اوایل ویلیام هانا در یکی از شرکتهای تولید انیمیشن وابسته به کمپانی «برادران وارنر» کار میکرد، اما طولی نکشید که آن شرکت از کمپانی وارنر جدا شد و به کمپانی تولید فیلم مشهور «مترو- گلدین-مهیر» یا همان «امجیام» ملحق شد.
اولین مجموعة کارتونیای که هانا برایشان ساخت آنقدر بازتاب داشت که رؤسای شرکت تصمیم گرفتند تولیدات انیمیشنشان را گسترش دهند، هانا ترفیع گرفت و کمپانی کارکنان بسیاری را استخدام کرد که جوزف باربرا یکی از آنها بود.
او ابتدا یک شاگرد خیاط ساده در یکی از محلههای نیویورک بود که همیشه برای مجلهها طرح میفرستاد و بالاخره هم در یک استودیوی نه چندان معتبر به عنوان طراح و نویسندة متن استخدام شد.
باربرا چند سال بعد به شرکت تولید کارتون «تری تونز» و از آنجا به همین«امجیام» رفت تا از سال1939 همکار همیشگی و پایة ثابت ویلیام هانا شود. همان موقع بود که آنها زوج موش و گربه، کارتون معروف «تام و جری» را معرفی کردند و فقط برای همین پروژه، 17 سال همکار بودند و 7جایزة اسکار هم نصیبشان شد.
هانا و باربرا در کمپانی «امجیام» علاوه بر تولید مجموعههای کارتونی، کارهای فرعی هم انجام میدادند، مثلا با کارگردانی به اسم جورج سیدنی شرکتی را تشکیل دادند و به ساختن آگهیهای تجاری اولیة تلویزیونی مشغول شدند. رؤسای شرکت «امجیام» با وجود تمام موفقیتها و جوایز هانا و باربرا، درِ استودیوی انیمیشناش را در سال1957 بستند.
هانا و باربرا از آن به بعد به طور تمام وقت مشغول تولید سریهای کارتونی برای تلویزیون شدند. اولین سری کارتونی آنها، نمایش «راف و ردی» بود که از کانال انبیسی پخش شد و برای اولین بار از صدای کمدینها و صداپیشگانی مثل داس باتلر و دان مسیک روی چهرة کاراکترهای اصلی استفاده شد، مثلا باتلر با لهجة غلیظ و کشیدة آریزونایی به جای شخصیت ردی که یک سگ بود حرف میزد و بعدها روی کاراکترهای مشهور دیگر «هانا-باربرا» مثل سگ ساده لوح سری «یوگی و دوستان» (هاکلبری هوند) یا شیر ترسو و صورتی رنگ همان سریال (اسناگلپوس) هم حرف زد.
شركت «هانا-باربرا پروداکشنز» سال1960 بود که توسط هانا و باربرا تشکیل شد و مدتها ساختمان و تشکیلات مستقلی نداشت تا بالاخره در ساختمانی در هالیوود غربیِ کالیفرنیا مستقر شد و قرارداد پر و پیمانی هم با بخش تلویزیونی کمپانی تولید فیلم «کلمبیا پیکچرز» بست تا خیالش از بابت توزیع کارهایش راحت شود.
موسیقی متال
این ته سینماست. خسرو دهقان، زمانی میگفت تام و جری هر فیلمی كجاست؟ گربه باید موش را بگیرد و موش باید فرار كند. توی این، همه چیز هست: تعلیق، تحرك، هیجان، ریتم و حركت. یك داستان جهانی.
از عبید زاكانی خودمان گرفته كه منظومة موش و گربه را نوشته تا فرد كوئیمبی كه تهیهكنندة مهمترین قسمتهای مجموعة تام و جری بوده. گربه به موش میرسد یا نه؟ موش را میخورد یا نه؟ پس طرح، درجه یك است.
آخرش است. نقطة تمركز مهم است. فیلمسازهای زیادی در تاریخ سینما آرزو داشتهاند كه چنین فرصتی گیرشان بیاید. هفت هشت دقیقهای كه با تعقیب قطبهای مثبت و منفی آن را پر كنند.
اینطوری میشود تماشاگر را تا همه جا برد. میتوان سرگرمش كرد. شعار كمپانی متروگلدوینمایر (كه تام و جری هم جزو محصولات معروفش به حساب میآید) این است: THAT’S INTERTANMENT(یعنی این است سرگرمی). منتها این كلمة سرگرمی، چیز كمی نیست. خیلی چیزها همراهش میآید.
برای به دست آوردناش خیلی چیزها را باید داشت و اضافه كرد. فعلا كاری به ساخت و اجرا نداریم. بخشی از آن چه تماشای تام و جری را برای بشر شهرنشین جذاب میكند، اینهاست:
اخلاق:
«انسان، گرگِ انسان است.» این شعار قدیمی را كه فراموش نكردهاید؟ در آرمانشهر كه زندگی نمیكنیم. این شهری است كه ورود و حضور هر فرد تازه به حرفه، خانه، كابین مترو و اتاقك تاكسی، به منزلة تنگ شدن جا برای بقیه است.
حداقل، دیدگاه كلی این است. یك دنیای پر از «شوكت». سعی میكنیم با دلخوشیهای لحظهای، مهربانیهای بیپشتوانه، شعارهای سطحی همه چیز را رله كنیم و نمیشود. كارتونهای تام و جری نمونههای نه حتی اغراق شده، كه صادقانة چنین دنیایی را نشانمان میدهد. نگاه میكنیم و باور میكنیم.
موش قرار است گربه را بدرد و گربه موش را. نكتة اصلی قدرت است. به آن قسمتهایش نگاه كنید كه موش، با خوردن محلولی یا هر چیزی، قدرتی بیش از حد پیدا میكند. پس سراغ چه هدفی میرود؟ با گربه همان معاملهای را میكند كه تا پیش از آن، گربه با او میكرد.
فراموش نكنیم كه اغلب دعواهای این دو تا، سر چیزهای مشترك است: جای مشترك، خوراك مشترك، زندگی مشترك. تام و جری را نگاه میكنیم و مسیر زندگیمان را، پوست كنده و بیشیله پیله میبینیم. همین است كه هست.
دیگر از آن شعارها، اخلاقگرایی قلابی و مهربانیهای الكی خبری نیست. تام و جری را نگاه میكنیم، اما خیالمان راحت است كه همة این چیزها برای یك موش و گربه اتفاق میافتد. ما فقط تماشاگریم.
نفرت:
در تام و جری حتی از این هم پیشتر میرویم. اینجا تنازع بقا مطرح نیست. از مبارزهای با هدف زنده ماندن خبری نیست.
آنچه اهمیت دارد، یكجور تلاش برای پوززنی است. عشق و نفرت توأم. آنچه اهمیت دارد، بازیگرانی هستند كه میخواهند روی طرف مقابل را كم كنند.
داستان است دیگر، زیاد سخت نگیرید. این است كه خیلی وقتها كه گربه، موش را گیر میآورد، طرف را نمیخورد.
مثلا تصمیم میگیرد آتشش بزند. ریزریزش كند. آزارش بدهد. قرار نیست گربه، موش را بگیرد و بخورد تا زنده بماند.
بازی:
تام و جری نمیمیرند. فرصت ریكاوری و به هوش آمدن دارند. دوباره از نو زنده میشوند. خشونت وحشتناك فیلم اینجاست كه بروز میكند.
دندانهای تام با شلیك توپ گلف توسط جری، میشكند، با ضربة تبر جری، تام از وسط نصف میشود. سر تام، با ضربة ماهیتابه، تخت میشود. چنان ضربهای توی سر تام میخورد كه به یك چهارپایه تبدیل میشود. از سر تا تهاش میسوزد. و از این قبیل.
اما بعد از همة این بلاها یك فید داریم و دوباره همه چیز از نو شروع میشود. تام باز سرحال و قبراق، دنبال جری میدود. این فرصت زنده ماندن، این توان برای ادامة زندگی، به ما این فرصت را میدهد كه وارد چالشهای اخلاقی نشویم. همه چیز به بازی شبیه میشود با همة قواعدش.
انگار هم بتوانید دقدلیتان را سر رفیقتان خالی كنید و هم بدانید در نهایت، مشكلی برایش پیش نمیآید. درست مثل بازیهای دوران كودكی. اصلا بازی به همین درد میخورد. شما را سرحال میآورد و در عین حال عقدههایتان را خالی میكند. هر بازی، یك جور زندگی است با قواعد اخلاقی و اجتماعی جدید. مدل تام و جریوارش این است.
عشق:
دربارة نفرت حرف زدیم و حالا بد نیست ماجرا را با میلی كه این دو شخصیت كارتونی نسبت به همدیگر دارند، تمام كنیم. هر نفرت اصیلی، یك جور میل و علاقه هم درش هست. پس بیایید از این زاویه نگاه كنیم كه گربه بدون موش و تام بدون جری، هیچ معنایی ندارند.
هیچ به این نكته فكر كرده بودید؟ در این كارتونها اگر موش نباشد، گربه، شخصیت، هدف و وجودش را از دست میدهد. دیگر بازیای در كار نخواهد بود. پس همه چیز چقدر بیمزه میشود.
در فیلم اژدها دل، اژدها به شوالیهای كه عزم كشتنش را كرده میگوید: «ای شوالیه اگر من نباشم، تو با چه كسی مبارزه خواهی كرد؟» و این سؤال را این دو نفر هم میتوانند از هم بپرسند.
جمعبندی كنیم. در یكی از قسمتهای مجموعه، جری، خانه و زندگی و تاماش را بیخیال میشود و به شهر میرود. اما آنجا همه چیز به شكل اغراق شدهای وجود دارد.
ماجرا از حالت بازی خارج میشود. اینجا دیگر واقعا همین متروپلیسی است كه داریم در آن زندگی میكنیم. جایی كه همه تلاش میكنند تا برای زنده ماندن، حقوق بقیه را زیر پا بگذارند، تا جای بیشتری بگیرند.
جری این حال و هوا را كه میبیند، دستپاچه میشود، به نفس نفس میافتد. از شهر درمیرود و دوباره برمیگردد پیش تام و از ته دل او را میبوسد. حالا میتواند دوباره بازی را از نو شروع كند و وارد كارتون شود.
شهر این قسمت از مجموعه، زیادی واقعی است. جری از پردة شیشهای رد شده و وارد دنیای ما شده و فهمیده كه دنیای او و جری، خــیــلی نــشــاطآورتـــر و دوستداشتنیتر از دنیایی است كه ما داریم در آن زندگی میكنیم.
همة چیزهایی كه تا اینجا گفتیم، شرط اول كار است. این روابط شاید به اشكال دیگر و در كارتونها و قصههای دیگر هم وجود داشته باشد (آن ریاكاری كه بعضیها قاتیاش میكنند به كنار)، ولی آنچه تام و جری را از بقیة نمونههای مشابه متمایز میكند، حتی از دنبالههایی كه بعدا برای سری اصلی ساخته شد، گذشته از خلوصش، ساخت و اجرای عالی است: مثلا خلاقیتی كه در طرح و نقشة تكتك بلاهایی كه این دو تا سر هم میآورند وجود دارد، و تكنیك بالای انیمیشناش و استفاده به جای سازندگان آثار از وسایلی كه در حوزة خاص داستانهای هر قسمت وجود دارد (مثلا كنار دریا، سالن بولینگ، زمین گلف و... ).
این نكتة آخری به بهترین شكل در اپیزود معروف و اسكار گرفتة Conserto Cat شكل میگیرد. وقتی تمام داستان در میان سیمهای یك دستگاه پیانو میگذرد و در عین حال به درستی، قطعة معروف فرانتز لیست، توسط موش و گربه اجرا میشود. میبینید؟ دیگر حتی بازی هم نیست. همه چیز، شبیه یك قطعة موسیقی است.
موشها و آدمها
تم اصلی مجموعۀ تام و جری، یعنی درگیری بین دو شخصیت رقیب، هیچچیز تازهای نبود. ماجرای موش و گربه هم که یک داستان قدیمی است (عبید زاکانی خودمان شش قرن پیش داستانی با همین ایده نوشته).
در تاریخ سینما، میتوان سراغ یک انیمیشن صامت و سادۀ موش و گربه در سال 1916 را هم گرفت. اولین گربۀ معروف کارتونی، فلیکس (در ایران کارتونهایش با نام «گربة ملوس» پخش میشد)، و اولین موش معروف دنیای انیمیشن، میکیماوس هم از سالها پیش (به ترتیب از 1919 و 1928) به شهرت رسیده بودند. با این حال، تام و جری، دوستداشتنیتر از همۀ آن موش و گربههای قبلی شدند و ماندگارتر.
از كجا شروع شد؟
اولین قسمت تام و جری در 1940 ساخته شد. عنوانش بود «پیشی اخراج میشود.» اسم گربه، جاسپر بود و موش هنوز اسم نداشت. (اسمهای تام و جری از قسمت دوم به موش و گربه داده شد.)
شکل کاراکترها هنوز تثبیت نشده بود و مثلا جاسپر به گربۀ واقعی شباهت بیشتری داشت؛ سرِ گرد و بدن پشمالو و فاصلۀ زیاد بین دو گوش. جوزف باربرا و ویلیلام هانا طرح را سال 1938 به کمپانی داده بودند، ولی مسؤولان متروگلدینمایر چیز جالبی در آن ندیده بودند و طرح، دو سال معطل مانده بود.اما وقتی همین قسمت نامزد اسکار شد، وضع تغییر کرد.
اسم تام و جری را جوزف باربرا پیشنهاد کرد.
او قبلا فیلمنامهای با محور یک زوج کمدی (یک لاغر بلندقد مومشکی و یک چاق موطلایی) به این اسمها نوشته بود که چندان موفق نبود.
او دوست داشت این اسمها را روی یک کار جدید و موفق بگذارد.
تام و جری سازان
در فاصلة سالهای 1940 تا 1958، مثلث طلاییِ هانا، باربرا و کوییمبی، 108 کارتون تام و جری برای کمپانی متروگلدینمایر ساختند. جوزف باربرا نویسنده بود، ویلیلام هانا، کارگردان و کوییمبی، تهیهکننده.
فرد سی. کوییمبی (1965-1886)، تهیهکنندۀ پرقدرت تام و جری، برای همین کارتونها هفت بار اسکار بهترین انیمیشن کوتاه را برد و نه بار هم نامزد دریافت این جایزه شد.
اهمیت قضیه وقتی بهتر معلوم میشود که بدانیم در آن سالها، والت دیزنی و سایر کمپانیها رقابت تنگاتنگی بر سر این جایزه داشتند.
دربارۀ کوییمبی گفتهاند او در مقام یک تهیهکننده، مدیری فوقالعاده بود.
ولی در مقام یک تهیهکنندة کارتون، فاقد حس طنز لازم بود.
دنبالهها
متروگلدین مایر، بعد از جدایی هانا و باربرا، چند بار سفارش ساخت سریهای جدید تام و جری را داد. معروفترین دنبالهساز تام و جری، چاک جونز خالق باگز بانی است که در فاصلۀ 1963 تا 1967، بیست قسمت دیگر از تام و جری را کارگردانی کرد.
از آنجا که سیاست متروگلدینمایر در این سریهای جدید، فروش کارتون بدون هزینۀ زیاد بود، این سریها هیچکدام به خوبی آن دورۀ اول از آب درنیامدند. خود چاک جونز دربارۀ این سریهای جدید میگوید: «این کارها چیزی جز تکرار کمرنگ گذشتهها نیستند.» ولی باز همین قسمتها هم خوب فروختند.
سال 1945 جری حضوری چند دقیقهای در فیلم «لنگرها را بکشید» داشت. کمپانی وارنر هم در سالهای 1992 و 2001 دو فیلم سینمایی بلند از تام و جری ساخت. این فیلمها آن تم درگیری موش و گربه را نداشتند و برای همین، هیچکدامشان نتوانستند چیزی به کارنامۀ تام و جری اضافه کنند.
از سال 1975، کمپانی هانا-بابرا چندین سری جدید از تام و جری با حضور شخصیتهای کارتونی خود این کمپانی (یعنی گوریل انگوری و یوگی و دیگران) تولید کرده. مجموع این سریها 48 قسمت است. معمولا منتقدان از این 48 قسمت با عنوان «تام و جری کودک» یاد میکنند و آنها را در بحث از تام و جری به حساب نمیآورند.
از روی تام و جری بازیهای ویدیویی و کامپیوتری مختلفی ساخته شده است که البته محبوبیت کارتونها را ندارد.
الان كجا هستند؟
از سال 1986 که تد ترنر متروگلدین مایر را خرید، تام و جری هم جز محصولات کمپانی تایم-وارنر شده. حالا کارتونهای قدیمی تام و جری را میشود در شبکههای کارتونی وابسته به این کمپانی مثل شبکههای TNT و بومرنگ تماشا کرد.
ماجراها
هانا و باربرا خودشان استوریبرد قصه را میکشیدند و بعد به دست طراحان میدادند. اصرار داشتند که دقیقا همان چیزی که میخواهند از آب دربیاید و طراحان خودشان چیزی به کار اضافه نکنند.
معروف بود که ویلیام هانا روی حالت چشمها خیلی حساس بود و بیشتر حالتهای چشمهای تام و جری را بارها و بارها میکشیدند تا رضایت او جلب شود.
بعضی روانشناسها به خشونت موجود در کارتون ایراد میگرفتند و آن را مناسب کودکان نمیدانستند.
یکی از منتقدان گفته بود: «اگر کارتونهای والت دیزنی را رؤیا دیدن بنامیم، آثار تام و جری کابوس هستند.» معمولا از قسمت اسکاری «دردسر موش» (1944) به عنوان خشنترین و بیرحمانهترین اثر تام و جری یاد میکنند.
در این قسمت، انواع خشونتها از برخوردهای ساده تا اسلحة سرد و گرم دیده میشود و شاهد آسیب به تمام قسمتهای بدن دو کاراکتر هستیم.
تــم بــســیاری از داستانهای تام و جری از رمانها و فیلمهای مشهور گرفته میشد.
مثل قسمت اسکاری «دو تفنگدار» (سه تفنگدار)، «موشی برای شام میآید» (حدس بزن چه کسی برای شام میآید؟)، «دکتر جکیل و آقای موش» (دکتر جکیل و آقای هاید)، «جری و جامبو» (دامبو، فیل پرنده)، ... قسمت «یانکی دودل ماوس» که اولین اسکار را در 1943 گرفت و از روی شخصیت معروف یانکی دودل دندی (یک قهرمان ملی آمریکا) ساخته شد، قسمت اسکاری «یوهان موشه» که با شوخی با زندگی یوهان اشتراوس، آهنگساز اتریشی و خالق «دانوب آبی» ساخته شد، و شخصیت جوجه اردک که از داستان جوجه اردک زشت آمده بود.
بارها از مضامین تام و جری تعبیر سیاسی شد، اما سازندگان به شدت آن را رد میکردند. در انگلستان دهه 1970، تام و جری به دلیل تم پیروزی موجود کوچک بر دشمن بزرگش و احتمال انطباق با شرایط داخلی این کشور (ماجراهای ارتش آزادیبخش ایرلند شمالی) ممنوع بود. جامعهشناسان، تام و جری را نمونۀ کاملی از آنارشیسم توصیف میکنند.
متوسط زمان قسمتهای قدیمیتر تام و جری، 7دقیقه و نیم بود. اما از 1952، کمپانی تصمیم گرفت برای کاهش هزینهها، زمان کارتونها 6 دقیقه باشد. هانا و باربرا، به این کاهش یک و نیم دقیقهای اعتراض داشتند و معتقد بودند اینطوری باید ماجراها و طرحها را کمتر کنند. آخرش سر همین شد که این دوتا از متروگلدینمایر زدند بیرون و کمپانی انیمیشن خودشان، هانا-باربرا را تأسیس کردند.