اهل بیت
بازى كودكانه و جالب
(ابو رافع ) یكى از اصحاب نزدیك پیامبر صصمى گوید من در دوران كودكى با حسین (علیه السلام ) كه او نیز كودك بود سنگ بازى مى كردیم گودال كوچكى در زمین كنده و سنگى كروى شكل را از فاصله معین بر طرف آن گودال مى غلطاندیم هر گاه سنگ هر كدام داخل گودالمى افتاد او برنده مى شد و شرط ما این بود كه هر كس برنده شد اندكى بر پشت بازنده (به صورت سجده ) سوار گردید این بازى در آن عصر معمول بود و هر گاه من برنده مى شدم به او عرض مى كردم مرا به پشت حمل كن ایشان در پاسخ مى فرمود: آیا بر پشت كسى سوار مى شوى كه رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) او را بر پشتش سوار كرده است من با شنیدن این خسن گذشت مى كردم بار دیگر به بازى ادامه مى دادم وقتى كه حسین (علیه السلام ) برنده میشد عرض مى كردم تو را بر پشتم سوار نمى كنم همان گونه كه تو مرا سوار نكردى در پاسخ مى فرمود آیا راضى نیستى كه كسى را بر پشت سوار كنى كه رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) او را بر پشتش سوار مى كند در این هنگام او را بر پشتم سوار مى كردم .
((همان مدرك ، ص 72)).
نام كتاب : داستانهاى شیرین و خلاصه مصائب جانسوز چهارده معصوم (علیهم السلام )
نام مؤ لف : على گلستانى
سه شنبه 19/10/1391 - 22:6
اهل بیت
محبت پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) به دوستى حسین (علیه السلام )
روزى پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) با جمعى از اصحاب عبور مى كردند در مسیر راه دند چند نفر كودك با هم بازى مى كنند پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) كنار یكى از ان ها نشسته و به او بسیار محبت كرد و بین دو چشم او را بوسید سپس از آن جا گذشتند بعضى از حاضران از پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) پرسیدند چرا در میان آن كودكان به یكى از آن ها آن همه محبت كردید پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) فرمود روزى این كودك را دیدم با حسین (علیه السلام ) بازى مى كند و خاك زیر پاى حسین را بر مى دارد و به صورش مى مالد از این رو كه او پسرم حسین (علیه السلام ) را دوست مى دارد من نیز او را دوست دارم و جبرئیل به من خبر داد كه این كودك از یاران حسین (علیه السلام ) در حادثه كربلا خواهد شد مرحوم شیخ جعفر شوشترى نقل كرده كه احتمال درد آن كودك حبیب بن مظاهر بوده باشد.
((منتخب التواریخ ، ص 278)).
نام كتاب : داستانهاى شیرین و خلاصه مصائب جانسوز چهارده معصوم (علیهم السلام )
نام مؤ لف : على گلستانى
سه شنبه 19/10/1391 - 22:6
اهل بیت
كشتی حسن و حسین علیهما السلام»
روزی حسن و
حسینعلیهما السلام در حضور پیامبر اكرم(ص) كشتی میگرفتند پیامبر(ص)
حسن را تشویق میكرد و دائماً میفرمود «حسن! بگیرش!»
فاطمه(س) فرمود «پدرجان بزرگتر را در مقابل كوچكتر تشویق میكنی؟!»
پیامبر(ص) فرمود «چون جبرئیل حسین را تشویق میكرد و میگفت حسین! بگیرش!»
______________________
تاریخ طبری ج6 ص252
سه شنبه 19/10/1391 - 21:35
اهل بیت
«قبول شفاعت حسن و حسین علیهما السلام»
در زمان
پیامبر(ص) یكی از اصحاب، گناهی كرده بود كه تا مدّتی از ترس مجازات، به
پنهانی به سر میبرد روزی حسن و حسینعلیهما السلام را دید؛ ایشان را بر
دوش خود نشاند و نزد پیامبر(ص) آورد و عرض كرد «یا رسول الله! این بچهها
را نزد خدا و شما به شفاعت آوردهام كه از گناهم در گذرید»
پیامبر(ص)خندید و فرمود «تو را بخشیدم» و به حسن و حسین(ع) فرمود «شفاعت شما را پذیرفتم»
____________________________________
آشنایی با زندگانی چهارده معصوم ص78
سه شنبه 19/10/1391 - 21:35
اهل بیت
مسابقه خطاطی حسن و حسینعلیهما السلام»
روزی حسن و حسینعلیهما السلام در حال نوشتن بودند، حسن به حسین گفت «خط من بهتر از خط تو است»
حسین(ع) گفت «نه، خط من بهتر از خط تو است»
پس
آن دو از فاطمه علیها السلام خواستند كه در این مورد قضاوت كند، اما حضرت
فاطمه(س) كه نمیخواست هیچكدام از آنها ناراحت شوند، فرمود «از پدرتان
سؤال كنید»
حسن و حسین از پدرشان علی(ع) در این باره سؤال كردند، اما
آن حضرت هم نمیخواست كه آن عزیزان ناراحت شوند به همین علّت فرمود «از
جدتان رسول خدا(ص) سؤال كنید»
رسول خدا(ص) فرمود «من بین شما حكم
نمیكنم تا از جبرئیل بپرسم» جبرئیل نیز گفت «من بین آن دو حكم نمیكنم ولی
اسرافیل حكم میكند» اسرافیل نیز گفت «من حكم نمیكنم ولی از خدا میخواهم
بین آن دو حكم كند»
خداوند تعالی فرمود «من بین آن دو حكم نمیكنم ولی مادرشان ـ فاطمه ـ بین آنها حكم میكند»
حضرت فاطمه(س) فرمود «پروردگارا بین آن دو حكم میكنم»
زهرا(س)
گردنبندی داشتند، فرمودند «من مهرههای این گردنبند را جلو شما میاندازم
هر كدام بیشتر جمع كردید، خط او بهتر است» پس آن حضرت مهرههای گردنبند
خود را انداخت، در این هنگام جبرئیل در كنار عرش الهی ایستاده بود، خداوند
به او امر كرد به زمین فرود آید و مهرهها را بین حسن و حسین نصف كند تا
هیچكدام ناراحت نشوند جبرئیل هم بخاطر اكرام و تعظیم آن دو بزرگوار، چنین
كرد
________________________________________
موسوعة كلمات الإمام الحسینع ص 47 ح 33
سه شنبه 19/10/1391 - 21:35
اهل بیت
حسین علیه السلام و یادگیری تكبیر»
از امام صادق علیه السلام نقل شده است
روزی،
پیامبر اكرم (ص)، آماده خواندن نماز شد، حسین (ع) كه كودكی خردسال بود،
كنار آن حضرت ایستاده بود رسول خدا (ص) تكبیر نماز را گفت، امام حسین (ع)
آن را تكرار نكرد بار دیگر، پیامبر (ص) تكبیر گفت ولی باز هم جوابی از حسین
(ع) نشنید رسول خدا (ص) پیوسته تكبیر میگفت و حسین (ع) آن را تمرین
میكرد تا اینكه آن حضرت، تكبیر هفتم را گفت و حسین ع نیز، آن را به طور
صحیح ادا نمود
امام صادق علیه السلام فرمود از آن پس تكبیرهای ششگانة قبل از تكبیرة الاحرام، به صورت سنّت درآمد
___________________
بحار ج44 ص194 ح7
سه شنبه 19/10/1391 - 21:35
اهل بیت
«تساوی حسن و حسین نزد پیامبر (ص)»
روزی پیامر
اسلام(ص) به خانة فاطمه(س) رفت، در حالی كه او در زیر دیگی آتش افروخته
بود تا برای اهل خانه غذایی آماده كند حسن و حسین كنار پدر در گوشهای از
خانه به خواب رفته بودند
پیامبر اسلام(ص) نشست و با دخترش شروع به صحبت
نمود، در حالی كه فاطمه خودش به زیر دیگ، آتش میافروخت در این هنگام
حسن(ع) از خواب برخاست و نزد پیامبر آمد و گفت «پدر! به من آب بده»
پیامبر
دست حسن را گرفت و به سوی شتر شیرده رفت و با دست خود شیر آن را دوشید و
داخل ظرفی ریخت و آن را آورد تا حسن بنوشد، در این هنگام حسین بیدار شد و
گفت «پدر به من آب بده»
پیامبر(ص) فرمود «پسرم، برادرت از تو بزرگتر است و قبل از تو از من آب خواسته است»، حسین(ع) گفت «مرا قبل از او آب بده»
پیامبر دست بر گردن او افكند و او را نوازش نمود و از او خواست تا برادرش شیر بنوشد
امّا، حسین قبول نمیكرد
فاطمه (س) پس فرمود «پدرجان مثل اینكه حسن را بیشتر دوست داری؟»
حضرت
فرمود «نه چنین نیست، بلكه هر دو برای من یكسانند، امّا حسن زودتر از من
آب خواست و من و تو و این دو و علی(ع)در بهشت در یك منزل و یك درجه
هستیم»
___________________________
موسوعة كلمات الإمام الحسین ع ص35 ح23
سه شنبه 19/10/1391 - 21:34
اهل بیت
«آموزش وضو»
پیر مردی
مشغول وضو گرفتن بود، اما شیوه وضو گرفتنش صحیح نبود حسن و حسین علیهما
السلام ـ كه در آن هنگام طفل بودند ـ وضو گرفتن او را دیدند متوجه اشتباه
وی شدند و میخواستند وضوی صحیح را به او یاد دهند امّا اگر مستقیماً به او
میگفتند، وضوی تو صحیح نیست، گذشته از اینكه موجب رنجش خاطر او میشدند،
برای همیشه خاطره تلخی از وضو برای وی باقی میگذاشتند همچنین احتمال داشت
كه او این تذكّر را تحقیر خود بداند و لجبازی بكند و هیچ وقت، زیر بار نرود
لذا تصمیم گرفتند به گونهای غیر مستقیم،به او یادآوری كنند ابتدا با
یكدیگر به بحث پرداختند، در حالی كه پیرمرد میشنید یكی گفت «وضوی من از
تو كاملتر است»و دیگری گفت «وضوی من از وضوی تو كاملتر است» بعد توافق
كردند كه در حضور پیرمرد، وضو بگیرند و پیر مرد داوری كند
طبق قرار،
عمل كردند و هر دو وضوی صحیح و كاملی جلوِ چشم پیر مرد گرفتند او كه تازه
متوجّه شده بود، وضوی صحیح چگونه است و به فراست، مقصود اصلی بچهها را
دریافته بود، سخت تحت تأثیر محبّت صادقانه و هوش و زیركی آنها قرار گرفت و
گفت
«وضوی شما صحیح و كامل است، منِ پیرمرد نادان، هنوز وضو گرفتن را
نمیدانم شما به خاطر محبّتی كه به امّت جدّ خود دارید، مرا آگاه ساختید؛
از شما تشكر میكنم»
_____________________
بحارالانوار ج 10 ص 89
سه شنبه 19/10/1391 - 21:34
اهل بیت
«فخر حسین و علیعلیهما السلام»
روزی
پیامبر اسلام(ص) و حضرت علی(ع) در كنار هم نشسته بودند، در این هنگام
حسین(ع) كه كودكی شش ساله بود بر آنان وارد شد پیامبر(ص) آن حضرت را در
كنار خود نشاند و پیشانی و دولب او را بوسید
حضرت علی(ع) عرض كرد «یا رسول الله(ص) آیا پسرم حسین را دوست دارید؟»
پیامبرص فرمود «چگونه دوستش نداشته باشم در حالی كه او پارة تن من است»
حضرت علی(ع)عرض كرد «مرا بیشتر دوست داری یا حسین را؟»
حسین(ع) گفت «پدرجان! هر كس شرافتش بیشتر باشد به پیامبر نزدیكتر و برای او محبوبتر است»
حضرت علی(ع) فرمود «آیا حاضری هر كداممان افتخاراتمان را بر شمریم؟»
حسین(ع) گفت «اگر تو بخواهی من حاضرم!»
حضرت
علی(ع) فرمود «من امیرمؤمنانم، من زبان راستگویانم، من جانشین پیامبرم»
تا اینكه هفتاد و اندی از مناقب خود را شمرد و ساكت شد
پیامبرص به
حسین(ع) فرمود «یا أباعبدالله آیا شنیدی؟ او تنها یك هزارم از هزاران هزار
فضیلت خود را بیان كرد و علی بالاتر از اینهاست»
امام حسین(ع) گفت
«سپاس خدای را كه ما را بر بسیاری از بندگان مؤمنش و بر جمیع مخلوقات برتری
داد اما ای امیرمؤمنان آنچه شما بیان كردید، در آن راستگو و امانتدار
هستید»
پیامبر فرمود «پسرم حالا تو فضائل خود را بیان كن»
حسین(ع)
فرمود «من حسین پسر علی بن أبی طالب هستم و مادرم فاطمه زهرا سرور زنان
جهان است و جدّم محمد مصطفی سرور تمام آدمیان است و شكی در آن نیست
مادر من نزد خدا و همة مردم از مادر تو برتر است و جدّ من نزد خدا و همة مردم بهتر است
هنگامی
كه من در گهواره بودم جبرئیل با من سخنان شیرین گفت و اسرافیل با من
ملاقات كرد ای علی(ع) تو در نزد خدا بهتر از من هستی و فخر من از تو بیشتر
است به سبب پدران و مادران و اجداد»
سپس حسین(ع) دست بر گردن پدر افكند
و او را بوسید و علی(ع) هم حسین(ع) را بوسید و فرمود «خداوند بر شرافت،
عظمت، فخر، علم و حلم تو بیفزاید و خداوند كسانی را كه به تو ستم میكنند
لعنت كند»
_____________________________________
موسوعة كلمات الإمام الحسین علیه السلام ص 38 ح 28
سه شنبه 19/10/1391 - 21:33
اهل بیت
«ورم پای حسین علیه السلام در راه مكّه»
امام حسین
(ع)، پیاده به مكه مشرف میشد كه پایش ورم كرد یكی از همراهان آن حضرت گفت
خوب است سواره بروید تا ورم پایتان برطرف شود حضرت فرمود این كار را
نمیكنم؛ هنگامی كه به منزل بعدی برسیم، مرد سیاه چهرهای به سوی ما میآید
كه نوعی روغن، همراه خود دارد، آن را از او بجز و نسبت به قیمت آن چانه
مزن وی گفت پدر و مادرم به فدایت! منزلی هست پس به اندازه یك مایل راه
رفتند و به آن مرد سیاه چهره رسیدند حضرت فرمود روغن را از او بگیر او روغن
را گرفت و بهایش را پرداخت آن مرد سیاه چهره به او گفت روغن را برای چه
كسی میخواهی؟ گفت برای حسین بن علی (ع) وی گفت مراهم نزد او ببر همینكه در
برابر حسین رسید، سلام كرد و گفت ای فرزند پیامبر، من دوستدار تو هستم و
بهایی برای روغن نمیگیرم ولی از خدابخواه تا به من پسر سالمی عنایت فرماید
كه دوستدار شما اهل بیت باشد؛ زیرا من در حالی از همسرم جدا شدم كه دچار
درد زایمان بود امام فرمود به منزلت برو كه خداوند پسری سالم به تو عطا
كرده است مرد سیاه چهره به منزلش رفت و نزد امام بازگشت و برای آن حضرت به
جهت تولد نوزاد، دعای خیر كرد امام نیز، از آن روغن به پای خویش مالید و به
سرعت، ورم برطرف شد
____________________
بحارالانوار ج44، ص185
سه شنبه 19/10/1391 - 21:33