• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1361
تعداد نظرات : 278
زمان آخرین مطلب : 4201روز قبل
اهل بیت
  قال رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم :
یَا فَاطِمَةُ كُلُّ عَیْنٍ بَاكِیَةٌ یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِلَّا عَیْنٌ بَكَتْ عَلَى مُصَابِ الْحُسَیْنِ فَإِنَّهَا ضاحِكَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ بِنَعِیمِ الْجَنَّة .
بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج‏44، ص: 293 .
اى فاطمه! هر چشمى فرداى قیامت گریان است غیر از چشمى كه در مصیبت حسین گریه كند ؛ صاحب آن چشم خندان است و مژده نعمت‏هاى بهشت به وى داده خواهد شد .

عزادارى وگریه از سنّتهاى آفرینش :
 

یكى از سنن الهى در انسان كه جنبه فطرى و ذاتى هم دارد عكس العمل هاى روحى وروانى او در هنگام مواجهه وبرخورد با پیش آمدهاى شادى آور ویا اندوهگین است . كه هنگام شنیدن خبر ویا روبرو شدن با پدیده اى غیر منتظره احساسات درونى تحریك و عكس العمل متناسب از او دیده مى شود.
این حالت در برابر حوادث تلخ به مصائب ورنجها تعبیر مى شود و انسان عكس العمل خود را با اشك وگریه وافسوس ابراز مى دارد .
همان گونه كه در برابر حوادث و صحنه هاى خوش وخبرهاى خوشحال كننده ، حالت درونى خود را باشادى وخوشى اظهار مى كند .
مادرى كه فرزند ویا یكى از عزیزانش را از دست داده وقطرات اشكش حكایت از رنج درونى وروحى او دارد ، ودر مرگ عزیزش بى تابى مى كند نمونه اى روشن از احساسات فطرى مادرانه است كه نه تنها مذمّت وسرزنش نمى شود ؛ بلكه تحسین برانگیز و غرورآفرین نیز مى باشد .
بنابراین ، نوحه سرائى و عزادارى و مرثیه خوانى خواستگاه اصلى آن فطرت و نهاد انسان ها است ، ونفى آن به معناى نفى فطریّات خواهد بود .
هریک از معصومین علیهم السلام ویژگی های خاصی داشته اند که دیگران از آن بی بهره بوده اند . حضرت سید الشهداء علیه السلام نیز دارای ویژگی های است که در میان معصومان کسی به آن متصف نیست ؛ از جمله این که تمامی پیامبران و اوصیاء بر مصائب آن حضرت اشک ریخته اند ؛ هم قبل از تولد و هم بعد از آن ، و این اشک ها را مایه مباهات و فخر خود دانسته اند .
ما در این جا به چند مورد از گریه های پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم اشاره می کنیم . روایت در این باب ، بیش از آن است که بتوان همه آن ها را در این مختصر جمع کرد ، ما از باب مشت نمونه خروار چند روایت از طریق شیعه و چند روایت دیگر از کتاب های معتبر اهل سنت نقل می کنیم .

گریه پیامبر اسلام در روایات شیعه :
 

روایات فراوانی از طریق شیعه در این باره نقل شده است که ما فقط به چند روایت اشاره می کنیم . مرحوم شیخ صدوق رضوان الله تعالی علیه در کتاب شریف عیون اخبار الرضاء علیه السلام می نویسد :
... فَلَمَّا كَانَ بَعْدَ حَوْلٍ وُلِدَ الْحُسَیْنُ (علیه السلام) وَ جَاءَ النَّبِیُّ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَقَالَ یَا أَسْمَاءُ هَلُمِّی ابْنِی فَدَفَعْتُهُ إِلَیْهِ فِی خِرْقَةٍ بَیْضَاءَ فَأَذَّنَ فِی أُذُنِهِ الْیُمْنَى وَ أَقَامَ فِی الْیُسْرَى وَ وَضَعَهُ فِی حَجْرِهِ فَبَكَى فَقَالَتْ أَسْمَاءُ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی مِمَّ بُكَاؤُكَ قَالَ عَلَى ابْنِی هَذَا قُلْتُ إِنَّهُ وُلِدَ السَّاعَةَ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِیَةُ مِنْ بَعْدِی لَا أَنَالَهُمُ اللَّهُ شَفَاعَتِی ثُمَّ قَالَ یَا أَسْمَاءُ لَا تُخْبِرِی فَاطِمَةَ بِهَذَا فَإِنَّهَا قَرِیبَةُ عَهْدٍ بِوِلَادَتِه‏ ...
عیون أخبار الرضا علیه السلام ، ج‏2 ، ص 26 .
اسماء گوید : در سال بعد حسین (علیه السّلام) متولّد شد ، رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) به سراغ او آمد و فرمود : اى اسماء فرزندم را بیاور ، اسماء حسین را در حالى كه در پارچه‏ سفیدى پیچیده شده بود به دست آن حضرت داد ، و ایشان (صلّى اللَّه علیه و آله) در گوش راست او (علیه السّلام) اذان و در گوش چپش اقامه خواند ، آنگاه او را در آغوش گرفت و گریست ، اسماء گفت : پدر و مادرم فداى تو باد ، گریه براى چیست و از چه رو میگریى ؟ حضرت فرمود : بر حال این فرزندم مى‏گریم ، عرض كردم یا رسول اللَّه ! او هم اکنون به دنیا آمده است ! حضرت فرمود : ستمكاران او را پس از من شهید مى‏كنند ، خدا شفاعت مرا نصیب آنان نگرداند ، آنگاه فرمود : اى اسماء این خبر را (كه او را مى‏كشند) به فاطمه نرسانید ، زیرا او تازه فارغ گشته است‏ .
مرحوم شیخ مفید رحمت الله علیه در کتاب الإرشاد می نویسد :
عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ خَرَجَ مِنْ عِنْدِنَا ذَاتَ لَیْلَةٍ فَغَابَ عَنَّا طَوِیلًا ثُمَّ جَاءَنَا وَ هُوَ أَشْعَثُ أَغْبَرُ وَیَدُهُ مَضْمُومَةٌ فَقُلْتُ لَهُ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا لِی أَرَاكَ أَشْعَثَ مُغْبَرّاً فَقَالَ أُسْرِیَ بِی فِی هَذِهِ اللَّیْلَةِ إِلَى مَوْضِعٍ مِنَ الْعِرَاقِ یُقَالُ لَهُ كَرْبَلَاءُ فَرَأَیْتُ فِیهِ مَصْرَعَ الْحُسَیْنِ وَ جَمَاعَةٍ مِنْ وُلْدِی وَ أَهْلِ بَیْتِی فَلَمْ أَزَلْ أَلْتَقِطُ دِمَاءَهُمْ فِیهَا هِیَ فِی یَدِی وَ بَسَطَهَا فَقَالَ خُذِیهِ وَ احْتَفِظِی بِهِ فَأَخَذْتُهُ فَإِذَا هِیَ شِبْهُ تُرَابٍ أَحْمَرَ فَوَضَعْتُهُ فِی قَارُورَةٍ وَ شَدَدْتُ رَأْسَهَا وَ احْتَفَظْتُ بِهَا فَلَمَّا خَرَجَ الْحُسَیْنُ (علیه السلام) مُتَوَجِّهاً نَحْوَ أَهْلِ الْعِرَاقِ كُنْتُ أُخْرِجُ تِلْكَ الْقَارُورَةَ فِی كُلِّ یَوْمٍ وَ لَیْلَةٍ فَأَشَمُّهَا وَ أَنْظُرُ إِلَیْهَا ثُمَّ أَبْكِی لِمُصَابِهَا فَلَمَّا كَانَ یَوْمُ الْعَاشِرِ مِنَ الْمُحَرَّمِ وَ هُوَ الْیَوْمُ الَّذِی قُتِلَ فِیهِ أَخْرَجْتُهَا فِی أَوَّلِ النَّهَارِ وَ هِیَ بِحَالِهَا ثُمَّ عُدْتُ إِلَیْهَا آخِرَ النَّهَارِ فَإِذَا هِیَ دَمٌ عَبِیطٌ فَضَجِجْتُ فِی بَیْتِی وَ كَظَمْتُ غَیْظِی مَخَافَةَ أَنْ یَسْمَعَ أَعْدَاؤُهُمْ بِالْمَدِینَةِ فَیُسْرِعُوا بِالشَّمَاتَةِ فَلَمْ أَزَلْ حَافِظَةً لِلْوَقْتِ وَ الْیَوْمِ حَتَّى جَاءَ النَّاعِی یَنْعَاهُ فَحُقِّقَ مَا رَأَیْتُ‏ .
الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد ، ج‏2 ، ص130 ، فصل فی فضائل الإمام الحسین و مناقبه . و إعلام الورى بأعلام الهدى ، ص 219 ، الفصل الثالث فی ذكر بعض خصائصه و مناقبه و فضائله .
از ام سلمه روایت شده كه وى گوید : در یكى از شب‏ها حضرت رسول از ما دور شدند و این غیبت مقدارى بطول انجامید ، پس از مدتى‏ آمدند در حالى كه غبار آلود و گرفته به نظر میرسیدند ، و دست خود را هم بهم گذاشته بودند ، عرض كردم : یا رسول اللَّه ترا غبار آلود مى‏بینم ، فرمودند : مرا در این شب به عراق بردند و در محلى بنام كربلا فرود آوردند ، و من در آن جا محل شهادت حسین را دیدم كه با گروهى از فرزندان و اهل بیتم در آن جا شهید خواهند شد ، و من همواره خون آن ها را جمع می كردم و اینك مقدارى از آن خون ها در دست من موجود است .
در این هنگام پیغمبر خون‏ها را به من دادند و فرمودند : این خون را نگهدارید من خون را از آن جناب گرفتم ؛ در حالى كه مانند خاك سرخى بودند ، خون را در میان شیشه‏اى نگهداشتم ، هنگامى كه حسین علیه السّلام به طرف عراق حركت كردند من هر روز آن شیشه را نگاه میكردم و او را مى‏بوئیدم ، و به مصیبت او میگریستم .
روز دهم محرم كه فرا رسید اول روز به شیشه نگاه كردم او را به حال اول دیدم و در آخر روز بار دیگر در وى نگاه كردم مشاهده كردم تبدیل بخون غلیظى شده ، ناگهان فریادى كشیدم ، و لیكن از ترس دشمنان او مطلب را مخفى داشتم ، من همواره در انتظار بودم كه ناگهان خبر قتل حسین بن علی علیهما السّلام را در مدینه اعلام كردند .
و نیز می‌نویسد :
وَ رَوَى السَّمَّاكُ عَنِ ابْنِ الْمُخَارِقِ عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا قَالَتْ بَیْنَا رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) ذَاتَ یَوْمٍ جَالِسٌ وَ الْحُسَیْنُ (علیه السلام) فِی حَجْرِهِ إِذْ هَمَلَتْ عَیْنَاهُ بِالدُّمُوعِ فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَرَاكَ تَبْكِی جُعِلْتُ فِدَاكَ قَالَ جَاءَنِی جَبْرَئِیلُ (علیه السلام) فَعَزَّانِی بِابْنِیَ الْحُسَیْنِ وَ أَخْبَرَنِی أَنَّ طَائِفَةً مِنْ أُمَّتِی سَتَقْتُلُهُ لَا أَنَالَهُمُ اللَّهُ شَفَاعَتِی‏ .
الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد ، ج‏2 ، ص130 ، فصل فی فضائل الإمام الحسین و مناقبه . و إعلام الورى بأعلام الهدى ، ص 219 .
ام سلمه گوید : یكى از روزها حضرت رسول نشسته بودند و حسین علیه السّلام نیز در دامن او بودند ، در این هنگام ناگهان چشمانش پر اشگ شد ، عرض كردم :
یا رسول اللَّه تو را گریان مشاهده می كنم . فرمود : جبرئیل نزد من آمد و مرا نسبت به حسین تسلیت گفت ، و به من اطلاع داد كه گروهى از امت من او را خواهند كشت ، خداوند آنان را از شفاعت من محروم می گرداند .
الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد ، ج‏2 ، ص129 ، فصل فی فضائل الإمام الحسین و مناقبه .

گریه پیامبر اسلام در روایات اهل سنت :
 

شمس الدین ذهبی كه از استوانه‌های علمی اهل سنت به حساب می‌آید در كتاب تاریخ الإسلام می‌نویسد
وقال الإمام أحمد فی مسنده ثنا محمد بن عبید ثنا شرحبیل بن مدرك عن عبد الله بن نجی عن أبیه أنه سار مع علی وكان صاحب مطهرته فلما حاذى نینوى وهو سائر إلى صفین فنادى اصبر أبا عبد الله بشط الفرات قلت وما ذاك قال دخلت على النبی صلى الله علیه وسلم وعیناه تفیضان فقال قام من عندی جبریل فحدثنی أن الحسین یقتل بشط الفرات وقال هل لك أن أشمك من تربته قلت نعم فقبض قبضة من تراب فأعطانیها فلم أملك عینی أن فاضتا وروى نحوه ابن سعد عن المدائنی عن یحیى بن زكریا عن رجل عن الشعبی أن علیاً قال وهو بشط الفرات صبراً أبا عبد الله وذكر الحدیث
وقال عمارة بن زاذان ثنا ثابت عن أنس قال استأذن ملك القطر على النبی صلى الله علیه وسلم فی یوم أم سلمة فقال یا أم سلمة احفظی علینا الباب لا یدخل علینا أحد فبینا هی على الباب إذ جاء الحسین فاقتحم الباب ودخل فجعل یتوثب على ظهر النبی صلى الله علیه وسلم فجعل النبی صلى الله علیه وسلم یلثمه فقال الملك أتحبه قال نعم قال فإن أمتك ستقتله إن شئت أریتك المكان الذی یقتل فیه قال نعم فجاءه بسهلة أو تراب أحمرقال ثابت فكنا نقول إنها كربلاء
عمارة صالح الحدیث رواه الناس عن شیبان عنه
وقال علی بن الحسین بن واقد حدثنی أبی ثنا أبو غالب عن أبی أمامة قال قال رسول الله صلى الله علیه وسلم لنسائه لا تبكوا هذا الصبی یعنی حسیناً فكان یوم أم سلمة فنزل جبریل فقال رسول الله صلى الله علیه وسلم لأم سلمة لا تدعی أحداً یدخل فجاء حسین فبكى فخلته أم سلمة یدخل فدخل حتى جلس فی حجر رسول الله صلى الله علیه وسلم فقال جبریل إن أمتك ستقتله قال یقتلونه وهم مؤمنون قال نعم وأراه تربته رواه الطبرانی
وقال إبراهیم بن طهمان عن عباد بن إسحاق وقال خالد بن مخلد واللفظ له ثنا موسى بن یعقوب الزمعی كلاهما عن هاشم بن هاشم الزهری عن عبد الله بن زمعة قال أخبرتنی أم سلمة أن رسول الله صلى الله علیه وسلم اضطجع ذات یوم فاستیقظ وهو خاثر ثم اضطجع ثم استیقظ وهو خاثر دون المرة الأولى ثم رقد ثم استیقظ وفی یده تربة حمراء وهو یقبلها فقلت ما هذه التربة قال أخبرنی جبریل أن الحسین یقتل بأرض العراق وهذه تربتها
وقال وكیع ثنا عبد الله بن سعید عن أبیه عن عائشة أو أم سلمة شك عبد الله أن النبی صلى الله علیه وسلم قال لها دخل علی البیت ملك لم یدخل علی قبلها فقال لی إن ابنك هذا حسیناً مقتول وإن شئت أریتك من تربة الأرض التی یقتل بها
رواه عبد الرزاق عن عبد الله بن سعید بن أبی هند مثله إلا أنه قال أم سلمة ولم یشك
وإسناده صحیح رواه أحمد والناس
وروی عن شهر بن حوشب وأبی وائل كلاهما عن أم سلمة نحوه
تاریخ الإسلام ذهبی ج5/ص102
احمد بن حنبل در مسندش گفته است که ... همراه علی می رفت وظرف آب حضرت را همراه داشت . پس وقتی به نینوا رسید – در حالیکه به صفین می رفت – پس صدا زد که ای ابا عبد الله در شط فرات صبر کن . گفتم این چه معنی دارد ؟ فرمودند : به نزد رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم رفتم وحال آنکه دو چشم ایشان (مانندچشمه) می جوشید . پس به من فرمودند که جیریل در کنار من ایستاد وگفت که حسین در کنار شط فرات کشته می شود . وگفت آیا می خواهی که بوی تربت وی را احساس کنی ؟ گفتم آری ، پس کفی از خاک وی را گرفته به من داد ، پس نتوانستم که جلوی اشک چشم خود را بگیرم ...
... از انس نقل شده است که فرشته باران در روز ام سلمه( روزی که رسول خدا در خانه وی بودند) از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم اجازه حضور گرفت . پس حضرت فرمودند که ای ام سلمه ، مراقب در باش که کسی بر ما وارد نشود . در این هنگام حسین علیه السلام آمد پس با اصرار وارد اتاق شد و بر پشت رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم پرید .ورسول خدا او را بوسیدند ؛ پس فرشته باران گفت: آیا او را دوست می دارید؟ حضرت فرمودند : آری ، گفت : بدرستیکه امت تو او را بعد از تو می کشند . اگر بخواهید مکان شهادت وی را به شما نشان خواهم داد . پس حضرت قبول فرمودند . پس وی حضرت را در کنار تپه ای یا خاک سرخی آورد .
ثابت گفت : ما آن را کربلا می گفتیم. روایتهای عماره روایات خوبی است .
...رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم به همسرانشان فرمودند این کودک – حسین – را به گریه نیندازید . پس نوبت ام سلمه شده بود که جبریل نازل شد پس حضرت به ام سلمه فرمودند که نگذار کسی وارد اتاق شود . پس حسین آمد و شروع به گریه کرد . پس ام سلمه اجازه داد که ایشان وارد شود . پس وارد شده بر دامان رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم نشست . پس جبریل گفت که ام تو او را خواهند کشت . حضرت پرسیدند او را می کشند وحال آنکه مومنند!!!(ادعای ایمان دارند؟) گفت آری وتربتش را به حضرت نشان داد .
...ام سلمه به من خبر داد که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم روزی خوابیده بودند ، پس در حالت ناراحتی بیدار شدند ، سپس دوباره استراحت فرموده ودوباره بیدار شدند و حال آنکه گرفتگی ایشان کمتر بود .دوباره خوابیدند وبیدار شدند و در دستشان خاک سرخی بود که آن را می بوسیدند . سوال کردم که این خاک چیست؟ فرمودند جبریل به من خبر داد که حسین در عراق کشته خواهد شد و این تربت وی است ...
رسول خدا به وی فرمودند که فرشته ای به نزد من آمد که تا کنون نیامده بود .پس گفت که فرزندت حسین کشته خواهد شد و اگر بخواهی خاک زمینی را که در آن کشته می شود به تو نشان دهم ..... سندش صحیح است احمد و عده ای آن را نقل کرده اند .
حاکم نیشابوری از علمای اهل سنت در کتاب المستدرک علی الصحیحین می نویسد :
( أخبرنا ) أبو عبد الله محمد بن علی الجوهری ببغداد ثنا أبو الأحوص محمد بن الهیثم القاضی ثنا محمد بن مصعب ثنا الأوزاعی عن أبی عمار شداد بن عبد الله عَنْ أُمِّ الْفَضْلِ بِنْتِ الْحَارِثِ أَنَّهَا دَخَلَتْ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَتْ یَا رَسُولَ اللَّهِ رَأَیْتُ اللَّیْلَةَ حُلْماً مُنْكَراً قَالَ وَ مَا هُوَ قَالَتْ إِنَّهُ شَدِیدٌ قَالَ مَا هُوَ قَالَتْ رَأَیْتُ كَأَنَّ قِطْعَةً مِنْ جَسَدِكَ قُطِعَتْ وَ وُضِعَتْ فِی حَجْرِی فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله وسلم) خَیْراً رَأَیْتِ تَلِدُ فَاطِمَةُ غُلَاماً فَیَكُونُ فِی حَجْرِكِ فَوَلَدَتْ فَاطِمَةُ الْحُسَیْنَ (علیه السلام) فَقَالَتْ وَ كَانَ فِی حَجْرِی كَمَا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله وسلم) فَدَخَلْتُ بِهِ یَوْماً عَلَى النَّبِیِّ ص فَوَضَعْتُهُ فِی حَجْرِهِ ثُمَّ حَانَتْ مِنِّی الْتِفَاتَةٌ فَإِذَا عَیْنَا رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله وسلم) تُهْرَاقَانِ بِالدُّمُوعِ فَقُلْتُ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا لَكَ قَالَ أَتَانِی جَبْرَئِیلُ (علیه السلام) فَأَخْبَرَنِی أَنَّ أُمَّتِی سَتَقْتُلُ ابْنِی هَذَا وَ أَتَانِی بِتُرْبَةٍ مِنْ تُرْبَتِهِ حَمْرَاء .
المستدرك ، الحاكم النیسابوری ، ج 3 ، ص 176 – 177 و تاریخ مدینة دمشق ، ابن عساكر ، ج 14 ، ص 196 – 197 و البدایة والنهایة ، ابن كثیر ، ج 6 ، ص 258 و .
ام الفضل دختر حارث روزى حضور رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شرفیاب شده عرضه داشت دیشب خواب وحشتناكى دیدم . آن حضرت فرمود : خواب خود را بگو . عرضه كرد خواب عجیبى است كه از اظهار آن خوددارى مى‏كنم . فرمود : در عین حال باز هم خوابت را نقل كن . عرض كرد : در خواب دیدم مانند آن كه قطعه از بدن شما جدا شد و در دامن من افتاد . رسول خدا فرمود : خواب بسیار خوبى دیدى . به زودى فاطمه (علیها السلام) فرزندى خواهد آورد و آن فرزند در دامن تو خواهد بود و چون حسین (علیه السلام) متولد شد آن حضرت در دامن من قرار گرفت .
روزى همچنان كه حسین (علیه السلامم) در دامن من بود به ر رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) وارد شدم . حضرت نگاهى به حسین نمود و دیدگانش اشك آلود شد . عرضه داشتم پدر و مادرم فداى شما باد چرا گریستید ؟ فرمود : هم اكنون جبرئیل بر من نازل شد و خبر داد امت من به زودى همین فرزند مرا شهید مى‏كنند و خاكى از خاك سرخ رنگ او براى من آورد .
حاکم نیشابوری بعد از نقل حدیث می گوید :
هذا حدیث صحیح على شرط الشیخین ولم یخرجاه .
و باز در جای دیگر ، می نویسد :
أخبرناه أبو الحسین علی بن عبد الرحمن الشیبانی بالكوفة ثنا أحمد بن حازم الغفاری ثنا خالد بن مخلد القطوانی قال حدثنی موسى بن یعقوب الزمعی أخبرنی هاشم بن هاشم بن عتبة بن أبی وقاص عن عبد الله بن وهب بن زمعة قال أخبرتنی أم سلمة رضی الله عنها ان رسول الله صلى الله علیه وآله اضطجع ذات لیلة للنوم فاستیقظ وهو حائر ثم اضطجع فرقد ثم استیقظ وهو حائر دون ما رأیت به المرة الأولى ثم اضطجع فاستیقظ وفی یده تربة حمراء یقبلها فقلت ما هذه التربة یا رسول الله قال أخبرنی جبریل (علیه الصلاة والسلام) ان هذا یقتل بأرض العراق للحسین فقلت لجبریل أرنی تربة الأرض التی یقتل بها فهذه تربتها هذ حدیث صحیح على شرط الشیخین ولم یخرجاه .
المستدرك ، الحاكم النیسابوری ، ج 4 ، ص 398 .
عبد الله بن زمعه می گوید : امّ سلمه به من خبر داد که : در یكى از شب ها، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله خوابیده بودكه ناگهان با حالت اضطراب و نگرانى از خواب بیدار گشت . دوباره دراز كشید و خواب چشمهایش را ربود . طولى نکشید که باز بیدار شد ؛ در حالی كه اضطرابش كمتر از بار اوّل به نظر مى‏رسید . مجدداً دراز كشید و خوابش برد و بیدار گشت ؛ در حالی كه مقدارى خاك سرخ رنگ در دستش بود و آن را مى‏بوئید و مى‏بوسید ! عرض كردم : یا رسول الله ! این تربت چیست ؟ در پاسخ فرمود : جبرئیل به من اطلاع داد كه حسین (علیه السلام) را در سرزمین عراق به شهادت مى‏رسانند . از جبرئیل درخواست كردم تا از خاك سرزمینى كه در آن به شهادت مى‏رسد به من ارائه دهد . این تربت ، همان تربت است .
حاكم نیشابوری می گوید : این حدیث طبق نظر بخارى و مسلم ، از احادیث صحیح است ؛ اما آن ها روایت نكرده‏اند.
و نیز طبرانی در معجم کبیر و هیثمی در مجمع الزوائد و متقی هندی در کنز العمال می نویسند :
وعن أم سلمة قالت كان رسول الله صلى الله علیه وسلم جالسا ذات یوم فی بیتی قال لا یدخل على أحد فانتظرت فدخل الحسین فسمعت نشیج رسول الله صلى الله علیه وسلم یبكى فأطلت فإذا حسین فی حجره والنبی صلى الله علیه وسلم یمسح جبینه وهو یبكی فقلت والله ما علمت حین دخل فقال إن جبریل علیه السلام كان معنا فی البیت قال أفتحبه قلت أما فی الدنیا فنعم قال إن أمتك ستقتل هذا بأرض یقال لها كربلاء فتناول جبریل من تربتها فأراها النبی صلى الله علیه وسلم فلما أحیط بحسین حین قتل قال ما اسم هذه الأرض قالوا كربلاء فقال صدق الله ورسوله كرب وبلاء ، وفى روایة صدق رسول الله صلى الله علیه وسلم أرض كرب وبلاء .
المعجم الكبیر ، الطبرانی ، ج 23 ، ص 289 – 290 و مجمع الزوائد ، الهیثمی ، ج 9 ، ص 188 – 189 و كنز العمال ، المتقی الهندی ، ج 13 ، ص 656 – 657 و ... .
از ام سلمه نقل شده است كه گفت : در یكى از روزها كه پیغمبر اكرم صلّى اللّه علیه و آله در منزل من نشسته بود ، به من فرمود : مواظب باش احدى بر من وارد نشود . من همچنان مراقب بودم كه ناگهان حسین علیه السلام وارد شد و صداى گریه رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله بگوشم رسید . دیدم حسین علیه السلام در دامان پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله ـ یا در كنار آن حضرت ـ قرار گرفته بود و حضرت رسول صلّى اللّه علیه و آله گریه‏كنان دست بر سر او مى‏كشید . پوزش خواستم و گفتم : به خدا سوگند ! من متوجه ورود او به اتاق نشدم . رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود : (از این كه گفتم مواظب باش تا كسى بر من وارد نشود به این دلیل بود كه) جبرئیل در این جا حضور داشت و همین كه حسین علیه السلام را مشاهده كرد پرسید : آیا او را دوست مى‏دارى ؟ در پاسخ گفتم : آرى ! . جبرئیل گفت : امّتت او را در سرزمینى به نام‏ كربلا شهید مى‏كنند .
ام سلمه مى‏گوید : آنگاه از خاك كربلا مشتى برداشت و به حضرت رسول صلّى اللّه علیه و آله نشان داد . هنگامى كه لشكر دشمن ، حسین علیه السلام را محاصره كردند و خواستند او را به شهادت برسانند ، پرسید : این زمین چه نام دارد ؟ گفتند :كربلا . حسین علیه السلام فرمود : رسول اكرم صلّى اللّه علیه و آله راست فرمود كه این زمین ، «كرب» و «بلا» است .
هیثمی بعد از نقل حدیث می‌گوید :
رواه الطبرانی بأسانید ورجال أحدها ثقات .
و همچنین ، هیثمی در مجمع الزوائد ، ابن عساکر در تاریخ مدینه دمشق ، مزّی در تهذیب الکمال و ابن حجر عسقلانی در تهذیب التهذیب می نویسند :
عن أم سلمة قالت كان الحسن والحسین یلعبان بین یدی رسول الله صلى الله علیه وسلم فی بیتی فنزل جبریل فقال یا محمد إن أمتك تقتل ابنك هذا من بعدك وأومأ بیده إلى الحسین فبكى رسول الله صلى الله علیه وسلم وضمه إلى صدره ثم قال رسول الله صلى الله علیه وسلم یا أم سلمة ودیعة عندك هذه التربة فشمها رسول الله صلى الله علیه وسلم وقال ویح وكرب وبلاء قالت وقال رسول الله صلى الله علیه وسلم یا أم سلمة إذا تحولت هذه التربة دما فاعلمی أن ابنی قد قتل قال فجعلتها أم سلمة فی قارورة ثم جعلت تنظر إلیها كل یوم وتقول إن یوما تحولین دما لیوم عظیم .
تهذیب التهذیب ، ابن حجر ، ج 2 ، ص 300 – 301 و تهذیب الكمال ، المزی ، ج 6 ، ص 408 – 409 و تاریخ مدینة دمشق ، ابن عساكر ، ج 14 ، ص 192 – 193 و ترجمة الإمام الحسین (ع) ، ابن عساكر ، ص 252 – 253 و مجمع الزوائد ، الهیثمی ، ج 9 ، ص 189 و ...
از ام سلمه روایت شده كه گفت : حسن و حسین علیهما السّلام در خانه من و در برابر رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به بازى مشغول بودند . در این هنگام جبرئیل نازل شد و گفت : اى محمد ! پس از رحلت تو ، امتت این فرزند را (و اشاره به حسین علیه السلام كرد) شهید مى‏كنند . رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله گریست و حسین علیه السلام را به سینه چسبانید . سپس رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله تربتى را كه جبرئیل از مرقد شریف حسین علیه السلام آورده بود در دست گرفت و بویید و فرمود : بوى كرب و بلا از آن به مشام مى‏رسد . آنگاه آن خاك را به دست ام سلمه سپرد و فرمود : اى ام سلمه ! مواظب باش و بدان كه هر گاه این تربت مبدل به خون گردید ، فرزندم ، حسین (علیه السلام) به شهادت رسیده است .
ام سلمه ، تربت را در شیشه‏اى ریخت و هر روز به آن تربت‏ نگاه مى‏كرد و مى‏گفت : اى خاك ! روزى كه به خون تبدیل گردى آن روز ، روز عظیمى خواهد بود .
ابن حجر عسقلانی بعد از نقل این حدیث می گوید :
و فى الباب عن عائشة و زینب بنت جحش و أم الفضل بنت الحارث و أبى أمامة و أنس بن الحارث و غیرهم‏ .
در این باره روایاتی از عایشه ، زینب بنت جحش ، ام فضل دختر حارث ، ابو امامه ، انس بن حارث و دیگران ، نیز نقل شده است .
و همچنین هیثمی در روایت دیگری می نویسد :
عن أبی أمامة قال قال رسول الله صلى الله علیه وسلم لنسائه لا تبكوا هذا الصبی یعنى حسینا قال وكان یوم أم سلمة فنزل جبریل فدخل رسول الله صلى الله علیه وسلم الداخل وقال لام سلمة لا تدعی أحدا أن یدخل على فجاء الحسین فلما نظر إلى النبی صلى الله علیه وسلم فی البیت أراد أن یدخل فأخذته أم سلمة فاحتضنته وجعلت تناغیه وتسكنه فلما اشتد فی البكاء خلت عنه فدخل حتى جلس فی حجر النبی صلى الله علیه وسلم فقال جبریل للنبی صلى الله علیه وسلم إن أمتك ستقتل ابنك هذا فقال النبی صلى الله علیه وسلم یقتلونه وهم مؤمنون بی قال نعم یقتلونه فتناول جبریل تربة فقال بمكان كذا وكذا فخرج رسول الله صلى الله علیه وسلم قد احتضن حسینا كاسف البال مغموما فظنت أم سلمة أنه غضب من دخول الصبی علیه فقالت یا نبی الله جعلت لك الفداء انك قلت لنا لا تبكوا هذا الصبی وأمرتنی ان لا أدع أحدا یدخل علیك فجاء فخلیت عنه فلم یرد علیها فخرج إلى أصحابه وهم جلوس فقال إن أمتی یقتلون هذا .
مجمع الزوائد ، الهیثمی ، ج 9 ، ص 189 و المعجم الكبیر ، الطبرانی ، ج 8 ، ص 285 – 286 و تاریخ مدینة دمشق ، ابن عساكر ، ج 14 ، ص 190 – 191 و ترجمة الإمام الحسین (ع) ، ابن عساكر ، ص 245 – 246 و ... .
از ابو امامه روایت شده است كه رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به همسرانش فرمود : مواظب باشید كارى نكنید كه حسین مرا به گریه درآورید ! آن روز كه نوبت ام سلمه بود و پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله در خانه او تشریف داشت .
جبرئیل نازل شد . حضرت رسول صلّى اللّه علیه و آله به اتاق رفت و به امّ سلمه سپرد كه : مواظب باش كسى وارد اتاق نشود . حسین علیه السلام آمد و همین كه چشمش به رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله افتاد ، مى‏خواست داخل اتاقش شودكه ام سلمه او را گرفت و به سینه چسبانید . امام حسین علیه السلام گریست و وى سعى مى‏كرد تا او را از گریه باز دارد ؛ ولى گریه حسین علیه السلام شدت یافت و ام سلمه او را رها كرد و به اتاق حضرت صلّى اللّه علیه و آله داخل گشت و روى دامان پیغمبر اكرم صلّى اللّه علیه و آله نشست .
جبرئیل به رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله خبر داد كه در آینده نزدیك ، امت تو همین فرزندت را به شهادت مى‏رسانند . رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله از سخن «جبرئیل» به شگفت آمد و فرمود : آن ها در حالی كه به من ایمان دارند ، فرزندم را شهید مى‏كنند ؟ ! جبرئیل گفت : آرى ! آن ها وى را شهید مى‏نمایند .
در حالی كه جبرئیل مشتى خاك به رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله مى‏داد ، گفت : این خاك از همان سرزمینى است كه در آن به شهادت مى‏رسد .
رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در حالیكه بسیار اندوهناك بود حسین علیه السلام را به بغل گرفت و از خانه بیرون رفت . ام سلمه گوید : پنداشتم از آن كه حسین علیه السلام را اجازه داده‏ام تا وارد منزل شود ، ناراحت شده است ، براى همین عرض كردم : یا نبى الله ! جانم فداى شما ، خود شما به ما (همسران) توصیه كرده بودید كه كارى نكنید حسین من بگرید و از سوى دیگر دستور داده بودید اجازه ندهم تا كسى بر شما وارد شود و بالاخره چاره نداشتم و به حسین علیه السلام اجازه ورود دادم . پیغمبر اكرم صلّى اللّه علیه و آله چیزى نگفت تا اینكه نزد اصحاب خود رسید . آنان در مكانى نشسته بودند . حضرت فرمود : امت من ، این فرزندم را شهید مى‏كنند ... .
منبع:www.alvadossadegh.com
دوشنبه 6/9/1391 - 0:23
اهل بیت

 

دیدگاه چهارم: فلسفه ی قیام، فقط احیای حکومت اسلامی
 

براساس این نگرش که از آن به «نگره ی انقلابی به حادثه ی کربلا» نیز می توان تعبیر کرد، امام در قیام خود، تنها یک هدف را دنبال می کرد و آن عبارت بود از براندازی حکومت طاغوت و تشکیل حکومت دینی براساس سنت محمدی(ص) و علوی(ع). در این دیدگاه، روند مسایل، حوادث و رفتارهای امام کاملاً بشری انگاشته می شود و در تبیین انگیزه ی کلامی و اعتقادی امام نیز بر همان اساس مشی می گردد. امام حرکتی انقلابی را بر ضد ظلم و باطل، و به قصد استیلا بر حکومت آغاز کرد و از ابتدا تا انتهای نهضت، تنها همین امر، محور و خط مشی رفتار و گفتار امام بوده است. طرف داران این نظر می کوشند تا ثابت کنند که حرکت امام پیش از برخورد با سپاه ابن سعد، براساس گمان امام به پیروزی بوده است و از آنجا که این گمان مستند به امارات و شواهد فراوان بود، بنابراین، قیام امام برای رسیدن به حق خود، نه تنها امری عقلایی است، بلکه انجام آن بر امام واجب است. از این نقطه نظر، اوضاع و شرایط تاریخی در زمان حکومت یزید، مانند تشکیل نیروهای داوطلب در کوفه و بیعت آنان با مسلم بن عقیل، ضعف حکومت نوپای یزید، آمادگی افکار عمومی و شایستگی امام برای حکومت، به صورت کامل برای شروع نهضت آماده بود و در این موقعیت، احتمال پیروزی بیش از پنجاه درصد بوده است. این تحلیل بسیار تلاش می کند تا با بحث های تاریخی و جامعه شناسانه ضریب امکان براندازی خلافت اموی را در درجه ای بالا نشان دهد تا در این راستا، نظریه ی انقلاب که توفیق آن در گرو این امکان است، اثبات شود.
این دیدگاه، در میان عالمان دینی همانند رویکرد اول، سابقه ای دیرین دارد. شاید بتوان ادعا کرد که نخستین کسی که این نظریه را به شکل منطقی و منسجم بیان داشت، سید مرتضی است که در کتاب تنزیه الانبیاء آن را نگاشته است.(1) پس از وی، مرحوم شیخ طوسی نیز همین نظر را پسندیده و به آن ملتزم شده است.(2) آنچه میان این دو عالم بزرگ تمایز می نهد، تفاوت رأی آنها درباره ی علم امام است. شیخ طوسی در این باره که آیا جایز است امام(ع)، دانسته خود را به کشتن دهد، اظهار تردید می کند، ولکن مرحوم سید مرتضی بر آن می رود که جایز نیست امام(ع) دانسته به سوی قتلگاه خویش رود.(3) بدیهی است که دست کم به اعتقاد سید مرتضی، امام(ع) از پایان کار خویش در این قیام آگاهی نداشته است. از برخی عبارات شیخ مفید هم برمی آید که وی مؤید همین نظر است. بنگرید: «اینکه گفته اند: امام حسین(ع) می دانست اهل کوفه یاریش نمی کنند و در این سفر کشته می شوند، ما این مطلب را تصدیق نمی کنیم؛ زیرا هیچ دلیل عقلی و نقلی بر آن نداریم...»(4) وی همچنین تصریح می کند که اجماع شیعه بر آن است که امام(ع) تنها، عالم به احکام است و درباره ی وقایع آینده، علم تفصیلی ندارد.(5)
گویا این دیدگاه تا چندین قرن، مورد پذیرش عالمان دینی بوده است؛ ولی در نهایت، در سایه ی رویکرد اول قرار گرفته و به محاق می رود تا اینکه در عصر حاضر، توسط صالحی نجف آبادی و با نگارش کتاب شهید جاوید جان تازه ای می گیرد و در فضای خاص اجتماعی و سیاسی پیش از انقلاب، جایگاهی خاص می یابد. البته در صورتی می توانیم صالحی را احیاگر این دیدگاه در دوران معاصر بدانیم که به حوزه ی فکری شیعه بسنده کنیم؛ وگرنه در میان اندیشمندان اهل سنت، نویسندگانی گوی سبقت را در این زمینه ربوده اند. از اوایل قرن حاضر و به دنبال حرکت های اصلاحگرانه و تجدد خواهانه جمال الدین اسدآبادی و محمد عبده، بسیاری از کلیشه ها در انیدشه ی اسلامی مورد تجدید نظر قرار گرفت و در محافل علمی اهل سنت به بحث و بررسی نهاده شد که معنا و ماهیت قیام حسینی نیز از آن جمله بود. شاید بتوان ادعا کرد که نخستین نویسنده ی اهل سنت که در عصر حاضر با تفسیرهای سنتی قیام امام حسین(ع) درافتاد، ابراهیم عبدالقادر مازنی مصری بود که تصویری انقلابی از آن نهضت ارائه کرد و بدین وسیله، انتقادات کسانی همچون ابن عربی(6) و خطیب(7) را به قیام امام که می کوشند آن را بی اعتبار جلوه دهند و دامن یزید را از پلیدی ها بشویند و او را در قتل حسین(ع) بر حق بدانند، به چالش خواند.(8)
پس از او، عباس محمود عقاد در کتاب ابوالشهداء با الهام از مازنی، با مورخانی همچون ابن خلدون که با نگاهی کاسب کارانه امام حسین(ع) را سرزنش می کرد که قدرت جسمانی یا جنگی خود را پیش از اقدام به قیام، درست ارزیابی نکرده بود،(9) به مخالفت برمی خیزد.(10) البته این دو نویسنده، هیچ یک بحث احیای حکومت اسلامی را به گونه ای که در تبیین دیدگاه چهارم آوردیم، طرح نمی کنند. در این زمینه باید از محمد کامل البناء نیز یاد کرد که در مقاله ای به دفع این تهمت از امام حسین(ع) که در فتح باب دشمنی با یزید، بی تأمل و بی محابا رفتار کرد، همت گماشت. برای اثبات این نکته، وی تأکید زیادی بر احتیاط های امام پیش از فرستادن مسلم به کوفه می کند.(11) در این نقطه است که البناء به دیدگاه چهارم بسیار نزدیک می شود؛ اما وی در ادامه ی تحلیل خود، برخلاف بسیاری از نویسندگان سنی به این نکته اذعان می کند که امام از همان آغاز از پایان کار خود مطلع بود و بدین سان، خود را از طرف داران دیدگاه یاد شده متمایز می سازد. به هر تقدیر، این تحلیل گران سنی تحقیق خود را با رویکرد انتقادی به متون دینی همراه نساخته اند؛ کاری که آقای صالحی با دقت و جدیّت به آن اهتمام می ورزد. وی پیرو علمای شیعی یاد شده و البته با تفصیل بیشتر و منقّح تر، بر آن می رود که امام به زمان و مکان شهادت خویش علم تفصیلی نداشته و بنابراین، از ابتدا به قصد منزل گزیدن در کربلا و شهادت در آنجا حرکت نکرده است. وی با نقد برخی از منابع تاریخی و روایی، و با تأکید و تکیه بر این اصل که باید رفتار سیاسی و اجتماعی ائمه براساس مجاری طبیعی و عقلانی امور تبیین و تفسیر شود،(12) مسئله ی اعزام مسلم بن عقیل به کوفه از جانب امام، حرکت امام به اتکای گزارش مسلم در آمادگی کوفیان و فرازهایی از گفت و گوهای امام با اطرافیان که بیانگر عزم او به سفر به کوفه است را شواهدی تاریخی بر درستی دیدگاه کلامی خود در انکار علم تفصیلی امام به زمان و مکان شهادت خویش، می داند.(13)
صالحی با این نظر می خواهد برداشت دو گروه را رد کند. نخست آن دسته از منتقدان سنی نظیر الخطیب، طنطاوی و نجار که همچون ابن عربی قیام امام را امری نسنجیده و درافتادن با حکومت مشروع وقت می شمارند؛ دیگر آن دسته از نویسندگان شیعی که معتقدند اعمال امام حسین(ع) که طبق اراده الاهی مقدر شده و براساس علم انحصاری امام به وی رسیده است، نه کاملاً قابل فهم است و نه می باید الگوی رفتار سیاسی مردم قرار بگیرد.(14) البته بیشترین بخش کتاب وی به رد تخطئه ی این نظر اختصاص دارد. صالحی در این عقیده که امام از سرنوشت خود خبر داشته، چون و چرا کرده و آن را سنگ بنای پژوهش خود قرار می دهد.(15) این جرأت و جسارت صالحی در سنت شکنی، گرچه فی نفسه شایسته ستایش است، متأسفانه مناقشات و جدل های بسیار در جامعه مذهبی ایران به وجود آورد.(16) ادعای گزافی نیست اگر بگوییم کتاب شهید جاوید بحث انگیزترین کتاب دینی در تاریخ معاصر ایران است که مناقشه درباره آن، از محافل علمی و حوزوی به بالای منابر و به سطح جامعه نیز کشانده شد. در رد این کتاب، در حدود بیست و سه نقد به صورت مستقل و یا ضمنی نوشته شده است.(17)

نقد و نظر
 

در این بخش تلاش می کنیم با نقد برخی از مؤلفه های این دیدگاه، نقاط قوت و ضعف آن را نمایان سازیم.
1.طرف داران نظر چهارم برای اثبات نظر خود، مسیر نااستواری را پیموده اند. اشتباه آنان این است که برای توفیق این نظریه از مسیر انکار علم تفصیلی امام به طور عام و یا علم ایشان به سرانجام حرکت عاشورایی گذر می کنند. ما معتقدیم که حتی اگر امام از راه علم غیب از عاقبت کار آگاهی داشته باشد، این علم باطنی برای وی تکلیف نمی آورد. پیامبران و امامان، مکلف به ظاهر بوده و وظایف اجتماعی خود را براساس تکلیف ظاهری انجام می دادند. از این رو، حتی اگر فرض کنیم که هدف امام سرنگونی حکومت اموی و تأسیس دولت جدیدی به رهبری خودش بود، براساس ظاهر این هدف، معقول و مقبول است. شایسته است به عبارتی از علامه مجلسی در این باره اشاره کنیم:
باید که ایشان(انبیاء و امامان) به علم واقع مکلف نباشند و تکالیف ظاهر، با سایر ناس شریک باشند، چنانچه ایشان در باب طهارت و نجاست اشیا، و ایمان و کفر عباد به ظاهر مکلف بودند و اگر به علم واقع مکلف می بودند، بایست که با هیچ کس معاشرت نکنند و همه چیز را نجس بدانند و حکم به کفر اکثر عالم بکنند، و اگر چنین می بود، حضرت رسول(ص) دختر به عثمان نمی داد و عایشه و حفصه را به حباله ی خود درنمی آورد. پس حضرت امام حسین(ع) به حسب ظاهر مکلف بود که با وجود اعوان و انصار با منافقان و کفار جهاد کند و با وجود بیعت زیاده از بیست هزار کس و وصول زیاده از دوازده هزار نامه از کوفیان بی وفا، اگر تقاعد می ورزید و اجابت ایشان نمی نمود، ایشان را به ظاهر بر حضرت حجت بود و حجت الاهی برایشان تمام نمی شد.(18)
گویا این مطلب برای مدافعان این نظریه پذیرفتنی نیست که امام، هم می دانست پیش از رسیدن به کوفه، در کربلا به شهادت می رسد و هم در همان حال تصمیم داشت در کوفه تشکیل حکومت بدهد. آنها این را یک تناقض آشکار می دانند؛(19) در حالی که با توضیح پیش گفته، این تناقض به خوبی برطرف می شود.
2.گرچه نظریه ی چهارم راهکار نادرستی را برای اثبات دنبال کرده است، ولی برخورد افراطی برخی از مخالفان آن در تأکید بیش از حدّ بر علم تفصیلی امام به همه ی جزئیات و حوادث نیز نادرست است.(20)
ما به نظرات شیخ مفید، شیخ طوسی و سید مرتضی در این باره اشاره کردیم. از عبارات آن بزرگان چنین استنتاج می شود که نه تنها چنین برداشتی از علم امام، اجماعی نیست؛ بلکه کاملاً مطلب برعکس است. آنچه تأسف برانگیز است، این واقعیت است که موج مخالفتی که با شهید جاوید شد، عمدتاً معطوف به همین مؤلفه است و لبّ نظریه ی نویسنده، در این میان تحت الشعاع قرار گرفته است.
3.برخی از نویسندگان در رد دیدگاه چهارم بسیار کوشیده اند تا نشان دهند که امام از شهادت خود در کربلا آگاه بود.(21) از آن سو، صالحی هم در تمام آنها خدشه و شبهه ی سندی و یا دلالی نموده است.(22) به اعتقاد نگارنده، در چگونگی علم امام هرگونه رأی و نظری باشد، در خصوص امام حسین(ع) با توجه به پیشگویی های رسول اکرم(ص) و علی(ع) درباره ی شهادت او،(23) و ظواهر و قراین موجود، علم عادی امام به شهادت و عاقبت کار تعلق می گیرد و دست کم به آن ظن پیدا می شود؛ از این رو است که ناصحان و عقلای قوم، بارها امام را از ادامه ی مسیر برحذر می دارند. البته آقای صالحی مدعی است که این پیشگویی ها صرفاً برای امام علم اجمالی می آورد، اما اینکه در همین سفر آنها ظهور می یابند، روشن نبوده است.(24) ولی ما معتقدیم که قراین موجود نشان می داد که آن پیشگویی ها مربوط به پایان همین حرکت بوده است؛ به ویژه پس از آنکه خبر شهادت مسلم به امام(ع) می رسد که به خوبی نشانگر اوضاع نامساعد کوفه بود. آقای صالحی در این باره می گوید که حضرت پس از مشورت با اصحاب با توجه به سلب مصونیت از امام در مکه و مدینه، بدین نتیجه رسید که هنوز می توان به کوفه امیدوار بود. این در حالی است که حتی سلف او، یعنی سید مرتضی با اذعان به نامساعد بودن اوضاع کوفه در این مرحله، علت بازنگشتن امام را، امتناع بنی عقیل از این امر می داند.(25) البته ناگفته نماند که برخی از انتقادهای دیگری که در این راستا به این نظریه می شود، چندان استوار نمی نمایند؛ مانند اینکه اگر امام برای تشکیل حکومت می رفت، چرا فرزندان و عشیره ی خود را در این سفر پر پیچ و خم به همراه می برد؟(26) پاسخ صالحی به این اشکال، به نظر قانع کننده می رسد. وی می گوید که چون مدت سفر امام به مکه، از پیش معلوم نبود و احتمال به درازا کشیدن سفر وجود داشت و از سوی دیگر، امام اطمینانی به امنیت خاندانش در مکه یا مدینه نداشت؛ بنابراین، خانواده ی خویش را در هر دو مرحله ی سفر یعنی از مدینه به مکه و از مکه به سوی کوفه، همراه خویش ساخت.(27)
4.نکته ی عجیبی که در عبارات شهید جاوید به چشم می آید، نفی و انکار پیامدهای رسواگرانه ی شهادت امام است. در حقیقت، نویسنده ی محترم آن می کوشد که با انکار نتایج و آثاری که می توان بر شهادت امام بار کرد، این دیدگاه را که امام به قصد شهادت برای بیداری امت اسلامی حرکت کرد، به چالش بکشد. وی در این راستا، شهادت امام را برای اسلام زیان بار توصیف می کند.(28) این در حالی است که آثار و برکات عظیم شهادت امام و پیام های آموزنده ی علمی و عملی آن، به هیچ نحو انکارپذیر نیست و حتی خود آقای صالحی نیز در جای دیگر به آن اعتراف می کند.(29) روشن نیست که چه بعدی دارد که حضرت با عنایت بر آن آثار، شهادت خود را زمینه ساز آن اهداف عالی قرار داده باشند. چنین به نظر می رسد که آقای صالحی به دنبال سیاسی کردن نهضت حسینی بوده است که فی نفسه اندیشه ای وزین است؛ ولی در این رهیافت، به ورطه ی افراط غلتیده و تنها این رویکرد سیاسی را پسندیده که امام تنها و تنها، برای احیای حکومت قیام کرده است. اشتباه ایشان آن است که تنها رویکرد سیاسی به حادثه ی عاشورا را همین می داند و بس، و در این راستا به مخالفت با پاره ای از بدیهیات می پردازد. سخن ما این است که می توان از این منظر سیاسی به حادثه ی عاشورا نگریست که امام با علم به شهادت و با استقبال از آن، هدفی سیاسی را دنبال می کرد که احیای اسلام و سرنگویی طاغوت بوده است. این اندیشه ای است که بسیاری از دانشمندان، نواندیشان و حتی نویسندگان غیرمذهبی را به خود جلب کرده است.(30) ما در بخش بعد به این دیدگاه خواهیم پرداخت.
5.در هر صورت، نباید از این واقعیت چشم پوشی کرد که دیدگاه یاد شده به طور عام و کتاب شهید جاوید به طور خاص، جنبه ی مهمی را دربرابر برداشت های افراطی صوفیانه گشود و نهضت حسینی را الگوساز و نسخه ای قابل اجرا در تمام دوران ها معرفی کرد. سخن مرحوم دکتر حمید عنایت در این باره شنیدنی است:
چنان که به آسانی مشهود است، هدف اصلی شهید جاوید، سیاسی کردن جنبه ای از امام شناسی شیعه است که تا ایام اخیر کلاً با تعابیر عرفانی، شاعرانه برگزار می شد. نتیجه ی این کار، پیدایش گرایش محتاطانه، ولی رو به افزایش در میان شیعیان مبارز بود که با واقعه ی کربلا بسان فاجعه ای اساساً انسانی برخورد کنند و به تبع آن، عمل قهرمانی امام حسین(ع) را واقعه ای بی همتا و تقلیدناپذیر در تاریخ تلقی نکنند و آن را فراتر از حد موجودات انسانی ندانند.(31)
اما نکته ی قابل توجه این است که برای درس آموزی از این نهضت و تحلیل ماهیت الگوپذیر آن، چشم پوشی از جنبه ی الاهی و ماورای طبیعی آن ضرورتی ندارد و چنین نیست که نتوان از قیام امام، درس و الگویی گرفت، مگر آنکه آن را به صورت کامل و صد در صد در قالب و چهارچوبی طبیعی تحلیل کرد. لغزش امثال آقای صالحی دقیقاً از همین جا آغاز می شود. وی می کوشد که این حادثه را فقط از مجرای طبیعی و روال عادی آن تبیین کند و (در خوش بینانه ترین نگاه) علم امام را مسکوت نهاده و آن را در تحلیل دخالت ندهد. اما سخن بر سر این است که چگونه می توان درباره ی چنین حوادثی که صبغه ی الاهی و معنوی خاصی دارد، به تحقیق و پژوهش پرداخت، ولی به وحدت و یک پارچگی موضوع مورد تحقیق و درهم تنیدگی شئون آن(شئون طبیعی و ماوراء طبیعی) و تأثیر متقابل این شئون در یکدیگر، بی توجه بود؟(32)
از این رو، بدیهی است که توجه به جنبه ی ماورایی نهضت عاشورا لازمه ی یک نگرش جامع و واقع گراست و حفظ این جنبه، لزوماً به معنای غیرقابل فهم کردن نهضت عاشورا نیست؛ در نتیجه، باید گفت که دیدگاه مورد بحث، از ارائه ی دیدگاه و نگره ای جامع به واقعیت حادثه ی کربلا، ناتوان است.

دیدگاه پنجم: انگیزه ی قیام، شهادت برای احیای اسلام ناب
 

براساس این دیدگاه که می توان نظر اغلب دانشمندان شیعی تلقی کرد، امام حسین(ع) اطمینان به پیروزی ظاهری قیامش نداشت و برای پیروزی قیام نکرد؛ ولی به پیروزی واقعی قیامش که همان احیای اسلام ناب بود، اطمینان داشت. از نظر این گروه، تنها همین انگیزه بود که حضرت را در مراحل مختلف نهضت، استوار می ساخت و او را تا آخرین لحظه همراهی می کرد. از این منظر، اصلاح امت اسلامی،(33) برپایی امر به معروف و نهی از منکر، احیای سنت نبوی و علوی،(34) مبارزه با بدعت ها و تحریفات دینی،(35) و مخالفت با حکومت جور و ظلم(36) که هریک جداگانه در بیانات امام مورد تأکید قرار گرفته اند، در راستای همان هدف اساسی، یعنی احیای اسلام ناب هستند.
به اعتقاد طرف داران این رویکرد، امام از ابتدا از شهادت خویش در پایان این مسیر خبر داشت، با این حال، این حرکت شهادت طلبانه را سامان دهی کرد؛ چون آگاه بود که تنها در سایه ی این حرکت است که ملت های خفته ی اسلامی بیدار می شوند و حکومت منحوس اموی متزلزل می گردد. به نظر می رسد، این رویکرد از یک سو با نگره ی سیاسی خود، از برداشت صوفیانه و صرفاً معنوی از حادثه ی عاشورا فاصله می گیرد و از سوی دیگر برخلاف دیدگاه چهارم، نه تنها با آموزه های انکار ناپذیر شیعی سر ستیز ندارد، بلکه کاملاً خود را با آنها وفق می دهد و امام را در حرکت خویش کاملاً موفق و کامیاب می بیند.(37) امام به دنبال پیروزی واقعی بود که با افتخار بدان دست یافت. به نظر می رسد که این رویکرد، بهترین تبیین ممکن از حادثه ی عاشورا و جامع ترین نگرش به آن است. این دیدگاه، از سویی میان دو دسته نصوص که برخی بر علم امام به شهادت تصریح دارند و برخی حرکت امام را به منظور اقامه ی حق و ظلم ستیزی معرفی می کند، به نیکی هماهنگی ایجاد می کند و از سوی دیگر، بدون چشم پوشی و مسکوت گذاردن یکی از دو جنبه ی الاهی و بشری پیشوایان دینی، تألیفی عقل پسند و مقبول از آن دو به دست می دهد؛ به گونه ای که حق هیچ کدام را فرو نگذارد و از تألیف هر دو، نظامی سازوار و به دور از تناقض ارائه کند.
شهید مطهری از طرف داران به نام این نظریه است. ایشان در کتاب حماسه ی حسینی، سه عامل را در قیام امام تأثیر گذار می داند: امتناع از بیعت با یزید، پذیرش دعوت مردم کوفه برای تشکیل حکومت، امر به معروف و نهی از منکر.
ایشان بر این عقیده است که گرچه دو عامل اول در حرکت امام تأثیر داشته اند، ولی نقش اصلی را عامل سوم، یعنی امر به معروف و نهی از منکر بازی می کند و دو عامل دیگر هم به آن برمی گردند.(38) از این نقطه نظر، «تشکیل حکومت اسلامی» نمی تواند عامل و انگیزه ی اصلی قیام باشد؛ زیرا امام حسین(ع) می دانست و قبلاً رسول خدا(ص) و حضرت امیر(ع) به او خبر داده بودند که در کربلا شهید می شود. افزون بر این، امام مردم کوفه را می شناخت و امیدی به آنها نداشت و بنابراین، در هیچ خطبه ای نفرمود که من برای تشکیل حکومت می روم.(39) در حقیقت، دعوت مردم کوفه نه تنها عامل قیام نبود، بلکه معلول آن شمرده می شد.
امتناع از بیعت هم عامل اصلی نیست، چون امام برای حفظ جان می توانست از حوزه ی حکومت اموی دور شود و به سوی مرزها و یا یمن برود. پس عامل اصلی همان امر به معروف و نهی از منکر است که سمت و سوی رفتار و گفتار امام را تعیین می کند.
البته استاد مطهری در برخی از مواضع تصریح می کنند که امام به قصد تشکیل حکومت از مکه به سمت کوفه رفت.(40) لکن این منافاتی با علم امام به شهادت ندارد؛ زیرا امام می تواند سخن از حاکمیت حقه ی خود را شعار حرکت خود سازد.(41) استاد خود چنین می نویسد: «در عین حال، این جهت(یعنی اینکه امام به قصد تشکیل حکومت به سوی کوفه برود) منافات ندارد با جهت دیگر و آن اینکه امام در یک سطح دیگری که سطح معنویت و امامت است، می دانسته که عاقبت به کربلا نزول خواهد کرد و در همان جا شهید خواهد شد.»(42)
وی در جای دیگر می گوید: «امام مخصوصاً می خواست اعتراض و انتقاد و اعلام جرم و فریاد عدالت خواهی و حقیقت خواهی خود را با خون خود بنویسد که هرگز پاک نشود.»(43)
به نظر می رسد که امام خمینی رحمة الله نیز دقیقاً همین برداشت را از قیام امام دارند. ایشان از سویی بر نفی برداشت صوفیانه از عاشورا تأکید می کند. بنگرید: «سیدالشهدا هم کشته شد، نه اینکه رفتند یک ثوابی ببرند. ثواب برای او خیلی مطرح نبود؛ آن طور رفت که این مکتب را نجاتش بدهد».(44) وی در جای دیگر می فرماید: «آنهایی که خیال می کنند که حضرت سیدالشهدا برای حکومت نیامده، خیر اینها برای حکومت آمدند؛ برای آنکه حکومت باید دست مثل سیدالشهداء باشد».(45) اما از سوی دیگر، امام دیدگاه چهارم را هم مردود می داند: «اطمینان به این بود که موفق به اینکه یزید را از سلطنت بیندازند نشوند؛ اخبارش همین طور است که ایشان مطلع بودند بر این مطلب».(46)
ایشان در نهایت، به روشنی بر دیدگاه پنجم صحه می گذارد: «سیدالشهدا همه ی عمرش را و همه ی زندگیش را برای رفع منکر و جلوگیری از حکومت ظلم و جلوگیری از مفاسدی که حکومت ها در دنیا ایجاد کردند، تمام عمرش را صرف این کرد. تمام زندگیش را صرف این کرد که معروف در کار باشد و منکرات از بین برود».(47) به نظر می رسد، بیشتر تحلیل گران و عاشوراپژوهان در دوران معاصر، به این رویکرد اقبال کرده اند. برای نمونه، می توان به عباس محمود عقاد در ابوالشهداء، دکتر محمد ابراهیم آیتی در بررسی تاریخ عاشورا، آیت الله لطف الله صافی گلپایگانی در شهید آگاه، شهید سیدعبدالکریم هاشمی نژاد در درسی که حسین به انسان ها آموخت، علایلی نویسنده ی معروف لبنانی،(48) شهید صدر، علامه مرتضی عسگری در مقدمة مرآة العقول،(49) سید محمود هاشمی در محاضرات فی الثورة الحسینیة و محمد مهدی شمس الدین در ثورة الحسین...اشاره کرد.
گرچه این نویسندگان در تحلیل برخی جزئیات حادثه با هم اختلاف نظر دارند، ولی لبّ تحلیل و نظر آنها درباره ی آن واقعه یکی است و در چهارچوب همین دیدگاه پنجم می گنجند.

نتیجه گیری
 

با توجه به آنچه آمد، روشن شد که دیدگاه های چهارگانه ی اول، هریک و احمد مشکلاتی در تحلیل جامع و ایجاد وفاق میان عناصر و مؤلفه های گوناگون و متعدد حماسه ی عاشورا دارند. بدین معنا که هریک با تمسک به برخی از فرمایش های امام و گزارش های تاریخی، به تحلیلی از حادثه روی آوردند که در آن، عملاً پاره ای دیگر از عناصر و زوایای حادثه مسکوت یا مغفول مانده است. برخی برای برجسته کردن جنبه های بشری و الگوبرداری از رفتار سیاسی و عقیدتی امام، از جنبه ی الاهی و قدسی حادثه چشم پوشی کرده اند و پاره ای، جنبه های ملکوتی و ماورایی عاشورا را چنان پر و بال داده اند که اندک مجالی هم برای نگاهی به جنبه های متعارف حادثه و حیات انسانی و زمینی ائمه باقی نگذاشته اند. باری، در این میان از نظر نگارنده، تنها برداشت پنجم است که در توفیق میان این دو جنبه، کامیاب بوده است و افزون بر آنکه عاری از اشکالات دیدگاه های دیگر است، خودداری مستندات و شواهد کافی است.

پی نوشت:
 

1.ر.ک: سید شریف المرتضی علم الهدی، تنزیه الانبیاء، ص 175ــ 179.
2.شیخ محمد حسن الطوسی، تلخیص الشافی، جزء چهارم، ص 182ــ 188.
3.همان، ص 190.
4.شیخ مفید، المسائل العکبریه(مجموعه ی مصنفات، ج 6)، ص 71.
5.همان، ص 69.
6.با محی الدین ابن عربی عارف معروف اشتباه نشود. این ابن عربی، محمد بن عبدالله معافری، محدث، قاضی، و مفتی است که در سال 486 ق تولد و در سال 543 ق وفات یافت.
7.محب الدین الخطیب، سردبیر سابق مجله الازهر که به شکل افراطی در تعلیقاتی که بر کتاب «العواصم من القواصم» ابن عربی زده است به قیام امام می تازد.
8.حمید عنایت، اندیشه ی سیاسی در اسلام معاصر، ص 315ــ316.
9.از برخی اشعار مولوی در مثنوی نیز چنین برداشت می گردد که قیام امام حسین(ع) را نسنجیده می داند. نظیر:
همین مرو گستتاخ در دشت بلا
هین مران کورانه اندر کربلا
ر.ک: دیوان مثنوی به خط میرخانی، ص 222، دفتر سوم.
10.حمید عنایت، اندیشه ی سیاسی در اسلام معاصر، ص 317ــ 318.
11.همان، ص 321ــ322.
12.نعمت الله صالحی نجف آبادی، شهید جاوید، ص 11.
13.همان، ص 26ــ53.
14.ر.ک: نعمت الله صالحی نجف آبادی، نگاهی به حماسه ی حسنی استاد مطهری، ص 21.
15.گفتنی است که علاوه بر تفریظ نویسان کتاب شهید جاوید، عبدالکریم سروش هم به همین نظر تمایل دارد.(ر.ک: عبدالکریم سروش، نهضت کربلا، جزوه ی دست نویس).
16.در این باره بنگرید به: رسول جعفریان، جنبش های مذهبی ــ سیاسی ایران، ص 364ــ370.
17.برای مطالعه تفصیلی در این باره، ر.ک: محمد اسفندیاری، کتاب شناسی تاریخی امام حسین(ع)، ص 180ــ 185.
18.مجموعه رسایل اعتقادی علامه ی مجلسی، ص 200ــ201(به نقل از تأملی در نهضت عاشورا، ص 238ــ 239).
19.نعمت الله صالحی نجف آبادی، تطبیق قیام امام حسین(ع) با موازین فقهی،(مندرج در کتاب مجموعه ی مقالات اولین کنگره ی بین المللی امام خمینی و فرهنگ عاشورا، دفتر اول، ص 420ــ421).
20.برای نمونه ر.ک: نظر آیت الله رفیعی قزوینی در مورد کتاب شهید جاوید،(مندرج در: نعمت الله صالحی، عصای موسی، ص 13).
21.برای نمونه ر.ک: لطف الله صافی گلپایگانی، شهید آگاه، ایشان در این کتاب که شاید عالمانه ترین نقد بر شهید جاوید باشد، سی و سه دلیل برای ثبات این مدعا می آورد. ر.ک: ص 56 ــ72.
22.نعمت الله صالحی نجف آبادی، شهید جاوید، ص 367 ــ 438. برخی از صاحب نظران معتقدند که اگر بخواهیم در مسایل تاریخی یادروی سند تکیه کنیم، دیگر مطلب قابل اعتنایی باقی نمی ماند و نباید در اسناد تاریخی دقت سندهای فقهی را به کار گرفت.
23.محمد صادق نجمی، سخنان حسین بن علی(ع)، ص 23ــ 25.
24.نعمت الله صالحی نجف آبادی، شهید جاوید، ص 89.
25.سید شریف مرتضی علم الهدی، تنزیه الانبیاء، ص 178.
26.ر.ک: سید محمود هاشمی، محاضرات فی الثوره الحسینیه، ص 76.
27.عقّاد در این زمینه نظر دیگری دارد. وی معتقد است که رسم عرب بر این بوده که خانواده ی خود را در هر شرایطی و با هر مشقتی ولو در جنگ های ویرانگر به همراه خود داشته باشد. ر.ک: حمید عنایت، اندیشه ی سیاسی در اسلام معاصر، ص 319.
28.نعمت الله صالحی نجف آبادی، شهید جاوید، ص 326-336.
29.همان، ص 361ــ366.
30.در مورد نظر نویسندگان غیرمسلمان. ر.ک: حمید عنایت، اندیشه سیاسی در اسلام معاصر، ص 319-321.
31.همان، ص 330ــ331.
32.ر.ک: سعید مهر، «تحلیل معرفت شناختی مبانی کلامی در نهضت عاشورا» مجموعه مقالات دومین کنگره ی امام خمینی و فرهنگ عاشورا، دفتر دوم، ص 315.
33.«انما خرجت لطلب الاصلاح فی امه جدی». ر.ک: محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج44، ص 329.
34.همان.
35.همان، ص 339.
36.همان، ص 381.
37.ناگفته نماند که طرفداران دیدگاه چهارم نیز با تنظیر حادثه ی کربلا به واقعه ی احد و صفین، امام را مأمور به وظیفه می دانند، گرچه در نهایت با شکست و تلخکامی همراه باشد.
38.مرتضی مطهری، حماسه ی حسینی، ج 2، ص 11ــ61 و نیز ر.ک: ج 3، ص 239ــ 248.
39.ر.ک: محمد محمدی اشتهاردی، آفتاب انقلاب اسلامی، ص 196ــ211.
40.مرتضی مطهری، حماسه ی حسینی، ج سوم، ص 194.
41.سید محمود هاشمی، محاضرات فی الثورة الحسینیه، ص 71.
42.مرتضی مطهری، حماسه ی حسینی، ج 3، ص 189.
43.همان، ص 245.
44.مؤسسه ی تنظیم و نشر آثار امام، قیام عاشورا در کلام و پیام امام خمینی، ص 42.
45.همان، ص 39.
46.همان، ص 40.
47.همان، ص 39.
48.ر.ک: عبدالله علایلی، پرتویی از زندگی امام حسین(ع)، ترجمه ی سید محمد مهدی جعفری، ص 89 ــ90.
49.البته علامه عسگری معتقد است که امام حتی در صورت تشکیل حکومت هم نمی توانست اسلام را زنده کند و تنها خون او بود که از عهده ی این مهم برمی آید.(ر.ک: مرتضی عسگری، مقدمه مرآة العقول، ج 2، ص 483ــ 495)پاره ای از نویسندگان دیگر هم به همین نظر ملتزم اند.
 

منابع
ــ اسفندیاری، محمد، کتاب شناسی تاریخی امام حسین(ع)، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد، 1380.
ــ اشتهاردی، علی پناه، کتاب هفت ساله چرا صدا درآورد، قم، علمیه، 1391.
ــ جعفریان، رسول، تأملی در نهضت عاشورا، قم، انصاریان، چ دوم، 1381.
ــ جعفریان، رسول، جنبش های مذهبی ــ سیاسی ایران، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه ی اسلامی، چ دوم، 1381.
ــ خوارزمی، مقتل الحسین(ع)، قم، مکتبة المقیه، بی تا.
ــ دیوان مثنوی به خط میرخانی، دفتر سوم.
ــ سعیدی مهر، محمد، تحلیل معرفت شناختی مبانی کلامی در نهضت عاشورا، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1376، دفتر دوم.
ــ سید ابن طاووس، الهوف علی قتلی الطفوف، به کوشش سید محمد صحفی، قم، مؤسسه ی نشر کتب مذهبی، 1377.
ــ شریعتی، علی، حسین[ع] وارث آدم، تهران، قلم، چ نهم، 1380.
ــ شهرستانی، سیدهبة الدین، عظمت حسینی، ترجمه ی خسروی، بی جا، چ خردگار و ایران، بی تا.
ــ شیخ مفید، المسائل العکبریه، مجموعه ی مصنفات، ج 6، قم، کنگره ی شیخ مفید، 1413 ق.
ــ صافی گلپایگانی، لطف الله، شهید آگاه، بی جا، بی نا، بی تا.
ــ صالحی نجف آبادی، نعمت الله ، شهید جاوید، تهران، مؤسسه ی خدمات فرهنگی رسا، چ 12، 1361.
ــ صالحی نجف آبادی، نعمت الله، نگاهی به حماسه ی حسینی استاد مطهری، تهران، کویر، چ دوم، 1379.
ــ صدر، سیدرضا، پیشوای شهیدان، قم، 22 بهمن، بی تا.
ــ طوسی، شیخ محمد حسن، تلخیص الشافی، نجف، مکتبة العلمین الطوسی و بحر العلوم، بی تا.
ــ عبدالله علایلی، پرتویی از زندگی امام حسین(ع)، ترجمه ی سید محمد مهدی جعفری، تهران، وزارت ارشاد، 1371.
ــ عسکری، مرتضی، مقدمه مرآة العقول، تهران، دارالکتب، چاپ سوم، 1374.
ــ علم الهدی، سید شریف المرتضی، تنزیه الانبیاء، نجف، مطبعة الحیدریه، 1352ق.
ــ علیزاده سورکی، مهدی، نظریه های عاشورا، قم، پارسایان، 1378.
ــ عنایت، حمید، اندیشه ی سیاسی در اسلام معاصر، ترجمه ی بهاء الدین خرمشاهی، تهران، شرکت انتشارات خوارزمی، چ دوم، 1365.
ــ فاضل دربندی، اکسیرالعبادات فی اسرار الشهادات، منامه، شرکة المصطفی للخدمات القثافیة، 1415 ق، ج 1.
ــ فرحی، سیدعلی، بررسی و تحقیق پیرامون نهضت حسینی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1375.
ــ قمی، ابوالفضل، مقصد الحسین(ع)، قم، پیروز، 1350.
ــ قیام عاشورا در کلام و پیام امام خمینی، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام، 1373.
ــ کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، تهران، مکتبة صدوقة، بی تا.
ــ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، 1404ق.
ــ محمد صادق، نجمی، سخنان حسین بن علی(ع)، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چ هشتم، 1378.
ــ محمدی اشتهاردی، محمد، آفتاب انقلاب اسلامی، قم، روحانی، 1376.
ــ مطهری، مرتضی، حماسه ی حسینی، تهران، صدرا، چ هفده و هیجده، 1373، ج 2 و 3.
ــ مولوی، جلال الدین، مثنوی معنوی، با تصحیح نیکلسون، تهران، امیرکبیر، 1371.
ــ نجمی، محمد صادق، سخنان حسین بن علی(ع)، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چ هشتم، 1378.
ــ نراقی، محمد مهدی، محرق القلوب، تهران، بی نا، 1247 ق، چ سنگی.
ــ نعمت الله، صالحی نجف آبادی، تطبیق قیام امام حسین با موازین فقهی،(مندرج در کتاب مجموعه ی مقالات اولین کنگره ی بین المللی امام خمینی و فرهنگ عاشورا، تهران، مؤسسه ی تنظیم و نشر آثار امام، 1374، دفتر اول).
ــ هاشمی، سید محمود، محاضرات فی الثوورة الحسینیة، بی جا، مکتب السید محمود الهاشمی، 1363.
منبع: نشریه معرفت كلامی شماره 1
دوشنبه 6/9/1391 - 0:22
اهل بیت

 

دیدگاه دوم: شهادت امام حسین، فدیه ی گناهان امت
 

رویکرد اول، در چند سده ی اخیر گاه صبغه ای افراطی نیز به خود گرفته است. برخی از اندیشمندان و عالمان دینی بر آن رفتند که امام به استقبال شهادت رفت تا افزون بر قرب به درگاه حق و تعالی معنوی آن حضرت و یارانش، باعث شود که شیعیان گنهکار به واسطه ی عزاداری و گریه ی بر او، مورد مغفرت و رحمت ربوبی قرار گیرند و از وجود او در آخرت بهره برند.
مرحوم ملامهدی نراقی، به گونه ای بر این نظریه صحّه می گذارد. وی در ابتدای کتاب محرق القلوب که آن را در شرح مصایب امام حسین(ع) نگاشته است، می نویسد:
احادیث موثقی وارد است که حکایت دارد که اگر حضرت پیامبر(ص) می خواست فاجعه ی کربلا را از سر امام حسین(ع) برگرداند، می توانست، ولی این کار را به دلایلی که بعضی بر ما مکشوف است و بعضی را فقط خدا و رسول می دانند و عقل ما از درک آن ها عاجز است، به عمل درنیاوردند. قطعاً منافع شهادت لاتعد و لاتحصی است؛ از جمله حقانیت طریق آل محمد(ص) و بطلان طریقه ی مخالفانشان را مبرهن می دارد...دیگر آنکه بسا عاصی تبه روزگار که به سبب گریه ی بر او آمرزیده و رستگار می شوند و بسا مجرم خاکسار که به جهت زیارت آن برگزیده ی اخیار مستحق رحمت پروردگار می شوند.(1) وی در عبارتی دیگر، به نظریه ی فدیه تصریح می کند. بنگرید:
امام حسین(ع) چون طالب اعلی مراتب سعادت بود و طالب مجاهده و ریاضتی بود در راه خدا که قابلیت داشته باشد که رفع ناخوش ها و آثار بد از جمیع نفوس متحده به او، یعنی نفوس شیعیان و دوستان او کند و سبب تواند شد از برای رسیدن به شفاعت کبری که مقتضی استخلاص همه ی محبان و موالیان باشد...لذا به شهادت راضی شد تا این مرتبه از برای او باشد و بدون شهادت، وصول به این مرتبه ممکن نبود...به این سبب هم حضرت پیغمبر(ص) از خدا سؤال نکرد که آن بلا را از او رفع کند.(2)
این گونه نظرها که از سویی، صبغه ای خردگریز ــ اگر نگوییم خردستیز ــ دارند و از سوی دیگر، به هیچ عنصر سیاسی در حادثه ی عاشورا ملتزم نیستند، راه را برای رواج یک برداشت صوفیانه و نه سیاسی از واقعه ی عاشورا فراهم ساخت و در اینجاست که امامان، هویتی غیرسیاسی می یابند. دقیقاً در همین راستاست که واعظ مشهوری هم چون ملاحسین کاشفی سبزواری دست به نگارش روضة الشهداء می زند؛ کتابی که مبنای روضه خوانی در دوره ی صفویه و پس از آن می گردد.(3)
براساس این برداشت نیز همچون دیدگاه اول، حادثه ی عاشورا واقعه ای براساس تکلیف شخصی و دستور خصوصی می گردد که گرچه منزلت امام از لحاظ معنوی بسیار رفعت می یابد، اما به همان میزان، بعد سیاسی قضیه محدود می شود. بسیاری از نواندیشان دینی در چند دهه ی اخیر، با تشبیه این رهیافت به آموزه ی فدیه در مسیحیت، آن را انحرافی در اندیشه ی شیعی دانسته اند و در خصوص آثار زیان بار آن هشدار داده اند.(4)
ما در نقد این نظر فقط به نقل عبارتی از شهید مطهری بسنده می کنیم:
امام کشته شد تا گناهان امت بخشیده شود! بدون شک این یک فکر مسیحی است که در میان ما نیز رایج شده است. این فکر است که امام حسین(ع) را به کلی نسخ می کند و او را به صورت سنگر گنهکاران درمی آورد؛ قیام او را کفاره ی عمل بد دیگران قرار می دهد... چیزی که هست فرق ما با مسیحیان است که می گوییم یک بهانه ای لازم است؛ به قدر بال مگسی اشک بریزد و همان کافی است که جواب دروغ گویی ها، خیانت ها، ظلم ها، و آدم کشی ها بشود... مکتب امام حسین(ع) به جای این که مکتب احیای احکام دین باشد... مکتب ابن زیادسازی و یزیدسازی شد.(5)
در حقیقت، این برداشت افزون بر بستر کلامی یاد شده، با نظر به قرائتی مخدوش از بحث شفاعت، قوت بیشتری گرفت که خوشبختانه در سایه ی تنویر و تبیین اسلام شناسان و نواندیشان متعهد، این دیدگاه تا حدود زیادی به محاق رفته است.

دیدگاه سوم: قیام امام برای حفظ جان
 

این دیدگاه که گاه به نظریه ی دفاع هم تعبیر می شود، بر آن است که امام از آغاز حرکت تا پایان حادثه ی عاشورا، یعنی از مدینه تا کربلا، پیوسته موضعی دفاعی داشت و حتی پاسخ به دعوت مردم کوفه نیز تدبیری دفاعی بود و اگر امام امارت کوفه را در دست می گرفت، دست به هجمه علیه حکومت اموی نمی زد.
این دیدگاه مبتنی بر این فرض استوار است که امکان براندازی و تشکیل حکومت، به هیچ نحو نبوده و نیز، صلح و تقیه و تسلیم هم منطقی و موجه نبوده است؛ زیرا به بنی امیه مشروعیت می داده است. یکی از طرف داران این دیدگاه می نویسد: «اساساً بیرون آمدن امام حسین(ع) از مدینه به مکه به طرف عراق، برای حفظ جان بوده، نه خروج و نه قیام و نه جنگ با دشمن و نه تشکیل حکومت که از همه ی خیالات، خیالی تر و واهی و سست و بی بنیان تر است.»(6)
یکی دیگر از تحلیل گران عاشورا که به گونه ای از این دیدگاه دفاع می کند، تصریح می کند که امام می دانست در هر حال، چه با یزید بیعت کند و چه با او به مخالفت برخیزد، سرانجامی جز شهادت ندارد؛ از این رو، راهی جز گریز نداشت.(7)
روایات و گزارش هایی بستر این رویکرد فکری را فراهم کرده اند؛ از جمله اینکه امام وقتی از مدینه خارج شد، این آیه را تلاوت فرمود: «فخرج منها خائفاً یترقب قال رب تجنی من القوم الظالمین»؛ و یا این پاسخی که امام به پرسش ابوهرم داد که چرا از مدینه و مکه خارج شده است: «بنی امیه اموالم را ضبط کردند و من صبر کردم؛ شأن و آبرویم را زیر پا گذاشتند. باز صبر کردم؛ اما آن گاه که قصد جانم را کردند، گریختم»؛(8) هم چنین، سخنی که امام با محمد حنفیه دارند: «ای برادر! از آن می ترسم که یزید بن معاویه در حرم خونم را بریزد.»(9)

نقد و نظر
 

1.این سخن درست است که امام در نخستین گام، یعنی خروج از مدینه، حرکتی دفاعی و برای حفظ جان انجام داده است؛ همچنین روشن است که امام برای این که خونشان در مکه که حرم امن الاهی است، ریخته نشود، از آن شهر خارج شدند؛ ولی این همه، هیچ منافاتی با جهت گیری کلی این حرکت که صبغه ای انتقادی داشت و در جهت تأمین مصالح اسلام و امت اسلامی و مخالفت با حکومت طاغوت بود، ندارد. وانگهی تمام تهدیدها و اذیت های حکومت اموی نسبت به آن حضرت، دقیقاً ناشی از برخورد انتقادی و مخالفت صریح آن امام همام با یزیدیان بوده است. پس، واقع آن است که عدم تأمین جانی امام، ناشی از قیام آن حضرت بوده است و نه برعکس. به بیان دیگر، خطراتی که از ناحیه ی حکومت وقت متوجه آن حضرت شده بود، علت مخالفت آن حضرت با جابران نبود؛ بلکه اثر مخالفت آن حضرت بود. منشأ احساس خطر امام حسین(ع) این بود که با حکومت سر سازش نداشت و می دانست که این حکومت، در برابر مخالفت او راهی جز مرگ نمی گذارد.
2.این نظر با خطبه های انقلابی نیز به هیچ وجه سازگار نیست. امام در بیاناتی متعدد، مبارزه با حکومت یزیدیان را وظیفه ی دینی هر مسلمان می خواند و حرکت خود را هم در این راستا تلقی می کند. حضرت در منزل بیضه و در حضور لشکریان طاغوت و پیش از رسیدن به کربلا چنین می فرماید:
مردم! پیامبرخدا(ص) فرمود هر مسلمان با سلطان زورگویی مواجه گردد که حرام خدا را حلال نموده و پیمان الاهی را درهم می شکند و با سنت و قانون پیامبر(ص) از در مخالفت درآمده، ولی او در مقابل چنین سلطانی با عمل و یا گفتار، اظهار مخالفت ننماید، خداوند او را به محل همان طغیان گر در آتش جهنم داخل می کند.(10)
امام در ادامه ی همین خطبه، خود را پرچم دار و رهبر این نهضت معرفی می کند. حال، آیا منصفانه است که از همه ی این تعابیر چشم پوشی کنیم و آن ها را مغفول و یا مسکوت بگذاریم و مدعی شویم که خروج امام از مدینه و مکه، تنها برای فرار از مرگ بود، نه برای مبارزه با حکومت یزید؟!
3.این سخن که «امام حتی در صورت بیعت، سرانجامی جز شهادت نداشت» نادرست است؛ زیرا ما در هیچ یک از مدارک تاریخی، دستوری درباره ی قتل بدون قید و شرط حسین(ع) نمی بینیم. آنچه از مدارک مختلف تاریخی و روایی برمی آید این است که حکومت اموی در درجه ی اول می خواهد که حسین(ع) بیعت کند و در غیر این صورت، تصمیم به قتل او دارد.(11)
نامه ای که یزید به حاکمش در مدینه نوشته است، به خوبی نشان دهنده ی این واقعیت است: «همین که نامه ی من به تو رسید، بی درنگ حسین و ابن زبیر را برای بیعت با من بخوان و اگر بیعت نکردند، گردنشان را بزن و سرشان را برای من بفرست»(12)
خود امام نیز این واقعیت، یعنی دو راهی بیعت کردن یا کشته شدن را در گفت و گویش با فرزند عمر، صریحاً بیان کرده است: «ای فرزند عمر! عمال یزید اگر مرا بیابند رها نمی کنند و اگر نیابند دنبال می کنند تا اینکه یا از من به زور بیعت بگیرند یا خونم را بریزند».(13)
از جمله ی امام به خوبی استنباط می شود که در صورت بیعت، جان امام آسیب نمی بیند؛ در نتیجه، این ادعا که امام حتی در صورت بیعت، تأمین جانی نداشته و به اجبار این مسیر و این حرکت را در پیش گرفته، سخنی بی دلیل است.

پی نوشت:
 

1.محمد مهدی نراقی، محرق القلوب، ص 3.
2.همان، ص 4.
3.رسول جعفریان، تأملی در نهضت عاشورا، ص 234.
4.ر.ک: حمید عنایت، اندیشه ی سیاسی در اسلام معاصر، ترجمه ی بهاء الدین خرمشاهی، ص 310ــ 315/و نیز علی شریعتی، حسین وارث آدم، ص 174.
5.مرتضی مطهری، حماسه ی حسینی، ج 3، ص 256ــ257.
6.علی پناه اشتهاردی، کتاب هفت ساله چرا صدا درآورد، ص 193ــ194.
7.سید هبه الدین شهرستانی، عظمت حسینی، ترجمه ی خسروی، ص 34ــ36؛ البته از برخی عبارات آقای شهرستانی برمی آید که ایشان جنبه ی قیامی هم به کار امام می دهد.
8.ر.ک: محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج 44، ص 368.
9.ر.ک: همان، ص 364.
10.محمد صادق نجمی، سخنان حسین بن علی(ع)، ص 108ــ 109.
11.سید علی فرحی، بررسی و تحقیق پیرامون نهضت حسینی، ص 330.
12.محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج 44، ص 314ــ313.
13.خوارزمی، مقتل الحسین(ع)، ج 1، ص 192.
 

منبع: نشریه معرفت كلامی شماره 1
دوشنبه 6/9/1391 - 0:22
اهل بیت


  امام حسین علیه السلام و حضرت مهدى عجل الله تعالی فرجه

مقدمه
 

از نواى غریبانه استغاثه امام حسین علیه السلام، سال‏ها و قرن‏ها مى‏گذرد، اما انعكاس آن را مى‏توان در لحظه لحظه تاریخ به گوش جان شنید، این فریاد نه تنها رو به خاموشى و افول نگذاشته، بلكه هر روز رساتر و پرصلابت‏تر، خروش وجوشش آزادگان عالم را افزوده است.
گویا امام حسین علیه السلام سال‏ها و قرن‏ها چشم به راه دوخته و به انتظار نشسته است; تا امام عصر (عج)، ندایش را پاسخ گوید; پرچم بر زمین مانده‏اش را به دوش گیرد; داغ‏هاى كهنه‏اش را التیام بخشد و آرمان‏هاى بلندش را لباس تحقق بپوشاند. روز ظهور، هنگام پاسخ به استغاثه مظلومانه امام حسین علیه السلام است و حضرت مهدى علیه السلام پاسخ دهنده آن. در این گستره بى‏انتها و افق‏هاى دور آن، كسى به خروش و التهاب فرزندش كه براى رسیدن آن روز، گذر آرام آرام و جانكاه لحظه‏ها را به تماشا مى‏نشیند و روزها و سال‏ها را با چشمان منتظرش بدرقه مى‏كند وجود ندارد.
به راستى چه رمزى مهر سكوت بر لبان بسته و چه سرى در این میان رخ پنهان كرده است؟ چرا یاد امام حسین علیه السلام همیشه و همه جا، همراه و هم پاى یاد حضرت مهدى علیه السلام است؟ چرا هر جا سخن از حسین علیه السلام است، نام حضرت مهدى علیه السلام نیز رخ مى‏گشاید؟ چرا عاشورا روز «ظهور» است و یاد حسین علیه السلام آغازین كلام مهدى علیه السلام...؟
این گفتار مى‏كوشد گوشه‏هایى از این ارتباط و پیوست را، از منظرهاى مختلف و در ابعاد گوناگون بررسى كند و فهرست وار آنها را در چهار بخش (همراه با قرآن، همراه با روایات، ادعیه و زیارات، تشرفات) و یك خاتمه برشمارد تا به عنوان دستمایه برخى از محققان و مبلغان و نیز ابزارى براى تحقیق و پژوهش بیشتر و مقدمه‏اى براى كشف زوایایى دیگر از حقایق نورانى حیات این دو امام همام علیه السلام باشد. گرچه بررسى و تحلیل این پیوستگى‏ها و نیز نتایج و آثار آن، مجالى دیگر و فرصتى فراخ‏تر مى‏طلبد و گشودن گره اسرار این پیوستگى‏ها، دل‏هایى راز دان و جان‏هایى آگاه از آن اسرار را مى‏طلبد.

همراه با قرآن
 

1. امام حسین علیه السلام از نگاه امام مهدى (عج)
 

سعد بن عبدالله قمى گوید: به امام عصر - اوراحنا له الفداه - عرض كردم: «اى فرزند رسول خدا! تاویل آیه «كهیعص‏» چیست؟ فرمود: «هذه الحروف من انباء الغیب، اطلع الله علیها عبده زكریا، ثم قصها على محمد صلى الله علیه و آله و ذلك ان زكریا سال ربه ان یعلمه اسماء الخمسة فاهبط علیه جبرئیل فعلمه ایاها...; (1)
این حروف از اخبار غیبى است كه خداوند زكریا را از آن مطلع كرده و بعد از آن داستان آن را به حضرت محمد صلى الله علیه و آله باز گفته است...» .
داستان از این قرار است كه: زكریا از پروردگارش درخواست كرد كه «اسماء خمسه طیبه‏» را به وى بیاموزد. خداوند، جبرئیل را بر او فرو فرستاد و آن اسماء را به او تعلیم داد.
زكریا چون نام‏هاى محمد، على، فاطمه، و حسن ( علیهم السلام) را یاد مى‏كرد، اندوهش بر طرف مى‏شد و گرفتاریش از بین مى‏رفت. و چون حسین علیه السلام را یاد مى‏كرد، بغض و غصه، گلویش را مى‏گرفت و مى‏گریست و مبهوت مى‏شد.
روزى گفت: بارالها! چرا وقتى آن چهار نفر را یاد مى‏كنم، آرامش مى‏یابم و اندوهم بر طرف مى‏شود; اما وقتى حسین را یاد مى‏كنم، اشكم جارى مى‏شود و ناله‏ام بلند مى‏شود؟
خداى تعالى او را از این داستان آگاه كرد و فرمود: «كهیعص‏» ! «كاف‏» اسم كربلا و «هاء» رمز هلاك عترت طاهره است، و «یاء» نام یزید ظالم بر حسین علیه السلام و «عین‏» اشاره به عطش و «صاد» نشان صبر او است.
زكریا چون این مطلب را شنید، نالان و غمین شد و تا سه روز از عبادتگاهش بیرون نیامد، و به كسى اجازه نداد كه نزد او بیاید. و گریه و ناله سر داد و چنین نوحه گفت:
بارالها! از مصیبتى كه براى فرزند بهترین خلایق خود، تقدیر كرده‏اى دردمندم.
خدایا! آیا این مصیبت را بر آستانه او نازل مى‏كنى؟ آیا جامه این مصیبت را بر تن على و فاطمه مى‏پوشانى!؟ آیا این فاجعه را بر ساحت آنان فرود مى‏آورى؟
بعد از آن گفت: بارالها! فرزندى به من عطا كن تا در پیرى چشمم به او روشن شود و او را وارث و وصى من قرار ده; آنگاه مرا دردمند او گردان; همچنان كه حبیبت محمد را دردمند فرزندش گرداندى.
خداوند، یحیى را به او بخشید و او را دردمند وى ساخت. و دوره حمل یحیى شش ماه بود و مدت حمل امام حسین علیه السلام نیز شش ماه بود و براى آن نیز قضیه‏اى طولانى است.

2. امام مهدى (عج)، از نگاه امام حسین علیه السلام
 

امام باقر علیه السلام مى‏فرماید: حارث اعور به امام حسین علیه السلام عرض كرد: «یابن رسول الله! جعلت فداك: اخبرنى عن قول الله فى كتابه «والشمس و ضحیها» قال: و یحك یا حارث، ذلك محمد رسول الله صلى الله علیه و آله، قلت: جعلت فداك: قوله: «والقمر اذا تلیها» ، قال: ذلك امیرالمؤمنین على بن ابى طالب یتلو محمدا، قال: قلت: «و النهار اذا جلیها» ، قال: ذلك القائم من آل محمد، یملا الارض قسطا و عدلا; (2) اى زاده رسول خدا! فدایت‏شوم. مرا از معناى آیه شریفه والشمس و ضحیها [سوگند به خورشید و گسترش نور آن] مطلع ساز. حضرت فرمود: مراد از خورشید، رسول الله صلى الله علیه و آله مى‏باشد.
پرسید: فدایت‏شوم! منظور از آیه شریفه «والقمر اذا تلیها» [سوگند به ماه چون پس از آن آید. ] چیست؟
فرمود: منظور از ماه، امیرالمؤمنین على بن ابى طالب علیه السلام است كه بعد از پیامبر صلى الله علیه و آله مى‏باشد.
گفت: مقصود از آیه شریفه «والنهار اذا جلیها» [و سوگند به روز و چون آن را روشن سازد ] چیست؟
فرمود: مقصود از روز، قائم آل محمد (عج) است كه زمین را پر از قسط و عدل كند» .

3. امام مهدى (عج) و امام حسین علیه السلام
 

خداوند متعال مى‏فرماید: «و لا تقتلوا النفس التى حرم الله الا بالحق و من قتل مظلوما فقد جعلنا لولیه سلطانا، فلا یسرف فى القتل انه كان منصورا (3) ; كسى را كه خداوند خونش را حرام شمرده، به قتل نرسانید، مگر به حق و آن كسى كه مظلوم كشته شده، براى ولیش سلطه (حق قصاص) قرار دادیم; اما در قتل اسراف نكند، چرا كه او مورد حمایت است‏» .
سلام بن مستنیر مى‏گوید: امام محمد باقر علیه السلام درباره آیه «و من قتل مظلوما» فرمود: «او حسین بن على علیه السلام است كه مظلوم كشته شد و ما اولیاى او هستیم. و قائم ما چون قیام كند، در طلب انتقام خون امام حسین علیه السلام بر آید; پس مى‏كشد تا جایى كه گفته مى‏شود اسراف در قتل كرده است. مقتول، حسین علیه السلام و ولى او قائم (عج) است. و اسراف در قتل این است كه غیر قاتل او كشته شود. او منصور است; زیرا از دنیا نمى‏گذرد تا این كه یارى شود به مردى از خاندان پیامبر خدا كه زمین را پر از قسط و عدل كند، همچنان‏كه پس از جور و ظلم شده باشد» . (4)
قندوزى حنفى نیز مى‏گوید: «از امام على الرضا فرزند موسى الكاظم (رضى الله عنهما) رسیده كه آن حضرت فرمود: آیه «و من قتل مظلوما» (5) درباره حسین و مهدى علیهم السلام نازل شده است‏» .

همراه با روایات
 

1. امام مهدى علیه السلام فرزند امام حسین علیه السلام
 

در 308 روایت، وارد شده كه امام مهدى (عج) نهمین فرزند امام حسین علیه السلام است و در بیشتر احادیثى كه از وجود مقدس رسول اكرم صلى الله علیه و آله درباره حضرت ولى‏عصر (عج) آمده، به آن حضرت به عناوینى چون: «از تبار پسرم حسین‏» و «از نسل این پسرم‏» ، «نهمین فرزند پسرم حسین‏» معرفى شده است. (6)
كه مجموع روایات پیامبر صلى الله علیه و آله در این زمینه 185 حدیث مى‏باشد. (7)
در این جا چند روایت از قول امام حسین علیه السلام نقل مى‏شود:
1. مردى از طایفه همدان مى‏گوید: «سمعت الحسین بن على بن ابى طالب علیهما السلام یقول: قائم هذه الامة هو التاسع من ولدى و هو صاحب الغیبة و هو الذى یقسم میراثه و هو حى; (8) از امام حسین بن على علیه السلام شنیدم كه مى‏فرمود: قائم این امت نهمین از فرزندان من است و او صاحب غیبت است، و او كسى است كه میراثش را در حیاتش تقسیم مى‏كنند» .
2. امام حسین علیه السلام مى‏فرماید: «كان رسول الله یقول فیما بشرنى به، یا حسین! انت السید ابن السید، ابوالسادة تسعة من ولدك ائمة ابرار امناء معصومون و التاسع مهدیهم قائمهم. انت الامام بن الامام، ابوالائمة تسعة من صلبك ائمة ابرار و التاسع مهدیهم یملا الدنیا قسطا و عدلا، یقوم فى آخر الزمان كما قمت فى اوله; (9) رسول خدا صلى الله علیه و آله در بشارتى به من فرمود: اى حسین! تو سید پسر و پدر ساداتى، و «نه‏» فرزند از تو، امامان ابرار و امین و معصوم‏اند، و نهمین آنان مهدى قائم (عج) است. تو امام پسر امام و پدر ائمه هستى و نه فرزند از پشت تو ائمه ابراراند و نهمین آنان، مهدى است كه دنیا را در آخر الزمان، پر از عدل و قسط مى‏كند...» ... .

2. نسب حضرت مهدى (عج) از زبان امام حسین علیه السلام
 

سالار شهیدان، فرزندش امام مهدى علیه السلام را فرزند حضرت فاطمه علیها السلام مى‏خواند. آن حضرت فرمود: از رسول خدا صلى الله علیه و آله شنیدم كه فرمودند: «المهدى من ولد فاطمة; (10) مهدى از فرزندان فاطمه است‏» .
در روایت دیگرى امام حسین علیه السلام مى‏فرماید: «پیامبر صلى الله علیه و آله به فاطمه زهرا علیها السلام فرمود: «ابشرى یا فاطمة! المهدى منك; اى فاطمه! بشارت بر تو باد، كه مهدى (عج) از فرزندان توست‏» . (11)

3.القاب امام مهدى (عج) از زبان امام حسین علیه السلام
 

امام زمان علیه السلام القاب مباركى دارند كه بعضى از آن‏ها، مستقیما با «عاشورا» در ارتباط است و بعضى از لقب‏هاى مقدس آن‏حضرت، بر زبان جد بزرگوارشان علیه السلام جارى شده است.
عیسى الخشاب مى‏گوید: از محضر امام حسین علیه السلام سؤال كردند: آیا شما صاحب این امر هستید؟
فرمود: «لا و لكن صاحب الامر الطرید الشرید الموتور بابیه، المكنى بعمه، یضع السیف على عاتقه ثمانیة اشهر; (12) نه من نیستم، بلكه صاحب این امر كسى است كه از میان مردم كناره‏گیرى مى‏كند و خون پدرش بر زمین مى‏ماند و كنیه او كنیه عمویش خواهد بود. آن‏گاه شمشیر بر مى‏دارد و هشت ماه تمام شمشیر بر زمین نمى‏گذارد» .
«طرید» و «شرید» كه هر دو به یك معنا است - از القاب حضرت ولى عصر (عج) به شمار مى‏آید. این دو عبارت در زبان امامان معصوم علیهم السلام نیز به كار رفته، و معناى آن كنار زده و رانده شده است. حاجى نورى (ره) در معناى «شرید» مى‏گوید: «رانده شده از مردمى كه آن حضرت را نشناختند و قدر وجود نعمت او را ندانستند و در مقام شكر گزارى و مقام حقش بر نیامدند; بلكه پس از این‏كه از دست‏یافتن بر او ناامید شدند، به قتل و قمع ذریه طاهره ایشان پرداختند و به كمك زبان و قلم، سعى بر بیرون راندن نام و یاد او، از قلوب و اذهان مردم كردند» . (13)
علامه مجلسى (ره) درباره این حدیث مى‏فرماید: «الموتور بابیه‏» ; یعنى، كسى كه پدرش را كشته‏اند و طلب خونش را نكرده‏اند. مراد از «والد» ، امام حسن عسگرى علیه السلام، یا امام حسین علیه السلام و یا جنس والد است كه شامل همه ائمه علیهم السلام مى‏شود، و «مكنى بعمه‏» شاید كنیه برخى از عموهاى حضرت، ابوالقاسم باشد، یا این‏كه امام زمان (عج) كنیه‏اش ابوجعفر، ابى الحسن و یا ابى محمد باشد. بعید نیست علت تصریح نكردن به اسم حضرت و آوردن كنیه، به جهت‏خوف از عموى حضرت باشد. و قول وسط، ظاهرتر است‏» . (14)

4.توصیف امام حسین علیه السلام از زبان امام مهدى علیه السلام
 

حضرت مهدى (عج)، امام حسین علیه السلام را این‏گونه توصیف فرموده است: «كنت للرسول ولدا و للقرآن سندا و للامة عضدا و فى الطاعة مجتهدا حافظا للعهد و المیثاق ناكبا عن سبل الفساق تتاوة تاوه المجهود طویل الركوع و السجود زاهدا فى الدنیا زهد الراحل عنها ناظرا بعین المستوحشین منها; (15) تو اى حسین! براى «رسول خدا» فرزند و براى «قرآن‏» سند و براى «امت‏» ، بازویى بودى. در طاعت‏خدا تلاشگر و نسبت‏به عهد و پیمان، حافظ و مراقب بودى. از راه فاسقان سر بر مى‏تافتى. آه مى‏كشیدى; آه آدمى كه به رنج و زحمت افتاده است. ركوع و سجود تو طولانى بود. زاهد و پارساى دنیا بودى; زهد و اعراض كسى كه از دنیا رخت‏بر كشیده است و با دیده وحشت زده بدان نگاه مى‏كردى‏» .
در این عبارت، بسیار جالب و جامع، جد بزرگوار خود امام حسین علیه السلام را با ده عنوان وصف كرده است:

امام حسین علیه السلام فرزند رسول خدا است;
 

او سند و پشتوانه قرآن است; هر آنچه در قرآن، در قالب الفاظ است، در وجود مطهر امام حسین علیه السلام رؤیت و مشاهده مى‏شود;
توان اسلام، امامت است و امام حسین علیه السلام بازوى پرتوان امت و دین اسلام در همه اعصار است;
در راه اطاعت پروردگار، سخت كوش و تلاشگر بود. عبادت آن حضرت (نماز و دعاء خصوصا دعاى عرفه) مایه اعجاب است.
آن بزرگوار، نگه‏دار عهد و میثاق است و با خدا و خلق او در عهد و پیمان، استوار و ثابت و باوفا است;
آن حضرت از راه و روش فاسقان روى گردان بود و از راه مسامحه و مداهنه وارد نمى‏شد;
آه امام حسین علیه السلام دردمندانه بود; مانند كسى كه بار سنگینى از غصه دردل دارد و درد سینه‏اش جراحتى التیام ناپذیر است;
آن حضرت ركوع‏ها و سجده‏هاى طولانى داشت. كه نمونه‏هاى آن در تاریخ ثبت و درج شده است;
سید الشهدا علیه السلام، نسبت‏به دنیا زاهد و بى علاقه بود. و زهد با عمل این خاندان معنا مى‏گیرد;
نظر او به دنیا، نظر وحشت زدگان بود و آنجایى‏كه نظر دیگران به دنیا نظر عاشقانه بود، نظر آن حضرت به دنیا، مانند انسان وحشت زده بود. (16)

5. قائم و عاشورا
 

«قائم‏» از القاب خاصه حضرت حجت (عج) است كه در بیشتر روایات شیعه وارد شده و اطلاق آن بر هیچ یك از معصومین دیگر روا نیست.
ابو حمزه ثمالى مى‏گوید: به امام محمد باقر علیه السلام عرض كردم: اى فرزند پیامبر! آیا شما همه قائم نیستید و حق را به پا نمى‏دارید؟ پس چرا تنها ولى عصر را قائم مى‏خوانند؟ فرمود: «لما قتل جدى الحسین ضجت الملائكه بالبكاء و النحیب و قالوا الهنا اتصفح عمن قتل صفوتك و ابن صفوتك و خیرتك من خلقك؟ ... فاوحى الله الیهم قروا ملائكتى فوعزتى و جلالى لانتقمن منهم و لو بعد حین...ثم كشف لهم عن الائمة من ولد الحسین فسرت الملائكة بذلك وراوا احدهم قائما یصلى، فقال سبحانه: بهذا القائم انتقم منهم; چون جدم حسین علیه السلام كشته شد، فرشتگان صدا به گریه و ناله بلند نموده و عرض كردند: پروردگارا! آیا قاتلان بهترین بندگانت، و زاده اشرف برگزیدگانت را به حال خود وا مى‏گذارى؟ خداوند به آنها وحى فرستاد: اى فرشتگان من! آرام گیرید. به عزت و جلالم سوگند، از آنان انتقام خواهم گرفت; هر چند بعد از گذشت زمان‏ها باشد. آن‏گاه پروردگار عالم پرده از جلو دیدگان آنان كنار زد و امامان از فرزندان امام حسین علیه السلام را یكى پس از دیگرى به آنها نشان داد. فرشتگان از این منظره، مسرور و شادمان گردیدند و دیدند كه یكى از آن بزرگواران، ایستاده مشغول نماز است. خداوند فرمود: با این قائم (شخص ایستاده) از آنان (قاتلان حسین علیه السلام) انتقام خواهم گرفت‏» . (17)
محمد بن حمران مى‏گوید: امام صادق علیه السلام فرمود: چون جریان شهادت امام حسین علیه السلام واقع شد، فرشتگان به درگاه الهى نالیدند و خروش بر آورده، به خداوند عرض كردند: بار خدایا! آیا با حسین كه انتخاب شده تو و فرزند پیامبر تو اینچنین رفتار شود؟ خداوند شبح و سایه قائم را در برابر آنان در حالت ایستاده مجسم كرد و فرمود: با این (قائم) از ستم كنندگان به حسین انتقام خواهم گرفت. (18)

6. غیبت‏حضرت مهدى علیه السلام، از نگاه امام حسین علیه السلام
 

امام حسین علیه السلام درباره غیبت امام زمان علیه السلام مى‏فرماید: «لصاحب هذا الامر غیبتان، احدهما تطول حتى یقول بعضهم: مات و بعضهم قتل و بعضهم ذهب و لا یطلع على موضعه احد من ولى و لا غیره الاالمولى الذى یلى امره; (19) براى صاحب این امر دو غیبت است كه یكى از آنها آن‏قدر به طول مى‏انجامد كه گروهى مى‏گویند: [مهدى ] مرده و برخى گویند: كشته شده و بعضى گویند: رفته است. احدى از دوستان و غیره، از اقامتگاه او آگاه نمى‏شود، جز خدمت‏گذارى كه متصدى امور اوست‏» .
هم چنین مى‏فرماید: «... له غیبة یرتد فیها اقوام و یثبت على الدین فیها آخرون، فیؤذون و یقال لهم: متى هذا الوعدان كنتم صادقین. اما ان الصابر فى غیبته على الاذى و التكذیب بمنزلة المجاهد بالسیف بین یدى رسول الله صلى الله علیه و آله; (20) براى او غیبتى است كه گروه‏هایى در آن از دین بر مى‏گردند و گروه‏هایى دیگر بر آیین خود استوار مى‏مانند و در این راه آزارها مى‏بینند. به آنان گفته مى‏شود: این وعده كى واقع خواهد شد اگر راستگو هستید؟ آنان كه بر این آزارها و تكذیب‏ها صبر كنند، همانند كسى‏اند كه شمشیر به دست گرفته و در پیشاپیش رسول اكرم صلى الله علیه و آله جهاد مى‏كند.

7. بشارت ظهور از زبان امام حسین علیه السلام
 

بشارت به ظهور امام عصر (عج) حقیقتى شعف‏انگیز است كه از سوى امامان معصوم علیهم السلام نوید آن داده شده است. سالار شهیدان در این زمینه مى‏فرماید: «منا اثنى عشر مهدیا، اولهم امیرالمؤمنین على بن ابى طالب و آخرهم التاسع من ولدى و هو الامام القائم بالحق یحیى الله به الارض بعد موتها و یظهر به دین الحق على الدین كله و لو كره المشركون...; دوازده مهدى از ما هست كه نخستین آنان على بن ابى طالب و آخرین آنان نهمین فرزند من است كه او امام قائم به حق است، خداوند زمین مرده را به وسیله او زنده مى‏كند و دین حق را بر تمام ادیان پیروز مى‏گرداند.. .» . (21)
عبدالله بن عمر مى‏گوید: «سمعت الحسین بن على علیه السلام یقول: لو لم یبق من الدنیا الایوم واحد لطول الله عزوجل ذلك الیوم حتى یخرج رجل من ولدى فیملاها عدلا و قسطا كما ملئت جورا و ظلما، كذلك سمعت رسول الله یقول; (22) از حسین بن على علیه السلام شنیدم كه مى‏فرمود: اگر از عمر دنیا جز یك روز باقى نمانده باشد، خداوند آن روز را به قدرى طولانى فرماید تا آنكه مردى از فرزندان من خروج نماید و زمین را پر از عدل و داد نماید، همچنانكه پر از ظلم و جور شده باشد، من از رسول خدا صلى الله علیه و آله این چنین شنیدم‏» .

8. علایم ظهور از زبان امام حسین علیه السلام
 

ریحانه رسول خدا، حسین بن على علیه السلام درباره علایم ظهور فرزندش امام عصر (عج) مى‏فرماید: «للمهدى خمس علامات: السفیانی، و الیمانی، و الصیحة من السماء، و الخسف بالبیداء و قتل النفس الزكیة; (23) براى مهدى ما پنج علامت است: خروج سفیانى، خروج یمانى، بانگ آسمانى، خسف سرزمین بیداء (فرو رفتن لشگر سفیانى در سرزمین بیدا)، قتل نفس زكیه‏» . (24)
در روایتى دیگر، خراب شدن دیوار مسجد كوفه از سمت‏خانه عبدالله بن مسعود (25) و دیدن علامتى در آسمان (مانند آتش (26) ) را از نشانه‏هاى ظهور، بیان فرموده است.

9. دلدادگى حضرت مهدى (عج) به امام حسین علیه السلام
 

خدمت در محضر امام حسین علیه السلام و توفیق یارى حضرت و شمشیر زدن در ركاب او، بزرگترین توفیقات الهى بود كه نصیب عده‏اى از خواص عصر امام حسین علیه السلام شد. همچنان‏كه فراهم نمودن شرایط و مقدمات ظهور حضرت ولى عصر (عج) و توفیق جنگیدن در ركاب آن بزرگوار، از دیگر موهبت‏هاى الهى است كه نصیب عده‏اى از خواص مى‏شود. در عظمت و شرافت‏خدمت‏گذارى، نصرت به آن آستان بلند، همین بس كه امام زمان (عج) نیز عاشق جد بزگوار خود و مشتاق خدمت‏به او است. آن حضرت در زیارت ناحیه مقدسه (27) مى‏فرماید:
«و لئن اخرتنى الدهور و عاقنى عن نصرك المقدور لاندبنك صباحا و مساء و لابكین لك [علیك] بدل الدموع دما; اگر روزگار مرا به تاخیر انداخت و مقدرات از یارى و نصرت تو در روز عاشورا باز داشت، هر آینه من صبح و شام بر تو ندبه مى‏كنم و به جاى قطرات اشك، بر تو خون مى‏گریم‏» .
آرى یارى امام مهدى (عج)، عبادتى بزرگ است، چرا كه در حقیقت‏خدمت‏به تمام پیامبران و اوصیا و امامان معصوم علیهم السلام مى‏باشد; زیرا او آخرین حجت الهى است و اراده خداوند بر آن تعلق یافته كه زحمات طاقت فرساى همه پیامبران را، به دست‏با كفایت آخرین حجت‏خود به ثمر رساند. اگر نهضت جهانى آن ولى الله اعظم (عج)، از برنامه جهانى خلقت‏حذف شود، برنامه همه پیامبران عقیم گشته و هدف نهایى فرستادن رسولان و تشریع ادیان ضایع و تباه مى‏شود. (28)
خدمت‏به امام عصر علیه السلام، مطلوب امام صادق علیه السلام نیز بوده است. «خلاد ابن قصار مى‏گوید: از امام صادق علیه السلام پرسیدند: آیا قائم متولد شده است؟ فرمود:
«لا ولو ادركته لخدمته ایام حیاتى; نه متولد نشده ولى اگر من او را درك مى‏كردم، همه عمر را با خدمت‏گزارى او سپرى مى‏كردم‏» . (29)
هنگامى كه امام معصوم علیه السلام در حق حضرت بقیة الله (عج) چنین تعبیرى به كار مى‏برد; مقام رفیع یاران آن حضرت و ارزش خدمت‏به آیین «انتظار» روشن مى‏شود.

10. عاشورا روز ظهور
 

درباره روز قیام و ظهور حضرت، روایات مختلفى وارد شده است. كه در آنها، روز نوروز، عاشورا، شنبه و یا جمعه، روز ظهور معرفى شده است.
البته از آن جایى كه نوروز، طبق سال شمسى و عاشورا، بر اساس سال قمرى محاسبه مى‏شود، یكى شدن این دو روز امكان‏پذیر است و هم زمانى این دو روز با جمعه یا شنبه نیز ممكن است.
اما روایاتى كه روز ظهور را، دو روز از هفته بیان كرده، قابل توجیه است; یعنى، در صورت صحیح بودن سند این روایات، احادیث روز جمعه به روز «ظهور» و روایات روز شنبه به روز «استقرار و تثبیت قیام حضرت و نابودى مخالفان‏» تفسیر مى‏شود. البته روایات روز شنبه، از نظر سند مورد تامل و بررسى است; ولى روایات روز جمعه از این نظر ایرادى ندارد. (30)
اما آنچه مهم است، این كه قیام حضرت ولى عصر (عج)، مصادف با روز شهادت سیدالشهداء علیه السلام است و این مطلب ما را به ارتباط ویژه صاحبان این دو قیام رهنمون مى‏سازد.
امام محمد باقر علیه السلام فرموده است: «كانى بالقائم یوم عاشورا یوم السبت قائما بین الركن و المقام و بین یدیه جبرئیل ینادى: البیعة لله فیملاها عدلاكما ملئت ظلما و جورا; (31) گویا حضرت قائم (عج) را مى‏بینم كه روز عاشورا، روز شنبه بین ركن و مقام ایستاده و جبرئیل پیش روى او ندا مى‏كند: بیعت‏براى خدا است. پس زمین را پر از عدل مى‏كند; همان گونه كه پر از ظلم و جور شده بود» .
امام جعفر صادق علیه السلام نیز مى‏فرماید: «ان القائم صلوات الله علیه ینادى باسمه لیلة ثلاث و عشرین و یقوم یوم عاشورا یوم قتل فیه الحسین بن على علیه السلام; (32) قائم - درود خدا بر او باد در شب بیست و سوم ماه رمضان، به نام [شریفش] ندا مى‏شود، و درروز عاشورا، روزى كه حسین بن على علیه السلام، در آن كشته شد، قیام خواهد كرد» .

11. یاد امام حسین علیه السلام نخستین كلام حضرت مهدى علیه السلام
 

در روایاتى چند، به مطالب و سخنان نخستین امام زمان علیه السلام اشاره شده است; از جمله آنها روایتى است كه محدث بزرگوار شیخ على یزدى حائرى (ره) نقل كرده است. او مى‏گوید: «زمانى كه قائم آل محمد ظهور كند، ما بین ركن و مقام مى‏ایستد و پنج ندا مى‏دهد:
1. «الا یا اهل العالم انا الامام القائم ; آگاه باشید اى جهانیان كه منم امام قائم‏» ;
2. «الا یا اهل العالم انا الصمصام المنتقم; آگاه باشید اى اهل عالم كه منم شمشیر انتقام گیرنده‏» ;
3. «الا یا اهل العالم ان جدى الحسین قتلوه عطشانا; بیدار باشید اى اهل عالم كه جد من حسین را تشنه كام كشتند» ;
4. «الا یا اهل العالم ان جدى الحسین طرحوه عریانا; بیدار باشید اى اهل عالم كه جد من حسین را عریان روى خاك افكندند» ;
5. «الا یا اهل العالم ان جدى الحسین سحقوه عدوانا; آگاه باشید اى جهانیان كه جد من حسین را از روى كینه توزى پایمال كردند» .
امام زمان (عج) ابتدا خود را چنین به جهانیان معرفى مى‏كند: كه قائم و شمشیر انتقام منم; قیام نمودم تا انتقام خون جدم حسین علیه السلام - كه او را تشنه لب شهید كرده، بدن مطهرش را عریان روى خاك افكندند و پایمال كردند - بگیرم.
آرى اولین كلام حضرت مهدى (عج)، یاد امام حسین علیه السلام است كه همواره یاد او، در دل هر انسان آزاد مرد و طالب حقى زنده است و این مصیبت عظمى، جز با ظهور فرزندش تسلى نمى‏یابد.

12. حضرت مهدى (عج) تكمیل كننده سفر امام حسین علیه السلام
 

یكى از رابطه‏هاى دقیق بین این دو امام همام علیه السلام و قیامشان، مركز حكومت آن دو است. امام حسین علیه السلام از مكه به جانب كوفه، رهسپار بود و شاید با رسیدن به كوفه، مانند پدر بزرگوار خود آن‏جا را مقر حكومت‏خویش قرار مى‏داد; ولى سپاهیان یزید، راه را بر آن حضرت بستند و او در دوم محرم، در كربلا منزل نمود.
زمانى كه خورشید تابناك مكه، ظهور كند، كوفه را به عنوان مقر حكومت‏خود بر خواهد گزید. امام محمد باقر علیه السلام مى‏فرماید: «مهدى قیام مى‏كند و به سوى كوفه مى‏رود و منزلش را آن‏جا قرار مى‏دهد» . (33)
هم چنین مى‏فرماید: «هنگامى كه قائم ما قیام كند وبه كوفه برود، هیچ مؤمنى نخواهد بود، مگر آن كه در آن شهر، در كنار مهدى سكونت مى‏گزیند، یا به آن شهر مى‏رود» . (34)
ابوبكر حضرمى مى‏گوید: به امام محمد باقر یا امام صادق علیهم السلام گفتم: كدام سرزمین پس از حرم خدا و حرم پیامبرش با فضیلت‏تر است؟ فرمود: «اى ابابكر! سرزمین كوفه كه جایگاه پاكى است و در آن مسجد سهله قرار دارد و مسجدى كه همه پیامبران در آن نماز خوانده‏اند. آن جا عدالت الهى پدیدار مى‏گردد و قائم به عدل و قیام كنندگان پس از او از همان جا خواهند بود. آن‏جا، جایگاه پیامبران و جانشینان صالح آنان است‏» . (35)
امام صادق علیه السلام از مسجد سهله یاد كرد و فرمود: «آن خانه صاحب ما (مهدى موعود) است; زمانى كه با خاندانش در آن‏جا سكونت گزیند» . (36)
از مجموع این روایات فهمیده مى‏شود كه شهر كوفه، پایگاه اصلى فعالیت‏ها و مركز فرمانروایى امام زمان (عج) خواهد بود، پایگاهى كه زمانى مقر حكومت امیرمؤمنان علیه السلام بود و امام حسین علیه السلام به آن سو مى‏رفت.

13. خون خواهى حضرت مهدى (عج) از قاتلان امام حسین علیه السلام
 

سالار شهیدان به فرزندش امام سجاد علیه السلام فرمود: «سوگند به خدا كه خون من از جوشش باز نمى‏ایستد تا این كه خداوند، مهدى را برانگیزد. او به انتقام خون من، از منافقان فاسق و كافر، هفتاد هزار نفر را مى‏كشد» . (37)
هروى مى‏گوید: به حضرت رضا علیه السلام عرض كردم: اى فرزند رسول خدا! نظرتان درباره این سخن امام صادق علیه السلام كه مى‏فرماید: «هرگاه قائم ما قیام كند، بازماندگان قاتلان امام حسین علیه السلام به كیفر كردار پدرانشان كشته مى‏شوند» چیست؟ حضرت رضا علیه السلام فرمود: «این سخن صحیح است‏» .
گفتم: پس این آیه قرآن «و لاتزر وازرة وزر اخرى‏» چه معنایى دارد؟ فرمود «آنچه خداوند مى‏فرماید صحیح است; ولى بازماندگان قاتلان امام حسین علیه السلام، به كردار پدرانشان خوشحال‏اند و به آن افتخار مى‏كنند و هر كس از چیزى خشنود باشد، مانند آن است كه آن كار را انجام داده است. اگر مردى در مشرق كشته شود و مرد دیگرى در مغرب به كشته شدن او خشنود باشد، نزد خداوند شریك گناه قاتل است. و این كه قائم، فرزندان قاتلان امام حسین را هنگام ظهورش نابود مى‏سازد، براى این است كه آنان از كردار پدرانشان خشنودند» . (38)

14. یارى امام حسین علیه السلام، یارى امام مهدى (عج)
 

یكى دیگر از جلوه‏هاى روشن ارتباط بین این دو اختر تابناك آسمان ولایت و امامت‏یارى نمودن امام حسین علیه السلام است كه در حقیقت این یارى، نصرت امام عصر (عج) مى‏باشد. امام حسین علیه السلام در این زمینه در شب عاشورا به اصحاب خود فرمود:
«... و قد قال جدى رسول الله صلى الله علیه و آله: ولدى حسین یقتل بطف كربلا، غریبا وحیدا عطشانا فریدا. فمن نصره فقد نصرنى و نصر ولده الحجة [ علیه السلام] ...;
همانا جدم رسول خدا [ صلى الله علیه و آله] فرمودند: فرزند من حسین [ علیه السلام] در زمین كربلا، غریب و تنها، عطشان و بى‏كس، كشته مى‏شود، كسى كه او را یارى كند مرا یارى نموده و فرزندش مهدى [ علیه السلام] را یارى نموده است...» . (39)

15. فرشتگان یاور امام حسین علیه السلام، یاوران مهدى (عج)
 

یكى از ویژگى‏هاى قیام یوسف زهراء، برخوردارى از نصرت الهى به وسیله فرشتگان است. شیخ صدوق (ره) در روایت ریان بن شبیب، از حضرت امام رضا علیه السلام نقل مى‏كند:
«و لقد نزل الى الارض من الملائكة اربعة آلاف لنصره فوجدوه قد قتل فهم عند قبره شعث غبر الى ان یقوم القائم فیكونون من انصاره و شعارهم یا لثارات الحسین; (40)
به تحقیق چهار هزار فرشته براى نصرت و یارى حسین [ علیه السلام] به زمین فرود آمدند. آنان هنگامى كه نازل شدند، دیدند حسین [ علیه السلام] كشته شده است، از این رو، ژولیده و غبارآلود در نزد قبر آن حضرت، اقامت كردند و همچنان هستند تا این كه قائم، قیام كند و آنان از یاوران و سپاه آن حضرت خواهند بود و شعارشان یا لثارات الحسین است‏» .
به راستى، چه ارتباطى میان این دو كوكب درخشان آسمان ولایت - كه ملك و ملكوت، عرش و فرش همه از یگانگى آن دو سخن مى‏گویند - وجود دارد. هر كجا حسین علیه السلام است، مهدى (عج) نیز هست و هر كجا مهدى (عج) است، حسین علیه السلام نیز مى‏باشد. ذكر و نام آن یكى، با یاد و نام دیگرى قرین و عجین است. از امام زمان (عج) ; سید الشهدا علیه السلام را مى‏طلبند و از سید الشهداء امام زمان را.

16. حضرت مهدى (عج) ویرانگر مساجد چهار گانه
 

امام عصر (عج) از بین برنده و محو كننده تمام آثار شرك و نفاق است; از این رو عاشقان هر صبح آدینه، زمزمه «این هادم ابنیة الشرك و النفاق‏» را سر مى‏دهند و منتظرند تا حضرت ظهور كند و كاخ ظلم و ستم، استبداد و بناهاى نفاق را نابود سازد. به همین جهت او مساجدى را كه به شكرانه كشتن امام حسین علیه السلام بنا شده است، ویران خواهد كرد.
امام محمد باقر علیه السلام درباره این مساجد مى‏فرماید: «در كوفه به دلیل شادى از كشتن، حسین علیه السلام، چهار مسجد ساخته شد: مسجد اشعث، جریر، سماك و شبث‏بن ربعى‏» (41) ابو بصیر مى‏گوید: امام محمد باقر علیه السلام فرمود: «هنگامى كه قائم ما قیام كند، چهار مسجد را در كوفه ویران مى‏سازد...» . (42)
این مساجد اگر چه هم اكنون موجود نیست; ولى ممكن است‏بعدها گروهى از روى دشمنى با اهل بیت علیه السلام، آنها را دوباره بسازند. (43)

همراه ادعیه و زیارات
 

با بررسى «ادعیه و زیارات‏» مربوط به سید الشهدا علیه السلام و امام عصر (عج) به ارتباط وثیق و تنگاتنگ میان این دو نور پاك پى مى‏بریم; چرا كه هر دو در ماه شعبان به دنیا آمده‏اند و در روز تولد حسین علیه السلام باید به یاد مهدى (عج)، بود و در روز تولد مهدى (عج)، باید حسین علیه السلام را یاد كرد. در دعاى هر یك، باید جملاتى را زیر لب زمزمه نمود كه یاد دیگرى را در دل زنده مى‏كند. در این قسمت، نمونه هایى چند از این حقیقت اشاره مى‏شود:

1. یاد حضرت مهدى (عج)، در میلاد امام حسین علیه السلام
 

شیعیان و شیفتگان مذهب جعفرى، در روز میلاد سالار شهیدان (سوم شعبان)، یاد فرزندان آن حضرت را نیز در دل‏ها تازه‏تر مى‏كنند. در توقیع مبارك حضرت امام حسن عسكرى علیه السلام براى قاسم بن علاء همدانى آمده است: در روز تولد امام حسین علیه السلام این دعا را بخوان: «اللهم انى اسئلك بحق المولود فى هذا الیوم الموعود بشهادته قبل استهلاله و ولادته بكته السماء و من فیها و الارض و من علیها... المعوض من قتله ان الائمة من نسله و الشفاء فى تربته و الفوز معه فى اوبته و الاوصیاء من عترته بعد قائمهم و غیبته; (44) خداوندا! من تو را به مقام مولود این روز مى‏خوانم. او پیش از آن كه به دنیا چشم بگشاید و قبل از آن كه تولد یابد، وعده و خبر شهادتش داده شد. آسمان و هر كس در آن بود و زمین و هر كس بر روى آن بود، بر او گریه كرد... . او كه در عوض شهادت او، ائمه از نسل او شدند و شفا در تربت او قرار داده شد، فوز و رستگارى با او، در روز رجوع و بازگشت او و بازگشت اوصیاء از خاندان او، بعد از قائم آنان و سپرى شدن غیبت او مى‏باشد» .و در لوحى كه به نام مقدس فاطمه علیها السلام معروف است (45) ، ارتباط محكم و راستینى بین امام حسین علیه السلام و حضرت حجت (عج) وجود دارد. این لوح به مناسبت تولد امام حسین علیه السلام توسط جبرئیل امین به رسم چشم روشنى از طرف خداوند متعال به پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله هدیه شد. رسول اكرم صلى الله علیه و آله آن را مطالعه مى‏كنند و مى‏فرمایند: «سزاوار نیست كه این چشم روشنى به شخصى غیر از فاطمه زهرا علیها السلام سپرده شود.
نكته مهم آن، زمان فرستادن (تولد امام حسین) و محتویات و مطالب آن (یاد مهدى علیه السلام) است.وقتى به نام مقدس امام حسین علیه السلام مى‏رسد، مى‏فرماید: «... جعلت كلمتى التامة معه و حجتى البالغة عنده...; كلمه تامه و حجت‏بالغه خود (امام زمان) را با حسین و نزد او قرار دادم‏» . (46)

2. یاد حسین علیه السلام، در میلاد امام زمان (عج)
 

یكى از شب‏هاى با عظمت‏سال، شب تولد یوسف زهرا علیها السلام است كه در روایت، افضل شب‏هاى سال بعد از شب قدر شمرده شده، و در آن احیاء و شب زنده دارى توصیه شده است.
عاشقان حضرت در آن شب، یاد حضرت اباعبدالله علیه السلام را در دل‏هاى خود احیاء مى‏كنند و با زیارت عاشورا جان خود را صفا مى‏بخشند، چرا كه شب امام عصر (عج) ، شب زیارتى مخصوص سالار شهیدان فرزند فاطمه زهرا علیها السلام است.
محدث بزرگوار، شیخ عباس قمى (ره) در «مفاتیح الجنان‏» مى‏نویسد: با فضیلت‏ترین اعمال شب نیمه شعبان - كه باعث آمرزش گناهان است - زیارت امام حسین علیه السلام مى‏باشد. هر كه مى‏خواهد، روح 124 هزار پیامبر با او مصافحه كند، امام حسین علیه السلام را زیارت كند. اقل زیارت آن حضرت آن است كه به بالاى بامى رود و به سمت راست و چپ نگاه كند، سپس سر به جانب آسمان بلند كند و حضرت را با این كلمات زیارت كند: «السلام علیك یا اباعبدالله، السلام علیك و رحمة الله و بركاته‏» (47)
در قسمت «زیارات‏» نیز مى‏نویسد: احادیث‏بسیارى در فضیلت زیارت امام حسین علیه السلام در نیمه شعبان وارد شده است. و بس است در این باب آنچه كه به چندین سند معتبر از حضرت امام زین العابدین علیه السلام و امام جعفر صادق علیه السلام وارد شده كه: هر كه بخواهد با او 124 هزار پیامبر، مصافحه كنند، زیارت كند قبر ابى عبدالله الحسین علیه السلام را در نیمه شعبان. به درستى كه ملائكه و ارواح پیامبران، رخصت مى‏طلبند و به زیارت آن حضرت مى‏آیند. پس خوشا به حال آن كه مصافحه كند با ایشان، و ایشان مصافحه كنند با او. پنج پیامبر اولوالعزم (نوح، ابراهیم، موسى، عیسى علیهم السلام‏و محمد صلى الله علیه و آله) نیز با ایشان‏اند.

3. شب قدر و یاد امام حسین علیه السلام
 

شب قدر، شب امام زمان علیه السلام است. وملائكه و روح بر آن حضرت نازل شده، تقدیر امور رادر اختیار او مى‏گذارند. پیشوایان معصوم علیهم السلام در تفسیر سوره قدر فرموده‏اند: فرشتگان در این شب، مقدرات یك‏سال را نزد ولى مطلق زمان آورده، بر او عرضه و تسلیم مى‏كنند. (48)
در چنین شبى - كه به حجت‏بن الحسن العسكرى علیه السلام تعلق دارد - یاد جدبزرگوارش در دل‏ها زنده مى‏شود; چرا كه یكى از اعمال مستحبى شب قدر، زیارت امام حسین علیه السلام است. شیخ عباس قمى (ره) مى‏نویسد: «بدان كه احادیث در فضیلت زیارت امام حسین علیه السلام در ماه مبارك رمضان - خصوصا شب اول و نیمه و آخر آن و به خصوص شب قدر - بسیار است. از حضرت امام محمد تقى علیه السلام منقول است كه هر كه زیارت كند، امام حسین علیه السلام را در شب بیست و سوم ماه رمضان - و آن شبى است كه امید است‏شب قدر باشد و در آن شب هر امر محكمى جدا و مقدر مى‏شود - مصافحه كند با او روح 124 هزار ملك و پیغمبر كه همه رخصت مى‏طلبند از خداوند در زیارت آن حضرت در این شب.
از حضرت صادق علیه السلام مروى است: چون شب قدر مى‏شود، منادى از آسمان هفتم از بطن عرش ندا مى‏كند كه حق تعالى هر كسى را كه به زیارت قبر حسین علیه السلام آمده، آمرزید.
و در روایت دیگر است كه هر كه شب قدر نزد قبر آن حضرت باشد و دو ركعت نماز بگزارد، نزد آن حضرت یا آنچه كه میسر شود و از حق تعالى بهشت و پناه از آتش را بخواهد; خداوند به او بهشت و پناه از آتش را عطا فرماید. و ابن قولویه از حضرت صادق علیه السلام روایت كرده كه هر كه زیارت كند قبر امام حسین علیه السلام را در ماه رمضان و در راه زیارت بمیرد، حسابى نخواهد داشت و به او بگویند كه بدون خوف و بیم داخل بهشت‏شو» . (49)

4. دعاى ندبه و یاد امام حسین علیه السلام
 

یكى از دعاهاى بسیار مهم و با ارزش در میان شیعه، دعاى «ندبه‏» است كه عاشقان حضرت ولى‏عصر (عج) هر صبح جمعه دور هم گرد آمده و با خواندن آن، با حضرتش تجدید عهد و پیمان مى‏كنند این دعا سندى صحیح دارد و بخش عمده و چشمگیر آن، التجاء به مهدى موعود و تاسف از غیبت و دردمندى از فراق آن بزرگوار است و بخش هایى از این دعاء، مربوط به جد بزرگوار امام زمان (عج) سالار شهیدان است;
مانند: «این الحسن؟ این الحسین؟ این ابناء الحسین; حسن علیه السلام كجا است؟ حسین علیه السلام چه شد؟ فرزندان حسین كجایند و چه شدند؟» .
قسمت دیگرى از این دعاى شریف «این الطالب بدم المقتول بكربلا؟ ; كجاست آن طالب خون شهید كربلا؟» كه از حساسیت فوق العاده‏اى برخوردار است.
ندبه كنندگان مهدى (عج)، منتظران منتقم آل محمدند تا تقاص خون به ناحق ریخته فرزند فاطمه علیها السلام را بگیرد و موجب شادى و بهجت قلب نازنین رسول خدا صلى الله علیه و آله شود.
آرى صبح جمعه و دعاى سوزان ندبه، در فراق امام زمان و یاد سید الشهدا علیه السلام است. و چه بسا همین یاد امام حسین علیه السلام در صدق و صفاى این دعا، اثرى ژرف به جاى نهد.

5. زیارت عاشورا و یاد مهدى (عج)
 

«زیارت عاشورا» ، كه از سوى امام محمد باقر علیه السلام، به شیعیان و شیفتگان تعلیم داده شده است مضامین والایى دارد.
در یكى از قسمت‏هاى زیارت چنین آمده است: «ان یرزقنى طلب ثارك مع امام منصور من اهل بیت محمد صلى الله علیه و آله; همانا از خداوند مى‏خواهم خون خواهى تو را در كنار امام یارى شده از خاندان پیامبر صلى الله علیه و آله روزیم گرداند» .
زائر در این فقره، مشاركت در خون‏خواهى امام حسین علیه السلام به وسیله امام زمان علیه السلام را طلب مى‏كند، چرا كه مقصود از امام منصور، دوازدهمین پیشواى شیعیان حضرت ولى عصر (عج) مى‏باشد و علت این كه او را منصور نامیده‏اند، این است كه ایشان در طلب خون جدشان یارى مى‏شوند.
امام محمد باقر علیه السلام در شرح آیه شریفه «و من قتل مظلوما» فرمودند: «سمى المهدى المنصور كما سمى احمد محمدا و كما سمى عیسى المسیح; مهدى [عج]، منصور نامیده شد، همان طورى كه احمد، به محمد [ص] و عیسى به مسیح [ع] نامیده شد» . (50)
محمد بن مسلم مى‏گوید: شنیدم اباجعفر فرمود: «قائم ما منصور به رعب و مؤید به نصر است..» . (51)

6. روز عاشورا و یاد حضرت مهدى (عج)
 

جلوه‏اى دیگر از ارتباط دو فرزند زهرا علیها السلام، روز عاشورا است، كه دل عزاداران باید به عشق ولى‏عصر بتپد و ذكر قیام اباعبدالله، با یاد امام زمان (عج)، توام باشد.
صالح بن عقبه از پدرش نقل مى‏كند: امام محمد باقر علیه السلام فرمود: «هر كس حسین بن على علیهم السلام را در روز دهم محرم زیارت كند تا آن كه نزد قبر آن حضرت گریان شود، خداوند - تبارك و تعالى - ثواب دو هزار حج و دو هزار عمره و دو هزار جهاد به او عطا كند كه ثواب آن‏ها، مثل ثواب كسى است كه درخدمت رسول خدا صلى الله علیه و آله و ائمه طاهرین علیه السلام حج و عمره و جهاد كرده باشد.
راوى مى‏گوید: عرض كردم: فدایت‏شوم، كسى كه در شهرهاى دور باشد و ممكن نباشد كه در مثل این روز به سوى قبر آن حضرت رود، آیا براى او ثوابى است؟
امام علیه السلام فرمود: هرگاه چنین باشد به سوى صحرا یا بربلندى بام خانه خود رود و به سوى حضرت اشاره كند و سلام دهد و در نفرین بر قاتلان وى جدیت نماید و بعد از آن دو ركعت نماز بخواند. این كار را در اوایل روز انجام دهد و خود بر امام حسین علیه السلام بگرید و كسانى را كه در خانه‏اش هستند، نیز به گریه بر آن حضرت وا دارد. و یكدیگر را به این كه در شهادت امام حسین علیه السلام مصیبت زده شده‏اند، تعزیت گویند. و هرگاه چنین كنند، همه آن ثواب ها را براى آنان ضامنم.
گفتم: یكدیگر را چگونه تعزیت‏بگویند ؟
حضرت فرمودند بگویند: «اعظم الله اجورنا بمصابنا بالحسین علیه السلام و جعلنا و ایاكم من الطالبین بثاره مع ولیه الامام المهدى من آل محمد علیهم السلام; خداوند اجر ما و شما را در مصیبت‏حسین علیه السلام بزرگ گرداند و ما و شما را از كسانى قرار دهد كه به همراه ولى امام حسین، امام مهدى [عج] از آل محمد علیهم السلام طلب خون آن حضرت كرده و به خون‏خواهى او برخیزیم‏» . (52)

7. شعار سپاه حضرت مهدى (عج)
 

در شعارهاى لشكر آن حضرت - كه برگرفته از شعور عمیق آنان است - به روشنى مى‏توان یاد و خاطره امام حسین علیه السلام را مشاهده كرد.
در یكى از «زیارات جامعه‏» در قسمت‏سلام به حضرت مهدى (عج) آمده است: «السلام على الامام الغائب عن الابصار و الحاضر فى الامصار و الغائب عن العیون و الحاضر فى الافكار، بقیة الاخیار، وارث ذى الفقار، الذى یظهر فى بیت الله الحرام ذى الاستار و ینادى بشعار یا لثارات الحسین، انا الطالب بالاوتار، انا قاصم كل جبار; (53) سلام و درود بر امامى كه از دیده‏ها پنهان است و در شهرها حاضر; آن كه از دیده‏ها، نهان است و در دلها حاضر; باقى مانده اخیار و خوبان; و وارث شمشیر ذوالفقار; آن بزرگوارى كه در بیت الله الحرام - كه داراى پرده‏ها است - ظاهر مى‏شود و به شعار «یا لثارات الحسین‏» ندا مى‏كند و مى‏فرماید: منم مطالبه كننده خون هاى به ناحق ریخته; منم شكننده هر ستمگر جفا پیشه‏» .
و یاران حضرت مهدى (عج) نیز به پیروى از امامشان، شعار یا لثارات الحسین سر مى‏دهند. محدث بزرگ مرحوم حاجى نورى (ره) از كتاب غیبت فضل بن شاذان نقل كرده: «ان شعار اصحاب المهدى (عج) یا لثارات الحسین علیه السلام; به درستى كه شعار یاوران مهدى (عج) یا لثارات الحسین است‏» . (54) امام صادق علیه السلام هم مى‏فرماید: «شعار یاران حضرت مهدى یا لثارات الحسین (اى خونخواهان حسین علیه السلام) است‏» . (55)

چهار: همراه با تشرفات
 

1. حضرت مهدى (عج) و گریه بر امام حسین علیه السلام
 

سید بحر العلوم (ره) روزى به قصد تشرف به سامرا تنها به راه افتاد. در بین راه درباره این مساله كه «گریه بر امام حسین علیه السلام گناهان را مى‏آمرزد» فكر مى‏كرد. همان وقت متوجه شد كه شخص عربى، سوار بر اسب به او رسید و سلام كرد. بعد در لحظه‏اى پرسید: جناب سید! درباره چه چیز به فكر فرو رفته‏اى؟ و در چه اندیشه اى؟ اگر مساله علمى است مطرح كنید، شاید من پاسخش را بدانم. سید بحر العلوم فرمود: در این‏باره فكر مى‏كنم كه چطور مى‏شود، خداى تعالى این همه ثواب به زائران و گریه كنندگان بر حضرت سیدالشهدا علیه السلام مى‏دهد; مثلا در هر قدمى كه در راه زیارت بر مى‏دارد، ثواب یك حج و یك عمره در نامه عملش نوشته مى‏شود و براى یك قطره اشكى تمام گناهان صغیره و كبیره‏اش آمرزیده مى‏شود؟
آن سوار عرب فرمود:
تعجب نكن! من براى شما مثالى مى‏آورم تا مشكل حل شود.
سلطانى به همراه درباریان خود به شكار مى‏رفت. در شكارگاه از همراهیانش دور افتاد و به سختى فوق العاده‏اى افتاد و بسیار گرسنه شد. خیمه اى را دید و وارد آن جا شد. در آن سیاه چادر، پیرزنى را با پسرش دید. آنان در گوشه خیمه بز شیرده‏اى داشتند، و از راه مصرف شیر این بز، زندگى خود را مى‏گذراندند. وقتى سلطان وارد شد، او را نشناختند; ولى براى پذیرایى از مهمان، آن بز را سر بریده و كباب كردند; زیرا چیز دیگرى براى پذیرایى نداشتند. سلطان شب را همان جا خوابید و روز بعد، از ایشان جدا شد و خود را به درباریان رسانید و جریان را براى اطرافیان نقل كرد.
در نهایت از ایشان سؤال كرد: اگر بخواهم پاداش مهمان نوازى پیرزن و فرزندش را داده باشم، چه عملى باید انجام بدهم؟ یكى از حاضران گفت: به او صد گوسفند بدهید. و دیگرى كه از وزیران بود، گفت: صد گوسفند و صد اشرفى بدهید. یكى دیگر گفت: فلان مزرعه را به ایشان بدهید.
سلطان گفت: هر چه بدهم كم است; زیرا اگر سلطنت و تاج و تختم را هم بدهم، آن وقت مقابله به مثل كرده‏ام; چون آنان هر چه را كه داشتند به من دادند. من هم باید هر چه را كه دارم، به ایشان بدهم تا مقابله به مثل شود.
بعد سوار عرب پرسید فرمود: حالا جناب بحرالعلوم، حضرت سیدالشهدا علیه السلام، هر چه از مال و منال، اهل و عیال، پسر و برادر، دختر و خواهر و سر و پیكر داشت، همه را در راه خدا داد، پس اگر خداوند به زائران و گریه كنندگان، آن همه اجر و ثواب بدهد، نباید تعجب كرد; چون خدا - كه خدائیش را نمى‏تواند به سیدالشهدا علیه السلام بدهد - پس هر كارى كه مى‏تواند، انجام مى‏دهد; یعنى، با صرف نظر از مقامات عالى خودش، به زائران و گریه كنندگان آن حضرت، درجاتى عنایت مى‏كند. در عین حال اینها را جزاى كامل براى فداكارى آن حضرت نمى داند.
چون شخص عرب این مطالب رافرمود، از نظر سید بحر العلوم غایب شد. (56)

2. حضرت مهدى (عج) و عزادارى امام حسین علیه السلام
 

یكى از ویژگى‏هاى بارز و از خصایص برجسته علامه بحر العلوم (ره)، ارادت وصف‏ناپذیر و شور و عشق خالصانه او به سالار شهیدان و ارج نهادن به سوگوارى براى آن حضرت و بزرگداشت روزهاى جاودانه تاسوعا و عاشورا بود. در این رابطه، علامه بحر العلوم، حضرت ولى عصر (عج) را نیز در صف عزاداران مى‏بیند كه قضیه از این قرار است:
روز عاشورایى بود و موج سوگواران از هر سو، به سوى كربلا در حركت‏بود. علامه بحرالعلوم (ره) نیز به همراه گروهى از طلاب، به استقبال عزاداران و سینه زنان حركت كردند. در فاصله نه چندان دورى از كربلا، محلى به نام «طویرج‏» هست كه دسته سینه زنى آنان و سبك سوگواریشان مشهور بود.
هنگامى كه علامه و همراهانش به آنان رسیدند، ناگهان علامه با آن كهولت‏سن و موقعیت اجتماعى و علمى، لباس خویش را به كنارى نهاده، و سینه خویش را گشود و در صف سینه زنان، با شورى وصف‏ناپذیر به سینه زدن پرداخت.
علما و طلاب كه همراه او جهت استقبال سوگواران و دسته‏هاى عزادارى آمده بودند، هر چه تلاش كردند تا مانع كار او شوند و از شور و احساسات گرم و عارفانه او بكاهند، نه تنها موفق نشدند; بلكه گروهى از آنان، چنان تحت تاثیر او قرار گرفتند كه به او پیوستند و گروهى دیگر نیز براى حفظ او - كه مبادا بر اثر موج جمعیت زیر دست و پا بیفتد و دچار ناراحتى و صدمه شود - به مراقبت از او پرداختند.
سرانجام مراسم پرشور سوگوارى و سینه زنى پایان یافت و آن سید بزرگوار، لباس خود را پوشیده، به خانه بازگشت. یكى از خواص، از او پرسید: چه رویدادى پیش آمد كه شما چنان دچار احساسات پاك و خالصانه شدید كه آن گونه سر از پا نشناخته، لباس از تن در آوردید و به سینه زنان پیوستید؟
آن مرحوم در پاسخ گفت: حقیقت آن است كه با رسیدن به دسته سوگواران و سینه زنان، به ناگاه چشمم به محبوب دل‏ها، كعبه مقصود و قبله موعود، امام عصر علیه السلام افتاد و دیدم آن گرامى مرد عصرها و نسل‏ها، با سر و پاى برهنه در میان انبوه سینه زنان، در سوگ پدر والایش حسین علیه السلام با چشمانى اشك‏بار به سر و سینه مى‏زند. به همین جهت آن منظره مرا به حالى انداخت كه قرارم از كف رفت و سر از پا نشناخته، وارد صف سوگواران و سینه زنان شدم ودر برابر كعبه مقصود و قبله موعود، به سوگوارى پرداختم. (57)

3. حضرت مهدى (عج) و زیارت امام حسین علیه السلام
 

حاج على بغدادى مى‏گوید: [در تشرف خود] به حضرت صاحب الامر علیه السلام عرض كردم: اى سرور ما! مساله‏اى دارم؟ فرمود: بپرس. گفتم: روضه خوان‏هاى امام حسین علیه السلام، مى‏خوانند كه سلیمان اعمش، نزد شخصى آمد و از زیارت حضرت سیدالشهدا علیه السلام پرسید، آن شخص گفت: بدعت است. شب آن شخص در عالم رؤیا، هودجى را میان زمین و آسمان دید، سؤال كرد: در آن هودج كیست؟ گفتند: فاطمه زهرا و خدیجه كبرى علیهما السلام. گفت: به كجا مى‏روند؟ گفتند: امشب (شب جمعه)، براى زیارت امام حسین علیه السلام مى‏روند. همچنین دید رقعه‏هایى از هودج مى‏ریزد ودر آنها نوشته است:
«امان من النار; لزوار الحسین فى لیلة الجمعة امان من النار یوم القیامة; این برگ امانى است در روز قیامت‏براى زوار امام حسین علیه السلام در شب‏هاى جمعه‏».
آیا این حدیث، صحیح است؟
فرمودند: آرى! راست ودرست است.
گفتم: سیدنا! صحیح است كه مى‏گویند: هر كس امام حسین علیه السلام را در شب جمعه زیارت كند، این زیارت برگ امان از آتش است؟
فرمود: آرى والله; و اشك از چشمانش جارى شد و گریست... (58)

4. حضرت مهدى (عج)، در سوگ امام حسین علیه السلام
 

شیخ جلیل حاج ملا سلطان علی روضه خوان تبریزی - كه از جمله عبّاد و زهّاد بود - نقل می‏كند.
در عالم رؤیا به حضور حضرت بقیة الله - ارواحنا فداه - مشرف شده، خدمت ایشان عرض كردم: مولای من! آنچه در زیارت ناحیه مقدسه ذكر شده كه می‏فرمایید: ((فَةََنْدَبَنَّكَ صَباحاً و مَساءً و لابِكغ‏َ عَلیكَ بدل الدّموُعِ دماً))(59) صحیح است؟ فرمود: بلی صحیح است.
عرض كردم: آن مصیبتی كه در آن به جای اشك خون گریه می‏كنید، كدام است؟ آیا مصیبت حضرت علی اكبراست؟ فرمود: نه، اگر علی اكبر زنده بود، در این مصیبت او هم خون گریه می‏كرد.
گفتم: آیا مصیبت حضرت عباس است؟ فرمود: نه، اگر عباس در حیات بود، او هم در این مصیبت خون گریه می‏كرد.
عرض كردم: لابد مصیبت حضرت سیدالشهداء(ع) است. فرمودند: نه، اگر حضرت سیدالشهداء(ع) هم در حیات بود، در این مصیبت خون گریه می‏كرد.
عرض كردم: پس این كدام مصیبت است كه من نمی دانم؟ فرمودند: آن مصیبت، مصیبتِ اسیری زینب است)).(60)

5. عنایت حضرت مهدی(عج) به مجالس ذكر امام حسین(ع)
 

از آن‏جایی كه امام زمان (ع) صاحب عزای واقعی است، بدون تردید به مجالسی كه برای جد بزرگوارش(ع) برگزار می‏شود، عنایت و توجّه ویژه‏ای دارد.
خطیب بزرگ شیعه، مرحوم شیخ عبدالزهراء كعبی (ره) می‏گوید: یك روز بعد از ظهر وارد صحن مطهر امام حسین(ع) شدم، شخصی در مقابل یكی از حجره‏های صحن شریف - كه كتاب‏های مذهبی می‏فروخت و ما با من سابقه آشنایی داشت. مرا دید و گفت: كتاب كوچكی دارم كه به نظرم برای شما خوب باشد و در آن اشعاری بسیار زیبا دارد. قیمت آن هم این است كه یك بار آن را برایم بخوانی.
كتاب را گرفتم. خیلی كتاب مفید و سودمندی بود؛ زیرا اشعار قصیده ابن عَرَنْدَس حلّی - كه مدت‏ها دنبال آن می‏گشتم - در آن بود. در یكی از رواق‏ها نشسته، به خواندن آن اشعار برای كتاب فروش مشغول شدم و هر دو اشك می‏ریختیم كه ناگهان سیدی از بزرگان عرب را دیدم كه در برابرم ایستاده به اشعارم گوش می‏دهد و گریه می‏كند.
چون به این بیت رسیدم:
ایقتل ظمْآناً حسین بكربلا
و فی كل عضوٍ من انامِله بحرُ
گریه آن بزرگوار شدید شد، رو به ضریح امام حسین (ع) كرد؛ این بیت را تكرار می‏نمود و همچون زن جوان مرده می‏گریست. همین كه اشعار را به پایان رساندم، دیگر آن بزرگوار را ندیدم. برای دیدن ایشان، از صحن خارج شدم تا شاید او را بیابم؛ ولی ایشان را ندیدم. به هر كجا رو نمودم، اثری نیافتم؛ گویا از برابر چشمم غایب شده است. به یقین دانستم كه حضرت حجت و امام منتظر(ع) بوده است.(61)
علامه امینی (ره) در الغدیر(62) می‏گوید: در میان اصحاب ما مشهور است كه در هر مجلسی قصیده ابن عرندس خوانده شود، موجب تشریف فرمایی حضرت بقیة الله - روحی له الفداه - به آن مجلس می‏شود. ما برای تیمن و تبرك چند بیت این قصیده را ذكر می‏نماییم.
ایقتل ظمْآناً حسین بكربلا
و فی كلّ عضو من انامله بحر
و والدهُ الساقی علی الحَوْض فی غدٍ
و فاطمه ماء الفرات لها مهر
فوالهف نفسی للحسین و ما جنی‏
علیه غداة الطف فی حربه الشمر

6. سفارش حضرت مهدی(عج) به زیارت عاشورا
 

محدث نوری (ره) حكایت سید رشتی را چنین نقل می‏كند كه حضرت به سید دستور خواندن نافله (خصوصاً نافله شب)، زیارت جامعه و زیارت عاشورا را می‏دهد و بعد از آن می‏فرماید: شما چرا نافله نمی‏خوانید؟ نافله نافله، نافله! شما چرا عاشورا نمی‏خوانید؟ عاشورا، عاشورا، عاشورا! و بعد فرمود: شما چرا جامعه نمی‏خوانید؟ جامعه، جامعه، جامعه!(63)

دولت حضرت مهدی(عج) و رجعت امام حسین(ع)
 

((رجعت)) مسأله‏ای است كه در زمان ظهور نمود پیدا می‏كند و حضرت ولی عصر(ع) صاحب رجعت است. اولین امامی كه در دولت كریمه رجعت می‏كند، امام‏حسین(ع) است و بعداز امام زمان، حضرت سید الشهدا 7، حاكم و امام حكومت می‏باشد.

1. رجعت امام حسین(ع)
 

بعد از حضرت حجت (ع) اولین شخصی كه رجعت می‏كند و بر سراسر گیتی حكومت می‏كند، امام حسین(ع) است و در این قسمت به پاره‏ای از روایات در این‏باره، اشاره می‏شود:
1. امام صادق(ع) فرمود: ((اولین كسی كه زمین بر رویش شكافته می‏شود و به دنیا بر می‏گردد، حسین بن علی است)).(64)
آن حضرت هم چنین فرمود: اولین كسانی كه به دنیا بر می‏گردند، حسین بن علی(ع) و یارانش و یزید بن معاویه و یارانش هستند كه همه آنها را از اول تا آخر می‏كُشد)). سپس امام صادق(ع) این آیه شریفه را تلاوت فرمود: ((د رددنالكم الكرّة علشم و امددناكم باموال و بنغ و جعلناكم اكق نففاً؛(65) پس شما را بار دیگر بر آنها مسلّط كنیم و با مال و فرزندان یاری رسانیم و تعدادتان را افزون‏تر كنیم)).(66)
و امام محمد باقر(ع) می‏فرمایند: امام حسین(ع) شب عاشورا به اصحابش فرمود:((... فابلاوا باكنة، فوالله اچ‏ا چ‏كث ماشاء الله تعاض بعد ما پ‏ری علینا، د پ‏رجنا الله و ایّاكم حغ یظهر قاچ‏نا فینتقم من الظاثغ، و انا و انژ نشاهدهم ص السلاسل و الاغلال و انواع العذاب و النكال...؛ بشارت باد شما را به بهشت، به خدا قسم كه بعد از آنچه بر ما جاری شود، مكث خواهیم كرد آن قدر كه خدای تعالی خواسته باشد، پس بیرون می‏آورد ما و شما را در آن هنگامی كه قائم ما ظاهر شود، پس انتقام خواهد كشید از ظالمان، و ما و شما مشاهده خواهیم كرد ایشان را در سلاسل و اغلال و گرفتار به انواع عذاب و نكال...))(67)
و امام حسین (ع) در روز عاشورا، دوباره از ((رجعت)) خود سخن گفته، می‏فرماید: ((من اولین كسی خواهم بود كه زمین شكافته می‏شود و رجعت می‏كنم)).(68)
و در زیارت حضرت ابوالفضل(ع) می‏خوانیم: ((جئتك یابن امفاثؤمنغ وافداً الیكم و قلظ مسلم لكم... خ‏عكم معكم لامع عدوكم اص بكم و بایابكم من اثؤمنغ و ج‏ن خالفكم و قتلكم من الكافرین؛ ای پسر امیرمؤمنان! من به محضر شما شرفیاب شدم؛ در حالی كه دلم تسلیم شما و یاریم آماده برای شما است... من با شمایم، با شمایم، نه با دشمنان شما. من نسبت به شما و بازگشت شما از ایمان آورندگان و نسبت به آنان كه شما را كشتند، از كافرانم)).(69)

2. امام حسین (ع) در سوگ حضرت مهدی(عج)
 

بر اساس روایاتی كه درباره رجعت وارد شده، امام حسین (ع) در اواخر حكومت ولی عصر، با اصحاب باوفایش رجعت می‏كند و برای همه مردمان معرفی می‏شود، تا كسی در مورد آن حضرت دچار تردید نگردد. هنگامی كه همه مردم او را شناختند، اجل حضرت بقیة الله فرا رسیده، چشم از جهان فرو می‏بندد. آن‏گاه امام حسین(ع) متصدی و متولی امر غسل، كفن، حنوط و دفن ایشان می‏گردد.
امام صادق(ع) درباره آیه شریفه ((د رددنا لكم الكرة علشم))(70) می‏فرماید: ((مقصود زنده شدن دوباره امام حسین (ع) و هفتاد تن از اصحابش در عصر امام زمان است؛ در حالی كه كلاه‏خودهایی طلایی بر سر دارند و به مردم، رجعت و زنده شدن دوباره حضرت حسین(ع) را اطلاع می‏دهند تا مؤمنان به شك و شبهه نیفتند)). این در حالی است كه حضرت حجت در میان مردم است؛ چون معرفت و ایمان به حضرتش در دل‏های مردم استقرار یافت، مرگ او فرا می‏رسد. پس امام حسین(ع) متولی غسل، كفن، حنوط و دفن ایشان می‏شود و هرگزغیر از وصی، وصی را تجهیز و خاك سپاری نمی كند)).(71)
امام صادق(ع) می‏فرماید: ((حسین(ع) با اصحابش می‏آیند و هفتاد پیامبر آنان را همراهی می‏كنند؛ چنان كه همراه موسی (ع) هفتاد نفر فرستاده شدند. آن‏گاه حضرت قائم(ع) انگشتر را به وی می‏سپارد و امام حسین(ع) غسل و كفن، حنوط و دفن حضرت قائم را بر عهده می‏گیرد)).(72)
----------------------

پی‌نوشت‌ها:
 

1) كمال الدین، ج 2، ص 420.
2) تفسیر فرات كوفی، ص 212.
3) سوره اسراء، آیه 33.
4) تفسیر عیاشی ج 2، ص 290: ((عن سلام بن المستنیر عن ابی جعفر علیه السلام فی قوله: ((و من قتل مظلوما فقد جعلنا لولیّه سلطانا فلا یسرف فی القتل انه كان منصورا)) قال: هو الحسین بن علی علیه السلام قتل مظلوما و نحن اولیاؤه، و القائم منّا اذا قام طلب بثار الحسین، فیقتل حتی یقال قد اسرف فی القتل، و قال: المقتول الحسین علیه السلام و ولیه القائم، و الاسراف فی القتل ان یقتل غیر قاتله انه كان منصورا، فانه لا یذهب من الدنیا حتی ینتصر برجل من آل رسول الله صلی الله علیه و آله یملأ الارض قسطا و عدلا كما ملئت جورا و ظلما)). (البرهان، ج 2، ص 419؛ البحار، ج 10، ص 150؛ اثبات الهداة، ج‏7 ، ص 102)
5) ینابیع المودة، ص 590.
6) یادمهدی، محمدخادمی‏شیرازی، ص 16 و ص 132.
7) منتخب‏الاثر، آیةالله صافی گلپایگانی، ص‏254.
8) كمال الدین، ج 1، ص 317؛ اثبات الهداة، ج 6، ص 397؛ بحارالانوارج 51، ص 134.
9) كفایة الاثر، ص 167.
10) كنوز الحقائق، (چاپ شده در حاشیه جامع الصغیر) ج 1، ص 161. (به نقل از مهدی موعود). ج 1، ص 161.
11) البرهان، ص 94 (به نقل المهدی علی لسان الحسین، صابری همدانی، ص 12، ح 15).
12) كمال الدین، ج 1، ص 318؛ اثبات الهداة، ج 6، ص 397؛ بحارالانوار، ج 51، ص 133 .
13) النجم الثاقب، ص 78.
14) بحار الانوار، ج 51، ص 37.
15) بحارالانوار، ج 101، ص 239، ح 38.
16) خلاصه قسمت دهم مقاله آیة الله كریمی جهرمی، در مجله جان جهان.
17) دلائل الامامة، طبری، ص 239.
18) امالی شیخ طوسی، ج 2، ص 233.
19) كمال الدین، ج 1، ص 317؛ اثبات الهداة، ج 6، ص 397؛ عقد الدرر، ص 134.
20) كمال‏الدین، ج 1، ص 317؛ عیون‏الاخبار، ج 1، ص 18؛ بحارالانوار، ج‏51، ص‏133.
21) كمال الدین، 1، ص 317؛ عیون الاخبار، ج 1، ص 18؛ بحار الانوار، ج 51، ص 133.
22) كمال الدین، ج 1، ص 317.
23) عقد الدرر، ص 111؛ البرهان، ص 113.
24) برای توضیحات این علایم، ر.ك: غیبت نعمانی، باب 14، ص 247 و 257 و 383؛ غیبت طوسی، ص 265 و
274 و 280؛ بحار الانوار، ج 52، ص 181 و 186 و 237 و 239 و 278؛ اثبات الهداة، ج 7، ص 398 و 424 و سیمای آفتاب ص 276.
25) البرهان، ص 115 (اذا هدم حائط مسجد الكوفه ممایلی دار عبدالله بن مسعود...).
26) البرهان، ص 109 (اذا رایتم علامة من السماء ناراً عظیمة...)؛ عقد الدرر، ص 106.
27) گفتنی است كه این زیارت منتسب به امام عصر (ع) است؛ ولی در انتساب آن به حضرت - تردیدهای جدی
وجود دارد. (ر.ك: بحار الانوار، ج 98، ص 320.)
28) یاد مهدی، ص 199.
29) بحار الانوار، ج 51، ص 148.
30) چشم اندازی به حكومت مهدی(عج)، نجم الدین طبسی، ص 63.
31) غیبة طوسی، ص 274؛ كشف الغمه، ج 3، ص 252؛ بحار الانوار، ج 52، ص 290.
32) غیبة طوسی، ص 274؛ بحارالانوار، ج 52، ص 290.
33) قصص الانبیاء، راوندی ،ص 80؛ بحارالانوار، ج 52، ص 225؛ چشم انداز، ص 170.
34) بحارالانوار، ج 52، ص 385؛ غیبة طوسی، ص 275 بااندكی تفاوت؛ چشم‏انداز، ص‏170.
35) كامل الزیارات، ص 30؛ مستدرك الوسائل، ج 3، ص‏416؛ چشم انداز، ص 170.
36) كافی، ج 3، ص 415؛ ارشاد، ص 362؛ التهذیب، ج 3، ص 253؛ غیبة طوسی، ص 283؛ وسائل الشیعه، ج 3، ص 532؛ بحارالانوار، ج 52، ص 331.
37) مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 85؛ بحارالانوار، ج 45، ص 299؛ چشم انداز، ص 148.
38) علل الشرایع، ج 1، ص 219؛ عیون اخبار الرضا (ع)، ج 1، ص 273؛ بحارالانوار، ج 52، ص 313؛ اثبات الهداة، ج 3، ص 455؛ چشم انداز، ص 154.
39) معالی‏السبطین، ج‏1، ص‏208؛ ریاض‏القدس، ج 1، ص‏263؛ سحاب‏رحمت، ص 342.
40) امالی صدوق، مجلس 27؛ بحار الانوار، ج *44 ص 285؛ مجله جان جهان، ص 35.
41) بحار الانوار، ج 45، ص 189.
42) من لایحضره الفقیه، ج 1، ص 53 و 232؛ بحارالانوار، ج 52، ص 333؛ اثبات الهداة ج 3، ص 517، 566؛ الشیعه و الرجعة، ج 2، ص 400؛ ارشاد، ص 365؛ روضة الواعظین، ج 2، ص 246؛ چشم انداز، ص 157.
43) مهدی موعود(عج) ، ص 941؛ چشم انداز، ص 157.
44) مصباح المتهجد، الیوم الثالث یوم ولد فیه الحسین(ع) ص 758، مفاتیح الجنان، اعمال روز سوم شعبان، اقبال، سید علی بن طاووس 689، شیعه و رجعت ص 190.
45) اصول كافی، ج 2، ص 471.
46) با حسین (ع) تا مهدی (عج) سید مجتبی حسینی، ص 23.
47) مصباح المتهجد، شیخ طوسی، لیلة النصف من شعبان، مفاتیح، اعمال شب نیمه شعبان.
48) كافی، كتاب الحجة، باب فی شان انا انزلناه.
49) مفاتیح الجنان، بخش زیارات، زیارت امام حسین(ع) در شبهای قدر.
50) بحار الانوار، ج 51، ص 28.
51) همان، ج 52، ص 191، ج 24.
52) مصباح المتهجد، شیخ طوسی، المحرم و شرح زیارة الحسین(ع)، ص 713 و 714؛ مفاتیح الجنان، زیارت عاشورا.
53) النجم الثاقب، ص 469.
54) همان.
55) مستدرك الوسائل ج 11، ص 14 ب 47، ج 7: (فضیل بن یسار عن ابی عبدالله(ع) قال: ((و هم من خشیة الله مشفقون، یدعون بالشهادة و یتمنون ان یقتلوا فی سبیل الله، شعارهم یا لثارات الحسین(ع) اذا ساروا یسیر الرعب امامهم مسیرة شهر)).
56) العبقری الحسان، ج 1، ص 119، س 11.
57) دیدار یار، علی كرمی ج 2، ص 200. هر چند مرحوم نهاوندی این گفت و گو را از تشرفات مرحوم بحرالعلوم (ره) به محضر امام زمان (عج) دانسته است؛ ولی مرحوم دربندی (متوفای 1285 ه ق) در اسرار الشهادات تصریح كرده كه این گفت و گو بین مرحوم بحرالعلوم و شاگرد زاهد و عارفش شیخ حسین نجف انجام گرفته است. (اسرار الشهادات، ج 3، ص 46، قم، انتشارات ذوی القربی، 1420 ه ق)
58) العبقری الحسان ج 2، ص 114؛ النجم الثاقب، ص 484؛ مفاتیح، ص 798؛ عنایات حضرت مهدی موعود (عج)، ص 77، عنایات حضرت مهدی(عج) به علما و طلاب، ص 101.
59) بحار الانوار، ج 98، ص 238.
60) العبقری الحسان، ج 1، ص‏98، س 7.
61) شیفتگان حضرت مهدی(عج)، ج 3، ص 172؛ ملاقات با امام عصر، ص 315؛ عنایات حضرت مهدی(عج) به علما و طلاب، ص‏397؛ كلمةالمختار، ج 1، ص‏440.
62) الغدیر، ج 7، ص 14.
63) النجم الثاقب، ص 60، مفاتیح الجنان بعد از زیارت جامعه.
64) بحار الانوار، ج 53، ص 39؛ الزام الناصب، ج 2، ص 360؛ تفسیر برهان، ج 2، ص 408؛ ایقاظ ،ص 360.
65) سوره اسراء، آیه 6.
66) بحارالانوار، ج 53، ص 76؛ تفسیر صافی، ج 3، 179؛ تفسیر عیاشی، ج 2ص 282؛ نورالثقلین ج 3، ص 140؛ تفسیر برهان، ج 2، ص 408.
67) گزیده كفایة المهتدی، ص 105 و 106، ح 19.
68) بحار الانوار ج 53، ص 62 ؛ ایقاظ، ص 352 ؛ فوز اكبر، ص 36.
69) بحار الانوار، 22، ص 173؛ شیعه و رجعت، ص 217 و 218.
70) سوره اسراء، آیه 6.
71) كافی ج 8، ص 206؛ تأویل الأیات الظاهرة، ج 1، ص 278 و ج 2، ص 762؛ مختصر البصائر ص 48؛ تفسیر برهان ج 2، ص 401، بحار الانوار، ج‏53، ص 13 و ص 51 ص 56؛ تفسیر عیاشی، ج 2، ص 281؛ نور الثقلین ج 3، ص 138؛ المحجة ص 121؛ الایقاظ ص 309.
72) ایقاظ، ص 368.
 

منبع:فصلنامه انتظار .شماره 2. محمدرضا فؤادیان
دوشنبه 6/9/1391 - 0:18
اهل بیت

 

فصل دوم. روش دوم برای تصحیح زیارت عاشورا
 

درمقدمه ی این مقاله نوشتیم که برای تصحیح زیارت عاشورا از دو روش استفاده خواهد شد:
روش اول. اثبات اعتبار سند روایت به قدر امکان. برای این روایت، پنج طریق به امام باقر وامام صادق (ع) ذکر شده است که ما اعتبار روایت شیخ طوسی از محمد بن خالد طیالسی را ثابت کردیم.
روش دوم: اثبات درستی روایت به وسیله ی قرینه های موجود در اسناد آن ؛ حتی برفرض عدم ثبوت اعتبار راویان. میان نفی اعتبار راویان وصدق روایت منافاتی نیست.
تفاوت میان این دو روش این است که ما درروش اول از وثاقت واعتبار راویان سخن می گوییم ودر روش دوم، از درستی روایت.
اکنون از روش دوم برای تصحیح زیارت عاشورا سخن خواهیم گفت:

استبعاد
 

پیش از آن که به روش دوم بپردازیم، از آن رو، که ما دراین شیوه از کلمه «استبعاد» ، به صورت مکرر، استفاده می کنیم، ناگزیریم که ابتدا این کلمه را توضیح دهیم واز رابطه ی آن را با اطمینان سخن بگوییم.
اطمینان حالتی درونی است که با علم، همجوار است وعقلا با آن مانند علم رفتار می کنند. واز آنجا که شارع این اعتبار عقلایی را باطل نشمرده، اطمینان نیز، چون علم، حجت است وهر چه برعلم مترتب است، برآن نیز مترتب است؛ همچون حجیت. معنای اطمینان ، تمایل درونی به ثبوت یک چیز است.
استبعاد برخلاف آن است وبه معنای تمایل درونی به دور شدن احتمال خلاف تا مرز صفر است؛ به گونه ای که عقلا به آن اهمیتی ندهندوآن را در مقام عمل، به هیچ انگارند.این دو، دو روی یک قضیه اند؛ یعنی اطمینان، تمایل درونی به ثبوت یک چیز است واستبعاد، تمایل درونی به از بین رفتن احتمال خلاف است واین دوبا هم ملازم اند.
هنگامی که ما به ساختمان مستحکم وقوی بنیانی وارد می شویم، به امنیت وسلامت در بنا تا حدود همجوار با علم مطمئن می شویم وپیشامد خطر را تا حدود نزدیک به صفر دور می شماریم؛ بنابر حساب احتمالات که حسابی علمی وعقلانی است وعقلا برای آن اثری ایجابی ویا سلبی قایل اند.
اشکالی نیست دراین که تمایل به منتفی بودن احتمال خلاف با حالت علم به انتفا متفاوت است، اما عقلا با آن همچون علم به انتفای احتمال خلاف رفتار می کنندوآن به معنای هیچ انگاری احتمال خلاف درمقام عمل است وهر کدام از آن دونزد عقلا ونیز شارع حجت هستند.
درباره ی حجیت عقلایی باید گفت که عقلا با آنها همچون علم به ثبوت وعلم به منتفی بودن احتمال خلاف رفتار می کنند. ودرباره ی حجیت آن نزد شارع باید گفت که شارع این اعتبار عقلانی را درخصوص اطمینان واستبعاد، بی اثر نساخته است وعدم الغا درمانند این موارد، به معنای امضاست. پس آنها نزد شارع به مثابه ی علم اند وهر اثری که برای علم برقرار باشد، برای اطمینان واستبعاد نیز برقرار است.

تعیین موضوع بحث
 

ما دربرابر یک مسأله ی فقهی قرار نداریم وزیارت عاشورا حکم فقهی نیست ونیز مسأله ای اعتقادی نیز محسوب نمی شود. اگر مسأله ای اعتقادی بود، خبر واحد برای ما سودی نداشت، مگر هنگامی که با قرینه هایی که سبب قطع یا اطمینان می شوند، همراه باشد.
ما درصدد آن نیستیم که این زیارت را عیناً همان متن صادر شده از امام باقر(ع) معرفی کنیم؛ زیرا کم یا زیاد شدن یک کلمه یا جمله خللی به زیارت وارد نمی سازد وبا آن نیز زیارت ، حاصل است؛ همان گونه که در صورت اختلاف نسخه ها در سایر زیارت ها ودعاها نیز چنین است.واین زیاده یا نقصان مانع از آن نیست که ما خدای را با آن دعا بخوانیم ویا معصومان (ع) را با آن زیارت کنیم؛ تاجایی که آن زیاده ما را در بدعت ویا مخالفت با کتاب وسنت وارد نسازد واین کاستی درهدف از زیادت اخلالی وارد نسازد. درزیارت عاشورا هیچ کدام از آنها نیست ومسأله ی لعن نیز در متنی که ابن قولویه (رح) روایت کرده ، وجودندارد ومشکل لعن هایی را که در المصباح وارد شده ، نویسنده به روش دیگری - که همان تتبع در نسخه های خطی آن کتاب ونیافتن آن جمله است -چاره سازی کرده است.
بنابراین، مسأله ی مهم برای ما دراین بحث، آن است که بدانیم آیا متن زیارتی که در کامل الزیارات ومصابح المتهجد وارد شده، مجعول است یا نه؟ برای دانستن این مسأله ناگزیریم اشخاصی را که ممکن است به جعل و وضع متهم شده باشند، از شمار کسانی که نامشان در اسناد این روایت نزد ابن قولویه وشیخ طوسی (رح) وارد شده است، جدا کنیم.
از این رو، می گویم پنج طریق برای این زیارت پیش روی ماست که با بررسی اسناد این زیارت در کامل الزیارات ومصباح المتهجد به دست می آید.اسناد از این قرارند:
الف. اسناد زیارت نزد شیخ طوسی(رح)
1. محمد بن اسماعیل بن بزیع - صالح بن عقبة - پدرش - امام باقر(ع).
2. محمد بن اسماعیل بن بزیع - (صالح بن عقبة + سیف بن عمیرة - علقمة بن محمد حضرمی - امام باقر (ع)).
3. محمد بن خالد طیالسی - سیف بن عمیرة - صفوان جمّال - امام صادق(ع).
ب . اسناد زیارت نزد ابن قوله (رح)
4. حکیم بن داود ودیگران -محمد بن موسی همدانی - محمد بن خالد طیالسی سیف بن عمیرة + صالح بن عقبة) - علقمة بن محمد حضرمی - امام باقر(ع).
5. حکیم بن داود- محمد بن موسی همدانی- (محمد بن خالد طیالسی + محمد بن اسماعیل) - صالح بن عقبة - مالک جهنی - امام باقر(ع).
راویان فاقد توثیق دراین اسناد پنج گانه
1. صالح بن عقبة،
2. عقبة بن قیس بن سمعان بن ابی ذبیحة (پدر صالح)،
3. علقمة بن محمد حضرمی،
4. محمد بن خالد طیالسی،
5. محمد بن موسی همدانی،
6. مالک جهنی.
اینان کسانی اند که برای هیچ کدامشان ، جز محمد بن موسی همدانی، تهمت جعل ، وضع ویا کذب وارد نشده است.
با این حال، ما دراین مطالعه ی جدید اسناد زیارت عاشورا، بنا را براین می گذاریم که ممکن است هر یک از این شش نفر عامل ساختگی بودن این زیارت باشند تا ببینیم آیا این فرض صحیح است یا خیر. هنگامی که ممتنع بودن این فرض یا استبعادش تا حدود امتناع عادی درباره ی تمامی آنها ثابت شد، بدین وسیله صحت زیارت به اثبات می رسد.
وهرگاه به امکان این فرض برسیم، از تصحیح زیارت ، با این شیوه، باز می ایستیم وبه همان شیوه رجالی برای اثبات صحت زیارت عاشورا بسنده می کنیم.

سند اول و دوم
 

درسند نخستین از سه سندی که شیخ طوسی برای زیارت عاشورا ذکر کرده است، امکان ندارد که صالح بن عقبه را به وضع متهم سازیم؛ زیرا صالح زیارت را در سند دوم به همراه سیف از علقمه ، به صورت مشترک روایت می کند. ودر سند دوم دیدیم که محمد بن اسماعیل زیارت را از صالح وسیف، هر دو، از علقمه روایت می کند. اشکالی در وثاقت راوی ومروی عنه، یعنی محمد بن اسماعیل وسیف ونیز صالح، شریک سیف در روایت از علقمه وبازگو کردن آن برای محمد بن اسماعیل نیست.
چرا صالح این روایت را ساخته باشد، درحالی که او حقیقتاً آن را از علقمه شنیده است؟ شکی نیست که صالح روایتی را که علقمه از امام باقر (ع) روایت کرده ، از آن حضرت شنیده است، حتی اگر او را به وضع متهم سازیم؛ زیرا ممکن نیست که او این زیارت را ساخته باشد وآن را بی واسطه از علقمه نشنیده باشد، ولی متنی که اوساخته، پس از مدتی، با متنی که علقمه از امام باقر(ع) روایت می کند، یکسان باشد.
وقتی که چنین است، پس ساختن این متن عملی بیهوده است که هیچ انگیزه ای برای آن وجود ندارد.
چرا باید صالح دروغ بگوید واین متن را بسازد، درحالی که او طریقی حقیقی به روایت زیارت از علقمه بی واسطه یا با واسطه دارد؟
پس ناگزیریم که دراینجا روایت صالح را صحیح بدانیم و او را در روایتش تصدیق کنیم؛ چه خود او را موثق بدانیم و چه او را موثق ندانیم.
پدرش، یعنی عقبة بن قیس بن سمعان بن ابی ذبیحه نیز بسیار بعید است که با سایر راویانی که این روایت را از امام باقر وامام صادق(ع) نقل کرده اند ، در ساختن این زیارت، به شکلی واحد، همدست باشد. آنها، دست کم چهار نفرند؛ پدر صالح، علقمة بن محمد حضرمی ومالک جهنی از امام باقر(ع) و صفوان از امام صادق(ع).
بسیار بعید است که آنها با هم د رساختن متن کامل زیارت، همراهی کنند وسپس آن را به امام باقر وامام صادق(ع) نسبت دهند.
آری قضایای ساختگی فراوان است، اما ما جماعتی را نمی شناسیم که با هم در ساختن یک متن همداستان شوند وآن را به مصدری معین نسبت دهند. اگر چنین سخنی صحیح بود، کار بسیار خطرناکی بود ومعنای آن چنین خواهد بود که گروه هایی درزنجیره ی راویان وجود داشته اند که با هم در ساختن روایات وانتساب آنها به معصومان (ع) همگام بوده وبا هم در روایتشان از ایشان همداستان می شده اند.
اگر چنین بود، کارشان به افتضاح می گرایید وبه این کار شهره می شدند وپرده ازکارشان برداشته می شد. وپوشیده بودن کار ایشان برحافظان حدیث وشیوخ حدیث واصحاب جرح وتعدیل- که یادگارهای نبوت وامامت را مواظبت می کنند - غیر ممکن می نماید ونیز سکوت درقبال آنها وهشدار دادن نسبت به روایت های ایشان ممکن نیست.
احتمال همدستی بین گروهی از محدثان برای درست کردن متونی یکسان، مثلاً درموضوع ادعیه وزیارات و... ونسبت دادن آن به معصومان وحدیث کردن به آن، بسیار دو از ذهن است.
بنابراین، اگر ما می بینیم که علقمة بن محمد حضرمی، عقبة بن قیس بن سمعان بن ابی ذبیحه، مالک جهنی وصفوان بن مهران متن یکسانی را با اختلافات اندکی از امام باقر(ع) وامام صادق(ع) روایت می کنند، احتمال نمی دهیم که آنها با هم در ساختن آن همدستی کرده اند.
اگر چنین کاری نسبت به زیارت عاشورا از سوی شبکه ی منظمی که بروضع وجعل ، به صورت دسته جمعی، همداستان شده اند، سرزده باشد، فقط به زیارت عاشورا اکتفا نمی کردندودایره ی جعل و وضع را به فقه، تفسیر، عقاید، ادعیه و زیارات می کشاندند. واگر چیزی از این دست، از گروهی همدست در رجال و اسانید احادیث، سرزده بود، به یقین، پرده از کارشان می افتاد وهشدار نسبت به آنها فزونی می یافت وآنها بدین کار شهره می شدند ونزد علمای جرح وتعدیل - که مواظب امانت های وحی ونبوت اند - از وثاقت ساقط می شوند.

سند سوم
 

درباره ی سند سوم روایت کتاب المصباح - که درصدر آن محمد بن خالد طیالسی واقع است - باید گفت که با دیدگاه من درباره ی اعتبار روایاتش آشنایید، اما تشکیک درخصوص این روایت او، حتی بنابر دیدگاه دیگر نیز- که سلب اعتبار از روایات است -غیر ممکن است؛ یعنی امکان ندارد او را متهم سازیم که او این روایت را از زبان سیف بن عمیرة آن گونه که در سند سوم است، جعل کرده است.
سیف بن عمیره این روایت را به راستی، از علقمة بن محمد، از امام باقر(ع) روایت می کند؛ آن چنان که درسند دوم آمده است واو در روایتش ثقه است.
اگر فرض کنیم که محمد بن خالد طیالسی از روایت این زیارت توسط سیف بن عمیره ، از علقمه و او از امام باقر (ع) آگاهی نداشته باشد وخود او این زیارت را ساخته باشد وبه صورت تصادفی، این زیارت با متنی که سیف بن عمیره روایت کرده، به تمامی تطابق داشته باشد، باید قایل شویم که امر محالی صورت پذیرفته است؛ زیرا محال است که محمد بن خالد طیالسی متنی را جعل کند و آن را به سیف بن عمیره نسبت دهد واتفاقاً سیف بن عمیره همان متن را به تمامی از علقمة، از امام صادق(ع) روایت کرده باشد ومحمد بن خالد از آن آگاه نباشد. واگر خالد از روایت این زیارت توسط سیف، به نقل از علقمه اطلاع داشته باشد وبا این حال، مبادرت به جعل این زیارت ، با همان الفاظ، از زبان سیف با سند دیگری کند، امری بسیار غیر عقلایی صورت پذیرفته که هیچ انگیزه ای جز تکثیر طرق، برای آن نمی توان تصور کرد که احتمال وجود این انگیزه هم بسیار ضعیف می نماید، زیرا عقلا درمحاورات ومکالمات روزمره ی خود برای این کار هیچ ارزشی قایل نیستند.
اگر محمد بن خالد طیالسی این گونه به جعل حدیث می پرداخت وبا کمترین سببی اقدام به وضع می کرد، بین اصحاب جرح وتعدیل مشهور می شد؛ درحالی که دانستیم برای این فرد، درمصادر رجالی، جرحی وارد نشده است.
بنابراین، دلیلی نداردکه از قبول روایت محمد بن خالد طیالسی- که شیخ طوسی درسند سوم ذکر کرده وبقیه ی رجال سند ثقه اندواصحاب بر وثاقتشان تصریح کرده اند - خودداری کنیم.

سند چهارم و پنجم
 

درسند چهارم و پنجم کامل الزیارات ، محمد بن موسی همدانی متهم به وضع است. ما براساس روش پیشین، بعید می دانیم که اوعمداً متن این زیارت را ساخته باشد وآن را به محمد بن خالد طیالسی و محمد بن اسماعیل بن بزیع نسبت دهد. محمد بن اسماعیل بن بزیع این زیارت را از صالح بن عقبة وسیف بن عمیر، هر دو، از علقمه روایت می کند و سند آن، جز نسبت به محمد بن موسی تمام است. محمد بن موسی همدانی، به یقین از متنی که محمد بن اسماعیل، از صالح وسیف، از علقمه روایت کرده، آگاه بوده است؛ زیرا هر دو نص دربسیاری از فقرات آن، اگر چه دربرخی فقرات اختلاف دارند، مطابق است. وعادتاً ممکن نیست که محمد بن موسی از این نص آگاه نباشد ومتنی را بسازد وبه محمد بن خالد ومحمد بن اسماعیل نسبت دهد وتصادفاً با متنی که محمد بن اسماعیل روایت کرده یکی باشد. این اتفاق بسیار بعید است وممتنع عادی به نظر می رسد.
اگر بپذیریم که محمد بن موسی همدانی از روایت محمد بن اسماعیل ، بی واسطه یا با واسطه ، آگاه بوده، پس انگیزه ای برای ساختن روایت باقی نمی ماند.و وقتی ممکن است که روایت را بدون واسطه یا با واسطه از محمد بن اسماعیل نقل کند، هدفی جز تکثیر طرق زیارت برای او درروایت از محمد بن خالد طیالسی متصور نیست که این نیز بسیار بعید به نظر می رسد .جز این که استبعاد ما در اینجا خفیف تر از استبعادمان در روایت محمد بن خالد طیالسی است که پیش تر بیان شد.
اما در باره ی مالک جهنی- که متن زیارت را از امام باقر(ع) روایت کرده است - براساس همان روشی که پیش تر درتصدیق روایت علقمه بیان داشتیم، می گوییم که ما همدستی این سه نفر (عقبة بن قیس بن سمعان بن ابی ذبیحه، علقمة بن محمد ومالک جهنی) را در ساختن این روایت وانتساب آن به امام باقر (ع) بسیار بعید می دانیم. قبلاً دانستیم که روایت سیف بن عمیرة از صفوان سبب تصحیح وتأکید روایت علقمه از امام باقر (ع) است.
اینجا باید دوباره ی آن سخنان را تکرار کنیم. پس می گوییم: پیش روی ما جز دو حالت - که ثبوتاً ممکن است - وجودندارد وسایر احتمالات، فرض هایی بسیار ضعیف است. وآن دواحتمالِ ثبوتاً ممکن، آن است که دو راوی یا جمع راویان برساختن متنی درموضوع دعا یا زیارت، ویا حکم شرعی، یا رویداد تاریخی یا... با هم همداستان شوند. این احتمال، اگر چه درمقام ثبوت ممکن است، اما درمقام اثبات، بسیار بعید به نظر می رسد. اگر چنین اتفاقی درطریق های ما وروایات ما رخ می داد، ممکن نبود که پوشیده بماند ودرکتاب های جرح وتعدیل شهرت می یافت وعلمای رجال وجرح وتعدیل به تشهیر ایشان واسقاط آنها مبادرت می ورزیدند وسکوت آنها و پرده پوشی امکان نداشت.
بنابراین، عدم تصریح علمای رجال متقدم و متأخر به مانند این حالت ها، نشان از عدم وجودآن دارد؛
یعنی عدم ثبوت مساوی است با ثبوت عدم.
احتمال دیگر آن است که هر کدام از این راویان ، خود به تنهایی اقدام به ساختن این متن کرده باشند و هردومتن ویا تمامی متون، تصادفاً با هم یکی در بیاید.این احتمال، براساس حساب احتمالات، از احتمال اول، بعیدتر به نظر می رسد؛ حتی با وجود اختلافات کوچک درمیان متن ها .چنان که در زیارت عاشورا میان متنی که ابن قولویه درکامل الزیارات نقل کرده با متنی که شیخ طوسی در المصباح روایت کرده، چنین اختلافات کوچکی به چشم می خورد.
اما سایر احتمالات ، بسیار ضعیف است، یا این که سرانجام کارشان به یکی از دو احتمال - که حکمشان را بیان کردیم - منتهی می شوند وحکم آنها استبعاد بود که به معنای از بین رفتن احتمال خلاف نزد عقلا وشرع است.
ما از این روایات درصدد اثبات مسأله ی فقهی نیستیم ونمی خواهیم مسأله ای اعتقادی را به اثبات برسانیم. می دانیم که مسائل اعتقادی با خبر واحد ثابت نمی شود، مگر آن که با قرینه هایی اطمینان بخش به درستی روایت همراه باشد.
مقصود ما از اثبات این روایات این نیست که وجود زیاده یا کاستی را نفی کنیم. زیاده یا نقصان زیانی به ادعیه وزیارات نمی رساند ؛ مادامی که درمقصود از زیارت اخلالی وارد نسازد وبه بدعت یا کاری مخالف قرآن وسنت منجر نشود.
چه بسا زیاده واختلاف نسخه هایی که درمتون و ادعیه وزیارات نزد ما وجود دارد، ولی با این حال، ما با آنها به عبادت خدا می پردازیم وبه خدا نزدیک می شویم.
کاستی ها و زیاده های موجود در نسخه های زیارت عاشورا میان روایت ابن قولویه درکامل الزیارات و سه روایت شیخ طوسی درالمصباح از این قبیل نیست، جز لعن پنج نفر درمتن المصباح که آن هم در روایتی که ابن قولویه درکامل الزیارات نقل کرده، به چشم نمی خورد.
مؤلف کتاب هم که ثابت کرده که این فقره درنسخه اصلی کتاب های المصباح الکبیر والمصباح الصغیر وجود ندارد وآن هم بعدها به المصباح اضافه شده است. نویسنده دراین باره تلاش گسترده ای کرده ونسخه های خطی بسیاری از این کتاب را دیده واین فقره را در آن نیافته وبه صورت علمی به این نتیجه رسیده است.
بنابراین ، مقصود از این پژوهش های سندی، برای این نصوص، این است که ثابت شود این متون به تمامی، ساختگی نیستند؛ نه همچون زیارت مفجعه، دعای حُبّی ودعای کنز العرش که شیخ عباس قمی(رح) درمفاتیح الجنان از تلخی های این دعا وزیارت سازی ها شکایت کرده است.
وقتی که ماجرا بدین گونه است، پس برخی از دلایلی که ما ذکر کردیم، برای اطمینان از متنی که علقمه ودیگر اصحاب برای زیارت امام حسین در روز عاشورا نقل کرده اند، کافی به نظر می رسد. امام باقر(ع) وبلکه امام صادق(ع) نیز این زیارت را به اصحاب وشیعیانشان القا واملا کرده اند واین زیارت، تقلبی وساختگی وجعلی نیست.
آری، دربرخی از نوشته های محقق معاصر مرحوم شیخ محمد تقی شوشتری - که الان درخاطرم نیست که کجا بود - دیده ام که آن عالم پژوهشگر قایل به توقف درخصوص ثوابی شده که علقمة بن محمد حضرمی برای زیارت عاشورا روایت کرده است. من نیز با او دراین توقف هم عقیده ام .اما این توقف به معنای تشکیک درمتن زیارت نیست.
اگر چه نویسنده ی محترم فصلی را در کتاب به مناقشه درشهرت زیارت- که برخی اثبات صحت زیارت بدان استناد می کنند- اختصاص داده است، اما ثابت است که این زیارت به شکل گسترده ای در میان مؤمنان شایع است وآنها آن را از نسلی به نسل دیگر رسانده اند وعلمای طایفه برآن مواظبت کرده اند واز ملاحظاتی که نویسنده ی محترم ذکر کرده، آگاه بوده اند ومردم از انکار آن پرهیز کرده وبرای این ملاحظات اهمیتی قایل نشده اند؛ به دودلیل:
اول. نکاتی که نسبت به این ملاحظات دراین نوشتار بیان شد.
دوم. عدم فایده ی برانگیختن سردرگمی در خصوص این مسائل ، مادامی که آنها در برگیرنده ی بدعت در دین، یا مخالفت با قرآن وسنت نباشند.
ما دانستیم که این زیارت دربرگیرنده ی هیچ کدام از اشکالات یاد شده نیست.از دو نکته یاد شده که بگذریم، بی تردید، روایات صحیحی درخصوص استحباب زیارت امام حسین (ع) در روز عاشورا به صورت خاص وبدون مقید شدن به قیدی خاص وارد شده است؛ از جمله این روایات، روایتی است که صدوق در عیون أخبار الرضا(ع) والامالی ومجلسی دربحار الأنوار (ج 98 ، ص102 )نقل کرده اند:
ماجیلویه، عن علی، عن أبیه، عن الریان بن شبیب (خال المعتصم). قال: دخلت فی أول یوم من المحرم علی الرضا(ع)... إلی أن یقول: یا ابن شبیب! إن سَرّک أن تلقی الله - عز وجل- ولا ذنب لک فزر الحسین(ع)
امام رضا (ع) فرمود: ای پسر شبیب، اگر دوست داری پاک وبدون گناه به ملاقات خدا بروی، به زیارت حسین (ع) برو.
این روایت صحیح است.
همچنین، از آن جمله است روایتی که ابن قولویه درکامل الزیارات ، از محمد حمیری، از پدرش، از ابن یزید، از ابن ابی عمیر، از زید شحام، از امام صادق(ع)نقل کرده است که فرمود:
من زار قبر الحسین بن علی(ع) یوم عاشوراء، عارفاً بحقه، کان کمن زار الله فی عرشه؛ (1)
کسی که قبر حسین (ع) را در روز عاشورا زیارت کند، درحالی که به حق آن حضرت عارف باشد، مانند کسی است که خدا را در عرش اوزیارت نموده است.
وزیارت عاشورای معروف یکی از مصادیق زیارت امام حسین (ع) است ومشمول روایات مطلقی است که حاکی از اجر وثواب است ومستحب است و تعبد به وسیله ی آن مانند هر متن دیگری، جز آن که نص خلاف کتاب خدا وسنت صحیح نباشد، صحیح است. ودر زیارت عاشورا چیزی از این موارد مخالفت نیست.وپژوهش گسترده ی مؤلف درخصوص متنی که شیخ طوسی در مصباح نقل کرده، گواه این امر است.
پس دلیلی برتوقف نسبت به استحباب این متن و موجب اجر وثواب بودن آن که مؤمنان آرزومند آن هستند، وجود ندارد.

پی‌نوشت‌ها:
 

1-کامل الزیارات؛بحارالأنوار،ج98،ص103.
 

کتابنامه
-بحار الأنوار، محمد باقر مجلسی، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1403 ق.
-تنقیح المقال، عبدالله مامقامی؛ قم: مؤسسة آل البیت(ع) 1411ق.
- رجال الطوسی، محمد طوسی، نجف: مکتبة الحیدریة، 1381ق.
-رجال النجاشی ، احمد نجاشی، قم: مؤسسة النشر الاسلامی ، 1407 ق.
-عدّة الرجال، سید محسن اعرجی کاظمی، قم: اسماعیلیان، 1411ق.
-العدّة، محمد طوسی، تحقیق: محمد مهدی نجف، قم: مؤسسة آل البیت (ع) ، 1417 ق.
- الفهرست، محمد طوسی، نجف: مکتبة الحیدریة، 1380ق.
- کامل الزیارات، جعفر بن محمد بن قولویه قمی (م 368ق)، تحقیق: جواد قیومی، قم: مؤسسة النشر الاسلامی، اول ، 1417 ق.
-مصباح المتهجد، محمد طوسی، تحقیق: انصاری زنجانی، (سنگی).
-معجم رجال الحدیث، سیدابوالقاسم خویی، قم: مدینة العلم ، 1413 ق.
-مقباس الهدایة فی علم الدرایة، عبدالله مامقامی، تحقیق: محمد رضا مامقامی، بیروت: مؤسسة آل البیت لاحیاء التراث، اول ، 1411ق.
-وسائل الشیعة، محمد حر عاملی، قم: مؤسسة آل البیت (ع) ، دوم، 1414ق.
منبع:فصلنامه علوم حدیث شماره 53
دوشنبه 6/9/1391 - 0:17
اهل بیت

 
دراین نوشتار، بحث برسر صحت زیارت عاشورا است واز دو روش بررسی و ثاقت راویان وبررسی صحت اسناد، برای این منظور استفاده شده است. در روش اول، با بررسی روایات المصباح شیخ طوسی، حکم به صحت این روایات شده ودر روش دوم نیز همدستی رایان در ساختن متنی واحد، به دلایل مختلف، منتفی دانسته شده است.
کلید واژه ها : زیارت عاشورا، بررسی راویان ، جعل حدیث.

درآمد
 

به تازگی کتابی را خواندم که به وسیله ی یکی از پژوهشگران نوشته شده بود.نویسنده، درآن کتاب، در سند زیارت عاشورای معروف تشکیک کرده ومعتقد بود که بند پایانی زیارت، یعنی لعن های اختصاص یافته به پنج نفر، (1) به متنی که توسط شیخ طوسی در المصباح نقل گردیده ، اضافه شده ودر نسخه ی اصلی کتاب نبوده است. همچنین، این بند در متنی هم که ابن قولویه درکامل الزیارات نقل کرده، وجود ندارد و فقط درنسخه های چاپ شده ی مصباح المتهجد به چشم می خورد.
نویسنده در این باره به تحقیق گسترده ای دست زده وبا جست وجو در نسخه های خطی المصباح الکبیر والمصباح المنیر، (2) به شکل مستند، نشان داده است که بند پایانی به مصباح المتهجد اضافه شده وشیخ طوسی آن را در نسخه ی اصلی کتاب نیاورده است.
بخشی از کتاب را که خواندم، این پرسش به ذهنم خطور کردکه چرا نویسنده سعی دارد در سند این زیارت تردید روا دارد، درحالی که دراین زیارت ، بحثی فقهی طرح نشده است تا در آن مسأله ی فقهی نیازمند جست وجوی از حجت باشیم.
ونیز دراین زیارت، چیزی نیست که با اصول مسلم اعتقادی ما یا کتاب خدا ویا سنت قطعی مخالف باشد تا برای دستیابی به واقعیت ، نیازمند دلیل واستدلال باشیم. درباره ی مسأله ی لعن- که نتایجی مانند آشوب وفتنه گری های فرقه ای وتعمیق شکاف میان مسلمانان در پی دارد- بایدگفت که نویسنده، آن را به شکلی عملی، با جست وجو در نسخ خطی المصباح- که از سده های پیشین برجای مانده - نفی کرده است.
مردم با این زیارت شریف الفت دارند وآن را از نسلی به نسل دیگر رسانده اند. نویسنده این زیارت را نفی نکرده است ومدعی ساختگی بودن آن نیست، بلکه فقط درسند آن تشکیک کرده است. اما عموم مردم- که اهل فن نیستند- تصور می کنند که نتیجه ی این پژوهش، ساختگی دانستن زیارت عاشورا است؛ درحالی که این معنا، به یقین، مورد نظر مؤلف نبوده است.حال که چنین است، چرا نویسنده سعی در دامن زدن به سردرگمی مردم درخصوص این زیارت مشهور- که از نسلی به نسل دیگر رسیده است وعلمای بزرگ نسبت به خواندن آن مواظبت می کردند - دارد.
تمامی فرازهای این زیارت،جز درمسأله ی پیشین،به باورهای ما-که از اهل بیت(ع)دریافت کرده ایم - منطبق است.از جمله ی این فرازها دوری جستن از دشمنان آل محمد (ص) ولعن قاتلان امام حسین (ع) است که پیامبر (ص) آن دو را اعلام کرده وبیشتر مسلمانان با ما در آنها همراه اند.
در این نوشتار، اولاً، برآن هستیم که نگاهی به سند این زیارت انداخته، اعتبار این روایت را از ناحیه سند به اثبات رسانیم وثانیاً، درستی این زیارت را با قراین موجود در اسناد پنج گانه اش، نزد ابن قولویه وشیخ طوسی ، حتی با فرض عدم اعتبار سند آن، ثابت کنیم.
از این رو، بحث درخصوص این زیارت، دراین مقاله در دو فصل سامان می یابد:
اول. اثبات اعتبار راویان،
دوم. اثبات اعتبار خود روایات از راه قراین موجود در اسناد آن، با قطع نظر از اعتبار راویان ویا عدم اعتبار آنها.

فصل اول. بررسی صحت زیارت عاشورا
 

روایت اول
 

روی الشیخ فی المصباح، عن محمّد بن خالد الطیاسی ، عن سیف بن عمیرة، قال : خرجت مع صفوان بن مهران الجمّال وجماعة من أصحابنا إلی الغربی، بعد ما خرج أبو عبدالله (ع) فسر نا من الحیرة الی المدینة، فلما فرغنا من الزیارة ، صرف صفوان وجهه إبی ناحیة أبی عبدالله الحسین (ع) فقال لنا: تزورون الحسین (ع) من هذا المکان من عند رأس أمیر المؤمنین - صلوات الله علیه - ، ومن هاهنا وأومأ إلیه ابو عبدالله الصادق(ع) وأنا معه. قال: فدعا (3) صفوان بالزیارة التی رواها علقمة بن محمد الحضرمی، عن أبی جعفر (ع) فی یوم عاشوراء، ثم صلّی رکعتین عند رأس أمیر المؤمنین (ع) و ودع أمیر المؤمنین(ع) ، و أومأ إلی الحسین(ع) منصرفا بوجهه نحوهُ و ودّع ، وکان فیما دعا فی دبرها: «یا الله! یا الله ! یا الله! یا مجیب دعوة المضطرّین!» إلی آخر الدعا والزیارة؛ (4)
محمد بن خالد طیالسی از سیف بن عمیره روایت کرده است که گفت: به همراه صفوان بن مهران جمال وگروهی از دوستانمان به سوی نجف حرکت کردیم؛ پس از آن که امام صادق(ع) از نجف رفته بودند (ما نیز تصمیم گرفتیم از حیره به مدینه سفر کنیم)، وقتی که از زیارت [امیرمؤمنان (ع) ] فارغ شدیم، صفوان رو کرد به سوی امام حسین (ع) (کربلا) وبه ما گفت: «امام حسین(ع) را از همین جا، بالای سر امیر مؤمنان (ع) زیارت کنید.از همین جا امام صادق(ع)، درحالی که درخدمتشان بودم، به امام حسین (ع) اشاره کرد».
سیف بن عمیره گویند: صفوان زیارتی را درخواست کرد که علقمة بن محمد حضرمی از امام باقر(ع) درروز عاشورا نقل کرده است. سپس بالای سر امیر مؤمنان (ع) دورکعت نماز گزارد وپس از نماز، با امیرمؤمنان (ع) وداع کرد ودر حالی که رو به سوی امام حسین (ع) (کربلا) کرده بود، به آن حضرت اشاره کرد و وداع کرد. ودعایی که در پی آن خواند، این بود:
یا الله! یا الله! یا الله! یا مجیب دعوة المضطرین! تا آخر زیارت.

سند روایت
 

سیف بن عمیرة نخعی را نجاشی، شیخ طوسی (درالفهرست)، ابن شهر آشوب وعلامه، ثقة دانسته اند.صفوان بن مهران را نیز نجاشی توثیق کرده است. اما محمد بن خالد طیالسی و طریق شیخ طوسی به وی محل بحث است که به آن خواهیم پرداخت.

طریق شیخ طوسی به محمد بن خالد طیالسی
 

درطریق شیخ طوسی به محمد بن خالد طیالسی ، أحمد بن محمد بن یحیی واقع شده است. شیخ طوسی در الفهرست دربیان ترجمه ی محمد بن خالد طیالسی می گوید:
له کتاب رویناه، عن الحسین بن عبیدالله، عن احمد بن محمّد بن یحیی، عن أبیه، عن محمّد بن علی بن محبوب، عنه. (5)
آیة الله خویی(رح)، از آن رو که توثیقی درباره ی او نرسیده، او را مجهول دانسته است.(6) نظر مشهور - همچنان که آیة الله خویی بدان تصریح کرده- اعتماد براوست.
علامه درفایده ی هشتم از خاتمه ی کتاب الخلاصة او را توثیق کرده است وهمچنین، شهید ثانی در الدرایة ونیز سماهیجی وشیخ بهایی او را ثقه می دانند.
ابوالعباس سیرافی دربیان طرقش به کتب حسین بن سعید اهوازی برای نجاشی نوشت: «اما آنچه اصحاب ما پذیرفته اند ومورد اعتماد است، آن است که روایت کرده آن را از آن دو، یعنی حسین وحسن فرزندان سعید اهوازی»، وسپس دوطریق ذکر می کند که در طریق دوم، احمد بن محمد بن یحیی عطار واقع شده است.
این کلام درتوثیق احمد بن یحیی ظهور دارد؛ اگر چه آیة الله خویی(رح) دردلالت آن بر توثیق، تشکیک کرده وگفته است:
این سخن درصورتی تمام است وبرتوثیق احمد بن یحیی دلالت دارد که طریق یاد شده، به روایت احمد بن یحیی منحصر باشد؛ اما چنین نیست، بلکه آن کتاب ها به خاطر طریق صحیح دیگری مورد اعتماد واقع شده اند... شاید ذکر طریق دیگر، تنها به خاطر تأیید باشد. (7)
دیدگاه آیة الله خویی (رح) خلاف ظاهر کلام سیرافی است؛ زیرا ظاهر کلام سیرافی آن است که : کتاب های مورد اعتماد از کتب (حسین وحسن فرزندان سعید اهوازی) آنهاست که احمد بن محمد بن عیسی (طریق اول) واحمد بن محمد بن یحیی عطار قمی (طریق دوم) روایت کرده اند... به عبارت نجاشی وسخن سیرافی توجه کنید: نجاشی در ترجمه حسین بن سعید بن حماد، به هنگام نام بردن از کتاب های حسین و برادرش حسن بن سعید ... می گوید:
أخبر نا بهذه الکتب غیر واحد من أصحابنا... منها ما کتب إلیّ به أبو العبّاس أحمد بن علی بن نوح السیرافی، فی جواب کتابی إلیه یقول:«و الذی سألت تعریفه من الطرق إلی کتب الحسین بن سعید الأهوازی (رح) ، فقد روی أبو جعفر أحمد بن خالد البرقی، والحسین بن الحسن بن أبان، وأحمد بن محمد...إلی أن یقول: فأمّا ما علیه أصحابنا، و المعوّل علیه ما رواه عنهما أحمد بن محمّد بن عیسی، أخبرنا الشیخ الفاضل أبو عبدالله الحسین بن علی ابن سفین (سفیان) البزوفری فیما کتب إلیّ فی شعبان سنة (352 ق) قال: حدّثنا أبو علی الأشعری أحمد بن إدریس بن أحمد القمّی ، قال : حدّثنا أحمد بن محمّد بن عیسی عن الحسین بن سعید بکتبه الثلاثین کتابا .... وأخبرنا أبو علی أحمد بن یحیی العطّار القمّی، قال: حدّثنا أبی وعبدالله بن جعفر الحمیری وسعد بن عبدالله جمیعاً، عن أحمد بن عیسی. (8)
این کلام، درتوثیق احمد بن محمد بن یحیی عطار قمی ظهور دارد؛ زیرا سیرافی می گوید که اعتماد ایشان (یعنی اصحاب ما) واعتماد خود وی در نام بردن از این کتاب ها مبتنی براین دو طریق است که دریکی از آنها احمد بن محمد بن یحیی عطار واقع است.... واین سخن، آن گونه که نقل کردیم، سخنی است که در مطلوب ما ظهور دارد.
با این حال، آیة الله خویی (رح) در دلالت این نامه بر توثیق احمد بن یحیی مناقشه می کند ومی گوید:
اولاَ، اعتماد پیشینیان برروایت شخص، دلالت ندارد که خود شخص هم مورد توثیق ایشان واقع شده است. نظریه توثیق راوی مبتنی براصالت العدالة است که مورد پذیرش ما نیست.
ثانیاً، آن کلام درصورتی پذیرفتنی است که طریق یاد شده به روایت احمد بن محمد بن یحیی منحصر باشد؛ در صورتی که چنین نیست،بلکه آن کتاب ها به خاطر طریق صحیح دیگری مورد اعتماد واقع شده اند که طریق اول است وبه احمد بن محمد بن عیسی منتهی می شود وشاید ذکر طریق دیگر، تنها به خاطر تأیید باشد. (9)
دوایراد آیة الله خویی (رح) قابل تأمل وبررسی است.

ایراد اول
 

درباره ی ایراد اول باید گفت که اعتماد به روایت، از توثیق راویان خبر می دهد. پس اعتماد به روایات، بدون وثوق راوی صحیح نیست، مگر آن که خلافش ثابت شود که اعتماد براساس اصالت العدالة باشد. واین، اِخبار از سوی اصحاب ما واز سوی ابن نوح است که راویانی را که نامشان دراین دو طریق ذکر شده، توثیق کرده است.
ظاهر از تعویل واعتماد، توثیق است واحتمال این که اعتماد براصالت العدالة مبتنی باشد نه توثیق، حرفی غیر قابل اعتناست؛ مادامی که علمی نسبت به آن وجود ندارد وشکی نیست که چنین علمی، در این مورد، منتفی است.
ونیز ظاهر از توثیق، اعتماد مبتنی برحس ویا حدس نزدیک به حس است، نه اعتماد برحدس واجتهاد؛ چنان که آیة الله خویی، خود در مقدمه ی کتابش گفته است؛ آنجا که می گوید:
گفتیم که این احتمال، پس از اقامه ی سیره بر حجیت خبر ثقه، درجایی که نمی دانیم که از حدس ناشی شده باشد، غیر قابل اعتناست وتردیدی نیست که احتمال وجود حس در راویات ایشان، و لو از جهت نقل بزرگی از بزرگی دیگر وثقه ای از ثقه ی دیگر، با دریافت وجدانی، موجود است. (10)
آری، اگر فهمیدیم که اعتماد شخص بریک راوی مبتنی براصالت العدالة است، اعتماد وتعویل اورا نمی پذیریم. اما دراین مسأله کجا چنین علمی وجود دارد؟
چرا این گونه نباشد، درحالی که توثیقات زیادی از پیشینیان - رحمهم الله - درکتاب های فهرست ورجال وتراجمی که در دست ماست ، وجود دارد... تعداد کتاب های قدما درتوثیق و تجریح تا زمان شیخ طوسی به صد واندی کتاب می رسد؛ آن گونه که از کلام شیخ طوسی ونجاشی - رحمهم الله- هویداست.
اگر روش قدما (یا اکثر آنها) اعتماد براصالت العدالة در تعویل واعتماد بود، قدما به این تعداد زیاد کتاب توثیق وتجریح نمی نوشتند. چه نیازی به این تلاش گسترده برای توثیق بود؟
شیخ طوسی، درآخر فصل «فی ذکر خبر واحد» کتاب العدة،می گوید:
همچنین، از جمله چیزهایی که برصحت باور ما دلالت دارد، این که ما دریافتیم که طایفه، میان رجال نقل کننده ی این روایات ، تمییز داده اند وثقاب آنها را توثیق کرده و ضعفا را تضعیف نموده اند وبین کسی که برحدیثش اعتماد می شود وکسی که برخبرش اعتمادی نیست، فرق گذاشته اند وممدوح ایشان را مدح کرده ومذموم ایشان را ذم نموده اند وگفته اند که فلانی در حدیثش متهم است وفلانی دروغگوست وفلانی درمذهب واعتماد دچار اختلاط است وفلانی واقفی وفلانی فطحی مذهب است وطعن های دیگری که ذکر کرده اند.
ودراین موضوع کتاب هایی نوشته اند وبرخی از تصانیف را از دیگر کتاب هایی که رجال راوی حدیث نوشته اند، استثنا کرده اند [وبرخی کتاب های بعضی از این رجال را، به دلیل روایت آن کتب توسط راویان غیر ثقه، نپذیرفته اند؛ مانند این سخن ابن ولید که منفردات محمد از یونس، غیر قابل اعتماد است]. حتی اگر کسی از ایشان حدیثی را انکار می کرد، به اسناد حدیث و تضعیفش به روایت آن راوی نگاه می کردند. این عادت ایشان از قدیم بوده است.(11)
این سخنان شیخ طوسی از روش قدما درتعامل با روات، براساس توثیق است؛ اگر چه شیخ طوسی براین سیاق نبوده، اما این سخن به روشنی و صرافت، از روش قدما سخن می گوید که مبتنی بر بررسی و توثیق بوده وبنای ایشان بر اصالت العدالة نبوده است؛ به خلاف سخن آیة الله خویی (رح).
همچنین، شیخ در العده می گوید:
فامّا عقیده ای که من پذیرفته ام، این است که عمل خبر واحد، اگر از طریق اصحاب ما وارد شود...واز کسی باشد که طعنی در روایتش واردنشده باشد ودر نقلش صائب باشد...جایز است... .
تا آنجا که می گوید:
حتی اگر یکی از ایشان به چیزی فتوا دهد که از [دلیل] آن بی خبرند، از او می پرسند که این را از کجا گفتی؟ پس اگر آنها را به کتاب معروف یا اصل مشهوری احاله دهد که راوی آن ثقه است وحدیثش مورد انکار نیست، ساکت می شوند واز او می پذیرند وسخنش را قبول می کنند.این عادت وخصلت ایشان از دوره ی پیامبر (ص) وائمه (ع) پس از ایشان وامام صادق (ع)- که علم از سوی وی منتشر شد وروایات از ناحیه او فزونی یافت - است.(12)
آنچه نقل شد، صریح کلام شیخ طوسی (رح) است.او شیخ پیشینیان است وکلام او تصریح دارد دراین که تعویل واعتماد در فتاوا و روایات، برروایات وراویان مورد وثوق مبتنی است، وجز این ، فتوا دادن صحیح نیست و علما دربرابر آن ساکت نمی شوند.سپس تصریح می کند که این عادت ایشان درقبال احادیث رسول خدا (ص) وائمه (ع) پس از ایشان و امام صادق (ع) تا دوره ی شیخ طوسی است.اگر قدما - رحمهم الله - بر راوی براساس اصالت العدالة، هنگامی که ایمان وی ثابت می شد وطعنی درخصوص وی به اثبات نمی رسید، اعتماد می کردند، تمامی این سخن، دیگر صحیح نبود.
حر عاملی، درفایده ی نهم از وجه چهاردهم خاتمة الوسائل ، می گوید:
اگر براساس اصالت العدالة پاسخ گویند، جواب گویم که آن، خلاف مذهب ایشان است وکسی از ایشان، جز اندکی، به آن باور ندارند .درصورت پذیرش اصالت العدالة، باید آنها به عدالت مجهولان ومهملان معتقد باشند؛ درحالی که چنین اعتقادی ندارند. پس اشتراط عدالت بی فایده خواهد ماند. (13)
بنابراین، ما اعتماد واتکای قدما را بر روات، معتبر می دانیم ومعتقدیم که اعتماد وتعویل، درتوثیق ظهور دارد.
تردیدی نیست که ما به توثیق قدما، از کسانی که در عصر ابن نوح سیرافی می زیسته اند، عمل می کنیم؛ همچنان که به توثیقات شیخ طوسی ونجاشی عمل می کنیم. ابن نوح در دوره ی نجاشی می زیسته ، مورد وثوق نجاشی بوده وبر اواعتماد داشته وبا او مراسله داشته واز او معرفی رجال وکتاب را در خواست می کرده است. (14)

ایراد دوم
 

درباره ی اشکال دوم آیة الله خویی در خصوص دلالت سخن ابن نوح برتوثیق احمد بن محمد بن یحیی که:«این سخن درصورتی تمام است وبرتوثیق احمد بن یحیی دلالت دراد که طریق یاد شده، به روات احمد بن یحیی منحصر باشد؛ اما این گونه نیست...»، باید گفت که این دلالت، ظاهر کلام ابن نوح است ودلالتی جز این، خلاف ظاهر است.اگر کسی بگوید که برخبری به روایت فلانی به فلانی اعتماد می کند، ظاهر کلام او، این است که هر کدام از دو روایت و راویان درنزد او مورد وثوق اند واو در این کلام، به هر یک از دو نفر به انفراد واستقلال اعتماد می کند.
مرجع این ظهور، عرف عام مردم درمقام گفتگو با یکدیگر است. وبا وجود قیام این ظاهر، تردیدی نیست که مردم به احتمال های خلاف ظاهر اهمیتی نمی دهند وآن را با تمسک به ظاهر، مردود می شمارند. اگر ما احتمال های خلاف ظاهر را اخذ کنیم، دیگر در گفتگوی بین مردم، ظاهری پذیرفته نخواهد بود.
شارع، شیوه ای را که در گفتگوها ی روزانه مردم، درمیان آنها جریان دارد، پذیرفته است. بنابراین، نوشته ی ابن نوح خطاب به نجاشی درتوثیق احمد بن محمد بن یحیی عطار قمی ظهور دارد. این، همان دیدگاهی است که شیخ عبدالله مامقامی برگزیده است. اودرترجمه ی احمد بن یحیی عطار قمی می گوید:
و آنچه به جلالت این مرد اشاره دارد، مکتوبی است که ابن نوح خطاب به نجاشی در پاسخ از سؤال او، درباره ی طرق منتهی به ابن سعید اهوازی (حسن وحسین)، نوشته است... .(15)
واز این روست که طریق شیخ به محمد بن خالد طیالسی - که در سلسله سند زیارت عاشورا واقع شده است- برای ما قابل پذیرش است.

محمد بن خالد طیالسی
 

درباره ی محمد بن خالد طیالسی هیچ ذم وجرحی از سوی قدما ومتأخران مطلقاً وارد نشده است.
گروهی از بزرگان اصحاب، مانند محمد بن علی بن محبوب، وعلی بن حسن بن فضال، وسعد بن عبدالله، وحمید بن زیاد از او روایت کرده اند که همگی آنها از ثقات اصحاب اند. شیخ طوسی در الفهرست می گوید:
محمد بن خالد طیالسی کتابی دارد که ما آن را از حسین بن عبیدالله، از احمد بن محمد بن یحیی، از پدرش، از محمد بن علی بن محبوب، از او روایت کردیم.
همچنین شیخ طوسی در الرجال درباره ی او،درگروه «کسانی که از ائمه (ع) روایت نکرده اند» می نویسد:
محمد بن خالد طیالسی، حمید از وی اصول بسیاری را روایت کرده است.(16)
این حمید، همان حمید بن زیاد است که شیخ طوسی او را درالفهرست ونیز نجاشی وعلامه وابن شهر آشوب... توثیق کرده اند.
از اهتمام حمید نسبت به محمد بن خالد طیالسی و روایت اصول بسیار از او، بی تردید، مرتبه ای از مراتب حسن- که سبب اطمینان نفس می شود - نسبت به روایات او حاصل می گردد.
محقق مامقانی دربیان ترجمه ی محمد بن خالد طیالسی می گوید:
ظاهر آن، این است که او امامی است واتصاف اوبه یکی از پایین ترین درجات حسن به اعتبار روایت بزرگان از او ممکن است. (17)
اگر این دو امتیاز را بپذیریم، نسبت به اخذ روایات او اطمینان پیدا می کنیم:
امتیاز اول.عدم ورود جرح یا طعنی درباره ی او در کتاب های فهرست ورجال.
امتیاز دوم.
روایت بزرگان اصحاب، کسانی که به وثاقت شناخته می شوند ونویسندگان کتاب های رجالی به وثاقت وی شهادت داده اند. برخی از این اصحاب کسانی هستند که ممکن نیست از ضعفا روایت کنند؛ مانند علی بن حسن فضال.گفته اند که او از پدرش روایت نکرده است. ومانند محمد بن علی بن محبوب که کشی درباره ی او گفته است: «ثقه، عین، فقیه». وسعد بن عبدالله که شیخ به وثاقتش تصریح کرده است.
ونیز حمید بن زیاد از او روایت کرده است؛ همچنان که شیخ طوسی فرموده است . همچنین ، اورا ، همان گونه که گفتیم، شیخ طوسی ،نجاشی، علامه وابن شهر آشوب توثیق کرده اند.
این دو امتیاز به انسان درمقابل روایات او آرامش می دهد ومطمئن می سازد که او مردی وضاع و فاسد نیست. اگر این گونه بود، راویان بزرگ ثقه روایات او را اخذ نمی کردند.
مامقامی درترجمه ی سکونی گفته است که فراوانی روایت از او، از ناحیه ی اصحاب، نشانه وثاقت اوست. (18)
هنگامی که کثرت روایت اصحاب را دلیل وثاقت دانستیم، دست کم برحسن او و قوتش دلالت دارد.
پیشینیان اصحاب بزرگوار ما از روایت از ضعفا وفاسدان وخلط کندگان ، با واسطه وبدون واسطه، دوری می جستند... آری آنها درمقابل روایت با واسطه از ایشان تسامح می کرده اند... اما روایت از ضعفا را نقص وعیب می دانستند. (19)
وچون امر، چنین است، ما نسبت به روایات محمد بن خالد طیالسی در زیارت عاشورا ودیگر موضوعات احساس آرامش پیدا می کنیم؛ بنابر آن دوامتیاز یاد شده و برآنیم که آن دو امتیاز در حسن دانستن کافی است؛ اگر چه در صحیح دانستن کافی به نظر نمی رسد.عمل به روایات حسن، مانند روایات صحیح، امری شایع است که مورد پذیرش علمای ما قرار گرفته است؛ بنابر تقسیمی که علامه و شیخ او احمد بن طاووس (رح) از روایات به عمل آورده اند.

روایت دوم
 

درباره ی روایت دوم - که شیخ طوسی درالمصباح ، به سندش ازمحمد بن اسماعیل بن بزیع، از صالح بن عقبة وسیف بن عمیره ، از علقمة بن محمد حضرمی ، از امام باقر(ع) روایت کرده است- باید گفت: نجاشی درباره ی محمد بن اسماعیل بن بزیع گفته است که او از صالحان این طایفه وثقات ایشان است. شیخ طوسی نیز او را ثقه دانسته وطریق شیخ به او صحیح است.
آیة الله خویی درباره ی طریق صدوق به وی گفته است که آن طریق، همچون طریق شیخ طوسی، صحیح است؛ اگر چه ابن ابی جید دراین طریق وجود دارد.(20)
اما صالح بن عقبه مجهول است وتوثیقی درباره ی او وارد نشده است. سیف بن عمیرة نخعی ، بنابر گفتار نجاشی وشیخ درالفهرست ، ثقه است.همچنین ، علقمة بن محمد حضرمی از اصحاب امام باقر وامام صادق(ع) است. او، بنابر نقل کشی، دیداری با زید بن علی (رح) داشته که برحسن حالش دلالت می کند.ودرباره ی توثیق اومطلبی وارد نشده است.پس سند تمام است، جز از ناحیه ی صحابی (علقمة بن محمد).و وجود صالح بن عقبه به سند زیارت ضرری نمی رساند؛ زیرا سیف بن عمیره با او همراه است.
اما روایت نخعی که شیخ برای زیارت عاشورا روایت کرد، یعنی روایت صفوان بن مهران جمال به صحت روایت علقمه گواهی می دهد.سیف بن عمیره می گوید که صفوان زیارتی را که علقمة بن محمد حضرمی از امام باقر(ع) در روزعاشورا روایت کرده بود، درخواست کرد.
واین سخن برصحت روایت علقمه دراین سند دلالت دارد واشکالی در بقیه ی رجال سند ونیز در طریق شیخ طوسی به محمد بن اسماعیل بن بزیع وجود ندارد.
بلی، این روایتی را که شیخ طوسی در المصباح از محمد بن خالد طیالسی، از سیف بن عمیره، به نقل از صفوان نقل کرده، برجلالت شأن علقمة بن محمد دلالت می کند. درآخر روایت آمده است که: صفوان وقتی برای ایشان دعای پس از زیارت را خواند، سیف بن عمیره به او گفت: علقمة بن محمد حضرمی این دعا را به نقل از امام باقر (ع) به ما ارائه نکرد، او فقط زیارت را به ما داد. صفوان گفت: همراه آقایم امام صادق(ع) وارد شدم... .
مثل این است که سیف بن عمیره به صفوان می گوید اگر این دعا بعد از زیارت وارد شده بود، علقمه آن را برای ما نقل می کرد. واین مطلب بردرجه ی بالایی از وثوق سیف بن عمیره نسبت به علقمه دلالت دارد. پس از آن، صفوان بازگو می کند که این دعا را خودش از امام صادق(ع) شنیده است.
هر طور که باشد، اعتبار روایت طیالسی به اعتبار سند دوم - که شیخ طوسی در المصباح برای زیارت عاشورا ودعای زیارت ذکر کرده است- می انجامد.

پی‌نوشت‌ها:
 

1- نام چهار نفر از آنها در زیارت عاشورا نیامده و فقط به نام یزدی بن معاویه- لعنت الله علیه -تصریح شده است.
2- شیخ طوسی المصباح الکبیر را تلخیص کرد والمصباح الصغیر را پدید آورد.
3- یعنی صفوان زیارتی را که علقمه روایت کرده، درخواست کرد وممکن است «دعا» مجازاً به معنای «زار» باشد؛ اما معنای اول درست تر به نظر می رسد.
4-مصبح المتهجد، ص718.
5- الفهرست، ش 634.
6- معجم رجال الحدیث، ج16،ص 70.
7- همان.
8- رجال النجاشی، ص 44.
9- معجم الرجال، ج2، ص329.
10- همان، ج 16، ص70.
11- العدة، ج1، ص 366.
12- همان، ج 1، ص 337- 338.
13- وسائل الشیعة، ج 20، ص 102.
14- ر. ک : رجال النجاشی، ص 60.
15- تنقیح المقال، ج2، ص 95.
16- رجال الطوسی، ص 441، ش 54.
17- تنقیح المقال ، ج 3، ص114.
18- مقیاس الهدایة، ص 78.
19- نجاشی، در چند جای کتابش ، تصریح کرده است که او از روایت از ضعفا دوری می کند؛ از آن جمله در ترجمه ی احمد بن محمد بن عبیدالله بن عیاشی می گوید: این شیخ را دیده ام . او دوست من و پدرم بود و من از وی احادیث بسیاری شنیده ام. مشاهده کردم که شیوخ ما او را ضعیف می شمارند و از او چیزی روایت نمی کنند من نیز از روایت از او اجتناب کردم ، با این که او از عالمان و ادیبان توانمند بود. ( رجال النجاشی، ص 63) ودر ترجمه ی محمد بن عبدالله بن عبیدالله بن بهلول این چنین آورده است: او در آغاز کار، ثبات داشت و سپس به خلط دچار گردید. بسیاری زا اصحاب را دیدم که از او چشم پوشیده اند و او را تضعیف می کنند...
این شیخ را دیدم واز او روایات بسیار شنیدم. اما از پذیرش روایات او خودداری کردم، مگر آنها که با واسطه ای بین من و او نقل شده بود. (همان، ص 282)
این امتیاز، اگر چه از ویژگی های نجاشی و بخری از اصحاب ماست، ولی از روش ثقات وراویان بزرگوار پیشین خبر می دهد که از روایت از ضعفا و مخلطان دوری می کردند. و برخی به وثاقت مشایخ ثقات، به طور مطلق، اعتقاد دارند، مگر آن که برایشان خلافش ثابت شود.
این مبنا، بی تردید، ضعیف است، اما خودداری نکردن راویان مورد وثوق از روایت کردن از یک شخص ، و نیز فراوانی روایت از او، ازحسن حال راوی خبر می دهد. واین مقدار در روایت از او کفایت می کند، مگر آن که خلافش به دلیلی ثابت شود. شواهد نیز براین مطلب درمیان روات، متعدد است.
سید محسن اعراجی کاظمی درکتابش، عدة الرجال، درنشانه ها بروثاقت می گوید: از جمله دلایل وثاقت، فراوانی اخذ روایت از راوی توسط بزرگان است، بلکه فراوانی نقل یک شخص جلیل القدر از روایات اوست. (عدة الرجال، ص 134)
20- معجم رجال الحدیث، ج 15، ص100.
 

منبع:فصلنامه علوم حدیث شماره 53
دوشنبه 6/9/1391 - 0:17
اهل بیت

 
روایاتی که فضیلت زیارت امام حسین (ع) را بیان داشته اند، هرچند دربیان ثواب با هم متفاوت اند، اما دریک نقطه اشتراک دارند و آن، این که آن را برتر ازحج ویا عمره دانسته اند،و برخی از آنها ثواب چندین حج را برای زیارت امام حسین(ع) برشمرده اند.دراین نوشتار، پس از بیان برخی از این روایات، به چرایی این برتری پرداخته شده است.
کلید واژه ها : زیارت امام حسین (ع) فضیلت زیارت، حج وعمره، فضیلت حج.

درآمد
 

دربرخی از روایات، فضیلت زیارت امام حسین(ع) ،با فضیلت های حج وعمره گزاردن، مورد سنجش و ارزشیابی قرار گرفته است.برخی از این احادیث، ثواب زیارت آن امام را برابر با ثواب حج وعمره ی پس از انجام دادن حج واجب می دانند وبرخی، آن را برابر با حج می دانند، برای کسی که نتوانسته حج بگزارد؛ ولی شماری از روایات، فضیلت زیارت امام حسین(ع) را بیشتر از حج گزاردن، بلکه فضیلت آن را برابر با یک هزار حج، مطرح کرده اند؛ روایاتی مانند:
عن أبی عبدالله [الصادق] (ع)زیارة قَبر ِالحسُیَن (ع) حَجَّةٌ، و من بَعد ِالحََّجةِ حَجَّةٌوعُمرَةٌ بعَد َحَجَّةِ الإسلامِ؛ (1)
زیارت قبر حسین(ع) [برابربا] یک حج است و[بلکه برابر با] حج وعمره ای است که پس از حجة الإسلام به جا آورده می شود.
عن ابراهیم بن عقبة: کتَبتُ إلی َالعبَد ِالصّالِح ِ(ع) إن رَأیَ سیَدنُا أن یخِبرنَی بأِفَضل ِما جاءَ بِهِ فی زِیارَةِ الحُسین ِ(ع) وهَل تَعدلُ ثَوابَ الحَجِّ لِمنَ فاَتهُ؟
فَکتَبَ (ع) : تَعدِلُ الحَجَّ لِمَن فاتَهُ الحَجُّ؛ (2)
به بنده صالح (امام جواد یا هادی(ع)) نوشتم: اگر سَرور ما صلاح می داند، مرا از برترین چیزی که درباره ی زیارت حسین(ع) روایت شده ،خبر دهد، وآیا زیارت کسی که به حج نرسیده، برابر با حج،پاداش دارد؟
امام (ع) نوشت: «[زیارت حسین(ع) ] برای کسی که حج را از دست داده، برابر با حج است».
عن محمد بن سنان: سَمعِتُ الرِّضا(ع) یَقولُ: زیارةُ قبَرِ الحُسَینِ(ع) تَعدِلُ عُمرَةً مَبرورَةً مَقبوَلةً؛ (3)
شنیدم که امام رضا(ع) می فرماید: «زیارت قبر حسین(ع)، برابر با عمره ای مقبول ونیکوست».
عن أبی عبدالله [الصادق] (ع): مَن أتی قَبرَ الحُسیَن ِ(ع) کتِب َاللهُ لَهُ حَجَّةً وَعُمرَةً؛(4)
هرکس به [زیارت] قبر حسین(ع) بیاید، خداوند، برایش یک حج وعمره می نویسد.
عن علی بن الحسین [زین العابدین] (ع) : مَن زارَ قَبرَ الحُسَینِ (ع) کتِبَ لَهُ حُجَّةٌ وَعُمرَتانِ؛ (5)
هرکس قبر حسین(ع) را زیارت کند، یک حج ودوعمره، برایش نوشته می شود.
عن أبی عبدالله[الصادق (ع)] : مَن أَتی قَبرَ الحُسَینِ (ع) عارفاً بِحِّقهِ، کانَ کمَن حَجَّ ثَلاثَ حِجَجٍ مَع َرَسوُلِ اللَه (ص) ؛ (6)
هرکس با شناخت حقّ حسین (ع) به زیارت قبرش بیاید، مانند کسی است که سه بار همراه پیامبرخدا(ص) حج گزارده است.
عن أبی عبدالله [الصادق] (ع): زِیارَةُ قَبرِ الحُسَینِ (ع) تَعدِلُ عَشرینَ حُجَّةً وَأفضَلُ، وَمِن عشِرینَ عُمرَةً وَحُجَّةً ؛ (7)
زیارت قبر حسین(ع)، برابر با بیست حج وبرتر از آن است، ونیز [برتر از] بیست عمره و بیست حج است.
عن أبی سعید المدائنی: دَخَلتُ عَلی أَبی عَبدِالله (ع) فَقُلتُ لَهُ: جُعِلتُ فِداک ، أأتِ قبَرَ الحُسَینِ(ع)؟
قالَ: نَعَم یا أبا سَعیدٍ! فَائتِ قَبرَ ابنِ رَسوُلِ الله (ص) أطیبِ الطَّبینَ، وأَطهَرِ الطّاهرینَ، وأبَرَّ الأَبرارِ؛ فَإذا زُرتَهُ کتَبَ الله لَک َبهِ خَمسًا وعِشرینَ حُجَّةً ؛(8)
ابوسعید مدائنی گوید: برامام صادق(ع) درآمدم وگفتم: فدایت شوم! آیا به زیارت قبر حسین (ع) بروم؟
فرمود: «آری، ای ابوسعید، به زیارت قبر فرزند پیامبر خدا(ص) برو که او پاک ترین پاکان، پاکیزه ترین پاکیزگان، و نیکوترین نیکوکاران است، پس چون اورا زیارت کنی، خداوند دربرابر آن، بیست وپنج حج برایت می نویسد».
عن بشیر الدّهّان سَمعِتُ أبا عبَدِالله (ع) یَقولُ.... فَقالَ: یا بَشیرُ! إنَّ الرَّجُلَ منِکُم لِیغتَسِلُ عَلی شاطِیِء الفُراتِ، ثُمَّ یَأتی قَبرَ الحُسِینِ(ع) عارِفًا بِحِّقهِ، فیَعطیهِ الله بکلِّ قدَم َیَرفَعُها أو یضَعُها مِئَةَ حُجَّةٍ مَقبولَةٍ، وَ مِئَةَ عُمرةٍ مبَرُورةٍ، وَمِئَةَ غَزوةٍ مَعَ نَبی مُرسَلٍ إلی أعداءِ الله وَأعداءِ رَسولِهِ؛ (9)
شنیدم که امام صادق (ع) می فرماید: «...ای بشیر، فردی از شما برکناره فرات، غسل می کند وبا شناخت حقّ حسین (ع) به زیارت او می آید وخداوند، دربرابر هر گامی که بر می دارد و می گذارد، یک صد حج مقبول ویکصد عمره نیکو ویک صد جهاد همراه با پیامبر فرستاده شده دربرابر دشمنان خدا وپیامبرش، برایش می نویسد».
با ملاحظه این روایات، دو پرسش، پیش می آید:
پرسش اول.ملاک این همه تفاوت درارزیابی زیارت امام حسین (ع) و حج وعمره چیست؟ و چرا روایتی آن را برابر با یک حج وعمره می داند وروایت دیگر، آن را معادل سه حج ودیگری، معادل ده حج وهمچنین تا یک هزار حج ویک هزار عمره؟!
پرسش دوم. چگونه می توان پذیرفت که فضیلت زیارت سید الشهداء (ع) بیشتر از زیارت خانه خداست؟
وآیا این گونه روایات، به مفهوم کم ارزش جلوه دادن زیارت خانه خدا نیست وموجب کاستن انگیره زایران آن وکاهش شکوه وعظمت حج نمی شود؟!
علت اختلاف روایات در ارزیابی زیارت امام حسین (ع)
درتبیین اختلاف روایات ارزیابی فضیلت زیارت سیدالشهدا(ع) وسنجش آن با حج وعمره، به دو علت، می توان اشاره کرد:

1. اختلاف کیفیت زیارت ها
 

ممکن است بگوییم که اختلاف روایات، ناظر به اختلاف کیفیت زیارت هاست؛ بدین معنا که هر چه معرفت زایر، بیشتر باشد وآداب زیارت را بهتر رعایت کند وهدف آن را بیشتر تأمین نماید، طبعاً زیارت او از کیفیت بهتری برخوردار خواهد بود وارزش بیشتری دارد. براین اساس، ممکن است زیارت زایری، برابر با یک حج، ارزش گذاری شود وزیارت زایری دیگر، معادل ده حج، وزیارت فردی دیگر، یک صد حج وزیارت دیگری، یک هزار حج وهمین طور تا بیش از یک هزار حج گزاردن.

2. مفهوم عددی نداشتن اعداد
 

با تأمل درمتن احادیث یاد شده، مشخص می شود که عدد درآنها، مفهوم عددی ندارد؛ (10) بلکه مقصود از آن، کثرت است. به همین جهت، درشماری از این احادیث وقتی راوی از برتری زیارت امام حسین (ع) برحج، شگفت زده می شود، امام (ع) برتعداد آن می افزاید.
بنابراین، مقصود درهمه این روایات، آن است که فضیلت زیارت امام حسین(ع) بسی بیشتر از فضیلت حج وعمره است.دلیل این مطلب، درپاسخ به سؤال دوم، روشن خواهد شد.

تبیین روایات برتر بودن زیارت امام حسین (ع) از حج
 

پیش از توضیح این روایات، توجه به چند نکته، لازم است:
نکته اوّل: این گونه ارزش گذاری در روایات اهل بیت (ع) به زیارت امام حسین (ع) اختصاص ندارد، بلکه موارد متعددی یافت می شود که عملی یک هزار برابر حج، بلکه بیشتر از آن ارزیابی شده است؛ مانند: برآوردن حاجت مؤمن، که برتر از یکهزار حجّ پذیرفته ، شمرده شده (11) ویا باز گرداندن مال حرام، که معادل هفتاد هزار حج پذیرفته است. (12)
همچنین، موارد متعددی یافت می شود که پاداش عملی، معادل پاداش یک هزار شهید، ارزیابی شده است؛ مانند: اصلاح دادن میان زن و شوهر، (13) شکیبایی برمصیب وبلا، (14) ثابت قدم ماندن بردوستی اهل بیت (ع)در دوران غیبت امام زمان (ع).(15)
پیش از اظهار نظر درباره ی این گونه روایات، لازم است تا ابتدا صدور آنها از اهل بیت (ع)، بررسی شود .درصورتی که انتساب آنها به اهل بیت (ع) ثابت باشد، با درنظر گرفتن فضای صدور احادیث، می توان به حکمت ثواب های وعده داده شده، دست یافت؛ چنان که درباره ی ثواب زیارت امام حسین (ع)، حکمت افزون بودن ثواب آن از حج وعمره، بیان خواهد شد.
نکته دوم.
برپایه گزارش برخی از روایات، زیارت سایر اهل بیت پیامبر (ص) با زیارت امام حسین (ع)، درفضیلت، برابرند. شیخ صدوق، ازامام صادق (ع) روایت کرده که فرمود:
مَن زارَ واحداً مِّنا کانَ کَمَن زارَ الحُسیَنَ (ع)؛ (16)
هرکس یکی از ما را زیارت کند، مانند کسی است که حسین (ع) را زیارت کرده باشد.
این روایت، می تواند اشاره به این نکته باشد که حکمت فضیلت زیارت امام حسین (ع)، درزیارت سایر امامان (ع) نیز وجود دارد؛ هرچند با تفاوت شرایط سیاسی واجتماعی وآثار مترتب برآنها، ممکن است فضیلت زیارت آنها، متفاوت باشد.
نکته سوم: برخی از احادیث، تصریح می کنند که زیارت امام رضا(ع)، معادل گزاردن یک میلیون حج است وفضیلت آن، بیش از زیارت امام حسین(ع)است.محمد بن ابی نصر بِزَنطی می گوید که در نوشته ای از امام رضا (ع) خواندم:
أبلغ شیعتَی أنَّ زیارَتی تَعدِلُ عِندَالله - عز وجل- ألفَ حَجَّةٍ وألفَ عُمرَةٍ مُتقَبَّلةٍ کلّها؛
به شیعیان من برسان که زیارت من نزدخدا، برابر با یک هزار حج وعمره پذیرفته است.
او می گوید: این موضوع را با امام جواد (ع) درمیان گذاشتم که چگونه می شود که زیارت آن امام (ع)، برابر با یک هزار حج باشد؟ امام جواد (ع) پاسخ داد:
إی وَالله! وألفُ ألفِ حَجَّةٍ لِمَن یَزوُرهُ عارفاً بِحِّقهِ؛ (17)
آری، به خدا! وبرابر با یک میلیون حج است، برای کسی که او را از سر معرفت، زیارت کند.
گفتنی است که این حدیث نیز گواه دیگری بر مفهوم عددی نداشتنِ عدد این گونه احادیث است.
ودرحدیث دیگری، علی بن مهزیار، از امام جواد (ع)می پرسد که فضیلت زیارت امام رضا(ع) بیشتر است یا زیارت امام حسین (ع)؟ ایشان ، در پاسخ می فرماید:
زیارةُ أبی أفضَلُ، وذلک أنَّ أبا عَبدِالله (ع) یزورُهُ کُل َّالَنّاسِ، وَأبی لایزورُهُ إلا الخَواصُّ مِن الشّیَعةِ؛ (18)
زیارت پدرم برتر است؛ چون حسین (ع) را همه مردمان زیارت می کنند، ولی پدرم را جز خواص از شیعه، زیارت نمی کنند.
این، همان نکته ای است که پیش از این،بدان اشاره شد که شرایط سیاسی، اجتماعی وفرهنگی، در ارزیابی فضیلت زیارت هر یک از خاندان رسالت، نقش دارد.
اکنون با توجّه به مطالب یاد شده، برای تبیین روایاتی که فضیلت زیارت سیدالشهدا (ع) را به مراتب بیش از حج مطرح کرده اند، این نکات، قابل توجّه است:

1. موضوع سنجش
 

نکته اوّل، این که بی تردید، موضوع سنجش، دراحادیثی که مقایسه میان حج واجب (حَجَّة الاسلام) و زیارت مستحب نیست؛ بلکه مقایسه میان حجّ مستحب وزیارت است. بدین جهت، دربرخی احادیث، تصریح شده که زیارت امام حسین زیارت امام حسین (ع) را برتر از حج مطرح کرده اند، نمی تواند جایگزین حَجه الإسلام شود؛ بلکه برای کسی که توان گزاردن حج را ندارد، تا هنگامی که توانِ گزاردن حج را پیدا کند.
بنابراین، مقصود از روایاتی که زیارت امام (ع) زیارت وی، پاداش حج دارد، را با فضیلت تر از حج دانسته اند، این است که پس از انجام دادن حج واجب، درشرایط ویژه ای- که توضیح خواهیم داد - زیارت ایشان از فضیلت بیشتر برخوردار است.

2. توجّه دادن به امور سرنوشت ساز اجتماعی
 

دومین نکته در فهم احادیث یاد شده، این است که مقصود از آنها، کاستن از اهمّیت حج به مفهوم حقیقی آن نیست؛ زیرا اگر حج اهمّیت نداشته باشد، معیار قرار گرفتن آن برای ارزیابی ارزش های دیگر، بی معناست، همان طور که مقصود از احادیثی نیز که پاداش اصلاح میان زن وشوهر یا شکیبایی در برابر مصائب را یک هزار برابر پاداش شهید ارزیابی کرده اند، این نیست که مردم را از جهاد در راه خدا، دل سرد گرداند، تا به جای جهاد، به اصلاح امور خانوادگی مردم بپردازند ویا شکیبایی درمصایب را پیشه سازند؛ بلکه هدف، بیان اهمّیت پیشگیری از متلاشی شدن خانواده ها، وهمچنین تشویق به مقاومت دربرابر سختی هاست.
به بیان روشن تر، از آن جا که ارزش واهمّیت حج وشهادت در راه خدا، برای همه مسلمانان، روشن وبدیهی است ، پیشوایان اسلام، برای توجّه دادن مسلمانان به ارزش شماری از کارهایی که نقش اساسی درسازندگی جامعه دارند، حج وشهادت را معیار ارزیابی آنها قرار داده اندوبه کسانی که درکنار انجام دادن وظایف وجوبی خود به انجام دادن این گونه امور اجتماعی بپردازند، بشارت داده اند که خداوند، از فضل خود، پاداشی که قابل مقایسه با پاداش انجام دادن وظایف وجوبی نیست، به آنان عنایت می فرماید.
بنابراین، علت مضاعف بودن پاداش، دراموری که بدان اشاره گردید، این است که از یک سو، ملاک وجوب در آنها وجود ندارد تا شارع، انجام دادن آنها را واجب نماید واز سوی دیگر، انجام دادن آنها برای سازندگی جامعه مطلوب اسلامی، ضرور است واز این رو، شارع با مضاعف نمودن پاداش، مردم را به انجام دادن آنها، ترغیب وتشویق می نماید.

3. توجه دادن به حقیقت حج
 

مهم ترین نکته در روایاتی که زیارت امام حسین (ع) را برتر از حج معرّفی کرده اند، توجه دادن مسلمانان به روح حج وحقیقت آن است.
روح همه عبادت ها- که حج، جامع ترین آنهاست -، حاکمیت نظام مبتنی برتوحید به رهبری امام عادل درجامعه است؛ زیرا تنها درسایه این نظام است که ارزش های الهی، امکان تحقّق و بالندگی پیدا می نمایند وچنان که از امام رضا (ع) گزارش شده ، امامت امام عادل، اساس بالندگی اسلام، محسوب می گردد:
إنَّ الإمامَةَ اُسُّ الإِسلامِ النّامی؛(19)
امامت ،ریشه بالنده اسلام است.
وبراین اساس، رهبری امام عادل- که جلوه حاکمیت توحید است - روح وجوهر وحقیقت حج به حساب می آید وحجّی با حقیقت همراه است که در سایه رهبری امام عادل وبرائت از رهبری زمامداران ستمگر- که جلوه حاکمیت شرک وطاغوت اند -، انجام گردد؛ زیرا سراسر حج، لبّیک گویی به یگانگی خداوند متعال وبرائت از مطلقِ شرک ومشرک است.وبدین سان، حجّی که با نظام توحیدی وامامت - که جلوه گاه آن است-، پیوندنخورَد، حجّ حقیقی نیست؛ بلکه حجّ جاهلی است، چنان که محدّث بزرگوار ثقة الإسلام کلینی، از یکی ازیاران امام باقر(ع) به نام فضیل، روایت کرده که فرمود:
نَظرَ (أبوجَعفَر(ع)) إلَی النّاسِ یَطوفونَ حَولَ الکَعبةِ ، فَقال: هکذا کانوا یطوفونَ فی الجاهِلیِِةِ، إنَّما اُمِروا أن یَطوفوا بِها، ثُمَّ یَنفِروا إلَینا فیَعلِمونا ولا یتهَمُ ومَوَّدتَهُم ، وَ یعرِضُوا عَلَینا نُصرَتهُم؛ (20)
[امام باقر(ع)] به مردمی که گرد کعبه طواف می کردند، نگاه کرد وفرمود: «درزمان جاهلیت، این گونه طواف می کردند. همانا مردم، امر شده اند که گرد کعبه طواف کنند وسپس، به سوی ما کوچ کنند و ولایت ودوستی خود را به ما اعلام دارند ویاری خود را نسبت به ما عرضه کنند».
ودرروایتی دیگر از ایشان، آمده است:
إنَّما أمِرَ النّاسُ أن یأتوا هِذهِ الأحجارَ فیَطوُفو بِها، ثُمََّ یأتوا فیَخبِرونا بِوَلایتِهم، ویعرضِوا عَلینَا نُصرَتَهمُ.(21)
مردم، مأمور شده اند که به سراغ این سنگ ها بیایند وطوافشان کنند. سپس نزد ما بیایند و دوستی خود را به ما خبر دهند ویاری شان را برما عرضه دارند.
ودرروایت دیگری می فرماید:
تَمامُ الحَجِّ لِقاءُ الإمامِ. (22)
تمامیت حج، به ملاقات کردن امام است.
نیز از امام صادق(ع) روایت شده است:
إذا حَجَّ أحَدکُم فیَلختِم حَجَّةُ بِزیارَتِنا، لِأنَّ ذلِک مِن تَمامِ الحَجِّ .(23)
هریک از شما که حج گزارد، آن را با زیارت ما پایان دهد؛ چون این کار، لازمه کامل شدن حج است.
این گونه روایات، به روشنی نشان می دهند که ولایت اهل بیت (ع) روح وحقیقت حج است وحجِّ بدون پیوند با رهبری امام عادل و برائت جُستن از سران مشرک حاکم برجامعه، حجّ حقیقی نیست.
اکنون با درنظر گرفتن توضیحات گذشته، می توان به راز فضائل بزرگی که برای زیارت سید الشهدا (ع) از اهل بیت (ع) گزارش شده، پی برد ودریافت که چرا زیارت با معرفت او، برتر از حجّ استحبابی است؟ و چرا زیارت سایر امامان (ع)، همسان با زیارت سید الشهدا (ع) است؟ وچرا زیارت امام رضا (ع) در شرایط اجتماعی خاصّی که تنها گروه خاصّی از شیعیان به زیارت اومی روند، با فضیلت تر از زیارت امام حسین (ع) است؟
درواقع، همه این روایات، می خواهند حج را با حقیقت خود، پیوند دهند ومردم مسلمان را برای تشکیل حکومتی مبتنی برارزش های توحیدی، آماده سازند وبرای تشکیل حکومت جهانی اسلام به رهبری مهدی آل محمّد (ص)، زمینه سازی نمایند.
به سخن دیگر، پیام سیاسی همه این روایات، زمینه سازی برای حکومت اهل بیت (ع) است.این پیام را از زیارت همراه با معرفتِ قبور همه خاندان رسالت، می توان دریافت کرد، هرچند درمقاطع خاصّی از تاریخ، زیارت برخی از امامان (ع)، ممکن است به دلیل پیامی سازنده تر، از فضیلت بیشتری برخوردار باشد؛ لیکن به نظر می ررسد که زیارت هیچ یک از امامان، نمی تواند به اندازه زیارت سید الشهدا(ع) برای تشکیل حکومت دینی، مؤثر باشد. لذا زیارت ایشان، بیش از هر امام دیگری مورد تأکید وتوصیه قرار گرفته است.

4. نهادینه کردن فرهنگ زیارت امام حسین (ع)
 

بی تردید، زیارت امام حسین (ع)، نماد ونشانه بالندگی مکتب اهل بیت (ع) است. نهادینه کردن این فرهنگ، بویژه در فضای سیاسی بسته ی آن روز، مشکلات خاصّ خود را داشت واز باب «ثَوابُ العَمَلِ علی قَدرِ المَشَقَّةِ فیهِ؛ (24) پاداش عمل، به اندازه دشواری آن است» و«أفضَلُ الأعمالِ أحمَزُها؛ (25) برترین اعمال، سخت ترین آنهاست»، کسانی که درنهادینه کردن این فرهنگ، نقش بیشتری ایفا کرده اند، قطعاً از پاداش بیشتری برخوردارند.
بنابراین، می توان گفت: شرایط سیاسی واجتماعی، درمضاعف شدن ثواب زیارت، نقش دارد، چنان که زیارت امام رضا (ع) با توجّه به فاصله بسیار خراسان از مدینه وعراق، در دوران امامت امام جواد (ع) با تأکید بیشتری همراه گردیده است؛ زیرا زیارت امام حسین (ع) در آن ایام، به یک فرهنگ تبدیل شده بود ؛ امّا فرهنگ سازی برای زیارت امام رضا(ع) ، نیاز به حرکت جدیدی داشت .این چنین است که در شرایط دیگر، شاید نتوانیم بگوییم که زیارت امام رضا (ع) با فضیلت تر از زیارت جدش امام حسین (ع) است.

نتیجه
 

از آنچه گذشت، معلوم شد که برشمردن فضیلتی همچون حج وعمره ویا افزودن برآن، اختصاص به زیارت امام حسین (ع) ندارد وبرای اعمال دیگری نیز چنین فضایلی تصور شده است و دلیل آن، نه کم ارزش بودن حج، بلکه به جا آوردن اعمال مستحب در زمان مطلوب بوده است .علاوه براین، دلایلی همچون توجه دادن به امور سرنوشت ساز اجتماعی، توجه دادن به حقیقت حج ونهادینه کردن فرهنگ زیارت امام حسین (ع) از اسباب صدور این روایات دانسته شده است.

کتابنامه
 

- أعلام الدین فی صفات المؤمنین، حسن بن محمد دیلمی (م 711ق)، تحقیق:مؤسسة آل البیت (ع)، قم:مؤسسة آل البیت (ع)
- الأمالی، محمد بن بابویه قمی (شیخ صدوق) (م 381 ق).
- الدعوات، قطب الدین سعید بن عبدالله راوندی (م 573 ق)، تحقیق: مؤسسة الإمام المهدی (عج) قم: مؤسسة الإمام المهدی (عج)، اول ، 1407 ق.
- الکافی، محمّد بن یعقوب کلینی رازی (م 329ق)، تحقیق: علی اکبر غفّاری، بیروت: دار صعب ودار التعارف، چهارم، 1401ق.
- بحار الأنوار، محمد باقر مجلسی، بیروت:مؤسسة الوفاء 1403ق.
- تهذیب الأحکام فی شرح المقنعة، محمد بن حسن طوسی (م 460 ق)، بیروت: دار التعارف، اول، 1401 ق.
- ثواب الأعمال وعقاب الأعمال، محمّد بن علی بن بابویه قمّی (شیح صدوق) (م 381ق)، تحقیق: علی اکبر غفاری ، تهران: مکتبة الصدوق.
- عدة الداعی، احمد بن فهد حلی (م 841ق)، تحقیق: احمد موحدی قمی، قم: وجدانی، بی تا.
- علل الشرائع، محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق) (م 381 ق)، بیروت: دارإحیاء التراث، اوّل، 1408ق.
- عیون أخبار الرضا(ع) محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق) ( م 381 ق)، بیروت:مؤسسة الأعلمی للمطبوعات ، بی تا.
- عیون الحکم و المواعظ ، ابوالحسن لیثی واسطی (ق6)، تحقیق: حسین حسینی بیرجندی، قم: دار الحدیث، 1376ش.
- فضل زیارت الحسین، محمد بن علی بن حسن علوی شجری (م 445 ق)، تحقیق: سید احمد حسینی، قم: کتابخانه ی آیة الله مرعشی نجفی، بی تا.
- کامل الزیارات، جعفربن محمد بن قولویه، قمی (م 368 ق)، تحقیق: جواد قیومی، قم: مؤسسة النشر الاسلامی ، اول، 1417ق.
-کتاب من لا یحضر الفقیه، محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق) (م 381ق)، تحقیق: علی اکبر غفّاری، قم:مؤسسة النشر الاسلامی ، دوم.
- کمال الدین وتمام النعمة،محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق) (م 381 ق)، تحقیق: علی اکبر غفاری، قم: مؤسسة النشر الاسلامی ، 1405 ق.
- میزان الحکمة با ترجمه فارسی، محمد محمّدی ری شهری، ترجمه:حمید رضا شیخی، قم: دار الحدیث، 1377ش.
- نهج البلاغه، محمد بن الحسین الموسوی (شریف رضی)، ترجمه:سید جعفر شهیدی، تهران: انتشارات علمی وفرهنگی، 1378ش.

پی‌نوشت‌ها:
 

1- کامل الزیارات، ص 298، ح 495؛ بحار الأنوار، ج 101، ص 39، ح 59.
2- کامل الزیارات، ص296، ح 490؛ بحار الأنوار، ج101، ص 32، ح 26.
3- ثواب الأعمال، ص 112 ح 10؛ کامل الزیارات، ص291 ، ح 473 و ص 292،ح 477.
4- کامل الزیارات، ص300، ح 500 و ح 499.
5- فضل زیارة الحسین(ع)، ص 43، ح 17.
6- کامل الزیارات، ص 267، ح 413.
7- الکافی ، ج 4، ص 580.
8- همان، ج 4، ص 581، ح 4.
9- کامل الزیارات، ص 320، ح 544 وص 343، ح 580.
10- یعنی مقصود از هر یک از این اعداد، نفی عددهایی نیست که با این عدد ، اختلاف دارند.
11- امام صادق (ع) می فرماید: «قضاء حاجه المؤمن افضل من ألف حجّة متقبّلة بمناسکها، وعتق ألف رقبة لوجه الله؛ برآوردن حاجت مؤمن، برتر از هزار حجّ پذیرفته شده وآزاد کردن هزار بنده در راه خداست». ( الأمالی (صدوق)، ص 308، ح 353)
12- پیامبر خدا(ص) می فرماید: «لرد دانق من حرام یعدل عند الله سبحانه سبعین ألف حجّة مبرورة؛ هرآینه، رد کردن یک دانگ( یک ششم ) درهم حرام، نزد خدا برابر با هفتاد هزار حج پذیرفته است». (عدّة الداعی، ص 129؛ الدعوات، ص25، ح 36؛ بحار الأنوار، ج101، ص296، ح 16)
13- پیامبر خدا (ص) می فرماید: «من مشی فی إصلاح بین امرأة و زوجها أعطاه الله تعالی أجر ألف شهید قتلوا فی سبیل الله، حقاً؛ هر کس برای آشتی دادن میان زن و شوهری گام بردارد، خداوند به او پاداش هزار شهید را می دهد که در راه خدا، با حقیقت ، کشته شده باشند». (ثواب الأعمال، ص 341، ح 1؛ أعلام الدین، ص 421)
14- امام صادق (ع) می فرماید: «من ابتلی من المؤمنین ببلاء فصبر علیه، کام له مثل أجر ألف شهید؛ هر مؤمنی به گرفتاری ای دچار شود و بر آن شکیبایی ورزد، برای او پاداش هزار شهید خواهد بود». (الکافی، ج2، ص92 ح 17)
15- امام زین العابدین(ع) می فرماید، «من ثبت علی موالاتنا فی غیبة قائمنا أعطاء الله - عز و جل - أجر ألف شهید من شهداء بدر و اُحد؛ هر کس درزمان غیبت قائم ما بر ولایت ما استوار بمانَد، خداوند، پاداش هزار شهید ازشهیدان بدر واُحد به او عطا می کند». (کمال الدین ، ص 323، ح 7)
16- ثواب الأعمال، ص 123، ح 3.
17- تهذیب الأحکام، ج6، ص85، ح 168؛ کتاب من لا یحضره الفقیه، ج2، ص582، ح 3182.
18- الکافی، ج 4 ص 584، ح 1.
19- الکافی، ج 1، ص 200، ح1.
20- همان، ج1، ص 392، ح 1.
21- علل الشرائع، ص 549، ح 4؛ عیون أخبار الرضا(ع)، ج2، ص262، ح 30.
22- الکافی، ج4، ص549، ح2.
23- علل الشرائع، ص459.
24- عیون الحکم و المواعظ، ص 218.
25- بحار الأنوار، ج 70 ص 191.
 

منبع:فصلنامه علوم حدیث شماره 53
دوشنبه 6/9/1391 - 0:17
اهل بیت

 

چکیده
 

در این مقاله تلاش گردیده تا ضمن بیان مساله و اهمیت آن، ادبیات مربوط عدالت اجتماعی مورد بررسی قرار گیرد. در این بررسی، مباحثی همچون مفهوم شناسی عدالت از دیدگاه مکتب اسلام و سایر مکاتب غربی بدان اشاره و همچنین الگو و مولفه های سیستمهای هوشمند اجتماعی مبتنی بر عدالت اجتماعی مطرح شده است. در ادامه به ضرورت و استعداد شبیه سازی واقعه عاشورا و احصای رمزها، نمادها و پیامهای عاشورایی اشاره گردیده است. در بخش دیگر مقاله که کانون اصلی این پژوهش را تشکیل می دهد، بر اساس پیامهای قیام عاشور و نهضت حسینی و تبیین آنها، مدل سیستمیک هوشمند عدالت اجتماعی مبتنی بر پیامهای هوشمندانه عاشورایی ارائه گردیده و در نهایت نیز به جمع بندی موضوع پرداخته و نتیجه گیری صورت گرفته است.

واژگان کلیدی
 

عدالت اجتماعی(1)، عدالت رویه ای(2)، عدالت مراوده ای(3)، عدالت توزیعی(4)، عاشورا

مقدمه
 

بدون تردید، بنیان ادبی و مبنای تفسیر رفتار برخاسته از شأن عصمت، در کتاب و سنت نهفته است؛ در واقع سیره اهل بیت چیزی جز تفسیر کتاب و سنت برحسب مقتضیات زمان و مکان نبوده است. ضمن اینکه با تأمل بر مراتب وصف‏ناپذیر هوشمندی معصوم «علیهم‏السلام» ملاحظه می‏شود که هر انتخاب او در هر وضعیت مقتضی، بهترین انتخاب ممکن در بعد زمان و مکان بوده است؛ بدین ترتیب در هر اقدام معصوم، به اقتضای شرایط، شیوه‏ای برای مبارزه و جهاد آموخته شده است که «مرز تقیه را با ترس» و« تفاوت جهاد را با جنگ‏طلبی» معین می‏سازد. قیام برای شکستن بت‏های بشرساخته در ساحت‏های دنیایی و معنایی، استقامت فاطمی بر احقاق حق، احیای حکومت عدل، صلح روشنگرانه، شهادت آگاهانه، مناجات عارفانه، دانش‏گستری عالمانه، تبلیغ هوشیارانه، مقاومت صبورانه، و اهتمام مستمر به مباحثه علمی، توسعه معارف، اظهار هویت، و زمینه‏سازی غیبت و حتی اقدام به غیبت از انظار عامه، همگی شیوه‏هایی را معرفی می‏کنند که باید به اقتضای شرایط اتخاذ شوند تا امانتی گرانقدر را به نسل‏های آینده برسانند!
نحوه برخورد با موضوع «عدالت»، به مثابه یكی از مهم‌ترین عوامل پایداری و استمرار حیات هر سیستم اجتماعی، از اعماق عرصه فرهنگی آن ریشه می‌گیرد و فرهنگ عدالتخواه با مختصات ویژه‌ای از فرهنگ‌های بی‌تفاوت نسبت به عدالت متمایز می‌گردد. ایستادگی در برابر ظلم، متضمن تلاشی شجاعانه است كه درصورت عدم حمایت جامعه ممكن است هزینه‌هایی رادر پی داشته باشد؛ بنابراین تا حد زیادی تحت‌الشعاع تصور و باور افراد درباره احتمال «كامیابی»، «حمایت سایر اعضای جامعه»، «حمایت ساختارهای اداری و قانونی» و «پشتیبانی نهادهای اجتماعی» قرار می‌گیرد.
اگر تصمیم‌گیرندگان یك سیستم اجتماعی، به بقای بلندمدت آن سیستم علاقمند باشند، باید روحیه عدالت‌گستری و حق‌طلبی را در آن توسعه دهند. چنین اقدامی مستلزم پذیرش هزینه‌های این مهم در كوتاه‌مدت است؛ تحمل گستاخی‌های حق‌طلبانه و تشویق تلاش‌های عدالت‌خواهانه، لازمه توسعه برنامه‌های عدالت‌گستری است كه به‌طور طبیعی محدودیت‌های قابل توجهی را به نخبگان و مسؤولان سیستم‌های اجتماعی تحمیل می‌كنند؛ محدودیت‌هایی كه باید برای تضمین سلامت بلندمدت و هوشمندی جامعه، تحمل شوند؛ زیرا به‌طور منطقی می‌توان پذیرفت كه در بلندمدت جامعه‌ای باقی می‌ماند كه بنای آن بر عدل و تعادل استوار باشد و این مستلزم اصرار عناصر شكل‌دهنده آن بر اجرای عدالت است؛ اصراری كه باید در احیاء سیستمی كل‌نگارانه، به كلیه سازمان‌های اداری و نهادهای اجتماعی كشور تسری یابد. (پورعزت،143:1383)
بدین ترتیب حاصل دوازده نسل مجاهده در پرتو قرآن و سنت رسول‏الله، تحولی شگرف و شگفت‏انگیز در ادبیات حکمرانی و اداره سیستم‏های اجتماعی است؛ تحولی که تا قرن‏ها و شاید هزاره‏ها بشریت و دانش مدیریت سیستم‏های اجتماعی را وامدار خویش خواهد ساخت. حاصل بحث آنکه بدون شک اگر هر یک از معصومان در مقتضیات زمانی و مکانی امام علی «علیه‏السلام» قرار می‏گرفت، برای تحقق عدل، به حکومت قیام می‏کرد، در زمان امام حسن «علیه‏السلام»، مظلوم‏نمایی‏های خطرناک معاویه را با برافراشتن پرچم صلح مسئولانه خنثی می‏نمود و در زمان امام حسین «علیه‏السلام»، کربلا را به عرصه جراحی تاریخ حکومت تبدیل می‏ساخت و در دوره‏های بعد تا غیبت، همچنان به ارشاد و تربیت عامه از طریق مناجات و کلاس درس و مجالس بحث می‏پرداخت و در عصر حاضر از مخاطبان از خود بیگانه، رخ برگرفته، عزم غیبت می‏نمود.

بیان مسئله
 

با تأمل بر نقش راهبردی نیروی انسانی در پویای جوامع بشری، ملاحظه می شودكه اصلی‌ترین عامل تعیین‌كننده و هویت بخش در هر جامعه،‌ عناصر انسانی فعال در آنند؛(5) عناصری كه رفتارشان بیش از هر چیز تحت تأثیر ویژگی‌های عرصه فرهنگی جامعه شكل می‌گیرد؛ عرصه فرهنگ، عمیق‌ترین عرصه حیات اجتماعی است؛ عرصه‌ای كه به صورت انتزاعی قابل تصور است و آثار آن در گستره‌ای كلان، در سطح جامعه متجلی می‌گردد (Ritzer,2000,p.470). حاصل تعامل عناصر فرهنگی به صورت مصنوعات(6)فیزیكی، رفتاری، و گفتاری ظاهر می‌شود (Hatch,1997,p.p.219-220)؛ از این رو تأكید می‌شود كه خصلت‌هایی چون «عدل‌پذیری»، «حق‌گرایی» و «ظلم ستیزی» نیز به مثابه بخشی از مصنوعات تولیدی چرخه‌های متعامل فرهنگ جامعه، عمیقاً از عرصه فرهنگی آن ریشه می‌گیرند و نمودهای خود را در سطح جامعه نمایان می‌سازند؛ از این‌رو با توجه به نقش هویت بخش انسان‌ها در سیستم اجتماعی، شك نیست كه اگر اعضای فعال یك جامعه، حق‌طلب و ظلم‌ستیز باشند و آگاهانه در برابر هرگونه تمایل به بیعدالتی و ظلم‌گستری، واكنش نشان دهند، رفتارهای ظالمانه و ساختارهای مروج این رفتارها را ناپایدار می‌سازند؛ بدین ترتیب فرهنگ عدالت‌پذیر توسعه می‌یابد؛ فرهنگی كه برای حفظ پاكیزگی و قداست سیستم اجتماعی(امت) ضرورت دارد! (پورعزت،146:1383)
از رسول اكرم «صلی‌الله علیه و آله» چنین روایت شده است(نهج‌البلاغه، نامه 53):
هرگز پاك و مقدس نمی‌گردد امتی كه در میان آن امت، فرد ضعیف نتواند بدون لكنت زبان، حق خود را از افراد قوی بازستاند (نهج البلاغه،ترجمه آیتی:741)؛ یعنی جامعه‌ای پاك و مقدس است كه در آن ضعیف‌ترین اعضا بتوانند صریح و قاطع، حق خود را از قوی‌ترین اعضا بگیرند. از این‌رو ادعا می‌شود كه تحول فرهنگی، ضروری تحقق و پایداری جامعه عدل است و البته تحول فرهنگ، مستلزم ملاحظات و تدابیر خاصی برای هدایت عناصر شكل‌دهندة آن است ؛(7)بنابراین، تأكید می‌شود كه توسعه فرهنگ حق‌گرا و عدالت‌خواه برای استقرار و پایداری نظام عدل ضرورت دارد.
در این راستا نهضت حسینی و قیام سراسر فرهنگی عاشورا که مالامال از پیامهای ارزشی می باشد، نه تنها در عصر خود بلکه بیشتر، در امتداد اعصار متجلی می گردد. هدف اصلی این مقاله، تبیین پیامهای نهضت فرهنگی حسینی و قیام هوشمندانه عاشوراییمی باشد تا روشن نماید رمز ها و نمادهای عاشورایی، به چه میزان می تواند زمینه ساز پیشرفت اندیشه عدالت اجتماعی در سیستمهای کنونی اجتماعی باشد.

روش تحقیق
 

در این مقاله از روش تحقیق تاریخی استفاده گردیده است. هدف تحقیق تاریخی به کار بردن داده های مربوط به واقعیت های مرتبط با رویداد های گذشته و تفسیر آنها است. از این طریق می توان به عوامل موثر در بروز وقایعی که در گذشته رخ داده است پی برد و رویدادهای زمان حال را بهتر شناخت (سرمد،بازرگان،حجازی،122:1385). روش جمع آوری داده ها نیز به صورت مطالعات کتابخانه ای بوده و همچنین از منابع اینترنتی نیز بهره گرفته شده است.

مفهوم شناسی واژه عدالت
 

عدالت‌ یكی‌ از اصطلاحات‌ مبنایی‌ سیاست‌ و اخلاق‌ است‌ كه‌ با اهمیتی‌ عالم‌گیر، در همه‌نظریه‌های‌ سیاسی‌ و اجتماعی‌، نقشی‌ محوری‌ دارد. اعتبار جهانی‌ آن‌، به‌ توسعه‌ مجموعه‌متنوعی‌ از تحلیل‌ها و طرح‌های‌ كاربردی‌ انجامیده‌ كه‌ دستیابی‌ به‌ تعریف‌ واضح‌ و دقیق‌ درباره‌آن‌ را دشوارتر ساخته‌ است‌; از این‌ رو، عدم‌ توافق‌ بسیاری‌ درباره‌ معنای‌ عدالت‌ و مصادیق‌اعمال‌ عادلانه‌ و ناعادلانه‌ به‌ وجود آمده‌ است‌ (Campbell,2001,p.1).
در ارتباط با مفهوم‌ عدالت‌، مفاهیمی‌ چون‌ برابری‌، انصاف‌ (8)و مساوات‌(9) نیز مطرح‌می‌شوند كه‌ گاهی‌ مترادف‌ با آن‌ و گاهی‌ با مفهومی‌ متفاوت‌ با آن‌ به‌ كار گرفته‌ شده‌اند; برای‌ مثال‌عده‌ای‌ تصور می‌كنند كه‌ برابری و عدالت‌ هیچ‌ ربطی‌ به‌ هم‌ ندارند، آنها عدالت‌ را در ذات‌ خودارزشمند می‌دانند ولی‌ برابری‌ را فاقد ارزش‌ ذاتی‌ فرض‌ می‌كنند; در حالی‌ كه‌ افرادی‌ دیگرتصور می‌كنند كه‌ این‌ دو مفهوم‌، مترادف‌ و یكسانند (Miller,1999,p.230).
با مراجعه به کتب لغت در مفردات راغب مى خوانیم: العدالة و المعادلة لفظ یقتضى المساواة و یستعمل باعتبار المضایقة ... فالعدل هو التقسیط على سواء ...؛ عدالت و معادله داراى معناى برابرى است و به همین خاطر همواره در مقایسه بین اشیاء کاربرد دارد. عدل همان تقسیم به دو نیم مساوى و هماهنگ است.
و ابن منظور مى نویسد: العدل ما قام فى النفوس انه مستقیم و هو ضد الجور ... و فى اسماء الله سبحانه: العدل، هو الذى لا یمیل به الهوى فیجور فى الحکم ... و العدل: الحکم بالحق. یقال: هو یقضى بالحق و یعدل ...؛ عدل هر آن چیزى که فطرت انسان حکم به استقامت آن نماید و ... .
و در افصاح آمده است: العدل: الانصاف و هو اعطاء المرء ما له و اخذ ما علیه ... عدل فى امره ...: استقام. و فى حکمه: حکم بالعدل؛ عدل یعنى انصاف و آن به معناى این است که آنچه بایسته شخص است، به او داده شود و آنچه بر گردن اوست از او گرفته شود ... عدالت در کار به معناى استقامت در آن و عدالت در قضاوت یعنى حکم به عدل نمودن.
و در کلمه انصاف مى گوید: الانصاف: العدل ... و أنصف الرجل عامله بالقسط و العدل لانه اعطاء من الحق، یستحقه لنفسه ...
و در قسط مى نویسد: القسط: العدل ... یقال: اقسط فى حکمه و بینهم و الیهم: عدل فى القسمة و الحکم ... و القسط: الحصّة و النصیب. (10)
و در فروق اللغه آمده است: الفرق بین النصیبُ و القسط ان النصیب یجوز ان یکون عادلاً و جائراً و ناقصاً عن الاستحقاق و زائداً. یقال: نصیب منحوس و موفور. و القسط: الحصة العادلة، مأخوذة من قولک: اقسط: اذا عدل ... (11)
و در فرق بین عدل و انصاف مى گوید: ان الانصاف اعطاء النصف و العدل یکون فى ذلک و فى غیره. الاترى انّ السارق اذا قطع قیل انه عدل علیه و لا یقال انه انصف. و اصل الانصافُ ان تعطیه نصف الشى ء و تأخذ نصفه من غیر زیادة و لا نقصان؛ فرق بین عدل و انصاف آن است که انصاف تقسیم برابر ـ و بیشتر در امور حسى ـ است ولى عدالت در محسوس و غیر محسوس و به جا انجام گرفتن است لذا بریدن دست دزد را عدل مى نامند ولى انصاف نمى نامند.
و باز در فرق بین عدل و قسط مى گوید: انّ القسط هو العدل البیّن الظاهر و منه سمّى المکیال قسطاً و المیزان قسطاً لانه یصوّر لک العدل فى الوزن حتى تراه ظاهراً، و قد یکون من العدل ما یخفى و لهذا قلنا ان القسط هو النصیب الذى بیّنت وجوهه.(12)
ابوهلال عسگرى از واژه شناسان قرن سوم و چهارم در فرق بین ظلم و جور نیز مى نویسد: ان الجور خلاف الاستقامة فى الحکم ... جار الحاکم فى حکمه و السلطان فى سیرته اذا فارق الاستقامة فى ذلک و الظلم ضرر لا یستحق سواء کان من سلطان او حاکم او غیرهما. الاترى انّ خیانة الدانق و الدرهم تسمى ظلماً و لا تسمى جوراً فان اخذ ذلک على وجه القهر او المیل سمى جوراً و اصل الظلم نقصان الحق و الجور العدول عن الحق ... و خولف بین النقیضین فقیل فى نقیض الظلم الانصاف و هو اعطاء الحق على التمام و فى نقیض الجور العدل و هو العدول بالفعل الى الحق.(13)
در معناى عسف و حیف نیز که در بعضى روایات مقابل عدل قرار داده شده آمده است: الحیف: المیل فى الحکم و الجنوح الى احد الجانبین. و در مورد عسف آمده است: السیر بغیر هدایة و الاخذ على غیر الطریق ... و العسف: رکوب الامر بلاتدبیر و لارویة ...
لذا با توجه به آنچه ذکر شد مى توان گفت مفهوم اصطلاحی عدل در برگیرنده مضامین زیر می باشد:
1ـ واژه عدل به معناى اعتدال و استقامت و راستى و انطباق با شایسته ها و بایسته هاست. و بنابراین پیمودن مسیرهاى انحرافى، همان افراط یا تفریط و خروج از مسیر اعتدال و حق و انصاف و قسط است. و میزان انحراف از عدالت و حق متناسب با شدت و ضعف افراط و تفریط است.
2ـ مراعات و حفظ اعتدال در رفتار و به تعبیرى دقیق تر حرکت بر روى صراط مستقیم کارى دشوار و طاقت سوز و نیازمند آگاهى از درون و برون هستى و آشنایى با استعدادها و قابلیتهاى نفس بشرى و آموزش و تمرین مداوم، و آنگاه عزمى استوار و پولادین است تا بتواند در برابر جاذبه هاى اعتبارى افراط و تفریط تعادل خود را از دست ندهد.
3ـ برابرى و تساوى و انصاف مورد نظر در عدل، تساوى کور و چشم بسته نیست تا بدون توجه به قابلیتها و شایستگى ها و در تعارض با حقوق و بایستگى ها قرار گیرد. حضرت امیر در فرازى از نامه خود به مالک مى نویسد:
«و لا یکونن المحسن و المسى ء عندک بمنزلة سواء فان فى ذلک تزهیداً لاهل الاحسان فى الاحسان و تدریباً لاهل الأساء ة فى الأساء ة ... .(نهج البلاغه،نامه 53،فراز 35)
و مبادا نیکوکار و بدکردار در نظر تو برابر باشند زیرا که این کار رغبت نیکوکار را بر نیکى کم مى نماید و بدکردار را به بدى مى خواند.»
نیکى عدل و حقانیت آن از این رو نیست که همه را در یک ردیف و یک صف قرار دهد و هیچ فرقى بین آنها نمى نهد، بلکه به این دلیل است که هر چیزى را در جاى خود و محل سزاوار خود مى گذارد. مقتضاى عدالت الغاى تفاوتها نیست بلکه رعایت استحقاقهاست. و این همان امرى است که از مو باریک تر و از شمشیر تیزتر است.
با سخنى از مرحوم فیض و علامه طباطبایى این بخش را به پایان مى بریم. مرحوم فیض در تفسیر آیه «و السماء رفعها و وضع المیزان»(سوره رحمن،آیه 7) مى نویسد:
«... و وضع المیزان، العدل، بان وفّر على کلّ مستعد مستحقه و وفى کلّ ذى حقّ حقّه حتى انتظم امر العالم و استقام کما قال صلى الله علیه و آله: بالعدل قامت السماوات و الارض؛
خداوند عدالت را برقرار نمود به این صورت که بر هر صاحب استعدادى آنچه استحقاق داشت عنایت کرد و حق هر صاحب حقى را ادا نمود تا کار عالم بسامان شد و راست آمد.»
و علامه طباطبایى نیز در تحلیل مفهوم عدل مى نویسد:
«انّ العدل هو لزوم الوسط و الاجتناب عن جانبى الافراط و التفریط فى الامور. و هو من قبیل التفسیر بلازم المعنى، فان حقیقة العدل هى اقامة المساواة و الموازنة بین الامور بان یعطى کل من السهم ما ینبغى ان یعطاه فیتساوى فى انّ کلاً منها واقع موضعه الذى یستحقه. فالعدل فى الاعتقاد ان یؤمن بما هو الحق، و العدل ... فى الناس و بینهم ان یوضع کل موضعه الذى یستحقه فى العقل او الشرع او فى العرف فیثاب المحسن باحسانه و یعاقب المسى ء على اساء ته و ینتصف للمظلوم من الظالم و لا یبعّض فى اقامة القانون و لا یستثنى. و من هنا یظهر انّ العدل یساوق الحسن و یلازمه اذ لا معنى بالحسن الّا ما من طبعه ان تُمیل الیه النفس و تنجذب نحوه؛(المیزان:331)
عدل به معناى ملازمت با راه میانه و گریز از افراط و تفریط در کارهاست. و البته این معناى مفهومى عدل است و گرنه حقیقت عدل مساوات را برقرار نمودن و هماهنگى در کارها داشتن است. در عدالت به هر کسى سهم بایسته داده مى شود و بنابراین همگان در رسیدن به سهم خود و قرار گرفتن در جایگاه بایسته خود برابر مى شوند. عدل در اعتقادات یعنى ایمان به آنچه حق و سزاوار است و عدالت در میان مردم یعنى قرار گرفتن هر کس در جایگاه بایسته خود که در عقل یا شرع و یا عرف براى او منظور شده است ... با این توضیح همسانى مفهوم عدل با زیبایى نیز روشن مى گردد ....» (لطیفی،25:1379)

مفهوم شناسی عدالت از دیدگاه مکاتب غرب
 

از هنگامی‌ كه‌ سقراط درباره‌ چیستی‌ عدالت‌ از افلاطون‌ سؤال‌ كرد، تاكنون‌ این‌ سؤال‌ یكی‌از سؤالات‌ راهنمای‌ تفكرات‌ فلسفی‌ و اجتماعی‌ بوده‌ است(Solomon&Murphy,2000,p.3). در این‌ باره‌ هنوز مباحثات‌ و اختلاف‌ نظرهای‌گسترده‌ای‌ جریان‌ دارندكه‌ به‌ دلایل‌ متعددی‌ مطرح‌ می‌شوند. آن‌ گونه‌ كه‌ میلر(14)می‌گوید، گاهی‌این‌ اختلافات‌ درباره‌ عدالت‌، از منافع‌ متضاد افراد ناشی‌ می‌شوند(Miller,1999,p.25); میزان‌ اختلاف‌ نظرها درباره‌ عدالت‌، در هنگامه‌ رویارویی‌ نظریه‌های‌ فلسفی‌ سیاسی‌تشدید می‌شود. استربا(15)با در نظر گرفتن‌ شش‌ مكتب‌ فلسفی‌ سیاسی‌، مفاهیم‌ عدالت‌ از دیدگاه‌آنها را طبقه‌بندی‌ كرده‌ است‌. هنگام‌ استفاده‌ از این‌ طبقه‌ بندی‌ باید در نظر داشت‌ كه‌ ممكن‌است‌ بسیاری‌ از ظرافت‌های‌ جزیی‌ دیدگاه‌های‌ فردی‌ دانشمندان‌ درباره‌ عدالت‌، در فراگرد آن‌نادیده‌ انگاشته‌ شوند، ولی‌ در عوض‌ به‌ وسیله‌ آن‌، امكان‌ آشنایی‌ سریع‌تر با مفاهیم‌ عمده‌ و كلی‌ عدالت‌ در جهان‌ معاصر فراهم‌ می‌گردد.(پورعزت،86:1380)
براساس‌ این‌ طبقه‌بندی‌، آرمان‌ سیاسی‌ نهایی(16) مفهوم‌ لیبرالی‌ عدالت‌، آزادی‌ است‌ و همه‌حقوق‌ و تكالیف(17)، نهایتا بر مبنای‌ آن‌ توجیه‌ می‌شوند; در حالی‌ كه‌ در مفهوم‌ سوسیالیستی‌عدالت‌، برابری‌ به‌ مثابه‌ آرمان‌ سیاسی‌ نهایی‌ و مبنای‌ توجیه‌ حقوق‌ و تكالیف‌ مد نظر قرارمی‌گیرد; و در مفهوم‌ لیبرال‌ دموكراتیك‌ عدالت‌، آمیزه‌ای‌ از آزادی‌ و برابری(18)، آرمان‌ سیاسی‌نهایی‌ و مبنای‌ توجیه‌ حقوق‌ و تكالیف‌ تلقی‌ می‌شود; اجتماع‌ گرایان(19)، نفع‌ عمومی‌ را به‌ مثابه‌آرمان‌ سیاسی‌ نهایی‌ خود در نظر می‌گیرند و ادعا می‌كنند كه‌ چنین‌ آرمانی‌ به‌ حمایت‌ ازشكوفایی‌ فضایل‌ انسانی‌ می‌انجامد; فمینیست‌ها(20) نیز مفهومی‌ از عدالت‌ را تأیید می‌كنند كه‌حقوق‌ و تكالیف‌ را بر مبنای‌ آرمانی‌ دو جنسیتی(21)و مبتنی‌ بر برابری‌ زن‌ و مرد توجیه‌ نماید; در حالی‌ كه‌ مفهوم‌ فرانوگرایی‌ عدالت، با تأكید بر ضرورت‌ رد همه‌ فراروایت‌ها(22)و نظریه‌های‌كلان(23)، توجیه‌ حقوق‌ و تكالیف‌ را محلی‌ و محدود(24)دانسته‌، بر آن‌ است‌ كه‌ این‌ توجیه‌ نبایدجهان‌ شمول‌ باشد (Sterba,1999,p.2-3).

تسری عدالت؛ در رویه‌ها، مراوده‌ها، و توزیع منابع اجتماعی
 

واژه عدالت اجتماعی(25)دارای معانی متفاوتی بوده که هیچکدام دقیق نمی باشد، بلکه تماما انتزاعی است. (Mayer,2007,p.1) عدالت اجتماعی اشاره به این مفهوم دارد که بایستی عدالت در کل جامعه حکمفرما باشد (Krietner&Kinicki,2001,p.243). به نظر می آید مفهوم ارزشی عدالت اجتماعی همانند قانون و سیاست، از مکاتب اعتقادی و دینی سرچشمه می گیرد. این موارد به طرق مختلف درهم تنیده شده اند و در فرهنگ های مختلف نقشهای متفاوتی را بازی می کند. در مکاتب دینی مسیحیت، یهودیت و اسلام این اصل در مورد عدالت اجتماعی پذیرفته شده است که تمام افراد در مقابل خداوند برابرند و بایستی با تمام آنها با احترام رفتار شود(Mayer,2007,p.1). عدالت اجتماعی در واقع یکی از فاکتورهای اساسی و سنگ بنای اصلی اندیشه حکمرانی خوب در سطح بین الملل تلقی می گردد (مقیمی،اعلایی،123:1388).
در متون نظری، مفهوم عدالت را با توجه به ملاك توزیع، روش اجرا، و نحوة مراوده در جامعه، به عدالت توزیعی(26)، رویه‌ای(27)، و مراوده‌ای(28)تفكیك كرده‌اند. عدالت را می‌توان درباره توزیع هر نوع كالای اجتماعی، نظیر آزادی(29)، حقوق (30)، قدرت(31)، ثروت(32)، فرصت(33)و نظایر آن مدنظر قرار داد (Heywood,2000,p.135).

عدالت توزیعی، در سطح سازمان منعكس‌كنندة انعطاف قابل ادراك از تصمیماتی
 

است كه دربارة نحوة تخصیص و توزیع منابع و پاداش‌ها اتخاذ می‌شوند (Krietner&Kinicki,2001,p.243)؛ و در سطح جامعه بر میزان رعایت انصاف در توزیع منابع اجتماعی دلالت دارد.
عدالت رویه‌ای، در سطح سازمان بر انصاف قابل ادراك از فراگردها و رویه‌‌های مورد استفاده برای تخصیص منابع و پاداش‌ها دلالت می‌كند (Krietner&Kinicki,2001,p.243)؛ یعنی عدالت را در فراگردهایی كه از طریق آن‌ها تصمیمات سازمانی اخذ می‌شوند، مدنظر قرار می‌دهد (Greenberg&Baron,2000,p.145)؛ و به رعایت انصاف در روش‌ها، ساز و كارها، و فراگردهای تعیین نتایج (تخصیص‌های اقتصادی) معطوف می‌گردد (Folger&Cropanzano,1998,p.26)؛ و در سطح جامعه بر رعایت انصاف در طراحی و به كارگیری ساختارها، فراگردها، و رویه‌های اجرایی دلالت می‌نماید.
عدالت مراوده‌ای، درسطح سازمان بر انصاف قابل ادراك از رفتار تصمیم‌گیرندگان تأكید می‌كند و جنبه بین‌شخصی و انسانی تصمیم‌گیری، به ویژه منصفانه بودن رفتار افراد را مدنظر قرارمی‌دهد (Krietner&Kinicki,2001,p.244)؛ یعنی بر انصاف قابل ادراك از رفتار و سلوك بینابینی اشخاص در تعیین پیامد نتایج فعالیت‌های سازمانی تأكید می‌كند (Greenberg&Baron,2000,p.147)؛ و در سطح جامعه میزان رعایت انصاف در مراودات اجتماعی و رفتار اعضای جامعه با یكدیگر را مدنظر قرار می‌دهد (جدول 1).
عدالت مراوده‌ای، بر جنبه‌های غیررسمی‌تر مراودة تخصیص‌دهندگان پاداشها و دریافت‌كنندگان آن‌ها دلالت دارد؛ البته این جنبه‌ها به طور رسمی تعریف نمی‌شوند، ولی می‌توانند ادراك انصاف را تحت تاثیر قراردهند (Folger&Cropanzano,1997,p.p.27-28).
قابل توجه است كه رعایت عدالت در هر یك از حالت‌های فوق، بقیه را تحت تاثیر قرار می‌دهد؛ به طوری كه می‌توان گفت، در صورت عدم رعایت عدالت در توزیع، تأكید بر عدالت مراوده‌ای و رویه‌ای بی‌حاصل خواهد بود؛ ضمن اینكه توسعه رویه‌های ناعادلانه بر روند عدالت در توزیع و مراوده خدشه وارد می‌سازد؛ و عدم رعایت عدالت درمراوده، ضمن اینكه عزت‌نفس و احترام افراد جامعه را در معرض هتك قرار می‌دهد، احتمال موفقیت حركت‌های حق‌طلبانه برای توزیع عادلانه‌تر امكانات و تسهیلات اجتماعی، و امكان توسعه عدالت رویه‌ای را كاهش می‌دهد؛ در حالی‌كه، برخورداری از احترام برابر در مراودات اجتماعی، بر احتمال موفقیت حركت‌های عدالتخواهانه می‌افزاید و اعتماد افراد به حمایت سایر افراد جامعه و برخورداری از پشتیبانی نهادهای اجتماعی را افزایش می‌دهد؛ ضمن اینكه محدود شدن مجال جلوه‌گری‌ها و نمایش‌های استكباری و خودبزرگ‌انگاری، از احتمال موفقیت مداخله‌های عناصر زیادت خواه می‌كاهد؛ زیرا وقتی مردم از حرمت و احترام برابر برخوردار باشند و بر ارزش آن وقوف یابند، كمتر احتمال دارد كه اجازه دهند بر این حق خدشه وارد گردد.

جدول 1 جلوه‌های گوناگون عدالت در مناسبات اجتماعی (پورعرت،148:1383)
 

نوع عدالت

مفهوم

توضیح

عدالت توزیعی

رعایت انصاف به هنگام توزیع منابع و پاداش‌های اجتماعی

اجرای عدالت اجتماعی مستلزم تعریف مبنای معین و مشخصی برای مرتبط ساختن صریح تلاش‌های افراد با پاداش‌های دریافتی آنان است.

عدالت رویه‌ای

رعایت انصاف در رویه‌ها و فراگردهای اجتماعی

اجرای عدالت اجتماعی مستلزم تعریف رویه‌ها و فراگردهای عادلانه است؛ به طوری كه خط‌مشی‌ها و برنامه‌های معطوف به عدالت، بدون استفاده از رویه‌های غیرعادلانه اجرا شوند.

عدالت مراوده‌ای

رعایت انصاف در ارتباطات و مراودات اجتماعی

اجرای عدالت اجتماعی مستلزم تعریف الگوی ارتباطی مناسب میان اعضای جامعه است؛ به طوری كه زمینه هرگونه تكبر و برتری‌جویی و خودبزرگ‌ انگاری میان اعضای جامعه انسانی برطرف شود.

قیام هوشمند عاشورا زمینه ساز پیشرفت اندیشه عدالت اجتماعی

نمودار 1. تأثیر جنبه‌های گوناگون بیعدالتی بر كاهش مراتب نظم و تعادل در سیستم اجتماعی (پورعزت،149:1383)
 

همان‌طور كه در نمودار (1) ملاحظه می‌شود، توسعه هر یك از جنبه‌های بیعدالتی، ضمن تهدید مراتب نظم و تعادل در سیستم اجتماعی، بر سایر جنبه‌های بیعدالتی در جامعه، تاثیر فزاینده دارد؛ بدین ترتیب افزایش روند بیعدالتی به افزایش آنتروپی و تسریع روند اضمحلال سیستم اجتماعی منجر می‌شود؛ زیرا روندی كه با فراگردهای زرمدار، زورمدار، و تزویرمدار برخی از گروه‌های جامعه شكل می‌گیرد، بر عدم تعادل اجتماعی می‌افزاید و عرصه‌های اقتصادی، سیاسی و فرهنگی جامعه را تحت تاثیر قرار می‌دهد؛ بدین ترتیب ساخت توزیع قدرت در جامعه بر له منافع گروه‌های ذینفغ و علیه منافع اكثریت، از وضعیت «توزیع گسترده و طبیعی قدرت» به حالت «توزیع محدود و جهت‌دار قدرت» تغییر شكل می‌یابد (پورعزت،149:1383).
در چنین شرایطی، هیچ دلیلی ندارد كه گروه‌های محروم جامعه از وضعیت موجود حمایت نمایند و به تحمل مسائل و مشكلات موجود در مسیر حفظ آن، رغبت نشان دهند (Sterba,1999,p.6-7).
درصورتی كه یك سیستم اجتماعی به چنین وضعیتی دچار شود، ساختار اجتماعی آن بسیار شكننده می‌شود و شرایطی ایجاد می‌شود كه حتی تمدن‌های بزرگ را نیز در معرض فروپاشی و دگرگونی قرار می‌دهد و آنها را از حمایت عامه مردم بی‌بهره می‌سازد. شاید از این جهت است كه از عامه مردم « به ستون دین» تعبیر شده است و سفارش شده است كه میل و توجه حاكم باید بیشتر متوجه آنان باشد (نهج‌البلاغه، ترجمه آیتی:723).

صراحت و پاسخگویی؛ راز پایداری و سرّ هوشمندی جوامع
 

تضمین سلامتی هر جامعه در گرو حساسیت عناصر اجتماعی به آن است. هر چه مردم به سرنوشت جامعه خود حساس‌تر باشند، برای حفظ و پایداری آن بیشتر تلاش می‌كنند. برخورداری از حمایت مردم حق‌طلب و عدل‌گرا، یكی از ارزنده‌ترین سرمایه‌های هر حكومتی است كه به بقای بلندمدت خود علاقمند است؛ زیرا هرگاه مردم یك جامعه در برابر بیعدالتی حساس گردند، با ارائه بازخورهای سریع و صریح خود، امكان اصلاح سریع انحرافات سیستم حكومتی را فراهم می‌سازند (پورعزت،1382،311).
واضح است كه شكل‌گیری هر مرتبه‌ای از قابلیت هوشمندی در یك سیستم، در گرو استفاده از حلقه‌های بازخوری است كه از نتیجه فعالیت خود دریافت می‌كند. توسعه حلقه‌های بازخور كارآمد برای ارزیابی پیامدهای نهایی فعالیت حكومت، مصالح ضروری را برای شكل‌دهی یك دولت هوشمند فراهم می‌سازد. با این مقدمه، قابل تصور است كه سیستم كاملاً هوشمند، سیستمی است كه با فرآوری حلقه‌های بازخور متعدد در سطح و عمق «جامعه هدفش»، امكان دریافت بازخور از همه اجزای تشكیل‌دهندة خود را توسعه دهد. البته دریافت بازخورهای سریع و صریح از متن جامعه، دشواری‌های زیادی را برای هیات حاكمه در بردارد؛ ولی مزایای فوق‌العاده آن، امكان اصلاح و بازسازی مداوم را برای حكومت فراهم می‌كنند و منبعی غنی برای توسعه حلقه‌های یادگیری و تكامل سازمان اجتماعی مهیا می‌سازند؛ بدین ترتیب استمرار دریافت اطلاعات حاصل از هوشمندی متن جامعه، ظرفیت ارزشمندی برای هدایت رفتار سیستم اجتماعی ایجاد می‌كند(پورعزت،152:1383).
این ظرفیت ارزشمند هنگامی قابل استفاده و احیاء است كه مردم جامعه نگران سلامت دستگاه اداری و سیستم حكومتی باشند. واضح است كه مردم هنگامی نسبت به سیستم مدیریتی جامعه و سرنوشت آن حساس می‌شوند كه نسبت به رعایت عدالت و دریافت حقوق حقه در سیر حیات اجتماعی، امیدوار باشند. بنابراین فراگرد پاسخگویی(34)فعال هیأت حاكمه به جامعه باید به حدی صریح و شفاف باشد كه مستمراً موجب حذف عناصر ناشایسته از تركیب هیات حاكمه گردد.
پاسخگویی یا محاسبه‌پذیری، بر وظیفه هیات حاكمه برای توضیح رفتار خود و استقبال از انتقادهای دیگران دلالت دارد. محاسبه‌پذیری(35)مستلزم آنست كه وظایف، قدرت‌ها، و عملكردهای هیات حاكمه به‌طور دقیق تعریف شوند، و به طور مؤثر، تحت نظارت و ارزیابی قرار گیرند .(Heywood,2002,p.393) بدیهی است كه در این صورت، مدیران ضعیف با تنگناهای جدی مواجه می‌شوند و مجبور خواهند بود كه دائماً دربارة رفتارهای خود تجدیدنظر نمایند یا از سیستم اداری حكومت حذف گردند.
بدین ترتیب، این سیر پاسخگویی بر قدرت عامه مردم می‌افزاید و از قدرت مانور مدیران مستبد می‌كاهد؛ به طوری كه ایشان را وادار می‌كند تا حتی در برابر ضعیف‌ترین آحاد جامعه، پاسخگو باشند؛ این پاسخگویی هرچند هم كه دشوار باشد، هزینة ناچیزی است كه هیات حاكمه برای تضمین بقای بلندمدت خود پرداخت می‌كند.
هیات حاكمه شهر عدل، منتخب مردم است و می‌تواند دربارة مصالح اجتماعی تصمیم‌گیری نماید؛ اما همواره در برابر مردم مسؤول است (نهج‌البلاغه، نامه 53 و نامه 57 ترجمة آیتی:723 الی 727 و 757 ) و البته سرّ هوشمندی جامعه و راز پایداری آن نیز همین است: تضمین برابری عامه مردم؛ ‌و التزام هیات حاكمه به پاسخگویی در برابر آنان (Kilksberg,2001,p.14).
اگر سیستم اجتماعی با یك شبكه گسترده ارتباط رایانه‌ای مقایسه شود، تصور نسبتاً مناسبی دربارة مقوله «هوشمندسازی جامعه» حاصل می‌آید. در سطح شبكه، علاوه بر فضای اختصاص‌یافته توسط مدیر پردازشگر مركزی، همة ظرفیت‌های رایانه‌ای متصل به شبكه می‌توانند در نقش حافظه كمكی با آن همكاری نمایند؛ با فرض اینكه مدیر شبكه اجازه دهد تا كاربران برای اصلاح نرم‌افزارها و قواعد حاكم بر رفتار شبكه، انتقادات، پیشنهادات، و توصیه‌های خود را ارائه نمایند، شرایط مناسبی برای تبادل اطلاعات میان شبكه و كاربران و رشد فزایندة آنان فراهم می‌آید.
ملاحظه می‌شود كه ممانعت مدیر از ارائه پیشنهادات و انتقادات كاربران، شبكه را از اطلاعات آنان محروم می‌نماید. البته مبادرت كاربران به همكاری برای اصلاح مستمر شبكه نیز متضمن تمهید انگیزه كافی برای آنان است؛ اما بدیهی است كه اگر كاربران باور كنند كه در منافع حاصل از اصلاح شبكه سهیم خواهند بود، احتمال مشاركت سازندة آنان افزایش می‌یابد؛ بدین ترتیب، سیستم در طریق دانش افزایی و بهبود مستمر قرار می‌گیرد.
با تأمل بر این مثال، اگر ظرفیت هوشمندی یك شبكه رایانه‌ای بر حسب مجموعه حافظه سخت‌افزارهای متصل به آن، قواعد نرم‌افزاری حاكم بر رفتار كاربران، و میزان هماهنگی و تعریف‌شدگی عناصر زبان ارتباطی آنان تعریف می‌شود، می‌توان فرض كرد كه ظرفیت هوشمندی جامعه نیز تحت تاثیر عوامل ذیل قراردارد:
1ـ ظرفیت حافظه و استعدادهای فرآوری اطلاعات هر یك از افراد جامعه؛
2ـ میزان انسجام اجتماعی و پاكیزگی راه‌های ارتباطی مردم و حكومت؛
3ـ وجود و تداول زبان مشترك و قواعد و شاخص‌های تعریف شده در جامعه؛
4ـ فرآوری انگیزة كافی برای مشاركت آحاد جامعه در فراگرد مستمر بهبود و بازسازی و سیر یادگیری اجتماعی.
ملاحظه می‌شود كه عامل اول با رعایت عدالت توزیعی، قابل توسعه است. توزیع عادلانه موجب كاهش دغدغه‌های روزمره و فرآوری فرصت پرداختن به مسائل اجتماعی می‌شود؛ رعایت عدالت مراوده‌ای نیز موجب افزایش انسجام اجتماعی و بهبود ارتباطات دولت و ملت می‌شود؛ درحالی‌كه با رعایت عدالت رویه‌ای، قواعد مشترك و صریح حاكم بر روابط و مناسبات اجتماعی توسعه می‌یابند. ضمن اینكه تحقق عدالت كلی درجامعه یا افزایش امید به تعّین آن در عرصه سیستم اجتماعی، انگیزه افراد را برای مشاركت در امور اجتماعی و حساسیت در برابر سلامت جامعه افزایش می‌دهد.
ملاحظه می‌شود كه الزامات هوشمندی جامعه به شدت تحت تاثیر رعایت وجوه گوناگون عدالت اجتماعی توسعه می‌یابند؛ به طوری كه می‌توان گفت توسعه عدالت، سرّ اصلی طراحی و ساخت دولت هوشمند و تشكیل یك ملت متحد است (نمودار2).

قیام هوشمند عاشورا زمینه ساز پیشرفت اندیشه عدالت اجتماعی

نمودار 2. پیوستار هوشمندی تا خردگریزی، علی‌رغم برخورداری از مراتب بالای نظام‌یافتگی (پورعزت،155:1383)
 

عوامل پایداری سیستم های اجتماعی هوشمند
 

حفظ و پایداری سازه‌های یادگیرندگی و هوشمندی یك سیستم اجتماعی، متضمن تعبیه یك خرده‌سیستم قانون‌گرا و مستقل در آن است؛ خرده‌سیستمی كه هوشمندانه شاخص‌های شهر عدل (وضعیت مطلوب) را با شاخص‌های حاصل از رفتار سیستم اجتماعی در وضع موجود، مقایسه نماید و نسبت به اصلاح آنها واكنش نشان دهد. استقلال قضایی، بر تفكیك دقیق حوزة عملكرد قوة قضائیه از سایر قوای حكومتی دلالت دارد (Heywood,2002,p.305).
به طور طبیعی، انسان زمانی اقدام به فعالیت می‌كند كه به تحقق اهداف خود امیدوار باشد؛ در واقع اگر انسان نتواند میان تلاش، مسیر حركت، و مقصد یا هدف خود رابطه درستی ادراك كند، از فعالیت معطوف به هدف باز می‌ماند.
توسعه سازوكارهای قانونی مناسب، امید افراد جامعه را به تحقق اهداف حق‌طلبانه و عدالتخواهانه افزایش می‌دهد. بویژه تمهید استقلال قضایی در كشور، بر امید مردم به نتیجه بخشی فعالیت‌های معطوف به اهداف حق‌طلبانه می‌افزاید و امكان بهره‌مندی حكومت از ظرفیت حافظه و استعدادهای فردی مردم جامعه را وسعت می‌بخشد؛ در واقع امید به پشتیبانی و حمایت ساختار قضایی، ساز و كارهای رشد (امر به معروف- باز خور مثبت) اصلاح (نهی از منكر- بازخور منفی) را در متن جامعه فعال می‌سازد و روند یادگیری سیستم اجتماعی را تسریع می‌نماید.
در امتداد این مسیر، با توجه به تنوع و پیچیدگی روبه افزایش سیستم‌های اجتماعی، توسعه خرده‌سیستم قضایی برای قضاوت دربارة امور گوناگون ضرورت می‌یابد؛ بدین ترتیب، ساختار قضایی جامعه به سوی تخصصی شدن در قالب مجموعه‌ای از دادگاه‌ها و دادسراها، برای دادستانی در حوزه‌های اجتماعی گوناگون، هدایت می‌شود.
نكته مهم این است كه استقلال قوة قضائیه باید در كلیه واحدها و خرده‌سیستم‌های فعال در قلمرو امور قضایی متجلی گردد. بدین ترتیب باور مردم به برخورداری از حمایت قاطع و عالمانه یك خرده‌سیستم قضایی كارآمد و مستقل، موجب نهادینه شدن رفتارهای عدالتخواهانه و حق‌طلبانه در كلیه سازمان‌های اداری و متن سیستم اجتماعی می‌شود.
شكی نیست كه دولت مهم‌ترین نهادی است كه سیاست‌ها و اعمالش بر روند رواج عدالت یا بیعدالتی در جامعه تاثیر می‌گذارد. درواقع دولت‌ها از طریق شعب و نمایندگی‌های گوناگون خود، سهم تحصیل شده یا تخصیص‌یافته به هر یك از افراد جامعه را تحت تاثیر قرار می‌دهند (Miller,1999,p.11).
حد اعلای پاكیزگی و سلامت یك جامعه، حالتی است كه در آن حالت، حتی ضعیف‌ترین آحاد جامعه بتوانند بدون لكنت زبان و قاطعانه، حق خود را از قویترین افراد منتسب به هیات حاكمه، بازستانند و در جریان اقدامات حق‌طلبانة خود، تردیدی نداشته باشند كه از حمایت قاطع خرده‌سیستم قضایی و سایر نهادهای اجتماعی ذیربط، برخوردار خواهند بود.

شاخص‌های هوشمندی و خردگریزی در رفتار دولت‌ها
 

ملاحظه می‌شود كه بدین ترتیب در فراگرد عادی‌سازی و پالایش ارتباطات اجتماعی، سیری فزاینده به سوی تحقق شهر عدل و دولت هوشمند شكل می‌گیرد. در غیر این‌صورت، اهتمام حكومت‌ها به اتخاذ فناوری‌های نوین و تقویت ساز و كارهای فنی برای تجهیز سیستم اداری، به هیچ وجه رهگشا نخواهد بود و چه بسا كه به دلیل ابتلا به نوعی ناهوشمندی و خردگریزی ناشی از عدم ارتباط صریح با مردم، به شیوع نوعی روحیه خودشیفتگی ناشی ازجهل مركب در میان دولتمردان منجر شود؛ بدین ترتیب بتدریج «سیستم‌های خردگزیر» شكل می‌گیرند؛ سیستم‌هایی كه نوعی دوگانگی را در رفتار خود متجلی می‌سازند: هماوردی « سازه‌های بسیار پیشرفته و كارآمد فرآوری و تحلیل اطلاعات» و «محدودیت منابع و مراجع دستیابی به اطلاعات واقعی (گروه اندیشی، و اتكا به باورها و تلقی‌های نادرست برخی از اعضای سیستم)» (نمودار 3).
خردگریزی نظام‌یافته نیز موجب خودشیفتگی و خودبزرگ‌انگاری اعضای سیستم می‌شود؛ تاحدی كه ممكن است چرخه‌های جهل مركب را مداوماً مورد حمایت قرار دهند و هرگونه اطلاعات نقدكننده خود را نامعتبر محسوب نمایند.

قیام هوشمند عاشورا زمینه ساز پیشرفت اندیشه عدالت اجتماعی

نمودار 3. حالت‌های متفاوت حاصل از تركیب میزان نظام‌یافتگی و شاخصهای هوشمند سازی سیستم‌های اجتماعی (پورعزت،158:1383)
 

خردگریزی نظام‌یافته بر رفتار سیستم‌هایی دلالت دارد كه به صورت بسیار مجهز و پیشرفته طراحی می‌شوند، ولی به دلیل ناتوانی در ایجاد ارتباط با عامه مردم در لایه‌‌های عمیق‌تر سیستم اجتماعی، از مشروعیت و اعتبار حقیقی برای «نمایندگی جامعه» برخوردار نمی‌گردند و به دلیل مسدود شدن مسیر مراوده سالم با مردم، بر تحلیلهایی سطحی و ظاهری اصرارنموده، به روند گرفتاری در جهل مركب به مثابه ره‌آورد حس خودشیفتگی نظام اداری، استمرار می‌بخشند و بدین ترتیب امكان یادگیری و اصلاح را از خود سلب می‌نمایند. بدین ترتیب لایه‌های تودرتوی خردگریزی شكل می‌گیرد و بر وخامت فاصله وضع موجود تا وضع مطلوب (خردمندی تصمیم) می‌افزاید. معمولاً در مراحل اوج خردگریزی، فروپاشی‌های تمدنی حادث می‌شوند كه برای مثال می‌توان به نمونه‌هایی تاریخی چون فروپاشی تمدن هخامنشیان، ساسانیان، بنی‌امیه، بنی عباس، صفویه، و قاجار اشاره كرد كه در دوران برخورداری از توان نظامی و تسلیحاتی نسبتاً بالا، به دلیل شیوع بی‌عدالتی و اصرار بر رویه‌های استبدادی، با حذف مردم از صحنه سیاسی جامعه، دچار اضمحلال تدریجی شدند (پورعزت،159:1383). نكته قابل تأمل دیگر این است كه گویا می‌توان نوعی رابطه میان سطح اقتدار و پایداری یك كشور یا جامعه، و ساخت زبان رایج در آن مشاهده كرد؛ گویا قبل از فروپاشی كامل، زبان عامه در سیر قهقرایی و اضمحلال تدریجی قرار می‌گیرد.((Ostler,2006,p.xix-xxi

رمزها، نمادها و پیام‏ها
 

در حالی که عمده مظاهر ادبیات عامه همواره در معرض تحول قرار دارند، گویا برخی از نمادها، از اعتباری فرازمانی برای انتقال معانی برخوردارند. البته به طور طبیعی، واژگان، علائم و نمادها در سیر تطور جوامع کارکردهای جدیدی می‏پذیرند و معانی جدیدی را حمل می‏کنند، ولی گاهی با استخدام علائم، و تصنیف داستان‏ها، مفاهیم و معانی نسبتاً مشابهی را در طی نسلها، منتقل می‏سازند؛ با این حال، وجوهی اسرارآمیز دارند که گاهی اندیشه و زبان عده زیادی را به ابزار مبدل می‏سازند تا پیامی را به عده‏ای دیگر برسانند.
تصور اینکه رهبر یک امت، اشک‏ریزان سر به چاه فرو برده در آن فریاد می‏زند، در انظار دشمنان دنیا‏گرا، نوعی ضعف و استیصال و درماندگی را تداعی می‏کند، ولی در نگاه دوراندیش پیروان آگاه، جلوه‏ای نمادین از قدرت خارق‏العاده انتقال معنی و پیام‏رسانی به آیندگان را نمایان می‏سازد؛ پیامی بس عمیق و پرتوان که به شکلی تحریف‏ناپذیر و واضح، بر تنهایی امام مبین در میان عامه یاران و نیز توده پیروان نابالغ و ساده‏لوح دلالت دارد. همچنین هنگامی که سرداری تنها، در میان انبوه دشمنان خون‏ریز و افسارگسیخته، فریاد«هل من ناصر ینصرنی» سر می‏دهد، رفتار او عجیب به نظر می‏رسد؛ در حالی که این فریاد دشمن را به ابزار انتقال پیام به آیندگان تبدیل می‏سازد و این پیام را به پیروان راه خود منتقل می‏سازد که حسین «علیه‏السلام» تنها بود، به حدی که علی‏اصغر را نیز به میدان آورد و دشمن مسخ شده چنان سرمست خون‏ریزی و درندگی بود که حتی به نوزاد او رحم نکرد؛ و اینچنین شهادت این نوزاد به نماد اثبات دیوسیرتی دشمن مدعی ایمان تبدیل می‏شود.
اما نکته ظریف‏تر آن است که گویا امام حتی در هنگامه این نبرد نابرابر، و در واپسین و دشوارترین صحنه نبرد و در سخت‏ترین شرایط قابل تصور، به مخاطبان آینده خویش می‏اندیشد و آنها را به طریق هدایت فرامی‏خواند؛ ضمن اینکه ملاحظه می‏شود که ایشان جنگ را در عاشورا پایان یافته نمی‏بیند و گویا در جستجوی یاورانی در گستره زمان است تا آنها را روزگار موعود، هدایت‏یافته بیابد! واضح است که امام جبهه حق و باطل را از عهد پدران پاکیزه‏اش تا دوران فرزند صالحش، امتدادیافته می‏بیند؛ جبهه‏ای که نه در گستره مکان، بلکه در عمق زمان امتداد یافته است!
از این رو، می‏توان انتظار داشت که هنگام غیبت پیشوای صالحان، با وجود عامه مشتاقان، و هنگام ترجیح امامت بر سیر زمان به جای امامت بر ناآگاهان و سپردن عهد ظهور به دوران آینده، امام با جلوه‏ای نمادین از حکمرانی بر زمان، این معنی را به اذهان متبادر می‏سازد که هنوز جامعه‏ای شکل نگرفته است که شایسته درک امامت آشکار بقیه‏الله باشد.
با این مقدمه ملاحظه می‏شود که سخن گفتن در چاه و صلح با قاسطین و یاری خواستن در میان خیل دشمنان، و مبارزه از طریق مناجات و دعا و آراستن مجالس درس و بحث، و در آخر، غیبت از میان یاران، علاوه بر سایر کارکردها، در مقام نمادهایی متفاوت ظاهر می‏شوند که گویا برای ابلاغ پیامی واحد اتخاذ شده‏اند! پیامی مبنی بر اینکه «هنوز عامه مردمی که بتوان به یاری آنها، آینده‏ای بهتر به جهانیان اهدا کرد، وجود ندارد!».

پیش‏ فرض‏های تحلیل
 

جان‏مایه تحلیل در این مقاله دال بر آن است که سیره معصوم، از روندی یکنواخت در رهبری امت اسلام حكایت دارد؛ روندی که به مقتضای هر عصر و دوره، جلوه‏ای متفاوت داشته ، ولی همواره بر منطقی یکسان استوار مانده‌اند؛ گویا نوعی برنامه‏ریزی بلندمدت با جلوه‏هایی به اقتضای هر عصر و دوره مدنظرمعصومان بوده است که از اولین تا آخرین بدان وفادار مانده، پایداری ورزیده‏اند! و دیگر اینکه گویا در میان این همه کارکرد ، مهمترین کارکرد را انتقال پیام و ابلاغ رسالت دانسته و بر آن مداومت ورزیده‏اند.
چنین تحلیلی مستلزم تأمل بر پیش‏فرض‏های ذیل است:
1. معصوم «علیه‏السلام» هوشمندترین موجود در عالم خلقت است.
2. اقدامات معصوم «علیه‏السلام» در نهایت آگاهی و پس از اندیشه کافی انجام می‏پذیرد.
3. بسیاری از اقدامات معصوم «علیه‏السلام» به صورت برنامه‏ریزی شده و دوراندیشانه، عصرهای متوالی آینده را (از بعثت نبوی تا ظهور مهدوی) مدنظر داشته است.
بدین ترتیب میان تصمیات راهبردی و مهم معصومان، کمترین تفاوت یا تعارضی قابل تصور نیست؛ به ویژه با تأمل بر اینکه صراحت قرآن بر ضرورت تبعیت از اولی‏الامر، با فرض احتمال اختلاف در مبانی رفتار معصومان سازگار نیست. زیرا امر به اطاعت محض از اولی‏الامر فقط در صورتی منطقی است که این اطاعت در امتداد اطاعت از امر پایدار خداوند متعال باشد؛ امری که چون ذات او تغییر نمی‏یابد و تبدیل‏ناپذیر است. بنابراین باید همه رفتارها، و سخنان معصوم «علیهم‏السلام» را در یک امتداد تحلیل کرد و حتی به مثابه سخنان، رفتار، و کردار یک فرد واحد انگاشت؛ زیرا «کلهم نور واحد». نکته مهم این است که خیزش نبوی از تمدن جاهلی با ابلاغ آشکار آغاز گشت و گویا تا تحقق شرایط قیام قائم موعود، همه رفتارها و کردارهای معصومان، در امتداد همین ابلاغ آشکار است.

ابلاغ آشکار و الزامات آن
 

تحلیل گفته‏ها و نوشته‏های معصومان «علیهم ‏السلام» درباره علت سکوت پنج ساله، علت پذیرش حکومت، صلح حسنی، قیام حسینی و حتی تحلیل شیوه‏های مبارزه از طریق دعا، مجالس درس، مجالس مباحثه و مذاكره، و در نهایت غیبت از انظار عامه ، چند نکته مهم را بارز می‏سازد:
1. معصوم «علیه‏السلام» هرگز از ناآگاهی مردم سود نمی‏جوید؛ بنابراین هرگز یاوران ناآگاه را به همراهی نمی‏پذیرد. در واقع قیام در رکاب معصوم هنگامی ارزشمند است که آگاهانه باشد و مرام عصمت نمی‏پذیرد که افرادی ناآگاهانه و کورکورانه به خیل پیروان آنها بپیوندند.
2. رسالت اصلی معصوم ابلاغ پیام آشکار است. رفتار معصوم در برابر هر حادثه مقتضی به گونه‏ای است که افراد را به سوی حق هدایت نماید و از باطل برحذر دارد. بنابراین از هر راه و از هر وسیله‏ای، حتی از دشمن، به طور مشروع و برای آگاه‏سازی عامه یا انتقال پیام به آنها سود می‏جوید.
3. ممانعت و اخلال در روند ابلاغ پیام معصومان بدترین نوع دشمنی با معصوم است؛ از این رو همواره کسانی که در مسیر پیام‏رسانی معصوم اخلال ایجاد می‏کردند، به مثابه بدترین دشمنان و اعمال آنها به منزله بدترین اعمال شناسایی شده است؛ برای مثال در فتح مکه کسانی که علیه مسلمانان شمشیر کشیده، وحشیانه جگر حمزه «ره» را به دندان کشیده، مسلمانان را شکنجه داده، و خون بسیاری از آنان را به گردن داشتند بخشیده می‏شوند، ولی مسخره‏کننده رسالت و سیر ابلاغ پیام به مرگ محکوم می‏شود یا کسی که به پیامبر تهمت می‏زند و توهین می‏کند، مجال ادامه حیات پیدا نمی‏کند؛ زیرا چنین شخصی امکان ابلاغ پیام را تخطئه می‏کند.

استعداد شبیه سازی در حادثه عاشورا
 

دقت و مطالعه عمیق و تحلیلی در قیام امام حسین (ع) نشان می دهد که این حادثه اگر چه در مکان خاصی اتفاق افتاده و محدود به زمان معینی بوده است اما حقیقت آن، مطلق و مجرد از زمان و مکان بوده و خاصیت الگوپذیری در ذات آن نهفته است. واقعه کربلا الگویی برای رهبری انقلابها و ایجاد تحولات بنیادین در جامعه بوده، تجربه پر ارزشی در اصلاح جوامع انسانی، راست کردن کجی ها، زدودن فسادها و انحراف ها به شمار می رود. (پورحسین،75:1382)
حماسه نینوا در طول تاریخ اسلام الگوی کامل برای شکل گیری تحولات سیاسی در قلمرو جهان اسلام بوده است و در یک کلام، ضامن بقای اسلام راستین به شمار می آید. پر واضح است که درک پیام عاشورا و الگوگیری از آن برای ایجاد تحول عمیق و سازنده در جامعه و رسیدن به جامعه مطلوب در گرو درک حقیقت قیام کربلا و ارائه تفسیر صحیح از آن و شناخت و مبارزه با تحریفاتی است که خواسته و ناخواسته به دست تحریف گران، در تحلیل و تفسیر این قیام و بهره جستن از آن رخ می نماید.
از دیدگاه شهید مطهری «کسانی که به خاطر یک سلسله اصول و مبادی قیام می کنند و نهضت می نمایند در حقیقت به همه جهانیان بعد از خودشان پیامی دارند و به اصطلاح معروف وصیتی دارند. آیندگان باید با پیام آنها آشنا باشند و ندای آنها را بشناسند». (مطهری،668:1368)
قیام امام حسین (ع) نیز از آن دست قیامهایی است که بر اساس اصول بنیادین اسلام، با روش شناخته شده اسلام و برگرفته از سیره نبوی و علوی سامان یافته و دارای پیام و وصیت شفاف برای آیندگان است . اگر چه این نهضت صرفا برای شبیه سازی و کپی گیری معماری نشده است اما به گونه ای طراحی شده است که استعداد شبیه سازی در آن وجود دارد. شهید مطهری معتقد است: «انسان وقتی تاریخ حادثه عاشورا را می خواند، استعدادی برای شبیه سازی در آن می بیند. همان طور که قرآن برای آهنگ پذیری ساخته نشده ولی این طور هست و حادثه کربلا هم برای شبیه سازی ساخته نشده ولی این طور هست. من نمی دانم و شاید شخص اباعبدالله در این مورد نظر داشته است ... متن تاریخ این حادثه، گویی اساسا برای یک نمایشنامه نوشته شده است . شبیه پذیر است، گویی دستور داده اند که آن را برای صحنه بودن بسازند.» (مطهری،368:1368)
این خاصیت در حادثه کربلا نه صرفا یک نمایش توخالی و صورت سازی عاری از حقیقت باشد بلکه به خاطر رازی است که در آن نهفته است: «آن راز این است که اساسا خود این حادثه، تمام این حادثه تجسم اسلام است در همه ابعاد و جنبه ها; یعنی راز اینکه این حادثه نمایش پذیر و شبیه پذیر است، این است که تجسم فکر و ایده چندجانبه و چند وجه و چند بعد اسلامی است; همه اصول و جنبه های اسلامی عملا در این حادثه تجسم پیدا کرده است; اسلام است در جریان و در عمل و در مرحله تحقق.» (مطهری،379:1368)
از این منظر امام حسین (ع) پیام آور اسلام است، عاشورا نمایشگاهی می شود که ابعاد مختلف اسلام به نمایش گذاشته شده تا انسانهای دیگر از آن الگو برداری کنند و در هر جامعه ای که شرائط زمان امام حسین را پیدا کرد قیام حسینی به راه افتد. با این تفسیر امام حسین (ع) دیگر مختص به یک زمان و مکان خاص نیست، برای همیشه تاریخ است و چون روحی در کالبد اجتماع حضور دارد. برای همین درسهای بزرگ است که استاد مطهری اصرار دارد حادثه کربلا در وجهه حماسی آن مورد تحلیل قرار گیرد و به یک سوژه بزرگ برای مسلمانان تبدیل گردد: «این که من تاکید می کنم که حماسه حسینی و حادثه کربلا و عاشورا باید بیشتر از این جنبه مورد استناد ما قرار بگیرد، به خاطر همین درسهای بزرگی است که این قیام می تواند به ما بیاموزد. من مخالف رثاء و مرثیه نیستم، ولی می گویم این رثاء و مرثیه باید به شکلی باشد که در عین حال آن حس قهرمانی حسینی را در وجود ما تحریک و احیا کند. حسین بن علی یک سوژه بزرگ اجتماعی است. حسین بن علی در آن زمان یک سوژه بزرگ بود، هر کسی که می خواست در مقابل ظلم قیام کند، شعارش «یا لثارات الحسین» بود. امروز هم حسین بن علی یک سوژه بزرگ است، سوژه ای برای امر به معروف و نهی از منکر، برای اقامه نماز، برای زنده کردن اسلام، برای این که احساسات و عواطف عالیه اسلامی در وجود ما احیا بشود.» (مطهری،59:1368)

پیامهای عاشورای حسینی در حوزه های گوناگون
 

الف- حوزه فرهنگی
 

جامعه اسلامی، جامعه ای است که براساس یک سلسله افکار و اندیشه های دینی برخاسته از اعتقاد به توحید در همه ابعاد آن شکل بگیرد و در مقام رفتار، ملتزم به یک سلسله ارزشها و اصول باشد که لازمه آن سلسله عقاید و باورها می باشد. بیشترین وجه تمایز یک جامعه دینی با جامعه غیردینی در آداب، رسوم، سلوک و رفتار افراد جامعه با خود و دیگران و در یک جمله در فرهنگ آن می باشد، به طوری که اگر فرهنگ دینی از جامعه ای رخت بربندد و به جای آن در رفتار مردم فرهنگ غیردینی حاکم باشد نمی توان آن جامعه را دینی شمرد؛ گرچه همه آن افراد خود را دیندار بپندارند.
پایبندی به فرهنگ دینی یا استحاله فرهنگی مسئله عصر امام حسین علیه السلام یا مسئله امروز و فردای جامعه ما نیست، بلکه درگیری اساسی میان رسول خدا صلی الله علیه و آله و مخالفان آن حضرت نیز در این گونه مسائل بود.

الف/1- حمایت از دین
 

براساس آیات و روایات هر مسلمانی موظف است در مقام اندیشه و عمل به دستورات دین و سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله پایبند باشد و تمام تلاش خود را برای ترویج و گسترش این اندیشه به کار گیرد، چرا که رواج دین و پایبندی به آن یکی از شاخصه های اصلی تمایز جامعه دینی است، چنان که امام حسین علیه السلام حمایت از دین را یک وظیفه و مایه عزت مسلمانان می داند. به کلام سیدالشهدا در آخرین ساعات زندگی حضرتش در این جهان توجه کنید:
«این رسول خداست - که درود خدا بر او و خاندان او باد - و این شهیدان راه خدایند که منتظر آمدن شمایند و آمدن شما را به یکدیگر بشارت می دهند. بنابر این از دین خدا و دین پیامبرش دفاع کنید.»(36)
حمایت از دین، نخست پذیرش آن در مقام اندیشه و پایبندی به آن در مقام گفتار و رفتار می باشد و در مرحله بعد تبلیغ و ترویج اندیشه های دینی و در حوزه سیاسی تلاش برای استقرار حاکمیت قوانین دینی در ساختار اداری و قانونگذاری و قضایی است.

الف/2- حمایت از اهل بیت علیهم السلام
 

براساس حدیث ثقلین و روایات دیگر، رسول خدا صلی الله علیه و آله برای هدایت خلق به سوی خدا بعد از خودش به دستور خداوند، کتاب خدا و اهل بیت خود را به عنوان مفسران وحی الهی که علم آن را از رسول خدا صلی الله علیه و آله به ارث برده اند، به عنوان امانت در بین امت نهاده است و خداوند در قرآن، محبت خاندان رسول خدا صلی الله علیه و آله را به عنوان پاداش رسالت آن حضرت می داند و می گوید:
«قل لا اسئلکم علیه اجرا الاّ المودّة فی القربی» (سوره شوری،آیه23)
بگو من در ازای رسالتم پاداشی جز محبت خویشاوندان از شما طلب نمی کنم.
در روایات فراوانی که از طریق شیعه و سنی نقل شده محبت به خاندان رسول خدا صلی الله علیه و آله و دفاع از آنان و تلاش برای رفع مشکلات آنان مورد تأکید قرار گرفته است که به عنوان نمونه به یک روایت اشاره می کنیم:
«پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: در قیامت برای چهار گروه شفاعت می کنم: کسی که فرزندانم را احترام کند. کسی که خواسته های آنان را برآورد. کسی که هنگام نیاز آنان برای رفع نیازشان تلاش کند و کسی که آنان را دوست داشته باشد و این دوستی را با قلب و زبان ابراز کند.»(37)
امام حسین علیه السلام درباره این شاخصه عزت در روز عاشورا در آن شرایط دشوار که هیچ امیدی به شکست نظامی دشمن وجود نداشت، به یاران و اصحاب خود فرمود: «ذبوا عن حرم الرسول»(38)؛ از خاندان پیامبرتان دفاع کنید.
عاشورائیان در عاشورا از حرم رسول خدا صلی الله علیه و آله دفاع کردند و زینبیان امروز باید از مکتب اهل بیت علیهم السلام دفاع کنند و امیدواریم که آخرین بازمانده خاندان رسول خدا صلی الله علیه و آله حضرت مهدی علیه السلام و عجل الله فرجه قیام جهانی خود را آغاز کند تا عاشقان اهل بیت علیهم السلام در کنار حضرتش به دفاع از او و اندیشه های الهی اش بپردازند و به این وظیفه خود نیز جامه عمل پوشند.

الف/3- زنده کردن کتاب خدا
 

قرآن کتابی است که برای هدایت جامعه بشری به سوی خداوند نازل شده است. گرچه خواندن قرآن با تدبر وظیفه هر مسلمانی است، ولی صرف خواندن آن زنده کردن آن نیست. زنده کردن قرآن این است که حاکمیت در جامعه اسلامی از آنِ قرآن باشد، به طوری که اگر مسلمانان به وظایف فردی خود عمل کنند، ولی حاکمیت سیاسی در اختیار قرآن نباشد و قرآن در ساختار قانونگذاری و اداری و قضایی کشور نقشی نداشته باشد، از منظر امام حسین علیه السلام در چنین جامعه ای قرآن مرده است و باید برای زنده کردن آن تلاش کرد، چه اینکه عزت مسلمانان در زنده نگهداشتن قرآن است.

الف/4- زنده کردن سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله
 

سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله یعنی مجموعه گفتار، رفتار و کردار و تاییدات آن حضرت برای مسلمانان لازم الاتباع است و مسلمانان موظفند ضمن پایبندی به سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله در همه ابعاد آن را زنده کنند. در نگاه امام حسین علیه السلام در جامعه اسلامی اگر مسلمانان در حوزه وظایف فردی به سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله عمل کنند، ولی در حوزه سیاسی حاکمیت در اختیار پیروان رسول خدا صلی الله علیه و آله نباشد و در آن عرصه به سنت نبوی عمل نشود، در این جامعه سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله مرده است و باید برای زنده کردن آن تلاش کرد.
در عصر امام حسین علیه السلام شاید بیشتر مسلمانان در حوزه فردی به کتاب و سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله عمل می کردند، ولی بی گمان حاکمیت سیاسی در اختیار حاکمان بنی امیه بود؛ حاکمانی که ساختار سیاسی کشور را از فرهنگ دینی و کتاب خدا و سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله بیگانه کرده بودند. در چنین جامعه ای امام حسین علیه السلام برای زنده کردن کتاب خدا و سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله قیام می کند و از مردم می خواهد که در این زمینه او را یاری کنند تا بتواند جامعه را به راه راست رهنمون سازد. در این زمینه به یکی از نامه هایی که حضرتش به سران بصره نوشته است توجه کنید:
«این نامه ام را برایتان فرستادم. من شما را به کتاب خدا و سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله دعوت می کنم. بدون تردید سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله مرده است؛ بنابر این اگر به پیامم پاسخ مثبت دهید و از دستوراتم اطاعت کنید شما را به سوی سعادت و خوشبختی هدایت می کنم.»(39)

الف/5- نابودی بدعتها
 

همان طور که پیشتر بیان شد، ویژگی مهم جامعه اسلامی رواج نشانه های دین در همه ابعاد جامعه است. در فرهنگ دینی به افرادی که با پوشش دین، برای نابودی دین تلاش می کنند منافق گفته می شود و اندیشه های آنان را که به نام دین در جامعه منتشر می کنند، ولی این اندیشه ها مبنای دینی ندارد بدعت می نامند.
امام حسین علیه السلام نابودی بدعتها را وظیفه مسلمانی و یکی از شاخصه های عزت فرهنگی می داند و از همه می خواهد که او را برای نابودی بدعتها یاری کنند. او در یکی از نامه هایی که برای سران بصره نوشت و از آنان خواست که او را در این قیام یاری کنند می فرماید:
«اما بعد، فانّی ادعوکم الی احیاء معالم الحقّ و اماتة البدع، فان تجیبوا تهتدوا سبل الرشاد.»(40)
بعد از سلام، همانا من شما را به زنده کردن نشانه های حق و میراندن بدعتها دعوت می کنم. بنابر این اگر به پیام من پاسخ مثبت دهید به سعادت و خوشبختی رهنمون خواهید شد.

ب- حوزه اجتماعی
 

در اندیشه دینی انسان نمی تواند نسبت به جامعه و تحولات آن بی تفاوت باشد؛ زیرا این تحولات گذشته از تأثیر آن در زندگی اجتماعی انسان به طور غیرمستقیم در زندگی فردی انسان هم تأثیر می گذارد. براین اساس عزت اجتماعی مسلمانان سبب عزت فردی آنان نیز می گردد، همان طور که ذلت اجتماعی آنان به ذلت فردی ایشان می انجامد. زندگی اجتماعی انسان از محیط خانواده آغاز می شود و تا سطح بین المللی قابل گسترش می باشد.

ب/1- صداقت
 

روابط انسان با دیگران چه گفتاری و چه رفتاری می تواند صادقانه یا غیرصادقانه باشد، ولی یک زندگی اجتماعی در صورتی سالم خواهد بود که روابط افراد آن براساس صداقت استوار باشد. دروغگویی گذشته از گناه بودن و تأثیر منفی که در روحیات و زندگی دنیوی و اخروی شخص دروغگو دارد، زندگی اجتماعی دیگران را نیز تحت تأثیر قرار می دهد و منافع جامعه و افراد را تهدید کرده، امنیت اجتماعی را به خطر می اندازد. امام حسین علیه السلام در گفتاری صداقت را عزت می داند و می فرماید: «الصدق عزّ والکذب عجز»(41)؛ صداقت عزت است و دروغگویی ناتوانی و شکست.

ب/2- اصلاح اجتماعی
 

اصلاح انحرافات اجتماعی موجب عزت اجتماعی می گردد و باید مورد توجه همه باشد، زیرا سلامت هر جامعه ای همانند یک موجود زنده از سوی اموری مورد تهدید قرار گیرد و اگر این پدیده ها اصلاح نشوند رفته رفته فساد طوری دامنگیر جامعه می شود که اصلاح کردن آن جز با یک انقلاب همگانی امکان پذیر نیست. در عصر امام حسین علیه السلام فساد سیاسی به حدی رسیده بود که با اقدام فردی قابل اصلاح نبود و به یک حرکت و قیام عمومی نیازمند بود، چنان که امام هدف از قیام خود را چنین بیان می کند:
«انّما خرجت لطلب الاصلاح فی امّة جدّی و شیعة ابی علی بن ابی طالب.»(42)
تنها برای تقاضای اصلاح در بین امت جدم و شیعیان پدرم علی بن ابی طالب علیه السلام قیام کرده ام.

ب/3- رفع نیاز نیازمندان
 

یکی از شاخصه های عزت در نگاه امام حسین علیه السلام این است که امکانات جامعه در اختیار همه باشد. امام حسین علیه السلام در خطبه ای که به خطبه امر به معروف و نهی از منکر شهرت یافته و مخاطب آن حضرت در آن خطبه بیشتر شخصیتهای اجتماعی و دانشمندان می باشند حضرت آنان را مورد سرزنش قرار داده است، در بخشی از آن خطبه می فرماید:
«نابینایان، ناشنوایان و از کارافتادگان در همه شهرها بدون سرپرست شده اند، کسی به آنان رحم نمی کند و مورد توجه قرار نمی دهد و شما نیز به اندازه ای که مسئولیت دارید عمل نمی کنید و از آنان که کاری می کنند نیز حمایت نمی کنید و با سازش کردن با ستمگران و مسامحه امنیت خود را تأمین کرده اید، در حالی که همه اینها وظایفی است که خداوند به آنها دستور داده که به صورت فردی و جمعی به آن عمل کنید و شما از آن غافلید.»(43)

ب/4- نظارت همگانی
 

هر کاری برای به ثمر رسیدن نیازمند به نظارت می باشد؛ چه از درون و چه از بیرون. در جامعه به دلیل گستردگی و پراکندگی نمی توان به نظارت از درون اکتفا کرد؛ زیرا عده ای نمی خواهند به حق خود قانع باشند و به قوانین تن دهند؛ از این رو نظارت از بیرون بایسته است. همچنین با توجه به دو نکته ای که گفته شد نمی توان این نظارت را وظیفه عده ای خاص دانست، بلکه باید همگانی باشد و این نظارت همگانی همان «امر به معروف و نهی از منکر» می باشد که در اسلام به آن دستور داده شده است. امام حسین علیه السلام نیز یکی از شاخصهای عزت اجتماعی را اجرای امر به معروف و نهی از منکر می داند. به این کلام توجه کنید:
«خداوند امر به معروف و نهی از منکر را به عنوان یک واجب آغاز کرد؛ زیرا می دانست که اگر امر به معروف و نهی از منکر در جامعه صورت پذیرد و نهادینه شود، همه واجبات اجتماعی اعم از دستورات آسان و دشوار نهادینه می شود؛ زیرا امر به معروف و نهی از منکر، تبلیغ و دعوت به اسلام، بازگرداندن حقوق پایمال شده، مبارزه با ستمگران، تقسیم امکانات عمومی و دولتی، گرفتن مالیاتها از صاحبان آن و مصرف کردن در موارد آن را شامل می شود.»(44)

ب/5- اجرای حدود
 

همچنین اگر در جامعه ای حدود الهی اجرا نگردد یا کیفر تنها درباره ضعیفان اجرا شود و قدرتمندان به شیوه های مختلف برای خود مصونیت ایجاد کنند، در این صورت اعتماد مردم به دستگاه قضایی و اجرایی سلب شده همه تلاش می کنند با وابستگی به مراکز قدرت برای خود حاشیه امنیتی ایجاد کنند. جامعه ای که ضعیفان نتوانند حق خود را بستانند جامعه ای ذلیل است نه عزیز. جامعه ای در نگاه امام حسین علیه السلام عزیز است که اوّلاً حدود الهی در آن اجرا شود و ثانیا نسبت به همه اجرا شود نه آنکه حاکمان به دلخواه خود عمل کنند و مردم نیز در برابر قانون شکنی حاکمان بی تفاوت باشند. به کلام امام حسین علیه السلام در این باره توجه کنید:
«ای مردم! رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده است: کسی که ببیند زمامدار ستمگری را که محرمات الهی را حلال می شمارد و پیمان خدا را می شکند و با سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله مخالفت می ورزد و رفتارش با بندگان خداوند براساس ظلم و گناه می باشد و برای تغییر روش چنین زمامدار ستمگری با گفتار یا رفتار اقدام نکند، شایسته است که خداوند او را به همان جایی ببرد که آن ستمگر را می برد.
آگاه باشید کارگزاران حکومت (بنی امیه) پیروی از شیطان را سرلوحه کار خود قرار داده اند و پیروی کردن از احکام خداوند را ترک کرده اند، فساد را در جامعه علنی کرده رواج می دهند و حدود و مقررات دین را اجرا نمی کنند، امکانات عمومی را به خود اختصاص داده، حرام خداوند را حلال و حلال خدا را حرام نموده اند و من از هر کس شایسته ترم که وضع موجود را تغییر دهم.»(45)

ج- حوزه سیاسی
 

تأثیر حاکمیت سیاسی جامعه بر زندگی شخصی و اجتماعی افراد انکار شدنی نیست. بنابر این حاکمیت سیاسی در اختیار هر گروهی قرار گیرد افکار و اندیشه های آن گروه در جامعه رواج پیدا می کند و به طور غیرمستقیم افراد را نیز تحت تأثیر قرار می دهد. از این رو به دست آوردن عزت سیاسی یا حفظ و نگهداری آن در اندیشه امام حسین علیه السلام شاخصه هایی دارد که اکنون به بررسی آنها می پردازیم:

ج/1- وحدت و همبستگی
 

انسان در انجام هر کاری نیازمند به انگیزه است و در کارهای جمعی هر چه انگیزه ها به هم نزدیک تر باشد وحدت بیشتری ایجاد خواهد شد و با وجود وحدت هم مشکلات کار کمتر خواهد شد و هم موانع زودتر برطرف می شود. یکی از شاخصه های عزت سیاسی وحدت نیروهاست، به ویژه که دشمن نیز تمام تلاش خود را به کار خواهد گرفت که وحدت نیروها را بشکند تا به اهداف خود برسد. امام حسین علیه السلام در یک تحلیل، حاکمیت سیاسی بنی امیه در سرکوب نیروهای وفادار به اسلام را معلول تفرقه می داند و در خطابه مشهورش به دانشمندان اسلامی و شخصیتهای سیاسی چنین می فرماید:
«مجاری امور باید به دست دانشمندان به احکام الهی باشد که امین خدا بر حلال و حرام او هستند، ولی شما این جایگاه را از دست داده اید و این بدین سبب است که از حق جدا گشته اید و وحدت شما شکسته شده است.»(46)

ج/2- عدم دلبستگی به دنیا
 

محبت و دلبستگی به چیزی دو اثر منفی در روح انسان برجای می گذارد: اول آنکه مانع از آن می شود که انسان زشتیهای آن چیز را درک کند و دیگر اینکه زیباییهای آن را بیشتر از آنچه هست می بیند.
وابستگی از هر نوع آن عزت انسان را از بین می برد و انسان را به ذلت می کشاند. هر چه وابستگی انسان بیشتر باشد ذلت او نیز افزون تر خواهد بود. در عرصه سیاست اولین شرط مبارزه آمادگی برای هزینه کردن جان خود می باشد و کسانی که در مبارزات سیاسی این آمادگی را ندارند به طور قطع شکست خواهند خورد و عزت خود را از دست خواهند داد. عشق به ماندن در دنیا و زیبا دیدن دنیا بیش از آنچه هست، باعث ذلت انسان در قلمرو سیاست می شود. امام حسین علیه السلام در تحلیلی در خطابه مشهورش خطاب به دانشمندان اسلامی عامل ذلت آنان را عشق به ماندن در دنیا و زیباتر دیدن دنیا می داند.(47) به این کلام توجه کنید:
«علت مسلط شدن بنی امیه بر امور جهان اسلام فرار شما از مرگ و شیفته شدن شما به زندگی است که به طور قطع باید روزی آن را رها کنید.»(48)

ج/3- تسلیم نشدن در برابر قدرتها
 

از ویژگیهای مهم سیاست و مسائل سیاسی تغییر سریع شرایط و پیرو آن، دگرگونی پرشتاب موضوعات سیاسی و موضعگیری در برابر آنهاست، به طوری که گاه در کمتر از یک روز به دلیل دخالت عوامل پیش بینی نشده و غیرقابل کنترل، شرایط تا 180 درجه دگرگون شده، مبارزان سیاسی را با بحران تصمیم گیری روبه رو می کند. در چنین شرایطی بسیاری از مبارزان نیز متناسب با دگرگونی شرایط تغییر موضع داده، آن را درایت و هوشمندی سیاسی قلمداد می کنند بدون اینکه توجه داشته باشند این عقب نشینی از اصول می باشد. یکی از شاخصه های عزت سیاسی در نگاه امام حسین علیه السلام این است که هر چند شرایط سیاسی علیه انسان تغییر کند، انسان مسلمان باید پایبند به اصول مانده، نشان دهد که حاضر است هزینه سنگین آن را که فدا کردن جان باشد نیز بپردازد. در روز عاشورا در آخرین لحظات زندگی که امام اصحاب، یاران و فرزندان خود را در راه اعتلای اسلام و عزت مسلمانان هزینه کرده بود و مشغول اتمام حجت با آن مردم سیاسی کار بود و تغییر موضع و عقب نشینی آنان از اصول را به آنان گوشزد می کرد، فرمود: «لا واللّه لا اعطیهم بیدی اعطاء الذلیل»(49)؛ هرگز، سوگند به خدا با ذلت و خواری با آنان ملاقات نخواهم کرد.

ج/4- حضور در همه صحنه ها
 

مسلمان باید تلاش در عرصه سیاست را برای حاکمیت دین و اجرای احکام آن و گسترش عدالت و از بین بردن مظاهر فساد و ... تکلیف خود بداند و همان طور که در حوزه عبادات خود را مکلف می داند در این عرصه نیز خود را مکلف بداند و در هر شرایطی متناسب با آنان شرایط موضعگیری کند و تکلیف خود را انجام دهد و این یکی از شاخصه های عزت است.
مطالعه زندگی امام حسین علیه السلام از روزی که نوجوانی بود در عصر خلیفه دوم تا پایان عمر شریفش این مسئله را به خوبی به اثبات می رساند، چنان که دهها سند تاریخی گویای این مهم است:
روزی خلیفه دوم در سخنرانی خود گفت: من سزاوارترین مردم برای حاکمیت بر مسلمانان هستم؟!
امام حسین علیه السلام که در آن دوران نوجوانی بود در برابر سخنرانی خلیفه زبان به اعتراض گشود و سخنرانی او را قطع کرد و به مناظره ای تبدیل شد که مایه شرمساری خلیفه گشت، که مشروح آن را باید در منابع تاریخی و حدیثی مطالعه کرد.(50)
در نامه های اعترض آمیز امام به معاویه این گونه موضعگیری ها فراوان است.
امام حسین علیه السلام یکی از شاخصه های عزت سیاسی را حضور در همه صحنه ها می دانست و خود نیز در بحرانی ترین شرایط یعنی ظهر عاشورا حاضر نشد از اصول خود عقب نشینی کند و در پاسخ قیس بن اشعث که از او خواست در برابر حکومت بنی امیه تسلیم شود و صحنه سیاست را ترک کند فرمود: «لا والله ... لا افرّ فرار العبید»(51)؛ هرگز به خدا سوگند... همانند بردگان نخواهم گریخت. (مرتضوی،35:1381)

کارکردهای پیامهای عاشورایی
 

با توجه به مطالب مذکور در باب عدالت اجتماعی (جدول 1، نمودار 1) و شاخصهای هوشمندی سیستم های اجتماعی (نمودار3) و با عنایت به پیامهای برگرفته از نهضت عاشورا می توان به طور خلاصه کارکردهای پیامهای عاشورا را به شرح جدول ریز ارائه نمود.

جدول 2. تبیین پیامهای عاشورا و کارکرد آنها در پیشرفت عدالت اجتماعی
 

حوزه

پیام

تبیین پیام

کارکرد پیام

شاخص ها

فرهنگی

حمایت از دین

تبلیغ و ترویج اندیشه های دینی و تلاش برای استقرار حاکمیت قوانین دینی.

هویت یابی

هوشمندی سیستم

حمایت از اهل بیت

تبلیغ و ترویج اندیشه های اهل بیت و نلاش برای استقرار آن در حاکمیت.

هویت یابی

هوشمندی سیستم

زنده کردن کتاب خدا

جاری و ساری نمودن قرآن در ساختار قانونگذاری، اداری و قضایی.

عدالت رویه ای

عدالت اجتماعی

زنده کردن سنت رسول الله

جاری و ساری کردن سنت رسول اکرم (ص) در رفتار های فردی، اجتماعی و سیاسی.

عدالت مراوده ای

عدالت اجتماعی

نابودی بدعتها

از بین بردن بدعت ها و رویه های نادرست و ناعدلانه در کلیه امور فردی،اجتماعی و سیاسی.

عدالت رویه ای

عدالت اجتماعی

اجتماعی

صداقت

زندگی اجتماعی در صورتی سالم خواهد بود که روابط افراد بر اساس صداقت و درستی استوار باشد.

عدالت مراوده ای

عدالت اجتماعی

اصلاح اجتماعی

اصلاح انحرافات اجتماعی که در واقع برگرفته از رویه های نادرست و ناعادلانه در سطح اجتماع است.

عدالت رویه ای

عدالت اجتماعی

رفع نیاز نیازمندان

امکانات جامعه در اختیار قشر خاصی نباشد، بلکه در اختیار عموم قرار بگیرد.

عدالت توزیعی

عدالت اجتماعی

نظارت همگانی

نظارت و کنترل از بیرون بر کلیه مناسبات جامعه.

امر به معروف و نهی از منکر

نظارت و کنترل سیستم

اجرای حدود

حدود الهی برای فقیر و غنی یکسان است.

عدالت توزیعی

عدالت اجتماعی

سیاسی

وحدت و همبستگی

وحدت و همبستگی در بین اقشار جامعه در جهت ایجاد انگیزه و جلوگیری از نفود دشمنان

همبستگی و پیوستگی

هوشمندی سیستم

عدم وابستگی به دنیا

برای رسیدن به اهداف والا حتی باید از جان نیز گذشت چه برسد به ظواهر دنیوی

 عدم خودشیفتگی

هوشمندی سیستم

تسلیم نشدن در برابر قدرتها

در جهت پایبندی به اصول نباید تسلیم قدرت و استبداد شد.

استبداد ستیزی

هوشمندی سیستم

حضور در همه صحنه ها

تلاش برای حاکمیت دین و اجرای احکام آن و گسترش عدالت و از بین بردن مظاهر فساد.

مشارکت

هوشمندی سیستم

حال با توجه به جدول (2) و با عنایت به مفاهیم و تئوریهای مطروح شده در بخش عدالت اجتماعی به زعم محقق، مدل زیر ارائه میگردد:

قیام هوشمند عاشورا زمینه ساز پیشرفت اندیشه عدالت اجتماعی

نمودار4. مدل سیستمیک هوشمند عدالت اجتماعی مبتنی بر پیامهای هوشمندانه عاشورایی
 

همانطور که در مدل ارئه شده فوق مشاهده می شود، عدالت اجتماعی دارای سه بعد می باشد. بر اساس مطالب فوق و جدول (2) می توان چنین استنباط کرد که پیامهای عاشورایی همچون زنده کردن کتاب خدا، نابودی بدعتها و اصلاح اجتماعی را می توان همراستای بعد عدالت رویه ای دانست. از سویی دیگر پیامهای زنده کردن سنت رسول الله صلی الله و علیه و آله و همچنین صداقت را می توان در حوزه بعد عدالت مراوده ای قرار داد. بعد عدالت توزیعی نیز در برگیرنده پیامهایی چون رفع نیاز نیازمندان و اجرای حدود می باشد.
در هر سیستم هوشمند پویا، فاکتورهایی بایستی وجود داشته باشد تا ضامن حفظ تعادل سیستم باشد (نمودار 3). لذا در این مدل برای پویایی سیستم هوشمند عدالت اجتماعی، عواملی همچون استبداد ستیزی (تسلیم نشدن در برابر قدرتها)، هویت یابی (حمایت از دین و اهل بیت علیهم السلام)، همبستگی و پیوستگی (وحدت)، عدم خودشیفتگی (عدم وابستگی به دنیا) و مشارکت (حضور در همه صحنه ها) ضامن حفظ تعادل و پایایی سیستم می باشد. از سویی دیگر بر اساس الگوی مدلهای سیستمیک، هر سیستم دارای یک حلقه بازخورد(51)می باشد که وظیفه آن نظارت و کنترل سیستم است. در واقع این حلقه موظف است دائما مجموعه را چک و کنترل نماید و وضعیت موجود را با وضعیت مطلوب مقایسه کند تا چنانچه انحرافی در سیستم وجود داشته باشد آنرا اصلاح نماید. لذا در این مدل نیز این وظیفه به عهده عامل نظارت همگانی یا همان پیام معروف عاشورا، امر به معروف و نهی از منکر می باشد.

نتیجه گیری
 

با ملاحظه‌ تاریخ‌ زندگی‌ اجتماعی‌ انسان‌ و نحوه‌ شكل‌گیری‌ دولت‌ها درعرصه‌ جوامع‌انسانی‌، به‌ نظر می‌رسد كه‌ تحقق‌ عدالت‌ اجتماعی‌، مبنای‌ توجیه‌ حیات‌ دولت‌ و سنگ‌پایه‌ مشروعیت‌ اقدام‌ آن‌ در عرصه‌های‌ سیاسی‌، اقتصادی‌ و فرهنگی‌ جامعه‌ است‌.
تلاش‌ نوع‌ بشر در تمنای‌ عدالت‌ در چالش‌ دنباله‌دار صاحبنظران‌ برای‌ مفهوم‌پردازی‌آن‌ انعكاس‌ یافته‌، و در سیر تاریخ‌ روایت‌های‌ گوناگونی‌ از عدل‌ را فرا روی‌ مشتاقان‌ عدالت‌قرار داده‌ است‌; به‌ طوری‌ كه‌ در یك‌ دسته‌بندی‌ از مكاتب‌ فلسفی‌ سیاسی‌، جیمز پی‌استربا، آرمان‌ سیاسی‌ نهایی‌ آموزه‌های‌ لیبرالیسم‌، سوسیالیسم‌، لیبرال‌ دموكراسی‌،اجتماع‌ گرایی‌، فمینیسم‌ و فرانوگرایی‌ را نیل‌ به‌ مطلوب‌هایی‌ چون‌ آزادی‌، برابری‌، آمیزه‌آزادی‌ و برابری‌، نفع‌ عمومی‌، برابری‌ زن‌ و مرد، و نفی‌ فرا روایت‌ها و نظریه‌های‌ كلان‌فرض‌ كرده‌ است‌; گویا جوامع‌ بشری‌، فراخور بلوغ‌ و نیاز خود، تعاریفی‌ را بر مفهوم‌حقیقی‌ عدل‌ تحمیل‌ كرده‌اند; از این‌ رو تأمل‌ بر تضارب‌ آرای‌ طرفداران‌ مكاتب‌ فوق‌، ذهن‌را به‌ جستجوی‌ سرشت‌ حقیقی‌ عدل‌ رهنمون‌ می‌سازد; سرشتی‌ كه‌ با نفی‌ نسبی‌ انگاری‌ درمفهوم‌پردازی‌ عدالت‌، بر مدار حق‌ و تعهد به‌ آن‌ قابل‌ تعریف‌ است‌ و اسوه‌هایی‌ چون‌عدالت‌ علوی‌ (ع‌) را به‌ جهان‌ بشریت‌ عرضه‌ می‌دارد. عدالتی که سید و سالار شهیدان حضرت ابا عبدالله الحسین (ع) از طریق قیام هوشمندانه خویش برای فطرت های بیدار بشریت در تمام قرون و اعصار به ارمغان گذاشت. امام حسین علیه السلام قیام کرد تا پرچم عدالت برافراشته بماند. پس بر ما واجب است تا با استعانت از رهنمودهای علمای دین، پیامهای عاشورا را درک نموده و آنرا سرلوحه زندگی فردی و اجتماعی خود قرار داده تا از این طریق، اندیشه عدالت اجتماعی که سنگ بنا و عامل حیات هر سیستم اجتماعی می باشد، محقق گردد.

پی‌نوشت‌ها:
 

* کارشناس ارشد مدیریت دولتی-دانشگاه تهران
** کارشناس ارشد مدیریت دولتی- دانشگاه تهران
1.Social Justice
2.Procedural Justice
3.Intraction al Justice
4.Distributive Justice
5.هر چند هویت سیستم اجتماعی، جمع جبری هویت اعضای آن نیست، ولی به شدت از آن تأثیر می‌پذیرد.
6.Artifacts
7.استفاده از اصطلاح‌ « هدایت فرهنگ »، بر امكان‌ناپذیری و نابایستگی كنترل مكانیكی و مهندس مآبانه فرهنگ، از یك سو، و ناشایستگی رهاسازی لیبرال مآبانه فرهنگ، از سوی دیگر، دلالت دارد.
8.Fairness
9.Equality
10.الافصاح فى فقه اللغه، ج1، ص242 ـ باب سوم
11.فروق اللغه، ابى هلال عسکرى، باب 12، ص136. ضمناً در همین کتاب به هنگام فرق بین حق و حقیقت مى گوید: و الحق ما وضع موضعه من الحکمة ... و در بیان صدق و حق مى گوید: لانه ـ حق ـ وقوع الشى ء فى موقعه الذى هو اولى به ... باب دوم، ص21 و 34، مکتبة بصیرتى، قم.
12.فروق اللغه، ابى هلال عسکرى، باب 18، ص194
13.فروق اللغه، ابى هلال عسکرى، باب 18، ص191
14.Miller
15.Sterba
16.Ultimate Political Ideal
17.Rights and Duties
18.Blend of Liberty and Equality
19.Communitarian
20.Feminists
21.Ideal of Androgyny
22.Metanarratives
23.Grand Theories
24.Local and Limited
25.Social Justice
26.Distributive Justice
27.Procedural Justice
28.Intractional Justice
29.Freedom
30.Rights
31.Power
32.Wealth
33.Leisure
34.Answerability
35.Accountability
36.نهج الشهادة، ص 148؛ اکسیر العبادات فی اسرار الشهادات؛ ج 2 ص 266؛ ادب الحسین و حماسته، ص 170
37.بشارة المصطفی لشیعة المرتضی، ص 70
38.نهج الشهادة، ص 148؛ اسرارالشهادات، ج 2، ص 266
39.بحارالانوار، ج 44، ص 340؛ نهج الشهادة، ص 280؛ تاریخ طبری، ج 4، ص 266
40.نهج الشهادة، ص 276
41.نهج الشهادة، ص 377
42.مقتل خوارزمی، ج 2، ص 188؛ نهج الشهادة، ص 269
43.تحف العقول، ص 242
44.تحف العقول، ص 241؛ نهج الشهادة، ص 118
45.تاریخ طبری، ج 4، ص 304
46.تحف العقول، ص 242
47.تحف العقول، ص 242
48.تحف العقول، ص 242
49.نهج الشهادة، ص 184؛ بحارالانوار، ج 44، ص 191
50.احتجاج طبرسی، ج 2، ص 13
51.بحارالانوار، ج 44، ص 191
52.Feedback
 

:منابع
1. آیتی، عبدالمحمد (1379)، ترجمه نهج‌البلاغه (مجموعه خطبه‌ها، نامه‌ها و كلمات قصار امام علی «علیه‌السلام»)، گردآوری سید شریف رضی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی و بنیاد نهج‌البلاغه.
2. پورحسین، مهدی (1382)، «شهید مطهری، پیامهای عاشورا و خطر تحریف، مروری دوباره»، فصلنامه حکومت اسلامی، شماره 27.
3. پورعزت، علی اصغر (1380)، «مدیریت دولتی و عدالت اجتماعی»، فصلنامه دانش مدیریت، شماره 55.
4. پورعزت، علی‌اصغر (1382)، طراحی سیستم خط‌مشی‌گذاری دولتی برای تحقق عدالت اجتماعی، بر مبنای مدل حكومت حق‌مدار علوی در نهج‌البلاغه، رساله دكتری مدیریت سیاستگذاری عمومی، دانشكده علوم انسانی دانشگاه تربیت مدرس.
5. پورعزت، علی اصغر (1383)، «شهر عدل و دولت هوشمند»، فصلنامه پیام مدیریت، شماره های 11 و 12.
6. سرمد، زهره؛ بازرگان، عباس؛ حجازی، الهه (1385)، روش های تحقیق در علوم رفتاری، تهران: انتشارات آگاه.
7. طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، دوره‌ بیست‌ جلدی‌، ترجمه‌ سیدمحمدباقرموسوی‌ همدانی‌، بنیاد علمی‌ و فكری‌ علامه‌ طباطبایی‌ با همكاری‌ مركز نشر فرهنگی‌ رجاء.
8. لطیفی، محمود (1379)، «عدالت اجتماعى در حکومت علوى»، فصلنامه حکومت اسلامی، شماره 18.
9. مرتضوی، سید محمد (1381)، «معیارهای عزت حسینی در حوزه های گوناگون»، مجله مشکاة، شماره های 76 و 77.
10. مطهری، مرتضی (1368)، حماسه حسینی، تهران: انتشارات صدرا.
11. مقیمی، سید محمد، اعلایی اردکانی، مصطفی (1388)، دولت الکترونیک کلید حکمرانی خوب، تهران: انتشارات عترت نو.
12. Campbell,Tom(2001),"Justice",Second Edititon,Macmillan Press LTD.
13. Folger,Robert and Russel Cropanzano(1998),"Organizational Justice and Human Resource Managemen"t,Sage Publication.
14. Greenberg,Jerald and Robert A.Baron.(2000),"Behavior in Organizations: Understanding and Managing the Human side of work",Prentice Hall Inc.
15. Hatch,Mary,Jo.(1997),"Organization Theory, Modern, symbolic and Postmdoern Perspectives",Oxrord University Press.
16. Haywood,Anderw(2000),"Key Concepts in Politics",palgrave.
17. Kliksberg,Bernardo(2001),"Towards An Intelligent State",IOS Press & International Institute of Administrative Sciences & The United Nations.
18. Krietner,Robert and Angelo Kinicki(2001),"Organizational Behavior";Irwin/ McGraw-Hill.
19. Mayer,Steven E.(2007),"Social Justice",Effective Communities,LLC.
20. Miller,David(1999),"Principles of Social Justice",Harvard University press.
21. Ostler, Nicholas(2006),"Empires of the word; A language History of the World".London: Harper perennial.
22. Ritzer,George(2000),"Classical Sociological Theory", McGraw-Hill.
23. Solomon,Robert C.(2001),"Justice As a Virtue", in James p. Sterba (Ed.)(2001),"Social and Political Philosophy",contemporary Perspectives,Routledge.
24. Sterba,James P.(1999),"Justice, Alternative Political Perspectives",WadsWorth
دوشنبه 6/9/1391 - 0:17
اهل بیت



 

15. عمل به وظیفه و تکلیف
 

می رسد و آزادی به همراه خود، تضاد افکار و عقاید و بحث های فلسفی و کلامی را مطرح می کند. در این هنگام دیگر شمشیرکاری از پیش نمی برد. اینجا اسلحه ی مناسب، درس و کتاب و قلم است.
وقتی اوضاع زمانه آنگونه شد که شناخت حق از باطل دشوار و صعب گردد، اصلی ترین وظیفه ی رهبر دینی نشان دادن صراط مستقیم و مبارزه با انحراف ها و تحریف ها است. اگر امام حسین در زمان امام صادق و یا امام رضا می بود، بی تردید همان گونه عمل می کرد که آن دو بزرگوار عمل کردند.
برای نهضت ما نیز چنین آینده ای که در آن بازار عرصه ی افکار، داغ باشد، قابل پیش بینی است؛ از این رو لازم است روحانیت ده ها برابر گذشته، خود را تجهیز کند. روحانیت احتیاج به تقویت دارد؛ احتیاج به برنامه و کار منظم و حساب شده دارد. در برابر روحانیون مردم قرار دارند که به مراتب بیشتر از گذشته به هدایت و راهنمایی و ارشاد احتیاج دارند. روحانیت باید به سرعت به فکر چاره بیفتد و تا این سیل عظیم به راه نیفتاده است، خود را برای مقابله با آن آماده کند.
اینکه روحانیت شیعه توانسته است در طول تاریخ منشأ حرکت های بزرگ بشود، ولی روحانیت های دیگر نتوانسته اند، دو دلیل عمده دارد:
دلیل اول، ویژگی خاص فرهنگ روحانیت شیعه است. خود فرهنگ شیعی یک فرهنگ زنده و حرکت زا و انقلاب آفرین است. این فرهنگی است که از روش علی و از اندیشه های او تغذیه می کند. این فرهنگی است که در تاریخ خود عاشورا دارد. صحیفه سجادیه و دوره امامت و عصمت دویست و پنجاه ساله دارد. هیچ یک از فرهنگ های دیگر چنین عناصر حرکت زایی در خود ندارند.
دلیل دوم، اینکه روحانیت شیعه- که به دست ائمه شیعه پایه گذاری شده است- از ابتدا اساسش تضاد با قدرت های حاکم بوده است. به قول حامد آلگارد در همان کتابی که ذکرش گذشت، اساس روحانیت شیعه بر انکار حقانیت پادشاه است. روحانیت شیعه از نظر معنوی متکی به خدا و از نظر اجتماعی متکی به مردم است و هیچ گاه جزء دولت نبوده است؛ اما در مقابل، مثلاً روحانیت تسنن از همان ابتدا، وابسته به دستگاه حاکم بوده است. از همان زمان که ابویوسف به سمت قاضی القضات هارون منصوب شد و در عین حال سمت مفتی اعظم را هم به دست آورد، مشخص بود که دیگر پایگاهی در میان مردم نمی توانست داشته باشد.در زمان خود ما افرادی نظیر شیخ محمد عبده که از روشنفکران و روحانیون اهل تسنن مصر است، وقتی اعتبار پیدا می کند که آقای خدیو عباس به اسمش ابلاغ صادر می کند والا مردم مصر مفتی بودن او را بی اعتبار می شمارند و یا شیخ محمد شلتوت، مصلح بزرگ مصری را باید جمال عبدالناصر به اسمش ابلاغ صادر کند و وقتی که در اتاقش می نشیند، می باید عکس جمال عبدالناصر بالای سرش باشد. مشخص است که این افراد دیگر نمی توانند پایگاه مردمی داشته باشند و نخواهند توانست علیه قدرت حاکم قیام کنند؛ اما روحانیت شیعه از ابتدا براساس بی نیازی از قدرت های حاکم پایه گذاری شد و همیشه سلاطین و بزرگان مجبور بودند آستان آنها را ببوسند و پیشانی به درگاه آنها بسایند.
پس سر دیگر اینکه روحانیت توانست انقلاب ها را رهبری کند، استقلال است و این حقیقت که آنها هیچ گاه عضو دستگاه های دولتی و غیردولتی نبوده اند، در آینده هم باید این ارزش ها برای روحانیت محفوظ بماند.
دولت هایی که مردم هرگز طبل حمایت از ایشان را بر دوش نکشیدند، مگر از
ترس و ناآگاهی خویش؛ چرا که مردی چون خمینی که عشق آگاهانه حسین را در سینه داشت، سکوت در مقابل ستمکاری را دفاع از ستمکار می داند... و فریاد آگاهی و آگاهی دادن به مردم را سر می داد که افسوس که نمی دانیم ارمغان این دین بزرگ برای ما چیست و ما را به کجا می کشاند... .
و چه با درد فریاد می کند که، ای سران اسلام! به داد اسلام برسید! ای علمای نجف به داد اسلام برسید! ای علمای قم به داد اسلام برسید! رفت اسلام؛ اسلامی که با زحمات فراوان پیامبر و ائمه حفظ و به دست ما رسیده است، اسلامی که برنامه ی زندگی و حکومت دارد.
و چه زیبا رایحه ی خوش بیداری در قلب های عاشق مردم وزیدن می گیرد و اتحاد و یکپارچگی، ایران را، ملت و ملیت را درهم می کوبد و تنها یک پرچم و آن هم اسلام است که حلقه اتصال مردم می شود... .
درد نفاقی که از رحلت رسول اکرم زمانه بر دوش خود می کشید و غفلت چند صد ساله ای که بیداری می طلبید، زحمت و رنجی که معاویه پایه ریز آن بود و اسلام دردمندی که جز به حکومت اندک علی عدالت را در چهره استعمار شده اش نیافته بود... از جمل تا صفین و خوارج که دردهای حکومت علی بودند و حکومت ایشان که نه به خاطر علی و حق حکومت علی، بلکه به خاطر مهجوریت اسلامی که مردم با علی باید می شناختندش و بعد از علی ناشناخته ماند و مردی که ملت را به آگاهی می خواند تا علم خسته اسلام را بالا برند.
اتحاد، ریشه می دواند و نفاق جای خود را به اتحاد مذهبی می دهد و ماه محرم، این ماه نهضت سربلند حسین به نهضت 15 خرداد و محرم ملهم از نهضت حسینی ختم می شود.

16. آثار و نتایج نهضت عاشورا
 

شهادت مظلومانه سیدالشهدا و یارانش در کربلا، تأثیری بیدارگر و حرکت آفرین داشت و خونی تازه در رگ های جامعه ی اسلامی دواند و جو نامطلوب را شکست و امتدادهای آن حماسه، در طول تاریخ، جاودانه ماند؛ حتی در همان سفر و اسارت اهل بیت نیز تأثیرات سیاسی این حادثه در اندیشه های مردم آشکار شد. گروهی از اسرا را که به شام می بردند، چون به تکریت رسیدند، مسیحیان آنجا در کلیساها جمع شدند و به نشان اندوه بر کشته شدن حسین ناقوس نواختند و نگذاشتند آن سربازان وارد آنجا شوند. به شهر « لینا» هم که رسیدند، مردم آنجا همگی گرد آمدند و بر حسین و دودمانش سلام و درود فرستادند و امویان را لعن کردند و سربازان را از آنجا بیرون کردند؛ چون خبر یافتند مردم « جهینه» هم جمع شدند تا با سربازان بجنگند، وارد آن نشدند. به قلعه « کفرطاب» رفتند، به آنجا نیز راهشان ندادند. به حمس که وارد شدند، مردم تظاهرات کردند و شعار دادند:« اکفراً بعد ایمان و ضلالاً بعد هدی؟» و با آنان درگیر شدند و تعدادی را کشتند.(1) برخی از تأثیرات حماسه عاشورا از این قرار است:
1. قطع نفوذ دینی بنی امیه بر افکار مردم؛ 2. احساس گناه و شرمساری در جامعه به سبب یاری نکردن حق و کوتاهی در ادای تکلیف؛ 3. فرو ریختن ترس ها و رعب ها از اقدام و قیام علیه ستم؛ 4. رسوایی یزیدیان و حزب حاکم اموی؛ 5. بیداری روح مبارزه در مردم؛ 6. تقویت و رشد انگیزه های مبارزاتی انقلابیون؛ 7. پدید آمدن مکتب جدید اخلاقی و انسانی
( ارزش های نوین عاشورایی و حسینی)؛ 8. پدید آمدن انقلاب های متعدد با الهام از حماسه ی کربلا؛ 9. الهام بخشی عاشورا به همه ی نهضت های رهایی بخش و حرکت های انقلابی تاریخ؛ 10. تبدیل شدن « کربلا» به دانشگاه عشق و ایمان و جهاد و شهادت، برای نسل های انقلابی شیعه؛ 11. به وجود آمدن پایگاه نیرومند و عمیق و گسترده ی تبلیغی و سازندگی در طول تاریخ، بر محور شخصیت و شهادت سیدالشهدا.
از نهضت های شیعی پس از عاشورا، می توان « انقلاب توابین»، « انقلاب مدینه»، « قیام مختار»، « قیام زید»، و حرکت های دیگر را نام برد.
تأثیر حماسه عاشورا را در انقلاب های بزرگی که در طول تاریخ، بر ضد ستم انجام گرفته، چه در عراق و ایران و چه در کشورهای دیگر، نباید از یاد برد. « فرهنگ شهادت» و انگیزه جهاد و جانبازی که در انقلاب اسلامی ایران و هشت سال دفاع مقدس در جبهه ها جلوه گر بود، گوشه ای از این تأثیرپذیری است. شعار« نهضت ما حسینیه، رهبر ما خمینیه» که در مبارزات ملت مسلمان ایران بر ضد طاغوت طنین افکن بود و نیز شور حسینی جبهه های رزم ایران، گواه روشن تأثیرگذاری کربلا در قرن ها پس از آن حماسه ی مقدس است. خون او تفسیر این اسرار کرد، ملت خوابیده را بیدار کرد.(2)

17. کل یوم عاشورا
 

هر روز عاشورا و هر سرزمین، کربلاست:« کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا». این جمله و شعار، نشان دهنده ی پیوستگی و تداوم خط درگیری حق
و باطل در همه زمان ها و مکان هاست. عاشورا و کربلا، یکی از بارزترین حلقه های این زنجیره طولانی است. همیشه حق و باطل رو در روی همند و انسان های آزاده، وظیفه ی پاسداری از حق و پیکار با باطل را بر عهده دارند و بی توجه گذشتن از کنار صحنه حق و باطل، بی دینی است. امام خمینی بارها به این نکته مهم توجه دادند؛ از جمله در ایام جنگ تحمیلی(3) و در پیامی به مناسبت 17 شهریور فرمودند:« عاشورا، قیام عدالتخواهان با عددی قلیل و ایمان و عشقی بزرگ، در مقابل ستمگران کاخ نشین و مستکبران غارتگر بود و دستور آن بود که این برنامه، سرلوحه ی زندگی امت در هر روز و در هر سرزمین باشد. روزهایی که بر ما گذشت، عاشورای مکرر بود و میدان ها و خیابان ها و کوی و برزن هایی که خون فرزندان اسلام در آن ریخت، کربلای مکرر». « 17 شهریور، مکرر عاشورا و میدان شهدا مکرر کربلا و شهدای ما مکرر شهدای کربلا و مخالفان ما مکرر یزید و وابستگان او هستند».(4) نبرد عاشورا، گرچه از نظر زمان، کوتاه ترین درگیری بود( نیم روز)، ولی از نظر امتداد طولانی ترین درگیری با ستم و باطل است و تا هر زمان که هر آرزومندی آرزو کند که کاش در کربلا بود و در یاری امام شهیدان، به فیض و فوز عظیم شهادت می رسید( یا لیتنا کنا معکم فنفوز فوزاً عظیما)(5)، عرصه ی کربلا گرم و درگیری عاشورا دایر است؛ آنگونه که حسین، وارث آدم و ابراهیم و نوح و موسی و عیسی و محمد است، پیروان عاشورایی او نیز وارث خط سرخ جهاد و شهادت اند و پرچم کربلا را
بر زمین نمی نهند و این جوهر تشیع در بعد سیاسی است.
شیعه باید آب ها را گل کند/ خط سوم را به خون کامل کند/ خط سوم خط سرخ اولیاست/ کربلا بارزترین منظور ماست/ شیعه یعنی تشنه ی جام بلا/ شیعگی یعنی قیام کربلا/ شیعه یعنی بازتاب آسمان/ بر سر نی جلوه ی رنگین کمان/ از لب نی بشنوم صورت تو را/ صوت « انی لا اری الموت» تو را/ شیعه یعنی سالک پا در رکاب/ تا که خورشید افکند از رخ نقاب/ این سخن کوتاه کردم والسلام/ شیعه یعنی تیغ بیرون از نیام.(6)
یکی از نویسندگان محقق می نویسد:« ما یقین داریم که اگر حسین در زمان ما بود، از قدس، جنوب لبنان و بیشتر مناطق اسلامی کربلای دومی می ساخت و همان موضعی را می گرفت که در برابر معاویه و یزید ایستاد و از همه مدعیان اسلام و تشیع و از آنان که بر قدس و جنوب لبنان می گریند و در اعلامیه ها، سخنرانی ها و صفحه ی مطبوعات بر سر فلسطین و لبنان معامله می کنند و در خیابان ها و مجامع، سلاح با خود حمل می کنند، بیش از تعدادی که در کربلای اول کنار آن حضرت ایستادند و یاریش کردند، او را یاری نمی کردند.»(7) این دیدگاه، ردکننده ی نظریه ای است که کربلا و قیام حسینی را تکلیفی خاص امام می داند که نمی توان از آن تبعیت کرد.
وقتی اباعبدالله الحسین ضرورت قیام بر ضد سلطه ستمگری را- که حلال را حرام می کند و عهد الهی را شکسته، برخلاف سنت پیامبر عمل می کند و تجاوزکارانه عمل می نماید- در خطبه ی خویش می آورد و این صفات را در سلطه ی یزیدی محقق می داند، در پایان می افزاید:« فلکم فی
اسوة»(8): در کار من برای شما الگوی تبعیت است. این سخن می رساند که گستره ی زمین و زمان، کربلا و عاشوراست و همیشه و همه جا باید با الهام از این مکتب، بر ضد ستم قیام کرد و در راه آزادی و عزت، فداکاری نمود.
امام خمینی فرموده است:« این کلمه ی کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا، یک کلمه ی بزرگی است... همه روز باید ملت ما این معنی را داشته باشد که امروز روز عاشورا است و ما باید مقابل ظلم بایستیم و همین جا هم کربلاست و باید نقش کربلا را ما پیاده کنیم. این انحصار به یک زمین ندارد. انحصار به یک افراد نمی شود. قضیه کربلا منحصر به یک جمعیت هفتاد و چند نفری و یک سرزمین کربلا نبوده، همه ی زمین ها باید این نقش را ایفا کنند»(9).

پی‌نوشت‌ها:
 

*عضو هیئت علمی دانشگاه پیام نور.
1.عاشورا فی الادب العاملی المعاصر؛ ص 54. به نقل از:منتخب طریحی و مقتل ابی مخنف.
2.کلیات اقبال لاهوری؛ ص 75.
3. صحیفه نور؛ ج 20، ص 195.
4. همان؛ ج 9، ص 57.
5. زیارت عاشورا.
6. ابیاتی از مثنوی « شیعه نامه»، محمدرضا آقاسی( کیهان، 71/6/12).
7. هاشم معروف الحسنی؛ الانتفاضات الشیعیه؛ ص 387.
8. تاریخ طبری؛ ج 4، ص 304.
9. صحیفه نور؛ ج 9، ص 202.
 

منبع:نشریه کنگره امام حسین (ع) و مقاومت، جلد2
دوشنبه 6/9/1391 - 0:16
اهل بیت


 

12.سیره امام حسین
 

سیره اخلاقی و رفتاری سیدالشهدا نشان دهنده ی روح بلند او و تربیت در دامان پیامبر و علی و تجسم قرآن کریم در عمل و اخلاق اوست. مهمان نواز و بخشنده بود. به خویشاوندان رسیدگی می کرد. سائلان را محروم نمی گذاشت. به فقیران می رسید. برهنگان را می پوشاند و گرسنگان را سیر می کرد. بدهی بدهکاران را می داد. بر یتیمان شفقت و مهربانی داشت. ضعیفان را کمک و یاری می کرد. صدقاتش فراوان بود و مالی که به دستش می رسید، میان تهیدستان تقسیم می کرد. بسیار عبادت خدا می کرد و روزه می گرفت. بیست و پنج بار پیاده به سفر حج رفت. شجاعتش زبانزد همگان بود. در میدان نبرد استوار و بی باک بود. اراده ای نیرومند و روحیه ای والا داشت. هرگز ذلت و حقارت را نمی پذیرفت. مرگ را بر زندگی ذلیلانه ترجیح می داد. غیرتمند بود. صراحت لهجه و صلابت در بیان حق داشت. حلم و بردباری و تحملش بسیار بود. کریم و بزرگوار بود و با کمترین بهانه ای غلامان و کنیزان خویش را آزاد می کرد. شب ها انبان غذا به خانه محرومان می برد. متواضعانه با فقیران و مساکین همنشین و هم غذا می شد. امر به معروف و نهی از منکر را دوست داشت و از خلاف ها و جنایت های ظالمان به شدت انتقاد می کرد. جوانمرد و با فتوت و اهل گذشت بود. کینه ی بدی کننده را به دل نمی گرفت. اهل عفو بود. بزرگی روح و کرم او همه را شیفته ی رفتارش می ساخت. خانه اش پناهگاه و مرکز امید درماندگان بود. اهل شب زنده داری بود. در شب و روز هزار رکعت نماز می خواند. در ماه رمضان قرآن ختم می کرد. پول ها و بخشش هایی را که معاویه می فرستاد، می گرفت و میان فقرا تقسیم می کرد. سالی یک بار نصف همه ی دارایی خود
در راه خدا به نیازمندان صدقه می داد. ثروت را ذخیره نمی کرد. محاسن خویش را خضاب می کرد.
خصلت های برجسته و سیره ی متعالی آن حضرت، در صحنه های مختلف انقلاب اسلامی در میان مردم و مسئولان نیز جلوه داشت؛ برای نمونه: دولت قاطعانه رابطه ی خود را با آمریکا و رژیم صهیونیستی قطع کرد و مردم نیز به حمایت و پشتیبانی آنها برخاستند و با برپایی تظاهرات و راهپیمایی حمایت خود را به مسئولان و مخالفت خود را به استکبار جهانی نشان می دادند. مردم در سخت ترین شرایط محاصره و سختی پیشنهاد تسلیم شدن در برابر آمریکا را نپذیرفتند. عزتمندانه به استقبال شهادت رفتند. جوانمردانه به مقاومت پرداختند و سرانجام طعم شیرین پیروزی را چشیدند و بر صدام و صدامیان پیروز شدند و در ادامه با انقلاب صنعتی در تمام زمینه های اقتصادی و تکنولوژی و کشاورزی به خودکفایی رسیدند. در سیاست خارجی با انگیزه امر به معروف و نهی از منکر بارها شهامت ملت ایران به گوش جهانیان رسیده است و در این راستا هتاکی های دشمنان را حلیمانه تحمل کردند.

13. زنان
 

درباره ی زنان در حادثه کربلا در دو محور می توان سخن گفت: یکی آنکه آنان چند نفر و چه کسانی بودند؟ دیگر آنکه در این حادثه ی عظیم چه نقشی داشتند؟ زنانی که در کربلا حضور داشتند، برخی از اولاد علی بودند و برخی جز آنان، از بنی هاشم و دیگر اقوام.
در عاشورا دو زن از فرط عصبیت و احساس، به حمایت از امام
برخاستند و جنگیدند: یکی مادر عبدالله بن عمر که پس از شهادت فرزند، با عمود خیمه به طرف دشمن روی کرد و امام او را برگرداند. دیگری مادر عمرو بن جناده که پس از شهادت پسرش، سر او را گرفت و مردی را به وسیله آن کشت؛ سپس شمشیری گرفت و با رجزخوانی به میدان رفت که امام حسین او را هم به خیمه ها برگرداند.(1)
مجموعه ی این بانوان، همراه کودکان خردسال، کاروان اسرای اهل بیت را تشکیل می دادند که پس از شهادت امام و حمله ی سپاه کوفه به خیمه ها، ابتدا در صحرا متفرق شدند، سپس به صورت گروهی اسیر شدند و به کوفه و از آنجا به شام فرستاده شدند.
آموزش صبر: روحیه ی مقاومت و تحمل زنان در مقابل شهادت ها درس دیگر نهضت بود. اوج این صبوری و پایداری در رفتار و روحیات زینب کبری جلوه گر بود.
پیام رسانی: افشاگری های زنان و دختران کاروان کربلا چه در سفر اسارت و چه پس از بازگشت به مدینه، پاسداری از خون شهدا بود. سخنان بانوان، هم به صورت خطبه جلوه داشت و هم گفتگوهای پراکنده به تناسب زمان و مکان.
روحیه بخشی: در بسیاری از جنگ ها حضور تشویق آمیز زنان در جبهه، به رزمندگان روحیه می بخشید. در کربلا نیز مادران و همسران بعضی از شهدا این نقش را برعهده داشتند.
پرستاری: رسیدگی به بیماران و مداوای مجروحان از نقش های دیگر زنان در جبهه ها، از جمله در عاشوراست. نقش پرستاری و مراقبت حضرت
زینب از امام سجاد یکی از این نمونه هاست.(2)
اما درباره حضور زنان در انقلاب اسلامی، بیشتر به محور « پیام رسانی» باید اشاره کرد. مشارکت زنان در جهاد، شرکت در جبهه پیکار و همدلی و همراهی با نهضت مردانه امام خمینی و مشارکت در ابعاد مختلف آن از جلوه های این حضور است.
نقش زنان انقلاب اسلامی در نهضت امام خمینی بسیار مهم و کارساز بود. آنان با سرپرستی بازماندگان بمباران و جنگ، درس « مدیریت در شرایط بحران» را به دنیا دادند. آنان مجموعه بازمانده را در راستای اهداف نهضت امام خمینی هدایت کردند و با هر اقدام خنثی کننده نقشه های دشمن را خنثی ساختند.
زنان ایران با عمق بخشیدن به بعد عاطفی و تراژدیک کربلا، گریه ها، شیون ها و عزاداری بر شهدا و تحریک عواطف مردم، جریان کربلا را در اذهان زنده می کردند و بدین صورت به ماجرای کربلا عمق می بخشیدند و بر احساسات نیز تأثیر می گذاشتند و از این رهگذر انقلاب اسلامی ماندگارتر شد.
حفظ ارزش ها، درس دیگر زنان قهرمان انقلاب اسلامی از نهضت کربلا است. حفظ ارزش های دینی و اعتراض به هتک حرمت مقام مقدس زنان و رعایت عفاف و حجاب در برابر چشم های آلوده از دیگر تأثیرگذاری های حماسه حسینی است.

14. خون
 

آن روز که جان خود فدا می کردیم، با « خون» به حسین اقتدا می کردیم؛
چون منطق ما منطق عاشورا بود با نفی « خود» اثبات « خدا» می کردیم. خون، عزیزترین موجود پیکر انسان است که با نبود آن، جان هم وجود نخواهد داشت. با این حساب، کسی که حاضر باشد از « خون» خویش در راه مکتب و عدالت و حق بگذرد، آماده ی جانبازی است و این همان « شهادت طلبی» است که از الفبای « فرهنگ عاشورا» است.
هم آن که خون می دهد و از جان می گذرد، عزیز است و ماندگار و هم آن که در راه انتقام خون های به ناحق ریخته، قیام می کند، کاری امام زمان گونه می کند؛ چرا که آن حضرت خونخواه کشتگان کربلاست:« این الطالب بدم المقتول بکربلا؟» و هم آنان که از خون شهیدان، الهام حماسه و فداکاری می گیرند، شاگردان لایق مکتب شهادتند.
اینکه سیدالشهدا در آغاز حرکت به سوی کربلا فرمود: هرکس حاضر است خون قلب خویش را در راه ما نثار و ایثار کند، با ما همراه شود:« من کان باذلا فینا مهجته فلیرحل معنا»(3)، اشاره به همین فرهنگ شهادت طلبی است. قداست خون شهید نیز از همین جاست؛ چرا که او با خدا معامله می کند و حق اوست که با اولین قطره خونش که بر زمین ریخته می شود، آمرزیده شود:« اول ما یهراق من دم الشهید یغفر له دنبه کله الا الدین»(4) و قطره خونی که در راه خدا ریخته شود، یا قطره اشکی از خوف خدا، محبوب ترین قطره نزد خداوند است:« ما من قطرة احب الی الله عز و جل من قطرتین: قطرة دم فی سبیل الله و قطرة دمعة فی سواد اللیل لا یرید بها عبد الا الله»(5).
در روایات و زیارات نیز نسبت به سیدالشهدا و یاران شهیدش تعبیراتی از این قبیل زیاد است که : شما جان تان را، نفس تان را، ارواح تان را، خون تان را، خون قلب تان را، خودتان را و ... در راه خدا بذل و نثار کردید. هر ملتی هم که این روح و روحیه را داشته باشد، به عزت می رسد و آنان که از خون دادن و جان باختن گریزانند، گرفتار ذلت می شوند.
امام خمینی می فرماید:« مسلم خون شهیدان انقلاب و اسلام را بیمه کرده است. خون شهیدان برای ابد درس مقاومت به جهانیان داده است و خدا می داند که راه و رسم شهادت کورشدنی نیست و این ملت ها و آیندگان هستند که به راه شهیدان اقتدا خواهند نمود.»(6)
خون شان آیت سرافرازی است. رمز خودسوزی و جهان سازی است. سنگ خونرنگ هر مزار شهید، غزل خون نشان جانبازی است.

پی‌نوشت‌ها:
 

*عضو هیئت علمی دانشگاه پیام نور.
1.زندگانی سیدالشهدا؛ ج 2، ص 236. به نقل از: لهوف، کبریت احمر و انساب الاشراف.
2. در این زمینه رک به: مقاله « درس های امدادگری در نهضت عاشورا» از مؤلف( مجله پیام هلال، شماره 26، شهریور 1369).
3.مقتل الحسین مقرم؛ ص 194.
4. میزان الحکمه؛ ج 5، ص 192( از پیامبر خدا).
5. همان؛ ص 187( از امام زین العابدین).
6. صحیفه نور؛ ج 20، ص 239.
 

منبع:نشریه کنگره امام حسین (ع) و مقاومت، جلد2.
ادامه دارد...
دوشنبه 6/9/1391 - 0:16
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته