قالَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلّىٍ علیه السلام:مَنْ عَرَفَ حَقَّ اَبَوَیْهِ الْأفْضَلَیْنِ: مُحَمَّدٍ وَعَلّىٍ وَاَطاعَهـُما حَقَّ طاعـَتِهِ، قیـلَ لَهُ:تَبَحْبَحْ فی اَىِّ جِنانٍ شِئْتَ.
امام حسین علیه السلام فرمود:كسى كه حق دو پدر برتر (از پدر طبیعى) خود یعنى حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و على علیه السلام را بشناسد و آنها را آنطور كه شایسته است اطاعت كند به او گفته مىشود: در هر جاى بهشت كه دوست دارى فرود آى و جاى بگیر.
قالَ الْحُسَیْنُ علیه السلام:نَحْنُ حِزْبُ اللّهِ الْغالِبُونَ، وَعِتْرَةُ رَسُولِاللّهِ صلی الله علیه و آلهالاَْقْرَبُونَ، وَاَهْلُ بَیْتِهِ الطَّیِّبُونَ، وَأَحَدُالثَّقَلَیْنِ الَّذینَ جَعَلَنا رَسُولُاللّهِ ثانِىَكِتابِاللّهِ. . .
امام حسین علیه السلام فرمود:ما حزب اللّه پیروزیم، و عترت نزدیكتر رسول خدا و خاندان پاك اوییم، و ما یكى از دو وزنه سنگینیم كه رسول خدا ما را همتاى كتاب خدا قرار داده است.
قالَ الْحُسَیْنُ علیه السلام:مَنْ أحَبَّنا لایُحِبُّنا إلاّ لِلّهِ، جِئْنا نَحْنُ وَهُوَ كَهاتَیْنِ ـ وَقَدَّرَ بَیْنَ سَبّابَتَیْهِ ـ وَمَنْ أَحَبَّنا لایُحِبُّنا إلاّ لِلدُّنْیا، فَإنَّهُ إذا قامَ قائِمُ الْعَدْلِ وَسِعَ عَدْلُهُ الْبِرَّ وَالْفاجِرَ.
امام حسین علیه السلام فرمود:كسى كه ما را تنها، بخاطر خدا دوست بدارد، ما و او مثل این دو (اشاره به دو انگشت) مىآییم، و كسى كه ما را بخاطر دنیا هم دوست داشته باشد (باز مفید است زیرا) هنگامى ك امام زمان علیه السلام ظهور كند، عدالت او شامل خوب و بد مىشود.
قالَ الْحُسَیْنُ علیه السلام:اَیُّهَا النّاسُ! اِنَّ اللّهَ جَلَّ ذِكْرُهُ ماخَلَقَ الْعِبادَ اِلاّ لِیَعْرِفُوهُ، فَاِذا عَرَفُوهُ عَبَدُوهُ، فَإذا عَبَدُوهُ اسْتَغْنُوا بِعِبادَتِهِ عَنْ عِبادَةِ ماسِواهُ.فَقالَ لَهُ رَجُلٌ: یَابْنَ رَسُولِ اللّهِ بِأَبى أَنْتَ وَاُمّی فَما مَعْرِفَةُ اللّهِ؟ قالَ: «مَعْرِفَةُ أَهْلِ كُلِّ زَمانٍ إِمامَهُمْ اَلَّذى یَجِبُ عَلَیْهِمْ طاعَتُهُ.»
امام حسین علیه السلام فرمود:اى مردم! همانا خداى بزرگ بندگان را نیافریده مگر براى آنكه او را بشناسند، وقتى او را شناختند او را پرستش خواهند كرد، هنگامى كه او را پرستش كردند از بندگى غیر او بىنیاز مىشوند. مردى گفت:اى فرزند رسول خدا، پدر و مادرم فدایت باد، شناخت خدا چیست؟ فرمود: عبارتست از شناخت مردم هر زمان امامشان را، آن امامى كه اطاعت او بر آنها واجب است.
قالَ الْحُسَیْنُ علیه السلام:ما كُنّا نَعْرِفُ الْمُنافِقِینَ عَلى عَهْدِ رَسُولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله اِلاّ بِبُغْضِهِمْ عـَلیـّاً وَوُلْـدَهُ علیه السلام.
امام حسین علیه السلام فرمود:مـا زمان رسـول خدا صلی الله علیه و آله، منافقین را فقط با دشمنى با على علیه السلام و فرزندان او مىشناختیم.
قالَ الْحُسَیْنُ علیه السلام:مَنْ دَمَعَتْ عَیْناهُ فینا دَمْعَةً بِقَطْرَةٍ اَعْطاهُ اللّهُ تَعالى الْجَـنَّةَ.
امام حسین علیه السلام فرمود:كسى كه چشمانش قطرهاى اشك براى ما بریزد، خــداوند بهشت را بـه او عطا خواهـد كـرد.
قالَ الْحُسَیْنُ علیه السلام:لَوْلَمْیَبْقَ مِنَالدُّنْیا إلاّیَوْمٌ واحِدٌ لَطَوَّلَاللّهُ عَزَّوَجَلَّ ذلِكَ الْیَوْمَ حَتّى یَخْرُجَ رَجُلٌ مِنْ وُلْدى، فَیَمْلاَءُها عَدْلاً وَقِسْطاً كَما مُلِئَتْ جَوْراً وَظُلْماً، كَذلِكَ سَمِعْتُ رَسُولَاللّهِ صلی الله علیه و آلهیَقُول.
امام حسین علیه السلامفرمود:اگر از دنیا بجز یك روز باقى نمانده باشد، خـداوند آن روز را طـولانى خواهـد كـرد تا اینكه مردى از خاندان من ظهور كند، و دنـیا را پـر از عـدل و داد كند همانگونه كه از ظلم و ستم پر شده است، از رسولخدا صلی الله علیه و آله چنین شنیدم.
امام حسین علیه السلام: مَنْ عَبَدَ اللّهَ حَقَّ عِبادَتِهِ آتاهُ اللّهُ فَوْقَ اَمانیهِ وَ كِفایَتِهِ؛
هر كس خدا را چنان كه حقّ عبادت اوست، عبادت كند، خداوند، بیش از آرزوها و نیازش به او عطا مىنماید.
امام حسین علیه السلام: اِتَّخِذُوا عِنْدَ الْفُقَراءِ اَیادىَ فَاِنَّ لَهُمْ دَوْلَةٌ یَوْمَ الْقیامَةِ؛
(با نیكى و كمك به نیازمندان) نزد آنان جایگاهى براى خود بیابید كه آنان روز قیامت مقام و منزلتى دارند.
الإمام علی علیه السلام ـ مِن وَصِیَّتِهِ لِلحَسَنِ وَالحُسَینِ علیهمالسلام لَمّا ضَرَبَهُ ابنُ مُلجَمٍ لَعَنَهُ اللّهُـ : اُوصیكُما وجَمیعَ وُلدی وأهلی ومَن بَلَغَهُ كِتابی بِتَقوَى اللّهِ ونَظمِ أمرِكُم .
امام على علیه السلام ـ در سفارش به امام حسن و امام حسین8 هنگامى كه ابن ملجم ، كه نفرین خدا بر او باد ، به او ضربت زد ـ : من ، به شما و همه فرزندان و خاندانم و كسانى را كه نامه من بدانان مىرسد ، به پروا كردن از خدا و نظم در كارها سفارش مىكنم .
الكافی عن الحسین بن عَطیّة عن الإمام الصادق علیه السلام : المَكارِمُ عَشرٌ ، فَإِنِ استَطَعتَ أن تَكونَ فیكَ فَلتَكُن ، فَإِنَّها تَكونُ فِی الرَّجُلِ ولا تَكونُ فی وَلَدِهِ ، وتَكونُ فِی الوَلَدِ ولا تَكونُ فی أبیهِ ، وتَكونُ فِی العَبدِ ولا تَكونُ فِی الحُرِّ . قیلَ : وما هُنَّ؟ قالَ: صِدقُ البَأسِ(/ الیأس) ، وصِدقُ اللِّسانِ، وأداءُ الأَمانَةِ، وصِلَةُ الرَّحِمِ، و إقراءُ الضَّیفِ ، و إطعامُ السّائِلِ ، وَالمُكافَأَةُ عَلَى الصَّنائِعِ ، وَالتَّذَمُّمُ لِلجارِ ، وَالتَّذَمُّمُ لِلصّاحِبِ ، ورَأسُهُنَّ الحَیاءُ .
الكافى ـ به نقل از حسین بن عطیه ـ : از امام صادق علیه السلام فرمود : «كرامتها[ى اخلاقى] ده تاست . اگر توانستى آنها را در خود فراهم آورى ، چنان كن . این خصلتها ممكن است در مرد باشد و در فرزندش نباشد ، یا در فرزند باشد و در پدرش نباشد ، یا در برده باشد و در شخص آزاد نباشد» . گفته شد : این خصلتها كداماند؟ فرمود : «پایمردى در نبرد ، راستْگفتارى ، امانتدارى ، صله رَحِم ، میهمان نوازى ، اطعام فقیر ، جبران نیكىها ، رعایت حقوق همسایه و دفع ضرر از رفیق ؛ و برترین آنها حیاست» .
مُهج الدعوات ـ به نقل از امام حسین علیه السلام ـ : در شبى تاریك و ابرى كه طواف ، خلوت بود و زائران به خواب رفته بودند و چشمها را خواب ربوده بود ، با على بن ابى طالب علیه السلام در طواف بودم . در این هنگام ، صداى حزنآلود دلشكستهاى به گوش مىرسید كه با دلى آكنده از درد ، [از خداى غفّار ، ]فریادرسى مىطلبید و پناه مىجست و رحمت مىخواست و مىگفت : اى آنكه دعاى درماندگان در تاریكىها را به اجابت مىرسانى!/ اى آنكه زیان و گرفتارى بیمارىها را برطرف مىسازى! میهمانان تو ، گرداگرد كعبه ، مىخوابند و بیدار مىشوند/ تو را مىخوانند ، در حالى كه چشم تو ـ اى پاینده ـ به خواب نمىرود . با بخشندگىات ، با بهترین گذشت ، از گناهانم درگذر/ اى آنكه همه خلایق در حرم امنش تنها به او [امیدوارند و به او] اشاره دارند . اگر گنهكاران ، عفو تو را در نیابند/ پس چه كسى نعمت [رحمت و عفو] خود را بر آنان ببخشاید؟! پدرم (امیرمؤمنان) به من فرمود : «اى ابا عبد اللّه! آیا به این شخص كه داد از گناهانش دارد و از پروردگارش دادخواهى مىكند ، گوش سپردى؟» . گفتم : بله ، شنیدم . فرمود : «از پى او برو . شاید او را ببینى» . پس در آن تاریكى شب ، دست [به این سو و آنسو] مىمالیدم و در میان خفتگان مىگشتم . همین كه بین رُكن و مقام رسیدم ، شخصى ایستاده بر من نمودار شد. دقّت كردم، دریافتم كه هموست كه به نماز ایستاده است. گفتم: سلام بر تو اى بنده خدا كه به گناهان خود ، اعتراف دارى و در پىِ گذشت و آمرزش و پناه خداوندى! تو را به خدا ، فرا خوانى پسر عموى پیامبر خدا را اجابت كن . با شتاب ، سجده و تشّهد و سلام نماز را به پایان برد و بى آنكه سخنى گوید ، [برخاست و] با دست به من اشاره نمود كه پیش بیفت . پیش افتادم و او را به حضور امیرمؤمنان آورده ، گفتم : این ، همان مرد است . امام علیه السلام بر او نگریست كه جوانى خوشرو و پاكیزه لباس بود . از او پرسید : «كیستى؟» . گفت : از برخى قبایل عرب هستم . پرسید : «نامت چیست؟» . گفت : مُنازل شیبانى . پرسید : «حالت چگونه است؟ چرا گریه و استغاثه مىكردى؟» . گفت : چگونه باشد حال كسى كه به گناه عاقّ ، گرفتار آمده و اكنون ، در تنگى معیشت و در گرو بدبختى و بلاست، آنگونه كه اگر توبه كند، نمىپذیرند؟! پرسید : «چرا چنین شدهاى؟» . گفت : من در میان مردم خود ، سرگرم هوسرانى و خوشگذرانى بودم ، نافرمانى حق تعالى را در ماههاى رجب و شعبان نیز ادامه دادم و از پروردگار مهربان ، نمىترسیدم . پدرى مهربان و نرمخو داشتم كه مرا از پیشامدهاى ناگوارِ ریشهبرانداز روزگار ، برحذر مىداشت و از عِقاب آتش خشم خداوندى مىترساند و مىگفت : چهقدر نور و تاریكى ، شبها و روزها ، ماهها و سالها ، و فرشتگان بزرگوار ، از دست تو به [ستوه و] فریاد آیند [و تو از خطا و گناه خود برنگردى]؟! هرگاه در اندرز دادنم اصرار مىورزید ، من ، پرخاشگرانه ، او را كتك مىزدم . روزى خواستم قدرى سكّه طلا را كه در خیمه بود ، بردارم و در عیّاشى صرف كنم . پدرم مانع شد و من ، او را آزردم و دستش را پیچاندم و سكّههاى زر را برداشتم و رفتم . او دستش را به زانو نهاد تا از جاى برخیزد؛ ولى از شدّت درد و ناراحتى نتوانست . پس این اشعار را سرود : میان من و «مُنازل» ، قرابتى پیش آمد / درست به همانگونه كه طالب باران ، آن را مىطلبد . او را پروراندم تا نیرومند و بلندقامت گشت / هرگاه بر مىخاست ، یال او چون یال گوساله بود . در خردسالىاش هرگاه گرسنه مىشد / گواراترین خوراك را به او مىدادم . پس همینكه به عُنفوان جوانى رسید / زبانش همچون نیزه رُدّینى [دراز و برّان] گشت . اینچنین ، به ستم مالم را رُبود و دستم را پیچاند / خدایى كه به او غالب است ، دستش را بپیچاند! سپس سوگند یاد كرد كه قطعاً به خانه خدا آید تا از خدا علیه من یارى بطلبد . چندین هفته ، روزه گرفت و چندین ركعت ، نماز گزارد و دعا كرد و بر شترى راهرو ، سوار شد و از دشتها و بیابانها و كوهها گذشت تا در روز حجّ اكبر ، وارد مكّه شد . از شتر پیاده شد و رو به خانه خدا آورد . پس از سعى و طواف ، به پرده كعبه آویخت و با التماس و لابه ، نیایش كرد و اینگونه سرود : اى آنكه حاجیان بر كجاوهها با منتهاى كوشش خود/ از دورترین سرزمینها به سوى او مىآیند . من نیز به سوى تو آمدهام/ اى آنكه [ناامید نمىسازد] كسى را كه او را با لابه و زارى به یگانگى و بىنیازى بخواند . این ، مُنازل است كه از نافرمانى (آزُردن) من ، خشنود است/ اى جبّار! حقّ مرا از فرزندم بگیر . تا به یارى تو پهلویش فلج شود/ اى آنكه از هر عیب و نقص ، پاكى و نه خود ، زاده شدى و نه چیزى را زادى! سوگند به خدایى كه آسمان را افراشت و آب را به جریان انداخت ، دعایش را به پایان نبرده بود كه این بلایى كه مىبینى ، بر من نازل شد . سپس ، پهلوى راست خود را گشود . دیدم فلج شده است . [و ادامه داد :] سه سال است كه از او مىخواهم تا در همانجا كه نفرینم كرد ، دعایم كند ، و نپذیرفته است ، تا امسال كه بر من منّت نهاد و پذیرفت . پس به امید عافیت ، او را به شترى لاغر ، سوار كردم و با شتاب و تلاش ، از موطن خود بیرون آمدیم . همین كه به منزل اراك و خرابههاى سرزمین سیاك رسیدیم ، در شب ، پرندهاى رمید و از صداى آن ، شتر پدرم رَم كرد و او را به زمین افكند و میان دو سنگ [صدمه دید و] درگذشت . او را همانجا دفن نمودم . بالاتر از همه این مصیبتها این است كه اكنون در میان مردم ، شناخته نیستم ، مگر با عنوانِ : «گرفتارِ نفرین پدر!» . امیرمؤمنان به او فرمود : «لحظه دادرسىات فرا رسیده است . آیا به تو دعایى را بیاموزمكه پیامبر بهمنآموخت و در آن، اسم اعظم خداى اكبرِ عزیزِ اكرم است؛ اسمى كه خداوند به وسیله آن ، هر كه او را بخواند ، پاسخ مىدهد و هر كه از او بخواهد ، عطایش مىبخشد و با آن ، اندوهها را مىگشاید ، ناراحتىها را برطرف مىسازد، غمها را مىبَرَد ، بیمارى را بهبود مىبخشد ، شكسته را سامان مىدهد، فقیر را غنى مىكند، قرضها را مىپردازد، چشم را بر مىگردانَد، گناهان را مىآمرزد، عیبها را مىپوشاند،و هربیمناكاز شیطان سركشو ستمگر سرسخت را امان مىدهد ، و اگر فرمانبردار از خدا ، آن را بر كوه بخواند ، از جایش كَنده مىشود و اگر بر مُردهاى بخواند ، خدا او را زنده مىكند و اگر آن را بر آب بخواند ـ در صورتى كه خودْ شیفتگى او را نگیرد ـ بر آن راه مىرود؟ پس ، اى مرد! تقواى الهى پیشه ساز كه دلم برایت مىسوزد . خداى سبحان ، باید از تو صدقِ نیّت ببیند . آن را در [آلودگى به] معصیت نخوان و آن را جز به آن كه در دین تو مورد اطمینان است ، ارزانى مدار . اگر با خلوص نیّت اقدام كنى ، خدا دعایت را مىپذیرد و پیامبر خود ، محمّد صلی الله علیه و آله را در رؤیا مىبینى كه به تو مژده بهشت و اجابت مىدهد» . امام حسین علیه السلام مىگوید : شادمانى من به فایده دعا بیشتر از شادمانى آن جوان به عافیت خود و آنچه برایش پیش آمده بود ، شد؛ زیرا من پیش از این ، نه آن را از امیرمؤمنان شنیده بودم ، و نه از آن ، خبرى داشتم . سپس [پدرم على علیه السلام به من] فرمود : «قلم و كاغذى بیاور و آنچه را بر تو املا مىكنم ، بنویس» . چنین كردم . فرمود : «بار الها! از تو درخواست مىكنم به نام تو ، به نام خداوند بخشنده مهربان ، اى آن كه شكوهمند و بزرگوارى! ... .» . جوان گفت : چون خواب چشمانم را رُبود و پرده تاریك شب ، فرو افتاد ، دستم را با آن دعانوشته بالا بردم و چند بار خدا را به حقّ آن ، خواندم . در مرتبه دوم ، پاسخ شنیدم : «بس است كه خدا را به اسم اعظم او خواندى» . سپس به خواب رفتم . در خواب ، پیامبر خدا را دیدم كه دست خود را بر من كشید و فرمود : «خداى بزرگ را [براى خود] نگهدار كه تو بر سرنوشت نیك واقع شدى» . پس بیدار شدم ، در حالى كه شفا یافته بودم .
الكافی عن الحسین بن خالد : سَألتُ أبَا الحَسَنِ الرِّضا علیه السلام عَنِ التَّهنِئَةِ بِالوَلَدِ مَتى؟ فَقالَ : إِنَّهُ قالَ : لَمَّا وُلِدَ الحَسَنُ بنُ عَلِیٍّ علیه السلام هَبَطَ جَبرَئیلُ بِالتَّهنِئَةِ عَلَى النَّبِیِّ صلی الله علیه و آلهفِی الیَومِ السّابِعِ ، وأمَرَهُ أن یُسَمِّیَهُ ویُكَنِّیَهُ ویَحلِقَ رَأسَهُ ویَعُقَّ عَنهُ ویَثقُبَ أُذُنَهُ، وكَذلِكَ كانَ حینَ وُلِدَ الحُسَینُ علیه السلام، أتاهُ فِی الیَومِ السّابِعِ فَأَمَرَهُ بِمِثلِ ذلِكَ . قالَ : وكانَ لَهُما ذُؤبَتانِ فِی القَرنِ الأیْسَرِ ، وكانَ الثَّقبُ فِی الأُذُنِ الیُمنى فِی شَحمَةِ الأُذُنِ ، وفِی الیُسرى فِی أعلَى الأُذُنِ ، فَالقُرطُ فِی الیُمنى وَالشَّنفُ فِی الیُسرى .
الكافى ـ به نقل از حسین بن خالد ـ : از امام رضا علیه السلام هنگام تبریك گفتن براى فرزند را پرسیدم . فرمود : «وقتى حسن بن على علیهماالسلاممتولّد شد ، جبرئیل علیه السلامروز هفتم براى تبریك گفتن بر پیامبر صلی الله علیه و آلهفرود آمد و به ایشان فرمان داد كه نام و كنیه بر او بگذارد و سرش را بتراشد و عقیقه كند و گوشش را سوراخ نماید . همین گونه بود ، هنگامى كه حسین علیه السلاممتولّد شد . روز هفتم ، نزد ایشان آمد و به همان شكل ، فرمان داد . آنان ، دو گیسو سمت چپ داشتند ؛ سوراخ گوش راست در نرمه گوش بود و سوراخ گوش چپ در بالاى آن . پس قُرط در گوش راست بود و شنف در گوش چپ .
الإمام علیّ علیه السلام ـ مِن وَصِیَّةٍ لَهُ لِلحَسَنِ وَالحُسَینِ علیهماالسلام لَمّا ضَرَبَهُ ابنُ مُلجمٍ لَعَنهُ اللّهُ ـ : أُوصیكُما ـ وجَمیعَ وُلدی وأهلی ومَن بَلَغَهُ كِتابی ـ بِتَقوَى اللّهِ ونَظمِ أمرِكُم.
امام على علیه السلام ـ از سفارشش به حسن و حسین علیهماالسلام هنگامى كه ابن ملجم (كه نفرین خدا بر او) به ایشان ضربه زد ـ : شما و همه فرزندانم و خانوادهام را و كسى را كه نوشته من به او مىرسد ، به پرواكردن از خداوند و نظم دادن كارها سفارش مىكنم .
امام حسین علیه السلام : إنَّ شیعَتَنا مَنْ سَلِمَتْ قُلوبُهُمْ مِنْ كُلِّ غِشٍّ وَ غِلٍّ وَ دَغَلٍ؛
بىگمان شیعیان ما، دلهایشان از هر خیانت، كینه، و فریبكارى پاك است.
امام حسین علیه السلام: كانَ صلی الله علیه و آله ... لایَحْسَبُ اَحَدٌ مِنْ جُلَسائِهِ اَنَّ اَحَدا اَكْرَمُ عَلَیْهِ مِنْهُ؛
پیامبر صلی الله علیه و آله، چنان با همنشینان رفتار مىنمودند كه هیچ یك از آنان گمان نمىكرد كسى نزد آن حضرت از وى گرامىتر باشد.
امام حسین علیه السلام: اَ یُّهَا النّاسُ! نافِسوا فِى الْمَكارِمِ وَ سارِعوا فِى الْمَغانِمِ وَ لاتَحْتَسِبوا بِمَعْروفٍ لَمْ تَجْعَلوا ... ؛
اى مردم! در خوبىها، با یكدیگر رقابت كنید و در كسب غنائم (بهره گرفتن از فرصتها)، شتاب نمایید و كار نیكى را كه در انجامش شتاب نكردهاید، به حساب نیاورید.
امام حسین علیه السلام: اِعْمَلْ عَمَلَ رَجُلٍ یَعْلَمُ اَنَّهُ مَاْخوذٌ بِالاَْجْرامِ مَجْزىٌّ بِالاِْحْسانِ؛
همانند كسى كار كن كه مىداند به خاطر بدىها، بازخواست مىشود و به خاطر نیكىها، پاداش مىگیرد.
امام حسین علیه السلام: لایَكْمُلُ الْعَقْلُ اِلاّ بِاتِّباعِ الْحَقِّ؛
عقل، جز با پیروى از حقّ، كامل نمىشود.
امام حسین علیه السلام: اِنَّ شیعَتَنا، مَنْ سَلِمَتْ قُلوبُهُمْ مِنْ كُلِّ غِشٍّ وَ غِلٍّ وَ دَغَلٍ؛
بىگمان، شیعیان ما، دلهایشان از هر خیانت، كینه، و فریبكارى، پاك است.
امام حسین علیه السلام: شُكْرُكَ لِنِعْمَةٍ سالِفَةٍ، یَقْتَضى نِعْمَةً آنِفَةً؛
شكر تو بر نعمت گذشته، زمینهساز نعمت آینده است.