شعــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــر و مشـــــــــــــــــــــــــــــــــاعـــــــــــــــــــــــــــــــــره ...به نام خدا... آقا دیدیم توی این انجمن ماشاالله طرفدارن شعر و ادبیات زیاد هستن.از این بابت خیلی خوشحالم. حالا قصد داریم یه تنوع دیگه بدیم و مشاعره رو عوض کنیم. یعنی چی؟ آقا این مشاعره اسمش همست مشاعره ی "واژه"یا همچین چیزی چطوریه؟الان میگم. شما شعر نفر قبلیتون رو میخونید و یکی از کلمات بکار رفته در شعر نفر قبل رو در شعری که میخواید بنویسید بکار میبرید. نمونه شعر نفر قبل: دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند وندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند ................................................ شعر شما: شب عاشقان بی دل چه شبی دراز باشد تو بیا کز اول شب در صبح باز باشد .............................. 1- یادمون باشه از حرف های اضافه (را،در،از و...)استفاده نکنیم. 2- خودمون واژه رو انتخاب می کنیم نه نفر قبلمون 3- حتما نباید واژه ی انتخاب شده را در اول شعر بکار ببرید شعــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــر و مشـــــــــــــــــــــــــــــــــاعـــــــــــــــــــــــــــــــــره ........................................................................................................
Into the sorrow of the night Through the valley of dark dispair Across the black sea of iniquity Where the wind is the cry of the suffering There came a glorious saving light The light of eternal peace Jesus Christ, the King of Kings.
...*.*.*.*.*.,وبلاگ من در تبیان.*.*.*.*.*...
کل آیتم ها 159
به نام خدا سلام
-------------------
مرغ کم حوصله را گو غم خود خور که بر او ... رحم آن کس که نهد دام چه خواهد بودن
یک دوست که با او غم دل بتوان گفت
غم در دل تنگ من از آن است که نیست
تو ای کسیکه دلت در هوای عشقه
صدای قلبت هنوزم صدای عشقه
حیفه که تنها توی شهر غم بمونی
منو صدا کن که جونم فدای عشقه
خداوندا تو میدانی که انسان بودنو ماندن در این دنیا چه دشوار است .
چه زجری می کشد آن کس که انسان استو از احساس سرشار است ...
یکیست ترکی و تازی در این معامله حافظ حدیث عشق بیان کن بدان زبان که تو دانی
حافظ ار آب حیات ابدی می خواهی
منبعش خاک در خلوت درویشان است
---------------
ثواب روزه و حج قبول آن کس برد ... که خاک میکده ی عشق را زیارت کرد
من از روئیدن خار بر سر دیوار دانستم
دود اگر بالا نشیند کسر شان شعله نیست جای چشم ابرو نگیرد گرچه او بالاتر است
زین آتش نهفته که در سینه ی من است .. خورشید ، شعله ایست که در آسمان گرفت
جلوه ای کرد درخت دید ملک عشق نداشت عین آتش شد از این غیرت و بر آدم زد