روز نهم رسید و میسر نشد دمی
اشکی، توجّهی، اثری، غصه ای، غمی
«باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟»
آری، چه نوحه ای؟ چه عزایی؟ چه ماتمی؟
***
در سوگ خویشم و سوگت بهانه است
اشکم برای سود و زیان زمانه است
یا جان ناخوشم پی دست شفای توست
یا چشمهای من پی مال و خزانه است
***
باب الحوائج است و گره باز می کند
در حل مشکلات من اعجاز می کند
ورنه کِی و کجا دل محتاج و پرطمع
اندوه خالصانه ای ابراز می کند؟
***
کی شد دو قطره اشک بریزم به پای او
خالص، بدون توقع، برای او
کی شد به پای روضۀ او گریه ای کنم
تنها برای حالت او، ابتلای او
***
کی شد برای مشک تو اشکی روان کنم
یاد خودم نیفتم و دردم عیان کنم
کی شد هر آنچه مرثیه خوان خواند من
زاری و گریه برای همان کنم
***