• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1180
تعداد نظرات : 794
زمان آخرین مطلب : 5363روز قبل
بیوگرافی و تصاویر بازیگران

 

 

 .

.

.

*

*

*

 

 

.

.

.

*

*

*

 

 

*

*

*

 

 

*

*

*

 

 

 

 

 

*

*

*

 

 

*

*

*

 

 

*

*

*

 

 

 لذت بردین خدایی؟

   

 

 

شنبه 17/12/1387 - 7:4
کامپیوتر و اینترنت

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

شنبه 17/12/1387 - 6:56
دعا و زیارت

 

"ولایتمندی و امامت حضرت ولی عصر آخرین منتقم بر همه منتظرانشان مبارک"

 

شنبه 17/12/1387 - 6:35
دعا و زیارت

 

شخصی از روسای یهود معروف به راس الیهود به خدمت حضرت امیر المومنین علی بن ابیطالب رسید وگفت: من سوالی از شما دارم ، اگر آنگونه که اطمینان حاصل کنم جوابم را دهید به دین شما می آیم.

 حضرت فرمودند بپرس ولی در جائی به تنهائی.

اطرافیان خواهش کردند یا امیر همینجا در کنار ما پاسخ گوئید.

فرمودند:من هر چه گفتم شما با تحریف به نفع خود استفاده نمودید...

 قصد بلند شدن کردند که با میانجیگری و خواهش اصحاب نزدیک از جمله مالک اشترو... قبول کردند بمانند ودر جمع پاسخ گویند .

راس الیهود : من شنیده ام هر وصی برای دریافت وصایت نشانه هایی دارد شما چه نشا نه هائی دارید ؟

حضرت امیر: هر وصی در زمان زنده بودن نبی خدا هفت امتحان را بدرستی از سر می گذراند و پس از مرگ نبی نیز 7 امتحان دیگر.

راس الیهود: آری درست است آن امتحانها چیست؟

حضرت امیر: قبل از فوت پیامبر

*در سن 13 سالگی وقتی پیامبر خاندان خود را به اسلام  دعوت نموند من با اینکه سنم از همه آن جمع کمتر بود دین را پذیرفتم و به اسلام روی آوردم .

*در شب هجرت پیامبر زمانیکه همه شمشیر ها برهنه بودند برای کشتن پیامبر برای حفظ و اشاعه اسلام قبول کردم که جا ی پیامبر بدون هیچ شرطی بخوابم (وچه زیبا در تمام قسمتها حضرت امیر مرتب می فرمایند : این را تعریف از من ندان_نمی خواهم از خودم تعریف کنم_چون سوال کردی پاسخ می گویم).

*در جنگ بدر پیامبر دستور دادند سران عرب "شیبه و عتبه" را از پای درآورم و من از این امتحان به خرسندی سر بیرون آوردم .

*در جنگ احد هفتاد و اندی زخم بر تن داشتم ودر حالیکه بخاطر نافرمانی مسلمانان وخالی کردن تنگه سپاه اسلام شکست خورده بود پیامبر استراتژی جنگی جدیدی بر عهده من گذاشتند و آن حمایت از جان مقدس ایشان بود و من خود این امر خطیر را بسر منزل رساندم .

* در جنگ خندق پیامبر دستور مقابله با عمر بن عبدود(یگانه، بی همتا، یل عرب) را داد زمانیکه من در مقابل عمر قرار گرفتم  همه زنان که برای حمایت سپاه اسلام آمده بودن برای من می گریستند ولی من از این امتحان نیز سر بلند بیرون آمدم .

*در جنگ خیبر پیامبر دستور دادند که باید یهودیان به عقب بنشینند من امر را اطاعت نمودم و تا جائیکه حتی قسمتی از قلمرو آنها را به تصرف در اوردم و با کندن درب خیبر کار را به انتها رساندم(پیامبر این امر را ابتدا به خلیفه اول و سپس به دومی سپرد و هنگامیکه ناتوانی آنها را دید کار را به علی بن ابیطالب سپردند_شاید می خواستند ناتوانی را حتی به خود آنها نمایش بدهند_) .

*در فتح مکه قطعنامه پر ز خشم وغضب وتمامی قوانین جدید حکومتی را من خواندم _آیات ابتدا تا 10 سوره توبه_در حالیکه بیم کشته شدن و در مقابل تیر قرار گرفتن وجود داشت و باز از این امتحان نیز به سربلندی بیرون آمدم .

و اما بعد از فوت نبی الله

من کسی بودم که در خانه پیامبر بزرگ شدم.او مراآموزش داد زندگانی را کنار ایشان سپری کرده بودم ودر تمام مسیر من همراه ایشان بودم .

***حال که پیامبر فوت کردند  3روز جنازه ایشان زمین بود تا همه از راه دور و نزدیک برسند  در خانه اوضاع بدی بود همه صبر را ازکف داده بودند خارج از عقل و کنترل می گریستند من با آنکه نزدیکترین فرد به رسول الله بودم خود را حفظ کردم صبورانه به رسیدگی به مهمانها پرداختم در حالیکه اهل خانه را نمی شد دلداری داد_صبر از کف داده بودند_

***زمانیکه جنازه پیامبر در دستم بود و مشغول غسل دادن جنازه ، خبر رساندن که هنوز پیامبر دفن نشده فتنه ها و نافرمانیها  بلند شده است و بر خلاف دستور پیامبر تعیین خلیفه نمودند من با اینکه قلبم بسیار ازین نافرمانی از دستور پیامبر رنجیده بود  فقط بخاطر حفظ امنیت جامعه اسلامی سکوت اختیار کردم .

***بعد از دو خلیفه  وتحمل خلیفه دوم و بی حرمتی به دخت رسول خدا مرا به مجلسی دعوت کردند که یا باید سلوک خلفا قبلی را می پذیرفتم و یا سکوت می کردم وگرنه کشته می شدم ودوباره حق مرا به دیگری دادند ومن دوباره سکوت کردم فقط برای حفظ جامعه اسلامی ولا غیر .

سپس رو به یاران فرمودند : آیا اینگونه نبود؟

 همه یکپارچه گفتند :آری

***زمانیکه من به تازگی بر سرکار آمده بودم ناکثین شروع به مخالفت نمودند و خود را در پشت ام المومنین عایشه پنهان نمودندو او را فریفتند و جنگ براه انداختند من باید با تاویل(نه با ظاهر با باطن )می جنگیدم_عایشه بازیچه ای بیش نبود_برایم بسیار سخت بود ولی ازاین امتحان نیز سربلند بیرون امدم .

***معاویه در جنگ صفین مرا بقبول حکمیت اجبار نمود و بعد از همه نافرمانیها و ماجرای حکمیت من باز صبوری کردم که تنها راه احیای دین نبی الله بود .

***هنوز جنگ قبلی به پایان نرسیده بود که معاویه خشک مقدس ها را به جان من انداخت که علی اشتباه کرده باید توبه کند. آنها فتنه بپا میکردند، شیعیان را می کشتند، صبر کردم ولی در انتها مجبور به کشتن کسانی شدم که تمام عمر سر به سجده و در نماز شب بودند ،غمی بود بر دلم که بعد از عمری دینداری می بایست به شمشیر من دچار شوند _رسول اکرم فرمودند:ملعونترین افراد به شمشیر علی دچار می شوند_و از جنگ خوارج نیز با سربلندی بیرون امدم .

مردم همه گریه می کردند و سپس پرسیدند یا امیر پس هفتمین امتحان...

*** فرمودند زمانیکه من در خون خودم قرار گیرم و محاسنم به خونم رنگین گردند...

از کتاب خصایل ،شیخ صدوقی _رحمة الله علی_

 

شنبه 17/12/1387 - 6:29
دعا و زیارت

 

اللهم العن الجبت و الطاغوت

.

.

.

 

وصل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

شنبه 17/12/1387 - 6:26
دعا و زیارت

 

یا رب المهدی بحق المهدی اشف صدر المهدی بظهور الحجة

شنبه 17/12/1387 - 6:26
انتقادات و پيشنهادات

امروز(جمعه)  تبیان چش بود؟  باز نمیشد؟ 

خبر داغ داغ که قرار بود شنبه داده بشه! اما جمعه داده شد!!!

و اون اختلال در سایت!!!

 

 

جمعه 16/12/1387 - 22:7
خانواده

 

امروز جمعه بود امروز دل من تپیده بود

 مثل باقی جمعه ها

 کاش یکی راز جمعه ها را فاش می کرد...

جمعه 16/12/1387 - 13:29
محبت و عاطفه

 

یک قدم جلوتر معلوم نیست بهشت من است یا جهنمم...

 

 

سختی کار همین جاست...

                                              فانوس می خواهم... 

 

جمعه 16/12/1387 - 13:26
خاطرات و روز نوشت

 

 جایی حرف بزنید که اگر حرف نزنید اخلال در کار بوجود می آید!

جمعه 16/12/1387 - 13:26
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته