• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1774
تعداد نظرات : 506
زمان آخرین مطلب : 3560روز قبل
طنز و سرگرمی

میخوام توجه تون رو به رابطه زیبای اعداد و زوایا جلب کنم!

سوال کلیدی: چرا 1 "یک" ــه؟ چرا 2 "دوئـــه" و....

من دیگه توضیح نمیدم خودتون ببینید...

تگ های مطلب:
چهارشنبه 27/2/1391 - 10:30
كودك

بدترین روش ها برای سر گرم کردن کودکان

حمله قلبی و آسم فقط مال پدر بزرگ‌ها نیست، شما می‌توانید با دست خودتان كودكتان را هم به این مشكلات دچار كنید!




برترین ها:  دانشمندان با در‌نظر‌گرفتن تمام فعالیت‌هایی كه یك كودك در طول روز انجام می‌دهد، توانستند آسیب‌زاترین و بدترین كاری كه ممكن است یك كودك انجام دهد را شناسایی كنند و آن چیزی نیست جز تماشای تلویزیون!

مطالعات نشان می‌دهد، تماشای زیاد تلویزیون اثرات بسیار بدی روی سلامت كودكان دارد و احتمال دچار‌شدن كودكان به دسته گسترده‌ای از بیماری‌ها و مشكلات، از چاقی و بیماری قلبی گرفته تا افسردگی و مشكلات رفتاری و گفتاری را افزایش می‌دهد.چندی پیش هم محققان دانشگاه كالج لندن اعلام كردند، كودكانی كه بیش از 4 ساعت در روز را به تماشای تلویزیون اختصاص می‌دهند، با احتمال 100درصد بیش‌تر از دیگران ممكن است در آینده دچار حمله قلبی شوند. در ادامه مهم‌ترین آسیب‌هایی كه ممكن است در اثر تماشای تلویزیون به كودك شما وارد شود را مرور می‌كنیم.



خطر اول: آسم

  تماشا تلویزیون وتنبلی

شاید فكر‌كنید تماشای تلویزیون بهتر از بازی كودك در هوای آلوده بیرون از خانه باشد اما كودكانی كه بیش از 2 ساعت در روز مقابل تلویزیون می‌نشینند، با احتمال 2برابر بیشتر از كودكان دیگر ممكن است به بیماری آسم مبتلا شوند.

 این نخستین بار است كه دانشمندان متوجه رابطه بین تماشای تلویزیون و بیماری‌های ریوی می‌شوند. آن‌ها معتقدند هر چقدر یك كودك فعالیت بدنی بیش‌تری داشته باشد، به همان اندازه شش‌های او عملكرد بهتری دارند.



خطر دوم : حمله قلبی

 درگیری كودكان با بیماری‌های سالمندان

كودكان زیر 6 سال به دلیل آن‌كه زمان زیادی را مقابل تلویزیون سپری می‌كنند ممكن است تا چند سال بعد در معرض ابتلا به مشكلات قلبی قرار بگیرند.

محققان می‌گویند رگ‌های خونی در چشمان كودكان مدرسه‌ای كه زیاد تلویزیون تماشا می‌كنند به سرعت باریك می‌شود كه این عامل می‌تواند یكی از نشانه‌های ابتلا به فشار خون بالا و بیماری‌های قلبی باشد. در عوض كودكانی كه روزی یك ساعت فعالیت بدنی دارند وضعیت بدنی آن‌ها بسیار سالم‌تر است. امروزه كودكان حداقل 2ساعت در روز را صرف تماشای تلویزیون یا بازی كردن با وسایل الكترونیكی مانند كامپیوتر می‌كنند و در عوض فقط 36 دقیقه فعالیت بدنی دارند. به‌ازای هر یك دقیقه اضافه‌ای كه كودكان در برابر تلویزیون به سر ببرند، احتمال ابتلا به فشار خون در سال‌های آینده نزدیك به 10درصد افزایش پیدا می‌كند.



خطر سوم: بلوغ زودرس

  از بین رفتن تعادل هورمونی

تلویزیون می‌تواند میزان ترشح هورمون ملاتونین را در بدن كودكان تغییر دهد كه نقش زیادی در پیشگیری از بلوغ زودرس بازی می‌كند. این هورمون ساعت داخلی بدن را تنظیم می‌كند به‌طوری كه هنگام روز میزان آن در كمترین وضعیت و بعد از ساعت 8 شب به بیشترین مقدار می‌رسد اما نوری كه از صفحه نمایش تلویزیون ساطع می‌شود روی تولید هورمون‌ ملاتونین تاثیر منفی گذاشته و به این ترتیب ممكن است ظهور علائم بلوغ را جلو بیندازد. دقیقا به همین دلیل است كه بین كودكان امروزی و كودكانی كه 30 سال پیش زندگی می‌كردند تفاوت‌های شگفت‌انگیزی وجود دارد.



خطر چهارم: دیابت

  تلویزیون و افزایش مصرف فست‌فود

كودكانی كه بیش از 2 یا 3 ساعت در روز تلویزیون تماشا می‌كنند بسیار بیشتر از دیگران در خطر ابتلا به دیابت و بیماری‌های قلبی قرار دارند‌ البته این موضوع چندان هم عجیب نیست. تلویزیون باعث می‌شود انسان‌ها زمان بیشتری را در مقابل آن صرف خوردن كنند كه متاسفانه بسیاری از این غذاها تنقلات، فست‌فود و دیگر مواد غذایی ناسالم است. امروزه كل فعالیت‌های كودكان در 3 بخش خلاصه می‌شود. رفتن به مدرسه، خوابیدن و تماشای تلویزیون كه در زمان تعطیلات وضعیت بسیار بدتر هم می‌شود.



خطر پنجم: ضعف سیستم ایمنی

  صحنه‌های خشن و افزایش استرس

نمایش صحنه‌های خشن و جنایی از تلویزیون نه تنها تاثیر مخربی بر روحیه كودكان دارد بلكه سیستم ایمنی بدن آن‌ها را نیز ضعیف می‌كند چرا كه میزان ضربان قلب و فشار خون كودكان افزایش پیدا كرده و ترشح هورمون استرس هم در آن‌ها بیشتر می‌شود؛ این عامل همراه با ایجاد اختلال در ترشح بعضی هورمون‌های مهم مانند ملاتونین در بدن باعث ایجاد ضعف در سیستم ایمنی بدن و ایجاد جهش ژنتیك در سلول‌های كودكان شده و آن‌ها را در برابر بسیاری از بیماری‌ها از سرماخوردگی گرفته تا آسم و سرطان آسیب‌پذیرتر می‌كند.





خطرششم: بی‌خوابی

  تلویزیون را در اتاق خواب نگذارید

تماشای تلویزیون بعد از‌ساعت 7 عصر به‌خصوص اگر همراه با تماشای فیلم‌ها و كارتون‌های خشن باشد، باعث بی‌خوابی كودكان می‌شود. تحقیقات نشان می‌دهد، كودكان با دیدن این برنامه‌ها نه تنها دیرتر به خواب می‌روند بلكه احتمال دیدن خواب‌های ترسناك هم در آن‌ها بیشتراست. كارشناسان علوم كودك معتقدند، یكی دیگر از اشتباه‌های والدین قرار دادن تلویزیون در اتاق خواب كودكان‌شان است.



خطر هفتم: چاقی

  پراشتهایی، پاداش تماشای تلویزیون!

محققان متوجه شدند پسران نوجوانی كه قبل از ناهار بازی‌های كامپیوتری انجام داده‌اند، اشتهای بیشتری دارند و در این وعده غذایی بیشتر از كودكان دیگر غذا می‌خورند.

این مطالعات باز هم ثابت می‌كند بین چاقی كودكان و زمانی كه آن‌ها هر روز صرف تماشای تلویزیون، نشستن در پشت كامپیوتر و انجام بازی‌های كامپیوتری می‌كنند، رابطه وجود دارد. دانشمندان معتقدند این بازی‌ها می‌تواند تاثیر عمیقی روی مغز و حالت روانی كودكان داشته باشد و آن‌ها را تشنه پیروزی و به دست آوردن پاداش كند. یكی از پاداش‌هایی هم كه مغز همواره از به دست آوردن آن لذت می‌برد خوردن غذاست. هرچقدر هم كه این غذا شیرین‌تر یا چرب‌تر باشد، به همان اندازه مغز ما تمایل بیشتری به بهره‌مندی از آن دارد و به همین دلیل است كه كودكان بعد از انجام بازی‌های كامپیوتری به‌طور ناخودآگاه علاقه بیشتری به غذا خوردن پیدا می‌كنند.



خطر هشتم: مشكلات گفتاری

  تارهای صوتی بیكار!

پدر‌و‌مادرانی كه تلویزیون را ساعت‌ها مقابل كودك خود روشن می‌گذارند، بدون آن‌كه حتی آن را تماشا كنند، باعث ایجاد مشكل در رشد مهارت‌های زبانی فرزندان خود می‌شوند. محققان تعدادی ضبط صوت دیجیتالی را در كنار 329 كودك 2 ماهه تا 4 ساله قرار دارند تا متوجه شوند آن‌ها در طول روز چه لغاتی را می‌شنوند یا بیان می‌كنند. با انجام این كار مشخص شد به ازای هر یك ساعتی كه تلویزیون روشن است، كودكان 770 كلمه كمتر از پدر و مادر و دیگر اطرافیان خود می‌شنوند و كودكان كمتر تارهای صوتی خود را به كار بگیرند. والدین معمولا 941 كلمه در هر ساعت به زبان می‌آورند‌ اما زمانی كه تلویزیون روشن باشد تعداد این كلمات به كمترین حد ممكن می‌رسد و حتی به‌طور كامل حذف می‌شود.همین موضوع نشان می‌دهد كه قرار گرفتن در برابر تلویزیون یكی از عوامل تاخیر در گفتار كودكان است و باعث بروز مشكل در قدرت توجه و دقت آن‌ها می‌شود.



خطر نهم: اوتیسم

  تلویزیون، دوست انزوا‌طلب‌ها

تحقیقات نشان می‌دهد رابطه مستقیمی میان ابتلا به اوتیسم و علاقه به نگاه كردن به تلویزیون در كودكان وجود دارد؛ تقریبا 40درصد از كودكانی كه در ایالات متحده دچار اوتیسم می‌شوند علاقه بسیار زیادی به تماشای تلویزیون دارند. به‌نظر می‌رسد تلویزیون حس انزواطلبی را در كودكان تقویت كرده و مانع از برقراری ارتباط اجتماعی بین آن‌ها و همسالان‌شان می‌شود. كودكان مبتلا به اوتیسم در ارتباط با دیگران به مشكل برمی‌خورند و شاید منزوی و گوشه‌گیر شوند. ایجاد اختلال در حواس پنج‌گانه مانند شنوایی و بینایی هم از دیگر علائم اوتیسم است.
چهارشنبه 27/2/1391 - 10:23
كودك

راهنمای خرید اسباب‌بازی برای كودكان زیر 9 ماه

كودكان از همان روزهای اول زندگی از بازی خوش‌شان می‌آید اما پدر و مادر باید بدانند چه بازی و اسباب‌بازی برای آن‌ها مناسب است




برترین ها:  بسیاری از والدین تصور می‌كنند تا سال اول زندگی فقط باید به تغذیه و رشد كودك توجه داشته باشند و چندان به خرید اسباب‌بازی‌های مناسب برای فرزندشان توجه نشان نمی‌دهند اما اسباب‌بازی‌ها قدرت تخیل و فكر كودكان را تقویت می‌كنند و بازی كردن با آن‌ها تمرین بسیار مناسبی برای رشد حس‌های بینایی، شنوایی، لامسه و حتی چشایی است. اسباب‌بازی‌های ساده‌ای مثل جغجغه مهارت‌های حركتی كودك را تقویت كرده و باعث هماهنگی بین اعضای بدن و مغز می‌شوند.

هنگام خرید اسباب‌بازی باید به سن كودك، توانایی‌ها و میزان رشد او و هم‌چنین به طراحی خاص عروسك‌ها توجه كرد. بعضی از اسباب‌بازی‌ها برای پرتاب شدن ساخته‌ شده‌اند؛ بعضی دیگر را باید هل داد و بعضی دیگر ذهن كودكان را درگیر می‌كنند. در این مطلب سعی می‌كنیم شما را با اسباب‌بازی‌های مناسب برای كودكان زیر یك سال آشنا كنیم.





تا 3 ماهگی
  • خصوصیات این سن:
در اولین ماه‌ها بعد از تولد نوزادان آن‌ها یاد می‌گیرند اشیا را در دستان خود گرفته و روی زمین بنشینند. نوزادان در این دوره بیشتر به چیزهایی علاقه‌مندی نشان می‌دهند كه بتوانند آن‌ها را دیده یا صدای‌شان را بشنوند. در ماه‌های اول تولد دید به خوبی تكامل پیدا نكرده و آن‌ها فقط می‌توانند اشیایی را ببینند كه در فاصله 20 تا 35 سانتی‌متری چشمان‌شان قرار دارد. یكی از علاقه‌مندی‌های نوزادان خیره شدن به چهره اطرافیان خود است چون می‌توانند از یك ماهگی صورت‌ها را تشخیص دهند. رنگ‌های روشن و گرم به‌شدت توجه نوزادان را به‌خود جلب می‌كند زیرا دیدن این نوع رنگ‌ها برای نوزاد ساده‌تر است. صداها هم بسیار برای نوزادان جالب بوده و حس كنجكاوی آن‌ها را برمی‌انگیزد به همین دلیل نوزادان اشیایی كه به آرامی حركت كرده و صدای ملایمی تولید می‌كنند بسیار دوست دارند.

  اسباب‌بازی مناسب این سن :
  •   اسباب‌بازی‌هایی كه در دست جا می‌شوند:
همان‌طور كه گفتیم نوزادان نزدیك‌بین هستند، به همین دلیل باید اسباب‌بازی‌هایی برای آن‌ها خریداری كرد كه بتوانند در دست خود گرفته و از فاصله نزدیك آن‌ها را نگاه كنند. با این كار نوزادان سریع‌تر گرفتن اشیای مختلف در دست خود را یاد خواهند گرفت.
  •   اسباب‌بازی‌های صدادار:
صدا بهترین روش برای سرگرم كردن نوزادان است، به همین دلیل اسباب‌بازی‌هایی كه صداهای متنوع و ملایمی دارند زیبایی زیادی برای آن‌ها دارند.
  •   آینه‌های نشكن و مطمئن:
با این‌كه نوزادان نمی‌دانند به تصویر خود در آینه نگاه می‌كنند اما تماشای آینه آن‌ها برای بسیار جالب است. حركت اعضای صورت در آینه توجه نوزاد را به‌خود جلب می‌كند و او را به كنكاش بیشتر وا می‌دارد.
  •   اسباب‌بازی‌های لمسی و حسی:
عروسك‌هایی كه همراه با فشرده شدن تولید صدا می‌كنند تا ماه‌ها نوزادان را مجذوب خود خواهند كرد.



3 تا  6  ماهگی
  • خصوصیات این سن:
با وارد شدن به این محدوده سنی، كودكان متوجه می‌شوند تا چه اندازه می‌توانند با دستان‌شان خود را سرگرم كنند. یك كودك بین 3 تا 6 ماه دائما انگشتان خود را می‌مكد و سعی می‌كند با مشت كردن، اشیا را در دستان خود نگاه دارد. كودك به زودی یاد می‌گیرد اسباب‌بازی‌ها را بین دستان خود تقسیم كند و با چرخاندن مچ دستش، از همه زوایا به شیئی كه در دست دارد نگاه كند. توجه داشته باشید به هیچ عنوان اشیای كوچك و اسباب‌بازی‌های ریز را در مقابل نوزاد خود قرار ندهید زیرا علاقه او به بردن اشیا به سمت دهان می‌تواند به‌شدت خطرناك باشد.

 اسباب‌بازی‌های مناسب این سن:
  •  جغجغه سبك:
نوزادان در این زمان عاشق تولید صدا هستند. كافی است یك جغجغه به آن‌ها بدهید و لذت تكان دادن مداوم این وسیله را در دستان آن‌ها تماشا كنید.
  •   آویزهای اسباب‌بازی:
حتما شما هم آویزهایی را دیده‌اید كه به آن‌ها اسباب‌بازی‌های پلاستیكی، رنگی و قابل انعطاف متصل است؛ این اسباب‌بازی‌ها را می‌توان از هر جایی مانند صندلی كودك، گهواره یا كالسكه آویزان كرد. معمولا در این آویزها قطعات ریزی به كار رفته كه هنگام حركت تولید صدا كرده و توجه كودك را به‌خود جلب می‌كنند.
  •  حیوانات عروسكی توپر:
این دوره زمانی است كه نوزاد شروع به رابطه با حیوانات و عروسك‌های پارچه‌ای و مخملی می‌كند. نكته مهم در انتخاب این نوع عروسك‌ها این است كه آن‌ها باید نرم و كوچك باشند تا نوزاد بتواند به راحتی آن‌ها را در آغوش بگیرد. سعی كنید این عروسك‌ها بسیار ساده باشند و روی آن‌ها هیچ دكمه، چشم پلاستیكی یا هر چیز جدا شدنی دیگر قرار نداشته باشد.
  •   اسباب‌بازی‌های لاستیكی قابل انعطاف و صدادار:
منظور ما عروسك‌های لاستیكی است كه هنگام فشرده شدن صدای سوت مانندی از خود خارج می‌كنند. این گروه از اسباب‌بازی‌ها به‌خصوص هنگام استحمام نوزاد می‌توانند بسیار به كمك مادر آمده و نظر نوزاد را تا ساعت‌ها به‌خود جلب كنند.





6 تا  9  ماهگی
  • خصوصیات این سن:
بازی نوزادان در این زمان با تحرك و شدت بیشتری همراه شده است. او قاشق را با تمام قدرتش روی بشقاب و كاسه‌ها می‌كوبد و از تكان دادن دسته كلید در دستانش خسته نمی‌شود. اكنون زمانی است كه نوزادان می‌توانند 2 اسباب‌بازی را در دستان خود گرفته و آن‌ها را به هم بكوبند.

البته حركات نوزاد هم بسیار دقیق‌تر شده است؛ مغز او با سرعت در حال تكامل است و به سرعت مهارت‌های جدید را یاد می‌گیرد. در این زمان نوزادان توانایی به یادآوردن را هم به خوبی آموخته‌اند به همین دلیل ممكن است به‌دنبال اسباب‌بازی‌های مورد علاقه خود بگردند كه در مقابل چشمان‌شان قرار ندارند. در این دوره بیشتر نوزادان شروع به حركت كردن كرده و خود را به این سمت و آن سمت می‌كشند.

  اسباب‌بازی مناسب این سن :
  •   كتاب:
از این دوره به بعد خواندن كتاب هم برای شما و هم برای نوزادتان لذت‌بخش می‌شود. خواندن كتاب باعث می‌شود شما با نوزاد خود ارتباط بهتری برقرار كنید، هم‌چنین قدم موثری در رشد مهارت‌های زبانی او بردارید. سعی كنید هنگام كتاب خواندن از صداهای متفاوت استفاده كرده و با حركات دست و بدن توجه نوزاد را به خود جلب كنید.
  •   عروسك:
در این سن نوزادان علاقه به اشیای جالب مانند عروسك را از خود نشان می‌دهند و حتی سعی می‌كنند با آن رابطه برقرار كنند. در این سن نوزادان حتی ممكن است به پتو، بالش و خرس عروسكی خود عادت كرده و تمایل داشته باشند هنگام خوابیدن این اشیا در كنار آن‌ها باشد.
  •  توپ:
توپ‌ها در هر سنی جالب و سرگرم‌كننده‌اند. یك توپ سبك با اندازه متوسط نوزاد را به حركت كردن به اطراف ترغیب می‌كند.
  •   وسایل خانه:
بله! هر چیز بی‌خطر در محیط خانه می‌تواند ساعت‌ها نوزاد را به‌خود مشغول كند از فنجان‌های پلاستیكی گرفته تا قاشق‌های چوبی، كیف، شانه، تلفن و خلاصه هر چیزی برای نوزاد جالب است.
چهارشنبه 27/2/1391 - 10:21
بهداشت روانی

16 مورد از کم هزینه ترین لذت های دنیا

همیشه برای لذت بردن از زندگی نباید کارهای عجیب و غریب انجام دهیم با این راه کار های کاربردی می توانید از زندگی خود بیشتر لذت ببرید .




برترین ها: 
  1. با تلفن‌كردن به‌یك دوست قدیمی او را غافلگیر كنیم.
  2. گاهی هدیه‌هایی كه دیگران برای​مان گرفته‌اند را بیرون بیاوریم و تماشا كنیم.
  3. قدر این‌كه پای​مان نشكسته‌ است را بدانیم.
  4. زیر دوش آب آواز بخوانیم.
  5. برای انجام كارهایی كه ماه‌ها مانده و انجام نشده، آخر همین هفته برنامه‌ریزی كنیم!
  6. برای كارهای‌مان برنامه‌ریزی كنیم و آن را طبق برنامه انجام دهیم!
  7. گاهی از درخت بالا برویم.
  8. وقتی كارمان را خوب انجام دادیم مثلا امتحانا‌ت‌مان تمام شد برای خودمان یك بستنی بخریم و با لذت بخوریم.
  9. برای چند لحظه جلوی آینه‌ بایستیم و خودمان را تماشا كنیم.
  10. قبل از آن‌كه مجبور به رژیم گرفتن شویم، ورزش كنیم و مراقب تغذیه خود باشیم.
  11. اگر توانستیم گاهی كنار رودخانه بنشینیم و در سكوت به صدای آب گوش كنیم.
  12. هرگز شوخ‌طبعی خود را از دست ندهیم.
  13. گاهی از دیدن یك فیلم در كنارهمه اعضای خانواده لذت ببریم.
  14. تماشای گل و گیاه را به چشمان‌ خود هدیه كنیم.
  15. هرگز احترام به اطرافیان را فراموش نكنیم.
  16. از هر آنچه داریم (خود و دیگران) استفاده كنیم؛ چراكه ممكن است فردا دیر باشد.
چهارشنبه 27/2/1391 - 10:20
مصاحبه و گفتگو
داستان موفقیت من - قسمت اول

یک گفت​وگوی کمتر دیده شده از مردی که دنیا را بهت​زده کرد

استیو جابز همان مردی است كه همه ما به چهره آرام و لباس بی‌تكلفش هنگام معرفی محصولات جدید كمپانی اپل عادت كرده بودیم.




برترین ها:  استیو جابز همان مردی است كه همه ما به چهره آرام و لباس بی‌تكلفش هنگام معرفی محصولات جدید كمپانی اپل عادت كرده بودیم.  مردی كه اگر چه امروز میان ما نیست اما هنوز چون سیب گاز زده اپل به‌عنوان یكی از بارزترین نماد‌ها و اسطوره‌های صنعت كامپیوتر جایگاهش را میان هواداران و دوستداران خود حفظ كرده است.  او اگر چه در دهه‌های گذشته به‌عنوان یكی از مردان بزرگ در حوزه كامپیوتر و محصولات این حوزه معروف شد اما زندگی پرفرازو‌نشیب او نیز از جمله سوژه‌هایی است كه همواره مورد توجه هواداران و علاقه‌مندان به این شخصیت قرار گرفته. جابز، بی‌تردید یكی از آرام‌ترین و ساده‌ترین شخصیت‌ها در دنیای صفر و یك و در عین حال یكی از خبرسازترین و پرحاشیه‌ترین افراد میان شخصیت‌های مطرح و ثروتمند جهان او روزها و شب‌های عجیبی را ازسر گذراند تا بتواند سیب گاز زده‌اش را به یكی از معروف‌ترین و ماندگارترین برندها در صنعت رایانه جهان تبدیل كند.



دوران مدرسه را سخت گذراندم اگر چه در آن دوران درسم خوب بود و نمره‌های خوبی می‌گرفتم.  بعد از مدرسه وارد كالج شدم اما بیشتر از یك ترم نتوانستم آن را ادامه دهم؛  البته مهم‌ترین نكته آن بود كه استعداد زیادی برای پس‌انداز كردن پولی كه پدرم برای شهریه و خرج زندگی به من می‌داد نداشتم و از همان ترم اول برای مخارج درس و زندگی دچار مشكل شدم.  این طور شد كه پس از گذراندن ترم اول از ادامه تحصیل در كالج انصراف دادم. آن روزها دوستان زیادی نداشتم. اصولا آدم رمانتیكی هم نبودم تا بتوانم كسی را به‌خودم جذب كنم، به همین دلیل آن دوران برایم سخت می‌گذشت. 



داستان آن سیب

خیلی‌ها معتقدند علاقه‌ات به فلسفه شرقی موجب شد تا وارد دنیای كامپیوتر شوی؟

در دوران كالج با عرفان‌های شرقی آشنا شدم و تصورم این بود برای آشنایی بیشتر با این حوزه و شناخت بیشتر از فلسفه زندگی باید به هند سفر كنم.  برای این كار نیاز به پول داشتم  برای همین بعد از رها كردن دانشگاه به كالیفرنیا رفتم و در شركت آتاری كه آن روزها ویدئو گیم تولید می‌كرد به‌عنوان تكنسین مشغول به كار شدم.  آگهی آنها را در روزنامه دیدم.  تبلیغ مسحوركننده‌ای بود.  نوشته بود با كاری لذتبخش پولدار شوید.  فوری سراغ‌شان رفتم. در آن زمان چندان توجهی به كارم نداشتم و تنها به درآمدم در انتهای ماه فكر می‌كردم تا خرج سفرم را در آورم اما پس از این سفر روند كارم در شركت آتاری شكل دیگری گرفت.  به مرور با فضای كار بیشتر آشنا ‌شدم و این به لحاظ كاری برایم مفید بود.  در حقیقت آشنایی با یكی از هم‌محلی‌هایم استیو وزنیاك، كه یكی از نابغه‌های كامپیوتر بود مرا  به این فضا نزدیك كرد.  او 6 سال از من بزرگ‌تر بود و از دنیای بازی‌های كامپیوتری و مونتاژ آنها سر درمی‌آورد.

درست است كه در ماه‌های اولیه كار در اپل دوستان زیادی نداشتی؟

بله.  من در آن زمان مثل هیپی‌ها بودم.  موهای بلند و ژولیده‌ای داشتم.  چندان به وضع ظاهری‌ام نمی‌رسیدم.  این موضوع موجب ‌شد همكارانم از این وضع ناراضی باشند.  یادم می‌آید یكی از آنها یك روز به‌شدت به من انتقاد كرد كه باید هر روز از اسپری خوشبو‌كننده استفاده كنم و دیگر تحمل مرا با این وضع ندارد  اما این وضع چندان طول نكشید. بعد از سفرم به هند دنیای دیگری روی من گشوده شد.  من دیگر استیو قدیمی نبودم. اما مسئله این بود كه دیگران برای پذیرش من به‌عنوان یك همكار و دوست گارد داشتند و خیلی سخت به من نزدیك می‌شدند.

ظاهرا این مشكل تو را تا مرز اخراج شدن پیش برد؟

بله.  همكارانم به مدیر آتاری شكایت كرده بودند.  اما شانس با من بود.  ما روابط خوبی با یكدیگر داشتیم.  درباره مسائل مختلف با هم صحبت می‌كردیم و جهانمان به هم نزدیك بود.  او برای آرام كردن كارمندانش مرا برای مدتی از شیفت صبح به شیفت شب منتقل كرد و به این ترتیب اعتراض كارمندان را کم كرد.

بعد از این سفر بود كه گیاه‌خوار شدی و با غذاهای گوشتی خداحافظی كردی؟

در سفر به هند با دنیای عجیبی آشنا شدم،  فلسفه شرقی را آموختم و  با بودایی‌ها آشنا شدم و همه اینها تاثیر زیادی بر زندگی من داشت.  در آن دوران علاقه زیادی به مردم این كشور پیدا كردم و مثل بسیاری از آنها رفتار می‌كردم. روزه می‌گرفتم. از غذاهای گیاهی مصرف می‌كردم و خوردن هرگونه گوشت را كنار گذاشتم؛ البته هرازگاهی گوشت ماهی می‌خوردم.  به این ترتیب شیوه زندگی‌ام را اصلاح كردم؛ حتی در زمان بیماری نیز از شیوه‌های طبیعی درمان كه در زندگی هندی‌ها رایج بود برای درمانم استفاده می‌كردم.  حتی برای درمان بدبویی بدنم كه موجب آزار همكارانم در اپل بود به سبزی‌ها و میوه‌های طبیعی روی آوردم و از این شیوه‌ها نیز در زندگی‌ام استفاده كردم.  شاید برایتان جالب باشد كه نام apple (سیب) را از همین طریق برای شركتم انتخاب كردم.  زیرا معتقدم سیب یكی از كامل‌ترین و مفیدترین میوه‌هاست و خواص درمانی زیادی دارد.  این اسم به‌نظرم ساده، زیبا و كامل آمد و آن را برای كمپانی‌ام انتخاب كردم.



پدر و مادر واقعی

زندگی شما به‌عنوان بنیانگذار شركت كامپیوتری اپل برای بسیاری از مردم جهان جالب است.  به‌ویژه آنكه مسئولیت نگهداری از شما بر عهده پدر و مادر واقعی‌تان نبوده است.

فكر می‌كنم جالب‌‌ترین بخش زندگی من برای مخاطبان مربوط به خانواده‌ام باشد.  بسیاری از مردم در این زمینه كنجكاوی می‌كنند.  شاید برایشان جالب است كه فردی با این شرایط چگونه می‌تواند در چنین جایگاهی قرار گیرد. مادرم «جوآن شیبل» در یكی از روزهای فوریه 1955 مرا به دنیا آورد.  او در آن زمان دانشجو بود.  پدرم «عبدالفتاح جندلی» یك سوری مسلمان بود كه آن روزها در دانشگاه علوم سیاسی درس می‌داد و اختلاف نظرهای بسیاری با خانواده مادرم داشت. پدربزرگم «آرتور شیبل» دل خوشی از پدرم نداشت و همین موضوع سبب شد تا پدربزرگم «جوآن» را وادار به دوری از پدر كند.  این طور شد كه آنها دچار بحران شدند و به‌دلیل مشغله كاری سرپرستی مرا به خانواده دیگری دادند. به این ترتیب من با نام خانوادگی جابز یك خانواده برای خودم پیدا كردم.

در این مدت آیا سراغی از پدر و مادر واقعی خود گرفتی؟

بله. سراغ آنها را گرفتم و برای پیدا كردنشان تا مرز استخدام كارآگاه خصوصی هم پیش رفتم.  با اطلاعاتی كه كلارا، مادرم در اختیارم گذاشت در سال 1983 «جوآن» را پیدا كردم. ما با هم ملاقاتی داشتیم و درباره موضوعات مختلفی صحبت كردیم.  او به من گفت كه از جندلی جدا شده و در این جهان به جز او، خواهری به نام مونا نیز دارم. یكی، دو سال بعد خواهرم را ملاقات كردم و خوشبختانه رابطه خوبی تا امروز با هم داریم. او نویسنده است و رمان‌های متعددی را به رشته تحریر درآورده كه یكی از معروف‌ترین آنها مورد اقتباس سینما قرار گرفته است. جوآن با مرد دیگری ازدواج كرده بود و از زندگی‌اش راضی بود، بعد از آن ملاقاتی نداشتیم. بی‌تعارف باید بگویم كه من كلارا و پل جابز را پدر و مادر واقعی خودم می‌دانم.  آنها مرا بزرگ كردند و زحمت‌های زیادی برای من كشیدند.



دختری که قبولش نمی​ کردم

متاسفم استیو اما خود تو نیز وقتی در دوران دانشجویی پدر شدی به شیوه پدر و مادر واقعی‌ات رفتار كردی و تا مدت‌ها انكار كردی كه پدر لیزا هستی؟

خب.  مادر لیزا نخستین  همسر من بود.  ما هنوز برنامه جدی برای شروع زندگی نداشتیم.  در آن دوران من واقعا آمادگی  پدر شدن  را نداشتم و كریستین مادر لیزا علاقه زیادی به حفظ بچه داشت. این موضوع موجب شد اختلاف‌نظر اساسی در این مورد پیدا كنیم و به‌طور كلی از هم جدا شویم. در آن دوران بسیار سركش بودیم و لجبازی‌های زیادی با یكدیگر داشتیم. كریستین بچه را نگه داشت و من تا مدت‌ها او را آزار دادم و انكار می‌كردم كه پدر لیزا هستم.  تا كار به دادگاه و شكایت كشید، به‌همین دلیل لیزا تا مدت‌ها نام فامیل «نیكول برنان» را با خود داشت  تا اینكه سرانجام دادگاه مرا وادار به پرداخت هزینه‌های «لیزا» كرد و حق ملاقات با وی را برای من درنظر گرفت.  به هر حال لیزا در حال حاضر نام خانوادگی جابز را دارد و به‌عنوان نویسنده در نشریات و روزنامه‌ها مشغول به کار است.



یک سابقه تاریک

اخیرا اسنادی از پرونده كاری‌تان منتشر شده كه جزئیات نه چندان جالبی از خصوصیات و ویژگی‌های شخصی شما ارائه می‌كند!

بله این پرونده مربوط به سال 1991 است. زمانی است كه قصد داشتم در كمیته صادرات آمریكا مشغول به كار شوم.  آنها برایم پرونده‌ای تشكیل دادند و برای بررسی سوءپیشینه‌ام از فامیل، آشنا و همكارانم تحقیق كردند تا سابقه مرا به‌دست آورند.  اگر چه دوستان و علاقه‌مندان زیادی در آن زمان داشتم اما بسیاری از آنها درباره من گفته بودند چندان آدم صادقی نیستم و در برخی موارد اخلاق را زیرپا می‌گذارم.  تنها هدفم برایم مهم است و به خاطر آن می‌توانم تمامی واقعیت‌ها را جور دیگری جلوه دهم. حتی برخی درباره تجربه من از استفاده ماری جوانا و ال‌سی‌دی در دوران نوجوانی اطلاعاتی در اختیار ماموران قرار داده بودند و به این ترتیب پرونده سوءپیشینه مرا پر و پیمان كردند. برخی از همكارانم گفته بودند من در كار، مدیری وسواسی، علاقه‌مند به تحریف واقعیت، بداخلاق و خودخواه هستم كه توانایی برقراری ارتباط مناسب با كارمندان را ندارم  اما با تمام این تفاسیر و با تمام نكات منفی كه از من در پرونده وجود داشت دولت ایالات متحده مرا برای این كار استخدام كرد.



کلاهبرداری

استیو وزنیاك در خاطراتش به این نكته اشاره كرده كه تو در روزگار جوانی به او خیانت كردی.

به هرحال همه آدم‌ها اشتباه می‌كنند.  آن روزها جوان بودم و توجهی به رفتارم نداشتم.  شركت آتاری در آن زمان دستگاه بازی را طراحی كرده بود و از كاركنان خود می‌خواست برای كاهش تعداد تراشه‌های آن ایده بدهند.  در آن زمان من تسلط كافی به این كار نداشتم.  از وزنیاك خواستم این كار را انجام دهد و در ازای آن جایزه نقدی كه كمپانی آتاری برای این‌كار درنظر گرفته را با یكدیگر شریك شویم.  وزنیاك این كار را انجام داد و من پس از دریافت جایزه 350 دلار به او دادم،  درحالی‌كه كمپانی برای این كار 5 هزار دلار جایزه تعیین كرده بود.  وزنیاك این موضوع را سال‌ها بعد وقتی كه با هم كمپانی اپل را تاسیس كردیم، متوجه شد.  یادم می‌آید كه از فهمیدن این موضوع بسیار عصبانی شد.  گریه كرد و گفت: «سر من كلاه گذاشتی، استیو به من خیانت كردی.»  مطمئن نیستم كه اگر او پیش از تاسیس شركت اپل این موضوع را می‌فهمید باز هم با من شریك می‌شد یا نه!

اما سال‌ها بعد یكی از همكارانتان این بلا را سر تو آورد و یكی از محصولات اپل را به نام خود معرفی كرد.

بله.  اریك اشمیت مدیرعامل سابق گوگل طرح ارائه سیستم عامل اندروید را از اپل دزدید.  او پیش از آنكه به گوگل برود از اعضای اصلی هیات‌‌مدیره اپل بود  اما پس از شكست پروژه اندروید در كمپانی اپل استعفا داد و از تیم ما جدا شد. من همواره نسبت به او احساس خوبی نداشتم. حس می‌كردم به ما خیانت می‌كند و سرانجام این كار را كرد.  من بارها او را تهدید كردم كه اندروید را بر سرش خراب می‌كنم.  اما واقعیت این است كه تا امروز هیچ اقدامی علیه او نكردم.  اما رقابت شدید و تنگاتنگی با محصولات تولیدی او در گوگل دارم.  در سال 2007 نیز نامه‌ای به «اشمیت» نوشتم و از او خواستم از كارمندانش بخواهد سرقت و كپی‌برداری از تولیدات ما را كنار بگذارند.  البته «اشمیت» در آن دوران خیلی سریع به این مسئله رسیدگی كرد و مشكل حل و فصل شد.
چهارشنبه 27/2/1391 - 10:18
مصاحبه و گفتگو

راز موفقیت کارخانه بزرگ مهرام : از زیر صفر شروع کردیم

شاهرخ ظهیری نمونه واقعی یك آدم موفق است؛ كسی كه می‌تواند با تجربیاتش موتور محرك هزاران جوانی باشد كه فكر می‌كنند هركس به جایی رسیده یا سرمایه هنگفتی ارث برده یا از جای خاصی حمایت شده است.




برترین ها:  شاهرخ ظهیری نمونه واقعی یك آدم موفق است؛ كسی كه می‌تواند با تجربیاتش موتور محرك هزاران جوانی باشد كه فكر می‌كنند هركس به جایی رسیده یا سرمایه هنگفتی ارث برده یا از جای خاصی حمایت شده است. داستان زندگی پرفرازونشیب مردی كه با ابتكارات و زحماتش یكی از موفق‌ترین صنعت‌گران این كشور شده، می‌تواند دست مایه یك فیلم سینمایی باشد.



1309 تولد یک کار آفرین

سال 1309 در شهر ملایر به دنیا آمدم؛ پس از چند سال زندگی در این شهر به قم مهاجرت كردیم و دوران دبستان و دبیرستان را در این شهر گذراندم. سال پنجم دبیرستان (سابق) بودم كه پدرم فوت كرد و من سرپرست خانواده شدم و مسئولیت اداره زندگی خواهر، برادر و مادرم به‌دوش من افتاد. پس از گرفتن مدرك دیپلم در رشته ادبیات، به اداره فرهنگ قم رفتم و در همان جا معلم شدم.


 
 1328 استخدام و ادامه تحصیل

چون پدرم رئیس اداره دارایی قم بود، به‌راحتی در اداره فرهنگ (آموزش و پرورش فعلی) استخدام شدم؛ اما با دیپلم نمی‌توانستم معلم موفقی شوم. به‌ این‌ دلیل ادامه تحصیل دادم و در رشته حقوق، لیسانس گرفتم. در آن زمان دانشگاه مثل حالا نبود؛ كسانی كه در رشته حقوق درس می‌خواندند، این رشته در 2 سال آخر به 3 رشته تقسیم می‌شد و هركس می‌توانست 2 لیسانس بگیرد‌ بنابراین من به‌غیر از رشته حقوق قضایی، لیسانس اقتصاد هم گرفتم كه بعدها تحصیل در این رشته خیلی به من كمك كرد. در دوران تحصیل مجبور بودم مدام به تهران بیایم و بیشتر مواقع 3 روز در هفته را تهران بودم‌، به‌همین دلیل پس از پایان تحصیلات، از قم به تهران آمدیم و من در دبیرستان‌های شمیرانات دبیر شدم؛ اما حقوق معلمی برای گذراندن زندگی‌مان كافی نبود، به‌همین‌ دلیل به تكاپو افتادم كار دیگری انجام دهم.



1337 شاگردی در بازار تهران

توسط یكی از دوستانم به رئیس كارخانه پارچه‌بافی درخشان یزد معرفی شدم. محل كارخانه در یزد بود؛ اما یك شعبه در بازار بزرگ تهران داشت و آقای هراتی، رئیس كارخانه به من گفت، از فردا به آنجا برو و شروع به كار كن. فردایش به بازار و مغازه پارچه‌فروشی درخشان یزد رفتم؛ وقتی وارد مغازه شدم، دیدم این فروشگاه چند فروشنده، یك صندو‌ق‌دار بازنشسته و یك رئیس شعبه دارد و در واقع هیچ‌كاری برای من وجود نداشت. اصلا نمی‌دانستم باید چه‌كار كنم، حتی یك چهارپایه هم نبود رویش بنشینم؛ تمام طول روز را باید سرپا و بدون كار در مغازه می‌ایستادم. در ضمن بعدازظهرها هم كلاس درس داشتم و باید به مدرسه می‌رفتم. بعد از چند روز احساس كردم اگر 15 روز همین وضعیت ادامه داشته باشد و نتوانم در مغازه كاری برای خود دست‌و‌پا كنم، همین روزهاست كه بیرونم كنند. در همین فكرها بودم كه دیدم هر شب صندوق‌دار با فروشنده‌ها دعوا دارد و حساب فروشگاه از هر 2طرف با هم، همخوانی ندارد. من یك بررسی‌كردم و به فروشنده‌ها گفتم، بیجكی برای هر پارچه درست كنند و طبق شماره و قیمت روی این بیجك‌ها، شب به شب با صندوق‌دار حساب و كتاب كنند. در پایان شب اول، وقتی صندوق‌دار حساب كرد و دید حتی یك ریال هم اشتباه نشده، خیلی خوشحال شد و من كمی اوضاعم بهتر شد و توانستم كمی جا پای خودم را سفت كنم.



1338 درس بزرگ برای تمام زندگی

در دبیرستان رشته فلسفه و منطق درس می‌دادم و هرروز باید از بازار تا قلهك را طی می‌كردم. هرروز ساعت 5 صبح از خواب بیدار می‌شدم و از خیابان عین‌الدوله (ایران) پیاده به بازار می‌رفتم. همان صبح زود در مغازه را باز می‌كردم، تمام طاقه‌ها را پایین می‌آوردم، تمیز می‌كردم و دوباره سرجای‌شان می‌گذاشتم. در حقیقت من با 2 لیسانس و شغل معلمی، به‌عنوان پادو در بازار مشغول به كار بودم و اصلا هم ناراحت نبودم. بازار برای من مثل دانشگاه بود و خیلی چیزها از آن روزها یاد گرفتم.



زندگی در سختی

كارخانه ما، از گروه صنعتی بهشهر پنبه می‌خرید. من هرچند وقت یك‌بار به مغازه آن‌ها در بازار می‌رفتم تا چك‌شان را بدهم. یك‌بار كه خدمت آقای لاجوردی، رئیس این كارخانه رفته بودم، یك دلال پیش او آمد و گفت: «پنبه‌های دیروز را 5 ریال گران‌تر فروختم»؛ اما آقای لاجوردی كه در معامله‌‌اش هیچ چك و سفته‌ای هم نگرفته بود، حاضر نشد معامله را به هم بزند و به آن دلال گفت: «اگر 5 میلیون تومان هم سود داشته باشد، حاضر نیستم حرفم را زیرپا بگذارم. من، یك كلام به مشتری‌ام گفته‌ام جنس مال تو، حالا اگر یك ماه دیگر هم پول بدهد، جنس مال اوست!» این حرف به‌قدری روی من تاثیر گذاشت و به‌قول معروف من را گرفت كه همیشه در زندگی‌ام آن را آویزه گوشم كرده‌ام و به‌خودم همانجا گفتم اگر می‌خواهم یك روز مثل آقای لاجوردی آدم بزرگی شوم، باید حرفم سند باشد. تا الان هم كه 81 سال دارم، هیچ‌وقت نشده به قولم عمل نكنم و از حرفم برگردم.



1339 روزی که زندگی ام تغییر کرد

صاحب كارخانه درخشان یزد، هفته‌ای چند روز به مغازه سرمی‌زد. یك‌بار كه به تهران آمده بود، نامه‌ای از شهربانی وقت رسید كه در آن گفته بودند ما امسال، از شما پارچه پلیس نمی‌خریم. وقتی‌آقای هراتی این نامه را دید، داشت سكته می‌كرد؛ تصور كنید قرارداد 10 میلیون متر پارچه، یكدفعه از بین برود، چه حالی می‌شوید؟ رفتم جلو به آقای هراتی گفتم اجازه بدهید من بروم سراغ این موضوع و ببینم چرا نمی‌خواهند از ما پارچه بخرند! گفت: «یعنی چی بروی دنبال این‌كار، گفتند نمی‌خرند، یعنی نمی‌خرند دیگر.» من گفتم شما نامه را به من بدهید» و او نیز با اكراه نامه را پرت كرد جلوی من. همان‌موقع رفتم میدان توپخانه، اداره شهربانی؛ گفتم می‌خواهم بروم اداره تداركات پیش سرتیپ فلانی! گفتند مگر همین‌طوریه؟ خلاصه ما را راه ندادند و فرستادند آجودانی. رفتم پیش آجودان و گفتم آقا به من اجازه بدهید یك دقیقه ایشان را ببینم. اگر نگذارید، خودم را آتش می‌زنم؛ اما باز هم نگذاشت. این‌قدر عصبی بودم كه زدم زیر گریه! یك سرهنگ از اتاق بغلی آمد و گفت چی شده جوان، چرا گریه می‌كنی؟ گفتم می‌‌خواهم بروم پیش سرتیپ نمی‌گذارند، گفت بگو چی‌كار داری، گفتم فقط باید به‌خودشان بگویم. همان‌جا زنگ زد به آجودانی و گفت: «‌‌اسم این آقا را بنویسید و به من هم گفت الان برو و فردا ساعت 6 صبح بیا، برو پیش سرتیپ. فردا صبح از ساعت 5 تا 6 جلوی در شهربانی ایستادم تا حتی یك ثانیه هم دیر نكنم. بالاخره اجازه دادند یك دقیقه بروم ایشان را ببینم. وقتی وارد اتاق شدم، داشتم از ترس می‌لرزیدم. با خودم گفتم اعدامم كه نمی‌كنند، بگذار هركاری می‌توانم انجام دهم. گفتم تیمسار، امیر، سرتیپ، من دانشجو هستم كه خرج خانواده‌ام را می‌دهم، اگر به من توجه نكنی، خانواده‌ام را از دست می‌دهم و خودم را می‌كشم. گفت‌ حرفت چیه؟ گفتم شما هر سال برای لباس‌های شهربانی از كارخانه درخشان پارچه می‌خریدید، ما بهترین و نخستین كارخانه هستیم. در ضمن از همه هم ارزان‌تر می‌فروشیم، چرا نمی‌خواهید از ما پارچه بخرید؟ نگاهی به من كرد و گفت كاغذت را بده! كاغذ را گرفت و زنگ زد به آجودانش و گفت: امسال هم بروید از درخشانی پارچه بخرید! انگار داشتم بال درمی‌آوردم. نامه را گرفتم و پیش خودم نگه داشتم تا آخر هفته رئیس بیاید، به هیچ‌كس هم چیزی نگفتم! آخر هفته كه آقای هراتی آمد، رفتم جلو و نامه را به او دادم. این‌قدر خوشحال شد كه اصلا نمی‌دانست چه‌كار كند. ناخودآگاه من را بغل كرد، بوسید و گفت: 500 تومان پاداش این كار تو! بعد از آن جریان بود كه دیگر من شدم معتمد آقای هراتی و هیچ‌كاری را بدون مشورت با من انجام نمی‌داد.



1340 ماشین های کشاورزی

بعد از آن، همین شركت، شروع به وارد كردن ماشین‌آلات كشاورزی به ایران كرد و نخستین شركتی بود كه ماشین‌آلات BMW را وارد كرد. من شدم مدیرفروش شركت ماشین‌های فلاحتی و چندبار به مونیخ آلمان رفتم و چند سالی در این شركت كاركردم. خیلی از من راضی بودند؛ به دلیل سلامت و صداقتی كه داشتم، دیگر اسمم سر زبان‌ها افتاده بود و همه من را در ماشین‌‌آلات كشاورزی می‌شناختند. دكتر صراف‌زاده از افراد ثروتمند و با نفوذ آن زمان به همراه اعلم و مهدی بوشهری، یك گروه بزرگ صنعتی تشكیل داده بودند كه 20 شركت كوچك را هم در زیرمجموعه خود داشتند. صراف‌زاده به هراتی پیغام داده بود یك ظهیری در مجموعه‌تان دارید كه ما او را می‌خواهیم! آقای هراتی با دلخوری قبول كرد ما را به صراف‌زاده بدهد كه همان‌موقع، رئیس كارخانه كشت شدم كه در زمینه واردات تراكتور از انگلستان فعالیت می‌كرد. نام تمام شركت‌های گروه با «مه» شروع می‌شد مثل مهساز، مهیار و... كه همین اسم بعدها باعث شد من، اسم كارخانه خود را مهرام بگذارم.



1341 منشی مخصوص بوشهری

آقای بوشهری كه از سهامداران اصلی شركت بود، در فرانسه زندگی كرده و درس خوانده بود. او آنجا می‌توانست فارسی حرف بزند اما بلد نبود فارسی بنویسد چون من لیسانسه بودم و اعتبار زیادی هم نزد صراف‌زاده داشتم، من را به‌عنوان منشی مخصوص بوشهری منصوب كردند و یك گرفتاری به گرفتاری‌های دیگرم اضافه شد. من هرروز باید به همه‌جا مثل مجلس، جلسه هیئت دولت و... می‌رفتم تا كارهای امضایی را پیش‌شان ببرم. یك روز كه در منزل آقای بوشهری منتظر آمدن ایشان بودم، همسرش از پله‌ها پایین آمد و گفت: «اینجا چه‌كار می‌كنید؟ اصلا شما كی هستید؟» گفتم:‌«من معاون آقای بوشهری هستم و هرروز به اینجا می‌آیم تا كارهای امضایی را انجام دهم.» او با بی‌ادبی گفت غلط كردی آمدی اینجا؟ اینجا خانه شخصی منه!  كارتم را نشان دادم ولی او آن را پاره كرد و به مباشرهایش گفت این آقا را بیرون كنید. من به‌قدری عصبی بودم كه اصلا نفهمیدم چطور از آنجا به شركت رسیدم. همان‌موقع رفتم استعفا كردم و گفتم حتی یك ثانیه هم در این شركت نمی‌مانم. هرچقدر اصرار كردند گفتم به‌‌ هیچ‌وجه امكان ندارد در این شركت بمانم.





1349 مهرام متولد شد

در مدتی كه قرار بود حق و حقوق ما را بدهند، متوجه شدم بین شركا اختلاف افتاده و می‌خواهند شركت‌ها را از هم جدا كنند. من در این برهه، شركت صنایع غذایی مهرام را به نام خودم ثبت كردم و به‌سرعت كارهای ثبتی آن را انجام دادم. وقتی از شركت بیرون آمدم، سراغ یكی از دوستانم كه اتفاقا او هم یزدی بود رفتم و با هم صحبت كردیم و به‌صورت شراكتی كارخانه را راه انداختیم. تا زمانی كه كارخانه ساخته شود چون هیچ تخصصی در این زمینه نداشتم، سراغ آموزش رفتم و برای تولید محصول‌ها بررسی‌های دقیقی انجام دادم. در مشورتی كه با یك‌سری از دوستانم كه به ایالات متحده رفته بودند و به‌عنوان كارآموز در كارخانه محصول‌های غذایی كرافت (kraft) مشغول به كار شده بودند، فهمیدم سس، همه را گرفته و هیچ خانه‌ای پیدا نمی‌شود كه در آن سس نباشد. هیچ كارخانه‌ای هم در ایران نبود كه چنین محصولی تولید كند و تصمیم گرفتم با یك كار ابداعی، به‌سوی موفقیت حركت كنم. تصور كنید سال 1349 ما سس مایونز تولید كردیم؛ ولی هیچ‌كس نمی‌داند اصلا سس به چه دردی می‌خورد! اصلا غذایی نداشتیم كه نیاز به سس داشته باشد! خلاصه شروع كردم به‌ جاانداختن این محصول در بین ایرانی‌ها!



1350 معرفی سس به ایرانیان

كارخانه را طبق استاندارد كرافت راه‌اندازی كردم؛ لباس‌های متحدالشكل، بخش كارمندان، بخش تولید، در كل همه‌چیز مثل كارخانه كرافت بود؛ اما یك پای قضیه مشكل داشت و آن هم فروش بود. نه مردم سس می‌خریدند، نه سوپرماركت‌ها. حتی آن‌ها حاضر نبودند این محصول را به‌صورت امانی در مغازه‌شان بگذارند. بعد از سال‌ها كار فهمیدم باید یك خرید كاذب درست كنم. برای این‌كار مثلا روزی كه كامیون پخش از پیچ شمیران به سمت تجریش می‌رفت تا اجناس را پخش كند، 100نفر را در رده‌های سنی مختلف مثلا پیرمرد، بچه‌ و جوان آموزش داده بودم و هرروز می‌آمدند شركت و پول می‌گرفتند كه چند ساعت بعد از پخش، سس‌ها را از مغازه‌ها بخرند مثلا اگر یك سوپرماركت 2 كارتن از ما سس می‌خرید، یكیش را خودمان می‌خریدیم. با این‌كار، هم مغازه‌دار را ترغیب می‌كردیم كه سس را به مردم بفروشد، هم از خریدی كه كرده، سود برده باشد. نخستین‌بار كه در نمایشگاه شركت كردیم، انواع غذاها كه با سس درست می‌شود را آماده كرده بودیم مثل الویه، سالاد كاهو و... كه مردم را با این ماده غذایی آشنا كنیم. یك‌بار خانمی، به نمایشگاه آمد و شیشه سس را باز كرد، بو كرد و گفت: آقا این را باید بمالیم به‌صورت؟! می‌خواهم بگویم، ماده غذایی‌ای را در ایران جا انداختم كه هیچ‌كس حتی خانواده‌های پولدار و بالاشهری هم نمی‌دانستند چه‌كار باید با آن انجام دهند. مهرام با زحمت و خون‌دل‌خوردن شد مهرام.



1351 بازنشستگی و بخشیدن کل حقوق به خانواده های بی سرپرست

پس از چند سال دوندگی و زحمت در این سال بالاخره محصولات مهرام كم‌كم جای خود را در میان مصرف‌كنندگان باز كرد و من با 30 سال خدمت كه پول 5 سال آن را یك جا به حساب دولت ریختم خودم را از خدمات دولتی بازنشسته كردم به این ترتیب من از سال 52 تا به حال كه بیشتر از 39 سال از عمر بازنشستگی‌ام می‌گذرد (یعنی من خیلی بیشتر از دوران خدمت حقوق بازنشستگی می‌گیرم)چون به این پول نیازی نداشتم تصمیم گرفتم آن را وقف كودكان بی‌سرپرست كنم.
چهارشنبه 27/2/1391 - 10:17
سينمای ایران و جهان

دیالوگ های ماندگار در سینما و تلویزیون ایران

حجت به قاضی: من همه زندگی مو باختم. منو از حبس می‌ترسونی؟ برو از خدا بترس
مردم سالاری: سخنوری یکی از ارکان ادبیات ایران زمین است و نغزگویی و شاعرانگی دو بن مایه اصیل در زبان محاوره ما هستند.

 با توجه به همین اصل یکی از پایه‌های ماندگاری فیلم های سینمایی و مجموعه‌های تلویزیونی را باید در دیالوگ‌هایی جستجو کرد که در حافظه تاریخی مخاطبانشان نقش بسته‌اند.

 در زیر به بخش مهمی‌از دیالوگ‌های ماندگار سینما و تلویزیون اشاره می‌کنم.

1- مادر مرد از بس که جان ندارد، بیچاره پیر شده از بس مرده ( اکبرعبدی – مادر)



2- بیا قسم بخوریم که دیگه قسم نخوریم (محمدرضا فروتن - متولد ماه مهر)

3- فكر و ذكرمان شد كسب آبرو، چه آبرویی، مملكت ‌رو تعطیل كنید، دارالایتام دایر كنید درست‌ تره. مردم نان شب ندارند، شراب از فرانسه می‌آید، قحطی است، دوا نیست، مرض بیداد می‌كند، نفوس حق‌النفس می‌دهند، باران رحمت از دولتی سرقبله عالم است و سیل و زلزله از معصیت مردم. میرغضب بیشتر داریم تا سلمانی. سر بریدن از ختنه سهل‌تر. ریخت مردم از آدمیزاد برگشته، سالك بر پیشانی همه مهر نكبت زده، چشم‌ها خمار از تراخم است، چهره‌ها تكیده از تریاك.( عزت الله انتظامی- حاجی واشنگتن)

4- ابراهیم و اسماعیل، هر دو در یك تن بودند، با من، پس گفتم، ابراهیم، اسماعیلت را قربان كن، كه وقت، وقت قربان كردن است. قربانی كردم در این قربانگاه، و جوهر این دفتر، خون اسماعیل است، پسری كه نداریم، دریغ كه گوسفندی از غیب نرسید برای ذبح، قلم نی، از نیستان می‌رسید نی در كفم روان، نی خود، نفیر داشت، نفس از من بود، نه نغمه، من می‌دمیدم چون دم زدن دم به دم(علی نصیریان- هزاردستان)

5- صلوات برای سلامتی امیرعلی، ما کاری به حکم نداریم، حکم رو کاغذ مال محکمه‌ اس، اصلیت حکم مال خداست که ما و منش ریخته و گلریزون می‌کنیم واسه کسی که آزاد می‌شه از این چاردیواری که همه‌ دنیا چاردیواریه؛ کرم مرتضی علی، یه مرد که واسه شرف و ناموسش دوازده سال رو کشیده، وجدانش بالاتر از این پولاست که کاغذه، سلامتی سه تن: ناموس، رفیق و وطن، سلامتی سه کس: زندونی، سرباز و بی‌کس، سلامتی باغبونی که زمستونش رو از بهاربیشتر دوست داره، سلامتی آزادی، سلامتی زندونیای بی‌ملاقاتی. (مرحوم مهدی فتحی - اعتراض)

6- می‌مونه یه حلوا هدیه صاحبان عزا به اهل قبور... این تنها شیرینی ضیافت مرگ ، عطر و طعمش دعاست ... روغن خوبم تو خونه داریم ... زعفرونم هست ... اما چربی و شیرینی ملاک نیست ... این حرمته که زنده‌ها به مرده هاشون می‌ذارن ... (ماه منیر و طلعت به گریه می‌افتند) اجرشم نزول صلوات و حمد و قل هوالله است ... فقط دلواپس آردم ... خاطر جمع نیستم ... می‌ترسم مونده باشه ...( زنده یاد رقیه چهره آزاد- مادر )

7- سلحشور: مرّبی شما بعد جنگ سینما زیاد می‌رفتی نه؟ آخه برادر من، این جا که تگزاس نیست!

احمد: آقای سلحشور! اجازه می‌دید ما دو کلوم حرف بزنیم؟

سلحشور: تو حرف نمی‌زنی، تو داری لاس می‌زنی! آخرشو بهش بگو، ته خطو.

احمد: ته خطی وجود نداره سلحشور، حاج کاظم فرمانده گُردان بوده عباس هم از بچه های جنگه.



سلحشور: خوب دیگه بدتر! جُرم خودی ها که بیشترازغریبه هاست. واسه این مملکت که هزارتا دشمن داخلی و خارجی داره، از صبح تا شب داریم جون می‌کَنیم؛ می‌کَنیم یا نمی‌کنیم؟ بعد آقا، خودی؛ شب عیدی می‌یاد اسلحه رو می‌ذاره رو شقیقه ما! این یعنی عدالت؟ چند تا جوون خونشونو برا آرامش این مملکت از دست داده باشن خوبه؟ چند تا؟ دِ بگو، خوب بگو دیگه. [خطاب به حاج کاظم] یه ذره فکر کنی از کارت خجالت می‌کشی! (گفتگوی رضا کیانیان و قاسم زارع- آژانس شیشه ای )

8- مو اصلا توقعی نداشتم، سر زمین بودُم با تراکتور،جنگ هم که تموم شد، برگشتُم سر همو زمین، بی تراکتور! مو حتی دفترچه بیمه هم نگرفتم.حالا برا مو زوره که همچی تهمتی به مو بزنن، خواهر با شمام ، شما سهمتون رو دادین. سهمتون همین نیش هایی بود که زدین، دست شما درد نکنه..!(حبیب رضایی- آژانس شیشه ای)

9- جیـگرم سوخت، شیشه شکست، مامور اومد ، اسلحه اش چسبید به دستم( پرویز پرستویی-آژانس شیشه‌ای)

10- زنده یاد شکیبایی به ژاله علو:من ادعایی ندارم، ژاله علو: همینم کم ادعایی نیست(روزی روزگاری)

11- قرار شد ما بریم جبهه بجنگیم، شما هم بمونید بچه های مارو تربیت كنید؛ حالا قضاوت كنید كی كم فروشی كرده! ( پرویز پرستویی - موج مرده )



12- حجت به قاضی: من همه زندگی مو باختم. منو از حبس می‌ترسونی؟ برو از خدا بترس(شهاب حسینی-جدایی نادر از سیمین)

13- تا حالا فکر میکردم جواب یه زنه تنهارو کی میده حالا فکر می‌کنم جواب بچه شو کی میده (زنده یاد خسرو شکیبایی- اتوبوس شب)

14- پرواز اندازه آدمو برملا می‌کنه هرچی بالاتر می‌ری بالا و بالاتر می‌ری دنیا از دید تو بزرگتر می‌شه و تو از دید دنیا کوچکتر! (شهاب حسینی- شوق پرواز)

15- به چیزی دل ببند که دل داشته باشه(محمدرضا فروتن- مرسدس)

16- دوست خیالی كه واقعا دوستت باشه خیلی بهتر از یه دوست واقعیه كه خیال میكنی دوستته ( امین حیایی- چه کسی امیر را کشت)

17- چرا به بتهای مرده سنگ بزنم وقتی بتهای زنده فراوانند ( زنده یاد حسین پناهی - روز واقعه)

18- از وقتی که تصمیم گرفتم دیگه نبینم، خیلی چیزا دیدم (پرویز پرستویی-بید مجنون)

19- تو اولی نیستی، من با خیلیا عاشقیت داشتم،اما دیگه تا وقتی پیش آقام خاکم کنن،خود خودتی اگه اولی نبودی اینو بدون آخری هستی (سوته دلان)



20- همه جور نون دیدم، نون سنگک، نون بربری، نون لواش، نون تافتون، ولی هیچ جا نون حلال ندیدم ( پولاد کیمیایی- جرم)

21- اون موقع ها که خیلی جوون بودم و همه دور سفره جمع می‌شدیم، وقتی که غذا تموم می‌شد یه آه بلند می‌کشیدم و می‌گفتم: کاش غذا تموم نمی‌شد! کاش اولش بود! نه به خاطر غذاها...اون که همیشه بود...فقط به خاطر این جمعی که می‌دونستم همیشه باقی نمی‌مونه، ولی خب الان که همه هستیم، پس قدرشو بدونیم دیگه!؟( رضا کیانیان- ماهی ها عاشق می‌شوند)

22- یعنی عشق اینقدر سخته؟ آره سخته ولی سختیشم خوبه،عشق آدمو سبک می‌کنه، اما سبک نمی‌کنه.( گفت‌وگوی مهدی احمدی با هانیه توسلی- شب های روشن)

23- شما مردم رو به حال خودشون بذارین. خودشون می‌تونن از آیین هاشون محافظت کنن.( مریلا زارعی- گزارش یک جشن)

24- سره مره یه دو جین بچه می‌زاد یکیش می‌شه بلبل، نن? ما کتّ بلبل رو بست و زایید گل و بلبل(محمدعلی کشاورز- مادر)

25- با گلوله و سرب نمیشه فکر مردمو عوض کرد .این بار دین باید بره به مصاف دین(عبدالرضا اکبری-

روزهای اعتراض)

26- من روزی یه آهنگ با ناهارم می‌خورم یکی با شامم. من آدما رو فقط تو ماشینم می‌بینم نه تو دفتر اونا نه تو دفتر من (زنده یاد خسرو شکیبایی – حکم)



27- تو یاد گرفتی که اون چیزی که هستی نباشی (خزر معصومی- به رنگ ارغوان)

28- چیه برادر؟! جشن تولده. ممنوعه؟ زن بی‌حجاب نداریم.زن باحجابم نداریم.مردبی‌غیرت نداریم . مرد با غیرتم نداریم. نوار مبتذل نداریم. ماهواره نداریم. صور قبیحه نداریم.حشیش، گرس، تریاك، ذغال خوب و رفیق ناباب نداریم. رقص، آواز،خوشی،خنده، بشكن و بالابنداز نداریم. شرمنده ‌تونم هیچ چیز ممنوعه كلاً نداریم.. نداریم. مهمونیه ولی مهمون هم نداریم... جشن تولد یه بچه‌اس ولی بچه هم نداریم.(محمدرضا فروتن- شب یلدا)

29- خدایا من شکایت دارم .من شاکی ام . پس کو رحمانت؟ پس کو رحیمت؟ آخه چرا اینجا؟ چراحالا؟ چرا اینطوری؟ من شکایتمو پیش کی ببرم؟ به کی بگم؟ (علی دهکردی- از کرخه تا راین)

30- شما مطمئناً تو دبستان نقشه جغرافیایی ایران رو دیدید، شبیه یک گربه است، ارمنستان، آذربایجان، ترکمنستان، افغانستان، پاکستان، این کشورهای گوگولی خلیج فارس، کویت،عربستان،عراق،ترکیه. می‌دونید نظرشون راجع به این گربه چیه؟ اگر میدونستین مطمئناً اجازه نمی‌دادین یه مربی آبروی ما رو ببره!

دهه ات گذشته مربی، اگه اون اسلحه دستت نباشه کی به حرفت گوش میده؟ اینه که برات زور داره، یه دهه حرف زدی ساکت بودیم، کری خوندی ساکت بودیم، گرفتی ساکت بودیم، پس دادی ساکت بودیم،حالا اجازه بده ما حرف بزنیم، خانوما آقایون دوست دارین یکی از این کشورها دوباره به ما حمله کنه؟ دوست دارید جنگ بشه؟ ثبات، دهه ما دهه ثباته، امنیت، این کشور کی باید روی امنیت رو ببینه؟ کی باید روی ثبات رو ببینه؟ اون پسرتو کی باید بتونه برای آینده اش برنامه ریزی کنه؟دهه من هم نیست! (رضا کیانیان- آژانس شیشه ای)

31- حرفای خوب همیشه مال آدمای خوب نیست
(هانیه توسلی- شب های روشن)

32- اینجا نمیشه به کسی نزدیک شد” آدما از دور دوست داشتنی ترن....اگه دو نفر به قیمت دوستی مجبور شن به هم دروغ بگن بهتره تنهایی بشینن و به چیزایی که دوست دارن فکر کنن؛ تو این دیار برد با اوناییه که از مخشون کار میکشن. بخوای از دلت مایه بذاری سوختی؟! (داریوش ارجمند- آدم برفی)

33- وقتی داریم تو خیابون راه میریم یک بچه 12-13 ساله بهت بگه بچه قرطی، تا هم بخواهی حرف بزنی بهت بگن خفشو بمیر، نتونی تو جامعه ات حرف خودت رو بزنی ! پلیس ایران: حالا میخواهیم جبران کنیم! چه جبرانی؟ واسه من راهی نمونده که شما بخواین جبرانش کنید، پلیس ایران: بکش تو خاک خودمون؛ خاک من کجاست فتاح؟؟؟ خاکی که توش عشق جرمه، خاکی که جوونشو به جایی میکشونه که این همه مامور منتظرن تا مغزشو متلاشی کنن( گفتگوی بهرام رادان و جمشید هاشم پور- آواز قو)

34- اگه روزنامه و رادیو تلویزیون مال مردم باشه، حرف مردمو می‌زنه. اگه مال دولت باشه، حرف دولت. حکومت نظامی‌هم فایده‌ای نداره.(سعید راد- خط قرمز)

35- هروئین، حشیش، یوگا، جن‌گیری، تی‌ام، فال و این اداهای تازه ژاپنی و خلاصه انواع نشئگی برای وامونده‌ها خوبه. آدمی‌که فکر می‌کنه، یعنی فکر داره، احتیاج به این جور مزخرفات نداره.(فریماه فرجامی-

تیغ و ابریشم)

36- ببین دلخوری، باش،عصبانی هستی، باش، قهری،باش، هرچی می‌خوای باشی، باش !ولی حق نداری با من حرف نزنی، فــَمیــدی؟( زنده یاد خسرو شکیبایی- خانه سبز)



37- ولله که شهربی تو مرا حبس می‌شود، آوارگی و کوه و بیابانم آرزوست(پرویز پرستویی- کتاب قانون)

38- من اعتراض دارم به رنگ سرخ که سوزاننده است، به آبی که سرده، به زرد که رنگ جداییه، به هر رنگی که رنگ روح زندگی توش نیست، چون به عقیده شخص خود من جناب رییس، رنگ روح زندگی سبزه...فقط سبز!(زنده یاد خسرو شکیبایی- خانه سبز)

39- بابا جون وقتی نبودی نبودنت همه جا بود.(مریلا زارعی- دست های خالی)

40- مردان بی عار، زنان بی كار، تلفن‌های خر تو خر، موضوع خوبیه، اما فكر نمی‌كنم چاپ كنن(عزت الله انتظامی- خانه خلوت)

41- مسلمانی ما سه نسل است و از او هیچ ، آری ، اما من از اسلام او بوی تازگی می‌شنوم و از مسلمانی تو تنها بوی غرور جاهلی می‌آید .ما شصت ساله مسلمانیم .این چه تفاخری است كه به ایمان خویش می‌كنی؟ كه تو اگر مسلمانی از پدر داری ، او این گنج به رنج خویش یافته است(گفتگوی سعید نیک پور و عزت الله انتظامی- روز واقعه) .

42- اگرنیت یک ساله دارید برنج بکارید اگه نیت ده ساله دارید درخت غرس کنید، اگه نیت صد ساله دارید آدم تربیت کنید، سینماتوگراف آدم تربیت می‌کند( عزت الله انتظامی- ناصر الدین شاه آکتور سینما)

43- گاهی وقت ها آدم دلش میخواد با یکی دو کلمه حرف بزنه! ولی خوب اگر یکی نباشه که اون دو کلمه اونو بشنوه می‌دونی چی میشه؟ با خودش میگه:من چرا باید دنبال یکی باشم که باهاش دو کلمه حرف بزنم، اصلا خودم می‌تونم با خودم بیشتر ازدو کلمه حرف بزنم و حرفای خودمو بهتر بفهمم! کسی که به اینجا برسه نه می‌گرده نه می‌خوابه!!! (مهدی احمدی- شبهای روشن)

44- کاش زندگی مانند جعبه موسیقی بود، صداها آهنگ بود؛ حرفها ترانه(سعید پورصمیمی- دلشدگان )

45- سفره از صفــای میـــزبان رنگین میشه؛ نه از مرصع پــلو (زنده یاد رقیه چهره آزاد- مادر )

46- ترک عادات بد انگیزه‌های خوب می‌خواد(جمشید هاشم پور- آوازقو)

47- لعنت به جاده‌ها اگه معنی‌شون جدائیه( زنده یاد جمیله شیخی- مسافران)



48- رفاقت صداقته نه لاپوشونی و بی صداقتی(پرویز فلاحی پور- شب دهم)

49- به نظر من یه خونه هرجایی میتونه باشه. میتونه بالای یه ساختمون بلند باشه. میتونه توی یه کوچه قدیمی‌که زیر یه بازارچه‌ست باشه. میتونه بزرگ یا میتونه کوچیک باشه. میتونه برای هرکس مفهومی‌داشته باشه یا هر رنگی داشته باشه. میتونه به رنگ آجر یا به رنگ شیشه و سنگ باشه. میتونه رنگ قرمز یا به رنگ...

ولی من... یعنی بهتره بگم ما، معتقدیم خونه هرچی که باشه، باید سبز باشه. بله، سبز و همیشه سبز(زنده یاد خسرو شکیبایی- خانه سبز )

50- توی این مملکت، بخل، حسادت و تنگ نظری شغل دوم همه مردمه( عزت الله انتظامی- خانه ای روی آب)

51- نذار یه تصادف ساده مارو به زنیکه و مرتیکه بکشونه( محمدرضا فروتن- مرسدس)

52- شده تا حالا با کسی برخورد کنین که به دلتون بشینه، آره اما به دلشون ننشستم؛ چرا؟؟ چون قبلا یکی به دلشون نشسته بود(گفتگوی مهدی احمدی و هانیه توسلی- شب های روشن)

53- من به عنوان نماینده تام الاختیار خداوند در این محله و تمام محله ها، به شما می‌گویم که بروید حالتان را بکنید ولی اسراف نکنید( پرویز پرستویی- مارمولک)

54- نسرین: اون زنو شوهر جوونن نذار آلوده بشن، دیبا: اونا دلاشون پاکه، نسرین: همه به دستهای آدم نیگاه میکنن( گفتگوی عسل بدیعی و ابوالفضل پورعرب- دست های آلوده)

55- احمد چته؟عاشق شدم !نگران نباش ! این شتریه كه در خونه هر خری میخوابه.(حمید لولایی - خانه بدوش)

56- آنقدر بگیرش تا بگیریش(مهران مدیری- توکیو بدون توقف)

57- آزردمت انگشتک؟ دوست داری آتش از اسلحه بچکانی یا مرکب از قلم نئین؟ خون می‌طلبی یا جوهر؟ انگشت کی در این میان باشه گران قدرتری، خوشنویس یا تفنگچی؟(علی نصیریان- هزار دستان)
چهارشنبه 27/2/1391 - 10:16
سينمای ایران و جهان

هفت فیلم پرتماشاگر تاریخ سینما

فهرست پرتماشاگرترین فیلم های تاریخ سینما چندان ربطی به پرفروش ترین فیلم های تاریخ سینما ندارد.

 

هفت صبح: فهرست پرتماشاگرترین فیلم های تاریخ سینما چندان ربطی به پرفروش ترین فیلم های تاریخ سینما ندارد. فهرست هفت فیلم پرتماشاگر تمام تاریخ را مرور می کنیم و خواهید دید که پرفروش ترین فیلم تاریخ یعنی آواتار جایی در این فهرست ندارد:

1- بربادرفته (کارگردان ویکتور فلمینگ، بازیگران: ویوین لی، کلارک گیبل، الیویا دوهاویلند – 1939)

فیلم پر طول و تفصیلی که شخصیت هایش در گذر بیش از 80 سال همچنان در فرهنگ عامه سینما دوستان جای دارد. این سوپر پروداکشن افسانه ای با یک ماجرای رمانس جذاب در پس زمینه جنگ های داخلی آمریکا در اکران اول و دوم خود 198 میلیون دلار فروش کرد که با حساب نرخ تورم معادل 3/1 میلیارد دلار امروز خواهد بود. آن هم فقط در اکران آمریکا.

2- جنگ ستارگان (کارگردان: جورج لوکاس، بازیگران: مارک هامیل، هریسون فورد، کری فیشر، الک گینس – 1977)



منظومه کودکانه جورج لوکاس در سال 77 ساخته شد و به سرعت وارد فرهنگ تماشاگران در سراسر جهان شد. 5 دنباله این فیلم هم پرفروش بوده اند اما قسمت اولش در اکران های متعددش تا امروز 1/1 میلیارد دلار فقط در آمریکا فروش داشته است.

3- آوای موسیقی (کارگردان: رابرت وایز، بازیگران: جولی اندروز، کریستوفر پلامر – 1966)



موزیکال شیرین و کودکانه رابرت وایز که دل از دل میلیون ها تماشاگر در سرتاسر جهان ربود. داستان یک پرستار بچه و هفت کودک یک اشرفزاده اتریشی در هنگامه جنگ دوم جهانی. اشک ها و لبخندها با احتساب نرخ تورم 954 میلیون دلار فروش داشته است.

4- ئی تی (کارگردان: استیون اسپیلبرگ – بازیگران: درو باریمور و... 1982)



فانتزی کودک پسند اسپیلبرگ که ثابت می کند این کارگردان از چه سحر و جادویی در روایت داستان های فانتزی برخوردار است. این فیلم در هنگام اکران تمام رکوردهای فروش را جا به جا کرد اما بعدها با احتساب نرخ تورم میان سال ساخت جنگ ستارگان و ئی تی مشخص شد که فیلم لوکاس تماشاگران بیشتری از فیلم اسپیلبرگ داشته است.

5- ده فرمان (کارگردان: سیسیل ب. دومیل – بازیگران: چارلتون هستون و... 1956)


 

فیلم تاریخی پرتجمل و هالیوودی بر مبنای زندگی حضرت موسی که در دوران اوج رونق سینمای تاریخی ساخته شد. فیلمی سطحی که با استفاده از جلوه های ویژه خوب (با مقیاس آن زمان) و شهرت داستان حضرت موسی با استقبال میلیون ها تماشاگر در سراسر جهان رو به رو شد. با نرخ تورم امروز میزان فروش این فیلم 869 میلیون دلار محاسبه می شود.

6- تایتانیک (کارگردان: جیمز کامرون – بازیگران: لئونارد دی کاپریو، کیت وینسلت – 1997)

یک رمانس باشکوه بر بستر فاجعه غرق کشتی تایتانیک. قدرت واقع نمایی کامرون و جلوه های ویژه مسحورکننده فیلم در کنار داستان نوجوان پسند آن فروشی رویایی را برای آن رقم زد. فیلم بعدها عنوان پرفروش ترین فیلم تاریخ سینما را به دیگر فیلم کامرون یعنی آواتار باخت اما با احتساب نرخ تورم تایتانیک هنوز هم تماشاگر بیشتری داشته است. فروش فیلم با احتساب تورم این سال ها و قیمت بلیت فعلی حدود 875 میلیون دلار محاسبه می شود.

7- آرواره ها (کارگردان: استیون اسپیلبرگ – بازیگران: ریچارد دریفوس، روی شایدرو... (1975)

تریلر ترسناک اسپیلبرگ درباره حضور یک کوسه غول پیکر در ساحلی پرتردد در کالیفرنیا. تسلط اسپیلبرگ جوان در تزریق وحشت و اضطراب به تماشاگران سنگ تمام می گذارد و در عین حال از شخصیت پردازی مناسب کاراکترهایش غافل نمی شود. این فیلم مقدمه ای بود بر سلطنت اسپیلبرگ بر سینمای عامه پسند هالیوود. این فیلم پرتماشاگر اگر امسال اکران می شد باتوجه به تفاوت نرخ بلیت به فروش 850 میلیون دلاری آن هم فقط در آمریکا دست می یافت.

(بقیه فهرست: دکتر ژیواگو، پسر جنگل، سفیدبرفی، بن هور، 101 سگ خالدار، جن گیر، آواتار، جنگ ستارگان قسمت دوم و...)
چهارشنبه 27/2/1391 - 10:14
آرایشی و زیبایی

با این 6 روش خانگی، بدون هیچ ماده شیمیایی پوست‌تان را نو كنید

اگر بخواهید لك‌های صورت‌تان را از بین ببرید، لازم نیست پول زیادی خرج كنید و سراغ لیزر و درمان‌های گران بروید، می‌توانید از مواد طبیعی اطراف‌تان استفاده كنید


برترین ها:  لك‌های صورت از آن مشكلاتی است كه افراد زیادی با آن درگیرند اما همه برای از بین بردن آن‌ها به پزشك مراجعه نمی‌كنند. خیلی‌ها دیگر به لك‌های صورت‌شان عادت كرده‌اند اما از بین رفتن لك‌ها می‌تواند تغییر زیادی را در پوست ایجاد كند و جلوه‌ای تازه به پوست دهد اما چگونه؟ آیا تنها باید سراغ لیزر و كرم‌های گران‌قیمت رفت؟ نه خیال‌تان راحت باشد. می‌توانید با استفاده از خواص مواد طبیعی این لك‌ها را تا حد زیادی كم‌رنگ كنید یا حتی از بین ببرید.



لك‌‌های كوچك را از بین ببرید
 مواد لازم:
  • لیمو ترش: یك عدد
  • شیر:  2 قاشق غذاخوری
  •  پالپ‌ آلوورا
 روش تهیه:

آب لیموترش را بگیرید و با شیر مخلوط كنید و بعد روی مناطق لكه‌دار پوست بمالید. وقتی این ماده روی پوست خشك شد، روی آن پالپ آلوورا بگذارید و بعد روی آن را با چسب یا پارچه‌ای ببندید و اجازه دهید تمام شب باقی بماند.



ماسكی ضد‌لك بسازید
 مواد لازم:
  • شیرخشك: 2 قاشق غذاخوری
  • آبلیمو: 2 قاشق غذاخوری
  • عسل: 4 قاشق غذاخوری
 روش تهیه:

همه این مواد را با هم مخلوط كنید تا ماده حالت خمیری پیدا كند. آن را به‌صورت بمالید و اجازه دهید حدود 20‌دقیقه روی پوست باقی بماند، بعد صورت را بشویید و سپس روی صورت مقداری ماست ساده بمالید. حالا حدود 10 دقیقه صبر كنید و بعد صورت‌تان را بشویید.





ماسك سیب برای از بین بردن لك‌ها

 مواد لازم:
  • سیب: یك عدد
  • شیر: به‌مقدار لازم
  • لیمو ترش: 2 عدد
  • شكر: 3 قاشق غذاخوری
 روش تهیه:

یك سیب كوچك را با مقدار كمی شیر در مخلوط‌كن بریزید و بعد به آن آب 2عدد لیموترش را اضافه كنید و در نهایت 3 قاشق شكر در آن بریزید. حالا مایه را خوب مخلوط كنید بعد كمی آن را بجوشانید.

اجازه دهید تا خنك شود. بعد از آن حدود 45 دقیقه روی پوست بگذارید. این ماسك را هفته‌ای 3 بار استفاده كنید، بهتر است شب‌ها روی صورت بگذارید كه دیگر بیرون نروید.



لك‌های ناشی از آفتاب را از بین ببرید

یك مخلوط خمیری شكل از آب‌لیمو و شكر(یا نمك) درست كنید و بعد این خمیر را حدود 20 دقیقه روی لك‌ها بگذارید و بعد بشویید. بهتر است این كار را شب‌ها انجام دهید.



ماسك خیار و جعفری بسازید

یك خیار له كنید و 5 قاشق غذاخوری از آن را با 5 قاشق غذاخوری جعفری له‌شده مخلوط كنید و 5 قاشق روغن كنجد به آن بیفزایید. این مخلوط را در شیشه درداری بریزید و در آن را محكم ببندید و بعد این شیشه را چند روز در محلی تاریك نگهداری كنید و بعد از آن روی جوش‌ها بمالید و بگذارید 20 دقیقه بماند و بعد بشویید.





هم لایه‌بردار، هم مرطوب‌كننده و هم تونر

مواد لازم:
  • گوجه‌فرنگی: 2عدد
  • لیمو ترش: یك عدد
  • آرد جو دوسر: 2قاشق غذاخوری
  • جوش‌شیرین: 2 قاشق چای خوری
  • عسل:‌ یك قاشق غذاخوری
 روش تهیه:

آب 2عدد گوجه‌فرنگی تازه را بگیرید و آن را صاف كنید، البته پالپ‌های آن را نگه دارید. بعد آب یك لیمو تازه را نیز با آب گوجه‌فرنگی مخلوط كنید. مقداری آردجو دوسر با آب مخلوط كنید تا حالت خمیری شكل پیدا كند و به مواد اضافه كنید تا ماده لایه‌بردار درست شود، حالا صورت‌تان را با این ماده خمیری بشویید. روی قسمت‌های لك یا دانه‌های سرسیاه بیشتر تمركز كنید، بعد صورت‌تان را كاملا با آب بشویید و بعد با یك حوله تمیز خشك كنید. یك گوش‌پاك‌كن یا یك پنبه گلوله‌ای را در آبلیمو و گوجه قرار دهید و از آن به‌عنوان یك تونر استفاده كنید. بعد روی صورت‌تان پالپ‌های گوجه بمالید تا همانند ماسك شود. اجازه دهید این ماسك حدود 15 دقیقه روی پوست‌تان بماند تا اسید اجازه یابد آلودگی‌ها را بیرون بكشد. پالپ‌های گوجه‌فرنگی نیز دانه‌های سرسیاه را از بین می‌برند. در نهایت نیز 2 قاشق غذاخوری جوش‌شیرین را با یك قاشق غذاخوری عسل مخلوط كنید و به‌صورت نقطه‌ای روی جوش‌ها بگذارید. جوش‌شیرین جوش‌ها را خشك می‌كند و عسل نیز به‌عنوان یك مرطوب‌كننده طبیعی است.
چهارشنبه 27/2/1391 - 10:13
موفقیت و مدیریت

توانایی ها و ویژگی های یک کارآفرین موفق

اگر شما هم به هر دلیلی به فکر کارآفرینی افتاده‌اید قبل از گام گذاشتن در راهی که می‌تواند به بزرگ‌ترین تعهد مالی و عاطفی زندگی شما تبدیل شود، باید بفهمید چه عواملی باعث موفقیت شما در این مسیر می‌شود.

دنیای اقتصاد: اگر به اطراف خود توجه کنید، می‌بینید حتی زمانی که نرخ بیکاری درکشور بالاست و بسیاری از مصرف‌کنندگان اعتماد خود را به فروشندگان از دست داده‌اند، باز هم کسب و کارهای جدید به همان سرعتی که برخی فعالیت‌ها تعطیل می‌شوند در حال شکل گرفتن هستند.

بسیاری از کارآفرینی‌ها توسط افرادی شکل می‌گیرد که به دلیلی شغل خود را از دست داده‌اند و نمی‌توانند یا نمی‌خواهند شغل دیگری پیدا کنند. اگر شما هم به هر دلیلی به فکر کارآفرینی افتاده‌اید قبل از گام گذاشتن در راهی که می‌تواند به بزرگ‌ترین تعهد مالی و عاطفی زندگی شما تبدیل شود، باید بفهمید چه عواملی باعث موفقیت شما در این مسیر می‌شود. در ادامه پنج روش ذکر شده که با بررسی آنها می‌توانید بفهمید که آیا شما توانایی کارآفرین شدن را دارید یا نه؟



1‌. در هنگام رخ دادن یک مشکل، از آن فرار می‌کنید یا به دنبال راهکاری برای حل آن هستید؟

بعضی از مردم فکر می‌کنند که چاره‌ای جز راه انداختن یک کسب‌و کار جدید ندارند؛ در حالی که تنها چیزی که آنها می‌خواهند به دست آوردن یک شغل خوب است. در واقع انگیزه آنها برای راه‌اندازی یک کار جدید بسیار کوچک است، ما آنها را «کارآفرینان اجباری» می‌نامیم. البته برخی از این افراد می‌توانند با موانع بزرگی که بر سر راه کارآفرینی قرار می‌گیرد کنار بیایند؛ اما اکثر آنها توانایی اینکه برای مدت طولانی در تجارت و رقابت حضور داشته باشند را ندارند. بنابراین اگر به دنبال کارآفرینی هستید باید در انگیزه‌ها و روحیات خود جست‌و‌جو کرده و بفهمید که آیا در چشم‌اندازتان، آینده خود را به عنوان صاحب یک کسب‌وکار می‌بینید یا شخصی که به دور از هرگونه ریسک و مشکلی زندگی می‌کند؟ و اگر تمام چیزی که برای آینده خود می‌خواهید صرفا داشتن یک شغل خوب است، شما می‌توانید یاد بگیرید چگونه خیلی ساده‌ به هدف خود برسید؛ بدون اینکه لازم باشد به عنوان یک کارآفرین به موفقیت برسید و به تبع آن شغل خوبی نیز به دست‌آورید.

2‌. آیا حمایت‌کننده‌ای دارید؟

ضرب‌المثلی هست که می‌گوید: یک کودک تنها تحت تاثیر خانواده رشد نمی‌کند، بلکه تحت تاثیر جامعه است. می‌توان این ضرب‌المثل را این‌گونه تعمیم داد که کارآفرینی تنها تحت تاثیر صاحب کسب‌و‌کار نیست، بلکه عوامل مختلفی بر آن تاثیر می‌گذارند. قبل از شروع کسب‌و‌کار شما نیاز به یک شبکه حمایتی قوی دارید که از خانواده شما شروع می‌شود، اگر می‌بینید همسر و فرزندان شما از ایده شما حمایت نمی‌کنند باید تلاش بیشتری برای جلب حمایت آنان انجام دهید. اگر نمی‌توانید خانواده خود را در مورد کسب‌و‌کارتان قانع کنید پس چگونه می‌توانید مشتریان را برای خرید کردن از خود قانع کنید یا شرکایی برای همکاری با خود پیدا کنید یا چگونه می‌توانید حمایت بانک را برای کمک مالی به خود جلب کنید؟



3‌. آیا شما پس‌انداز زیادی دارید؟

آنچه به عنوان عرف در میان کارآفرینان وجود دارد این است که شما باید پس‌اندازی معادل با 6 تا 12 ماه هزینه زندگی خود داشته باشید تا بتوانید قبل از اینکه در کسب‌و‌کار خود به سوددهی برسید در تامین هزینه‌های زندگی خود با مشکل مواجه نشوید. اما گاهی این نیز کافی نیست؛ من به شما توصیه می‌کنم که قبل از شروع به راه‌اندازی کار خود به اندازه هزینه‌های پنج‌سال خود پس‌انداز داشته باشید. ممکن است این مقدار به نظر شما زیاد باشد و در واقع نیز همین‌طور است؛ اما خوب است بدانید که بیشتر شکست‌ها در کار‌آفرینی به این دلیل اتفاق می‌افتد که صاحبان آنها درست در زمانی که در شرف به ثمر رسیدن تلاش‌هایشان هستند، دچار بی‌پولی می‌شوند، بنابراین داشتن هرچه بیشتر پس‌انداز شما را درمقابل وقایع غیره‌منتظره مقاوم می‌کند.

4‌- آیا الگوی مناسبی برای کار‌آفرینی دارید؟

آیا وقتی در کودکی فوتبال بازی می‌کردید سعی نمی‌کردید مانند بازیکن‌های بزرگ فوتبال رفتار کنید؟ کودکان همواره به دنبال سرنخ‌هایی می‌گردند که در رفتار‌های خود آنها را سرمشق خود قرار دهند. در مورد جوانان عاقل نیز این قضیه صدق می‌کند. در میان اطرافیان خود به دنبال کارآفرینان موفق بگردید و بفهمید که چه ویژگی‌هایی باعث موفقیت آنان شده‌است. آیا شما نیز این ویژگی‌ها را دارید؟ اگر ندارید آیا توانایی به دست آوردن آنها را دارید؟ اگر نتوانستید کسی را با این ویژگی‌ها پیدا کنید؛ در میان کتاب‌ها جست‌و‌جو کنید و سرگذشت افرادی همچون بیل گیتس، ری کروک، دنالد ترامپ و ... را مطالعه کنید.

سرگذشت و خاطرات آنان را بخوانید و سعی کنید بفهمید که چه ویژگی‌های مشترکی در همه آنان وجود داشته که موجب موفقیت آنان شده؟



5‌- آیا شما ویژگی‌های کلیدی کارآفرینی را دارید؟

شما باید صدها چیز بدانید تا بتوانید کارآفرین موفقی باشید؛ اما مهم‌ترین آنها عبارتند از:

‌ریسک‌پذیری بالا: شما باید بتوانید به عمق نامعلومی‌ و ابهامی‌که در حوزه کارآفرینی وجود دارد خیره شوید و احساس ترس نکنید. ‌

مهارت فروشندگی: شما باید حداقلی از توانایی فروشندگی را داشته باشید تا بتوانید در کارآفرینی موفق باشید؛ چراکه ممکن است بهترین اختراع در جهان را داشته باشید اما اگر نتوانید با هیات موسسان (مشتریان، کارمندان، فروشندگان، وام‌دهندگان) درست ارتباط برقرار کنید و اهمیت اختراع خود را برایشان توضیح دهید، موفق نمی‌شوید. ‌

خلق و خوی مستقل: کارآفرینان بر خلاف جریان حرکت می‌کنند. آنها یک کسب‌و‌کار جدید راه‌می‌اندازند در حالی که اطرافیانشان در تلاش‌اند که شرایط موجود خود را حفظ کنند. آنها اهمیتی نمی‌دهند که بارها و بارها مورد مخالفت قرار گیرند و به اراده و نیروی خود اعتماد دارند.

توانایی مذاکره کردن: اگر شما این توانایی را دارید که درباره همه چیز از اجاره یک مغازه گرفته تا عقد قرارداد برای طراحی یک وب‌سایت خوب مذاکره کنید یعنی شما فهمیده‌اید که هر دلار پولی که پس‌انداز کنید می‌تواند به کسب‌و‌کار شما اجازه دهد که باقی بماند و در پستی و بلندی‌های جریان‌های پولی به حیات خود ادامه دهد.

هوش هیجانی: این عبارتی است که توسط «دانیل گلمن»، رفتارشناس و نویسنده ابداع شده که با «IE» شناخته می‌شود و عبارت است از مجموعه‌ای از رفتارها که باعث می‌شود شما خلقیات خود و دیگران را بشناسید و تحت تاثیر قرار دهید.
چهارشنبه 27/2/1391 - 10:12
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته