3 تا شعر از شعرای عزیزمون گذاشتیم میزان دخلو تصرف در حد صفر است ببینیم
در بساط بی دلان، اختر شمردن مشکل است
آبروی خود میان خلق بردن مشکل است
صحنه آیینه را دیدار بلبل شرط نیست
جلوه طاووس را در گل فشردن مشکل است
آبدزدک در خفا آبی به خجلت می خورد
مال مردم را میان جمع خوردن مشکل است
هر که بامش بیش، برفش بیش، یعنی فصل برف
زندگانی بالاخص اطراف جردن مشکل است
پیر, ما را وقت رفتن نکته ای در کار کرد:
کارها را دست نامحرم سپردن مشکل است
نیست «ملا» بردن بار امانت هیچ سخت
زیر بار منّت اغیار مردن مشکل است
ابوالفضل زرویی نصرآباد
حالا که شده نوبت وام من ، از این رو
اینقدر مشو جان رضا ضامن آهو
زُوّار تو هستند ز هر قوم و ز هر رنگ
سر گرم طواف تو به هر شکل و به هر بو
پرسید کسی ، میرسد آیا به جلو دست؟
گفتم که: من اینجا ، چه خبر دارم از آن تو !
چون قوّت چشمان مرا حدّ و حدودی ست
حتی اگر اقدام کنم با خم ابرو !
در صحن هم آقا ! به خدا بود نصیبم
گه دسته ی جارو و زمانی خود جارو
پهلوی ضریح توام اما به چه وضعی!
خدّام تو نگذاشت برایم پک و پهلو
با فلسفه و منطق و طب کار ندارم
بیمار تو را نیست نیازی به ارسطو
صد بار برانی اگرم از درت ، آقا !
این زائر آواره مگر میرود از رو ؟!
ناصر فیض
فکرم همهجا هست، ولی پیش خدا نیست
سجاده زردوز که محراب دعا نیست
گفتند سر سجده کجا رفته حواست؟
اندیشه سیال من ـ ای دوست ـ کجا نیست؟!
از شدت اخلاص من عالم شده حیران
تعریف نباشد، ابداً قصد ریا نیست!
از کمیتِ کار که هر روز سه وعده
از کیفیتش نیز همین بس که قضا نیست
یکذره فقط کُندتر از سرعت نور است
هر رکعتِ من حائز عنوان جهانیست!
این سجده سهو است؟ و یا رکعت آخر؟
چندیست که این حافظه در خدمت ما نیست
ای دلبر من! تا غم وام است و تورم
محراب به یاد خم ابروی شما نیست
بیدغدغه یک سجده راحت نتوان کرد
تا فکر من از قسط عقبمانده جدا نیست
هر سکه که دادند دوتا سکه گرفتند
گفتند که این بهره بانکیست، ربا نیست!
از بسکه پی نیموجب نان حلالیم
در سجده ما رونق اگر هست، صفا نیست
به به، چه نمازیست! همین است که گویند
راه شعرا دور ز راه عرفا نیست!
سعید طلایی