شعر و قطعات ادبی
ز لیلایی شـــــنیدم یا عــــــلی گفت به مجنون چون رسیدم یا علی گفت
مگــــــــر این وادی دارالجنون اســت كه هر دیوانه دیدم یا عــــــلی گفت
نســـــیمی غـنچـه ای را باز می كرد به گوش غنچه كم كم یا عـلی گفت
چـــــمن با ریـــــــــــزش باران رحمت دعایی كرد و او هم یا عــــلی گفت
یقیـــــــن پـــروردگار آفــــــــــــرینش به موجودات عالم یا عـــــــلی گفت
دلا باید به هر دم یا علــــــــــی گفت نه هر دم بل دمادم یا عـــــلی گفت
به هر روز و به هر شـب یا علی گفت به هر پیچ و به هر خم یا علی گفت
خمــــــــیر خاك آدم را سـرشــــــتند چو بر میخواست آدم یا عــلی گفت
عـــــــــــلی در كعبه بر دوش پیمبــر قدم بنهاد و آن دم یا عـــــــلی گفت
عصــا در دسـت موسی اژدها گشت كلیم آنجا مسلّم یا عـــــــــلی گفت
ز بطن حوت ، یونـــــس گـــشت آزاد ز بس در ظلمت یم یا عــــــــلی گفت
به فرقش كی اثر میكرد شمشیــر شنیدم ابن ملجم یا عـــــــــلی گفت
مــگر خــــیبر ز جایش كـــنده میشد
یقین آن دم علی هم یا علی گفت
سه شنبه 25/4/1387 - 16:59
دانستنی های علمی
به نام خدا
كوله پشتیاش را برداشت و راه افتاد. رفت كه دنبال خدابگردد؛ و گفت: تا كولهام از خدا پر نشود برنخواهم گشت.نهالی رنجور و كوچك كنار راه ایستاده بود.مسافر با خندهای رو به درخت گفت: چه تلخ است كنار جاده بودن و نرفتن؛ و درخت زیر لب گفت: ولی تلخ تر آن است كه بروی و بی رهاورد برگردی. كاش میدانستی آنچه در جستوجوی آنی، همینجاست. مسافر رفت و گفت: یك درخت از راه چه میداند، پاهایش در گِل است، او هیچگاه لذت جستوجو را نخواهد یافت و نشنید كه درخت گفت: اما من جستوجو را از خود آغاز كردهام و سفرم را كسی نخواهد دید؛ جز آن كه باید...مسافر رفت و كولهاش سنگین بود.هزار سال گذشت، هزار سالِ پر خم و پیچ، هزار سالِ بالا و پست. مسافر بازگشت. رنجور و ناامید.خدا را نیافته بود، اما غرورش را گم كرده بود. به ابتدای جاده رسید. جادهای كه روزی از آن آغاز كرده بود.درختی هزار ساله، بالا بلند و سبز كنار جاده بود. زیر سایهاش نشست تا لختی بیاساید. مسافر درخت را به یاد نیاورد. اما درخت او را میشناخت.درخت گفت: سلام مسافر، در كولهات چه داری، مرا هم میهمان كن. مسافر گفت: بالا بلند تنومندم، شرمندهام، كولهام خالی است و هیچ چیز ندارم.درخت گفت: چه خوب، وقتی هیچ چیز نداری، همه چیز داری. اما آن روز كه میرفتی، در كولهات همه چیز داشتی، غرور كمترینش بود، جاده آن را از تو گرفت. حالا در كولهات جا برایخدا هست. و قدری از حقیقت را در كوله مسافر ریخت. دستهای مسافر از اشراق پر شد و چشمهایش از حیرت درخشید و گفت: هزار سال رفتم و پیدا نكردم و تو نرفتهای، این همه یافتی!درخت گفت: زیرا تو در جاده رفتی و من در خودم. و پیمودن خود، دشوارتر از پیمودن جاده هاست............
یا حق
سه شنبه 25/4/1387 - 16:56
طنز و سرگرمی
یکی به خدا میگه خدایا ۱۰۰۰۰۰۰۰ سال برات چقدره ؟ خدا میگه ؟ ۱دقیقه. طرف باز میگه :خدا۱۰۰۰۰۰۰ یورو برات چقدره؟ خدا میگه ۱ پنی . طرف میگه پس یه پنی به من بده , خدا میگه ۱ دقیقه واسا
سه شنبه 25/4/1387 - 16:40
خانواده
سه شنبه 25/4/1387 - 16:34
خانواده
تنهایی را دوست دارم زیرا بی وفا نیست تنهایی را دوست دارم زیرا عشق دروغی در آن نیست تنهایی را دوست دام زیرا تجربه کردم تنهایی را دوست دارم زیرا خداوند هم تنهاست
پنج شنبه 20/4/1387 - 16:21
دعا و زیارت
بیاییم خطوط دلمان راکمتراشغال کنیم
شایدخدا پشت خط باشد
پنج شنبه 20/4/1387 - 15:58
دانستنی های علمی
امشب شب لیله الرغایب است در هنگام انجام
اعمال دعا برای تعجیل در فرج مهدی فاطمه فراموش نفرمایید
التماس دعا ی مخصوص
پنج شنبه 20/4/1387 - 15:55
خانواده
تویی بهانه آن ابرها که میگریند
بیاکه صاف شود این هوای بارانی
پنج شنبه 20/4/1387 - 15:44
خواستگاری و نامزدی
یک روز رسد غمی به اندازه کوه
یک روز رسد نشاط به اندازه دشت....
افسانه زندگی چنین است گلم
در سایه کوه باید از دشت گذشت....
پنج شنبه 20/4/1387 - 15:26
دانستنی های علمی
درکشتی زندگی
باخدا بودن بهتر از
ناخدا بودن است.
پنج شنبه 20/4/1387 - 15:2