۸، رقم: ۳۶۹۴.
یونس (یونس بن عبد الأعلی بن میسره).
ذهبى در باره او مىنویسد:
یونس بن عبد الأعلى أبو موسى الصدفی، أحد الأئمه... ثقه محدث مقرئ من
العقلاء النبلاء.
الکاشف فی معرفه من له روایه فی کتب السته، الذهبی، ج ۲ ص ۴۰۳، رقم: ۶۴۷۱.
چگونه عمر بن خطاب به خود اجازه مىدهد که به زور وارد خانه رسول خدا شود و
زنان مسلمان را کتک بزند؟ با این که خداوند مىفرماید:
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلاَّ
أَنْ یُؤْذَنَ لَکُم... احزاب / ۵۳.
اى افرادى که ایمان آوردهاید! در خانههاى پیامبر داخل نشوید؛ مگر به شما
اجازه داده شود.
آیا کسى که از همسر رسول خدا حیا نمىکند و به زور وارد خانه او مىشود،
مىتوان انتظار داشت که در زمان حمله به خانه دختر رسول خدا، خجالت بکشد و
به زور وارد نشود؟
عمر، خواهر ابوبکر را کتک زد:
ابن سعد در الطبقات الکبرى و ابن اثیر در تاریخش مىنویسند:
لما تُوُفیَ أَبُو بَکْرٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ أَقَامَتْ عَائِشَهُ
عَلَیْهِ النَّوْحَ فَبَلَغَ عُمَرُ فَنَهَاهَا
عَنِ النَّوْحِ عَلاى أَبِی بَکْرٍ، فَأَبَیْنَ أَنْ یَنْتَهَینَ، فَقَالَ
لِهَشام بن الْوَلِیدِ: أُخْرُجْ
إِلاى ابنَهِ أَبِی قُحَافَهَ فَعَلاَهَا بِالدُّرَّهِ ضَرَبَاتِ،
فَتَفَرَّقَ النَّوَائِحُ حِینَ سَمِعْنَ ذالِکَ،
فَقَالَ: تُرِدْنَ أَنْ یُعَذَّبَ أَبُو بَکْرٍ بِبُکَائِکُنَّ إِنَّ
رَسُولَ اللَّهِ قَالَ: إِنَّ المیتَ یُعَذبُ
بِبُکَاءِ أَهْلِهِ عَلَیْهِ
از سعید بن مسیب نقل شده است که گفت: هنگامى که ابوبکر مُرد، عائشه مجلس
عزادارى برپا کرد، عمر این خبر را شنید و زنان را از گریه و عزادارى نهى
کرد؛ اما آنان توجهى نکردند، به هشام بن ولید گفت: دختر ابوقحافه (خواهر
ابوبکر) را نزد من بیاور، هنگامى که آمد، چندین ضربه بر بدنش زد، زنانى که
عزادارى مىکردند، با شنیدن این خبر متفرق شدند.
الزهری، محمد بن سعد بن منیع أبو عبدالله البصری (متوفای۲۳۰هـ)، الطبقات
الکبرى، ج ۳، ص ۲۰۸، ناشر: دار صادر - بیروت.
الجزری، عز الدین بن الأثیر أبی الحسن علی بن محمد (متوفای۶۳۰هـ) الکامل فی
التاریخ، ج ۲، ص ۲۶۷، تحقیق عبد الله القاضی، ناشر: دار الکتب العلمیه -
بیروت، الطبعه الثانیه، ۱۴۱۵هـ.
ابن حجر پس از تصریح به صحیح بودن سند این روایت مىنویسد:
وصله ابن سعد فی الطبقات بإسناد صحیح من طریق الزهری عن سعید بن المسیب قال
لما توفی أبو بکر أقامت عائشه علیه النوح فبلغ عمر فنهاهن فأبین فقال
لهشام بن الولید أخرج إلى بیت أبی قحافه یعنی أم فروه فعلاها بالدره ضربات
فتفرق النوائح حین سمعن بذلک ووصله إسحاق بن راهویه فی مسنده من وجه آخر عن
الزهری وفیه فجعل یخرجهن امرأه امرأه وهو یضربهن بالدره.
ابن سعد در طبقاتش به سند صحیح از سعید بن مسیب نقل مىکند که گفت: هنگامى
که ابوبکر از دنیا رفت، عائشه مجلس عزادارى برپا کرد، خبر به عمر رسید،
آنان را از گریه و عزادارى منع کرد؛ ولى زنها نپذیرفتند. عمر به هشام بن
ولید گفت: برو داخل خانه و امّفروه را بیرون بیاور!!! هنگامى که هشام وارد
خانه شد، ضرباتى با تازیانه بر بدن امّفروه نواخت که بقیه زنها گریختند.
اسحاق بن راهویه به شکل دیگرى این قصه را نقل کرده است و در آخرش مىگوید:
زنان را یکى پس از دیگرى از خانه ابوبکر بیرون مىآوردند و عمر آنان را با
تازیانه مىزد.
العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل (متوفای۸۵۲ هـ)، فتح
الباری شرح صحیح البخاری، ج ۵، ص ۷۴، تحقیق: محب الدین الخطیب، ناشر: دار
المعرفه - بیروت.
محمد بن اسماعیل بخارى نیز این روایت را نقل کرده است؛ اما همانند همیشه،
دستهاى امانت دارش روایت را تحریف و طورى نقل کرده است که به آبروى خلیفه
برنخورد.
وَقَدْ أَخْرَجَ عُمَرُ أُخْتَ أَبِی بَکْر حِینَ نَاحَتْ.
صحیح البخاری، ج ۳، ص ۹۱ و ج ۸، ص ۱۲۷، ح قبل رقم ۲۴۲۰.
عمر، خواهر ابوبکر را هنگامى که گریه مىکرد، از خانه بیرون آورد.
البخاری الجعفی، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله (متوفای۲۵۶هـ)، صحیح البخاری،
ج ۲، ص ۸۵۲ و ج ۶، ص ۲۶۴۰، بَاب إِخْرَاجِ الْخُصُومِ وَأَهْلِ الرِّیَبِ
من الْبُیُوتِ بَعْدَ الْمَعْرِفَهِ، تحقیق د. مصطفى دیب البغا، ناشر: دار
ابن کثیر، الیمامه - بیروت، الطبعه: الثالثه، ۱۴۰۷ - ۱۹۸۷.
ابن جوزى پس از نقل روایت، این گونه توجیه مىکند که چون عمر زورش به عایشه
نمىرسید، خواهر ابوبکر را کتک زد!!!
قلت: ابنه أبی قحافه هی أم فروه أخت أبی بکر، فلما لم یمکنه أن یکلم عائشه
هیبه لها واحتراما، أدب هذه.
ابن الجوزی، أبو الفرج عبد الرحمن بن علی بن محمد (متوفای ۵۹۷ هـ)، کشف
المشکل من حدیث الصحیحین، ج ۱، ص ۵۹، تحقیق: علی حسین البواب، ناشر: دار
الوطن - الریاض - ۱۴۱۸هـ - ۱۹۹۷م.
۷. خواهر ابوبکر، نخستین کسی که طعم تازیانه عمر را چشید:
ابن أبیالحدید معتزلى مىنویسد:
وأول من ضرب عمر بالدره أم فروه بنت أبی قحافه، مات أبو بکر فناح النساء
علیه، وفیهن أخته أم فروه، فنهاهن عمر مرارا، وهن یعاودن، فأخرج أم فروه من
بینهن، وعلاها بالدره فهربن وتفرقن.
کان یقال: دره عمر أهیب من سیف الحجاج. وفی الصحیح أن نسوه کن عند رسول
الله صلى الله علیه وآله قد کثر لغطهن، فجاء عمر فهربن هیبه له، فقال لهن:
یا عدیات أنفسهن! أتهبننی ولا تهبن رسول الله! قلن: نعم، أنت أغلظ وأفظ.
نخستین کسى که عمر او را با تازیانه زد، امّفروه دختر ابوقحافه بود،
ابوبکر مرده بود و زنها براى او گریه مىکردند که در میان آنها امّفروه
خواهر ابوبکر نیز بود. عمر آنها را چندین بار منع کرد؛ ولى آنها توجه
نکردند. عمر، امّفروه را از میان زنها خارج کرد و با تازیانه بر سر او
زد، زنان دیگر ترسیدند و متفرق شدند.
در مقام تشبیه گفته مىشد: تازیانه عمر وحشتناکتر از شمشیر حجاج بود، در
خبر صحیح آمده است: سر و صداى زنانى که خدمت پیامبر (ص) بودند، زیاد شده
بود، هنگامى که عمر آمد از ترس وى همه گریختند، به آنان گفت: اى افرادى که
به خودتان رحم نمىکنید، آیا از من مىترسید و از رسول خدا (ص) نه؟ گفتند:
آری، تو خشن و تند خو هستی.
إبن أبی الحدید المدائنی المعتزلی، أبو حامد عز الدین بن هبه الله بن محمد
بن محمد (متوفای۶۵۵ هـ)، شرح نهج البلاغه، ج ۱، ص ۱۱۴، تحقیق محمد عبد
الکریم النمری، ناشر: دار الکتب العلمیه - بیروت / لبنان، الطبعه: الأولى،
۱۴۱۸هـ - ۱۹۹۸م.
۸. عمر، فرزندش را به خاطر پوشیدن لباس زیبا کتک زد:
خشونتهاى عمر منحصر به زنان نمىشد؛ بلکه حتى کودکان خردسال نیز طعم
تازیانه معروف عمر را چشیدهاند.
معمر بن راشد در الجامع، عبد الرزاق صنعانى در المصنف و جلال الدین سیوطى
در تاریخ الخلفاء مىنویسند:
دَخَلَ ابنٌ لِعُمَرَ بنِ الْخَطَّابِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا عَلَیهِ
وَقَدْ تَرَجَّلَ وَلَبِسَ ثِیَابَاً
حِسَانَاً، فَضَرَبَهُ عُمَرُ بِالدرَّهِ حَتَّى أَبْکَاهُ، فَقَالَتْ لَهُ
حَفْصَهُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا: لَمْ
یَکُنْ فَاحِشاً، لِمَ ضَرَبْتَهُ؟ قَالَ: رَأَیْتُهُ قَدْ أَعْجَبَتْهُ
نَفْسُهُ فَأَحْبَبْتُ أَنْ أُصَغرَهَا إِلَیْهِ
از عکرمه بن خالد نقل شده است که گفت: پسر عمر نزد پدرش رفت؛ در حالى که
لباس زیبا و خوبى پوشیده بود، عمر آن قدر او را با تازیانه زد تا به گریه
افتاد، حفصه گفت: او که کار بدى نکرده، چرا او را کتک مىزنى؟ عمر گفت:
احساس کردم که از پوشیدن لباس دچار غرور شده است و خواستم غرورش را بشکنم.
الأزدی، معمر بن راشد (متوفای۱۵۱هـ، الجامع، ج ۱۰، ص ۴۱۶، تحقیق: حبیب
الأعظمی، ناشر: المکتب الإسلامی - بیروت، الطبعه: الثانیه، ۱۴۰۳هـ؛
الصنعانی، أبو بکر عبد الرزاق بن همام (متوفای۲۱۱هـ)، المصنف، ج ۱۰، ص ۴۱۶،
تحقیق حبیب الرحمن الأعظمی، ناشر: المکتب الإسلامی - بیروت، الطبعه:
الثانیه، ۱۴۰۳هـ؛
السیوطی، عبد الرحمن بن أبی بکر (متوفای۹۱۱هـ)، تاریخ الخلفاء، ج ۱، ص ۱۴۲،
تحقیق: محمد محی الدین عبد الحمید، ناشر: مطبعه السعاده - مصر، الطبعه:
الأولى، ۱۳۷۱هـ - ۱۹۵۲م.
این کودک خردسال چه گناهى کرده بود که این چنین مورد ضرب و شتم عمر قرار
مىگیرد؟ آیا لباس نو پوشیدن نوجوان حرام است؟ آیا یک کودک حق ندارد لباس
نو به پوشد و خوشحال باشد؟
۹. عمر، زنش را نیمه شب کتک زد:
با این که در روایتهاى بسیارى خوشرفتارى و آسان گرفتن بر اهل و عیال سفارش
شده و نبى مکرم اسلام صلى الله علیه وآله نیز همواره با اهل و عیالش رفتار
شایسته داشته است؛ اما متأسفانه عمر بن خطاب که خود را جانشین رسول خدا
صلى الله علیه وآله مىدانست، بر خلاف این سیره الهی، با اهل و عیالش رفتار
خشونت آمیز داشت و همواره آنها را به هر بهانهاى کتک مىزد.
عَنِ الأَشْعَثِ بْنِ قَیْسٍ قَالَ ضِفْتُ عُمَرَ لَیْلَهً فَلَمَّا کَانَ
فِى جَوْفِ اللَّیْلِ قَامَ إِلَى
امْرَأَتِهِ یَضْرِبُهَا فَحَجَزْتُ بَیْنَهُمَا فَلَمَّا أَوَى إِلَى
فِرَاشِهِ قَالَ لِى یَا أَشْعَثُ احْفَظْ
عَنِّى شَیْئًا سَمِعْتُهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ،صلى الله علیه وسلم، «لاَ
یُسْأَلُ الرَّجُلُ فِیمَ
یَضْرِبُ امْرَأَتَهُ وَلاَ تَنَمْ إِلاَّ عَلَى وِتْرٍ». وَنَسِیتُ
الثَّالِثَهَ
از اشعث بن قیس نقل شده است که گفت: شبى مهمان عمر بودم، نیمههاى شب عمر
از جایش حرکت کرد و زنش را کتک مىزد! بین آن دو قرار گرفته و مانع شدم.
هنگامى که عمر به رختخوابش برگشت، گفت: اى اشعث! سخنى از من بشنو که از
رسول خدا (ص) شنیدهام: کسى که همسرش را مىزند از وى نمىپرسند که چرا او
را کتک زدى؟ و همیشه پس از خواندن نماز وتر بخواب؛ ولى سومى را فراموش
کردم.
القزوینی، محمد بن یزید أبو عبدالله (متوفای۲۷۵هـ)، سنن ابن ماجه، ج ۱، ص
۶۳۹ ح۱۹۸۶، بَاب ضَرْبِ النِّسَاءِ، تحقیق محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر: دار
الفکر - بیروت.
احمد بن حنبل نیز روایت را همانند قبل نقل کرده و مىنویسد:
عَنِ الْأَشْعَثِ بْنِ قَیْسٍ قَالَ ضِفْتُ عُمَرَ فَتَنَاوَلَ امْرَأَتَهُ
فَضَرَبَهَا وَقَالَ یَا أَشْعَثُ
احْفَظْ عَنِّی ثَلاثًا حَفِظْتُهُنَّ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ
عَلَیْهِ وَسَلَّمَ لا تَسْأَلْ
الرَّجُلَ فِیمَ ضَرَبَ امْرَأَتَهُ وَلا تَنَمْ إِلا عَلَى وَتْرٍ
وَنَسِیتُ الثَّالِثَهَ
الشیبانی، أحمد بن حنبل أبو عبدالله (متوفای۲۴۱هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج
۱، ص ۲۰، ح۱۲۲، باب مسند عمر بن الخطاب، ناشر: مؤسسه قرطبه – مصر؛
المقدسی الحنبلی، أبو عبد الله محمد بن عبد الواحد بن أحمد (متوفای۶۴۳هـ)،
الأحادیث المختاره، ج ۱، ص ۱۸۹، تحقیق عبد الملک بن عبد الله بن دهیش،
ناشر: مکتبه النهضه الحدیثه - مکه المکرمه، الطبعه: الأولى، ۱۴۱۰هـ؛
المزی، یوسف بن الزکی عبدالرحمن أبو الحجاج (متوفای۷۴۲هـ)، تهذیب الکمال، ج
۱۸، ص ۳۱، تحقیق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسه الرساله - بیروت،
الطبعه: الأولى، ۱۴۰۰هـ – ۱۹۸۰م؛
القرشی الدمشقی، إسماعیل بن عمر بن کثیر أبو الفداء (متوفای۷۷۴هـ)، تفسیر
القرآن العظیم، ج ۱، ص ۴۹۳، ناشر: دار الفکر - بیروت – ۱۴۰۱هـ.
حاکم نیشابورى نیز روایت را این گونه نقل مىکند:
عن الأشعث بن قیس قال تضیفت عمر بن الخطاب رضی الله عنه فقام فی بعض اللیل
فتناول امرأته فضربها ثم نادانی یا أشعث قلت لبیک قال احفظ عنى ثلاثا
حفظتهن عن رسول الله صلى الله علیه وآله لا تسأل الرجل فیم یضرب امرأته ولا
تسأله عمن یعتمد من إخوانه ولا یعتمدهم ولا تنم الا على وتر.
هذا حدیث صحیح الاسناد ولم یخرجاه.
اشعث بن قیس مىگوید: بر عمر بن خطاب میهمان شدم، در قسمتى از شب نزد همسرش
رفت و وى را کتک زد، سپس مرا صدا زد و گفت: سه چیز را از من بیاموز که آن
را از رسول خدا (ص) شنیدهام: ۱. از کسى که همسرش را مىزند، نباید پرسید؛
۲. و نباید پرسید که به چه کسى اعتماد دارد و به چه کسى نه؛ ۳. و نخواب مگر
پس از خواندن نماز وتر.
النیسابوری، محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاکم (متوفای۴۰۵ هـ)، المستدرک
على الصحیحین، ج ۴، ص ۱۹۴، تحقیق: مصطفى عبد القادر عطا، ناشر: دار الکتب
العلمیه - بیروت، الطبعه: الأولى، ۱۴۱۱هـ - ۱۹۹۰م.
بدون شک، مطلبى که عمر بن خطاب به رسول خدا صلى الله علیه وآله نسبت
مىدهد، واقعیت ندارد؛ چرا که کتک زدن و بد رفتارى با همسر، با روح اسلام و
حتى با عقل و فطرت انسان در تضاد است. دین مبین اسلام براى زن ارزش
ویژهاى قائل است و هرگز کتک زدن زن را جایز نمىداند. و نیز حتى یک روایت
ضعیف وجود ندارد که رسول خدا صلى الله علیه وآله زنانش را زده باشد و یا
حتى با آنها با خشونت رفتار کرده باشد و حتى روایات بسیارى در منابع شیعه و
سنى وجود دارد که رسول خدا همواره با خانواده خود مهربان و خوشرفتارترین
شخص نسبت به همسران خود بود. ابن مجاه به نقل از رسول خدا صلى الله علیه
وآله نقل مىکند که آن حضرت فرمود:
خَیْرُکُمْ خَیْرُکُمْ لِأَهْلِهِ وأنا خَیْرُکُمْ لِأَهْلِی.
بهترین شما کسى است که با خانواده اش بهترین باشد و من براى خانوادهام
بهترینم.
القزوینی، محمد بن یزید أبو عبدالله (متوفای۲۷۵هـ)، سنن ابن ماجه، ج ۱، ص
۶۳۶، ح ۱۹۷۷، بَاب حُسْنِ مُعَاشَرَهِ النِّسَاءِ، تحقیق محمد فؤاد عبد
الباقی، ناشر: دار الفکر - بیروت.
همچنین فرمود:
خِیَارُکُمْ خِیَارُکُمْ لِنِسَائِهِمْ.
بهترین شما کسى است که نسبت به همسرانشان بهترین باشد.
القزوینی، محمد بن یزید أبو عبدالله (متوفای۲۷۵هـ)، سنن ابن ماجه، ج ۱، ص
۶۳۶، ح ۱۹۷۸، بَاب حُسْنِ مُعَاشَرَهِ النِّسَاءِ، تحقیق محمد فؤاد عبد
الباقی، ناشر: دار الفکر - بیروت.
أنس بن مالک که سالها خادم رسول خدا صلى الله علیه وآله بوده است در باره
اخلاق و رفتار آن حضرت با خانواده مىگوید:
مَا رَأَیْتُ أَحَدًا کَانَ أَرْحَمَ بِالْعِیَالِ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ
صلى الله علیه وسلم.
هیچ کسى را مهربانتر از رسول خدا با خانوادهاش ندیدم.
النیسابوری، مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری (متوفای۲۶۱هـ)، صحیح مسلم، ج
۴، ص ۱۸۰۸، ح۲۳۱۶، بَاب رَحْمَتِهِ (ص) الصِّبْیَانَ وَالْعِیَالَ
وَتَوَاضُعِهِ وَفَضْلِ ذلک، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر: دار إحیاء
التراث العربی - بیروت.
از عایشه نقل شده است که گفت:
عن عَائِشَهَ قالت ما ضَرَبَ رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم شیئا قَطُّ
بیده ولا امْرَأَهً ولا خَادِمًا.
رسول خدا (ص) هرگز چیزى را با دست خود نزد و هیچ خادم و زنى را کتک نزد.
النیسابوری، مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری (متوفای۲۶۱هـ)، صحیح مسلم، ج
۴، ص ۱۸۱۴، ح۲۳۲۸، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر: دار إحیاء التراث
العربی - بیروت.
۱۰
. دختر ابوبکر دوست نداشت با عمر ازدواج کند:
اخلاق تند و رفتار خشن عمر با خانوادهاش آن قدر مشهور شده بود که کسى دوست
نداشت با وى ازدواج نماید؛ تا جایى که همین اخلاق تند، او را در بسیارى از
خواستگاریها با شکست مواجه کرده است.
طبرى و ابن أثیر، دو تاریخ نویس معروف اهل سنت مىنویسند:
وخطب أم کلثوم ابنه أبی بکر الصدیق إلى عائشه فقالت أم کلثوم: لا حاجه لی
فیه إنه خشن العیش شدید على النساء.
عمر بن خطاب ابتدا به خواستگارى امّکلثوم دختر ابوبکر رفت، عایشه این
پیشنهاد را با خواهرش مطرح کرد. در پاسخ گفت: مرا با او کارى نیست. عایشه
گفت: آیا امیرالمؤمنین را نمى خواهى؟ گفت: آرى نمى خواهم، او در زندگى سخت و
خشن و با زنان تندخو و بد رفتار است.
الطبری، أبی جعفر محمد بن جریر (متوفای۳۱۰)، تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۵۶۴،
ناشر: دار الکتب العلمیه - بیروت؛
الأندلسی، احمد بن محمد بن عبد ربه (متوفای: ۳۲۸هـ)، العقد الفرید، ج ۶، ص
۹۸، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت / لبنان، الطبعه: الثالثه،
۱۴۲۰هـ - ۱۹۹۹م؛
الجزری، عز الدین بن الأثیر أبی الحسن علی بن محمد (متوفای۶۳۰هـ) الکامل فی
التاریخ، ج ۲، ص ۴۵۰، تحقیق عبد الله القاضی، ناشر: دار الکتب العلمیه -
بیروت، الطبعه الثانیه، ۱۴۱۵هـ .
همچنین مقریزى و ابوالفرج اصفهانى مىنویسند که مغیره بن شعبه به عمر گفت:
إلا إنک یا أمیر المؤمنین رجل شدید الخلق على أهلک، وهذه صبیه حدیثه السن،
فلا تزال تنکر علیها الشئ فتضربها، فتصیح، فیغمک ذلک، وتتألم له عائشه...
تو اى امیرمؤمنان، مردى سختگیر و بد اخلاق نسبت به خانوادهات هستى و
امّکلثوم دختر خردسالى است، مىترسم به زور چیزى از او بخواهى و او اطاعت
نکند و تو او را کتک بزنی، داد و فریاد بزند و تو را ناراحت کند و عایشه
نیز از این عمل غمگین شود...
عمر با شنیدن سخنان مغیره، سخن او را تأیید و دست از خواستگارى برداشت.
الأصبهانی، أبو الفرج (متوفای۳۵۶هـ)، الأغانی، ج ۱۶، ص ۱۰۳، تحقیق: علی
مهنا وسمیر جابر، ناشر: دار الفکر للطباعه والنشر - لبنان.
المقریزی، تقی الدین أحمد بن علی بن عبد القادر بن محمد متوفاى۸۴۵ هـ)
إمتاع الأسماع بما للنبی صلى الله علیه وسلم من الأحوال والأموال والحفده
والمتاع، ج۶، ص۲۰۷، تحقیق وتعلیق: محمد عبد الحمید النمیسی ناشر: دار
الکتب العلمیه ـ بیروت، الطبعه الأولى، ۱۴۲۰ هـ - ۱۹۹۹ م.
ابن عبد البر نیز مىنویسد:
خطب عمر بن الخطاب أم کلثوم بنت أبی بکر إلى عائشه فأطمعته وقالت أین
المذهب بها عنک فلما ذهبت قالت الجاریه تزوجینی عمر وقد عرفت غیرته وخشونه
عیشه والله لئن فعلت لأخرجن إلى قبر رسول الله صلى الله علیه وسلم ولأصیحن
به.
عمر، امّکلثوم دختر ابوبکر را از عایشه خواستگارى کرد، عایشه او را
امیدوار کرد و به امّکلثوم گفت، رأى تو در این باره چیست؟ امّکلثوم گفت:
تو مرا به ازدواج عمر در مىآوری؛ در حالى که مىدانى او در زندگى چه قدر
سختگیر و خشن است؛ به خدا اگر این کار را انجام دهی، من کنار قبر رسول خدا
خواهم رفت وفریاد خواهم زد.
القرطبی، یوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر (متوفای۴۶۳ هـ)، الاستیعاب
فی معرفه الأصحاب، ج ۴، ص ۱۸۰۷، تحقیق: علی محمد البجاوی، ناشر: دار الجیل -
بیروت، الطبعه: الأولى، ۱۴۱۲هـ.
البته همین ازدواج اتفاق افتاد و خلیفه دوم بدون توجه به مخالفتهای دختر
ابوبکر و عائشه با او ازدواج کرد که این مطلب را ما در مقاله بررسی شبهه
ازدواج ام کلثوم با عمر بررسى کردهایم .
۱۱. عمر، عبوس وارد خانه شده و عبوس خارج مىشد:
بلاذرى در انساب الأشراف، طبری، ابن أثیر و ابن کثیر در تاریخشان
مىنویسند:
وخطب أم أبان بنت عتبه بن ربیعه فکرهته وقالت یغلق بابه ویمنع خیره ویدخل
عابسا ویخرج عابسا.
عمربن خطاب از «ام ابان بنت عتبه» خواستگارى کرد آن دختر نمى پذیرفت و مى
گفت: در خانهاش را مى بندد، خیرش به کسى نمى رسد، عبوس مى آید و عبوس مى
رود.
البلاذری، أحمد بن یحیى بن جابر (متوفای۲۷۹هـ)، أنساب الأشراف، ج ۳، ص ۲۶۰؛
الطبری، أبی جعفر محمد بن جریر (متوفای۳۱۰)، تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۵۶۴،
ناشر: دار الکتب العلمیه - بیروت؛
الآبی، أبو سعد منصور بن الحسین (متوفای۴۲۱هـ)، نثر الدر فی المحاضرات، ج
۴، ص ۴۳، : تحقیق: خالد عبد الغنی محفوط، ناشر: دار الکتب العلمیه - بیروت
/لبنان، الطبعه: الأولى، ۱۴۲۴هـ - ۲۰۰۴م؛
الجزری، عز الدین بن الأثیر أبی الحسن علی بن محمد (متوفای۶۳۰هـ) الکامل فی
التاریخ، ج ۲، ص ۴۵۱، تحقیق عبد الله القاضی، ناشر: دار الکتب العلمیه -
بیروت، الطبعه الثانیه، ۱۴۱۵هـ؛
القرشی الدمشقی، إسماعیل بن عمر بن کثیر أبو الفداء (متوفای۷۷۴هـ)، البدایه
والنهایه، ج ۷، ص ۱۳۹، ناشر: مکتبه المعارف – بیروت.
۱۲. عمر و ازدواج اجباری با عاتکه:
محمد بن سعد در الطبقات الکبرى مىنویسد:
أَنَّ عَاتِکَهَ بِنْتَ زَیْدٍ کَانَتْ تَحْتَ عَبْدِ اللَّهِ بنِ أَبی
بَکْرٍ، فَمَاتَ عَنْهَا وَاشْتَرَطَ
عَلَیْهَا أَلاَّ تَزَوَّجَ بَعْدَهُ، فَتَبَتَّلَتْ وَجَعَلَتْ لاَ
تَزَوَّجُ، وَجَعَلَ الرجَالُ یَخْطِبُونَهَا
وَجَعَلَتْ تَأْبَى، فَقَالَ عُمَرُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ لِوَلِیهَا:
اذْکُرْنِی لَهَا، فَذَکَرَهُ لَهَا فَأَبَتْ
عَلى عُمَرَ أَیْضَاً، فَقَالَ عُمَرُ: زَوجْنِیهَا: فَزَوَّجَهُ
إِیَّاهَا، فَأَتَاهَا عُمَرُ فَدَخَلَ عَلَیْهَا
فَعَارَکَهَا حَتَّى غَلَبَهَا عَلى نَفْسِهَا فَنَکَحَهَا، فَلَمَّا
فَرَغَ قَالَ: أُفَ أُفَ أُفَ، أَفَّفَ بها
ثُمَّ خَرَجَ مِنْ عِنْدِهَا وَتَرَکَهَا لاَ یَأْتِیهَا، فَأَرْسَلَتْ
إِلَیْهِ مَوْلاَهً لَهَا أَنْ تَعَالَ فَإِنی
سَأَتَهِیَّأُ لَکَ
علی بن زید مىگوید: عاتکه دختر زید، همسر عبد الله بن ابوبکر بود، و عبد
الله با او شرط کرده بود که اگر او مُرد، شوهر نکند. عاتکه پس از مرگ عبد
الله بدون شوهر مانده بود و هر کس از وى خواستگارى مىکرد، نمىپذیرفت،
عمر به کسى که ولایت بر عاتکه داشت گفت که براى من از او خواستگارى کن، آن
زن عمر را نیز قبول نکرد. عمر به سرپرست او گفت: تو او را به همسرى من
دربیاور. مراسم ازدواج انجام شد، عمر بر او وارد و با وى درگیر شد تا
سرانجام با زور با وى همبستر شد. هنگامى که کارش تمام شد، عاتکه با اظهار
نفرت چندین مرتبه گفت: اُف اُف... سپس عمر خارج شد و نزد وى بازنگشت تا آن
که عاتکه کنیزش را فرستاد و به عمر گفت: بیا من در اختیار تو هستم.
الزهری، محمد بن سعد بن منیع أبو عبدالله البصری (متوفای۲۳۰هـ)، الطبقات
الکبرى، ج ۸، ص ۲۶۵، ناشر: دار صادر - بیروت.
۱۳. عمر، کنیزها را کتک مىزد و اجازه نمىداد که حجاب داشته باشند:
رفتار عمر با کنیزان نیز خشن و تند بوده است؛ تا جایى که هر وقت مىدید یکى
از آنها مقنعه پوشیده است، آن قدر او را کتک مىزد تا مقنعه از سرش
مىافتاد.
سرخسی، از عالمان مشهور حنفى مذهب در کتاب المبسوط مىنویسد:
وکان عمر رضی الله عنه إذا رأی أمه متقنعه علاها بالدره وقال القی عنک
الخمار یا دفار وقال عمر رضی الله عنه ان الأمه ألقت قرونها من وراء الجدار
أی لا تتقنع.
قال أنس رضی الله عنه کن جواری عمر رضی الله عنه یخد من الضیفان کاشفات
الرؤس مضطربات البدن ولان الأمه تحتاج إلى الخروج لحوائج مولاها وإنما تخرج
فی ثیاب مهنتها وحالها مع جمیع الرجال فی معنى البلوى بالنظر والمس کحال
الرجل فی ذوات محارمه ولا یحل له أن ینظر إلى ظهرها وبطنها کما فی حق ذوات
المحارم.
عمر هنگامى که کنیزى را مىدید که روسرى بر سر دارد، او را با تازیانه
مىزد و مىگفت آن را از سرت بردار و مىگفت: کنیز نباید روسرى بر سر کند.
أنس مىگوید: کنیزان عمر با سر برهنه و در حالى که اندامشان در حرکت و لرزش
بود، از میهمانها پذیرائى مىکردند و با همان لباس کار و معمولى در منزل
براى فراهم کردن ما یحتاج بیرون مىرفتند و رفتار مردم از نظر نگاه و تماس
بدن با آنان مانند همسر و دیگر محارمشان بود و فقط به پشت و شکمشان نباید
نگاه مىکردند؛ همان گونه که نسبت به محارم چنین بودند.
السرخسی، شمس الدین (متوفای۴۸۳هـ، المبسوط، ج ۱۰، ص ۱۵۱، ناشر: دار المعرفه
– بیروت.
ابن عابدین نیز که از عالمان حنفى مذهب به شمار مىرود، در این باره
مىنویسد:
وکان عمر رضی الله عنه إذا رأى جاریه متقنعه علاها بالدره وقال: ألقی عنک
الخمار یا دفار، أتتشبهین بالحرائر؟.
عمر، هر وقت کنیزى را مىدید که روسرى بر سر دارد، او را با تازیانه مىزد
و مىگفت: اى کثیف بد بود! روسرى را از سرت بردار، آیا مىخواهى به زنان
آزاده خودت را همانند کنى؟.
محمد أمین الشهیر بابن عابدین، (متوفای۱۲۵۲هـ)، حاشیه رد المختار على الدر
المختار شرح تنویر الأبصار فقه أبو حنیفه، ج ۶، ص ۳۶۷، ناشر: دار الفکر
للطباعه والنشر. - بیروت. - ۱۴۲۱هـ - ۲۰۰۰م.
محمد ناصر البانى که وهابیها از او با عنوان بخارى دوران یاد مىکنند، در
کتاب إرواء الغلیل، در این باره مىنویسد:
۱۷۹۶. قال ابن المنذر: ثبت «أن عمر قال لأمه رآها متقنعه: اکشفی رأسک ولا
تشبهی بالحرائر وضربها بالدره » صحیح. أخرجه ابن أبی شیبه فی المصنف ( ۲ /
۸۲ / ۱ ) .
ابن منذر گفته: ثابت است که عمر به کنیزى که مقنعه مىپوشید مىگفت: سرت را
برهنه کن و خودت را به زنان آزاده شبیه نکن، و او را با تازیانه مىزد.
این روایت را ابن أبی شیبه نقل کرده و صحیح است.
و در ادامه مىنویسد:
حدثنا وکیع، قال: حدثنا شعبه عن قتاده عن أنس قال: " رأى عمر أمه لنا
مقنعه، فضربها وقال: لا تشبهین بالحرائر ". قلت: وهذا إسناد صحیح.
از انس نقل شده است که عمر کنیزى را دید که مقنعه پوشیده بود، او را کتک زد
و گفت: خودت را به زنان آزاده شبیه مگردان.
سند این روایت صحیح است.
و نیز مىنویسد:
حدثنا علی بن مسهر عن المختار بن فلفل عن أنس بن مالک قال: " دخلت على عمر
بن الخطاب أمه قد کان یعرفها لبعض المهاجرین أو، الأنصار، وعلیها جلباب
متقنعه به، فسألها: عتقت؟ قالت: لا: قال: فما بال الجلباب؟! ضعیه عن رأسک،
إنما الجلباب على الحرائر من نساء المؤمنین، فتلکأت، فقام إلیها بالدره،
فضرب بها رأسها حتى ألقته عن رأسها ".
قلت: وهذا سند صحیح على شرط مسلم.
أنس بن مالک مىگوید: کنیزى از کنیزان مهاجر یا انصار با بدن پوشیده و
مقنعه بر سر نزد عمر رفت، عمر پرسید: آیا آزاد شدهاى؟ گفت: نه. عمر گفت:
پس این روسرى و مقنعه چیست؟! آن را از سرت بردار؛ چون این پوشش مخصوص زنان
آزاده و مؤمن است. کنیز لحظهاى اهمال کرد، عمر از جایش برخواست و با
تازیانه بر سرش زد تا روسرى را بردارد.
این حدیث با نقل مسلم صحیح است.
و باز به نقل از أنس بن مالک مىنویسد:
ثم روى من طریق حماد بن سلمه قالت: حدثنی ثمامه بن عبد الله بن أنس عن جده
أنس بن مالک قال: «کن إماء عمر رضی الله عنه یخدمتنا کاشفات عن شعورهن،
تضطرب ثدیهن».
قلت: وإسناده جید رجاله کلهم ثقات غیر شیخ البیهقی أبی القاسم عبد الرحمن
بن عبید الله الحربی وهو صدوق کما قال الخطیب ( ۱۰ / ۳۰۳ )
وقال البیهقی عقبه: «والآثار عن عمر بن الخطاب رضی الله عنه فی ذلک صحیحه».
کنیزان عمر با سرهاى برهنه و در حالى که پستانهایشان بالا و پایین حرکت
مىکرد و مىلرزید، از ما پذیرائى کردند.
ألبانی، محمد ناصر (متوفای۱۴۲۰هـ)، إرواء الغلیل، ج ۶ ص ۲۰۳ ـ ۲۰۴، باب عدم
جواز تشبه الإماء بالحرائر، تحقیق: إشراف: زهیر الشاویش، ناشر: المکتب
الإسلامی - بیروت - لبنان، الطبعه: الثانیه، ۱۴۰۵ - ۱۹۸۵ م.
نتیجه:
با سیر اجمالى در زندگى عمر، درمىیابیم که وى همواره با زنان رفتارهایى
ناشایست داشته و زنان بسیارى طعم تلخ تازیانه و کتکهاى وى را چشیدهاند و
عربها که به قول مستشکل غیرت و حساسیت زیادى نیز نسبت به زنان نشان
مىدادند، در این موارد سکوت کرده و بر عمر خرده نگرفتهاند.
قضیه هجوم عمر بن خطاب و دار و دستهاش به خانه فاطمه زهرا سلام الله علیها
نیز یکى از دهها مواردى است که در تاریخ ثبت شده و دلائل محکم و سندهاى
صحیحى از کتابهاى اهل تسنن نیز آن را تأیید مىکند.
همان افرادى که در قضیه حمله عمر به خانههاى مردم و کتک زدن زنهاى
مسلمان، هیچ واکنشى از خود نشان ندادند و از ترس شلاق عمر سکوت اختیار
کردند، در قضیه شهادت فاطمه زهرا سلام الله علیها و کتک زدن دار و دسته عمر
به ناموس رسول خدا صلى الله علیه وآله نیز سکوت اختیار کرده و هیچ اعتراضى
نکردند.
منبع : پایگاه اطلاع رسانی موسسه سبطین
سه شنبه 20/1/1392 - 15:59
اهل بیت
تفسیری بر آیات قرآن کریم
در فرهنگ شیعه، «فدک» نمادی از معنایی بزرگ است که هرگز در محدوده یک قطعه
زمین نمیگنجد و همین معنا رمزی است که درگیری را از مخاصمه سطحی و محدود،
به مبارزهای سیاسی تبدیل کرد
منازعه فدک در واقع، فریاد اعتراض یادگار رسول خدا صلیاللهعلیهوآله به
انحراف پدید آمده در جهان اسلام است. «خطبه فدک» علاوه بر قاطعیت فاطمه
زهرا سلام الله علیها در حقخواهی نسبت به ارث خویش، بیش از پیش بیان روشن
دفاع از حضرت علی علیهالسلام است و انتقاد از بیوفایی و خیانت مردمان
نسبت به حق صریح اهل بیت علیهمالسلام . حضرت زهرا علیهاالسلام در این
محاجّه، با بهرهگیری متین و استوار از آیات قرآن کریم، تفسیری مستند و
محکم از آیات قرآن را به نمایش میگذارد که نشاندهنده اوج اشراف و آگاهی
از بیان رموز آیات است و خطبه را از صبغه سیاسی به درس معرفتی و کلاس
تفسیری و ادبی بدل مینماید که مفسّر آن در نهایت درجه فهم و ادراک مبانی
آیات الهی و نهایت درجه فصاحت و بلاغت در گفتار و سخنسرایی است.
فاطمه زهرا علیهاالسلام در خانهای پرورش یافته که نمونه والای حُسن خلق،
سلامت طبع، دانش، بینش، هدایت و بالاتر از همه مهبط وحی الهی بوده و از
اینرو، ضربالمثل کمال و انسانیت، عفّت، پاکی، متانت و آگاهی است. وی از
آنچه پیامبر از حق تعالی تلقّی کرده، بهره گرفته و در خانه پدر و دامان
پرورش او به فضایلی آراسته شده که هیچ دختری به آنها دست نیافته است. او
همچنین از فضل همنشینی همسری برخوردار است که تمامی دغدغه او از آغاز تا
انجام، قرآن کریم و تحقق آیات آن در میان مردم بوده است. وی قرآن کریم را
از زبان رسول خدا صلیاللهعلیهوآله و حضرت علی علیهالسلام شنیده و روان
خویش را در پرتو مفاهیم آن تصفیه نموده است. در کتب بسیاری آمده است که
ایشان بر علوم قرآن و مسائل و مطالب ادیان و شرایع پیشین آگاهی داشت و
خواندن و نوشتن میدانست و بر حسب فرمان خدا صلیاللهعلیهوآله مطالبی به
صورت مکتوب فراهم آورده بود تا از آنها بهره گیرد و در امور دینی و
دنیوی، بصیرت و آگاهی یابد.(۲)
از مباحثاتی که وی با ابوبکر و زنان مهاجر و انصار نموده است، این واقعیت
برمیآید که ایشان بر آیات کریمه احاطه کامل داشته و به اقتضای کلام، از
آنها بهره برده و بدانها استدلال نموده است. گرچه اخیرا قریب ۲۰۰۰ کتاب
مستقل و چاپی درباره حضرت زهرا علیهاالسلام به ۲۶ زبان دنیا معرفی
گردیدهاند،(۳) ولی کتاب مستقلی در خصوص بیانات قرآنی این بانوی بزرگ در
این مجموعهها یافت نمیشود و صرفا میتوان اینگونه بیانات قرآنی را ذیل
زندگینامه و نقلهای تاریخی جستوجو نمود. بخشی از این گفتارهای نورانی،
در نقلهای کوتاه و بخش دیگر آن در گفتار مفصّل آن حضرت علیهاالسلام در
مسجد مدینه (خطبه فدک) و در دیدار با زنان مهاجر و انصار (خطبه عیادت)
نمودِ کامل و بارزی یافتهاند. در این نوشتار، به بخش اخیر توجه نموده و با
توجه به اسناد معتبر خطبه «فدک» و «عیادت»، متنهای قرآنی آنها عرضه
میگردند.
خطبه فدکیه
بنابر روایت براء بن عازب، پس از خاتمه بیعت در «سقیفه»، کسانی که در آن
مجمع گرد آمده بودند از محل خارج شدند و در کوچهها به راه افتادند و به هر
کس میرسیدند دست او را میگرفتند به دست ابوبکر میمالیدند، چه آن شخص به
این کار تمایلی داشت یا نداشت. براء میگوید: در آن زمان بود که من به در
خانه بنیهاشم رفتم و خبر را به آنان دادم.(۴)
فاطمه زهرا علیهاالسلام از زمره مخالفان بود و از اینرو، خانه وی بلافاصله
محل اجتماع ایشان و رویارویی با جریان سقیفه گردید. امیرالمؤمنین
علیهالسلام و فاطمه زهرا علیهاالسلام برای بازگرداندن امر خلافت از ابوبکر
و بیعت با حضرت علی علیهالسلام تلاش زیادی کردند، اما تلاش آنها ثمری
نبخشید تا اینکه این مواجهه در جریان تصرف فدک به مبارزهای بزرگ تبدیل شد و
فاطمه زهرا علیهاالسلام برای حقخواهی و ادعای مالکیت فدک، در حضور
مسلمانان در مسجد پیامبر حاضر گردید و در مخالفت با تصدّی مقام خلافت به
وسیله ابوبکر، خطابهای طولانی ایراد نمود.
طریحی در مجمع البحرین میگوید: «فدک» از آبادیهای یهودیان بود که تا
مدینه دو روز و تأخیر کمتر از یک منزل فاصله داشت.(۵)
این آبادی بنابر نقل کلیه مورّخان، به رسول خدا صلیاللهعلیهوآله اختصاص
داشت؛ زیرا آن حضرت به همراه حضرت علی علیهالسلام آن را فتح کرد و هیچ یک
از دیگر مسلمانان در فتح آن شرکت نداشت و بنابراین، عنوان «فیء» را از
دست داده و ذیل کلمه «انفال» وارد شده بود.
طریحی آورده است: هنگامی که آیه «وَآتِ ذَا الْقُرْبَی حَقَّه» (اسراء: ۲۶)
نازل گردید، حضرت رسول صلیاللهعلیهوآله «فدک» را به حضرت فاطمه
علیهاالسلام بخشید و آن ملک تا پس از رحلت حضرت در تصرف ایشان بود و به زور
از او گرفته شد و حضرت علی علیهالسلام در یک نقل تأویلی، حدود آن را
بدینگونه مشخص نمود: یک طرفش کوه احد، مرز دیگرش عریش مصر، مرز دیگر سیف
البحر و مرز دیگر دومه الجندل است.(۶)
بلاذری، طبری، ابن اثیر و ابن ابی الحدید نیز میگویند: «خیبر» فیء
مسلمانان و «فدک» خالصه رسول خدا صلیاللهعلیهوآله بود؛ زیرا آنان تاخت و
تازی در آنجا نداشتند.(۷)
پس از روی کار آمدن خلیفه اول، از اولین اقدامات در جهت تثبیت قدرت سیاسی و
اقتصادی خلافت، گردآوری زکات و سامان بخشیدن درآمدها بود و از اینرو،
تصرف منطقه اقتصادی فدک، آغاز رویارویی عملی با مخالفان سیاسی بود که با
این حرکت، درگیری را از پشت درها به صحنه علمی مسجد کشانید و فاطمه زهرا
علیهاالسلام را به بیانی طولانی و مفصّل وادار نمود. قدیمیترین سند این
سخنرانی کتاب بلاغات النساء، ابوالفضل احمد بن ابی طاهر مروزی (۲۰۴ـ۲۰۸ ق)
است. این خطبه به عنوان دومین گفتار آن کتاب ـ پس از مرثیه عایشه در مرگ
ابوبکر ـ ضبط گردیده است.
فصاحت و بلاغت، آرایههای لفظی و معنوی و بخصوص صنعت «سجع» در این سخنان
موج میزنند و بسیاری را به این نحوه کلام متوجه نموده و مقهور گفتارپردازی
آن کرده است. برخی نیز آن را ترکیبی از مخالفت با قدرت سیاسی موجود و
خطبهای انقلابی میدانند که سعی بر براندازی نظام نوبنیاد دارد تا
حقخواهی شخصی.(۸) به هر صورت، محتوای این سخنان ظهور استدلالی غنی بر
ادعایی است که علاوه بر قدرت بیان گوینده در لفظ و معنا، شاهد نحوه
بهرهگیری منطقیترین و استوارترین استدلال از آیات کریمه قرآن است که به
فراخور بحث، محتوای سخن را سرشار از نورانیت قرآن کرده و آن را به تفسیری
موجز از برخی آیات الهی تبدیل نموده است.
مرحوم مجلسی این خطبه را در جلد هشتم کتاب بحارالانوار آورده و لغات آن را
نیز شرح نموده و برخی مضامین آن را نیز تبیین نموده است.(۹)
محتوای کامل این سخنان شامل موارد ذیل است: حمد و ثنای خداوند، شهادت به
وحدانیت خداوند، شهادت به رسالت محمّدی صلیاللهعلیهوآله ، تفسیری از
کتاب اللّه قرآن کریم، تفسیری از هجده مضمون معرفتی قرآن کریم. پس از این
مقدّمات، خطابه شروع گردیده و با استناد مستقیم به ۲۱ آیه کریمه و اقتباس
از ۶ آیه دیگر، استدلال را قوّت بخشیده و از محتوای بحث به آیات قرآن و از
آیات قرآن به محتوای سخن سرایت داده شده است.
بررسی محتوایی خطبه فدکیه
«لاالهالااللّه» کلمهای است که تأویلش را اخلاص(۱۰) قرار داده و پیوندش
را در دلها نهاده(۱۱) و در فکر برای تعقّل آن، روشنایی ایجاد کرده است.
خداوندی که دیدارش برای دیدگان و توصیفش برای زبانها و درک چگونگیاش برای
وهمها ناشدنی است، اشیا را نه از چیزی که قبل از آن باشد [و از نیستی]
پدیدار ساخت و بدون استفاده از مثال و الگو، اشیا را آفرید و به قدرت خویش،
خلق کرد و به خواست خود پدید آورد، بدون اینکه به آفرینش آنها نیازی
داشته باشد و یا در شکل بخشیدن به آنها فایدهای برایش باشد، جز اینکه
حکمتش را پایدار، و بر طاعت و قدرتش دیگران را آگاه، و برای آفریدگانش موجب
تعبّد و بندگی، و برای دعوتش موجب سرفرازی باشد. پس از آن، بر طاعت و گوش
فرادادن آنان ثواب را مترتّب ساخت و برنافرمانیشان عقاب و کیفر نهاد تا
بندگانش را از خشم خود بازدارد و به سوی بهشت فراخواند.
«أشهد أنَّ ابی محمّدا عبدهُ و رسولهُ ...»؛ گواهی میدهم که پدرم محمّد
بنده و رسول اوست. پیش از آنکه به او مأموریت دهد، وی را برگزید و برتری و
شرافت بخشید و پیش از پدید آوردنش، او را نام نهاد(۱۲) و پیش از آنکه او را
مبعوث کند، برگزیده است، در آن هنگام که آفریدگان در پس پرده غیب مکتوم و
در پشت پردههای ترسناک(۱۳) نگهداری شده و در کنار مرز نیستی به سر
میبردند؛ چون خداوند نتیجه و پیامد کارها را میدانست و به رویدادهای
روزگاران احاطه داشت و به زمان وقوع مقدّرات و کارهای شدنی آشنا بود ...
سپس حضرت رو به اهل مجلس کرد و فرمود: شما ای بندگان خدا! مخاطبان و
مسئولان مستقیم امر و نهی الهی و حاملان دین و وحی او و امینهای خداوند بر
خویشتن و رسانندگان دین خدا به دیگر امّتها هستید. حقی از خداوند بر گردن
شماست؛ خداوند را در بین شما عهد و قراری است که نزد شما گذارده، و
بازماندهای است که بر شما به خلافت و نیابت خود برگزیده است و آن کتاب
ناطق الهی و قرآن راستین، نور درخشان و چراغ تابناک است. دیدگاهش مستدل و
روشن، اسرارش آشکار [در نزد اهل آن] و ظواهرش درخشان است. پیروانش مورد
غبطه دیگران و پیرویاش راهبر به سوی بهشت برین و تلاوت آن موجب نجات است.
به وسیله آن میتوان به حجتهای الهی دست یافت، و دستورات واضح، حرامهایی
که از آنها بر حذر شدهاید، دلایل روشن، براهین کافی، فضیلتهای مستحبی،
امور جایز که موهبتیاند، و نیز قوانین مکتوب خداوندی از طریق آن (قرآن)
حاصل میگردند.
پس از این بیانات تفسیری و روشن از مضامین مطرح شده، به تفسیر و تبیین
مضامین و محتوای معارف و احکام مندرج در قرآن پرداخته است و پیرامون ۲۰
مضمون قرآنی بیانات خویش را ادامه داده که به مناسبت هر یک، آیات مربوط را
ذکر میکنیم:
۱. ایمان؛ پاکی از شرک: «فَجَعَلَ اللهُ الایمانَ تطهیرا لکم مِن الشرکِ.»
(در قرآن کریم ۷۳۶ بار مشتقات «أمن» آمده که از این تعداد ۱۸ بار لفظ
«آمنوا» است.)
۲. نماز؛ تغذیه و پاکی از آلودگی تکبّر: «و الصلاهَ تنزیها لکم عَن
الکِبر.» (در قرآن کریم ۹۹ آیه درباره نماز آمدهاند.)
۳. زکات؛ پاک ساختن روح و افزایش روزی: «والزکاهَ تزکیهً لِلنَّفسِ و نماءً
فی الرزقِ.» (در قرآن کریم ۳۲ آیه درباره زکات ذکر شدهاند.)
۴. روزه؛ تثبیت اخلاص: «والصیامَ تثبیتا لِلاخلاصِ.» (در قرآن کریم ۱۳ آیه
درباره روزه آمدهاند.)
۵. حج؛ استحکام دین: «والحجَ تشییدا للدین.» (در قرآن کریم ۱۲ آیه درباره
حج میباشند.)
۶. عدل؛ نزدیکی و تألیف دلها: «والعدلَ تنسیقا لِلقلوبِ.» (در قرآن کریم
۳۷ آیه درباره عدل گرد آمدهاند.)
۷. فرمانبرداری از فرمانهای ما؛ انتظام امّت اسلام: «و طاعتَنا نظاما
لِلملَّهِ.» (در قرآن کریم ۱۹ آیه با لفظ «اطیعوا» آمدهاند که یک بار آن
اطاعت اولیالامر است. «نساء: ۵۹»)
۸. امامت؛ امنیت از خطر تفرقه: «و اِمَامتنا امانا مِن الفَرقهِ.» (اشاره
به آیه «وجَعلنا لِلمتّقینَ اِماما» «فرقان: ۷۴»)
۹. جهاد؛ عزّت اسلام و ذلّت کافران و منافقان: «والجهادَ عِزّا للاسلام.»
(۴۱ آیه درباره جهاد و مجاهد موجودند که ۴ آیه آن با لفظ امر «جاهَدوا»
میباشند.)
۱۰. صبر؛ جلب خیرات: «والصبرَ معونهً علی استیجابِ الاجرِ» (۱۰۳ آیه درباره
صبر و مشتقّات آن میباشند.)
۱۱. امر به معروف و نهی از منکر؛ اصلاح حال عموم: «والاَمرَ بِالمعروفِ
مصلحهً للعامّهِ» (در ۶ آیه تکرار هر دو لفظ با هم، ۳۹ آیه از ماده «معروف»
و ۱۵ آیه از ماده «منکر» ذکر شدهاند.)
۱۲. احسان به پدر و مادر؛ جلوگیری از خشم خدا: «و برَّ الوالدینِ وقایهً
مِن السخطِ.» (۵ آیه درباره احسان به پدر و مادر آمدهاند.)
۱۳. پیوند خویشاوندی؛ تأخیر اجل و طول عمر: «وصلهَ الارحامِ منماهً
للعددِ.» (اشاره به آیه «واُولوا الارحامِ بعضُهم اَولی بِبعضٍ فِی کتابِ
اللهِ» «احزاب: ۶» میباشد.)
۱۴. قصاص؛ احترام و حرمت خونها: «والقصاصَ حصنا لِلدّماءِ.» (۵ آیه درباره
با قصاص در قرآن کریم ذکر شدهاند.)
۱۵. وفای به نذر؛ در معرض آمرزش حق قرار گرفتن: «والوفاءَ بالنذر تعریضا
للمغفرهِ.» (اشاره به آیه «واوفوا بالعهدِ اِنَّ العهدَ کانَ مسئولاً»
«اسراء: ۲۴ / انعام ۱۵۲»)
۱۶. کم نفروختن؛ تغییر خوی وعادت کمگذاری از حق دیگران: «و توفیهَ
المکائیلِ و الموازینِ تغییرا للمبخس» (اشاره به مضمون آیات چهارگانه
«واوفوا الکیلَ و المیزانَ بِالقسطِ»)
۱۷. نهی از میخوارگی؛ پاکیزه شدن از آلودگیها: «والنَهیَ عَن شُربِ
الخمرِ تنزیها عَن الرّجسِ» (اشاره به آیات تحریم خمر «مائده ۹۰ و ۹۱ /
بقره ۲۱۹»)
۱۸. دوری از تهمت؛ مانع لعنت: «و اجتنابَ القذفِ حِجابا عن اللعنهِ.»
(اشاره به مضمون آیه «اِجتنبوا قولَ الزورِ» «حج: ۳۰»)
۱۹. ترک دزدی؛ موجب عفّت و خویشتنداری: «و ترکَ السرقه ایجابا لِلعفّهِ.»
(اشاره به آیه «والسارقُ و السارقهُ فاقطعُوا اَیدیهُما جزاءً بما کَسَبا
«مائده: ۳۸»»)
۲۰. حرمت شرک؛ موجب اخلاص در قبول ربوبیت در پذیرش توحید محض: «و حَرَّمَ
اللّهُ الشرکَ اخلاصا بالربوبیّه.» (۱۶۸ بار لفظ «شرک» و «مشرکین» در قرآن
کریم آمدهاند و حرمت شرک مورد تأکید قرار گرفته که آیه «اِنَّ اللهَ لا
یَغفرُ اَن یُشرکَ به» «نساء: ۴۸» صریح در آن است.)
آنگاه پس از تبیین فلسفه احکام مزبور، به تقوای الهی توصیه کرده،
میفرماید: «اتَّقُواْ اللّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلاَ تَمُوتُنَّ إِلاَّ
وَأَنتُم مُّسْلِمُون.» (آل عمران: ۱۰۲) بدینوسیله، اطاعت از خدا در
فرمانهای وارد شده و نهیهای مذکور را مورد تأکید قرار میدهد: «و اطیعوا
اللهَ فیما اَمرَکم به و نَهاکُم عَنه فانّه «إِنَّمَا یَخْشَی اللَّهَ
مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ»» (فاطر: ۲۸) و سپس وارد محتوای اصلی خطبه
میگردد.
متن خطبه
حضرت زهرا علیهاالسلام پس از معرفی خود در این قسمت به عنوان دختر رسول
خدا، درباره شیوه زندگی مردمان در زمان ظهور پیامبر خدا
صلیاللهعلیهوآله و روش برخورد آن حضرت با این اوضاع، با استشهاد به آیه
«لَقَدْ جَاءکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنفُسِکُم» (توبه: ۱۲۸) میفرماید:
پیامبری از خود شما برایتان آمد که آنچه شما را به زحمت میانداخت بر او
دشوار بود، نسبت به [خیر و صلاح[ شما علاقه شدید داشت، و به ایمانآورندگان
مهربان و دلسوز بود. سپس در تبیین آیه مزبور ادامه میدهد: «... آن حضرت
رسالت خویش را ابلاغ و بیم و انذار و اندرز خود را اظهار و از مسلک و روش
مشرکان برکنار بود، کمر آنان را شکست و حلقوم ایشان را فشرد و با حکمت و
پند نیکو، ایشان را به راه پروردگارش دعوت نمود، بتها را شکست و
گردنفرازان را سرکوب کرد تا آنکه جمع ایشان شکست خورده پا به فرار
گذاشتند.»
آنگاه با اشاره به مسلمانان و حقخواهی ایشان در آن دوران سخت ایمان
آوردن، میفرماید: «شما به همراه سپیدرویان پاک نهاد، گویای کلمه اخلاص
شدید، و حال آنکه «کنتم علی شَفا حُفرهٍ مِن النارِ» (آل عمران: ۱۰۳) بر
لبه پرتگاه جهنم بودید. به خاطر ضعف و ناتوانی شما، هر کس از راه میرسید
میتوانست شما را نابود کند، جرعهای برای هر تشنه و طعمهای برای هر گرسنه
و آتشگیره هر شعلهای بودید، زیر پای دیگران له شده بودید، آبهای گندیده
میآشامیدید و برگ درختان میچیدید، ذلیل و توسری خور بودید.» سپس به آیه
«تَخَافُونَ أَن یَتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ» (انفال: ۲۶) اشاره مینماید که
«شما وحشت داشتید دیگران از اطراف به شما هجوم آورند، و خداوند به واسطه
فیض وجود رسول خدا، شما را از آن گرفتاریها نجات داد.»
و سپس اشاره میفرماید: شما را از کلیه گرفتاریهای دیگر نیز در هر زمان
رهانید» و به آیه «کُلَّمَا أَوْقَدُواْ نَارًا لِّلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا
اللّهُ» (مائده: ۶۴) استناد میجوید.
پس از فرمایشهای دیگری، به طرح فتنهها و بروز نفاقها پس رسول خدا و
سرگشتگی مردم و حیرت ایشان میپردازد و با آیه «أَلاَ فِی الْفِتْنَهِ
سَقَطُواْ وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَُمحِیطَهٌ بِالْکَافِرِین» (توبه: ۴۹) وقایع
را شرح میدهد و به پشت سر انداختن قرآن و بازگشت به جاهلیت نویدشان
میدهد و آن را جایگزین بدی میخواند: «بِئْسَ لِلظَّالِمِینَ بَدَلا»
(کهف: ۵۰) و چنین کاری را خسران تفسیر مینماید: «وَمَن یَبْتَغِ غَیْرَ
الإِسْلاَمِ دِینًا فَلَن یُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِی الآخِرَهِ مِنَ
الْخَاسِرِین»(آل عمران: ۸۵) و آنگاه پس از توضیحات دیگری از این واقعه،
به مسئله قطعی ارث خویش از پیامبر اشاره کرده، میفرماید: شما پنداشتهاید
که ما ارثی نمیبریم؟ «أَفَحُکْمَ الْجَاهِلِیَّهِ یَبْغُونَ وَمَنْ
أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ حُکْمًا لِّقَوْمٍ یُوقِنُون» (مائده: ۵۰) آیا از
دستورات دوران جاهلیت پیروی میکنند؟ برای مردمی که باور دارند، چه کسی از
خداوند بهتر دستور میدهد و داوری میکند؟
سپس مستقیما جانب خطاب را به ابوبکر نموده، میفرماید: «... ای پسر ابی
قحافه! آیا در کتاب خداوند آمده است که تو از پدرت ارث ببری و من از پدرم
ارث نبرم؟ تو مطلب ناروا و سخن نامناسبی گفتهای: «لقد جِئتَ شیئا فریّا»
آنگاه به وراثت حضرت سلیمان از داود علیهماالسلام اشاره فرموده، میگوید:
«وَوَرِثَ سُلَیَْمانُ دَاوُود» (نمل: ۱۶) و سلیمان از داود ارث برد، و به
ذکر داستان یحیی بن زکریّا اشاره میفرماید که گفت: «... فَهَبْ لی مِن
لَّدُنکَ وَلِیًّا یَرِثُنِی وَیَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوب» (مریم: ۵ـ۶)؛
پروردگارا! از سوی خودت، به جانشینی به من ببخش که از من و از خاندان یعقوب
ارث ببرد.
در ادامه، به آیات ذیل استناد میجوید: «وَاُوْلُواْ الأَرْحَامِ
بَعْضُهُمْ اَوْلَی بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ اللّه»(انفال: ۷۵)؛ و خویشاوندان
برخی نسبت به برخی دیگر در کتاب خدا مقدّم میباشند. «یُوصِیکُمُ اللّهُ
فِی اَوْلاَدِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَیَیْن» (نساء: ۱۱) و
خداوند درباره فرزندانتان به شما سفارش میکند که پسر دو برابر دختر سهم
ببرد و «اِن تَرَکَ خَیْرًا الْوَصِیَّهُ لِلْوَالِدَیْنِ وَالأقْرَبِینَ
بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَی الْمُتَّقِین» (بقره: ۱۸) اگر مالی از خود جای
گذاشت، برای پدر و مادر و خویشاوندان به گونه خیر و شناخته شده و معروف
وصیت کند و این برای پرهیزگاران کاری درست و شایسته است. و ادامه میدهد:
شما پنداشتهاید که من بهرهای نداشته، از پدرم ارث نمیبرم و هیچ رابطه و
پیوندی بین ما نیست؛ در همین زمینه، با اقتباس از آیه ۶۷ سوره انعام و آیه
۳۹ سوره هود میفرماید: «شما خود را نسبت به عام و خاص قرآن، از پدر و
پسرعمویم داناتر میدانید. پس (این شما و این فدک که) همچون شتر مهار کشیده
و بار کرده در اختیار شما باشد و روز واپسین و رستاخیز تو و آن (فدک) با
هم روبهرو خواهید شد ... «لِکُلِّ نَبَإٍ مُّسْتَقَرٌّ وَسَوْفَ
تَعْلَمُون»؛ «مَن یَأْتِیهِ عَذَابٌ یُخْزِیهِ وَیَحِلُّ عَلَیْهِ عَذَابٌ
مُّقِیم»؛ هر رویدادی را جایگاهی است و به زودی خواهید دانست که بر چه کسی
عذاب خوارکننده فرود آمده، شکنجهای پایدار وارد خواهد شد. همچون قصّه
گناهکاران نوح، هم غرق میشوید و هم عذابی جاودانه در انتظارتان است.
آن حضرت از بازگشت مردم پس از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله شکوه میکند که
«وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ
أَفَإِن مَاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَی أَعْقَابِکُمْ وَمَن
یَنقَلِبْ عَلَیَ عَقِبَیْهِ فَلَن یَضُرَّ اللّهَ شَیْئًا وَسَیَجْزِی
اللّهُ الشَّاکِرِین» (آلعمران: ۱۴۴)؛ محمّد صلیاللهعلیهوآله فرستاده
کسی است که پیش از او نیز فرستادگانی آمدهاند. آیا گر بمیرد یا کشته شود
شما به گذشته خود برمیگردید؟ و هر کس به گذشته خود برگردد هرگز زیانی به
خداوند وارد نیاورده است و به زودی خداوند سپاسگزاران را پاداش خواهد داد.
و فریاد برمیآورد: «ای قوم اوس و خزرج! آیا میراث پدرم بلعیده شود، در
حالی که شما مرا میبینید و صدای مرا میشنوید و آغاز و فرجام کار به شما
برمیگردد و زمام امور در دست شماست؟» و با شِکوه از پنهانکاری مردم و
چشمپوشی آنان از حق و انحراف از راه راست، با استناد به آیه «اَلاَ
تُقَاتِلُونَ قَوْمًا نَکَثُواْ أَیْمَانَهُمْ وَهَمُّواْ بِإِخْرَاجِ
الرَّسُولِ وَهُم بَدَؤُوکُمْ أَوَّلَ مَرَّهٍ أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللّهُ
أَحَقُّ أَن تَخْشَوْهُ إِن کُنتُم مُّؤُمِنِین» (توبه: ۱۳) میفرماید: آیا
با مردمی که پیمانهای خود را شکسته و برای بیرون کردن پیامبر تصمیم
گرفتهاند نمیجنگید، با آنکه جنگ را آغاز کردهاند؟ آیا از آنان میترسید
با اینکه خداوند سزاوارتر است که از او بترسید، اگر ایمان آورده و دین را
باور کردهاید؟(۱۴)
در ادامه بیانات تند و گزنده خطبه، حضرت زهرا علیهاالسلام رفاهطلبی و
تمایل به زندگی راحت را عامل این چرخش دانسته، میفرماید: «إِن تَکْفُرُواْ
أَنتُمْ وَمَن فِی الأَرْضِ جَمِیعًا فَإِنَّ اللّهَ لَغَنِیٌّ حَمِیدٌ»
(ابراهیم: ۸) اگر شما و همه کسانی که در روی زمین زندگی میکنند کافر شوید،
بدانید که خداوند بینیاز و ستوده است. و با خشم اظهار میدارد: «این
سخنان خروشی بودند که از جان برآمد و آهی بودند که از خشم من برخاستند و از
بیتابی و توانفرسایی من حکایت میکردند ... آنچه را شما انجام میدهید
پیشروی پروردگار است و او ناظر و بینا: «وَسَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا
أَیَّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبُونَ» (شعراء: ۲۲۷) و به زودی ستمکاران خواهند
دانست به چه جایگاهی بازگشت میکنند! و ادامه میدهد: «من دختر پیامبر،
هشداردهنده شمایم که شما را از عذاب سرسخت پیشرویتان بیم میداد.
«فاعلَموا إِنَّا عَامِلُونَ وَانتَظِرُوا إِنَّا مُنتَظِرُون» (اقتباس از
آیات ۱۲۱ و ۱۲۲ سوره هود)؛ پس هر کاری میخواهید انجام دهید که ما هم کار
خود را انجام خواهیم داد و چشم به راه باشید که ما هم منتظریم.
در این فراز از سخن، ابوبکر با دلجویی و آرامش تلاش میکند تا حضرت را از
خشم فرونشاند و در عین حال، حکم خویش را در مورد «فدک» و اموال باقی مانده
از رسول خدا ابراز نماید؛ میگوید: «ما آنچه را که شما در نظر دارید، در
راه خرید اسلحه و ساز و برگ جنگی خرج کردهایم تا به وسیله آنها، مسلمانان
با کافران هماورد باشند.» آنگاه در این تصمیمگیری به اجماع عموم
مسلمانان تکیه کرد و از اینکه نمیتواند خلاف دستور پیامبر کاری کند و باید
این اموال به ولیّ پس از وی سپرده شود، از اموال شخصی خویش پیشکش کرده،
میگوید: در آنچه در اختیار شخص من است و از اموال من به شمار میرود، هر
دستوری که بفرمایید اجرا میشود. آیا شما صلاح میدانید که من در این مورد،
خلاف پدرت حضرت رسول صلیاللهعلیهوآله عمل کنم؟
در این هنگام، حضرت زهرا علیهاالسلام به خروش آمده، میفرماید: «سبحان
الله! ... هیچگاه رسول خدا از کتاب خدا رویگردان و نسبت به احکام او
مخالف نبود، بلکه پیرو قرآن و سورههای آن بود. آیا شما با نیرنگ و فریب،
اجماع کرده، بهانهای دروغین بر او بستهاید؟» و سپس به قرآن اشاره نموده،
میفرماید: «این کتاب خدا، که داوری دادگر است و بیان آن حل و فصل میکند،
میفرماید: درخواست زکریّا از خداوند آن بود که به او فرزندی بدهد و گفت:
«یَرِثُنِی وَیَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوب» (مریم: ۶) و «وَوَرِثَ سُلَیَْمانُ
دَاوُود»(نمل: ۱۶) آن فرزند وارث من وآل یعقوب باشد و سلیمان از داود ارث
برد. بنابراین، خداوند متعال در آنچه توزیع و تقسیم کرده، سهم هر کسی را
تعیین و مقدار واجب و حتمی از میراث را مشخص ساخته است. سهم پسران و دختران
را بهگونهای واضح و روشن بیان داشته، بهانهجویی یاوهسرایی را باطل
ساخته و از بدگمانی و شبهه افراد وامانده در آینده جلوگیری نموده است. نه،
چنین نیست: «بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنفُسُکُمْ أَمْرًا فَصَبْرٌ جَمِیلٌ
وَاللّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَی مَا تَصِفُون» (یوسف: ۱۸)؛ بلکه شما خودتان
را گول زده و نفوس شما کاری (قبیح) را برایتان با جلوهای زیبا نمایش
دادهاند. و من بردباری و صبری نیکو خواهم کرد و بر آنچه شما توصیف
میکنید، از خداوند کمک میجویم.»
در اینجا نیز ابوبکر به این بهانه که خلافت را مردم به گردن وی انداختهاند
و بر آنان مستبدّانه حاکم نشده، مسلمانان را به داوری بین خود و حضرت
فرامیخواند.
حضرت در آخرین فراز، با دلی آکنده از غم، مردم را به تدبّر در قرآن
فراخوانده، میفرماید: «ای مردم که شتابان به گفتار باطل روی آورده، کار
زشت زیانبار را با دیده اغماض نگریسته، آن را پذیرفتهاید! «أَفَلَا
یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَی قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا»(محمد: ۲۴) آیا
در قرآن اندیشه نمیکنند (نمیکنید) یا اینکه بر دلهایشان (دلهایتان)
قفل است؟ نه چنین است، «بَل رَانَ عَلی قلوبِکم» (اشاره به آیه ۱۴
مطفّفین)، بلکه کارهای زشتتان بر دلهایتان نقش بسته، گوشها و چشمهایتان
را فراگرفته است. به چه جای بدی برگشتید و به چه وضع بدی گرفتار شدهاید!
به چیز بدی اشاره کردهاید و به معاوضه نامناسب و بدی رضا دادهاید! به خدا
سوگند! هنگامی که پردهها به یک سو زده شوند بارش را سنگین و پیامدش را
خطرناک خواهید یافت و زیان و ضرر به دنبال خواهد داشت.
سپس در آخرین فرمایشهای خویش، با تکیه بر دو آیه از قرآن کریم، میفرماید:
«وَ بَدَا لَهُم مِنَ اللَّهِ مَا لَمْ یَکُونُوا یَحْتَسِبُونَ»(زمر:
۴۷)؛ «وَخَسِرَ هُنَالِکَ الْمُبْطِلُون» (غافر: ۷۸)؛ و از پروردگارتان
آنچه را که حساب نمیکردید و به ذهنتان نمیآمد، برایتان آشکار خواهد شد و
در آن هنگام، آنها که بر باطل هستند، زیان خواهند دید. و در انتها، با
سرودن اشعاری خطاب به رسول خدا صلیاللهعلیهوآله ، به منزل برگشت.(۱۵)
در این گفتوگو، حقخواهی و ادعای مالکیت زمینی مطرح است که غصب آن نقطه
آغاز حمله به شخصیت معنوی و مادی اهل بیت علیهمالسلام بود و نشان از
موضعگیری مستبدّانه خلیفه چند روزه در برخورد با هر نوع مخالفت در مقابله
با خلافت جدید داشت و از اینرو، قدرتمندترین و سرشناسترین مخالفان به
عنوان اولین مقابلهگران سقیفه را انتخاب کرد تا همه مسلمانان پس از آن
عبرت گرفته، توان هر نوع سرکشی و تمرّدی را از دست بدهند. بدینروی، حضرت
زهرا علیهاالسلام به عنوان مدافع امامت حضرت علی علیهالسلام و حق ارث
خویش، باید به چیزی استناد کند که فصلالخطاب همه رویاروییها بوده و غیر
قابل انکار باشد. او به قرآن مجید استناد کرده، مضمون کامل کلام را در
اقتباس یا استشهاد از آیات برمیگزیند و این، هم به معنای اعلام یک
رویارویی باطنی و درونی با عنصر حکومتی حاضر است و هم به معنای کشف موضوع
پشت سر انداختن قرآن توسط حاکمان وقت، و همه مسلمانان را به تأمّلی سخت بر
تفسیر مجدّد آیات دعوت مینماید.
علاّمه سید شرف الدین در تحلیل مفصّلی از این خطبه، به رموز تفسیری آن
پرداخته، چگونگی تفسیر هر یک از آیات مطرح شده را بیان مینماید. وی در
بخشی از این تبیین آورده است: «ببینید چگونه در آغاز، بر اثر گذاردن
پیامبران، به دو آیه مربوط به داود و زکریّا علیهماالسلام ، به صراحت در
ارثگذاری آن دو استدلال میکند، و به جان خود سوگند که آن حضرت بر خلاف
دیگر کسانی که مدتها پس از نزول قرآن پا به عرصه گیتی نهادهاند، ارث را
در این آیات شریفه مربوط به ارث حکمت و پیامبری دانسته، نه ارث در اموال، و
معنای مجازی را بدان دلیل بر معنای حقیقی مقدّم داشته که نسبت به فهم آیات
قرآن داناتر و اعلم بوده که اگر این تصرف و دخالت در معنای حقیقی لفظ بدون
دلیل جایز بود، ابوبکر و یا دیگر کسانی که در آن روزها طرفدار او بودند
نیز میتوانستند بدینگونه پاسخ حضرت زهرا علیهاالسلام را بدهند؛ با اینکه
آنان چنین پاسخی را به آن حضرت ندادند. علاوه بر این، در اینجا قرائت دیگری
نیز موجود است که میگوید: مقصود از ارث، ارث در اموال است.»(۱۶)
پس از استدلال به آیات مربوط به ارث پیامبران، حضرت به عموم آیات مربوط به
ارث و عموم آیه «وصیت» استدلال نموده و تخصیص این آیات را بدون دلیل شرعی
از کتاب و سنّت، کاری زشت برشمرده، با لحن و بیان کوبندهای این تخصیصِ
بیجهت را بر آنان ایراد گرفته، چنین فرمود: «آیا خداوند درباره شما آیه
مخصوصی نازل کرده که پدرم را با آن آیه از این عموم خارج کرده باشد.» و با
این استفهام انکاری، وجود مخصّص را در قرآن مجید نفی کرده، آنگاه
میفرماید: «و یا آنکه شما از پدرم و از پسرعمویم، در فهم عموم و خصوص قرآن
آگاهتر و داناترید؟»
با این پرسش توبیخی، وجود مخصّص را در سنّت، بلکه مطلق وجود مخصّص را منتفی
دانسته است؛ زیرا اگر مخصّصی وجود میداشت رسول خدا و یا جانشین آن حضرت
به او فهمانیده، بیان میکردند و نمیتوان گفت که آنان نمیدانستند و از
وجود مخصّص خبر نداشتند و یا در بیان این مسئله به آنحضرت کوتاهی
کردهاند؛ زیرا در آن صورت، تفریط و اهمال در بیان حکم الهی و کتمان حق و
وادار کردن به جهل و در معرض بازداشتن او از جدال و درگیری و کینهتوزی و
دشمنی بیجهت و بیهوده لازم میآید که همگی اینها در مورد پیامبران الهی و
جانشینانشان محال و ممتنع میباشند.»
وی سپس نتیجهگیری نموده، میگوید: «برای حضرت زهرا، فقط یک راه و یک سخن
باقی مانده است که با گفتن آن کلمه، غیرت آنان را برانگیخت و با بلاغت و
رسایی هرچه تمامتر در گفتارش، جوش و خروش در آنان ایجاد کرد و آن جمله این
بود که فرمود: "... یا اینکه میگویید: اهل دو آیین از یکدیگر ارث
نمیبرند!" که میخواست با این جمله، بفهماند عموم آیه ارث با آنچه شما
ادّعا میکنید، تخصیص نمیخورد، مگر اینکه بخواهید به جمله آن حضرت که
فرمود: "اهل دو ملت و دو آیین مختلف از یکدیگر ارث نمیبرند." استناد کنید و
بنابراین، آیا به چنین کلامی لب میگشایید و چنین جملهای را خواهید گفت؟
آیا میتوانید بگویید که من از امّت اسلامی نیستم و در زمره مسلمانان به
شمار نمیآیم و از این نظر، حق ارث ندارم و با این حساب، برای کار خود، که
مرا از ارث محروم ساختهاید، حجت و دلیلی دارید که در این صورت، باید گفت:
«اِنّا لِلّه و اِنّا اِلیهِ راجعونَ».»(۱۷)
علاّمه امینی نیز در تحلیلی از این خطبه، بر آیات وارد شده تفسیری
نمودهاند که «معلوم است که حقیقت میراث عبارت از انتقال مال موروث به وارث
پس از مرگ او به حکم خداوند متعال است. حمل آیه بر علم و نبوّت ـ چنانکه
اهل سنّت انجام دادهاند ـ بر خلاف آیه شریفه است؛ زیرا نبوّت و علم به ارث
نمیرسند. نبوّت دایر مدار مصالح عمومی است و از روز نخست آفرینش، در
پیشگاه پروردگار مشخص و معیّن گشته و خداوند داناتر است که رسالت و مأموریت
خود را در چه کسی و در چه جایی قرار دهد؛ نسبت و وراثت دخالتی در آن
ندارد. همانگونه که دعا و درخواست از خداوند اثری برای گزینش و اختیار
الهی ندارد، علم نیز متوقف بر آموزش و فراگیری است و مربوط به کسی میشود
که خود را در معرض آن قرار دهد.
علاوه بر این، زکریّا علیهالسلام از خداوند درخواست کرد که از فرزندانش
کسی را وارث او قرار دهد که وجود وی مانع و حاجب از دیگر افراد خویشاوند و
فامیل و پسر عموهایش باشد و این ممنوعیت تنها با میراث اموال مناسبت دارد و
معنا ندارد که بخواهد موالی و خویشاوندانش را از علم و نبوّت مانع شود.»
وی در ادامه میگوید: «نکته دیگر اینکه شرط کرد که این ولی و وارث مورد
پسند باشد، در آنجا که گفت: «واجعلهُ ربِّ رضیا»، (مریم: ۶) و این درخواست
پسندیده بودن با نبوّت و رسالت سازگار نیست؛ زیرا عصمت و تقدّس در
ویژگیهای نفسانی و ملکات روحی هیچگاه از پیامبران جدا نیست و بنابراین،
درخواست این خصوصیت بیمعنا و بیهوده است.
... و اما اینکه حکم مخصوص حضرت رسول باشد، این سخن مستلزم آن است که عموم
آیات ارث را تخصیص بزنیم؛ مانند آیات «یُوصِیکُمُ اللّهُ فِی اَوْلاَدِکُمْ
لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَیَیْن» (نساء: ۱۱)؛ «وَأُوْلُواْ
الأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ اللّه» (انفال: ۷۵)؛
«إِن تَرَکَ خَیْرًا الْوَصِیَّهُ لِلْوَالِدَیْنِ وَالأقْرَبِینَ
بِالْمَعْرُوف.» (بقره: ۱۸۰)
قرآن مجید را جز با دلیل ثابت و مسلّم نمیتوان تخصیص زد و خبر واحدی که
عمل به ظاهر آن به خاطر مخالفتش با سیره تمام پیامبران گذشته امکان ندارد،
نمیتواند مخصّص عموم آیات ارث باشد.(۱۸)
ابن ابی الحدید نیز ضمن ذکر روایاتی مینویسد: «مردم میپندارند که نزاع
فاطمه با ابوبکر در دو چیز بوده: در میراث و در نحله. من در احادیث یافتم
که آن حضرت در مسئله سومی با او نزاع داشته و ابوبکر او را از آنها نیز
منع کرده بود که عبارت بود از سهم ذوی القربی.»(۱۹)
علاّمه مظفّر در دلائل الصدق آورده است: «حضرت زهرا حق چهارمی نیز داشت که
مربوط به خمس غنایمی بود که پس از پیامبر حادث میگردیدند؛ چون ابوبکر،
همانگونه که خمس اهل بیت علیهمالسلام را ـ که در زمان رسول خدا (مانند
خمس خیبر) مالک شده بودند ـ گرفته بود، آنها را از خمس غنایمی که پس از آن
حضرت حادث شده بود نیز منع کرد و حضرت زهرا علیهاالسلام درباره آنها نیز
با او به نزاع پرداخت و اخبار در این مورد بسیارند.»(۲۰)
خطبه عیادت
علاّمه مجلسی از شیخ بزرگوار وثقه، صدوق رحمهالله ، روایت کرده است که در
دوران شدت و غلبه بیماری حضرت زهرا علیهاالسلام ، زنان مهاجران و انصار به
عیادت ایشان رفتند، جویای احوال ایشان شدند و پرسیدند: در این حال بیماری،
چگونه سر میکنید؟ حضرت بدینگونه پاسخ گفت: «به خدا سوگند! روزگارم سر
میشود و حالم به گونهای است که از دنیای شما ناخشنود و از مردان شما
خشمگین و ناراحتم ... «لَبِئْسَ مَا قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنفُسُهُمْ أَن
سَخِطَ اللّهُ عَلَیْهِمْ وَفِی الْعَذَابِ هُمْ خَالِدُون»(مائده: ۸۰) و
بد چیزی است آنچه که نفوسشان مقدّم داشته؛ چرا که موجب خشم و غضب الهی شده و
در عذاب جاودانهاند.
... وای بر آنها! چگونه خلافت را از پایگاه استوار رسالت و پایههای محکم
نبوّت و محل نزول وحی امین و انسان آگاه به امر دین و دنیا منحرف کرده، دور
ساختند؛ «أَلَا ذَلِکَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِین» (زمر: ۱۵) آگاه باشید
که این همان زیان و خسران آشکار است.
... پس ای کاش بینی مردمی که «یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعا»
(کهف: ۱۰۴) میپندارند کار نیک انجام میدهند، به خاک مالیده شود. «أَلا
إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَـکِن لایَشْعُرُون»(بقره: ۱۲)؛ آگاه
باشید که آنان تبهکارند و خود نمیفهمند. «أَفَمَن یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ
أَحَقُّ أَن یُتَّبَعَ أَمَّن لایَهِدِّیَ إِلاَّ أَن یُهْدی فَمَا لَکُمْ
کَیْفَ تَحْکُمُون» (یونس: ۳۵)؛ آیا آن کس که به درستی و راستی هدایت
میکند برای پیروی شایستهتر است، یا آن کس که خود هدایت نیافته باشد؟ پس
شما را چه شده است؟ چگونه قضاوت میکنید؟
سوگند به خداوندگارت که شتر این فتنه آبستن شده و به همین زودی خواهد زایید
و شما قدح خونین و سمّ مهلک آن را خواهید دوشید. در آن هنگام «یَخْسَرُ
الْمُبْطِلُون»(جاثیه: ۲۷) یاورهسرایان و تبهکاران زیان خواهند دید، و
آیندگان پیامد سنّتهای گذشتگان را خواهند دید و در آن هنگام، به خاطر
رضایت خاطر جمعی، خود را آماده فتنه و آشوب کنید و به شمشیری برّان و هرج و
مرج فراگیر و خودکامگی ستمگران نوید دهید! سهمیههایتان را اندک خواهند
داد و محصولات کشاورزیتان را خود درو خواهند کرد. وای بر شما! که در آن
هنگام در چه شرایطی به سر میبرید! دلهایتان کور گشتهاند. آیا ما شما را
الزام و اجبار نماییم، در حالی که خود اکراه دارید؟ «فَعُمِّیَتْ
عَلَیْکُمْ أَنُلْزِمُکُمُوهَا وَأَنتُمْ لَهَا کَارِهُون»(هود: ۲۸)(۲۱)
ابن ابی الحدید و طبری از عمر بن خطّاب روایتی آوردهاند که متضمّن این
موضعگیری نسبت به حضرت علی علیهالسلام و حضرت زهرا علیهاالسلام میباشد.
عمر بن خطّاب به ابن عبّاس میگوید: «آیا میدانید که چه چیز باعث شد پس از
محمّد، قومتان (قریش) توجهی به شما نکنند؟ آنان از اینکه نبوّت و خلافت در
شما جمع شود و بدینوسیله، بر قوم خود فخر و مباهات کنید خوششان نمیآمد.
بنابراین، قریش برای خود فکری کرد و به نتیجه رسید.»(۲۲)
و پیداست که حزب حاکم بر تمام حقوق سیاسی بنی هاشم دست گذارده، تمام
امتیازات مادی و معنوی آنان را لغو ساخته بود و نسبت به اموال نیز بنیهاشم
را از فدک و میراث و خمس (سهم ذوی القربی) محروم ساخته، آنان را مانند
دیگر مردم به شمار آوردند. بنیهاشم و در رأس آنان، علی ابن ابیطالب
علیهالسلام نمیتوانستند خود نسبت به مطالبه حقوق مغصوب خود اقدامی کنند.
حضرت زهرا علیهاالسلام رأسا اقدام به مطالبه حق خود و دیگر افراد بنیهاشم
نمود. حضرت زهرا علیهاالسلام با اصرار و پافشاری نسبت به «فدک»، هدفش آن
بود که زمینه را برای حضرت علی علیهالسلام در مطالبه حق پایمال شدهاش
آماده سازد و در واقع، «فدک» و خلافت با یکدیگر همراه و در یک مسیر قرار
گرفته بودند؛ چنانکه بعدها کلمه «فدک» عنوان بزرگتری پیدا کرد که منحصر
به یک سرزمین مزروعی که در زمان رسول خدا محدود و معیّن بود، نمیشد، بلکه
موضوع فدک همپای خلافت و تمام دفترچه و پرونده اسلام شد. دلیل بر این مطلب
آنکه ائمّه اطهار علیهمالسلام هنگام تحدید و تعیین مرزهای «فدک»، آن را
منحصر به آن روستا و مزرعه نکردند، بلکه ـ مثلاً ـ امیرالمؤمنین علی
علیهالسلام آن را در زمان خود، به این عبارت تحدید نمود: «یک مرز فدک کوه
اُحد است و مرز دیگرش عریش مصر، حدّ دیگر کناره دریا و مرز دیگر
دومهالجندل» که اینها حدود تقریبی جهان اسلام در آن دوران بودند و حضرت
موسی بن جعفر علیهالسلام نیز پس از آنکه هارونالرشید اصرار کرد که «فدک»
را از او بپذیرد، فرمود: من آن را از تو نمیگیرم، مگر با تمام حدود و
مرزهایش. هارونالرشید پرسید: حدودش چیست؟ فرمود: حد اول عدن، حد دوم
سمرقند، حد سوم افریقیّه، حد چهارم کناره دریا از خزر تا ارمنیّه. هارون
گفت: دیگر چیزی برای ما باقی نماند، جای را تغییر دادی. حضرت فرمود: من به
تو گفتم که اگر حدودش را مشخص سازم، تو پس نخواهی داد.
از اینرو، در امر شفّافسازی سیاسی و بازشناسی حق خلافت، حضرت زهرا
علیهاالسلام هر محملی را برای این ادعا برمیگزیند تا بتواند از تحریف و
انحرافی که به وسیله حکومت تازه روی کار آمده پرده برداشته، اتمام حجّت
نماید و مسئولیت خود را در یاری دین و کیان و مرکزیت آن یعنی حضرت علی
علیهالسلام ادا نماید و این مسئله را در خطبه «فدک» در مسجد و خطبه
«عیادت» تصریح نموده، بدون ابهام و پیچیدگی، نظریاتش را بیان میکند و
استحکام این کلام را در استناد پی در پی به آیات قرآن کریم پیریزی
مینماید و فصاحت و بلاغت و شیرینی بیان، روانی عبارت، نیرومندی استدلال و
انسجام در گفتار، آوردن انواع و اقسام استعارات و کنایات، والایی سطح مطلب،
تمرکز نسبت به اصل هدف و در عین حال، تنوّع مباحث با پیچیدگی با آیات خدا،
سخنش را جاودان و کلامش را درخشان و نبوغ و بینشش را پیش از پیش اظهار
میدارد.
________________________________________
۱ دکترای علوم قرآنی و عضو هیأت علمی دانشگاه بوعلی سینای همدان.
۲. توفیق ابوعلم، فاطمه الزهرا علیهاالسلام ، ترجمه علی اکبر صادقی،
امیرکبیر، ۱۳۶۴، ص ۱۱۱.
۳. اسماعیل انصاری زنجانی خوئینی، فاطمه در آیینه کتاب، قم، الهادی، ۱۳۷۸.
۴. رسول جعفریان، تاریخ الخلفاء، انتشارات دلیل، ۱۳۸۰، ص ۲۲، به نقل از:
ابن منظور، مختصر تاریخ دمشق، ج ۵، ص ۲۶۱.
۵. فخرالدین طریحی، مجمعالبحرین، تحقیق احمد الحسینی، تهران، مرتضوی،
۱۳۶۵، ذیل کلمه «فدک».
۶. همان.
۷. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمّد ابوالفضل ابراهیم، قاهره،
داراحیاء التراث الکتب العربیه، ۱۹۶۰، ج ۱۶، ص ۲۱۰ / ابن اثیر، الکامل فی
التاریخ، بیروت، دارصادر، ۱۲۸۵ ق، ج ۲، ص ۲۲۱ / محمّد بن جریر طبری، تاریخ
الرسل و الملوک، تحقیق محمّدابوالفضل ابراهیم، قاهره، دارالمعارف بمصر،
۱۹۶۸، ج ۲، ص ۱۴ / احمد بن یحیی بلاذری، فتوح البلدان، تهران، بنیاد فرهنگ
ایران، ۱۳۴۶، ص ۴۶.
۸. سیدجعفر شهیدی، زندگانی فاطمه زهرا علیهاالسلام ، دفتر نشر فرهنگ
اسلامی، ۱۳۶۲، ص ۱۲۲.
۹. محمّدباقر مجلسی، بحارالانوار، چاپ کمپانی، ج ۸، ص ۱۱۴.
۱۰. علاّمه مجلسی ذیل کلمه «اخلاص» در شرح لغات خطبه آورده است: «مقصود از
اخلاص آن است که همه اعمال را برای خداوند خالص نمود، ریا و هدفهای فاسد
را با آن مخلوط نکند و در هیچ یک از کارهایش به غیر خداوند توسّل نجوید و
تأویل کلمه توحید همین است؛ زیرا کسی که یقین داشته باشد خالق و مدبّر،
خداوند است و در خداییاش با کسی شریک نیست، بر او لازم و سزاوار است که در
پرستش او کسی را شریک قرار ندهد و در هیچ کاری به غیر او متوجه نشود.»
۱۱. وی همچنین در فراز «پیوندش را در دل نهاده است»، میگوید: در این فقره،
چند احتمال وجود دارند:
اول. خداوند بر دلها آنچه را که لازمه این کلمه کرده عبارتند از: عدم
ترکیب در ذات خدا و عدم زیادتی صفات کمالیه بر ذات خداوند، و امثال
اینگونه مطالب را، که مربوط به توحیدند، واجب و حتم قرار داده است.
دوم. آنچه عقل از این کلمه به آن میرسد، به قلب متصل میکند و آیات آفاق و
انفس به او مینمایاند و با توحید فطری آن را کامل میکند و در دلهایشان
مستقر میسازد.
سوم. ممکن است مقصود آن باشد که عقلها را مکلّف به رسیدن به آخرین درجه
دقایق کلمه توحید و تأویل نکرده، بلکه همه دلها را مکلّف ساخته است که به
ظاهر معنایش اذعان و اعتراف کنند و مقصود از «وصول» همین است.
چهارم. احتمال دارد ضمیر در کلمه «موصولها» در عبارت «وَ ضَمَّنَ القلوبَ
موصولَها» به قلوب برگردد؛ یعنی بر دلها بیش از آن اندازه که امکان وصول
دارند، لازم نکرده و رسیدن به تأویل کامل این کلمه طیّبه و دقایقی که از آن
استنباط میشوند و یا به طور مطلق، اصولاً رسیدن به اینها را بر دلها
واجب ننموده است. وی در انتها، این تفسیر چهارم از عبارت مزبور را بر سایر
وجوه ترجیح داده است. (محمّدباقر مجلسی، بحارالانوار، چاپ کمپانی، ج ۸، ص
۱۱۴.)
۱۲. سیوطی در کتاب الاتقان مینویسد: ابن ابی حاتم از عمرو بن مرّه روایت
کرده است که پنج نفر پیش از آنکه موجود شوند نامگذاری شدند: یکی از آنها
حضرت محمد صلیاللهعلیهوآله بود که حضرت عیسی علیهالسلام به وجود او
بشارت داد و گفت: «وَمُبَشِّرًا بِرَسُولٍ یَأْتِی مِن بَعْدِی اسْمُهُ
أَحْمَد ...» (صف: ۶) و این اشاره به بیان مزبور دارد.
۱۳. شاید مقصود از «پرده»، نیستی یا حجابهای اصلاب و ارحام باشد، و اینکه
آنها را نسبت به «اهاویل» داده، به خاطر وجود منابع و عوامل بازدارنده در
این حالت است. و شاید مقصود آن باشد که آنان در آن حال از «أهاویل» و
چیزهای ترسآور مصون و محفوظ بودند؛ زیرا ترس و هول پس از وجود به اشیا
میرسد و در حال نیستی، ترس و وحشتی نیست و گفته شده است: تعبیر «أهاویل»
از قبیل تعبیر از درجات عدم به ظلمتها و تاریکیهاست. (رحمانی همدانی،
فاطمه الزهراء بهجه قلب المصطفی، ترجمه سیدحسن افتخار زاده سبزواری، بدر،
۱۳۷۶، ص ۴۷۹.)
۱۴. علاّمه مجلسی ذیل این بخش از خطبه میفرماید: «در بین مفسّران مشهور
است که این آیه درباره آن عده یهودیانی نازل شد که پیمان خود را شکستند و
با احزاب همکاری کردند و تصمیم گرفتند حضرت رسول را از مدینه بیرون کنند و
به پیمانشکنی و جنگ پرداختند.» و ادامه میدهد: «همچنین گفته شده است که
درباره مشرکان قریش و اهالی مکّه نازل شده که پیمان خود را با پیامبر و
مؤمنان، که قرار گذاشته بودند با دشمنان آنان همکاری نکنند (صلح حدیبیه)،
شکستند و قبیله "بنیبکر" را علیه "خزاعه" یاری کردند و تصمیم گرفتند حضرت
را از مکّه بیرون کنند. اینان در "دارالندوه" گرد آمدند و شیطان، که به
صورت پیرمرد نجدی بر آنان ظاهر شده بود، آنها را راهنمایی کرد ... .» در
واقع، از آن زمان دشمنی و مخالفت با رسول خدا را آغاز نمودند و جنگ بدر و
پیمانشکنی را از این زمان شروع کردند.
اما مقصود حضرت زهرا علیهاالسلام از مردمی که عهد و میثاق خود را شکستند،
یا همانهایی هستند که در آیه شریفه از آنان نامبرده شده است که در این
صورت، بیانکننده وجوب جنگ با غاصبان خلافت و ربایندگان حق آن حضرت است که
پیمان و عهدی را که با رسول خدا در مورد وصیت آن حضرت و نسبت به خویشاوندان
و اهل بیتش بستند، نقض کردند؛ همانگونه که خداوند قتال با پیمانشکنان
قریش را واجب فرموده بود، و یا اینکه مقصود حضرت زهرا علیهاالسلام جنگ با
غاصبان حق اهل بیت علیهمالسلام است و مقصود از پیمانشکنی آنان نقض همان
عهدی بود که با رسول خدا بسته بودند که از آن حضرت اطاعت کرده، پیرو اوامر و
نواهی او باشند و در باطن با او دشمنی نکنند، اما این عهد و پیمان را
شکستند و به دستورات آن حضرت عمل نکردند و مقصود از «اخراج رسول» اخراج کسی
است که همچون پیامبر و نفس آن حضرت و جانشین او در دستورات و اوامر و
نواهی است که او را از مقام خلافت بیرون کرده، دستورات حضرت را در مورد اهل
بیتش نادیده گرفتند، که در این صورت، ذکر آیه قرآن در ضمن فرمایش حضرت
زهرا علیهاالسلام یک نحوه اقتباس از قرآن مجید است. (محمّدباقر مجلسی،
پیشین، ج ۸، ص ۱۰۹.)
۱۵.
قد کانَ بَعْدَکَ انباءٌ و هَنبثَهٌ
لو کُنتَ شاهدها لم تکبر الخَطْبُ
انّا فقدناک فَقْدَ الارضِ واِبلها واختَلَّ قومُک فاشْهَدْهم و قد نکبوُا
و کُلُّ اهلٍ له قربی و منزلهٌ عِند الالهِ علی الاَدنَینِ مقتربٌ
اَبدَتْ رجالٌ لنا نجوی صُدورِهم لمّا مَضَیتَ و حالَتْ دونکَ التُّربُ
تجَهَّمَتْنا رجالٌ واستُخِفَّ بِنا لما فقدِتَ و کُلُّ الارضِ مَغتَصَبٌ
و کُنتَ بَدرا و نورا یُستَضاءُ به علیک تُنْزَلُ مِن ذِیالعزَّهِ
الکُتُبِ
و کان جبریلُ بالآیاتِ یُؤنِسنا فَقَد فُقِدْتَ فَکُلُّ الخیرِ مُحتَجِبٌ
فلیتَ قبلَکَ کانَ الموتُ صادَفَنا لمّا مَضَیْتَ و حالَتْ دونَ الْکُتبُ
انّا رُزِئنا بما لم یُزْرَءْ ذُوشَجَنٍ مِن البَریّهِ لاعجمٌ و لا عَرَبٌ.
۱۶. سیّد شرفالدین عاملی، النص و الاجتهاد، ص ۱۰۳ـ۱۰۹.
۱۷. همان.
۱۸. عبدالحسین احمد الامینی النجفی، الغدیر فی الکتاب و السنّه والادب،
بیروت، دارالکتب العربی، ۱۳۹۷ ق، ج ۷، ص ۱۹۰ـ۱۹۷.
۱۹. ابن ابی الحدید، پیشین، ج ۱۶، ص ۲۳۰ـ۲۳۱.
۲۰. محمّدحسن مظفّر، دلائل الصدق؛ دراسه علمیه عن الدلائل، مرتضی الحکمی،
قاهره، دارالعلم، ۱۳۹۶، ج ۳، ص ۷۵.
۲۱. محمّدباقر مجلسی، پیشین، ج ۸، ص ۱۰۹ـ۱۱۲.
۲۲. ابن ابی الحدید، پیشین، ج ۱۲، ص ۵۳ / طبری، پیشین، ج ۵، ص ۳۱.
منبع
: پایگاه اطلاع رسانی موسسه سبطین
سه شنبه 20/1/1392 - 15:55
اهل بیت
نقش سیاسی و اجتماعی حضرت زهرا (س)
مهمترین فعالیتهای اجتماعی و سیاسی آن حضرت را میتوان در محورهای زیر خلاصه كرد:
اول. مرجعیت علمی اصحاب و فعالیتهای اجتماعی
از منابع تاریخى چنین بر مىآید كه حضرت زهرا (س) براى ایفاى مسئولیتهاى اجتماعى با شخصیتهایى از یاران رسول خدا(ص) همچون سلمان، مقداد، ابوذر، بلال، عمار و جابربن عبداللَّه انصارى در ارتباط بوده و آنان در جلساتی به حضور آن حضرت رسیده و حوزه درسى تشكیل مىداند و ایشان سخنان آموزنده و اطلاعات و رازهاى غیبى و دعاهاى مخصوص به آنان مىآموخت.[1] وقتى بیمار مىشد، آنان برای عیادت به خدمتش شرفیاب مىشدند و در اعیاد و روزهاى خجسته و هنگام تولد فرزندانش براى عرض تبریك به حضورش مىرسیدند و یا براى حل مشكل درماندهاى به او مراجعه كرده، از حضرتش استمداد مىجستند.
آن حضرت صله ارحام انجام میداد و به دیدار خویشاوندان مىشتافت و با آنان نشست و برخاست داشت و حتى پس از مرگ فراموششان نمىكرد و ضمن حضور مستمر بر مزارشان براى آنان از خدا طلب آمرزش مىنمود و با دعا و قرائت قرآن، از فداكاریها و مجاهدتهاى آنان در راه اسلام تقدیر و تكریم مىكرد. بر پایه حدیثى، كه از امام صادق(ع) نقل شده است، آن حضرت هفتهاى دو بار، روزهاى دوشنبه و پنجشنبه به زیارت شهداى احد، به ویژه حمزه سیدالشهداء مىرفت و به همراهان، محل استقرار پیامبر(ص) و نیروهاى اسلام در جنگ، همچنین اردوگاه مشركان را نشان مىداد.[2]
بخششها و انفاقهاى حضرت زهرا (س) تلاشهاى ایثارگرانه وى در رفع نیازهاى جامعه اسلامى و كسانى كه به آن حضرت رجوع مىكردند از دیگر فعالیهای اجتماعی آن حضرت است.
دوم. اهتمام به امور سیاسى و نظامی
حیات فاطمه (س) چه در مكه و چه در مدینه سرشار از وقایع و رخدادهاى مهم فرهنگى، اجتماعى، سیاسى و نظامى بود. او زندگى سیاسى را از همان دوران خردسالى و در كنار پدر بزرگوار خویش آغاز كرد و در همه جبهههاى رویارویى رسول خدا(ص) با طاغوتهاى زمان خویش، همراه و پشتیبان آن حضرت بود. زمانى هم كه به مدینه هجرت و با امیرالمومنین(ع) ازدواج نمود، یار و یاور او در همه مراحل بود. در طول نه سال زندگى مشترك فاطمه و على- علیهما السلام- بیش از شصت برخورد نظامى بین پیامبر(ص) و مخالفان رخ داد كه على(ع) در بسیارى از آنها حضور داشت. حضرت زهرا(س) در این مدت، ضمن ایفاى مسئولیت سنگین خانهدارى و فرزنددارى، در مواقع لازم با حضور در میدانهاى نبرد به یارى رزمندگان اسلام مىشتافت و كارهاى خدماتى و امدادى انجام مىداد، به عنوان نمونه:
در میدان جنگ احد حضور یافت و به مداواى زخمهاى پدر پرداخت كه به شدت مجروح شده بود. على(ع) با سپر آب مىآورد و فاطمه(س) زخمهاى رسول اللَّه را مىشست. خون بند نمىآمد. فاطمه(س) قطعه حصیرى را آتش زد و خاكستر آن را بر زخم نهاد و آن را بست. سپس شمشیرهاى پیامبر(ص) و على(ع) را شست.[3] در این نبرد، فاطمه(س) همراه صفیّه خواهر حمزه سیدالشهداء، كنار پیكر مثله شده این فرمانده دلاور نشست و گریست. پیامبر(ص) هم با گریه آنان گریست. آن گاه رسول خدا(ص) به آنان مژده داد كه حمزه در آسمانهاى هفتگانه، شیر خدا و شیر رسول خدا خوانده مىشود.[4]
نام گذارى یكى از مساجد هفت گانه منطقه خندق به نام مسجد حضرت فاطمه(س) نشان و یادگارى از حضور آن حضرت در جنگ سرنوشتساز خندق است. در یكى از روزهاى این جنگ فاطمه(س) قطعه نانى براى پیامبر(ص) آورد و گفت: «براى كودكان نان پختم، این را هم براى شما آوردم». رسول خدا(ص) فرمود: «دخترم! این اولین غذایى است كه پس از سه روز از دهان پدرت فرو مىرود.»[5]
چون جعفر بن ابىطالب در نبرد موته به شهادت رسید، رسول خدا(ص) براى دلدارى همسر و فرزندانش به خانه او رفت. حضرت فاطمه(س) با شنیدن صداى گریه از خانه جعفر بدانجا رفت و با بقیه زنان همناله شد و مىگفت:
«واى پسر عموى من، واى» رسول خدا(ص) به فاطمه(س) فرمود: «خانواده جعفر به عزادارى مشغولند، غذایى براى آنان تهیه كن.» فاطمه(س) سه روز غذاى خانواده شهید را تهیه كرد كه این عمل، سنت بنىهاشم شد.[6]
فاطمه(س) در فتح مكه نیز حضور داشت و به پدر و همسرش كمك مىكرد. در جریان بیعت زنان مشرك با پیامبر(ص) نیز حاضر بود.[7] پس از رحلت پیامبر(ص) و پیدایى رخدادهاى جدید در جامعه اسلامى، فصلى جدید از زندگى سیاسى فاطمه(س) آغاز شد؛ فصلى كه با مراحل پیشین بسیار متفاوت بود و دختر پیامبر(ص) را با همه توان به میدان سیاست كشانید.
حضرت زهرا(س) در این فضاى مسموم و پر از آتش و خون و فتنه، علاوه بر این كه دختر پیامبر(ص) و همسر على(ع) است، در چهره یك زن مسلمان مسئول در برابر رخدادهاى جامعه اسلامى، وارد میدان سیاست شد و با اتخاذ بهترین و مؤثرترین راهها و شیوههاى مبارزاتى به ایفاى رسالت الهى خویش پرداخت.
سوم. حركت در مسیر ولایت
سیره آن حضرت در اطاعت پذیرى از مقام امامت و ولایت همچون مقام نبوت به عنوان اولین مشخصه رفتار سیاسی ایشان بارز است. او مقام امامت را مانند مقام نبوت امرى الهى و انتصابى و على(ع) را قطب و محور آن مىدانست و در این زمینه میفرماید: «وَ هُوَ الْامامُ الرَّبَّانى .... قُطْبُ الْاقْطابِ ... نُقْطَةُ دائِرَةِ الْامامَة»[8] او [على] پیشوایى ربانى .... مركز توجه همه عارفان و خداپرستان ... و جایگاه اصلى و محور امامت است و به همگان آموخت كه پیشواى بر حق چونان كعبه است كه مردم باید به سوى او شتافته، به گردش طواف كنند. آن حضرت از رسول خدا نقل مىكرد كه: «مَثَلُ الْامامِ مَثَلُ الْكَعْبَةِ اذْ تُؤْتى وَ لا تَأْتى»[9] مثل امام مثل كعبه است كه مردم به سوى او مىآیند نه او به سوى مردم.
با این رویكرد آن حضرت در دوران حیات خود هرگز بر خلاف رضاى امام خود گام بر نداشت و از دستور و خواست او سرپیچى نكرد و با آن كه خود معیار حق و ملاك رضایت و خشم كبریایى و صاحب نظر در مسائل سیاسى بود، ولى هرگز در این عرصه خارج از خط مشى سیاسى امیرمؤمنان(ع) و مصالح كلى امامت عملی انجام نداد؛ چنان چه امام علی میفرماید: «فَوَ اللَّهِ .... لا اغْضَبَتْنى وَ لا عَصَتْ لى امْراً وَ لَقَدْ كُنْتُ انْظُرُ الَیْها فَتَنْكَشِفُ عَنّىِ الْهُمُومُ وَ الْاحْزانُ»[10]. سوگند به خدا، فاطمه هرگز مرا خشمگین نساخت و هیچ گاه نافرمانى نكرد و هر زمان كه با او دیدار مىكردم غمها و غصهها از دلم زدوده مىشد.
به عنوان نمونه پس از ماجراى سقیفه و انزواى اهل بیت(ع)، گردانندگان سقیفه در صدد دلجویى از حضرت زهرا(س) بر آمده و درخواست ملاقات با آن حضرت را كردند. طبیعى بود كه فاطمه (س) در تداوم مبارزه منفى خود با هر گونه پیشنهادى در این زمینه مخالفت ورزد و به درخواست كنندگان ملاقات پاسخ رد دهد. آنان دست به دامن على (ع) شده، با فشار و اصرار از او خواستند از فاطمه (س) براى آنان اجازه بگیرد تا از او عذر بخواهند و اشتباهات گذشته خود را جبران كنند و در پى این درخواست رهسپار خانه آن حضرت شدند. على (ع) موضوع را با آن حضرت در میان گذاشت و فرمود: «آنان هم اكنون پشت درِ خانه منتظر اجازه ورود هستند؛ تا نظر شما چه باشد.» حضرت زهرا كه احساس كرد على(ع) ملاقات را مصلحت مىداند- در پاسخ فرمود: «البَیْتُ بَیْتُكَ وَ الْحُرَّةُ زَوْجَتُكَ افْعَلْ ما تَشاءُ»[11] خانه، خانه توست و من همسر تو هستم. آنچه مصلحت مىدانى انجام ده.
چهارم. آگاهىبخشى و هشدار پس از رحلت پیامبر
پس از رحلت رسول خدا و بروز اختلافی كه به خاطر جانشینی آن حضرت به وجود آمد؛ حضرت زهرا(س) مداخله نمود؛ چرا كه ایشان برای مومنین حجت بوده و رسول خدا او را ملاك حق و باطل معرفى كرده و رضایت فاطمه را رضایت خدا و خشم او را خشم خدا دانسته است و او در هر جبههاى قرار بگیرد حقانیت آن را ثابت مىكند و ناخشنودى وى از جناحى دیگر، بیانگر بطلان آن جناح است. از این رو، ایشان لازم دید موضع خود را در قبال رخدادهاى جدید روشن كند تا حق از باطل شناخته و حجت بر مردم تمام شود.
رسالتى كه فاطمه(س) در این مقطع از تاریخ ایفا كرد، از كسى جز او حتى امیرمؤمنان(ع) ساخته نبود؛ زیرا على(ع) در رأس جبهه حق قرار داشت و خود مدعى جانشینى پیامبر(ص) بود و مدعى نمىتواند شاهد باشد. علاوه بر آن كه سوابق درخشان و مواضع قاطعانه على(ع) در ریشه كن كردن كفر و ستیز با كافران و مستكبران، كینهاى دیرینه از وى بر دلهاى بازماندگان و وارثان اندیشه آنان نهاده بود كه زدودن آن كار آسانى نبود. روى این جهات پرچمدار مبارزه با توطئهگران باید فردى باشد كه در عین محور بودن وجود او براى حق و باطل، بر روى هیچ كس شمشیر نكشیده و با هیچ فرد از در ستیز در نیاویخته باشد و در عین حال محبوبترین و نزدیكترین فرد به پیامبر(ص) باشد و چنین شخصى جز حضرت فاطمه (س) نبود.[12]
پنجم. تلاش برای بیدار كردن خواص
حضرت زهرا(س) در گام عملى دیگر به سراغ خواص از مهاجر و انصار رفت و با سخنان هشدار دهنده و یادآورى رخدادها و خاطرات دوران حیات رسول خدا (ص) سعى كرد وجدانهاى خفته آنان را بیدار كند. ایشان همراه حضرت على (ع) و فرزندانش امام حسن و امام حسین- علیهما السلام- شبانه به منازل و مجالس انصار و مهاجران مىرفت و آنان را به مبارزه با باطل و جانبدارى از جبهه حق دعوت مىكرد و مىفرمود:
«اى مهاجران و انصار! خدا را یارى كنید. من دختر پیامبر شما هستم و شما با رسول خدا (ص) بیعت كردید كه از او و فرزندانش در برابر یورش دشمنان دفاع كنید، همان گونه كه از خود و فرزندان خود دفاع مىكنید. پس بر سر پیمان با رسول خدا(ص) استوار بمانید.»[13]
حضرت زهرا(س) گاهى آنان را به یاد واقعه غدیر مىانداخت و مىفرمود:
آیا سخن رسول خدا (ص) را در روز غدیر فراموش كردهاید كه فرمود: «مَن كُنتُ مَولاه فَعلىٌ مَولاه» یا گفتار او را كه فرمود: «انتَ مِنّى بِمَنزِلةِ هارونَ مِن مُوسى». زمانى كه براى عذر تقصیر نزد آن حضرت آمده و گفتند: «اگر ابوالحسن هم زودتر آمده بود با او بیعت مىكردیم.» بر آشفت و بر سرشان فریاد بر آورد: «الَیْكُم عَنّى فَلا عُذْرَ بَعدَ تَعذیرِكُمْ وَ لا امْرَ بَعدَ تَقصیرِكُمْ؛ « از نزد من بروید! دیگر، پس از كوتاهى كردن و عذر تراشیهاى دروغین، عذرى پذیرفته نمىشود و پس از كوتاهى و بى تفاوتى، امرى وجود نخواهد داشت.» پیش از آن هم گفته بود: «هَل تَرَكَ ابى یَوْمَ غَدیر خُمٍّ لَاحَدٍ عُذْراً؛[14] آیا پدرم پس از رخداد غدیر خم براى كسى عذرى باقى گذاشته است؟»
ششم. ایراد خطبهای تاریخی
حضرت زهرا در ضمن خطبه مفصلی كه با مباحثی از خداشناسی شروع میشود و درباره رسالت پیامبر مطالبی را بیان میفرماید و وضعیت آن مردم را در دوران پیش از بعثت یادآور میشود و درباره نقش نجات بخش اسلام در زندگی آنان تذكر میدهد و به این جا میرسد كه پس از رحلت پیامبر در حالی كه بدن مطهر آن حضرت بر روی زمین بود و چیزی از پیمانی كه (با رسول و جانشین او) بسته بودید، نمیگذشت، شما (حق جانشینش را غصب كردید) با این بهانه كه از فتنه میترسیم اما بدانید كه شما خود در فتنه سقوط كردهاید.[15]
حضرت زهرا(س) در خطابه حماسى خود افقهاى بسیارى را گشود؛ از حمد و ثناى الهى گرفته تا نقش رسالت در تحول تاریخى عرب و حكمت دستورهاى اسلامى؛ اما با ژرف نگرى در این خطبه مىتوان دریافت كه همه موضوعات مطرح شده در مسیر باز نمودن جایگاه ولایت و امامت در نظام اسلامى و تعیین و معرفى مصداق آن، چینش و سامان یافته است.
مىتوان گفت مهمترین هدفى كه در خطبه حضرت دنبال مىشود، فهماندن این حقیقت به همگان است كه تنها راه ثمربخشى و سامانپذیرى شریعت و یگانه محور وحدت، پذیرش ولایت اهل بیت- علیهم السلام- و سر سپردگى عملى به آن است.
حضرت زهرا(س) در این بخش نورانى، آئین اسلام را به مجموعهاى متشكل از اعضا و ارگانهاى متعدد تشبیه كرده كه ثمر بخشى آن در درجه نخست نیازمند یك نظام فرماندهى است كه میان همه زیر مجموعهها تعادل و توازنى نتیجه بخش برقرار سازد و در درجه دوم، وابسته به انسجام زیر مجموعهها با یكدیگر و هماهنگى كامل آنها با خواستههاى فرماندهى است.
از منظر ایشان جامعه آن گاه از ناهماهنگى و نابسامانى مىرهد كه افراد آن یك نظام لایق و كارآمد را براى ساماندهى امور خویش برگزینند و جملگى با اتحاد و هماهنگى كامل به اجراى فرمانها و خواستهاى رهبرى آن همت گمارند تا از این رهگذر افراد جامعه به سعادت دنیا و آخرت نایل آیند. حضرت زهرا(س) در ادامه طرح ساماندهى مكتب و جلوگیرى از تفرقه و اختلاف، در دیدار زنان مهاجر و انصار كه به عیادت او آمده بودند، به معرفى مصداق الهى آن پرداخت و فرمود:
به خدا سوگند [اگر رهبرى على (ع) را مىپذیرفتند] هرگاه از زمام امرى كه رسول خدا (ص) به على (ع) سپرده بود، دست بر مىداشتند، آن حضرت مهار شتر خلافت را در دست مىگرفت و به سهولت آنان را راه مىبرد، آن چنان كه نه مركب، زخمى و رنجور شود و نه رونده، خسته و درمانده گردد. على (ع) آنان را به سرچشمهاى جوشان، زلال و پر آب فرود مىآورد كه از آب گوارا لبریز بود و تشنگى را بر طرف مىكرد ...
فَجَعَلَ اللَّهُ ... طاعَتَنا نِظاماً لِلْمِلَّةِ وَ امامَتَنا أَماناً لِلْفُرْقَةِ. خداوند اطاعت و پیروى از ما را رشته نظم و وفاق ملت و رهبرى و پیشوایى ما را موجب امان از تفرقه و تشتت قرار داده است.
هفتم. فداكاری و مجاهدت
با ورود گردانندگان سقیفه به مرحله جدیدى از مبارزه با مقام ولایت و فراخوانى اجبارى امیرمؤمنان(ع) به بیعت و مقاومت آن حضرت در برابر این خواسته و توسل فراخوانان به زور، مبارزه زهرا(س) در حمایت از ولایت نیز وارد مرحله جدید خود شد؛ مرحلهاى كه به نثار جان و شهادت او منتهى گشت. آن حضرت در دفاع از ولایت هنگام هجوم به خانهاش تا آنجا پیش رفت كه بر اثر جرحتها و آسیبهایی كه از آن حادثه دید، به شهادت رسید.[16]
هشتم. دادخواهى
دادخواهى زهرا(س) از متجاوزان به حق خود و داعیهداران جانشینى پیامبر(ص) كه در تاریخ از آن به ماجراى «فدك» یاد شده، از دیگر محورهاى مبارزاتى فاطمه(س) به شمار مىرود. ماجراى غمانگیز فدك بهانهاى شد تا دختر پیامبر(ص) در عرصهاى دیگر چهره باطل را رسوا كند و بسیارى از ناگفتهها را بگوید و گرنه او در زندگى زاهدانهاش با چهار سال در اختیار داشتن فدك ثابت كرد كه هیچ گونه دلبستگى به دنیا و مظاهر آن ندارد. از این رو مىبینیم در خطبهاى كه در پى غصب فدك ایراد مىكند، هیچ نامى از آن نمىبرد؛ بلكه محتواى خطبه همهاش در محكومیت و رسوایى گردانندگان سقیفه، عظمت و رنجهاى پیامبر(ص)، وصایت و فضائل على(ع)، تكریم و تحریك انصار و آگاهى بخشى و هشدار به مردم است.
ده روز پس از رحلت رسول خدا(ص) و در حالى كه زهرا(س) با پهلوى شكسته در بستر بیمارى آرمیده بود، خبر آوردند كه فدك از دست رفت و مأموران حكومت به دستور خلیفه، كارگزاران او را از فدك اخراج كرده و آن را به تصرف خویش در آوردهاند.[17] فاطمه(س) كه مىدید این تجاوز آشكار- و توأم با نادیده گرفتن بسیارى از احكام اسلام- جامعه اسلامى را گرفتار انحرافى شدید از تعالیم اسلام و سنت پیامبر(ص) و بازگشت به جاهلیت مىكند و از سوى دیگر، مقدمهاى است براى خانهنشین كردن امیرمؤمنان(ع) و محاصره اقتصادى یاران جانباز آن حضرت، به دفاع از حق خویش در مقابل غاصبان فدك پرداخت و با تمام وجودش خواستار باز پس دادن این حق مغصوب شد.
بانوى اسلام براى گرفتن حق خود از دو راه وارد شد: نخست از طریق مالكیت فدك و هدیه رسول خدا(ص) به او و دیگرى از راه ارث. خلیفه با بهانههایی از جمله طرح این روایت از پیامبر كه: «ما پیامبران ارثى از خود باقى نمىگذاریم»، از پاسخگویى به استدلالهاى فاطمه(س) طفره رفت. آن حضرت پس از رویارویى با خلیفه و یأس از باز پس گرفتن حق خود، براى روشن شدن افكار عمومى و اعلام موضع اهل بیت(ع) نسبت به این عمل در حالى كه جمعى از زنان بنىهاشم او را در میان گرفته بودند، به مسجد رفت و در جمع انصار و مهاجران خطبه جامع و مفصلى ایراد كرد و بسیارى از حقایق را در قالب این سخنرانى افشا نمود.
تحلیلهاى عمیق بانوى اسلام در این خطبه در زمینه مسئله توحید و هدف خلقت، اهداف بعثت، جایگاه قرآن، فلسفه و اسرار احكام و تعلیمات اسلام، تاریخ سیاسى اسلام و حوادث و رویدادهاى بعد از رحلت پیامبر(ص) و ... درسهاى بزرگى به رهروان راه حق مىدهد و آنان را در مبارزاتشان با جریانهاى انحرافى و نفاق مدد مىرساند.
تلاشهاى حقطلبانه و باطلستیزانه و آگاهىبخش فاطمه (س) علاوه بر این محورها شامل شیوه برخورد آن حضرت با خلیفه و رویگردانی و عدم پاسخ به سلام آنها و طرح آخرین سخنش با آنها مبنی بر این كه «من نزد خدا و فرشتگان او گواهی میدهم كه شما مرا به خشم آوردید و هر گاه كه پیامبر را دیدار كنم، نزد او از شما دو نفر شكایت خواهم كرد»؛[18] سخنرانى در بستر بیمارى در جمع زنان مهاجر و انصار كه به عیادت او آمده بودند[19] و وصیت آن حضرت به تجهیز و دفن شبانه[20] گواه این است كه آن حضرت حتی پس از عمر بابركتشان از مبارزه در راه حقانیت اهل بیت غافل نبودند.
پی نوشت:
[1] . بحار الانوار، علامه مجلسی، ج43، ص 66
[2] . وسایل الشیعه، حر عاملی، ج10، ص 379
[3] . سیره ابن هشام، ج3، ص 106
[4] . مغازی واقدی، ج1، ص 290
[5] . شرح نهجالبلاغه، ابن ابیالحدید، ج 11، ص 39
[6] . تاریخ یعقوبی، ج2، ص 66
[7] . مغازی واقدی، ج2، ص 830
[8] . نهج الحیات (فرهنگ سخنان حضرت زهرا(س)، ص37
[9] . بحارالانوار، ج 36، ص353
[10] . بحارالانوار، ج 43، ص 134
[11] . همان، ص 198
[12] . درآمدی بر سیره فاطمی، علی رفیعی، ص 117
[13] . الاختصاص، ص 184
[14] . خصال، ج1، ص 173
[15] . دلایل الامامه، 30 و كشف الغمه، 1/479
[16] . این ماجرا را علامه جعفر مرتضی عاملی به طور مشروح و مستند در كتاب «ماسات الزهرا» (رنجهای زهرا) توضیح داده است.
[17] . شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج16، ص 263
[18] . الامامه و السیاسه، ابن قتیبه دینوری، ص 31
[19] . احتجاج طبرسی، ج1، ص 164
[20] . بحارالانوار، ج 43، ص 159
نویسنده:روحالله فیضاللهی
منبع : سیاست ما
سه شنبه 20/1/1392 - 15:49