• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1295
تعداد نظرات : 925
زمان آخرین مطلب : 4664روز قبل
دعا و زیارت

خدمت سربازى
1 ـ آيا رفتن به سربازى براى مشمولينى كه مشكلاتى دارند، از نظرشرعى لازم است ؟
جـواب ـ بـايـد بـه سـربـازى بـرونـد و يـا مطابق مقررات معافى بگيرند و تخلّف جايزنيست .(102)
2 ـ اگر در مورد خدمت نظام وظيفه و رفتن به سربازى پدر و مادر مخالفت كردند، وظيفه چيست ؟
جـواب ـ اگـر از نـظـر مـقررات ، بايد به سربازى برويد، رفتن لازم است وپدر و مادر نبايد مزاحمت كنند

جمعه 3/1/1386 - 6:25
دعا و زیارت

فيلم هاى مبتذل
تـوليـد و خـريـد و فـروش و اسـتفاده از فيلم هايى كه داراى مفسده است و موجب انحراف و فساد اخلاقى مى گردد، حرام است .(173)
هـر گـونـه فـيـلمـى كـه در سـاخـتـن آن ضـوابـط شـرعـى اهـمـال شـود و مـفـاسـدى بـر آن مترتّب باشد، اشكال دارد؛ بلكه ساختن و نمايش و تماشاى آن جايز نيست .(

جمعه 3/1/1386 - 6:25
دعا و زیارت

كتاب هاى گمراه كننده
آيـا خواندن كتب غيراسلامى مانند [كتاب هاى ] بهائيّت و كمونيستى و ساير مرامهاى الحادى حرام است يا خير؟
جواب ـ اگر خوف انحراف در بين باشد، بايد ترك كنند.(

جمعه 3/1/1386 - 6:24
دعا و زیارت

مراحل دفاع
دفـاع از جـان ، مـال و حـريـم مـراحـلى دارد . چـنـانـچـه مـهـاجـم بـا هـر مرحله اى از آن دفع شود، مـراحـل بـعـدى سـاقـط مى گردد و تعدّى به مراحل ديگر در صورت بروز خسارت ، ضمان آور خواهد بود. اين مراحل عبارتند از : (هشدار و اخطار)، (دادو فرياد و تهديد)، (زدن ) و (كشتن ).
در هـمـه موارد سه گانه دفاع (از جان ، مال و حريم ) بنابراحتياط واجب ، بايد آسان ترين راه را بـرگـزيـد و در صـورتـى كـه مـهـاجـم بـا آن دفـع نـشـد، بـه مراحل بالاتر از آن توسّل جست . بنابراين ؛
1 ـ اگر مهاجم با نوعى هشدار و اخطار مثل سرفه كردن ، دفع شود، بايد چنين كرد.
2 ـ چنانچه جز با فرياد زدن و تهديدترس آور دفع نمى شود، بايد به آن اكتفا كرد.
3 ـ در صـورتـى كـه جـز بـا زدن ـ بـا دست ، يا عصا و يا شمشير ـ دفع نمى شود، بايد چنين كرد؛ ولى در زدن با شمشير به حدّ مجروح كردن بايد بسنده كرد.
4 ـ اگـر دفـع او تـنـهـابا كشتن ممكن است ، در اين صورت به هر وسيله كشنده اى بايد او را از پاى درآورد.

جمعه 3/1/1386 - 6:23
دعا و زیارت

دفاع از جان
از ديدگاه اسلام ، جان ،مال ، آبرو و ناموس انسان اهميت فراوانى دارد و احترام آن بر همگان لازم و ضـرورى اسـت . رسـول خدا(ص ) در بخشى از خطبه خود در (حجة الوداع ) اهميت جان و آبرو را چنين توصيف مى كند:
(اَيُّهـَاالنـّاسُ اِنَّ دِمـاءَكـُمْ وَ اَعْراضَكُمْ عَلَيْكُمْ حَرامٌ اِلى اَنْ تَلْقَوْا رَبَّكُمْ ، كَحُرْمَةِ يَوْمِكُمْ هذا، فى بَلَدِكُمْ هذا)(178)
مـردم ! چـنـان كه اين روز (ايّام حج ) و اين شهر (مكّه ) محترم است ، خون ، عرض و آبروى شما هم مـحـتـرم اسـت . حـق ريـخـتن خون و بردن آبروى يكديگر را نداريد، تا آن گاه كه به ديدار خدا نايل گرديد.
در جاى ديگر مى فرمايد :
(اَلْمُؤْمِنُ حَرامٌ كُلُّهُ : عِرْضُهُ، وَ مالُهُ وَ دَمُهُ)(179)
هـمـه چـيز مؤ من ـ اعم از ناموس ، مال و خونش ـ محترم است (وكسى حق تجاوز به هيچ يك از آنها را ندارد).
اسلام ، تجاوز به جان ، مال و ناموس انسان را محكوم كرده و دفاع از آنها را به عنوان حقّى لازم بـراى او قـرار داده اسـت ، تـا از هر گونه تعرّض نسبت به آنها جلوگيرى نمايد. در اين درس به احكام دفاع از جان و مال مى پردازيم .
دفاع از جان
بـا ارزش تـريـن دارايـى انسان كه بايد در حفظ آن كوشيد، گوهر وجود و جان آدمى است . حفظ نـفـس در اسـلام بـسـيـار مـهـم اسـت و قـرآن كـريـم ، بـه نـا حـق كـشـتـن انـسـان را باقتل همه انسان ها برابر دانسته ، از آن نهى كرده است (180) در آيه اى مى خوانيم :
(وَلا تَقْتُلوُا النَّفْسَ الَّتى حَرَّمَ اللّهُ اِلاّ بِالْحَقِّ ...)(181)
انـسـانـى را كـه خـداونـد مـحـتـرم شـمـرده ، جـز بـه حـق (و بـه دسـتـور شـرع ) بـه قتل نرسانيد.
بيشتر فقها معتقدند كه انسان براى دفاع از جان خود و بستگانش حق دارد هر تدبيرى بينديشد و با هر وسيله اى كه مى تواند دفاع كند، و بر او واجب است كه در مقام دفاع ، نهايت سعى خود را براى دفع مهاجم انجام دهد. جهت توضيح مطلب ، به چند مساءله در اين باره اشاره مى كنيم .
1 ـ اگر شخص مهاجم به كسى هجوم آورد تا ظالمانه او را بكشد، بر او واجب است به هر وسيله ممكن دفاع كندو تسليم شدن و پذيرفتن ظلم جايز نيست .(182)
2 ـ در صـورتـى كـه بـه او حـمـله كـنـد تـا او را بـه قـتـل رسـانـد، واجـب اسـت دفـاع نـمـايـد، اگـر چـه بـدانـد كـشـتـه مـى شـود و در صـورتى كه احتمال كشته شدن دهد، به طريق اَوْلى بايد دفاع كند.(183)
3 ـ اگـر مهاجم به قصد قتل به انسان هجوم آورد، واجب است از خويش دفاع كند، اگر چه بداند دفاع او بى فايده است و حق تسليم شدن ندارد.(184)
4 ـ اگـر بـه وابستگان كسى ـ همانند فرزند، پدر، برادر و يا بقيه كسانى كه با او مرتبط هـسـتـنـد حتى خدمتكار ـ ظالمانه هجوم آورند، جايز بلكه واجب است از ايشان دفاع نمايد؛ اگر چه به قتل مهاجم منجر

جمعه 3/1/1386 - 6:22
دعا و زیارت

بى حجابى و بدحجابى
1 ـ بـيـرون گـذاشـتـن مـوهـاى سـر از چادر و يا مقنعه از سوى خانم ها در انظار عمومى و در ديد نامحرمان چه صورتى دارد؟
جواب ـ جايز نيست و پوشاندن تمام موى سر در برابر نامحرم واجب است .(175)
2 ـ پوشيدن جوراب هاى نازك و بدن نما براى خانم ها در بيرون از خانه و در انظار نامحرمان چه صورتى دارد؟
جـواب ـ پـوشـانـيـدن بـدن از نـامـحـرمـان ، بـر زن واجب است ، و چنين جوراب هايى براى حجاب شرعى كفايت نمى كند

جمعه 3/1/1386 - 6:22
دعا و زیارت

امام خمينى (ره) و بيت المال
امـام خـمـيـنـى (ره) بـر ايـن بـاور بـود كـه زمـام امـور جـامـعـه بـايـد در دسـت فـقـيه عالم عادل باشد و او بايستى در دادن حقوق مسلمانان ، گرفتن ماليات ها و صرف صحيح آن و اجـراى قـانـون جـزا، عـادلانـه رفـتـاركـنـد و اعـوان و انـصـار و نزديكان خود را بر جامعه تـحـمـيـل نـنـمـايـد و بـيـت المـال را صـرف غـرض هـاى شـخـصـى و جـلال و جـبـروت خـويـش نـسـازد. ايـشـان در ايـن بـاره بـه دقت امير مؤ منان (ع) در امر بيت المال اشاره كرده ، مى فرمايد:
مـا... طـالب يـك هـمـچـنـيـن حـاكـمـى هـسـتـيـم كـه وقـتـى مـحـاسـبـه حـسـاب بـيـت المـال را نـشـسته است و مى كند. يك چراغ ... روشن بود و حضرت داشت حساب مى كرد بيت المـال را، يـك كـسـى آمـد آنـجـا با حضرت خواست بنشيند، صحبت ديگرى بكند، حضرت آن چـراغ را خـامـوش كـرد، فـرمـود كـه : تـا حـالا مـن حـسـابِ بـيـت المـال را مـى كـردم ، ايـن چـراغ بـيـت المـال اسـت ، از مـال بـيـت المـال بـراى خـودش صرف مى كردم ، حالا مى خواهى با من صحبت كنى و صحبت ديگرى است و ربطى به بيت المال ندارد.(309)
امـام راحـل (ره) خـود در ايـام زعـامـت و رهـبـرى امت اسلام با الگوپذيرى از سيره على (ع) نـهـايـت اهـتـمـام خـود را در پـاسـدارى از امـوال عـمـومـى و بـيـت المال مسلمانان مبذول مى داشت . حجة الاسلام آشتيانى مى گويد:
[پـس از شـنـيـدن خـبـر شـهـادت حـاج آقـا مـصـطـفـى ] مـاجـرايـى پـيـش آمـد كـه نـقـل آن بـيـانـگـر روح تـعـبـّد حـضـرت امـام نـسـبـت بـه مـسـائل شـرعـى و احـكـام خـدا مـى بـاشـد... خـانـواده امـام قـصـد داشـتـنـد از طـريـق تـلفـن منزل با تهران تماس بگيرند، ليكن امام حتى در اين موقعيت كه فرزند خود را از دست داده بودند صريحاً به خانواده گفتند:
تـلفـن بـيـت از امـوال بيت المال است و خواست شما براى استفاده از آن امرى شخصى است ، بنابراين تماس با آن جايز نمى باشد.(310)
امام امت (ره) به تمام كارگزاران و دست اندركاران امور توصيه مى كرد كه وضع حكومت حـضـرت عـلى (ع) را در نـظـر بـگيرند و سيره آن بزرگوار را سرمشق قرار دهند. ايشان دسـتـور آن حـضـرت مـبـنـى بـر صـرفـه جـويـى در مـصـرف بـيـت المـال را كـه در ضـمـن نـامـه بـه يـكـى از كـارگـزاران خـود نـوشـته بود.(311) دستورالعمل دائمى و لازم الاجرا براى حكومت ها دانسته ، مى فرمايد:
ايـن يـك دسـتـورى هـسـت بـراى هـمـه ؛ يـعـنـى دسـتـورى هـسـت بـراى كـسـانـى كـه در بـيت المال دست دارند. اين طور حضرت امير سلام الله عليه در وقت حكومتش دستور مى دهد براى صـرفـه جـويـى ... ايـن مـسـاءله ، مـسـاءله اين نيست كه در آن وقت و در حكومت حضرت امير بـاشـد، ايـن دسـتـورات در طـول تـاريـخ بـراى كـسـانـى كـه متكفل حكومت هستند كه تا اندازه ممكن ، در بيت المال تصرف نكنند.(312)
ايـنـك بـه فـرازهـايـى از سـخـنـان امـام راحـل (ره)  در اهـتـمـام ويـژه ايـشـان بـه بـيـت المال و پاسدارى از آن اشاره مى كنيم :
1 ـ اموال مسلمين بايد محفوظ باشد، اموال ملّت ايران بايد محفوظباشد براى خود ملّت ايران ، نـفـتِ ايـران مـالِ خـود ايـران اسـت ، مـراتـع ايـران مـال خـود ايـران اسـت ، بـايـد به درد خود ايران بخورد، شيلات ايران بايد به درد خود ايران بخورد، مالِ خود ايران است . جنگل ها مال خود ايران است ، مخازن زيرزمينى هر چه هست مال خود ايران است ، بايد خود ايرانى ها بيرون بياورند، استخراج بكنند و استفاده كنند و براى همين مصالح خودشان .(313)
2 ـ بـر هـمـه حـرام اسـت كـه امـوال مـسـلمـيـن را، آن امـوالى كـه مـال يـك مـلّت اسـت بـه بـاد بـدهـد و بـه دشـمـن هـاى اسـلام مثل اسرائيل بفروشد.(314)
3 ـ بـايـد در پـيشگاه خداى تبارك و تعالى ، در كارهايى كه مى كنيم ، در تصرّف هايى كـه در بـيـت المـال مـى كنيم ، بايد بعد حساب بدهيم چرا؟ زياده روى شده باشد. مجازات دارد، عـدالت شـده بـاشـد، مـجـازات خـيـر دارد. بـيـت المال مسلمين را بزرگ بشماريد.(315)
4 ـ حـكـومـت هـاى اسـلامـى بـايـد بـيـت المـال مـسـلمـيـن را بـراى جـلال و جـبـروت خـودشـان صرف نكنند، بيت المال صرف آن چيزى بشود كه براى مسلمين است .(316)
5 ـ وزارتـخـانـه هـا بـايـد وقـتـى كـه مـى بـيـنـنـد كـه كـارمـنـد بـيـت المـال مـسـلمـيـن هـسـتـنـد... و از آن جـا حـقوق مى گيرند و ارتزاق مى كنند و اداره ، اداره بيت المـال مـسـلمـيـن است ، حتى در آن مسائلى كه حضرت امير گفته ملاحظه كنند، كوچك نشمرند مـسـاءله را، مـسـاءله بـيـت المـال مـسـلمـين است و دستور، دستور اسلام است به حد ضرورت .(317)
6 ـ مـطـبـوعـات بـايـد اين توجه را داشته باشند كه چيزهايى كه براى ملّت مفيد نيست در روزنامه ها ننويسند، كاغذ صرف اين نكنند، وقت صرف اين نكنند.(318)
7 ـ بـايـد راديـو تـلويـزيـون تـوجـه بـه ايـن مـعـنـا داشـتـه بـاشـد كـه از بـيـت المال مسلمين است . [اگر] وقتش صرف چيزهايى كه مربوط به مصالح مسلمين است ، نشود، مسؤ وليت دارد اينها.(319)
8 ـ بـايـد اشـخـاصى كه ، مقاماتى كه هستند، ملاحظه كنند كه به اندازه ضرورت مشاور بـگـيرند، به اندازه ضرورت خدمتگزار بگيرند، نه به اندازه دلخواه و اين معنا را بايد همه ما بدانيم كه دلخواه هاى ما آخر ندارد.(320)
9 ـ كـسـى كـه مـى خـواهـد... مـتـصـدّى بـيـت المـال و خـرج و دخـل مـمـلكـت شـود و خـداونـد اداره بـنـدگـانـش را بـه او بـدهـد بـايـد مـعـصـيـت كـار نباشد.(

جمعه 3/1/1386 - 6:21
دعا و زیارت

تعظيم شعائر اسلامى
شـعـائر جـمع ( شعيره ) است و شعيره ، داغ و علامتى است كه بر گوسفند و گاو قربانى مى نـهـنـد تا براى چنين كارى اختصاص ‍ يابد، همچنين جمع شعار است و ( شِعار) هم به معناى رمز عـمـليـات جـنـگـى و لبـاسـى كـه به بدن چسبيده است آمده (131) و به همين مناسبت به خـويـشـان و يـاران بـسـيـار صـميمى ، شِعار گفته مى شود، چنان كه حضرت على عليه السلام فرموده است : ( ما، شِعار و اصحاب پيامبريم .) (132)
( شعائر الهى ) نشانه هايى است كه خدا براى اطاعت خويش نصب كرده است .(133)
و هـر چـيـزى كـه بـه نـحـوى نـشـانـگـر عـبـادت ، نـمـاز، دعـا و مـانـند آن باشد از شعائر است . (134) همان گونه كه همه مناسك حج از شعائر الهى است .(135) و اذان و نداى نماز (جمعه ) از شعائر اسلام است و بى اعتنايى به آن حرام است .(136)
بـا تـوجـه بـه سـخـنـان يـاد شده ، مى توان نتيجه گرفت كه محترم شمردن هر چيزى كه به نـحـوى ، جـنبه دينى دارد و بزرگداشت آن ، احترام به دين ، محسوب مى شود، در محدوده شعائر اسـلامـى قـرار مـى گيرد و ( صفا و مروه ) ، ( قربانى ) و ... كه در قرآن مجيد، شعائر ناميده شـده ، از قـبـيـل ذكـر مـصـداق اسـت چـنـان كـه شـهـيـد ثـانـى (ره ) احـتـرام بـه مـؤ مـن را مشمول تعظيم شعائر الهى دانسته است .(137) برخى از شعائر اسلامى عبارت است از:
1 ـ امـاكنى چون ؛ مكه ، مسجدالحرام ، مسجدالنبى (ص )، بيت المقدس ، مسجد كوفه ، مشعرالحرام ، منا، عتبات مقدّسه ، مساجد و ... .
2 ـ عبادات اسلامى ، همچون ؛ نماز، روزه ، حجّ، جهاد، امر به معروف و نهى از منكر و مانند آن .
3 ـ قرآن مجيد، سخنان معصومين (ع )، اذان و اقامه ، نامهاى مقدّس خدا و معصومين .
4 ـ ايـّام الله چـون : عـيـد قـربان ، فطر و غدير، ماههاى حرام ، عاشورا و تاسوعا، ماه رمضان ، روزهاى ميلاد و ارتحال بزرگان دين ، روزهاى سرنوشت سازى چون 22 بهمن ، 12 فروردين ، 14 و 15خرداد، 17شهريور و ... .
تعظيم شعائر يا تقواى دل
قرآن مجيد، تعظيم شعائر الهى را تقواى دل شمرده و فرموده است :
( ذلِكَ وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَاللّهِ فَاِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ) (138)
چنين است و هر كس شعائر خدا را بزرگ دارد، اين كار از تقواى دلهاست .
علّامه طباطبايى در بيان اين آيه مى نويسد:
تـعـظـيـم شـعـائر الهـى از تـقـوا نـشـاءت مـى گـيـرد ... و اضـافـه تـقـوا بـه دل بر اين مطلب اشاره دارد كه حقيقت تقوا ـ كه عبارت است از پرهيز و دورى از خشم خدا و اجتناب از مـحـرمـات او ـ امـرى مـعـنـوى اسـت كـه بـه دل و جـان مـربـوط مـى شـود، نـه بـه ظـاهـر اعمال يا عناوينى كه از آنها انتزاع مى شود.(139)
تـقـوا اگـر در دل نـنـشـيـنـد و آن را تـهـذيـب نـكـنـد، چـه بـسـا انـسـان ، اعـمـال ظـاهرى و بى روح را مدّتى بر اساس عادت يا حفظ ظاهر انجام دهد، ولى در پرتگاههاى مـخـتـلف در دام شـيـطـان بـيـفـتد، دست به تبهكارى بزند و برخلاف مرام مسلمانى گام بردارد. خداوند به حضرت داوود (ع ) چنين وحى كرد:
چـه بسا نمازگزارى در نماز خويش ، ركوع طولانى به جاى آورد و در آن بسيار بگريد، ولى نـزد من پشيزى نيرزد؛ زيرا وقتى به دل او مى نگرم ، چنانش مى يابم كه اگر نماز را پايان بـرد و زنـى بـيگانه خود را به او عرضه كند، به او پاسخ مثبت دهد و اگر مؤ منى با او داد و ستد كند به او خيانت كند.(140)
مـى تـوان از آيـه يـاد شـده چـنـيـن بـرداشـت كـرد كـه آوردن ( تـقـواى دل ) پس از ( تعظيم شعائر) الهام بخش اين معناست كه مؤ منان بايد در تعظيم شعائر اسلامى :
1 ـ نيّت خالص داشته باشند و در بزرگداشت شعائر، رضاى الهى را در نظر بگيرند.
2 ـ تنها به تعظيم صرف بسنده نكنند و به اصطلاح ، ( شعار) شان همراه ( شعور) باشد و فـريـادشـان بـا عـمـل تـواءم گـردد، پـيـام هـر شـعـارى را بـه نـيـكـى دريابند و به نيكويى عـمل كنند؛ اگر شعار توحيد سر مى دهند، خود موحّد واقعى باشند، اگر از نماز جمعه و جماعت دم مـى زنـند، خود شركت جويند، اگر خواهان حج ابراهيمى هستند، برائت از مشركان را صلا بدهند، اگـر بـه اتـحاد معتقدند، از تفرقه بپرهيزند و ... چنين نباشند كه مردم زمان حضرت على عليه السلام بودند كه به آنان فرمود:
اى مردمى كه تنهايتان در كنارِ هم و خواسته ها و اهدافتان پراكنده است ! سخنانتان از صلابت ، صـخره هاى سخت را خُرد مى كند، ولى كردارتان بر آزمندى دشمنانتان مى افزايد، در مجالس و محافل مى گوييد (دشمن را) چنين و چنان مى كنيم ، ولى هنگام نبرد، دست از پا درازتر، فرار را بـرقـرار تـرجـيـح مـى دهـيـد، ايـده آن كـسـى كـه شـمـا را بـه يارى خود خواند، سامان نيافت و دل كسى كه خود را براى شما به زحمت افكند، آرامش نديد ... .(141)
حضرت امام خمينى قدس سره درباره اين ويژگى ملت سلحشور ايران مى فرمايد:
... بـه لطـف خـداونـد بـزرگ ، مـلت مـا تـوانسته است در اكثر زمينه هايى كه شعار داده است به مـوفـقـيـت نـائل شـود؛ مـا شـعـار سـرنـگـونـى رژيـم شـاه را در عـمـل نـظـاره كـرده ايـم ، مـا شـعـار آزادى و اسـتـقـلال را بـه عـمـل خـود زيـنـت بـخـشـيـده ايـم ، مـا شـعـار مـرگ بـر آمـريـكـا را در عمل جوانان پر شور و قهرمان و مسلمانمان در تسخير لانه فساد و جاسوسى امريكا تماشا كرده ايم ، ما همه شعارهايمان را با عمل محك زده ايم .(142)
معيار سنجش كفر و دين
تـعـظـيـم شـعائر ـ همان گونه كه ياد شد ـ بهترين وسيله شناخت مؤ منان واقعى از كافركيشان منافق است ، كسى كه به ظاهر احكام خدا، وقعى نمى نهد، به حقيقت آن نيز ايمان نياورده و هر كس شـعـائر خـدا را وسـيله رسيدن به اغراض مادّى خويش قرار دهد، دين را به بازى گرفته و آرم نفاق بر جبهه دارد و چهره زشت و كفر پيشه خود را در پس شعائر دينى پنهان ساخته است .
در جـنـگ صـفّين ، شخصى به حضور اميرمؤ منان صلوات الله عليه آمد و گفت : ما و اين گروهى كـه بـا آنـان مـى جنگيم ، به يك آرمان معتقديم ، پيامبرمان يكى است ، نمازمان شبيه هم است ، در يك صف ، حجّ مى گذاريم ، اگر ما مسلمانيم ، آنان را چه بناميم ؟! امام با تلاوت آيه 253 بقره فـرمـود: وقـتـى ميان ما ـ كه سردمدار و پيشواى دين هستيم و به خدا و قرآن و پيامبر نزديكتر و بـه حـق سـزاوارتـريـم ـ و ديـگـران ، اخـتـلاف رخ دهـد، روشـن اسـت كـه جـبـهـه حـق را مـا تـشـكـيـل داده ايـم و مـؤ مـن واقعى ما هستيم و طرف مقابل ، كافر است و خدا خواسته كه ما با آنان بجنگيم و ما به خواست و اراده الهى با آنان پيكار مى كنيم .(143)
شـخص ديگرى با همين پرسش نزد امام آمد، حضرتش او را به عمّار ارجاع داد، عمّار در پاسخ او گفت : من ، در ركاب پيامبر (ص ) سه مرتبه ـ در جنگ احد، بدر و حنين ـ با آن پرچمى كه تو در دست ( عمروعاص ) مى بينى جنگيده ام و اين پرچم چهارمين آنهاست كه نه تنها از آنها بهتر نيست كـه بـدتـر و تـبـهـكـارتـر اسـت . جـايـگـاه مـا درسـت در جـايـگـاه پـرچـم رسـول خـدا (ص ) در نـبـردهـاى بـدر و احـد و حـنـين قرار دارد، همچنان كه اينان در جايگاه پرچم مشركان از احزاب مختلف قرار دارند. آرزو دارم كه معاويه و همه همراهانش يك نفر شوند و من سر آن يك نفر را از روى تنش بردارم و قطعه قطعه اش كنم ، به خدا سوگند، ريختن خون همه آنها از خون يك گنجشك هم رواتر است !(144)
خـوارج نـيـز بـا شـعارهاى تند و افراطى ، روياروى امام قرار گرفتند، ولى در پس شعارهاى آنان ، به جاى شعور توحيدى و رضاى الهى ، خشكه مقدّسى ، جمود و ياوه نهفته بود، بگونه اى كـه امـام على (ع ) پيرامون شعار اصلى آنان ( لاحُكْمَ اِلاّلِلّهِ) (145) (حكومت ، تنها از آن خداست )فرمود:
( كَلِمَةُ حَقٍّ يُرادُ بِها باطِلٌ) (146)
اين شعار، درست و بر حق است ليكن آنان ، قصد ياوه دارند.

جمعه 3/1/1386 - 6:20
دعا و زیارت

حضور در صحنه
اركـان اصـلى يـك حـكـومـت را رهـبـرى ، قـانـون و مـردم تـشـكـيـل مـى دهـنـد كه اگر هر يك ، نقش خويش را بخوبى ايفا كنند، جامعه قوام مى يابد و به سوى اهداف خود پيش مى رود و برعكس ، اگر رهبرى ، داهيانه نباشد يا قانون ناقص باشد يا مـردم نـسـبـت بـه قـانـون و فـرامـيـن رهـبـر، بـى تـفـاوت گـردنـد، نـظـام دچـار تزلزل مى شود و رو به ويرانى مى نهد.
در اسـلام ، دوركـن نـخـسـت از سوى خدا تاءمين شده است ؛ رهبر ـ اعمّ از پيامبر، امام و ولى فقيه ـ كـامـلتـريـن فـرد جـامـعه است و قوانين آن نيز در اوج صلابت و استحكام و به دور از هر گونه خـدشه است ، همان گونه كه خداوند، درباره قرآن ـ كه ارزنده ترين قوانين را در بر داردـ مى فرمايد:
( اِنَّهـُلِكـتـابٌ عـَزيـزٌ # لا يـَاءْتـيـهـِالْبـاطـِلُ مـِنْ بـَيـْنِ يـَدَيـْهِ وَ لا مـِنْ خـَلْفـِهِ تـَنـْزيـلٌ مـِنـْ حَكيمٍحَميدٍ) (111)
بـدرسـتـى كـه قـرآن ، كـتـابـى شـكـسـت نـاپـذيـر اسـت كـه بـاطـل از پـيـش و پـس بـه آن راه نـدارد، چـرا كـه از سـوى خـداونـد حـكـيـم و سـتـوده نازل شده است .
هـمـچـنـيـن بـه شـكـلهاى گوناگون از پيروان خويش مى خواهد كه نسبت به رهبرى و همه قوانين اسـلام وفـادار بـاشـنـد، در همه صحنه ها حضور يابند و از بى تفاوتى ، انزوا طلبى و منفى بـافـى ، بشدّت پرهيز كنند. چنين وظيفه اى موضوع همين بخش است كه در چهار الف ـ ضرورت حضور
قـرآن مـجـيـد بـا تـعـابـير گوناگونى از مردم مى خواهد كه در همه صحنه هاى اجتماعى حضور فعّال داشته باشند، از جمله مى فرمايد:
( يا اَيُّهَاالَّذينَ امَنُوا كُونُوا قَوّامينَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَلِلّهِ) (112)
اى مؤ منان ، كاملا به عدالت ، قيام كنيد و براى خدا شهادت دهيد.
( يا اَيُّهَاالَّذينَ امَنُوااتَّقُوااللّهَ وَ كُونُوا مَعَالصّادِقينَ) (113)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد، تقواى الهى پيشه كنيد و با صادقان باشيد.
در آخـر سـوره فـتـح (48) نـيـز پـيـروان واقعى پيامبر صلّى الله عليه و آله را به مزرعه اى سـرسـبـز تـشـبـيـه مـى كـند كه دائم در حال جوانه زدن و رشد و نمو است و ضمن بالندگى و پـايـنـدگـى ، سـبـب خـشـم كـفـّار مـى گـردنـد. چـنـان كـه در آيـه 60 سـوره انـفـال (8) نـيـز ضـمـن دستور آمادگى رزمى ، مسلمانان را از دشمنان پيدا و پنهان ، بر حذر مى دارد.
پيام مشترك آيات ياد شده و مانند آن ، حضور دائمى مسلمانان در صحنه هاى گوناگون سياسى ـ اجـتـمـاعـى اسـت ، هـمـان گـونـه كـه در آيـه 110 سـوره آل عـمـران (3)ـ كـه امـّت اسـلامـى را بـا وصـف ( بـهـترين امّت مى ستايد ـ بر حضور در صحنه فرهنگى ، تصريح دارد.
بـر ايـن اسـاس ، لازمـه ايمان به خدا، هشيارى ، بيدارى و حضور مستمّر مسلمانان در صحنه هاى گوناگون اجتماعى ، سياسى ، نظامى و نصرت و پشتيبانى رهبر و مسؤ لان مملكت در امور جارى در حـد تـوان اسـت و بـه هـيـچ روى نـبـايـد مـورد مـسـامـحـه و اهمال قرار گيرد، گر چه در برخى موارد به جانبازى و شهادت نيز بينجامد؛ حضرت امام حسين عليه السلام پيرامون اوضاع زمان خويش ‍ مى فرمايد:
( ... اَلا تـَرَوْنَ اَنَّ الْحـَقَّ لايـُعـْمـَلُ بـِهِ و اَنَّ الْباطِلَ لايُنْتَهى عَنْهُ لِيَرْغَبِالْمُؤْمِنُ فى لِقاءِاللّهِ ...) (114)
آيـا نـمى بينيد كه حق اجرا نمى گردد و جلو باطل ، سد نمى شود؟ در چنين وضعى ، مؤ من بايد مشتاق (مرگ و) ديدار خدا باشد.
ب ـ گونه هاى حضـور
پـايـبـنـدى بـه اين وظيفه مهم اسلامى در هر زمان و مكان ، شرايط خاص خود را مى طلبد كه با عـقـربـه بـيـنـش صـحـيـح سـيـاسـى ـ اجـتـمـاعـى و درك و حـسـّاسـيـت مـسـلمـانـان قابل تشخيص است ؛ گاه حضور يك نفر در سرنوشت جامعه تاءثير دارد(115) و گاه ، غياب ، عين حضور است و حضور، جرمى نابخشودنى محسوب مى شود چنانكه اعتصاب ، كم كارى ، فـرار از سـربـازخانه ، ندادن بهاى آب وبرق و مانند اينها در دوران انقلاب ، عملى انقلابى به حساب مى آمد، ولى همه اين كارها پس از پيروزى ، مخالفت با انقلاب و جرم است .
در زمـان امـام صـادق عـليـه السـلام ، بـنى عباس و طرفدارانشان بر ضد بنى اميّه قيام كردند؛ ( ابومسلم خراسانى ) در منطقه خراسان و ( ابوسلمه ) در عراق ، سر كرده شورشيان بودند، هـر يـك از آنها بطور جداگانه نامه اى خدمت امام صادق (ع ) فرستادند و از آن حضرت خواستند تـا بـه آنـهـا بپيوندد و رهبرى نهضت را به دست گيرد، ولى امام با درك عميق سياسى دريافت كه آنان در گفته خود صادق نيستند و آهنگ آن دارند كه از حضور امام به نفع خويش سود ببرند، از اين رو، پيك ابومسلم را از خانه خويش بيرون كرد و هيچ پاسخى به او نداد.(116) و نامه ابو سلمه را نيز سوزاند و پاسخى به آن نداد.(117)
ولى هـمـين امام همام در مسافرتى به كوفه شنيد كه ماءموران حكومت ، زنى را به جرم حمايت از فاطمه زهرا سلام اللّه عليها دستگير و زندانى كرده اند، امام آن قدر گريست كه فرمود برخيز تا به مسجد سهله برويم و براى رهايى آن بانو دعا كنيم .(118)
در زمان حاضر، اقدامات زير از نمونه هاى بارز حضور در صحنه است :
شركت در انتخابات ، همه پرسى ، تظاهرات و اجتماعاتى كه به پشتيبانى از نظام ، انقلاب و مسلمانان مظلوم دنيا برپا مى شود.
حـضـور آگـاهـانـه و حـكـيـمـانـه مـسـؤ ولان سـياسى كشور در صحنه هاى بين المللى و دفاع از آرمـانـهـاى اسـلام و انـقـلاب كـه از سوى امام راحل ورهبر عظيم الشاءن انقلاب ترسيم شده و مى شود.
شركت در نمازجمعه و جماعت و حضور فعال در مراسم مذهبى ، بويژه در محرم و صفر و ... .
حضور فعال در سازندگى كشور و ارائه طرحها، اختراعات و ابتكارات به مراجع صلاحيتدار.
هشيارى نسبت به عملكرد ضد انقلاب داخلى و خارجى و معرّفى آنها به مسؤ ولان كشور.
مقابله با تهاجم و شبيخون فرهنگى دشمنان اسلام ، به هر نحو ممكن .
تلاش مستمّر در بسيج و آمادگى رزمى و دفاعى در زمان صلح .
حضور بى بهانه و خالصانه در جبهه ، هنگام وقوع جنگ .
خوددارى از هر گونه خبرچينى و اطلاع رسانى به نفع دشمن و دقّت در حفظ اسرار مملكت .
امام خمينى قدّس سرّه به انحاء گوناگون از ملّت شريف و سرافراز ميهن اسلامى مى خواست كه حـضـور هـمه جانبه خود را در صحنه هاى گوناگون نظام جمهورى اسلامى حفظ كنند، از جمله در وصيت نامه سياسى ـ الهى خود مى نويسد:
( بـه مـلّت عـزيـز ايـران تـوصـيـه مى كنم كه نعمتى كه با جهاد عظيم خودتان و خون جوانان برومندتان به دست آورديد، همچون عزيزترين امور قدرش را بدانيد و از آن حفاظت و پاسدارى نـمـايـيـد و در راه آن ـ كـه نـعـمـتـى عـظـيـم الهـى و امانت بزرگ خداوندى است ـ كوشش كنيد و از مشكلاتى كه در اين صراط مستقيم پيش مى آيد نهراسيد.) (119)
ج ـ سيره اوليا
اوليـاى الهـى ـ اعـم از پـيـامـبـران ، اوصـيـا، صـدّيـقـان ، صـالحـان وشـهـيـدان ـ هـمـواره در مـتن مـسـائل اجـتـمـاعـى قـرار داشـتـنـد و بـا تمام وجود در بهينه سازى همه جانبه جامعه اى كه در آن زندگى مى كردند، مى كوشيدند، بطور مثال :
حـضـرت نـوح عـليـه السـلام 950 سـال مـردم را بـه دين الهى دعوت كرد؛ امّا آنان او را تكذيب كـردنـد، آزار رسـاندند و حتى مورد استهزا قرار دادند، ولى آن فرستاده خدا هيچ گاه صحنه را خـالى نـكـرد، قـرآن مـجيد در چندين سوره ، حضور فعّال و خستگى ناپذير اين پيامبر سترگ را بيان كرده سوره (71) را نيز بدو اختصاص داده است .
حـضـرت ابـراهـيـم عـليـه السـلام نـيـز از پـيـامبران اولواالعزم بود كه از سنين جوانى پا به عـرصـه حق طلبى نهاد و بدون هيچ گونه بيم و هراس به ترويج آيين توحيد پرداخت ، عنوان قـهـرمـانـى بـت شكنى را از آنِ خود ساخت ، عارفانه در ميان خرمن آتش نمروديان نشست ، ولى از تلاش و فعاليت باز نايستاد.
حـضـرت موسى عليه السلام نيز در راه دعوت به سوى خدا هر گونه مشقتى را به جان خريد، با فرعونيان ، قارون و سامرى در سه جبهه زور و زر و تزوير جنگيد، ولى هرگز يك قدم عقب نـشـيـنـى نـكـرد و لحظه اى در ادامه راه ترديد به خود راه نداد. او حتى در برابر عناصر سست پـيـمـان داخـلى كه به او گفتند: ( فَاذْهَبْ اَنْتَ وََربُّكَ فَقاتِلا اِنّا ههُنا قاعِدُونَ) (120) صحنه را خالى نكرد و با استوارى گفت :
( ... رَبِّ اِنّى لا اَمْلِكُ اِلاّ نَفْسى وَ اَخى فَافْرُقْ بَيْنَنا وَ بَيْنَالْقَوْمِالْفاسِقينَ) (121)
پروردگارا! من تنها اختيار خود و برادرم را دارم ، ميان ما و اين جمعيت تبهكار جدايى بيفكن .
خاتم الانبيا صلّى اللّه عليه و آله نيز در اوان بعثت ، پيام حضور و استقامت دريافت مى كند:
( يا اَيُّهَاالْمُدَّثِّرُ قُمْ فَاَنْذِرْ) (122)
اى جامه به خود پيچيده ، برخيز و بيم ده .
او نيز در طول 23 سال از هيچ كوششى دريغ نورزيد، از روزى كه اوّلين پيام وحى را دريافت كـرد تـا آن روز كـه بـه ديـدار پروردگارش شتافت ، در همه صحنه ها حضور داشت ؛ از بيان احـكام شرعى و پند و اندرز گرفته تا اجراى حدود الهى ، فرماندهى جنگ ، اقامه جمعه و جماعت ، رسـيـدگـى بـه كـارهـاى خـرد و كـلان مـردم ، حـتـى از عـيـادت بيمار، تشييع جنازه ، نامگذارى اطفال و ... نيز غافل نبود و بدون ترديد، رسول خدا (ص ) از نظر كمّى و كيفى ، پركارترين انسان تاريخ است و كسى به پاى او نخواهد رسيد.
آن حضرت به امّت خويش نيز سفارش كرد كه هيچ گاه در برابر توطئه ها و هجوم بيگانگان و مـنـافـقـان ، سـسـتـى نـكـنـنـد و از مـيـدان نـگـريـزنـد. بـطـور مثال فرمود:
( اِذا رَاءَيْتُمْ مُعاوِيَةَ عَلى مِنْبَرى يَخْطِبُ فَاقْتُلُوهُ) (123)
هر گاه ديديد معاويه روى منبر من سخنرانى مى كند، او را بكشيد.
چـنـان كـه روشـن اسـت ، مـعـاويـه مـصـداق يـك حـاكـم خـودسر و منافق است و دستور پيامبر(ص ) شـامـل امـثال معاويه در طول تاريخ مى شود، همان گونه كه حضرت سيدالشهدا(ع ) نيز واقعه عـاشـورا را مـنحصر به زمان خود و شخص يزيد نكرد، بلكه با درايت و آينده نگرى اعلام داشت كه هر گاه جهان اسلام به حاكم تبهكارى مثل يزيد گرفتار مى شود، بر مسلمانان فرض است كه در برابر او به پاخيزند و از كيان اسلام دفاع كنند.(124)
سيره اهل بيت وحى بويژه اميرمؤ منان صلوات الله عليه ـ با همه دسيسه هايى كه بر ضدّ آنها چيدند ـ حضور همه جانبه در ميدانهايى بود كه به سود اسلام و مسلمانان مى انجاميد و حضور آن فـرزانـگـان مـعـصـوم در كـنـار خـلفـا و رفت و آمدشان به دربار پادشاهان ستمگر نيز در همين چـارچـوب قـابـل تـوجـيـه است ، چنان كه حضرت على عليه السلام استراتژى حضور و سكوت خويش را در چند جمله چنين توجيه مى كند:
شما قطعا مى دانيد كه من از هر كس ديگر به خلافت شايسته ترم [با اين وصف عثمان را انتخاب مـى كـنـيـد] بـه خـدا سـوگند تا امور مسلمانان رو به اصلاح باشد، و تنها بر من ستم رود، از خلافت ، دست مى كشم ...(125)
بـه هـمين دليل ، تاريخ هيچ گونه بى تفاوتى ، منفى بافى و جوسازى برضد خلفا، از آن حـضـرت بـه يـاد نـدارد، بـلكـه بـرعكس ، همواره براى آنان خيرانديشى مى كرد، علم سرشار خـويـش را در اختيارشان مى نهاد و از هر گونه رايزنى و مشورت با آنان دريغ نمى كرد، گر چـه همواره بر مواضع اصولى خويش پايبند بود و تسليم جريانهاى انحرافى نشد و آنان را تاءييد نكرد.
د ـ نكوهش بى تفاوتى
بـه هـمان نسبت كه حضور در صحنه ، امرى ضرورى ، مورد رضاى خدا و برگرفته از سخن و سـيـره اوليـاى الهـى اسـت ، بـى تفاوتى ، منفى بافى و انزوا طلبى ، نكوهيده و محكوم است ، حتى گاهى بى تفاوتى بحدّى مى رسد كه شخص را از زمره مسلمانان و از مرز اسلام خارج مى سـازد، خـواه اين بى تفاوتى در امور اجتماعى ، سياسى و نظامى صورت پذيرد يا در كارهاى اقتصادى ، فرهنگى و مانند آن .
رهـبـر عـظـيـم الشاءن اسلام ، حضرت محمّد صلّى الله عليه وآله ، در يك ترسيم كلى از شخص بى تفاوت مى فرمايد:
( مَنْ اَصْبَحَ لا يَهْتَمُّ بِاُمُورِ الْمُسْلِمينَ فَلَيْسَ بِمُسْلِمٍ) (126)
كسى كه روز را بدون اهتمام به كار مسلمانان سپرى كند، مسلمان نيست .
اين ديدگاه كلّى در برخى از روايات ديگر، مشخص و ريز شده و به عبارتى ، نمونه هاى بى تفاوتى بيان شده است كه در اينجا به سه نمونه آن بسنده مى كنيم .
1 ـ در زمـان خـلافـت امـيـر مـؤ مـنـان عليه السلام ، مردى مرد ديگرى را نگه داشته بود و شخص سومى او را كشته و ديگرى هم ناظر صحنه بوده و هيچ عكس العملى نشان نداده بود؛ امام ، فرد نـخـسـتـيـن را مـحـكـوم بـه حـبـس ابـد، قـاتـل را اعـدام كـرد و چـشـم نـفـر سـوم را ـ بـه ايـن دليل كه به مقتول كمك نكرده بود ـ درآورد.(127)
2 ـ امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
( مَنْ رَاى اَخاهُ عَلى اَمْرٍ يَكْرَهُهُ فَلَمْ يَرُدَّهُ عَنْهُ وَ هُوَ يَقْدِرُ عَلَيْهِ فَقَدْ خانَهُ) (128)
هـركس برادرش را مشغول كارى ببيند كه خوشايند او نيست و در حالى كه توان دارد، او را از آن كار باز ندارد، به آن برادر خيانت كرده است .
3 ـرسول خدا صلى الله عليه و آله نيز مى فرمايد:
( ما امَنَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الاْ خِرِ مَنْ باتَ شَبْعانَ وَ جارُهُ جائِعٌ) (129)
هـر كـس سـيـر بـخـوابـد، در حـالى كـه هـمسايه اش گرسنه است ، به خدا و روز واپسين ايمان نياورده است .
بـا ايـن وصـف ، هـيـچ مـسـلمـانـى ، حـق نـدارد در بـرابـر آنـچـه كـه در داخـل و خـارج كـشـوراسـلامـى مـى گـذرد، بـى تـفـاوت بـاشـد، بـلكـه هـر كـس در هـر شـغـل و مـسـؤ وليـتـى كـه بـه عـهـده گـرفـتـه ، بـايـد بـا هـشـيـارى و دقـّت عـمـل ، در بـرابـر اسـلام و مـسـلمـانـان بـلكـه مستضعفان جهان ، احساس مسؤ ليت كند، در غير اين صـورت ، مـشمول اين سخنان واقع بينانه خواهد شد يا به تعبير اميرمؤ منان عليه السلام مرده مـتـحرّكى بيش نخواهد بود. آن حضرت درباره بى تفاوتان در برابر تهاجم فرهنگى و ترك امر به معروف و نهى از منكر مى فرمايد:
( ...مَنْ تَرَكَ اِنْكارَالْمُنْكَرِ بِقَلْبِهِ وَيَدِهِ وَ لِسانِهِ فَهُوَ مَيِّتٌ بَيْنَالْاَحْياءِ) (130)
هر كسى انكار منكر را با قلب ، دست و زبانش ترك كند، مرده اى است ميان زندگان

جمعه 3/1/1386 - 6:20
دعا و زیارت

تاءليف قلوب
( تاءليف قلوب ) واژه اى قرآنى است و معادل فارسى آن ( ايجاد انس و الفت در ميان دلها) است كه هم در اخلاق فردى كاربرد دارد، چنان كه حضرت على صلوات الله عليه فرمود:
( اَلْمُؤ مِنُ مَاءْلوُفٌ وَ لاخَيْرَ فيمَنْ لايَاءْلِفُ وَ لايُؤْلَفُ) (100)
مؤ من ، انس پذير است و آن كه نه انس مى گيرد و نه ماءنوس مى شود، خيرى در او نيست .
و هـم كـاربـرد وسـيـعى در اخلاق اجتماعى ، بويژه سياسى دارد كه انگيزه طرح آن در اين كتاب شده است .
طرح و بحـث
در زنـدگـى اجـتـمـاعـى ، بـطـور طـبـيـعـى ، عـدّه اى از نـعـمـتـهـايـى چـون ؛ مال و منال ، جاه و مقام ، زيبايى و كمال و ... برخوردارند و برخى نيز از چنين مواهبى ، كم بهره يـا مـحـرومـنـد؛ دسـتـه نـخـسـت ، همواره درصدد حفظ و افزايش داشته هاى خويشند و گروه دوّم در تكاپوى به دست آوردن آن ، و همين تلاش و تكاپو و محدوديت نعمتها دنيا را ( دار تزاحم ) كرده و ايـن تـزاحـم ، سـبـب كـيـنـه و دشـمـنـى و پـيـكـار و كـشـتـار در مـيـان انسانها گشته ودرد كشنده وفراگيرى است كه همواره بشريت را رنج داده و شيرينى زندگى بى دغدغه را در كام او تلخ كرده است و همين موضوع مى تواند انگيزه آن شود تا سياستمداران خردمند را برآشوبد كه اين درد مزمن را درمان كنند و پيكر رنجور جامعه بشرى را از آن نجات دهند و او را از دوزخ التهاب و كشمكش خارج ساخته ، به بهشت امن و آرامش در آورند و به همين سبب ، ايجاد انس و الفت و تقويت روح هـمـبـسـتگى و زندگى مسالمت آميز از اصول و ارزشهاى والاى اخلاق سياسى است و نبايد از هيچ كوششى در جهت تحكيم آن دريغ كرد.
ديدگاه اسلام
چـنـان كـه يـاد شـد، كـشـمـكـش و نـزاع ، خـاسـتـگـاه غـريـزى و مـادّى دارد، از ايـن رو، تـعـديـل و نابودى آن و پيونددادن دلها بسى دشوارتر از برچيدن كوههاست ! اميرمؤ منان عليه السلام در اين باره فرمود:
( اِزالَةُالرَّواسى اَسْهَلُ مِنْ تَاءليفِالْقُلُوبِ) (101)
بر كندن كوهها از پيونددادن دلها آسانتر است .
از اين رو، خداوند ضمن كم اثر دانستن راههاى مادّى ، تاءليف قلوب را از راه معنوى ميّسر دانست و اين كار عظيم را به خود نسبت داد و فرمود:
( وَاَلَّفَ بـَيـْنَ قـُلُوبـِهـِمْ لَوْ اَنـْفَقْتَ ما فِى الْاَرْضِ جَميعا ما اَلَّفْتَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ وَ لكِنَّ اللّه اَلَّفَ بَيْنَهُمْ اِنَّهُ عَزيزٌ حَكيمٌ ) (102)
و دلهـاى آنـهـا را بـاهـم الفـت داد، اگـر تـمـام آنـچـه را روى زمين است ، هزينه مى كردى ، نمى توانستى ميان دلهاى آنان ، الفت ايجاد كنى ، ولى خداوند، الفت داد؛ او توانا و حكيم است .
و در آيه اى ديگر آن را نعمتى الهى مى داند كه بايد يادآورى و پاس داشته شود:
( ... وَاذْكـُرُوا نـِعـْمـَتـَاللّهِ عـَلَيـْكـُمْ اِذْ كـُنـْتـُمْ اَعـْداءً فـَاَلَّفَ بـَيـْنَ قـُلُوبـِكـُمْ وَ اَصـْبـَحـْتـُمـْ بِنِعْمَتِهِاِخْوانا) (103)
نعمت خدا را برخود به ياد آوريد؛ زيرا دشمن يكديگر بوديد او ميان دلهايتان الفت ايجاد كرد و به بركت نعمت او برادر شديد.
بـنـابـرايـن ، زدودن كـيـنـه هـا و بـرقـرارى انس و الفت در دلها كارى است ضرورى ، خدايى و دشـوار كـه بـايـسـتى با ظرافت ، اخلاص و توكّل بر خدا، از راههاى معنوى ، صورت پذيرد. خـدايى و دشوار بودن كار بدين معنا نيست كه مسؤ ولان ، دست روى دست بگذارند، به اميد آنكه ( دسـتـى از غـيـب برون آيد و كارى بكند.) و يا اينكه زمينه هاى مادّى ـ معنوى موضوع را ناديده انگارند.
راههاى انس والفت
الف ـ تصحيح انديشه ها
تـضـاد فـيـزيـكى انسانها نتيجه تضادّ فكرى آنهاست ؛ اگر انديشه ها جهتگيرى واحدى داشته باشند، كشمكش ظاهرى جاى خود را به صفا و صميميت خواهد داد و دلها باهم ماءنوس خواهند شد، پـس نـخـستين گام در راه همدلى جامعه ، ارائه انديشه اى صحيح و اصولى است تا ضمن زدودن انـگـيـزه هـاى كـيـنـه ونـفـرت ، بـسـان اسـتـوانـه مـغـنـاطـيـسـى ، دلهـا را حول محور خويش جذب نمايد.
اسـلام با ارائه انديشه ناب توحيدى ، در اين راه پيشگام است و هيچ مكتبى مانند آن ، موفق نشده تـا پـيـونـدى اصـولى و جـاويـد در ميان دلها برقرار سازد؛ رشد سريع اسلام در جامعه نيمه وحـشـى جـاهـلى و تـجـمـع هـزاران انـسـان بـدخـو، خـودخـواه ، جـاهـل ، بـت پرست و... زير يك پرچم و همسو شدن با رهبر اسلام و جانبازى و ايثار و فداكارى آنـهـا، بـهترين دليل اين مدعاست كه رسول خدا صلّى اللّه عليه وآله با القاى يك تفكّر صحيح تـوانـست ، پراكنده ترين جامعه را منسجم كند و وحشى ترين دلها را ماءنوس ‍ سازد، بگونه اى كـه مـردم مـديـنـه حاضر شوند همه زندگى خويش را با مهاجران تقسيم كنند، همديگر را برادر بـخـوانـنـد، كـيـنـه هـاى چـنـديـن سـاله را دور بـريـزنـد، مـال و جـان خـويش را در راه يكديگر نثار كنند و ... اين نبود جز در سايه انديشه توحيدى ايمان بـه خـدا، رهبرى الهى و روز رستاخيز كه رسول اكرم (ص ) به آنان آموخت و در گوش جانشان زمزمه كرد كه :
( اَلْمُؤ مِنُ الِفٌ مَاءْلُوفٌ) (104)
مؤ من ، الفت گير و الفت پذير است .
عكس آن را هم قرآن ، در وصف منافقان و كافران به كار برده و فرموده است :
( ... تَحْسَبَهُمْ جَميعا وَ قُلُوُبُهْم شَتّى ذلِكَ بِاَنَّهُمْ قَوْمٌ لايَعْقِلُونَ) (105)
منافقان و كافران را متّحد مى پندارى و حال آنكه دلهايشان پراكنده است و اين بدان سبب است كه ايشان ، گروهى بى خردند.
جـالب ايـنـكـه سـبـب تفرقه و پراكندگى آنها را انديشه ناصحيح و بى خردى معرفى كرده ؛ زيـرا اگـر آنـهـا درسـت مـى انـديـشـيـدنـد، دلهـايـشـان يـكـسـو مـى شـد و باهم متّحد و منسجم مى شدند.(106)
ب ـ عدالت اجتماعى
تبعيض ، حق كشى و ستم ، زمينه كينه توزى و بدبينى را در جامعه فراهم مى سازدو به دشمنى و تـفـرقـه مـى انـجـامد و در عوض ، گسترش عدالت ، سبب نزديكتر شدن دلها و اطمينان و خوش بينى مردم نسبت به مسؤ ولان مى شود، زيرا عدالت از يكسو بطور عام و فراگير امور كشور را سامان مى دهد و به تعبير امام على عليه السلام :
( كَفى بِالْعَدْلِ سائِسا) (107)
دادگرى براى سياستگذارى ، كافى است .
و از سـوى ديـگـر بـه خـاطـر جـذبـه اى كه دارد، دلها را به دور خويش گرد مى آورد. همان امام فرمود:
( اَلْعَدْلُ مَاءْلُوفٌ وَالْهَوى عَسُوفٌ) (108)
عدالت ، الفت پذير است و هوا و هوس ، نفرت انگيز.
ج ـ مردمدارى
قـرآن مـجـيـد يـكـى از عـلّتـهـاى اسـاسى گرايش مردم به اسلام را اخلاق زيبا و برخورد خوش پيغمبر دانسته مى فرمايد:
( فـَبـِمـا رَحـْمـَةٍ مـِنـَاللّهِ لِنـْتَ لَهـُمْ وَ لَوْ كـُنـْتَ فـَظـّا غـَليـظـَالْقـَلْبِ لاَنـْفـَضُّوا مـِنْ حـَوْلِكـَ ...) (109)
بـه سـبـب رحـمـت خـدا، بـراى مـردم ، نـرم شـدى و اگـر درشـتـخـو و سنگدل بودى ، از گردت پراكنده مى شدند.
آن حـضـرت عـلاوه بـر الگـودهـى عـمـلى ، در قـالب يـك دستورالعمل كلّى به مسؤ ولان و زمامداران نيز چنين سفارش كرد:
( ... اِنَّكُمْ لَنْ تَسَعُواالنّاسَ بِاَمْوالِكُمْ فَسَعُوهُمْ بِاَخْلاقِكُمْ) (110)
شـمـا هـرگـز نمى توانيد با اموالتان ، مردم را زير پوشش بگيريد، پس با اخلاقتان آنها را پوشش دهيد

جمعه 3/1/1386 - 6:19
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته