« کتاب : لاله های تنگستان »
مادر شهید سید اکبر امیرزاده : به یادش افتادم ؛ خیلی برایش گریه کردم . شب خوابیدم خواب دیدم رفتم حسینیه ی مرحوم حاج سید محمد تقی هاشمی ، دیدم سید اکبر درب حسینیه ایستاده ؛ همچنان نورانی است ؛ به اوگفتم اکبر تویی ؟ دست کردم دورگردن او و او را بوسیدم ؛ به من گفت : « خودت را ناراحت نکن ؛ مگر روزی که من رفتم جبهه تو خودت مرا از زیر قرآن رد نکرد ی ؛ یادت رفته ؟ » .
« شهید سید اکبر امیرزاده / شهرستان تنگستان »