• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 6580
تعداد نظرات : 457
زمان آخرین مطلب : 3520روز قبل
بیماری ها

بهترین راه برای جلوگیری از ورود این حجم نور به چشم شما، استفاده از عینک‌های مخصوص کامیپوتر یا Gunnar است. این عینک‌ها مجهز به شیشه‌های کمرنگ زرد هستند و نور آبی ساتع شده از مانیتور را خنثی می‌کنند.

اگر شما هم کارتان دائماً با کامپیوتر سروکار دارد، مطمئناً با دردهایی همچون گردن‌درد، سوزش یا خستگی چشم و گاهی هم سردرد آشنایی دارید.

به گزارش ایسنا، در این گزارش به روش‌هایی برای جلوگیری از خستگی و آسیب به چشم هنگام کار کردن با کامپیوتر اشاره شده است.

تنظیم صحیح وضعیت قرارگیری مانیتور می‌تواند خستگی چشم را به میزان زیادی کم کند. مانیتور باید به گونه‌ای قرار گیرد که فاصله آن از چشم شما بین 50 تا 75 سانتی‌متر باشد. ضمناً بالاترین قسمت مانیتور باید هم سطح و در راستای چشم شما باشد. به گونه‌ای که نگاهتان هنگام کار با مانیتور باید رو به پایین باشد نه بالا.

نورپردازی را به درستی تنظیم کنید

منظور از نورپردازی، تنظیم نور مانیتور نیست. منظور تنظیم نور محیطی اتاق است. نورهای فلورسنت در شرکت‌ها به‌وفور مورد استفاده قرار می‌گیرند. بازتاب این نور در مانیتور باعث خستگی چشم شما می‌شود. نور خانه یا شرکت هیچ گاه نباید از روبرو یا پشت سرتان به صورت مستقیم به نمایشگر بتابد. چراکه به این ترتیب چشم شما خسته می‌شود.

بهتر است به جای نور مهتابی از چراغ‌های رومیزی استفاده کنید و آنها را طوری تنظیم کنید که از کنار به صورت غیر‌مستقیم به مانیتور بتابد.

از قانون 20-20-20 استفاده کنید

هر 20 دقیقه به یک شی که در فاصله حداقل 6 متری شما قرار دارد، 20 ثانیه نگاه کنید. این راه همچون ورزشی برای چشم شما بوده و چشم شما را از آسیب دیدن و خستگی در امان می‌دارد. اگر فراموش می‌کنید که هر 20 دقیقه این کار را انجام دهید، برنامه استراحت چشم را برروی سیستم ویندوزی خود نصب کنید.

از عینک‌های مخصوص کار با کامیپوتر استفاده کنید

نور مصنوعی حاصل از لامپ‌ها به اضافه نور مانیتور و همچنین نور طبیعی محیط، به چشم شما فشار می‌آورد. پس بهتر است به روشی جلوی این همه نور را بگیرید.

بر اساس اطلاعات پایگاه اطلا‌ع‌رسانی پلیس فتا، بهترین راه برای جلوگیری از ورود این حجم نور به چشم شما، استفاده از عینک‌های مخصوص کامیپوتر یا Gunnar است. این عینک‌ها مجهز به شیشه‌های کمرنگ زرد هستند و نور آبی ساتع شده از مانیتور را خنثی می‌کنند.

تنظیمات را طوری تغییر دهید که چشمتان اذیت نشود

زمانیکه وسایل شما در قسمت‌های مختلف میز کارتان گسترده شده، چشم شما با نگاه کردن به هریک از آن‌ها، دائما در حال تنظیم کردن خودش است. برای جلوگیری از این موضوع بهتر است وسایلی که بیش‌تر به آنها نگاه می‌کنید را در یک راستا و نزدیک به هم قرار دهید. به طور مثال، کی‌بورد خود را کاملا به مانیتور نزدیک کنید تا زمانیکه نگاهتان دائما از کی‌بورد به مانیتور تغییر می‌کند، نیاز به تنظیم نداشته باشد و کمتر خسته شود.

دوشنبه 25/10/1391 - 16:2
تبریک و تسلیت

ستاره صبح سعادت

جهان در دوران سیاه و تاریکی به سر می برد و همه مردم جهان بالاخص شبه جزیره عربستان خسته از ظلم و ستم، تعدی و تجاوز، برادرکشی و دخترکشی، جهالت و شمردن قبرها و در عین بربریت و وحشیت بودند که در روز هفدهم ربیع الاول سال 570 میلادی (عام الفیل) بنابر مشهور در فجر صادق روز جمعه، ستاره صبح سعادت دمید و فرزند ابوطالب یعنی پیامبر آخرالزمان حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله دیده به جهان گشود . با ولادت خود به همه بدیها و ظلمها و ... نه; گفت و مظاهر کفر و شرک را زدود و روشنی بخش دلهای تشنه کسانی که دنبال انسانیت و آزادی و عدالت بودند، گردید .

در هشتم همین ماه در سال (260ه ق) یازدهمین اختر تابناک امامت و ولایت امام حسن عسگری علیه السلام پس از تحمل رنجها و مشقتهای فراوان عاقبت در 28 سالگی به دست معتمد عباسی مسموم و به درجه رفیع شهادت نائل آمدند و جهان تشیع داغدار گردید .

همچنین در روز 17 این ماه در سال 83 ه ق احیاگر شریعت محمدی یعنی فرزند برومند رسول خدا صلی الله علیه و آله، امام جعفر صادق علیه السلام، ششمین امام شیعیان جهان در مدینه دیده به جهان گشود .

تقارن این دو میلاد با شکوه چه بجا و هماهنگ است که اولی صاحب شریعت و بنیانگذار اسلام و دومی احیا کننده آن می باشد .

ضمن تسلیت به مناسبت شهادت امام عسگری علیه السلام، میلاد پربرکت این دو ستاره فروزان نبوت و امامت را به شیعیان جهان و هموطنان عزیز تبریک و تهنیت عرض می نماییم .

مشکی از تن به در ارید ربیع امده است 

خم ابرو بگشایید ربیع امده است

مزده ای ختم رسل داد که"اید به بهشت

هرکه برمن خبر ارد که ربیع امده است

دوشنبه 25/10/1391 - 15:57
اهل بیت
وقایع و مناسبتهای ماه ربیع الاول


روز اول : مهاجرت حضرت رسول اكرم (صل اللّه علیه و آله و سلم ) از مكه و لیلة المبیت .


در سال سیزدهم بعثت مردم مدینه با رسول خدا در مكه معظمه بیعت نمودند كه حضرت به مدینه مهاجرت كند و در مدینه مانند جان خود حفظ نمایند چون این معاهده برقرار گشت مردم مدینه به وطن خود بازگشتند و كفار قریش را از پیمان ایشان با پیامبر آگاه شدند بر كین ایشان افزود و قرار بر این گذاشتند كه از هر قبیله مردى دلاور انتخاب كرده تا با هم پیامبر را بكشند و خونش در میان قبائل پراكنده گردد و عشیره پیامبر را قوت مقابله با تمام قبائل نمى شود این جماعت شب اول ربیع الاول در اطراف خانه پیامبر جمع شده و قرار گذاشتند وقتى پیامبر به رختخواب رود بر سرش ‍ریخته خونش بریزند خداوند متعال به پیامبر موضوع را اطلاع داد و آیه شریفه اذ یمكر بك الذین كفروا لیُثبتوك او یقتلوك او یُخرجوك و یمكرون و یمكر اللّه و اللّه خیر الماكرین (سوره انفال آیه 30) نازل شد و ماءمور گشت كه امیر المؤ منین را به جاى خود بخواباند و از مكه بیرون رود.
پیامبر (صل اللّه علیه و آله و سلم ) به على (علیه السلام) فرمود خداوند امر كرده در جاى من بخوابى و من خارج شوم على (علیه السلام) عرض كرد یا رسول الله اگر من در جاى شما بخوابم شما نجات مى یابى فرمود بلى در این موقع عرض كردالحمد الله الذى جعل نفسى وقاء لنفس رسول اللّه و سجده شكر بجا آورد و حضرت رسول اكرم (صل اللّه علیه و آله و سلم ) او را دربرگرفت و بسیار گریست ، جبرئیل نازل و دست آن حضرت را گرفت و از خانه بیرون بُرد و حضرت پیامبر این آیه را تلاوت نمود وجعلنا من بین ایدیهم سدّا و من خلفهم سدّا فاغشیناهم فهم لا یبصرون و كف خاكى به روى ایشان پاشید و فرمود شاهت الوجوه (یعنى زشت شود رویها) مشركین حضرت را ندیدند و پیامبر به غار ثور تشریف بردند و سه روز در آنجا ماندند روز چهارم روانه مدینه گردیده و در دوازدهم ربیع الاول وارد مدینه طیبه شدند و این هجرت به اشاره امیر المؤ منین مبدء تاریخ مسلمانان قرار گرفت چنانكه در اول كتاب مشروحا به این موضوع پرداخته شده .
2- حضرت امام حسن عسكرى (علیه السلام) را در این روز مسموم نمودند 260 ه


روز دوم


1- بناء تاریخ یزدجردى 11 قمرى كه در اول كتاب توضیح داده شد.
2- وفات محمد اعرج بن موسى ابى سُبْحه بن ابراهیم اصغر بن موسى بن جعفر (علیه السلام) مدفون در قم 315 ق .
محمد اعرج عقبش فقط از موسى اصغر است و معروف بابرش مى باشد و موسى سه پسر داشت ابوطالب محسن - ابواحمد حسین - ابو عبدالله محمد.
ابواحمد حسین بن موسى ابرش سیدى فاضل و عالم و نقیب نقباء طالبیین در بغداد بود و از جانب بهاء الدوله قاضى القضاة گردید و مكررا امیر الحاجّ گشت .
ابواحمد حسین بن موسى ابرش دو فرزند داشت على و محمد.
على ملقب به رضى ذو حسبین كنیه اش ابوالحسن جامع كتاب نهج البلاغه مصنف كتاب المتشابه فى القران و غیرها كه احوال هر دو بزرگوار در محل خود خواهد آمد.
مرحوم سید احمد گیلانى از نسب شناسان قرن دهم در سراج الانساب صفحه 79 مى نویسد: ابوالقاسم على مرتضى علم الهدى و ابوالحسن محمد رضى رحمهما الله نسل هر دو منقرض شده .

روز سوم


حصین بن نمیر كعبه معظمه را سنگ باران كرد و سوزانید 64 ق :
یزید بن معاویه به مسلم بن عقبه نوشت هر وقت از مدینه فارغ شدى به جانب مكه معظمه برو و به قلع عبدالله بن زبیر بپرداز چون مسلم از قتل و غارت اهل مدینه فارغ شد عزم مكه و قتل عبدالله و خراب كردن خانه خدا پرداخت و در راه آثار مرگ را در خود مشاهده كرد حصین بن نمیر ملعون را خواند بامر یزید سردارى لشكر را باو داد و گفت ملاحظه نكنى كه خانه خداست امر یزید از او بالاتر است منجنیق ها را نصب كرده و از خرابى خانه خدا و قتل خویشان پیغمبر (صل اللّه علیه و آله و سلم ) پرهیز مكن و بعد از این سخنان بدرك واصل شد.
حصین با لشكر شام وارد مكه گردید به كوه ابوقبیس و اطراف مكه منجنیقها را نصب كرد و آتش و سنگ مى انداختند در سوم ماه ربیع الاول سال 64 ق اثواب و ابواب كعبه و مسجدالحرام را سوختند و بیت الله الحرام برهنه ماند.


روز چهارم


خروج حضرت رسول اكرم (صل اللّه علیه و آله و سلم ) از غار ثور 13 بعثت .
سه روز پیامبر اسلام در غار ثور بود و امیر المؤ منین روزها به غار سر میزد و روز سوم پیامبر تصمیم گرفت به مدینه برود از امیر المؤ منین سه شتر خواست تاشب حركت نماید و حضرت على را جانشین و مؤ تمن خود قرار داد جهت ردّ امانات و اداء دیون و حركت دادن دختران و عیالات به مدینه .
حضرت امیر با عبدالله بن اریقط شتران را فرستاد پیامبر اسلام شب چهارم ربیع الاول از غار خارج شد و هنگام خروج از مكه معظمه درنهایت حزن و اندوه بود به كعبه خطاب نمود، اى حرم الهى خدا مى داند علاقه مرا به تو و اگر اهل تو مرا بیرون نمى كردند غیر از تو شهرى را اختیار نمى كردم من مى روم و از جدائى تو غمگینم .
جبرئیل نازل شد و آیهانّ الذى فرض علیك القرآن لرادّك الى معاد یعنى همان خدائى كه احكام قرآن را بر تو واجب كرد تو را به جایگاه و زادگاهت باز مى گرداند، خداوند پیامبر را تسلّى داد كه دوباره مراجعت خواهى نمود.
ابوبكر و عامر و عبدالله بن اریقط دلیل راه و ملازم ركاب همایون بودند از بیراهه به مدینه رهسپار شدند و در راه كرامات متعدده از پیامبر ظاهر شد و مسلمین مدینه شب و روز در انتظار حضرت پیامبر بودند و هر روز از مدینه بیرون مى آمدند و ماءیوس برمى گشتند تا خبر مقدم مبارك را شنیدند و تا حیره به استقبال سید عالم شتافتند.

 


روز پنجم


1- وفات جناب سكینه دختر حضرت امام حسین (علیه السلام) در سال 117 ق :
سكینه با ضمّ سین و فتح كاف دختر امام حسین (علیه السلام) و والده ماجده اش رباب دختر امرءالقیس است سكینه زنى بزرگوار و عاقله و فصیحه و بلیغه و از علم و ادب و شعر حظّ وافر داشت بعد از وفاتش به احترام آن خاتون خالدبن عبدالملك حاكم مدینه پیغام داد جنازه را حركت ندهند تا من بیایم از شب تا صبح جنازه به تاءخیر افتاد و در اطراف آن جنازه عطر و عودها سوزانیدند بعضى نوشته اند در مدینه مدفون است و بعضى در مصر دانند و بعضى در مكه .
این مخدره به عبدالله بن الحسن پسر عمویش كه در كربلا شهید شده معقوده بود كه قبل از زفاف عبدالله به شهادت رسید نوشته اند بعدا مصعب بن زبیر بن عوام آن مخدره را تزویج نمود و بعد از آن عبدالله بن عثمان بن عفّان ، نامش آمنه یا امینه بود كه مادرش رباب او را سكینه ملقب ساخت ناگفته نماند كه حضرت سید الشهداء به این خاتون علاقه بیشتر داشت و در كربلا به سن نسوان بود.
موقع وداع امام حسین اشك به صورت سكینه جارى شد به امام عرض كرد استسلمت للموت پدر جان مهیاى مرگ شده اى فرمودكیف لا یستسلم للموت من لا ناصر له و لا معین چگونه مهیاى مرگ نشود كسى كه یار و معینى ندارد آن مخدّره به شدّت گریست .
در منتخب طریحى آمده كه حضرت او را به سینه خود چسبانید و اشك آنرا پاك مى كرد و با سوز دل مى فرمود:

سیطول بعدى یا سُكینة فاعلمى
    

 
    

منك البكاء اذا الحمام دهانى

لا تحرقى قلبى بدمعك حسرة
    

 
    

مادام منّى الرّوح فى جُثمانى

 

 

بدان اى سكینه بعد از من زیاد خواهد شد،
    

 
    

 

 

گریه تو زمانیكه مرگ مرا دریافت ،

با اشك حسرت قلب مرا نسوزان ،
    

 
    

مادامیكه روح در بدن من است .

 

روز هشتم


1- شهادت حضرت ابومحمد امام حسن عسكرى در اثر زهریكه معتمد بالله عباسى به آن حضرت داد 260 ق و آن مظلوم 28 سال داشت كه شهید گردید والده ماجده اش حُدَیث یا سلیل یا سوسن كه از زنان متقیه و صالحه بود و حضرت جز امام غائب حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشریف خلفى نداشت و همسرش نرجس خاتون بود.
نوشته اند دو نفر موقع رحلت اولادشان منحصر به یك پسر بود یكى امام حسن عسكرى و دیگرى امام رضا (علیه السلام) ولى در اولاد امام رضا (علیه السلام) اختلاف وجود دارد كه در جایش گفته شد.
ابوالادیان نامه هاى حضرت عسكرى را به شهرها مى برد روزى حضرت در مرض موت نامه هائى به ابوالادیان داد كه به مدائن ببرد حضرت فرمود پس ‍از پانزده روز كه به سامراء وارد مى شوى مى بینى صداى ناله از خانه من بلند شده است .
ابوالادیان گوید عرض كردم اگر چنین است پس امام بعد از شما كیست فرمود هر كس كه جواب نامه هاى مرا از تو بخواهد، عرض كردم علامت دیگر، فرمود هر كس به جنازه من نماز بخواند، عرض كردم علامت دیگر، فرمود هر كس خبر دهد در همیان چیست .
نامه ها را به مدائن بردم جوابها را گرفته روز پانزدهم به سُرَّ مَن راى (سامراء) وارد شدم دیدم صداى ضجه و ناله از خانه حضرت بلند شده نزدیك جعفر رفتم كه در درب خانه نشسته بود و مردم بر او تسلیت مى گفتند سلام كردم و تسلیت گفتم از من چیزى نخواست ناگاه عقید خادم آن حضرت بیرون آمد گفت اى آقاى من جنازه حاضر است بیا نماز بخوان ، برخاست مردم در اطراف او بودند جعفر جلو رفت نماز بخواند ناگاه طفلى بیرون آمد كه رویش مانند ماه مى درخشید از عباى جعفر گرفته عقب كشید و فرمود من اولایم بر پدرم نماز بخوانم جعفر عقب ایستاد حضرت امام عصر (علیه السلام) بر پدرش نماز خواند سپس جواب نامه را از من مطالبه كرد همه را دادم ، با خود گفتم این دو علامت ولى همیان باقى ماند، نشسته بودیم ناگاه چند نفر از اهل قم آمد از شهادت امام حسن عسكرى (علیه السلام) باخبر شدند پرسیدند امام پس از او كیست مردم جعفر را نشان دادند سلام كردند و تسلیت گفتند اظهار كردند كه با ما نامه ها و مال هست اگر بگوئى نامه از كیست و مال چقدر است بر شما تحویل مى دهیم .
جعفر برخاست گفت مردم از ما علم غیب مى خواهند خادم بیرون آمد گفت با شما نامه هائى از فلان و فلان هست و همیانى كه در او بیست هزار دینار وجود دارد، نامه ها و مال را به خادم دادند و گفتند كسى كه ترا فرستاده امام اوست جعفر به معتمد خلیفه خبر داد، از طرف معتمد به شدت امام غائب تحت تعقیب قرار گرفت ولى هر چه تفحص كردند چیزى نیافتند.
چون خبر شهادت منتشر شد بازارها تعطیل و مردم عزادار شدند از صبح تا شام جنازه حضرت در سر دست مردم بود ابى عیسى پسر متوكل ظاهرا بر حضرت عسكرى (علیه السلام) نماز خواند و جنازه مطهره را در سامراء خانه خود جنب پدر بزرگوارش دفن نمودند امام یك فرزند ذكور داشت كه قائم آل محمد است و مى نویسند یك دختر نیز داشت ولى نام و نشان آن در كتب دیده نشده .
احتجاج ص 246 و كمال الدین ص 484.
محمد بن یعقوب كلینى عن اسحق بن یعقوب قال سئلت محمد بن عثمان العمرى ان یوصل لى كتابا قد سئلت فیه عن مسائل اشكلت علىّ فورد التوقیع بخطّ مولینا صاحب الزمان (علیه السلام) امّاما سئلت عنه ارشدك الله و ثبّتك من امر المنكرین لى من اهل بیتنا و بنى عمّنا فاعلم انّه لیس بین الله عزّ و جلّ و بین احد قرابة من انكرنى فلیس منّى و سبیله سبیل ابن نوح و امّا سبیل عمّى جعفر و ولده فسبیل اخوة یوسف .
در جواب سؤ الاتى كه از امام عصر (علیه السلام) شده امام در جواب با خط خود مرقوم نمودند آنچه از امر منكرین ولایت پرسیدى بین خدا و بین كسى قرابتى نیست هر كس مرا انكار كند از من نیست و راه آن راه پسر نوح است (یعنى گمراه است ) اما راه عمویم جعفر مثل راه برادران یوسف مى باشد (یعنى جعفر مثل برادران یوسف توبه كرده و نادم شده بود).
عمدة الطّالب ص 199: جعفر كه كنیه اش ابوعبدالله ملقّب به كذّاب است ابوكرین (بسیار از هر چیز) گفته اند زیرا 120 نفر اولاد داشته و اولاد او را رضویّون گویند.
جعفر در سال 271 قمرى 45 ساله وفات كرد و قبرش در سامرّاء در خانه پدر بزرگوارش حضرت امام هادى (علیه السلام) است چون او ادعاى امامت به غیر حق كرد لذا كذّاب گویند و اگر توقیع شریف صحیح باشد چنین برمى آید كه جعفر توبه كرده .
در سراج الانساب مرحوم گیلانى ص 73 آمده نسل جعفر مشهور از شش ‍پسر است اسماعیل و طاهر و یحیى الصوفى و هارون و على و ادریس كه نسل بعضى در مصر و بعضى در سوریه و بعضى در اصفهان و بعضى در سبزوار مى باشد.
2- بعد از رحلت امام حسن عسكرى (علیه السلام) امامت به فرزند یگانه اش لنگر زمین و آسمان و قطب دائره امكان و ناموس دهر و زمان یعنى حضرت مهدى عجّل الله تعالى فرجه الشریف انتقال یافت .
3- شهادت شیخ بزرگوار زین العابدین شهید ثانى 965 یا 966 ق :
از جمله علماء و مفاخر شیعه در قرن دهم هجرى افضل المتاخرین و اكمل المتبحرین زین الدین معروف به شهید ثانى مى باشد كه در زهد و ورع مشار الیه با لبنان بود.
علماى عامّه از توجه مردم به این فقیه حسد مى بردند دو نفر براى مرافعه به نزدش آمدند حكم صادر نمود محكوم علیه غضبناك شده به سوى قاضى صیدا شكایت كرد قاضى كسى فرستاد كه شهید را بیاورد و آن جناب به مكه مشرف شده بود قاضى صیدا به سلطان سلیمان پادشاه آل عثمان نوشت .
انّه و جد ببلاد الشام رجل مبدع خارج عن المذاهب الاربعة یعنى در بلاد شام مردى بدعت گذار پیدا شده كه خارج از مذاهب اربعه است ، سلطان كسى فرستاد تا شهید را بیاورند و با علماء مباحثه كند تا به مذهب او مطلع شوند قاصد از حال شهید استفسار نمود گفتند به مكه رفته در اثناء راه مكه به او رسید آن جناب فرمود با من باش تا حج بیاورم قبول كرد، بعد از فراغ روانه اسلامبول شدند نزدیك به بلاد اسلامبول در قریه با یزید شخصى آمد پرسید این كیست گفت از علماى شیعه امامیّه ، مى خواهم به نزد سلطان ببرم گفت در راه اذیت داده اى در نزد سلطان شكایت مى كند و كسانى هم پیدا مى شوند كه به این مرد اعانت مى نمایند و باعث هلاكت تو شود خوبست سرش را جدا كنى و نزد سلطان ببرى ، آن شخص چنین كرد و سر آن مظلوم را كنار دریا جدا نمود و ببرد.
طایفه اى از تركمانان در آن شب نورها دیدند كه از آسمان به آن مكان نزول كرده و بالا مى رود آن بدن طیب را در آن مكان مدفون ساختند و قبّه اى بر روى آن بنا نهادند و قاتل را بعد از محاكمه در نزد سلطان به قتل رسانیدند.
شرح لمعه آخرین تاءلیفات این شهید است كه در شش ماه و شش روز تمام كرد و در سال 965 یا 966 قمرى پنجم ربیع الاول شربت شهادت نوشید كه آن مظلوم 54 یا 55 سال داشت از تاءلیفاتش 83 كتاب نوشته اند از جمله : الروضة البهیّه - روض الجنان - شرح الفیّه - مسالك الافهام شرح بسمله - اسرار الصّلوة - تمهید القواعد - كشف الرّیبه - منیة المرید - مناسك حجّ و غیرها.
4- وفات شیخ بزرگوار حسین حارثى والد مرحوم شیخ بهائى در بحرین 984 قمرى یكى از علماى بزرگ شیعه است.


روز نهم


كشته شدن عمر بن خطاب 23 قمرى یا كشته شدن عمر بن سعد (وقایع الشهور بیرجندى ) 66 قمرى .
ولى بین الفریقین مشهور است كه عمر در اواخر ذیحجة الحرام كشته شده كه تفصیلا در آن جا ذكر گردیده .
لكن محمد بن طبرى از علماى عامه گوید:المقتل الثانى یوم التاسع من شهر ربیع الاول و صاحب جواهر از علماى شیعه در جلد پنجم ص ‍به این قول تمایل نموده .
كشته شدن عمر بن سعد لعین
مرحوم سید حسن عاملى در اصدق الاخبار مى فرماید: عمر بن سعد موقع خروج مختار پنهان شده بود عبدالله بن جعدة را كه خواهرزاده حضرت امیر المؤ منین نزد مختار بسیار محترم بود واسطه نمود تا از مختار امان نامه بگیرد مختار نوشت عمر بن سعد در امان است مادامیكه احداث حدث نكند (او چنین فهمید كه كار تازه اى انجام ندهد) امام باقر مى فرماید منظور مختار این است كه بیت الخلا نرود.
بعد از امان نامه عمر بن سعد ازمخفى گاه بیرون آمد و نزد مختار مى رفت و مختار نیز احترام مى نمود و در پهلوى خود مى نشاند یزید بن شراحیل به زیارت محمد بن حنفیه رفت صحبت از مختار شد محمد گفت مختار خیال مى كند كه او از شیعیان ماست در صورتیكه قاتلان حسین (علیه السلام ) را نزد خود جاى مى دهد و صحبت مى كند یزید آن را در كوفه به مختار رساند مختار تصمیم گرفت عمر بن سعد را به قتل رساند.
روزى مختار به دوستان خود گفت فردا كسى را خواهم كشت كه پاهاى بزرگ و چشم هاى فرو رفته و ابروهاى پر مو دارد و با كشتن او مؤ منان شاد شوند.
هیثم نخعى در آن جا بود به خیالش آمد كه مختار عمر بن سعد را مى گوید لذا پسر خود را نزد عمر بن سعد فرستاد و جریان را خبر داد عمر بن سعد گفت چگونه مرا مى كشد كه امان نامه داده بالاخره فرزندش حفص را به پیش مختار فرستاد از وفادارى به امان نامه سوال كرد مختار گفت بنشین بعد از ابوعمره كیسان را آهسته دستور داد كه رفته عمر بن سعد را بكشد و دو نفر دیگر نیز همراه كرد.
ابوعمره نزد ابن سعد رفت و گفت امیر ترا مى خواهد عمر سعد خواست برخیزد كه پایش در جبّه اش گیر كرد و افتاد ابوعمره با شمشیر زد و كشت و سرش را برید و در دامن خود پیش مختار برد مختار به حفص گفت این سر را مى شناسید حَفص گفت انّا لله و انّا الیه راجعون بلى مى شناسم پس از او زندگى خیرى ندارد مختار گفت راست گفتى تو نیز بعد از او زنده نمى مانى دستور داد او را نیز بكشند و سرش را كنار سر پدرش نهادند مختار گفت عمر در مقابل حسین و پسرش در مقابل على اكبر و مسلما برابر نمى باشد به خدا سوگند اگر چه سه چهارم قریش را بكشم عرض یك بند انگشت امام نمى شود سپس سر عمر بن سعد و پسرش را پیش محمد بن حنفیّه فرستاد محمد بعد از دیدن سرها سر به سجده نهاد و شكر نمود و گفت بعد از این مختار را سرزنش و مذمتى نیست و خدایا این روز را از مختار فراموش مكن و به او از خاندان پیامبر بهترین پاداش را بده .
مخفى نماند كه حضرت امیر المؤ منین از شهید كردن عمر بن سعد امام حسین (علیه السلام) را به سعد وقّاص خبر داده بود كه در سوم محرم مشروحا ذكر گردید و در كامل ابن اثیر ج 4 ص 242 آمده : ابن سیرین گوید حضرت على (علیه السلام) به عمر بن سعد فرمود چگونه خواهى بود كه میان بهشت و آتش مخیّر شوى ولى تو آتش را اختیار كنى .

 

 

روز دهم


1- رحلت حضرت لوط پیغمبر در 82 سالگى و آن حضرت پسر هارون برادر حضرت ابراهیم (علیه السلام) است كه هر دو پسر تارخ مى باشند و لوط در شهر اردن نزول كرد و آنهارا هدایت مى نمود و به زراعت اشتغال داشت .
2- وفات جناب عبدالمطّلب سال هشتم از عامّ الفیل :
عبدالمطّلب جدّ ابى حضرت رسول اكرم (صل اللّه علیه و آله و سلم ) بعد از وفات جناب آمنه به كفالت آن حضرت به پرداخت و پیغمبر هشت ساله بود كه عبدالمطلب در مكه وفات كرد بعد از آن ابوطالب به كفالت آن حضرت قیام نمود، قبر شریف عبدالمطلب در مكه قبرستان معلى معروف به قبرستان ابوطالب است و 125 یا 120 سال زندگانى كرد.
عبدالمطلب در زمان حیات چاه زمزم را حفر نمود و آب آنرا جارى ساخت بعد از آن به سیّدالبطحاء و ساقى الحجیح و حافر الزمزم لقب یافت و ملاذ و پناهگاه مردم در مصیبت و قحط سالى بود.
مادرش سلمى و والد ماجدش هاشم بن عبد مناف مى باشد، و عبدالمطلب ده پسر و شش دختر داشت و یكى از آنها عبدالله كه والد ماجد حضرت رسول اكرم (صل اللّه علیه و آله و سلم ) بود.
3- ازدواج پیغمبر (صل اللّه علیه و آله و سلم ) با جناب دختر خویلد بن اسد بن عبدالعزّى بن قصىّ بن كلاب 15 سال قبل از بعثت .
آن مخدّره را ملكة العرب مى گفتند در ثروت وجود و عطا و جمال و عفت و فصاحت و بلاغت بین زنان عرب بى نظیر بود، از بزرگان عرب او را خواستگارى كردند ردّ نمود.
جناب خدیجه از مشاهده كرامات و معاجز از رسول خدا (صل اللّه علیه و آله و سلم ) علاقه بیشتر به حضرت پیدا كرد و خود تقاضاى ازدواج با اشراف كائنات نمود و از طرف حضرت پیغمبر نیز مورد قبول واقع گردید.
خدیجه 40 ساله و در این روز به همسرى اشرف موجودات مفتخر شد و آن حضرت 25 سال داشت .
4- غزوه ابواء (قریه ایست بین مكه و مدینه ) و قبر آمنه خاتون والده معظمه اشرف كائنات در آنجاست و در این غزوه كار به صلح كشید و حضرت بدون محاربه مراجعت نمود و حامل لوا در این جنگ جناب حمزه ره بود.
5- ابتداى خلافت بنى امیه : موقعیكه ابوبكر به ریاست یزید بن ابى سفیان به طرف شام لشكر فرستاد معاویه بن ابى سفیان در آن لشكر بود یزید بن ابى سفیان درشام مُرد ابوبكر ریاست شامات را به معاویه واگذار نمود و او در شامات همچنین مستقر بود تا دهم ربیع الاول سال 41 قمرى حضرت امام حسن (علیه السلام) با او صلح كرد معاویه از سال 41 غصبا داراى منصب خلافت شد تا نیمه رجب سال 60 هجرى در هشتاد سالگى به جهنم واصل گردید.


روز دوازدهم

1- هلاكت معتصم بالله محمد عباسى پسر هارون الرشید
در سامرّاء 227 ق و این شهر از بناهاى اوست ، این ملعون عموى ام الفضل كه عیال حضرت جواد (علیه السلام) بود و امّ الفضل به امر معتصم به آن حضرت زهر خورانید.
او را خلیفه مثمن گویند زیرا هشتم از خلفاى عباسیین است و هشتم از اولاد عبدالمطلب و هشتم از اولاد هارون الرشید و هشت سال و هشت ماه و هشت روز خلافت كرد و هشت اولاد ذكور و هشت اولاد اناث داشت .
2- ورود حضرت رسول اكرم (صل اللّه علیه و آله و سلم ) به مدینه 13 بعثت :
اهالى مدینه شادى كنان به استقبال پیامبر رفتند و حضرت در 12 ربیع الاول موقع ظهر وارد مدینه شد و مردم اطراف ناقه آن بزرگوار را گرفتند و استدعاى نزول مى نمودند حضرت فرمود اى مردم ناقه را رها كنید كه او ماءموریت دارد به درب خانه هر كسى بنشیند من به آنجا وارد خواهم شد تا در درب خانه ابوایّوب انصارى بر زمین نشست او فقیرترین اهل مدینه بود و پیامبر وارد خانه او شد.
3- انقراض حكومت بنى امیّه 132 ق .
به همت والاى ابومسلم مروزى صالح بن على بن عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب عموى سفاح چهاردهمین از خلفاى بنى امیه را كه مروان حمار بود در قریه اى از قراء مصر به قتل رسانید و دولت بنى امیه در سال 132 ق منقرض شد و 91 سال و دو روز كه هزار و نود و دو ماه و دو روز مى شود حكومت نمودند و 14 نفر از بنى امیه حاكم شده اند.

مروان حمار:
در طفولیت انگشت خود را در میان حلقه نمود و آن حلقه در انگشت بند شد پس به زحمت بسیار از انگشت بیرون آوردند بعد از مدتى خواست خود را امتحان كند كه چاق شده یا نه دوباره انگشت خود را در میان حلقه فرو برد و انگشت او بند شد هر چه سعى كرد بیرون نیامد تا سوهانى آورده آنرا سوهان نمودند و انگشت رها شد در این اثنا پدرش حاضر شد از مطلب باخبر گردید باو گفت واللّه انت الحمار و اللّه تو الاغى پس از آن وقت به این لقب ملقب شد.


روز چهاردهم :

1- هلاكت یزید لعین پسر معاویه ملعون و مادرش میسون نام داشت و در حواریین شام در سال 64 ق به مرض ذات الجنب در 38 سالگى و مدت حكومت منحوسش 3 سال و نه ماه بود و سه كار خطرناك انجام داد.
در سال اول حضرت امام حسین و یارانش را در كربلا شهید كرد كه در دهم محرم توضیح داده شد.
در سال سوم واقعه حرّه را واقع ساخت كه در 28 ذیحجة الحرام ذكر خواهد شد.
در سال سوم مكه را محاصره و خانه خدا را با منجنیق خراب نمود كه در سوم ربیع الاول مشروحا بیان شده است .
در كتاب پیشگوئیهاى آخر الزمان جناب آقاى على فلسفى ص 63 نقل از كتاب صفریه (ج 1 ص 73 آقاى على فلسفى ):
یزید از حضرت سجاد (علیه السلام) پرسید چه كنم خداوند مرا مورد بخشش قرار دهد فرمود مگر به فریادت نماز غفیله برسد حضرت زینب در وقت دیگر با حال حزن این سوال و جواب را به حضرت سجاد (علیه السلام) بازگو كرد حضرت فرمود اى عمّه كار ما ارشاد و راهنمائى است هشیار باش ایزد متعال او را توفیق نخواهد داد، هر وقت یزید مى خواست این نماز را بخواند به درد دل دچار مى شد.
در مفاتیح از اخبار الدول نقل كرده كه یزید به مرض ذات الجنب در حوران درگذشت و بدمشق آوردند.
ولى خواند امیر در حبیب السیر جلد دوم صفحه 130 مى نویسد: روزى یزید به شرب شراب اقدام نمود و در وقتى كه مست و بى شعور شد برخاست رقص كرد در اثنا بیفتاد و سرش بر زمین خورد به درك واصل گردید معاویه بن یزید بر او نماز خواند و از خوارى به دمشق بردند، یزید دوازده پسر و دو دختر داشت .


2- خروج جناب مختار در سال 66 قمرى .
موقعى كه عبدالله بن مطیع حاكم كوفه بود مختار باز به عبدالله بن عمر شوهر خواهرش نامه نوشت به توسط او از زندان آزاد شد و شیعیان را دور خود جمع كرد عبدالله بن مطیع مختار را طلبید او دانست براى چه طلب نموده خود را به تمارض زد مختار مخفیانه یاران خود را گفت حالا وقت خروج است یاران از محمد بن حنفیه در مدینه استیذان كردند و بعد از اجازه و بیعت جناب ابراهیم بن مالك اشتر با مختار در چهارده ربیع الاول سال 66 قمرى مختار خروج كرد و در دارالاماره رفت و نشست و بزرگان قبائل به او بیعت نمود و ابن مطیع را از كوفه اخراج كردند و مختار هیجده ماه حكومت كرد بالاخره با یارى ابراهیم بن مالك قتله حضرت سید الشهداء را به قتل رسانیدند با این عمل به قلب سوخته حضرت زهرا آب پاشید و بعد مختار سر ابن زیاد را با سر چندین نفر از ملعونین به پیش ‍محمد بن حنفیه فرستاد و او هم پیش حضرت امام سجاد (علیه السلام) فرستاد امام به سجده افتاد و فرمود الحمد للّه الذى ادرك لى ثارى من عدوى و جزى اللّه المختار خیرا.
مختار در سال اول هجرت متولد شد و لقبش كیسان و پدرش ابوعبیده ثقفى از نیكان و در زمان عمر بن خطاب سپهسالار لشكر اسلام بود خواهر مختار صفیه زوجه عبدالله بن عمر بن خطاب است .


3- ابتداى حكومت بنى عباس
سال 132 قمرى و اولین حاكم از عباسیین ابوالعباس عبدالله بن سفاح بن محمد بن على بن عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب بود و بعضى در سیزده این ماه نوشته و حكومت بنى عباس تا سال 656 ق ادامه داشت و آخرین خلیفه ابواحمد مستعصم باللّه كه سى و هفتمین خلیفه بود.


روز شانزدهم


ابن سیرین مى گوید مسلمانان مدینه قبل از آمدن پیامبر به مدینه جمع شدند گفتند براى یهود و نصارى در هر هفته روزیست كه جمع مى شوند پس روزى را انتخاب كرده در آن روز جمع شده یاد خداوند را بكنیم روز شنبه براى یهود و یكشنبه براى نصارى است روز عروبه را انتخاب كردند و پیش اسعد بن زراره رفتند و با او در آن روز نماز خواندند و خدا را یاد كردند چون اجتماع شد آن روز را جمعه نامیدند و بعضى گویند كعب بن لوى جمعه نام نهاد و آیه یا ایّها الذین آمنوا اذا نودى للصّلوة من یوم الجمعه فاسعوا الى ذكر اللّه الى آخر نازل شد.
پیامبر اسلام موقع هجرت از مكه به مدینه در محله قبا فرود آمد و روز دوشنبه 12 ربیع الاول وقت چاشت بود و چهار روز در آنجا ماندند و مسجد قبا براى بنى عمر و بن عوف تاءسیس كردند بعضى نوشته كه بانى آن عمار یاسر بود، روز جمعه حضرت متوجه مدینه گردید چون به صحراى بنى سالم بن عوف رسید وقت نماز جمعه شد حضرت فرمود مسجدى ساختند پس از خواندن خطبه نماز جمعه را با جماعت اقامه نمودند و این اولین خطبه و اولین نماز جمعه بود كه حضرت اقامه نمود بعد وارد مدینه شد و اولین نمازى كه در مدینه خواند نماز عصر بود (مجمع البیان ج 10 صفحه 296).
در منهج الصادقین جلد 4 صفحه 315 نوشته زمانیكه بنو عمر و بن عوف مسجد قبا را ساختند و از حضرت دعوت نمودند یك نماز جماعت در آنجا بخواند بنو عثم بن عوف پسر عموهاى بنو عمر و بن عوف از روى حسد گفتند مسجدى در مقابل آن بسازیم و خودمان در آنجا نماز بخوانیم و به نماز محمد (صل اللّه علیه و آله و سلم ) نرویم تا اینكه مسجد را ساختند و اینها 12 یا 15 نفر بودند به راهنمائى ابوعامر به این كار اقدام نمودند به قصد اینكه ابوعامر راهب از شام مراجعت كند او را امام مسجد نمایند ابوعامر نیز باین مضمون از شام به ایشان نامه نوشت و ابوعامر پدر حنظله (غسیل الملائكه ) بود در حالیكه ابوعامر همیشه از اوصاف حضرت به اهل مدینه مى گفت چون حضرت به مدینه هجرت نمود و اهالى از ابوعامر رو گردانیدند و به طرف آن برزگوار متوجه شدند ابوعامر حسد برد تا جائیكه قسم یاد كرد محمد (صل اللّه علیه و آله و سلم ) با هر قومى جنگ كند از آن قوم باشد و به منافقان نوشت كه درمقابل مسجد قبا مسجدى در محله خویش براى من بسازید چنانكه ذكر شد بعد از اتمام از حضرت دعوت كردند در آن مسجد نماز بخواند و غرض ایشان استحكام بخشیدن به كار خود بود و حضرت به جنگ تبوك عازم بود فرمود بعد از مراجعت مى خوانیم بعد از بازگشت اهل مسجد آمدند همان استدعا را كردند جبرئیل نازل شد آیه 107 از سوره توبه را آورد: والّذین اتّخذوا مسجدا ضرارا و كفرا و تفریقا بین المؤ منین الخ یعنى اهل نفاق كسانى هستند كه مسجد را براى ضرر رساندن و تفرقه افكندن در بین مؤ منین ساختند و براى انتظار كشیدن بر آن كسیكه پیش از بناء مسجد با خدا و رسولش ‍محاربه كرد (مراد ابوعامر است ) تا مى فرماید در آن مسجد هرگز نماز نخوان حضرت امر كرد بروید و آن مسجد را ویران كنید و بسوزانید ایشان رفته و آتش زندند اهالى مسجد گریختند و رسول خدا فرمود آنجا را مزبله نمائید و ابوعامر در شام غریب و تنها مرد و بنا كننده مسجدا ضرار 12 یا 15 نفر بودند به رهبرى ابوعامر بن نعمان صیفى راهب نصرانىّ بود كه مسجد را جهت اضرار اهل اسلام بنا كردند و حضرت ابوعامر را فاسق نامید.

 

روز هفدهم

ولادت باسعادت اشرف كاینات حضرت خاتم الانبیاء رسول اكرم (صل اللّه علیه و آله و سلم ) در عام الفیل .
در هفده ماه ربیع الاول قریب طلوع فجر در مكه معظمه به عهد كسرى در عام الفیل مفخر موجودات قدم به دنیا نهاد چون متولد شد در كعبه برو افتاد و ایوان كسرى بلرزه درآمد و دریاچه ساوه فرو رفت آتشكده هزار ساله فارس خاموش گشت و مختون از طرف لایزال روى به طرف كعبه در حال سجده با انگشت مبارك اشاره كرد و فرمود لا اله الّا اللّه ، آمنه صدائى شنید كه بهترین خلق متولد شد او را محمد نام كن و هاتفى ندا كرد جاء الحق و زهق الباطل انّ الباطل كان زهوقا.
بعقیده بعضى از علماى شیعه حضرت در دوازدهم این ماه متولد شده .
2- ولادت با سعادت امام ناطق حضرت ابوعبداللّه جعفر الصادق (علیه السلام) سال 83 قمرى در مدینه و والده معظمه اش فاطمه مسماة بام فروه دختر قاسم بن محمد بن ابى بكر.


روز هیجدهم


1- هلاكت قوم نمرود:
چنانكه قبلا متذكر شدیم نمرود از حضرت ابراهیم استدعاى جنگ كرد و حضرت قبول نمود در روز موعود نمرود سپاه بسیار به صحرا آورده بود ولى ابراهیم تنها در جلو لشكر ایستاد مردم از تهور ابراهیم متحیر شدند ناگاه به فرمان الهى لشكر پشه در رسید و سر و روى نمرودیان را گزید چنانكه همه اش منهزم شدند اما نمرود به قصر خود پناهنده شد كه پشه اى لبش را گزید بعد به دماغش رفت مغزش را مى خورد مدت 40 سال با مرض و ملال گذرانید سپس به دوزخ شتافت و مدت سلطنتش 400 سال بود. امام صادق (علیه السلام) فرمود چهار نفر مالك تمام روى زمین شدند دو نفر مؤ من سلیمان و ذوالقرنین و دو نفر كافر نمرود و بخت نُصَّر.
2- وفات فاضل متبحّر
و جامع فنون و مروّج احكام سید شمس الدین محمد بن على موسوى جبعى عاملى صاحب مدارك الاحكام در سال 1009 ق در 62 سالگى و در جمع عامل به خاك سپرده شد این بزرگوار دخترزاده شهید ثانى است و صاحب 6 تاءلیف مى باشد: حاشیه بر استبصار - حاشیه بر الفیّه - حاشیه بر تهذیب - حاشیه بر روضه البهیّه - شرح مختصر النافع - مدارك الاحكام .


روز نوزدهم


جنگ داود (علیه السلام) با جالوت :
بنى اسرائیل در اثر اختلاف و ظلم و گناه شوكت و قدرتشان را از دست دادند و دشمنان بر آنها چیره شدند حتى جالوت یكى از پادشاهان و دشمنان بنى اسرائیل آنها را به دادن جزیه مجبور كرد و ایشان زبون و خوار بودند.
خداوند اشموئیل یا شموئیل پیغمبر را مبعوث كرد و توانست تا اندازه اى به وضع بنى اسرائیل سر و سامانى داده و قسمت عمده آنها را از بت پرستى نجات دهد و بنى اسرائیل براى جنگ با دشمنان و بازگرفتن سرزمینهاى از دست رفته از آن پیغمبر خواستند براى آنها پادشاهى تعیین كند تا با دشمنان به جنگند از طرف خداوند متعال طالوت معین شد و او با هشتاد یا هفتاد هزار نفر لشكر حركت كردند.
دو لشكر بهم رسیدند در میان لشكر طالوت سه برادر بودند كه پدر پیرى داشتند به نام ایشا و برادر كوچكى به نام داود، خلاصه داود فَلاخَن خود را كه معمولا هنگام چرانیدن گوسفندان همراه داشت تا جانوران را بدان دور كند با خود برداشت همینكه وارد میدان شد از سربازان شنید كه از دلاورى جالوت سخن مى گفتند داود گفت چرا مرعوب سطوت جالوت شده اید به خدا اگر من او را دیدار كنم به قتلش مى رسانم ، سربازان سخن داود را به گوش طالوت رساندند طالوت او را خواست و از نیروى او سوال كرد بالاخره روز دیگر دو لشكر برابر هم قرار گرفتند داود گفت جالوت را به من نشان دهید سنگى در فلاخن گذارد پیشانى او را هدف قرار داد سنگ را به سمت او پرتاب كرد سر جالوت را بشكافت سنگ دوم و سوم را به دنبال آن رها كرد جالوت را سرنگون ساخت و لشكریانش در هم شكست و این سبب شد كه نام داود بر سر زبانها بیافتد و تدریجا عظمت و شوكت پیدا كرده و بنى اسرائیل ویرا به سلطنت و فرمانروائى انتخاب كنند و خداوند متعال نیز او را به نبوّت برگزید.

 


روز بیست و یكم


هلاكت قوم لوط (علیه السلام)
چون لواط به تعلیم شیطان در میان قوم لوط شیوع پیدا كرد و لوط در شهر سَدوم هر چند نصیحت و موعظه نمود اثرى نداشت بلكه بیشرمى آنها روزبروز افزونتر شد خداوند فرشتگانى فرستاد به نامهاى جبرئیل - میكائیل - اسرافیل - كروبیل یا سه نفر یا یازده نفر یا نه نفر هم نوشته اند.
لوط در بیرون شهر به زراعت مشغول بود ماءموران الهى نزدیك آن حضرت آمدند و سلام كردند سپس با هم وارد شهر شدند و میهمان لوط بودند زن لوط آتش روشن كرد تا مردم بفهمند كه پیامبر الهى میهمان دارد به سرعت مردم اطراف خانه لوط جمع شدند جسارت را به آنجا رساندند كه مى خواستند به مهمانان لوط كه ماءمورانى الهى بودند آزار برسانند و لوط تا آنجائیكه حاضر شد از دخترانش به آنها تزویج كند قبول نكردند مهمانان چون فشار مردم را به لوط مشاهده كردند گفتند اى لوط مترس كه ما فرستادگان پروردگاریم براى نابودى این مرد آمده ایم مردم وارد خانه شدند ولى با یك اشاره انگشت جبرئیل همه به عقب بازگشتند و نابینا شدند مردم براى تهدید لوط گفتند چون صبح شد سزاى این كارت را به تو مى دهیم تو براى ما افراد ساحر مى آورى ، لوط فرمود اى جبرئیل حالا كه براى عذاب كردن مردم آمده اید پس شتاب كنید هر چه زودتر آنها را نابود گردانید، جبرئیل در جواب گفت موعد هلاكت صبح است و براى دلدارى او گفت آیا صبح نزدیك نیست سپس جبرئیل گفت اى لوط چون مقدارى از شب گذشت تو و خاندانت از شهر بیرون روید و تنها زن تو به عذاب دچار خواهد شد لوط و خاندان و پیروانش شب از شهر خارج شدند وقتى كه صبح شد عذاب خدا رسید فرشتگان الهى آن شهر را زیر و رو كردند سپس ‍بارانى از سنگ ریزه بر آنها بارید به قولى چهار هزار نفر هلاك شدند و شهر سدوم به صورت تلّ خاك درآمد.


روز بیست و دوم


جنگ بنى نَضیر 4 قمرى
یهودیان بنى نضیر هزار تن بودند كه در مدینه مسكن داشتند و در امان رسول خدا (صل اللّه علیه و آله و سلم ) بودند به شرط آنكه دشمنان را بر رسول خدا نشورانند و با اعداء همدست نشوند، اتفاقا مردى از قبیله قُریظه یك تن از بنى النضیر را كشت وارث مقتول بنا به پیمانیكه قبلا بسته بودند خواست هم قاتل را بكشد و هم دیه بگیرد ولى بنى قریظه گفتند این حكم با تورات راست نیاید یا قاتل را بكشید یا دیه بگیرید بالاخره سخن بدانجا ختم شد كه رسول خدا (صل اللّه علیه و آله و سلم ) در میان آنها حكم كند حضرت فرمود این پیمان با تورات راست نمى آید چنانكه بنى قریظه مى گفتند و حكم حضرت نفوذ یافت ولى بنى النضیر برنجیدند و در دل داشتند كه از پیغمبر انتقام كشند تا موضوعى پیش آمد كه پیغمبر دیه دو نفر را از بنى النضیر قرض كند به جانب حصار آنها رفت و داخل نشد پشت مبارك بر حصار ایشان داده بنشست بنى النضیر گفتند هرگز محمد به این آسانى بدست نیاید یك نفر به بام رود و سنگى به سر حضرت بیاندازد در حال جبرئیل نازل و اندیشه آنها را به حضرت اطلاع و حضرت راه مدینه را پیش گرفت چون به مدینه رسید محمد بن مَسلمه را به نزد آنها فرستاد كه با من غدر كردید و عهد خویش بشكستید از شهر خارج شوید ولى با پشتگرمى عبدالله بن ابى خارج نشدند و اطلاع دادند كه هر چه خواهى بكن پیغمبر رایت را به امیر المؤ منین داد و از پیش فرستاد و خود از دنبال آن با عجله رفت و در بنى النضیر نماز خواند و ایشانرا محاصره فرمودند جهودان پانزده شبانه روز در حصار ماندند و دستور داد درختان خرماى ایشان را بكندند تا جهودان به كلى ناامید شوند چون كار را اینطور دیدند اجازه خواستند كوچ كنند از طرف حضرت اجازه صادر شد ولى زیاده از آنچه شتران حمل كنند اجازه حمل اموال ندادند.
یهود قبول نكردند ولى پس از چند روز راضى شدند حضرت فرمود چون اول قبول نكردید پس هر چه دارید بگذارید و بروید جهود هراسان شدند و فهمیدند كه این نوبت ممكن است جان سلامت نیز بدر نبرند.
ایشان خانه هاى خود را خراب كردند تا به دست مسلمانان نرسد و به قولى رخصت یافتند ششصد شتر كه مال ایشان بود هر چه توانستند برداشتند و حمل كردند زمین هاى كشاورزى آنان به رسول خدا (صل اللّه علیه و آله و سلم ) ماند و آن حضرت مقدارى به على بن ابیطالب (علیه السلام) بخشید.


2- ظهور طوفان نوح (علیه السلام):
حضرت نوح (علیه السلام) در 150 یا 250 یا 350 سالگى به پیامبرى مبعوث شد و مدت طولانى یعنى 950 سال به خداى یگانه مردم را دعوت كرد ولى قوم قبول نكردند واذیت ها نمودند، مرحوم طبرسى مى گوید گاهى آن قوم به قدرى او را مى زدند كه بى هوش مى شد و بعضى نوشته اند از دو گوشش خون مى آمد، بالاخره از قوم مقدارى ایمان آوردند ولى تدریجا آنهانیز گمراه شدند هفتاد و چند نفر بیشتر نماند.
آخر الامر نوح (علیه السلام) ماءیوس شد ایشانرا به سختى نفرین نموده عرض كرد پروردگارا دیّارى از كافران را روى زمین زنده مگذار اگر زنده بمانند بندگانت را گمراه كنند دعاى نوح مستجاب شد و عذاب چنان قطعى گردید كه به نوح خطاب آمد درباره ستمگران مرا مخاطب ساز و وساطت مكن كه غرق شدنى هستند.
دستور ساختن كشتى زیر نظر پروردگار متعال شروع شد شبها قوم مى آمدند آنچه نوح ساخته بود خراب مى كردند خداوند وحى مى نمود اى نوح سگى براى حراست برگیر تا حضرت سگى را گرفت و روزها مشغول ساختن كشتى بود و شبها مى خوابید و وقتى مردم مى آمدند خراب كنند سگ صدا مى كرد و حضرت بیدار مى شد و حیوان به سوى آنهاد مى دوید و مردم فرار مى كردند بدین گونه نوح كشتى را كاملا ساخت و منتظر فرمان الهى بود.
دستور رسید كه چون دیدى نشانه هاى عذاب آمد و آب از تنور جوشید از هر حیوان یك جفت بردار و خاندانت را بجز آنكس كه وعده عذاب داده شده با خود همراه كن نشانه عذاب جوشیدن آب از تنور بود كه در خانه نوح یا در خانه زن مؤ منه در جائیكه اكنون مسجد كوفه است قرار داشت ناگاه آب از تنور جوشیدن گرفت به نوح خبر دادند نوح مقدارى خاك روى آن ریخت به كنار كشتى آمد و كسانیكه قرار بود سوار كند به كشتى نشاند نوشته اند اول حیوانى كه به كشتى سوار كرد مورچه كوچك و آخرین حیوان الاغ بود. و برگشت خاك را از روى تنور برطرف نمود آب جوشیدن كرد و آسمان نیز مانند دهانه مشگ شروع به باریدن نمود رودهاى فرات و چشمه هاى دیگر نیز طغیان كرد و آب زمین را فرا گرفت بعضى گویند منطقه اى كه نوح مستقر بود آب آنجا را فرا گرفت نوشته اند 72 نفر از قوم و شش نفر خانواده نوح نجات یافتند و كنعان پسر نوح نیز از غرق شدگان بود.
در مدت توقف نوح و مؤ منین در كشتى اختلاف است برخى به هفت روز قائلست و بعضى یك ماه و عده اى شش ماه و به قولى یك سال و ده روز، خلاصه بر كوه جودى كه در موصل است قرار گرفت از كشتى فرود آمدند و براى آغاز زندگى جدید به فعالیت پرداختند و نوح (علیه السلام) 250 یا 350 سال دیگر عمر كرد و بعد از این عمر طولانى دار دنیا را وداع نمود و در كنار قبر كنونى مولاى متقیان على بن ابیطالب (علیه السلام) مدفون شد.
2- در این روز به پیغمبر اسلام (صل اللّه علیه و آله و سلم ) نامگذارى كرده و عقیقه نمودند.


روز بیست و پنجم : وفات سید مرتضى (ره)


سید العلماء و محى آثار اجداده الائمه الطاهرین سیدنا ابوالقاسم الشریف على بن الحسین بن موسى الابرش بن محمد الاعرج بن موسى ابو سُبحه بن ابراهیم مرتضى بن الامام موسى الكاظم علیه السلام ملقب به سید مرتضى علم الهدى پنج روز مانده از ربیع الاول سال 436 ق دار فانى را وداع نمود و در سال 355 ق متولد شده بود پس عمر با بركتش 81 سال مى باشد و پسرش در كاظمین در خانه آن بزرگوار به او نماز خواند و دفن كرد سپس از آنجا انتقال داده و در كنار جدّش اباعبدالله الحسین دفن كردند.
نوشته اند بعد از خود هشتاد هزار جلد كتاب به جا گذاشت و این مرحوم مصنفات كثیره دارد از جمله : الشافى فى الامامة - تنزیه الانبیاء - الذریعة فى اصول الشریعة - الرسالة الباهرة - فى العترة الطاهرة - المسائل الناصریّه - المسائل التبانیات و غیرها كه قریب به 72 كتاب است .
این بزرگوار برادر سید رضى صاحب نهج البلاغه است كه مادرشان مرحومه سیده فاطمه از زنان متدینه بوده چنانكه در حالات سید رضى نوشته شد.
لقب علم الهدى :
سید نوراللّه شوشترى مرعشى در مجالس المؤ منین صفحه 216 مى نویسد: ابوسعید محمد بن الحسین وزیر قادر عباسى در سال 420 بیمار شد و بیماریش طول كشید تا آنكه حضرت على را در خواب دید كه با او مى گوید به علم الهدى بگو كه بر تو دعائى بخواند تا شفا یابى .
محمد مى گوید سوال كردم على الهدى كیست فرمود على بن الحسین موسوى ، وزیر با آن لقب نامه اى به سید مرتضى نوشت سید از باب تواضع در جواب مرقوم نمود اللّه اللّه قبول كردن این لقب بر من زشت است وزیر به عرض سید رسانید كه واللّه من این لقب را به شما ننوشتم الّا اینكه امیرالمؤ منین مرا به آن امر كرده بعد دعاى سید مرتضى شفا یافت و واقعه را به خلیفه عباسى رساند و خلیفه گفت لقبى كه جدّت امیر المؤ منین ترا ملقب ساخته قبول كن بالاخره این لقب را قبولاند و از آن زمان به این لقب مشهور گشت .
تذكر: ابراهیم مرتضى جدّ بزرگ سید و پسر امام موسى بن جعفر غیر از ابراهیم مجاب است كه این پسر محمد عابد بن موسى بن جعفر (علیه السلام ) است محمد را به جهت كثرت عبادت عابد مى گفتند و ابراهیم وقتى به حرم امام حسین وارد شد عرض كرد السّلام علیك یا اباعبداللّه جواب آمد و علیك السّلام یا ولدى از این جهت مجاب گویند و قبر ابراهیم مجاب در حایر حسینى است . مرحوم سید مرتضى بسیار كریم النفس و با شهامت و ثروتمند و در قرن چهارم هجرى مروّج مذهب امامیّه و مُجدِّد مذهب بود.
2- معاویه لعین یزید ملعون را به سلطنت منصوب كرد 60 قمرى در سال 55 قمرى معاویه براى پسرش اخذ بیعت نمود و او اول كسى بود كه براى پسرش بیعت گرفت و نامه اى به حاكم مدینه مروان بن الحكم بن ابى العاص ‍بن امیّة نوشت كه از اهل مدینه بیعت بگیرد.
مروان در مدینه خطبه خواند و ولایت عهدى یزید را تبلیغ كرد و در سال 60 ق بعد از هلاكت معاویه پسرش یزید به سلطنت رسید، نقل شده كه معاویه هنگام مرگ گفت سه گناه بزرگ كرده ام :
1- در امر خلافت كه حق امیر المؤ منین بود طمع كردم و از او گرفتم .
2- زوجه حضرت امام حسن (علیه السلام) را فریب دادم تا به او زهر داد.
3- یزید را ولیعهد خود گردانیدم .
ناگفته نماند مادر یزید میسون دختر بجدل كلبیّه بود.
3- صلح حضرت امام حسن مجتبى با معاویه در سال 41 ق . ملخصه :
امام حسن (علیه السلام) بعد از وفات حضرت على (علیه السلام) به منبر رفت خطبه بلیغى خواند و در ضمن حقانیت خود را اثبات كرد پس فرمود اطاعت كنید ما را كه اطاعت ما از جانب پروردگار بر شما واجب است تا اینكه فرمود از پدرم طلا و نقره نماند مگر هفتصد درهم و مى خواست خادمى براى اهل خود بخرد پس گریه گلوى آن حضرت را گرفت .
عبدالله بن عباس برخاست و مردم را بر بیعت آن حضرت خواند مردم با آن حضرت بیعت نمودند این واقعه در بیست و یكم رمضان در چهلم هجرت واقع شد و آن حضرت سى و هفت سال داشت سپس از منبر پائین آمد و عمّال خود را به اطراف فرستاد.
موقعى كه خبر شهادت على (علیه السلام) و بیعت مردم به حضرت امام حسن (علیه السلام) به گوش معاویه رسید مرتبا جواسیس مى فرستاد حضرت جاسوس را طلبید وگردن زد به معاویه نوشت جاسوس مى فرستى و مكرها و حیله ها مى كنى گمان مى كنم اراده جنگ دارى اگر چنین است ما نیز مهیاى آن هستیم معاویه جواب ناملایم نوشت و پیوسته مكاتبه بین امام و معاویه مى شد تا معاویه لشكر گرانى متوجه عراق گردانید و جمعى از منافقان و خارجیان در میان اصحاب حضرت بودند وحضرت چون شنید بر منبر رفت مردم را به جنگ با معاویه دعوت نمود هیچ كس جواب آن حضرت را نگفت عدى بن حاتم برخاست گفت بد گروهى هستید امام و فرزند پیغمبر شما را به جهاد دعوت مى كند اجابت نمى كنید و از ننگ و عار پروا نمى كنید جماعتى موافقت كردند حضرت فرمود راست مى گوئید بسوى نخیله بروید و حضرت متوجه نُخَیله شد اكثر آنها كه اظهار اطاعت كرده بودند وفا نكردند و حاضر نشدند حضرت چند مرتبه سرلشكر با جمعى لشكر به طرف معاویه فرستاد و معاویه وعده ریاست داده و مقدارى پول مى فرستاد و آنرا فریب مى داد حتى كار به جائى كشید كه عبیدالله بن عباس سر لشكر سپاه امام حسن بود معاویه پول فرستاد و فریفت تا به لشكرگاه معاویه گریخت چون امام كار را بدین منوال دید تصمیم گرفت كه بامعاویه صلح كند چون دید اكثر مردم منافق هستند و شیعه خاص و مؤ من اندك مى باشند كه مقاومت با لشكر شام را نمى توانند بكنند و بى وفائى اكثر لشكر به جائى رسید كه رؤ ساى لشكر به معاویه نوشتند ما مطیع توئیم زود متوجه عراق شو چون نزدیك شوى ما حسن را گرفته به تو تسلیم مى كنیم ، امام كه تمایل به صلح نمود، منافقان گفتند كفرواللّه الرجل یعنى به خدا حسن كافر شده و به خیمه آن حضرت ریختند و اسباب هرچه یافتند غارت كردند و مُصلّاى آن حضرت را از زیر پایش ‍كشیدند و ردایش از دوش برداشتند، حضرت به اسب خود سوار شد و با قلیلى از شیعیان از تاریكیهاى ساباط مدائن عبور مى كرد كه ملعونى از قبیله بنى اسد به نام جرّاح بن سِنان رسید گفت اى حسن كافر شدى و خنجرى مسموم بر ران آن حضرت زد و حضرت را به مدائن خانه سعد بن مسعود ثقفى بردند و این مرد عموى مختار بود مرحوم شیخ عباس نوشته مختار به عم خود گفت بیا حسن را بدست معاویه دهیم شاید معاویه ولایت عراق را به ما بدهد سعد گفت واى بر تو خدا روى ترا قبیح كند من از جانب او و پیش از او از جانب پدرش والى بودم آیا حق نعمت ایشان را فراموش كنم و فرزند رسول خدا را بدست معاویه دهم شیعیان مى خواستند مختار را بكشند ولى عمویش شفاعت نمود.
معاویه نامه اى درباره صلح به امام حسن نوشت و نامه هائیكه از لشكر امام به او فرستاده بودند آنها را نیز فرستاد و در نامه نوشت كه اصحاب تو با پدرت موافقت نكردند با تو نیز موافقت نخواهند كرد امام مجبور شد كه به صلح اقدام كند زیرا این نفاقها و بى وفائیها را كه از لشكریان دید و دانست كه با عده قلیلى نمى تواند با لشكر معاویه مقابله كند، حضرت كسى به نزد معاویه فرستاد كه عهدها از او بگیرد و صلح نامه نوشته شود.
ابن صباح مالكى در كتاب فصول المهمّه عهد نامه صلح را چنین نوشته :


((بنام خداوند بخشنده مهربان ))

این عهدنامه ایست كه براساس آن حسن بن على بن ابیطالب با معاویه بن ابى سفیان صلح نموده است و امر حكومت مسلمین را به او سپرده ، معاویه وظیفه دارد كه روش حكومت خود را قرآن و سنت قرار دهد - او نمى تواند براى خود جانشینى برگزیند - در حكومت او باید همه مردم از هر سرزمینى كه هستند شام و یمن و عراق و حجاز آزاد و مصون باشند - شیعیان ویاران على (علیه السلام) باید نسبت به جان و مال وناموس و اولادشان در هر كجا هستند امنیّت داشته باشند - معاویه نباید نسبت به حسن بن على و برادرش حسن و هیچ یك از افراد خانواده پیامبر كمترین بدى را بخواهد خواه آشكار و خواه پنهان - نباید در هیچ نقطه اى از حكومت خود كمترین هراسى ایجاد كند.
مرحوم صدوق نقل مى كند كه صلح بر اساس چند شرط شد:
1- معاویه نام امیر المؤ منین را بر خود مگذارد.
2- نزد وى شهادتى اقامه نگردد.
3- از شیعیان امیر المؤ منین (علیه السلام) كسى را تعقیب نكند براى آنها مصونیّت در نظر گیرد و معترض هیچ یك از آنان نگردد و حق هر یك را به خودشان باز پس دهد.
4- مبلغى برابر با یك میلیون درهم را بین همه كشته شدگان صفین و جمل در ركاب امیر المؤ منین را تقسیم كند و این مبلغ را از منطقه دارا بجرد مقرّر نماید.
5- دشنام امیر المؤ منین را در نماز ترك كنند.
بعد از وقوع صلح معاویه با لشكر خود وارد نخیله شد و امر كرد مردم حاضر شوند معاویه به منبر رفت و خطبه خواند در ضمن گفت :
واللّه من براى نماز و روزه و حج و زكوة با شما جنگ نمى كردم زیرا شما آنها را مى كنید من براى امیر شدن بر شما جنگ مى كردم كه خداوند اعطا كرد ولى شما نمى خواستید، بدانید هر چه با حسن بن على شرط كردم زیر پایم گذاشتم و در اول ربیع الثانى سال 41 بر تخت سلطنت مستقر گردید و ابتداى خلافت بنى امیه از این وقت بود.

روز بیست و هشتم


ابوغالب محمد بن على واسطى ملقب به فخرالملك وزیر بهاءالدوله پسر عضدالدوله بنام سلطان الدوله او را حبس نمود و كشت در سال 407 و این شخص سور حائر امام حسین (علیه السلام) را بنا نهاد.
دوشنبه 25/10/1391 - 15:56
اهل بیت


بیش از ۱۴۰۰ سال از نهضت و اربعین حسینی می‌گذرد و این نهضت همچنان برای ما پیام دارد. بی‌تردید حضرت اباعبدالله‌الحسین (ع) به شهادت نرسید تا ما با برگزاری مجالس سوگواری برای حضرتش صرفا گریه کنیم و به درس‌های نهضتش بی‌توجه باشیم.
نهضت حسینی هر روز برای ما درسی تازه دارد و ما در این مجال از دریچه‌ی «ارتباطات اجتماعی» و «روابط عمومی» به نهضت حسینی می‌نگریم. نهضتی که به مدد مدیر بصیر و مدبّر و خدامحور و مردم‌مدارش، عالی‌ترین الگوی ارتباطی را در شرایطی که جامعه دچار بحران سوء مدیریت و فساد حاکمان است به رهروانش و به جامعه‌ی بشریت عرضه می‌کند.
الگویی که در آن حتی در سخت‌ترین شرایط و فشارهای دشمن، حاضر به آغازگری جنگ و دست برداشتن از اخلاق و جوانمردی نیست و مهربانی، مدارا، روشنگری، ارتباطگری فعال، حتی با دشمنانش ارتباطی سرشار از انسانیت و تکریم مخاطبان و رعایت حقوق آنان دارد تا جایی که افرادی از لشکریان دشمن و جهل و ناآگاهی را به سمت و سوی لشکر خود که لشکر دانایی و آگاهی است جذب می‌کند و نمونه‌ی بارز آن «حرّ» است!
اگر امروز از نهضت حسینی و اربعین شهادت جانسوزش سخن می‌گوییم، از دو منظر نباید غفلت کنیم. منظر نخست؛ نیاز ما به حسین و بی‌نیازی او از گریستن ماست، به قول اندیشمند بزرگ میهن اسلامی‌مان زنده یاد دکتر علی شریعتی، «در عجبم از مردمی که، خود زیر شلاق ظلم و ستم زندگی می‌کنند، و بر حسینی می‌گریند که آزادانه زیست و آزادانه مرد»! نیاز امروز ما به حسین، نیازی است که باید همواره به شناسایی آن بپردازیم و از سیره‌ی آن امام اسوه توشه برگیریم. گرچه ما با گریستن خود، دل‌هایمان را برای پذیرش پیام حسینی پاک و آماده می‌کنیم.
و منظر دوم؛ درس‌آموزی از الگوهای ارتباطی او و ارتباطگران نهضت حسینی است. ارتباط‌‌گرانی چون حضرت زینب (س) و امام سجاد(ع) که به حق باید آنان را «روابط‌عمومی نهضت حسینی» لقب داد. روابط‌عمومی نهضتی که بی‌تردید باید آن را موفق ترین روابط عمومی در برقراری ارتباط با مردم در اوج جهل مردم و بحران اجتماعی و فساد حاکمان نامید.
زینب(س)؛ خدمتگزار روابط عمومی حسین (ع) است و با حضوری آگاهانه و مستمر همراه با لشکر حسینی، در جمع بی‌شمار مردمی که دستگاه جهل‌پرور یزید ، با قاطعیت و سخنانی علی‌گونه، بذر آگاهی و دانایی در میان مردم می‌پاشد و کاخ پوشالی یزید را که بر پایه‌ی جهل و ناآگاهی مردم بناشده را متزلزل می‌کند و امام زین‌العابدین(ع) نیز که خدمتگزار دیگر روابط‌عمومی حسین(ع) و نهضت حسینی است و به خواست خدا در اثر بیماری‌اش، از صحنه‌ی جنگ دور و به‌جا مانده تا کاروان حسینی را همراهی کند، با روشنگری‌های به موقع و بهره‌برداری از موقعیت‌های بی‌بدیل اجتماع مردمی، تمامی تهدیدها را به فرصتی برای اعتلای نهضت حسینی و به پا داشتن اهداف و «پیام» امام حسین(ع) که همانا به پا داشتن امر به معروف و نهی از منکر و اصلاح جامعه است تبدیل می‌کند.
خطبه‌های زینب کبری(س) و امام زین‌العابدین(ع) «پیام» جاودانه و بیانیه‌های ارزشمند روابط عمومی دانایی‌پرور نهضت حسینی است که در همیشه‌ی تاریخ و برای همه‌ی نسل‌ها و به عنوان «پیام برتر» و الگوی برتر ارتباط‌گری و سخنوری خواهد ماند و می‌تواند از منظرهای گوناگون به روابط‌عمومی‌ها و ارتباط‌گران ما جان تازه‌ای ببخشد و «هنر هشتم» را به مسیری روشن و بی‌نظیر راهنمایی کند و آگاهی و شعورمان را نسبت به این نهضت عظیم و اصلاح‌طلبانه افزونی بخشد. بیانیه‌هایی که به یکباره بیداری دنیازدگان را در پی داشت و دیوارهای جهل و ناآگاهی مردم را فرو ریخت و پایه‌های ظلم و ستم یزید را لرزاند و تمامی نقشه‌های شوم حاکمان فاسد را در زمانی اندک نقش بر آب کرد و پس از ترمیم افکار عمومی مردم، یزید را در برابر افکار عمومی قرار داد و وادار کرد تا حقیرانه و از روی ذلت به خواسته‌های روابط‌عمومی نهضت حسینی تن دهد.
ارتباطاتی که هریک از ارتباط‌گران نهضت حسینی به ویژه امام سجاد(ع) و زینب کبری (س) چه در کربلا و هیاهوی هجوم ناجوانمردانه‌ی یزیدیان و چه در مسیر اسارت شام و بازگشت هر کدام درس‌های فراوانی برای ارتباط‌گران امروز ما دارد. به نمونه‌ای از ارتباط دوسویه و تلاش امام سجاد برای رسیدن به تفاهم با مخاطب در روایت زیر توجه فرمایید:
«دیلم بن عمر می گوید: «آن روز که کاروان اسیران آل رسول الله صلی الله علیه وآله وارد شام شدند، من در شام بودم و حرکت آنان را در شهر با چشمانم دیدم.
اهل بیت علیهم السلام را به طرف مسجد جامع شهر آوردند، لختی آنان را متوقف ساختند. در این میان پیرمردی از شامیان در برابر علی ابن الحسین علیهما السلام که سالار آن قافله شناخته می شد، ایستاد و گفت:
خدا را سپاس که شما را کشت و مردمان را از شر شما آسوده ساخت و پیشوای مؤمنان - یزید بن معاویه - را بر شما پیروز گردانید!
علی بن الحسین علیهم السلام لب فرو بسته بود تا آن چه پیرمرد در دل دارد بگوید.
وقتی سخنان پیرمرد به پایان رسید، امام علیه السلام فرمود:
همه سخنانت را گوش دادم و تحمل کردم تا حرف هایت تمام شود، اکنون شایسته است تو نیز سخنان مرا بشنوی.
پیرمرد گفت: برای شنیدن آماده ام.
علی بن الحسین علیهما السلام فرمود: آیا قرآن تلاوت کرده ای؟
پیرمرد گفت: آری.
علی بن الحسین علیهما السلام فرمود: آیا این آیه را خوانده ای که خداوند می فرماید:
«قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی »; (قرآن؛ سوره‌ی شوری آیه‌ی ۲۲) «ای پیامبر! به مردمان بگو من در برابر تلاش هایی که برای هدایت شما انجام داده ام، پاداشی نمی خواهم جز این که خویشان مرا دوست بدارید.»
پیرمرد جواب داد: آری خوانده ام (ولی چه ارتباطی با شما دارد؟)
حضرت پاسخ داد: مقصود این آیه از خویشان پیامبرصلی الله علیه وآله ماییم.
سپس امام علیه السلام پرسید: ای پیرمرد آیا این آیه را خوانده ای؟
«و آت ذی القربی حقه »; (قرآن؛ سوره‌ی اسری آیه‌ی ۲۶)  «حق خویشاوندان و نزدیکانت را پرداخت کن.»
مرد شامی: آیا شمایید «ذی القربی » و خویشاوند پیامبر؟
امام علیه السلام فرمود: بلی، ما هستیم. آیا سخن خدا را در قرآن خوانده ای که فرموده است:
«واعلموا انما غنمتم من شی ء فان لله خمسه و للرسول و لذی القربی »; (قرآن؛ سوره‌ی انفال آیه‌ی ۴۱)  «آن چه غنیمت به چنگ می آورید یک پنجم آن از خدا و رسول و نزدیکان اوست.»
مرد شامی گفت: آری خوانده ام.
امام فرمود: مقصود از ذی القربی در این آیه نیز ما هستیم.
امام سجاد علیه السلام فرمود: آیا این آیه را تلاوت کرده ای:
«انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا»; (قرآن؛ سوره‌ی احزاب آیه‌ی ۳۳)  «همانا خداوند اراده کرده است که پلیدی و گناه از شما اهل بیت زدوده شود و شما را به گونه ای بی مانند پاک گرداند.»
ای مرد شامی! آیا در میان مسلمانان کسی جز ما، «اهل بیت رسول خداصلی الله علیه وآله » شناخته می شود؟
مرد شامی دانست آن چه درباره این اسیران شنیده درست نیست. آنان خارجی نیستند. اینان فرزندان رسول الله صلی الله علیه وآله هستند و از آن چه گفته بود پشیمان شده، با شرمساری دست هایش را به سوی آسمان بالا برد و به حالت توبه و استغفار گفت:
«اللهم انی اتوب الیک، اللهم انی اتوب الیک، اللهم انی اتوب الیک، من عداوة آل محمدصلی الله علیه وآله و ابرا الیک ممن قتل اهل بیت محمدصلی الله علیه وآله و لقد قرات القرآن منذ دهر فما شعرت بها قبل الیوم;
خدایا به سوی تو باز می گردم، خدایا به سوی تو باز می گردم، خدایا به سوی تو باز می گردم از دشمنی خاندان پیامبر و بیزاری می جویم و به سوی تو رو می‌آورم از کشندگان خاندان پیامبرصلی الله علیه وآله. من روزگاران دراز قرآن تلاوت کرده‌ام ولی تا امروز مفاهیم و معارف آن را درک نکرده بودم.»
 (مقتل خوارزمی، ص ۶۱ و ۶۲ و احتجاج طبرسی،جلد۲، ص۳۰۵)
همانگونه که یادآور شدیم، جای جای «پیام‌» های ارتباط‌گران این نهضت، همچنین این گفت و گو سرشار از درس‌های مهم و ارزشمند ارتباطی است، از ارتباط دوسویه و صمیمانه برقرار کردن با مخاطب گرفته تا خوب شنیدن حرف او بدون این‌که مزاحمتی برای بیان سخنش ایجاد شود تا ارائه‌ی صبورانه‌ی دلیل و مستندات برای همراه ساختن مخاطب و رسیدن به تفاهم با وی و ... گوشه‌ای از این درس‌های بزرگ و جاودانه‌ی روابط عمومی نهضت حسینی است که امید است با تلاش مستمر و نظام‌مند اصحاب روابط عمومی و ارتباطات اجتماعی بتوانیم توشه‌های گرانقدر و ارزشمند دیگری نیز از این نهضت عظیم آگاهی‌بخش و اصلاح‌طلبانه برداریم.
انشاءالله تعالی
اربعین حسینی ۱۴۳۴ قمری
۱۴ دی ماه ۱۳۹۱ شمسی

دوشنبه 25/10/1391 - 15:55
خواص خوراکی ها


این سبزی به خاطر داشتن روغن های طبیعی و ضروری و املاح و ویتامین ها و هورمون های گیاهی سبب نوعی آرامش در بدن می شود و سیستم مغز و اعصاب را تسکین می دهد. به همین جهت خوردن کرفس به افرادی که دچار عوارض کم خوابی و بی خوابی هستند توصیه می شود.
عصرایران-  شاید مطالعه این مطلب شما را بر آن آورد که حداقل هفته ای دو تا سه بار هم که شده آب کرفس را وارد برنامه غذایی تان کنید.

برگ کرفس حاوی مقدار قابل توجهی ویتامین A (بتاکاروتن) است در حالی که ساقه آن منبع ویتامین های B6 ,B2 ،B1، ویتامین C و همچنین پتاسیم، اسید فولیک، کلسیم، منیزیم، آهن، فسفر، سدیم و چند نوع از اسیدهای امینه ضروری است.

هورمون های گیاهی موجود در کرفس به همراه روغن های ضروری آن نه تنها طعم معطری به کرفس می دهند، بلکه در کنار بقیه املاح و ویتامین ها کرفس را به معجونی تبدیل می نمایند که در حقیقت می تواند داروی هر دردی باشد.

آب کرفس و پوست و مو

از آن جایی که کرفس سرشار از انواع ویتامین ها از جمله ویتامین آ، ب و ث می باشد و در آن املاح نیز به مقدار زیاد نهفته است می تواند مکمل خوبی برای زیبایی پوست و مو نیز باشد.

شما با نوشیدن یک لیوان آب کرفس فقط دو یا سه روز در هفته نه تنها می توانید به سلامتی قلب، معده و روده های تان کمک کنید بلکه اگر این کار برای شما مثل یک عادت شود علاوه بر سلامتی اندام های مهم درونی خود به شادابی و جوان نگه داشتن پوست و موی تان نیز کمک کرده اید و اثرات مفید آن را در همان روزهای اول خواهید دید.

ویتامین C و انواع ویتامین های B موجود در آب کرفس برای از بین بردن جوش ها و لکه ها و کلسیم موجود در آن سبب رشد و ترمیم مو و ناخن ها خواهد شد و علاوه بر آن آب کرفس میل تان را به خوراکی های شیرین و انواع شیرینی ها که عامل مهمی در جوش زدن و ایجاد لکه ها خواهند بود کم کرده و شما را در داشتن پوستی بدون جوش و سالم و زیبا یاری خواهد کرد.

آب کرفس و فشار خون:

تحقیقات نشان می ‌دهد مصرف روزانه آب کرفس به مدت یک هفته، تاثیر فوق‌ العاده‌ ای روی پایین آوردن فشارخون خواهد داشت. آب کرفس مُدر است؛ پتاسیم و سدیم موجود در آب کرفس تنظیم کننده‌ های قوی مایعات بدن هستند و به تولید ادرار کمک می‌ کنند و بدن را از وجود مایعات اضافی خلاص می‌ کنند.

ماده شیمیایی Phthalides موجود در کرفس سبب آرامش بافت ها و ماهیچه های بدن و عروق می گردد و نرمی و انعطاف مخصوصی به آن ها می دهد. به همین جهت خون به آسانی در عروق گردش کرده و به تمام بافت ها می رسد. در ضمن این ماده شیمیایی سبب کاهش ترشح هورمون استرس در بدن نیز می شود.

جالب این که در موقع مصرف مداوم آب کرفس فشار خون در حد طبیعی باقی می ماند و بیشتر از آن کاهش نمی یابد که خود یکی از شگفتی های طبیعت این سبزی است.

آب کرفس و سرطان:

طبق یافته‌ های محققان در دانشگاه نیوجرسی، کرفس دارای ترکیباتی است که از پخش سلول‌ های سرطانی پیشگیری می‌ کند و دارای ترکیبی به نام استیلنیک (acetylenic) است که رشد سلول ‌های تومور را متوقف می‌ کند.

از طرفی به گزارش نچرال نیوز، لوتئولین (Luteolin) که به مقدار اندکی در نعناع و جعفری وجود دارد به میزان قابل ملاحظه ‌ای در کرفس وجود دارد که با دارا بودن آنتی‌ اکسیدان قوی می‌ تواند صدمات ناشی از تخریب سلولی را جبران کند.

آب کرفس حاوی هشت گروه از مواد ضد سرطان است.

آب کرفس و التهاب مفاصل:

آب این گیاه در موارد التهاب مفاصل و انقباض عضلانی ماهیچه استفاده می ‌شود و همچنین سختی التهابات در بیماری‌ هایی مانند آسم و آرتروز را کاهش می ‌دهد. از طرفی دانشمندان اعلام کرده‌ اند که کرفس با تأثیر فوق ‌العاده خود می ‌تواند بر مغز که هسته دستگاه عصبی است، تأثیر گذاشته و سیستم ایمنی بدن را تقویت کند؛ بدین ترتیب تورم و درد در نواحی مختلف بدن که حاکی از عملکرد ناموفق سیستم دفاعی است کاهش می ‌یابد و بیماری‌ هایی مانند نقرس و تورم‌ های مفصلی نیز خفیف ‌تر می‌ شود.

Polyacetylene موجود در کرفس و آب کرفس پر قدرت ترین ماده شیمیایی ضد التهاب بدن است و می تواند عوارض و دردهای مفاصل به خاطر روماتیسم یا آرتروز، آسم، نقرس و ناهنجاری های ریوی را کاهش دهد.

در یک بررسی جالبی بر روی آب کرفس معلوم شده که ماده شیمیایی Luteolin می تواند شروع و عملکرد عوارض التهاب را که در مغز سرانجام می گیرد کنترل و خنثی کند و در نهایت بدن را در برابر بروز التهاب محافظت کند.

آب کرفس و کلسترول:

تحقیقات نشان داده‌ اند که وجود ترکیب شیمیایی در کرفس، به نام بوتیل فتالید (Butylphthalide) باعث کاهش سطح کلسترول بد خون (LDL) می ‌شود.

آب کرفس و بی خوابی:

این سبزی به خاطر داشتن روغن های طبیعی و ضروری و املاح و ویتامین ها و هورمون های گیاهی سبب نوعی آرامش در بدن می شود و سیستم مغز و اعصاب را تسکین می دهد. به همین جهت خوردن کرفس به افرادی که دچار عوارض کم خوابی و بی خوابی هستند توصیه می شود.

آب کرفس و کنترل وزن:

با مصرف روزانه آب کرفس، ولع خوردن شیرینی‌ جات، از بین می ‌رود. به عبارت دیگر طبیعت این سبزی به علت تمام نعمت های موجود در آن بر روی هورمون اشتها و گرایش به مواد قندی اثر گذاشته و در نهایت از زیاد شدن وزن بدن جلوگیری می کند.

آب کرفس و یبوست و هضم غذا:

برای این ‌که به روده‌ های خسته و پیر کمک شود، توصیه می‌ شود که هر روز یک لیوان عصاره کرفس مصرف شود. از این طریق روده به روش طبیعی تخلیه می ‌شود. دقت داشته باشید که در آبگیری حتما برگ‌ ها را همیشه مصرف نمایید.

آب کرفس به علت داشتن املاح و ویتامین ها و همچنین فیبر با کیفیت بالا از بروز یبوست جلوگیری می کند و حرکت روده ها را تنظیم می کند، در این صورت مصرف مقداری کرفس به همراه وعده های غذایی می تواند موجب بالا رفتن قدرت هضم و جذب غذا شده و مقدار زیادتری از مواد غذایی موجود در رژیم غذایی را از طریق جدار روده وارد سیستم خون و لنف کرده تا در سوخت و ساز پیچیده آن ها در سلول ها موثر باشد.



دوشنبه 25/10/1391 - 15:55
بیماری ها

همزمان با تغییرات آب و هوایی درعراق ضروری است که زایران برای سفر زیارتی به این کشور توصیه های پزشکی را جدی بگیرند.

به گزارش روز جمعه ایرنا از پایگاه اطلاع رسانی حج،همزمان با تغییرات آب و هوایی درعراق و به ویژه انتشار نوعی ویروس سرماخوردگی در شهر مقدس کربلا، به افرادی که قصد زیارت اماکن مقدسه عتبات عالیات را دارند، توصیه می شود که بیش از پیش نکات بهداشتی مورد تاکید پزشکان را رعایت کنند تا دچار عوارض این بیماری یعنی گلودرد، گرفتگی بینی، آب ریزش بینی، سرفه، عطسه و درد در قسمت های دست و پا نشوند.

بر پایه این گزارش، این روزها یک نوع ویروس سرماخوردگی در شهر کربلا منتشر شده که به احتمال زیاد، زایر را دچار این بیماری می کند و بهتر است زایران استفاده از ماسک، شستن مرتب دست ها، به همراه داشتن صابون شخصی، استفاده از حوله شخصی، همراه داشتن لباس های گرم و استفاده از مایعات و میوه جات به اندازه کافی را در دستور کار خود قرار دهند تا دچار این بیماری فصل سرما نشوند.

سرماخوردگی بیماری فصل سرماست که معمولا هر کسی چند بار به آن مبتلا می شود. با این که سرماخوردگی بیماری چندان مهمی نیست اما همین بیماری به ظاهر ساده باعث می شود زایران از فیض زیارت محروم شده و از سایر هم کاروانی های خود عقب بیفتند.

از طرفی سرماخوردگی مسری است و اگر یکی از اعضای گروه به آن مبتلا شود معمولا بقیه افراد نیز دچار خواهند شد.

بر همین اساس در این مطلب به این نکته می پردازیم که چگونه هنگام سرماخوردگی به بهبود سریع خود کمک کنید و از چه مواد غذایی کمک بگیرید.

در ابتدا به موادی غذایی اشاره می کنیم که بهتر است آن ها را در سفر زیارتی عتبات عالیات به همراه داشته باشید و به محض بروز علایم سرماخوردگی از آن ها استفاده کنید تا در اولین فرصت زمانی سلامتی شما حاصل شود.

▪عسل: عسل را هرطور که استفاده کنید، درمانی برای سرماخوردگی به حساب می آید. بررسی ها نشان می دهد کودکانی که روزی یک قاشق چای خوری عسل مصرف می کنند هنگام سرماخوردگی کمتر سرفه می کنند و خواب بهتری دارند.

▪ لیمو: ویتامین C موجود در آن برای درمان این بیماری موثر است. از آن جا که مصرف آب لیمو هنگام سرماخوردگی اهمیت زیادی دارد، برای طعم دار کردن آب از لیمو استفاده کنید. برای رفع گلودرد، کمی لیمو در یک لیوان آب جوش بریزید و یک قاشق چای خوری عسل به آن اضافه و مصرف کنید.

▪ آب نمک: قرار دادن نمک روی زخم می تواند آزاردهنده باشد اما غرغره کردن آب نمک می تواند تسکین دهنده گلودرد باشد. زیرا آب نمک التهاب گلو را کاهش می دهد. نصف قاشق چای خوری نمک را در یک لیوان آب مخلوط کنید و آرام غرغره کنید. این کار را بر حسب نیاز تکرار کنید.

▪ سوپ مرغ: مایعات داغ و مغذی تاثیر مثبتی روی بیماری سرماخوردگی دارند. به خصوص سوپ مرغ. محققان معتقدند که مواد موجود در سوپ مرغ برای مقابله با واکنش التهابی بدن هنگام سرماخوردگی مفید و موثر است.

رعایت چند نکته هنگام سرماخوردگی:

1. خواب کافی؛ بررسی نشان داده است کمبود خواب، فرد را در برابر بیماری مستعد می کند. به طور میانگین، یک فرد بزرگسال به روزی 6 تا 8 ساعت، نوزاد 18 ساعت، نوپا 12 تا 13 ساعت و پیش دبستانی به 10 ساعت خواب نیاز دارند.

2. ورزش؛ فعالیت جسمی گلبول های سفید را که با بیماری مقابله می کنند افزایش می دهد.

3. رعایت نظافت؛ شستن دست را با صابون فراموش نکنید. از آن جا که تحقیقات نشان داده صابون های معمولی در از بین بردن میکروب ها موثر است و نیازی به استفاده از صابون ضدباکتری نیست. هر بار بین انگشتان، دور ناخن و پشت دست را به مدت 20 ثانیه بشویید. بهداشت دست قبل و پس از هر وعده غذایی، هنگام بازگشت از بیرون، استفاده از دستشویی، دست زدن به حیوانات و تمیز کردن بینی حتما رعایت شود. خارج از منزل از دستمال های مخصوص استفاده کنید.

4.دمای اتاق را پایین نگه دارید، خانه بیش از حد گرم ، هوای خشک ایجاد می کند که محیط مناسبی برای رشد ویروس ها به حساب می آید. کاهش درجه حرارت به میزان 5 درجه و استفاده از مرطوب کننده برای حفظ رطوبت در فصل سرما در کاهش ابتلا به سرماخوردگی موثر است.

5.استراحت: روزی چند دقیقه از همه اعضای خانواده بخواهید با بستن چشم، تنفس عمیق و با پرداختن به فکرهای خوب استرس بدن را کاهش دهند. کاهش استرس یعنی آمادگی کمتر به بیماری.

6. مصرف میوه و سبزی: هویج، کیوی، کشمش، لوبیا سبز، پرتقال و توت فرنگی حاوی ویتامین می باشند که در تقویت سیستم ایمنی نقش دارد. سبزی هایی مانند کلم بروکلی، کلم، شلغم و گل کلم منابع خوب بتاکاروتن محسوب می شوند که از بدن در مقابل آسیب رادیکال های آزاد محافظت می کند، سعی کنید روزی 5 وعده میوه و سبزی خام و یا کمی پخته مصرف کنید. پخت بیش از حد سبزی باعث از بین رفتن خواص آن می شود.

7. مصرف شیرینی جات را به حداقل برسانید. از آن جا که شکر محیط مناسبی برای عوامل بیماری زاست، مصرف مواد قندی را به خصوص هنگام سرماخوردگی به حداقل برسانید.

8. مکمل ها: کارشناسان معتقدند که امروزه مواد مغذی کافی کودکان از طریق رژیم تامین نمی شود، بنابراین برای جبران آن و طبق دستور پزشک باید مکمل هایی مانند مولتی ویتامین و مواد معدنی در برنامه رژیم غذایی آن ها افزوده شود.

در صورتی که یکی از اعضای خانواده سرما خورده است این نکات رعایت شود:

▪ مسواک فرد مذکور را از بقیه جدا نگه دارید. پس از دوره واگیری، مسواک فرد را با آب جوش بشویید تا هر نوع جرم یا ویروس باقی مانده از بین برود.

▪ در فصل سرماخوردگی حوله های دستی را هر 3 تا 4 روز با آب جوش بشویید.

▪ مصرف آب: با بالا بردن مصرف مایعات بافت های سیستم تنفسی مرطوب می ماند و مانع تراکم میکروب می شود.

▪ تصفیه هوا: هر روز برای مدت کوتاهی یک یا 2 پنجره را باز کنید تا مواد آلوده کننده داخل خانه و جرم های دیگر خارج شوند.

دوشنبه 25/10/1391 - 15:54
اهل بیت

روز شمار حركت امام رضا (ع) از مدینه تا مرو 201 – 200 هجری قمری

حركت از مدینه، پنج شنبه 15 محرم / 27 مرداد

ورود به بصره، دوشنبه 3 صفر / 14 شهریور

حركت از بصره، شنبه 8 صفر / 19 شهریور

ورود به اهواز، دوشنبه 16 صفر / 27 شهریور

حركت از اهواز، یكشنبه 16 ربیع الاول / 25 مهر

ورود به فارس، سه شنبه 26 ربیع الاول / 5 آبان

حركت از فارس، سه شنبه 1 ربیع الاخر / 10 آبان

ورود به یزد، چهارشنبه، 15 ربیع الاخر / 25 آبان

حركت از یزد، چهارشنبه 20 ربیع الاخر / 29 آبان

ورود به نیشابور، سه شنبه 7 جمادی الاول / 15 آذر

حركت از نیشابور، جمعه، یكم جمادی الاخر / 9 دی

ورود به توس، یكشنبه 3 جمادی الاخر / 11 دی

حركت از توس، نا معلوم

ورود به سرخس، جمعه 8 جمادی الاخر / 16 دی

حركت از سرخس، شنبه 23 جمادی الاخر / 1 بهمن

ورود به مرو، جمعه 29 جمادی الاخر / 7 بهمن

اعلام ولایتعهدی، دوشنبه 7 رمضان / 14 فروردین

نماز عید فطر، پنج شنبه 1 شوال / 7 اردیبهشت       

يکشنبه 24/10/1391 - 15:49
اهل بیت

  

Ziyarat Of Imam Reza (A.S) :

I bear witness that there is no god but Allah , who is one and without any partner; And I bear witness that muhammad us his servant and messenger and verily he is the chief of the ancients and the moderns.  Verily , he is the chief of the prophets and the messengers .

O Allah send blessing on Muhammad , Your Servant , your messenger  and your prophet , the chief is able to measure other than you .

O Allah send blessings on the Ameer uk momineen , Ali ibn Abi talib , your servant , the brother of your messenger , whom you selected for your knowledge , made him a guide for those of your vreation you willed; an evident proof for those who pay careful attention to your message , (in order) to manage the affairs of the religion commands (to settle the issues) among your creatures, and thus make secure (your will and command) in all matters. Peace upon him and the mercy and blessing of Allah.

O Allah send blessing on fatimah , the daughter of your prophet , the wife of your friend , the mother of the two sons, hasan and Husain , the leaders of the youth of paradise . she is pure , purified , pious , excellent , content, and pleased ; wise leader of all the women of paradise. Blessing (on her) witch no one is able to measure other than You .

O Allah send blessings on Hasan and Husain , the two sons of your prophet, the leaders of the youth of paradise ; the established Authority among your creationl he two Evident Proofs for those who pay careful attention to your message, who managed the affairs of the religion according to your (system of) justice , and applied Your commands (to settle the issues) among Your creatures.

O Allah send blessings on Ali bin Husain , Your Servant ; The Established Authority among Your creation; The Evident Proof for those who pay careful attention to your Message, who managed the affairs of the religion according to Your (system of) justice , and applied Your commands (to settle the issues) among Your creatures, the chief among the worshippers.

O Allah send blessings on Muhammad bin Ali , Your Servant , Your Representative in the earth , the one who split open the knowledge of Prophets.

O Allah send blessings on ja"far bin Muhammad, The Truthful, Your Servant, the Guardian of your religion, Your Decisive Argument over all mankind, the Truthful among the beneficent.

O Allah send blessings on Musa bin ja"far, Your Upright Servant, Your Speech among Your creatures, the spokesman by your command, Your Decisive Argument Over all mankind .

O Allah send blessings on Ali bin Musa the Most Content, the Chosen, Your Servant , the Guardian of Your religion, the one who established Your justice and called (made earnest presentation of arguments) towards Your religion whitch is the religion of his truthful ancestore. Blessings (on him) which no one is able to measure other than You.

O Allah send blessings on Muhammad bin Ali, Your Servant and Your friend who established by your command, who invited (people) unto Your path.

O Allah send blessings on Ali bin Muhammad , Your Servant and Your guardian of religion.

O Allah send blessings on Hasan bin Ali who put Your system into practice, the Established Authority among Your creatures Your Demonstrator who carried out the mission of Your Prophet, Your witness over mankind , distinguished with Tour miracles who called and reminded people to obey you and Your Messenger; Your blessings be on all of them.

O Allah send blessings on Your argument  and Your friend, the Established Representative among Your creation; perfect, growing and everlasting blessings ; expedite his arrival and help him. Gather us with him in this world and in the Hereatfhter.

O Allah I seek Your nearness through my love for them. I make friends with their friends with their friends and I oppose their enemies . So,  on account of them , give me good of this world and the Hereafter and keep away from me the evil of this world and the Hereafter, and the dredful fright of the Day of judgement.

(Sit near the upper side of the blessed tomb and recite.):

Peace be on you , O the Representative Of Allah !

Peace be on You, O the Evident Proof of Allah !

Peace be on You, O the light of Allah in the darkness of this (ignorant) world !

Peace be on you, O the legatee of Adam, the Sincere Friend of Allah !

Peace be on you , O the Legatee of Noah, the Prophet of Allah !

Peace be on you, O the Legatee Of Abraham, the Intimate Friend Of Allah !

Peace be on you, O the legatee of Ismael, the Sacrifice Offered to Allah!

Peace be on you, O the Legatess of Moses who spoke to Allah !

Peace be on you, O the Legatee of Jesus the Spirit from Allah !

Peace be on you, O the Legatee of Ameer ul-Momineen, the Representative of Allah, the Executor of the will of the Messenger of the Lord of the worlds!

Peace be on you, O the Legatee of fatimah az-zahra !

Peace be on you, O the Legatee of Hasan and Husain, the Leaders of the Youth of Paradise !

Peace be on you , O the Legatee of Ali bin Husain, the Pride of the worshippers !

Peace be on you, O the Legatee of Muhammad bin Ali , the Deeply – Versed in the wisdom of the ancients and the moderns!

Peace be on you, O the Legate of ja"far bin Muhammad, the Truthful, the Virtuous !

Peace be on you,  O the Inheritor of Musa bin ja"far !

Peace be on you, O the Truthful, the Martyr !

Peace be on you, O the Beneficent executor, the Pioust! I bear witness that, verily, you established the prayers, gave the prescribed share to the needy, enjoined the lawful and forbade the unlawful, sincerely served Allah, tikk the inevitable came unto you.

Peace be on you, O Aba"l- Hasan, and mercy and blessings of Allah be on you.

(If possible Clasp the Holy shrine and recite):

O Allah I had left my place of domicile to go towards You and crossed many a town in the hope of getting your mercy; therefore, do not disappoint me, do not send me away without awarding that which I need , have mercy on my restless agitation near the grave of the son of your Messenger"s brother; Your blessings be on him and on his descendants.

My father and mother be your ransom O my Mawla ! (master), I have come to visit you, be a ransom and take refuge with you from the excesses I indulged into, from the burden of sins that I carry on my back;

So on the day of distress, be my advocate before Allah, because you enjoy especial privileges in the presence of Allah ,

And he shows respect for you and brings honour to you.

(Raise the right hand and placing the left on the shrine if possible, say):

O Allah I seek Your nearness through my love and friendship for them (the Ahl ul-Bait); I love the last of them as I Love the first of them , and aviodintimate association with anyone other than them (the Ahl ul-Bait).

The Curse of Allah be on those who subverted Your favour, made accusations against Your prophet, deniedyour revelation,ridiculed Your Imam and gave Preference to nonentities over the "Aal-e Muhammad.

O Allah I seek Your nearness by calling down curses on them. I keep my self aloof from them , in this world and in the Hereafter; o The beneficent!

(Go towards the feet of the blessed tomb and say);

Belsseings of Allah be on you, O Abal-Hasan !

Blessings of Allah be on your Soul and your body! You suffered patiently and exercised self-control, (although) you were truthful and your truthfulness had been confirmed ; Allah destroyed him who gave the orders to kill you, and him who carried it out.

SALAWAT :

O Allah shower blessings Upon Ali ibn Musa ar –Reza al Murteza , the pure and pious Imam and your witness over the those Upon the earth and those beneath it , the truthful, the martyr-blessings that be : manifold , perfect and pure, continuous and unbroken, one after another and that be better that what . you have bestowed upen any of your friends(A wliya).

يکشنبه 24/10/1391 - 15:48
اهل بیت

مسجد جامع گوهرشاد كه در جنوب حرم قرار گرفته، شكوهمندترین اثری است كه تاكنون در آستانة امام هشتم بنا شده و در ردیف برجسته ترین مساجد تاریخی ایران و جهان است. بانی این مسجد «گوهرشاد آغا» همسر شاهرخ، فرزند امیر تیمور گوركانی معروف به تیمور لنگ است كه به نیكوكاری و هنرپروری شهره بود. پسر او «بایسنقر میزرا» نیز كه بعدها به سلطت رسید، خصوصیات مادر خویش را به ارث برد و بزرگ ترین خوشنویس ثلث نویس عصر خویش به شمار می آمد. گوهرشاد پس از مرگ شوهر خود، بر اثر اختلاف های درونی دربار تیمور به قتل رسید (861 ه.ق) اما یادگاری هایی كه از او باقی ماند، نامش را برای همیشه جاودانه ساخت. مسجد گوهرشاد در سال 821 ه.ق به دست معماری به نام «قوام الدین زین الدین شیرازی طَیّان» ساخته شد و در سده های بعد بارها و بارها مورد مرمت قرار گرفت. تعمیرات اساسی مسجد در سال 1087 ه.ق به روزگار شاه سلیمان صفوی صورت پذیرفت و از این رو هم اكنون كتیبه های زیادی از محمدرضا امامی – خوشنویس آن دوره – در جای جای مسجد به چشم می آید. یك بار هم در سال 1341 ه.ش گنبد عظیم مسجد كه 41 متر ارتفاع دارد، به كلی برداشته و از نو ساخته شد. جامع گوهرشاد یك صحن، چهار ایوان، هفت شبستان، بیست و دو غرفه و بیست و هشت در ورودی در بخش های مختلف دارد و از طریق ایوان شمالی خود به روضة رضوی راه می یابد. بزرگ ترین ایوان این مسجد ایوان جنوبی است كه گنبد دوپوشی بر فرازش قرار گرفته و دو گلدسته با ارتفاع 43 متر در دو سویش قد برافراشته اند. این ایوان عظیم برخلاف ابعاد سترگی كه دارد، «ایوان مقصوره» یعنی ایوان كوچك نامیده می شود و این یك صفت ادبی در زبان فارسی است كه «تسمیة قلب» یا نامگذاری معكوس خوانده می شود. آنچه در كاشی كاری های استادانه ایوان مقصوره بیش از همه خودنمایی می كند، كتیبة حاشیة بیرونی ایوان است كه به دست بایسنقر میرزا فرزند گوهرشاد نوشته شده و در زمرة نفیس ترین آثار هنری عصر تیموری جای می گیرد. از این گذشته در انتهای ایوان و كنار محراب، منبر چوبی بسیار ظریفی موسوم به «منبر صاحب الزمانی» دیده می شود كه با چهارده پله از چوب گلابی و گردو ساخته شده و منبت كاری گردیده، از شگفتی های این منبر این است كه در ساخت آن هیچ فلز یا میخی به كار نرفته است، منبر صاحب الزمانی در سال 1242 ه.ق به دست «استاد محمد نجار خراسانی» ساخته شد.

حوض دردسر ساز   

حوض زیبایی در میانة صحن گوهرشاد قرار دارد كه پیش تر حالت یك نمازخانه روباز را داشت و معروف به «مسجد پیرزن» بود. مردم اعتقاد داشتند كه اینجا خانة پیرزن یا بیوه زنی بود كه حاضر نشده خانه اش را به گوهرشاد بفروشد و آن را به عنوان یك مسجد وقف كرده است. همین اعتقاد بدون استناد موجب شد تا مسجد پیرزن جنجال هایی را رقم زند. در سال 1326 ه.ش ایجاد یك حوض در وسط صحن با اهتراض كسانی روبه رو شد كه می گفتند در مسجد خدا نباید حوض ساخت. 42 سال بعد در سال 1368 این حوض برداشته شد و محل آن دوباره در اختیار نمازگزاران قرار گرفت، اما باز هم عده ای خواهان اعادة حوض شدند. این كشاكش ها سرانجام به پیروزی طرفداران حوض انجامید و حوضی كه اكنون در صحن گوهرشاد می بینید، حاصل این پیروزی است.

قتلگاه گوهرشاد

مسجد جامع گوهرشاد در طول تاریخ 600 ساله خود حوادث بسیاری را از سر گذرانده، اما از میان همه این حوادث یكی تلخ و خونبار است، به گونه ای كه خاطرة وهشتناك آن هنوز در ذهن نسل قدیم غلیان دارد. در دورة رضاشاه كه سردمداران حكومت گمان می بردند با تغییر لباس مردم می توانند فكر آنها را تغییر دهند و «تجدد» را برایشان به ارمغان آورند، قانونی در مجلس به تصویب رسید كه مطابق آن تمام اتباع مرد ایرانی موظف می شدند لباس های مرسوم خود را كنار گذاردند و یك لباس متحد الشكل بپوشند. اجرای این قانون در شهر مذهبی و سنتی كار آسانی نبود و از همان آغاز با مخالفت مردم و علماء روبرو شد. معترضان یكی از مراجع بزرگ خود به نام «حاج آقا حسین قمی» را به تهران فرستادند تا با شاه گفت و گو كند و وی را از تصمیم خود منصرف سازد. اما وی پیش از آن كه به پایتخت برسد، در شهر ری به دست عوامل حكومت، دستگیر و تبعید شد. انتشار خبر دستگیری حاج آقا حسین، خشم مشهدی ها را برانگیخت و موجب شد كه به نشانة اعتراض در مسجد گرد هم آیند. در پاسخ به این اقدام قوای انتظامی روز جمعه، 30 تیرماه 1314 ه.ش مسجد گوهرشاد را محاصره كرده و با مردم درگیر شدند. حاصل این درگیری یكصد كشته و زخمی از جانب مردم و دو سه نفر از جانب دولتی ها بود. مدتی بعد «محمد ولی اسدی» نایب التولیه آستان قدس كه پیشتر به رضاشاه توصیه كرده بود از تغییر لباس مردم مشهد خودداری كند، مقصر قلمداد و به جوخة اعدام سپرده شد.

جامع گوهرشاد؛ فراتر از یك مسجد

تا اینجا از مسجد گوهرشاد و بانی اش و گوشه هایی از تاریخ و جلوه های هنری اش سخن گفتیم. اما نباید گمان برد كه این مسجد، تنها یك عبادتگاه ساده با ارزش های تاریخی، معماری و هنری است، بلكه فراتر از اینها یك بنیاد فرهنگی و مذهبی بزرگ است كه خدماتی را به مردم عرضه می كند. این مسجد موقوفات زیادی در مشهد و پیرامون آن و نیز در شهرهای مختلف خراسان دارد كه برخی به وسیلة گوهرشاد آغا و در زمان ساخت مسجد وقف شده اند و برخی دیگر در دوره های بعدی به وسیلة نیكوكاران در زمرة اوقات مسجد گوهرشاد قرار گرفته اند. در واقع از درآمد همین موقوفات است كه مخارج مسجد تأمین می شود. مهم ترین بخش فرهنگی در جامع گوهرشاد كتابخانة آن است كه در سال 1332 ه.ش با اهدای پنج هزار كتاب خطی و چاپی از سوی شادروان سید سعید طباطبایی اصفهانی پا گرفت و در ده های بعد، به همت ادارة اوقاف مشهد و آستان قدس رضوی گسترش یافت. اكنون ساختمان این كتابخانه كه در سال 1369 گشایش یافت، 1200 متر مربع زیر بنا دارد و با چهار هزار كتاب و جزوة خطی و تعداد زیادی كتاب های چاپی و میكروفیلم و همچنین آرشیو بزرگی از مطبوعات، روزانه به 600 نفر از دانش پژوهان خدمات می دهد. از جمله بخش های جالب این كتابخانه، كتابخانه تخصصی امام رضا (ع) است كه 2200 كتاب چاپی، 110 جلد كتاب خطی و 13 عنوان مجله كه فقط به موضوع امام رضا (ع) اختصاص دارند، در آن نگهداری می شود و آرشیو عكس و میكروفیلم آن نیز رو به گسترش است. جامع گوهرشاد همچنین دارای یك كارگاه كاشی پزی هفتادساله است كه انواع كاشی های معرق و هفت رنگ را تولید می كند.

یك مسجد، سی و یك كتیبه و شش خوشنویس

گفتیم كه مسجد گوهرشاد از سال 821 ه.ق كه رسماً توسط شاهرخ تیموری افتتاح شد تا به امروز بارها بازسازی شده است. یادگار این مرمت ها كتیبه های بسیاری است كه در جای جای مسجد به چشم می آید و ما اینك آنها را یك به یك بر می شماریم: در ایوان جنوبی سه كتیبه از سال 821 كه در واقع قدیمی ترین كتیبه های مسجد هستند، یك كتیبه از 1008، یك كتیبه از 1053، دو كتیبه از 1084، دو كتیبه از 1087، یك كتیبه از 1195 و یك كتیبه از 1236. در ایوان شمالی سه كتیبه از 1052، 1087، 1088. در ایوان غربی سه كتیبه از سال های 1059، 1214، 1232. در كفش كن جبهة شمالی مسجد یك كتیبه از سال 862 كه در پایان آن تاریخ 1111 خوانده می شود. در بخش های مختلف صحن سه كتیبه از سال های 1084، 1214، 1254. دور گنبد كتیبه ای از 1077. در مناره های طرفین ایوان جنوبی دو كتیبه از 1274 و 1284. روی منبر سه كتیبه از 1242، 1243 و 1290. و بالاخره در دیگر قسمت ها چهار كتیبه از 1118، 1119، 1375 و 1385. اگر چیزی را از قلم نینداخته باشیم، اكنون 31 كتیبه تاریخی در مسجد گوهرشاد وجود دارد كه همگی به تاریخ هجری قمری هستند. خطاطان كتیبه های مسجد نیز عبارت اند از بایسنقرا میرزا، شمس الدین بن جعفر موسوی، محمدرضا امامی، محمد حسین شریف، محمد حسین شهید مشهدی و خطاطی به نام ابراهیم. شاید هیچ مسجد دیگری را نتوان درایران یافت كه این تعداد كتیبه بر در و دیوارش نقش بسته باشد.

يکشنبه 24/10/1391 - 15:47
اهل بیت

صدای دكتر گویی تلخ بود و گزنده . خبر را یك باره گفت ، بی هیچ ملاحظه ای : «بچه ی شما نابیناست

رقیه به نوزادش خیره شده بود ؛ خیره به كمیل . دكتر ادامه داد : «اون فقط می تونه تاریكی و روشنی رو تشخیص بده.»

رقیه نشنید ، شاید هم شنید ولی نخواست دقت كند. همه ی هوش و حواسش به چشم های بچه‌اش بود؛ بچه‌ای كه پنج ، شش هفته بیشتر از عمرش نمی گذشت. مات و مبهوت مانده بود. گذشت زمان را احساس نمی كرد. پس از مدتی به خودش آمد ، لب های خشك شده‌اش را از هم برداشت . رو به دكتر كرد و آهسته نالید : «از اول عمرم تا حالا چنین خبر بدی نشنیده بودم.»

قیافه ی دكتر زیاد فرقی نكرد. مجسمه ای خشك و بی احساسی را می ماند. گفت : «معاینه‌ای كه من كردم دقیقه و مو ، لای درزش نمی ره.»

رقیه موهایش را از روی پیشانی اش كنار زد. نگاهش حیران بود و لبریز سؤال ، دكتر گفت : «خواستم بهتون بگم كه بیماری بچه شما از موارد نادره.»

كمی فكر كرد . بعد پرسید : «شما ازدواج فامیلی داشتید؟»

رقیه زود جواب داد : «بله ، با پسرعموم ازدواج كردم.»

دكتر دنبال حرفش را گرفت : «می خواستم همین رو بگم ، علت نابینایی این بچه دقیقا عامل ژنتیكی است و همون طور كه گفتم از موارد نادره و به هیچ عنوان راه علاج نداره ، اروپا كه هیچی ، اگر تمام دنیا هم برین فایده‌ای نداره.»

رقیه می خواست چیزی بگوید ، نتوانست . دكتر فكر كرد دیگر حرفی برای گفتن نمانده ، خشك و رسمی گفت : «به سلامت .»

رقیه یك آن یاد شوهرش افتاد ، با خودش گفت : «كاش الآن اینجا بود.»

نگاه سرد دكتر ، او را طرف كمیل كشاند. بچه را بغل كرد. كمی بعد از مطب بیرون رفت …

همین كه به خانه رسید ، نتوانست جلوی خودش را بگیرد ، صدای گریه‌اش توی اتاق پیچید. بچه را توی جایش خواباند…

هق هق گریه‌های رقیه ، یك لحظه هم قطع نمی شد. شوهرش قیافه ی كسی را داشت كه بخواهد گریه كند. داشت با خودش كلنجار می رفت. نگاهش به چشم های كمیل كه افتاد ، زد زیر گریه . حال خودش را نمی فهمید. رفت كنار بچه و زانو زد. یكی از اسباب بازی های او را برداشت ، گرفت جلوی چشم های كمیل .

شاید فكر كرد زبان او را می فهمد كه تو ، های و هوی گریه گفت : «بابا تو نا امید نكن پسرم ! بگو كه اینو می بینی.»

چند بار اسباب بازی را این طرف و آن طرف تكان داد ، بلكه تأثیری داشته باشد ولی بی فایده بود . به یاد دیروز افتاد ، همین كار را كرده بود. بچه هیچ عكس العملی نشان نداد. برای اولین بار بود كه این را می فهمیدند.

فكرش را هم نمی توانستند بكنند كه بچه شان نابینا باشد. حالا هم هیچ عكس العملی نشان نمی داد. صدای گریه ی رقیه آهسته تر شده بود. رو به شوهرش كرد و با صدای گریه آلودش گفت : «ما نباید نا امید بشیم ، این همه دكترای خوب تو اروپا هست ، از كجا معلوم حرف اون دكتره درست باشه؟»

رقیه و شوهرش هر كاری به عقلشان می رسید انجام دادند. بچه را پیش چند تا دكتر دیگر هم بردند ، چند تا دكتر كه تعریفشان را شنیده بودند. حرف همه شان یكی بود : «بیماری بچه ی شما اصلا علاجی نداره

شوهر رقیه خودش هم نفهمید چطور شد كه یك دفعه یاد ایران افتاد و یاد شهر مشهد آن بارگاه بزرگ همه ی هوش و حواسش را پر كرد : بارگاه بزرگی كه معجزه های زیادی آنجا اتفاق افتاده بود. دلش لرزید. حال و هوایش از این رو به آن رو شد. حالا امید ، تمام وجودش را فرا گرفته بود ، زیر لب گفت : «می برمش مشهد ، هر جور شده می برمش» .

نگاه خیره ی رقیه ، او را به خود آورد. جریان آن بارگاه بزرگ را به زنش گفت و ادامه داد : «ما باید كمیل رو ببریم اونجا.»

در نگاه رقیه هنوز غم و غصه موج می زد. «تو خوشحال نشدی؟»

رقیه حرف او را نشنیده گرفت : پرسید : «ما با كدوم پول می ریم ایران ؟ می دونی خرجمون چقدر زیاد می شه »

«تو غصه ی اونو نخور ، فوقش این كه من پول قرض می كنم.»

همان روز جریان را به پدر رقیه گفتند. گفت : فردا صبح ، در اولین ساعت اداری ، میرم بانک.

آنها فكر نمی كردند همه چیز به این زودی جور بشود : پول ، ویزا ، بلیط و چیزهای دیگر . تا پاكستان را با هواپیما رفتند و از آنجا با اتوبوس. دو روز طول كشید تا از مرز ایران گذشتند و رسیدند نزدیك شهر مشهد.

نزدیک صبح ، توی تاریك روش هوا ، روی یك بلندی، وقتی گنبد طلایی و روشن آن بارگاه بزرگ از دور پیدا شد ، چند تا از مسافرها صلوات فرستادند و بی اختیار زدند زیر گریه ، رقیه و شوهرش هم . رقیه نمی دانست این چه احساسی است كه به او دست داده . همراه بقیه صلوات فرستاد و با ناله گفت : «السلام علیك یا علی بن موسی الرضا . » آن بارگاه زیبا در تاریك و روشن صبح ، منظره ی دلربایی داشت. گویی در اوج ملكوت بود و یك قدرت معنوی بزرگ از فراز آن گنبد طلایی ، دل مسافران را به سوی خود می كشید و به آنها خیرمقدم می گفت. ساعتی بعد رسیدند نزدیك حرم . از اتوبوس پیاده شدند. رقیه جمع و جور كردن چادر براش سخت بود. اولین بار بود كه در تمام عمرش چادر سرش می كرد.

ساك ها و اثاثیه شان را پیاده كردند. حالا باید می رفتند دنبال یك مسافرخانه.

رفتند تا یك جای خوب و ارزان گیرشان بیاید و مستقر بشوند ، دو ، سه ساعتی گذشت. شوهر رقیه چیزهایی درباره ی لطف شب و ارزش معنوی آن شنیده بود ، شاید برای همین به او گفت : تا هر وقت كه اینجا بودیم روزها رو استراحت می كنیم و شبها می ریم زیارت .

رقیه هم گفت ، چی از این بهتر .

خوشحالی و امید در صدایش موج می زد. آن شب ساعت 9 رقیه ، كمیل را بغل كرد و همراه شوهرش از مسافرخانه بیرون رفتند. قلب هر دوشان تندتر از همیشه می زد. هر لحظه كه به حرم نزدیكتر می شدند ، حال و هوایشان بیشتر عوض می شد. دم در حرم دیگر نتوانستند بر احساسات خود غلبه كنند همین كه به حضرت سلام دادند ، اول رقیه و بعد شوهرش زدند زیر گریه . رقیه احساس سبكی می كرد. شاید حال و هوای یك پرنده را داشت. اولین بار بود كه در تمام عمرش چنین حالت خوشی بهش دست داده بود. انگار نورانیت و معنویت حرم را احساس می كرد و حضور یك آقای بزرگوار را . دقایق می گذشت و آنها بالاخره وارد حرم شدند ، با چشم گریان و دل شكسته .

تا صبح راز و نیاز كردند و دعا خواندند. بعد از خواندن نماز تصمیم گرفتند برگردند مسافرخانه ، تازه آنجا فهمیدند دل كندن از حرم و دل كندن از امام رضا علیه السلام چه كار سختی است. رقیه گفت : ای كاش می شد تا آخر عمرمون همین جا بمونیم.

بعد از آن ، 9 شب دیگر هم مشرف شدند حرم . شب آخر ، شب دیگری بود ، رقیه با خودش فكر می كرد هیچ وقت نمی تواند حال و هوای این چند شب را برای كسی تعریف كند.

نزدیك صبح ، با هزار امید و آرزو از حرم آمدند بیرون . حاجتشان را بارها و بارها به حضرت گفته بودند. انگار شك نداشتند كه حاجتشان برآورده خواهد شد. همان روز راهی شدند.

پزشك متخصص ، گیج و حیران مانده بود. یك بار دیگر كمیل را معاینه كرد. با صدای حیرت زده اش گفت : «چشم راستش تا حد رضایت بخشی ، بینایی خودش رو به دست آورده ، با این حساب بینایی چشم چپش رو هم می شه با یك عمل جراحی ، تا اندازه ای برگردوند. »

اشك در چشم های رقیه حلقه زد. شوهرش از خوشحالی نمی دانست چه كار كند.

رفت دكتر را بغل كرد و بوسیدش .

با صدای لرزانش گفت : «این بهترین خبری بود كه من در تمام عمرم شنیدم. »

رقیه چادرش را كه كمی از روی پیشانی اش رفته بود بالا ، جلو كشید. رو به دكتر كرد و با لحن كنایه دارش گفت : «شما كه می گفتین پسر من هیچ وقت بینایی خودش رو به دست نمی آره ؟!»

«راستش خانوم ، این حادثه در علم پزشكی ای كه من خوندم ، بی سابقه است!»

پزشك روی صندلی اش نشست ، هنوز گیج بود و حیران . گفت : «حالا شما باید برای من بگید كه اونو پیش كدوم دكتر بردین؟»

رقیه گفت : «من اونو بردم جای مقدسی كه امام هشتم شیعیان آنجاست ؛ می خوام بهتون بگم كه معجزه شد.»

دكتر دستی روی سر كم مویش كشید. شاید از سر ناباوری لبخند زد. گفت : «من تا حالا معجزه ای ندیده بودم»…

همان روز رقیه به شوهرش گفت : «من دیگه تا آخر عمرم می خوام مثل همه ی زن های مسلمان ، محجبه و چادری باشم

بر گرفته از کتاب شفا یافتگان، تهیه و تنظیم: اداره کل روابط عمومی آستان قدس رضوی

يکشنبه 24/10/1391 - 15:45
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته