• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1361
تعداد نظرات : 278
زمان آخرین مطلب : 4204روز قبل
اهل بیت
 

توسل ملائكه به امام حسین(ع) پس از ولادتش:
 

تا حال شنیده اید كه هیچ یك از انبیا و اوصیا(ع) حین ولادتش سبب نجات و شفاعت شود، اول برای «دردائیل» چونكه دردائیل ملك، برایش شانزده هزار پر بود و میانه ی هر پری تا پر دیگر به قدر مسافت میان زمین و آسمان راه بود. یك روزی در قلبش یك چیزی خطور كرد كه منافی عظمت و جلال الهی بود. به مجرد این خیال، خداوند عالم شانزده هزار پر هم بر شانزده هزار پرش افزود كه جمعاً شد سی و دو هزار پر. میان پری تا پر دیگر به قدر میان آسمان و زمین مسافت بود. بعد امرش فرمود: طیران كن. پانصد سال از سالهای الهیه كه هر سالی هزار سال دنیویه است طیران كرد، به یك قائمه از قوائم عرش خداوند عالم نرسید. خداوند فرمود: «عد إلی مكانك فإنی عظیم فوق عظیم و لیس فوقی شیء و لا أصف بمكان»:بر گرد به مكان خودت ای دردائیل. من بزرگم، بزرگتر از هر بزرگی و بالاتر از من چیزی نیست، دردائیل! من موصوف به مكان نمی شوم، یعنی مكان مخلوق من است.
به واسطه ی آن خطورش، خداوند عالم بر او غضب كرد. «فسلبه اللّه تعالی أجنحته و مقامه من صفوف الملائكه»: پرهایش را و مقامش را از صفوف ملائكه بگرفت.
و چون این مظلوم متولد شد، انقلاب در تمامی سماوات پیدا شد.تفصیلی دارد. از جمله وحی شد به جبرئیل كه با هزار قبیل از ملائكه- كه هر قبیلی هزار هزار ملك است- با اسبهای آسمانی قوی مسرج ملجم كه بر آن قبه های در و یاقوت بوده است و به همراهشان ملائكه ای بودند كه آنها را ربانیون می گفتند و در دستشان طبقهایی از نور بوده است، نازل شوند برای تسمیه ی سید الشهداء و تعزیت پیغمبر خدا و گفتن حكایت كربلا.با این هیئت به دردائیل گذشتند. دردائیل گفت: یا جبرائیل! ما لهذه اللیله فی السماء؟! هل قامت القیامه علی أهل الدنیا؟ قال: لا؛ ولكن ولد لمحمد(ص) مولود فی دارالدنیا. و قد بعثنی اللّه تعالی لأهنئه بمولوده.
دردائیل كرامت آن مولود را دانست كه چقدر است. جبرئیل را قسم داد كه از پیغمبر بخواهد به حق آن مولود، كه خداوند پرهایش و مقامش را به او برگرداند. جبرئیل آمد تهنیت و تعزیت را گفت، حكایت مصیبت سید الشهداء(ع) را گفت. بعد عرض دردائیل را به خدمت حضرت پیغمبر(ص) رساند. حضرت فرمود: بیاورید حسینم را، آوردند. «و هم ملفوف فی خرق من صوف» حضرت را در یك پارچه پشم پیچیده بودند. قنداق را به طرف آسمان بلند كرد و عرض نمود:
اللهم بحق هذا المولود علیك، لا بل بحقك علیه و علی جده محمد و إبراهیم و إسماعیل و أسحاق و یعقوب، إن كان للحسین بن علی و ابن فاطمه قدرعندك، فارض عن دردائیل و رد علیه أجنحته و مقامه من صفوف الملائكه.
باری: دردائیل را خدمت آن مولود نیاوردند، ولی خداوند بخاطر حسین(ع)، از او گذشت، بالش و مقامش را به او مرحمت كرد.
دیگر، سبب نجات و شفاعت از برای «فطرس»- از جمله ی ملائك حمله- بوده است. خداوند عالم او را برای امری به جایی فرستاده بود. قدری دیر كرد، پرش را شكست و او را به جزیره ای انداخت. جبرئیل كه برای مباركباد سید الشهدا می رفت، به فطرس برخورد. فطرس تمنا كرد كه او را خدمت حضرت پیغمبر ببرد، شاید از بركت آن مولود، حضرت دعا كند خدا از جرمش بگذرد.
جبرئیل(ع)او را همراهش برد. حكایتش را به حضرت عرض كرد. پیغمبر(ص) فرمود: «قل له تمسح بهذا المولود و عد إلی مكانك»:بگو به فطرس خودش را به این مولود بمالد و به مكان خود برگردد «فمسح فطرس بالحسین بن علی و ارتفع»خودش را به حسین بن علی(ع) مالید بلند شد. عرض كرد: «یا رسول اللّه! اما إن أمتك ستقتله...»:امت تو این مولود را خواهند گشت و عوض اینكه باعث نجات من شده، من هر كس به زیارت قبر مباركش بیاید او را می رسانم(1). و هر كسی سلامی به آن حضرت بكند، به او می رسانم و هر كس صلواتی بر او بفرستد، به او می رسانم(2).
و همچنین این مظلوم سبب نجات و شفاعت غیر اینها از ملائكه هم شد.

اولین زائر سید الشهدا(ع):
 

باری؛ اعظم باكین بعد از حضرت رسول خدا(ص) حضرت امیر المؤمنین(ع) است. از اعظم زائرین و اول زائرین سید الشهدا(ع) بعد از آنكه شهید شد، كیست؟ مشهور است اول كسی كه از دور به زیارت مظلوم كربلا آمد، جابر بن عبد الله انصاری است كه به زیارت آن غریب آمد.
نه چنین است مطلب كه مشهور شده است. زیرا اول كسی كه به زیارت حضرت آمد و همه ی شرایط را به عمل آورد، أتت حزینه مكروبه مغبره جائعه عطشانه، با تمام آداب زیارت، علیا جناب زینب(ع)است. مثل او كسی سید الشهدا(ع) را زیارت نكرد.
از جمله آداب زیارت، بوسیدن قبر سید الشهدا(ع) است. آن وقت كه علیا جناب زینب(ع) به زیارت برادرش آمد، قبر كه نبود ببوسد، آن مخدره قبررا نبوسید، ولی جسد را بوسید، بلی جسد شریف را بوسید. اما من نمی دانم كه جای بوسه داشت یا نه. یعنی در تمام عضوش جایی بی زخم به اندازه ی بوسه اش بود یا نه...
باری؛ بعد از آنكه جسد مبارك را بوسید، شروع كرد به سلام كردن به حضرت پیغمبر(ص):
وا محمداه! صلی علیك ملیك السماء. هذا حسین مرمل بادماء مقطع الأعضاء(3)
بعد سلام كرد به حضرت امیرالمؤمنین و حضرت فاطمه زهرا و حضرت امام حسن و حضرت امام حسین(ع).
آن مخدره اول كسی است كه زیارت را با شرایطش عمل آورد. بلی؛ یك زیارت را نكرد. در آن وقتی كه به زیارت جسد مبارك برادر آمد، از پایین پا زیارت كرد. آمد بالای سر خواست زیارت بالای سر بكند، سر مبارك نبود. ولی عوض زیارت بالای سر، زیارت بالای گلوی بریده كرد. در كوفه كه آمد، زیارت بالای سر را هم در آنجا كرد. چونكه سر مقدس را آن وقت كه به زیارت برادر آمد ندید، ولی چون به كوفه رسید، سر مقدس را در آنجا دید، آنجا هم دید، نمی دانم زیارت دور كرد یا زیارت نزدیك. نمی دانم بوسیدن سر مبارك هم برایش حاصل شد یا نه. اینقدر معلوم است كه سر مبارك نزدیكش بود. «فالتفتت زینب فرأت رأس أحیها فنطحت جبینها بمقدم المحمل حتی رأینا الدم من تحت قناعها و أومت إلیه»(4): ملتفت شد سر برادرش را دید به آن حالت، سر خودش را بلند كرد به محملش زد كه خون جاری شد. نمی دانم چه دید كه به این قسم بیطاقت شد.
«و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون»

پی نوشت:
 

1.اصل عبارت در مصادر آتی چنین است:«و له علی مكافاه ألا یزوروه زائر إلا أبلغه عنه»و ظاهراً همان ابلاغ زیارت از راه دور منظور است.
2. بحار الانوار 43 /243 و 244؛ امالی صدوق /118 و 119.
3. بحار الانوار 45 /58؛ الملهوف /181؛ تاریخ 4 /348.
4. بحار الانوار 45 /115.
از مقتل شوشتری (سوگنامه اهل بیت(ع) از لسان آیت اللّه علامه شیخ جعفر شوشتری
 

منبع:نشریه روشنان، شماره12
دوشنبه 6/9/1391 - 0:13
اهل بیت

 
چرا حج سید الشهداء «علیه السلام»از موضوعات خاص و ویژه قرار گرفت؟

موضوعات خاصه امام حسین«ع»
 

از جمله موضوعات خاص و منحصر به فرد حضرت سید الشهدا(ع)، حج ایشان است، در مقابل بیت ا... الحرام. همانگونه كه واجب است حج بیت ا... الحرام بجا آورده شود همچنین مستحب است حج سید الشهدا(ع) كه همان زیارت ایشان است، بجا آورده شود، گر چه بعضی فقها آن را برای یكبار، واجب می دانند كما اینكه حج سید الشهدا(ع)را تمامی پیامبران حتی پیامبر گرامی اسلام(ص)نیز بجا آورده اند و این فضیلتی را كه خداوند به ایشان مرحمت فرمود بدین جهت است كه امام(ع)حجی بجا آورده اند كه تاكنون احدی بجا نیاوده است و قادر به انجام آن نبوده و نخواهد بود.
حجش را طوری بجا آورد كه تاكنون كسی بجا نیاورده و تلبیه گفت: به طوری كه كسی مثل او تلبیه نگفته، همه ی بلاها را قبول كرد و لبیك گفت احرامی بست كه تاكنون كسی نبسته است احرامش دو پیراهن بود یكی از خاك و دیگری از خون.
گفته اند، حج خانه طواف خانه است و طواف حقیقی طواف دل است كه شخص قطع علایق دل كند، حضرت علاقه ها را تماماً از دل برید بلكه خود دل را هم برای محبت خدا قطع كرد. اینگونه بود كه حجش از وسائل خاصه اش شد. سعیی برای خدا كرد كه احدی چنین سعی نكرده است. هفتاد بار از خیمه گاه به قتلگاه آمد و شد نمود هم برای فریاد رسی شهداء و هم دادخواهی زنان در خیمه.
چرا حج سید الشهدا(ع) از وسائل خاصه شد؟ برای اینكه امانتی كرد كه كسی مثل او نكرد در حج بیت ا... باید حجر الأسود را بوسید و استلام حجر كرد و عرض كرد «أمانتی أدیتها»و نیز سید الشهداء(ع) در روز عاشورا و در صحرای كربلا قربانی ها كرد كه احدی چنین قربانی نكرده كه یكی از قربانیانش حضرت علی اكبر(ع) بود. كه حضرت فرمود: خداوندا شاهد باش كه به سوی این قوم مردی می رود كه شبیه ترین مردم به رسول اللّه(ص)از نظر خلق و رفتار و گفتار است.
زیارت هیچ كس لبیك ندارد مگر زیارت سید الشهداء كه شخص باید در زیارت او لبیك بگوید و اگر كسی لبیك را درست بگوید مثل كسانی خواهد بود كه در محضر حضرت لبیك گفتند.(لبیك داعی اللّه)و از جمله وسائل «البكاء علیه»یعنی گریه كردن بر آن حضرت است. پیامبر(ص) فرمودند: هر چیزی از برای آن در اجر و ثواب حدی است مگر گریه بر سید الشهداء(ع) كه ثوابش حدی ندارد.
از دیگر وسائل حضرت سید الشهداء(ع) آب دادن به ایشانست و این مختص به آن حضرت است چرا كه هیچ امامی و پیغمبری تشنه از دنیا نرفت.
انشاء اللّه كه خداوند ما را از زائرین و پیروان واقعی آن حضرت قرار بدهد.
برگرفته از سوگ نامه اهل بیت(ع)(مقتل شوشتری) از لسان آیت اللّه علامه حاج شیخ جعفر شوشتری
منبع:نشریه روشنان، شماره12
دوشنبه 6/9/1391 - 0:13
اهل بیت

 
یک جمله در زیارت اربعین امام حسین علیه السلام ذکر شده است که مانند بسیاری از جملات این زیارتها و دعاها، بسیار پرمغز و در خور تأمل و تدبراست. امروز به مناسبت روز تاسوعا و روز عزا، در خطبه ی اول قدری پیرامون همین جمله - که ناظر به جهت قیام حسینی است - عرایضی عرض می کنیم؛ آن جمله این است: « و بذل مهجته فیک». این زیارت اربعین است؛ منتها فقره های اول آن، دعاست؛ که گوینده ی این جملات خطاب به خداوند متعال عرض می کند: « و بذل مهجته فیک »؛ یعنی حسین بن علی، جان و خون خود را در راه تو داد؛ «لیستنفذ عبادک من الجهالة»؛ تا بندگان تو را از جهل نجات بدهد؛ «و حیرة الضّلالة»؛ از سرگردانی ناشی از ضلالت و گمراهی آنها را برهاند. این یک طرف قضیه است، که طرف قیام کننده است- که حسین بن علی علیه السلام - طرف دیگر قضیه، در این فقره ی بعدی معرفی می شود: « و قد توازر علیه من غرّته الدنیا و باع حظّه بالا رذل الادنی »نقطه ی مقابل، آن کسانی بودند که فریب زندگی، آنها را به خود مشغول کرده بود؛ دنیای مادی، زخارف دنیایی، شهوات و هواهای نفس، آنها را از خود بیخود کرده بود؛ «و باع حظه بالا رذل الادنی»؛ سهمی را که خدای متعال برای هر انسانی در آفرینش عظیم خود قرار داده است - که این سهم عبارت است از سعادت و خوشبختی دنیا و آخرت - به بهای پست و ناچیز و غیر قابل اعتنایی فروخته بودند. این، خلاصه ی نهضت حسینی است.
با مدّاقه ی در این بیان، انسان احساس می کند که نهضت حسینی در واقع با دو نگاه قابل ملاحظه است، که هر دو هم درست است؛ اما مجموع دو نگاه، نشان دهنده ی ابعاد عظیم این نهضت است: یک نگاه، حرکت ظاهری حسین بن علی است؛ که حرکت علیه یک حکومت فاسد و منحرف و ظالم و سرکوبگر-یعنی حکومت یزید - است؛ اما باطن این قضیه، حرکت بزرگتری است که نگاه دوم، انسان را به آن می رساند؛ و آن حرکت بر علیه جهل و زبونی انسان است. در حقیقت، امام حسین اگر چه با یزید مبارزه می کند، اما مبارزه ی گسترده ی تاریخی امام حسین با یزید کوته عمر بی ارزش نیست؛ بلکه با جهل و پستی و گمراهی و زبونی و ذلت انسان است؛ امام حسین با اینها دارد مبارزه می کند.

تبدیل امامت به سلطنت!
 

یک حکومت آرمانی به وسیله ی اسلام به وجود آمد. اگر بخواهیم ماجرای امام حسین را در سطوری خلاصه کنیم، این طور می شود بشریت، دچار ظلم و جهل وتبعیض بود؛ حکومتهای بزرگ دنیا، که حکومت قیصر و کسرای آن زمان است - چه در ایران آن روز، چه در امپراتوری روم آن روز - حکومت اشرافیگیری و حکومت غیر مردمی و حکومت شمشیر بی منطق و حکومت جهالت و فساد بود؛ حکومتهای کوچکتر هم - مثل آنچه که در جزیرة العرب بود - از آنها هم بدتر بود؛ مجموعاً جاهلیتی دنیا را فرا گرفته بود. در این میان، نور اسلام به وسیله ی پیامبر خدا و با مدد الهی و مبارزات عظیم وتوانفرسای مردمی توانست اول یک منطقه از جزیرة العرب را روشن کند و بعد بتدریج گسترش پیدا کند و شعاع آن همه جا را فرابگیرد. وقتی پیامبر از دنیا می رفت، این حکومت، حکومت مستقری بود که می توانست الگوی همه ی بشریت در طول تاریخ باشد؛ و اگرآن حکومت با همان جهت ادامه پیدا می کرد، بدون تردید تاریخ عوض می شد؛ یعنی آنچه که بنا بود در قرنها بعد از آن - در زمان ظهور امام زمان در وضعیت فعلی -پدید بیاید، در همان زمان پدیده آمده بود. دنیای سرشار از عدالت و پاکی و راستی و معرفت و محبت، دنیای دوران امام زمان است؛ که زندگی بشر هم از آن جا به بعد است. زندگی حقیقی انسان در این عالم، مربوط به دوران بعد از ظهور امام زمان است؛ که خدا می داند بشر در آن جا به چه عظمتهایی نایل خواهد شد. بنابراین، اگر ادامه ی حکومت پیامبر میسر می شد و در همان دوره های اول پدید می آمد و تاریخ بشریت عوض می شد، فرجام کار بشری مدتها جلو می افتاد؛ اما این کار به دلایلی نشد.
خصوصیت حکومت پیامبر این بود که به جای ابتناء بر ظلم، ابتناء بر عدل داشت؛ به جای شرکت و تفرقه ی فکری انسان، متکی بر توحید و تمرکز بر عبودیت ذات مقدس پروردگار بود؛ به جای جهل، متکی بر علم و معرفت بود؛ به جای کینه ورزی انسانها با هم، متکی بر محبت و ارتباط و اتصال و رفق و مدارا بود؛ یعنی یک حکومت از ظاهر و باطن آراسته. انسانی که در چنین حکومتی پرورش پیدا می کند، انسانی با تقوا، پاکدامن، عالم، با بصیرت، فعال، پرنشاط، متحرک و رو به کمال است. با گذشت پنجاه سال، قضایا عوض شد؛ اسم، اسم اسلام ماند؛ نام، نام اسلامی بود؛ اما باطن دیگر اسلامی نبود؛ به جای حکومت عدل، باز حکومت ظلم بر سر کار آمد؛ و به جای برابری و برادری، تبعیض و دو دستگی و شکاف طبقاتی به وجود آمد؛ به جای معرفت، جهل حاکم شد. در این دوره ی پنجاه ساله، هرچه به طرف پایین می آییم، اگر انسان بخواهد از این سرفصلها بیشتر پیدا کند، صدها شاهد ونمونه وجود دارد که اهل تحقیق باید اینها را برای ذهنهای جوان و جوینده روشن کنند.
امامت به سلطنت تبدیل شد! ماهیت امامت، با ماهیت سلطنت، مغایر و متفاوت و متناقض است؛ این دو ضد همند. امامت، یعنی پیشوایی روحی و معنوی؛ پیوند عاطفی و اعتقادی با مردم؛ اما سلطنت، یعنی حکومت با زور و قدرت و فریب؛ بدون هیچ گونه علقه ی معنوی و عاطفی و ایمانی؛ این دو، درست نقطه ی مقابل هم است. امامت، حرکتی در میان امت، برای امت و در جهت خیر است. سلطنت، یعنی یک سلطه ی مقتدرانه بر علیه مصالح مردمی و برای طبقات خاص؛ برای ثروت اندوزی و برای شهوترانی گروه حاکم آنچه که ما در زمان قیام امام حسین می بینیم، این دومی است، نه آن اولی؛ یعنی یزیدی که بر سرکار آمده بود، نه با مردم ارتباط داشت، نه علم داشت، نه پرهیزگاری و پاکدامنی و پارسایی داشت، نه سابقه ی جهاد در راه خدا داشت، نه ذره یی به معنویات اسلام اعتقاد داشت، نه رفتار او رفتار یک مؤمن بود، نه گفتار او گفتار یک حکیم بود؛ هیچ چیزش به پیامبر شباهت نداشت. در چنین شرایطی، برای کسی مثل حسین بن علی - که خود او همان امامی است که باید به جای پیامبر قرار بگیرد - فرصتی پیش آمد و قیام کرد.
اگر به تحلیل ظاهری قضیه نگاه کنیم، این قیام، قیام بر علیه حکومت فاسد و ضد مردمی یزید است؛ اما در باطن، یک قیام برای ارزشهای اسلامی و برای معرفت و برای ایمان و برای عزت است؛ برای این است که مردم از فساد و زبونی و پستی و جهالت نجات پیدا کنند؛ لذا ابتدا که از مدینه خارج شد، در پیام به برادرش محمّد بن حنفیه -و در واقع در پیام به تاریخ - این طور گفت: «انّی لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما»؛ من با تکبر، با غرور، از روی فخر فروشی، از روی میل به قدرت و تشنه ی قدرت بودن قیام نکردم؛ «انّما خرجت لطلب الاصلاح فی امة جدّی»؛ من می بینیم که اوضاع در میان امت پیامبر دگرگون شده است؛ حرکت، حرکت غلطی است؛ حرکت، حرکت به سمت انحطاط است؛ در ضد جهتی است که اسلام می خواست و پیامبر آورده بود؛ قیام کردم برای این که با اینها مبارزه کنم.

دو وجه در مبارزه ی امام حسین علیه السلام
 

مبارزه ی امام حسین دو وجه دارد و ممکن است دو نتیجه به بار بیاورد؛ اما هر دو نتیجه خوب است: یک نتیجه این بود که امام حسین علیه السلام بتواند بر حکومت یزید پیروز بشود و قدرت را از چنگ آن کسانی که با زور بر سر مردم می کوبیدند و سرنوشت مردم را تباه می کردند، خارج کند و کار را در مسیر صحیح خود بیندازد؛ اگراین کار صورت می گرفت، البته باز مسیر تاریخ عوض می شد. یک وجه دیگر این بود که امام حسین نتواند به هر دلیلی این پیروزی سیاسی و نظامی را به دست بیاورد؛ آن وقت امام حسین در این جا دیگر نه با زبان، بلکه با خون، با مظلومیت، با زبانی که تاریخ تا ابد آن را فراموش نخواهد کرد، حرف خود را مثل یک جریان مداوم و غیر قابل انقطاع در تاریخ به جریان می اندازد؛ و این کار را امام حسین کرد.
البته آن کسانی که دم از ایمان می زدند، اگر رفتاری غیر از آن داشتند که به امام حسین نشان دادند، شق اول پیش می آمد و امام حسین می توانست دنیا و آخرت را در همان زمان اصلاح کند؛ اما کوتاهی کردند! البته بحث این که چرا کوتاهی کردند، چه طور کوتاهی کردند، از آن بحثهای بسیار طولانی و مرارتباری است که بنده در چند سال قبل از این تحت عنوان «خواص و عوام» آن را مقداری مطرح کردم - یعنی چه کسانی کوتاهی کردند، گناه و تقصیربه گردن چه کسانی بود؛ چه طوری کوتاهی کردند، کجا کوتاهی کردند - که من نمی خواهم آن حرفها را مجدداً بگویم. بنابراین، کوتاهی شد و به خاطر کوتاهی دیگران، مقصود اول حاصل نشد؛ اما مقصود دوم حاصل گردید؛ این دیگر آن چیزی است که هیچ قدرتی نمی تواند آن را از امام حسین بگیرد؛ قدرت رفتن به میدان شهادت؛ دادن جان و دادن عزیزان؛ آن گذشت بزرگی که از بس عظیم است، دشمن در مقابل آن، هرعظمتی که داشته باشد، کوچک و محو می شود؛ و این خورشید درخشان روز به روز در دنیای اسلام نورافشانی بیشتری می کند و بشریت را احاطه می کند.
امروز بیش از پنج قرن و ده قرن پیش، حسین بن علی اسلام و شما، دردنیا شناخته شده است. امروز وضع به گونه یی است که متفکران و روشنفکران و آنهایی که بی غرضند، وقتی به تاریخ اسلام بر می خورند و ماجرای امام حسین را می بینند، احساس خضوع می کنند. آنهایی که از اسلام سر در نمی آورند، اما مفاهیم آزادی، عدالت، عزت، اعتلاء و ارزشهای والای انسانی را می فهمند، با این دید نگاه می کنند و امام حسین، امام آنها در آزادیخواهی، در عدالت طلبی، در مبارزه ی با بدیها و زشتیها، در مبارزه ی با جهل و زبونی انسان است.

جهل و زبونی، دو دشمن بزرگ انسان
 

امروز هم هرجایی که بشر در دنیا ضربه خورده است-چه ضربه ی سیاسی، چه ضربه ی نظامی، چه ضربه ی اقتصادی - اگر ریشه اش را کاوش کنید، یا در جهل است، یا در زبونی، یعنی یا نمی دانند و معرفت لازم را به آنچه که باید معرفت داشته باشند، ندارند؛ یا این که معرفت دارند، اما خود را ارزان فروخته اند؛ زبونی را خریده اند و حاضر به پستی و دنائت شده اند! امام سجاد و امیرالمؤمنین - بنابرآنچه که ازآنها نقل شده - فرموده اند: «لیس لانفسکم ثمن الّا الجنّة فلا تبیعوها بغیرها »؛ ای انسان!اگر بناست هستی و هویت و موجودیت تو فروخته بشود، فقط یک بها دارد و بس؛ و آن بهشت الهی است؛ به هر چه کمتر از بهشت بفروشی، سرت کلاه رفته است. اگر همه ی دنیا را هم به قیمت قبول پستی و ذلت و زبونی روح به شما بدهند، جایز نیست. همه ی آن کسانی که در اطراف دنیا تسلیم زر و زور صاحبان زر و زور شده اند و این زبونی را قبول کرده اند -چه عالم، چه سیاستمدار، چه فعال سیاسی و اجتماعی، چه روشنفکر - به خاطر این است که ارزش خود را نشناختند و خود را فروختند. خیلی از سیاستمداران دنیا خودشان را فروخته اند. عزت فقط این نیست که انسان روی تخت سلطنت یا ریاست بنشیند؛ گاهی یک نفر بر تخت سلطنت نشسته است، به هزاران نفر هم با تکبر فخر فروشی می کند و زور می گوید؛ اما در عین حال زبون و اسیر یک قدرت و یک مرکز دیگر است؛ اسیر تمایلات نفسانی خود است، که البته اسرای سیاسی امروز دنیا به این آخری نمی رسند؛ اسیر قدرتها و اسیر مراکزند!
اگرامروز شما به این کشور بزرگ نگاه کنید، می بینید که چهره ی جوانان این کشور، از احساس استقلال و احساس عزت، برافروخته و شادمان است. هیچ کس نمی تواند ادعا کند که دستگاههای سیاسی این کشور، از قدرتی در دنیا کمترین فرمانی می برند. همه ی دنیا هم این را قبول دارند که در همین کشور با عزت و با عظمت، قبل از انقلاب حکومتی سرکار بود که افرادش تفرعن و تکبر داشتند و برای خود جاه و جلال و جبروت قائل بودند و مردم بایستی در مقابلشان تعظیم می کردند و خم می شدند؛ اما همانها اسیر و زبون دیگران بودند! در همین تهران، هر وقت سفیر آمریکا می خواست، می توانست با شاه ملاقات کند و هرمسأله یی را بر او دیکته کند و از او بخواهد؛ و اگر او انجام نداد، به او تغیّر کند! ظاهرشان جلال و جبروت داشت؛ اما برای مردم و برای ضعفا که زبون بودند! امام حسین خواست این زبونی را از انسانها بگیرد.
پیامبر در مقابل مردم، «کان رسول الله صلی الله علیه و اله و سلم یأکل اکل العبد و یجلس جلوس العبد »؛ خود مثل بندگان غذا می خورد و مثل بندگان می نشست، نه مثل اشراف زاده ها. خود پیامبر جزو فامیلهای اشراف زاده بود؛ اما رفتار او با مردم خود، رفتار متواضعانه یی بود؛ به آنها احترام می کرد؛ به آنها فخر و تعند نمی فروخت؛ اما اشاره و نگاه پیامبر بر تن امپراتوران آن روز عالم - درسالهای آخر عمرش -لرزه می انداخت؛ این عزت است.
امامت، یعنی آن دستگاهی که عزت خدایی را برای مردم به وجود می آورد؛ علم و معرفت را به مردم می دهد؛ رفق و مدارا را میان آنها ترویج می کند؛ ابهت اسلام و مسلمین را در مقابل دشمن حفظ می کند؛ اما سلطنت و حکومتهای جائرانه، نقطه ی مقابل آن است. امروز در خیلی از جاهای دنیا اسمشان پادشاه نیست، اما درواقع پادشاهند؛ اسمشان سلطان نیست و ظواهر دمکراسی هم درآن جاها جاری است، اما در باطن، همان سلطنت است؛ یعنی رفتار تعند آمیز با مردم، و رفتار ذلت آمیز با هر قدرتی که بالاسر آنها باشد!حتی شما می بینید که در یک کشور بزرگ و مقتدر، رؤسای سیاسی آنها باز به نوبه ی خود مقهور و اسیر دست صاحبان کمپانیها، مراکز شبکه یی پنهان جهانی، مراکز مافیایی و مراکز صهیونیستی هستند؛ مجبورند طبق میل دل آنها حرف بزنند و موضعگیری کنند؛ برای این که آنها نرنجند؛ این سلطنت است. وقتی که در رأس، ذلت و زبونی وجود داشت، درقاعده و بدنه هم ذلت و زبونی وجود خواهد داشت؛ امام حسین علیه این قیام کرد.

عزّت و سرافرازی در عین عبودیّت
 

در رفتارامام حسین، از اولی که از مدینه حرکت کرد، تا مثل فردایی که در کربلا به شهادت رسید، همان معنویت و عزت و سرافرازی و در عین حال عبودیت و تسلیم مطلق در مقابل خدا محسوس است؛ در همه ی مراحل هم این طور است. آن روزی که صدها نامه و شاید هزارها نامه برای او آوردند که ما شیعیان و مخلصان توییم و در کوفه و در عراق منتظر تو هستیم، او دچار غرور نشد. آن جا که سخنرانی کرد و فرمود: «خط الموت علی ولد ادم مخط القلاده فی جید الضّاة»، صحبت از مرگ کرد؛ نگفت که چنان می کنیم، چنین می کنیم؛ یا دشمنانش را تهدید و دوستانش را تطمیع بکند؛ از حالا مناصب را در کوفه تقسیم بکند. حرکت مسلمانانه همراه با معرفت، همراه با عبودیت، همراه با تواضع، آن وقتی است که حالا همه دستها را به طرف او دراز کرده اند و نسبت به او اظهار ارادت می کنند. آن روزی هم که در کربلا همراه یک جمع کمتر از صد نفر توسط سی هزار جمعیت از اراذل و اوباش محاصره شد و جانش را تهدید کردند، عزیزانش را تهدید کردند، زنها و حرم او را تهدید به اسارت کردند، آن روز هم ذره یی اضطراب دراین مرد خدا و این بنده ی خدا و این عزیز اسلام مشاهده نشد.
آن راوی یی که حوادث روز عاشورا را نقل کرده است و در کتابها دهن به دهن منتقل شده است، می گوید: «فو الله ما رأیت مکثورا». مکثور، یعنی آن کسی که امواج غم و اندوه بر سر او بریزد؛ بچه اش بمیرد، دوستانش نابود بشوند، ثروتش از بین برود، همه ی امواج بلا به طرف او بیاید. راوی می گوید من هیچ کسی را در چهار موجه ی بلا مثل حسین بن علی محکم دل تر و استوارتر ندیدم؛ «اربط جاشا». درمیدانهای گوناگون جنگها، در میدانهای اجتماعی، در میدان سیاست، انسان به آدمهای گوناگونی برخورد می کند؛ کسانی که دچار غمهای گوناگونند. راوی می گوید هرگز ندیدم کسی در چنین هنگامه یی با این همه مصیبت، مثل حسین بن علی، چهره یی شاد، مصمم، حاکی از عزم و اراده. متوکل به خدا داشته باشد؛ این همان عزت الهی است؛ این جریان را امام حسین در تاریخ گذاشت؛ بشر فهمید که باید برای آن چنان حکومت و جامعه یی مبارزه کند؛ جامعه یی که در آن پستی و جهالت و اسارت انسان وتبعیض نباشد. همه باید برای آن چنان اجتماعی جهاد کنند که به وجود بیاید و می آید و ممکن است.
یک روز بود که بشر مأیوس بود؛ اما انقلاب اسلامی و نظام اسلامی نشان داد که همه چیز ممکن است. نظام اسلامی به آن حد نرسیده است، اما بزرگترین موانع را در راه رسیدن به آن مرحله از سر راه برداشت. وجود حکومت طاغوتی، حکومت دیکتاتوری، حکومت انسانهایی که بر مردم شیر بودند، ولی در مقابل قدرتها روباه بودند؛ درمقابل مردم خودشان یا تفرعن و تکبر بودند، اما در مقابل بیگانگان تسلیم و خاضع بودند؛ بزرگترین مانع برای یک ملت است؛ آن هم حکومتی که همه ی قدرتهای جهانی از او حمایت می کردند. ملت ایران نشان داد که این کار، عملی و ممکن است؛ این مانع را برداشت و در این راه حرکت کرد.
به لطف و فضل الهی، دراین راه گامهای زیادی برداشته شده است؛ اما برادران و عزیزان! ما در نیمه ی راهیم. اگر ما پیام امام حسین را زنده نگه می داریم، اگرنام امام حسین را بزرگ می شماریم اگر این نهضت را حادثه ی عظیم انسانی در طول تاریخ می دانیم و برای آن ارج می نهیم، برای این است که یادآوری این حادثه به ما کمک خواهد کرد که حرکت کنیم و جلو برویم و انگشت اشاره ی امام حسین را تعقیب کنیم و به لطف خدا به آن هدفها برسیم و ملت ایران ان شاء الله خواهد رسید. نام امام حسین علیه السلام را خدا بزرگ کرده است و حادثه ی کربلا را در تاریخ نگه داشته است. این که می گوییم ما بزرگ نگهداریم، معنایش این نیست که ما این کار را داریم می کنیم؛ نه، این حادثه عظیمتر از آن است که حوادث گوناگون دنیا بتواند آن را کمرنگ کند و از بین ببرد.(1)

پی نوشت ها :
 

1- خطبه های نماز جمعه، 1379/1/26.
 

منبع: منبع : شخصیت و سیره ی معصومین(علیهم السلام)در نگاه رهبر انقلاب اسلامی(جلد 5)،( شخصیت و سیره امام حسین (علیه السلام))
،ناشر موسسه فرهنگی قدر ولایت - 1383
دوشنبه 6/9/1391 - 0:9
اهل بیت

 
این سؤال، تاریخی یا انسانی است؛ و جای طرحش همین جاست. در زندگی حسین بن علی علیه السلام، یک نقطه ی برجسته، مثل قله ای که همه ی دامنه ها را تحت الشّعاع خود قرار می دهد، وجود دارد؛ و آن، عاشوراست. درزندگی امام حسین علیه السلام، آن قدر حوادث و مطالب و تاریخ و گفته ها و احادیث وجود دارد، که اگر حادثه ی کربلا هم نمی بود، زندگی آن بزرگوار مثل زندگی هر یک از ائمّه ی دیگر، منبع حِکَم و آثار و روایات و احادیث بود. اما قضیه ی عاشورا آن قدر مهم است که شما از زندگی آن بزرگوار، کمتر چیز و نشانه دیگری را به خاطر می آورید. قضیه ی عاشورا هم آن قدر مهم است که به زبان این زیارتی که امروز -روز سوم- وارد است، یا این دعایی که امروز وارد است، درباره حسین بن علی علیه السلام، چنین آمده است که «بکته السماء و من علیها » یا «و من فیها »«و الارض و من علیها و لما یطأ لابتیها ». هنوز پا به این جهان نگذارده، آسمان و زمین بر حسین علیه السلام، گریستند. قضیه این قدر حایز اهمیت است. یعنی ماجرای عاشورا و شهادت بزرگی که در تاریخ بی نظیر است، در آن روز اتفاق افتاد. این، جریانی بود که چشمها به آن بود. به راستی این چه قضیه ای بود که از پیش تقدیر شده بود؟«المدعوّ لشهادته قبل استهلاله و ولادته. »قبل از اینکه حسین بن علی علیه السلام، چهره بنماید، با شهادت، نامیده و خوانده می شد. به نظر می رسد که در اینجا رازی وجود دارد، که برای ما آموزنده است.
البته در باب شهادت حسین بن علی علیه السلام، خیلی سخن گفته شده است- سخنان خوب و درست - و هر کس به قدر فهم خود، از این ماجرا چیزی فهمیده است. بعضی او را به طلب حکومت محدود کردند، بعضی او را در قالب مسائل دیگر کوچک کردند، و بعضی هم ابعاد بزرگتری از او را شناختند و گفتند و نوشتند؛ که آنها را نمی خواهم عرض کنم. مطبی که می خواهم عنوان کنم، این است که خطراتی که اسلام را به عنوان یک پدیده ی عزیز تهدید می کند، از قبل از پدید آمدن و یا از آغاز پدید آمدنش از طرف پروردگار، پیش بینی شده است، و وسیله ی مقابله ی با آن خطرات هم ملاحظه شده و در خود اسلام و در خود این مجموعه، کار گذاشته شده است. مثل یک بدن سالم، که خدای متعال قدرت دفاعی اش را در خود آن کار گذاشته است. یا مثل یک ماشین سالم، که مهندس و سازنده ی آن، وسیله ی تعمیرش را با خود آن همراه کرده است.

دو نوع آفت و راه مقابله با آنها
 

اسلام یک پدیده است؛ و مثل همه ی پدیده ها، خطراتی آن را تهدید می کند، و وسیله ای برای مقابله لازم دارد. خدای متعال این وسیله را، در خود اسلام گذاشت.
امّا آن خطر چیست؟ دو خطر عمده، اسلام را تهدید می کند؛ که یکی خطر دشمنان خارجی، و دیگری خطر اضمحلال داخلی است.
دشمن خارجی یعنی کسی که از بیرون مرزها، با انواع سلاحها، موجودیت یک نظام را با فکرش و دستگاه زیربنایی عقیدتی اش و قوانینش و همه چیزش هدف قرار می دهد. که شما در مورد جمهوری اسلامی، این را به چشم دیدید؛ و گفتند که « ما می خواهیم نظام جمهوری اسلامی را از بین ببریم». دشمنانی بودند از بیرون، و تصمیم گرفتند که این نظام را از بین ببرند. از بیرون یعنی چه؟ نه از بیرون کشور. از بیرون نظام؛ ولو در داخل کشور.
دشمنانی هستند که خودشان را از نظام، بیگانه می دانند، و با آن مخالف هستند اینها بیرون اند. اینها غریبه اند. اینها برای اینکه نظامی را نابود کنند و از بین ببرند، تلاش می کنند. با شمشیر، با سلاح آتشین، با مدرنترین سلاحهای مادی، و با تبلیغات و پول و هر چه که در اختیارشان باشد.
این، یک نوع دشمن است. دشمن و آفت دوم، آفتِ «اضمحلال درونی» است. یعنی در درون نظام. که این، مال غریبه ها نیست. این، مال خودیهاست. خودیها ممکن است در یک نظام، بر اثر خستگی، بر اثر اشتباه در فهم راه درست، بر اثر مغلوب احساسات نفسانی شدن، و بر اثر نگاه کردن به جلوه های مادی و بزرگ انگاشتن آنها، ناگهان در درون، دچار آفت زندگی شوند. این، البته خطرش بیشتر از خطر اوّلی است. این، دو نوع دشمن- آفت برونی و آفت درونی - برای هر نظامی، برای هر تشکیلاتی و برای هر پدیده ای وجود دارد. اسلام برای مقابله با هر دو آفت، علاج، معیّن کرده، و «جهاد» را گذاشته است. جهاد، مخصوص دشمنان خارجی نیست.
«جاهد الکفارو المنافقین (1) »منافق، خودش را در درون نظام قرار می دهد. لذا با همه ی اینها باید جهاد کرد. جهاد، برای دشمنی ست که می خواهد از روی بی اعتقادی و دشمنی با نظام، به آن هجوم بیاورد. همچنین، برای مقابله با آن تفکّک داخلی و از هم پاشیدگی درونی، تعالیم اخلاقی بسیار با ارزشی وجود دارد، که دنیا را به طور حقیقی به انسان می شناساند. و می فهماند که «اعلموا انما الحیوة الدنیا لعب و لهو و زینة و تفاخر بینکم و تکاثر فی الاموال و الاولاد(2) تا آخر. یعنی این زر و زیورها، این جلوه ها، این لذتهای دنیا؛ اگرچه برای شما لازم است، اگر چه شما ناچارید از آنها بهره ببرید؛ اگر چه زندگی شما وابسته به آنهاست. و در این شکی هم نیست و باید آنها را برای خودتان فراهم کنید، اما بدانید که مطلق کردن اینها و چشم بسته به دنبال این نیازها حرکت کردن و هدفها را به فراموشی سپردن، بسیار خطرناک است.
امیرالمؤمنین، شیر میدان نبرد با دشمن، که وقتی سخن می گوید آدم انتظار دارد نصف بیشتر سخنان او راجع به جهاد و جنگ و پهلوانی و قهرمانی باشد، وقتی در روایات و خطب نهج البلاغه او نگاه می کنیم، می بینیم اغلب سخنان و توصیه های آن حضرت راجع به زهد و تقوا و اخلاق و نفی و تحقیر دنیا وگرامی شمردن ارزشهای معنوی و والای بشری است. ماجرای امام حسین علیه السلام، تلفیق این دو بخش است. یعنی آنجایی که هم جهاد با دشمن و هم جهاد با نفس، دراعلا مرتبه ی آن تجلی پیدا کرد، ماجرای عاشورا بود. یعنی خدای متعال می داند که این حادثه پیش می آید و نمونه ی اعلایی باید ارائه شود و آن نمونه ی اعلاء الگو قرار گیرد. مثل قهرمانهایی که در کشورها، در یک رشته مطرح می شوند، و فرد قهرمان، مشوق دیگران در آن رشته از ورزش می شود. البته، این یک مثال کوچک برای تقریب به ذهن است. ماجرای عاشورا عبارت است از یک حرکت عظیم مجاهدت آمیز در هر دو جبهه. هم در جبهه ی مبارزه با دشمن خارجی و برونی؛ که همان دستگاه خلافت فاسد و دنیا طلبان چسبیده به این دستگاه قدرت بودند و قدرتی را که پیغمبر برای نجات انسانها استخدام کرده بود، آنها برای حرکت در عکس مسیر اسلام و نبی مکرم اسلام، صلّی الله علیه و آله و سلم، می خواستند، و هم در جبهه ی درونی؛ که آن روز جامعه به طور عموم به سمت همان فساد درونی حرکت کرده بود.

بیدار کردن وجدان مردم
 

نکته ی دوم، به نظر من مهم تر است. برهه ای از زمان گذشته بود. دوران سختیهای اولیه ی کار طی شده بود. فتوحاتی انجام شده بود. غنایمی به دست آمده بود. دایره ی کشور وسیع تر شده بود، دشمنان خارجی، اینجا و آنجا سرکوب شده بودند. . . . غنایم فراوانی در داخل کشور به جریان افتاده بود. عده ای پولدار شده بودند و عده ای در طبقه ی اشراف قرار گرفته بودند. . . . یعنی بعد از آنکه اسلام، اشرافیت را قلع و قمع کرده بود، یک طبقه ی اشراف جدید در دنیای اسلام به وجودآمد. عناصری با نام اسلام، با سمتها و عناوین اسلامی -پسر فلان صحابی، پسر فلان یار پیغمبر، پسر فلان خویشاوند پیغمبر - در کارهای ناشایست و نامناسب وارد شدند؛ که بعضی از اینها، اسمهایشان در تاریخ ثبت است. کسانی پیدا شدند که برای مهریه ی دخترهایشان، به جای آن مهرالسّنه ی چهارصد و هشتاد درهمی که پیغمبر اکرم، صلی الله علیه وآله و سلّم، و امیرالمؤمنین، علیه السلام و مسلمانان صدر اسلام مطرح می کردند، یک میلیون دینار، یک میلیون مثقال طلای خالص قرار دارند! چه کسانی؟ پسر صحابیهای بزرگ، مثلاً مصعب بن زبیر و از این قبیل. وقتی می گوییم فاسد شدن دستگاه از درون، یعنی این!یعنی افرادی در جامعه پیدا شوند که به تدریج بیماری اخلاقی مسری خود- دنیا زدگی و شهوت زدگی- را، که متأسفانه مهلک هم هست، همین طور به جامعه منتقل کنند. در چنین وضعیتی، مگر کسی دل و جرئت یا حوصله پیدا می کرد که به سراغ مخالفت با دستگاه یزید بن معاویه برود؟ مگر چنین چیزی اتفاق می افتاد! چه کسی به فکر این بود که با دستگاه ظلم و فساد آن روز یزیدی مبارزه کند؟ در چنین زمینه ای، قیام عظیم حسینی به وجود آمد، که هم با دشمن مبارزه کرد و هم با روحیه ی راحت طلبی فساد پذیر رو به تباهی میان مسلمانان عادی و معمولی. این مهم است! یعنی حسین بن علی علیه السلام، کاری کرد که وجدان مردم بیدار شد. لذا شما می بینید بعد از شهادت امام حسین علیه السلام، قیامهای اسلامی، یکی پس از دیگری، به وجود آمد. البته سرکوب شد. امّا مهم این نیست که حرکتی از طرف دشمن سرکوب شود. البته تلخ است. اما تلختر از آن، این است که یک جامعه به جایی برسد که در مقابل دشمن، حالِ عکس العمل نشان دادن پیدا نکند. این، خطر بزرگ است.
حسین بن علی علیه السلام، کاری کرد که در همه ی دورانهای حکومت طواغیت، کسانی پیدا شدند، و با اینکه از دوران صدر اسلام دورتر بودند، اراده ی آنها از دوران امام حسن مجتبی علیه السلام، برای مبارزه ی با دستگاه ظلم و فساد بیشتر بود. همه هم سرکوب شدند. از قضیه ی قیام مردم مدینه، که به «حرّه» معروف است، شروع کنید تا قضایای بعدی و قضایای توّابین و مختار، تا دوران بنی امیه و بنی عباس، مرتب در داخل ملتها قیام به وجود آمد. این قیامها را چه کسی به وجود آورد؟ حسین بن علی علیه السلام، اگر امام حسین علیه اسلام، قیام نمی کرد، روحیه ی تنبلی و گریز از مسئولیت تبدیل به روحیه ی ظلم ستیزی و مسئولیت پذیر نمی شد. چرا می گوییم روحیه مسئولیت پذیری مرده بود؟ به دلیل اینکه امام حسین علیه السلام، از مدینه، که مرکز بزرگزادگان اسلام بود، به مکه رفت. فرزند عباس، فرزند زبیر، فرزند عمر، فرزند خلفای صدر اسلام، همه ی اینها در مدینه جمع بودند، و هیچ کس حاضر نشد در آن قیام خونین و تاریخی، به امام حسین علیه السلام، کمک کند.
پس، تا قبل از شروع قیام امام حسین علیه السلام، خواص هم حاضر نبودند قدمی بردارند. اما بعد از قیام امام حسین علیه السلام، این روحیه زنده شد. این، آن درس بزرگی ست که در ماجرای عاشورا، در کنار درسهای دیگر باید بدانیم. عظمت این ماجرا، این است. اینکه «الموعود بشهادته قبل استهلاله و ولادته »؛ اینکه از قبل از ولادت آن بزرگوار «بکته السماء و من فیها و الارض و من علیها »؛ حسین بن علی علیه السلام، را در این عزای بزرگ مورد توجه قرار دادند و عزای او را گرامی داشتند و به تعبیراین دعا یا زیارت، بر او گریه کردند، به این خاطر است.(3)

نترسیدن ازخصم و مبارزه با او
 

موضوع عاشورا، یک موضوع تمام نشدنی و همیشگی ست. چرا این حادثه، این قدر در تاریخ اسلام تأثیرات بزرگی گذاشته است؟ به نظر بنده، موضوع عاشورا، از این جهت کمال اهمیت را دارد، که فداکاری واز خودگذشتگی ای که در این قضیه انجام گرفت، یک فداکاری استثنایی بود. از اول تاریخ اسلام تا امروز، جنگها و شهادتها و گذشتها، همیشه بوده است، و ما هم در زمان خودمان، مردم زیادی را دیدیم که مجاهدت کردند و از خودگذشتگی به خرج دادند، و شرایط سختی را تحمل کردند. این همه شهدا، این همه جانبازان، این همه اسرای ما، آزادگان ما، خانواده هایشان و بقیه ی کسانی که در سالهای بعد از انقلاب یا اوان انقلاب فداکاری کردند، همه، جلو چشم ما هستند. در گذشته هم حوادثی بوده است، و در تاریخ آنها را خوانده اید. اما، هیچ کدام از این حوادث، با حادثه ی عاشورا، قابل مقایسه نیست؛ حتی شهادت شهدای بدر و احد و زمان صدر اسلام. انسان تدبّر که می کند، می فهمد چرا از زبان چند نفر از ائمه ما، علیهم السّلام، نقل شده است که خطاب به سید الشهدا، علیه الصّلاة و السّلام، فرموده اند که « لا یوم کیومک یا اباعبدالله. » یعنی هیچ حادثه ای مثل حادثه ی تو و مثل روز تو، نیست. چون عاشورا یک واقعه استثنایی بود. لُبّ و جوهرحادثه ی عاشورا این است که در دنیایی که همه جای آن را ظلمت و فساد و ستم گرفته بود، حسین بن علی علیه السلام، برای نجات اسلام قیام کرد؛ و در این دنیای بزرگ، هیچ کس به او کمک نکرد! حتّی دوستان آن بزرگوار، یعنی کسانی که هر یک می توانستند جمعیتی را به این میدان و به مبارزه با یزید بکشانند، هر کدام با عذری، از میدان خارج شدند و گریختند!ابن عباس یک طور؛ عبدالله بن جعفر یک طور، عبدالله بن زبیر یک طور؛ بزرگان باقی مانده از صحابه و تابعین یک طور. . . شخصیتهای معروف و نام و نشان دار و کسانی که می توانستند تأثیری بگذارند و میدان مبارزه را گرم کنند، هر کدام، یک طور از میدان خارج شدند و گریختند!ابن عباس یک طور؛ عبدالله بن جعفر یک طور؛ عبدالله بن زبیر یک طور؛ بزرگان باقی مانده از صحابه و تابعین یک طور. . .
شخصیتهای معروف و نام و نشان دارو کسانی که می توانستند تأثیری بگذارند و میدان مبارزه را گرم کنند، هرکدام، یک طور از میدان خارج شدند. این، در حالی بود که هنگام حرف زدن، همه از دفاع از اسلام می گفتند. اما وقتی نوبت عمل رسید و دیدند که دستگاه یزید، دستگاه خشنی است؛ رحم نمی کند، و تصمیم بر شدت عمل دارد، هر کدام از یک گوشه ای فرار کردند، و امام حسین علیه السلام، را، در صحنه تنها گذاشتند. حتی برای اینکه کار خودشان را توجیه کنند، آمدند خدمت حسین بن علی علیه السلام، به آن بزرگوار اصرار کردند که «آقا، شما هم قیام نکنید! به جنگ با یزید نروید!»
این، یک عبرت عجیب درتاریخ است. آنجا که بزرگان می ترسند، آنجا که دشمن چهره ی بسیار خشنی را از خود نشان می دهد، آنجا که همه احساس می کنند که اگر وارد میدان شوند میدان غریبانه ای آنها را در خود خواهد گرفت، آنجاست که جوهرها و باطن افراد شناخته می شود. در تمام دنیای اسلامی آن روز، که دنیای بزرگی بود و کشورهای اسلامی زیادی که امروز مستقل و جدا هستند آن روز یک کشور بودند، با جمعیت بسیار زیاد، کسی که این تصمیم، عزم و جرئت را داشت که در مقابل دشمن بایستد، حسین بن علی علیه السلام، بود. و بدیهی بود که وقتی مثل امام حسینی حرکت و قیام کند، عده ای از مردم هم دور او را خواهند گرفت و گرفتند. اگر چه آنها هم، وقتی معلوم شد که کار چقدر سخت است وچقدر شدت عمل وجود دارد، یکی یکی از دور آن حضرت پراکنده شدند، و از هزار و اندی آدمی که با امام حسین علیه السلام، از مکه به راه افتاده، یا در بین راه به حضرت پیوسته بودند، در شب عاشورا عده ی خیلی کمی ماندند؛ که با مجموع آنچه که روز عاشورا خودشان را به حضرت رساندند، هفتاد و دو نفر شدند!
این، مظلومیت است. این مظلومیت، به معنای کوچکی و ذلّت نیست. امام حسین علیه السلام، عظیمترین مبارز و مجاهد تاریخ اسلام است. چون او در چنین میدانی ایستاد و نترسید و مجاهدت کرد. اما این انسان بزرگ، به قدر عظمتش، مظلومیت دارد. همان قدر که بزرگ است، همان قدر هم مظلوم است؛ و با غربت هم به شهادت رسید. فرق است بین آن سرباز فداکار و انسان پرشوری که به میدان نبرد می رود؛ مردم به نام او شعار می دهند و از او تمجید می کنند؛ میدان اطراف او را انسانهای پرشوری مثل خود او گرفته اند؛ می داند که اگر مجروح یا شهید بشود، مردم با او چگونه با شوربرخورد خواهند کرد، و آن انسانی که در چنان غربتی، در چنان ظلمتی، تنها، بدون یاور، بدون هیچ گونه امید کمکی از طرف مردم، با وسعت تبلیغات دشمن، می ایستد و مبارزه می کند و تن به قضای الهی می سپارد و آماده ی کشته شدن در راه خدا می شود. عظمت شهدای کربلا به این است! یعنی برای احساس تکلیف، که همان جهاد در راه خدا و دین بود، از عظمت دشمن نترسیدند. از تنهایی خود، احساس وحشت نکردند. کم بودن عده ی خود را مجوزّی برای گریختن از مقابل دشمن قرار ندادند. این است که یک آدم را، یک رهبر را، یک ملت را عظمت می بخشد: نترسیدن از عظمت پوشالی دشمن.

پیروزی کوتاه مدت و بلند مدت امام حسین علیه السلام
 

سید الشهدا، علیه الصّلاة و السّلام، می دانست که بعد از شهادت او، دشمن تمام فضای جامعه و دنیای آن روز را از تبلیغات بر ضد او پر خواهد کرد. امام حسین علیه السلام، کسی نبود که زمان و دشمن او را نشناسد. می دانست دشمن چه خباثتهایی خواهد کرد. در عین حال، این ایمان و امید را داشت، که همین حرکت مظلومانه و غریبانه ی او، بالاخره دشمن را شکست خواهد داد؛ هم در کوتاه مدت، هم در بلند مدت. و همین طور شد. خطاست اگر کسی خیال کند که امام حسین علیه السلام، شکست خورد. کشته شدن، شکست خوردن نیست. در جبهه ی جنگ آن کس کشته می شود شکست نخورده است. آن کس که به هدف خود نمی رسد، شکست خورده است. هدف دشمنان امام حسین علیه السلام، این بود که اسلام و یادگارهای نبوت را از زمین براندازند. اینها شکست خوردند. چون این جور نشد. هدف امام حسین این بود که در برنامه ی یکپارچه ی دشمنان اسلام، که همه جا را به رنگ دلخواه خودشان در آورده بودند یا داشتند در می آوردند، رخنه ایجاد شود؛ اسلام و ندای مظلومیت و حقانیّت آن در همه جا سر داده شود، و بالاخره دشمن اسلام، مغلوب شود. واین، شد. هم در کوتاه مدت امام حسین علیه السلام، پیروز شد و هم در بلند مدت. در کوتاه مدت به این ترتیب که، خودِ این قیام و شهادت مظلومانه و اسارت خاندان آن بزرگوار، نظام حکومت بنی امیه را متزلزل کرد. بعد از همین حادثه بود که در دنیای اسلام پی در پی حوادثی پیش آمد - در مدینه، در مکه - و بالاخره منجر به نابودی سلسله ی آل ابی سفیان شد. به فاصله سه - چهار سال سلسله ی آل ابی سفیان به کلی برافتادند و از بین رفتند. چه کسی خیال می کرد این دشمنی که امام حسین علیه السلام، را مظلومانه در کربلا به شهادت رسانده بود، آن طور مغلوب انعکاس فریاد آن امام شود!؟ آن هم در سه یا چهار سال!؟در دراز مدت هم امام حسین علیه السلام، پیروز شد. شما نگاه کنید به تاریخ اسلام و ببینید چقدر دین در دنیا رشد کرد! چقدر اسلام ریشه دار شد! چگونه ملتهای اسلامی پدیدار شدند و رشد کردند!علوم اسلامی پیشرفت کرد، فقه اسلامی پیشرفت کرد؛ و بالاخره بعد از گذشت قرنها، امروز، پرچم اسلام بر فراز بلندترین بامهای دنیا، دراهتزاز است. آیا یزید و خانواده ی یزید به اینکه اسلام این طور، روز به روز رشد کند راضی بودند!؟آنها می خواستند ریشه ی اسلام را بکنند. می خواستند از قرآن و پیغمبر اسلام، اسمی باقی نگذارند. اما می بینیم که درست به عکس شد. پس، آن مبارز و مجاهد فی سبیل الله که آن طور مظلومانه در مقابل دنیا ایستاد و خونش ریخته شد و خاندانش به اسارت رفتند، از همه جهت، بر دشمن خود پیروز شد. این، برای ملتها یک درس است. لذاست که از رهبران بزرگ دنیای معاصر - حتی آنهایی که مسلمان هم نیستند - نقل می کنند که آنها گفته اند: «ما راه مبارزه را، از حسین بن علی علیه السلام، یاد گرفتیم. انقلاب خود ما هم یکی از همین مثالهاست. مردم ما هم از حسین بن علی علیه السلام، یاد گرفتند. فهمیدند که کشته شدن، دلیل مغلوب شدن نیست. فهمیدند که در مقابل دشمن علی الظّاهر مسلّط، عقب نشینی کردن، موجب بدبختی و روسیاهی است. و دشمن هر چه با عظمت باشد، اگر جناح مؤمن و فئه ی مؤمنه، با توکّل به خدا، در مقابل او مجاهدت کند. بالاخره شکست با دشمن است و پیروزی با فئه ی مؤمنه است. این را ملت ما هم فهمیدند.
آنچه که من امروز می خواهم عرض کنم این است که، شما برادران و خواهران عزیز و همه ی ملت بزرگ ایران باید بدانید که کربلا، الگوی همیشگی ماست. کربلا مثالی است برای اینکه در مقابل عظمت دشمن، انسان نباید دچار تردید شود. این، یک الگوی امتحان شده است. درست است که در روزگار صدر اسلام، حسین بن علی علیه السلام، با هفتاد و دو نفر به شهادت رسید؛ اما معنایش این نیست که هر کس راه حسین علیه السلام، را می رود، همه ی کسانی که در راه مبارزه اند، باید به شهادت برسند. نه! ملت ایران، بحمدالله امروز راه حسین علیه السلام، را آزمایش کرده است و با سربلندی و عظمت، در میان ملتهای اسلام و ملتهای جهان، حضور دارد. آنچه که شما پیش از پیروزی انقلاب انجام دادیدو رفتید، راه حسین علیه السلام، بود. و آن، نترسیدن از خصم و تن دادن به مبارزه با دشمن مسلط بود. در دوران جنگ هم همین طور بود. ملت ما می فهمید که در مقابل او، دنیای شرق و غرب و همه ی استکبار ایستاده است؛ اما نترسید. البته ما شهدای گرانقدری داریم. عزیزانی را از دست دادیم. عزیزانی از ما، سلامتی شان را از دست دادند و جانباز شدند. عزیزانی، چند سال را در زندانها گذراندند. عده ای هنوز هم در آنجاها هستند. اما ملت، با این فداکاریها، به اوج عزّت و عظمت رسیده است. اسلام، عزیز شده است. پرچم اسلام بر افراشته شده است. این، به برکت آن ایستادگی است.(4)

پی نوشت ها :
 

1-توبه؛ 73.
2- حدید؛ 20.
3- دیدار سپاه پاسداران و نیروی انتظامی، 1371/11/6.
4- دیدار قشرهای مختلف مردم به مناسبت فرارسیدن ماه محرم، 1371/4/10.
 

منبع: منبع : شخصیت و سیره ی معصومین(علیهم السلام)در نگاه رهبر انقلاب اسلامی(جلد 5)،( شخصیت و سیره امام حسین (علیه السلام))
،ناشر موسسه فرهنگی قدر ولایت - 1383
دوشنبه 6/9/1391 - 0:8
اهل بیت
 
من، یک وقتی درباره ی عبرتهای ماجرای امام حسین علیه السلام صحبتهایی کردم و گفتم که ما از این حادثه، غیر از درسهایی که می آموزیم؛ عبرتهایی نیز می گیریم. «درسها» به ما می گویند که چه باید بکنیم؛ ولی «عبرتها» به ما می گویند که چه حادثه یی اتفاق افتاده و چه واقعه یی ممکن است اتفاق بیافتد.
عبرت ماجرای امام حسین علیه السلام، این است که انسان فکر کند تاریخ و جامعه ی اسلامی، آن هم جامعه یی که در رأس آن، شخصی مثل پیامبر خدا- نه یک بشر معمولی - قرار دارد و این پیامبر، ده سال با آن قدرت فوق تصوّر بشری و با اتصال به اقیانوس لا یزال وحی الهی و با حکمت بی انتها و بی مثالی که از آن برخوردار بود؛ در جامعه حکومت کرده است و بعد باز در فاصله یی، حکومت علیّ بن ابی طالب بر همین جامعه جریان داشته است و مدینه و کوفه، به نوبت پایگاه این حکومت عظیم قرار گرفته اند؛ آن وقت چه حادثه یی اتفاق افتاده و چه میکروبی وارد کالبد این جامعه شده است که بعد از گذشت نیم قرن از وفات پیامبر صلی الله علیه واله و سلم و بیست سال از شهادت امیرالمؤمنین علیه السلام، در همین جامعه و بین همین مردم، کسی مثل حسین بن علی علیه السلام را به آن وضع به شهادت برسانند؟
چه اتّفاقی افتاد و چه طور چنین واقعه یی ممکن است رخ دهد؟آن هم نه یک پسر بی نام و نشان؛ بلکه کودکی که پیامبر اکرم صلی الله علیه واله و سلم او را در آغوش خود می گرفت، با او روی منبر می رفت و برای مردم صحبت می کرد
او پسری بود که پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم درباره ش فرمود: «حسین منی و انا من حسین». رابطه ای بین این پدر و پسر، این گونه مستحکم بوده است. آن پسری که در زمان حکومت امیرالمؤمنین، یکی از ارکان حکومت در جنگ و صلح بود و در سیاست، مثل خورشیدی می درخشید؛ آن وقت، کار آن جامعه به جایی برسد که همین انسان بارز و فرزند پیامبر، با آن عمل و تقوا و شخصیت فاخر و عزت و با آن حلقه ی درس در مدینه و آن اصحاب و یاران علاقه مند و ارادتمند و آن همه شیعیان در نقاط مختلف دنیای اسلام را با آن وضعیت فجیع محاصره کنند و تشنه نگه دارند وبکشند و نه فقط خودش؛ بلکه همه ی مردانشان - و حتی بچه ی ششماهه - را قتل عام کنند و بعد هم زن و بچه ی اینها را مثل اسرای جنگی اسیر کنند و شهر به شهر بگردانند. قضیه چیست وچه اتّفاقی افتاده بود؟ این، آن عبرت است.
شما جامعه ی ما را با آن جامعه مقایسه کنید تا تفاوت آن دو را دریابید. ما در این جا و در رأس جامعه، امام عظیم القدر را داشتیم که بلاشک از انسانهای زمان ما بزرگتر و برجسته تر بود؛ اما امام ما کجا، پیامبر کجا؟ یک چنین نیروی عظیمی، به وسیله ی پیامبر در آن جامعه پراکنده شد که بعد از وفات آن بزرگوار، تا دهها سال ضرب دست پیامبرصلی الله علیه و اله وسلم جامعه را پیش می برد. شما خیال نکنید این فتوحاتی که انجام گرفت، از نفس رسول الله صلی الله علیه و اله و سلم منقطع بود؛ این، ضرب دست آن بزرگوار بود که جامعه ی اسلامی را پیش می برد و پیش برد. بنابراین، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، در فتوحات آن جامعه و جامعه ی ما حضور داشت و دارد تا وضع به این جا رسید.
من، همیشه به جوانها و محصلین و طلاب و دیگران می گویم که تاریخ را جدی بگیرید و با دقت نگاه کنید، ببینید چه اتّفاقی افتاده است: «تلک امة قد خلت ». عبرت از گذشتگان، درس و آموزش قرآن می باشد. اساس قضیه در چند نکته است که حالا من نمی خواهم آنها را در این جا تحلیل و بیان بکنم؛ مقداری را گفتم و مقداری هم باب محافل بحث و تدقیق است که افراد اهل تحقیق بنشینند و روی کلمه کلمه ی این حرفها، دقت بکنند.

عامل اصلی: رواج دنیا طلبی و فساد فحشاء
 

یکی از چیزهایی که عامل اصلی چنین قضیه یی شد، این بود که رواج دنیا طلبی و فساد و فحشا، غیرت دینی و حساسیت مسؤولیت ایمان را گرفت. این که ما روی مسأله ی فساد فحشا و مبارزه و نهی از منکر و این چیزها تکیه می کنیم، یک علت عمده اش این است که جامعه را تخدیر می کند. همان مدینه یی که اوّلین پایگاه تشکیل حکومت اسلامی بود؛ بعد از اندک مدتی، به مرکز بهترین موسیقیدانها و آوازه خوانها و معروفترین رقاصها تبدیل شد؛ تا جایی که وقتی در دربار شام می خواستند بهترین مغنّیان را خبر بکنند، از مدینه آوازه خوان و نوازنده می آوردند.
این جسارت، پس از صد یا دویست سال بعد انجام نگرفت؛ بلکه در همان حول و حوش شهادت جگر گوشه ی فاطمه ی زهرا (سلام الله علیها) و نور چشم پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم و حتی قبل از آن، در زمان معاویه اتفاق افتاد! بنابراین، مدینه مرکز فساد و فحشا شد و آقازاده ها و بزرگ زاده ها و حتی بعضی از جوانهای وابسته به بیت بنی هاشم نیز، دچار فساد و فحشا شدند. بزرگان حکومت فاسد هم می دانستند چه کار بکنند و انگشت روی چه چیزی بگذارند و چه چیزی را ترویج کنند. این بلیّه، مخصوص مدینه هم نبود، جاهای دیگر هم به این گونه فسادها مبتلا شدند.

مواظب سیل گنداب فساد باشید
 

تمسّک به دین و تقوا و معنویت و اهمیت پرهیزگاری و پاکدامنی، این جا معلوم می شود. این که ما مکرّر در مکرّر، به بهترین جوانهای این روزگار که شما باشید، این همه سفارش و تأکید می کنیم که مواظب سیل گنداب فساد باشید؛ به همین خاطر است. امروز، چه کسی مثل جوانهای پاسدار است؟ همین پاسدارها و بسیجیها، واقعاً بهترین جوانهایند که در میدان علم و دین و جهاد، پیشرو هستند. در کجا چنین جوانهایی را سراغ داریم؟ نظیر اینها را خیلی کم داریم و در هیچ جای دنیا به این کثرت نیست. بنابراین، باید مواظب موج فساد بود.
امروز، بحمدالله خدای متعال، قداست و معنویت این انقلاب را حفظ کرده است. جوانها پاک و طاهرند؛ اما بدانید زیور و عیش و شیرینی دنیا، چیزخطرناکی است و دلهای سخت و انسانهای قوی را می لرزاند. باید در مقابل این وسوسه ها، ایستادگی کرد. جهاد اکبری که فرمودند، همین است. شما که جهاد اصغرتان را خوب انجام دادید و امروز به این مرحله رسیده اید؛ باید بتوانید جهاد اکبر را نیز خوب انجام بدهید.
بحمدالله امروز، عزیزان ما در سپاه و همچنین مجموعه ی جوانان مؤمن و حزب اللهی، بهترین هستند. باید این نعمت را پاس داشت. دشمن می خواهد این را از ملت ایران و مسلمین در هر جا که هستند؛ بگیرد. دشمنان ما می خواهند ملتهای مسلمان به یک عیش ذلت بار و غفلت آمیز وغرق شدن در گنداب و قبول سلطه ی بیگانگان، سرگرم شوند؛ کما این که قبل از انقلاب نیزاین گونه بود و امروز هم در بسیاری از کشورهای دنیا، همین طور است.

عامل دیگر: اعراض پیروان حق از سرنوشت دنیای اسلام
 

عامل دیگری که وضع را به آن جا رسانید و انسان در زندگی ائمه (علیهم السلام) این معنا را مشاهده می کند، این بود که پیروان حق که ستونهای آن اساس واقعی بنای ولایت و تشیّع محسوب می شدند؛ از سرنوشت دنیای اسلام اعراض کردند و نسبت به آن، بی توجه شدند و به سرنوشت دنیای اسلام اعراض کردند و نسبت به آن، بی توجه شدند و به سرنوشت دنیای اسلام، اهمیت نمی دادند. بعضیها، مدتی مقداری تحمّس و شور نشان دادند که حکام سختگیری کردند؛ مثل قضیه ی هجوم به مدینه در زمان یزید که اینها علیه یزید سروصدایی به راه انداختند، او هم آدم ظالمی را فرستاد و اینها را قتل عام کرد. این گروه هم، همه چیز را بکلی بوسیدند و کنار گذاشتند و مسایل را فراموش کردند.
البته، همه ی اهل مدینه هم نبودند؛ بلکه عده یی بودند که در بین خودشان، اختلاف داشتند. درست عکس تعالیم اسلامی عمل شد؛ یعنی نه وحدت و نه سازماندهی درست بود و نه نیروها با یکدیگر اتصال و ارتباط کاملی داشتند، بنابراین، نتیجه آن شد که دشمن، بی رحمانه تاخت و اینها هم در قدم اوّل عقب نشستند. این نکته، نکته ی مهمی است.
کار دو جناح حق و باطل که با هم مبارزه می کنند و به یکدیگر ضربه می زنند، بدیهی است. همچنان که جناح حق به باطل ضربه می زند، باطل هم به حق ضربه می زند. این ضربه ها تبادل پیدا می کند و آن وقتی سرنوشت معلوم می شود که یکی از این دو جناح خسته شود و هر که زودتر خسته شد، او شکست را قبول کرده است (1)

شاخصها در قیام امام حسین علیه السلام
 

اثر آن خون به ناحق ریخته، یک اثر ماندگار در تاریخ است؛ چون شهید - کسی که جان خود را در طبق اخلاص می گذارد و تقدیم اهداف عالیه ی دین می کند - از صفا و صدق برخوردار است. هیچ انسان مزور و خدعه گری، هر چه هم که در زبان و بیان بتواند خود را طرفدار حق نشان بدهد، وقتی پای منافع شخصی، بخصوص پای جان خود و عزیزانش به میان آمد، پا عقب می کشد و حاضر نیست اینها را فدا کند. آن کسی که قدم در میدان فداکاری می گذارد و خالصانه و مخلصانه هستی خود را در راه خدا می دهد، «حق علی الله »؛ خود خدای متعال بر عهده گرفته است که اینها را زنده نگه دارد؛ « و لا تقولو لمن یقتل فی سبیل الله اموات»، « و لا تحسبنّ الّذین قتلوا فی سبیل الله امواتا»؛ اینها زنده می مانند. یک بعد زنده ماندن آنها همین است که نشانه ی آنها، جای پای آنها، پرچم آنها، هرگز نمی خوابد. ممکن است چند صباحی با زور و عنف و با دخالت قدرتهای زورگو بتوانند کم رنگ کنند؛ اما خدای متعال طبیعت را این طور قرار داده است. سنت الهی بر این است که راه پاکان و صالحان و مخلصان بماند. اخلاص چیز عجیبی است؛ لذاست که به برکت حسین بن علی علیه السلام و خونهای به ناحق ریخته ی آن بزرگوار و اصحابش، دین در عالم باقی ماند؛ بعد از آن هم این رشته ادامه پیدا کرد. . . .
من در بین فرمایشهای حضرت ابی عبدالله الحسین علیه السلام - که هر کدام نکته یی دارد و من به شما عزیزان عرض می کنم که به منظور بیان گفتارهای گویا و روشنگر برای مردم، از کلمات این بزرگوار باید حداکثر استفاده بشود - این جمله را مناسب مجلس خودمان می بینم که حضرت فرمود - بنابرآنچه که از آن بزرگوار نقل کرده اند - که «اللهم انّک تعلم انّ الّذی کان منا لم یکن منافسة فی سلطان و لا التماس شیء من الحطام »؛ پروردگارا!این حرکتی که ما کردیم، این قیامی که ما کردیم، این تصمیمی که بر این اقدام گرفتیم، تو می دانی که برای قدرت طلبی نبود؛ قدرت طلبی برای یک انسان نمی تواند هدف واقع بشود؛ نخواستیم زمام قدرت را در دست بگیریم؛ برای منال دنیوی هم نبود که چرب و شیرین زندگی را به کام خودمان برسانیم و شکمی از عزا در بیاوریم؛ مال و ذخیره یی درست کنیم و ثروتی به هم بزنیم؛ برای اینها نبود. پس برای چه بود؟ایشان چند جمله فرموده است که خط و جهت ما را ترسیم می کند. در همه ادوار تبلیغ اسلام، اینها جهت است. « ولکن لنری المعالم من دینک »؛ پرچمهای دین را برای مردم برافراشته کنیم و شاخصها را به چشم آنها بیاوریم.
شاخصها مهم است. همیشه شیطان در میان جماعات اهل دین، از تحریف استفاده می کند و راه را عوضی نشان می دهد. اگر بتواند بگوید «دین را کنار بگذار »، این کار را می کند تا از طریق شهوات و تبلیغات مضر، ایمان دینی را از مردم بگیرد. اگر آن ممکن نشد، این کار را می کند که نشانه های دین را عوضی بگذارد؛ مثل این که شما در جاده یی حرکت می کنید، ببینید آن سنگ نشان، آن نشانه ی راهنما، یک طرفی را نشان می دهد؛ در حالی که دست خائنی آمده آن را عوض کرده و مسیر را به آن طرف نشان داده است.
امام حسین علیه السلام هدف اول خود را این قرار می دهد: « لنری المعالم من دینک و نظهر الاصلاح فی بلادک »؛ در میان کشور اسلامی، فساد را ریشه کن کنیم و اصلاح به وجود بیاوریم. اصلاح یعنی چه؟ یعنی نابود کردن فساد. فساد چیست؟ فساد انواع و اقسامی دارد؛ دزدی فساد است، خیانت فساد است، وابستگی فساد است، زورگویی فساد است، انحرافهای اخلاقی فساد است، انحرافهای مالی فساد است، دشمنیهای بین خودیها فساد است، گرایش به دشمنان دین فساد است، علاقه نشان دادن به چیزهای ضد دینی فساد است. همه چیز در سایه دین به وجود می آید. در آن جملات بعدی می فرماید: «و یأمن المظلومون من عبادک »؛ بندگان مظلوم تو امنیت پیدا کنند. منظور، مظلومان جامعه است، نه ستمگران، نه ستم پیشه گان، نه مداحان ستم، نه عمله ی ستم!«مظلومون»، مردمانی هستند که دست و پایی ندارند؛ راه به جایی ندارند. هدف این است که مردمان مستضعف جامعه و انسانهای ضعیف- در هر سطحی و در هر جایی - امنیت پیدا کنند؛ امنیت حیثیتی، امنیت مالی، امنیت قضایی؛ همینی که امروز در دنیا نیست. امام حسین علیه السلام درست نقطه ی مقابل آن چیزی را می خواست که در زمان سلطه ی طواغیت در آن روز بود؛ امروز هم در سطح دنیا که نگاه می کنید، می بینید همین است؛ پرچمهای دین را وارونه می کنند؛ بندگان مظلوم خدا را مظلومتر می کنند؛ ستمگران، پنجه شان به خون مظلومان بیشتر فرو می رود. . . .
آن بزرگوار در آخر می فرماید: «و یعمل بفرائضک و احکامک و سننک ». هدف امام حسین اینهاست؛ حالا فلان آقا از گوشه یی در می آید و بدون اندک آشنایی با معارف اسلامی و با کلمات امام حسین و حتی با یک لغت عربی، درباره ی اهداف امام حسین قلمفرسایی می کند، که امام حسین برای فلان هدف قیام کرده است!ازکجا می گویی؟! این کلام امام حسین است: « و یعمل بفرائضک و احکامک و سننک»؛ یعنی امام حسین جان خودش و جان پاکیزه ترین انسانهای زمان خودش را فدا می کند، برای این که مردم به احکام دین عمل بکنند. چرا؟ چون سعادت، در عمل به احکام دین است؛ چون عدالت، در عمل به احکام دین است؛ چون آزادی و آزادگی انسان، در عمل به احکام دین است. از کجا می خواهند آزادی را پیدا کنند؟! زیرچتراحکام دین است که همه ی خواسته های انسانها برآورده می شود.(2)

پی نوشت ها :
 

1-دیدار با مسؤولان و پرسنل سپاه و نیروهای انتظامی به مناسبت روز پاسدار1374/10/5.
2-دیدار علما و روحانیون و مبلّغان در آستانه ی ماه محرم، 1378/1/23.
 

منبع: منبع : شخصیت و سیره ی معصومین(علیهم السلام)در نگاه رهبر انقلاب اسلامی(جلد 5)،( شخصیت و سیره امام حسین (علیه السلام))
،ناشر موسسه فرهنگی قدر ولایت - 1383

دوشنبه 6/9/1391 - 0:8
اهل بیت
عاشورا به غیر از درس، یک صحنه ی عبرت است. باید انسان در این صحنه نگاه کند تا عبرت بگیرد. یعنی چه عبرت بگیرد؟ یعنی خود را با آن وضعیّت مقایسه کند، بفهمد در چه حال و وضعیّتی است. چه چیزی او را تهدید می کند و چه چیزی برای او لازم است. این را عبرت می گویند. یعنی شما از جاده ای عبور کردید، یک اتومبیلی را دیدید که واژگون شده یا تصادف کرده و آسیب دیده است، مچاله شده و سرنشینانش نابود شده اند. می ایستید و نگاه می کنید، برای این که عبرت بگیرید. معلوم بشود که چه جور سرعت و حرکتی، چه جور رانندگی ای به این وضعیّت منتهی می شود. این هم نوع دیگری درس است. امّا درس از راه عبرت گیری، این جهت را یک قدری بررسی کنیم.

اوّلین عبرت
 

اوّلین عبرتی که در قضیّه ی عاشورا ما را به خود متوجّه می کند این است که ما ببینیم چه شد که جامعه ی اسلامی، پنجاه سال بعد از درگذشت پیغمبر، به آن حدّی رسید که کسی مثل امام حسین علیه السلام، برای نجات جامعه ی اسلامی یک چنین فداکاری را بکند. یک وقت فداکاری حسین بن علی علیه السلام بعد از هزار سال از صدر اسلام اتفاق می افتد، آن هم در قلب کشورها و ملّتهای مخالف و معاند با اسلام، این یک حرفی است. امّا حسین بن علی علیه السلام در مراکز اسلام، در مدینه و مکّه -مرکز وحی نبوی- وضعیّتی را ببیند که هر چه نگاه می کند، چاره ای جز فداکاری، آن هم فداکاری خونین با چنان عظمتی نیست. مگرچه وضعی بود که حسین بن علی علیه السلام احساس کرد که فقط با فداکاری او ممکن است اسلام زنده بشود و الّا از دست رفته است؟ عبرت این جاست جامعه ی اسلامی یی که رهبر و پیغمبرش از همان مکّه و مدینه، پرچمها را می بست و به دست مسلمانها می داد، آنان تا اقصی نقاط جزیرة العرب می رفتند و در مرزهای شام، امپراتوری روم را تهدید می کردند و آنها در مقابلشان فرار می کردند و مسلمانان پیروز مندانه بر می گشتند - مثل ماجرای تبوک -همان جامعه ی اسلامی یی که در مسجد و در معبر آن، صوت تلاوت قرآن بلند بود و شخصی چون پیغمبر با آن لحن و آن نفس، آیات خدا را بر مردم می خواند و مردم را موعظه می کرد و آنان را با سرعت در جاده ی هدایت پیش می برد. چه شد که همین جامعه و همین شهرها، از اسلام آن قدر دور بشوند که کسی مثل یزید بر آنها حکومت بکند؟! وضعی پیش بیاید که کسی مثل حسین بن علی علیه السلام ببیند چاره ای جز این فداکاری عظیم ندارد. این فداکاری در تاریخ بی نظیر است. چه شد که به این جا رسیدند؟ این آن عبرت است.

آفت جامعه ی اسلامی
 

ما باید امروز این جهت را مورد توّجه دقیق قرار بدهیم. ما امروز یک جامعه ی اسلامی هستیم، باید بررسی کنیم آن جامعه ی اسلامی چه آفتی پیدا کرد که کارش به یزید رسید؟ چه شد که بیست سال بعد از شهادت امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) در همان شهری که امیرالمؤمنین حکومت می کرد، سرهای اولاد علی علیه السلام را بر نیزه کردند و در آن شهر گرداندند؟
کوفه یک نقطه ی بیگانه از دین نبود. کوفه همان جایی است که امیرالمؤمنین علیه السلام دربازارهای آن راه می رفت، تازیانه بر دوش می انداخت، مردم را امر به معروف و نهی از منکر می کرد. در آناء اللیل و اطراف النهار، از آن مسجد و آن تشکیلات، فریاد تلاوت قرآن بلند بود. این همان شهر است که حالا دخترها و حرم امیرالمؤمنین را با اسارت در بازارش می گردانند.

عوامل اصلی گمراهی و انحراف عمومی
 

در ظرف بیست سال چه شده بود که به این جا رسیدند؟ اگر یک بیماری وجود دارد که می تواند جامعه ای را که در رأسش کسی چون پیغمبر اسلام و امیرالمؤمنین بوده است، در ظرف چند ده سال به آن وضعیّت برساند، پس این بیماری، بیماری خطرناکی است، ما هم باید از این بیماری بترسیم.
امام بزرگوار ما، اگر خود را شاگردی از شاگردان پیغمبر اکرم محسوب می کرد و سر فخر به آسمان می سود، افتخارش به این بود که بتواند احکام پیغمبر را درک و عمل و تبلیغ کند. امام ما کجا، پیغمبر کجا! آن جامعه را پیغمبر ساخته بود، بعد از مدّت چند سال به آن وضع دچار شد. این جامعه ی ما باید خیلی مواظب باشد که به آن بیماری دچار نشود. عبرت این جاست. ما باید آن بیماری را بشناسیم، آن را یک خطر بزرگ بدانیم و از آن اجتناب کنیم. به نظر من این پیام عاشورا، امروز برای ما، از درسها و پیامهای دیگر عاشورا فوری تر است. ما باید بفهمیم برسر آن جامعه چه بلایی آمد که سر بریده ی حسین بن علی - آقا زاده ی اوّل شخص دنیای اسلام و پسر خلیفه ی مسلمین، پسرعلی بن ابیطالب- در همان شهری که پدر او بر مسند خلافت می نشسته است، گردانده بشود و آب از آب تکان نخورد! از همان شهر افرادی به کربلا بیایند، او و اصحابش را با لب تشنه به شهادت برسانند و حرم امیرالمؤمنین را به اسارت بگیرند!
در این زمینه حرف زیاد است. من یک آیه از قرآن را در پاسخ به این سؤال مطرح می کنم. قرآن جواب ما را داده است. آن درد را قرآن به مسلمین معرفی می کند. آن آیه این است که می فرماید: «فخلف من بعد هم خلف اضاعوالصلوة واتبعوا الشهوات فسوف یلقون غیا» (1)

دور شدن از ذکر خدا و معنویّت و دنبال شهوترانی رفتن
 

عوامل اصلی این گمراهی و انحراف عمومی دو چیز است: یکی دور شدن از ذکر خدا که مظهر آن نماز است. فراموش کردن خدا و معنویت، حساب معنویّت را از زندگی جدا کردن، توجّه و ذکر و دعا و توسّل و طلب از خدای متعال و توکّل به خدا و محاسبات خدایی را از زندگی کنار گذاشتن و دوم «واتبعوا الشهوات»، دنبال شهوترانیها رفتن، دنبال هوسها رفتن و در یک جمله، دنیا طلبی، به فکر جمع آوری ثروت، مال و التذاذ به شهوت دنیا افتادن. اینها را اصل دانستن و آرمانها را فراموش کردن.

درد اساسی و بزرگ: ازبین رفتن حالت آرمان خواهی
 

این، درد اساسی و بزرگ است. ممکن است ما هم به این درد دچار بشویم. اگر آن حالت آرمان خواهی در جامعه ی اسلامی از بین برود یا ضعیف بشود، هرکس به فکر این باشد که کلاه خودمان را از معرکه در ببریم، در دنیایمان از دیگران عقب نیفتیم، دیگری جمع کرده است، ما هم جمع کنیم، خود را و مصالح خود را بر مصالح جامعه ترجیح بدهیم! معلوم است که وضع به این جا خواهد رسید.
نظام اسلامی با ایمانها، با همّتهای بلند، با مطرح شدن شعارها، با اهمیّت دادن و زنده نگهداشتن شعارها به وجود می آید، حفظ می شود و پیش می رود. شعارها را کم رنگ کردن، اصول اسلام و انقلاب را مورد بی اعتنائی قرار دادن، همه چیز را با محاسبات مادّی مطرح کردن و فهمیدن، معلوم است که جامعه را به آن جا پیش خواهد برد که به چنین وضعی برسد. آنها نیز در صدر اسلام به آن وضع دچار شدند.

وقتی معیارها عوض شود؟
 

یک روزی برای مسلمین پیشرفت اسلام، رضای خدا، تعلیم دین و معارف اسلامی و آشنایی با قرآن و معارف قرآن مطرح بود. دستگاه حکومت و دستگاه اداره ی کشور، دستگاه زهد وتقوی و بی اعتنایی به زخارف دنیا و شهوات شخصی بود، نتیجه ی آن هم حرکت عظیم مردم به سمت خدا بود. در یک چنین وضعیّتی، شخصی مثل علی بن ابیطالب علیه السلام خلیفه می شود، حسین بن علی علیه السلام شخصیّت برجسته می شود، زیرا در این شخصیتها بیش از دیگران معیارها وجود دارد.
وقتی که خدا، تقوی، بی اعتنایی به دنیا و مجاهدت در راه خدا معیار باشد، افرادی که این معیارها را دارند، در صحنه ی عمل می آیند و سررشته ی کارها را به دست می گیرند. جامعه، جامعه ی اسلامی است. امّا وقتی که معیارهای خدایی عوض بشود و هر کسی که دنیا طلب تر، شهوتران تر و برای به دست آوردن منافع شخصی زرنگتر است، هر کسی که با صدق و راستی بیگانه تر است، سرکار می آید، نتیجه این می شود که افرادی مثل عمر بن سعد و شمر و عبیدالله بن زیاد می شوند رؤسا، و شخصی مثل حسین بن علی به مذبح می رود و در کربلا به شهادت می رسد.

کسانی که دلسوزند نگذارند معیارها عوض شود
 

این یک حساب دو دو تا، چهارتاست. باید کسانی که دلسوزند، نگذارند معیارهای الهی در جامعه عوض بشود. اگر معیار تقوی در جامعه عوض شد، معلوم است که خون یک انسان با تقوایی مثل حسین بن علی باید ریخته بشود. اگر زرنگی و دست و پا داری و پشت هم اندازی و دروغگویی در کار دنیا و بی اعتنایی به ارزشهای اسلامی ملاک قرار گرفت، معلوم است که باید کسی مثل یزید در رأس کار قرار بگیرد و کسی مثل عبیدالله شخص اوّل کشور عراق بشود. همه ی کار اسلام این بود که این معیارها را عوض کند. همه ی کار انقلاب ما هم این بود که در مقابل معیارهای باطل و غلط مادّی جهانی بایستد و آنها را عوض کند.
دنیای امروز، دنیای دروغ، دنیای زور و شهوترانی و دنیای ترجیح ارزشهای مادّی بر ارزشهای معنوی است. این دنیاست، مخصوص امروز هم نیست. قرنهاست که در دنیا معنویّت رو به افول و رو به ضعف بوده است. برای این که معنویّت را از بین ببرند، تلاش کردند. صاحبان قدرت، پول پرستها و سرمایه دارها یک نظام و یک بساط مادّی یی در دنیا چیدند که در رأسش قدرتی مثل قدرت آمریکاست. از همه دروغگوتر، فریبگرتر، بی اعتناتر به فضایل انسانی و نسبت به انسانها بی رحمتر، این در رأس قرار می گیرد و قدرتهای دیگر در مراتب خودشان. خوب، این وضع دنیاست (2)

پی نوشت ها :
 

1-سوره ی مریم، آیه ی 59.
2-دیداربا فرماندهان گردانها، گروهانها و دسته های عاشورا ی نیروی مقاومت بسیج، 1371/4/22.
 

منبع: منبع : شخصیت و سیره ی معصومین(علیهم السلام)در نگاه رهبر انقلاب اسلامی(جلد 5)،( شخصیت و سیره امام حسین (علیه السلام))
،ناشر موسسه فرهنگی قدر ولایت - 1383
دوشنبه 6/9/1391 - 0:8
اهل بیت
 
اوّلاً حادثه را باید فهمید که چه قدر بزرگ است، تا دنبال عللش بگردیم. کسی نگوید که حادثه ی عاشورا، بالاخره کشتاری بود و چند نفر را کشتند. همان طور که همه ی ما در زیارت عاشورا می خوانیم: « لقد عظمت الرّزیّه و جلّت و عظمت المصیبه »، مصیبت، خیلی بزرگ است. رزیّه، یعنی حادثه ی بسیار بزرگ. این حادثه، خیلی عظیم است. فاجعه، خیلی تکان دهنده و بی نظیر است.
برای این که قدری معلوم بشود که این حادثه چه قدر عظیم است، من سه دوره ی کوتاه را از دوره های زندگی حضرت ابی عبدالله الحسین علیه السلام اجمالاً مطرح می کنم. شما ببینید این شخصیتی که انسان در این سه دوره می شناسد، آیا می توان حدس زد که کار این شخصیت به آن جا برسد که در روز عاشورا یک عده از امت جدش او را محاصره کنند و با این وضعیت فجیع، او و همه ی یاران و اصحاب و اهل بیتش را تقل عام بکنند و زنانشان را اسیر بگیرند؟
این سه دوره، یکی دوران حیات پیامبراکرم است. دوم، دوران جوانی آن حضرت، یعنی دوران بیست و پنج ساله ی تا حکومت امیرالمؤمنین است. سوم، دوران فترت بیست ساله ی بعد از شهادت امیرالمؤمنین تاحادثه ی کربلاست.

دوران کودکی امام حسین علیه السلام
 

در آن دوران زمان پیامبر اکرم، امام حسین عبارت است از کودک نور دیده ی سوگلی پیامبر. پیامبر اکرم دختری به نام فاطمه دارد که همه ی مردم مسلمان در آن روز می دانند که پیامبر فرمود: « انّ الله لیغضب لغضب فاطمة»؛ اگر کسی فاطمه را خشمگین کند، خدا را خشمگین کرده است. «و یرضی لرضاها » (1)اگر کسی او را خشنود کند، خدا را خشنود کرده است. ببینید، این دختر چه قدر عظیم المنزله است که پیامبر اکرم در مقابل مردم و در ملاء عام، راجع به دخترش این گونه حرف می زند؛ این چیز عادی نیست.
پیامبراکرم این دختر را در جامعه ی اسلامی به کسی داده است که از لحاظ افتخارات، در درجه ی اعلاست؛ یعنی علی بن ابی طالب علیه السلام او، جوان، شجاع، شریف، از همه مؤمنتر، از همه باسابقه تر، از همه شجاعتر، و در همه ی میدانها حاضر است؛ کسی است که اسلام به شمشیر او می گردد؛ هر جایی که همه در می مانند، این جوان جلو می آید، گره ها را باز می کند و بن بستها را می شکند. این داماد محبوب عزیزی که محبوبیت او به خاطر خویشاوندی و اینها نیست - به خاطر عظمت شخصیت اوست - پیامبردخترش را به او داده است. حالا کودکی از اینها متولد شده است، و او حسین بن علی است.
البته همه ی این حرفها درباره امام حسن علیه السلام هم هست؛ اما من حالا بحثم راجع به امام حسین علیه السلام است؛ عزیزترین عزیزان پیامبر؛ کسی که رئیس دنیای اسلام، حاکم جامعه ی اسلامی و محبوب دل همه ی مردم، او را در آغوش می گیرد و به مسجد می برد. همه می دانند که این کودک، محبوب دل این محبوب همه است. او روی منبر مشغول خطبه خواندن است، این بچه پایش به مانعی می گیرد و زمین می افتد؛ پیامبراز بالای منبر پایین می آید، این بچه را بغل می گیرد و او را آرام می کند. ببینید، مسأله این است.
پیامبر درباره ی امام حسن و امام حسین شش، هفت ساله فرمود »سیدی شباب اهل الجنه» (2) اینها سرور جوانان بهشتند. اینها که هنوز کودکند، جوان نیستند؛ اما پیامبر می فرماید سرور جوانان اهل بهشتند. یعنی در دوران شش، هفت سالگی هم در حد یک جوان است، می فهمد، درک می کند، اقدام می کند، ادب می ورزد و شرافت در همه ی وجود او موج می زند. اگر آن روز کسی می گفت که این کودک به دست امت همین پیامبر، بدون هیچ گونه جرم و تخلفی، به قتل خواهد رسید، برای مردم غیر قابل باور بود؛ همچنان که پیامبر فرمود و گریه کرد و همه تعجب کردند که یعنی چه، مگر می شود؟!

دوران جوانی حضرت امام حسین علیه السلام
 

دوره ی دوم، دوره ی بیست و پنج ساله ی بعد از وفات پیامبر تا حکومت امیرالمؤمنین است؛ جوان، بالنده، عالم وشجاع است، در جنگها شرکت می کند، درکارهای بزرگ دخالت می کند، همه او را به عظمت می شناسند؛ نام بخشنده ها که می آید، همه ی چشمها به سوی او بر می گردد؛ در هر فضیلتی، در میان مسلمانان مدینه و مکّه، هر جایی که موج اسلام رفته است، مثل خورشیدی می درخشد؛ همه برای او احترام قایلند؛ خلفای زمان، برای او و برادرش احترام قایلند؛ درمقابل او تعظیم و تجلیل و تبجیل و تجلیل می کنند و نام آنها را به عظمت می آورند؛ جوان نمونه ی دوران، و محترم پیش همه. اگر آن روز کسی می گفت که همین جوان، به دست همین مردم کشته خواهد شد، هیچ کس باور نمی کرد.

دوران غربت امام حسین علیه السلام
 

دوره ی سوم، دوره ی بعد از شهادت امیرالمؤمنین است؛ یعنی دوره ی غربت اهل بیت. امام حسن و امام حسین (علیهما السّلام ) باز در مدینه اند. امام حسین، بیست سال بعد از این مدت، به صورت امام معنوی همه ی مسلمان، مفتی بزرگ همه ی مسلمانان، مورد احترام همه ی مسلمانان، محل ورود و تحصیل علم همه، محل تمسک و توسل همه ی کسانی که می خواهند به اهل بیت اظهار ارادتی بکنند، در مدینه زندگی کرده است؛ شخصیت محبوب، بزرگ، شریف، نجیب، اصیل و عالم. او به معاویه نامه می نویسد؛ نامه یی که اگر هر کسی به هر حاکمی بنویسد، جزایش کشته شدن است. معاویه با عظمت تمام این نامه را می گیرد، می خواند، تحمل می کند و چیزی نمی گوید. اگر در همان اوقات هم کسی می گفت که در آینده ی نزدیکی، این مرد محترم شریف عزیز نجیب -که مجسم کننده ی اسلام و قرآن در نظر هر بیننده است-ممکن است به دست همین امت قرآن و اسلام کشته بشود، آن هم با آن وضع، هیچ کس تصور هم نمی کرد؛ اما همین حادثه ی باور نکردنی. همین حادثه ی عجیب و حیرت انگیز، اتفاق افتاد. چه کسانی کردند؟ همانهایی که به خدمتش می آمدند و سلام و عرض اخلاص هم می کردند. این یعنی چه؟ معنایش این است که جامعه ی اسلامی در طول این پنجاه سال، از معنویت و حقیقت اسلام تهی شده است؛ ظاهرش اسلامی است، اما باطنش پوک شده است؛ خطراین جاست. نمازها برقرار است، نماز جماعت برقرار است، مردم هم اسمشان! مسلمان است و عده یی هم طرفدار اهل بیتند!

اهل بیت در همه ی عالم اسلام محترمند
 

البته من به شما بگویم که در همه ی عالم اسلام، اهل بیت را قبول داشتند؛ و هیچ کس در آن تردید ندارد. حبّ اهل بیت در همه ی عالم اسلام، عمومی است، الان هم همین طور است. الان هم هر جای دنیای اسلام بروید، اهل بیت را دوست می دارند. آن مسجدی که منتسب به امام حسین علیه السلام است، و مسجد دیگری که در قاهره منتسب به حضرت زینب است، و لوله ی زوار و جمعیت است. مردم می روند قبر را زیارت می کنند، می بوسند و توسل می جویند.
همین یکی، دو سال قبل از این، کتابی جدید - نه قدیمی؛ چون در کتابهای قدیمی خیلی هست - برای من آوردند، که این کتاب درباره ی معنای اهل بیت نوشته شده است. یکی از نویسندگان فعلی حجاز تحقیق کرده، و در این کتاب اثبات می کند که اهل بیت، یعنی علی، فاطمه، حسن، و حسین. حالا ما شیعیان که این حرفها جزو جانمان هست؛ اما آن برادر مسلمان غیر شیعه این را نوشته و نشر کرده است. این کتاب هم هست، من هم آن را دارم، و لابد هزاران نسخه از آن چاپ شده و پخش گردیده است.(3)

پی نوشت ها :
 

1-بحار الانوار، ج43، ص44.
2-بحار الانوار، ج10، ص353.
3- خطبه های نماز جمعه، 1377/2/18.
 

منبع: منبع : شخصیت و سیره ی معصومین(علیهم السلام)در نگاه رهبر انقلاب اسلامی(جلد 5)،( شخصیت و سیره امام حسین (علیه السلام))
،ناشر موسسه فرهنگی قدر ولایت - 1383
دوشنبه 6/9/1391 - 0:7
اهل بیت

 
عاشورا پیامها و درسهایی دارد. عاشورا درس می دهد که باید برای حفظ دین فداکاری کرد. در راه قرآن باید از همه چیز گذشت. درس می دهد که در میدان نبرد حقّ و باطل، کوچک و بزرگ، زن و مرد، پیرو جوان، شریف و وضیع، امام و رعیّت، همه با هم در یک صف قرار می گیرند و جبهه ی دشمن با همه ی تواناییهای ظاهری، بسیار آسیب پذیر است. همچنان که جبهه ی بنی امیّه به وسیله ی کاروان اسیران عاشورا در کوفه آسیب دید، در شام و در مدینه آسیب دید، بالاخره هم به فنای جبهه ی سفیانی منتهی شد. درس می دهد که در ماجرای دفاع از دین، بیشتر از همه چیز برای انسان بصیرت لازم است. بی بصیرتها فریب می خورند و در جبهه باطل قرار می گیرند، بدون این که خود بدانند. همچنان که در جبهه ی ابن زیاد کسانی بودند که از فسّاق و فجّار نبودند، بلکه از بی بصیرتها بودند.
اینها درسهای عاشورا است. البتّه همین درسها کافی است که یک ملت را از ذلّت به عزّت برساند. همین درسها می تواند جبهه ی کفر و استکبار را شکست بدهد. درسهای زندگی سازی است (1)

استقامت حسینی
 

درمورد امام حسین علیه السلام استقامت به این صورت است که او تصمیم گرفت تسلیم یزد و حکومت جابرانه ی او نشود. مبارزه از این جا شروع شد؛ عدم تسلیم در مقابل حاکمیت فاسدی که راه دین را بکلّی منحرف می کرد. امام که از مدینه حرکت فرمود، با این نیّت بود. بعد که در مکّه احساس کرد یاور دارد، آن وقت این را با قیام هم همراه کرد؛ و الّا جوهر اصلی اعتراض و حرکت در مقابل حکومتی بود که بر طبق موازین حسینی، این حکومت قابل تحمّل و قابل قبول نبود. اوّل، امام حسین علیه السلام در مقابل این حکومت ایستاد. هنوز خبری نبود و مشکلات خودش را نشان نداده بود. بعد، امام حسین علیه السلام با مشکلات یکی پس از دیگری مواجه شد: مسأله ی ناگزیری خروج از مکّه و سپس درگیری در کربال و فشاری که درحادثه ی کربلا بر شخص امام حسین علیه السلام وارد آمد.

عذرهای شرعی سدّ راه انسان
 

یکی از چیزهایی که در کارهای بزرگ جلوی انسان را سدّ می کند، عذرهای شرعی است. کار واجب و تکلیفی را انسان باید انجام بدهد، ولی وقتی انجام این کار مستلزم اشکال بزرگی است - فرضاً عدّه ی زیادی کشته خواهند شد -در این جا انسان احساس می کند که دیگرتکلیف ندارد. شما ببینید در مقابل امام حسین علیه السلام از این گونه عذرهای شرعی که یکی پس از دیگری پدیدار می شد و می توانست هر انسان ظاهر بینی را از این راه منصرف بکند، چه قدر بود. اوّل، اعراض مردم کوفه و کشته شدن مسلم بود. در این جا باید امام حسین می فرمود که دیگر عذر شرعی است و تکلیف ساقط شد. ما می خواستیم با یزید بیعت نکنیم، ولی معلوم گردید که در این اوضاع و احوال نمی شود چنین کاری نکرد، مردم تحمل نمی کنند. پس، تکلیف ساقط است و از روی اجبار و ناچاری بیعت می کنیم.
مرحله ی دوم، خود حادثه ی کربلاست. در این جا امام حسین می توانست در مواجهه ی با یک مسأله، به صورت انسانی که می خواهد حوادث بزرگ را با این منطقها حل بکند، بگوید این زن وبچه دراین صحرای سوزان طاقت ندارند. بنابراین، تکلیف برداشته است و طبیعتاً تسلیم بشود و آن چیزی را که تا آن وقت قبول نکرده بود، قبول کند. یا بعد از آن که روز عاشورا شد و حمله ی اینها شروع گردید و عدّه ی زیادی از اصحاب امام حسین علیه السلام به شهادت رسیدند، دراین جا مشکلات بیشتر خود را به امام حسین علیه السلام نشان می داد و می توانست آن بزرگوار بگوید که حالا دیگر معلوم شد که نمی شود مبارزه کرد و نمی شود پیش برد و نتیجتاً عقب بکشد. یا آن وقتی که معلوم گردید امام حسین علیه السلام شهید خواهد شد و بعد از شهادت او، آل الله و حرم امیرالمؤمنین و حرم پیامبر، در دست مردان نامحرم در بیابان تنها خواهند ماند، این جا دیگر مسأله ی ناموس پیش می آید. امام حسین علیه السلام در این جا هم به عنوان یک انسان غیرتمند می توانست با خود بفرماید که دیگر تکلیف برداشته است. اگر این راه را ادامه بدهیم و کشته بشویم، زنهای خاندان پیامبر و دختران امیرالمؤمنین و پاکیزه ترین و طیّب و طاهرترین زنان عالم اسلام، به دست دشمنان و مردهای بی سر و پایی که از شرف و ناموس هیچ چیز نمی فهمند، خواهند افتاد. پس، تکلیف برداشته است.
برادران و خواهران! توجه کنید، این مطلب مهمی است که باید در حادثه ی کربلا، بر این اساس و از این دیدگاه دقت بشود که اگر امام حسین علیه السلام می خواست در مقابل حوادث بسیار تلخ و دشوار - مثل حادثه ی شهادت علی اصغر و اسارت زنان و تشنگی بچه ها و کشته شدن همه ی جوانها و حوادث فراوان دیگری که در کربلا قابل احصاست - با دید یک متشرّع معمولی نگاه کند و عظمت رسالت خود را به فراموشی بسپرد، هر قدم به قدم می توانست عقب نشینی کند و بگوید دیگر تکلیف نداریم. حالا با یزید بیعت می کنیم، چاره چیست. «الضّروات تبیح المحذورات ». اما امام حسین علیه السلام چنین نکرد. این، «استقامت » امام حسین است. استقامت، یعنی این.

استقامت در برابر عذرهای شرعی
 

استقامت، همه جا به معنای تحمل مشکلات نیست. تحمل مشکلات برای انسان بزرگ آسانتر است تا تحمل آن چیزهایی که بر حسب موازین شرعی و عرفی و عقلی ساده، ممکن است خلاف مصلحت به نظربیاید. تحمل اینها از تحمل دشوارتر مشکلتر است. یک وقت به کسی می گویند این راه را نرو، ممکن است شکنجه بشوی. انسان قوی می گوید شکنجه بشوم، چه مانعی دارد؟راه را می روم. یا می گویند نرو، ممکن است کشته بشوی. انسان بزرگ می گوید کشته بشوم، چه اهمیت دارد؟ می روم. یک وقت صحبت کشته شدن و شکنجه شدن و محرومیت کشیدن نیست. می گویند نرو، ممکن است که گروهی از مردم به خاطر این حرکت تو کشته بشوند. در این جا دیگر پای جان دیگران در بین است. نرو، ممکن است بسیاری از زنان و مردان و کودکان، به خاطر پیش رفتن تو سختی بکشند. این جاست که آن کسانی که کشته شدن برایشان مهم نیست، پایشان می لرزد. آن کسی پایش نمی لرزد که اوّلاً در حدّ اعلی بصیرت داشته باشد. و بفهمد چه کار بزرگی را انجام می دهد. ثانیاً قدرت نفس داشته باشد و ضعف نفس گریبان او را نگیرد. این دو خصوصیت را امام حسین در کربلا نشان داد. لذا حادثه ی کربلا مثل خورشیدی بر تارک تاریخ درخشید. هنوز هم می درخشد و تا ابد الدّهر هم خواهد درخشید (2)

پی نوشت ها :
 

1-دیدار با فرماندهان گردانها، دسته های عاشورای نیروی مقاومت بسیج71/4/22.
2-روزنامه جمهوری اسلامی، 1375/3/16.
 

منبع: منبع : شخصیت و سیره ی معصومین(علیهم السلام)در نگاه رهبر انقلاب اسلامی(جلد 5)،( شخصیت و سیره امام حسین (علیه السلام))
،ناشر موسسه فرهنگی قدر ولایت - 1383
دوشنبه 6/9/1391 - 0:7
اهل بیت

 
اگر چه درباب محرم و عاشورا و آثار این پدیده ی عظیم صحبتهای زیادی و افادات ارزشمندی شده است. لکن هر چه زمان پیش میرود. چهره ی بی زوال این خورشید منوّر، که می شود به خورشید شهادت، خورشید جهاد مظلومانه و غریبانه، تعبیر کرد و به وسیله ی حسین بن علی علیه السلام و یارانش برافروخته شد. بیشترآشکار می گردد و برکات عاشورا بیشتر معلوم می شود. ازهمان روز اوّلی که این حادثه اتفاق افتاد. تأثیرات بنیانی این حادثه بتدریج معلوم شد. ازهمان روزها عده ای احساس کردند که وظایفی دارند. ماجرای توابین، قضایای مبارزات طولانی بنی هاشم و بنی الحسن (علیهم الصلوة و السّلام) پیش آمد، حتی نهضت بنی عباس که علیه بنی امیه در اواسط قرن دوم هجری به پا خواستند و دعاتی را به همه اطراف عالم اسلام آن روز، بخصوص به مناطق شرق ایران، خراسان و غیره فرستادند و زمینه را برای ازاله حکومت ظالم و مستکبر نژاد پرست اموی فراهم کردند. حتی نهضت عباسی ها هم که بالاخره موفق شد. با نام حسین بن علی علیه السلام شروع شد. تاریخ را مطالعه کنید. مشاهده خواهید کرد که دعات بنی عباس وقتی در اطراف عالم اسلام می رفتند. از خون حسین بن علی علیه السلام و شهادت آن بزرگوار و انتقام خون فرزند پیغمبر و جگر گوشه فاطمه زهرا (علیهم السّلام) مایه می گرفتند. تا بتوانند تبلیغات خود را به راه بیندازند. مردم هم قبول می کردند. حتی لباس سیاهی که شعار و لباس عزای امام حسین انتخاب شد در ابتدا این لباس سیاه به مناسبت عزای امام حسین انتخاب شد و آن چنان که در ذهنم هست. می گفتند هذا حدادُ آل محمّد (صلی الله علیه و اله ) این لباس عزای ذریه ی پیغمبر است. بنی عباس، این چنین شروع کردند و آن تحوّل را به راه انداختند. البته خود آنان نیز منحرف شدند و دنباله ی کار بنی امیه را پیش بردند. اینها تأثیرات عاشورایی است. در طول زمان هم همین گونه بوده است. آنچه در زمان ما اتفاق افتاد. از همه ی اینها بالاتر بود. یعنی در عصر تسلط ظلم و کفر و الحاد بر سرتاسر عالم، درعصری که عدالت، خلاف قانون، و ظلم در سطح بین المللی، قانون شده است. . . .

معرفت عاشورایی، اوج معارف اسلامی
 

منبع زخّار این ارزشها و معارف اسلامی این جاست. و در قله و اوج این معارف، معرفت عاشورایی است. اینها را باید قدر داشت. ما می خواهیم این معارف را در مقابل چشم مردم دنیا قرار بدهیم، در این جا با تشکر از همه ی کسانی که در سال گذشته درخواست ما را اجابت و یک حرکت تحریف آمیز مربوط به عاشورا را از عزاداری عاشورا حذف کردند باز می خواهم بر روی همین قضیه تأکید کنم. عزیزان من، مؤمنین به حسین بن علی علیه السلام، امروز حسین بن علی می تواند دنیا را نجات بدهد.
به شرط آن که چهره ی او را با تحریف مغشوش نکنند، نگذارید مفاهیم و کارهای تحریف آمیز و غلط، چشمها و دلها را از چهره ی مبارک و منوّر سید الشهدا علیه السلام منصرف کند. باید با تحریف مقابله کنیم، بطور خلاصه منظور من دو کلمه است: یکی این که خود عاشورا و ماجرای حسین بن علی علیه السلام منصرف کند. باید با تحریف مقابله کنیم، بطور خلاصه منظور من دو کلمه است: یکی این که خود عاشورا و ماجرای حسین بن علی علیه السلام در منبر و در خلال روضه خوانی، به همان شکل سنتی، یعنی به صورت بیان وقایع شب عاشورا، صبح و روز عاشورا دنبال شود. معمولاً حوادث، حتّی حوادث بزرگ، به مرور زمان از بین می رود. ولی حادثه عاشورا با جزئیاتش، به برکت همین خواندنها باقی است. البته باید بیان وقایع عاشورا، به صورت متقن باشد، درحدی که در کتابهای مثل لحوف ابن طاووس و ارشاد مفید آمده است. نه چیزهای من در آوردی. واقعه خوانی و روضه خوانی بشود. در خلال روضه خوانی، مداحی، خواندن شعرهای مصیبت، خواندن نوحه ی سینه زنی و در خلال سخنرانیهای آموزنده، ماجرای عاشورا و هدف امام حسین علیه السلام بیان بشود.

بیان هدفهای امام حسین علیه السلام
 

همان مطالبی که در کلمات خود آن بزرگوار است، که « ما خَرَجتُ عَشراً وَ لا بَطراً و لا ظالماً وَ لا مُفسداً بَل اِنّما خَرجت أریدُ الاصلاح فی اُمة جَدّی». یا این که فرمود: «یا ایُّها النّاس إنَّ رسول الله (ص) قال مَن رأی سلطاناً جائراً مستحلاً لِحُرم الله ناکثاً لِعَهد الله فَلم یُغَیِّرعلیهِ بِقَول وَ لا فعلِ کان حقاً علی الله ان یَدخله مَدخله ». این یک سرفصل و یک درس است. یا آن که می فرماید: « فمن کانَ باذلاً فینا محجته و موطناً علی لقاء الله نفسه فلیرحل معنا ». بحث ملاقات با خداست، هدف آفرینش بشر«انک کادح الی ربک کدحاً فملاقیه » است. همه این تلاشها و زحمتها همین است که ملاقات کند ( فملاقیه ). اگر کسی موطن در لقاء الله است، توطین نفس بر لقاء الله کرده است. «فلیرحل معنا ». باید با حسین راه بیفتد و نمی شود در خانه نشست نمی شود به دنیا و تمتعات دنیا چسبید و از راه حسین غافل شد باید راه بیفتیم. این راه افتادن از درون خود ما، از نفس ما واز تهذیب نفس شروع می شود و به سطح جامعه و جهان کشیده می شود اینها باید بیان بشود. اینها هدفهای امام حسین، خلاصه گیریها و جمع بندیهای نهضت حسین است.(1)

پی نوشت ها :
 

1- دیدار با علماء و روحانیون و طلاب- مبلغین و مداحان اهل بیت (علیهم السّلام) در آستانه ماه محرم 74/3/3.
 

منبع: منبع : شخصیت و سیره ی معصومین(علیهم السلام)در نگاه رهبر انقلاب اسلامی(جلد 5)،( شخصیت و سیره امام حسین (علیه السلام))
،ناشر موسسه فرهنگی قدر ولایت - 1383
دوشنبه 6/9/1391 - 0:7
اهل بیت
 
در قضیه ی حرکت عاشورا، نکات بسیار زیادی است که اگر دنیای اسلام و متفکرین جهان اسلام درباره ی این مسأله، از ابعاد مختلف بررسی بکنند، دراین حادثه و آنچه که این حادثه را احاطه کرده است - از مقدّمات و مؤخّرات - راههای زندگی اسلامی و تکلیف نسلهای مسلمان در شرایط مختلف، معلوم خواهد شد.
یکی از این درسها، این نکته ی مهم است که حسین بن علی (علیه الصّلاة و السّلام ) در یک فصل بسیار حسّاس تاریخ اسلام، وظیفه ی اصلی را از وظایف گوناگون و دارای مراتب مختلف اهمیت، تشخیص داد و این وظیفه را انجام داد؛ در شناخت آن چیزی که آن روز دنیای اسلام به آن احتیاج داشت، دچار توهم و اشتباه نشد. و این یکی از آن نقاط آسیب پذیر در زندگی مسلمین و در دورانهای مختلف است؛ یعنی این که آحاد ملت و راهنمایان آنها و برجستگان دنیای اسلام، در یک برهه از زمان، وظیفه ی اصلی را اشتباه کنند، ندانند که چه چیزی لازم است و باید به آن پرداخت و کارهای دیگر را - اگر لازم شد - فدای آن کرد، و چه چیزی فرعی و درجه ی دوم است، و هر حرکت و هر کاری را باید به قدر خود آن اهمیّت داد و برای آن تلاش کرد.
در همان زمان حرکت اباعبدالله علیه السلام، کسانی بودند که اگر در باب این قضیه، با آنها صحبت می شد - که باید قیام کنیم - و می فهمیدند که این کار به دنبال خود، مشکلات و دردسرهایی را دارد، به تکالیف درجه ی دو، می چسبیدند! کما این که دیدیم عده یی هم همین کار را کردند. در میان آن کسانی که با امام حسین علیه السلام نیامدند و حرکت نکردند، آدمهای مؤمن و متعهّد و جود داشت؛ این جور نبود که همه، اهل دنیا باشند.
آن روز در بین سران و برگزیدگان دنیای اسلام، آدمهای مؤمن و کسانی که مایل بودند بر طبق وظیفه عمل بکنند، بودند و تکلیف را نمی فهمیدند؛ وضعیت زمان را تشخیص نمی دادند، دشمن اصلی را نمی شناختند، کار اصلی و محوری را با کارهای درجه ی دو و درجه ی سه، اشتباه می کردند! و این همیشه یکی از آن ابتلائات بزرگ دنیای اسلام بوده است.

اهمیت شناخت وظیفه اساسی در قوام و حیات جامعه
 

امروز هم ممکن است ما دچار آن بشویم و آنچه را که مهم است، با چیز کم اهمیّت تر اشتباه بکنیم. باید وظیفه ی اساسی را که قوام و حیات جامعه به آن است، پیدا کرد.
یک روز مبارزات ضد استعماری و ضد استبدادی و ضد دستگاه کفر و طاغوت در همین کشور ما مطرح بود، ولی بعضیها هم این تکلیف را تشخیص نمی دادند؛ به کارهای دیگر چسبیده بودند. احیاناً اگر کسی تدریسی، یا تألیفی داشت، اگر یک حوزه کوچک تبلیغی داشت، اگر هدایت جمع محدودی از مردم در کارهای دینی بر عهده او بود، فکر می کرد که اگر به آن مبارزه بپردازد، این کارها معطل خواهد ماند! مبارزه ی به آن عظمت و به آن اهمیت را ترک می کرد، برای این که از این کارها باز نماند؛ در شناختن آنچه لازم، آنچه مهم یا اهمّ است، اشتباه می کرد.
حسین بن علی علیه السلام در بیانات خود فهماند که برای دنیای اسلام در چنین شرایطی، مبارزه ی با اصل قدرت طاغوتی و اقدام برای نجات انسانها از سلطه ی شیطانی و اهریمنی آن قدرت، واجبترین کارهاست. بدیهی است که حسین بن علی علیه السلام، وقتی در مدینه می ماند، احکام الهی را در میان مردم خود تبلیغ و معارف اهل بیت را بیان می کرد، عده یی را پرورش می داد؛ ولی وقتی برای حادثه یی مثل حرکت به سمت عراق، حرکت کرد، از همه ی این کارها باز می ماند، نمی توانست نماز مردم را به آنها تعلیم بدهد، نمی توانست احادیث پیغمبر را به مردم بگوید. حوزه ی درس و بیان معارف او تعطیل می شد و کمک به ایتام و مستمندان و فقرا - که آن حضرت در مدینه به آنها کمک می کرد - همه می ماند!
اینها هرکدام وظیفه یی بود که آن حضرت انجام می داد. همه ی این وظایف، فدای وظیفه ی مهمتر! حتی آن چنان که در زبان همه ی مبلغین و گویندگان هست، حج بیت الله هم در اوان خود و در هنگامی که مردم برای حج می آیند، فدای آن تکلیف بالاتر! آن تکلیف چیست؟

امروزه کار واجب چیست؟
 

همان طور که او فرمود، مبارزه ی با دستگاهی که منشأ فساد بود. «ارید ان امر بالمعروف و انهی عن المنکر و اسیر بسیرة جدّی».(1) یا آن چنان که در خطبه ی دیگر در بین راه فرمود: « انّ رسول الله (صلّی الله علیه و اله ) قد قال فی حیاته من رأی سلطاناً جائراً مستحلا لحرم الله، ناکثاً لعهد الله مخالفا لسنّة رسول الله یعمل فی عباد الله بالاثم و العدوان ثم لم یغیّر بقول و لا فعل کان حقیقاً علی الله ان یدخله مدخله »(2) یعنی اغاره، یا تغییر نسبت به سلطان ظلم و جور، قدرتی که فساد می پراکند و دستگاهی که انسانها را به سمت نابودی و فنا ی مادی و معنوی می کشاند.
این، آن حرکت حسین بن علی علیه السلام است که البته آن را مصداق امر به معروف و نهی از منکر هم دانسته اند؛ که در باب گرایش به تکلیف امر به معروف و نهی از منکر، باید به این نکات هم توجه بشود. لذاست که برای تکلیف اهمّ، حرکت می کند و تکالیف دیگر را لو مهم، فدای این تکلیف اهمّ می کند. تشخیص می دهد که امروز، کار واجب چیست.

امروز ما حق نداریم در شناخت دشمن و حرکت لازم اشتباه کنیم
 

هر زمانی یک حرکت برای جامعه ی اسلامی، متعیّن است؛ یک دشمن و یک جبهه ی خصم، جهان اسلام و اسلام و مسلمین را تهدید می کند. آن را باید شناخت. اگر در شناخت دشمن اشتباه کردیم و در جهتی که اسلام و مسلمین، از آن خسارت می بینند و به آنها حمله می شود، دچار اشتباه شدیم، خسارتی که پیدا خواهد شد، جبران ناپذیر است؛ فرصتهای بزرگ از دست می رود! و امروز ما در دنیای اسلام و مکلّفیم که همین هوشیاری و توجه و دشمن شناسی و تکلیف شناسی را به اعلا درجه ی ممکن، برای ملت اسلام - و ملت خودمان تدارک ببینیم.
امروز با توجه به تشکیل حکومت اسلامی و برافراشته شدن پرچم اسلام - چیزی که در طول تاریخ اسلام بعد از صدر اول تا امروز، سابقه ندارد - یک چنین امکانی در اختیار مسلمانهاست؛ ما امروز دیگر حق نداریم در شناخت دشمن اشتباه بکنیم، درآگاهی نسبت به جهت و حمله ی تهاجم دچار اشتباه بشویم.
لذا ازاول پیروزی انقلاب تا امروز، همه ی تلاش امام بزرگوارمان و دیگر کسانی که در راه آن بزرگوار حرکت کردند-علی اختلاف مراتبهم و بر حسب امکان و توانایی و بینششان -این بوده است که معلوم بشود در دنیای امروز برای مسلمانها، برای جامعه ی اسلامی در ایران و برای پایه های عدل وحقّ، چه تهدیدی از همه!بالاتر و چه دشمنی از همه خطرناکتر است!
امروز هم مثل تمام این سالهای متمادی، دشمنی اساسی و حمله ی بزرگ و خطر بنیان کن، از سوی سلطه ی جهانی - سلطه ی کفر و استکبار عالمی - است!این بزرگترین خطری است که اسلام و مسلمین را تهدید می کند. درست است که ضعفهای درونی یک جامعه، زمینه ساز حمله ی دشمن است؛ اما همین ضعفها را هم دشمن با ابزارها و امکانات خود، بریک جامعه ی سالم تحمیل می کند. نباید دچار اشتباه بشویم. امروز جهت حرکت جامعه ی اسلامی، باید همان جهت ضد استکباری و ضد سلطه ی جهانی -که متأسفانه پنجه بر همه ی دنیای اسلام افکنده است - باشد(3)

فلسفه ی قیام عاشورا
 

در زیارتی از زیارتهای امام حسین علیه السلام که در روز اربعین خوانده می شود، جمله یی بسیار پُرمعنا وجود دارد و آن، این است: «و بذل مهجته فیک لیستنقذ عبادک من الجهالة»(4) فلسفه ی فداکاری حسین بن علی علیه السلام در این جمله گنجانده شده است. زایر به خدای متعال عرض می کند که این بنده ی تو- این حسین تو - خون خود را نثار کرد، تا مردم را از جهالت نجات بدهد. «و حیرة الضّلالة»(5)؛ مردم را از سرگردانی و حیرتی که در گمراهی است، نجات بدهد. ببینید، این جمله چه قدر پُر مغز و دارای چه مفهوم مترقی و پیشرفته یی است.
مسأله این است که بشریت همیشه دستخوش شیطنت شیطانهاست. همیشه شیطانهای بزرگ و کوچک، برای تأمین هدفهای خود، انسانها و توده های مردم و ملتها را قربانی می کنند. درتاریخ گذشته هم این را خوانده اید و شرح حال سلاطین جابر و ستمگر و رفتار آنها با ملتها و وضع امروز دنیا و روش قدرتهای بزرگ را دیده اید. بشر دستخوش اغوا و خدعه ی شیطانها قرار می گیرد. باید به بشر کمک کرد، باید به بندگان خدا مدد رساند، تا بتوانند خود را از جهالت نجات بدهند و از سرگردانی و گمراهی خلاص بشوند.
چه کسی می تواند این دست نجات را به سوی بشریت دراز کند؟ آن کسانی که چسبیده ی به مطامع و هوسها و شهوات باشند، نمی توانند؛ چون خودشان گمراهند. آن کسانی که اسیر خودخواهیها و منیّتها باشند، نمی توانند بشر را نجات بدهند؛ باید کسی پیدا بشود وخودشان را نجات بدهد؛ یا لطف خدا به سراغ آنها بیاید، تا اراده ی آنها قوی بشود و بتوانند خودشان را رها کنند. آن کسی می تواند بشر را نجات بدهد که دارای گذشت باشد؛ بتواند ایثارکند و از شهوات بگذرد؛ ازمنیّت و خودپرستی و خودخواهی و حرص و هوی و حسد بخل و بقیه ی گرفتاریهایی که معمولاً انسان دارد، بیرون بیاید، تا بتواند شمعی فرا راه بشر روشن کند(6)

پی نوشت ها :
 

1- بحار الانوار، ج44، ص329.
2- بحار الانوار، ج44، ص382.
3-در دیدار با علماء و روحانیون 71/5/7.
4-مفاتیح الجنان زیارت اربعین.
5- مفاتیح الجنان زیارت اربعین.
6-حدیث ولایت، جلد 5صفحات 148و147.
 

منبع: منبع : شخصیت و سیره ی معصومین(علیهم السلام)در نگاه رهبر انقلاب اسلامی(جلد 5)،( شخصیت و سیره امام حسین (علیه السلام))
،ناشر موسسه فرهنگی قدر ولایت - 1383
دوشنبه 6/9/1391 - 0:7
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته