بخش كوتاهی از مباحث كتاب فدك از نظر میگذرد؛ «فبلغ الرساله صادعاً بالنذاره؛ پیغمبر اكرم(ص) ابلاغ كرد رسالتش را در حالی كه مردم را صادعاً انذار میكرد. صدع به معنای شكافتن است و برای سخن گفتن بلند و اظهار كردن كلام همراه با اجهار به كار میرود. پس منظور حضرت این است كه پدرم مبعوث شد، در جمعی كه سكوت و خاموشی همه آنها را فرا گرفته بود و پدرم آن جو را شكست و این شكست اثر آهنگ توحید بود كه از حلقوم پدر من درآمد. انذار هم یعنی اعلام خطر. یعنی پیغمبر(ص) جو غالب آن روز را كه شرك و جاهلیت بود شكست و حق را كه همان توحید است اظهار كرد.
مائلاً عن مدرجه المشركان؛ درحالی كه پیامبر به راه و روش مشركان پشت پا زده بود، یعنی حضرت اصلاً به آن جو شركی كه در آن جامعه غلبه داشت توجه نكرد و بدون توجه به آنها و برخلاف طریق آنها راه خدا را پیمود و مردم را به توحید دعوت كرد و از بتپرستی و شرك انذار میكرد.
ضارباً ثبجهم آْخذاً بأكظامهم؛ درحالی كه ضربه به كمر مشركین زد و گلوگاه آنان را گرفت. ثبج به معنای وسط یا كمر، و كظم به معنای گلو یا حنجره است. اگر كمر و گلوی كسی را محكم بگیرند هیچ قدرت مقاومتی نمیماند. حضرت زهرا(س) تشبیه بسیار زیبایی دارند. میگویند پیغمبر اكرم(ص) وقتی خواست آن جو شرك را بشكند و از بین ببرد، چنان محكم و قاطع و بیهیچ انعطاف وارد شد كه هیچ كس نتوانست مقاومت كند؛ چرا كه در بحث اصول اعتقادی اصلاً نرمش و انعطاف معنی ندارد. این طور نیست كه یكی بگوید دو خدا وجود دارد، دیگری بگوید یك خدا، بعد هر دو انعطاف نشان دهند و مثلاً معتقد شوند یكی و نصفی خدا وجود دارد. نخیر. البته این غیر از بحث روش است. قطعاً روش باید منطقی باشد نه غیرمنطقی.