حجاب و عفاف
مقدمه
با
گذشت ربع قرن از استقرار نظام اسلامی، برخلاف انتظار، در نهادینه كردن
برخی از ارزشهای اسلامی و انقلابی ناموفق بودهایم. وضعیت «حجاب» نشانگر
میزان موفقیت نظام در بسط ارزشهای مورد نظر است. تحلیل وضعیت پوشش و آرایش
و بررسی عوامل خاص و عام آن، دریچهای به آسیبشناسی اصلاحات در نظام
اسلامی است؛ به این دلیل كه بسیاری از عوامل قابل بحث در این موضوع،
تأثیراتی نیز در ایجاد ناهنجاریهای دیگر اجتماعی از جمله ابتذال در روابط
زن و مرد و فقر و اعتیاد دارند.
تحلیل
علل ناموفقیت نظام اسلامی در كنترل آسیبهای اجتماعی، خود موضوع پژوهشی
گسترده است اما آنچه بر آن تاكید میشود نظاممندی ارزشها و هنجارهای
جامعه است؛ به گونهای كه با آسیبدیدگی یك ضلع از اضلاع هنجارین، تمام
مجموعه آسیب خواهد دید و برای اصلاح یك ضلع نیز لازم است به بازنگری در
تمام مجموعه اقدام نمود. به هر حال میتوان به طور مختصر به برخی از عوامل
اشاره نمود:
1 ـ ضعف نگرش فرهنگی در سیاستگذاران و برنامهریزان.
اتخاذ
تصمیمات مقطعی و نامناسب، بهویژه در شرایط بحرانی؛ عدم اختصاص زمان،
نیروی انسانی و اعتبار مناسب برای آسیبشناسی، تحلیل، سیاستگذاری و
برنامهریزی، و انجام عملیات مقطعی و ناپخته و استفاده از عوامل اجرایی كار
ناآشنا، نمودهای این ضعف است.
2 ـ فقدان نگاه جامع.
با
گذشت بیش از ربع قرن، هنوز استراتژی، سیاست و برنامههای كلان نظام در
بسیاری از مقولههای فرهنگی و اجتماعی به وضوح تشریح نشده است. ملاحظه
برنامههای سوم و چهارم توسعه و مقایسه آنها با قانون اساسی، نشانگر فقدان
جامعنگری و نیز ضعف تحلیل تنظیم كنندگان است؛ به گونهای كه در برخی
موارد، مفاد قانون اساسی رساتر و شفافتر از مفاد برنامه توسعه است. در این
میان، ضرورت وجود موسسه تحقیقات استراتژیك كه مسایل اصلی حال و آینده نظام
اسلامی را مطرح و مسیر اصلاحات را ترسیم نماید، غیرقابل انكار است.
جزیینگری و روزمرگی، از تبعات فقدان این نگاه است كه آسیبهای جبران
ناپذیری بر كشور تحمیل میكند.
3 ـ ناهماهنگی در عملكرد مجموعههای مدیریتی نظام.
گاه
عملكرد مجموعههای نظام بیش از آن كه مكمل یكدیگر باشد، به استهلاك قوا
دامن میزند؛ مثلاً در حالی كه قوه قضاییه با بیحجابی به عنوان جرم برخورد
میكند، دستگاههای فرهنگی كشور زمینههای تمایل به هرزهگرایی و ابتذال
را فراهم میآورند.
ابتذال در پوشش و آرایش؛ علل و عوامل
در
تحلیل علل میل به ابتذال، علاوه بر علل خاص كه تأثیرات خاصی بر پوشش و
آرایش مردم بهویژه زنان دارند، لازم است به علل عام كه زمینهساز بروز
آسیبهای اجتماعی فراوان از جمله بدپوشیاند، نیز توجه و میزان تأثیرگذاری
هر یك را مشخص نمود. بیتوجهی به علل عام و میزان تأثیرگذاری هر یك از
آنها سبب میشود كه استعدادها صرف كارهایی شود كه تأثیرگذاری آن در حصول
نتیجه بسیار كم است و رفته رفته مسؤولان را به این باور میساند كه برخورد
با این مقوله نتیجهای نخواهد داد و باید به گونهای با آن كنار آمد؛ چنان
كه برخی دستگاههای نظام در مورد روسپیگری و بیحجابی به این نتیجه
رسیدهاند. به نظر میرسد كه عوامل عام، تأثیری به مراتب بیشتر از عوامل
خاص در گسترش این معضل اجتماعی داشتهاند؛ از این رو، به برخی از این عوامل
اشاره میشود:
1 ـ ناهماهنگی در نرخ رشد زیر بخشهای اجتماعی.
انقلاب
اسلامی ایران دگرگونیهای بزرگی در زمینههای سیاسی جامعه ایجاد كرد.
انتظار آن بود كه در نظام فرهنگی و اقتصادی جامعه نیز تحولاتی اساسی صورت
گیرد؛ به این معنا كه اولاً اصلاحات فرهنگی، سیاسی و اقتصادی، همگی بستر
حركت به سمت اهداف توحیدی باشند، و ثانیاً این حركت اصلاحی در سه حوزه
فردی، خانوادگی و اجتماعی، به شكل هماهنگ و متناسب با استعدادهای جامعه
انجام شود؛ زیرا اگر انقلاب در نظام سیاسی، به همراه انقلاب در نظام فرهنگی
و اقتصادی نباشد، به گستاخی سیاسی منجر میشود. بنابراین باید گفت، گرچه
شعار اصلی انقلاب اسلامی تحقق حیات طیبه و نوسازی معنوی بود، اما این مهم
در فرهنگ، سیاست و اقتصاد به شكل متوازن محقق نشده است.
در
نظام اسلامی اگر نیازها در مسیر تكامل الهی قرار گیرد، تمایلات، حساسیتها
و برنامهریزیها به گونهای پرورش مییابد كه اوّلاً: دغدغههای عمومی
براساس اولویتهای دینی طبقهبندی شود و توجه به خود و مادیات در
اولویتهای بعدی قرار گیرد. در این صورت، جهتگیری سیاستها و
برنامهریزیها هم، پیوسته در راستای ایجاد تعادل میان نیازها و امكانات
خواهد بود.
ثانیاً:
روحیات فرد به گونهای پرورش مییابد كه حس همگرایی، همبستگی اجتماعی،
قانونگرایی، میل به امنیت عمومی و دوری از فردگرایی، در وی تقویت شود. در
چنین فضایی سخن از حجاب، به دلیل توجه عمومی به تقدم مصلحت اجتماعی بر
تمایلات فردی، قابل پذیرش است.
متاسفانه
ناهماهنگی در عرصههای یاد شده، مشكلات زیادی را بر جامعه تحمیل كرده است.
خدمتگزاران نظام گمان میكردند كه با افزایش و توسعه صرف امكانات عمومی
میتوان به مردم خدمت كرد. این گمان در صورتی صحیح است كه در كنار توسعه
امكانات، احساس نیازها و مطالبات عمومی ثابت نگاه داشته شود؛ توجه به
امكانات مادی، به مادیگرایی و غفلت از معنویت نیانجامد؛ و نرخ رشد در میان
اقشار مختلف جامعه از توازن برخوردار باشد. در غیر این صورت توسعه امكانات
میتواند مشكل ساز هم باشد. در ارتباط با این موضوع، چند نكته قابل طرح
است:
1
ـ 1. نرخ رشد در میان كارگر و كارفرما، زن و مرد، بالا شهری و پایین شهری،
روستایی و شهری و اقشار دیگر جامعه متوازن نبوده است. نتیجه این عدم
توازن، افزایش احساس فقر و تحقیر اجتماعی در پایین شهریها، احساس تبعیض در
زنان و تلاش برای تغییر وضعیت موجود، و نیز افزایش حس محرومیت در اقشار
روستایی و تلاش برای مهاجرت بوده است. واضح است كه احساس فقر، تبعیض و
محرومیت، عامل بسیاری از ناهنجاریهای اجتماعی، از جمله روسپیگری و ابتذال
در رفتار است.
1
ـ 2. آموزههای دینی، حدود مشروعی را برای ارضای غریزه جنسی تعریف كرده
است. امروزه از سویی فرهنگ مسلط به توسعه لذتگرایی دعوت میكند و
رسانههای نظام به احساس نیاز به برقراری روابط جنسی، دامن میزنند و در
نتیجه، تحریكات جنسی افزایش مییابد، و از سویی دیگر تعریفی از آبرومندی،
هم از نظر فرهنگی و هم از نظر اقتصادی ارایه میشود كه با امكانات مادی
موجود برای رسیدن به آن جایگاه، ناهماهنگ است. در چنین شرایطی میان بلوغ
طبیعی و بلوغ اجتماعی (سنی كه شخص دارای تحصیلات، كار و موقعیت مناسب برای
ازدواج باشد) فاصلهای معنادار ایجاد میشود؛ میل به تشكیل خانواده، كاهش و
میل به ارضای جنسی از طرق نامشروع، افزایش مییابد. این ناهماهنگی آثار
خود را در ابتذال در پوشش و آرایش و بزهكاری جنسی نشان میدهد.
1
ـ 3. به هم خوردن تعادل میان آموزههای انقلاب (مثل قناعت، دیگرگرایی
و...) و معیارهای فرهنگی موجود كه بر مصرفگرایی و فردگرایی استوار است، به
توسعه خود مطلقبینی، خودمحوری و حرص میانجامد. خود مطلقبینی و از میان
رفتن فرهنگ همگرایی و ایثار از مهمترین عوامل شكاف نسلها، كم شدن میزان
صبر و رضایتمندی، افزایش اختلافات خانوادگی و فرار دختران از خانه است.
تقویت فردگرایی و لذتگرایی نیز از مهمترین زمینههای ترویج فرهنگ
لیبرالیستی و گریز از تقیدات، از جمله در پوشش و روابط جنسی است. نتیجه آن
كه برخلاف انتظار، خانواده كه در نظام دینی كانون تولید فرهنگ همگرایی،
ایثار و قناعت است، در جامعه مدرن به كانون تولید خودمحوری و مصرفگرایی
تبدیل شده و آمار اختلافات خانوادگی و طلاق به طور چشمگیری افزایش یافته
است.
2 ـ حقوق محوری.
اگر
فرض كنیم كه احساسات و تمایلات، ذهنیتها و اعتقادات و عملكردها و رفتارها
سه بعد وجودی انساناند، دین مدعی هدایت تمامی این ابعاد سهگانه به صورت
هماهنگ، در راستای نیل به مقام عبودیت است. بدین منظور «علم اخلاق» متكفل
هدایت احساسات و تمایلات قلبی، «معارف دینی» درصدد اصلاح ذهنیتها و
اعتقادات و «علم فقه» متصدی اصلاح رفتارهاست. توجه به اصلاح رفتارها بدون
توجه به اصلاح معرفتی و اخلاقی، انسانی تنسكگرا و قشری پرورش میدهد كه
فاقد فضایل اخلاقی و فرهیختگی است.
از
سوی دیگر حكومت، بهویژه در اشكال جدید آن، شأنی فراتر از حفظ ثغور و
ایجاد امنیت اجتماعی دارد و با تنظیم برنامه توسعه همه جانبه و سیاستها و
برنامههای خرد و كلان، تا خصوصیترین عرصههای حیات انسانی را در معرض
تأثیر قرار میدهد؛ به گونهای كه میتوان میان برنامهها و سیاستهای هر
نظام و اخلاق، باور و رفتار عمومی، نسبتی قابل محاسبه یافت. به عبارت دیگر،
حكومت در هدایت همه جانبه در سه بعد مورد نظر نقش حساسی ایفا میكند. پس
اسلامیت نظام ما منوط به آن است كه الگوی جامع اصلاحات فكری، اخلاقی و عملی
برمحوریت دین تنظیم گردد.
اما
از منظر برخی از دانشوران، حكومت اسلامی نظامی است كه در آن احكام اسلامی
اجرا شود. چنین نگرشی به اسلامیت، ناشی از حقوق محوری و بیتوجهی به اخلاق و
معارف در الگوی اصلاحات دینی است. نتیجه این نگرش آن است كه در اصلاحات
بیش از هر چیز بر قانونگذاری اسلامی تاكید میشود؛ حال آن كه اصلاحات
اجتماعی، توسعه همهجانبه باتوجه خاص به فرهنگسازی و اصلاح اخلاقی است،
چون در غیر این صورت تمایلات عمومی به سمت پذیرش احكام اسلامی هدایت
نمیشود.
میتوان
گفت كه حكومت حوزه سرپرستی عمومی است و سرپرستی حوزه حاكمیت مصلحت است. به
عبارت دیگر تصرفات حكومت در شؤونات اجتماعی صرفاً با رعایت مصلحت اجتماعی
جایز است و مصلحت نه مقولهای صرفاً عرفی، كه برآیند توجه به اخلاق، معارف و
احكام دینی در ظرف وُسع اجتماعی است؛ از این رو بسیاری از موضوعاتی كه در
نگاه فردی حكمی مباح دارد، ممكن است در نگاه حكومتی واجب یا حرام شمرده
شود.
بنابراین،
فقه حكومتی استنباط احكام اسلامی در حوزه سرپرستی اجتماعی است كه متأسفانه
به دلیل حاكمیت نگاه انتزاعی و فردی، مغفول مانده است. نتیجه بیتوجهی به
اخلاق و معارف در حوزه حكومت این است كه در موضوعاتی چون حجاب، حكومت بیش
از هرچیز خود را موظف به تنظیم قانون و مجازاتهای قانونی بداند؛ در حالی
كه دستگاههای فرهنگساز در نظام اسلامی زمینههای ابتذال را ترویج
میكنند. در نتیجه با گذشت ربع قرن از تشكیل نظام اسلامی، قانونگذاری و
افكار و تمایلات عمومی در دو مسیر متقابل سیر میكنند و اصلاحاتِ «فقه كفا»
از آن رو كه از تربیت انسان دینی عاجز است، ثمربخش نیست.
3 ـ لذتمحوری و دنیامحوری در برنامههای توسعه.
عیسی(علیه
السّلام) در واپسین لحظههای درنگ خویش به حواریان فرمود: من دنیا را در
مقابل شما بر زمین زده و خوار كردم، مبادا پس از من دنیا را از زمین بلند
كنید (و خود اسیر دنیا گردید). امام خمینی (ره) نیز پیوسته مردم را به خدا
توجه میداد و سعی میكرد تا با بزرگ جلوه دادن یاد خدا، توجه به آخرت و
مقامات معنوی و تكریم كوخنشینان و سادهزیستی، دنیاگرایی را تحقیر كند.
نتیجه تحقیر دنیاگرایی، میل به سادهزیستی، تحقیر شدن طبقه رفاهزده، شیرین
شدن سختیها، میل به تشكیل خانواده با كمترین هزینه، عدم تمایل عمومی به
گناه، افزایش غیرت، تقویت روحیه سلحشوری و مقاومت، میل به همبستگی و
جمعگرایی بود.
مهمترین
اثر تربیت دینی، تقویت كرامت نفس انسانی است. در ادبیات دینی، كرامت نفس
عامل اصلی اجتناب از گناه و رذایل اخلاقی، و دنائت نفس عامل رویكرد به
هرگونه سبكسری و گناه است.[1] مَنْ كَرُمَتْ عَلَیْهِ نَفْسُه، هانَتْ
عَلَیْهِ شَهَواتُهُ؛ آن كس كه نفسش برایش ارزشمند شد، شهوات برایش كم
اهمیت میشود.»؛ «مَنْ هانَتْ عَلَیْهِ نَفْسُه، فَلا تَأْمَنْ مِنْ
شَرِّه؛ آن كس كه خود را خوار شمرد، از شرش در امان مباش.» در مقابل، فرهنگ
مادی كه اصل را بر لذتجویی و توسعه رفاه میگذارد، حرص میآفریند و انسان
حریص به دنیا، در برابر دنیا احساس حقارت كرده و خود را ارزان خواهد
فروخت. متأسفانه پس از جنگ، از آنجا كه سازندگی كشور براساس مدل توسعه كه
علیالاصول مادی و غایت آن دستیابی به رفاه و لذت دنیوی است، با اصلاحاتی
جزیی و موردی پیگیری شد، آثار مخربی هم بر فرد، هم بر خانواده و هم بر
جامعه بر جای گذاشت.
ایجاد
رقابت در دستیابی به عناوین اجتماعی، مدركگرایی، فردگرایی و غفلت از
سرنوشت جامعه، كم شدن میل برای اجرای امر به معروف و نهی از منكر، كم شدن
پیوندهای خانوادگی و نظارت والدین، بالا رفتن سطح توقعات و در نتیجه عدم
رضایتمندی از وضعیت موجود، احساس فقر و عقبماندگی، میل به تجمل در زندگی
خانوادگی و میل به خودنمایی و تبرج در جامعه، سهلانگاری در روابط جنسی و
احساس دست و پا گیر بودن و مشكل ساز شدن تشكیل خانواده، و تنوعطلبی، نتایج
تسلط فرهنگی است كه توسط دستگاههای نظام تولید میشود. وقتی كه رسانهها
جوانان را به لذت دعوت میكنند و زمینههای تحریك جنسی را افزایش میدهند،
چگونه میتوان آنان را به تقوا و خویشتنداری دعوت كرد و زمانی كه نظام
حاكم سطح مطالبات مادی را افزایش میدهد و تعریف فقر و غنا را عوض میكند،
چگونه میتوان آنان را به زهد دعوت كرد و هنگامی كه میل به اعتبارات مادی ـ
اجتماعی و مدركگرایی تقویت میشود، چگونه میتوان به جوانان توصیه كرد كه
قبل از اتمام تحصیلات دانشگاهی ازدواج كنند؟!
توسعه
فرهنگ، مصرفگرایی و توجه به خود، علاوه بر این كه اختلافات خانوادگی را
دامن زد و اقشار مختلف جامعه، از جمله زن و مرد، كارگر و كارفرما و حتی ملت
و دولت را در مقابل هم قرار داد، سبب شد كه همت دولت صرفاً به برآورد
مطالبات مادی روزافزون مردم مصروف گردد؛ مطالباتی كه بیشتر آن در بستر
فرهنگی ایجاد شده بود كه حكومت ترویج میكرد. زمانی كه در تریبونهای نماز
جمعه تهران كثرت مطبوعات و دستیابی به استانداردهای قابل قبول جهانی از
افتخارات نظام شمرده میشد، و حمایت از احزاب و سازمانهای غیردولتی در
برنامه توسعه جای میگرفت، گمان نمیشد كه این ابزارها تولید كننده فرهنگ
تساهل و تسامح و ترویج كننده شبهات اعتقادی، منادی تغییر قوانین، بهویژه
قوانین ناظر به حریمهای اخلاقی، و خود عامل رویكرد جوانان به مفاسد اخلاقی
باشند.
اولین
آثار فرهنگ توسعه را در تفكر، اخلاق و روش مدیران نظام میتوان ملاحظه
كرد. تغییر نگرش نسبت به رسانه از دانشگاه عمومی به وسیلهای برای ایجاد
لذت و سرگرمی، بیتفاوتی مسؤولان نسبت به مفاسد اخلاقی و ابتذال در پوشش و
آرایش در محدوده عملكرد خود، استفاده از زنان و دختران جوان به عنوان منشی،
حیف و میل بیتالمال، آلوده شدن گروهی از مسؤولان به مفاسد اخلاقی و تغییر
نگرش آنان نسبت به نشاط و شادی ـ از ابزارهایی جهت ایجاد زمینههای امید
به آینده و توكل بر فضل خداوند به ابزارهای لهو و لعب ـ و حتی توصیه به
توسعه روابط دختر و پسر، از جمله این تأثیرات است. در این رابطه چند پیآمد
باید به طور ویژه مورد توجه قرار گیرد:
3
ـ 1. بدیهی است كه با اهتمام به ترویج فرهنگ توسعه، به تقویت باورهای دینی
و ارزشهای اخلاقی و بومی چندان اهتمام نگردید و نسل جوان روز به روز با
این ارزشها فاصله گرفتند. فقدان برنامه در این محور سبب شد كه نسل جدید
عقاید خویش را تحمیلی و سست بنیاد احساس كند و در برابر فرهنگ بیگانه نیز
احساس حقارت نماید. خودباختگی و شیفتگی به فرهنگ غرب، پیآمد فقدان
برنامهریزی برای ریشهدار كردن مفاهیم و تعلقات دینی و اخلاقی بود.
انباشت سوالات و پرسشهای اعتقادی و سیاسی نیز از عواملی بود كه به بنبست فكری منجر گشته و آثاری عینی در عملكردها بر جای گذاشت.
3
ـ 2. به دلیل رویكرد به الگوهای وارداتی توسعه و عدم اهتمام به ضرورت
كارآمد كردن دین در عرصه حیات بشری، جوانان و دختران كه به طور طبیعی درصدد
كشف زمینههای ابراز وجود و شخصیت خویشاند به جای آن كه خود را در
میدانهای مسابقه در خیرات، ایثار، انفاق، نوعدوستی و علم نشان دهند، در
مسیرهای غلط از جمله تبرج به اثبات شخصیت خود پرداختند.
3
ـ 3. رویكرد به مدلهای بیگانه و ارزشگذاریهای غلط كه در جامعه بهویژه
توسط تریبونهای فراگیر نظام، چون صدا و سیما ترویج میشود، سبب شده است كه
جامعه هنری و ورزشی با مختصات فرهنگی خاص الگوهای نسل جوان را ارایه دهند و
توجه جوانان به شخصیتهای كم و بیش ناصالح جلب شود.
3
ـ 4. توجه افراطی خانوادهها به امور مادی و بیتوجهی به معنویات و
ارزشهای اخلاقی، كم شدن نظارت خانوادهها، شیوع تفریحات ناسالم از طریق
ماهواره، ویدئو، اینترنت، مجلات و نوارهای مبتذل، و تشكیل مجالس لهو و لعب
از پی آمدهای تغییر الگوی زندگی به سمت باورهای غربی بود كه آثار خود را در
نحوه پوشش و رفتار دختران نیز ظاهر كرد.
4 ـ تضعیف كارآمدی خانواده.
گرچه
پیآمد طبیعی رویكرد به الگوهای مادی ایجاد اختلال در كاركرد خانواده است،
اما آن چه سبب شده است تا كارآمدی خانواده به عنوان محوری مستقل مورد بحث
قرار گیرد، اهمیت نقش خانواده از یك سو و كمتوجهی به آن در دهه اخیر، از
سوی دیگر است.
پیدایش
ابزار مدرن از قبیل مدارس جدید، صدا و سیما و مطبوعات، تأثیراتی ناخواسته
در كاركرد خانواده داشته است كه بسیاری از این تأثیرات از اقتضائات غیرقابل
تغییر این ابزاراند. اما سخن این است كه این تأثیرات تا چه حد قابل هدایت
در مسیر حمایت از خانواده و كاركرد آن و یا تضعیف كارآیی آن است؟
آنچه
خانواده را از نهادهای دیگر ممتاز میسازد، محوریت عاطفه و همگرایی است و
خانواده سالم همواره كاركردی منحصر به فرد در هدایت، نظارت و بالندگی نسل
آینده دارد. متاسفانه نهادهای دیگر هر یك به جای ایفای نقش مكمل، نقش
جانشین خانواده را ایفا كردهاند؛ به عنوان مثال، رسانه كه در اصل میتواند
بهترین ابزار تقویت پیوند میان والدین و فرزندان باشد، به ایفای نقش
والدین میپردازد و حوزه نقشآفرینی آنان را تا حدود زیادی محدود میسازد.
كاهش اقتدار والدین در خانواده، به كاهش میزان تأثیرگذاری نظارتی و هدایتی
آنان در رفتارهای مختلف، از جمله پوشش و آرایش و برقراری ارتباط منجر
میشود. رسانههای مكتوب نیز پیوسته بر به رسمیت شناختن استقلال فرزندان،
به گونهای تاكید میكنند كه به كاهش این اثربخشی بیانجامد.
عوامل خاص
1 ـ بیتوجهی به زمینههای طبیعی میل به تبرج و خودنمایی در زنان.
اصولاً
نقطه افتراق مهم موضوع حجاب از موضوع روابط دختر و پسر و رفتارهای نامشروع
جنسی، كه در تحلیلها كمتر به آن توجه میشود، آنست كه بدحجابی بیش از آن
كه ناشی از میل به تظاهرات جنسی و جلب جنس مخالف باشد، ناشی از میل به
خودنمایی و جلب توجه عموم است. جلوهگری زنان در مجالس زنانه نشانگر میل
طبیعی زن به تزیّن و خودآرایی است كه چه بسا پس از ازدواج تا آستانه چهل
سالگی نیز به قوت خود باقی بماند. آموزههای دینی نیز نه تنها بر وجود این
تمایل در زنان صحه میگذارد، بلكه توصیههایی برای به كارگیری صحیح آن به
میان میآورد. متأسفانه وجود این میل طبیعی در زنان چنان كه شایسته بود،
مورد التفات قرار نگرفت و به دلیل غفلت نظام اسلامی و نهادهای دینی از
هدایت این استعداد طبیعی، سكان هدایت آن به دست نهادها و شخصیتهای فاقد
صلاحیت افتاد.
2 ـ اختلاط و ارتباط غیرضروری و نامتناسب زن و مرد در مراكز، نهادها و موسسات رسمی و غیررسمی، بهویژه در مراكز آموزش عالی.
3 ـ سوء استفاده از جذابیتهای ظاهری زنان در فعالیتهای هنری و اقتصادی.
4
ـ ضعف مدیریت نظام در ارایه اسوهها و الگوهای جذاب حقیقی و مجازی به
منظور انتقال غیر مستقیم ارزشها و هنجارهای اسلامی به نسل نو.
5
ـ تقابل و اصطكاك فعالیت نهادهای فرهنگی و اجرایی. تعدد سازمانها و
نهادهای مسؤول و فقدان نهاد هماهنگ كننده، و این موضوع سبب شده است كه
بسیاری از فعالیتها موازی و ناهماهنگ باشد؛ به عنوان مثال، دستگاههای
تبلیغی مرتبط با موضوع حجاب سیاست مشتركی را دنبال نمیكنند؛ چنان كه با
دستگاههای اجرایی و برنامهریزان نظام هم، همآهنگ نیستند.
6
ـ عدم تبیین صحیح مسأله حجاب. این كه پس از گذشت بیش از 30 سال هنوز كتاب
«مسأله حجاب» استاد مطهری(ره) بهترین كتاب در موضوع حجاب شناخته میشود،
بیش از آن كه ناشی از توانمندی علمی آن متفكر عظیمالشأن باشد، ناشی از
كمكاری در حوزه فرهنگ دینی است. متأسفانه ما نتوانستهایم در موضوع حجاب،
متناسب با سطوح مختلف، آثار علمی ارزشمند و جذاب تولید كنیم.
7
ـ عدم تأمین صحیح و به هنگام نیازهای جنسی. در جامعهای كه نهادهای رسمی
آن به دلیل تأثیرپذیری از فرهنگ بیگانه و نهادهای بینالمللی، موضوع ازدواج
جوانان را به عنوان یكی از نیازهای اصلی به رسمیت نمیشناسند و گاه بالا
رفتن سن ازدواج را مثبت و ناشی از میل به استقلال جوانان تلقی میكنند
تشكیل خانواده را نیازمند برخورداری از توان مدیریتی و بلوغ اجتماعی
میدانند كه در سنین بالا احراز میگردد، و گاه با تدوین نظرسنجیهای
غیركارشناسانه و ناصحیح، اشتغال، آزادی و امنیت را مهمترین نیازهای دختران
كشور و ازدواج را در رتبه آخر اهمیت نشان میدهند، و در كشوری كه راههای
ارضای نامشروع سهلالوصولتر از راههای مشروع ارضای نیاز جنسی (ازدواج
دائم یا موقت) است، رویكرد نسل جوان به ابتذال در پوشش و رفتارهای تحریك
كننده جنسی، طبیعی به نظر میرسد.
8
ـ ترویج فرهنگ یكسانسازی زن و مرد و بیتوجهی به تفاوت تمایلات، نیازها و
رفتارهای «زنانه و مردانه». فرهنگ لیبرال فمینیستی، تفاوتهای زن و مرد را
نادیده میانگارد، زنان را به آزاد شدن از قیدهای خانوادگی و اجتماعی فرا
میخواند، هرگونه تفاوت را مصداق نابرابری زن و مرد میداند، و به دنبال
فتح قلعههای مردانه، حملات بیدریغ خود را نسبت به اموری چون مادری،
خانهداری و عفاف زنان و غیرتمندی و حفظ ناموس توسط مردان آغاز میكند و
آسیبپذیریهای خاص زنان، احساسات ویژه آنان و مراقبتهای ضروری جامعه و
خانواده نسبت به آنان را نادیده میگیرد. در اثر رواج این فرهنگ، دختران و
زنان جوان بیش از پیش از فطرت و پیشینه فرهنگی خود جدا میشوند و به دنبال
ایفای نقشهای مردانه و برداشتن حریمهای جنسیتی و اخلاقی به پیش میروند.
9
ـ سیاسی شدن موضوع حجاب. پس از انقلاب، حجاب به عنوان نماد زن مبارز و
انقلابی مطرح شد. مسؤولان نظام گرچه با طرح اینچنینی موضوع حجاب در مراحلی
به دستآوردهایی نیز نایل شدند، اما نتیجه سیاسی شدن حجاب این بود كه
مخالفان سیاسی نظام و كسانی كه نسبت به عملكرد سیاسی، اقتصادی یا فرهنگی
بخشهایی از نظام اعتراض داشتند، نمادهای انقلابیگری و طرفداری از نظام،
از جمله حجاب را مورد تعرض قرار دادند.
10
ـ ترویج فرهنگ تساهل و تسامح از سوی مدیریتها و دستگاههای نظام. در عصر
سازندگی و پس از آن در عصر اصلاحات، دستگاههای فرهنگی كشور بهویژه وزارت
ارشاد و صدا و سیما، خود مروج جریان ابتذال شدند. جریانی كه در عصر سازندگی
با اعطای مجوز به رمانهای جنسی آغاز شده بود، با ورود به عرصه تولید
فیلمهای عشقی، آهنگهای محرك و برگزاری مجالس لهو و لعب، استانداردهای
جدیدی را به جامعه معرفی و عناصر هنری مروّج ابتذال را تا سطح الگوهای جذاب
در جامعه مطرح نمود.
11
ـ فقدان سیستم هدایتی برای بروز نشاط و انرژی نسل جوان. شور و نشاط جوانی
از یك سو و وجود مشكلاتی چون بالا رفتن سن ازدواج، مشكل بیكاری و كم شدن
میزان تحرك بدنی در جوامع مدرن از سوی دیگر، نیاز به تخلیه انرژی جوانان و
نوجوانان را به یك ضرورت تبدیل كرده است. فقدان مدیریت برای هدایت آزادسازی
این انرژی سبب بروز رفتارهای ناهنجار در پوشش، آرایش و ارتباط با دیگران
میشود. در سالیان اخیر این موضوع یكی از دغدغههای مدیریتهای میانی بوده
است اما به دلیل تحلیلهای غلط و ضعف در برنامهریزیها، لهو و لعب به محور
اصلی بسیاری از اجتماعات جوانان تبدیل شده و خود به توسعه مفاسد اجتماعی
كمك كرده است؛ به همین دلیل هرگاه سخن از نشاط جوانان به میان میآید،
مسایل خلاف شرع به ذهن تبادر میكند.
12
ـ تولید و عرضه لباسهای نامناسب. بسیاری از جوانان از این موضوع گلایه
میكنند كه لباس، جوراب، كفش و چادرهای مناسب بسیار گران و كمیاباند؛ به
عبارت دیگر نظام از آنان رفتاری را انتظار دارد كه از آن پشتیبانی تداركاتی
نشده است.
13
ـ فعالیتهای سازمان یافته در مخالفت با حجاب. یك دهه قبل، مجله اكونومیست
طرح مقابله با بنیادگرایی اسلامی را با محوریت اصلاحات سیاسی، اقتصادی و
برداشتن حریمهای اخلاقی بهویژه در روابط دختر و پسر مطرح كرد. در سالیان
اخیر ترویج ابتذال به یكی از دغدغههای بنیادهای بینالمللی و گروههای
داخلی تبدیل شده است. یكی از روزنامه نگاران فمینیست داخلی معتقد است كه:
«NGOهای دانشجویی به شدت در حال افزایشاند و به عقب راندن چارچوبهای رسمی
حجاب از جمله فعالیتهای آنان است.» ضرورت تابوشكنی حتی در مواردی چون
همجنسگرایی و روابط نامشروع، ایجاد شبهه در میان جوانان بهویژه
دانشجویان و مورد اختلاف نشان دادن آموزههای دینی در مورد حجاب[2] از جمله
نكات مطرح شده این است كه:
1ـ تشریع حجاب برای تمایز زنان مومن از بردگان و اهل كتاب و به جهت احترام به آنان بوده است و امروزه موضوعیتی ندارد؛
2ـ حجاب گرچه از واجبات است اما مسألهی فردی است كه حكومت نباید در مورد آن حساسیت نشان دهد.
از جمله مواردی است كه تشكلهای غیرمذهبی به آن پرداختهاند.
14ـ به كارگیری روشهای غلط برای گسترش حجاب.
پیگیری
موضوع گسترش فرهنگ عفاف در جامعه بیش از آن كه مبتنی بر یك سیاست و طرح
روشن، علمی، برگرفته از آموزههای دینی و قابل اجرا باشد، مبتنی بر
حساسیتهای مقطعی، سلیقههای غلط و افراطكاری افراد فاقد بینش بوده است كه
نمونههایی از آن عبارتاند از:
تاكید
بر رعایت حجاب دختران در مدارس حتی در فضاهای پوشیده و به دور از نامحرم؛
تاكید بر رعایت گونه خاصی از حجاب در تمامی مناطق اعم از گرمسیر و سردسیر،
شهری و روستایی، محیطهای كاری، فضاهای اجتماعی و... بدون وجود هیچ توجیه
صحیح شرعی؛ حساسیت بیش از حد در استفاده از چادر در محیطهایی مثل دانشگاه
آزاد كه به دلیل فضای خاص حاكم بر آن، اكتفا به حد واجب حجاب بهتر به نظر
میرسد.
15ـ عملكرد رسانههای تصویری.
بیشك
سیما و سینما مهمترین نقش را در تغییر هنجارها در سالیان اخیر داشتهاند؛
بهویژه مجموعههای تلویزیونی[3] تأثیرات برنامههای ورزشی صدا و سیما را
در ایجاد حساسیتهای نابهجا، موضوعسازی و ترویج الگوهای منحط نباید از
نظر دور داشت. كه به دلیل برقراری ارتباط بیشتر با مخاطبان، در این زمینه
فعالتر عمل كردهاند. فیلمها و مجموعههای طنز آپارتمانی، مروج فرهنگ
اختلاط و بیضابطگی در روابط زن و مرد بیگانه و ابتذال در پوشش و آرایش
بودهاند. روابط قبل از ازدواج، هنجارشكنی، عدم دخالت والدین در مسایل مهم
فرزندان بهویژه موضوع ازدواج و مسایلی از این دست به وفور در آنها یافت
میشود. نكته قابل تأمل این كه رسانه به شدت نمایانگر وضعیت منحصر به فرد
كلان شهرهاست؛ به این معنا كه با ارایه مدلهایی از آرایش، پوشش، رابطه و
نوع سلوك كه مخصوص مناطق و گروهی خاص از كلان شهرهاست، در عمل مهمترین
عامل انتقال این فرهنگ به شهرهای كوچك و روستاها تبدیل میشود و به تدریج
هنجارهای قشری خاص را به مناطق دیگر توسعه میدهد.
پوشش و آرایش؛ جهتگیریها و سیاستها
تدوین
طرح جامع، تكیه بر نقش محوری مردم، هماهنگی در تمام سطوح، مرحلهبندی و
استمرار فعالیتها اصول كلی اصلاحات بنیادین را تشكیل میدهند. میتوان با
تفصیل بیشتر سیاستها را برشمرد:
1 ـ اصل قرار گرفتن فرهنگسازی.
گرچه
اقدامات قضایی و برخورد با متخلفان از ضرورتهای یك طرح جامع است، اما
باید به خاطر داشت كه در ادبیات دینی محور اصلاحات، فرهنگی است و اقدامات
بازدارنده نقشی مكمل و در حد ضرورت ایفا میكند، به علاوه صرفاً در شرایطی
كه فرهنگ عمومی مساعدت نماید میتوان با پشتوانه خواست مردمی با مجرمان
مقابله كرد. نكته مهم این است كه حكومت هیچگاه قدرت مقابله با اكثریت را
ندارد؛ بنابراین وقتی با جرم گستردهای كه اكثریت افراد جامعه را آلوده
كرده است مواجهایم، ابتدا لازم است با موارد بسیار مستهجن كه اكثریت جامعه
آن را زشت میدانند بر خورد شود و در درازمدت و با ایجاد زمینههای
فرهنگی، رفته رفته دایره اقدامات به گروههایی دیگر كه در شرایط جدید (پس
از اقدامات فرهنگی) در اقلیت قرار گرفتهاند، گسترش داده شود. در ایجاد
زمینههای فرهنگی، گاه نیازمند ایجاد شوك فرهنگی به جامعه بر اساس یك طرح
هدفمند هستیم.
2 ـ اولویت اصلاح در نهادهای حكومتی.
علامت
موفقیت اصلاحات آن است كه در نقطه شروع آن، حكومت باشد، كه هم نشانگر جدیت
نظام در اصلاحات است و هم آثار تربیتی بر اقشار مردم دارد.[4] الناس
بامرائهم اشبه منهم بآبائهم؛ شباهت مردم به حاكمانشان از شباهت آنان به
پدرانشان بیشتر است.» در این زمینه اصلاح صدا و سیما و وزارت ارشاد باید در
رأس اولویتها باشد.
3 ـ ضرورت پیوستگی فعالیتها.
فعالیتها نباید گرفتار جزر و مد، سلایق و روزمرگیها شوند.
4 ـ هماهنگی كلیه دستگاههای مرتبط.
هماهنگی
میان نهادهای سیاستگذار، قانونگذار، برنامهریز، مجری و نظارت كننده،
هماهنگی میان نهادهای حكومتی و غیردولتی، هماهنگی میان تمامی دستگاههای
فرهنگساز و رسانههای تبلیغی است كه میتواند حركتی همساز و پویا
بیافریند.
5 ـ رعایت ترتیب و تدریج.
از
آنجا كه عوامل میل به ابتذال در پوشش و رفتار، متعدد و مختلفاند، اصلاح
آن نیز منوط به انجام اقدامات متعددی است كه هر یك باید در شرایط خاص خود
انجام شود؛ بنابراین هرگونه تعجیل و یا مجامله میتواند موفقیت طرح را با
مشكل مواجه سازد.
6
ـ پررنگ كردن نقش مردم در اصلاحات و توسعه مطالبات مردمی از نهادهای
حكومتی به منظور پاسخگو كردن آنان در موضوع حجاب، اصلاح روابط در محیط كار
و... .
كارآمدی
دستگاههای حكومتی منوط به آن است كه پیوسته تحت فشار افكار عمومی باشند.
در این زمینه توسعه تشكلهای مردمی كه زمینه حضور كارآمدتر مردم در صحنه را
فراهم كنند، لازم به نظر میرسد. همچنین لازم است مردم و نهادهای
غیردولتی، بار اصلی عملیات را بر دوش بكشند و دولت به حمایت غیرمستقیم و
هدایت آنان همت گمارد.
7 ـ ضرورت آموزش دیدن عاملان طرح (بهویژه مسؤولان) و نیروهای عمل كننده مردمی.
8
ـ اصل قرار گرفتن تكریم شخصیت انسانی افراد. باید نهی از منكر، مقابله با
مجرمان و تحمیل مجازاتهایی كه در مقابل جرم قرار میگیرد، به گونهای باشد
كه حتیالامكان به تحقیر شخصیت مجرم و جرأت بر ارتكاب محرمات نیانجامد. در
سیستم تربیتی اسلام، اصل بر تربیت از راههای مسالمتآمیز است.[5]
علی(علیه السّلام): «لا تَكُوَنَنَّ مِمَّنْ لا یَنْفَعْهُ الْعِظَهُ إلّا
إذا بالَغْتَ فی إیلامِه فِإنَّ إِلْإِنْسانَ یَتَّعِظُ بِالْأَدَبِ
وَالْبَهائِمُ لا یَتَّعِظُ إِلَّا بِالضَّرْبِ؛ از كسانی مباش كه اندرز
دادن به آنها فایدهای ندارد مگر آن كه در ملامتشان بكوشی، چون كه انسان
با ادب پند میگیرد و چهارپایاناند كه جز با ضرب راه پیدا نمیكنند.»
9
ـ اصلاح نظام الگوسازی. در الگوسازیها و قهرمانپروریها هیچگاه نباید
افراد بیهویت و مبتذل در كانون توجه جوانان قرار گیرند. همچنین باید
الگوهای جدیدی برای نسل جوان آفرید كه مظهر خلاقیت، پشتكار، صبر، گذشت،
دیگرگرایی، تحولآفرینی و ثبات شخصیتاند. از این رو دستگاههای فرهنگی
موظفاند با اعمال سیاستها و برنامههای هماهنگ قهرمانان ملی را از انحصار
چهرههای موجود خارج كنند و چهرههای ماندگار از میان كسانی انتخاب شوند
كه در خدمت اهداف نظام قرار میگیرند.
10
ـ استفاده از راهكارهای فعال در مقابله با فرهنگ غرب به جای روشهای
منفعلانه. باید به جای اكتفا به پاسخگویی به شبهات ایجاد شده، با طرح
پرسشها و ایجاد چالش، طرفداران لیبرالیسم را به انفعال كشاند و ناكارآمدی
نظام غرب را در مورد آزادی و برابری زنان به طور ملموس نشان داد.
نتیجه
این سیاست، نشان دادن تزلزل غرب در ترسیم الگوی دفاع از زنان و تضعیف
تبلیغات لیبرالیستها در مورد دستآوردهای ادعاییشان در این موضوع است.
11 ـ حمایت از ناهیان منكر.
ناهیان
از منكر باید در انجام وظایف خود احساس قدرت كنند و طرف مقابل آنان باید
احساس كند كه نظام به طور جدی از نهی از منكر حمایت میكند؛ به عبارت دیگر،
شخص متخلف باید در مقابله با ناهیان از منكر احساس رعب كند. این سخن البته
به معنای تجویز عملیات خشن نیست بلكه به این معناست كه هزینه تعرض به
ناهیان منكر باید افزایش یابد.
12
ـ توجه به تناسب فعالیتها از نظر زمانی، مكانی و شرایط دیگر. نحوه مقابله
با بزه باید هماهنگ با شرایط باشد. به راحتی میتوان مواردی را در شهر قم
یا شهرستانهای كوچك، مصداق بدحجابی و ناهنجاری رفتاری دانست و با آن
مقابله كرد، اما در شمال شهر تهران نمیتوان به همین گونه برخورد كرد. از
نظر زمانی هم شاید در ماه مبارك رمضان بهترین شرایط برای شروع طرح اصلاح
ناهنجاریها فراهم باشد، چون زمینههای توجه به امور معنوی بیشتر و گرایش
به ابتذال كمتر است.
13
ـ مرحلهبندی در برخورد با متخلف. همیشه ترس از مجازات باید از مجازات
سنگینتر و مجرم پیوسته از عاقبت عمل خود واهمه داشته باشد، وگرنه نیروی
انتظامی در كنترل مجرمان ناكام میماند.
پوشش و آرایش؛ بایستهها و راهبردها
الف: راهبردهای عام
راهبردهای
عام، اهداف مرحلهای و برنامههایی هستند كه تأثیراتی عام، از جمله در
موضوع پوشش و آرایش بر جای میگذارند. توجه به این راهبردها از آن رو حایز
اهمیت است كه گمان نشود با اصلاحات جزیی و موردی و با اقدامات خاص میتوان
تحولی اساسی در وضعیت موجود ایجاد كرد. هنجارهای یك جامعه نظاممند است و
چنان كه گفته شد برای اصلاح در هر محور نیاز به بازنگری و اصلاح در
مجموعهای از امور هستیم. به طور خلاصه میتوان به برخی از این راهبردها
اشاره نمود:
1 ـ تدوین برنامه توسعه با محوریت دین و فرهنگ. در این راستا ترسیم شاخصهای دینی رشد و توسعه ضروری به نظر میرسد.
2
ـ ایجاد اصلاحات بنیادین در مقوله هنر بهویژه در حوزه رسانههای تصویری.
هماكنون سكس، خشونت و طنز از مهمترین محورهای جذابیت شمرده میشوند؛ از
این رو در مجموعههای تلویزیونی با سوژههای دینی نیز كم و بیش از عامل طنز
و سكس استفاده میشود. به نظر میرسد رسالت مهم پژوهشكدههای هنری و
دستگاههای رسانهای تمركز برمحورهای جدید جذابیت، از جمله جذابیتهای
عاطفی، جذابیت مبارزه با هوای نفس، ایثار، مبارزه با مشكلات و ثبات عقیده
باشد، تا كم كم جذابیتهای جنسی و طنز (به معنای لودگی و سبكسری و تمسخر
اشخاص) جای خود را به جذابیتهای دیگر از جمله تمسخر رذایل اخلاقی و
شخصیتهای منفی بدهد. از این رو باید نظام ارزشگذاری ما به سمت پرورش
هنرمندان نوآور به جای هنرمندان كلیشهای برود تا هنرمند جرأت پرداختن به
جذابیتهای جدید را در خود بیابد.
3
ـ اصلاح عملكرد مسؤولان. از آنجا كه مردم بیش از هر چیز از بزرگان خود
الگو میگیرند، عملكرد مسؤولان باید با حساسیت بیشتری نظارت شود. استخدام
منشیهای زن، نحوه سلوك با جنس مخالف در محیط كار، اختلاط در محیطهای
فعالیت و نحوه پوشش مسؤولان باید تحت انضباط درآید و مدیرانی به مسؤولیت
منصوب شوند كه نسبت به رعایت و اجرای آموزههای دینی حساس باشند.
4
ـ تقویت مرزهای زنانگی و مردانگی. در فرهنگ اسلامی زن خود را موجودی
ارزشمند و در حیثیت انسانی همتای مرد و در عین حال، متفاوت از او میداند.
كه در برخی زمینهها، كاركردها، مسؤولیتها و حتی حقوق تفاوتهایی با مرد
دارد و این تفاوت در سلوك اجتماعی و خانوادگی را دلیلی بر ضعف شخصیت خود
نمیداند. در صورت تقویت احساس زنانه است كه میتوان انتظار رفتاری زنانه و
متفاوت از مردان را از وی داشت و او را دعوت به رعایت حجاب و رفتار
عفیفانه نمود.
5
ـ ترسیم آرمانهای مرحلهای برای دختران و پسران. مشكل اساسی جوانان ما
فقدان الگو و آرمان متعالی در زندگی است. بدون تعریف آرمانهای متعالی،
نمیتوان الگوهای صحیحی را ارایه نمود. به علاوه، صنعت نظام در آرمانسازی
سبب نمیشود كه نسل جوان بیآرمان بماند، بلكه آرمانهای بدلی و منحط را
میپذیرد و الگوهای مناسب با آن را نصبالعین میسازد. رسالت و وظیفه
سیاستمداران استراتژیك نظام با مساعدت دستگاههای فرهنگی و هنری این است كه
بتوانند آرمانهایی را تعریف و برای نسل جوان الگوسازی موضوعآفرینی كنند،
به گونهای كه همواره توجه آنان به نقاطی جذاب و متعالی معطوف باشد.
6
ـ تقویت پایگاه خانواده. ارتقای سطح اطلاعات والدین و آموزش آنان نسبت به
ارزشها و چگونگی نهادینه كردن آن، ترسیم دقیق سیاست ارتباطی آموزش و پرورش
با خانواده، به گونهای كه به تقویت نقش خانواده بیانجامد، تقویت نقش
تأثیرگذار كارشناسان تربیت اسلامی بر خانوادهها، تقویت حس مسئولیتپذیری
والدین در قبال فرزندان و آموزش نحوه نظارت بر عملكرد آنان، آموزش والدین
نسبت به تربیت جنسی فرزندان و اجتناب از ایجاد زمینههای تحریك جنسی در
خانه، و توجه دادن فرزندان به لزوم هماهنگی با والدین، از مواردی است كه در
این راستا توصیه میشود. شاید مهمترین مقطع برای تأثیرگذاری، آموزش
زوجهای جوان در آستانه ازدواج یا بلافاصله پس از آن باشد. شروع زندگی با
محوریت اخلاق، توجه به مراقبتهای حین انعقاد نطفه، پرهیز از لقمه حرام و
شبههناك، مراقبتهای عاطفی از اطفال و انتقال آموزههای دینی كه از قضا
بسیار كارآمد و موثر است، میتواند زندگی را از همان ابتدا در مسیر سالم
قرار دهد.
بدینمنظور
باید آموزشیاران ویژهای را با محوریت دین تربیت كرد. بر این نكته پای
میفشاریم كه یكی از مهمترین مشكلات زوجهای جوان، فقدان آگاهیهای لازم
است و باید بخشی از این آگاهیها در مقاطع مختلف تحصیلی و بخشی هنگام
ازدواج به آنان منتقل شود.
7
ـ مقابله با بیكاری. از آنجا كه در فرهنگ دینی، بیكاری منشأ آسیبهای
فراوانی است و شروع به بزهكاری در اغلب اوقات از آن ناشی میشود، اولاً
باید اهتمام دولت بیش از گذشته به ایجاد زمینههای اشتغال معطوف گردد؛
ثانیاً با این فرض كه تا درازمدت معضل اشتغال حل نشده باقی خواهد ماند،
باید زمینه فعالیتهای مثبت را (هرچند بدون دریافت مزد) در قالب ایجاد و
توسعه تشكلهای امدادی، زیست محیطی، علمی، هنری و... كه هر گروه از آنها
بخشی از نیازهای منطقه یا كشور را تأمین میكنند، فراهم نمود. لازم است
جوانان به كارهای خیر، خداپسندانه و مردمی مشغول شوند تا احساس هویت و
ارزشمندی كند. این احساس تا حدود زیادی آنان را از گناه باز میدارد.
میتوان با استفاده از روشهایی انگیزه آنان را در اقدامات مثبت افزایش
داد؛ به عنوان مثال نام كسانی كه در ایجاد یك فضای سبز مشاركت كردهاند در
همان محل نصب شود.
دستگاههای
فرهنگی باید بیكاری را تحقیر و بیكار را سبك شمارند و ارزش فعالیتهای
عامالمنفعه غیردرآمدزا را در اذهان عمومی ارتقا دهند. درگذشته در برخی
شهرهای كشور نیروی انتظامی اقدام به جمعآوری جوانان ولگرد و تحویل آنان به
اردوی كارآموزی میكرد و آنان موظف بودند مدتی در این محل به كار اجباری
بپردازند. میتوان با اصلاحاتی این طرح را به عنوان كارآموزی افراد بیكار
مورد مطالعه قرار داد.
8
ـ پایین آوردن سن ازدواج. پیوندهای زناشویی و برخورداری از پشتوانههای
عاطفی و خروج از دنیای تنهایی در ایجاد تعادل روانی و عدم میل به گناه نقش
اساسی ایفا میكند.[6] در خبرها آمده بود كه دولت روسیه به منظور كم كردن
جرایم، سن ازدواج قانونی را از 18 به 14 سال كاهش داده است. تأمین نیاز
جنسی، رفتارهای مخاطرآمیز و غیرمنطقی را بهویژه در حوزه مسایل جنسی كاهش
میدهد. نمیتوان پوشیده داشت كه گروهی از بدحجابان به دلیل عدم تأمین جنسی
و عاطفی و به نیت فریفتن جوانان اقدام به این كار كردهاند. اصلاح فرهنگ
ازدواج و امكانپذیر كردن ازدواج در شرایط سخت اقتصادی، به حل این مشكل كمك
میكند.
ضابطهمند
كردن ازدواج موقت و اصلاح نگرشها به آن نیز میتواند مشكل جنسی بخشی از
جوانان را حل كند، گرچه نمیتواند مزایای تشكیل خانواده و ازدواج دائم را
داشته باشد.
9
ـ اصلاح روشهای تربیتی. آنچه نظام تربیت دینی را از نظام لیبرالیسم
ممتاز میسازد، تقویت اراده، كرامت شخصیت، توكل به خداوند، استقبال از
مشكلات، محدود كردن شهوت توسط عقل، دوری از دنیا محوری و تعبد به وحی است،
در حالی كه نظام لیبرالیسم برپایه هواپرستی و لذتگرایی، حاكمیت شهوت بر
عقل، فردگرایی و نسبیتگرایی در ارزشها استوار است. در دهههای اخیر،
پرورش اخلاقی نونهالان و نوجوانان ما در دست دستگاههایی بود كه كم و بیش،
در زیر پوستهای از شعارهای مذهبی، فرهنگ بیگانه را ترویج كردهاند و لازم
است فرهنگ دینی در نظام پرورشی ما نهادینه شود.
10
ـ تحقیر فرهنگ لیبرال. امروزه آزادی، فردگرایی و نسبیتگرایی در
تریبونهای نظام اسلامی ترویج میشود و لازم است فرهنگ لیبرالیسم مورد نقد
اساسی قرار گیرد و هم در تبلیغات سازنده، تحقیر گردد.
11
ـ بازنگری نسبت به نشاط و شادابی نسل جوان و راههای تحقق آن. حفظ و تقویت
نشاط اجتماعی، ایجاد زمینههایی برای رهاسازی صحیح انرژی جوانان، و ایجاد
فضای مفرّح و شاد در راستای تجدید قوا و دوری از كسالت و خمودگی از وظایف
هر نظامی است كه البته در الگوی اسلامی آن بر دوری از غفلت و دنیازدگی، در
عین توجه به صحت جسم و روان و كامیابیهای روا، تاكید شده است. متأسفانه در
كنار تاكید بر جنبههای بازدارندگی شرع، در هدایت عمومی به لذتهای حلال و
ثمربخش و زمینهسازی برای آن چندان همت نكرده و تدبیر این مهم را به دست
ناصالحان سپردهایم؛ به گونهای كه امروزه سخن از لذت و نشاط تداعی كننده
انجام محرمات و مرزشكنی است.
ب: راهبردهای خاص
راهبردهای
خاص به اهداف و انتظاراتی نظر دارد كه درخصوص موضوع حجاب قابل طرحاند.
این راهبردها گاه به مقوله تبیین، گاه به مقوله تبلیغ و ترویج، گاه به اجرا
و گاه به نظارت نظر دارند.
1
ـ ایجاد حس عزتمندی و افتخار در بانوان محجبه، از جمله با نشان دادن
موفقیت علمی و فرهنگی آنان، آرامش خاطر آنان در فعالیتهای اجتماعی،
بزرگداشت زنان محجبه و الگوسازی از ایشان، نمایش مقاومت آنها در برابر كشف
حجاب در داخل و خارج از كشور، و حمایت از نشریات و نهادهایی كه در این
زمینه فعالیت میكنند.
2 ـ تحقیر ابتذال در پوشش و هرزهگردی.
3 ـ تبیین مخاطرات هرزهگردی و ابتذال در پوشش، بهویژه در تزلزل بنیان خانواده.
4 ـ نشان دادن مزایای حجاب.
5 ـ افشای اهداف نظام سرمایهداری از كشف حجاب و بیان نیات كشورهای غربی در تضییع حقوق زنان محجبه.
6 ـ نشان دادن ارزش حجاب در ادیان و ملل.[7] تا قبل از رنسانس، هرزهگردی در ملل متمدن رواج نداشته است.
7
ـ حل شبهات و معضلات معرفتی نسل جوان در موضوع پوشش و آرایش، در قالبهای
مختلف، از جمله كتاب، لوح فشرده، میان پردههای نمایشی و ادبیات داستانی.
8 ـ تقویت و هدایت حساسیتهای عمومی برای مقابله با منكر هرزهگردی به منظور توسعه نظارت و خارج كردن مسؤولیت از عهده یك نهاد خاص
9 ـ ارتقای سطح علمی ناهیان از منكر
10
ـ جهتدهی به حس تنوعطلبی و مدگرایی و ارایه الگوهای پوششی هماهنگ با
فرهنگ دینی و ملی، از جمله از طریق تشكیل هنركدههای طراحی مجالس و
نمایشگاه مدلهای لباس در سطح داخلی و بینالمللی.
11 ـ بهسازی نمادهای فرهنگی، فیلمها و مجموعههای تلویزیونی، تولیدات فرهنگی و اجناس داخلی و وارداتی.
12
ـ ایجاد حساسیت عمومی به منظور همیاری در اجرای طرح به صورت فردی یا
گروهی، از جمله از طریق فعالیت در موضوع ازدواج جوانان، ایجاد تسهیلات
ازدواج از جمله مسكنسازی، تولید لباسهای مناسب، تولید و واردات پارچهها و
لباسهای متناسب و ارزان.
13
ـ كم كردن عوامل انزجار از حجاب، از جمله اصلاح معماری مدارس دخترانه به
منظور آزادی عمل بیشتر آنان در محیط داخلی مدرسه، تنوع دادن به شیوههای
حجاب، به گونهای كه با شرایط و اقلیم مختلف سازگار و وقار و راحتی لازم را
دارا باشد.
14
ـ حمایت از نهادهای مردمی فعال در موضوع حجاب، از جمله حمایت مالی و
اعتباری از NGO های فعال در موضوع حجاب، توانمندسازی و شبكهسازی NGO ها، و
بینالمللی كردن فعالیتهای گروهی به منظور ایجاد جریان جهانی دفاع از
عفاف.
15
ـ تشدید مجازات مهرههای اصلی فساد و ابتذال، از جمله از طریق اصلاح
قوانین، ایجاد دایرهای خاص برای همین منظور در قوه قضاییه، مقابله با
عوامل سیاسی ترویج فساد به عنوان «محارب» و «مفسد فیالارض»، اصلاح روشهای
مقابله با مجرم، به گونهای كه مانع تجری و جسارت دیگران گردد.
16
ـ نظارت بر عملكرد نهادهای مختلف بهویژه نهادهای رسمی نظام، از جمله
نظارت بر عملكرد صدا و سیما در ترویج الگوهای صحیح و ممنوعیت ترویج فرهنگ
منحط و تیپهای جلف و لاابالی، مگر با هدف تحقیر و تخریب.
17
ـ نظارت بر منافذ ورود محركات جنسی و مفاسد اعتقادی، از جمله از طریق
مسدود كردن سایتهای غیراخلاقی، جلوگیری از نشر كتب و نشریاتی كه به
تابوشكنی و ابتذال روی آوردهاند، زیرنظر گرفتن مبادی ورودی و تولیدكنندگان
لباسهای مبتذل و غیرمتعارف، مخالفت با پخش آهنگهای محرك.
18
ـ كم كردن زمینههای اختلاط در محیطهای آموزشی و محیط كار، از جمله كم
كردن زمینه ارتكاب محرمات و مكروهات در اماكن عمومی و پاركها و نظارتهای
خاص در مناطق تفریحی، مثل سواحل دریاها و محلههای خاص.
19 ـ ممنوعیت نمایش تیپهای جلف و لاابالی و طرح ابتذال در روابط نامحرم در رسانههای تصویری، مگر با هدف تحقیر و تخریب.
چهارشنبه 5/9/1393 - 15:0
حجاب و عفاف
از
مقوله هاى مهم و سزاوار بحث و دقت نظر، نگاهى همه سویه، به پوشش بانوان در
برابر مَحْرَمان است. بحث در این است که آیا بانوان، مى باید در برابر
مَحْرَمان نسبى، بسان: پدر، برادر، عمو، دایى، فرزندان برادر و خواهر، و
مَحْرَمان سببى، مانند: پدرشوهر، شوهر دختر و… تمامى بدن را، به جز سر،
گردن، دستها، تا کمى بالاتر از مچ، و پاها تا مچ، بپوشانند، یا چنین پوششى
واجب نیست و تنها پوشاندن شرمگاه، که در برابر همگان، به جز زن و شوهر،
واجب بود، رواست؟
اصل
نخستین درباره بانوان، پوشش است، تنها جاهایى که واجب نیست، از این قاعده
جداست. این نکته، در مقاله پیشین «سیرى در آیات حجاب» در خلاصه نکته14، در
ذیل آیه 30 و 31 سوره نور، بررسى شد. پس اگر از آیات قرآن، یا دیگر حجتها،
براى ما روشن نشد که بانوان مى توانند قسمتهایى از بدن خود را در برابر
مَحْرَمان نپوشانند، اصل اوّلى، واجب بودن پوشاندن بدن است و نگاه نکردن
مَحْرَمان به بدن آنان. اکنون یکان یکان دلیلهاى فقهى: «کتاب، سنت، عقل و
اجماع» را به بوته بررسى مى نهیم.
کتاب (قرآن):
در قرآن مجید، دو آیه، جاهایى را که پوشش آنها بر بانوان در برابر مَحْرَمان واجب نیست، بیان مى کند:
الف.
« لا جُنَاحَ عَلَیْهِنَّ فِی آبَائِهِنَّ وَلا أَبْنَائِهِنَّ وَلا
إِخْوَانِهِنَّ وَلا أَبْنَاءِ إِخْوَانِهِنَّ وَلا أَبْنَاءِ
أَخَوَاتِهِنَّ وَلا نِسَائِهِنَّ …»1
بحث
از این آیه شریفه، در مقاله پیشین، درگاهِ سخن از مرحله دوم نازل شدن حکم
حجاب گذشت. در آن جا یادآور شدیم: پس از آن که آیه حجاب2، درباره همسران
پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ناز شد، بر همگان واجب شد که از پَس
پرده با همسران پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) سخن بگویند.
در
این هنگام، پدران آنان گفتند: آیا ما نیز باید از پَس پرده با آنان سخن
بگوییم3؟ که آیه شریفه نازل شد و پنج دسته از خویشاوندان نسبى را جدا کرد.
امّا،
این که چه جاهایى از بدن همسران پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را
مى توانستند ببینند، یا به دیگر سخن، زنان پیامبر، چه جاهایى از بدن خود را
لازم نبود، بپوشانند، از آیه شریفه، قاعده و قانونى به دست نمى آید.
شاید
بتوان گفت، همان وظیفه پیش از نازل شدن آیه شریفه را دارند. بدین معنى که
پیش از نازل شدن آیه، همسران پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) چه
جاهایى از بدن خود را مى پوشانده و چه جاهایى را نمى پوشانده اند، اکنون
باید بر همان اساس رفتار کنند.
از
این روى، آگاهى از چگونگى پوشش زنان پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
پیش از نازل شدن آیه حجاب، براى بحث ما، کارساز است و بدون این آگاهى، در
بحث به نتیجه خوشایند دست نمى یابیم.
ب.
« َقُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَیَحْفَظْنَ
فُرُوجَهُنَّ وَلا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلا مَا ظَهَرَ مِنْهَا
وَلْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُیُوبِهِنَّ وَلا یُبْدِینَ
زِینَتَهُنَّ إِلا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ آبَاءِ
بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائِهِنَّ أَوْ أَبْنَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ
إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِی إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِی أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ
نِسَائِهِنَّ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَیْمَانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِینَ غَیْرِ
أُولِی الإرْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِینَ لَمْ
یَظْهَرُوا عَلَى عَوْرَاتِ النِّسَاءِ وَلا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ
لِیُعْلَمَ مَا یُخْفِینَ مِنْ زِینَتِهِنَّ وَتُوبُوا إِلَى اللَّهِ
جَمِیعًا أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ »4
بحث
از این آیه شریفه در چهارمین مرحله از نازل شدن حکم حجاب انجام پذیرفت؛ از
این روى در این جا، آن بخشى را که درباره پوشش بانوان در برابر محرمان
است، در چند نکته، در کانون بحث و توجه خویش قرار مى دهیم.
1.
خویشانِ جداشده از قاعده و حکم کلى، در آیه شریفه، هشت دسته اند که نخستین
دسته آنها که شوهران باشند، حق دارند هرگونه نگاه لذت جویانه به همسران
خود داشته باشند. این اباحه، از دلیلهاى بسیار قرآنى، روایى و… به دست مى
آید.
به
هرحال این آیه، تنها دلالت مى کند بر این که زن، لازم نیست، زینت خود را
از شوهرش بپوشاند و بر مطلب دیگرى در این باره دلالت ندارد.
2. دسته دوم، چهارم، ششم، هفتم و هشتم، همان خویشان نسبى اند که در آیه 55 از سوره احزاب، مطرح شده بود.
نتیجه:
همان گونه که زنان پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) لازم نیست زینت
خود را از خویشان نسبى بپوشانند، زنان مؤمن نیز، لازم نیست زینت خود را از
خویشان نسبى بپوشانند.
3.
زنان مؤمن، در برابر دسته سوم و پنجم هم، وظیفه اى در پوشش ندارند. این دو
دسته، در آیه 55 سوره احزاب، که درباره همسران پیامبر(صلّی الله علیه و
آله و سلّم) بود، وجود ندارد؛ زیرا پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نه
پدرش زنده بود و نه فرزند پسرى داشت. بویژه در گاهِ نازل شدن آیه شریفه،
پسرانى که پیامبر از خدیجه داشت، رخت از جهان بر بسته و ابراهیم، فرزند
ماریه هم، چشم به جهان نگشوده بود.
4.
خداوند در هر دو آیه، تکلیف را متوجه بانوان کرده است، نه آقایان. در آیه
55 سوره احزاب فرمود: «لاجناح علیهنّ فی…» یعنى در برابر دیگران، پوشش
نداشتن گناه است. در این آیه «نور31/» فرمود: «لایبدین زینتهنّ الاّ
لبعولتهنّ او…» یعنى بانوان، وظیفه دارند که خود را از مردان بپوشانند، مگر
از چند دسته اى که در آیه ذکر شده است.
امّا
این گروههاى یاد شده، تا چه اندازه و با چه انگیزه اى مى توانند به
بانوانى که بر آنان مَحْرَم هستند، نگاه کنند، یا حرف بزنند، در آیات سخنى
در این باب به میان نیامده است.
5.
از ظاهر آیه شریفه بر مى آید، زن در برابر خویشاوندان هفت گانه، بلکه در
برابر تمامى گروههاى دوازده گانه، جدا شده، همان حالت پیشینِ خود را دارد.
یعنى باید آنچه را پیش از فرو فرستاده شدن آیه حجاب مى پوشانده، بپوشاند و
آنچه را نمایان مى ساخته، مى تواند اکنون نیز نمایان سازد.
امّا
چه جاهایى از بدن را مى پوشانده و چه اندازه، از همین آیه و شأن نزولها و
روایات ذیل آن، روشن مى شود. خداوند به زنان مؤمن دستور مى دهد:
«ولیضربن بخمرهنّ على جیوبهنّ»
باید روسری هاى خود را بر گریبان خود گره زنند.
از
این فراز به دست مى آید که زنان، پیش از آیه حجاب، یا روسرى نداشتند و یا
داشته آن را جاى دیگر گره مى زده اند. همان گونه که در مقاله پیشین در بحث
از آیه شریفه،در ضمن نکته هاى پنجم و ششم، با استفاده از روایت صحیح
کافى5،شرح داده شد: آنان روسرى داشته و آن را ازبالاى گوش به پشت سرمى برده
اند.
در
نتیجه، روشن مى شود که آنان، به طور حتم، سینه، کمر، شکم و… را مى پوشانده
اند وگرنه قبیح است شارع دستور دهد: گردن و گریبان و گوشها را بپوشانید؛
ولى از جاهاى دیگرى که شهوت انگیزترند، سخنى به میان نیاورد و امر به
پوشاندن آنها نکند.
6. از فراز زیر که مى فرماید:
«ولایضربن بارجلهنّ لیعلم ما یخفین من زینتهنّ.»
پاهاى خود را به زمین نکوبند، تا آنچه پنهان مى دارند، آشکار شود.
روشن مى شود که بانوان در آن عصر، در پاى خود زینتى داشته اند، پنهان و به دور از چشمها، که با زدن پا برزمین آشکار مى شده است.
از
آن جا که این آیه، این زینت را، زینت پنهان مى دانسته: «لیعلم مایخفین» به
دست مى آید بانوان در عصر نزول آیه، لباسها، یا شلوارهاى بلندى بر تن مى
کرده اند که به طور کامل، روى خلخال را مى پوشانده است.
7.
از آنچه گفته شد به دست مى آید: سینه، شکم، پاها تا مچ و مقدارى از سر را،
بانوان، پیش از نزول آیه، مى پوشانده اند. امّا در چهارمین مرحله از حکم
حجاب، همه سر و گردن، افزون بر گریبان، بر محدوده حجاب، افزوده شد. این
قسمت، تنها در برابر مردانِ بیگانه واجب است و در برابر گروههاى دوازده
گانه، همان محدوده پیش واجب است که پوشیده باشد.
در
نتیجه، پوشش واجب بر بانوان در برابر محرمان سببى و نسبى، همه بدن از
گردن، تا مچ پا، به جز قسمتهایى از سروصورت و گریبان و دستهاست.
8.
از آیه شریفه، مطلبى درباره پوشش دستهاى زنان، پیش از نازل شدن آیه به دست
نمى آید که چگونه بوده است. بله، از «لایبدین زینتهنّ الاّ ما ظهر منها»
روشن مى شود که پس از نازل شدن آیه، باید دستها را تا مچ بپوشانند. با توجه
به دیگر بخشهاى آیه، روشن مى شود که دستهاى زنان برهنه کامل نبوده است،
بلکه به احتمال زیاد دستها را تا آرنج مى پوشانده اند. این مطلب، از روایات
به خوبى فهمیده مى شود.
گیریم
که از آیه و روایات و سازوارى حکم و موضوع، پوششى براى دستهاى بانوان، پیش
از نازل شدن آیه، روشن نشود، باز باید بانوان دستهاى خود را تا آرنج، از
محرمان خود بپوشانند؛ زیرا، در نکته نخست گذشت که اصل پوشش است و آنچه که
از این اصل و وظیفه کلى و عام جدا شده، امرى است فرعى و استثنایى. هر جا
دلیلى بر استثنا پیدا نکردیم، همان وظیفه عام وجوددارد. دست بالا، نکته اى
را که مى توان گفت: شاید دستها را تا آرنج، نزد خویشاوندان خود، برهنه مى
گذاشته اند.
روایات:
این
بحث، از بحثهاى مهم فقهى است، به گونه اى که فقیهان بزرگى چون: سیدمحسن
حکیم و سید ابوالقاسم خویى و دیگران، بر این باورند که قطع و سیره پیاپى،
حکایت از آن دارد که:
«بانوان
مى توانند همه بدن خود را، به جز شرمگاه، در برابر مردان مَحْرَم بر خود،
برهنه کنند و محرمان مى توانند به تمامى بدن آنان، به جز شرمگاه بنگرند.»
امّا
از آیه فهمیده شد که همه بدن زن در برابر مردان مَحْرَم، به جز سر و گردن،
گریبان، پایین تر از مچ پاها و قسمتى از دستها، باید پوشیده باشد.
حال
دو نگاه به طور کامل ناسازگار با هم، در مسأله وجود دارد، برماست همه
دلیلها، از جمله روایتهاى باب را از کتابهاى شیعه و سنى بیرون بکشیم و تک
تک آنها را وا رسیم، تا ببینیم، ادعاى قطع و سیره اى که بزرگان کرده اند،
دلیلى دارد، یا خیر؟
الف. «سکونى عن جعفر، عن محمد عن ابیه(علیه السّلام) قال: لابأس ان ینظر الرجل الى شعر امّه، او اخته، او ابنته.»6
اشکالى ندارد که مرد، به موى مادر، یا خواهر، یا دختر خود بنگرد.
ییادآورى:
بین روابودن نگاه، با واجب نبودن پوشش ملازمه است. یعنى هر جا، به مرد
اجازه نگاه داده شده، بر زن پوشاندن آن جا واجب نیست.
امّا
عکس این ملازمه، درست نیست. یعنى چه بسا جاهایى باشد که پوشاندن آنها بر
بانوان، واجب نباشد، با این حال، نگاه کردن مردان به آن جاها، روا نباشد،
یا دست کم، اشکال داشته باشد که در این باره باز سخن خواهیم گفت:
ب. «عن ابى جعفر(علیه السّلام) فى قوله: «ولایبدین زینتهنّ الاّ ما ظهر منها.» فهى الثیاب والکحل والخاتم وخضاب الکف والسوار.
والزینة ثلاث: زینة للناس وزینة للمحرم وزینة للزوج.
فامّا
زینة الناس، فقد ذکرناه. وامّا زینة المحرم فموضع القلاده، فما فوقها
والدملج ومادونه والخلخال وما اسفل منه وامّا الزینة الزوج فالجسد کله.»7
امام باقر(علیه السّلام) درباره قول خداوند: زینتهاى خود را ننمایانید، مگر آنچه به خودى خود، نمایان است» فرمود:
«زینتهاى آشکار عبارتند از: لباس، سورمه، انگشتر، حناى دست و النگو.
و زینت، بر سه قسم است: زینت براى مردم و براى مَحْرَم و براى شوهر.
زینت
براى مردم را یادآور شدیم [لباس، سورمه و…] زینت براى مَحْرَم، جاى گردنبد
و بالاتر از آن و جاى بازوبند و پایین تر از آن و جاى خلخال و پایین تر از
آن و زینت شوهر تمامى بدن است.
آنچه در این روایت به عنوان زینت براى خویشاوندان ذکر شده، همان چیزى است که پیش از این از آیه قرآن، فهمیده شد.
در معناى «دملج» اختلاف است: بازوبند و دست بند. هر دو معنى را گفته اند.
اگر
مراد، دستبند باشد که بانوان آن را بر مچ دست مى بندند، در نتیجه جایى که
رواست دیدن آن، براى مَحْرَم و نامَحْرَم یکى مى شود که بى گمان این معنى
مراد نیست. زیرا روایت بر آن است که محدوده زینت براى مَحْرَم را نسبت به
محدوده زینت براى نامَحْرَم، بگستراند. پس همان معناى نخست مراد است که
بازوبند باشد. بانوان مى توانند، بازوبند و جاى آن را تا به سرانگشتان، از
مردانِ مَحْرَم نپوشانند.
آنچه
از آیه فهمیده شد، با آنچه از روایت به دست مى آید، هماهنگى دارد؛ ولى
روایت درباره دست، بیان روشنى دارد و نشان مى دهد، بانوان، دست را تا بازو
باید بپوشانند.
ییادآورى:
از سند روایت، سخن نگفتیم و از بیان کاستیهاى سندى آن خوددارى ورزیدیم؛
زیرا بر آن نبودیم که سخن جدید فقهى برابر روایت دراندازیم. بلکه آنچه از
آن استفاده شد، همان چیزى بود که آیه قرآن بر آن به خوبى دلالت داشت. بله،
تنها محدوده مجاز از دست، سخن جدیدى بود که آن هم شاید با روایت ناسازگار
باشد و غیر در خور عمل.
ج.
«فضیل بن یسار قال: سألت اباعبداللّه(علیه السّلام) عن الذراعین من
المرأة، اَهما من الزینة التى قال اللّه تبارک و تعالى: «ولایبدین زینتهنّ
الاّ لبعولتهنّ.»؟
قال: نعم و مادون الخمار من الزینة وما دون السوارین.»8
فضیل
بن یسار مى گوید: از امام صادق(علیه السّلام) درباره ساعدهاى زن پرسیدم که
آیا آنها از زینتى است که خداوند مى فرماید: «زینت خود را آشکار نسازند،
مگر از براى شوهرانشان»؟ فرمود: بله و پایین تر از روسرى، از زینت است.
گویا
فضیل بن یسار، مى دانسته که زنان مى باید کتفها و دستان خود را تا بازو از
مَحْرَمان بپوشانند، ولى نمى دانسته افزون بر آن ساعدها را نیز باید
بپوشاند و نهى یا نفى «لایبدین»، ساعدها را نیز در بر مى گیرد، یا خیر؟
امام،
در جواب مى فرماید: بله ساعدها باید از محرمان پوشانده شود. این جواب،
جواب اجمالى است و تمامى ساعد، تا مچ دست را در بر مى گیرد. سپس امام، شرح
مى دهد: آنچه زیر النگوست؛ یعنى مچ، «بالاتر از کف دست به مقدار تقریبى یک
قبضه» از زینت است. این جاها از زینتى است که در برابر محرمان پوشش آنها
لازم نیست. بنابراین امام با واژه «نعم» جواب پرسش گر را سربسته داد و
تمامى ساعد را از زینتى قرار داد که پوشش آن از مَحْرَمان لازم نیست.
سپس در شرح کلام خود «نعم» فرمود: به اندازه جاى النگو، حدود یک قبضه از ساعد، پوشاندنش از مَحْرَمان واجب نیست.
این
روایت، صحیحه است و بر روایت ابى الجارود، مقدم. زن وظیفه دارد در برابر
مَحْرَمان، دست خویش را تا نزدیک مچ، بپوشاند. بر فرض ناسازگارى و روایت،
عموم «لایبدین» حاکم بود و در موارد شک، واجب بودن پوشش را ثابت مى کرد که
در مقاله پیشین، نکته چهاردهم، بحث آن گذشت.
روایتهاى دیگرى وجود دارد، البته بیش تر آنها با سندهاى غیرصحیح، که آنچه از آیه، صحیحه و معتبره سکونى، دریافتیم، تأیید مى کنند.
د. ابن عباس در ذیل این بخش از آیه شریفه: «ولایبدین زینتهنّ الاّ لبعولتهنّ» گفته است:
«والزینة الّتى تبدیها لهولاء قرطاها وقلادتها وسِوارها فامّا خلخالها ومعضدها ونحرها و شعرها فانّها لاتبدیه الاّ لزوجها.»9
زینتى
که بر مَحْرَمان نمایان مى سازد، عبارتند از: گوشواره ها، گردنبند و
النگو. امّا خلخال و بازوبند و گودى سینه و موها را تنها براى شوهران خویش
آشکار مى سازد.
هـ. سعید بن جبیر مى گوید:
«لایبدین زینتهنّ؛ یعنى ولایضعن الجلباب وهو القناع من فوق الخمر الاّ لبعولتهنّ، او آبائهنّ… فهو محرم و کذلک العم والخال.»10
زینت
خود را نمایان نسازد؛ یعنى جلباب بر زمین ننهد «و آن، پوششى است که روى
روسرى افکنده مى شده است. چادر» مگر براى شوهران، یا پدران و… که مَحْرَم
هستند و همچنین دربرابر عمو و دایى.
سخن
ابن عباس و ابن جبیر، ممکن است روایت نباشد؛ زیرا به رسول خدا، اسناد
نداده اند، ولى دست کم، فهم خود را از آیه بیان کرده اند. و چون از
مسلمانان صدر اسلام هستند، به دست مى آید که این قول، در آن زمان پذیرفته
بوده و کسى هم به مخالفت با آنان سخن نگفته است. زیرا در کتابهاى شیعه و یا
در کتابهاى اهل سنت، روایت و یا گفته اى در مخالفت با آنان دیده نشده است.
و. در بحارالانوار از کتاب نوادر رواندى چند حدیث نقل مى کند از جمله:
1 . «قال على: یا رسول اللّه! امّى استأذن علیها؟
قال: نعم.
قال: ولِمَ یا رسول اللّه؟
قال: أیسُرُّک ان تراها عریانة؟
قال: لا.
قال: فأستأذن.»11
على گفت: یا رسول خدا! آیا براى ورود بر مادرم، از ایشان اجازه بگیرم؟
پیامبر فرمود: بله.
على گفت: براى چه؟
پیامبر فرمود: آیا شاد مى شوى که مادرت را عریان ببینى؟
على گفت: نه.
پیامبر فرمود: پس اجازه بگیر.
2 . «قال على(علیه السّلام) قال: رجل لرسول اللّه، یا رسول اللّه اختى تکشف شعرها بین یدى؟
قال: لا. انى اخاف اذا ابدت شیئاً من محاسنها و من شعرها و معصمها ان تواقعها.»12
على گفت: مردى به رسول خدا گفت: یا رسول خدا! آیا خواهرم مى تواند موهایش را پیش من آشکار کند؟
رسول خدا فرمود: خیر. مى ترسم اگر مقدارى از زیباییها و موها و زیورهاى خود را آشکار سازد، به آمیزش بینجامد!
3 . از رسول خدا روایت شده که فرمود:
«اذا قبّل احدکم ذات مَحْرَم قد حاضت: اخته، او عمّته، او خالته فلیتقبّل بین عینیها و رأسها ولیکف عن خدّها وفیها.»13
هرگاه
کسى از شما خواست یکى از کسان مَحْرَم بالغ مانند: خواهر، عمّه یا خاله را
ببوسد، باید بین دو چشم و سرش را ببوسد و از بوسیدن گونه ها و دهان وى خود
دارى ورزد.
بررسى:
روایتهایى
که از کتاب نوادر راوندى نقل شد، سند در خور پذیرشى ندارند و به مطلب ما،
دلالت روشنى نیز ندارند و واجب بودن پوشش زن را در برابر مَحْرَمان خود، به
روشنى، نه مى پذیرند و نه ردّ مى کنند؛ ولى حکمتهایى در آنها بیان شده که
بسیار کارگشاند.
در
روایت نخست: پیامبر، به على دستور مى دهد در گاه وارد شدن بر مادرش اجازه
بگیرد. این، در حالى است که از ظاهر روایت بر مى آید، مادر على(علیه
السّلام) در منزل تنها بوده و پدر آن حضرت حضور نداشته است وگرنه مى پرسید:
آیا براى وارد شدن بر پدر و مادرم اجازه بگیرم؟
وقتى
امام از پیامبر، چرایى این حکم را مى پرسد، رسول خدا مى فرماید: آیا از
این که مادر خود را برهنه ببینى خوشحال مى شوى؟ با این که معمول نبوده و
نیست، زن، همین که در منزل تنها شد، تمامى بدن خود را برهنه کند. بنابراین
مراد از برهنه دیدن مادر، برهنگى کامل، به گونه اى که شرمگاه وى ظاهر باشد،
نیست، بلکه مراد، این است که در لباسى باشد که سر و سینه و دیگر زیباییهاى
بدن وى نمایان باشد.
پس
اجازه گرفتن پسر از مادر، براى این است که پسر قسمتهاى پنهان بدن مادر،
مانند: سینه، شکم و ساقهاى او را نبیند، نه این که اجازه براى این باشد که
مبادا شرمگاه او را ببیند. این نظر را تأیید مى کند روایتى که از ابن مسعود
نقل شده است:
«انّ رجلاً سأله استأذن على اُمّى؟ فقال: نعم. ما على کل احیانها تحب ان تراها.»14
شخصى پرسید آیا براى وارد شدن بر مادرم اجازه بگیرم. فرمود: بله. مادر در تمامى حالتها، دوست ندارد او را ببینى.
روشن
است، مادر تنها از دیدن شرمگاهش ناراحت نمى شود، بلکه حالتهاى دیگرى نیز
دارد و قسمتهاى دیگرى از بدنش وجود دارد که دوست ندارد دیده شود.
از
این روى، در روایت واژه «مادر» مطرح بود وگرنه دیدن شرمگاه پدر نیز حرام
است واگر مسأله دیدن شرمگاه مطرح بود، باید در سؤال مى آمد که آیا باید از
پدر و مادر در هنگام ورود اجازه بگیرم؟
از
روایت دومروشن مى شود که برانگیخته شدن شهوت، تنها با دیدن زنان بیگانه
نیست. چه بسا با دیدن زیباییها و زیورهاى خواهر، مادر، عمّه، خاله و… شهوت
انگیخته شود. چون به طور معمول، اینان در یک منزل به سر مى برند، احتمال
این که دیدن زیباییها و برانگیخته شدن شهوت، به جاهاى باریکى بکشد، بسیار
است؛ از این روى پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مى فرماید: اخاف… ان
یواقعها.»
از
همین جا، فلسفه امر و نهى در حدیث سوم، روشن مى شود؛ زیرا گاهى شیطان و
نفس وسوسه انگیز، کار را بر انسان، پوشیده مى دارد و مى پندارد بوسه بر
بانوان مَحْرَم، از روى مهرورزى است، در حالى که صحنه گردانِ قضیّه شیطان
است و او در غفلت.
در پایان این بخش، روایتى از امام رضا(علیه السّلام) به روایت محمد بن سنان مى آوریم که روشنگر خواهد بود:
«انّه
کتب الیه حرّم النظر الى شعور النساء المحجوبات بالازواج وغیرهنّ من
النساء لما فیه من تهییج الرجال ومایدعوا التهییج الى الفساد والدخول فیما
لایحلّ ولایجمل وکذلک ما اشبه الشعور الاّ الذى قال اللّه عزّوجل:
«والقواعد من النساء اللاّتى لایرجون نکاحاً فلیس علیهنّ جناح ان یضعن
ثیابهنّ غیر متبرّجات بزینة» اى غیر الجلباب ولابأس بالنظر الى شعور
مثلهنّ.»15
امام
رضا(علیه السّلام) به وى نوشت: نگاه به موهاى زنان با حجاب، آنان که خود
را به خاطر شوهرانشان پوشانده اند و زنان دیگر را، از آن جهت حرام شده که
نگاه مردان را برمى انگیزد و آنان را به فساد فرامى خواند، در آنچه که ورود
در آن، نه حلال است و نه زیبا.
این
چنین است، آنچه بسان موهاست.مگر آن کسانى که خداوند درباره آنان فرموده:
«بر زنان از کارافتاده، که دیگر امیدى به زناشویى ندارند، گناهى نیست که
پوشش خود را کنار نهند، به شرط آن که زینت خود را نمایان نسازند.» یعنى
بدون چادر باشند. نگاه کردن موهاى این گونه بانوان، اشکال ندارد.
اجماع:
تاکنون
از آیات و روایات به دست آمد: بر بانوان رواست که سر، چهره، گریبان و
مقدارى از دستها را در برابر گروه هاى سیزده گانه نپوشانند.
اکنون،
به بررسى سخنان فقیهان مى پردازیم، تا روشن شود آیا اجماعى وجود دارد که
بر بانوان روا بداند، به جز از شرمگاه، دیگرجاهاى بدن را از مَحْرَمان
نپوشانند.
پیش
از هر چیز، نکته اى در خور یادآورى است و آن این که هرجا، نگاه کردن به
بدن زن، برمرد روا باشد، پوشیدن همان جا، بر زن واجب نیست. ولى عکس آن، روا
نیست. یعنى چه بسا، پوشش جاهایى از بدن، بر زن واجب نباشد؛ امّا بر مرد
روا نباشد به آن جاها نگاه کند. یعنى لازمه واجب نبودنِ پوشش، روا بودنِ
نگاه نیست.
1. سید یزدى درعروة الوثقى مى نویسد:
«یجوز
النظر الى المحارم التى یحرم علیه نکاحهنّ، نسباً، او رضاعاً، او مصاهرةً
ماعدا العورة مع عدمِ تلذّذ وریبة وکذا نظرهنّ الیه.»16
نگاه
به همه جاى بدن بانوانى که ازدواج با آنان حرام است، چه به نسب، چه به
رضاع و چه به مصاهره، به جز شرمگاه، رواست، در صورتى که لذّت جویى و ریبه
اى در کار نباشد. این چنین است نگاه بانوان یاد شده، به این مردان.
برابر
ملازمه اى که پیش از این، بیان شد، لازمه روایى نگاه، واجب نبودن پوشش
است. بنابراین، نظر صاحب عروه این مى شود: بر بانوان لازم نیست خود را از
مَحْرَمان نسبى، مانند: برادر، پدر، عمو، دایى، مَحْرَمان سببى، مانند:
پدرشوهر، مَحْرَمان رضاعى، مانند برادر رضاعى، پدر رضاعى و… بپوشانند.
فقیهان عصرما که بر عروة الوثقى حاشیه زده اند، بر این مسأله حاشیه و تعلیقه اى ندارند.
2 . محقق در شرایع مى نویسد:
«وللرجل ان ینظر الى جسد زوجته، باطناً وظاهراً والى المحارم، ماعدا العورة وکذا للمرأة.»17
مرد
مى تواند، به ظاهر و باطن همسر خود بنگرد و نیز مى تواند، به بدن بانوان
مَحْرَم خود، به جز شرمگاه آنان نگاه کند. زن نیز همین طور است.
3 .شیخ محمد حسن نجفى مى نویسد:
«وکذا
له ان ینظر الى المحارم التى یحرم علیه نکاحهنّ، نسباً، او رضاعاً، او
مصاهرةً، او ملکاً، ماعدا العورة مع عدم تلذّذ وریبه وکذا للمرأة… والى
المحارم عدا العورة، مع عدم التلذّذ والریبة بلاخلاف فى شىء من ذلک، بل هو
من الضروریات. فما عن الشافعیة فى وجه والفاضل فى آخر حدّ المحارب وظاهر
التحریر من انه لیس للمحرم التطلع فى العورة والجسد، عاریاً واضح الضعف.»18
مرد
مى تواند به همه جاى بدن بانوان مَحْرَم: «آن گروه که ازدواج با آنان، به
نسب، به شیرخوارگى، به پیوند و ملکیت، حرام است» به جز شرمگاه، نگاه کند.
این، در صورتى است که لذت برى و ریبه اى در کار نباشد.
همچنین زن… مى تواند بدون لذت و ریبه به همه جاى بدنِ مَحْرَم خود، به جز شرمگاه وى نگاه کند.
در آنچه یاد شد، هیچ اختلافى بین فقیهان وجود ندارد.
بنابراین،
ضعفِ احتمال مطرح شده از سوى شافعى و علامه حلّى در آخر حدّ محارب و ظاهر
عبارت تحریر، مبنى بر این که مَحْرَم حق نگاه بر شرمگاه و جسد برهنه را
ندارد، روشن است.
بررسى:
این که صاحب جواهر ادعاى ضرورت کرده با آنچه از شافعى و علامه حلّى نقل مى کند، نمى سازد.
4 .علامه حلّى در قواعد، در بحث نکاح، مى نویسد:
«ویجوز النظر الى المحارم عدا العورة.»
5 .فاضل هندى در کشف اللثام، بر این مسأله ادعاى اتفاق کرده و دلیلهاى آن را نیز یادآور مى شود:
«ویجوز
بالاتفاق، النظر بلاتلذّذ او ریبة الى المحارم وهنّ من یحرم علیه نکاحهنّ
نسباً… عدا العورة کما فى الشرایع و یدل علیه الاصل وقوله تعالى: لایبدین
زینتهنّ الاّ لبعولتهنّ… ویمکن ان یراد بالتابعین غیر اولى الأربه کل قریب
لایمکن نکاحها.»19
از این فراز که از فاضل هندى نقل شد، به دست مى آید اجماعى را که ایشان ادعا کرده، مدرکى است.
6 .علامه حلّى در قواعد، در آخر باب حدّ المحارب، مى نویسد:
«من
اطلع على قوم فلهم زجره فان امتنع من الکف عنهم فرموه بحصاة… ولو کان
المطّلع رَحِماً لنساء صاحب المنزل، اقتصر على زجره فان رماه حینئذٍ ضمن
الاّ مع تجرد المرأة فانّ له رمیه لو امتنع بالزجر عن الکف، اذ لیس للمحرم
التطلع على العورة والجسد.»20
کسى
که بر قومى آگاهى بیابد و دید بزند، بر آن قوم رواست که او را بازدارند.
اگر سر باز زد، با سنگ ریزه او را بزنند… اگر نگاه کننده با بانوان صاحب
منزل، مَحْرَم بود، تنها بر بازداشتن وى، بسنده مى شود. و اگر صاحب منزل به
سوى او سنگ پرتاب کند، ضامن خواهد بود. مگر این که زن، برهنه باشد. در این
هنگام، اگر با بازداشتن وی… از نگاه خوددارى نورزید، به سوى او سنگ پرتاب
کنند؛ زیرا مَحْرَم حق دید زدن بر شرمگاه و بدن بانوان مَحْرَم با خود را
ندارد.
از
این فراز از سخن علامه بر مى آید، نگاه بر بدن بانوان مَحْرَم، اگر برهنه
باشند، ممنوع است. حتى، حق دارند سنگ ریزه به سوى نگاه کننده پرتاب کنند.
حال
اگر صاحب منزل حق داشته باشد نگرنده را که به حقوق او دست دراز کرده، با
سنگ ریزه براند، نباید فرقى بین مَحْرَم و غیر مَحْرَم باشد و باید حق سنگ
پرتاب کردن به سوى هر دو را داشته باشد. اما اگر اجازه سنگ پرتابى او، جنبه
حقّیت ندارد، بلکه از آن روست که نگرنده، کار حرامى انجام مى دهد، در این
صورت، اگر نگرنده، مَحْرَم باشد، نباید حق بازداشتن او را داشته باشند.
بنابراین،
فتواى علاّمه، مبنى بر روایى پرتاب کردن سنگ ریزه به سوى نگرنده، در صورتى
درست است که نگاه نگرنده مَحْرَم به بدن زن، حرام باشد.
مگر
این که کسى بگوید: حرامها و مکروه هاى الهى، به طور کلى نبایدها در شرع،
شدت و ضعف دارند. در مَثَل، نگریستن مَحْرَم بر خانه، مورد نهى است، امّا
نه آن گونه که بشود به سوى او سنگ پرتاب کرد. نگریستن به بدن زن مَحْرَم،
مورد نهى است، امّا نه آن گونه که حرام باشد. حال اگر این دو کار نهى شده،
با هم جمع شوند؛ یعنى مرد مَحْرَمى از روزنى به منزل خویشاوند و بر بدن زنِ
مَحْرَمى بنگرد، در این صورت، نهى شده ها به یکدیگر یارى مى رسانند و سبب
مى شود که سنگ ریزه پرت کردن به سوى نگرنده، روا باشد. به دیگر سخن، روایى
سنگ پرتاب کردن به سوى نگرنده، دو علت دارد:
1 . نگریستن و اطلاع یافتن از درون خانه
2 . نگریستن بر بدن مَحرَم.
به
هر حال، از عبارت علامه استفاده مى شود که نگریستن مرد بر بدن زنِ
مَحْرَم، بى اشکال نیست. بنابراین، ادعاى ضرورتى که صاحب جواهر درباره
روایى نگریستن به مَحْرَمان، مطرح ساخته، در خور مناقشه است.
آقاى خوئى، در ذیل عبارت سید یزدى، که نگاه بر بدن زن مَحْرَم را جایز دانسته، نوشته است:
«ویدلّ
على الجواز، مضافاً الى السیرة القطعیّة من زمان الرسول الاکرم(صلّی الله
علیه و آله و سلّم) الى عصرنا الحاضر، حیث لم یعهد، تحجب النساء من
اولادهنّ، او آبائهنّ، او اخوانهنّ الى غیرهنّ من المحارم، اولاً قوله
تعالى: «ولایبدین…» ثانیاً، معتبرة السکونى عن جعفر بن محمد، عن ابیه،
علیهما السلام، قال: «لابأس ان ینظر الى شعر امّه، او اخته، او ابنته»
فانّها وان دلّت على جواز النظر الى خصوص الشعر الاّ انّه بملاحظة عدم
القول بالفصل بینه وبین سائر اعضاء الجسد، یثبت الحکم للجمیع ولااقل من
انّها تنفعنا فى الجسد. ثالثاً، الروایات المتظافرة، الدالة على جواز تغسیل
الرجل المرأة التى یحرم نکاحها علیه وبالعکس، اذا لم یحصل المماثل….
وکیف
کان فالحکم مقطوع ولاخلاف فیه وان نسب الى العلاّمه المنع من ذلک فى
الجمله والى بعض المنع من النظر الى الثدى حال الرضاع، فانه لاوجه للقولین
بعد اطلاق الآیة الکریمة وظهور الاخبار.»21
بر
روا بودن نگریستن به بانوان مَحْرَم، افزون بر سیره قطعى، که از زمان رسول
خدا، تا زمان ما وجود دارد، به گونه اى که هیچ رسم نبوده که زنان از
فرزندان، پدران، برادران و دیگر مَحْرَمان خود، روبگیرند، دلیلهاى زیر نیز
دلالت مى کنند.
1. آیه شریفه: «لایبدین زینتهنّ الاّ لبعولتهنّ…»
2. روایت معتبر سکونى از حضرت باقر(علیه السّلام) که فرمود:
«رواست
که مرد به موهاى مادر، خواهر و دختر خود، نگاه کند. زیرا اگر چه روایت،
تنها نگریستن به مو را دلالت دارد، ولى با توجه به این که کسى بین مو، و
دیگر جاهاى بدن، تفصیلى نداده، حکم جایز بودنِ نگاه، براى همه بدن، ثابت مى
شود. دست کم این روایت، به ما سود مى رساند.
3.
روایتهاى بسیار که نزدیک است به تواتر برسند، دلالت مى کنند بر این که بر
مردان جایز است زنى را که ازدواج با او، بر آنان حرام است غسل دهند. همچنین
بر زنان. البته اگر شخصى از جنس آنان پیدا نشود. به هر حال، جایز بودن
نگاه به زنان مَحْرَم، قطعى است و اختلافى در این مسأله وجود ندارد. اگر چه
به علامه حلّى نسبت داده شده است که ـ به اجمال ـ نگریستن به بدن زنان
مَحْرَم را روا ندانسته است. و به شمارى دیگر از فقیهان نسبت داده شده که
از نگریستن به پستان زن در حال شیردادن بازداشته اند. ولى، پس از اطلاق آیه
و ظهور اخبار، وجهى براى این دو قول باقى نمى ماند.
ایشان، پنج دلیل براى ادعاى خود یادآور مى شود که تمامى آنها مخدوش است.
1. سیره قطعى:
مى گوید از زمان رسول خدا تاکنون، سیره قطعى بر روا بودن نگاه به زنان
مَحْرَم وجود دارد و هیچ گاه دیده و شنیده نشد که زنان از فرزندان، پدران،
برادران و… رو بگیرند و در پرده حجاب قرار بگیرند.
این
دلیلى که ایشان اقامه مى کند، مخدوش است. بحث رو گرفتن و داشتن حجاب
دربرابر مردان مَحْرَم نیست. بحث بر سر این است که آیا بانوان، مى توانند
با مایو و بدنى برهنه، در برابر مردان مَحْرم بر خویش ظاهر شوند، یا خیر.
نگارنده هر چه جست وجو کرد که موردى را در طول تاریخ بیابد که زنان با
مایو، یا لنگى که تنها بین ناف و زانو، یا کم تر را بپوشاند، در برابر
مردان مَحْرَم بر خود ظاهر شوند، نیافت.
به
دیگر سخن، بى گمان، بر زنان، پوشاندن سر و گریبان و دستها، تا کمى بالاتر
از مچ، در نزد مردان مَحْرَم، لازم نیست سیره هم نشان مى دهد که این اندازه
را زنان در نزد مردان مَحْرَم، نمى پوشانده اند؛ ولى به چه دلیل و چگونه
مى توان گفت: دیگر جاهاى بدن را نیز نمى پوشانده اند.
و
به سومین بیان، ممکن است که ادعا شود که برعکسِ نظر ایشان، ما سیره قطعى
داریم که زنان، همان گونه که عورت خود را از مَحْرَمان مى پوشانده سینه،
شکم، پاها و… را نیز از آنان مى پوشانیده اند.
دوّمین
دلیل ایشان، آیه شریفه 31 سوره نور است که پیش از این، به شرح درباره اش
سخن گفتیم. روشن شد که بر زنان رواست در برابر مَحْرَم، سر، صورت، گریبان،
گردن و دستها را تا حدود یک قبضه بالاتر از کف نپوشانند؛ ولى پوشاندن دیگر
جاهاى بدن، به همان حالت اولیه اى که داشته و آن را مى پوشانده اند، باقى
مى ماند.
سوّمین
دلیل ایشان معتبره سکونى است که به روشنى بیان مى کند: مرد مى تواند به
موهاى مادر، دختر، خواهر نگاه کند و آن گاه ایشان با کمک عدم القول بالفصل،
این حکم را به همه بدن سریان داده است.
روا بودن نگریستن به موى سر زن مَحْرَم، درست، امّا دیدن دیگر جاهاى بدن را چگونه مى توان ثابت کرد؟
در
جواب به این دلیل مى توان گفت: زیرا عدم قول به فصل، نخست آن که دلیل نیست
و دو دیگر، عدم قول به فصل، در این جا وجود ندارد، چون علامه در قواعد
وتحریر و صاحب تنقیح، در نگاه کردن به پستان زن مَحْرَم، در حال شیردادن،
مناقشه دارند و از این جا روشن مى شود که باورمندانى به تفصیل وجود دارد.
حتى خود آقاى خوئى، متوجه این اشکال بوده است؛ از این روى، پس از یادآورى
دلیل، مى نویسد: «لااقل من انّها، تنفعنا فى الجمله» این کلام ایشان نشان
مى دهد که او در حجت بودن قول به عدم فصل، یا در وجود آن قول در این جا، و
یا هر دو، مناقشه داشته است.
بنابراین، جایز بودن نگاه به موى زنان مَحْرَم، روشن است و جاى هیچ گمانى نیست، ولى به فراتر از آن، دلیل مى خواهد.
چهارمین
دلیلى که ایشان بر دیدگاه خود اقامه مى کند، روایات فراوانى است که بر
مردان روا مى دانند غسل دادن زنى را که بر آنان مَحْرَم است. با توجه به
این که به هنگام غسل، به طور معمول، چشم کسى که بانوى مَحْرَم بر خویش را
غسل مى دهد، به همه جاى بدن وى مى افتد و حکم نگاه به بدن مرده و زنده
مسلمان هم یکسان است.
روایات، درباره غسل زن مسلمان، در صورتى که زن مسلمانى براى غسل وى پیدا نشود، به چند دسته تقسیم مى شوند:
1. مَحْرَمى از جنس خود وى وجود ندارد. در این صورت، یکى از سه کار انجام مى شود:
الف. با لباسى که در تن دارد، بدون غسل، بر او کفن مى پوشند و به خاک مى سپارند.
ب. صورت، کف دستها و پشت دستها را مى شویند و او را به خاک مى سپارند.
ج. او را تیمم مى دهند و به خاک مى سپارند.
این بخش از روایات، اکنون در مدار بحث ما قرار ندارند.
2. گاهى مَحْرَم از غیر جنس او وجود دارد. در این صورت، روایات بر چهار دسته اند:
الف. شخص مَحْرَم، تنها شرمگاه او را مى پوشاند و او را غسل مى دهد.
ب. شخص مَحْرَم، او را از زیر لباس غسل مى دهد.
ج. شخص مَحْرَم، تا آرنجهاى او را مى شوید. یا شخص مَحْرَم، تا آرنج، دست خود را زیر لباس زن میت مى برد و او را غسل مى دهد.
د. شخص مَحْرَم، او را غسل مى دهد. در این دسته از روایات، سخنى از برهنگى، پوشیدگى، زیرلباس، روى لباس و… به میان نیامده است.
روایات دسته نخست: شخص مَحْرَم، تنها شرمگاه زن را مى پوشاند و او را غسل مى دهد.
1. «عن منصور بن حازم، قال سألت اباعبداللّه(علیه السّلام) عن الرجل یخرج فى السفر ومعه امرأته، یغسّلها؟
قال: نعم و اُمّه واخته و نحو هذا یلقى على عورتها خرقة.»22
در این روایت، اشکالهایى وجود دارد که با توجه به متن دیگرى از روایت، مى توان آنها را یافت و اصلاح کرد.
2.
«سأله منصور بن حازم، عن الرجل یسافر مع امرأته فتموت، ایغسّلها؟ قال نعم و
اُمّه واُخته ونحوهما یلقّى على عورتها خرقة ویغسّلها.»23
این
دو روایت، یکى است. سند آن صحیح است و در کتابهاى چهارگانه آمده است.
مضمون آن درباره زوجه، روشن است. امّا درباره مادر، خواهر و… روشن نیست.
زیرا اگر مقصود امام، همه آن افراد بود، باید مى فرمود: «یلقى على عورتهنّ»
درحالى که در هر دو متن «عورتها» بود. به هر حال، همان گونه که ضمیر «ها»
مى تواند به «کل واحد منهنّ» برگردد، مى تواند به «زوجه» برگردد که مورد
پرسش منصور بود. این جمله که فرمود: «وامّه واخته ونحوهما»، یا «و نحو هذا»
براى بیان این نکته بود که: مى تواند غسل بدهد، امّا چگونه و چه قسمتهایى
را باید بپوشاند، در نظر نداشته است.
3. «عن ابى جمیله، عن زید الشحام، قال: سألت اباعبداللّه، عن امرأة ماتت وهى فى موضع لیس معهم امرأة غیرها.
قال:
ان لم یکن فیهم لها زوج ولا ذو رحم، دفنوها بثیابها ولایغسلوها وان کان
معهم زوجها، او ذو رحم لها فیغسّلها من غیر ان ینظر الى عورتها.»24
راوى مى گوید: از امام صادق(علیه السّلام) درباره زنى که در جایى مى میرد و در آن جا، زنى نیست که وى را غسل بدهد، پرسیدم؟
فرمود: اگر در بین مردان، شوهر او، یا مَحْرَمى وجود ندارد، با همان لباسهایى که در تن اوست، به خاک سپرده مى شود، بدون غسل.
اگر در بین آنان، شوهر او، و یا مَحْرَمى وجود دارد، باید بدون این که به شرمگاه وى نگاه کند، او را غسل دهد.
سند روایت، ضعیف است؛ زیرا ابن جمیله، همان مفضل بن صالح، دروغ گوى مشهور است.
از
این روایات بر مى آید که شرمگاه زن باید پوشانده باشد، اگر چه غسل دهنده
شوهر او باشد؛ ولى آیا افزون بر شرمگاه، جاهاى دیگر بدن نیز باید پوشیده
باشد، یا خیر، این روایت ساکت است.
اگر
روایتهاى دیگر، بر پوشاندن تمامى بدن، حتى سر وگردن، یا پوشاندن تمامى
بدن، به جز سروگردن دلالت داشتند، با این روایتها، ناسازگارى ندارند؛ زیرا
هر دو گروه ثابت مى کنند که پوشاندن شرمگاه بسیار اهمیت دارد و پوشاندن
جاهاى دیگر بدن نیز واجب است؛ امّا از اهمیت کم ترى برخوردارند.
پی نوشت ها :
1. سوره «احزاب»، آیه 55.
2. همان، آیه 53.
3. «الدر المنثور»، جلال الدین سیوطى، ج215/5.
4. سوره «نور»، آیه 31.
5. «فروع کافى»، ج520/5، ح5، دارالتعارف، بیروت.
6. «من لایحضره الفقیه»، صدوق، ج474/3، ح4659؛ «وسائل الشیعه»، حر عاملى، ج139/14، ح7، داراحیاء التراث العربى، بیروت.
7. «تفسیر القمى»، ج101/2.
8. «فروع کافى»، ج520/5، ح1.
9. «الدر المنثور»، ج420/5.
10. همان.
11. «بحارالانوار»، علامه مجلسى، ج38/104، ح37؛ «الدر المنثور»، ج57/5.
12. «بحارالانوار»، ج38/104، ح38.
13. همان، ح39.
14. «الدر المنثور»، ج57/5.
15. «بحارالانوار»، ج34/104.
16. «العروة الوثقى»، ج803/2، مسأله 2، المکتبة الاسلامیة.
17. «شرایع الاسلام»، محقق حلى، ج269/2، دارالاضواء، بیروت.
18. «جواهر الکلام»، شیخ محمد حسن نجفى، ج72/29 ـ 73، اسلامیه.
19. «کشف اللثام»، فاضل هندى، ج9/2، چاپ سنگى.
20. «قواعد الاحکام»، علامه حلّى، ج273/2.
21. «مبانى العروة الوثقى»، سید ابوالقاسم خوئى، ج66/1 ـ 67.
22. «کافى»، ج158/3، ح8؛ «وسائل الشیعه»، ج705/2، ح1.
23. «من لایحضره الفقیه»، ج155/1، ح430؛ «وسائل الشیعه»، ج705/2، ح2.
24. «وسائل الشیعه»، ج707/2، ح7.
چهارشنبه 5/9/1393 - 14:57
حجاب و عفاف
روایات دسته دوم: این روایتها دلالت مى کنند که شوهر و یا مَحْرَمى دیگر، زن را باید از زیر لباس غسل بدهند:
1.
عن عمار بن موسى، عن ابى عبداللّه(علیه السّلام) انه سئل عن الرجل… و عن
المرأة تموت فى السفر ولیس معها امرأة مسلمة ومعها نساء نصارى و عمها و
خالها معها مسلمان؟
قال: یغسلانها و لاتقربنها النصرانیه… غیر انّه یکون علیها درع فیصب الماء من فوق الدرع.»25
از
امام صادق(علیه السّلام) پرسیدم درباره زنى که در سفر مى میرد و زن
مسلمانى نیست که او را غسل دهد، ولى زن نصرانى و عمو و دایى مسلمان آن زن
حضور دارند؟
فرمود:
عمو و دایى مسلمان، وى را غسل دهند و زن نصرانى، به هیچ روى به میّت نزدیک
نشود…. بله، باید میّت، لباس داشته باشد و آب، از روى لباس بر روى بدن وى
ریخته شود.
2. «عن محمد بن مسلم، قال: سألت اباعبداللّه(علیه السّلام) عن الرجل یغسّل امرأته؟ قال: نعم، من وراء الثوب.»26
از امام صادق(علیه السّلام) پرسیدم که مرد همسر خود را غسل مى دهد؟ فرمود: بله از روى لباس.
3.
«داود بن سرحان، عن ابى عبداللّه(علیه السّلام)… قال: فى المرأة تکون مع
الرجال بتلک المنزلة الاّ ان یکون معها زوجها فان کان معها زوجها فلیغسّلها
من فوق الدرع ویسکب علیها الماء سکباً.»27
حضرت
صادق(علیه السّلام) درباره زنى که همراه گروهى از مردان است و مى میرد…
فرمود: اگر شوهر وى، همراه آنان است، باید او را از روى لباس غسل دهد و بر
او آب بریزد.
4.
بمانند روایت داود بن سرحان از ابى الصباح الکنانى، از امام صادق(علیه
السّلام) نقل شده است و پس از «یسکب الماء علیها سکباً»، آمده است:
«ولاینظر الى عورتها.»28
5. «حمّاد عن الحلبى، عن ابى عبداللّه(علیه السّلام) قال سأل عن الرجل، یغسّل امرأته؟
قال: نعم، من وراء الثوب. لاینظر الى شعرها و لا الى شىء منها.»29
از امام صادق(علیه السّلام) پرسیده شد: آیا مرد همسرش را غسل مى دهد؟ فرمود: بله، از روى لباس. به مو و هیچ جاى بدن او نگاه نکند.
روایات دسته سوم: مرد، همسر خود را از زیر لباس و تنها تا آرنج مى شوید.
1. «عن سماعة، قال سألته عن المرأة اذا ماتت فقال: یدخل زوجها یده تحت قمیصها الى المرافق.»30
2.
«حلبى عن ابى عبداللّه(علیه السّلام) فى المرأة اذا ماتت ولیس معها امرأة
تغسلها قال: یدخل زوجها یده تحت قمیصها فیغسّلها الى المرافق.»31
راوى
از امام صادق مى پرسد: زنى مرده و با او زنى نیست که وى را غسل دهد. امام
فرمود: شوهرش دستهاى خود را تا آرنج به زیر پیراهن وى مى برد و مى شوید.
در این روایات چندین احتمال وجود دارد:
احتمال
نخست: در حاشیه کافى آمده: «المرافق هى العورتان و مابینهما»32 بنابراین،
مرد دست خود را به زیر لباس زن مى برد و همه جاى بدن او را به جز شرمگاه ها
و فاصله بین آن دو را مى شوید.
احتمال دوم: این که شوهر، تا آرنج دست خود را به زیر لباس زن مى برد.
احتمال سوم: تا آرنج زن را مى شوید، نه بیش تر.
روایت حلبى، که از سند صحیحى برخوردار است، با احتمال سوم، سازگارتر است.
به
هر حال، هر یک از این سه احتمال درست باشد، در بحث ما فرقى نمى کند و نشان
مى دهد که شوهر نمى تواند بدن همسر خود را برهنه کند و به آن نظر بدوزد.
روایات دسته چهارم: روایات این دسته، بدون هیچ قیدى، بیانگر روا بودن غسل زن از سوى شوهر است، در صورتى که زنى وجود نداشته باشد.
1. «عن عبداللّه بن سنان، قال سألت عن الرجل ایصلح له ان ینظر الى امرأته حین تموت او یغسلها ان لم یکن عندها من یغسلها؟
فقال: لابأس بذلک، اّنما یفعل ذلک اهل المرأة کراهیّة ان ینظر زوجها الى شىء یکرهونها منها.»33
راوى
مى گوید: از امام صادق(علیه السّلام) پرسیدم: آیا صلاح است مرد به هنگام
مرگ همسرش، به وى بنگرد. یا اگر زنى نیست که او را غسل دهد، شوهر مى تواند
او را غسل بدهد.
فرمود: اشکالى ندارد. تنها خویشاوندان زن دوست ندارند، که شوهر نگاه کند به آنچه که آنان خوش ندارند.
2. «عن محمد بن مسلم، قال سألته عن الرجل یغسّل امرأته؟
قال: نعم، انّما یمنعها اهلها تعصبا.»34
از حضرت صادق(علیه السّلام) پرسیدم: آیا مرد، همسرش را غسل مى دهد.
فرمود: بله. تنها خویشاوندان زن، از روى تعصب، شوهر را از این کار باز مى دارند.
3. «اسحاق بن عمار، عن ابى عبداللّه(علیه السّلام) قال: الزوج احق بأمرته حتى یضعها فى قبرها.»35
شوهر، از هر کسى سزاوارتر است، تا او را در قبر بگذارد.
4. «عن ابى بصیر، قال: قال ابوعبداللّه(علیه السّلام) یغسّل الزوج امرأته فى السفر والمرأة زوجها فى السفر اذا لم یکن معهم رجل.»36
حضرت صادق(علیه السّلام) فرمود: شوهر، زن خویش را در سفر غسل مى دهد و زن نیز، شوهرش را در سفر غسل مى دهد. اگر مردى نبود.
سند این حدیث ضعیف است؛ ولى معناى آن، با دیگر روایات باب هماهنگى دارد.
5.
روایات بسیارى در دسترس است که على(علیه السّلام)، همسر خود، فاطمه
زهرا«س» را غسل داده؛ امّا در این روایات، به روشنى بیان نشده که آن حضرت،
فاطمه زهرا«س» را از روى لباس غسل داده، یا بدون آن.37
چهارده
روایت یاد شده، که بیش تر آنها از سند خوبى هم برخوردار بودند، دلالت بر
این داشتند که بر شوهر و دیگر مَحْرَمان رواست در نبودن زن مسلمان، همسر و
خویشاوند خویش را غسل دهند.
دسته
نخست و دسته دوم، ناسازگار با هم نیستند. دسته نخست مى گوید: شرمگاه زن،
به هنگام غسل باید پوشیده باشد و به شرمگاه نباید نگاه شود. دسته دوم مى
گوید: بدن زن، باید از زیر لباس غسل داده شود که از آن ها روشن مى شود چه
شرمگاه و چه غیر آن، به هنگام غسل باید پوشیده باشد.
دسته سوم، از این جهت که بدن زن نباید برهنه شود، با دسته دوم هماهنگى دارد و اگر بحثى هست در چگونگى و مقدار شستن است.
از
دیگر سوى، این سه دسته از روایات، با روایات دسته چهارم ناسازگارى ندارند.
زیرا اگرچه دسته چهارم، به اجمال، نگاه کردن شوهر به همسر مرده را روا مى
دانست و سه دسته نخست، به اجمال، روا نمى دانستند. ولى به قرینه صحیحه محمد
بن مسلم، مى توان گفت: روایات دسته چهارم، نگاه همسر را به سر و صورت زن،
به هنگام غسل، بى اشکال مى دانستند و روایات دسته نخست، دوم و سوم، درباره
دیگر جاهاى بدن، غیر از سر و صورت، سخن مى گفتند، بنابراین با هم ناسازگار
نیستند. بله، صحیحه حماد از حلبى، با صحیحه محمد بن مسلم را نمى شود جمع
کرد و در نتیجه صحیحه حلبى از دور خارج مى شود؛ زیرا روایتهاى بسیارى وجود
دارد که از آنها به اجمال بر مى آید، شوهر مى تواند که زن خود را به هنگام
غسل نگاه کند. نتیجه این شد که:
الف. از روایات روا بودن نگاه شوهر به سر و صورت زن مرده خود و ناروا بودن نگاه به دیگر جاهاى بدن وى، به دست مى آید.
ب. مردان مَحْرَم بر زن، تنها در نبود زن مسلمان، اجازه دارند خویشاوند خویش را از روى لباس، غسل دهند.
ج. از روایات، به دست نیامد که بر مردان مَحْرَم بر زن، روا باشد که به بدن زن در هنگام غسل نگاه کنند.
د.
بیش تر روایتهاى یاد شده، درباره زن و شوهر بود و روایتهایى که به غیر از
زن و شوهر اشاره داشتند، سه تا بیش تر نبودند: دو تا از دسته نخست که سند
یکى از آنها ضعیف بود و یکى از دسته دوم اکنون روشن شد: روایتهاى فراوانى
که آقاى خوئى ادعا کرده بود، از 2 یا 3 روایت فراتر نمى رفت و روایات، بیش
تر، درباره زن میّت در بین مردان نامَحْرَم و مرد میّت در بین زنان مَحْرَم
و نامَحْرَم بود. دیگر این که از جمع بندى روایات به دست آمد، سخنى از روا
بودن نظردوختن مرد مَحْرَم به بدن زن، یا روا بودن ظاهر شدن بدن زن براى
مرد مَحْرَم در بین نیست. غسل دادن زن از سوى مردان مَحْرَم، غیر از نمایان
شدن بدن زن است، بین این دو ملازمه اى وجود ندارد. اگر جاهایى هم، روا
باشد که ظاهر شود، همان سر و گردن و دستهاست، نه دیگر جاها.
یادآورى:
با درنگ در باب غسل میت، روشن مى شود، زن، پس از آن که چشم از جهان فرو مى
بندد، زیبایى خود را از دست مى دهد: «المرأة اسوء منظراً اذا ماتت.»38
از
این روى، براى مرد، دیدن زن مرده، ریبه اى پدید نمى آورد. شاید به همین
علت باشد که در پاره اى از روایات آمده: مرد نامَحْرَم مى تواند، صورت و
دستهاى زن میّت را بشوید:
«یغسل بطن کفیها، ثم یغسل وجهها، ثم یغسل ظهر کفیها.»39
ییا
در روایت دیگر پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مى فرماید: «افلا
یمموها»40 چرا تیمم ندادند؟ با این که در تیمم دادن، بدن مرد نامَحْرَم با
زن میّت تماس مى گیرد.
در روایت دیگر آمده:
«یغسل منها موضع الوضوء.»41
از
این گونه روایات به دست مى آید نگاهِ به زن میت و لمس بدن وى، از نگاه و
لمس زنِ زنده، کم تر مشکل دارد و واقعیت خارجى نیز، این مطلب را تأیید مى
کند.
از
آنچه در این جا یادآور شدیم، با آنچه پیش از این، از آن سخن گفتیم، این
نکته به دست مى آید: وقتى مردان مَحْرَم، به بدن زن میت نمى توانند نگاه
کنند و حتى غسل وى، باید از روى لباس باشد، به طریق اَولى، به بدنِ زنِ
مَحْرَم زنده نمى توانند نگاه کنند، مگر آن جاهایى را که از قرآن و روایات،
روشن شده باشد.
از
قرآن فهمیده شد که بر زن لازم نیست سر، گردن، گریبان و دستهاى تا مقدارى
بالاى مچ، از مَحْرَمان بپوشاند؛ امّا آیا مردان مَحْرَم هم مى توانند به
این جاها نگاه کنند، یا خیر، بحث دیگرى است که از آیه فهمیده نشد. از
روایات به دست آمد که نگاه به موى سر خواهر، مادر و دختر اشکال ندارد. امّا
آیا رواست به گریبان آنان نگاه کرد، یا خیر، به دست نیامد. همان گونه که
روایى و ناروایى نگاه به موى سر مادر و همسر و خویشان سببى و رضاعى نیز
روشن نشد. به هرحال بحث نگاه را پس از این مطرح خواهیم کرد؛ زیرا اکنون،
بحث ما درباره مسأله پوشش است.
آقاى
خوئى، در پایان دلیلهاى خود بر مسأله، مى نویسد: «وکیف کان فالحکم مقطوع
ولاخلاف فیه» شاید نظر ایشان از : «الحکم مقطوع» دلیل جداگانه اى نباشد؛
بلکه مراد ایشان این است: پس از درنگ و دقت در دلیلهاى پیشین که برشمرده
شد، انسان یقین پیدا مى کند: حکم بر روا بودن نگاه به همه بدن زن به جز
شرمگاه از سوى مردان مَحْرَم یقینى است. زیرا اگر غیر از این مراد ایشان
باشد، خود را از گردونه بحث خارج کرده و اعلام داشته از راه کشف و شهود و…
به حکم یقین پیدا کرده است که چنین ادعایى از روش ایشان و استدلال فقهى به
دور است.
و
«لاخلاف فیه» به احتمال قوى، بازگشت به صدر سخن است که ادعاى سیره قطعیه
کرد و جواب آن داده شد زیرا بعید است که ایشان در مسأله اى ادعا کند سیره
قطعیه عملیه از آغاز تاکنون بر آن قائم است، پس بگوید: افزون بر سیره،
اختلافى هم در آن نیست؛ زیرا سیره، دلیل قوى تر و استوارتر از «لاخلاف» و
اجماع است. گیریم مراد ایشان از «لاخلاف» آوردن دلیل پنجمى بر حکم باشد. در
این صورت، این بحث پیش مى آید آیا این اجماع، تعبّدى است؟
بى
گمان ایشان و همه کسانى که در این بحث به بررسى پرداخته اند، این اجماع را
تعبّدى نمى دانند؛ بلکه آنچه هست از آیه قرآن، روایات، روش و منش مردم
برداشت شده است و اجماعى هم اگر هست، تعبّدى نیست. چون مَدْدَک آن روشن
است.
پس
باید از این اجماع، چشم پوشید و سراغ دیگر دلیلها رفت که از مقدار دلالت
آنها سخن گفتیم. با توجه به پاسخى که به آقاى خوئى در این نوشتار داده شد،
پاسخ دیگران نیز روشن مى شود، زیرا آنان، دلیلى افزون بر ایشان، بیان نکرده
اند. اکنون، پاره اى از فتواها را که تا اندازه اى، با آنچه گفته شد
هماهنگى دارند، یادآور مى شویم:
فاضل مقداد، در تنقیح الرائع، شرح مختصر النافع، در شرح عبارت:
«وینظر الى جسد زوجته باطناً و ظاهراً و الى محارمه، ماخلا العوره.»
مى نویسد:
«المحرم،
هو کل امرأة ملک وطأها او حرم بنسب، او رضاع، او مصاهرة بعقد او ملک یمین.
امّا التى ملک وطأها، فیجوز النظر الیها کالزوجة، باطناً وظاهراً. امّا من
حرم وطأها فیباح النظر منهن الى الوجه والکفین والقدمین اجماعاً و یحرم
النظر الى القبل والدبر لغیر ضرورة من مباشرة علاج واشهاد ایلاج، اجماعاً.
وامّا
غیر ذلک من البدن فعلى ثلاثة اقسام: الاول: الثدى حال الارضاع وهو یلحق
بالوجه لشدة الحاجة الى ظهوره فى اغلب الاوقات. الثانى: الثدى، لافى حالة
الارضاع، الثالث: سائر البدن، غیر ما ذکرنا. و فى هذین القسمین خلاف: قیل
بالاباحة لقوله تعالى: «لایبدین زینتهنّ الاّ لبعولتهنّ، او آبائهنّ، او
آباء بعولتهنّ، او ابنائهنّ» وقیل بالتحریم، لعموم: «قل للمؤمنین یغضّوا من
ابصارهم.»
قال
السعید: والاحوط انّه یحرم ما عدا الوجه والکفین والقدمین ومایظهر عادة
بحسب اکثر الاوقات لانّ الجسد المرأة کله عورة ویحرم النظر الى العورة.»42
مَحْرَم،
زنى است که انسان حق همبستر شدن با او را داشته باشد. یا آن زنى است که به
نسب، یا شیرخوارگى، یا با پیوند، مانند عقد و یا ملک یمین، همبستر شدن با
او حرام شده باشد.
آن
که حق دارد با او همبستر بشود، رواست به همه بدن زن چشم بدوزد، چه جاهاى
آشکار و چه جاهاى پنهان. امّا مَحْرَمى که چنین حقى را ندارد، به اجماع، بر
او نگاه به صورت، پاها و دستها تا مچ رواست. همچنین به اجماع، در غیر
هنگام ضرورت، مانند گاه درمان بیمارى و گواهى بر داخل کردن، بر او روا نیست
که پیش و پس زن مَحْرَم را بنگرد. امّا باقى بدنِ این دسته از مَحْرَمان،
بر سه قسم است:
1. پستان در حال شیردادن که از نظر حکم، پیوسته به چهره است؛ زیرا بیش تر وقتها ضرورت شدید دارد که در بین مَحْرَمان ظاهر باشد.
2. پستان در غیر حال شیردادن.
3. دیگر جاهاى بدن.
در دو قسم آخر، اختلاف است:
گروهى
مباح دانسته اند، به دلیل آیه شریفه: زینت و جمال خود را آشکار نسازند، جز
براى شوهران خود، پدران شوهر، پسران خود و پسران شوهر….
گروهى حرام دانسته اند، به دلیل آیه شریفه: اى رسول ما! مردان مؤمن را بگو: چشمهاى خود را از نگاه ناروا بپوشند.
سعید
گفته است: بهتر و به احتیاط نزدیک تر است که نگاه به جز چهره، دستها تا
مچ، پاها تا مچ و آنچه از روى عادت، بیش تر وقتها پوشیده نمى شود، حرام
است؛ زیرا همه بدن زن عورت است و نگاه به عورت حرام.
عبارت
الایضاح، که کتاب فقهى سعید، فرزند علامه است، کم وبیش، مانند عبارت فاضل
مقداد است، جز این که سعید، فتواى پدرش، علاّمه حلّى را، از تذکره نقل کرده
که ایشان نگاه به دیگر جاى بدن را مباح مى داند و مى نویسد: «هو الاقوى
عندى.»43
از
عبارت فاضل مقداد و فرزند علامه حلّى، روشن مى شود: دیدگاهى وجود دارد که
نگاه به دیگر جاهاى بدن زن را حرام مى داند و این قول از چنان جایگاهى
برخوردار است که فاضل مقداد را از فتوا باز داشته و سعید فرزند علامه حلّى
را وا داشته که فتواى به احتیاط دهد.
این
جاست که ادعاى اجماع محصل و منقول و ادعاى ضرورت، از سوى صاحب جواهر، یا
ادعاى قطع و یقین از سوى آقاى خوئى، با مشکل رو به رو مى شود.
علامه
سید محمد حسین فضل اللّه، دلیلهایى که بر روا بودن نگاه مَردان مَحْرَم به
زن، اقامه شده، یک به یک بر مى شمرد، این حکم را کم و بیش، روشن دانسته و
سپس با اشاره به حکمت حکم، از گرفتاریها و دشواریهاى امروز سخن گفته است:
«اما
جواز ابداء الزینة لهؤلاء، فلأن طبیعة العلاقة الخاصة الخاضعة للحواجز
النفسیة، تمنعهم من التفکر الجنسى والانجذاب الغریزى، انطلاقاً من الاحکام
الشرعیة التى تجعلهم من المحارم و من التقالید الاجتماعیة والقیم الانسانیة
العمیقة فى وعى النّاس مما یجعل عملیة الانحراف بعیدة عن المألوف من الوضع
الطبیعى للعلاقات.
لکن
هذا الموضوع قد یخضع لکثیر من الاهتزازات النفسیة المنحرفة، فیدفع الانسان
الشاذ المنحرف الى الاعتداء على ابنته، او اخته، او ابنة اخته، او اخیه
انطلاقاً من التوجیهات الاخلاقیة التى تثیر الغریزة فى اتجاه المتمرد على
الحرام او من الافلام الخلاعیة، او القصص المثیرة… ونحو ذلک مما اصبحنا
تسمع بالکثیر منه فى عالمنا المعاصر.
ولذلک
فلابد من الرقابة الدائمة على حرکة العلاقات فى الاجواء المثیرة والعمل
على ایجاد الضوابط الخارجیة بالاضافة الى الضوابط الداخلیة فى عمق الرواسب
الذاتیة… فقد دلت التجارب على انّ الاعتماد على التقالید فى مثل هذه الامور
لایتحقق أیة ضمانة عاصمة، لانّ من السهل تفتیت القیم الروحیة والاخلاقیة
بالأتجاه التربوى المضاد بالوسایل المنحرفة المتنوعة.»44
نمایاندن
زیباییها و زینتها، از آن جهت براى مَحْرَمان، روا شمرده شده که طبیعت
علاقه ها و پیوندهاى ویژه، محکوم بازدارنده هاى نفسانى و روحى فراوانى
هستند که آنان را از هرگونه اندیشه جنسى و شهوانى باز مى دارد. آن باز
دارنده ها از احکام شرعى، که آنان را از محارم مى داند و از آداب و سنتهاى
اجتماعى و ارزشهاى عمیق انسانى، که در اعماق جان انسانها وجود دارد، سرچشمه
گرفته است.
در
نتیجه، این گونه پیوندها، با چنین بازدارنده هایى، اندیشه ها و رفتارهاى
انحرافى را بسیار دور مى نماد. امّا همین مسأله، گاه، محکوم بسیارى از
لغزشهاى روحى و نفسى مى شود؛ به گونه اى که انسان را به دست اندازى به سوى
دختر، خواهر، دخترخواهر و دختر برادر، بر مى انگیزاند.»
این
انگیزشها و برانگیخته شدنها، از توجیه هاى ضداخلاقى بسیار که غریزه را به
سرکشى بر مى انگیزند، یا از فیلمهاى غیراخلاقى و مبتذل، یا داستانها و
رمانهاى شهوت انگیز و… ناشى مى شود که ما امروزه، به بسیارى از رخدادهاى
این گونه اى در جامعه برخورد مى کنیم.
از
این روى، یک دیده ورى همیشگى بر چگونگى نشست و برخاستها و آمد وشدها در
این جاها و فضاهاى هیجانى بایسته است. باید در عمل، قانونها، آیینها و
معیارهاى خارجى را بر قانونها و قاعده هاى داخلى، که در ژرفاى نفسها، رسوب
کرده، افزود [تا از رخدادهاى ناگوار پیش گیرى کند] زیرا تجربه ها نشان مى
دهد که اکنون دیگر، تکیه بر سنتها و آداب اجتماعى، در مانند این امور،
ضمانت اجرایى اطمینان آورى نیست. زیرا به آسانى مى توان، ارزشهاى روحى و
اخلاقى را، با وسائل تبلیغى انحرافى گوناگون، از بین برد.
آقاى
فضل اللّه انگاشته آیه قرآن و روایت، بر آنچه فقیهان ادعا کرده اند، دلالت
دارد؛ از این روى، حکمى را که اینان از آیه و روایت برداشت کرده اند، روشن
دانسته و در این باره به بحث و بررسى نپرداخته است؛ بلکه با توجه حکمت حکم
و نیز شرایط ویژه اى که نمایاندن زینت و زیباییها، پدید آورده اشاره کرده و
مى نویسد: در زمان ما همه چیز دگرگونى یافته، با گونه گون تبلیغها، فیلمها
و… شهوت جوانان را بر مى انگیزند و آنان را به کژ راهه مى کشانند. در چنین
فضاى آلوده اى، اجازه دادن به خواهر و برادر، پسر و مادر، پدر و دختر و…
که با هر لباسى و با هرگونه پوششى در پیش یکدیگر حاضر شوند، گرفتاریها و
ناهنجاریهاى بسیارى را پدید مى آورد.
به
هر حال، آقاى فضل اللّه از باب ضرورت و توجه به شرایط موجود جامعه و
جوانان، بر این نکته پاى مى فشارد که باید «یجوز» در سخن فقیهان، به «یحرم»
دگر شود و پدران، مادران، خردمندان قوم و… چاره اى براى درون خانه ها
بیندیشند.
ولى
نگارنده فکر مى کند، شرع مقدس، براى این مسأله چاره اى اندیشیده و هیچ
گاه، برهنه بودن زن را در برابر مَحْرَم خود اجازه نداده است. آنچه شرع
اجازه داده، برهنه بودنِ سر و صورت و کمى از گریبان و دستها، تا بالاى مچ
است. در همین محدوده هم، به مرد اجازه نگاه به همه بانوان مَحْرَم را نداده
است.
مرد،
تنها مى تواند به سرو صورت خواهر، مادر و دختر خود نگاه کند و به دیگر
بانوان مَحْرَم نسبى، در همین حد هم شاید نتوان نگاه کرد، گرچه بر بانوان
مَحْرَم واجب نباشد که سرو صورت خود را بپوشانند.
پس
چشم دوختن به سرو صورت دخترخواهر، یا دختر برادر و… نیاز به دلیل دارد که
اکنون وجود ندارد. شاید بتوان از معتبره سکونى تنقیح مناط کرد و دخترخواهر
را نیز، بسان خود خواهر دانست. گرچه این تنقیح مناط خالى از اشکال نیست.
امّا بى گمان، از روایت سکونى، نمى توان تنقیح مناط کرد و نگاه کردن به خویشان سببى، مانند مادر زن، زن پدر و… را روا دانست.
پیش
از این بیان شد که واجب نبودن پوشش، ملازمه اى با روا بودن نگاه به بانوان
مَحْرَم ندارد. پس زن در برابر گروه هاى سه گانه سببى، نسبى و رضاعى لازم
نیست سروصورت خود را بپوشاند، ولى تنها مرد حق دارد به سر و صورت سه گروه:
خواهر، مادر و دختر، نگاه کند و با تنقیح مناط، حکم روا بودن به بانوان
مَحْرَم به نسب، جریان مى یابد. ولى خویشاوندان سببى، گرچه پوشیدن سروصورت
برایشان واجب نیست، ولى دلیلى نداریم که بر مرد روا باشد به سر و صورت آنان
نگاه کند.
تاکنون، روشن شد که:
الف. چشم دوختن به شرمگاه دیگرى حرام است، حتى بر خویشان نسبى و سببى. جز گاه ضرورت که از این قاعده استثناست.
ب. چشم دوختن به سر، صورت، گریبان و مقدارى از پاهاى زن، بر مردان مَحْرَم، جایز است.
ج. چشم دوختن، به همین مقدار بدن، از سوى مَحْرَمانِ سببى، اشکال دارد و دلیلى بر روایى آن، وجود ندارد.
د. نگاه به دیگر جاهاى بدن زن، به شرمگاه، از سوى مَحْرَمانِ نسبى و سببى، اشکال دارد و دلیلى بر روایى آن وجود ندارد.
اینک
و در این جا، برآنیم یکان یکان دلیلهایى را که مرد را از نگاه به غیر از
سر، صورت، گریبان، دستها تا مچ و مقدارى از پاهاى زن مَحْرَم باز مى دارد،
عرضه بداریم:
1. «قل للمؤمنین یغضّوا من ابصارهم ویحفظوا فروجهم، ذلک ازکى لهم انّ اللّه خبیر بما یصنعون.»45
به
مردان با ایمان بگو: دیده فرو نهند و پاکدامنى پیشه ورزند که این، براى
آنان پاکیزه تر است؛ زیرا خداوند، به آنچه مى کنند، آگاه است.
از
این آیه شریفه در مقاله پیشین: سیرى در آیات حجاب، بحث شد و در این جا
برآنیم نکته هایى را یادآور شویم که در بحث کنونى راهگشایند و در آن جا، یا
از آنها بحثى به میان نیامد، یا به اجمال از کنار آن گذشته شد.
از جمله در این جا باید به این بحث پرداخته شود که مردان مؤمن از چه چیز باید دیدگان خود را فرو پوشند؟
1. آیا از نگاه به شرمگاه ها؟ که البته شمارى بر این باورند و «یحفظوا فروجهم» را قرینه بر مطلب خود دانسته اند.
به دیگر سخن این گروه برآنند که «فروجهم» که مفعول «یحفظوا» است، بر متعلق «یغضّوا» نیز دلالت مى کند.
2.
متعلق «یغضّوا» مى تواند «ما حرّم اللّه» باشد؛ یعنى مردان مؤمن، نگاه خود
را از تمامى حرامهاى الهى فرو پوشند. در این صورت، باید حرام الهى از راه
دیگر و در جاى دیگر ثابت شود، تا موضوع حکم فروپوشاندن قرار گیرد.
3.
متعلق «یغضّوا» مى تواند «ما یثیر الشهوة» نیز باشد. آنچه شهوت انگیز است،
گرچه پیش از این حرام بودن آنها با دلیل دیگرى ثابت نشده است.
احتمال دارد که آیه شریفه، همین سومى را در نظر داشته باشد؛ زیرا:
نخست
آن که: شأن نزول آیه شریفه، نگاه شهوت آلود جوان انصارى به زنى بود که از
کوچه مى گذشت. و در این نگاه، چنان از خود بى خود شد که چهره اش با چیز
برنده اى، که در دیوار بود، برخورد کرد و مجروح شد.46
در
آن زمان، هنوز حکم حجاب و حکم نگاه نازل نشده بود؛ بنابراین نگاه جوان
نگاه حرام نبوده، بلکه نگاه انگیزاننده شهوت بوده و غافل کننده.
دو
دیگر: اگر متعلق «یغضّوا»، «ما حرم اللّه»،یا «فرج» باشد، آیه حکم جدیدى
را بیان نکرده، بلکه تأکید بر احکام گذشته است. زیرا همان دلیلى که حرام
بودن نگاه به چیزى، یا حرام بودن نگاه به شرمگاه را مى گوید، کافى است.
بنابراین،
براى این که آیه از تأکید ورزى بر احکام پیشین خارج شود و بیان کننده حکم
جدیدى باشد، باید متعلق آن «و ما یثیر الشهوة» و… باشد.
حال
که کبراى قیاس را از آیه گرفتیم، صغراى آن را مى توانیم بیابیم. هر چه
شهوت انگیز باشد، چه جاهایى از بدن بانوان مَحْرَم و چه گونه پوشش آنها و…
باید از آنها چشم پوشاند.
2. «واذا بلغ الاطفال منکم الحلم فلیستأذنوا کما استأذن الّذین من قبلهم.»47
چون کودکان شما، به سن بلوغ رسیدند، باید از شما اجازه بگیرند.
همان گونه آنان که پیش از اینان بودند، اجازه مى گرفتند.
خداوند
در آیه پیش از این آیه مى فرماید: نابالغان، لازم نیست اجازه بگیرند، مگر
در سه وقت. در غیر آن سه وقت، کودکان لازم نیست اجازه بگیرند؛ زیرا دیدن
مادر با لباس خواب، براى آنان شهوت انگیز نیست. ولى وقتى به سن بلوغ
رسیدند، باید درگاه ورود به اتاق مادر، اجازه بگیرند. بنابراین، معلوم مى
شود که دیدن مادر، بر بالغان و نابالغان، یکسان نیست. فرزند نابالغ، مى
تواند مادر را در لباس خواب و شهوت انگیز ببیند، ولى فرزند بالغ، چنین
اجازه اى ندارد.
روایات
بسیارى در ذیل این آیه شریفه وجود دارد که به پاره اى از آنها در مرحله
پنجم از حکم حجاب، در مقاله سیرى در آیات حجاب، اشاره کردیم.
3. در اصول فقه، اصولیان درباره مقدمه واجب به بحث و بررسى مى پردازند و عنوان مى کنند: آیا مقدمه واجب، واجب است، یا خیر؟
سرانجام
به این نتیجه دست مى یابند: اگر براى مقدمه جایگاهى در بین آنچه در شرع
واجب است نیابیم، بى گمان در دستگاه عقل، چنین جایگاهى را دارد. اگر در شرع
دلیلى نیابیم که مقدمه واجب، واجب است، عقل به آن حکم مى کند. در همان
بحث، اصولیان از مقدمه حرام، سخن به میان آورده و یادآور شده اند: مقدمه
حرام، از نظر شرع حرام نیست؛ زیرا مقدمه حرام، انسان را به حرام نمى رساند و
دست آخر، این مکلف است که با آهنگ انجام کار، کار حرام را انجام مى دهد یا
انجام نمى دهد. ولى مقدمه حرام، از نظر عقل نارواست. و به دیگر بیان عقل
انسان را از انجام کارهایى که زمینه را براى انجام حرام مهیّا مى سازد، باز
مى دارد و مقدار حرام بودن هر یک از آن مقدمه ها نیز، بسته به مقدار
اثرگذارى است که در فراهم شدن زمینه گناه دارد.
به
هر حال،عقل اجازه نمى دهد مرد و زن مَحْرَم مانند خواهر و برادر، با لباس
نامناسب در برابر هم حاضر شوند، خلوت گزینند، در مهمانیها شرکت جویند و….
دیدن زینت و زیباییهاى بانوان مَحْرَم، از آن جا که زمینه گناه را فراهم مى سازد، به دلیل عقل، حرام خواهد بود.
4.
روح شریعت اسلامى، ناسازگار است با هرگونه حرکتى که به فساد اخلاقى
بینجامد، زمینه آلودگى و گناه را فراهم آورد، جامعه و خانواده را به کژراهه
بکشاند، به آتش شهوت دامن بزند، شهوتها را برانگیزد و… .
این مطلب از جاى جاى قرآن مجید و روایات درخور برداشت است.
خداوند به زنان پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مى فرماید:
«فلاتخضعن بالقول فیطمع الّذى فى قلبه مرض.»48
با ناز و کرشمه سخن نگویید، تا آن که بیمار دل است، آز بورزد.
به پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مى فرماید:
«قل للمؤمنین یغضّوا من ابصارهم و یحفظوا فروجهم، ذلک ازکى لهم….»49
به مردان مؤمن بگو: چشمها را [از نگاه هاى ناروا] بپوشند و پاکدامنى ورزند که این براى آنان پاکیزه تر است.
به زنان مى فرماید:
«… ولایضربن بأرجلهن لیعلم ما یخفین من زینتهنّ…»50
… پاهاى خود را [به گونه اى به زمین] نکوبند، تا آنچه از زینت خود نهفته مى دارند، آشکار گردد.
خداوند حضرت مریم«س» را به خاطر پاکدامنى مى ستاید:
«ومریم ابنت عمران التى احصنت فرجها فنفخنا فیه من روحنا.»51
مریم دختر عمران، همان کسى که دامن خود را پاک نگهداشت و ما هم در آن از روح خود دمیدیم.
خداوند در آیات بسیار، پاک دامنان را مى ستاید:
«الذین هم لفروجهم حافظون.»52
خداوند،
در آیه سى وپنجم سوره احزاب، ده ویژگى از ویژگیهاى مردان و ده ویژگى از
ویژگیهاى زنان را بر مى شمرد که اینها سبب مى شوند در دریاى مغفرت خداوند
غوطه ور شوند و از پاداش عظیم برخوردار. نهمین از این ده ویژگى، پاک دامنى
است:
«والحافظین فروجهم والحافظات.»
در
روایات، از پاکدامنى بسیار سخن به میان آمده و جایگاه و ارزش والایى به آن
داده شده، حتى گاهى براى پاک ماندن دامن شمارى از کسان، از حلال نیز
بازداشته مى شوند که مباد از حلال الهى به حرام بیفتند.
در روایت وارد شده: شخصى به خدمت پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رسید و عرض کرد:
«یا رسول اللّه! اُمّى استأذن علیها؟
… أخشى تکشف شعرها بین یدى؟
قال: لا.
قال: ولِمَ؟
قال: اخاف ان ابدت شیئاً من محاسنها و من شعرها او معصمها ان یواقعها.»53
اى رسول خدا، آیا براى ورود به مادرم باید اجازه بگیرم؟…
از این بترسم که موى او در پیش من نمایان شود.
حضرت فرمود: نه.
پرسید: پس براى چه باید اجازه بگیرم؟
حضرت فرمود: مى ترسم که اگر مقدارى از زیباییها و موها و زیورهاى او بر تو نمایان شود، به آمیزش با او اقدام کنى.
امام رضا(علیه السّلام) در پاسخ به پرسشهاى محمد بن سنان مى فرماید:
«وحرّم
النظر الى شعورالنساء المحجوبات بالازواج الى غیرهنّ من النساء لما فیه من
تهییج الرجال و مایدعوا التهییج الیه من الفساد والدخول فیما لایحل وکذلک
ما اشبه الشعور.»54
چشم
دوختن به موهاى زنانِ شوهردار و دیگر زنان را، حرام کرد زیرا دیدن موى
زنان شهوت مردان را بر مى انگیزد و انگیخته شدن شهوت، به فساد و به داخل
شدن در آنچه که حلال نیست مى انجامد. نگاه به آنچه بسانِ موست، نیز به همین
جهت حرام شده است.
روایات
بسیارى داریم که دستور مى دهند باید جاى خواب پسر و دختر جدا باشد و زنان
خود را از نابالغان بپوشانند و… همه، حکایت از دقت و واقع نگرى شارع دارد و
این نکته را روشن مى کند که شارع بر آن است زمینه انگیخته شدن شهوت را از
بین ببرد که مباد به فسادهاى خانمان سوز بینجامد.
نکته:
وقتى دلیل براى حرام بودن نگاه به بانوان مَحْرَم و دیگر بانوان، مصلحت
سنجیهاى عقل و حکمتهاى بیان شده در آیات و روایات باشد، نمى توان اندازه و
مقدار و حدود آن را بازشناساند و در مثل، گفت: به دستها، تا به آرنج رواست،
نگاه شود و… زیرا این گونه چیزها، بسته به نَفْس فرد، پاى بندى او به
احکام، پیرى، جوانى و… دارد و عقل نمى تواند در حوزه نگاه، مرزى
بازشناساند.
بنابراین،
در این گونه چیزها، تنها مى توان گفت: باید مرزهایى که ممنوع است نگاه ها
از آنها فراتر رود، درجه بندى شوند. پاره اى از جاهاى بدن که فسادانگیزى کم
ترى دارند، نگاه به آن جاها، از کراهت کم ترى برخوردار است و نگاه به هر
جا که فسادانگیزى بیش ترى داشته باشد، از کراهت بیش ترى برخوردار خواهد
بود. هر چه فسادانگیزیها بیش تر باشد، کراهت بیش تر مى شود، تا به آن جا که
به مرز حرمت مى رسد.
بنابراین
با دلیل کتاب و سنت و عقل نمى توان، الگو و نمونه ویژه اى از لباس را براى
مادران ارائه داد که در پیش فرزندان از آن استفاده کنند و یا الگوى خاص
براى خواهران، براى استفاده در پیش برادران و….
آنچه
که روشن است، باید سینه، شکم، ران، کمر، پا تا نیمه هاى ساق و دستها تا
آرنج، به طور حتم پوشیده باشد و از آرایشهاى غلیظ سروصورت خوددارى شود.
دیگر
جاهاى بدن، مانند: دستها تا آرنج، پاها تا نیمه ساق، سر و گریبان در پیش
فرزندان و برادران لازم نیست پوشانده شود، زیرا پوشاندن آنها حَرَج آور و
دشوارى آفرین است و شارع، حکم حَرَجى درشرع قرارنداده است.
البته،
همان گونه که پیش از این یادآور شدیم، بر مردان مَحْرَمى که از همین مقدار
باز بودن و بى پوششى سر و چهره و دست بانوان مَحْرَم، به حرام مى افتند و
دامنشان آلوده مى شود، باید نگاه خود را فرو خوابانند و از نزدیک شدن به
کانون خطر دورى گزینند.
به
هرحال اگرچه بر بانوان در پیش مردان مَحْرَم مانند فرزندان و برادران،
پوشاندن دستها تا آرنج، پاها، تا نیمه ساق، سر و گریبان، چون حَرَجى است،
لازم نیست زیرا شارع، حکم حرجى جعل نکرده و نمى کند؛ امّا این نکته را باید
یادآور شد که همین مقدار، در پیش عمو و دایى، حَرَجى نیست، زیرا به طور
معمول در یک خانه زندگى نمى کنند و پوشاندن آن مقدار در دیدارهاى زودگذر،
دشوارى و حرجى نمى آفریند. همچنین در برابر خویشان سببى که پوشاندن بیش از
این نیز، حَرَجى در پى ندارد و عقل از آن، باز نمى دارد و براى دستور به
پوشش، بازدارنده اى در پیش خود نمى بیند.
نکته:
در آیه 30 سوره نور، حکم پوشش بانوان، بیان و سیزده گروه استثنا و برشمرده
شد که بانوان لازم نیست زینتهاى خود را از آنان بپوشانند. ولى در بر شمارى
گروه هاى سیزده گانه، از دایى و عمو، نامى برده نشد، با این که اینان نیز
از مَحْرَمان بشمارند.
گروهى
بر این پندارند: علت بیان نشدن عمو ودایى، این است که این دو، با دیدن
زینتهاى دختر برادر، یا دختر خواهر، از خود بازتاب نشان مى دهند و از
زیباییهایِ آنان پیش پسران خود، سخن مى گویند.
گروهى
دیگر بر این پندارند: آیه شریفه، یک طرف را بیان کرده و از کنار طرف دیگر
گذشته، زیرا با بیان یک طرف، حکم طرف دیگر روشن مى شود. وقتى در گروه هاى
استثنا شده: ابناء اخوانهنّ و ابناء اخواتهنّ» وجود دارد و وقتى پسر برادر
زن از استثناء ها باشد و جزءِ مَحْرَمان، عکس آن نیز از مَحْرَمان به شمار
است. یعنى عمو هم مى تواند دختر برادر را ببیند و چون پسر خواهر زن، از
مَحْرَمان است، در نتیجه، دایى هم مى تواند دختر خواهر را ببیند.
ولى از بحث ما روشن شد که دلیل و توجیه بهترى براى ذکر نشدن عمو و دایى وجود دارد و آن این که:
عمو
و دایى، مانند پدر و برادر نیستند که با زن در یک خانه و در یک اتاق به سر
برند، تا پوشاندن سر و صورت در برابر آنان حَرَجى باشد. دلیلى بر استثنا
بودن هر مَحْرَم نسبى وجود ندارد، بلکه هر جا ضرورت اقتضا مى کرده و یا به
خاطر زندگى در یک مکان، حرج و مشکلى پیش مى آمده، به زنان، نپوشاندن جاهایى
از بدن، که شهوت انگیز نباشند، اجازه داده شده است. حکم، دائر مدار
مَحْرَم و غیر مَحْرَم نیست. به قرینه دوازدهمین و سیزدهمین گروهى که در
آیه شریفه استثناء شده اند. بردگان و پیران بدون شهوت. اینان، مَحْرَم
نیستند، ولى چون در زندگى، به گونه پیوسته و همیشگى در منزل، به خدمت مى
پردازند و رفت وآمد بسیار پیش بانوى منزل دارند، پوشش در برابر آنان حَرَجى
است، شارع اجازه داده، سر، صورت، دستها و گریبان از آنان پوشیده نشود. از
طرفى، چون آنان برده اند و زیر دست و تابعان بدون شهوت، مشکلى به وجود نمى
آید.
پى نوشت ها:
25. همان706/، ح5.
26. همان714/، ح2.
27. همان715/، ح7.
28. همان716/، ح12.
29. همان، ح11.
30. «کافى»، ج158/3، ح6؛ «وسائل الشیعه»، ج714/2، ح5.
31. «وسائل الشیعه»، ج715/2، ح8.
32. «کافى»، ج158/3، به نقل از مرآة العقول.
33. «وسائل الشیعه»، ج713/2، ح1.
34. همان714/، ح4.
35. همان715/، ح9.
36. همان716/ ـ 717، ح14.
37. همان717/، ح15 ـ 714/20، ح6.
38. همان716/، ح12.
39. همان701/، 710، ح1.
40. همان710/، ح4.
41. همان711/، ح4.
42. «التنقیح الرائع لمختصر الشرایع»، جمال الدین بن مقداد، تحقیق سید عبداللطیف الحسینى الکوه کمرى، ج22/3، کتابخانه مرعشى نجفى.
43. «الایضاح» سعید حلّى، ج9/3، به نقل از «التنقیح الرائع»، ج22/3.
44.، «کتاب النکاح»، تقریرى از درس سید محمد حسین فضل اللّه، مقرر شیخ جعفر شافورى93/، دار الملاک، بیروت.
45. سوره «نور»، آیه 29.
46. «نورالثقلین»، ج588/3، ح92؛ «کافى»، ج520/5، ح5.
47. سوره «نور»، آیه 59.
48. سوره «احزاب»، آیه 32.
49. سوره «نور»، آیه 30.
50. همان، آیه 31.
51. سوره «تحریم»، آیه 12.
52. سوره «مومنون»، آیه 5؛ سوره «معارج»، آیه 29.
53. «جعفریات»، به نقل از «الفقه»، سیدمحمد شیرازى، کتاب النکاح، ج161/1.
54. «نورالثقلین»، ج622/3، ح234.
چهارشنبه 5/9/1393 - 14:56
حجاب و عفاف
پوشش
فرای آنکه به عنوان یک نیاز بنیادین مادی برای بشر به حساب میآید، عاملی
برای نمایش اعتقاد و شخصیت افراد تلقی میشود و نوعی پرچم وجودی انسان است.
نیاز به پوشش و پرهیز از برهنگی جزء گرایشهای فطری انسان است که خداوند
متعال آنرا در وجود بشر قرارداده است.قرآن کریم در ماجرای آدم و حوا
اینگونه اشاره میکند که «پس آن گاه که از درخت چشیدند،عورتهایشان
پدیدار شد و بر آن شدند که با برگهای بهشتی خویشتن را بپوشانند».[1]
بنابراین بشر از آغاز خلقت،با میل فطری،اندام خود را از دیگران پوشانیده
است و اگر این گونه نبود،انسان نیز مانند حیوانات،ازبرهنگی شرمی نداشت و
با پوشاندن خود،احساس امنیت و آرامش نمیکرد.
نکتهی
قابل توجه آن است که گرچه حیات آدمیان از همان آغاز با پوشش پیوند خورده
است، به دلیل وجود نوعی احساس حیای طبیعی در جنس ماده، زنان در طول تاریخ
در امر پوشش تلاش و جدیت بیشتری از خود نشان دادهاند.[2]
پوشش
زنان در میان اقوام و ملل، تاریخچهای دیرینه دارد؛ به گونهای که یکی از
نمادهای معرفی طبقات اجتماعی و حیثیت انسانی، نوع پوشش آنان بوده است.
علاوه بر آن، یکی از تفاوتهای اساسی میان مردان و زنان در میان ملل متمدن،
داشتن پوشش و هالهای بر سر و گردن آنان بوده است. در واقع اسلام در این
بخش تأسیس حکم نداشته، بلکه امضایی عمل کرده و دربارهی میزان و کمیّت پوشش
احکامی صادر کرده است.
ردپای
حجاب در جامعهی ایرانی از زمانهای بسیار دور و پیش از ورود اسلام به این
سرزمین دیده میشود. هرچند در آن زمان، اصطلاح حجاب به معنای پوشش اسلامی
مطرح نبود، ولی به معنای پوشش خاص تعریفشده برای زنان وجود داشت: «تجلیات
پوشش در میان زنان ایران چنان چشمگیر است که برخی از اندیشمندان و
تمدننگاران، ایران را منبع اصلی ترویج حجاب در جهان معرفی کردهاند.»[3]
سیر تاریخی پوشش زن در ایران قبل از اسلام
با
استناد به مدارک بهدستآمده از دورهی هخامنشیان، مانند تندیسها،
سکهها، نقوش فرش، پارچه و نقشبرجستههای محدودی که تعدادی از آنها هم
خارج از ایران است و یا نوشتههای برخی از تاریخنگاران، میتوان چنین
برداشت کرد که پوشاک زنان عبارت بوده از لباسهای بلند تا قوزک پا و گاهی
فراخ، پیراهنهای ساده تا پایین ساق پا به صورت ساده یا ریشهدار، با
آستینهای بلند یا کوتاه.[4]
لباسهای
زنان در دورهی اشکانی پیراهنی بلند تا به روی زمین، گشاد، پُرچین،
آستیندار یا بدون آستین و یقهراست بوده است. پیراهنی دیگر داشتهاند که
روی اولی میپوشیدند. قد این نسبت به اولی کوتاه و ضمناً یقهباز بوده
است. روی این دو پیراهن، چادری سر میکردهاند.[5]
با
مقایسهی چندین نقش سنگی آناهیتا و نقوش دیگر با هم، به نظر میرسد که
بانوان ساسانی، پیراهن بلند بسیار پرچین و گشاد میپوشیدهاند و آن را
نواری در زیر سینهها مانند بانوان اشکانی جمع کرده، میبستند.[6] زنان عهد
ساسانی گاهی چادر گشاد پرچین به سر میکردند که تا به وسط ساق پا میرسیده
است. [7]
سیر تاریخی پوشش زن در ایران پس از اسلام
1. پوشاک زنان ایران از اوایل دورهی اسلامی تا عصر مغول
بحث
پوشاک ایرانیان (زنان) را در ارتباط با تمدن و فرهنگ اسلامی باید از زمان
سامانیان آغاز کرد و چون سامانیان خود را از نسل ساسانیان میدانستند، باید
اذعان کرد که پوشش ایرانیان در این دوران همان پوشش دورهی ساسانی است که
پیشتر دربارهی آن توضیح داده شد و زنان بالطبع از پوششهای سنتی چادر و
روبندهای ابریشمی برای حجاب و پوشش خود استفاده میکردند (از اوایل دورهی
اسلامی تا عصر مغول)، آن هم در رنگهای مختلف زرد و آبی و سیاه. در همین
رابطه، مینیاتوری از یک نسخهی بسیار قدیمی در کتابخانهی ملی پاریس موجود
است که ترکانخاتون، مادر سلطان محمد خوارزمشاه و حرمهای او در لشکر مغول
را مینمایاند که دو زن، یکی با چادر سفید و دیگری با مقنعه و چادر سیاه
نقاشی شدهاند.[8]
2. دورهی مغول و ایلخانان
در
جامعهی ایلی قرون دوازدهم و سیزدهم میلادی، بنا بر نحوهی زندگی ساده و
بیپیرایه، همگام با اقتصاد شبانی، لباس و طرز آرایش زنان بسیار ساده و نزد
همهی طبقات یکشکل بوده است. این لباس عبارت بود از نیمتنهی بلندی که
بر روی سینه آستر داشت. همهی زنان شلوار میپوشیدند و دارای پوستینهای یک
شکل بودند.[9]
کمی
پس از این دوره، در اثر تماس با ممالک متمدن همسایه، به خصوص چین و افزوده
شدن بر قدرت اقتصادی مغولها، لباسها تغییر شکل یافت و زنانهتر شد. زنان
شوهردار بر روی پیراهن خود چیزی شبیه به کیمونوی چینی که بسیار گشاد بود و
جلو آن تا پایین باز و آستینها نیز بسیار گشاد بود و تا نوک پا میرسید،
میپوشیدند. کلاهی بر سر داشتند که از جنس حصیر یا پوست درخت بود.[10]
موهای زنان و طرز آرایش آن ساده بود. فرق را از میان سر باز میکردند،
گیسوان را دو تا میبافتند و بر شانهها میانداختند و بدین ترتیب موها از
زیر کلاه نمایان بود.[11]
در
دورهی ایلخانی در ایران ملکهها و همسران طبقهی اشراف به همین ترتیب
لباس میپوشیدند و طرز آرایش گیسوانشان نیز همان گونه بود که وصف شد. زنان
ایرانی به هنگام بیرون رفتن از منزل در حجاب بودند و برقع بر رخ
میافکندند، به طوری که هیچ گوشهای از بدن آنها نمایان نمیشد، در حالی
که زنان ترک و مغول پوششی نداشتند.[12]
3. دورهی تیموریان و صفویه
از
نوشتههای سیاحان معروفی مانند کلاویخو و آثار مینیاتوری باقیمانده از
دورهی تیموری میتوان دریافت که زنان در این دوره از انواع کلاه، چارقد،
روسری سهگوش (لچک)، نوار، عرقچین، روسری توری، روبنده و چادر برای پوشش سر
و بدن خود استفاده میکردند.[13]
زنان
هنگام بیرون رفتن از خانه، از روی همهی ملبوسات، لباس بلند سفیدی
میپوشیدند که از سر تا پا بدن و صورتشان را مستور میساخت و تنها مردمک
چشم آنها قابل رؤیت بود. زنان عموماً چهار حجاب داشتند؛ دو تا را در خانه
سر میکردند و دو تای دیگر را هنگام خروج از منزل به آنها اضافه
میکردند.[14]
4. دورهی افشاریه و زندیه
در
دورهی افشاریه، حجاب و پوشش زنان همانند دورهی قبل بوده و زنان با پوشش
کامل و چادر در اجتماع ظاهر میشدند. در عالم آرای نادری به مواردی
برمیخوریم که گویای این مدعاست.[15]
در
دوران زندیه نیز زنان از چارقد برای پوشش سر استفاده میکردند که گاه
چارقد را در زیر چانه با جقه تزیین میکردند. موها بیشتر به صورت بافتهشده
نگهداری میشد و از تزئینات طلایی نیز استفاده میگردید. در خارج از منزل
زنان چادری به رنگ سیاه و سرمهای یا رنگهای تیرهی دیگر به سر داشتند و
از روبنده نیز برای پوشاندن خود استفاده میکردند.[16]
5. دوران قاجاریه
پوشش زنان در عهد قاجار را میتوان در سه دوره بررسی کرد:
دورهی
اول، تا قبل از ناصرالدینشاه است که پوشش زنان چادرهای بلند مشکی است و
به سر خود پارچهای سفید میانداختند که در مقابل چشمان چند شبکه داشت و به
وسیلهی آن جلوی خود را میدیدند.
دورهی
دوم، دورهی ناصرالدین شاه بود که پوشش زنان، چادرهایی بود که از سر تا
پاشان را میپوشاند و فقط چشمهایشان از پشت روبند توری یا قلابدوزیشده
که در زیر چادر به صورت میانداختند، به بیرون دید داشت.
اما
پس از مسافرت ناصرالدینشاه به فرنگ و روسیه و دیدن پوشش زنان آنجا، شاه
زنان حرمسرا را واداشت تا چاقچورها (شلوار بلند چیندار مخصوص زنان) را
کنار گذارند، شلیتههاى کوتاه بپوشند و سر و موى خود را نیز با روسرىهاى
سفید ساده بپوشانند. سلیقهی شاه به تدریج از درون حرمسرا به بیرون سرایت
کرد و بسیارى از زنان و دختران خواص نیز به آن گراییدند، اما این خواست در
میان مردم عادی، به دلیل فضای مذهبی حاکم بر جامعه، جای خود را پیدا نکرد.
دورهی
سوم، از زمان سلطنت مظفرالدینشاه تا پایان دورهی قاجار بود. در این
دوره، کت و دامن و لباس به شیوهی فرنگی، به ویژه در میان زنان طبقهی
مرفه، افزایش یافت. خانوادههای وابسته به دربار از این نوع پوشش استفاده
میکردند و زنان روشنفکری چون «قرهالعین» نیز بدون حجاب در جمع ظاهر
میشدند.[17]
6. دورهی پهلوی اول
پس
از دوران مشروطیت و به قدرت رسیدن گروهی از طرفداران غرب، روند نوگرایی و
تجددخواهی شکل تازهای به خود گرفت و کمکم عقدههای محبوس در سینهی
غربزدگان گشوده شد. شعرایی چون عارف قزوینی و ایرجمیرزا اشعاری در مخالفت
با سنن دینی و حجاب سرودند و برخی نویسندگان و علمای دین را به باد ناسزا و
مسخره گرفتند. سالهای پایانی سلطنت قاجار در حقیقت سالهای انزوای
روحانیت شیعه و دوران میدانداری غربزدگان و وابستگان بود.
مدارس
جدید ایرانی که توسط اروپاییان و میسیونرها تأسیس شده یا به وسیله
ایرانیان شیفتهی غرب اداره میشد، محصولات خود را به جامعهی در حال تحول
عرضه میکرد. این محصولات اغلب جوانانی خودباخته و بیهویت، دنیاگرا و
متمایل به فساد و مظاهر غرب بودند که در انتظار کشف حجاب لحظهشماری
میکردند.
در
کنار غربزدگان مسلمان، گروهی از بهاییان نیز به آرامی و در لوای
فعالیتهای آموزشی، در پی القای فرهنگ بیحجابی به نسل آیندهی کشور بودند.
مدرسهی «تربیت» به وسیلهی بهاییها تأسیس شده بود و نمونهای از این
مراکز آموزشی بود که نسبت به ثبتنام مسلمانان نیز مضایقه نمیکرد. در این
مدرسه، آزادی از نوع جدید آن وجود داشت و دختران نیز همانند پسران حق
داشتند آواز بخوانند و برقصند.[18]
وقایعنگاران
از سفر رضاشاه به ترکیه به عنوان نقطهی عطفی در حکومت پهلوی اول و عامل
اساسی جلب توجه وی به موضوع کشف حجاب یاد میکنند. در بهار سال 1313،
هنگامی که رضاشاه سفر خود را به ترکیه آغاز میکرد، همسر و دختران شاه برای
اولین بار بیحجاب ظاهر شدند.
بلافاصله
پس از بازگشت از سفر، رضاخان در تدارک کشف حجاب برآمد. در این سال به
آموزش و پرورش ابلاغ شد که لازم است معلمان و دانشآموزان بدون حجاب در
مدرسه حاضر شوند، اما در بسیاری از موارد نسبت به رعایت این ابلاغ با
مماشات برخورد میشد. این ابلاغیه خود مخالفتهایی را از سوی نیروهای مذهبی
برانگیخت.
بالأخره
در روز 17 دیماه 1314 قانون اجباری کشف حجاب به سرتاسر کشور ابلاغ شد و
از آن پس زنان از حضور در خیابانها و معابر عمومی و مجالس با حفظ حجاب منع
شدند. پاسبانها و مأموران حکومتی هر زن محجبهای را در کوچه و خیابان
میدیدند به تعقیب وی میپرداختند و گاه تا داخل خانهها میرفتند تا چادر و
روسری را از سر زنان بکشند. در جریان این یورشها، بسیاری از زنان به شدت
مضروب شدند و تعدادی از آنها بچههای خود را سقط کردند. کار به جایی رسید
که برخی از زنان برای حفظ حجاب و از ترس مقابله با مأموران مجبور شدند به
مدت چند سال در خانه بمانند و جز مواقع خاص، که نیروهای حکومتی در کوچه و
خیابان دیده نمیشدند، خارج نشوند.
برخی
جامعهشناسان، که در مسائل اجتماعی ایران مطالعاتی انجام دادهاند، اظهار
میدارند که در دوران رضاشاه، به دلیل اتخاذ ارزشهای غربی در مدرنیزه
کردن اجباری کشور، میان ارزشهای غربی و ارزشهای اسلامی-ایرانی چالشی به
وجود آمد که جامعه را با بحران هویتی مواجه نمود و این بحران تا امروز
ادامه یافته است.[19]
7. از پهلوی دوم تا انقلاب اسلامی
پس
از روی کار آمدن محمدرضا، گروهی از زنان که از فشار حکومت پدرش سخت به
ستوه آمده بودند، در مخالفت با کشف حجاب، در معابر عمومی با چادر ظاهر
شدند. در مهرماه 1320، آیتالله سید ابوالقاسم کاشانی طی نامه شدیداللحنی
به نخستوزیر وقت، خواهان کم کردن فشار بر زنان محجبه شد و پاسخ مساعد
دریافت داشت و بالأخره در سال 1323، آیتالله سید حسین طباطبایی قمی، از
مراجع وقت، طی نامهای از شاه جدید تقاضا کرد کشف حجاب اجباری را لغو کند.
پس
از لغو کشف حجاب، بسیاری از زنان مسلمان به حجاب روی آوردند، اما در این
دوره بیشتر زنان از چادر رنگی استفاده میکردند. البته بسیاری از زنان که
طی چند سال طعم آزادی به سبک غربی را چشیده بودند، دیگر حاضر به بازگشت به
فرهنگ حجاب نبودند. مهمترین تفاوت کشف حجاب در عصر پهلوی اول و دوم این
بود که کشف حجاب در عصر رضاشاه به زور سرنیزه و در عصر محمدرضا به پشتیبانی
تبلیغات گسترش یافت.[20]
در
واقع پهلوی دوم با برنامهای حسابشده و از طریق رسانههای گروهی، مراکز
آموزشی، ادارات و سینماها تلاش کرد تا زنان را به بیحجابی و برهنگی تشویق
کند. وی میخواست با وارد کردن زنان به صحنههای اجتماعی، خود را مدافع
حقوق آنان جا بزند، حال آنکه زنان نیز همانند مردان از ابتداییترین حقوق
انسانی مانند حق انتخاب آزاد، محروم بودند. اما هر چه به روزهای پایانی عمر
رژیم شاه نزدیکتر میشدیم، جریان رواج حجاب شدت میگرفت و اقشار گوناگون
با انگیزههای متفاوت به پوشش اسلامی روی میآوردند.[21]
پیش
از انقلاب افرادی همچون دکتر شریعتی به حجاب شکل سیاسی داده بودند؛ یعنی
حجاب به یک ایدئولوژی مبارزه و به هدفی برای انقلاب تبدیل شده بود. با
شعلهور شدن آتش انقلاب، زنان مسلمان نیز که تا پیش از این با فعالیتهای
مخفی و به عنوان مادر شهید و یا همسر مبارزین دربند با رژیم شاه مبارزه
میکردند، به خیابانها آمدند، با چادر مشکی، با فرزندانی که در بغل
داشتند، با مشتهای گره کرده، همگام با مردان در صحنهی انقلاب حضور
یافتند.
8. پس از انقلاب اسلامی تا کنون
با
توجه به اهمیتی که حجاب قبل از انقلاب و نیز در جریان انقلاب پیدا کرده
بود، طبیعی بود که پس از آن هم انقلابیون در صدد ترویج آن باشند. لذا حجاب
به عنوان امری ضروری تلقی شد و رعایت آن الزامی گردید. این مسئله اعتراضاتی
را در پی داشت و برخی از اقلیتها و گرایشهای لائیک و ضددین به اعتراض و
راهپیمایی دست زدند که با عکسالعمل مردم و خصوصاً زنان انقلابی و محجبه
مواجه شد و نهایتاً با حضور مردم در انتخابات و رأی دادن به جمهوری اسلامی،
به تدریج حجاب در همهی جامعه فراگیر شد.[22]
در
سالهای جنگ تحمیلی، شور و اشتیاق دینی و انقلابی و احساس نیاز به وحدت در
مقابل دشمن، حتی قبل از تصمیم قانونگذاران، زنان ایران را واداشت که
مشتاقانه و یکپارچه پوشش اسلامی را برگزینند. آن هم نه فقط برای انجام
تکلیف الهی، بلکه به عنوان پرچم دفاع از ارزشهای اسلامی و حمایت از
فرزندان و شوهرانشان که در جبههها با خون خود از آن پاسداری میکردند.
همبستگی اجتماعی در دوران جنگ به حدی قوی بود که تمامی تلاش سکولارها را
در داخل و خارج کشور ناکام میگذاشت و هر چه نشریات خارجی تلاش میکردند که
چهرهی زن ایرانی مسلمان را کریه جلوه دهند، موفق نشدند.
پس
از دوران جنگ، دورهی جدیدی در تاریخ ایران رقم خورد. در این دوره حکومت و
دولت در صدد بازسازی خرابیهای جنگ و نوسازی با یک مدل اقتصادی باز برآمد.
همین اقدامات که در جهت توسعهی جامعه صورت گرفت، موجب تغییر و تحول نظام
ارزشی جامعه شد؛ به گونهای که نظام ارزشی بیشتر رنگ مادی به خود گرفت. در
این شرایط، نوع پوشش زنان دوباره دچار تغییر شد و حجاب از سمت چادر سیاه و
مقنعه، به سمت مانتو و روسریهای رنگی رفت.
نقطهی
عطف دیگری که موجب اثرگذاری بر جریان ارزشی جامعه گردید، واقعهی دوم
خرداد 1376 و تشکیل دولت اصلاحات بود. پس از این تاریخ، کشور با شعار
دموکراسی و آزادیهای سیاسی، به سمت تجربهی تازهتری رفت. به موازات این
حرکت، ارزشهای جامعه تحت تأثیر قرار گرفت و نمود سریع آن، خود را در نوع
پوشش افراد، به ویژه زنان نشان داد.
پوشش
زنان پس از این دوره، ابتدا در شهرهای بزرگ و تهران، دگرگون شد و به
تعبیری دچار نوعی آنومی گشت؛ به گونهای که نمیشد الگوی واحد و
تعریفشدهای را در مورد پوشش مشاهده کرد. این وضعیت که در حال حاضر نیز
ادامه دارد، وضعیتی زیانبار برای حفظ نظم و انتظام اجتماعی به شمار میآید
و نیازمند توجه جدی کارشناسان و مسئولان است.[23]
منابع:
1. سورهی مبارکهی اعراف، آیهی 22.
2. ویل دورانت، لذات فلسفه، ترجمهی عباس زریاب خوئی، 1370، ص 29.
3. ویل دورانت، تاریخ تمدن، ترجمهی احمد آرام، جلد دوم، ص 78.
4. مرتضی راوندی، تاریخ اجتماعی ایران، 1373، ص 476.
5. بنفشه حجازی، زن به ظن تاریخ (جایگاه زن در ایران باستان)، 1370، ص 141.
6. جلیل ضیاءپور، پوشاک باستانی ایرانیان از کهنترین زمان تا پایان شاهنشاهی ساسانیان، 1342، ص 307.
7. حجازی، همان، ص 198.
8. سید قاسم موسوی، نگاهی بر سیر تاریخی حجاب زنان در فرهنگ ایران، 1388، ص 310.
9. شیرین بیاتی، زن در ایران عصر مغول، 1382، ص 45.
10. همان.
11. رشیدالدین فضلالله همدانی، جامع التواریخ، ترجمهی برزین، جلد 3، 1957، ص 202.
12. سفرنامهی مارکوپولو، ترجمهی حبیبالله صحیحی، 1350، ص 303.
13. سفرنامهی کلاویخو، ترجمهی مسعود رجبنیا، 1352، ص 82.
14. سیاحتنامهی شاردن، ترجمهی محمد عباسی، جلد 4، 1350، ص 218.
15. محمدکاظم مروی، عالم آرای نادری، جلد 3، 1364، ص 958.
16. غلامرضا ورهام، تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران در عصر زند، 1366، ص 160.
17. میترا مهرآبادی، زن ایرانی به روایت سفرنامهنویسان فرنگی، 1379، ص 120.
18. زیبایینژاد و سبحانی، درآمدی بر نظام شخصیت زن در اسلام، 1383، ص 152 تا 155.
19. سعید معیدفر، جامعهشناسی مسائل اجتماعی معاصر در ایران، 1379، ص 187.
20. زیبایینژاد و سبحانی، همان، ص 163.
21.
رضا رمضان نرگسی، بررسی وضعیت حجاب در ایران از سالهای آخر حکومت پهلوی
تا پایان جنگ تحمیلی، «حجاب، مسئولیتها و اختیارات دولت اسلامی»، جلد 2،
1387، ص 58 تا 61.
22. رمضان نرگسی، همان، ص 76.
23. مهدی مالمیر، جامعهشناسی حجاب، «حجاب، مسئولیتها و اختیارات دولت اسلامی»، جلد 2، 1387، ص 93.
چهارشنبه 5/9/1393 - 14:55
حجاب و عفاف
حجاب
در دنیای امروزی و با مختصات جدید بار معنایی وسیعی را در خود جای داده و
در واقع به نماد اسلامی و شاخص و تمایز زن مسلمان از دیگر افراد بدل گردیده
است، نه اینکه صرفاً حکمی شرعی در کنار دیگر احکام دینی باشد. این امر
اهمیت حجاب و لزوم پرداختن به آن را بیش از پیش ایجاب مینماید. نکتهی
قابل توجه دیگر آنکه وجود چنین حکمی در اسلام نشان از آن دارد که این دین
برای حضور انسانی زن و فعالیت او در اجتماع اهمیت خاصی قائل شده است.
اگر
به زنان امکان ظهور و بروز در عرصههای مختلف اجتماعی داده شود و
استعدادها و توانمندیهای آنان به نحو مطلوب و شایستهای به کار گرفته شود
و آنان بتوانند در مراتب علمی و معنوی ظهور و بروز داشته باشند، دیگر
نیازی نمیبینند که با تبرج و خودآراییها توجه این و آن را به خودشان جلب
کنند. تبرج (خواه از سوی مردان و خواه از سوی زنان) همواره از جهل و نادانی
سرچشمه میگیرد. برای همین است که عموماً زنان تحصیلکرده و هنرمند به
مراتب کمتر از زنان عامی به استفاده از زیورآلات و آرایش کردن گرایش دارند؛
چرا که علماندوزی، فعالیت هنری و شرکت در تولید اجتماعی هویت جدیدی را
برای آنها به ارمغان آورده و آنها را با سرمایههای معنوی و چشماندازهای
بیبدیلی از علم و هنر و ادب و اندیشه و... آشنا ساخته است. به گفتهی
دکتر علی شریعتی: «کسی که زیبایی اندیشه پیدا کند، زیبایی بدنش را نشان
نمیدهد. کسی که شخصیت انسانیاش نمود و تلألؤ دارد، برای او تبلور بدنی
کسر شأن و شرم آور است.»1
پوشش
نامناسب پیامدها و آثار جبرانناپذیری در فرهنگ، اخلاق، اعتقاد، اقتصاد و
امنیت جامعه دارد که گاه مسیری انحرافی و بازگشتناپذیری پدید میآورد. در
دنیای کنونی، فرهنگی که قادر نباشد عناصر فرهنگی مفید را جذب و عناصر غیر
مفید را دفع کند و در الگوهای مختلف اجتماعی از ثبات لازم برخوردار نباشد،
فرهنگ مهاجم با الگودهی آن را تخریب میکند، ارزشها و هنجارهای آن را
نادیده میانگارد و با غلبه و تهاجم، ارزشها و الگوهای مورد نظر خویش را
جایگزین میکند تا در این رهگذر به اهداف خود دست یابد.
پوشش
و حجاب به مثابهی رسانهای ارتباطی و به عنوان کنشی اجتماعی، از یک سو
تحت تأثیر ساختارهای فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی است و از سوی دیگر،
متأثر از کنشگران اجتماعی اعم از زن و مرد است. در طی سالهای پس از
انقلاب، بر اثر آسیبپذیری درونی جامعه و تهدیدهای بیرونی، انتقال فرهنگی
حجاب با اختلال مواجه گردید و عدم رعایت حجاب اسلامی، موجب جریحهدار ساختن
وجدان جمعی و تبدیل آن به عنوان مسئلهای اجتماعی شد.
از
نگاه جامعهشناسی، مسئلهی اجتماعی وضعیت اظهارشدهای است که با ارزشهای
شمار مهمی از مردم مغایرت دارد و معتقدند باید برای تغییر آن وضعیت اقدام
کرد.2 الگوی پوشش و کیفیت لباس در هر جامعه، بیش از آنکه از شرایط
جغرافیایی، اقتصادی، سیاسی و ویژگیهای فردی (سن، جنس، سلیقه و...) افراد
اثر بپذیرد، از ساختار باورها و ارزشها، هنجارها، ایدئولوژیها، الگوها و
آداب و عادات گروهی اثر میپذیرد. لباس نشاندهندهی ناخودآگاه فرهنگی جامعه
است. لباس پوشیدن نشانهی اجتماعی بودن انسان است و مانند دیگر جنبههای
اجتماعی بودن انسان بر اساس ارزشها و هنجارهای اجتماعی و انتظارات جمعی،
شکل مییابد.3ارزشها در فرهنگ هر جامعه نقش کلیدی بر عهده دارند و استواری
هر فرهنگ به ارزشهای آن جامعه وابسته است. بنابراین، هرچه یک جامعه از
نظام ارزشی نیرومندتر و پسندیدهتری برخوردار باشد، انسجام آن نیز بیشتر
میشود.
پوخ
نیز ارزشها را به دو نوع تقسیم میکند: یکی نظام ارزشی اولیه، که به
نیازهای زیستی فرد مربوط میشود؛ و دیگری نظام ارزشی ثانویه که
دربرگیرندهی ارزشهای اجتماعی و اخلاقی است. وی معتقد است که نظام کلی
ارزشها از هر دو نوع تأثیر میپذیرد.4 حجاب نمونهای از ارزشهای دستهی
دوم در تعریف پوخ است که جزء مصداقهای ارزشهای دینی به شمار میآید.
هنگامی
که ارزشهای قدیمی و سنتی جای خود را به ارزشهای نو و جدید میدهند،
فرآیند تغییر ارزشی رخ میدهد. این فرآیند در جوامع و زمانهای مختلف
میتواند صورتهای خاصی داشته باشد. تغییرهای رخداده در دهههای اخیر
ایران نیز از تحول اساسی در ساختار نظام ارزشی خبر میدهد. رفیعپور در این
زمینه معتقد است که «ارزشهای جامعه پس از دوران جنگ دچار تغییر شده و
ارزشهای انقلابی و مذهبی جای خود را به ارزشهای مادی دادهاند.»5
یکی
از مهمترین عوامل تأثیرگذار در این مسئله رسانههاهستند. در جهان امروز،
وسایل ارتباط جمعی مانند روزنامه، رادیو و تلویزیون، سینما و اینترنت با
انتقال اطلاعات، شکلدهی و مبادلهی افکار عمومی، در توسعه و تغییر فرهنگ و
تمدن بشری نقش بزرگی ایفا میکنند. رسانههای جمعی از یک سو به رسانههای
فردی و از سوی دیگر، به جبههی فرهنگی تبدیل شدهاند. در میان وسایل ارتباط
جمعی، تلویزیون به دلیل گیرایی و جذابیتهای خاص خود و همچنین آسانی
دسترسی به آن، نقش و سهم بیشتری در انتقال الگوهای رفتاری و فرهنگسازی
دارد. برنامههای تلویزیون میتوانند رفتارهای اجتماعی مطلوب را در جامعه
استوار کنند. فیلمها و سریالهای تلویزیونی، که دارای پیامهای نهفتهای
هستند، میتوانند به صورت غیرمستقیم و ناخودآگاه در زندگی افراد تأثیر
گذارند و پایدارترین یادگیری و تربیت را برای بیننده در پی داشته باشند؛
چرا که به راحتی میتوانند ارزشها، هنجارها، سلیقهها و عقاید شخصی را
جهت دهند.
برنامههای
تلویزیونی و فیلمهای سینمایی، مهمترین نقش را در تغییر ارزشها در
سالهای اخیر داشتهاند. پخش برنامهها و سریالهای این رسانهی تصویری، نه
تنها فرهنگ اختلاط و بیضابطه بودن را در روابط زن و مرد بیگانه ترویج
کرده، بلکه مهمترین عامل ابتذال در پوشش و آرایش بانوان در جامعه بوده
است.6
هماکنون
در جامعهی ما، پیامهای دینداری و حفظ ایمان در سریالهای سیما و سینما
در مرتبهای بسیار پایین قرار گرفته است. پیامهایی که از طریق این فیلمها
به بینندگان، منتقل و آموزش داده میشود، نه تنها مطلوب و مناسب نیست؛
بلکه پیامدهای منفی و خطرناکی برای نسل تأثیرپذیر و جوان جامعه دارد. از یک
سو، ناهنجاریهایی مانند بدحجابی، مدگرایی، بیهویتی، خودآرایی، آرایش
و... را به دختران جوان آموزش میدهند و از سوی دیگر، این فیلمهای
عشقبازی، که هرگز حدود اسلامی و شرعی در آنها رعایت نمیشوند، میتوانند
نقش بسیار مؤثری را در ترویج بیبندوباری دختران جوان داشته باشند. رویکرد
سیما و سینما در سالهای اخیر به مدلهای بیگانه و ارزشگذاری غلط و معرفی
الگوهای نامناسب با ویژگیهای فرهنگی خاص سبب شده است که توجه نسل جوان به
شخصیتهای کموبیش، ناصالح جلب شود. این وضعیت، الگوی زندگی جوانان را به
سوی باورهای فرهنگی تغییر میدهد.7
تولید
الگوها و محصولات فرهنگی نامناسب و مغایر با موازین اسلامی و پوشاک
غیرمتعارف، مطابق با مدهای غربی و عرضهی ارزان قیمت آن به بازار، از دیگر
علل مهم بدحجابی است. متأسفانه، تولید پوشاک نامناسب، ناقص و تحریکآمیز،
برای زنان، نه تنها مطابق با دستورها و احکام الهی نیست، بلکه موجبات توجه و
تمایل مردان بیگانه را نیز فراهم میسازد. امروزه کشورهای اروپایی و
غیراسلامی به فکر صدور لباسها و مدهای مختلف به کشورهای اسلامی افتادهاند
و پرآفتترین لباسهای خود را به کشورهای اسلامی صادر میکنند.
در
حقیقت، این گونه واردات معنادار زنگ خطری برای جامعهی اسلامی ماست و
مسئولان نظام باید نهایت سعی خود را جهت جلوگیری از تولید و فروش محصولات
فرهنگی و لباسهای نامناسب داخلی و خارجی مبذول نمایند. مقام معظم رهبری
میفرمایند: «قانون ممنوعیت تولید و عرضهی کالاهایی که ضد حجاب است، از
قبیل لباسهای مبتذل و... باید در مجلس شورای اسلامی تصویب و به مرحله اجرا
گذاشته شود که پشتوانهی اجرایی این قانون، کار فرهنگی است.»8
از
دیگر عوامل مؤثر در این زمینه، که خود هم علت و هم معلول است؛ یعنی هم
متأثر از رسانه بوده و هم در تأثیرگذاری بیشتر آن نقش داشته، کمرنگ شدن
خانواده است. به این معنا که متأسفانه دامنهی تأثیر رسانهها از تأثیر و
نفوذ خانوادهها بالاتر رفته است. خانوادهی ایرانی را دو معضل اساسی
ناتوان ساخته است: اول آنکه والدین نسبت به گذشته، احساس مسئولیت کمتری در
نظارت و هدایت فرزندان خود دارند. دوم آنکه، احساس میکنند همانند گذشته
اقتدار و نفوذ لازم را ندارند و نهادهای رقیب امکان نظارت و هدایت را از
آنها گرفتهاند. مهمترین اقدام برای اصلاح وضعیت موجود، اصلاح سیاستها و
برنامههاست؛ به گونهای که خانوادهمحوری، اصل حاکم بر تمام تصمیمها
تلقی گردد. تشکیل پودمانهایی که به ارتقای مهارت والدین بینجامد، طراحی
برنامههای جذاب رسانهای برای تقویت غیرت و مسئولیت والدین و همچنین پررنگ
کردن نقش و اهمیت خانوادهها در این برنامهها، تقویت پیوندهای خویشاوندی و
مواردی از این قبیل میتواند در این راستا اثرگذار باشد.
نتیجهگیری
بنا
بر آنچه بیان گردید، هویت زن ایرانی همواره با حیا و عفاف عجین بوده و در
تمام ادوار تاریخی زن ایرانی با پوشش و حجاب دیده شده است. لذا در پوشش و
حجاب زنان کشورمان، مفاهیم ایرانی و اسلامی متداخلاند و به نوعی با هم
عجین شدند. غنای فرهنگی در هویت تاریخی پوشش زن ایرانی، ویژگی ممتازی است
که باید به بهترین وجه ممکن تبیین شود و تبدیل به اصول و پایههای معرفتی
زنان و دختران این مرز و بوم گردد؛ چرا که وقتی نسل جدید با هویت خود و
غنای فرهنگی آن آشنا شد، سراغ فرهنگ بیگانه و الگوهای وارداتی مغایر با
فرهنگ و هویت خود نخواهد رفت.
سفرنامهها
و کتابهای خاطرات گردشگران و مأموران غربی، آکنده از برنامهها و
سیاستهایی هستند که آزاد ساختن زنان ایرانی را به سبک غربی مد نظر و
تأکید قرار دادهاند. مؤثرترین اقدام آنها برای راهیابی به
کشورهای اسلامی آن بود که زنان مسلمان را از طریق برداشتن حجاب و
ملعبه قرار دادن او بیاعتبار کنند. در طول تاریخ زنان مسلمان مبارزات و
مقاومتهای زیادی را جهت حفظ عفاف و پوشش کردهاند و میکنند. مانند زنان
الجزایر در مقابل حکومت فرانسه و زنان ترکیه، تونس و نیز زنان ایران در
زمان پادشاهی رضاشاه که به مقاومت خود ادامه دادند و فاجعهی مسجد گوهرشاد
مشهد از جملهی این مقاومتها بود.
فرانتس
فانون، جامعهشناسمشهور، در کتاب «انقلاب الجزایر یا بررسى جامعهشناسى یک
انقلاب»، به بررسى نقشحجاب زنان الجزایر در مقابل استعمار فرانسه پرداخته
است و مىنویسد: «سیاستمداران استعمار به این نتیجه رسیده بودند که اگر
بخواهیم به تاروپود بافتهی جامعهی الجزایرى هجوم بریم و استعداد مقاومت
آنها را از بین ببریم، بایدابتدا زنها را تحت تسلط خود درآوریم و لذا هر
چادرى که دور انداخته مىشود، افقجدیدى را که بر استعمارگر ممنوع بوده در
برابر او مىگشاید و سپس از دیدن هر چهرهی بىحجابى امیدهاى حملهور شدن
استعمار ده برابر مىشود.»9
در
این راه، صرفاً مبارزه با اصل حجاب کافی نبود و لذا آنها شیوههای
دیگری را برای تکمیل پروژهی حذف حجاب در پیش گرفتند و از میان این
برنامهها، به تأسیس و ترویج مدارس، مجامع و مطبوعات زنانه بیشترین
اهمیت را میدادند؛ زیرا از این طریق، فکر و عقیدهی زنان عوض میشد و
آنها خودشان به دنبال غرب میرفتند.با گذشت سه دهه از پیروزی انقلاب
اسلامی، هنوز هم یکی از مهمترین بحثهای جامعه، محافل فرهنگی و دغدغهی
مسئولین و شخصیتهای اجرایی کشور مباحث مربوط به حجاب و فرهنگسازی در
ارتباط با این پدیده برای پوشش بانوان در کشور است.
حجاب،
که موضوع و مسئلهای دینی است، تبدیل به یکی از مسائل مهم و کلیدی جامعه
گشته و از طریق پیوند با بسیاری از مسائل، دارای ابعاد سیاسی، اجتماعی،
اقتصادی و فرهنگی شده است. این مسئله از آنجا که مخاطبان اصلیاش زنان
هستند، ارتباط مستقیم با نیمی از جمعیت جامعه دارد و از آنجا که در تنظیم
روابط اجتماعی مرد و زن نقش دارد، به همهی افراد جامعه مربوط میشود.
دستگاههای
نظام پس از انقلاب و جنگ تحمیلی، با عدم تبیین فرهنگ دینی برای نسل جدید،
موجب تغییر ارزشهای نسل جوان جامعه به سوی هنجارهای مادی، مدرکگرایی،
تجملپرستی به جای دیانت، دینگرایی و توجه به دستورهای اسلامی گردیدند.
سیاستگذاران، از برنامهریزی برای تبیین فرهنگ حجاب و عفاف برای دختران
جوان که نه طعم ذلت و خواری زن در نظام طاغوت را چشیدهاند و نه پیامهای
بیبندوباری را شنیدهاند و از طرفی، نه احکام دینی را شناختهاند و نه
شیرینی آن را چشیدهاند، غافل ماندند و به مسائل دیگری پرداختند که به زعم
خود از اهمیت بیشتری برخوردار بود.10
چون
آثار پوشش مرد و زن به خود افراد محدود نمیشود، بنابراین، این مسئله یک
موضوع صرفاً شخصی و تابع خواست افراد نیست؛ بلکه یک امر اجتماعی است که
دولت و جامعه باید در آن دخالت کنند. آیات متعدد قرآن، دولت اسلامی را
فضیلتمدار (و نه اهل تسامح و تساهل در ارزشهای اصیل دینی)معرفی میکنند و
یکی از وظایف آن را امر به معروف و نهی از منکر میدانند. «الَّذِینَ إِن
مَّکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاهَ وَآتَوُا الزَّکَاهَ
وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنکَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَهُ
الْأُمُورِ»11
با
توجه به آنچه دربارهی وضعیت حجاب در ایران گفته شد، آسیبشناسی،
برنامهریزی و نظارت مسئولان و نظام اسلامی، بسیار ضروری مینماید. در این
راستا هم به برنامههای بلندمدت و هم کوتاهمدت نیاز داریم. به یک
برنامهی هماهنگ و یکدست نیاز داریم که در آن تناقضی بین دستگاهها و
رسانهها دیده نشود، به گونهای که از فضای کنونی که بیشتر در جهت ترویج
ارزشهای مادی است، به سمت ترویج ارزشهای دینی و حجاب برویم. برنامههای
بلندمدت نیز باید ناظر به اصل فرآیند تغییر ارزشی باشد. در این زمینه باید،
در کنار توسعهی اقتصادی، توسعهی اجتماعی را در نظر داشت و از میزان و
شدت نابرابری در جامه کاست.
باید
همهی دستگاهها و نهادهای فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، امنیتی و...
هماهنگ و با یک برنامهریزی و هدفگذاری واحد در این زمینه عمل کنند. چرا
که اگر تنها یک نهاد به تنهایی و بدون هماهنگی و حمایت سایر نهادها در این
زمینه وارد شود، نه تنها نتیجهی مثبت نخواهد داشت بلکه تأثیرات منفی نیز
بر جای خواهد گذاشت.(*)
منابع:
1. علی شریعتی، زن (مجموعهی آثار)، 1373، ص 59.
2. رابینگتن و وانیبرگ، رویکردهای نظری هفتگانه در بررسی مسائل اجتماعی، ترجمهی سروستانی، 1386، ص 12.
3. سید حسین شرفالدین؛ ریشهیابی جامعهشناختی بیحجابی، حجاب، مسئولیتها و اختیارات دولت اسلامی؛ جلد 2؛ ص 201.
4. نریمان یوسفی، شکاف بین نسلها، 1383، ص 13.
5. فرامرز رفیعپور، توسعه و تضاد، 1377، ص 170.
6. پیام زن، 1385، ص 72.
7.
اعظم السادات سیدیتبار؛ بررسی و تحلیل علل فردی، خانوادگی و اجتماعی
گسترش بدحجابی؛ حجاب، مسئولیتها و اختیارات دولت اسلامی؛ جلد 2؛ ص 344.
8. امیرحسین بانکی پورفرد، آیینهی زن، 1381، ص 249.
9. ر.ک: بینش اسلامی 3، ص 115.
10. دفتر مطالعات دینی زنان؛ فرهنگ حجاب، بیمها و امیدها؛ 1379؛ ص 47.
11. سورهی مبارکهی حج، آیهی 41.
چهارشنبه 5/9/1393 - 14:54
حجاب و عفاف
چرا چادر مشکی؟!
در
موضوع استفاده از رنگ مشکی برای بانوان، گرچه میتوان ادلهی مختلف روانی،
اجتماعی و حتی پیشینهی تاریخی فرادینی و فراقومی ارائه داد، نسبت دادن آن
به دین بهعنوان دستور اولیای دین، کاری آسان نخواهد بود؛ چراکه شیوهی
دین اسلام در برخورد با چنین موضوعات اجتماعی و فرهنگی، ارائهی ملاک است،
نه تعیین مصداق.
ابتدا
باید فلسفهی حجاب را شناخت و اصل کلی و ملاک اصلی را از قرآن و سنت
دریافت و نظرات فقها را دانست تا بتوان به یک نظر جامع در ارتباط با
استفاده از رنگ مشکی در حجاب بانوان رسید.
در
قرآن و روایات معصومین، اصل کلی و تغییرناپذیری وجود دارد که زن نباید
لباس محرک و شهوتانگیز بپوشد. حجاب یعنی عدم داشتن جذابیت در مقابل نامحرم
و پوشیدن لباسی که نگاه را به خود جذب نکند. درست است در جامعهی اسلامی
که حجاب در آن رعایت میشود، ابتدا مردان مکلف هستند چشم خود را از نامحرم
بپوشانند، اما از آنجایی که انسانهای هرزهدل و هرزهنگاه در جامعه حضور
دارند، زنان نیز به داشتن پوششی که مردان نامحرم را جذب ننماید مکلف
شدهاند.
با
توجه به اجماع مراجع تقلید در ارتباط با برتر بودن چادر مشکی و بررسی
روایات مبتنی بر عدم کراهت مشکی بودن عبا (چادر) و توجه به روانشناسی
رنگها که رنگ مشکی را رنگ مرزبندی میداند و از نظر روانی نیز وقتی انسان
پارچهی مشکی را میبیند دیگر رغبتی به نگاه کردن پیدا نمیکند و خودبهخود
نظر را برمیگرداند، اما نگاه به رنگهای روشن، چشم را باز و رغبت مشاهده و
تمرکز بر دیدن را چندبرابر میکند، میتوان این فرضیه را مورد مداقه قرار
داد که برای حضور اجتماعی و حضور در مقابل نامحرمان، چادر مشکی بهترین
پوشش برای بانوان است.
فلسفهی حجاب
برای
آنکه بتوان هر موضوعی را بهخوبی واکاوی کرد، نیاز است ابتدا فلسفهی آن
موضوع را دریابیم. اگر فلسفه را شناختیم، میتوانیم پیامدها، نتایج و
پیشنهادات خود را برای آن موضوع ارائه دهیم. حجاب دو فلسفهی اساسى دارد که
با یکدیگر ارتباط تام دارند:
1. مصونیت زن در برابر طمعورزىهاى هوسبازان.
2. پیشگیرى از تحریکات شهوانى خارج از ضوابط و هنجارهاى الهى و تأمین سلامت و بهداشت معنوى جامعه.
حجاب
با این نقش و کارکرد مهم و اساسى، باید دارای پیامى قاطع با خود باشد و آن
این است که در برابر همهی مردان نامحرم نوعى هشدار و اعلام «دور باش»
دهد. اگر حجاب نتواند این پیام را منتقل کند، علت وجوبی خود را از دست
میدهد. اکنون باید دید چه عواملى در رساندن این پیام و اثرگذارى آن مؤثر
است:
1. حدود و میزان پوشش:
بدون
شک هر اندازه بدن زن پوشیدهتر باشد، نقش نیرومندترى در دورسازى
هرزهدلان خواهد داشت. اگر نگاههاى آلوده را، همچنان که در روایات آمده
است، تیرهاى زهرآلود شیطان بدانیم، پوشش زن همانند قوسى است که تیر از آن
کمانه مىکند و منحرف مىشود و از اصابت و نفوذ در هدف بازمىماند.
برعکس هر اندازه بدن زن برهنهتر باشد، تیرهاى شیطانى را بیشتر متوجه خود
ساخته و از آن آسیب خواهد دید.
2. کیفیت پوشش:
میزان
ضخامت و حتى کیفیت دوخت لباس، خود بخش مهمى از حجاب را تشکیل مىدهد.
بدون شک لباسهاى نازک و تنگ و بدننما، فرودگاه پیکان مسموم شیطان و
موجب خیره شدن چشمهاى هرزه و آلوده و به فساد کشانندهی جامعه است. در
مقابل، لباسهاى غیربدننما، دیدهها را از خود دور مىسازد و سلامت
معنوى نفوس را تأمین مىکند. در این ارتباط، روایتی است که «رسول خدا
میفرمایند: هلاکت زنان امت من در دو چیز سرخفام است: طلا و لباس
نازک.»[1](جوادی آملی، 1391: 162)
3. رنگها:
تردیدى
نیست که برخى از رنگها دیدهها را خیره مىسازد و پارهاى دیگر
نگاهها را از خود مىراند و دور مىسازد. در عین حال، علماى دین نسبت
به رنگها تأکید چندانى نکردهاند، ولى بر این مسئله پاى مىفشارند که
لباس نباید موجب جلب توجه و عواقب سوء ناشى از آن باشد.
«مسئلهی
ﻧﮕﺎﻩ ﺍﺯ ﻛﻠﻴﺪﻱﺗﺮﻳﻦ ﻣﺴﺎﺋﻞ ﺩﺭ ﺗﻨﻈﻴﻢﺭﻭﺍﺑﻂ ﭘﺎﻙ ﻭ ﺳﺎﻟﻢ ﻣﻴﺎﻥ ﺯﻧﺎﻥ ﻭ ﻣﺮﺩﺍﻥ
ﺍﺳﺖ. ﻗﺮﺁﻥ ﻛﺮﻳﻢ قبل ﺍﺯ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺑﻪ ﭘﻮﺷﺶ، ﺍﺑﺘﺪﺍ ﻓﺮﻣﺎﻥﺑﻪﻛﺎﺳﺘﻦ ﻭ ﻓﺮﻭﻧﻬﺎﺩﻥ ﻧﮕﺎﻩ
ﻣﻲﺩﻫﺪ؛ ﭼﺮﺍﻛﻪ ﻗﻠﺐ ﻭ ﺩﺭﻭﻥ ﺍﻧﺴﺎﻥﻫﺎ ﺑﻪﺷﺪﺕ ﺍﺯ ﺩﻳﺪﮔﺎﻥ ﺗﺄﺛﻴﺮﻣﻲﭘﺬﻳﺮﻧﺪ.
ﻧﮕﺎﻩ نقطهی ﺁﻏﺎﺯﻳﻦ ﺩﺭ ﻛﺸﺶﻫﺎﻱ ﺟﻨﺴﻲ ﻣﻴﺎﻥ ﺯﻥ ﻭ ﻣﺮﺩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ
ﻗﺎﺩﺭﺑﺎﺷﻨﺪ ﻧﮕﺎﻩ ﺧﻮﻳﺶ ﺭﺍ ﻣﻬﺎﺭ ﻛﻨﻨﺪ، ﺩﺭیچهی ﻗﻠﺐ ﻭ ﺩﺭﻭﻥ ﺧﻮﻳﺶ ﺭﺍ ﺗﺤﺖ ﻛﻨﺘﺮﻝ
ﺩﺭﺁﻭﺭﺩﻩﺍﻧﺪﻭ ﺍﺯ ﺍﻧﻮﺍﻉ ﭘﻴﺎﻣﺪﻫﺎﻱ ﺍﻧﺤﺮﺍﻓﻲ ﺩﺭ ﺭﻭﺍﺑﻂ ﺯﻥ ﻭ ﻣﺮﺩ ﻣﺼﻮﻥ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ
ﻣﺎﻧﺪ. ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﻳﻦ ﺑﺮﺍﻱ ﺳﺎﻟﻢﺳﺎﺯﻱﻣﺤﻴﻂ ﺟﺎﻣﻌﻪ، ﻣﻲﺑﺎﻳﺴﺖ ﺩﺭ زمینهی ﻧﮕﺎﻩ ﻭ
ﻋﻮﺍﻣﻠﻲ ﻛﻪ ﺑﺴﺘﺮ ﻧﮕﺎﻩﻫﺎﻱ ﺗﺤﺮﻳﻚﺁﻣﻴﺰ ﺭﺍﻓﺮﺍﻫﻢ میﻛﻨﻨﺪ ﺗﻮﺟﻪ ﻧﻤﻮﺩ ﻭ ﺑﺎ
ﻓﺮﻫﻨﮓﺳﺎﺯﻱ ﻭ ﺍﺗﺨﺎﺫ ﺳﻴﺎﺳﺖﻫﺎﻱ ﻻﺯﻡ ﺩﺭ ﺭﻭﺍﺑﻂ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﻲ، ﺩﺭ ﺟﻬﺖ ﻛﺎﻫﺶ
ﻧﮕﺎﻩﻫﺎﻱ ﺟﻨﺴﻲ ﮔﺎﻡ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ.» (حقشناس، 1386: 62) از عوامل بسترساز
تحریکآمیز میتوان به پوششهای رنگارنگ و خیرهکننده، نازک و بدننما
اشاره نمود. بنابراین برای جلوگیری از زمینهی فساد، باید پوششی را
برگزید که «نه» باشد به نگاههای هرزه و راه ندهد به دلهای هوسباز.
دلایل استفاده از چادر مشکی
1. آیات
برخی آیات مستقیم به مسئلهی پوشش و فلسفهی آن پرداختند که آیات زیر از این دستهاند:
خداوند
سبحان خطاب به زنان پیامبر میفرماید: «ای همسران پیامبر، شما همچون زنان
دیگر نیستید، اگر تقوا پیشه کنید، پس بهگونهای هوسانگیز سخن نگویید که
بیماردلان در شما طمع کنند و سخن شایسته بگویید. در خانههای خود بمانید و
همچون جاهلیت نخستین (که اندام و وسایل زینت خود را در معرض تماشای دیگران
قرار میدادند) در میان مردم ظاهر نشوید و نماز را بهپا دارید و زکات
بپردازید و از خدا و رسولش اطاعت کنید.»[2]
برپا
داشتن نماز و پرداختن زکات و پیروی از رسول خدا، دستور همگانی است. وجوب
پوشش نیز در سورهی نور وظیفهی زنان مسلمان برشمرده شده است. پس میتوان
این آیه را تسری داد به تمام زنان مسلمان که میخواهند پیرو سنت الهی
باشند. در اینجا نیز به صراحت بیان شده که پوششی داشته باشید که بیماردلان
در شما طمع نورزند. پس این پوشش مد نظر خداوند است. اگر پوششی نتواند از
نگاه هرزه جلوگیری کند، نمیتوان به آن لقب پوشش اسلامی را داد. و در
آیهای دیگر، خطاب به تمام زنان مسلمان میفرماید: «ای رسول ما، به زنان
بگو پاهایشان را به زمین نکوبند تا زینت پنهانشان دانسته شود (و صدای
خلخالی که به پا دارند به گوش برسد).»[3]
این آیه نیز به عدم جلب توجه کردن پوشش صحه مینهد.
با اندکی تمرکز بر آیات دیگر، میتوان حجاب برتر را از سیرهی اهل بیت دریافت نمود:
«لَقَدْ
کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کَانَ یَرْجُو
اللَّهَ وَالْیَوْمَ الْآخِرَ وَذَکَرَ اللَّهَ کَثِیرًا»[4]
بهترین
الگو براى شما نه تنها در این میدان، بلکه در تمام زندگى، شخص پیامبر است.
این ناخداى بزرگ به هنگامى که کشتیاش گرفتار سختترین طوفانها
مىشود، کمترین ضعف و سستى و دستپاچگى به خود راه نمىدهد. او هم
ناخداست، هم لنگر مطمئن این کشتى، هم چراغ هدایت است و هم مایهی آرامش و
راحت روح و جان سرنشینان.
جملهی
«لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَهٌ» مفهومش این
است که براى شما در پیامبر تأسى و پیروى خوبى است، مىتوانید با اقتدا
کردن به او، خطوط خود را اصلاح کنید و در مسیر «صراط مستقیم» قرار گیرید
(مکارم شیرازی، 1363، ج 17: 242 و 243).
با
توجه به این آیهی شریفه، میتوان دریافت کسی که شبیهترین مردم به
رسول خدا باشد و همچنین رسول خدا او را «بضعه منی» (یعنی بخشی از وجود من)
خطاب کرده باشند، میتواند الگو و اسوهی حسنه برای مسلمانان باشد.
در
آیهی شریفهی دیگری، حضرت حق میفرماید: «یا ایها الذین آمنوا اطیعوا
الله و اطیعوا الرسول و اولیالامر منکم فان تنازعتم فی شیء فردوه الی الله
و الرسول إن کنتم تؤمنون بالله و الیوم الاخر»[5]
بدیهى
است براى یک فرد باایمان همهی اطاعتها باید به اطاعت پروردگار منتهى
شود و هرگونه رهبرى باید از ذات پاک او سرچشمه گیرد و طبق فرمان او باشد،
زیرا حاکم و مالک تکوینى جهان هستى اوست و هرگونه حاکمیت و مالکیت باید به
فرمان او باشد.
در
مرحلهی بعد مىفرماید: «و اطاعت کنید پیامبر خدا را» و در مرحلهی سوم
مىفرماید: اطاعت کنید «اولىالامر (اوصیاى پیامبر) را» که از متن
جامعهی اسلامى برخاسته و حافظ دین و دنیاى مردماند. سپس مىفرماید:
«اگر در چیزى اختلاف کردید، آن را به خدا و پیامبر ارجاع دهید. اگر ایمان
به پروردگار و روز بازپسین دارید، این براى شما بهتر و پایان و عاقبتش
نیکوتر است.»
«اولىالامر»
چه کسانى هستند؟ همهی مفسران شیعه در این زمینه اتفاقنظر دارند که منظور
از «اولىالامر» امامان معصوم هستند که رهبرى مادى و معنوى جامعهی
اسلامى، در تمام شئون زندگى، از طرف خداوند و پیامبر به آنها سپرده شده
است و غیر آنها را شامل نمىشود (مکارم شیرازی، 1354، ج 3: 434 تا 436).
این
آیه نیز صحه میگذارد بر اطاعت از سبک زندگی رسول خدا و ائمهی اطهار.
اگرچه بانوی گرانقدر اسلام حضرت زهرا (س) جزء امامان نیستند، اما در
روایتی، امام عصر (عج) حضرت زهرا (علیها السّلام) را الگوی خویش قرار داده
است. پس سبک زندگی فاطمی، بهویژه در زمینهی پوشش و حجاب، میتواند الگویی
برای مسلمان باشد.
* زهرا خندان؛ کارشناس ارشد مطالعات زنان
پی نوشت ها:
[1] تنبیه الخواطر و نزهه النواظر،ج1،ص3
[2] احزاب، 32 و 33.
[3] نور، 31.
[4] احزاب، 21.
[5] نساء، 59.
چهارشنبه 5/9/1393 - 14:53
حجاب و عفاف
چادر مشکی، موجب سلامت یا افسردگی؟!
در
قسمت اول این نوشته، به جایگاه حجاب و پوشش بانوان در قرآن پرداختیم. در
ادامه، پوشش بانوان و لزوم برخورداری از ویژگیهایی که فاقد جذابیت و جلب
توجه باشد را در سیره و شیوهی زندگی پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و
سلّم) و خاندان او (علیهم السّلام) بررسی میکنیم. سنت شامل سیره و روایات
معصومان (علیهم السّلام) میشود.
سیره و روش زندگی معصومان
امسلمه
یکی از زنان بزرگوار پیامبر اسلام میگوید: هنگامی که آیهی حجاب نازل شد
(که زنها باید روسری بلند و چادر را بر سر خویش فروافکنند) زنان انصار از
منزل بیرون آمدند؛ در حالی که عبا و چادر مشکی بر سر داشتندو پیامبر سکوت
کردند.[1]
سکوت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) دربارهی رنگ مشکی پوشش زنان انصار، دلیل بر تقریر و تأیید حجاب با چادر مشکی است.
«...پیامبر
خدا صدیقهی طاهره و داماد گرانقدرش را فراخواند. فاطمهی زهرا جامهای بس
بلند دربرکرده بود که پایین آن به زمین کشیده میشد...» (قزوینی، 1371:
167)
حضرت رسول در چند مورد حضرت زهرا (علیهاالسّلام) را بَضْعَةٌ مِنّی (بخشی از وجود من) خطاب کردند که در زیر به آنها اشاره میکنیم:
روزی
مرد نابینایی با کسب اجازه به محضر حضرت زهرا (علیهاالسّلام) آمد. حضرت از
او فاصله گرفت و خود را پوشانید، پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و
سلّم) که در آنجا حضور داشت از حضرت زهرا (علیهاالسّلام) پرسید: «با اینکه
این مرد نابیناست و تو را نمیبیند، چرا خود را پوشاندی؟» حضرت زهرا
(علیهاالسّلام) در پاسخ فرمود: «اگر او مرا نمیبیند، من که او را
میبینم، وانگهی او بو را استشمام میکند.» پیامبر (صلّی الله علیه و
آله و سلّم) (به نشانهی تأیید شیوه و گفتار حضرت زهرا) فرمود: «أَشْهَدُ
اَنَّکِ بَضْعَةٌ مِنّی: گواهی میدهم که تو پارهی تن من هستی.»[2]
رسول
خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در جمع یاران نشسته بود، از آنان
پرسید: ارزندهترین و گرامیترین زینت برای زنان چیست؟ به گفتهی انس بن
مالک، کسی از صحابه نتوانست پاسخ بگوید. علی (علیه السّلام) با وجودی که
پاسخ آن را میدانست دوست داشت پاسخ را از زبان فاطمه (علیهاالسّلام)
بشنود. به خانه رفت و این سؤال را با همسرش در میان نهاد و فاطمه زهرا
فرمود: «خَیْرٌ لِلنِّساءِ اَنْ لایَرِینَ الرِّجالَ وَلایَراهُنَّ
الرِّجالُ: بهترین زینت برای زنان آن است که آنها مردان نامحرم را نبینند و
مردان نامحرم آنها را نبینند.»
علی (علیه السّلام) به سوی پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بازگشت و پاسخ فاطمه (علیهاالسّلام) را برای حضرت بیان کرد.
پیامبر
(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «چه کسی به تو چنین خبر داد، تو که
اینجا بودی و پاسخی نگفتی؟» علی (علیه السّلام) عرض کرد: «فاطمه
(علیهاالسّلام) چنین فرمود.»
پیامبر
(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از این پاسخ خشنود شد و سخن فاطمه
(علیهاالسّلام) را پسندید و به نشانهی تأیید او فرمود: «اِنَّ فاطِمَةُ
بضْعَةٌ مِنّی: همانا فاطمه، پارهی تن من است.»[3] (جمعی از نویسندگان،
1391: 306)
در
هر دو مورد که حضرت ختمی مرتبت، حضرت زهرا (علیهاالسّلام) را پارهی تن
خودشان خطاب میکنند، ایشان از حجاب و محدودههای آن سخن گفتهاند؛ ابتدا
از مرد نابینا کناره میگیرند و حجاب میگذارند تا نکند بوی ایشان را بشنود
و در پاسخ به بهترین زنان، از عدم اختلاط زن و مرد و ندیدن نامحرم سخن
میراند که این سخن خود یکی از مهمترین نظریهها در جامعهی اسلامی است.
پس محدودهی حجاب تا جایی است که کسی را جذب نکند و بهترین زنان کسانی هستند که مردان آنها را نبینند.
«در
روایت دیگری آمده است: پیامبر گرامی اسلام از یاران خود پرسید در کدام
لحظه زن به خدا نزدیکتر است؟ پاسخ مناسبی مطرح نشد، تا اینکه حضرت زهرا
(علیهاالسّلام) سؤال پدر را شنید و پاسخ داد: آن لحظهای که زن در خانهی
خود میماند و به امور زندگی و تربیت فرزند میپردازد، به خدا نزدیکتر
است.»[4] (زکیزاده رنانی، 1386: 103)
این روایت نیز در راستای روایت قبلی است و مبتنی بر ندیدن مرد نامحرم است.
نحوهی حضور زن در جامعهی اسلامی
در
زمان ضرورت، لازم است زنان در مقابل نامحرمان ظاهر شوند اما با کیفیتی
اسلامی. بهعنوان مثال، وقتی خلیفهی اول تصمیم گرفت فدک را از حضرت فاطمه
(علیهاالسّلام) بگیرد، آن حضرت مقنعه و چادرش را در حالی که تمام بدنش را
پوشانده بود سر نمود و برای ایراد سخنرانی (و دفاع از حق خود) از منزل خارج
شد.[5]
«کیفیت
پوشش آن حضرت اینگونه بود:لاثَتْ خِمارَها عَلی رَأْسِه. لاث به معنی
پیچیده است. مثلاً میگوییم لاث العمامه علی راسه ای شدّها و ربطها؛
یعنی عمامه را به سرش پیچید. اما خمار چیزی بوده است بزرگتر از روسریهای
فعلی زنها، بهصورتی که سر و سینه و گردن را میپوشانده است. خُمر جمع
خمار است. به هر حال، وقتی این خبر به حضرت زهرا (علیهاالسّلام) رسید،
برخاستند و خمار را بستند. لاثَ به معنای پیچیدن است. از لفظ خمار هم معلوم
میشود که حضرت طوری آن روسری را به کار برده بودند که روی گردن و سینهی
ایشان پوشیده شده بود.
وَ
اشْتَمَلَتْ بِجِلْبابِه: جلباب نوعی پوشش سراسری بوده که روی لباسها
میپوشیدهاند. شاید چیزی شبیه عبای امروز یا پیراهن بلند عربی. حضرت آن
پوشش سراسری را هم طوری بر سر افکندند که محیط بر تمام بدن ایشان بود.
تَطَاُ
ذُیُولَها: یعنی حضرت در راه رفتن پا روی پایین لباسش میگذاشت. یا بر
اثر ناراحتی با شتاب حرکت میکرد. در اینجا بهطور مسلم منظور این است که
لباس ایشان آنقدر بلند بود که گاه زیر پا قرار میگرفت.
تا
اینکه حضرت زهرا (علیهاالسّلام) وارد شد بر ابیبکر در مسجد، در حالی که
گرداگرد او را جمع زیادی از مهاجرین و انصار و دیگر مسلمین گرفته بود.
فَنیطَتْ دُونَها مُلاَءةٌ. سپس میان حضرت و مردم پردهای نصب شد. وقتی
حضرت زهرا (علیهاالسّلام) وارد مسجد میشود، در آنجا پردهای نصب
میشود. نکتهی مهم در این بخش آن است که همین که حضرت وارد میشود
دستور میدهند که پردهای بین ایشان و دیگران بیاویزند. البته از
کلمهی فَجَلَست که در خطبه آمده استفاده میشود که قبل از اینکه حضرت
بنشینند، پرده را سریع میآویزند. یعنی همین که خبردار میشوند دختر
پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در راه مسجد است یا به محض ورود
ایشان، محیط را آماده میکنند و این پرده را نصب میکنند و این خود باز
از اموری است برای حفظ حضرت از نگاه مردان و احترامی بوده که بهصورت سنت
درآمده است و امروزه نیز در مجالس مذهبی رعایت میشود...» (آیتالله مجتبی
تهرانی در شرح خطبهی فدک)
در
روایتی منقول از امام علی (علیه السّلام) آوردهاند: بهترین لباس، لباسی
است که تو را از خدا به خود مشغول نسازد. این روایت خود گویای یک ملاک در
پوشیدن لباس است.
فتوا و دیدگاه مراجع تقلید
حضرت
آیتالله العظمی خامنهای: «من میگویم چادر، هم بهترین نوع حجاب است و هم
یک نشانهی ملی ماست که منافاتی با هیچ نوع تحرکی از زن ندارد. اگر واقعاً
کار اجتماعی و کار سیاسی و کار فکری به معنای تحرک باشد، لباس رسمی زن
میتواند چادر باشد که بهترین نوع حجاب است.»
حضرت آیتالله العظمی فاضل لنکرانی: «چادر حجاب برتر است و سزاوار نیست زنهای مؤمن بدون چادر وارد جامعه شوند.»
حضرت
آیتالله العظمی سیستانی: «چادر بهترین پوشش برای خانمهاست، چون تمامی
مفاتن بدن را میپوشاند. خانمهای مسلمان باید آداب و سنن اسلامی را در
لباس پوشیدن مراعات کنند و از تجددگرایی مضر پرهیز کنند.»
حضرت آیتالله العظمی صافی گلپایگانی: «چادر حجاب پسندیده است.»
حضرت آیتالله العظمی بهجت: «بیشک چادر حجاب برتر است.»
و...
آیا رنگ مشکی کراهت دارد؟!
در
برخی از روایات، رنگ سیاه مایهی کاهش قوهی شهوت معرفی شده است.[6] از
طرفی حجاب زن مسلمان نیز برای مهار جاذبههای جنسی و شهوانی زن در برابر
نامحرمان است و به همین دلیل، اگر نگوییم بهترین رنگ، باید گفت یکی از
بهترین رنگهای حجاب، رنگ مشکی است.
روایاتی
که رنگ مشکی را مکروه دانستهاند، مطلق نبوده، بلکه سه پوشاک را استثنا
کردهاند: کفش، عمامه و کساء[7] (که مصداق ایرانی آن چادر و مصداق عربی آن
عباء است که بین مرد و زن مشترک بوده است.)
روایاتی
وجود دارند که استفاده از پوشاک سیاه را بهشدت نهی میکنند. در برخی
از این روایات علت را اینگونه بیان نمودهاند که رنگ مشکی شعار
بنیعباس است و ائمهی هدی خواستهاند شیعیانشان پیرو ظالمان نباشند و
کوچکترین شباهت ظاهری نیز به آنان نداشته باشند؛[8] چراکه «مَنْ
تَشَبَّهَ بِقَوْمٍ فَهُوَ مِنْهُمْ»: هر کس خود را به گروهی شبیه نماید از
آنان محسوب میشود.
براساس
این روایات، پس از ولایت عهدی امام رضا (علیه السّلام) که بنیعباس لباس
مشکی را بهعنوان نشان خود ترک نمود، این کراهت نیز برطرف شد؛ علاوه بر
آنکه برخی از صاحبنظران احتمال دادهاند که رنگ مشکی صرفاً شعار مردان
بنیعباس بوده است و در همان زمان نیز برای زنان ممنوعیتی از این جهت وجود
نداشت. پس کراهت رنگ مشکی در واقع یک کراهت، سیاسی و موقتی و عمدتاً برای
مردان بوده است.
با
توجه به جمع این روایات و فلسفهی وجوبی حجاب، مبنی بر عدم جاذبه فیزیکی
در ارتباط با نامحرم، میتوان استنباط نمود که رنگ مشکی برای چادر بهترین
رنگ است.
افسردگی و رنگ مشکی
برخی
از انسانها آگاهانه یا ناآگاهانه میگویند رنگ مشکی چادر بانوان مسلمان
سبب افسردگی آنان میشود. نتایج مشورتهای علمی که با بعضی از
روانشناسان و روانپزشکان انجام شده نشان میدهد که ممکن است افسردگی
بعضی از افراد، علت تمایل آنها به پوشش سیاه باشد، ولی پوشش سیاه افراد
علت ایجاد افسردگی آنها نیست و بین این دو نکته تفاوت بسیار ظریفی است و
خلط بین آن دو باعث اظهارنظرهای نادرست دربارهی حجاب گردیده است.
توضیح
مختصر اینکه افسردگی از بیماریهای روحی و روانی بسیار پیچیدهای است که
دارای عوامل و علایم و تظاهرات رفتاری مختلف و حتی متضاد است. مثلاً بعضی
افراد افسرده ممکن است به بیاشتهایی و عدهای دیگر به پرخوری متمایل
شوند. در خصوص پوشش نیز ممکن است بعضی از افراد افسرده به پوشیدن لباس تیره
و عدهای نیز به لباسهایی با رنگ غیرتیره تمایل پیدا کنند. بنابراین
حتی استناد به پژوهشهای میدانی نیز اثباتکنندهی مدعای مذکور نخواهد
بود.
پس
استفاده از چادر مشکی برخلاف ادعاهای بهظاهر علمی بعضی از افراد، نه تنها
عارضهی منفی ندارد، بلکه با فلسفهی حجاب و پوشش زنان در مقابل نامحرم،
یعنی عدم تهییج و تحریک و ایجاد آرامش روانی در جامعه نیز سازگار است. زنی
که با پوشش غیراسلامی و رنگارنگ پا در جامعهای آکنده از نگاههای هرزه
مینهد، بعضاً با تعرض و بیحرمتی افراد بیماردل روبهرو میشود که این خود
در ایجاد افسردگی، نقش مهمی ایفا میکند و سبب فساد در جامعه میشود و این
فساد سبب کاهش امنیت و عدم ثبات روحی افراد میگردد.
اما
این نکته که رنگ مشکی فاقد جذابیت و نشاط است نیز به برتری حجاب تیرهرنگ
دلالت دارد، زیرا نگاه افراد نامحرم به سمت این پوشش جذب و جلب نمیشود و
احساس نشاط و جلب توجه در نامحرمان انگیخته نمیشود. ولی شخصی که لباس
تیره پوشیده، هیچگاه به این دلیل که رنگ لباسش تیره است، دچار افسردگی
نمیشود؛ زیرا رنگهای شاد و بانشاط بسیاری در دایرهی دید وی وجود دارد و
نگاه او فقط و فقط به چادر خودش معطوف نشده است. در نتیجه زنی که چادر
مشکی میپوشد، حداکثر ایمنی را برای خود ایجاد کرده است و نشان میدهد که
اینجا نقطهی پایان نگاههای نامحرمان است و در فراسوی این پوشش جایی برای
نگاهها و نیتهای ناپاک نیست.
همچنین
باید اشاره کرد که پوشش مشکی در مقابل نامحرم با عدم نظافت مغایر است،
زیرا طبق دستورات اسلامی، نظافت نیمی از ایمان است. همچنین امام علی (علیه
السّلام) میفرماید: «لباس پاکیزه غم و اندوه را میزداید.»[1] (جوادی
آملی، 1391: 157) پس میتوان گفت: پوشیدن چادر مشکی با نظافت کامل و همچنین
فقط در مقابل نامحرم، که معمولاً زمانی محدود را شامل میشود، سبب افسردگی
نخواهد شد.
وحدت در پوشش
از
آنجا که معمولاً از نوع لباس میتوان پایگاه اجتماعی، خودآگاهی افراد و
ارزیابی آنها از خود را حدس زد، در مدارس سعی میشود کودکان از لباس و
روپوش همشکل استفاده کنند تا به این ترتیب، فردیتزدایی شود و احساس
فردیت (Individualise) در آنان کم گردد. یونیفرمها مثل لباس خلبانان،
غواصان، آتشنشانها و رانندگان، علاوه بر اینکه افراد را در برابر صدمات
و آسیبها حفظ میکند، عامل شناسایی است، زیرا هویت افراد را فاش
میسازد.
در
اسلام در موسم حج، افراد از لباس همشکل احرام استفاده میکنند که
نشانهی ترک دلبستگیهای دنیوی و کنار گذاشتن لباسهای رنگارنگ است.
در واقع همانگونه که لباس متحدالشکل و یونیفرم در دیگر اصناف و اقشار،
ماهیت افراد را مشخص میکند، جلباب و چادر مشکی معرف شخصیت روحی و معنوی و
پاکدامنی بانوان مسلمان بهعنوان قشر بزرگ جامعه است و میتواند به
نامحرمان این واقعیت را نمایان سازد که زن دارای این نوع پوشش، بنای خروج
از حریم پاکدامنی و ترک احکام انسانی و پر از خیر و صلاح اسلامی را ندارد.
نتیجهگیری
رنگ
مشکی، رنگ «نه» مطلق است برای مشخص کردن مرزها و حریمهای اجتماعی و حجاب
یک خانم مسلمان با چادر مشکی از این دسته است. وقتی خانمی چادر مشکی به سر
میکند و با وقار و متانت تمام، قدم به عرصهی اجتماع میگذارد، با این
نحوهی پوشش میخواهد نشان دهد که هرکسی حق ندارد به این حریم پاک، مقدس و
خصوصی وارد شود. این حریم، حریم حرمت، حیا و احترام است؛ نه جای هرزگی،
آلودگی و هوسبازی.
در
واقع او با حجاب مشکی و چادر مشکی بین خود و مردان نامحرم مرزی عاقلانه
ایجاد میکند. او با این رنگ سیاه بهصورت هدفمند میخواهد نگاه تیز و
برندهی هرزگی و ابتذال را بشکند و نگذارد در حریم عفاف، پاکی و نجابت او،
نامحرمی وارد شود و حرمت او را از بین ببرد. لذا چادر مشکی بهمنزلهی حرمت
و احترام است. مرز ادب، کرامت، حیا و عفت است.
مشکی
فقط رنگ حضور اجتماعی زن مؤمن در مقابل نامحرمان است، نه در هر مکان و هر
زمان و هر موقعیتی. او هرگاه در محیطی که از نگاههای نامحرم و آلوده
بهدور است، قرار میگیرد چادر مشکی را از سر برمیدارد و در حدود و مرزهای
ایمانی خویش، با پوشیدن بهترین لباسها و با جذابترین رنگها، طراوت،
زیبایی، گرمی و شادابی خود را برای اهل خانه و همکاران خانم یا مجالس زنانه
به نمایش میگذارد.(*)
منابع:
قرآن کریم
جمعی از نویسندگان (1391)، حدیث واقعه یا... در مدینه چه گذشت، نشر اکرام، قم.
جوادی آملی (1391)، مفاتیح الحیاه، مرکز نشر اسراء، قم.
حقشناس،
سید جعفر (1386)، ﺣﺠﺎﺏ ﺩﺭ ﺁﻳﺎﺕﻗﺮﺁﻥﺑﺎ ﻧﮕﺎﻫﻲ ﺑﻪ ﺭﻭﺍﻳﺎﺕ، ﻓﺼﻠﻨﺎﻣﻪی ﺷﻮﺭﺍﯼ
ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﺯﻧﺎﻥ، کتاب زنان، ﺗﺎﺑﺴﺘﺎﻥ 1386، ﺳﺎﻝ ﻧﻬﻢ، ﺷﻤﺎﺭﻩی ۵۹.
زکیزاده رنانی، علیرضا (1386)، 50 پرسش در محضر حضرت زهرا، انتشارات حدیث نینوا، قم.
قزوینی، سید محمدکاظم (1371)، فاطمه الزهرا از ولادت تا شهادت، ترجمهی حسین فریدونی، نشر آفاق.
مکارم شیرازی، ناصر، جمعی از نویسندگان (1354)، تفسیر نمونه، انتشارات دارالکتب الاسلامیه، قم.
مکارم شیرازی، ناصر، جمعی از نویسندگان (1363)، تفسیر نمونه، انتشارات دارالکتب الاسلامیه، قم.
پی نوشت ها:
[1] تفسیر روحالمعانی، ج 2، ص82، تفسیر مجمعالبیان، ج 4، ص 369، مصباح المنیر، مفردات راغب، بهشت جوانان، ص 247.
[2] مناقب مغازلی، 380.
[3] کنزالعمال، 8/315؛ حلیه الاولیا، 2/40 و کشف الاستار، 235.
[4] نوادر راوندی، ص 119؛ بحار، ج 43، ص 92 و صحیفه الزهرا، 292.
[5] احتجاج طبرسی، نشر مرتضی، ج 1، ص 97ـ8.
[6] وسائلالشیعه، ج 5، ص 68 و 67.
[7] همان، ج 4، ص 383 و 382.
[8] وسائلالشیعه، ج 4، ص 385.
[9] کافی، ج 6، ص 444.
چهارشنبه 5/9/1393 - 14:53
حجاب و عفاف
مرد
و زن دو فرد از یك نوع و از یك جوهرند، جوهری كه نامش انسان است، چون
تمامی آثاری كه از انسانیت در صنف مرد مشاهده شده، در صنف زن نیز مشاهده
شده است آن هم بدون هیچ تفاوت.
جایگاه زن در آیین بودا
در
این مسلك اگر چه زن موجودی است با ظاهر فرشتگان اما در اعماق عمیق قلبش
روح شیطانی و دام خطرناك شیطان نهفته و گسترده است. از این رو تا مدتی هیچ
زنی را به كیش خود نمیپذیرفتند و اظهار میداشتند: «خدایا ما را از شر
شیطان و نفس لئیم و زن، حفظ كن» و شعار آنان این بود: «نجات، در مصاحبت با
زن تحصیل نمیشود!»
اگر چه بودا زنان را هم برای ترك دنیا به نحوی قبول میكند اما این پذیرفتن مشروط به دو شرط است:
1) باید سلوكِ زن، به طور كلی تحت نظر مردان راهب اداره شود.
2) در هر پانزده روز، حتما اعمالش را به مردان راهب عرضه كند.
زمانی
كه آناندا یكی از گرامیترین پیروان بودا سوال میكند كه چرا زنان
محرومند؟ بودا این طور جواب میدهد: «از زن به كلی بر حذر باش ای آناندا!
زنان شرورند، زنان حسودند، زنان بخیل و پستند، زنان از خرد و اندیشه به
دورند.» وقتی آناندا میپرسد كه اگر به حكم ضرورت با زنی مواجه شدم چه
میشود. بودا پاسخ میدهد: «كاملاً بیدار باش، اگر پیرند با آنان چون مادر
سلوك كن و اگر جوانند آنها را خواهر بدان، چون زن مثل تمساح و نهنگ
سهمگین و خونآشام است كه در رود زندگی مینشیند تا شناوری را صید و
طمعهی خویش سازد.» [۱]
جایگاه زن در آیین زرتشت
در
یكی از بخشهای اوستا كه به «یسنا» یا «گاتها» معروف است، در «گات» ۴۶
گفته شده است: «منم زرتشت، آن برانگیزانندهی اهورا مزدا كه برای نخستین
بار، آموختم كه تویی مزدای بیهمتا آن داور بیهمال كه مردم را به توسط من
به میانجی، منش نیك و بهترین راستی به كار و كوشش به روی زمین خواندی،
...این چنین كسان، مردان و زنانی كه دستورات دین را به كار برند، رستگار
خواهند بود و به پاداش به گزینیشان در آن سرزمین جاویدانی اهورایی وارد
شوند و همه آنانی كه آیین پذیرند نیز رستگاری یابند و... .» در این فراز،
از زنان و مردان و تمام کسانی یاد می شود كه به این آیین بپیوندند و
دستورات این آیین را رعایت كنند که در نتیجه مسیر تكامل را خواهند گذراند،
یعنی تفاوتی میان زن و مرد در دینداری و پیروی از این آیین وجود ندارد و
به صورت مشترك به آن تصریح شده است.
در
«گات» ۵۳ که بیشتر به جایگاه اجتماعی زن و مرد اشاره شده است چنین آمده
است: «اینك ای دختران شویكننده و ای جوانانی كه پیوند زناشویی میبندید،
سخنان مرا خوب به یاد بسپارید، با آموزههای دین راه نیكمنشی را بگزینید و
از روی مهر و فرزانگی هر یك از شما باید بر آن باشد كه در مهرورزی، پاكی و
درستی و پارسایی بر دیگری پیشی جوید، چه این بهترین شیوهی كامیاری در
زندگی خواهد بود.»
آن
چیزی كه در متن اوستا در مورد زن و مرد وجود دارد، همین دو فراز است و از
همین دو متن، برابری و همانندی میان زن و مرد برداشت می شود.
جایگاه زن در آیین یهود
تصویر
حوّا ، در روایات یهودی به عنوان یك وسوسهگر، منتج به دیدی بینهایت
منفی، نسبت به زنان شده است و همه زنان به عنوان كسانی تصور شدهاند كه از
مادرشان، یعنی حوّا، گناه، حیله و تلبیس را به ارث برده و در نتیجه همه
آنان نادرستكار و از نظر اخلاقی، پَست و گناهكارند.
در
یك موعظه از «مواعظ سلیمان» آمده است: «و زنی را كه مثل دامهاست و دلش
تلههاست و دستهایش كمندهاست یافتم، كه تلختر از مرگ است. كسی كه در حضور
خدا پسندیده است از او رهایی خواهد یافت، اما گناهكار گرفتار وی خواهد
شد، اینك واعظ میگوید؛ كه این را دریافتم، بعد از شمردن چیزها یك به یك تا
آن كیفیت حساب را دریابم، كه جان من الی الآن در جست و جویش است و
نمییابد. این است كه یك مرد از هزار پیدا كردم، از تمامی آنها زنی را
پیدا نكردم.» [۲]
در
بخش دیگری از ادبیات عبری كه در انجیل كاتولیک [۳] یافت میشود،
میخوانیم: «هیج شرارتی، در هیچ جایی به پای شرارت زنان نمیرسد... گناه با
یك زن شروع شد و به لطف اوست كه همهی ما مجبوریم بمیریم!»
ربیهای یهود ۹ لعنت را كه خداوند همراه با مرگ به زنان، به خاطر هبوط و سقوطشان، تحمیل کرده است چنین برمیشمارند؛
۱)تحمل بارداری
۲)تحمل درد زایمان
۳)تحمل بزرگ كردن فرزند
۴)این كه به عنوان گواه و شاهد پذیرفته نمیشود
۵)پس از همهی اینها مرگ پاداش اوست و...» [۴]
ربیهای
یهود، این را به عنوان وظیفهای برای مردان میدانند كه برای تكثیر نژاد
منشأ زاد و ولد باشند و رجحان واضحشان را برای فرزندان مذكر پنهان
نمیكنند؛ «برای آنانی كه فرزندشان، مذكراست، خوشی و برای آنهایی كه
فرزندشان، مؤنث است، ناخوشی است. هنگام تولد پسر همه خوش حالند و هنگام
تولد دختر همه غمزدهاند. هنگامی كه پسری پا به جهان میگذارد صلح به جهان
میآورد و هنگامی كه دختری متولد میشود، هیچ!» [۵]
قلب
یهود، تورات است و تورات یعنی قانون، اما بر طبق تلمود [۶] زنان از
مطالعهی تورات معافند. بعضی از ربیهای یهود به شدت تابع این عقیدهاند كه
«بهتر است كلمات تورات به آتش بسوزد تا این كه زنان از آن بهرهمند شوند. و
هر كس دخترش را تعلیم دهد مانند این است كه او را وقاحت، تعلیم نموده
است.» [۷]
زنان
در جامعهی یهودی قدیم اجازهی شهادت نداشتهاند و ربیها میگفتند، زنان
به خاطر چند لعنتی كه بر آنها تحمیل شده است حق شهادت ندارند، زنان در
اسراییل كنونی نیز حق شهادت دادن در دادگاه ربیون را ندارند. [۸]
در
یهود، نظارت پدر بر دختر، آن اندازه مطلق است كه حتی اگر بخواهد، میتواند
دخترش را بفروشد و این نكته در نوشتههای ربیون آمده است؛«مرد میتواند
دخترش را بفروشد، اما زن نمیتواند، مرد میتواند دختر را نامزد كند، اما
زن نه.» [۹]
ربیون
یهود، حق شوهر بر داراییهای همسرش را به عنوان یك نتیجهی فرعی از مالكیت
شوهر بر همسر میدانند. اگر شخصی، مالك زنی شود آیا به این نتیجه
نمیرسیم كه او مالك داراییهای او نیز هست؟ و اگر او زن را به دست آورد.
آیا دارایی او را به دست نمیآورد؟ [۱۰]
تلمود، وضعیت دارایی و مالی همسر را اینگونه شرح میدهد:
«چگونه
زن میتواند چیزی از خود داشته باشد، در صورتی كه او مال شوهرش است؟ هر
چیزی در شوهر است برای شوهر است و هر چه با اوست (همسر) نیز برای شوهر
است... در آمد و هر چه در خیابانها به دست میآورد مال شوهر است. متاع در
خانه، حتی خردهنانهای روی میز مال اوست (شوهر)... . او (همسر) اگر مهمانی
را به خانه كند و غذایش دهد از شوهر خویش دزدی نموده است.» [۱۱]
یهود،
طلاق را بدون هیچ استثنایی جایز میشمارد، عهد قدیم، این حق را به شوهر
میدهد كه حتی اگر زنش را دوست نداشته باشد او را طلاق دهد. «مكتب شمایی
[۱۲]میگوید: كه مرد نباید زنش را طلاق دهد، مگر اینكه گناهی از نوع
«سوءرفتار جنسی» از او ببیند، در حالی كه مكتب هیلّل [۱۳] میگوید: كه او
میتواند زنش را صرفاً برای این كه غذایش را فاسد كرده طلاق دهد. ربّی
اَخیبا [۱۴] میگوید:او حتی اگر دید كه زن دیگری زیباتر از زن خودش است
میتواند او را طلاق دهد.» [۱۵]
عهد جدید، نظر شمایی را پذیرفت، در حالی كه قانون یهود نظر هیلل و ربی اخیبا را پیروی نمود. [۱۶]
جایگاه زن در آیین مسیحیت
گناه
حوّا نقش اساسی در ایمان همهی مسیحیان دارد، زیرا به تصور مسیحیان علت
مأموریت عیسی مسیح (ع) بر روی زمین، از نافرمانی و سرپیچی حّوا از دستور
خداوند سرچشمه میگیرد. او گناه كرد و سپس آدم را اغوا نمود كه درخواستش را
اجابت كند. بنابراین خداوند هر دوی آنان را از آسمان به زمین هبوط داد، آن
دو، گناهانشان را كه از سوی خداوند بخشیده نشده بود به همهی نسلهایشان
واگذار نمودند و بنابراین تمام انسانها زاییده میشوند و برای پاك كردن
انسان از گناه نخستین، خداوند مجبور بود كه عیسی مسیح(ع) را كه به منزلهی
پسر خدا بود به صلیب قربانی نماید.
«
و باید كه زن به آرامی و با كمال اطاعت گیرد و زن را به تعلیم دادن اجازت
نمیدهیم تا آن كه زیر دست مرد باشد، بلكه سكوت اختیار كند، آدم خلق شد و
حوّا، آدم فریفته نشد، بلكه زن فریفته شد و از حد تجاوز نمود.» [۱۷]
مارتین
لوتر [۱۸]هیچ سودی جز بچهدار شدن و به دنیا آوردن كودكان تا سر حد امكان،
بدون توجه به جوانب آن، برای زنان قائل نیست؛«اگر آنها از پا در آمدند یا
حتی مردند، مسالهای نیست، بگذارید آنان در زایمان بمیرند، زیرا این دلیل
بودن آنها در اینجاست.»
انجیل كاتولیك میگوید:«زایش دختر یك خسارت است.» [۱۹]
دختر
به عنوان مولودی دردناك و منبعی نهایی برای آبروریزی پدرش به حساب آمده
است:«دختر تو نافرمان است؟ به شدت مراقب او باش كه باعث نشود تو سبب خندهی
دشمنانت واقع شوی و سر زبانها بیفتی و در معرض شایعات مردم، قرار گیری و
آبروی خود را در میان مردم بریزی.» [۲۰]
اگر
یك مرد، زنش را متهم به بیعفتی نماید، شهادت آن زن، به هیچوجه مورد
ملاحظه قرار نخواهد گرفت. زن متهم شده، باید مورد محاكمهی سختی قرار گیرد
تا مشخص شود او مجرم است یا بیگناه.» [۲۱]
بر
طبق انجیل، اگر مردی عهدی با خدا بست، باید به طور كامل آن را عمل نماید و
نباید عهدش را بشكند، اما نذر زن برای او الزامآور نیست. اگر در خانهی
پدری زندگی میكند باید با موافقت پدرش باشد و اگر ازدواج كرده است باید با
موافقت شوهرش باشد. و چنانچه پدر یا شوهر عهد و نذر او را باطل بدانند هر
گونه ضمانتی كه توسط او انجام گرفته، پوچ و بیمعنا خواهد بود. [۲۲]
مسیحیت
روی هم رفته از طلاق نفرت و انزجار دارد، عهد جدید صریحاً از ازدواج
لاینحل و ابدی جانبداری میكند. این نسبتی است كه به عیسی(ع) میدهند، او
گفته است:
«اما
من به شما میگویم؛ هر كس زنش را طلاق دهد، مگر در مورد بیایمانی در امر
ازدواج، باعث گردیده كه او به انحراف كشیده شود و هر كس زن طلاق داده شده
را به نكاح در آورد مرتكب انحراف شده است.» [۲۳]
تلمود،
چندین عمل جزئی و كوچك را مطرح نموده كه شوهران را مجبور میسازد تا زنان
را طلاق دهند:«اگر در خیابان غذا خورد، اگر نوشیدنش در خیابان طولانی شد،
اگر در خیابان فرزندش را شیر داد، در هر مورد، ربیمیر [۲۴] میگوید: باید
شوهرش را ترك كند.» [۲۵]
زنی
كه در طول ده سال نزاید، ربیها به ما تعلیم نمودهاند كه اگر یك مرد زنی
را گرفت و با او به مدت ده سال زندگی كرد و او بچهدار نشد، مرد باید او را
طلاق دهد.» [۲۶]
«و نیز مرد به جهت زن آفریده نشد، بلكه زن برای مرد.» [۲۷]
مطابق كتاب مقدس «زن، پس از ده بار طلاق ناپاك میشود.» [۲۸]
جایگاه زن در اسلام
اسلام
در حق زن نظریهای ابداع كرده كه از روزی كه جنس بشر پا به عرصهی دنیا
گذاشت تا آن روز، چنین طرز تفكری در مورد زن وجود نداشت. اسلام در این
نظریهی خود، با تمام مردم جهان در افتاده و زن را آن طور كه هست و بر آن
اساسی كه آفریده شده به جهان معرفی كرده اساسی كه به دست بشر منهدم شده و
آثارش نیز محو گشته بود. اسلام عقاید و آرایی كه مردم دربارهی زن داشتند و
رفتاری كه عملاً با زن میكردند را بیاعتبار کرد و خط بطلان بر آنها
كشید.
«
و ای آدم، تو با جفت خود در بهشت منزل گزینید و از هر چه بخواهید تناول
كنید، لیكن نزدیك این درخت نروید كه بدعمل شده، بر خویش ستم خواهید كرد.
آنگاه شیطان هر دو را به وسوسه انداخت و فریب داد تا زشتیهای پوشیدهی
آنان پدیدار شود و به دروغ گفت: خدا شما را از این درخت نهی نكرد جز برای
آن كه مباد دو پادشاه شوید یا عمر جاویدان یابید. و برای آن دو سوگند یاد
كرد كه من خیرخواه شما هستم و شما را به خیر و صلاح دلالت میكنم. پس
راهنمایی به فریب و دروغ كرد تا چون از آن درخت تناول كردند، زشتیهایشان
آشكار گردید و بر آن شدند كه از برگ درختان بهشت خود را بپوشانند. خداوند
ندا كرد؛ آیا من شما را از این درخت منع نكردم و نگفتم كه شیطان سخت دشمن
شماست؟ گفتند: خدایا ما بر خویش ستم كردیم و اگر تو ما را نبخشی و به ما
رأفت و محبت نفرمایی سخت از زیانكاران شدهایم.» [۲۹]
قرآن با كمال صراحت در آیات متعددی میفرماید: كه زنان را از جنس مردان و از سرشتی نظیر سرشت مردان آفریدهایم.
- قرآن دربارهی آدم اول میگوید: «همهی شما را از یك پدر آفریدیم و جفت آن پدر را از جنس خود او قرار دادیم. » [۳۰]
- دربارهی همهی آدمیان میگوید: «خداوند از جنس خود شما برای شما همسر آفرید.» [۳۱]
دیدگاه
قرآن نسبت به زنان متفاوت از مردان نیست. آنها هر دو، مخلوقات خداوند
هستند كه هدف والای آنها بر روی زمین عبادت خداوند و عمل صالح و پرهیز از
شیطان و بدی است. آنها هر دو، بر طبق آن پاداش میگیرند.
-
قرآن هرگز نمیگوید كه زنان دروازهی شیطان هستند یا طبیعتا اغواگر و
فریبكارند و نیز نمیگوید كه مرد تمثال خداست. همه بر طبق قرآن مخلوقات
خداوندند.
- نقش زن بر روی زمین فقط زاییدن نوزاد نیست. او بایسته است كه همان اعمال خوبی كه مردان انجام میدهند را انجام دهد.
-
قرآن هرگز نمیگوید كه هیچ زن درستكاری وجود ندارد. در مقابل، قرآن همهی
مؤمنان را، چه مرد و چه زن، به تبعیت از آن دسته از زنان كه مانند حضرت
مریم (س) و آسیه زن فرعون هستند راهنمایی میكند «و باز خداوند مثل میزند
برای مؤمنان آسیه زن فرعون را هنگامی كه (از شوهرش بیزاری جست) و عرض كرد:
بار الها (من از قصر فرعون و عزّ دنیوی گذشتم) تو برای من خانهای در بهشت
بنا كن و مرا از شر فرعون كافر و كردارش و از قوم ستمكار او نجات بخش، و
یادآور عمل مریم دختر عمران را كه رحمش را پاكیزه داشتیم، آن گاه در او روح
قدسی خویش دمیدیم كه آن مریم تصدیق كرد كلمات پروردگار خود و كتب آسمانی
را با كمال ایمان و از بندگان فرمانبردار ما بود.» [۳۲] «پس خدا دعاهای
ایشان را اجابت كرد كه البته من كه پروردگارم عمل هیچ كس از مرد و زن، بی
مزد نگذارم، بعضی از مردم بر برخی برتری ندارند مگر به طاعت و معرفت.» [۳۳]
«هر
كس از مرد و زن، كار نیكی، به شرط ایمان به خدای، به جای آورد، ما او را
در زندگی خوش و با سعادت زنده میگردانیم و اجری بسیار بهتر از عمل نیكی كه
كرده به او عطا میكنیم.» [۳۴]
«مردان
و زنان مؤمن همه یاور و دوستدار یكدیگرند، خلق را به كار نیكو وادار و از
كار زشت منع میكنند و نماز به پای میدارند و زكات میدهند و در هر حال
خدا و رسول را اطاعت میكنند. آنان را البته خدا مشمول رحمت خود خواهد
گردانید كه خدا صاحب اقتدار و درست كردار است.» [۳۵]
اسلام هیچ تفاوتی بین پسر و دختر قایل نیست و حتی قرآن تولد دختر را هدیه از جانب خداوند میداند؛
-
«خداست تنها مالك آسمانها و زمین، هر چه را كه بخواهد میآفریند، به هر
كه بخواهد فرزند دختر و به هر كس بخواهد فرزند پسر عطا میكند.» [۳۶]
-«هر كس دخترش را بزرگ گرداند و با او رفتار نیك داشته باشد، آنها از جانب خداوند، در مقابل آتش دوزخ حراست خواهند شد.» [۳۷]
در
اسلام نذر و پیمان هر مسلمانی، چه مرد و چه زن، برای خودش الزامآور است و
عدم پایبندی به عهد و نذر، چه برای مرد و چه برای زن، مستوجب كفاره است.
قرآن
در اینباره میفرماید: «خداوند به قسمهای لغو و بیهوده (كه به زبان است
نه به دل) شما را مؤاخذه نخواهد كرد ولی آن قسمی كه از روی عقیدهی قبلی
یاد كنید مؤاخذه خواهد نمود. كفارهی آن قَسَم، طعام ده فقیر است؛ از آن
طعام متوسط كه برای اهل خود غالباً تهیه میكنید و یا جامه بر آنها
(فقیران) پوشانیده و یا بندهای آزاد كنید ...» [۳۸]
اسلام
شخصیت مستقل زن را تضمین كرده است. شوهر اجازه ندارد كه سهمی در مایملك
همسرش داشته باشد، مگر آنهایی را كه همسر با رضایت كامل و آزادانه به او
تقدیم كرده است. [۳۹]
-«و
مهریه زنان را در كمال رضایت و طیب خاطر بپردازید، پس اگر چیزی از مهر خود
را از روی رضا و خشنودی به شما بخشیدند برخوردار شوید كه آن شما را حلال و
گوارا خواهد بود.» [۴۰]
-
زوج و زوجه هر دو از یكدیگر ارث میبرند، علاوه بر این، در اسلام، زن
متأهل استقلال شخصیتی و قانونیاش را و نام و نامخانوادگیاش را حفظ
میكند. [۴۱]
در
خصوص طلاق، اسلام برای هر دو حق در نظر میگیرد. اسلام حق طلاق را به شوهر
میدهد و به زن نیز حق فسخ ازدواج را به طریقی كه به آن خلع میگویند
میدهد. [۴۲]
-«و
اگر خواستید زنی را رها كرده و زنی دیگر به جای او به همسری اختیار كنید و
مال بسیار بر او مهر قرار دادهاید، البته نباید چیزی از مهر او باز
گیرید، آیا به وسیلهی تهمت زدن به زن مهر او را میگیرید؟ و این عمل گناهی
بزرگ و زشتی آن آشكار است.» [۴۳]
-
در برخی موارد، زن مسلمان دوست دارد زندگی زناشویی را حفظ كند اما به خاطر
دلایلی از قبیل ظلم شوهر یا بیوفایی و ترك بیمورد شوهر یا ناتوانی شوهر
در امر زناشویی و ... مجبور به تقاضای طلاق میشود. در اینگونه موارد،
اسلام ازدواج را فسخ میكند. [۴۴]
بنابر
آنچه گفته شد ثابت میشود كه مرد و زن دو فرد، از یك نوع و از یك جوهرند،
جوهری كه نامش انسان است، چون تمامی آثاری كه از انسانیت در صنف مرد مشاهده
شده، در صنف زن نیز مشاهده شده است، (اگر در مرد فضایلی از قبیل سخاوت،
شجاعت، علم، خویشتنداری و امثال آن دیده شده در صنف زن نیز دیده شده است)
آن هم بدون هیچ تفاوت، به طور مسلم ظهور آثار نوع، دلیل بر تحقق خود نوع
است، پس صنف زن نیز انسان است، بله این دو صنف در بعضی از آثار مشتركه (نه
آثار مختصه از قبیل حامله شدن و امثال آن) از نظر شدت و ضعف اختلاف دارند
ولی صرف شدن و ضعف در بعضی از صفات انسانیت، باعث آن نمیشود كه بگوییم
نوعیت در صنف ضعیف باطل شده و او دیگر انسان نیست و با این بیان روشن
میشود كه رسیدن به هر درجه از كمال كه برای یك صنف میسر و مقدور است برای
صنف دیگر نیز میسور و ممكن است و یكی از مصادیق آن استكمال معنوی، كمالاتی
است كه از راه ایمان به خدا و اطاعت و تقرب به درگاه او حاصل میشود
بنابراین «انی لا اضیع عمل عامل منكم من ذكراو انثی، بعضكم من بعض» [۴۵]
«همانا
كلیه مردان و زنان مسلمان، مردان و زنان با ایمان و مردان و زنان اهل طاعت
و عبادت و مردان و زنان راستگوی و مردان و زنان صابر و مردان و زنان خدا
ترس و خاشع و مردان و زنان خیرخواه مسكین نواز و مردان و زنان روزهدار و
مردان و زنان خوددار از تمایلات حرام و مردان و زنانی كه یاد خدا بسیار
كنند، برای همهی آنها خدا مغفرت و پاداش بزرگ مهیا ساخته است.» [46]
پی نوشت ها :
۱.ادیان و مذاهب جهان، محمدصادق نبیحسینی/ ص ۱۱۸۶و۱۱۸۷.
۲.مواعظ سلیمان، فصل ۷، آیات ۲۶ تا ۲۸.
۳.سومین
قسمت از عهد عتقیق از مجموعهی کتب مقدس است و ۱۱۸۷.در عهد عتیق، (انجیل
كاتولیك) در بین سرود سلیمان و مرائی واقع شده است و مترجمین مسیحی انگلیسی
آن را بین مزامیر و مواعظ سلیمان قرار دادهاند.
۴.زن در یهود، لئونارد،سویدلر، ۱۹۷۶م، ص ۱۱۵.
۵.همان، ص۱۴۰.
۶.تلمود؛مجموعه سنتهای ربانی كه قوانین و مقررات حضرت موسی(ع) را شرح و تفسیر میكند.
۷.یهودیت، دنیس،ال، كارمودی، ص ۱۹۷.
۸.زنان اسرائیلی، حقیقت در پشت پندار، لسلی هازلتون.
۹.زن در یهود، سویدلر، ص ۱۴۱.
۱۰.همان،ص ۱۶۴ و ۱۶۵.
۱۱.تلمود، گیت ۶۲.
۱۲.مكتب شمایی یكی از دو مكتب فراسیسی یهودی است كه توسط بت شمایی پایهگذاری شد.
۱۳.مكتب هیلل، یكی از دو كتب فراسیسی یهودی است كه نسبت به مكتب شمایی دربارهی اوامر مذهبی قابل انعطافتر است.
۱۴.اخیبا بن یوسف، حكیم یهودی (۱۳۵- ۱۴۰م) پایهگذار اصلی ربانیت یهودی است.
۱۵.تلمود، گیت ۹.
۱۶.ازدواج یهودی، اپستین، ص ۱۹۶.
۱۷.نامهی اول پولس به تیمو تسیوس، باب دوم، آیات ۱۱ تا ۱۴.
۱۸.بانی آیین پروتستان (۱۴۸۳ تا ۱۵۴۶م).
۱۹.انجیل كاتولیك، فصل ۳،آیه ۲۲.
۲۰.همان،فصل ۳، آیه۲۲.
۲۱.همان، فصل ۲۶، آیات ۱۰و۱۱.
۲۲.سفر اعداد، فصل ۳۰،آیات ۲ تا۱۵.
۲۳.انجیل متی، فصل ۵، آیهی ۳۲.
۲۴.ربیمیربن باروخ (۱۲۱۵ تا ۱۲۹۳م) یكی از مفسرین تلمود میباشد.
۲۵.تلمود، گیت، ۸۹.
۲۶.همان،یب .۶۴
۲۷.قرنتیان، ۹:۱۱ .
۲۸.تثنیه، ۴:۲۴.
۲۹.اعراف،آیه۱۹تا۲۳.
۳۰.نساء،آیه۱.
۳۱.سورههای نساء، نحل و روم
۳۲.تحریم،آیه۱۱تا۱۳.
۳۳.آل عمران،آیه۱۹۵.
۳۴.نحل،آیه۹۷.
۳۵.توبه،آیه۷۱.
۳۶.شوری،آیه۴۹.
۳۷.كنزالعمال، ج ۱۶، ص ۴۵۲.
۳۸.مائده،آیه۸۹.
۳۹.فقه السنه، السید السابق، قاهر، ۱۹۹۶م، ص ۲۱۸ـ ۲۲۹.
۴۰.نساء،آیه۴.
۴۱.زن در دین اسلام، لیلا بداوی، لندن، ۱۹۹۴م، ص ۱۰۲.
۴۲.ستاره
تورانتو، ص ۳۱۸ ـ ۳۲۹، و نیز رجوع شود به قضیهی المرأه بین التقالیر
الرقیدهی والوفیه، محمد غزالی، قاهره، دارالشروق، چاپ چهارم، ۱۹۹۲م، ص ۱۷۸
ـ ۱۸۰.
۴۳.نساء،آیه۲۰.
۴۴.ستاره تورانتو، ص ۳۱۳ ـ ۳۱۸.
۴۵.ال عمران،آیه۱۹۵.
46. احزاب،آیه۳۵.
منابع مقاله:
. اپستین، لوئیس، ازدواج در یهودی، نیویورك 1973 م.
. انجیل عیسی، ترجمه تفسیری عهد جدید، تهران: (بی نا)، 1357.
. بداوی، لیلا، زن در دین اسلامی، لندن 1994م.
. تلمود (Talmud): مجموعه سنتهای ربانی كه قوانین و مقررات حضرت موسی(ع) را شرح و تفسیر می كند.
. حر عاملی، محمدحسن، وسائل الشیعه فی تحصیل مسائل الشریفه، بیروت: داراحیاء الترات العربی، 1403ق = 1983م.
. سویدلر، زن در یهود.
. ستاره تورانتو، 1995م.
. سابق،سید، فقه السنه؛ مردم سالاری 1387.
. قرآن مجید.
. كارمودی،دنیس، یهودیت.
. متقی، علی بن حسام الدین، كنزالعمال فی سنن الاقوال و الافعال؛ بیروت: موسسه الرساله، 1401ق = 1981م.
. مجلسی، باقر بن محمدتقی، بحارالانوار.
. مواعظ سلیمان.
.
نوری، حسین بن محمدتقی، مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، میرزا النوری
الطبرسی، قم: موسسه آل البیت(ع) الاحیا الترات، 1412ق = 1991م.
. نبی حسینی، محمدصادق، ادیان و مذاهب جهان.
. هازلتون، لسلی، زنان اسرائیلی.
چهارشنبه 5/9/1393 - 14:52
حجاب و عفاف
لباسی
که شما میپوشید پر است از نشانههای مخفی؛ وقتی در اولین برخورد بلوز و
شلوار جین و کفش ورزشی میپوشید زبان لباس شما میگوید:«من آدم بیتفاوتی
هستم و نتیجه این قرار چندان برای من مهم نیست.»
وقتی
آشفته و نامرتب لباس میپوشید زبان لباس شما میگوید:«این قرار اهمیتی
برای من ندارد و علاقهای هم به فهمیدن حرفهای شما ندارم.».... میبینید
که لباسها قبل از خودتان شما را به دیگران معرفی میکنند! شما با سبکی که
در لباس پوشیدنتان برای حاضر شدن در یک قرار رسمی، خانوادگی یا دوستانه
انتخاب میکنید به دیگران علائمی نشان میدهید که خواهناخواه میتواند به
تصمیمگیری آنها در مورد شما جهت بدهد و آینده یک رابطه یا یک قرار کاری را
مشخص کند.پس بهتر است این نشانههای مخفی را دستکم نگیرید و در اولین
برخورد تصویری درست از خودتان ارائه دهید. ما به شما میگوییم چطور لباس
بپوشید تا در همان اولین نگاه در ذهن دیگران بهترین و ماندگارترین تصویر را
از خودتان به جا بگذارید؛ تصویری مصمم مطمئن و تاثیرگذار.
سبک
لباس پوشیدن شما میتواند در اولین برخورد از شما تصویر فردی جدی و
حرفهای و مترقی را نشان بدهد یا غیرحرفهای و بینظم. یادتان باشد خوب
لباس پوشیدن به معنای مرتب بودن و در نظر گرفتن زمان و مکان برای انتخاب
نوع پوشش است نه عجیب و غریب پوشیدن! اگر قرار است در اولین ملاقات پیروز
باشید و فردی موفق جلوه کنید از همین حالا این توصیههای کارشناسان روابط
انسانی را آویزه گوشتان کنید آنها میگویند:«یک فرد موفق رنگهای مرده
نمیپوشد، کفشهای مرتب و تمیز میپوشد، در عطر و آرایش زیادهروی نمیکند،
طلا و جواهرات زیادی از خودش آویزان نمیکند، موهایش همیشه مرتب است و
دستکم دو بار در روز ظاهرش را در آینه چک میکند.»
لباس شما بهترین معرف شماست!
شما
باید بازی را طوری بچینید که در اولین برخورد بدون برو و برگرد برنده
میدان باشید. برای برنده بودن باید بتوانید در همان 30 ثانیه اول یعنی درست
قبل از اینکه حرفی به میان بیاید تصویری درست از خودتان ارائه بدهید و
احترام طرف مقابل را برانگیزید. حالا فرقی هم نمیکند که طرف مقابلتان
رئیستان باشد یا همسر آیندهتان یا حتی دوستتان! شما باید تصویری درست از
شخصیتتان ارائه بدهید. شخصیتی محکم، با اقتدار و تاثیرگذار. بنابراین
باید سخت مراقب لباس پوشیدنتان باشید و فراموش نکنید که سبک و سیاق لباس
پوشیدن شما معتبرترین معرفی است که میتوانید بدون هیچ دردسری برای خودتان
دست و پا کنید.
با ذکاوت بپوشید
یادتان
باشد برای خوب جلوه کردن در اولین برخورد لازم نیست سراغ رنگها و مدلهای
عجیب و غریب بروید! لباسها بسته به اینکه چه طرح، مدل و رنگی داشته باشند
استفادههای متفاوتی هم دارند فقط کافی است بدانید چه طرحی را کجا و چه
رنگی را کی بپوشید تا به قدر کفایت خوشپوش باشید و تصویر درستی از خودتان
در ذهن طرف مقابل به جا بگذارید. در انتخاب طرح و رنگ لباستان لازم است
کمی ذکاوت به خرج بدهید مثلا اگر لازم است فردی آرام و صبور به نظر بیایید
حتما بروید سراغ پارچههایی با طرحهای ملایم و بدون زاویه و در طیف رنگ
های سرد و روشن(در این شرایط پارچههای گلدار جواب میدهد). اما اگر باید
فردی جدی و قدرتمند جلوه کنید حتما بروید سراغ رنگهای گرم و پخته. بهتر
است به پارچههای تک رنگ و بدون طرح فکر کنید یا دستکم سراغ طرحهایی با
خطوط زاویهدار بروید.
رسمی بپوشید!
در
اولین برخوردها باید رسمی بپوشید. لباسهای شسته رفته و بدون حواشی اضافه!
وقتی سبک لباس پوشیدن رسمی را برای خودتان انتخاب میکنید به طرف
مقابلتان نشان میدهید که قواعد بازی را بلدید. البته هستند افرادی که
معتقدند بهتر است در اولین برخورد خود واقعیتان را نشان دهید یعنی اگر اهل
اسپرت پوشیدن هستید با همان لباس اسپرت همیشگی سر قرار حاضر شوید؛ اما
فراموش نکنید که احترام به آداب و قواعد پوشش اصلا به معنای پنهان کردن
شخصیت واقعی شما نیست. بدون شک شما با تمام علاقهای که برای پوشش اسپرت
قائلید با یک جفت کفش کتانی در یک مراسم عروسی حاضر نمیشوید!
رنگی بپوشید!
رسمی
پوشیدن به معنای فراموش کردن طرح و رنگ نیست! قرار نیست وقتی رسمی
میپوشید لباسهای خوش طرح و نقش را کنار بگذارید. قواعد رسمی پوشیدن به
شما میگوید که بروید سراغ لباسهای برشدار؛ از کت و دامن گرفته تا
شلوارهای راسته خط اتو دار. اما هرگز به شما نمیگوید که رنگ را از ظاهرتان
حذف کنید. اتفاقا بهتر است در انتخاب رنگ همانقدر دقت کنید که در انتخاب
مدل لباستان. چون رنگ به شما کمک میکند به تصویر دلخواهتان در ذهن طرف
مقابل برسید. اتفاقا بهتر است سراغ رنگهای شاد و روشن بروید تا در نگاه
طرف مقابل فردی سرزنده، توانمند و پر انرژی از خودتان بسازید نه گرفته و
درهم!
جین را فراموش کنید
وقتی
قرار است رسمی بپوشید بهتر است شلوار جین را فراموش کنید، این قانون هم در
مورد آقایان صدق میکند هم خانمها. در قرارهای بعدی به قدر کفایت وقت
دارید که شلوار جین بپوشید! شلوارهای کتان و پارچهای البته چنانچه خط اتو
فراموش نشود به مراتب انتخابهای بهتری هستند. این شلوارها البته مشروط بر
آنکه در انتخاب رنگشان دقت شود یعنی هارمونی رنگی با مانتو در مورد
خانمها و کت یا پیراهن درمورد آقایان اگر رعایت شود از شما تصویر قابل
قبولتری ارائه میدهند.
ابریشمهای چهارگوش!
در
یک ظاهر رسمی شسته رفته، روسری انتخاب مناسبی برای خانمهاست. یک روسری
ابریشمی با طرحی ساده و نهچندان شلوغ و البته هماهنگ با رنگ مانتوی شما،
شما را به هدفتان میرساند. اما اگر با روسری پوشیدن هم میانهای ندارید
جای نگرانی وجود ندارد فقط لازم است در انتخاب شالتان کمی دقت کنید شال
انتخابی شما بهتر است یک شال ابریشمی باشد، یادتان باشد شالهای نخی و حریر
معمولا شق و رق روی سر نمیایستند بنابراین نمیتوانند شما را به ظاهر
رسمی دلخواهتان برسانند!
باید برق بزند!
بدیهی
است در اولین برخورد انتخاب کفش هم آداب خودش را دارد. خانمها بهتر است
به کفشهای پاشنهدار فکر کنند البته نه کفشهایی با پاشنههای باریک 7
سانتی! در این شرایط کفشهایی با پاشنههای پهن و بلند حدودا 5 سانت معمولا
انتخابهای مناسبتری هستند. اگر با کفشهای پاشنهدار هم میانهای ندارید
دست کم به کالج البته از نوع رسمیاش فکر کنید و فکر پوشیدن کفشهای
عروسکی را از سرتان بیرون کنید! واکس را هم فراموش نکنید چون تمیزی کفش شما
همانقدر مهم است که سبک و مدل آن. کفش شما در اولین برخورد همیشه باید برق
بزند فرقی هم نمیکند که خانم باشید یا آقا!
چهارشنبه 5/9/1393 - 14:51
حجاب و عفاف
اَلحَیاءُ حَسَنٌ وَلكِن فِى النِّساءِ أَحسَنُ (1)
پیامبر صلّى الله علیه و آله و سلم فرمود: حیا، پسندیده و نیكوست ، ولى در زنان پسندیده تر و نیكوتر است.
گرد ماه وجودش خلقه زده بودیم ،
من بودم و دیگر یاران او،
دوست داشتیم او بگوید و ما گوش كنیم ؛ ولى مثل بعضى وقت هاى دیگر از ما پرسید. هر كسى چیزى گفت ، ولى هیچیك از پاسخ ها را نپسندید.
با خودم گفتم باید پاسخ را از فاطمه بشنوم . نزد همسرم فاطمه آمدم .
فاطمه جان پدرت ، رسول خدا، از ما سوالى پرسید، كسى نتوانست پاسخ دهد. «چه چیز براى زن بهترین است ؟»
على جان !
«بهترین چیز براى زن این است كه مرد (نامحرمى ) را نبیند و مرد (نامحرمى ) نیز او را نبیند.»
چون پاسخ فاطمه را به پیامبر گفتم ، پیامبر پاسخ او را پذیرفت و از صمیم جان فرمود:
«پاسخ فاطمه صحیح است ، او پاره تن من است !»(2)
منطق
فاطمه این است كه زن ، گوهرى گرانبها و فرشته اى آسمانى است كه هر چه
پوشیده تر و محجوب تر باشد نزد خدا محبوب تر است ، و این با فطرت او كاملا
سازگار است .
منطق
فاطمه این است كه خودآرایى و خود نمایى زن نباید در برابر چشم نامحرمان
باشد، خداوند این هنر را به زن داده است تا قلب شوهرش را فتح كند و چنان
قلب او را پر كند كه به زنهاى دیگر هیچ اعتنایى نكند و طمع وصال آنان را در
سر نپروراند.
اما كسانى كه افسار شهوت و هوس را رها كرده اند و تن به لذات حیوانى داده و غرق در دنیا گشته اند فرهنگ زندگى آنان چیز دیگرى است :
«خود آرایى ، خود نمایى و چشم چرانى ؛ و در یك كلمه آزادى حیوانى » آنان شخصیت زن را در اینها مى دانند.
از
نگاه آنان زنى كه با مدرن ترین آرایشها و زیباترین لباس ها خود را مى
آراید و با دلرباترین شیوه ها در جامعه جلوه گرى مى كند و چشمانش به دنبال
خواسته هاى نفسانى اش مى چرخد، زنى با فرهنگ ، امروزى مترقى و خوشبخت است ؛
ولى واقعیت چیز دیگرى است :
مهار حرص و هوس را اگر رها كردى مدام در هوسى و دوام در دردى
پوشش اسلامى
زن
مرواریدى گرانبهاست كه باید در صدف حجاب و پوشش ، خود را به كاملترین شكل
حفظ كند. بنابراین واجب است موها و تمام اندام خود را از نامحرم بپوشاند.
خواه نامحرم به قصد لذت و هوسرانى به او نگاه كند و یا بدون قصد و لذت ،
البته پوشاندن صورت و دستها تا مچ واجب نیست اگر چه بهتر است و به تقوا
نزدیك تر است بنابراین :
1. بیرون گذاشتن مقدارى از موها به هر انگیزه اى كه باشد حرام است و ناپسند.
2. نمایان گذاشتن روى پا، كف پا، و پاشنه پا، ناپسند و حرام است .
3. جورابهاى نازك و پانما كافى نیست و باید پاها را كاملا بپوشانیم .(3)
چهره و دست ها
چهره
دختران یكى از دلرباترین اعضاى آنهاست . بكوشیم در حد توان آن را از
نامحرمان بپوشانیم . در محیطهایى كه اكثر جوانان عادت دارند كه با چشمهاى
آلوده و تند به ما نگاه كنند و در مسیر هرزگى و سبكسرى و آزار و متلك گفتن
گام بر مى دارند، روا نیست كه با چهره اى باز متبسم و خندان رفت و آمد كرد.
درباره چهره و دستها به نكته هاى زیر توجه كنیم :
1. مقنعه یا روسرى باید اطراف چهره ، گلو و زر چانه را بپوشاند.
2. قدرى پایین تر از مچ دست ها را باید بپوشاند.
3. دست و چهره باید خالى از هرگونه آرایش ، زیور و زینتى باشد وگرنه پوشاندن آنها نیز واجب است .
4. كسى با قصد لذت به دست ها و چهره ما نگاه نكند وگرنه پوشاندن آنها واجب مى شود.
5.كسى كه چهره طبیعى او به گونه اى است كه باعث مفسده مى شود باید چهره خود را بپوشاند.(4)
پوشش كامل
برخى
گمان مى كنند كه پوشش اسلامى ، همان پوشش بدن است و در اسلام چیزى فراتر
از این وجود ندارد، این برداشتى ناقص از دین است . اسلام علاوه بر پوشش بدن
زیور و زینت را واجب مى داند . در سوره نور به این مطلب تصریح شده است
.(5)
بنابراین
هر چه در نظر مردم زینت به حساب مى آید باید از نامحرم پوشانده شود؛ مانند
النگو، لاك ناخن ، سرمه چشم و از همه مهمتر آراستگى چهره .(6)
معیارهاى انتخاب لباس
لباسى كه مى خواهیم آن را در برابر نامحرمان بپوشیم باید داراى ویژگى هاى زیر باشد:
1. نازك و بدن نما نباشد.
2. بنابر احتیاط واجب لباسى كه باعث شهوت و انگشت نما شدن ما در میان نامحرمان مى شود نباشد.
3.بنابر احتیاط واجب از لباسهاى ویژه مردان نباشد.
4. از لباسهایى كه مهیج است و توجه نامحرم را جلب مى كند نباشد.
5. از لباسهایى كه از حیث دوخت و یا شكل یا از نظر رنگ ، ترویج و تقلید از فرهنگ مهاجم غیر مسلمین است نباشد.(7)
جلب نامحرم
تنها
پوشش بدن و زیور و زینت كافى نیست ، بلكه باید پوشش ما به گونه اى باشد كه
نامحرم را جلب نكند؛ به چند نكته در این زمینه توجه كنید:
1.
پوشیدن لباسى كه برجستگیهاى بدن را به گونه اى نمایان ظاهر مى سازد كه
باعث سوق دادن زن به گناه و جلب نظر نامحرم است ، جایز نیست .(8)
2. استفاده از كفش هایى كه هنگام راه رفتن به گونه اى صدا مى دهند كه نامحرم را متوجه مى سازند و باعث گناه مى شوند، جایز نیست .(9)
3.
برخى در عین این كه چادر مى پوشند ولى با گرفتن و رها كردن آن و ژست هاى
رنگارنگى كه با آن مى گیرند، نشان مى دهند كه اهل پرهیز از معاشرت با مردان
بیگانه نیستند از اینكه مورد بهره بردارى چشمها قرار بگیرند ناراحت نمى
شوند.
آنها
باید بدانند كه صرف استفاده از چادر، ارزش نیست بلكه باید به گونه اى از
چادر استفاده كنند كه بانوان عفیف از آن استفاده مى كنند آنان كه آهنگ
چادرشان به نامحرمان « دور باش » مى گوید و ناپاكدلان را ماءیوس مى
كند.(10)
4. بعضى ها موهاى جلو و عقب سر خود را به گونه اى برجسته مى كنند كه از روى چادر به خوبى نمایان است .
آنان به گمان خود مى خواهند شیك باشند ولى باید بدانند هر كارى كه باعث جلب توجه نامحرم و گناه شود نارواست و از آن باید پرهیز كرد.
پی نوشت ها:
1- نهج الفصاحه / حدیث 2006
2- برگرفته از مستدرك الوسائل / جلد 14 / حدیث 2 / صفحه 289
3- استفتائات (ستاد احیاء امر به معروف و نهى از منكر خوزستان ) صفحه 5، احكام بانوان (محمد وحیدى ) صفحه 124.
4- العروه الوثقى / جلد 1 / صفحه 390. 391؛ احكام خانواده (عبد الرحیم موگهى ) صفحه 283 و 286
5- سوره نور، آیه 31
6- العروه الوثقى / جلد 1 / صفحه 391؛ احكام خانواده (عبدالرحیم موگهى ) صفحه 304
7-
رساله توضیح المسائل / مساله 845 و 846؛ استفتائات (ستاد امر به معروف و
نهى از منكر خوزستان ) صفحه 3و 4؛ احكام بانوان / صفحه 128 و 129 و 130
8- احكام خانواده (عبدالرحیم موگهى ) / صفحه 285
9- احكام خانواده (عبدالرحیم موگهى ) / صفحه 303
10- برگرفته از كتاب مساله حجاب (استاد شهید مطهرى ) / صفحه 158
چهارشنبه 5/9/1393 - 14:50