ادبی هنری
اول خدا
شادی راهدیه کن حتی به کسانی که آن را از تو گرفتند
عشق بورز به آن ها که دلت را شکستند
دعا کن برای آن ها که نفرینت کردند
درخت باش در غم تبرها
بهار شو وبخند!
که خدا هنوز آن بالاست.
سه شنبه 11/12/1388 - 13:6
آلبوم تصاویر
اول خدا
یا ابا صالح "عج "
تا فصل بهار منتظر خواهم ماند
تا دیدن یار منتظر خواهم ماند
در غیبت تو اگر مرا دار زنند
برچوبه ی دار منتظر خواهم ماند
اللهم عجل لولیک الفرج
سه شنبه 11/12/1388 - 7:26
شعر و قطعات ادبی
اول خدا
آنقدر نیامدی
که کوچه خواب تو را دید
و چشم های پنجره در خود سوخت !
دلم را نمی گویم...
" مصطفی صابری "
دوشنبه 10/12/1388 - 14:46
آلبوم تصاویر
اول خدا
دوشنبه 10/12/1388 - 14:31
آلبوم تصاویر
اول خدا
سلام دوستان گلم
نظرتون چیه؟ به نظر من که خیلی همت و اراده می خواد!بقیه ی عکس ها رو پست بعدی ببینید !
دوشنبه 10/12/1388 - 13:20
ادبی هنری
اول خدا
«بارالها من جادههای طلب را به سوی تو باز و صاف، و آبشخورهای امید به تو رامالامال میبینم.
کمک خواستن از فضل و رحمت تو را مجاز، و درهای دعا را به روی آنانکه تو را بخوانند و از تو مدد بخواهند باز و گشاده میبینم،
و به یقین میدانم که تو آماده ی اجابت دعای دعا کنندگان و در کمین پناه دادن به پناه خواهندگان هستی و نیز یقین دارم
که آن کس که به سوی تو کوچ کند راه زیادی تا رسیدن به تو ندارد.
و یقین دارم چهره تو در پرده نیست، این آمال و اعمال ناشایست بندگان است که حجاب دیده آنها میگردد.»
" امام سجاد ع "
دوشنبه 10/12/1388 - 9:42
شعر و قطعات ادبی
اول خدا
یا ابا صالح المهدی "عج"ادرکنی
"آن مرد در باران می آید"خواب دیدم
من جاده را در مقدمش بی تاب دیدم
آن مرد را- بی چتر-بر اسب سفیدش
در بارش سیمابی مهتاب دیدم
وقتی که می آمد شکر خند فلق را
مثل طلوعی ناگهان در خواب دیدم
چیزی میان دست های "مرد باران"
مثل کتابی کهنه و نایاب ، دیدم
از تابش چشم اهورایی سرشتش
خورشیدهای تشنه را سیراب دیدم
جام طلب سوز گلوهای عطش را
خیس خلوص جرعه های ناب
در دیدگان آسمان زاد شگفتش
صد مرد قامت بسته در محراب دیدم
در آن نگاه پر کبوتر،آسمان را
چون لکه ای آبی، میان قاب دیدم.
"محمود غلامی"
دوشنبه 10/12/1388 - 7:49
ادبی هنری
اول خدا
حضرت علی "ع"می خواست برای نماز به مسجد برود ، به مردی که کنار در مسجد ایستاده بود فرمودند:
این استر را نگاه دار تا من برگردم.
پس از رفتن حضرت ، آن مرد افسار را دزدید ، حضرت از مسجد بیرون آمدند درحالی که دو درهم
در دست داشتند و می خواستند به آن مرد بدهند.
چون دیدند مرد رفته و لجام استر را برده ، دو درهم را به غلامی داد تا از بازار افساری بخرد.
غلام رفت و در بازار افسار سرقت شده را یافت که آن مرد به دو درهم فروخته بود.
دو درهم را داد وافسار را گرفت و نزد حضرت آورد، حضرت فرمودند :
انسان بر اثر عجله ، روزی حلال را بر خودش حرام می کند در صورتی که با عجله کردن
نمی تواند روزی را زیاد کند.
" هزار ویک حکایت اخلاقی "
يکشنبه 9/12/1388 - 20:38
شعر و قطعات ادبی
اول خدا
ناگاه عشق ، عشق نه ، چیزی عجیب تر
چیزی شبیه زلزله اما ، مهیب تر
چیزی غریب مثل نگاه کبوتران
یا مثل چشم های تو حتی غریب تر
تقسیم شد نگاه تو و بی نصیب ماند
چشمی که نیست چشمی از او بی نصیب تر
رفتم میان باغ اساطیری گناه
در جستجوی میوه ای از سیب ، سیب تر
تنها همین ، همین که بگویم نیافتم
از چشم های روشن تو دل فریب تر
با دست های سوخته ام باز آمدم
عاشق تر و حریص تر و ناشکیب تر
اینک منم غریق تماشای لحظه ها
با چشمی از کبوتر و باران ، نجیب تر
"محمود سنجری"
يکشنبه 9/12/1388 - 19:4
آلبوم تصاویر
اول خدا
یامحمد"ص" برتر از آنی که اندر وصف آیی
يکشنبه 9/12/1388 - 12:30