بسم الله الرحمن الرحیم
داستانها ز راستان گفتى
دكتر مظاهر مصفا
پشت اگر از غمت دو تا نكنم
چون توانم؟ بگوى تا نكنم
پیرهن روز ماتم تو به تن
چه كنم من، اگر قبا نكنم؟
ماجرایت مرا كُشد كه نكند
من اگر شرحِ ماجرا نكنم
سوگوارِ غمت چرا نشوم؟
قصّه ماتمت چرا نكنم؟
در عزایت چرا نگریم زار؟
از برایت چرا رَثا نكنم؟
شُكر شاگردیت نگویم باز
حقّ استادیَت ادا نكنم ؟
شیون از درد مصطفى نزنم
ناله در مرگ مرتضى نكنم
چه كنم اى مطهّرى؟ چه كنم؟
گر به سوگ تو گریهها نكنم؟
ریخت از چشم مرد حق خوناب
خاست فریاد مسجد و محراب
جنت كردگار جاى تو باد !
سِدرَة المُنتَهى سراى تو باد !
حَسبىَ اللّه گفتهاى همه عمر
هم حساب تو با خداى تو باد !
كرد دستت گرهگشایى خلق
دست ایزد گرهگشاى تو باد !
پاى مردتو درسراى دگر
سیرت پاك مصطفاى تو باد !
چون همه راه مصطفى رفتى
صحبت مصطفى جزاى تو باد!
پاسدار خلوص و صدق و صفات
خلفِ صدق مجتباى تو باد !
اى شهید رهِ خدا و رسول
در رهِ حق شهادتت مقبول !