گفته اند که فردوسی از این بی اعتنائی سلطان محمود بر آشفت و چندین بیت در
هجو سلطان محمود گفت و سپس از ترس مجازات او غزنین را ترک کرد و چندی در
شهرهائی چون هرات، ری و طبرستان متواری بود و از شهری به شهر دیگر می رفت
تا آنکه سرانجام در زادگاه خود، طوس درگذشت.
تاریخ وفاتش را بعضی 411 و برخی 416 هجری قمری نوشته اند.
فردوسی را در شهر طوس، در باغی که متعلق به خودش بود، به خاک سپردند.
در تاریخ آمده است که چند سال بعد، محمود به مناسبتی فردوسی را به یاد
آورد و از رفتاری که با آن شاعر آزاده کرده بود پشیمان شد و به فکر جبران
گذشته افتاد و فرمان داد تا ثروت فراوانی را برای او از غزنین به طوس
بفرستند و از او دلجوئی کنند.
اما چنان که نوشته اند، روزی که هدیه سلطان را از غزنین به طوس می آوردند، جنازه شاعر را از طوس بیرون می بردند.
از فردوسی تنها یک دختر به جا مانده بود، زیرا پسرش هم در حیات پدر
فوت کرده بود و گفته شده است که دختر فردوسی هم این هدیه سلطان محمود را
نپذیرفت و آن را پس فرستاد.
شاهنامه نه فقط بزرگ ترین و پر مایه ترین مجموعه شعر است که از عهد سامانی و
غزنوی
به یادگار مانده است بلکه مهمترین سند عظمت زبان فارسی و بارزترین مظهر
شکوه و رونق فرهنگ و تمدن ایران قدیم و خزانه لغت و گنجینه ادبـیات فارسی
است.
فردوسی طبعی لطیف داشته، سخنش از طعنه و هجو و دروغ و تملق خالی بود و
تا می توانست الفاظ ناشایست و کلمات دور از اخلاق بکار نمی برد.
او در وطن دوستی سری پر شور داشت. به داستانهای کهن و به تاریخ و سنن قدیم عشق می ورزید.