همرزم شهید عبدالحسین حمایتی از خاطرات جبهه می گوید :
بعد از 20 ساعت خستگی راه ، زمان اعزام فرا رسید و سرانجام بعد از ظهر روز بعد جهت استراحت به منطقه ای در جبهه رسیدیم . هنوز نیم ساعتی از استراحتمان نگذشته بود که فرماندهان به صورت اضطراری اعلام کردند که به تعدادی نیروی شناگر و قایقران نیاز داریم . از هر چند نفر نیروی اعزامی ، با توجه به خستگی راه ، دو نفر داوطلبانه اعلام آمادگی کردند که من و شهید حمایتی نیز از جمله این افراد بودیم .
در نیمه های شب خسته و کوفته در منطقه ای به نام « حور» مستقر شدیم . در این منطقه به غیر از تعداد زیادی قایق و یک سری قایقران ؛ از نیروهای عمل کننده خبری نبود و ما به همین دلیل فکر نمی کردیم که این منطقه عملیاتی باشد . تا اینکه بعد از چند ساعت استراحت ؛ فردای آن شب ، دسته بندی شدیم .
پس از 24 ساعت ؛ تجهیزات را تحویل گرفتیم و موتور قایق را آب بندی کردیم . صبحگاه روز بعد شاهد آمدن گروه هایی از بسیجیان دلاور بودیم که به طرف مقر عملیاتی در حرکت بودند . نیروها برای انجام عملیات ، ثانیه شماری می کردند ؛ بویژه بچه های لشکرهای تبریز و اصفهان .
افرادی مثل شهید حمایتی ، باید حداقل 18 ساعت قایقرانی می کردند تا به منطقه عملیاتی می رسیدیم ؛ بنابراین مسئولیت سنگین تر از آن چیزی بود که ابتدا تصور می کردیم . قایق ما قایقی باری و ظرفیت آن محدود بود . بعد از ظهر آن روز درحالی که مشغول نماز خواند در وسط آب ها بودیم هوا دگرگون شد ؛ طوری که حتی چند متری خودمان را هم نمی توانستیم تشخیص بدهیم .
در همین حال چندین فروند هواپیمای میگ در ارتفاع بسیار کمی ؛ بالای سرمان عبور کردند . در این وضعیت شهید حمایتی نسخه ی آیه ی « وجعلنا... » را برایمان بازگو کرد . بعد از نیم ساعت هوا بهتر شد و ما به راه خود ادامه دادیم . حدود ساعت 1 شب بود که به یکی از پاسگاه های عراق رسیدیم . نیروهای دیگر ، با موفقیت به منطقه عملیاتی « جزیره مجنون » رسیده بودند ولی گروه ما راه را گم کرده بود و سرگردان در روی محور آبها شناور بودیم ؛ اگر به همین شکل راه را ادامه می دادیم با کمبود بنزین هم روبرو می شدیم .
بعد از چند ساعت سرگردانی روی آب های حور؛ صبحگاه به منطقه ای که خشکی بود ؛ رسیدیم . همین که خواستیم پیاده شویم ، تانک های عراقی را دیدیم که به طرف ما می آمدند. فوری خودمان را در بیشه ها مخفی کردیم . متوجه شدیم که این منطقه هنوز دست عراقی هاست. دوباره به راه خود ادامه دادیم و با توجه به مسیری که طی کرده بودیم ؛ متوجه شدیم که باید در چه جهتی حرکت کنیم تا به نیروهای خودی برسیم . سرانجام بعد از نیم ساعت حرکت ، به منطقه عملیاتی رسیدیم و خوشحالی مضاعفی به همه دست داد . حسین از خوشحالی مرا در آغوش گرفت و از شوق اشک ریخت .
« شهید عبدالحسین حمایتی »
شهرستان بوشهر