یكی از معروفترین اثر منثور عطار تذكرة الاولیاست كه در این كتاب عطار به معرفی 96 تن از اولیا و مشایخ و عرفای صوفیه پرداخته است.
گزیده ای از اشعار
ای هجر تو وصل جاودانی اندوه تو عیش و شادمانی
در عشق تو نیم ذره حسرت خوشتر ز وصال جاودانی
بی یاد حضور تو زمانی كفرست حدیث زندگانی
صد جان و هزار دل نثارت آن لحظه كه از درم برانی
كار دو جهان من برآید گر یك نفسم به خویش خوانی
با خواندن و راندم چه كار است؟ خواه این كن خواه آن، تو دانی
گر قهر كنی سزای آنم ور لطف كنی سزای آنی
صد دل باید به هر زمانم تا تو ببری به دلستانی
گر بر فكنی نقاب از روی جبریل شود به جان فشانی
كس نتواند جمال تو دید زیرا كه ز دیده بس نهانی
نه نه، كه به جز تو كس نبیند چون جمله تویی بدین عیانی
در عشق تو گر بمرد عطار شد زنده دایم از معانی
***
گم شدم در خود چنان كز خویش ناپیدا شدم شبنمی بودم ز دریا غرقه در دریا شدم
سایه ای بودم ز اول بر زمین افتاده خوار راست كان خورشید پیدا گشت ناپیدا شدم
ز آمدن بس بی نشان و ز شدن بی خبر گو بیا یك دم برآمد كامدم من یا شدم
نه، مپرس از من سخن زیرا كه چون پروانه ای در فروغ شمع روی دوست ناپروا شدم
در ره عشقش قدم در نِه، اگر با دانشی لاجرم در عشق هم نادان و هم دانا شدم
چون همه تن می بایست بود و كور گشت این عجایب بین كه چون بینای نابینا شدم
خاك بر فرقم اگر یك ذره دارم آگهی تا كجاست آنجا كه من سرگشته دل آنجا شدم
چون دل عطار بیرون دیدم از هر دو جهان من ز تأثیر دل او بیدل و شیدا شدم