• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
مقاومت اسلامی (بازدید: 7497)
سه شنبه 9/7/1392 - 5:57 -0 تشکر 656520
خاطرات مادران شهدا

با سلام در این تاپیک قصد قرار دادن خاطرات مادران شهید را دارم امید که مقبول واقع شود.

یا علی

سه شنبه 9/7/1392 - 6:26 - 0 تشکر 656623

« کتاب : لاله های تنگستان » 

مادر شهید سید اکبر امیرزاده : به یادش افتادم ؛ خیلی برایش گریه کردم . شب خوابیدم خواب دیدم رفتم حسینیه ی مرحوم حاج سید محمد تقی هاشمی ، دیدم سید اکبر درب حسینیه ایستاده ؛ همچنان نورانی است ؛ به اوگفتم اکبر تویی ؟ دست کردم دورگردن او و او را بوسیدم ؛ به من گفت : « خودت را ناراحت نکن ؛ مگر روزی که من رفتم جبهه تو خودت مرا از زیر قرآن رد ‏نکرد ‏ی ؛ یادت رفته ؟ » .  

« شهید سید اکبر امیرزاده / شهرستان تنگستان »

سه شنبه 9/7/1392 - 6:27 - 0 تشکر 656624

« کتاب : لاله های تنگستان » 

مادر شهید امیرزاده نقل می کند : قبل از شهادتش برای او کفشی خریده بودم ؛ قبل از این که استفاده کند به شهادت رسید . یک روز بعد از شهادت او ؛ اتفاقی کفش را در چمدان دیدم . خیلی گریه کردم حالم متغیر شد ؛ شب خواب دیدم فرزندم سید اکبر آمده  و آن  کفش را  پوشیده  بود ؛  گفت : « مادر چرا گریه می کنی ؛ نگاه کن من کفش را به پاپم کرده ام » . یکباره بیدار شدم  ؛ رفتم سراغ چمدان دیدم کفش سرجایش است.

« شهید سید اکبر امیرزاده / شهرستان تنگستان »

سه شنبه 9/7/1392 - 6:27 - 0 تشکر 656626

« کتاب : لاله های تنگستان » 

مادر شهید منصور افروشته می گوید : زمانی که شهید قصد داشت به جبهه برود کلاس  سوم  راهنمایی  را تمام کرده بود . یک روز به من گفت : « من دیگر نمی خواهم به مدرسه بروم » . گفتم : چرا مادر؟ گفت : « می خواهم به جبهه بروم » . گفتم : مادر تو حالا صبر کن مدرک دیپلمت را بگیر ؛ گفت : « نه مادر سیکل دارم و این کافی است » . به همین خاطر رفت پاسگاه ؛ هر چند موقع سربازی اش نرسیده بود ؛ اصرار داشت به سربازی برود تا به وسیله ی سربازی به جبهه برود . فرمانده ی پاسگاه به او گفته بود : تو در ‏این سن چقدر مصر هستی  به  سربازی  بروی  ؛  مگر نمی بینی جنگ است ‏و بعضی سعی می کنند به سربازی نروند . شهید جواب داده بود : « مگر جان من و نگه داری آن در دست من است ؛ این جان من در دست خداست که اگر ‏عمر من به اتمام رسیده باشد همین جا هم ممکن است بمیرم » . خلاصه رفت سربازی .

« شهید منصور افروشته / شهرستان تنگستان »

سه شنبه 9/7/1392 - 6:27 - 0 تشکر 656627

« کتاب : لاله های تنگستان » 

مادر شهید علی آرمین می گوید : سال 61 ‏سال پایانی دوره ی دبیرستان علی بود ؛ گفت : « می خواهم بروم جبهه » . گفتم : مادر جان نرو ؛ دیپلمت را بگیر بعد برو ؛ گفت : « مادر جان ، آن جا کلاس درس است ، برای رزمندگان کلاس درس دایر کرده اند و ما باید برویم ؛ هم خاک گرفته شده توسط دشمن را آزاد کنیم و هم باید فلسطین را هم آزاد کنیم » . من و پدرش رضایت دادیم و او از جبهه برای ما نامه می نوشت . قریب به سه ماه جبهه بود ؛ یکی دو روز مانده بود که بیاید ؛ منتظرش بودیم ؛ همان روز خورش سبزی درست کرده بودم . ظهر بود ؛ در ذهنم گذشت ای کاش پسرم الآن می آمد ؛ یک مرتبه در حیاط به صدا در آمد ؛ رفتم در را باز کردم دیدم دو برادر پاسدار هستند ؛ آنها با بیان مقدماتی خبر شهادت علی را به ما دادند . خیلی ناراحت شدم ولی از خداوند طلب صبر و استقامت کردم .

« شهید علی آرمین / شهرستان تنگستان »

سه شنبه 9/7/1392 - 6:27 - 0 تشکر 656628

« کتاب : لاله های تنگستان » 

مادر شهید علی آرمین در خصوص نوجوانی شهید می گوید : بعضی مواقع دعای مشکل گشای حضرت علی (ع) را می خواندیم . یکی از مواردی که در این دعا نوشته شده این است که حضرت خضر (ع) به افرادی که درب حیاطشان جاروب می کنند ؛ خداوند به آنها توجه داشته و می توانند حضرت خضر (ع) را ببینند و از او هر چیزی بخواهند . علی (شهید) و برادر کوچکش یک شب از من خواستند تا صبح قبل از اذان آنها را بیدار کنم و من هم این کار را کردم و جاروب را به آنها دادم و در جلوی درب منزل مشغول جارو کردن شدند . خودم هم پشت درب آنها را نگاه می کردم . از قضا آقایی رد شد ؛ هوا هنوز تاریک بود و بچه ها که کم سن و سال بودند ؛ خیال کردند این مرد حضرت خضر(ع) است به او سلام کردند و خواسته هایشان را به او گفتند و او هم چیزی نگفت و رد شد . آنها آمدند داخل و با حال و هوای بچه گانه ای که داشتند خیال کردند حضرت خضر (ع) را دیده اند تا این که هوا روشن شد و علی  به  نانوایی  رفت  و از آن جا  نان  گرفت ؛  وقتی  آمد  دیدمش  تا   دارد می خندد ؛ گفت : مادر آن  آقایی که صبح زود او را دیدم ؛ شاطر نانوایی محله بوده است .

« شهید علی آرمین / شهرستان تنگستان »

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.