...
خلاصه اینکه قرار شد بریم همون بریونی بیشه که ما همیشه میرفتیم (خب اینکه ظاهرش زیاد کلاس نداره تقصیر خود اصفهانیاس.. به ماچه؟ ما فقط آدرس یه بریونی خوبو از یه رستوران کلاس بالا پرسیدیم اونم اونجارو آدرس داد) آقای همسر پای تلفن به حاج قدرت الله گفتن که میخوایم بریم بیشه! بریونی بخوریم.. این اصفونیام که آخر پیچوندن هستن! آقای حاج قدرت گفتن که آهان بیشه .. بیشه ناژوون؟ پس بریم اونجا. و ما رفتیم به سمت بیشه اونم چه بیشه ای :دی
وقتی رفتیم و وارد پارک ناژوان شدیم تازه همه متوجه شدن که اونجا فاقد هرگونه اغذیه فروشی و رستوران و غیره می باشد. تلفنی با حاج قدرت تماس گرفتیم که بابا مردددد اینجا که خبری نیست:دی و دور زدیم و برگشتیم .. و رفتیم سراغ همون بیشه کوچولوی خودمون :)
بالاخره جلوی بیشه حاج قدرت الله و جناب منهم رؤیت شدن و بنده هم (اینم یه آیدی دیگه) تو ماشین منتظر موندم تا نوبتمون بشه .. آخه صف بود! به پنجره زنگ زدم و دعوتش کردم واسه نهار . ولی متأسفانه نمیتونست بیاد (اشکالی نداره پنجره جون ایشالا میایی تهرون می بینیمت)
خب بالاخره یه میز خالی شد و ما رفتیم داخل بیشه (واقعاً هم شبیه بیشه بودا) پشت میز نشستیم و بعداز یه مدتی که نوبتمون شد همه اومدن وسرجاهاشون نشستن.. آقای همسر و بنده و نرگس، جناب دکی و حاج قدرت الله و منهم. جناب دکی می پرسن که میدونید از چی بریونی درست میکنن؟ گفتم که فکر کنم گوشت چرخ کرده و جیگر و دنبه و آشغال گوشت و اینا هههههه ایشون گفتن که بله جیگر سفید و گوشت چرخ کرده هستش و از لحنشون هم پیدا بود که باتوجه به اینکه مدیر بهداشت هستن (چشمک) همچین دید خوبی نسبت به بریونی ندارن (ببخشید که اونروز مجبور شدین به خاطر ما بخورینش). آقای همسرم گفتن که فکر کردین تو تهرون کباب کوبیده رو با چی درست میکنن؟ همش سنگدون مرغه و آشغال گوشت ولی مردم اینهمه بهش علاقه دارن.
بعد دیدم که جناب دکی دارن با حاج قدرت پچ پچ میکنن که آخه اینجا بده، بی کلاسه، میبردیمشون یه جای خوب و این حرفا (ولی باور کنید ما فقط به بریونی فکر میکردیم و دیگر هیییییچ)
بالاخره جای همه شما خالی اون بریونی چرب و چیلی رو خوردیم و اومدیم بیرون.. میخواستیم بریم یه گوشه ای بشینیم و کمی حرف بزنیم که جناب دکی اصرار اصرار که بریم خونه ما! بالاخره قرار شد که بریم منزل آقای جمالی فر(دکی) ما با ماشین خودمون و آقای منهم و حاج قدرت الله هم با ماشین خودشون.
دیدم که جناب دکی مشغول اسمس بازی هستن بین رااااااااه و از اون طرف هم حاج قدرت به جای اینکه به دنبال مأموریت محوله سرعتشو زیاد کنه.. همچین خرامان خرامان و نازکنان با ماشین بازی بازی میکنه و راه نمیره..ای بابا حاج قدرت؟؟؟ چقدر حرص این جناب دکی بنده خدارو در میاری؟ خوب گاز بده دیگه :دی (درست بود حدسم جناب منهم؟)
بالاخره رسیدیم به مقصد.. ای وای اینجا که آشناست من پارسال اینجا بودم .. وووواااااوووو خوش بحالتون ای کاش خونه ما اینجابود یا اینکه اون سالن تیراندازیه تو کوچه مابود :(
جالب اینکه آقای همسر سال گذشته تقریباً سه ساعت تو کوچه وایساده بودن تا مسابقه من تموم شه... خانم آقایی یادته اومدی سالن ؟ یادش به خیر کاش امسالم میشد که ملاقاتت کنم.
....