• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1361
تعداد نظرات : 278
زمان آخرین مطلب : 4204روز قبل
اهل بیت
وحید قاسمی

ورود کاروان به کربلا

 

دلشوره ای افتاده در جانم برادر

غمگینم و سر در گریبانم برادر

حس بدی دارم، عجب دشت عجیبی ست!

مبهوت سِحر این بیابانم برادر

یك دشت مرد اجنبی دور و بر ماست

این جا مزن خیمه، هراسانم برادر

در كاروانت دخترانِ بی شماری ست

می ترسم از آینده؛ حیرانم برادر

جایی برای بازی طفلان تو نیست

دلواپسِ خار مغیلانم برادر

صحرای محشر پیش این صحرا بهشت است

خشكیده لب های غزل خوانم برادر

دست دخیل خارهایِ دشت رفته

سمت ضریح پاكِ دامانم برادر

بادی جسارت كرد و خلخالم تكان خورد

تشویش دارم‌؛ دل پریشانم برادر

آن نامه های بار اُشتر را نشان ده

با  حُر بگو در كوفه مهمانم برادر

با زینبت دنیا سرِ سازش ندارد

مظلومه ی معروفِ دورانم برادر

از كودكی با دردِ چشمم خو گرفتم

در گریه كردن، پیر كنعانم برادر

پنج شنبه 2/9/1391 - 1:17
اهل بیت
علی انسانی

ورود کاروان به کربلا

 

بلا جویان سفر طی شد بود دشت بلا این جا
فرود آیید از مرکب، بود معراج ما این جا
اگر ما موسم حج از وطن آواره گردیدیم
چه کاری با صفا، دارد صفایی چون صفا این جا
منم آن باغبان و صد گلستان گل به همراهم
که در آتش کِشد گلچین همه باغ مرا این جا
فلک کن میزبانان را مُهیّای پذیرایی
که مهمانان رسیدند و شده مهمان سرا این جا
الا ای پور دلبند علی دست خدا عباس
به پای دوست، دستت می شود از تن جُدا این جا
الا ای شبه پیغمبر، زنندت تیغ کین بر سر
دو تا فرق تو می گردد شود پشتم دو تا این جا

پنج شنبه 2/9/1391 - 1:17
اهل بیت
احسان محسنی فر

ورود کاروان به کربلا

 

این جا که آمدیم غم و غصّه پا گرفت

دلشوره ای عجیب، وجود مرا گرفت

حسّ غم جدایی این دشت لاله خیز

بال و پرم جدا و دلم را جدا گرفت

فالی زدم به مصحف پیشانی ات حسین

آیات غربت تو دلم را فرا گرفت

در این حسینیه که همان عرش کبریاست

حق، امتحان ز قافله ی انبیا گرفت

تنها دلیل بودن من! سایه ی سرم!

زینب فقط به عشق برادر بقا گرفت

بین خیام خیمه ی عبّاس دیدنی است

شکر خدا رکاب مرا آشنا گرفت

تا وقت هست حلقه ی انگشتری درآر

از ترس ساربان دل زینب عزا گرفت

وای از دل رباب که بیند به جای آب

تیر سه پر به حنجر شش ماهه جا گرفت

این جا درخت و نیزه تفاوت نمی کند

هر یک به سهم خویش نشان تو را گرفت

تو ناله می زنی عوضش سنگ می زنند

وای از دمی که دور تو را نیزه ها گرفت

وای از شتاب دست پلیدی که عاقبت

زیور ز گوش دخترکان بی هوا گرفت

حتّی مدینه این همه زجرم نداده بود

یک نیمه روز جان مرا کربلا گرفت

پنج شنبه 2/9/1391 - 1:17
اهل بیت
سعید توفیقی

ورود کاروان به کربلا

 

لااقل شیهه بکش کاری کن

حرکت کن وَ مرا یاری کن

سر خود را به دل خاک مکش

کمتر از دیده گُهر جاری کن

آسمانی به چه وابسته شدی؟

ایستادی نکند خسته شدی؟

زودتر رو ره ما طولانی ست

و تَرَک خوردن شیشه آنی ست

خواهرم میل به گریه دارد

حرکتی کن که هوا بارانی ست

ظرف ما پر شد و جان از لب ریخت

قدمی زن که دل زینب ریخت

نکند ملزم زنجیر شدی!

که در این خاک زمین گیر شدی

پر جبریل به پایت پیچید؟

یا پیام آور تقدیر شدی؟

وحی تو، آیه ی استرجاع است

زینب آشفته از این اوضاع است

ارجعی از همه جا می آید

خبر از خوف و رجا می آید

این چه خاکی ست که از هر وجبش

تاله ای با سه هجا می آید

زنی انگار عزادار شده

نکند لحظه ی دیدار شده؟

ناگهان عالم امکان لرزید

تن خاک از تن طوفان لرزید

خاک بر روی عبایم گره خورد

جگر پرده نشینان لرزید

وحی آمد که خدایی شده ایم

همگی کرب و بلایی شده ایم

پنج شنبه 2/9/1391 - 1:17
اهل بیت
علی انسانی

ورود کاروان به کربلا

 

ای سرزمین کربلا ای کوی جانانم
بنگر به پیر و کودک و خیل جوانانم
حاجت به قربانی نباشد ای مِنای من
آورده ام قربانیان عید قربانم
چون باغبان هم لاله و هم یاسمن دارم
یک باغِ گل نه، صد گلستان گل به دامانم
پُر گُرگ اگر صحرا شود عباسِّ من شیرست
آب آورست او از برای تشنه طفلانم
من قامت خود پیش دشمن خَم نمی سازم
آزاده و پَروَرده زهرا روی دامانم

پنج شنبه 2/9/1391 - 1:17
اهل بیت
سعید توفیقی

ورود کاروان به کربلا

 

امروز آقا شور و حالت بی بدیل است

انگار هنگام نزول جبرئیل است

سرشار از انّا الیه الرّاجعونی

آیات استرجاع تو بانگ رحیل است

یعنی بدان زینب که این پایان خط است

چون وعده ی من با خدا بین دو شطّ است

از ذوالجناح آن عرش پیما مرکب خود

بر خاک نازل گشتی و در زیر لب خود

هذا قریر العین می گفتی پیاپی

انگار که دل کنده ای از زینب خود

یعنی بدان زینب که این پایان خط است

چون وعده ی من با خدا بین دو شطّ است

جبریل آمد تا رکابت را بگیرد

شاید که یک کم از شتابت را بگیرد

گفتم که این امّن یجیب از چیست؟ گفتی

شاید دعایم اضطرابت را بگیرد

یعنی بدان زینب که این پایان خط است

چون وعده ی من با خدا بین دو شطّ است

در مَنظر چشمان دل نازک ترین ها

یعنی به پیش دیده ی محمل نشین ها

دِرهم عطا کردی و ملک خود خریدی

از مستجرهای خودت در این زمین ها

یعنی بدان زینب که این پایان خط است

چون وعده ی من با خدا بین دو شطّ است

پنج شنبه 2/9/1391 - 1:17
اهل بیت
علیرضا شریف

ورود کاروان به کربلا

    

کاروانی با دو صد سوز و گداز

عزم شهر کوفه کرده از حجاز

کاروانی از فراسوی بهشت

غرق گل از باغ بانوی بهشت

کاروانی بی مثل در عالمین

کاروانی بسته بر موی حسین

کاروانی از امیرالمومنین

آل هاشم حلقه و زینب نگین

کاروانی غرق احساس آمده

با علمداریِ عباس آمده

کاروانی خسته اما از ستم

کامده بیرون دل شب از حرم

کاروانی بر غم و محنت قرین

مرگ، ایشان را نشسته در کمین

کاروانی مانده در چنگ بلا

لاجرم منزل زده در کربلا

کاروان رشک ثریا گشته است

خیمه های عشق بر پا گشته است

پنج شنبه 2/9/1391 - 1:16
اهل بیت
حجت الاسلام جواد محمدزمانی

ورود کاروان به کربلا-زبانحال حضرت زینب(س)

 

جز غم عشق تو دل آرزوی غم نکند

چشم دریا هوس بارش شبنم نکند

جز تو ای همسفر دختر زهرا و علی

کسی از ناله و دلشوره ی من کم نکند

ای حیاتم ز نفس های مسیحائی تو

نفسی ده که هوای دل من دَم نکند

از خدا خواه که در طیّ مسیر غم تو

این قد خم شده را بیش، از این خم نکند

شب و روزی نگذشته همه ی عمر به من

که دلم یاد تو و یاد محرّم نکند

خیمه را در دل صحرای عطش خیز مزن

تا که اسباب فراق تو فراهم نکند

این دعا بر لب من هر شب و روزی جاری ست

که خدا سایه ی تو از سر من کم نکند

پنج شنبه 2/9/1391 - 1:16
اهل بیت
علی انسانی

ورود کاروان به کربلا

 

من به پای دوست در این سرزمین سر می دهم
 در ره یار آن چه دارم خشک یا تر می دهم 
همره من سالخورد و شیرخوارست و جوان
پاکبازم در وفا هستی سراسر می دهم
من طَلایه دارم و از بهر اِحیای قیام
پرچم تبلیغ را تحویل خواهر می دهم
گر که رنگین شد رُخم با خون سر از سنگ ها
در عوض بر چهره ی دین رنگ دیگر می دهم
گر تنم را دست باطل پاره پاره کرد باز
بانگ حق را از سر نی با سرم سر می دهم
گر ز مهمان و پذیرایی کسی گیرد خبر
من پیام خویش بر دختر ز حنجر می دهم

پنج شنبه 2/9/1391 - 1:16
اهل بیت

یک کاروان دل به سویت
تو رهروی سوی فردا
دارد می آید محرم
ماه پر از یاد مولا

دارد می آید محرم
ماه مساجد، تکایا
ماه غم و اشک و ماتم
بر غربت ابن زهرا

دارد می آید محرم
ماه همیشه سیه پوش
ماهی که هر انقلابی
از یاد آن گشته پرجوش

دارد می آید محرم
ماه وفا قدر عباس
ماه شکوه و حماسه
و قله ی عقل و احساس

دارد می آید محرم
ماه حسین و علمدار
هیهات از هرچه ذلت
از زندگانی چو مردار

هیهات از هرچه بیعت
با هر یزید زمانه
از مسلک اهل کوفه
از اشک بی پشتوانه

دارد می آید محرم
و کربلا کل دنیاست
شمر و اباالفضل و هانی
نقش من و تو همین هاست

باید که خود را بیابیم
ما در کدامین سپاهیم؟
یا در عمل اهل حقیم
یا آنکه اهل تباهیم

پنج شنبه 2/9/1391 - 1:16
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته