• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1361
تعداد نظرات : 278
زمان آخرین مطلب : 4201روز قبل
اهل بیت
 

9. ماندگاری
 

هیچ حادثه ای به جاودانگی و ماندگاری « کربلا» نمی رسد و در این حد، در ذهن ها و زندگی ها زنده نیست و اینگونه فراگیر زمان ها و مکان ها و انسان ها نگشته است و موج آن مثل عاشورا همیشه متلاطم نمانده است. رمز آن در چند مسئله نهفته است، از جمله:
1. خدایی بودن آن: حرکت حسین جهاد و شهادتش، انگیزه و محرکش همه و همه، برای خدا بود و هرچه که « لله» باشد، رنگ جاودانه می گیرد. نور خدا خاموشی ندارد و جهاد برای حق، همواره امتداد می یابد.
2. افشاگری های اسرای اهل بیت: هر انقلابیف یک بازو می خواهد و یک زبان، خون و پیام، عمل و تبلیغات. خطابه های زینب و سجاد و سخنان بازماندگان کربلا در دوران اسارت، نقش مهمی در افشاگری چهره دشمن و خنثی کردن تبلیغات دروغین امویان و آگاهی مردم از ماهیت قیام و شخصیت سیدالشهدا و شهیدان عاشورا داشت و سبب شد امویان نتوانند پرده بر جنایات خویش بکشند و آن حادثه را از یادها ببرند.
3. احیاگری های « ذکر»: در تعلیمات ائمه، تأکید فراوان شده که برای امام حسین و شهدای کربلا گریه کنند، نوحه بخوانند، شعر بسرایند، عزاداری کنند، به زیارت روند و بر تربت امام حسین سجده کنند. اینها همه سبب شده مکتب عاشورا و حادثه ی کربلا و مظلومیت امام حسین و شهدای کربلا، به صورت زنده و جاوید و فراگیر باقی بماند.
انقلاب اسلامی در راستای تعلیمات حماسه حسینی با استفاده از « یاد»، « بکاء»، « زیارت»، « شعر» و « مرثیه» حرکت و انقلاب را در قلوب ملت های جهان ماندگار ساخت و کیفیت حوادث تلخ انقلاب و جنگ تحمیلی و اوج
فداکاری ها و اخلاص رزمندگان اسلام و اوج خشونت و بی رحمی استکبار جهانی را نسبت به مردم مظلوم ایران و غربت و مظلومیت در اوج خود را به جهانیان نشان داد؛ افزون بر آنکه اینها همه و همه تحت تأثیر این حادثه و نهضت امام خمینی در عصر حاضر بی نظیر و ماندگار شد.

10. ایثار و فداکاری
 

از بارزترین مفاهیم و درس های عاشورا، « ایثار» است. ایثار، یعنی فداکاری و دیگری را بر خود مقدم داشتن و جان و مال خود را فدای چیزی برتر از خویش کردن. در کربلا، فدا کردن جان در راه دین، فداکردن خود در راه امام حسین به خاطر حسین، تشنه جان دادن و ... از مصادیقی است که به روشنی دیده می شود.
امام حسین جان خود را فدای دین می کند. اصحاب او، تا زنده اند، نمی گذارند کسی از بنی هاشم به میدان رود، تا بنی هاشم زنده اند، آسیبی به حسین نمی رسد. شب عاشورا که امام بیعت را از آنان برمی دارد که جان خویش را نجات دهند، یکایک برخاسته، اعلام فداکاری می کنند و می گویند: زندگی پس از تو را نمی خواهیم و خود را فدای تو می کنیم.(1) وقتی مسلم بن عوسجه بر زمین می افتد، در آخرین لحظات به حبیب بن مظاهر وصیت می کند تا زنده ای، مبادا دست از یاری حسین برداری، جانت را فدای او کن.(2) برخی از یاران امام حسین، هنگام نماز ظهر، جان خویش را سپر تیرهای دشمن می کنند و امام نماز می خواند. عباس با لب تشنه
وارد فرات می شود و چون می خواهد آب بنوشد، یاد لب های تشنه ی حسین و اطفال او می افتد و آب نمی نوشد و به خویش نهیب می زند که آیا آب بنوشی، در حالی که حسین تشنه و در آستانه مرگ است؟(3)
امام حسین در آغاز حرکت به کربلا، فرمود: هرکه آماده است جان خویش را در راه ما نثار و ایثار کند، با ما حرکت کند:« من کان باذلا فینا مهجته... فلیرحل معنا...»(4). همین فرهنگ بود که نوجوانی چون حضرت قاسم را وا می داشت که روز عاشورا خطاب به امام حسین بگوید:« روحی لروحک الفداء و نفسی لنفسک الوقاء»(5): جانم فدای جانت. در زیارت عاشورا نیز بر صفت ایثار یاران حسین تصریح شده است:« الذین بذلوا مهجهم دون الحسین»(6): آنان که از جان و خون خویش در راه حسین گذشتند.
امام خمینی این حماسه آفرین احیاگر اسلام و رهرو راستین مکتب حسین می فرماید: « اسلام عزیز از شما ای گروه مسلمانان در هر لباس و شغلی که هستید استمداد می کند و وظیفه ی همه است که در نجات آن کوشش کنید و ضربه هایی که از سلاطین جور خصوصاً در این پنجاه سال حکومت ضد اسلامی و ملی دودمان پهلوی خورده است و می خورد میزان کنید:« کلکم راع و کلکم مسئول»(7).
او به پا می خیزد بر این مصیبت مشترکی که دامنگیر شیعه است؛ برای شیعه ای که در سکوت می سوزد؛ برای اتحاد پنهانی که رهبری می طلبد و
برای ملتی که با قلب هایی دردمند و جورکشیده در پی حقیقت روانند، با چه شکوه و عظمتی رهبری می کند. این جریان خسته تاریخ را با دعوت به اتحاد، اتحادی که به دست نمی آید مگر در سایه ی کشتن هواهای نفس و هم هدف شدن برای برپایی حکومت عدالت گر اسلامی، با حفظ وحدت کلمه که یک تکلیف است برای همه، تکلیفی الهی... .
امام خمینی بزرگ، رهبر پرورش یافته ی مکتب قرآن، بر درد بزرگی که دامن گیر اسلام شده است، برای فراموشی آزادگی، برای غارت میراث فرهنگ اصیل اسلامی به پا می خیزد و با تکیه بر مولا و مقتدای خویش، حسین می فرماید: محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته است، فداکاری سیدالشهدا است که اسلام را برای ما زنده نگه داشته است.

11. شعارهای عاشورا و شعرهای حماسی
 

برخی از کلمات سیدالشهدا چه در فاصله ی مدینه تا کربلا و چه در روز عاشورا، دارای پیام های مؤثر و دیدگاه های الهام بخش برای جهاد و کرامت است. این سخنان یا در ضمن خطبه ها آمده است، یا رجزها و اشعار آن حضرت حالت شعاری به خود گرفته است. می توان هدف حسینی و اندیشه ها و روحیه های عاشورایی را از آنها دریافت و آن بخش های فروزان را شعارهای نهضت عاشورا دانست. برخی از این شعارها چنین است:
1. « علی الاسلام السلام؛ اذا بلیت الامة براع مثل یزید»(8)( این را در پاسخ مروان در مدینه فرمود که از آن حضرت می خواست با یزید بیعت کند).
2. « انی لا اری الموت الا سعادة و الحیاة مع الظالمین الا برما»(9)( خطاب به یارانش در کربلا).
3. « الا ترون ان الحق لا یعمل به و ان الباطل لا یتناهی عنه؟ فلیرغب المؤمن فی لقاء ربه محقا...»(10)( در کربلا خطاب به اصحاب خویش فرمود).
4. « انما خرجت لطلب الاصلاح فی امة جدی»(11)( در وصیت نامه سیدالشهدا به برادرش محمد حنفیه آمده است که آن را قبل از خروج به سوی مدینه نوشت).
5. « هیهات منا الذله، یابی الله ذلک لنا و رسوله و المؤمنون...»(12)( در خطاب به سپاه دشمن، پس از آنکه خود را سر دو راهی ذلت و شهادت محیر دید، فرمود).
6. « فهل هو الا الموت؟ فمرحبا به»(13)( در پاسخ عمر سعد که نامه ای به آن حضرت فرستاد و خواستار تسلیم شدن بود).
7. « موت فی عز خیر من حیاة فی ذل»(14)( که مرگ سرخ، به از زندگی ننگین است).
8.« ان لم یکن لکم دین و کنتم لا تخافون المعاد فکونوا احرارا دنیاکم»(15)( در آخرین لحظات پیش از شهادت وقتی حضرت شنید سپاه کوفه به طرف خیمه های حرم او حمله کرده اند، به پیروان ابوسفیان چنان فرمود).
9.« هل من ناصر ینصر ذریته الاطهار؟»(16) «هل من ذاب یذب عن حرم رسول الله؟»(17)( وقتی سیدالشهدا این نصرت خواهی و استغاثه را بر زبان آورد که همه یاران و بستگانش شهید شده بودند).
از مجموعه ی این جملات نورانی و حماسی که شعارهای حسین در نهضتش به شمار می آید، تأکید آن امام، بر مفاهیم و ارزش های زیر به دست می آید: نابودی اسلام در شرایط سلطه یزیدی، حرمت بیعت با کسی چون یزید، شرافت مرگ سرخ بر زندگی ذلت بار، اندک بودن انسان های راستین در صحنه امتحان، لزوم شهادت طلبی در عصر حاکمیت باطل، زینت بودن شهادت برای انسان، تکلیف مبارزه با سلطه ی جور و طغیان، اوصاف پیشوای حق، تسلیم و رضا در برابر خواسته ی خداوند، همراهی شهادت طلبان در مبارزات حق جویانه، حرمت ذلت پذیری برای آزادگان و فرزانگان مؤمن، پل بودن مرگ برای عبور به بهشت برین، آزادگی و جوانمردی، یاری خواهی از همه و همیشه در راه احقاق حق و ....
بقا و جاودانگی عاشورا، در سایه ی همین تعلیمات و آرمان هاست که در کلام آن حضرت جلوه گر است و نهضت های ضد ستم ضد استبداد، همواره از این پیام ها و درونمایه ها الهام گرفته اند.
در کربلا، حسین بن علی و فرزندان و برادران و یارانش در میدان های نبرد، رجز می خواندند؛ رجزهایی که اصحاب امام در روز عاشورا می خواندند، نمایانگر عقیده و هدفی بود که در راه آن از شهادت استقبال می کردند، بلکه انگیزه جهادشان بود که در چه راهی و برای چه هدفی است و
نشان دهنده ی یقین، ثبات قدم، آگاهی و بصیرتشان بود؛ مثلاً حضرت اباالفضل گفته است:« و الله ان قطعتموا یمینی انی احامی ابداً عن دینی».
استفاده از قالب نافذ و ماندگار شعر برای زنده نگهداشتن حماسه عاشورا و یاد امام حسین از دیرباز رواج داشته و مورد تشویق اهل بیت بوده است و مرثیه، از محورهای عمده ی سروده های شاعران شیعی و علاقه مند به خاندان نبوت به شمار می آمده و می آید.
شعرهای حماسی که رزمندگان اسلام در جنگ تحمیلی در میدان های نبرد می خواندند، نوعی تحرک و روانی در آنها ایجاد می کرد. به کارگیری وزن و آهنگ در شعرهای حماسی که مبارزان در میدان های جنگ می خواندند، برای تقویت نیرو و روحیه خود خیلی مؤثر بود و هم برای ترساندن دشمن. در این سرودها و شعارهای نظامی رزمندگان در میانه ی جنگ، آن را می خواندند و به شجاعت و قهرمانی های خویش می بالیدند و دشمنان شان را به کشتن و تار و مار کردن تهدید می کردند. این سرودها در آن میدان های نبرد، مانند یک سلاح پیکار مؤثر بود و رزم آوران همان گونه که بر تفنگ ها و تیرها و تانک ها اعتماد می کردند، بر شعار و سرودهای خود که برگرفته از حماسه ی حسینی بود نیز تکیه می کردند.
در حقیقت شاعران عاشورایی احساس خویش را نسبت به آن حماسه در قالب شعر بیان می کنند و از این راه، بخشی از ادبیات غنی شیعه در زبان های مختلف شکل می گیرد؛ چه اینکه زبان عربی، از همان آغاز، پس از حادثه کربلا، آن ماجرا به شعر راه یافت و بازماندگان شهدا از اهل بیت به سرودن مرثیه پرداختند؛ سپس شاعران دیگر در سال ها و قرن های دیگر، همواره شعر را در ترسیم نهضت کربلا و مصیبت های اهل بیت به کار گرفتند.

پی‌نوشت‌ها:
 

*عضو هیئت علمی دانشگاه پیام نور.
1.موسوعة کلمات الامام الحسین؛ ص 100.
2. بحارالانوار؛ ج 45، ص 20.
3. همان؛ ص 41.
4. همان؛ ج 44، ص 366.
5. موسوعة کلمات الامام الحسین؛ ص 467.
6. بحارالانوار؛ ج 98، صص 293 و 296 و مفاتیح الجنان؛ زیارت عاشورا.
7. صحیفه نور؛ ج 2، ص 40.
8.موسوعة کلمات الامام الحسین؛ ص 284.
9. بحارالانوار؛ ج 44، ص 381.
10. ابن شهرآشوب؛ مناقب؛ ج 4، ص 68.
11. همان؛ ص 89.
12. نفس المهموم؛ ص 131 و مقتل خوارزمی؛ ج، ص 7.
13. موسوعة کلمات الامام الحسین؛ ص 382.
14. بحارالانوار؛ ج 44، ص 192.
15. همان؛ ج 45، ص 51.
16.ذریعة النجاة؛ ص 129.
17. بحارالانوار؛ ج 45، ص 46.
 

منبع:نشریه کنگره امام حسین (ع) و مقاومت، جلد2.
ادامه دارد...
دوشنبه 6/9/1391 - 0:16
اهل بیت

 

6. شهادت
 

حاضر بودن، گواهی دادن و کشته شدن در راه خدا، در فرهنگ قرآنی، از شهادت با تعبیر « قتل فی سبیل الله» یاد شده است:« و لا تقولوا لمن یقتل فی سبیل الله اموات بل احیاء و لکن لا تشعرون»(1): به کسانی که در راه خدا کشته می شوند مرده نگویید، بلکه آنان زنده اند؛ ولی شما درک نمی کنید. نیز، خداوند مشتری اموال و جان های کسانی است که در راه او می جنگند، می کشند و کشته می شوند و پاداش بهشت از خداوند می گیرند:« ان الله اشتری من المؤمنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنة یقاتلون فی سبیل الله فیقتلون و یقتلون...»(2)؛ این فداکاری و از جان گذشتگی در راه خدا و دین، نهایت رستگاری انسان مؤمن است و آنان که جان خویش را بر سر دین می نهند، هم به کامیابی ابدی در آخرت می رسند، هم شهادت شان سرچشمه ی الهام و الگوی فداکاری برای دیگران محسوب می شود.
در دوران سیدالشهدا شرایطی پیش آمده بود که جز با حماسه ی شهادت، بیداری امت فراهم نمی شد و جز با خون عزیزترین انسان ها، نهال دین خدا جان نمی گرفت؛ این بود که امام و اصحاب شهیدش، عاشقانه و آگاهانه به استقبال شمشیرها و نیزه ها رفتند تا با مرگ خونین خویش، طراوت و سرسبزی اسلام را تأمین و تضمین کنند و این سنت، همچنان در تاریخ باقی ماند و « شهادت»، درس بزرگ و ماندگار عاشورا برای همه ی نسل ها و عصرها گشت.
امام خمینی در این زمینه می فرماید:« خط سرخ شهادت، خط آل
محمد و علی است و این افتخار از خاندان نبوت و ولایت به ذریه طیبه آن بزرگواران و به پیروان خط آنان به ارث رسیده است»(3). آری کسی می تواند به این جایگاه رسد که رشته های علایق جسمانی و حیات مادی را گسسته باشد و عشق به حیات برتر، او را مشتاق شهادت سازد.
گذشتن از این موانع و رسیدن به آن وارستگی و رهایی از تعلقات، ایمانی بالا می طلبد و به همین جهت است که شهادت، نزدیک ترین طریق و راه میان بر برای رسیدن به خدا و بهشت است؛ چه اینکه رزمندگان اسلام در جنگ تحمیلی با همان روحیه شهادت طلبی به مصاف استکبار جهانی رفتند و به دنیا ثابت کردند پیروان و فرزندان خلف اهل بیت بوده و هستند.
شعارهای « شهید قلب تاریخ است»، « شهادت هنر مردان خداست»، « شهید نظر می کند به وجه الله» و نامگذاری عملیات در جنگ تحمیلی، خیابان ها، مدارس، دانشکده ها، میدان های شهرها و ... به نام شهدای کربلا همه نشان از ایمان و عشق به امام حسین و راه و هدف او است.
از الفبای برجسته ی نهضت عاشورا و از روحیات والای حسین بن علی و یارانش، عنصر « شهادت طلبی» بود؛ یعنی مرگ در راه خدا را « احدی الحسنیین» دانستن و دریچه ای برای وصول به قرب خدا و بهشت برین دیدن و از این رو شیفتگی و بی صبری برای درک فضیلت شهادت داشتن.
حل این معما( آگاهانه سراغ مرگ رفتن) تنها با درک و برداشت متعالی تر از زندگی والا و کرامت انسانی میسر است؛ اینکه امام حسین هم از شهادت خود آگاه است و با همین علم، به کربلا می رود، به همین نکته برمی گردد. آن حضرت مرگ سرخ را بهتر از زندگی ننگین می داند:« لا اری
الموت الا سعادة و الحیاة مع الظالمین الا برما».
این فرهنگ، پذیرفته ی همه اقوام و ملت هاست و این نوع مرگ انتخابی و آگاهانه، مکمل حیات شرافتمندانه است؛ نه در تناقض با آن؛ چون مرگ، پایان نیست تا کسی با انتخاب مرگ، به پایان یافتن خویش کمک کرده باشد. مرگ سرخ و شهادت، نوع کمال یافته تری از حیات است. امام حسین با علم به شهادت در حادثه ی کربلا به آن قربانگاه رفت تا در سایه شهادتش، اسلام زنده بماند و حق، حیات یابد. این، هدفی است ارزشمند که می سزد چون حسین هم قربانی آن گردد. سیدالشهدا این راه را برگزید و آن را پیش پای بشریت گشود و روندگان این صراط جاودانه، همه شاگردان مکتب عاشورایند.
اصحاب امام حسین نیز در شب عاشورا، یک به یک برمی خاستند و این روحیه را ابراز می داشتند و از مرگ، هراسی در دلشان نبود. علی اکبر هم در مسیر راه کربلا، وقتی کلمه ی استرجاع را از زبان امام حسین شنید و حضرت خبر از آینده همراه با شهادت او داد، پرسید:« السنا علی الحق؟»: مگر بر حق نیستیم؟ فرمود: آری، علی اکبر گفت:« یا ابة لا نبالی بالموت»: پس چه ترسی از مرگ؟
حضرت قاسم هم شب عاشورا وقتی از امام پرسید، آیا من نیز کشته خواهم شد؟ امام (4) پرسید: مرگ در نظرت چگونه است؟ پاسخ داد: شیرین تر از عسل( احلی من العسل)(5). اینها همه نشان دهنده ی این روحیه و اندیشه است که مرگ در راه عقیده و شهادت در راه خدا، آرزوی قلبی
وارستگانی است که رشته ی تعلقات دنیوی را بریده و به حیات برین و رزق الهی در سایه ی شهادت دل بسته اند و نیز در رجزهای آن حضرت، مرگ را بر زندگی ذلت بار ترجیح دادن و این عبارت می درخشد:« الموت اولی من رکوب العار»(6).
امام خمینی فرمود:« مرگ سرخ، به مراتب بهتر از زندگی سیاه است و ما امروز به انتظار شهادت نشسته ایم تا فردا فرزندان مان در مقابل کفر جهانی با سرافرازی بایستند.»(7)

7. تأثیرگذاری
 

تأثیری که حادثه ی کربلا و قیام حسین بن علی بر اندیشه مردم جهان، حتی غیرمسلمانان داشته، بسیار است. عظمت قیام و اوج فداکاری و ویژگی های دیگر امام و یارانش سبب شده که اظهارنظرهای بسیاری درباره ی این نهضت و حماسه آفرینان عاشورا داشته باشند. نقل سخنان همه ی آن کسان کتاب قطوری می شود؛ به ویژه که برخی از نویسندگان غیرمسلمان مستقلاً درباره ی این حادثه کتاب نوشته اند. در اینجا تنها تعدادی اندک از این نظرها( از مسلمانان و غیرمسلمانان) آورده می شود:
مهاتما گاندی( رهبر استقلال هند): من زندگی امام حسین، آن شهید بزرگ اسلام را به دقت خوانده ام و توجه کافی به صفحات کربلا نموده ام و بر من روشن شده است که اگر هندوستان بخواهد یک کشور پیروز گردد، باید از سرمشق امام حسین پیروی کند.
محمدعلی جناح( قاعد اعظم پاکستان): هیچ نمونه ای از شجاعت، بهتر از آنکه امام حسین از لحاظ فداکاری و تهور نشان داد، در عالم پیدا نمی شود. به عقیده من تمام مسلمانان باید از سرمشق این شهیدی که خود را در سرزمین عراق قربان کرد، پیروی نمایند.
چارلز دیکنز( نویسنده معروف انگلیسی): اگر منظور امام حسین جنگ در راه خواسته های دنیایی بود، من نمی فهمم چرا خواهران و زنان و اطفالش به همراه او بودند؟ پس عقل چنین حکم می نماید که او فقط به خاطر اسلام، فداکاری خویش را انجام داد.
عبدالرحمن شرقاوی( نویسنده مصری): حسین شهید راه دین و آزادگی است. نه تنها شیعه باید به نام حسین ببالد، بلکه تمام آزادمردان دنیا باید به این نام شریف افتخار کنند.
و این بود جزئی از گستره ی تأثیرگذاری حماسه ی حسینی بر آیندگان و دانشمندان جهان. انقلاب اسلامی نیز در این خط سرخ شهادت گام گذاشت و چه قیام ها و جنبش های مردمی ای که با تأثیر از این انقلاب به وجود آمدند؛ و مردم ایران با الگوگیری از نهضت حسینی به خاطر بقا و عظمت اسلام و حکومت قرآن، برای حفظ ناموس و شرف مردم، برای اصلاح حال امت، به خاطر امر به معروف و نهی از منکر، به خاطر دفاع از مظلوم و مصالح عموم قیام کردند و این قیام براساس اخلاق و شهامت و مصلحت عامه بود و جهادی به قصد دفع رذیلت و نشر فضیلت به شمار می رفت. ملت های مظلوم و دربند و ستمدیده با تأثیرپذیری از انقلاب اسلامی، بیدار شدند، تظاهر به دیانت را به تعمق و ایمان بدل کردند.
حسین به خلق عالم آموخت که حامی آزادی و عدالت باشند. او
نحوه ی امتناع از قبول ستم و رد استعمار را نشان داد. او غیرت، شجاعت، فداکاری، پایداری در برابر مصیبات و ثبات بر طریق حق را تعلیم داد.

8. امر به معروف و نهی از منکر
 

در فرهنگ عاشورا، حاکمیت ظلم یزیدی بزرگ ترین منکر اجتماعی است و مبارزه برای حاکم ساختن حق و قطع سلطه ی ستم، معروفی عظیم است. امر به معروف و نهی از منکر، از مهم ترین فلسفه های حماسه خونین کربلاست. سیدالشهدا در وصیتی که نوشته و به برادرش محمد حنفیه می سپارد، می فرماید:« انی ما خرجت اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظلما، انما خرجت لطلب الاصلاح فی امة جدی، ارید ان آمر بالمعروف و انهی عن المنکر و اسیر بسیرة جدی و ابی علی ابن ابی طالب». این جملات به وضوح، نقش امر به معروف و نهی از منکر را در حرکت عاشورایی امام نشان می دهد. در زیارتنامه آن حضرت هم در این موضوع مطرح است:« اشهد انک قد اقمت الصلاة و آتیت الزکاة و امرت بالمعروف و نهیت عن المنکر و جاهدت فی سبیل الله حتی اتاک الیقین». این تعبیرات، نشان دهنده ی عمق این فریضه ی دینی است که در متن جهاد خونین هم جلوه گر می شود و دامنه ی امر به معروف و نهی از منکر، از واجبات و محرمات جزئی و فرعی و فردی، حتی به قیام برای اقامه ی قسط و سرنگونی حکومت باطل و تغییر نظام فاسد اجتماعی هم گسترش می یابد.

پی‌نوشت‌ها:
 

*عضو هیئت علمی دانشگاه پیام نور.
1. بقره: 154.
2. توبه: 11.
3.صحیفه نور؛ ج 15، ص 154.
4. حیاة الامام الحسین؛ ج 3، ص 73 و لهوف؛ ص 26.
5. اثبات الهداة؛ ج 5، ص 204.
6.کشف الغمه؛ ج 2، ص 32.
7. صحیفه نور؛ ج 9، ص 97.
 

منبع:نشریه کنگره امام حسین (ع) و مقاومت، جلد2.
ادامه دارد...
دوشنبه 6/9/1391 - 0:15
اهل بیت
 

پیغمبر اکرم، مجموعه احکام اسلامی را آورد
 

حالا اندکی قضیه را توضیح بدهم برادران وخواهران نمازگزار عزیز، پیغمبر اکرم و هر پیغمبری وقتی که می آید، یک مجموعه ی احکام را می آورد. این احکامی که می آورد، بعضی فردی است، برای این است که انسان، خودش را اصلاح کند؛ بعضی اجتماعی است، برای این است که دنیای بشر را آباد و اداره کند و اجتماعات بشر را به پا بدارد. مجموعه ی احکامی است که به آن، نظام اسلامی می گویند.
خوب، اسلام بر قلب مقدس پیغمبر اکرم نازل شد؛ نماز را آورد، روزه، زکات، انفاقات، حج، احکام خانواده، ارتباطات شخصی، جهاد فی سبیل الله، تشکیل حکومت، اقتصاد اسلامی، روابط حاکم و مردم، و وظایف مردم در مقابل حکومت را آورد. اسلام، همه ی این مجموعه را بر بشریت عرضه کرد؛ همه را هم پیغمبر اکرم بیان کرد.
«ما من شیء یقربکم من الجنة و یباعدکم من النّار الا و قدنهیتکم عنه و امرتکم به »؛(1) پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و اله )، همه ی آن چیزهایی را که می تواند انسان و یک جامعه ی انسانی را به سعادت برساند، بیان کرد؛ نه فقط بیان، بلکه آنها را عمل و پیاده کرد. خوب، در زمان پیغمبر، حکومت اسلامی و جامعه ی اسلامی تشکیل شد، اقتصاد اسلامی، پیاده شد، جهاد اسلامی برپا و زکات اسلامی گرفته شد؛ یک کشور و یک نظام اسلامی شد. مهندس این نظام و راهبر این قطار در این خط، نبیّ اکرم و آن کسی است که به جای او می نشیند.
خط هم روشن و مشخص است. باید جامعه ی اسلامی و فرد اسلامی از این خط، برروی این خط و در این جهت و از این راه حرکت کند؛ که اگر چنین حرکتی هم انجام بگیرد، آن وقت انسانها به کمال می رسند، انسانها صالح و فرشته گون می شوند، ظلم در میان مردم از بین می رود، بدی و فساد، اختلاف، فقر و جهل از بین می روند، بشر به خوشبختی کامل می رسد و بنده ی کامل خدا می شود. اسلام این نظام را به وسیله ی نبی اکرم آورد و در جامعه ی آن روز بشر پیاده کرد. در کجا؟ در گوشه یی که اسمش مدینه بود و بعد هم به مکه وچند شهر دیگر توسعه داد.

اگر نظام و جامعه اسلامی دچار انحراف اساسی شد تکلیف چیست؟
 

خوب، سؤالی در این جا باقی می ماند و آن این که اگر این قطاری را که پیغمبر اکرم بر روی این خط، به راه انداخته است، دستی، یا حادثه یی آمد و این قطار را از خارج کرد، تکلیف چیست؟ اگر جامعه ی اسلامی منحرف شد، اگر این انحراف به جایی رسید که خوف انحراف کل اسلام و معارف اسلام بود، تکلیف چیست؟
دو جورانحراف داریم؛ یک وقت مردم فاسد می شوند - خیلی وقتها چنین چیزی پیش می آید-اما احکام اسلامی از بین نمی رود؛ لیکن یک وقت مردم که فاسد می شوند، حکومتها هم فاسد می شوند، علما و گویندگان دین هم فاسد می شوند! از آدمهای فاسد، اصلاً دین صحیح صادر نمی شود؛ قرآن و حقایق را تحریف می کنند، خوبها را بد، بدها را خوب، منکر را معروف و معروف را منکر می کنند! خطی را که اسلام- مثلاً به این سمت کشیده است، صد و هشتاد درجه به سمت دیگر عوض می کنند! اگر جامعه و نظام اسلامی به چنین چیزی دچار شد، تکلیف چیست؟

تکلیف را گفته اند امّا شرایط عمل به آن فراهم نبود
 

البته پیغمبر فرموده بود که تکلیف چیست؛ قرآن هم فرموده است: « من یرتد منکم عن دینه فسوف یأتی الله بقوم یحبهم و یحبونه »(2) تا آخر -و آیات زیاد و روایات فراوان دیگر و همین روایتی که حالا از قول امام حسین برایتان نقل می کنم
امام حسین علیه السلام، این روایت پیغمبر را برای مردم خواند. پیغمبر فرموده بود؛ اما آیا پیغمبر می توانست به این حکم الهی عمل کند؟ نه، چون این حکم الهی وقتی قابل عمل است که جامعه، منحرف شده باشد. اگر جامعه، منحرف شد، باید کاری کرد؛ خدا حکمی در این جا دارد. در جوامعی که انحراف به حدّی پیش می آید که خطر انحراف اصل اسلام است؛ خدا تکلیفی دارد؛ خدا انسان را در هیچ قضیه یی بی تکلیف نمی گذارد.
پیغمبر، این تکلیف را فرموده است - قرآن و حدیث گفته اند - اما پیغمبر که نمی تواند به این تکلیف عمل کند.
چرا نمی تواند؟-چون این تکلیف را آن وقتی می شود عمل کرد که جامعه، منحرف شده باشد. جامعه در زمان پیغمبر و زمان امیرالمؤمنین که جامعه، به آن شکل منحرف نشده است؛ در زمان امام حسن که معاویه در رأس حکومت است، اگر چه خیلی از نشانه های آن انحراف، پدید آمده است، اما هنوز به آن حدی نرسیده است که خوف تبدیل کلی اسلام وجود داشته باشد.
شاید بشود گفت در برهه یی از زمان، چنین وضعیتی هم پیش آمد؛ اما در آن وقت، فرصتی نبود که این کار انجام بگیرد - موقعیت مناسبی نبود-این حکمی را که جزو مجموعه ی احکام اسلامی است، اهمیتش از خود حکومت، کمتر نیست؛ چون حکومت، یعنی اداره ی جامعه. اگر جامعه به تدریج از خط، خارج و خراب و فاسد شد و حکم خدا تبدیل شد، اگر ما آن حکم تغییر وضع و تجدید حیات- یا به تعبیر امروز انقلاب، اگر آن حکم انقلاب- را نداشته باشیم، این حکومت به چه دردی می خورد؟

اهمیت حکم برگرداندن جامعه منحرف به خط اصلی
 

پس اهمیت آن حکمی که مربوط به برگرداندن جامعه ی منحرف به خط اصلی است، ازاهمیت خود حکم حکومت، کمتر نیست. شاید بشود گفت که اهمیتش از جهاد با کفار، بیشتر است. شاید بشود گفت اهمیتش از امر به معروف و نهی از منکر معمولی در یک جامعه ی اسلامی، بیشتر است. حتّی شاید بشود گفت اهمیت این حکم، از عبادات بزرگ الهی و از حج، بیشتر است.
چرا؟ برای خاطر این که در حقیقت این حکم، تضمین کننده ی زنده شدن اسلام است؛ بعد از آن که مشرف به مردن است، یا مرده و از بین رفته است.
خوب، چه کسی بایداین حکم را انجام بدهد؟ چه کسی باید این تکلیف را به جا بیاورد؟
یکی از جانشینان پیغمبر، وقتی در زمانی واقع بشود که آن انحراف، به وجود آمده است؛ البته به شرط این که موقعیت مناسب باشد. چون خدای متعال، به چیزی که فایده ندارد، تکلیف نکرده است. اگر موقعیت مناسب نباشد، هر کاری بکنند، فایده یی ندارد؛ اثر نمی بخشد. باید موقعیت مناسب باشد.
البته موقعیت مناسب بودن هم معنای دیگری دارد؛ نه این که بگوییم چون خطر دارد، پس موقعیت مناسب نیست؛ مراد این نیست. باید موقعیت مناسب باشد؛ یعنی انسان بداند این کار را که کرد، نتیجه یی بر آن مترتب می شود؛ یعنی ابلاغ پیام به مردم خواهد شد، مردم خواهند فهمید و در اشتباه نخواهند ماند. این، آن تکلیفی است که باید یک نفر انجام می داد.

زمان امام حسین علیه السلام هم آن انحراف بزرگ پیدا شد و هم موقعیت مناسب فراهم آمد
 

حالا در زمان امام حسین علیه السلام، هم آن انحراف به وجود آمده، هم آن فرصت پیدا شده است. پس امام حسین باید قیام کند؛ انحراف پیدا شده است. برای این که بعد از معاویه، کسی به حکومت رسیده است که حتّی ظواهر اسلام را هم رعایت نمی کند! شرب خمر و کارهای خلاف می کند! تعرضات و فسادهای جنسی را واضح انجام می دهد! علیه قرآن حرف می زند، علناً شعر بر خلاف قرآن و بر رد دین می گوید، علناً مخالف با اسلام است!
منتها چون اسمش رئیس مسلمانهاست، نمی خواهد اسم اسلام را براندازد. او عامل به اسلام، علاقه مند و دلسوز به اسلام نیست؛ بلکه با عمل خود، مثل چشمه یی که از آن مرتب آب گندیده تراوش می کند و بیرون می ریزد و همه ی دامنه را پر می کند، دارد از وجود او آب گندیده می ریزد و همه ی جامعه اسلامی را پر خواهد کرد!حاکم فاسد، این جوری است دیگر، چون حاکم، در رأس قلّه است، آنچه از او تراوش کند، در همان جا نمی ماند- بر خلاف مردم عادی - بلکه می ریزد و همه ی قلّه را فرا می گیرد.
مردم عادی، هر کدام جای خودشان را دارند. البته هر کس که بالاتر است، هرکس که موقعیت بالاتری در جامعه دارد، فساد او ضررش بیشتر است. فساد آدمهای عادی، ممکن است برای خودشان، یا برای عده یی دور و برشان باشد؛ اما آن کسی که در رأس قرار گرفته است، اگر فاسد شد، فساد او می ریزد و همه ی فضا را پر می کند؛ همچنان که اگر صالح شد، صلاح او می ریزد و همه ی دامنه را فرا می گیرد.
یک چنین کسی با آن فساد، بعد از معاویه، خلیفه ی مسلمین شده است!خلیفه ی پیغمبر!ازاین انحراف بالاتر؟!زمینه هم آماده است. زمینه آماده است، یعنی چه؟ یعنی خطر نیست. چرا، خطر که هست، مگر ممکن است آن کسی که در رأس قدرت است، در مقابل انسانهای معارض، برای آنها خطر نیافریند؟جنگ است دیگر. شما می خواهی او را از تخت قدرت پایین بکشی و او بنشیند تماشا کند!
بدیهی است که اوهم به شما ضربه می زند. پس خطر هست.

مقام امامت امامان یکسان است
 

این که می گوییم موقعیت مناسب است، یعنی فضای جامعه ی اسلامی، جوری است که ممکن است پیام امام حسین به گوش انسانها در همان زمان و در طول تاریخ برسد. اگر در زمان معاویه، امام حسین می خواست قیام کند، پیام او دفن می شد. این به خاطر وضع حکومت در زمان معاویه است؛ سیاستها جوری بود که مردم نمی توانستند حقانیت سخن حق را بشنوند! لذا همین بزرگوار، ده سال در زمان خلافت معاویه، امام بود، ولی چیزی نگفت، کاری، اقدامی و قیامی نکرد؛ چون موقعیت، آن جا مناسب نبود.
قبلش هم امام حسن علیه السلام بود، ایشان هم قیام نکرد؛ چون موقعیت مناسب نبود. نه این که امام حسین و امام حسن، اهل این کار نبودند؛ امام حسن وامام حسین، فرقی ندارند، امام حسین و امام سجاد، فرقی ندارند. امام حسین و امام علی النقی و امام حسن عسکری (علیهم السلام) فرقی ندارند. البته حالا که این بزرگوار، این مجاهدت را کرده است، مقامش بالاتر از کسانی است که نکردند؛ اما اینها از لحاظ مقام امامت، یکسانند. برای هر یک از آن بزرگواران هم که پیش می آمد، همین کار را می کردند و به همین مقام می رسیدند.

انجام این تکلیف همیشه با خطر همراه است
 

خوب، امام حسین، هم در مقابل چنین انحرافی قرار گرفته است، پس باید آن تکلیف را انجام بدهد، هم موقعیت مناسب است؛ پس دیگر عذری وجود ندارد. لذا عبدالله بن جعفر و محمد بن حنفیه و عبدالله بن عباس - اینها که عامی نبودند، همه دین شناس، آدمهای عارف، عالم و چیز فهم بودند - وقتی به حضرت می گفتند که آقا، خطر دارد، نروید؛ می خواستند بگویند وقتی خطری در سر راه تکلیف است، تکلیف، برداشته است. آنها نمی فهمند که این تکلیف، تکلیفی نیست که با خطر برداشته بشود.
این تکلیف، همیشه خطر دارد. آیا ممکن است انسان، علیه قدرتی آن چنان مقتدر- به حسب ظاهر - قیام کند و خطر نداشته باشد؟! مگر چنین چیزی می شود؟!این تکلیف، همیشه خطر دارد. همان تکلیفی که امام بزرگوار انجام داد. به امام هم می گفتند آقا، شما که با شاه در افتاده اید، خطر دارد. امام نمی دانست خطر دارد؟!امام نمی دانست که دستگاه امنیتی رژیم پهلوی، انسان را می گیرند، می کشند، شکنجه می کنند، دوستان انسان را می کشند و تبعید می کنند؟!امام اینها را نمی دانست؟
کاری که در زمان امام حسین انجام گرفت، نسخه ی کوچکش هم در زمان امام ما انجام گرفت؛ منتها آن جا به نتیجه ی شهادت رسید، این جا به نتیجه ی حکومت رسید. این همان است؛ فرقی نمی کند. هدف امام حسین، با هدف امام بزرگوار ما یکی بود. این مطلب اساس معارف حسین است. معارف حسینی، بخش عظیمی از معارف شیعه است. این پایه ی مهمی است و خود از پایه های اسلام است.

پی نوشت ها :
 

1- بحار الانوار، ج2، ص170.
2- مائده، 54.
 

منبع: منبع : شخصیت و سیره ی معصومین(علیهم السلام)در نگاه رهبر انقلاب اسلامی(جلد 5)،( شخصیت و سیره امام حسین (علیه السلام))
،ناشر موسسه فرهنگی قدر ولایت - 1383

دوشنبه 6/9/1391 - 0:15
اهل بیت

 
امروزبه مناسبت روز عاشورا نیت کردم که درباره ی نهضت حسینی (علیه الصّلاة و السّلام ) حرف بزنم. چیز عجیبی است؛ همه ی زندگی ما از یاد حسین علیه السلام لبریز است - خدا را شکر-درباره ی نهضت این بزرگوار هم زیاد حرف زده شده است؛ اما در عین حال انسان هر چه در این باره می اندیشد، میدان فکر و بحث و تحقیق مطالعه، گسترده است. هنوز خیلی حرفها درباره ی این حادثه ی عظیم و عجیب و بی نظیر وجود دارد که ما باید درباره ی آن فکر کنیم و برای هم بگوییم.

بیش از صد درس مهم در یک حرکت چند ماهه
 

خوب، اگر این حادثه را در نظر بگیرید، حضرت ابی عبدالله صلی الله علیه و اله و سلم از آن روزی که از مدینه خارج شد و به طرف مکه آمد، تا آن روزی که در کربلا شربت گوارای شهادت را نوشید، شاید بشود گفت که انسان می تواند در این حرکت چند ماهه، بیش از صد درس مهم بشمارد -نخواستم بگویم هزارها درس؛ می شود گفت هزارها درس هست - بله، ممکن است هر اشاره ی آن بزرگوار، یک درس باشد؛ اما این که می گویم بیش از صد درس، یعنی اگر ما بخواهیم این کارها را مورد مداقّه قرار بدهیم، از آن می شود صد عنوان و سرفصل به دست آورد، که هر کدام برای یک امت، برای یک تاریخ و یک کشور، برای تربیت خود و اداره ی جامعه و قرب به خدا درس است. به خاطر این است که حسین بن علی(ارواحنا فداه و فدا اسمه و ذکره ) در دنیا مثل خورشیدی در میان مقدسین عالم، این گونه می درخشد. انبیاء و اولیاء و ائمه و شهدا و صالحین را در نظر بگیرید. اگر آنها مثل ماه و ستاره ها باشند، این بزرگوار مثل خورشید می درخشد. این به خاطر همینهاست؛ ولی این صد درس به کنار، یک درس اصلی دراین عمل هست.

درس اصلی: چرا امام حسین علیه السلام قیام کرد؟
 

من امروز سعی خواهم کرد آن درس اصلی را در این قضیه، به شما عرض بکنم. همه ی آنها حاشیه است و این متن است؛ چرا قیام کرد؟ این درس است.
شما در مدینه و در مکه، محترم هستید و در یمن آن همه شیعه هست؛ یک گوشه بروید که با یزید هم کاری نداشته باشید؛ یزید هم با شما کاری نداشته باشد!این همه مرید، این همه شیعیان؛ زندگی بکنید، عبادت و تبلیغ بکنید!چرا قیام کردید؟ قضیه چیست؟
این، آن سؤال اصلی است. این، آن درس اصلی است. نمی گوییم کسی این مطلب را نگفته است؛ چرا، انصافاً در این زمینه، خیلی هم کار و تلاش کردند، حرف هم زیاد زدند. حالا این مطلبی را هم که ما عرض می کنیم، به نظر خودمان یک برداشت و دید تازه یی در این قضیه است.

آیا قیام حضرت برای تشکیل حکومت بود؟
 

دوست دارند این طور بگویند که حضرت خواست حکومت فاسد یزید را کنار بزند و خودش یک حکومت، تشکیل بدهد؛ این هدف قیام ابی عبدالله علیه السلام بود. این حرف، نیمه درست است؛ نمی گویم غلط است. اگر مقصود از این حرف، این است که این بزرگوار برای تشکیل حکومت قیام کردند، به این نحو که اگر ببینید نمی شود انسان به نتیجه برسد، بگویند نشد دیگر، برگردیم؛ این غلط است.
بله، کسی که به قصد حکومت، حرکت می کند، تا آن جا پیش می رود که ببیند این کار، شدنی است؛ تا دید احتمال شدن این کار، یا احتمال عقلایی وجود ندارد، وظیفه اش این است که برگردد. اگر هدف، تشکیل حکومت است، تا آن جا جایز است انسان برود که بشود رفت؛ آن جا که نشود رفت، باید برگشت. اگر آن کسی که می گوید هدف حضرت از این قیام، تشکیل حکومت حقه ی علوی است، مرادش این است، این درست نیست؛ برای این که مجموع این حرکت، این را نشان نمی دهد.
در نقطه مقابل، گفتند: نه، آقا، حکومت چیست؛ حضرت می دانست که نمی تواند حکومت تشکیل بدهد؛ بلکه اصلاً آمد تا کشته و شهید بشود! این حرف هم مدتی سرزبانها خیلی شایع بود! بعضی با تعبیرات زیبای شاعرانه یی هم این را بیان می کردند. بعد من دیدم بعضی از علمای بزرگ ما هم این را فرموده اند. و این که اصلاً حضرت، قیام کرد برای این که شهید بشود، حرف جدیدی نبوده است - گفت: چون با ماندن نمی شود کاری کرد، پس برویم با شهید شدن، کاری بکنیم

آیا حضرت قیام کردند که شهید بشوند؟
 

این حرف را هم ما در اسناد و مدارک اسلامی نداریم - که برو خودت را به کام کشته شدن بینداز- ما چنین چیزی نداریم. ما شهادت را که در شرع مقدس می شناسیم و در روایات و آیات قرآن از آن نشانی می بینیم، معنایش این است که انسان به دنبال هدف مقدسی که واجب، یا راجح است، برود و در آن راه، تن به کشتن هم بدهد. این، آن شهادت صحیح اسلامی است؛ اما این که آدم، اصلاً راه بیفتد برای این که من بروم کشته بشوم، یا یک تعبیر شاعرانه ی این جوری که خون من پای ظالم را بلغزاند و او را به زمین بزند! اینها آن چیزی نیست که مربوط به آن حادثه ی به آن عظمت است؛ دراین هم بخشی از حقیقت هست، اما هدف حضرت، این نیست
پس به طور خلاصه، نه می توانیم بگوییم که حضرت، قیام کرد برای تشکیل حکومت و هدفش تشکیل حکومت بود، و نه می توانیم بگوییم حضرت برای شهید شدن، قیام کرد؛ چیزدیگری است که من سعی می کنم در این خطبه ی اول- که عمده ی صحبت من هم امروز، در خطبه اول و همین قضیه است -ان شاء الله این را بیان بکنم.

حکومت و شهادت دو نتیجه بود نه هدف
 

بنده به نظرم این جور می رسد: آن کسانی که گفته اند «هدف، حکومت بود »؛ یا «هدف، شهادت بود »، میان هدف و نتیجه، خلط کرده اند؛ نخیر، هدف، اینها نبود. امام حسین علیه السلام هدف دیگری داشت؛ منتها رسیدن به آن هدف دیگر، حرکتی را می طلبید که این حرکت، یکی از دو نتیجه را داشت حکومت، یا شهادت. البته حضرت برای هر دو هم آمادگی داشت؛ هم مقدمات حکومت را آماده کرد و می کرد هم مقدمات شهادت را آماده کرد و می کرد. هم برای این توطین نفس می کرد، هم برای آن. هر کدام هم می شد، درست بود، ایرادی نداشت؛ اما هیچ کدام، هدف نبود، دو نتیجه بود. هدف، چیز دیگری است.

انجام واجب بزرگی که تا آن زمان به آن عمل نشده بود
 

هدف چیست؟ اول آن هدف را به طور خلاصه، در یک جمله عرض می کنم؛ بعد یک مقداری توضیح می دهم.
اگر بخواهیم هدف امام حسین علیه السلام را بیان کنیم، باید این جور بگوییم که هدف آن بزرگوار، عبارت بود از انجام دادن یک واجب عظیم از واجبات دین، که آن واجب عظیم را هیچ کس قبل از امام حسین - حتی خود پیغمبر- انجام نداده بود؛ نه پیغمبر این واجب را انجام داده بود، نه امیرالمؤمنین، نه امام حسن مجتبی!
واجبی بود که در بنای کلی نظام فکری و ارزش و عملی اسلام، جای مهمی دارد. با وجود این که این واجب، خیلی مهم و خیلی اساسی است، تا زمان امام حسین، به این واجب عمل نشده بود -عرض می کنم که چرا عمل نشده بود - امام حسین باید این واجب را عمل می کرد، تا درسی برای همه ی تاریخ باشد؛ مثل این که پیغمبر حکومت تشکیل داد، تشکیل حکومت، درسی برای همه ی تاریخ اسلام شد؛ فقط حکمش را نیاوردند. یا پیغمبر، جهاد فی سبیل الله کرد، این درس برای همه ی تاریخ مسلمین و تاریخ بشر- تا ابد- شد. این واجب هم باید به وسیله ی امام حسین علیه السلام انجام می گرفت، تا درسی عملی برای مسلمانها و برای طول تاریخ باشد.

زمینه ی انجام این واجب، در زمان امام حسین علیه السلام پیش آمد
 

حالا چرا امام حسین، این کار را بکند؟ چون زمینه ی انجام این واجب، در زمان امام حسین پیش آمد. اگر این زمینه در زمان امام حسین پیش نمی آمد، مثلاً در زمان امام علی النقی علیه السلام پیش می آمد، همین کار را امام علی النقی علیه السلام می کرد؛ حادثه ی عظیم و ذبح عظیم تاریخ اسلام، امام علی النقی (علیه الصّلاة و السّلام ) می شد. اگر در زمان امام حسن مجتبی یا در زمان امام صادق (علیهما السلام) هم پیش می آمد، آن بزرگواران عمل می کردند. در زمان قبل ازامام حسین، پیش نیامد؛ بعد از امام حسین هم در تمام طول حضور ائمه تا دوران غیبت، پیش نیامد!
پس هدف، عبارت شد از انجام این واجب؛ که حالا شرح می دهم این واجب چیست. آن وقت به طور طبیعی انجام این واجب، به یکی از دو نتیجه می رسد: یا نتیجه اش این است که به قدرت و حکومت می رسد؛ اهلاً و سهلاً، امام حسین حاضر بود. اگر حضرت به قدرت هم می رسید، قدرت را محکم می گرفت و جامعه را مثل زمان پیغمبر و امیرالمؤمنین اداره می کرد. یک وقت هم انجام این واجب، به حکومت نمی رسد، به شهادت می رسد. برای آن هم امام حسین حاضر بود.
خدا امام حسین، یعنی این بزرگواران را جوری آفریده بود که بتوانند بار سنگین آن چنان شهادتی را هم که برای این امر پیش می آمد، تحمل کنند؛ و تحمل هم کردند. البته داستان مصایب کربلا و داستان عظیم دیگری است.
منبع: منبع : شخصیت و سیره ی معصومین(علیهم السلام)در نگاه رهبر انقلاب اسلامی(جلد 5)،( شخصیت و سیره امام حسین (علیه السلام))
،ناشر موسسه فرهنگی قدر ولایت - 1383
دوشنبه 6/9/1391 - 0:15
اهل بیت

 
تشبه به بزرگان و انتساب به اولیاء، کار زیرکان عالم است. هر کس الگویی می خواهد؛ دنبال نمونه و اسوه یی می گردد؛ اما همه در جستن الگو، راه صواب نمی روند. بعضی افراد در عالم هستند که اگر از آنها بپرسید کدام چهره ذهن شما را به خود متوجه می کند، می بینید که سراغ انسانهای حقیر و کوچک و پستی می روند که عمرشان به عبودیت هوای نفس گذشته است؛ تنها هنرشان چیزی است که جز غافلان را خوش نمی آید - تنها سرگرم کردن چند لحظه ی انسانهای کوچک و غافل- اینها برای عده یی ازانسانهای معمولی عالم، الگو می شوند. بعضی سراغ سیاستمدارها و شخصیتهای تاریخی و امثال آن می روند و آنان را الگو قرار می دهند چون بزرگترین خصوصیت اولیاءالله را الگو قرار می دهند. چون بزرگترین خصوصیت اولیاءالله این است که تا آن حد شجاع و قوی و مقتدرند که می توانند امیر نفس خود باشند؛ ذلیل نفس خود نشوند.
به یکی از فیلسوفان و حکمای قدیم منسوب است که به اسکندر رومی - مقدونی -گفت: تو غلام غلامان من هستی. اسکندر تعجب کرد و خشمگین شد. گفت: خشمگین نشو؛ تو غلام شهوت و غضب خود هستی. وقتی چیزی را بخواهی، بی تابی؛ وقتی هم از چیزی خشمگین بشوی، بی تابی؛ این بردگی در مقابل شهوت و غضب است؛ درحالی که شهوت و غضب غلام من هستند.
ممکن است این داستان راست باشد و ممکن است واقعیت نداشته باشد؛ اما نسبت به اولیای خدا، پیغمبران و شاخصهای راه هدایت الهی بشر، راست است. نمونه های آن یوسف، ابراهیم و موسی هستند و نمونه های متعدد نیز در زندگی اولیای خدا وجود دارد. زیرکترین انسانها کسانی هستند که این بزرگان، این انسانهای شجاع و مقتدر را الگو قرار می دهند و از این طریق برای خودشان، در باطن و معنا کسب اقتدار و عظمت می کنند.
باز در میان این بزرگان هم شاخصهایی است که بلاشک حضرت ابی عبدالله (علیه الصلاة و السّلام )، یکی از بزرگترین این شاخصهاست. حقاً باید گفت که نه فقط ما انسانهای خاکی و حقیر و ناقابل، بلکه همه ی عوالم وجود، ارواح اولیاء و بزرگان و فرشتگان مقرب؛ و در تمام این عوالم تو در توی وجود، که برای ما روشن و آشنا هم نیست، نور مبارک حسین بن علی علیه السلام مثل خورشید می درخشد. اگر انسان خود را در پرتو این خورشید قرار بدهد، این کار خیلی برجسته یی است. . . .
ملاحظه کنید، امام حسین علیه السلام فرزند پیغمبر که بود، فرزند علی بن ابیطالب علیه السلام و فاطمه زهرا (سلام الله علیها) که بود، همه اینها چیزهایی است که یک انسان را خیلی تعالی می بخشد. پرورش یافته ی آن خانه و آن دامن و آن تربیت وفضای معنوی و بهشت روحانی که بود، اما به اینها قانع نشد. وقتی نبیّ اکرم صلی الله علیه و اله و سلم از دنیا رفت، ایشان یک نوجوان هشت -نه ساله بودند. وقتی امیرالمؤمنین به شهادت رسیدند، ایشان یک جوان سی و هفت -هشت ساله بودند. در دوران امیرالمؤمنین هم که دوران آزمایش و تلاش و کار بود، این مایه ی مستعد، زیر دست آن پدر، مرتب ورز خورده بود و قوی، درخشان و تابناک شده بود.
اگرهمت یک انسان مثل همت ما باشد، خواهد گفت که همین مقدار بس است؛ همین خوب است؛ با همین خدا را ملاقات کنیم. همت حسینی این نیست. در دوران حیات مبارک برادرش، که ایشان مأموم آن بزرگوار و امام حسن علیه السلام، امام بودند، ایشان همان حرکت عظیم را ادامه دادند. باز همین طورپیشرفت و انجام وظایف در کنار برادر اطاعت مطلق از امام زمان است. همه ی اینها درجه و تعالی است. لحظه لحظه هایش را حساب کنید. بعد در مقابل شهادت برادر قرار گرفتند؛ بعد از آن هم زندگی مبارک این بزرگوار، ده سال ادامه پیدا کرده است - از وقت شهادت امام حسن تا هنگام شهادت خودشان، حدود ده سال و اندکی است- شما ببینید امام حسین علیه السلام، در این ده سال قبل از عاشورا چه می کردند.

مبارزه ی با تحریف
 

آن عبادت و تضرّع، آن توسّل و اعتکاف در حرم پیغمبر و آن ریاضت معنوی و روحانی، یک طرف قضیه است. از طرف دیگر تلاش آن بزرگوار در نشر علم و معارف و مبارزه ی با تحریف است. تحریف در آن روز، بزرگترین بلای معنوی برای اسلام بود که مثل سیلابی از فساد و گنداب، به سمت اذهان جامعه ی اسلامی سرازیر شده بود. دورانی بود که به شهرهای اسلامی و کشورها و ملتهای مسلمان آن روز سفارش می شد بزرگترین شخصیت اسلام را لعن کنند! اگر کسی متهم می شده به این که طرفدار جریان امامت و ولایت امیرالمؤمنین است، تحت تعقیب قرار می گرفت. «القتل بالظنة و الأخذ بالتهمة. »
در چنین دورانی این بزرگوار، مثل کوه ایستاد؛ مثل فولاد پرده های تحریف را برید. کلمات و فرمایشات و خطاب آن بزرگوار به علماء، چیزهایی است که بعضی از آنها که در تاریخ مانده است، نشان می دهد ایشان چه حرکت عظیمی را در این زمینه داشته اند.

امر به معروف و نهی از منکر
 

رشته ی بعدی هم رشته نهی از منکر و امر به معروف در بالاترین شکل آن است که در نامه به معاویه در کتابهای تاریخ نقل شده است - نقل شیعه هم نیست - اتفاقاً این نامه را - تا آن جا که در ذهن هست - مورّخین سنّی نقل کرده اند؛ به گمانم شیعه نقل نکرده است؛ یعنی من برخورد نکرده ام؛ یا اگر هم نقل کرده اند، ازآنها نقل کرده اند. آن نامه ی کذایی و نهی از منکر و امر به معروف، تا هنگام حرکت از مدینه است؛ که بعد از به سلطنت رسیدن یزید می باشد؛ که این هم امر به معروف و نهی از منکر است. «اُرید اَن آمر بالمعروف و انَهی عن المنکر ».
ببینید یک انسان، هم در تلاش نفسانی و شخصی- تهذیب نفس - آن حرکت عظیم را می کند؛ هم در صحنه و عرصه ی فرهنگی، که مبارزه با تحریف، اشاعه ی احکام الهی و تربیت شاگرد و انسانهای بزرگ است و هم در عرصه های سیاسی که امر به معروف و نهی از منکر است، بعد هم مجاهدت عظیم ایشان، که مربوط به عرصه ی سیاسی است. این انسان، در سه عرصه مشغول خودسازی و پیشرفت است.
عزیزان من، این انسان الگو است- اینها مربوط به قبل از کربلاست - لحظه یی نباید متوقف شد. باید دایم درحال پیشرفت بود؛ چون دشمن منتظر خاکریز نرم است که نفوذ کند. دشمن منتظر توقف است تا حمله کند. بهترین راه برای متوقف کردن حمله ی دشمن و بر هم زدن آرایش او، حمله ی شماست. پیشرفت شما حمله به دشمن است.

بزرگترین کارها در هجوم به دشمن
 

بعضی خیال می کنند حمله به دشمنان، معنایش این است که انسان حتماً توپ و تفنگ به جایی ببرد؛ یا فریاد سیاسی بلند کند. البته این هم در مواقعی لازم است. بله، لازم است انسان فریاد سیاسی هم بزند. بعضی این طور خیال نکنند که وقتی ما به مسأله ی فرهنگ اشاره می کنیم، منظور فریاد کشیدن بر سر دشمن است؛ نه. البته آن هم جای خودش کار لازمی است؛ اما فقط آن نیست. کار سازندگی انسان بر روی خود، بر روی فرزندان، زیردستان و کسان و بر روی امت اسلامی، بزرگترین کارهاست. دشمن دایم دارد پنجه می زند؛ برای این که بتواند این سدّ عظیم را به نحوی متزلزل یا نازک و نفوذ پذیر کند. دشمن که رها نمی کند.
دشمن با عظمت ظاهری و پوشالی خود، همه ی استکبار غربی و فرهنگ منحط جاهلی و طاغوتی است. این دشمن در طول قرنها به وجود آمده است؛ بر همه ی منافذ عالم - منابع اقتصادی، فرهنگی انسانی و سیاسی -دست و چنگ انداخته است. حالا با یک مانع مهمی که اسلام واقعی است - نه اسلام ادعایی - رو به روشده است. البته اسلام ادعایی هست. اسمشان مسلمان است. سر سفره ی آن، هم می نیشنند؛ هم می چرند؛ انگشتان را هم می لیسند! طبیعی است آن که ترسی ندارد.
سد واقعی، اسلام واقعی و اسلام قرآن است. اسلام «لن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلاً»و «ان الحکم الا لله » است. اگر یک خرده دایره را اضیق بکنید و به وسط دایره- به مرکز -نزدیکتر بشوید، اسلام «ان الله اشتری من المؤمنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنة» است. اسلام شماها است که بدنهایتان پر از ترکش است. بر سرتا پای شماها نشانه ی عملیات و جنگ و جهاد فی سبیل الله و امثال آن است. چه جانبازهای عزیز، چه خانواده های شهدا، چه آنهایی که رفتند و بحمدالله زنده و سرحال - به کوری چشم دشمن - برگشتند. مانع اصلی این است.

باید با دشمن مقابله کرد
 

دشمن از این مانع، غافل نیست. دایم براین پنجه می اندازد. باید با پنجه افکنی و ناخن کشی و حیله گری دشمن مقابله بکنیم. حرکت و تلاش لازم است؛ هم در جبهه ی خودسازی - این مقدم بر همه است؛ مثل امام حسین علیه السلام که آقا و مولای شماست - هم در جبهه ی سیاسی - که آن امر به معروف و حرکت و حضور سیاسی است و در جایی که لازم است، بیان مواضع و تبیین سیاسی و در مقابل دنیای استکبار- هم در جبهه ی فرهنگی - یعنی آدم سازی، خودسازی، خودسازی فکری و اشاعه فکر و فرهنگ - اینها وظیفه همه ی کسانی است که امام حسین علیه السلام را الگو می دانند. خوشبختانه ملت ما همه، نسبت به حسین بن علی علیه السلام خاضعند و آن بزرگوار را بزرگ می شمارند. حتی خیلی از غیرمسلمانها این گونه هستند.

مواجه امام حسین علیه السلام با یک دنیا
 

حال به مسأله ی کربلا می رسیم که از جهت دیگری مسأله ی کربلا مهم است. بازاین هم برای کسانی که می خواهند این بزرگوار را الگو قرار بدهند، درس است. عزیزان من ببینید، ماجرای کربلا تقریباً بیشتر از یک نصف روز- یا اندکی بیشتر - طول نکشیده است. تعدادی هم شهید شده اند - حالا هفتاد و دو نفر یا چند نفر کمتر و بیشتر - این همه شهید در دنیا هست. مسأله ی کربلا که شما می بینید این همه عظمت پیدا کرده است - حق هم همین است و هنوز از اینها عظیمتر است - این گونه در اعماق وجود بشر تأثیر گذاشته و نفوذ کرده است، به خاطر روح این قضیه است. جسم قضیه خیلی حجمی ندارد. بالاخره بچه های کوچک در همه جا کشته شده اند؛ در حالی که آن جا یک بچه ی شش ماهه کشته شد- دشمنان در بعضی جاها قتل عام کرده اند و صدها بچه را کشته اند - قضیه در این جا از لحاظ جسمانی مطرح نیست؛ از لحاظ معنا و روح خیلی مهم است.
روح قضیه این است که امام حسین علیه السلام در این ماجرا، با یک لشکر روبه رو نبود؛ با جماعتی از انسانها، هر چند صد برابر خودش، طرف نبود؛ امام حسین علیه السلام با جهانی انحراف و ظلمات روبه رو بود. این مهم است. در عین حالی که با یک جهان کجروی و ظلمت و ظلم مواجه بود، آن جهان هم همه چیز داشت؛ پول، زر و زور، شعر، کتاب و محدّث و آخوند داشت. وحشت انگیز بود. تن آدم معمولی حتی آدم فوق معمولی -در مقابل عظمت پوشالی آن دنیای ظلمت می لرزید. قدم و دل امام حسین علیه السلام در مقابل این دنیا نلرزید؛ احساس ضعف و تردید نکرد و یک تنه وسط میدان آمد. عظمت قضیه این است که قیام لله است.
کارامام حسین علیه السلام در کربلا، باکار جد مطهرش حضرت محمد بن عبدالله صلی الله علیه و اله و سلم در بعثت، تشبیه و مقایسه است. قضیه این است. همان طور که پیغمبر در آن جا، یک تنها با یک دنیا مواجه شد. امام حسین در ماجرای کربلا با یک دنیا مواجه شد. آن بزرگوار هم نترسید؛ ایستاد و جلو آمد. امام حسین هم نترسید؛ ایستاد و جلو آمد حرکت نبوی و حرکت حسینی، مثل دایره ی متحد المرکز هستند. به یک جهت متوجه اند. لذا این جا «حسین منی و انا من حسین »معنا پیدا می کند. این عظمت کار امام حسین است.
امام حسین علیه السلام در شب عاشورا که فرمودند: بروید و این جا نمانید، دست بچه های من را هم بگیرید و ببرید، اینها من را می خواهند، شوخی که نکردند. فرض کنید آنها قبول می کردند و می رفتند و امام حسین، تک و تنها و یا با ده نفر می ماند؛ آیا خیال می کنید عظمت کار امام حسین کم می شد؟ نه، عیناً باز همین عظمت را داشت. اگر به جای این هفتاد و دو نفر، هفتاد و دوهزار نفر اطراف امام حسین را می گرفتند، ایا باز عظمت کار کم می شد؟

در مقابل فشار یک دنیا تردید نکرد
 

نه، عظمت کار این جا بود که امام حسین علیه السلام، در مقابل فشار و سنگینی یک دنیای متعرّض و مدّعی، احساس تردید نکرد؛ در حالی که آدمهای معمولی احساس تردید می کنند، آدمهای فوق معمولی هم احساس تردید می کنند. کما این که بارها گفته ام عبدالله بن عباس- که یک شخصیت بزرگی است - و همه ی آقازاده های قریش، از آن وضع ناراحت بودند. عبدالله زبیر، عبدالله عمر، عبدالرحمن بن ابی بکر و فرزندان و بزرگان صحابه و بعضی صحابه از این قبیل اند. در مدینه عده زیادی صحابه بودند؛ آدمهای با غیرتی هم بودند - نه این که خیال کنید با غیرت نبودند - همان کسانی بودند که در مقابل تهاجم مسلم بن عقبه، در قضیه ی «حرّه» ی مدینه - که سال بعد به مدینه حمله کرد و همه را قتل عام کردند - ایستادند؛ جنگیدند و مبارزه کردند. خیال نکنید ترسو بودند؛ نه، شمشیر زن و شجاع بودند. اما شجاعت ورود در میدان جنگ، یک مسأله است و شجاعت مواجه شدن با یک دنیا، یک مسأله ی دیگر است. امام حسین علیه السلام این دومی را داشت. برای این دومی حرکت کرد. برای همین است که من بارها تأکید کرده ام که حرکت امام بزرگوار ما، یک حرکت حسینی بود. امام بزرگوار در زمان ما، رشحه یی از حرکت حسینی را در کار خود داشت. حالا بعضی بگویند که امام حسین در صحرای کربلا، تشنه شهید شد؛ ولی امام بزرگوار، با این عزّت، حکومت و زندگی کردند؛ از دنیا رفتند و تشییع شدند. شاخص قضیه اینها نیست. شاخص قضیه مواجه شدن با یک عظمت پوشالی است، که همه ی چیزها را هم با خود دارد.
قبلاً گفتم که دشمن امام حسین علیه السلام، پول داشت، زور، شمشیر، زن، مروّج، مبلّغ و سینه چاک داشت. عزیزان من، الان وضع شما این است. کربلا تا آخر دنیا گسترده است. کربلا که به مرزهای آن میدان چند صد متری محدود نمی شد. الان همان روز است. همه ی دنیای استکبار و ظلم امروز، با جمهوری اسلامی مواجه است.(1)

پی نوشت ها :
 

1- دیدار با پاسداران انقلاب اسلامی به مناسبت روز پاسدار 1375/9/24.
 

منبع: منبع : شخصیت و سیره ی معصومین(علیهم السلام)در نگاه رهبر انقلاب اسلامی(جلد 5)،( شخصیت و سیره امام حسین (علیه السلام))
،ناشر موسسه فرهنگی قدر ولایت - 1383
دوشنبه 6/9/1391 - 0:14
اهل بیت

 
عزیزان من! نام حسین بن علی علیه السلام، نام عجیبی است. وقتی از لحاظ عاطفی نگاه می کنید، می بینید خصوصیت اسم آن امام دربین مسلمین با معرفت، این است که دلها را مثل مغناطیس و کهربا، به خود جذب می کند. البته، در بین مسلمین کسانی هستند که این حالت را ندارند و در حقیقت، از معرفت به امام حسین علیه السلام بی بهره اند. از طرفی کسانی هم هستند که جزو شیعیان این خانواده محسوب نمی شوند؛ اما در میان آنها بسیاری هستند که اسم حسین علیه السلام، اشکشان را جاری می سازد و دلشان را منقلب می کند. خدای متعال، در نام امام حسین علیه السلام اثری قرار داده است که وقتی اسم او آورده شود، بر دل و جان ما ملت ایران و دیگر ملتهای شیعه، یک حالت معنوی حاکم می شود. این، معنای عاطفی آن ذات و وجود مقدس است
از اوّل هم دربین اصحاب بصیرت، همین طور بوده است. در خانه ی نبّی اکرم (علیه و علی اله الاف الصلاة و السلام ) و امیرالمؤمنین (علیه الصلاة و السّلام ) و در محیط زندگی این بزرگواران هم - آن طوری که انسان از روایات و تاریخ و اخبار آثار می فهمد - این وجود عزیز، خصوصیتی داشته و مورد محبّت و عشق ورزیدن بوده است. امروز هم، همین گونه است.

معارف و دعاهای امام حسین علیه السلام
 

ازجنبه ی معارف نیز، آن بزرگوار واین اسم شریف - که اشاره به آن مسمّای عظیم القدر است - همین گونه می باشد. عزیزترین معارف و راقیترین مطالب معرفتی، در کلمات این بزرگواراست. همین دعای امام حسین علیه السلام در روز عرفه را که شما نگاه کنید، خواهید دید حقیقتاً مثل زبور اهل بیت، پر ازنغمه های شیوا و عشق و شور معرفتی است. حتی بعضی از دعاهای امام سجّاد علیه السلام را که انسان می بیند و مقایسه می کند؛ گویا که دعای این پسر، شرح و توضیح و بیان متن دعای پدر می باشد؛ یعنی او اصل است و این فرع می باشد. دعای عجیب و شریف عرفه و کلمات این بزرگوار در حول و حوش عاشورا و خطبه هایش در غیر عاشورا، معنا و روح عجیبی دارد و بحر ذخّاری از معارف عالی و رقیق و حقایق ملکوتی است که در آثار اهل بیت (علیهم السّلام ) کم نظیر است.(1)

پی نوشت ها :
 

1- دیدار با مسؤولان و پرسنل سپاه و نیروهای انتظامی به مناسبت روز پاسدار 1374/10/5.
 

منبع : شخصیت و سیره ی معصومین(علیهم السلام)در نگاه رهبر انقلاب اسلامی(جلد 5)،( شخصیت و سیره امام حسین (علیه السلام))
،ناشر موسسه فرهنگی قدر ولایت - 1383
دوشنبه 6/9/1391 - 0:14
اهل بیت

 
حضرت امام حسین(ع)در سال 61هجری قیام کرد و نهضت عاشورایی او برای احقاق حق و عدالت بود عاشورای حسینی برای نمایان کردن انوار توحید و خداپرستی از پس پرده های ظلمانی کفر و جهل و تزویری بود که حکومت ظالمانه معاویه و فرزند نابخرد او یزید برچهره اسلام راستین و ناب و برسنت پاک رسول خدا(ص)کشیده بودند.
قیام الهی و خونین حسین بن علی(ع)برای بیرون آوردن خورشید تابناک حقیقت و امامت از پشت ابرهای سیاه باطلی بود که معاویه و پس از او یزید با خدعه و نیرنگ خلافت مسلمین را غصب کرده بودند و با حکومت ظالمانه خود نمی گذاشتند که نور حقیقت و ولایت بردل و جان و افکار مردم و مسلمانان بتابد. تاریخ گواهی می دهد که یزید همواره می کوشید تا مردم عراق در مستی و در عالم بی خبری باشند و به حقایق هستی و آفرینش لحظه ای نیندیشند و سرگرم خوشگذرانی های نامشروع باشند. امتی باشند غفلت زده که نه تنها ازامام زمان خویش پیروی نکنند بلکه در مقابل او نیز بایستند و بجنگند حسین(ع)در چنین زمانه ای قیام کرد او با الهام از قرآن کریم و سنت جد بزرگوارش رسول خدا(ص)نه تنها دست بیعت با یزید نداد بلکه با سخنان کوبنده و شعارهای خود و گفتارهای پندآموز و مهربانانه اش در شهر مدینه و مکه و در راه کوفه برستمگران نهیب زد و برای برپا کردن قسط و عدل تا آخرین نفس و قطره خون خود جانانه ایستاد و عاشورایی را پدید آورد که تا قیام قیامت آثارانسان سازی، عدالت خواهی و آزادگی و برکات معنوی آن پایدار است و نور حسین(ع)هرگز خاموش نخواهد شد و پرچم نهضت او همیشه در اهتزاز و برافراشته خواهد ماند.
قصه غمبار و مظلومانه عاشورای حسینی قصه شرافت مندی است. قصه سازش ناپذیری هر آزاده ای است در مقابل ستمگران. قصه شکوفایی عقل و نورانیت عشق به خداوند است قصه وصال معشوق در خون است قصه عبادت عاشقانه و عبودیت خالصانه است. حسین(ع)برمردمانی نهیب زد که امام زمان خویش را رها کرده و شیطان را برخود مسلط کردند مردمی که ارواح سرگردانشان در بیابان خوفناک شیطان پرسه می زدند و در دل هایشان تخم شک و تردید به خداوند و پرستش او کاشته می شد و هزاران افسوس که محصول تلخ چنین کشت و کاری جز ریختن خون بهترین انسان ها و امام زمان خویش، حسین بن علی(ع)نبود. حسین(ع)قیام کرد تا زشتی ها و پلیدی های دوران خویش را از جامعه مسلمانان بزداید، حاکمیت جور و ستم را برچیند و یزید هوسران و حقیر را رسوا کند. در تاریخ آمده است یزید بن معاویه برای گرفتن بیعت و سازش از حسین بن علی(ع)مروان بن حکم را مأمور کرد. این نماینده سیاسی یزید در کوچه های مدینه در مقابل امام حسین می ایستد و اصرار می ورزد که باید با یزید بن معاویه بیعت و سازش کنی زیرا این کار به نفع دین و دنیای توست و حسین(ع)در حالی که برآشفته شده بود در پاسخ او چنین می فرماید:و علی الاسلام السلام، ادقد بلیت الامه براع مثل یرید. یعنی و در زمانی که امت به همچون یزیدی گرفتار شوند فاتحه اسلام را باید خواند!حسین(ع)برای اینکه اسلام و عدالت و کرامت انسان زنده بماند نه تنها با یزید سازش نکرد بلکه آشکارا او و عوامل مزدورش را از انجام محرمات الهی و ترویج و گسترش فساد و زشتی ها نهی کرد. یزید که به عنوان خلیفه مسلمین برمسند حکومت اسلامی نشسته بود و علنا شرابخواری و قماربازی می کرد دایماً به فکر تسلیم کردن حسین بن علی و خاموش کردن صدای توفنده و برنده و معترض او بود و چون تمامی نقشه های او برای سازش نقش برآب شد تصمیم به جنگ و کشتن حسین بن علی گرفت و به سرزمین نینوا لشکرکشی کرد و کاروان حسین(ع)را که خاندان معظم و یاران باوفایش بودند و از مکه به سوی کوفه می رفتند در محاصره لشکریان خود در آورد تا این که با ارعاب و زور از او بیعت بگیرد لحظه لحظه کارگزاران و فرماندهان ظالم و پلید یزید حلقه محاصره را دراین سرزمین گرم و سوزان برحسین و فرزندان والامقام و عزیز او تنگ تر کردند و حتی در بین النهرین یعنی سرزمینی که میان دو رود به نام دجله و فرات است آب را به روی همه از جمله زنان و کودکان بستند و آنان را درآن گرمای طاقت فرسا تشنه کام نگه داشتند و در روز عاشورا لشکر باطل یزید در حالی که سیراب بودند با لشکریان حق امام حسین و یارانش که همه تشنه کام بودند جنگیدند. اما هیچ یک ازاین اقدامات ظالمانه نه تنها اراده و تصمیم حسین(ع)و یاران او را در ادامه راه سست نکرد بلکه عزم حسین(ع)و یاران او را جزم کرد تا با گام های استوارتری در راه حق و به سوی اهداف الهی خویش پیش بروند. فرماندهان و لشکریان ستم پیشه و پلید دستگاه اموی هم برای رسیدن به مقاصد شوم و شیطانی از هیچ ظلم و کشتاری رویگردان نبودند تا این که فاجعه جانسوزی را پدید آوردند، سلسله وقایع و غمگین ترین صحنه های تاریخ را سپاهیان یزید با زشت ترین کردارهای خود به وجود آوردند به گواه تاریخ و مقتل نویسان در مقابل مکارترین و پلیدترین مردم و لشکریان زشت خوی یزید که شیطان برآنها چیره شده و یاد خدا را از دل آنان بیرون برده بود. پاک ترین و بهترین انسان ها و شخصیت های الهی که در رأس آنها حسین بن علی (ع)سرور آزادگان و صحنه های زیبا و عبرت آموز آفریدند و جلوه هایی را ازایثار، عدالت، صبر، استقامت و پایداری و وفاداری به عهد و پیمان و رعایت حقوق انسان و همچنین کرامت انسان حتی در بحرانی ترین شرایط جنگی توسط امام حسین و یارانش به نمایش گذاشته شده است و سخنان و پیام های ژرف و عارفانه ای را داشته اند که همواره تاریخ به همه نسل ها پیام خوب زیستن و خوب مردن را می رساند و این پیام عاشورایی در زوایای تاریخ ماندگار و جاوید خواهد ماند. در شب عاشورا امام حسین یاران و اصحاب خود را در یکی از خیمه ها جمع کرده و پس از حمد و سپاس پروردگار خویش و دعا در حق آنان چنین می فرمایند:آگاه باشید که ما فردا با این مردم در موقعیتی سخت قرار خواهیم داشت و من اینک به شما اجازه می دهم از اینجا بروید من عهد و پیمان خود را از شما برداشتم در این تاریکی شب از این وادی هولناک بیرون رفته و به شهرهای خود برگردید هر یک از شما دست یک نفر از اهل بیت مرا بگیرد و با خود ببرد، زیرا این مردم فقط مرا می خواهند و اگربه من دست یابند دیگر با احدی کاری ندارند فرزندان، بستگان و یاران او هر یک پاسخی دادند که خود کتابی مفصل است و بسیار ستودنی چنان چه امام حسین (ع)پس از آن که اخلاص و عشق پاک آنان را به خدا و شهادت و نیز محبت و وفاداری آنان را دید و شنید که حسین جان اگر ما بارها کشته و بار زنده شویم هرگز دست از تو نخواهیم کشید و تو را تنها نخواهیم گذاشت. آنها را دعای خیرکرد و فرمود:فردا من و همه شما کشته خواهیم شد به جز فرزندم علی زین العابدین که خداوند نسل مرا ازوی باقی خواهد گذاشت. پس از آن پرده ها را از جلوی دیدگان آنها برداشت و هر کدام مقام خود را در بهشت برین دیدند و نعمت هایی که خداوند برایشان فراهم ساخته بود مشاهده نمودند. همان گونه که وقتی ساحران فرعون هنگامی که به موسی(ع)ایمان آوردند و فرعون قصد کشتن آنان را کرد. حضرت موسی منازل ساحران مؤمن را در بهشت به آنان نشان داد.
دشمن در روز عاشورا کار را برحسین(ع)و یارانش سخت کرده بود و صورت مبارک امام لحظه لحظه نورانی تر می شد با آرامش رو به یارانش کرد و فرمود:ای بزرگ زادگان!صبر و شکیبایی پیشه خود کنید و از مرگ نهراسید. زیرا مرگ به منزله پلی است که شما را از بدی ها و ناملایمات این جهان فانی به بهشت جاویدان و نعمت های ابدی می رساند. پس کدام یک از شما نگرانید که زندان پررنج به قصری با ناز و نعمت انتقال یابد، لیکن بدانید حالت مرگ و سختی بیرون رفتن از این جهان برای دشمنان ما چنان است که شخصی را از قصری با شکوه به زندان پررنج و شکنجه منتقل کنند.
همانا از جد بزرگوارم رسول خدا(ص)شنیدم که دنیا زندان مؤمن و بهشت کافر است و مرگ پل مؤمنان است به سوی بهشت و پل کافران است به سوی جهنم و آتش دوزخ، اری نه دروغ می گویم و نه دروغ شنیده ام.
حسین(ع)که به فرموده نبی اکرم چراغ راه هدایت و کشتی نجات است در شب و حتی روز عاشورا برای ارشاد دشمنان خود و دعوت به سوی خداوند سعی و تلاش فراوانی کرد و برای منصرف کردن دشمنان از ریختن خون مبارک خود و فرزندان و اصحابش با خطبه ها و مذاکرات حضوری با سران کفر دریغ نکرد در مقتل آمده است در شب عاشورا حضرت به عمر بن سعد پیام داد که می خواهد با وی ملاقات کند زمانی که در دو صف مقابل هم قرار گرفتند امام حسین فرمود:وای برتو ای پسر سعد از آن خدای که بازگشت تو به سوی اوست نمی ترسی که با من مقابله می کنی و حال آن که می دانی من پسر رسول خدایم با من باش و فرمان مرا گوش کن و خدا را از خود شاد کن. ابن سعد گفت: من چگونه این کار را انجام دهم با وجود اینکه می دانم ابن زیاد خانه مرا از بیخ و بن می کند حسین (ع)در پاسخ او چنین گفت:باکی نیست من خانه نیکوتر از آن برای تو بنا می کنم. گفت از آن می ترسم که ملک و مال مرا بگیرد. امام فرمود:نترس من بیشتر از اموال تو در حجاز به تو خواهم داد. ابن سعد گفت :مرا اهل و عیالی است برعیال خویش می ترسم. گفتار و بهانه های او برحسین (ع)ناگوارآمد. بنابراین از او روی برگردانید و برخاست و فرمود:خدا تو را در رختخواب بکشد و تو را در روز قیامت نیامرزد. امیدوارم که از گندم عراق نخوری مگر اندکی و ابن سعد با بی شرمی از روی استهزا چنین گفت: اگر گندم نشد به جو قناعت می کنم. عمرسعد چنان شیفته رسیدن به حکومت ری بود آن هم با ریختن خون امام زمان خویش و فرزندان و یاران آن حضرت که سخنان سعادت بخش و هدایتگر امام حسین(ع)براو تاثیرنگذاشت. بدون شک بر قلب و دل او مهر باطل زده شد. مع الوصف امام حسین(ع)برای اتمام حجت بار دیگر در روز عاشورا در مواجهه با عمر سعد به او فرمود :تو گمان می کنی با کشتن من و به وسیله ریختن خونمان به استانداری ری و گرمان خواهی رسید به خدا سوگند این ریاست به تو گوارا نخواهد شد و این پیمانی است پیش بینی شده، اینک آنچه از دستت می آید انجام بده. که پس از من نه در دنیا نه در آخرت روی خوش و راحتی نخواهی دید و چندان دور نیست آن روز که سربریده تو را در همین شهر کوفه بالای نی برند و کودکان شهر تو را سنگسار کنند. این بار نیز عمر سعد با شنیدن سخنان امام حسین(ع)ازآن حضرت روی برگرداند و خود را به صف سپاهیان کفر رسانید. او با همدستان پلیدش، امام حسین(ع)و عزیزان گرانقدرش را روز عاشورا به شهادت رساندند. اما دیری نپایید، همان گونه که امام فرموده بودند. ابن سعد نه تنها به آرزوی خویش (حکومت ری)نرسید و این مقام را تصاحب نکرد بلکه به مرض روحی و عصبی مبتلا گشت و سرانجام نیز به دست هم رزمان انقلابی مختار به قتل رسید.
منبع: نشریه موفقیت، شماره 180
دوشنبه 6/9/1391 - 0:14
اهل بیت

 
نمونه های دیگر از جلوه ها و رخدادهای زیبا و شگفت انگیز و عبرت آموز در کربلا و عاشورای حسینی جریان آزادگی و حریت امام حسین(ع) در مقابله با حرین ریاحی و لشکریان او اتفاق افتاد. حر نیز که یکی از فرماندهان لشکر کفر بود با هزار تن از سپاهیان خود بنا به دستوری که از ابن زیاد به او رسیده بود موظف بود حلقه محاصره را بر حسین (ع) تنگ تر کند.
حسین بن علی و یارانش در راه کوفه در محلی به نام زوحسم با حر و لشکریانش روبه رو می شوند و علی رغم رفتار سرسختانه و بی رحمانه حر، امام به یاران خود دستور می دهد تا سپاهیان حر و اسبانشان را سیراب کنند. این رفتار به آنان و همگان درس حریت و احترام به حیات انسان ها را می دهد. در این محل امام با حر لحظاتی را به گفت و گو می نشیند و مطالبی به او می گوید. حر که جنگجوی دلیری بود و آزادگی و حریت در دلش موج می زد هرگز قصد کشتن حسین بن علی را نداشت و روز عاشورا وقتی متوجه شد ابن سعد واقعا قصد کشتن امام حسین(ع) را دارد ناگهان برای پیمودن فاصله بین حق و باطل، نور و ظلمت، بهشت و جهنم از روی ایمان و یقین تصمیمی عاقلانه گرفت و انتخابی بزرگ کرد تا خود را از صف شیطان و یزید به حسین (ع) برساند. او به بهانه آب دادن به اسبش از سپاه کفر فاصله گرفت و در پاسخ به (مهاجران اوس) که گفته بود تو را که شجاع ترین مرد کوفه بوده ای تا به حال در چنین وضعیتی ندیده بودم، این چه حالی است که در تو می بینم؟ می گوید: به خدا قسم من خودم را در داخل بهشت و دوزخ می بینم و باید یکی را انتخاب کنم. و الله چیزی را به جای بهشت برنخواهم گزید هر چند که تکه تکه ام کنند و در آتشم بسوزانند.
او آمد تا به خیمه امام نزدیک شد و به نشانه ترک جنگ سپرش را وارونه کرد و نشان داد که برای طلب امان آمده است. چون نزدیک امام رسید سلام کرد و گفت: فدایت شوم ای فرزند رسول خدا، من همانم که از مراجعت تو جلوگیری کردم و دست از تو برداشتم و در این جا زندانی ات کردم. سوگند به خدای یکتا هرگز گمان نمی کردم اینها پیشنهاد تو را نپذیرند و فکر نمی کردم که کار را به جنگ و کشتن تو بکشانند، توبه کرده و به نزد شما آمده ام. از تو می خواهم با من همدردی کنی و در پیش تو بمیرم. آیا توبه ام پذیرفته می شود؟ امام فرمود: از اسب پیاده شو! او از امام اجازه گرفت که از اسب پیاده نشود و سوار بر اسبش به سپاه یزید حمله کند. حر در ادامه چنین گفت که ای پسر رسول خدا چون من اولین کسی بودم که جلوی راه تو را سد کردم اجازه دهید تا اولین مبارزی باشم که با دشمن بجنگم و کشته شوم و در قیامت اولین کسی باشم که با جدت رسول خدا مصافحه کنم. امام فرمود: هر چه مصلحت می دانی انجام بده. او سراسیمه به میدان رفت رجز خواند و با کوفیان سخن گفت: پس از آن به دشمن حمله کرد و تعدادی را از پای در آورد تا این که به شدت مجروح شد و بر روی زمین افتاد او را به پیشگاه امام آوردند و حضرت با دست مبارک خود گرد و خاک میدان را از روی صورتش پاک کرد و فرمود: ای حر! ای آزادمرد! همان گونه که مادرت تو را حر نامیده است در این جهان نام تو حر بود و در آن جهان از آتش دوزخ رها و آزاد خواهی بود.
او پس از آن که این بشارت را شنید جان به جان آفرید تسلیم کرد و این چنین با افتخار به شهادت رسید. یکی دیگر از صحنه های عبرت آموز که در عین حال دردناک ترین حادثه بوده و عالی ترین پیام را با خود به همراه دارد این است که در روز عاشورا هنگامی که سپاه یزید سرور شهیدان را از چهار طرف محاصره کردند حضرت آنان را امر به سکوت کرد تا با سخنان خود حجت را بر آنها تمام کند ولی چون لشگر گمراه یزید به سخنان گهربارش گوش نمی دادند و هلهله می کردند. امام حسین چنین فرمودند: می دانید چرا به سخنان من گوش نمی کنید چون شکم های شما از حرام پر شده و دل های شما از فهم سخنان من عاجز است. چون بر دل های شما مهر باطل زده شده است. وقتی لشکر آرام شد خطبه مفصلی خواند که فرازهایی از آن را می خوانیم: اکنون به یاری دشمنانتان و علیه دوستانتان به پا خاسته اید در صورتی که دشمنان در میان شما عدالتی نکرده و آرزوی شما را بر نیاورده اند مگر اینکه از حرام دنیا مقداری برخوردارتان کرده اند و به این زندگی نکوهیده دنیا چشم طمع دوخته اید بدون اینکه از ما کاری ناستوده سر زده باشد یا رایی به خطا داده باشیم. پس چگونه دستخوش عذاب و عقاب نباشید. وای بر شما اکنون که ما را نمی خواهید، از ما دست بردارید و اگر یاری نمی کنید دشمنی هم نورزید.
... شما به فرزندان ابوسفیان و پیروان آنان اعتماد می کنید و از یاری ما دست بر می دارید... سینه های شما را پرده های قساوت تنگ و تاریک کرده، درخت وجود شما بدترین میوه را به بار آورده، باغبان از آن محروم و بیگانگان بهره مند می گردند، لعنت خدا بر پیمان شکنان که پیمان خویش را پس از تایید می شکنند و حال آن که شما خدا را بر پیمان های خود ضامن کرده بودید، به خدا سگوند که شما همان پیمان شکنان هستید. آگاه باشید که این "فرومایه فرزند فرومایه" مرا در بین کشته شدن و ذلت قرار داده است و هیهات که ما زیر بار ذلت برویم... وای بر شما برای چه با من کارزار می کنید و قصد کشتن مرا دارید؟ آیا حق شما را برده ام یا سنتی را تغییر داده، بدعتی در دین گذاشته یا شریعت پیامبر خدا را دگرگون کرده از دین خارج شده ام؟ عده ای بی شرمانه چنین گفتند: پدر تو علی بن ابیطالب در بدر و حنین پدران ما را کشته و ما برای انتقام و آن دشمنی که با پدرت داریم با تو می جنگیم.
امام حسین(ع) از شنیدن این کلمات سخت متاثر شد و بر نادانی و گمراهی این فریب خوردگان شیطان و آل ابوسفیان گریست. آری هیچ یک از سخنان دلسوزانه و مهربان حضرت به دل سیاه آنها اثر نکرد و چشمان گناهکار آنان هیچ چیز به جز زرق و برق سکه های اهدایی یزید و عوامل دست اندر کار او را ندیدند و طنین هیچ صدایی به جز صدای شیطان و زمزمه های خناسان گوش هایشان را نوازش می داد. امام حسین(ع) بر حال و بدبختی این دون صفتان گریه کرد و آنان دیدند و نفهمیدند. حتی هنگامی که سرور آزادگان پی درپی به آنان حمله کرد... دشمن زبون ناگهان تصمیم گرفت برای وارد ساختن ضربه روحی به آن حضرت و از کار انداختن توان بازوان نیرومند و علی گونه او که همچون پدر شجاعش در میدان شمشیر می زد، حمله به سوی خیمه ها را آغاز کند، که امام حسین(ع) با صدای بلند فریاد زد وای بر شما ای پیروان آل ابوسفیان اگر دین ندارید و از روز جزا نمی هراسید لااقل در زندگی آزادمرد باشید و اگر خود را عرب می پندارید به نیاکان خود بیندیشید و شرف انسانی خود را حفظ کنید. شمر که در نزدیکی امام بود پرسید یا حسین چه می گویی؟ و حضرت فرمود: من با شما جنگ دارم، شما با من جنگ دارید این زن و بچه گناهی ندارند. تا من زنده هستم به اهل بیت من تعرض نکنید و از تجاوز این یاغیان جلوگیری کنید. شمر پلید گفت: ای فرزند فاطمه این حق را به تو می دهم. سپس سپاهیان را صدا کرد و گفت دست از حرم وی بردارید و به حسین (ع) حمله کنید. حمله به خیمه ها متوقف شد اما پس از شهادت آن حضرت بی رحمانه به خیمه ها حمله کردند. حسین (ع) از گودال قتلگاه خویش در روز عاشورا و در هنگام حمله ناجوانمردانه دشمن به خیمه ها به همه انسان ها در هر کجای عالم که هستند و در هر زمان که زندگی می کنند و هر اعتقاد و اندیشه ای که دارند این پیام و منشور آزادگی و جوانمردی را اعلان می کند: اگر پایبند به قوانین الهی و دستورات آسمانی نیستید، لااقل باید حدود انسانی و قوانین انسانیت را رعایت کنید. امام حسین (ع) در روز عاشورا در آن سرزمین گرم و سوزان کربلا و با وجود بستن آب بر روی او، یارانش، زنان و کودکان حتی ندادن آب به کودک شیرخواره اش و علی رغم سختی هایی که در پی حملات پی در پی دشمن به او می رسید و غم و اندوهی که از شهات هر یک از یارانش بر دل پاک او می نشست، حتی در بحرانی ترین صحنه های جنگ نابرابر، عدالت اجتماعی و حقوق اسلامی را از یاد نبرد و نسبت به همه اجرا کرد. به گواهی تاریخ نه تنها وقتی فرزند برومندش علی اکبر که شبیه ترین کس به جدش رسول خدا بود قبل از شهادتش وقتی پدر را صدا می کند خود را سراسیمه به او می رساند و سرش را به دامن می گیرد و یا در بالای سر عباس برادر باوفایش حاضر می شود و با او در لحظات پایانی عمر شریفش گفت و گو می کند و دلش آرام می گیرد، هر یک از یاران و اصحابش که پس از پیکار قهرمانانه به زمین می افتادند از جمله غلام سیاهش خود را در آن لحظات آخر عمر بر بالینشان می رساند و سر در آغوش و دامن حسین جان پاک خودرا به جان آفرین تسلیم می کردند و امام این گونه در حق همه اصحاب و یاران عزیز خود با محبت و عدالت رفتار می کرد.
امام حسین(ع) در گودی قتلگاه قبل از آن که شمر سر مبارکش را از تن جدا کند و او را که هنوز تشنه کام بود به شهادت برساند، با خدا مناجات می کرد. در مناجات او درس های توکل، توحید، صبر و خویشتنداری در برابر مصائب و گفتاری های زندگی است. سر مبارکش بر روی خاک گرم و سوزان کربلا بود و با خدا چنین می گفت: خدایا در مقابل قضا و قدر تو شکیبا هستم، ای پروردگاری که به جز تو خدایی نیست، ای فریادرس دادخواهان که مرا جز تو پروردگار و معبودی نیست، بر حکم و تقدیر تو شکیبا هستم، ای فریادرس آن که فریادرسی ندارد، ای همیشه زنده ای که پایان ندارد، ای زنده کننده مردگان، ای خدایی که هر کسی را با اعمالش می سنجی، در میان من و این مردم حکم کن که تو بهترین حکم کنندگانی.
سید بن طاووس در لهوف می گوید آخرین کلماتی که از دو لب مبارک حسین به علی آن گاه که صورت روی خاک گذاشته بود و با خدا مناجات می کرد این بود: بسم الله و بالله و فی سبیل الله و علی مله رسول الله و از آن روز و آن لحظه شهادت تا به امروز چشمان شیعیان دلسوخته و شیفتگان او اشکبار است و زیارت عاشورای او را می خوانند و بر او و خاندان او سالم و درود می فرستند و می گویند: یا اباعبدالله انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم الی یوم القیامه. یعنی حسین جان من صلح هستم با هر کس که با تو صلح است و نبرد می کنم با هر کس که با تو بجنگد تا روز قیامت.
منابع:
-قیام جاودانه، دکتر سید جعفر شهیدی
- تاریخ امام حسین، علامه محمد تقی جعفری
- آخرین گفتارها، محمد راجی قمی
- معانی الاخبار
- بحار کمپانی
- بحار الانوار
- لهوف
- مقتل خوارزمی
- چهره ها در حماسه کربلا، محمد باقر امینی
منبع: موفقیت شماره 181
دوشنبه 6/9/1391 - 0:14
اهل بیت
 

بخوانید
 

«ای پیامبر بگو این راه من است که از روی بصیرت، مردم را به خدای یکتا فرا می خوانم. این است راه من و کسانی که مرا پیروی کرده اند.آری منزه است خدا از این که شریک داشته باشد و من از مشرکان نیستم.»(یوسف، 108)
* هدف امام حسین (ع) همان طور که بارها خودایشان فرموده مخالفت با حکومت یزید، امر به معروف و نهی از منکر و احیای دین است.
* خدا در قرآن علت از هم پاشیده شدن ملت ها را عملی نکردن به مسئله امر به معروف و نهی ازمنکر معرفی می کند و می فرماید: « شگفت است که چرا از امت هایی که پیش از شما می زیستند گروهی نبودند که قومشان را از فساد درزمین باز دارند و از عذاب برهانند.»(6)
*مؤمن باید در تغییر چنین وضعی اقدام کند و سعی بر تغییر شرایط ویپش بردن آن به سوی حقیقت داشته باشد. امام حسین ، مؤمن ترین است پس مسلماً شهادت را بر می گزیند تا به اسلام زندگانی بخشد.
* امام حسین (ع) اگر به شهادت نمی رسید رسالتش تکمیل نمی شد.همان طور که اگر حضرت محمد (ص) علی بن ابی طالب (ع) را در غدیر خم به جانشینی خود معرفی نمی کرد رسالتش به اتمام نمی رسید.
* باحضور امام حسین در کربلا، تمام دین در برابر تمام کفر قرار گرفت و در واقع روز عاشورا، جنگ برسر خدا بود.
*عاشورا نیاز انسان به بصیرت را آشکار ساخت. بصیرت عبارت است از بینش و آگاهی فرد دربرابر انتخاب درست از نادرست و پایداری برعمل درست تا پای جان و مقاومت در برابر وسوسه های ستمکاران . بصیرت به طور خلاصه، استواری درایمان است.
* آزمایش بهترین وسیله برای تشخیص حق از باطل و بهترین راه برای شناخت افکار انسان ها است. روزی که امام حسین به سوی کربلا حرکت کرد بسیاری از آنان که مدعی دینداری بودند ایشان را همراهی نکرده و بهانه آوردند که این کار خطرناک است و ما نمی توانیم خودمان را به خطر بیندازیم، حتی برخی تا نیمه راه آمدند و شب عاشورا از یاری امام منصرف شدند و میدان را ترک کردند. این ها کسانی بودندکه به فرموده امام حسین به رستگاری نمی رسند.

سخنرانی امام حسین (ع) پس از ورود به کربلا:
 

پیشامد ما همین است که می بینید.جداً اوضاع زمان دگرگون گردیده، زشتی ها آشکار و نیکی ها و فضیلت ها از میان ما رخت بر بسته است. مگر اندکی از فضایل انسانی چیزی باقی نمانده؛ مانند قطرات ته مانده ظرف آب. مردم در زندگی ننگین وذلت باری به سر می برند که نه به حق عمل ونه ا زباطل رو گردان می شود. شایسته است که درچنین محیط ننگین شخص با ایمان و با فضیلت، فداکاری و جانبازی کند و به سوی فیض دیدار پروردگارش بشتابد. من درچنین محیط ذلت باری مرگ راجز سعادت و خوشبختی و زندگی با این ستمگران را چیزی جز رنج و نکبت نمی دانم. این مردم برده های دنیا هستند و دین لقلقه زبان شان است، حمایت و پشتیبانی شان از دین تا آن جا است که زندگی شان در رفاه است و آن گاه که در بوته امتحان قرار گرفتند دینداران کم خواهند بود.(5)

نامه امام حسین (ع) به بنی هاشم:
 

بسم الله الرحمن الرحیم. از حسین بن علی به محمد بن علی و افراد دیگر خاندان هاشم که درنزد وی هستند.هر یک از شما که دراین سفر به من ملحق گردد به شهادت نائل خواهد گردید. و هر کس ازهمراهی با من خودداری ورزد به فتح و پیروزی دست نخواهد یافت. و السلام.(3).

نامه دوم امام حسین (ع) به مردم کوفه:
 

نامه مسلم بن عقیل را که بیانگر اجتماع و هماهنگی شما در راه نصرت و یاری ما خاندان و مطالبه حق ما بود دریافت نمودم. از خداوند مسئلت دارم که عاقبت همه را به خیر و شما را موفق ودراین اتحاد و اتفاق برشما ثواب واجر عظیم عنایت فرماید.من هر روز سه شنبه هشتم ذی حجه ازمکه به سوی شما حرکت نموده ام و با رسیدن پیک من ، شماها به کارهای خویش سرو سامان بخشید که من نیز دراین چند روزه خواهم رسید.(2)

نکات این نامه:
 

* امام حسین (ع) با وجود این که از عاقبت این سفر آگاه بود اما صلاح ندید با اتکا به علم غیب، دعوت کوفیان را نادیده بگیرد پس دعوتشان را پذیرفت وبرای اتمام حجت به سویشان حرکت کرد.
* امام حسین (ع) به لزوم حضور امام در جامعه برای هدایت مردم اشاره می کند.
* امام حسین (ع) با اشاره به حقانیت خود و روشن ساختن وظیفه اش به عنوان امام، دلیل حرکتش به سوی کوفه و فدا کردن جانش در راه خدا را بیان می کند.

اگر امام حسین (ع) از شهادت خود آگاه است چرا به سوی کشته شدن می رود؟
 

* خدا در آیه 111 سوره توبه می فرماید: «همانا خدا از مؤمنان ، جان ومال شان را در برابر این بهشت برای آنان باشد خریده است بدین صورت که درراه خدا پیکار کنند و بکشند و کشته شوند. این را خداوند به عنوان وعده ای راست و درست برخود واجب کرده و در تورات و انجیل و قرآن آن را به عنوان سند معامله ثبت کرده است وکیست که به پیمان خویش از خدا وفادارتر باشد؟ پس به این داد وستدی که به آن دست یافته اید شادمان باشید و این است آن سعادت بزرگ ».
* جهاد از دستورات مهم اسلام است.
* اگر جهاد بر مسلمانان واجب است، برای امام که حافظ دین است باید وظیفه ای بالاتر محسوب شود.
* درست است که پایان این سفر شهادت است اما امام حسین به قصد از بین بردن فساد راهی این سفر می شود.
* امام حسین (ع) درجواب برادرش محمد حنفیه که قصد داشت مانع حرکت ایشان شود فرمود که رسول خدا به خواب من آمد و فرمود: « حسین حرکت کن زیرا خدا خواسته است تورا کشته ببیند.»(4)

آیا امام حسین (ع) مجبور به شهادت بود؟
 

*اگر شهادت امام حسین (ع) به طور جبری صورت گرفته باشد ارزشی نخواهد داشت.
* این جا صحبت از اراده تشریعی خداوند است.
* اراده تشریعی خداوند در اوامر و نواهی الاهی خلاصه می گردد. با این که همواره اراده تشریعی خداوند برقرار است اما تحقق این گونه امور به اراده و خواست وانتخاب بندگان صورت می گیرد.
* امام حسین (ع) می فرماید: « اینک که مسلمانان به فرمانروایی مانند یزید گرفتار شده اند باید فاتحه اسلام را خواند.» پس ایشان برای نجات اسلام و زنده کردن قرآن فراموش شده، خودش و یارانش را قربانی می کند درحالی که همگی راضی و خشنود هستند.
* امام حسین (ع) درانتخاب شهادت ، آزاد بود. ایشان درتمام طول سفر می توانست با بیان دلایل قاطع و روشن از ادامه راه خود داری کند . اما شهادت را برگزید.

چرا امام حسین کوفه را انتخاب کرد؟
 

* امام حسین (ع) درمدینه از بیعت با یزید خودداری نمود و سپس به سوی مکه رهسپار شد.
* مردم کوفه از مخالفت امام حسین (ع) با یزید و اقامت ایشان درمکه آگاه شدند و حدود دوازده هزار نامه نوشتند و امام را به کوفه دعوت کردند.
* ادامه مبارزه و مخالفت امام حسین (ع) با یزید نتیجه ای جز کشته شدن مخفیانه ایشان به دست عمال یزید را در پی نداشت.
* اگر خون امام حسین درمکه ریخته می شد به قداست خانه خدا توهین می شد و هیچ نفعی هم به اسلام نمی رسید.
* کوفه از شهرهای مهم عراق و مرکز هواداران اهل بیت بود. این شهر پس از فتح سرزمین عراق به دست مسلمانان صدراسلام، مرکز و پایگاهی نظامی برای مسلمانان شد پس می توانست جای مناسبی برای فعالیت امام حسین و یارانش باشد.

نامه اول امام حسین (ع) در پاسخ به نامه های مردم کوفه:
 

بسم الله الرحمن الرحیم. از سوی حسین بن علی بن بزرگان وپسران اهل ایمان شهر کوفه. آخرین نامه شمابه وسیله هانی و سعید به دست من رسید و من به آن چه شما درنامه های خود تذکر و توضیح داده اید پی برده ام و درخواست شما در بیش تر این نامه این بود که ما امام پیشوایی نداریم ، به سوی ما حرکت کن تا خداوند به وسیله تو ما را به سوی حق هدایت کند. و اینک من برادر وپسر عمومی خویش، مسلم بن عقیل، کسی را که درمیان خانواده ام بیش از همه مورد اعتماد است به سوی شما گسیل داشتم و به او دستور دادم که با افکار شما از نزدیک آشنا شده و نتیجه را به اطلاع من برساند که اگر خواسته مردم و نظر افراد آگاه کوفه همان بود که در نامه های شما منعکس گردید و فرستادگان شما حضورا بازگو نموده اند من نیز ان شاء الله عن قریب به سوی شما حرکت خواهم نمود. به خدا سوگند پیشوای راستین و امام به حق کسی است که به کتاب خدا عمل نموده وراه قسط وعدل را پیشه خود سازد و از حق پیروی کرده وجود خویش را وقف و فدای فرمان خدا کند و السلام.(1)
منبع:مجله دیدار آشنا 123
دوشنبه 6/9/1391 - 0:13
اهل بیت
 

حسین(ع)حقیقت اشك و ناله و نوحه است
 

حضرت علی بن الحسین حضرت امام سجاد(ع)، در طول حیات مباركشان، پس از شهادت پدر، روزگار را در حزن و اندوه و اشك می گذراندند. روزها روزه دار شب ها به نماز قیام می كردند، و چون افطار می نمودند، طعام شان، با اشك آن حضرت ممزوج می گشت، و به افراد خود، كه او را در خوردن طعام و آب ترغیب می كردند می فرمود: فرزند رسول خدا(ص)تشنه و گرسنه به شهادت رسید و این جمله را كراراً و با اشك، تكرار می كرد، بطوریكه آب و غذای آن حضرت، به اشك مباركشان ممزوج می گشت و این چنین بود، تا دعوت حق را لبیك گفتند.
از یاران آن حضرت می گوید:روزی امام سجاد(ع) به صحرا رفته بود، و من نیز دنبال او رفتم، او را در حالیكه بر سنگ سختی در حال سجده افتاده بود، یافتم، ایستادم و صدای ناله و گریه بلند آن حضرت را می شنیدم، و شمردم، كه حضرت هزار بار می گفت: «لا اله الا اللّه حقاحقا لا اله الا اللّه تعبدا و رقا، لا اله الا اللّه ایمانا و تصدیقا و صدقا»، سپس حضرت سر خود را از سجده، برداشت، و تمام صورت حضرت از اشك خود خیس شده بود، عرضه داشتم، كه الحمدللّه غم شما زائل گردید ولی اشكتان چطور؟
حضرت فرمود: وای بر تو، چه می گویی، می دانی حضرت یعقوب(ع) كه فرزند حضرت اسحاق(ع) و نوه حضرت ابراهیم(ع) بود، كه نبی بود و فرزند نبی، و 12 پسر داشت، خداوند فقط یك فرزند او را، از چشمش دور داشت، و این موجب سفیدی موی او از غم و اندوه شد و كمرش خمیده گردید و چشمانش نابینا شد، در حالیكه فرزندش، در واقع امر زنده بود، در حالیكه من به چشم خود دیدم، كه پدرم، برادرم، و 17 نفر از جوانان بنی هاشم، به شهادت رسیدند، و چگونه اندوهم، زائل گردد، و اشكم پایان یابد؟!

گریه ملائكه آسمان، جنیان، وحوش، ماهیان، بادها و ابرها و مرغ های آسمان
 

اگر مایل باشی، كه بدانی چه گروهی از مخلوقات خداوند، بر مصیبت حسین(ع) در كربلا، و این فاجعه ایكه در آن دیار، اتفاق افتاد گریستند، به زیارت وارده از جانب حضرت حجت(عج)خطاب به حسین(ع) رجوع كن، در این زیارت، حضرت، اشاره به اقامه ماتم در أعلی علیین، حور العین بهشت، اشك آسمان ها و آنچه در آنست، و كوه ها و معادن آن، رشته كوه ها و اطراف آن، دریاها و ماهیان آن و.... می فرماید:و اقیمت لك الماتم فی أعلا علیین، و لطمت علیك الحور العین، و بكت السماء و سكانها، و الجبال و خزانها، و الهضاب و أقطارها، و البحار و حیتانها و مكه و بنیانها، و الجنان و والدانها، و البیت و المقام، و المشعر الحرام، و الجل و الإحرام و....
مسلماً حسین(ع)حقیقت اشك و ناله و نوحه است، زیرا او بر چیزی مقاومت و صبر كرد، كه هرگز قبل از او، كسی این چنین نكرده بود، و مصائبی را بر جان و دل خرید، كه قبل از او سابقه ای نداشت و در آینده نیز نخواهد بود، و لذا بدین سبب دین جد خود رسول خدا، محمد مصطفی(ص) را، زنده كرد. و لذا حضرت رسول(ص)در زمان حیات خود، فرمود:«حسین منی و انا من حسین»، و این كلام را زمانی فرمود، كه حسین(ع)كودكی بیش نبود.
به علت همه این مسائل است، كه باید برای چنین فاجعه ای كه در كربلا، پیش آمد، و این چنین مردی از آل رسول، بدست امت همان رسول (ص)، به شهادت رسید، می گفت:«و لمثل هذا فلیبك الباكون، و لیندب النادبون، فإنا للّه و انا إلیه راجعون»

ای خرگه عزای تو این طارم كبود
لبریز خون ز داغ تو، پیمانه وجود

تنها نه خاكیان به عزای تو اشگریز
ماتم سراست بهر تو از غیب تا شهود

از خون كشتگان تو صحرای ماریه
باغی و سنبلش همه گیسوی مشكبود

كی بر سنان تلاوت قرآن كند سری
بیدار ملك كهف توئی، دیگران رقود

نشكفت اگر برند تو را سجده سروران
ای داده سر بطاعت معبود در سجود

تربت حسین(ع)شفاء است
 

حال كه، روایات منقول از انبیاء اولوالعزم و اوصیاء، و ائمه طاهرین را در باب میزان ثواب بر گریه بر حسین(ع) آوردیم، مناسب دیدم، كه روایتی از امام رضا(ع) درباره شفاء تربت حسین(ع) به نقل از كتاب بحارالانوار نیز بیاورم، در كتاب أمالی طوسی جلد1 صفحه 326، از قول سعد بن سعد، به نقل از حسن ابن فضال می گوید: از امام رضا(ع) سئوال كردم، كه خوردن خاك، چه حكمی دارد؟ حضرت فرمود: خوردن هر خاكی، همچون میته و خون، و هر آنچه هنگام ذبح، نام خدا، بر آن برده نشود، حرام است، مگر خاك قبر حسین(ع)، كه خوردن كمی از آن، شفاء هر دردی است. و در كتاب علل الشرایع صفحه 533، به حسین(ع) آمده است، كه ایشان فرمودند: خوردن خاك كوفه، همچون خوردن گوشت مردم است،
و از قول حضرت رسول(ص)آمده است، كه هر كه، خاك را بخورد، ملعون است.
منبع:نشریه روشنان، شماره12

دوشنبه 6/9/1391 - 0:13
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته