• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 2545
تعداد نظرات : 151
زمان آخرین مطلب : 3897روز قبل
اهل بیت
فصاحت و بلاغت على (علیه السلام ) قضیه برداشتن كلاغ ، كفش آن حضرت را


چنان نقل كرده اند كه روزى سید حمیرى سوار بر اسب در كناسه كوفه ایستاده بود و گفت اگر كسى در فضیلت على (علیه السلام ) حدیثى گوید كه من آن را نشنیده باشم و به شعر در نیاورده باشم اسب خودم را با آنچه با من است به او عطا خواهم كرد.
جماعتى كه حاضر بودند حدیث از فضائل على (علیه السلام ) كردند و سید شعرهاى خویش را كه موافق آن حدیث بوده انشاء مى كرد. تا آنكه مردى روایت كرد گفت : خدمت حضرت على (علیه السلام ) بودم كه كفش خویش ‍ را از براى نماز بیرون كرد در آن زمان مارى رفت توى كفش . پس چون حضرت از نماز فارغ شد كفش خویش را از براى نماز بیرون كرد در آن زمان مارى رفت توى كفش . پس چون حضرت از نماز فارغ شد كفش خویش را طلب نمود در این هنگام كلاغى از هوا به زیر آمد و آن كفش را به منقار گرفت و به هوا برد و فراز به زمین افكند آن مار از كفش بیرون آمد سید حمیرى گفت : تاكنون این حدیث والله نشنیده بودم پس اسب خود را و آنچه به او وعده كرده بود عطا كرد.
((اقتباس از منتهى الآمال ، ج اول ، ص 188)).
مرحوم سید مرتضى در خصائص الائمه نقل مى كند كه شخصى اهل آذربایجان ایران شترانى زیادى داشت كه آنها را كرایه مى داد كه امرار معاش ‍ مى كرد.
ناگاه تمام شتران او وحشى شده و سر به بیابان گذاشتند و به نحوى وحشى شدند كه اصلا هیچ یك از آنها را ممكن نبود بار به دوش گذاشت ، بلكه هر گاه انسانى نزدیك آنان مى آمد بر او حمله مى كرد و به دندان و لگد او را هلاك مى كرد به او گفتند شتران تو جن زده شده اند و به غیر از اینكه خود را به مدینه حضور وصى پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) برسانى و از او دعا بگیرى چاراه اى ندارى او ناچار آن مسافت بعیده را طى كرد و خود را به مدینه رسانید و از خلیفه بعد از پیغمبر سؤ ال كرد. عمر را به او معرفى نمودند. ابن عباس مى گویند من حاضر بودم كه او وارد شد و شرح حال خود را به عمر گفت و از او راه چاره جست . عمر بر كاغذى نوشت من امیر المؤ منین عمر الى مرده الجن و الشیاطین ان تذلوا هذه المواشى .
و نامه را پیچید به او داد و گفت مى روى این نامه را نزدیك شتران خودخوانى تا اینكه آنها منقاد تو گردند. آن شخص نامه را گرفت و با خوشحالى مراجعت نمود. ابن عباس مى گوید مشرف شدم حضور على (علیه السلام ) و قضیه را نقل كردم . فرمودند: بیچاره آذربایجانى این همه مسافت را طى كرد و بدون نتیجه برگشت .

 و او را خواهى دید كه باز مراجعت خواهد كرد و چون چند ماهى از این قضیه گذشت دیدند آن مرد وارد مدینه شد در حالى كه آثار زخم زیاد بر صورت و دست هاى او ظاهر بود رفت وارد مسجد شد و گفت اى عمر این چه نوشته اى بود كه چون بردم در نزد شتران خود خواندم یك مرتبه بر من حمبله كردن و اگر بعضى از دوستان من نرسیده بودند مرا هلاك مى كردند و لكن از بس ضربه شتران به من رسید تمام بدن من مجروح گردید و مدتى بسترى بودم و سلامتى برایم حاصل شد باز خود را با زحمت به اینجا رسانده ام كه چاره اى براى خود نمایم . عمر گفت : این مرد دروغ مى گویند او را بزنید و از مسجد بیرون كنید. ابن عباس مى گویند دست او را گرفتم به خدمت على (علیه السلام ) بردم و از آن حضرت تقاضاى نجات از گرفتارى خویش نمود على (علیه السلام ) بر روى كاغذ نوشتند:
اللهم انى اتوجه الیك بنبیك نبى الرحمه و اهل بیته الذین اخترتهم على العالمین ذلل صعوبتها و اكفنى شرها فانك الكافى المعافى الغال القاهر.
و به آن مرد فرمودند: این دعا را چون در میان شتران خود بخوانى همه ذلیل و منقاد تو گردند و هر گاه كسى را از اولاد و دیگران و منسوبین تو را مشكلى پیش آید و این دعا را بخواند خداوند مشكل او را رفع كندم
آن شخص كاغذ را گرفت و رفت و چون یك سل گذشت و ایام حج فرا رسید آن مرد وارد مدینه گشت و بر دست حلال مشكلات بوسه زد و گفت به خدا قسم به مجرد آنكه دعا را خواندم ناگاه دیدم شتران به نزد من آمدند و منقاد و فرمانبردار من گشتند و از آنها تا امروز كرایه گرفته ام و موفق به زیارت شما شدم و سپس مبلغ ناقابل را از من قبول نمائید. حضرت فرمودند: از تو قبول كردم و آنان را به تو بخشیدم و همه سال آن شخص ‍ وارد مدینه مى شد و زر فراوانى به حضرت امیر المؤ منین مى داد و آن حضرت آنها را مى گرفت و به فقراء تقسیم مى كرد.
((خصائص الائمه و منهاج السرور، ص 208)).
عمر درباره پنج نفر زناكار حكم به رجم صادر كرد اما على (علیه السلام ) او را تخطئه كرد. یك نفر را گردن زد نفر دوم را رجم كرد بر نفر سوم جد جارى كرد بر نفر چهارم نیمى از حد را اجرا نمود و نفر پنجم را تعزیر فرمود: عمر پرسید چگونه چنین كردى فرمود نفر اول ذمى است نفر دومى زانى محضر بود نفر سومى زانى محضر نبود، نفر چهارم عبد بود و نفر پنجم مجنون .
((بحار الانوار، ج 40، ص 298)).
مردى از همسر خود شكایت كرد كه شش ماه پس از عروسى بچه آورده است زن نیز مطلب را پذیرفته بود ولى اظهار مى داشت كه با كسى رابطه نداشته است خلیفه نظر داد كه زن باید سنگسار شود. ولى امام (علیه السلام ) از اجراى آن جلوگیرى كرد و فرمود از نظر قرآن زن مى تواند شش ‍ ماهه بچه بیاورد زیرا دوران باردارى و شیرخوارگى را سى ماه تعیین مى كند و مى فرماید: و حمله و فصاله ثلاثون شهرا(2) و در جاى دیگر مى فرماید: والوالدات یرضعن اولادهن حولین كاملین (3).
اگر 24 را از 30 كسر نماییم شش ماه باقى مى ماند كه حداقل مدت حمل است .
((بحار الانوار، ج 40، ص 233)).
قیصر روم براى آزمایش كردن خلیفه شخصى را پیش ابوبكر فرستاد تا از وى سؤ ال كند كه چه كسى است كه نه امید به بهشت دارد و نه از دوزخ ترسد. از خدا خوفى ندارد و ركوع و سجده نمى كند خود و میته مى خورد شهادت ندیده مى دهد فتنه را دوست دارد و نسبت به حق بغض دارد و آن را دوست نمى دارد عمر گفت : كفرى بر كفرت افزودى وقتى على (علیه السلام ) با خبر شد فرمود این مرد از اولیاى خداست براى اینكه به امید بهشت یا از ترس جهنم عبادت نمى كند و از ظلم خدا نمى ترسد بلكه از عدل او بیم دارد و در نماز میت ركوع و سجود نمى كند ملخ و ماهى و جگر مى خورد مال و فرزند را دوست دارد به وجود بهشت و دوزخ گواهى دهد در حالى كه آن دو را ندیده است و از مرگ كراهت دارد ولى آن را حق داند.
((بحار الانوار، ج 40، ص 224)).

نام كتاب : داستانهاى شیرین و خلاصه مصائب جانسوز چهارده معصوم (علیهم السلام )
نام مؤ لف : على گلستانى

سه شنبه 19/10/1391 - 22:37
اهل بیت
خطاب امام حسن (علیه السلام )

سراسر كوفه غرق در عزا بود مردم از هر طرف گروه گروه مى آمدند و با امام حسن و به امام حسین (علیهم السلام ) و سایر برادران و بستگان تسلیت گفتند مردم به مسجد كوفه آمدند امام حسن (علیه السلام ) روحى له الفداه براى مردم سخنرانى كرده بعد از حمد و ثنا فرمود اى مردم در این شب مردى از دنیا رفت كه پیشینیان بر او سبقت نگرفتند و آیندگان به او نمى رسند او پرچمدار رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) بود كه جبرئیل در طرف راست و میكائیل در طرف چپش بودند از میدان برگشت جز اینكه خداوند فتح و پیروزى را نصیب او مى ساخت سوگند به خدا او از درهم و دینار دنیا جز هفتصد درهم باقى نگذاشت آن هم از سهمیه خودش بود و مى خواست با آن خدمتگزارى براى خانواده اش خریدارى كند به خدا او در شبى وفات كرد كه یوشع بن نون وصى موسى (علیهم السلام ) وفات كرد همان شبى كه عیسى (علیه السلام ) به آسمان رفت شبى كه قرآن فرود آمد.
((اصول كافى ، ج 1، ص 457)).
جان دادن بینواى نابینا در كنار قبر على (علیه السلام ) روایت شده هنگامى كه امام حسن و امام حسین (علیهم السلام ) از دفن پدر باز مى گشتند نزدیك دروازه شهر كوفه كنار ویرانه اى یك بیمار نابینائى را دیدند كه خشتى زیر سر نهاده و ناله مى كند از او پرسیدند كیستى و چرا این گونه گریه و ناله مى كنى ؟
او گفت غریبى بینوا و نابینا هستم نه مونسى دارم نه غمخوارى یك سال است كه من در این شهر هستم هر روز مردى مهربان و غمخوارى دلسوز نزد من مى آمد و احوال مرا مى پرسید و غذا به من مى رسانید و مونسى مهربان بود ولى اكنون سه روز است او نزد من نیامده است و از حال من جویا نشده است .
گفتند آیا نام او را مى دانى ؟ گفت : نه . گفتند: آیا از او نپرسیدى كه نامش ‍ چیست ؟ گفت : پرسیدم ولى فرمود تو را با نام من چه كار. من براى خدا از تو سرپرستى مى كنم . گفتند: اى بنده خدا رنگ شكل او چگونه بود. گفت : من نابینایم نمى دانم رنگ شكل او چگونه بود.
گفتند: آیا هیچ نشانى از گفتار و كردار او دارى . گفت : پیوسته زبان او به ذكر خدا مشغول بود وقتى كه او تسبیح و تهلیل مى گفت زمین و زمان و در و دیوار با او هم صدا مى شدند وقتى كه كنار من مى نشست مى فرمود مسكین جالس مسكینا، غریب جالس غریبا؛ درمانده اى با درمانده اى نشسته و غریبى همنشین غریبى شده است .
حسن و حسین (علیهم السلام ) و محمد حنفیه و عبد الله بن جعفر آن مهربان دلسوز ناشناخته را شناختند به روى نگاه كردند و گفتند اى بینوا این نشانه ها كه بر شمردى نشانه هاى باباى ما امیر مؤ منان على (علیه السلام ) است .
آن بینوا گفت پس او چه شده كه در این سه روز نزد ما نیامده گفتند اى غریب بینوا او را ضربتى زدند و شهید شد و دنیا را وداع نمود و ما هم اكنون از كنار قبر او مى آئیم .
شخص نابینا وقتى كه از جریان آگاه شد ناله جانسوزش بلند شد خود را بر زمین مى زد و خاك زمین را بر روى خود مى پاشید و مى گفت مرا چه لیاقت كه امیر مؤ منان (علیه السلام ) از من سرپرستى كند چرا او را كشتند امام حسن و امام حسین (علیهم السلام ) هر چه او را دلدارى دادند آرام گرفت و دامن حسن و حسین (علیهم السلام ) را چسبید و گفت شما را به حدتان سوگند شما ره به روح پدر عالیقدرتان مرا كنار قبر او ببرید.
امام حسن (علیه السلام ) دست راست او را و امام حسین (علیه السلام ) دست چپ او را گرفت و او را كنار مرقد امام على (علیه السلام ) آوردند او خود را بر روى قبر افكند و بسیار گریه كرد و گفت خدایا: من طاقت فراق این پدر مهربان را ندارم تو را به حق صاحب این قبر جان مرا بستان .
دعاى او قبول و به استجابت رسید و همان دم در همان جا جان سپرد. امام حسن و امام حسین (علیهم السلام ) از این حادثه جانسوز بسیار گریستند و خود آن حضرت شخصا جنازه آن بینوا سوخته دل را غسل داده و كفن كرده و نماز بر آن خواندند و او را در حوالى همان روضه پاك به خاك سپردند.
((روضه الشهداء، ص 172 و 173)).
على (علیه السلام ) در كنار یك مسكین قرار مى گیرد مى فرماید: در مانده اى در كنار درمانده نشسته است از یك طرف نگاه مى كنیم مى بینیم در تمام غزوات على (علیه السلام ) پرچمدار رسول خدا بوده یعنى پیغمبر اكرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) در تمام غزوات پرچم را به دست سردار جوان سپاه على (علیه السلام ) مى سپرد.
((سیره النبى ، ج 6، ص 116)).
مالك بن دینار از سعید بن جبیر در پیرامون پرچمدار رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) سؤ ال كرد و ایشان در پاسخ على (علیه السلام ) را صاحب راست و پرچم حضرت كردند گویند در احد دست راست على (علیه السلام ) آسیب دید و پرچم از دست او افتاد.
پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) دستور داد كه پرچم را به دست چپ على (علیه السلام ) بسپارند و سپس این جمله را فرمود على علمدار من است در دنیا و آخرت .
((تاریخ الخمیس ، ج 1، ص 434)).

نام كتاب : داستانهاى شیرین و خلاصه مصائب جانسوز چهارده معصوم (علیهم السلام )
نام مؤ لف : على گلستانى

سه شنبه 19/10/1391 - 22:36
اهل بیت
فداكارى امیر المؤ منین (علیه السلام )

امام محمد باقر (علیه السلام ) درباره فداكارى حضرت على (علیه السلام ) مى فرماید: امیر المؤ منین (علیه السلام ) در روز احد شصت و یك زخم بر بدن داشت پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله و سلم ) ام سلیم و ام عطیه را دستور داد كه به معالجه جراحات آن حضرت بپردازند چیزى نگذشت كه آنها با نگرانى به خدمت پیامبر عرضه داشتند وضع بدن على (علیه السلام ) طورى است كه ما هر زخمى را مى بندیم دیگر گشوده مى شود و زخم هاى بدن آن بسیار خطرناك است كه ما از حیات او نگران هستیم پیامبر و جمعى از مسلمانان براى عیادت به منزل على (علیه السلام ) وارد شدند در حالى كه بدن او یك پارچه زخم و جراحات بود پیامبر با دست مبارك خود بدن او را مسح كرد و فرمود كسى كه در راه خدا این چنین شود آخرین درجه مسئولیت خود را انجام داده است و زخم هاى كه پیامبر بر آنها دست كشید به زودى التیام مى یافت على (علیه السلام ) در این هنگام گفت الحمد الله كه با این همه فرار نكردم و پشت به دشمن ننمودم . مؤ لف خداوند از كوشش هاى او قدردانى كرده و در دو آیه از قرآن به آن اشاره كرده است :
در یك مورد مى فرماید: و سیجزى الله الشاكرین (15)
؛ زود است خداوند جزا مى دهد شكر گزاران را.
در یك مورد دیگر مى فرماید: و سنجزى الشاكرین (16)؛ به زودى جزا مى دهم شكرگزاران را.
((تفسیر نمونه ، ص 141؛ نقل از تفسیر مجمع البیان )).

 

سه شنبه 19/10/1391 - 22:34
اهل بیت
على (علیه السلام ) منجى پیغمبران است باطنا

قال (علیه السلام ):
انا صاحب نوح و منجیه ، انا صاحب ایوب المبتلى و منجیه و شافیه ، و انا صاحب یونس و منجیه
.
((ولایت مطلقه ، ص 177)).
منم صاحب نوح در كشتى و غیره و نجات دهنده او و منم صاحب ایوب مبتلا به بلیه شدیده و نجات دهنده او از بلا و شفا دهنده او از مرضش به واسطه آن چشمه كه بر او ظاهر كردم و خود را در آن شست و شو كرد و زخمهایش التیام یافت و صحت پذیرفت .
منم صاحب یونس و نجات دهنده او از شكم ماهى و رویاننده درخت كدو و به جهت حفظ او از گرما و سرما به جاى لباس او.
قال على (علیه السلام ):
انا الذى خدمنى جبرئیل و میكائیل انا الذى ردت على الشمس مرتین ، انا الذین خص الله تعالى جبرئیل و میكائیل بالطاعه لى
.
((ولایت مطلقه ، ص 306)).
منم آن كسى كه خدمت مى نمایند مرا جبرائیل و میكائیل منم آن كسى كه برگشت نمود آفتاب از براى من دو مرتبه تا آنكه نماز خود را ادا نمایم .
منم آن كسى كه مخصوص فرمود خداوند تبارك و تعالى جبرئیل و میكائیل را به اطاعت كردن به من .
در احادیث وارد است كه جبرئیل دفعات عدیده با میكائیل خدمت كردند آن حضرت را از آن جمله یك دفه جنبانیدن گهواره فرزندان آن حضرت را چون حضرت زهرا مشغول خمیر كردن بودند كه گریه اطفال ظاهر شد براى حضرت زهرا (علیها السلام ) ممكن نبود كه گهواره را حركت دهند ناگاه دیدند گهواره خود به خود به حركت در آمده و كلامى هم مى شنوند.
انا فى الجنه نهرا من لبن لعلى و لزهرا و حسین و حسن .
این كیفیت را خدمت رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) عرض كردند آن حضرت فرمود: خداوند به جهت احترام اهل بیت من جبرئیل را بر خدمت تو و على و ذریه ات ماءمور فرمود و این شهر هم از جبرئیل است .
و یك دفعه دیگر آنكه در لیله المبیت كه على (علیه السلام ) در جاى رسول خدا خوابید و جان خود را فداى حضرت رسول كرد و بعد حضرت رسول فرمود یا على خداوند افتخار فرمود به تو و من كه برادر هستیم به جبرئیل و میكائیل زیرا كه آنها را هم در آسمان با یكدیگر برادر فرمود و عمر یكى بیشتر از دیگر است حق تعالى امر فرمود كه به تسویه عمر آنها كه از هر كدام زیاد است آن زیادى را به برادرش ببخشد تا عمر هر دو مساوى باشد او قبول نكرد حق تعالى فرمود نظر كنید به سوى دو حبیب من كه چگونه على (علیه السلام ) جان خود را فداى برادر خود حضرت رسول (صلى الله علیه و آله و سلم ) مى نماید و لهذا حكم فرمود كه جبرئیل و میكائیل هر دو زمین آیند موكل و مستحفظ تو بشوند.
و ملائكه عرش و كرسى و سماوات و ارض و كوه و دریا را امر فرمود كه به حكم تو باشند كه اگر بخواهى امر كنى آنها را بر هلاك مشركان قریش كه دور مرا گرفته اند و آن حضرت على (علیه السلام ) را در بستر خوابانید و به غار تشریف بردند.
((ولایت مطلقه ، ص 360، نقل از بحار الانوار)).

نام كتاب : داستانهاى شیرین و خلاصه مصائب جانسوز چهارده معصوم (علیهم السلام )
نام مؤ لف : على گلستانى

سه شنبه 19/10/1391 - 22:34
اهل بیت
پیوستن على (علیه السلام ) به پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) در ده سالگى

در آغاز بعث روزى ابوطالب (علیه السلام ) دید كه پسرش على (علیه السلام ) كه در آن هنگام ده ساله بود با پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله و سلم ) هم عقیده شده و با او نماز مى خواند با نگاه مهر انگیز به على (علیه السلام ) گفت این دینى را كه بر گزیده اى چگونه است على (علیه السلام ) در پاسخ فرمود: اى پدر ایمان آورده ام به خدا و رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) و پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) را در آنچه آورده تصدیق نموده ام و همراه او براى خدا نماز مى خوانم و از او پیروى مى كنم . ابو طالب نه تنها فرزندش على (علیه السلام ) را نهى نكرد بلكه او را تشویق كرد و به او گفت : اما انه لم یدعك الا الى خیر فالزمه ؛ آگاه باش محمد (صلى الله علیه و آله و سلم ) تو را جز به خیر و سعادت دعوت نمى كند پس به او بپیوند و ملازم او باش .
((سیره ابن هشام ، ج 1، ص 364)).

نام كتاب : داستانهاى شیرین و خلاصه مصائب جانسوز چهارده معصوم (علیهم السلام )
نام مؤ لف : على گلستانى

سه شنبه 19/10/1391 - 22:34
اهل بیت
برترى بر آدم

فاءكلا منها فبدت لهما سوآتهما و طفقا یخصفان علیهما من ورق الجنه و عصى آدم ربه فغوى (19)؛
پس آدم و حوى از آن درخت (ممنوع ) خوردند و برهنگى آن دو براى ایشان نمایان شد و شروع كردند به چسبانیدن برگ هاى بهشت بر خودشان و اینگونه آدم به پروردگار خود عصیان ورزید و بى راهه رفت و (گمراه شد).
حضرت آدم عصیان (ترك اولى ) كرد ولى خداى سبحان درباره حضرت على (علیه السلام ) و خانواده اش مى فرماید:
ان هذا كان لكم جزاء و كان سعیكم مشكورا(20).
این پاداش شماست و سعى و كار شما مورد ستایش است علاوه بر این خداوند حضرت آدم (علیه السلام ) را در بهشت آزاد گذاشت و فقط او را از گندم ممنوع كرد و فرمود:
و قلنا یا آدم اسكن انت وزوجك الجنه و كلا منها رغدا شئتما و لا تقربا هذه الشجره فتكونا من الظالمین (21).
و گفتیم اى آدم تو و همسرت در این باغ سكونت گیر دارید و از هر جاى آن خواهید فراوان بخورید (ولى ) به این درخت نزدیك نشوید كه از ستمكاران خواهید بود.
ولى او با همسرش نزدیك آن درخت رفتند و از آن خوردن امام على (علیه السلام ) در حالى كه تمام نعمت ها بر او حلال بود از نان گندم نخورد.
حجاج با صداى بلند گفت آفرین احسنت .

نام كتاب : داستانهاى شیرین و خلاصه مصائب جانسوز چهارده معصوم (علیهم السلام )
نام مؤ لف : على گلستانى

سه شنبه 19/10/1391 - 22:31
اهل بیت
برترى بر نوح و لوط

سپس از او تقاضا كرد كه برترى على (علیه السلام ) را بر نوح و لوط (علیهم السلام ) بیان كند. حره گفت : قرآن مى فرماید:
ضرب الله مثلا للذین كفروا امراءت نوح و امراءت لوط كانتا تحت عبدین من عبادنا صالحین فخانتاهما فلم یغنیا عنهما من الله شیئا و قیل ادخلا النار مع الداخلین (22)
؛
خداوند به عنوان مثل براى كافران زن هاى نوح و لوط پیغمبر را نام برده كه به آن دو بزرگوار خیانت كردند گرچه همسر دو پیغمبرند اما این باعث رفع عذاب آنها نخواهد شد و در روز قیامت به هر دو خطاب مى شود داخل شوید به همراهى آنان داخل آتش هستند.
اما حضرت على (علیه السلام ) همسرى دارد كه خشنودى او خشنودى خداست و خشم او خشم خدا است .
حجاج گفت آفرین اى حره قبول كردم .

نام كتاب : داستانهاى شیرین و خلاصه مصائب جانسوز چهارده معصوم (علیهم السلام )
نام مؤ لف : على گلستانى

سه شنبه 19/10/1391 - 22:31
اهل بیت
برترى بر ابراهیم

حال دلیل برترى على (علیه السلام ) بر ابراهیم را بیان كن حره گفت خداوند درباره حضرت ابراهیم (علیه السلام ) در قرآن چنین مى فرماید:
و اذا قال ابراهیم رب ارنى كیف تحى الموتى قال اءولم تؤ من قال بلى و لكن لیطمئن قلبى قال فخذ اربعه من الطیر فصرهن الیك ثم اجعل على كل جبل منهن جزءا ثم ادعهن یاءتینك سعیا و اعلم ان الله عزیز حكیم (23)
.
ابراهیم گفت خدایا زنده شدن مردگان را به من نشان بده خطاب رسید مگر تو ایمان نیاوردى عرض كرد: بلى ایمان آورده ام ولى من مى خواهم مطمئن شوم .
امام على (علیه السلام ) جمله اى فرمود كه دوست و دشمن آن را نقل كرده اند و آن این است كه : لو كشف الغطا ما ازددت یقینا؛ اگر همه پرده ها از مقابل من برداشته شود بر یقین من افزوده نخواهد شد. حجاج گفت : احسنت اى حره آفرین بر تو اى حره ، بسیار استدلال خوبى داشتى .

نام كتاب : داستانهاى شیرین و خلاصه مصائب جانسوز چهارده معصوم (علیهم السلام )
نام مؤ لف : على گلستانى

سه شنبه 19/10/1391 - 22:31
اهل بیت
برترى بر حضرت موسى (علیه السلام )

حال بگو برترى على (علیه السلام ) بر موسى (علیه السلام ) چیست ؟
حره گفت حضرت موسى (علیه السلام ) وقتى كه دشمن شیعه خود را كشت و صحنه هاى ظلم را مى دید و دفاع از مظلوم كرد به او خبر دادند كه طرفداران فرعون مى خواهند تو را به قتل برسانند.
فخرج منها خائفا یترقب قال رب نجنى من القوم الظالمین (24)
؛
او از ترسى كه داشت از مصر خارج شد و به سوى مدین رفت و گفت خدایا مرا از شر این قوم نجات ده اما حضرت على (علیه السلام ) در لیله المبیت به جاى پیغمبر خوابید و در بستر آن حضرت آرمید و جان خود را بى دریغ فداى پیغمبر كرد در حالى كه در آن كار صد در صد احتمال مرگ و خطر رفت خداوند متعال همین عمل را در قرآن از طریق تقدیس یاد آورى كرده و مى فرماید:
و من الناس من یشرى نفسه ابتغاء مرضات الله و الله رؤ ف بالعباد(25).
بعضى از مردم هستند كه جان خود را براى رضاى خدا مى فروشند.

نام كتاب : داستانهاى شیرین و خلاصه مصائب جانسوز چهارده معصوم (علیهم السلام )
نام مؤ لف : على گلستانى

سه شنبه 19/10/1391 - 22:30
اهل بیت
برترى بر سلیمان

حجاج گفت احسنت اى حره آفرین بر تو.
حالا دلیلت بر فضیلت على (علیه السلام ) نسبت به سلیمان چیست ؟ حره اشاره به درخواست حضرت سلیمان كرد كه به خداوند عرضه داشت :
قال رب اغفر لى وهب لى ملكا لا ینبغى لاحد من بعدى انك انت الوهاب (26)
.
پروردگارا: ملك و سلطنتى به من كرامت فرما كه سزاوار هیچ كس بعد از من نباشد.
امام على (علیه السلام ) درباره دنیا و بیزارى از آن فرمود: هیهات غرى غیرى لا حاجه لى فیك قد طلقتك ثلاثا لا رجعه فیها؛
((نهج البلاغه ، قصار الحكم ، ص 77)).
فرمود: از من دور شو غیر مرا فریب ده من نیاز به تو ندارم من تو را سه طلاقه نموده ام كه رجوعى در آن نیست .
حجاج گفت : احسنت اى حره استدلال خوبى بود.
سپس دستور داد به او جوایز و هدایاى زیادى دادند و هم او را آزاد كرد.

نام كتاب : داستانهاى شیرین و خلاصه مصائب جانسوز چهارده معصوم (علیهم السلام )
نام مؤ لف : على گلستانى

سه شنبه 19/10/1391 - 22:30
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته