• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 779
تعداد نظرات : 90
زمان آخرین مطلب : 3671روز قبل
امر به معروف و نهی از منکر
به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، آنچه می خوانید گزیده ای از استفتائات مقام معظم رهبری در باب شرایط وجوب امربه معروف و نهی از منکر است:
 
س: کسى که مى‏خواهد شخصى را امر به معروف و نهى از منکر نماید، آیا باید قدرت بر آن را داشته باشد؟ در چه زمانى امر به معروف و نهى از منکر بر او واجب مى‏شود؟


ج: آمر به معروف و نهى کننده از منکر باید عالم به معروف و منکر باشد، و همچنین بداند که فاعل منکر عمداً و بدون عذر شرعى مرتکب آن مى‏شود، و زمانى اقدام به امر ونهى واجب مى‏شود که احتمال تأثیر امر به معروف و نهى از منکر در مورد آن شخص داده شود، و ضررى براى خود او نداشته باشد، و در این مورد باید تناسب بین ضرر احتمالى و اهمیت معروفى را که به آن امر مى‏نماید یا منکرى که از آن نهى مى‏کند، ملاحظه نماید. در غیر این صورت، امر به معروف و نهى از منکر بر او واجب نیست.

س: اگر یکى از اقوام انسان مبادرت به ارتکاب معصیت کند و نسبت به آن لاابالى باشد، تکلیف ما نسبت به رابطه با او چیست؟

ج: اگر احتمال بدهید که ترک معاشرت با او موقتا موجب خوددارى او از ارتکاب معصیت مى‏شود، به عنوان امر به معروف و نهى از منکر واجب است، و در غیر این صورت، قطع رحم جایز نیست.

س: آیا ترک امر به معروف و نهى از منکر بر اثر ترس از اخراج از کار، جایز است؟ مثلاً با اینکه مى‏بیند مسئول یکى از مراکز آموزشى که با طبقه جوان در دانشگاه ارتباط دارد، مرتکب اعمال خلاف شرع مى‏شود و یا زمینه ارتکاب گناه در آن مکان را فراهم مى‏آورد. اگر او را نهى از منکر نماید ترس آن دارد که از طرف مسئول مقدمات اخراج او از کار فراهم شود.

ج: به‌طور کلى اگر خوف دارد که در صورت اقدام به امر به معروف و نهى از منکر ضرر قابل توجهى متوجه خود او شود، انجام آن واجب نیست.

س: اگر در بعضى از محیطهاى دانشگاهى معروف ترک شود و معصیت رواج پیدا کند و شرایط امر به معروف و نهى از منکر هم وجود داشته باشد و امر کننده به معروف و نهى کننده از منکر شخصى مجرّد باشد که هنوز ازدواج نکرده است آیا به خاطر مجرّد بودن، امر به معروف و نهى از منکر از او ساقط مى‏شود یا خیر؟

ج: اگر موضوع و شرایط امر به معروف و نهى از منکر محقق باشد، تکلیف شرعى و وظیفه واجب اجتماعى و انسانى همه مکلفین است، و حالت‏هاى مختلف مکلّف مانند مجرّد یا متأهل بودن در آن تاثیر ندارد، و به صرف اینکه مکلّف مجرد است، تکلیف از او ساقط نمى‏شود.

س: اگر شخصى داراى نفوذ و موقعیت اجتماعى خاصى باشد که اگر بخواهد مى‏تواند بر معترضین به خود ضرر وارد سازد، و شواهدى هم دلالت کند بر اینکه وى مرتکب گناه و کارهاى خلاف و دروغگویى مى‏شود، با این وضع، آیا جایز است امر به معروف و نهى از منکر را در مورد او ترک کنیم یا اینکه با وجود ترس از ضرر رساندن او، واجب است او را امر به معروف و نهى از منکر کنیم؟

ج: اگر ترس از ضرر منشأ عقلایى داشته باشد، مبادرت به امر به معروف و نهى از منکر واجب نیست، بلکه تکلیف از شما ساقط مى‏شود. ولى سزاوار نیست کسى به مجرد ملاحظه مقام کسى که واجب را ترک کرده و یا مرتکب فعل حرام شده و یا به مجرد احتمال وارد شدن ضرر کمى از طرف او، تذکر و موعظه به برادر مؤمن خود را ترک کند.

س: گاهى در اثناى امر به معروف و نهى از منکر مواردى پیش مى‏آید که شخص گناهگار بر اثر عدم آگاهى از واجبات و احکام اسلامى، با نهى از منکر، نسبت به اسلام بدبین مى‏شود، و اگر هم او را به حال خود رها کنیم، زمینه فساد و ارتکاب گناه توسط دیگران را فراهم مى‏کند، تکلیف ما در این موارد چیست؟

ج: امر به معروف و نهى از منکر با رعایت شرایط آن یک تکلیف شرعى عمومى براى حفظ احکام اسلام و سلامت جامعه است، و مجرّد توهم اینکه موجب بدبینى فاعل منکر یا بعضى از مردم نسبت به اسلام مى‏گردد، باعث نمى‏شود که این وظیفه بسیار مهم ترک شود.

س: اگر مأمورانى که از طرف دولت وظیفه جلوگیرى از فساد را بر عهده دارند، در انجام وظیفه خود کوتاهى کنند، آیا خود مردم مى‏توانند اقدام به این کار کنند؟

ج: دخالت اشخاص دیگر در امورى که از وظائف نیروهاى امنیتى و قضایى محسوب مى‏شود، جایز نیست، ولى مبادرت مردم به امر به معروف و نهى از منکر با رعایت حدود و شرایط آن، اشکال ندارد.

س: آیا وظیفه افراد در امر به معروف و نهى از منکر این است که فقط به امر به معروف و نهى از منکر زبانى اکتفا کنند؟ و اگر اکتفا به تذکر زبانى واجب باشد، این امر با آنچه در رساله‏هاى عملیه به‌خصوص تحریر الوسیله آمده است، منافات دارد، و اگر مراتب دیگرِ امر به معروف و نهى از منکر هم براى افراد در موارد لزوم جایز باشد، آیا در صورت نیاز مى‏توان همه مراتب مذکور در تحریر الوسیله را انجام داد؟

ج: با توجه به اینکه در زمان حاکمیت و اقتدار حکومت اسلامى مى‏توان مراتب دیگر امر به معروف و نهى از منکر را که بعد از مرحله امر و نهى زبانى هستند، به نیروهاى امنیتى داخلى (پلیس) و قوه قضائیه واگذار کرد، به‌خصوص در مواردى که براى جلوگیرى از ارتکاب معصیت چاره‏اى جز اعمال قدرت از طریق تصرّف در اموال کسى که فعل حرام انجام مى‏دهد یا تعزیر و حبس او و مانند آن نیست، در چنین زمانى با حاکمیت و اقتدار چنین حکومت اسلامى، واجب است مکلفین در امر به معروف و نهى از منکر به امر و نهى زبانى اکتفا کنند، و در صورت نیاز به توسل به زور، موضوع را به مسئولین ذیربط در نیروى انتظامى و قوه قضائیه ارجاع دهند و این منافاتى با فتاواى امام راحل(قدّس‏سرّه) در این رابطه ندارد. ولى در زمان و مکانى که حاکمیت و اقتدار با حکومت اسلامى نیست، بر مکلفین واجب است که در صورت وجود شرایط، جمیع مراتب امر به معروف و نهى از منکر را با رعایت ترتیب آنها تا تحقق غرض انجام دهند.

س: بعضى از رانندگان از نوارهاى موسیقى غنا و حرام استفاده مى‏کنند و على‏رغم نصیحت‏ها و راهنمایى‏ها آن را خاموش نمى‏کنند، خواهشمندیم نحوه برخورد مناسب با این موارد و این افراد را بیان فرمایید، آیا برخورد شدید با آنان جایز است یا خیر؟

ج: با تحقق شرایط نهى از منکر، بر شما بیشتر از نهى زبانى از منکر واجب نیست، و در صورتى که مؤثر واقع نشود، واجب است که از گوش‌دادن به غنا و موسیقى حرام اجتناب کنید، و اگر به‌طور غیر ارادى صداى موسیقى حرام و غنا به گوش شما برسد، چیزى بر شما نیست.

س: از بعضى از منازل صداى موسیقى شنیده مى‏شود که معلوم نیست جایز است یا خیر، و گاهى صداى آن بلند است به‌طورى که باعث اذیت و آزار مؤمنین مى‏شود، وظیفه ما در برابر آن چیست؟

ج: تعرض به داخل خانه‏هاى مردم جایز نیست، و امر به معروف و نهى از منکر متوقف بر تشخیص موضوع و تحقق شرایط آن است.

س: امر و نهى زنانى که حجاب کامل ندارند، چه حکمى دارد، و در صورتى که انسان هنگام نهى زبانى از تحریک شهوت خود بترسد، چه حکمى دارد؟

ج: نهى از منکر متوقف بر نگاه با ریبه به زن نامحرم نیست، و بر هر مکلفى واجب است که از حرام اجتناب کند، به‌خصوص زمانى که مبادرت به انجام فریضه نهى از منکر مى‏کند.

http://www.yjc.ir/fa/news/4547988/

دوشنبه 22/7/1392 - 22:58
داستان و حکایت

مرتب به ما تذکر می داد که نگذارید افکار طلبه ها به سوی تحجر و تعصب و جمود پیش برود. اگر روزی احساس کنم این طور شده بنده از این مدرسه می روم. آن روز دیگر جای من این جا نیست. هر وقت فکر کردید که مدرسه حقانی رسالتش این است، همان روز آخرین دیدار من با شما در مدرسه است. مدرسه جای برخورد سالم آرا و افکار است.
داستان هایی درباره شهید بهشتی- ص ۱۸
دوشنبه 22/7/1392 - 22:57
داستان و حکایت

بعد از امتحان‌های مدرسه رفت ثبت نام كرد که برود جبهه. دوست صمیمی‌ای داشت كه پسر صاحب‌خانه‌شان هم بود. او هم می‌خواست بیاید؛ ولی معرف می‌خواست. وقتی به او گفت معرف من باش، قبول نكرد. از مادر صاحب‌خانه‌شان خیلی می‌ترسید. سر این موضوع حرفشان شد و دست به یقه شدند.
رفته بود منطقه، پادگان سرپل ذهاب. یك روز صدایش زدند. آمد پایین، دید پسر صاحب‌خانه‌شان است. داد زد: «آمده‌ام بكشمت! فكر می‌كنی من بچه‌ام؟» و افتاد دنبالش.
دوشنبه 22/7/1392 - 22:56
داستان و حکایت

راوى: سلیمان (یکى از اصحاب امام رضا(ع) حضرت رضا(ع) در بیرون شهر، باغى داشتند. گاه‏گاهى براى استراحت به باغ مى‏رفتند. یک روز من نیز به همراه آقا رفته بودم. نزدیک ظهر، گنجشک کوچکى هراسان از شاخه درخت پرکشید و کنار امام نشست. نوک گنجشک، باز و بسته مى‏شد و صداهایى گنگ و نا مفهوم از گنجشک به گوش مى‏رسید. انگار با جیک جیک خود، چیزى مى‏گفت.
امام علیه السلام حرکت کردند و رو به من فرمودند: «ـ سلیمان!... این گنجشک در زیر سقف ایوان لانه دارد. یک مار سمى به جوجه‏هایش حمله کرده است. زودباش به آن‏ها کمک کن!. ..
با شنیدن حرف امام ـ در حالى که تعجب کرده بودم ـ بلند شدم و چوب بلندى را بر داشتم . آن قدر با عجله به طرف ایوان دویدم که پایم به پله‏هاى لب ایوان برخورد کرد و چیزى نمانده بود که پرت شوم...
با تعجب پرسیدم: «شما چطور فهمیدید که آن گنجشک چه مى‏گوید؟» امام فرمودند: «من حجت خدا هستم... آیا این کافى نیست؟!»
دوشنبه 22/7/1392 - 22:55
داستان و حکایت

شش ماهی بود می‌رفت جبهه. من منتظر ماندم تا امتحان‌ها تمام بشود و تابستان همراهش بروم. بعضی حرف‏هایش را نمی‌فهمیدم. می‌گفت: «خمپاره‌ها هم چشم دارند.»
نشسته بودیم وسط محوطه؛ داشتیم قرآن می‌خواندیم. صدای سوت خمپاره‌ای آمد. هر دو خوابیدیم زمین. گرد و خاك‌ها كه خوابید، من بلند شدم، اما او نه. تازه فهمیدم خمپاره‌ها هم چشم دارند.
دوشنبه 22/7/1392 - 22:54
داستان و حکایت

سنم كم بود، گذاشتندم بی‌سیم‌چی؛ بی‌سیم‌‌چی ناصر كاظمی كه فرمانده‌ی تیپ بود. چند روزی از عملیات گذشته بود و من درست و حسابی نخوابیده بودم. رسیدیم به تپه‌ای كه بچه‌های خودمان آنجا بودند. كاظمی داشت با آنها احوال‌پرسی می‌كرد كه من همان‌جا ایستاده تكیه دادم به دیوار و خوابم برد.
وقتی بیدار شدم، دیدم پنج دقیقه بیشتر نخوابیده‌ام، ولی آنجا كلی تغییر كرده بود. یكی از بچه‌ها آمد و گفت: «برو نمازهای قضایت را بخوان.» اول منظورش را نفهمیدم؛ بعد حالی‌ام كرد كه بیست و چهار ساعت است خوابیده‌ام. توی تمام این مدت خودش بی‌سیم را برداشته بود و حرف می‌زد.
دوشنبه 22/7/1392 - 22:53
داستان و حکایت
شب که می‌شود حوصله‌ها مانند سایه ماه کوتاه است و کمرنگ. داستانک، قلقلکی کوتاه برای فکر و روحمان است تا در ساعات پایانی شب، لحظات کوتاه امروز را با خواندن جملاتی کوتاه بهتر و بیشتر قدر بدانیم.

زن و شوهری 60 سال با یکدیگر زندگی مشترک داشتند و بدون هیچ مشکلی همه چیز را به طور مساوی بین خود تقسیم کرده بودند. در مورد همه چیز با هم صحبت می کردند و هیچ چیز را از یکدیگر پنهان نمی کردند مگر یک چیز: یک جعبه کفش در بالای کمد پیرزن بود که از شوهرش خواسته بود هرگز آن را باز نکند و در مورد آن هم چیزی نپرسد. در همه این سال ها پیرمرد آن جعبه را نادیده گرفته بود؛ اما بالاخره یک روز پیرزن به بستر بیماری افتاد و پزشکان از وی قطع امید کردند. درحالی که با یکدیگر امور باقی را رفع و رجوع می کردند پیرمرد جعبه کفش را آورد و نزد همسرش برد. پیرزن تصدیق کرد که وقت آن رسیده که همه چیز را در مورد جعبه به شوهرش بگوید. پس از او خواست تا در جعبه را باز کند. وقتی پیرمرد در جعبه را باز کرد دو عروسک بافتنی و پول زیادی به مبلغ 95 هزار دلار پیدا کرد.
پیرمرد در این باره از همسرش سوال کرد. پیرزن گفت: هنگامی که ما قول و قرار ازدواج گذاشتیم مادربزرگم به من گفت که راز خوشبختی زندگی مشترک در این است که هیچ وقت مشاجره نکنید. او به من گفت که هر وقت از دست تو عصبانی شدم ساکت بمانم و یک عروسک ببافم. پیرمرد به شدت تحت تاثیر قرار گرفت و سعی کرد اشک هایش سرازیر نشود؛ چون فقط دو عروسک در جعبه بود پس همسرش فقط دو بار در طول زندگی مشترکشان از دست او رنجیده بود از این بابت در دلش شادمان شد پس رو به همسرش کرد و گفت این همه پول چه طور؟ پس اینها از کجا آمده؟ پیرزن در پاسخ گفت: آه عزیزم این پولی است که از فروش عروسک ها به دست آورده ام!
دوشنبه 22/7/1392 - 22:52
داستان و حکایت
شب که می‌شود حوصله‌ها مانند سایه ماه کوتاه است و کمرنگ. داستانک، قلقلکی کوتاه برای فکر و روحمان است تا در ساعات پایانی شب، لحظات کوتاه امروز را با خواندن جملاتی کوتاه بهتر و بیشتر قدر بدانیم.
مجله شبانه باشگاه خبرنگاران؛
عادت داشتند با هم بروند منطقه؛ بچه‌های یك روستا بودند. فرمانده‌شان كه یك سپاهی بود از اهالی همان روستا، شهید شد. همه‌شان پكر بودند. می‌گفتند شرمشان می‌شود بدون حسن برگردند روستایشان.
همان شب بچه‌ها را برای مأموریت دیگری فرستادند خط. هیچ كدامشان برنگشتند. دیگر شرمنده‌ی اهالی روستایشان نمی‌شدند.
دوشنبه 22/7/1392 - 22:52
داستان و حکایت

از مدرسه برگشته و برنگشته، دیدم مسجد محل شلوغ است. رفتم خانه. نهار می‌خوردم كه آبجی زهرا با چشم‌های خیس آمد داخل.
- علی! نشستی؟ احمد رو بردن!
- كجا؟
- بهشت زهرا.
هنوز یك ماه نمی‌شد. توی مدرسه بغل دست خودم می‌نشست. نگذاشتم كسی سر جایش بنشیند. گفته بودم جایش را نگه می‌دارم تا برگردد.
به بهشت زهرا كه رسیدم، دیدم كفش نپوشیده‌ام. از پایم خون می‌آمد. با پای خونی رفتم ثبت نام كردم برای جبهه.
دوشنبه 22/7/1392 - 22:50
داستان و حکایت

بغض كرده بود. از بس گفته بودند: «بچه است؛ زخمی بشود آه و ناله می‌كند و عملیات را لو می‌دهد.»
شاید هم حق داشتند. نه اروند با كسی شوخی داشت، نه عراقی‌ها. اگر عملیات لو می‌رفت، غواص‏‌ها - كه فقط یك چاقو داشتند - قتل عام می‌شدند. فرمانده كه بغضش را دید و اشتیاقش را، موافقت كرد.
بغض كرده بود. توی گل و لای كنار اروند، در ساحل فاو دراز كشیده بود. جفت پاهایش زودتر از خودش رفته بودند. یا كوسه برده بود یا خمپاره. دهانش را هم پر از گِل كرده بود كه عملیات را لو ندهد.
دوشنبه 22/7/1392 - 22:49
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته