حجاب و عفاف
حجاب در منظر شهید مطهری
حفظ حجاب تدبیر خالق هستی برای پاسداری و نگهبانی عفاف بوده و به رشد عواطف و عشق در وجود آدمی و تحکیم روابط خانوادگی کمک میکند.
حجاب
از موضوعاتی است که به دلایلی متعدد، امروزه در نگاه جهانی و به طور خاص
در جوامع اسلامی و دینی مورد توجه قرار گرفته، به طوری که حتی معتقدان به
حقانیت دستور حجاب را به کاوش و تأملی نو و بیشتر وا میدارد. در برخی
مجامع - حتی به اصطلاح- برخوردار از دموکراسی دیده میشود که با حجاب به
عنوان یک نماد از طرز تفکر دینی-اسلامی برخورد صورت میگیرد با آنکه ضرری
برای دیگران نداشته و تنها در ظاهر، محدودیتی را برای فرد محجبه فراهم
میآورد. توجه جهانی به صورت نفی یا اثبات به مسئلهی حجاب حاکی از اهمیت
این موضوع است.
در
نگاه دینمدارانه که دستورهای دین را عامل رشد، بالندگی و کمال انسانیِ
افراد بشر میداند، حجاب به عنوان یک دستور دینی غیر از ثمرات اجتماعی،
دارای برکات فردی نیز میباشد و این حجابِ ظاهر در اعماق روح، جان و فکر
افراد تأثیرگذار است. حال این موضوع مهم را بر محور نگاه متفکر بزرگ قرن
حاضر (استاد شهید مرتضی مطهری) از دو جهت مورد بررسی قرار میدهیم.
بیعفتی، علت مشکل جهانی روابط خانوادگی
استاد
مطهری در آثار خود از جمله در کتاب «قیام و انقلاب مهدی(عجلاللهتعالی)»
نظر اسلام راجع به این که هم فرد اصالت دارد و هم جامعه را به خوبی تبیین
مینمایند و بیان میدارند از آنجا که انسان موجودی اجتماعی است، تکامل او
در دو جهت فردی و اجتماعی خواهد بود بنابراین رشد و تعالی فرد در جامعه و
رشد و تعالی جامعه در فرد اثرگذار است. کوچکترین نهادی که سازندهی اجتماع
است، خانواده میباشد که امروزه تزلزل جدّی آن در برخی جوامع موجب تزلزل
آن در جوامع گردیده است و طبق مفاهیم قرآن، سنت الهی وقتی بر امری جریان
داشته باشد دیگر فرقی نمیکند که دربارهی ملل مسلمان باشد یا غیر مسلمان.
بنابراین
وقتی بیعفتی در سرد شدن و از بین رفتن روابط خانوادگی مؤثر باشد اگر خدای
ناکرده ما نیز همان راه غرب را در این زمینه دنبال کنیم حصول آن نتیجه
برای ما نیز قطعی خواهد بود، همان طور که به صورت محدود در خانوادههایی از
اطرافمان تا حدودی شاهد این سنت الهی بودهایم. اما به راستی سؤال اینجاست
که چگونه عفت و حجاب با روابط خانوادگی ارتباط پیدا میکند؟ تبیین دقیق
این مسئله ما را به لایههای عمیقتری از این دستور اسلامی رهنمون خواهد
شد.
مفهوم شناسی عفاف
عفاف
و عفت نزد اهل لغت به معنای خودداری و خودنگهداری از هرگونه امر نازیبا و
ناپسند است و قلمروش آن قدر توسعه دارد که تمام اعضای ظاهری بدن و تمام
قوای باطنی را فرامیگیرد. آن قدر تحقق این موضوع برای شکلگیری انسانیت
فردی و سعادت اجتماعی ضرورت دارد که برای رسیدن به این هدف عالی، قرآن
برنامهی تربیتی گستردهای را ارائه میدهد. بنابراین تحقق عفاف در فرد و
جامعه، یک برنامهی تربیتی همه جانبه است که دارای مراحلی میباشد و تا
ایجاد آن طبق دستور قرآن حتی لازم است فرد خود را به «استعفاف» و «تعفف» وا
دارد.[1]
استعفاف
به معنای طلب عفت و خود را به عفت واداشتن و پرهیز از بیبندوباری و هرزگی
است و تعفف که سختتر است، به معنای آن است که انسان هر چند به تکلف و
مشقت خود را از هرگونه شهوت، حرص، طمع و اظهار فقر به دور دارد و به تمام
آثار و لوازم آن تن دهد تا آنجا که دیگران چنان نپندارند که از هر لحاظ
مستغنی است و هیچ خلأیی در زندگی او وجود ندارد. پس عفاف، خودداری از هر
امر قبیح و نازیباست که باید بر گوش، چشم، زبان، صورت، بدن و قلب سیطره
یابد.[2]
حجاب و عفاف
استاد
در کتاب «مسئلهی حجاب» بیان میکنند: غریزهی جنسی نیرومندترینِ غرایز در
وجود آدمی است. آزادی در مسائل جنسی سبب شعلهور شدن شهوات به صورت حرص و
آز میگردد. انسان به صورت فطری و از نظر روحی، طالب بینهایت آفریده شده
است وقتی که خواستههای روحی در مسیر مادیات قرار گرفت، به هیچ حدی متوقف
نمیشود و رسیدن به هر مرحلهای، میل و طلب مرحلهی دیگر را در او به وجود
میآورد. از نظر استاد، طغیان و شعلهور شدن شهوات و نفس اماره تنها معلول
محرومیتها نیست بلکه پیروی، اطاعت و تسلیم مطلق شهوات بودن نیز سبب این
طغیان میشود.
اسلام
برای پاسداری و نگهبانی از عفت زن و مرد و در حقیقت برای کنترل غریزهی
جنسی و در عین حال رسیدن آن به آرامش، دو چیز را به عنوان راهحل معرفی
میکند:
1. ارضای غریزه در حد حاجت طبیعی که این امر با تسهیل دستورهای اسلام دربارهی ازدواج، توصیه و ترغیب به آن صورت گرفته است؛
2. جلوگیری از تهییج و تحریک آن.
دستور
اسلام دربارهی حجاب برای همین امر است، البته غیر از حجاب، دستورهای
دیگری نیز در کنار آن و علاوه بر آن آمده است. اما مهمترین دستور که بتوان
آن را به عنوان یک تکلیف واجب به عموم جامعه سرایت داد، مسئلهی حجاب است
که اثرات و برکات بیشتری نیز دارد؛ زیرا برخی از دستورهای کنترل شهوت برای
کسانی سودمند است که بخواهند این غریزه را در خود تعدیل نمایند. اما حجاب
اسلامی طبق بیان قرآن حتی برای کنترل آنها که در قلبشان بیماری هوس وجود
دارد نیز فایده دارد.
اگر
غریزهی جنسی دائماً در معرض تحریک و تهییج قرار گیرد، علاوه بر به خطر
افتادن عفت افراد اجتماع و در نتیجه از بین رفتن کرامت انسانی و علاوه بر
جلوگیری از رشد ارزشها و کمالات، عوارض وخیم دیگری نظیر بلوغ زودرس، پیری و
فرسودگی دارد. یعنی اگر در جامعهای فضای بیحجابی و تحریک غلبه یابد بر
فرض قدرتمند بودن افراد از اینکه غریزه آنها را به بیعفتی بکشاند- که آن
هم جز در افراد نادر بسیار بعید است- باز هم افراد آن جامعه از سلامت کامل
روحی و روانی و حتی جسمی برخوردار نخواهند بود. برای تبیین برتری دیدگاه
اسلام لازم است تا دیدگاه سایرین در حل مسئلهی جنسی مورد بررسی قرار گیرد.
تفاوت دیدگاهها در راهحل مسئلهی جنسی
شهید
مطهری در کتاب «اخلاق جنسی در اسلام و جهان غرب» به مقایسهی دیدگاه اسلام
و غرب دربارهی غریزهی جنسی پرداخته و تفاوت 180 درجهای دیدگاه غرب در
گذشته و امروز به این مسئله و علت آن را توضیح میدهد، ایشان بیان میدارد
که «اخلاق جنسی قسمتی از اخلاق به معنای عام است. شامل آن عده از عادات و
ملکات و روشهای بشری است که به غریزهی جنسی بستگی دارد.» طبق بیان ایشان
با وجود علتها و زمینههای مختلفی که جوامع و ادیان گذشته در دیدگاهشان
دربارهی این موضوع داشتهاند اما یک طرز فکر عمومی بر غالب دنیای قدیم
حاکم بود و آن هم پلید و قبیح دانستن زن و ازدواج با او بود و این در حالی
است که از نظر اسلام علاقهی جنسی در بستر ازدواج نهتنها با معنویت و
روحانیت منافات ندارد بلکه جزو خلق و خوی انبیاست[3] و از نشانههای بارز
وجود خداوند است.[4]
ایشان
اثر دیدگاه گذشتگان که غالباً با بیان دینی بوده است را اینگونه بیان
میدارند: «این عقیده مطلقاً روح زن و مرد را به طور مساوی آشفته میسازد و
کشمکش جانکاهی میان غریزهی طبیعی از یک طرف و عقیدهی مذهبی از طرف دیگر
به وجود میآورد. ناراحتیهای روحی که عواقب وخیمی به بار میآورد همواره
از کشمکش میان تمایلات طبیعی و تلقینات مخالف اجتماعی پیدا میشود.»
ایشان
معتقدند اخلاق جنسی همواره مهمترین بخشهای اخلاق بهشمار میرفته است.
از نظر اسلام، روابط جنسی را فقط مصالح اجتماع حاضر یا نسل آینده محدود
میکند و در این زمینه تدابیری اتخاذ کرده است که منجر به احساس محرومیت و
ناکامی و سرکوب شدن این غریزه نگردد. اخلاق جنسی نوین در جوامع غیراسلامی
بهخصوص غربی هیچ گونه محدودیت و ممنوعیت را در این موضوع نپذیرفته و قائل
به آزادی کامل بشر در این عرصه است: «در حالی که مقتضای منطق و تعقل این
است که با سنن و خرافاتی مبتنی بر پلیدی علاقهی جنسی مبارزه کنیم و در عین
حال موجبات طغیان، عصیان و ناراحتی غریزه را به نام آزادی و پرورش آزادانه
فراهم نکنیم.»
لزوم توجه به دیدگاه نوین و هوشیاری در برابر آن
استاد
شهید در ضمن توضیح دیدگاه نوین غرب از جانب فروید، راسل و مانند آنها، به
بیان اختلافها و تفاوت روشی آنها و نقد هر کدام میپردازند و این نکته
را متذکر میگردند که چه بسا جوانانی که سرمایهی فکریشان وافی نیست که
بخواهند به بررسی منطقی این مسائل بپردازند، تحت تأثیر شخصیت و شهرت صاحبان
این افکار قرار گرفته و عقیده پیدا کنند که این سخنان صد در صد مطابق با
منطق است.
«به
نظر ما ضرورت دارد خوانندگان محترم را در جریان بگذاریم و آگاه کنیم که
افکاری که در این زمینه از غرب برخاسته و جوانان ما تازه با الفبای آن آشنا
شدهاند و احیاناً تحت عنوانهای مقدسی نظیر آزادی و مساوات، با جان و دل
آنها را میپذیرند به کجا منتهی میشود. آخر این خط سیر کجاست؟ آیا اجتماع
بشر قادر خواهد بود در این مسیر گام بردارد و راه خود را ادامه دهد؟ یا
اینکه این کلاهی است که برای سر بشر خیلی بزرگ است. این راهی است که ادامه
دادن آن جز فنای بشریت چیزی در بر ندارد.»
به
راستی منظور استاد از فنای بشریت چیست؟ ایشان خود مصادیقی را در بخشهای
مختلف[5] بیان میکند که برخی از آنها چنین است: «پس از اعلام آزادی جنسی
در غرب، شاهد بالا رفتن آمار بیماریهای روانی، جنونها، خودکشیها،
جنایتها، دلهرهها و اضطرابها، یأس و بدبینیها، حسادتها و کینهها
بودیم. در جامعهی امروز، جوانان به طور محسوسی از ازدواج شانه خالی
میکنند. حاملگی و زاییدن و بچه بزرگ کردن به صورت امر منفوری برای زنان در
آمده است.
زنان
به ادارهی امر خانه کمتر علاقه نشان میدهند. جنگ اعصاب بیش از پیش رو به
افزایش است. علاقهی پدر و مادرها و بهخصوص مادرها نسبت به فرزندان کاهش
یافته است. زنِ دنیای امروز به ابتذال کشیده شده و هوسهای سطحی به جای عشق
جانشین شده است. طلاق افزایش یافته و تعداد فرزندان نامشروع و فاقد سرپرست
رو به ازدیاد است و از آن طرف صمیمیت و وحدت میان زوجین بسیار نادر گشته
است.» بنابراین جذابیتهای اولیه و ظاهری دیدگاه نوین، نباید ما را فریب
دهد. از سوی دیگر رعایت دستورات اسلام موجب میشود تا ارضای صحیح غریزهی
جنسی، کنترل و مدیریت آن ثمرات بسیاری برای فرد و جامعه داشته باشد که
مهمترین آن پیدایی عشق است.
عشق و عفت
عشق
یک استعداد عالی و طبیعی است که طبق گفتهی «ویل دورانت» در سرتاسر زندگی
انسان از هر چیز جالبتر است. عشق قابل توصیه و تجویز نیست. شهید مطهری در
کتاب «جاذبه و دافعه» و «اخلاق جنسی» و نیز در کتاب «مسئلهی حجاب» از
زوایای مختلف و با مثالهای متعدد تفاوت عشق با شهوت و غریزهی جنسی را
توضیح میدهد. ایشان در کتاب «فطرت» به بررسی دیدگاهها دربارهی عشق مجازی
و حقیقی نیز میپردازد. اما مطلب عمدهای که در اینجا هست، رابطهی عشق و
عفت است. آیا عشق به مفهوم عالی و مفید خود در محیطهای به اصطلاح آزاد،
بهتر رشد میکند یا عشق عالی همراه با عفت اجتماعی؟
پاسخ
استاد این است که محیطهای به اصطلاح آزاد، مانع پیدایش عشقهای سوزان و
عمیق است بلکه فقط زمینه برای پیدایش هوسهای موقتی و هرزه شدن قلبها
فراهم است. عشقی که فلاسفه و جامعهشناسان آن را محترم میشمارند، با
فداکاری، از خود گذشتگی و سوز و گداز همراه است، هوشیار کننده است. قوای
نفسانی را در یک نقطه متمرکز میکند. قوهی خیال را پروبال میدهد. معشوق
را آن چنان که میخواهد در ذهن خود رسم میکند نه آن چنان که هست. چنین
عشقی خلاق و آفرینندهی نبوغها، هنرها، ابتکارها و افکار عالی است.
عشق
اوج حیات و حد اعلای شور زندگی و معلم و مربی، الهام بخش و کیمیاست و کسی
که تمام عمر از آن بینصیب باشد، لایق انسانیت نمیباشد. با این حال، عشقی
که فلاسفه ذکر میکنند با عشقی که میان برخی از زوجین شکل میگیرد،
تفاوتهایی دارد. عشق مورد نظر فلاسفه بیشتر جنبهی درونی دارد یعنی موضوع
خارجی بهانهای برای جوشیدن روح از باطن خود است.
معشوق
را چنان که دوست دارد در خیالش میسازد و به ساختهی ذهنی خود خو میگیرد
تا آنجا که خیال را بر وجود واقعی و خارجی محبوب ترجیح میدهد اما عشق میان
زوجین مانند مورد قبل کنش و جذب و انجذاب دو روحِ دور از هم نیست که مشروط
به هجران و فراق باشد بلکه مودّت و رحمت میان زوجین وحدت و یگانگی دو روح
معاشر دست یافته به وصال است که بر اثر معاشرت دائم و اشتراک در سختیها،
راحتیها، خوشیها و ناخوشیهای زندگی و انطباق یافتن روحیهی آنها با
یکدیگر پدید میآید تا جایی که این صمیمیت حتی در دوران پیری که شهوت،
خاموش است زوجین را سخت به یکدیگر پیوند میدهد.
عشق
قابل احترام فلسفی از نوع ناآرامی و کشش و شور است ولی عشق میان زوجین به
تعبیر قرآن از نوع آرامش و سکون است اما به هر حال هر دو نوع عشق گلهای با
طراوتی هستند که فقط در اجتماعاتی که بر آنها عفاف و تقوا حکومت میکند،
میرویند و میشکفند. بنابراین، مسئلهی عفت تنها برای پاکی نسل نیست بلکه
مسئلهی مهم دیگر ایجاد پاکترین و صمیمیترین عواطف بین زوجین و برقرار
ساختن یگانگی و اتحاد کامل در کانون خانواده است. تأمین این هدف وقتی ممکن
است که زوجین از هرگونه بهرهمندی از غیر همسر قانونی چشم بپوشند. مرد چشم
به زن دیگر نداشته باشد و زن نیز درصدد تحریک و جلب توجه کسی جز شوهر خود
نباشد و اینها یعنی همان دستور حجاب در اسلام.
حال
که تا حدودی اهمیت مسئلهی حجاب و عفاف در روابط خانوادگی بیان شد، لازم
است تا نگاه دقیقتری نیز به دستور اسلام دربارهی انواع و مراتب حجاب
بیندازیم تا دچار این شبهه و سؤال نشویم که برخی میگویند ما خانمهای
چادری را میشناسیم که اهل عفاف و پاکدامنی نیستند و یا آن برکات و آثاری
که برای حجاب شمرده میشود در زندگی آنها وجود ندارد. در حقیقت پاسخ این
است که برای تحقق کامل برکات حجاب میبایست فرد به تمام انواع آن پایبند
باشد و حتی بستر اجتماعی مناسب نیز برای رسیدن به فواید همه جانبه لازم
است.
انواع حجاب در اسلام
الف) حجاب در ظاهر؛
استاد
میفرمایند، لغت حجاب عمدتاً به معنای پرده به کار میرود و همین هم باعث
اشتباه برخی مبنی بر دستور پردهنشینی زنان و دوری آنان از اجتماع از نظر
اسلام شده است در حالی که این کلمه به معنای پوشش نیز آمده است و علمای
قدیم هم از واژهی «ستر» که همان معنای پوشش دارد، استفاده میکردند. اینکه
واژهی حجاب به معنای پوشش زنان در قرآن نیامده نیز موجب این تصور غلط- و
به تعبیر بهتر بهانه و دستآویز- شده است که حجاب دستوری قرآنی نبوده و
ساخته و پرداختهی برخی علمای دینی است اما با اندک بررسی فرد طالب حقیقت
به راحتی در مییابد که محتوای مدنظر از این واژه در بسیاری آیات قرآن
آمده است هرچند در فرهنگ اسلامی پوشش به طور کلی اختصاص به زنان ندارد[6]
اما
معنای خاص آن و پوشش بیشتر به زنان اختصاص یافته است که این به دلیل میل
روانی زن به خودنمایی و خودآرایی است که میخواهد مرد را در دام علاقه به
خود اسیر سازد.
اسلام
برای حجاب ظاهر حدود و شرایطی را قرار میدهد. شهید مطهری در کتاب
«مسئلهی حجاب» از نظر علمی به استدلال پیرامون این حدود میپردازد و
نتیجهی آن چنین است: «بدون تردید پوشانیدن غیر وجه و کفّین (گردی صورت و
دستها تا مچ) بر زن واجب است- عدم الزام در پوشاندن چهره و دستها تا مچ
نیز به شرط آن است که از هر نوع آرایش و عوامل جلب توجه و محرک و مهیج خالی
باشد. در غیر این صورت پوشاندن همانها نیز لازم است و تذکر این نکته نیز
به جاست که واجب نبودن پوشش وجه و کفین بر زن دلیل بر جواز نگاه مرد به
آنها نمیباشد؛ بلکه اگر نگاه مرد از روی لذت بردن یا با ترس از ایجاد
لغزش باشد قطعاً حرام است حتی در مورد محارم.»
در
مورد نوع پوشش ظاهر، قرآن توصیه به نزدیک کردن جلباب دارد. جلباب، جامه و
لباس بزرگ و گشاد بوده (چادر مانند) که زن با آن تمام لباسها و سر و گردن
خود را میپوشانده است. البته استفادهی زنان از آن دو گونه بوده است. برخی
صرفاً به صورت تشریفاتی استفاده میکردند مانند برخی بانوان چادری در عصر
حاضر که با چادر بدن خود را نمیپوشانند و آن را رها میکنند و وضع چادر
سرکردن آنان نشان میدهد از اینکه مورد بهرهبرداری چشمها قرار بگیرند
امتناعی ندارند و در نوع دیگر، زن با مراقبت، جامهی خود را به خود میگیرد
و آن را رها نمیکند که نشان میدهد اهل عفاف است و این نوع حجاب که خود
به خود دورباشی برای نامحرمان ایجاد میکند و ناپاکدلان را مأیوس میسازد،
مطلوب و مورد تأیید قرآن است یعنی نحوهی پوشش خوب زن نشان از نجابت و عفت
اوست.
قرآن در مورد کیفیت پوشش، دستور دیگری نیز دارد: «و باید روسری خود را بر روی سینه و گریبان خویش قرار دهند.»[7]
شهید
مطهری به صراحت بیان میدارند که در این آیه، روسری خصوصیتی ندارد، مقصود
پوشاندن سر، گردن و گریبان است. منظور ایشان این است که اگر روسری، سر و
گردن را نپوشاند، استفاده از آن نشانهی رعایت حجاب اسلامی نمیباشد و حجاب
مد نظر قرآن تحقق نیافته است.
ب) حجاب در رفتار؛
استاد
میفرمایند: «حرکات و سکنات انسان گاهی زباندار است. گاهی وضع لباس، راه
رفتن و سخن گفتن زن معنادار است و به زبان بیزبانی میگوید دلت را به من
بده، در آرزوی من باش، مرا تعقیب کن. گاهی برعکس با بیزبانی میگوید دست
تعرض از این حریم کوتاه است.» این کلام استاد در حقیقت همان است که امروزه
در دانش روانشناسی از آن با عنوان زبان بدن و رفتار یاد میکنند. برای
تحقق حجاب اسلامی علاوه بر پوشش ظاهری باید رفتار عفیفانه نیز مکمل آن
گردد. قرآن دستور اکید به زنان دارد که از جلوهگری و خودنمایی و حرکات و
اعمال محرک و ناز در رفتار و حتی جلب توجه در نحوهی راه رفتن خودداری
کنند. اسلام زن و مرد را از خلوت با نامحرم به شدت پرهیز میدهد چرا که این
رفتار جولانگاهی قوی برای شیطان فراهم میسازد هرچند نیّت اولیهی آنان
چیز دیگری باشد.
یکی
دیگر از رفتارهای پرخطر در بحث حجاب و عفاف، چشم چرانی است که قرآن به زن و
مرد مؤمن امر میکند که نگاه خود را کاهش دهند یعنی پلک چشم را به حالت
نیم خفته درآورده و نگاه را به پایین انداخته و چشمها را گشوده نگه ندارند
و به یک نقطهی معین خیره نشوند؛ یعنی به اصطلاح نظر استقلالی نیفکنند.
البته این قانون دربارهی نگاه به چهره است که لازمهی گفتوگو میباشد پس
نگاه به غیر چهره حتی با غض بصر (کاهش دادن نگاه) نیز جایز نیست. در اینجا
نیز هر چند دستور متوجه زن و مرد (هر دو) میباشد اما چون غالباً این
بیماری در مردان رواج دارد دستور بیشتر برای کنترل نگاه متوجه آنان است تا
خطری از این ناحیه متوجه آنان نگردد.
رفتار
دیگری که از آن بحث شده، دست دادن زن و مرد نامحرم است که جواز آن در صورت
حائل بودن جامه یا دستکش است، آن هم مشروط به این که تلذذ و ریبه در کار
نباشد و دست را فشار ندهند در غیر این صورت به طور قطع حرام است و البته
بزرگان در این موضوع احتیاط را بر ترک این رفتار حتی با وجود شرایط
میدانند.
رفتار
واجب دیگری در قرآن که در رابطه با رعایت عفاف و حجاب است، مسئلهی
«استیذان» میباشد. از نظر اسلام هیچ کس حق ندارد بدون اطلاع و اجازهی
قبلی به خانهی دیگری داخل شود البته فلسفهی این حکم غیر از موضوع ناموس و
پوشیده بودن زن این است که هر کس در محل سکونت خود اسراری دارد و مایل
نیست دیگران حتی دوستان نزدیکش از آن مطلع گردند پس اختصاص به خانههایی که
زن در آنها زندگی میکند، ندارد. فلسفهی این کار فراتر از فلسفهی حجاب
است و شامل خانه و اتاق محارم نیز میشود.
ج) حجاب در گفتار
قرآن
کریم خطاب به زنان میفرماید: «مواظب باشید در سخن، نرمش و رقت زنانه و
شهوت آلود به کار نبرید که موجب طمع بیماردلان گردد. به خوبی و شایستگی سخن
بگویید.»[8]
در
این آیه دستور وقار و عفاف در کیفیت سخن گفتن را بیان میکند تا چه رسد به
محتوای حرف و سخن. بنابراین از نظر اسلام هم باید حرف خوب زد (و نه حرف
تحریک کننده و مهیج) و هم باید خوب حرف زد (و نه با لحن محرک).شنیدن صدای
زن هم برای مرد حتی با رعایت موارد یاد شده از جانب زن تنها در صورتی جایز
است که تلذد و ریبه در کار نباشد.
کلام آخر
از
آنچه بیان شد به این نتیجه میرسیم که حفظ حجاب تدبیر خالق هستی برای
پاسداری و نگهبانی عفاف بوده و به رشد عواطف و عشق در وجود آدمی و در
نتیجهی تحکیم روابط خانوادگی کمک میکند و برای رسیدن به حجاب مورد نظر
اسلام نمیتوان تنها بعضی از دستورها را رعایت کرد و از برخی دیگر صرفنظر
نمود؛ چرا که ثمرات حجاب در صورتی به طور کامل تحقق مییابد که تمامی
دستورها رعایت گردد، هرچند عمل به بعضی از آن نیز فواید زیادی دارد. خداوند
همهی ما را در عمل به این وظیفهی الهی یاری نماید.
پی نوشت ها :
[1] (نور: 33) و (بقره: 273).
[2] برای توضیح بیشتر ر.ک: منشور عفاف، آیتالله دکتر احمد بهشتی، مؤسسهی بوستان کتاب، 1386 صص 15-14.
[3] وسائل الشیعه، ج 3، ص3.
[4] (روم: 21).
[5] ر.ک به کتاب نظام حقوق زن در اسلام و اخلاق جنسی.
[6] وجوب ستر عورت برای مردان و زنان، ر.ک (نور: 30).
[7] (نور: 31).
[8] (نور: 32).
پنج شنبه 6/9/1393 - 15:9
حجاب و عفاف
صداوسیما: رسانهی انقلابی یا ....!
نمونهای
از این تلقی و تحلیل نادرست شورای عالی انقلاب فرهنگی را میتوان در
سیاستها و راهکارهایی که برای گسترش فرهنگ عفاف و حجاب بهوسیلهی
صداوسیما پیشنهاد شده است، مشاهده کرد. در مجموعهی وظایف در نظر گرفته شده
برای این سازمان، افزون بر وجوه آگاهی بخش و تبیینی که خود را در
راهکارهایی مانند اهتمام به معرفی و ترویج فرهنگ عفاف به منظور
نهادینهسازی و جذاب نمودن آن، تبیین نقش حجاب در افزایش سلامت جامعه و
بهرهوری آن، فرهنگسازی در زمینهی اصلاح پوشش نامناسب از راه تولید
برنامههای کارشناسی، گفتمان، تولید فیلم، تیزرهای تلویزیونی و ... ، تبیین
و آموزش احکام شرعی حجاب و عفاف و نیز تبیین فلسفهی عفاف و حجاب به منظور
استحکام بنیهی اعتقادی و فرهنگی جوانان، نشان دادن اثرات منفی فرهنگ
مبتذل و غیراخلاقی غرب در زندگی اجتماعی و خانوادگی؛ و ... آشکار میسازد،
به الگوسازی و گروه مرجعسازی در این زمینه نیز از راه راهکارهایی چون
ترویج الگوهای مناسب حجاب بهوسیلهی تولید فیلم و سریال و سایر برنامههای
تلویزیونی، معرفی نمونههای عینی از اساتید، مربیان و... از نظر مظاهر
حجاب و عفاف و نیز نشان دادن زنان با حجاب در نقشهای ارزشمند و تأثیرگذار
فیلمها و سریالها و پرهیز از ترسیم آنان در نقشهای عامیانه و منفی، توجه
شده است. در این وظایف حتی به دقیقهای چون سبک پوشش و آرایش هنرمندان و
مجریان نیز توجه لازم مبذول شده است. فارغ از اینکه این وظایف محوله هیچ
گاه از سوی صداوسیما جدّی گرفته نشده است و شواهد و قرائن حاکی از سیر حرکت
صداوسیما در جهتی خلاف آن را نشان میدهد و البته این مسئله یعنی اجرا
نشدن وظایف محوله، مسئلهی مورد بررسی این گفتار نیست، ضعف و اشکال مصوبهی
شورای عالی انقلاب فرهنگی چه چیزی میتواند، باشد؟
مسئلهی
اصلی که تأثیر و کارکرد این سیاستها و راهکارها را حتی آن گاه که شکل
عملیاتی در صورتی کامل و ایدهآل به خود میگیرند، تحت تأثیر قرار داده و
کاهش میدهد، توجه نکردن به تعارضهای موجود در نقش آفرینی صداوسیما به
عنوان رسانهای مدرن در راستای مدرنیزاسیون جامعه از یک سو و توجه نکردن به
شرایط عینی اجتماعی و تعارضهای میان مطلوبیتها و ایدهآلها و اهداف
حرکت جامعه در بستر توسعه و مدرنیزاسیون و ارزشهایی است که این سیاستها و
راهکارها دغدغهی آن را داشته و برای نیل به آن طرح شدهاند. به راستی آیا
رسانهای که چندین ساعت از برنامههای خود را به ترویج و تبلیغ مدرنیته و
ارزشهای مادی آن اختصاص میدهد و از سویی دیگر با تبلیغات ویرانگر خود
موج مصرفگرایی را در جامعه رواج میدهد و شعار توسعه یافتگی و لزوم آن در
بوق و کرناست و به این ترتیب الگوی ایدهآل زندگی را در صورت مدرن آن تصویر
میکند و گروههای مرجع جامعه را منطبق با این ارزشها و نیز شرایط عینی
جامعهای که سودای مدرنیته را در سر میپروراند و تمامی سیاستهای اجتماعی
خود را در راستای توسعه یافتگی و مدرنیزاسیون طرحریزی کرده و نشان آن
برنامههای 5 سالهی توسعه و سند چشمانداز 20سالهی نظام است که آیندهی
انقلاب و نظام جمهوری اسلامی را با توجیهی دینی در صورتی مدرن و وضعیتی
مشابه امروز غرب مدرن (و البته به ادعای پیوند آن با اخلاق اسلامی!) تصویر
میکند، انتظار فرهنگسازی بر اساس ارزشهای اسلامی را داشت؟ در چنین
شرایطی که گروههای مرجع جامعه در قشر ثروتمند جامعه، یعنی آنان که نقش
ویژهای در توسعهیافتگی جامعه دارند و نیز صورت متبلور و نمونهی بومی
زندگی همراه با رفاه و مصرفگرایانهی مدرن در جامعه هستند، تعریف میشوند و
آنها هستند که ارزشها و هنجارهای جامعه را حداقل در سطوحی تولید و باز
تولید میکنند و سلیقه و ذائقهی مردم را در سبک زندگی تحت تأثیر قرار
میدهند، تعریف نمونهها و الگوهای انتزاعی و بیارتباط و حتی متضاد با این
شرایط اجتماعی تا چه اندازه مؤثر خواهد بود؟ به ویژه اینکه ما خود مبلغ و
تأیید کنندهی این شرایط اجتماعی و این سبک زندگی و حتی مروج آن هم هستیم،
البته با تأکید بر اجتناب از مفاسد اخلاق آن!
حتی
اگر فرض کنیم که میزان تأثیرگذاری این سنخ برنامهریزی علیرغم تمامی
تعارضها و نواقص، مطلوب و مناسب باشد، به راستی با گسترش و فراگیری
رسانههای مدرن و به ویژه شبکههای ماهوارهای - که قشر آفرینندهی بدحجابی
الگوهای خود را تا حدود زیادی از آنها به عاریه میگیرد - و ضریب نفوذ
بالای آن در اقشاری از جامعه که علاوه بر آنکه خود پایبندی اندکی به امور و
شرایع دینی دارند، مروج این بیقیدی و اباحهگری نیز هستند و با در نظر
آوردن توان بالای الگوسازی و مرجعیتآفرینی این رسانهها به علت هماهنگی و
انطباق ماهیت این رسانهها با ارزشهای مدرن و در مقابل تعارض آن با
ارزشهای دینی، در کنار توان و تخصص فنی و هنری غرب در استفاده از این
رسانهها که به مراتب بالاتر از صداوسیمای جمهوری اسلامی است؛ و در مقابل
ضریب نفوذ بسیار اندک صداوسیما در این اقشار، چگونه میتوان آنها را مخاطب
ساخت تا آنگاه بتوان دم از تأثیرگذاری این برنامهریزی سخن به میان آورد؟
به عبارت دیگر کارایی روشها و راهکارهای پیشنهادی زمانی قابل تصور است که
این اقشار و گروهها مخاطب صداوسیما باشند؛ حال آنکه ضریب نفوذ صداوسیما
حداقل در بین این قشر از جامعه اندک است و نمیتوان کارایی و اثر بخشی لازم
را حداقل در این بخش به انتظار نشست.
نظام آموزشی مدرن: پاشنهی آشیل نظام اسلامی!
همین
مسئله یعنی تعارض سیستمی را میتوان در سایر دستگاههایی که در این سند
موظف به پیگیری برخی امور شدهاند و وظایفی به آنها محول شده است، مشاهده
کرد. به عنوان مثال آموزش و پرورش یکی از این دستگاههاست. این وزارتخانه
چگونه میتواند در حالی که خود مبلغ و مروج مدرنیته و جامعهی مدرن است و
انسان مورد نیاز چنین فرهنگ و جامعهای را میپرورد و ارزشهای آن را تبلیغ
میکند، بدون تعارض با ارزشهای اسلامی عمل کند و حتی فراتر از آن به
ترویج و نهادینهسازی این ارزشها همت گمارد؟ این مسئله در حالی است که از
نقصانی چون کمبود نیروی انسانی متعهد در مقام معلم در این سیستم و نیز ضعف
سیستم آموزشی جامعه در جهت تربیت و به کارگیری نیروهای مناسب چشم پوشی
کنیم.
وزارت
علوم، تحقیقات و فناوری اما وضعی به مراتب بدتر خواهد داشت. دانشگاهی که
ریشه در مدرنیته دارد و برای نیل به مدرنیزاسیون در جامعهی ایران وارد شده
است و از صدر تا ذیل آن در تمام شئون برای این هدف کارایی و کارکرد دارد
(و هدف آن پرورش نیروی متخصص جامعهی مدرن و برای تأسیس آن است) خروجی
مناسبی برای فرهنگ دینی نخواهد داشت.
بازار اسلامی با منطق سرمایهداری!
اما
این مسئله در ارتباط با وظایف دستگاههایی چون وزارت بازرگانی سابق و
وزارت صنعت، معدن و تجارت کنونی تعارض خود را به نحو آشکارتری بروز میدهد.
شاید کمتر شکی وجود داشته باشد که مکانیسم تولید، توزیع و مصرف کالا در
وضعیت کنونی جامعهی ما کمتر شباهتی با فرهنگ اقتصادی اسلام و کمتر تفاوت و
تعارضی را با نظام اقتصادی مبتنی بر سرمایهداری دارد. در این بازار،
متناسب با ارزشهای مادی مدرن این سود و منفعت شخصی است که از اصالت
برخوردار است؛ سودی که در گرو مصرف و به عبارت بهتر نهادینه شدن فرهنگ
مصرفگرایی در جامعه استوار میشود. در چنین بازاری اقتضای سود بیشتر برای
تولیدکننده و به دنبال آن مصرفگرایی در عرصهی پوشش، در گرو مدآفرینی و
ایجاد تنوع بیپایان و بیشمار که خود بر خودنمایی و شهرتطلبی، تفرد و
تمایز انسان (به عنوان فعل و حالتی نفسانی بر آمده از قوهی شهوانی انسان)
استوار است، میباشد. آیا این حالات، صفات و آن اقتضای بازار سرمایهداری
میتواند تناسبی با پوشش اسلامی زن که مبتنی بر آراستگی، سادگی، بیآلایشی،
جذاب نبودن و... میباشد، داشته باشد؟
زمانی
که خودنمایی زن موضوعیت نداشته باشد و حضور اجتماعی او در ساختاری دینی با
پوششی ساده و بیآلایش همراه باشد، چه جایگاهی برای طرحها و رنگهای
مختلف و در پی آن تولید مدها و به دنبال آن سود سرمایهدار و تأمین منافع
نظام اقتصادی سرمایهسالار باقی خواهد ماند؟ حال چگونه میتوان چنین بازاری
را در این جهت به کار گرفت؟ ... اقتضای نظام سرمایهداری، مصرف است و این
مصرف فراتر از نیازهای طبیعی انسان علاوه بر آن هیچ ربطی با اخلاق اسلامی
ندارد، بلکه در تعارض کامل با آن و ضدیت تمام عیار با آن قابل تصور است.[7]
تعارض از همین قبیل مسائل را میتوان در سیاستهای تولید مد اسلامی!
مشاهده کرد که در قسمت اول این گفتار به آن اشاره شد و از تکرار آن پرهیز
میکنیم. بنابراین به نظر میرسد ارائهی تعریفی نامناسب و ناقص و در نتیجه
اتخاذ رویکردی جزئینگر به فرهنگ، نادیده گرفتن اجزای فرهنگ و تعاملات و
برهم کنشهای میان آنها، نگرش تفکیکی به فرهنگ، اقتصاد و سیاست و بیتوجهی
به اقتضائات آنها را باید یکی از اشکالات اساسی نگرش شورای عالی انقلاب
فرهنگی در تصویب این قانون به شمار آورد.
2. قانونگذاری یا برنامهریزی فرهنگی: قانونگذاری به مثابه آب در هاون کوبیدن
نقد
دیگری که به این سند و به طور کلی سیاستگذاریهای فرهنگی شورای عالی
انقلاب فرهنگی وارد است، تلاش برای مدیریت فرهنگ جامعه از راه قانونگذاری
رسمی است. عرصهی اجتماعی شامل هزاران هنجار و دستورالعمل رفتاری است و
قوانین بخش بسیار کوچکی از این دستورالعملها را شامل میشود که به جهت
اهمیتی که دارند با برخاستن از زمینهی اجتماعی، ضمن برخورداری از ضمانت
اجرای غیررسمی، ضمانت اجرای رسمی را نیز پشتوانهی آن میسازند. نکتهی
دیگری که باید به آن اشاره کرد این است که نقش هنجارها و قوانین تسهیل
روابط اجتماعی در جهت نیل به اهدافی است که نظام فرهنگی آن جامعه آنها را
مشروع میسازد. بدیهی است چنانچه قوانین رسمی فاقد چنین عملکردی باشند یا
در تعارض با آن اهداف باشند، مشروعیت اجتماعی خود را از دست داده و ضمانت
اجرای اجتماعی و غیررسمی خود را از دست میدهند و چنانچه اصرار به اجرای
آنها وجود داشته باشد، چارهای جز افزایش ضمانت اجرای آن از راه رسمی و در
نتیجه بالا بردن هزینههای تخطی از قانون نیست.
نکتهای
که در این حالت نباید از آن غفلت کرد این است که اعمال قانون در چنین
شرایطی هزینههای بسیاری را بر مجریان آن تحمیل میکند و در عین حال کارکرد
مناسبی را نیز در عمل ارائه نمیدهد. در این شرایط چون اعمال یک رفتار
براساس پذیرش و میل درونی افراد نیست، با وادار کردن آنها به انجام عملی
خاص از مجرای قانون رسمی اگرچه ممکن است تا حدی رفتار آنها کنترل شود؛ اما
به محض پیدایش اولین روزنهها برای تخطی از قانون یا فرار از آن، افراد
رفتار دیگری را مطابق با میل درونی خویش در پیش خواهند گرفت. در چنین
شرایطی افراد راهکارهای گوناگونی را برای تخطی و دور زدن قانون جستوجو
میکنند. حال اگر فاصلهی شرایط موجود اجتماعی از قانون رسمی زیاد باشد به
گونهای که افراد زیادی به عنوان خاطی یا هنجارشکن در نظر گرفته شوند،
اعمال قانون نیز سختتر خواهد شد.
در
ارتباط با این مسئله از یک سو شورای عالی انقلاب فرهنگی نسبت به اهداف
کلان جامعه که مطلوبیتهای عینی جامعه را تشکیل میدهد و تحولات فرهنگی ما
از آن متأثر میشود و سازوکارها، نهادها و ساختارهای اجتماعی ما برای نیل
به آن طرحریزی و در آن جهت عمل میکنند، غافل است. این هدف همانا
توسعهیافتگی است که در جایی دیگر و تقریباً بدون هیچ ارتباطی با شورای
عالی انقلاب فرهنگی تدوین میشود و همان گونه که پیش از این استدلال شد،
ملزومات و اقتضائات فرهنگی خاص خود را به همراه دارد و اخلاق مصرف و لذت
جزو جداییناپذیر آن است و با گسترش حضور مدرنیته و فرهنگ مدرن از مجرای
توسعهی توسعه و درونی شدن آن در افراد جامعه، رفتارهای آنان را جهت میدهد
و به خواستهها و تمنیات آنها شکل میبخشد. حال در کنار این غفلت،
قوانینی در عرصهی فرهنگ وضع میشود که سعی در رواج ارزشهای دینی دارد و
در تعارض کامل با آن اهداف. در چنین حالتی چه ضمانت اجرایی برای این به
اصطلاح قوانین فرهنگی وجود خواهد داشت؟
نکتهای
که لازم به یادآوری میدانم این است که این نقد به معنای این نیست که
نباید چنین قوانینی داشته باشیم، بلکه به این معناست که قانون آنگاه ضمانت
اجرایی پیدا میکند که در انطباق با شرایط فرهنگی و اجتماعی و در جهت
اهداف کلان نظام اجتماعی باشد. برخی از مواردی که در مصوبهی شورای عالی
انقلاب فرهنگی پذیرای چنین نقدی هستند عبارتاند از:
نظارت
و اعمالکنترل و محدودیت برای عرضهی لباس: به وضوح میتوان مشاهده کرد که
در بازار عرضهی لباس به ندرت و سختی میتوان لباس مناسبی برای پوشش بانوان
پیدا کرد. اگر مسئلهی ما در همین حد متوقف بماند آنگاه میتوان با اعمال
چنین سیاستی در کنار طراحی مدلهای مناسب و تشویق تولیدکنندگان به تولید
این مدلها و عرضهی آنها (نکتهای که در بندهای دیگر این قانون به آنها
اشاره شده و مورد تأکید قرار گرفته است) مسئله را حل کرد. اما اگر مسئله از
آن جنس باشد که این تحلیل تأکید بر آن دارد، آنگاه واقعبینی ایجاب
میکند که این قوانین اثر بخشی لازم را نداشته باشند. چرا که از یک سو
اعمال نظارت در این حد عملاً غیر ممکن و همراه با هزینههای گزاف است.
همچنان که اعمال نظارت نیروی انتظامی در طرح امنیت اخلاقی علیرغم تبلیغات
فراوان و استهلاک توان بالا از آن، محدود به چند شهر بزرگ و مرکز استان و
در آنها نیز محدود به برخی میادین و خیابانهاست و نتیجهای مقبول نیز به
همراه ندارد. حتی اگر فرض کنیم سازمانهای مرتبط با اعمال نظارت و کنترل بر
بازار موفق شوند تمام بازار را از این منظر تحت کنترل خود در آورند، آیا
میتوان از ارائه و عرضهی این گونه پوششها از مجراهای غیررسمیای چون
شوهای لباس خانگی- که به تازگی باب شده و وسعت قابل توجهی به ویژه در
شهرهای بزرگ و از آن جمله تهران نیز پیدا کرده است، خیاطیها و... جلوگیری
کرد؟ آیا اعمال چنین کنترلی در عمل منجر به ایجاد جوّ امنیتی در فضای عمومی
و اجتماعی نمیشود؟ و به فرض اعمال موفقیتآمیز چنین سیاستی آیا در
نتیجهی تعارض و شکاف میان نیازهای تولید شده مبتنی بر امیال و خواستههای
مادی و تمایلات نفسانی و از آن جمله خودنمایی و اظهار وجود بر اساس
ارزشهای مادی و ... ناشی از توسعه و مدرنیزاسیون و ارضا نشدن این نیازها
در حالت مفروض، نباید انتظار نارضایتی اجتماعی و بروز آن را داشت؟
سیاست
دیگری که در این چارچوب میتوان آن را مورد نقد قرار داد، مسئلهی تعریف
استانداردهای پوششی در ادارهها و نظارت بر اجرای آن است. فرض کنیم این
سیاست نیز در ادارهها به خوبی اجرا شود که اتفاقاً باید بشود. اما زمانی
که ما بیتوجه به ارزشها و هنجارهای اجتماعی در پی اعمال آن از راه قانون
رسمی برآییم فقط در همان چارچوب رسمی قادر به اعمال آن هستیم البته آن هم
با هزینهی کنترل بالا و عواقب آن. در این شرایط افراد دو رفتار متعارض و
متضاد با یکدیگر را در محیط رسمی و غیررسمی در پیش میگیرند، به گونهای
که پوشش آنها در محیط کار با غیر آن کاملاً متفاوت است و این گونه به نظر
میآید که در چنین شرایطی علاوه بر آنکه کارایی لازم از چنین قانونی
برآورده نشده است، بلکه در عمل آسیبهای دیگری چون رفتار منافقانه و دورویی
را نیز به عنوان یک فرهنگ در محیط اجتماعی رواج خواهیم داد.[8]
افزون
بر آنچه تا کنون در این جا گفته شد، پیشنهاد برخی سیاستهای دیگر برای حل
مسئلهی بدحجابی از سوی شورای عالی انقلاب فرهنگی مؤید مدعیات نویسنده
دربارهی تحلیل نادرست این شورا میباشد. به عنوان مثال اینکه تسهیل ازدواج
جوانان به عنوان راهکاری برای این مسئله قلمداد شده است، نشانهای از
جزئینگری، تحلیل ناصحیح و در پی آن پیشنهاد راهکارهای سطحی میباشد. در
همین باره گفتنی است از یک سو سخت شدن شرایط ازدواج خود ناشی از رواج
ارزشهای مادی در جامعه در پی مدرنیزاسیونی است که شورای عالی انقلاب
فرهنگی بیتفاوت از عواقب فرهنگی آن، افزون بر آنکه هیچگاه اثری از تعرض
به ساحت آن در مواضع شورا مشاهده نشده است بلکه همواره منادی آن نیز بوده
است. از سوی دیگر همین شرایط ازدواجهای انجام شده را در معرض تهدید طلاق
قرار میدهد؛ مسئلهای که میتوان از یک سو آن را به منطبق نبودن نیازها و
امکانات ارضای نیاز و شکاف میان آن دو مرتبط دانست و از سوی دیگر باید به
این مسئله توجه داشت که خانواده با فاصلهگیری از جایگاه، نقش و کارکردهای
گذشتهی خویش، همزمان و منطبق با تحولات ارزشی جامعه و پذیرش ساختارها و
ارزشهای مدرن، به جایگاهی برای لذتجویی تبدیل میشود. این مسئله خود به
اندازهی کافی برای ایجاد تزلزل در بنیاد خانواده کفایت میکند. در چنین
شرایطی هر طرح و برنامهای بدون توجه به این شرایط ساختاری و ارزشی مدرن و
الزامات آن، جز تسکینی موقتی و گذرا برای این مسئله نخواهد بود.
از
سوی دیگر آیا افراد مزدوج مبرا از مسئلهی بدحجابی هستند؟ در همین راستا
قابل توجه است که شاهد وقوع نوعی تحول ارزشی در معیارهای زیبایی شناختی
مردان در برگزیدن همسر هستیم، به گونهای که شرایط جسمی منطبق با ارزشهای
مدرن و از آن جمله بدحجابی که در گذشتهای نه چندان دور مذموم و ارزشی منفی
حداقل در امر ازدواج به حساب میآمد، در حال تبدیل به یک ارزش مثبت بوده و
به عنوان معیار و شاخصهای از به روز و با کلاس بودن مطرح میشود.
مسئلهای که به نظر میرسد با رواج اخلاق لذت در جامعه نیز بیارتباط
نمیباشد.
دربارهی
تجویز و در پیشگیری راهکارهایی چون طراحی مد اسلامی- واژهای که اساساً آن
را متناقض میدانم- نیز پیش از این هم دربارهی تعارض و تناقض آن و هم
فقدان کارایی آن سخن گفتم و بیش از این گفتار را به اطاله نمیکشم. مواردی
از این دست انتقادها دربارهی قانون اخیر باز وجود دارد اما اگر قرار بر
این باشد که مسئولان امر و دستاندرکاران به فکر راه چارهای و گریزی از
وضعیت موجود باشند، همین اندازه برای آنان بس خواهد بود و بیش از آن را
گزافه گویی میپندارم.
در
پایان تکرار نکتهای را برای پرهیز از هرگونه سوءبرداشت لازم میدانم و آن
این است که تک تک بندها و موارد قانون گسترش فرهنگ عفاف و حجاب را امری
لازم و ضروری میدانم؛ اما کارایی و ضمانت اجرای آن را در تغییر شرایطی
اجتماعی و فرهنگیای میدانم که اکنون تحت عنوان سیاستهای توسعه رواج
میدهیم. بدون تغییر این شرایط که حداقل نتیجهی آن رواج دوگانگی ارزشی در
جامعه و به نفع ارزشهای مدرن است، علاوه بر آنکه شاهد کارکرد مناسبی در
نتیجهی اجرای این قوانین نخواهیم بود (اگر فرض اجرایی بودن آنها را
بپذیریم) بلکه معتقدم کژ کارکردهایی نیز بر آن مترتب خواهد شد.
مسئلهی
اساسی در نقصان این قانون و کارا نبودن آن نیز ناشی از تعریف نادرست از
فرهنگ و توجه نکردن به لایههای مادی فرهنگ و تأثیر آن بر ابعاد غیرمادی
فرهنگ، فقدان تحلیلی صحیح از فرآیندهای تحولات ارزشی در لایههای مختلف
فرهنگی، جزئینگری در برنامهریزی و فقدان رویکردی کلان به مسائل اجتماعی
میباشد. به همهی این موارد باید نکتهای افزود که به نظر میآید تمام این
مسائل ناشی از آن است و آن تصویری روشنفکرانه از غرب مدرن و اتوپیاسازی از
آن از یک سو و گره زدن و تصویر کردن آیندهی انقلاب اسلامی در وضعیتی
مشابه غرب مدرن است[9]؛ مسئلهای که نمیدانم آیا میتوان آن را به
«غربزدگی» تعبیر کرد؟!
چه باید کرد؟
وضعیت
کنونی جامعهی ما به گونهای است که از یک سو به علت سیر سریع مدرنیزاسیون
و از سوی دیگر فقدان ارائهی طرحی مدون و روشن از آیندهی انقلاب اسلامی
مبتنی بر ارزشهای اسلامی از سوی نخبگان حوزوی و دانشگاهی وفادار به
آرمانهای انقلاب، ظاهراً افقی غیر از مدرنیته پیش روی حرکت انقلاب اسلامی
وجود ندارد و البته همین مسئله یعنی هم افق دیدن انقلاب اسلامی و مدرنیته
از سوی نهادها و دستگاههای سیاستگذاری همچون شورای عالی انقلاب فرهنگی
مانعی بزرگ است که در دوری باطل طرح هرگونه هدفی ورای مدرنیته را برای سیر
حرکت انقلاب اسلامی غیرممکن میسازد؛ به گونهای که انگار تقدیر تاریخی
تمامی جوامع و از جمله جامعهی ایران، حرکت به سوی آرمان و بهشت زمینی
موعود مدرنیته است!
فهم
تعارض مدرنیته با ارزشهای اسلامی و تناقض ذاتی آن با دین اسلام، مسئلهای
است که برداشتن گام اول در سیاستگذاریهای فرهنگی، سیاسی و اقتصادی بر
مسیر صحیح، متوقف بر آن است. بدون شک طرح و ترسیم آن افق و فراهم آوردن
زمینهی مناسب اجتماعی متناسب با ارزشهای اسلامی کاری بسیار سخت و زمانبر
خواهد بود؛ اما این سختی و دشواری دلیلی موجه برای حرکت سریع، بیدرنگ و
بدون طرح و برنامهی ما به سوی مدرنیته که حتی خوشبینتر از غربیان به
شعارها و دستاوردهای آن ایمان داریم- فراهم نمیآورد. در چنین شرایطی و
البته با درک این تعارض میان اهداف و آرمانهای اسلام و مطلوبیتهای
مدرنیته، رابطهی ما با آن باید بر اساس ضرورتها و در حداقل مقدار ممکن
برقرار گردد، نه اینکه با توسعهی پذیرش آن، نظام نیازهای آن بر اساس
ارزشهای مدرنیته را بر جامعه تحمیل کنیم و پس از آن ناچار از پذیرش
ساختارها و ابزارهای آن برای پاسخ به این نیازها برآییم. در چنین شرایطی و
با این مقدمات به نظر میرسد میتوان روزنهای برای طرح ساختارهای اجتماعی-
اسلامی در جامعه فراهم نمود و امیدی برای فائق آمدن بر مسائل، مشکلات و
بحرانهای اجتماعیای که مدرنیته نه فقط در جامعهی ما، بلکه در هر جا که
ظهور و بروز پیدا کرده است به بار آورده، پیدا خواهد شد. بنابراین به نظر
میرسد تنها با فهم و تعارض و پس از آن تجدید نظر در افق و سیر حرکتی جامعه
که اکنون در بستر برنامههای توسعه و مدرنیزاسیون برای نیل به مدرنیته و
جامعهی اتوپیایی مدرن مورد توجه و همت برنامهریزان است و جلوگیری از
توسعهی ساختارهای مدرن در جامعه و نیازآفرینی بر مبنای آنها که منجر به
رواج ارزشهای مدرن و در نتیجهی آن تغییر رفتار افراد جامعه میشود؛ و در
پی آن فراهم آوردن امکانی برای طرح و ارائهی اندیشههای نخبگانی که به این
فهم نائل شدهاند و متفاوت از برنامهریزان و سیاستگذاران کنونی عرصههای
فرهنگی، سیاسی و اقتصادی جامعه میاندیشند، میتوان امیدی به حل مسائل و
بحرانها داشت. در غیر این صورت امید چندانی به حل این مسائل از راه
قانونگذاریهای انتزاعی و بیارتباط با شرایط عینی جامعه نمیتوان داشت و
فراتر از آن باید به انتظار وقوع بحرانهای گوناگون فرهنگی و اخلاقی که
امروز در جوامع مدرن غربی محقق شدهاند و موجودیت آنها را تهدید میکنند و
حتی شدیدتر از آن! را در جامعه داشت.
پی نوشت ها :
[7]
و البته قابل توجه است که توسعه با برانگیختن این حس منفعتجویی انسان از
یک سو و آن مصرفگرایی و رفاهطلبی و تلذذ از سوی دیگر قرین و همراه است!
[8]
نکتهای را باید در این جا متذکر شوم و آن این است که ظهور و بروز پدیدهی
بدحجابی در جامعهی ما و سیر تحول پوششی در آن به گونهای است که این
شائبه را ایجاد میکند که اکثریت زنان جامعه به سوی بدحجابی گام
برداشتهاند؛ اما معتقدم این گونه نیست؛ بلکه از آن جایی که بخش پایبند به
ارزشهای دینی کمتر در چارچوب نقشهای اجتماعی مدرن ظهور پیدا کرده و
میکنند و کسانی که در این نقشها حضور پیدا میکنند به اقتضای شرایط این
نقشها به این استحالهی ارزشی تن میدهند، آنچه خود را در آیینهی اجتماعی
نشان میدهد بدحجاب شدن اکثریت زنان خواهد بود. این اکثریت، اکثریت زنان
جامعه نیست؛ بلکه اکثریت زنانی است که در نقشهای اجتماعی ساختارهای مدرن
وارد شدهاند. البته این ظهور خود در قالب فرآیند اشاعهی هنجاری که پیش از
این به توضیح پرداخته شد و نیز مارپیچ سکوت به گسترش پدیدهی بدحجابی چه
در قالب کمّی آن و گسترش به دیگر اقشار و چه در صورت کیفی آن یعنی بدتر شدن
وضع پوشش افراد منجر خواهد شد. از این مسئله نتیجه نمیشود که دیگر زنان
باید بر حضور اجتماعی خود بیفزایند بلکه معتقدم مقتضای این شرایط اجتماعی
بدحجابی و تلذذ است و حضور آنان نیز به مرور زمان مستلزم قاعدهی استحاله
است.
[9]
این مسئله تنها از تحلیل همین قانون به دست نیامده است، بلکه میتوان آن
را در جای جای دیگر تصمیمهای شورای عالی انقلاب فرهنگی از قبیل سند
دانشگاه اسلامی و نقشهی جامع علمی کشور که مؤلف پیش از این در نوشتههای
دیگری به آنها پرداختهام، مشاهده کرد به گونهای که در هیچ یک از آنها
هیچ نشانهای از نقد بنیادین غرب مدرن وجود ندارد. تنها نقطهی منفی غرب
مدرن از این منظر ظاهراً فساد اخلاقی آن است. از این منظر ارزشهای غرب هیچ
ربطی با علم، تکنولوژی و تمدن آن ندارد!
چهارشنبه 5/9/1393 - 15:8
حجاب و عفاف
نقدی بر قانون راهکارهای اجرایی گسترش فرهنگ عفاف و حجاب
پدیدهی
بدحجابی به عنوان معلول و یکی از مظاهر ورود خود خواستهی مدرنیته است که
ما حتی با توجیههای دینی در مسیر آن گام بر میداریم. بر این اساس مسئلهی
اساسی ما در این برهه از زمان حجاب نیست؛ به این معنا که بدحجابی به عنوان
یک پدیده، معلول شرایط کلان اجتماعیای است و بحرانهای گوناگون جامعه از
آن سرچشمه میگیرند.
با
پایان جنگ و آغاز روند توسعه به مثابه آنچه پیش از این نیز در رژیم پهلوی
مسبوق به سابقه بود، مجدد چرخ تحولات ارزشی جامعه را به حرکت در آورد و این
بار از یک سو به علت سرعت در اجرای مدرنیزاسیون و فراگیری آن در سطح
وسیعتری از جامعه که مدرنیته و مظاهر آن را به عنوان مسیر و راهکاری برای
اجرای عدالت و رفع فقر و محرومیت از جامعه به عنوان هدفی انسانی و اسلامی
حتی به دورترین نقاط جامعه انتقال میدهد، از سوی دیگر، تغییر ارزشهای
جامعه نیز از سرعت و فراگیری بیشتری برخوردار میشوند. به گونهای که امروز
مظاهر این تحول ارزشی در سبک زندگی مردم نقاط بسیار دور از پایتخت که طعم
توسعه را هر چند اندک از دریچهی توسعهی ارتباطات (اعم از توسعهی
حملونقل، نظام آموزشی و توسعهی وسائل ارتباط جمعی و به ویژه تلویزیون و
رسانههای دیداری) چشیدهاند، در قالب پدیدههای مختلف اعم از سبک پوشش،
سبک معماری و عادتوارههای رفتاری و حرکت از الگوهای رفتاری و روابط گرم
اجتماعی به سوی الگوهای سرد و رسمی جامعوی[1] مشاهده کرد.
رهآورد
توسعه و مدرنیزاسیون در هر جا که پیگیری شده است فارغ از اینکه چه معنایی
به رفتارها و کنشهای اجتماعی از سوی کنشگران داده میشود[2]، چالش با
ارزشهای دینی و وقوع نوعی سکولاریزاسیون عملی بوده که ارزشهای دینی را به
سوی استحاله سوق داده است. این مسئله دربارهی جامعهی ایران نیز صادق
است. با این حال قضاوت دربارهی این موضوع در ایران علیرغم صدق حکم گفته
شده به سادگی ممکن نیست. در این باره لازم به ذکر است که جامعهی ایران از
این لحاظ جامعهای پیچیده و تا حدود زیادی دارای ماهیت معمایی است و این
مسئله از آن حیث قابل طرح است که از یک سو و به شرحی که گذشت مدرنیزاسیون
مستلزم خلق، پیدایش و رواج ارزشهای جدیدی است که با ارزشهای سنتی رایج در
جامعه (و عمدتاً ارزشهای دینی) در تعارض است. به این ترتیب تعارض ارزشی
سنت - مدرنیته (یا سنتی – مدرن و به تعبیر دقیقتر دینی - مدرن) را ایجاد
کرده و در گذار از فرآیند مدرنیزاسیون به نفع مدرنیته تقویت میکند. این
تعارض در جامعهی ایران به علت حضور پر رنگ دین و نهادهای دینی و به ویژه
امکانی که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی برای رشد و گسترش دین و نهادهای
دینی فراهم شده است، صورتی منحصر به فرد به خود میگیرد. این مسئله از آن
رو است که به موازات پیشرفت مدرنیزاسیون و حضور عناصر مدرن در جامعه،
نهادهای دینی نیز بر حضور خود میافزایند و از افزایش کمّی و کیفی نهادهای
دینی در راستای افزایش حضور و تعمیق ارزشهای دینی در جامعه بهره میگیرند.
این مسئله باعث میشود تا تعارض ارزشی دین- مدرنیته همچنان به صورت فعال
باقی بماند و استحالهی آن به سرعت استحالهی این تعارض در دیگر جوامع
نباشد.
منطبق
بر چارچوب تحلیلی ارائه شده، پدیدهی بدحجابی به عنوان معلول و یکی از
مظاهر ورود خود خواستهی مدرنیته و حرکت به سوی آرمان شهر مدرنی است که ما
حتی با توجیههای دینی در مسیر آن گام بر میداریم و برای آن هزینه
میکنیم. بر این اساس نویسنده مدعی میشود که مسئلهی اساسی ما در این برهه
از زمان حجاب نیست؛ به این معنا که بدحجابی به عنوان یک پدیده، معلول
شرایط کلان اجتماعیای است که این شرایط بسیاری دیگر از مسائل ما را نیز
تولید و تشدید میکنند و بحرانهای گوناگون فرهنگی، سیاسی و اقتصادی جامعه
از آن سرچشمه میگیرند. این مسئلهی کلان همانا مدرنیته یا تجدد است که ما
از مسیر توسعه و مدرنیزاسیون سودای آن را در سر داریم و البته پرداختن به
آن خود مجالی دیگر میطلبد. اما آیا این مسئله فارغ از آنکه در تحلیلهای
عامیانه و عمومی ما از مسائل گوناگون و از آن جمله بدحجابی جایی ندارد و
اصولاً با توجه به هیمنه و فراتر از آن هژمونی مدرنیته بر فکر و ذهن ما
انتظار آن نیز گزاف مینماید، شاهدی از وجود چنین نگرشی در بین نخبگان
اجتماعی و به سیاستگذاران و برنامهریزان اجتماعی نیز به چشم نمیآید و
فراتر از آن نکتهی عجیب در این میان این است که شباهتی غریب میان نگرش این
نخبگان سیاسی و فرهنگی با آن تحلیلهای عامیانه در برخورد با مسائل این
چنینی مشاهده میشود. نکتهای که در فقدان توجه به این مسئله در تحلیلهای
نخبگانی از مسائل فرهنگی و اجتماعی و در نتیجه شباهت آن با تحلیلهای
عامیانه مؤثر واقع میشود همانا عمومیت بخشی به تاریخ مدرنیته به عنوان
یگانه الگوی پیشرفت و در نتیجه هم افق دیدن فرهنگ و جامعهی ایرانی- اسلامی
با آن میباشد.
نمونهای
از فقدان توجه در تصمیمهای مسئولان فرهنگی جامعه را در ادامه در نقد
سیاستهای فرهنگی و راهکارهایی که برای مواجهه با این پدیده (بدحجابی)
پیشنهاد شده و میشود و از آن جمله مصوبهی حجاب و عفاف مصوب شورای عالی
انقلاب فرهنگی میتوان به عینه مشاهده کرد. اما پیش از این نقد ذکر نکتهای
لازم میآید و آن اینکه وجوه و ابعاد مختلفی از زندگی ما امروزه تحت تأثیر
مدرنیته و ساختارهای آن قرار گرفته، از این رو نمیتوان از آنها انتظار
کارکرد مناسب را داشت. به عنوان مثال خانواده به عنوان یکی از ارکان اصلی
تربیت انسان امروزه - به ویژه در اشکال مدرنتر و در قسمتهایی از جامعه که
بیشتر مدرنیته را احساس کرده و تحت تأثیر آن قرار گرفتهاند- کارکرد خود
را از دست داده و نهادهای رسمی- که به نظر محقق به هیچ عنوان نمیتوانند از
عهدهی نقشهایی که خانواده ایفا میکند و کارکردهایی که برآورده میسازد،
برآیند - نظیر مهدکودکها، مدرسه و رسانههای عمومی سعی در برآورده ساختن
کارکردهای آن داشتهاند.
ساختارها
و نهادهایی که در جامعهی ما به تناسب ارزشهای مدرن و در راستای برآوردن
ایدهآلهای آن به عاریه گرفته شدهاند و کمتر ارتباطی با ارزشهای دینی و
اسلامی ما دارند. همین مسئله باعث میشود که انتظار کارکرد مطلوب چه از
نهادهایی مانند خانواده- که خود تحت تأثیر مدرنیتهی وارداتی و به عبارت
بهتر واردات مدرنیته در حال تغییر شکل و استحاله قرار دارند و به سوی مدرن
شدن پیش میروند و چه از ساختارهایی نظیر نظام آموزش و پرورش و رسانههای
عمومی به ویژه تلویزیون- که متناسب با ارزشهای مدرن و اهداف مدرنیته
طرحریزی شدهاند و کارکردهای آنها نیز با این ارزشها و اهداف تناسب دارد
- بعید به نظر آید. از این رو به نظر میرسد تأکید بر راهحلهایی مبتنی
بر جزئینگری که از درک تأثیر شرایط عام اجتماعی که در قسمت اول این گفتار
به آن اشاره شد، نمیتواند تأثیری چشمگیر بر پدیدهی مورد بررسی و نیز
سایر مسائل اجتماعیای که امروزه دست به گریبان آن هستیم، داشته باشد.
سیر
استحالهی ارزشی در پوشش اجتماعیِ بخشی از زنان جامعه به عنوان یک دغدغه و
مسئلهی اجتماعی- شاید بسیار بیشتر از مسائلی که شاید اهمیت بیشتری از
مسئلهی اخیر نیز داشته باشند- برای بسیاری از آحاد و اقشارِ به ویژه متدین
جامعه و به عنوان زنگ خطری که نشان از وقوع انحطاطی ارزشی در جامعه داشته
یا آنکه بیانگر تهاجم فرهنگی دشمن است، حساسیت طیفهای مختلف اجتماعی را
برانگیخته و با انتقال به حاکمیت، آنها را به تأمل دربارهی چگونگی حل این
مسئله و یافتن راهحلی برای مواجهه با سیر روز افزون آن واداشته است.
مهمترین راهکار اندیشیده شده در این مدت در عالیترین مرجع و نهاد
تصمیمگیر و سیاستگذار فرهنگی کشور یعنی شورای عالی انقلاب فرهنگی،
«مصوبهی عفاف و حجاب» است که در تاریخ 13 دی ماه 1384 به تصویب این شورا
رسیده و به دستگاهها و نهادهای مسئول و مرتبط با این مسئله ابلاغ شده است.
سیاستهایی که در این سند برای گسترش فرهنگ عفاف و حجاب پیشنهاد شده
عبارتاند از:
1. در اولویت قرار دادن موضوع حجاب و عفاف در برنامههای دستگاههای اجرایی کشور برای مقابله با روند فزایندهی بدحجابی؛
2. ابلاغ روشهای اجرایی و تعیین ضوابط و هنجارهای روشن در مورد نوع لباس و پوشش افراد در بخشهای رسمی و اداری کشور؛
3.
نظارت بر رعایت حریم حجاب و عفاف در سازمانهای دولتی و عمومی و نظارت و
تأکید بر ضرورت رعایت سادگی و پوشش و فرمهای اسلامی و حضور ساده و
بیآرایش در محیط کار به دلیل تأثیر منفی بر مراجعان؛
4.
تعریف استانداردهای فرهنگی مناسب برای ترویج فرهنگ عفاف منطبق با فرهنگ
دینی و ملی و فراهم کردن زمینههای لازم برای ترویج الگوهای مناسب پوشش
اسلامی توسط نهادهای الگو ده؛
5. ایجاد مراکز و مؤسسههای متعدد با هدف الگوسازی، ارائهی مدلهای مناسب و متنوع و ایجاد رقابت سالم در زمینهی بین افراد؛
6. وضع قوانین و مقررات لازم برای اصلاح وضعیت پوشش در جامعه؛
7. گسترش و تقویت مراجع قانونی برای ترویج پوشش اسلامی در جامعه؛
8. اصالت بخشی به فرهنگ عفاف از راه محصولات متنوع فرهنگی و هنری متناسب؛
9.
رعایت حجاب و حفظ شئون اسلامی از سوی مدیران، مسئولان حکومتی و
خانوادههای آنان و تدوین شاخصهایی در این زمینه برای گزینش مدیران؛
10. رفع اشکالات قانونی در نحوهی تولید، توزیع و عرضهی پوشاک داخلی و خارجی؛
11.
پیگیری نحوهی اجرای طرح گسترش فرهنگ عفاف به صورت مستمر در جلسات شورای
فرهنگ عمومی استانها و ارائهی گزارشهای منظم به وزیر فرهنگ و ارشاد
اسلامی (رئیس کمیته)؛
12.
ارزیابی دقیق از اجرای طرحها توسط دستگاههای فرهنگی، انتظامی و قضایی
برای مقابله با مظاهر بدحجابی و یافتن راهکارهای مناسب توسط کمیتهی توسعه و
ترویج فرهنگ عفاف؛
13. نظارت و ارزیابی عملکرد رسانهها – بهخصوص صداوسیما – در ارتباط با الگوهای تبلیغی آنها و تأثیر آن در جامعه؛
14. احیای سنت حسنهی «امر به معروف و نهی از منکر» در مورد حجاب و عفاف؛
15.
فراهم کردن زمینههای لازم برای تهیهی کتب، نشریات و تولیدات علمی-
فرهنگی به منظور ترویج فرهنگ عفاف و پاسخگویی به شبهات موجود در مورد آن؛
16. انجام سیاستهای تشویقی دربارهی مدیران و کارگزارانی که در محیط کار خود اصول عفاف و پوشش اسلامی را رعایت میکنند.
و
براساس این سیاستها و راهکارها، وظایف تخصصی دستگاههای اجرایی و
قانونگذار شامل 26 وزارتخانه، نهاد، شورا و ... تصویب و ابلاغ شده است. از
زمان تصویب این قانون، انتظار ایجاد شده در بخشهای مختلف مردم متدین،
دلسوزان و دغدغهمندان ارزشهای دینی این بود که با اجرای آن میتوان شاهد
بهبود اوضاع و سامانیابی پوشش در سطح جامعه بود و فشارهای بسیاری به
مسئولین امر برای اجرای این قانون وارد شد. همچنین از آن زمان تا کنون
انتقادهای بسیاری به دستگاههای مسئول که شورای عالی انقلاب فرهنگی
سیاستها و راهکارهایی را برای آنها تعیین کرده بود - به علت شانه خالی
کردن از اجرای وظایف محوله - وارد شده است. در حقیقت این گونه برداشت
میشود که با اجرای این قانون همهی مسائل و مشکلات در ارتباط با پدیدهی
بدحجابی حل خواهد شد و مشکل، همه و همه در اجرا نشدن قانون است و قانون خود
بری از نقصان و ضعف است!
مؤلف
این گفتار اما بر خلاف این دیدگاه و آنچه بیان شد، معتقد است اگرچه اجرای
قانون مصوب شورای عالی انقلاب فرهنگی حداقل در برخی از موارد باید اجرایی
شود و تمکین نکردن برخی از دستگاهها و نهادهای مسئول در اجرای قانون و
بیتوجهی به آن، مسئلهای غیر قابل پذیرش و توجیه است؛ اما از سوی دیگر نیز
نباید از نظر دور داشت که پارهای از دستورالعملها و سیاستهای مندرج در
این مصوبه با توجه به مقتضیات عصر حاضر و زمانهای که در آن مرزهای سیاسی،
فرهنگی و اقتصادی در اثر توسعهی ارتباطات ذیل پدیدهای تحت عنوان «جهانی
شدن» یا «جهانی سازی» در هم میریزد و جوامع سازوکارهای کنترلی خود را بر
ابعاد مختلف زندگی افراد از دست میدهند؛ یا غیر قابل اجراست و یا اینکه در
اثر تعارض با برخی از مسائل بنیادیتری که از چشم شورای عالی انقلاب
فرهنگی و در تحلیل چرایی و چگونگی شکلگیری و گسترش پدیدهی بدحجابی -
البته اگر چنین تحلیلی اصلاً وجود داشته باشد - به دور مانده است؛ فاقد اثر
بخشی لازم و مفید است. از این رو نویسنده بر آن است که با توجه به تحلیلی
که در قسمت اول این گفتار به آن پرداخته شد، نقد خود را متوجه اصل قانون و
مصوبهی راهکارهای اجرایی گسترش فرهنگ عفاف و حجاب کند و به این پرسش
بپردازد که آیا با فرض عمل به تمام این مصوبه و اجرای کامل آن از سوی
نهادها و دستگاههای مربوط، وضعیت مطلوب در این مسئله پدید خواهد آمد؟ و
آیا اصلاً برخی از آنچه در این مصوبه به عنوان سیاست و راهکار پیشنهاد شده
است، امکان اجرایی شدن را دارد؟ و ... برای طرح مسئله ناگزیر از توجه به
تعریف فرهنگ و تشریح لایهها و ابعاد آن و نیز برخی کارکردهای فرهنگ هستیم.
تعریف فرهنگ
فرهنگ
از آن دست مفاهیمی است که تعاریف مختلف و گوناگونی برای آن ارائه شده و
برگزیدن یک تعریف از این میان امری دشوار مینماید. در یک تعریف فرهنگ به
عنوان «طرح یا نقشهی زندگی» تعریف شده است. تعریف دیگر آن را «درک مشترک
مردم برای هماهنگ کردن کارهای جمعی» تلقی نموده است.... علیرغم این تکثر
تعریف اما برای اکثر اندیشمندان اجتماعی این امر بدیهی است که اعضای یک
جامعه دارای ایدههای بنیادی مشترکی هستند که از راه آن جهان پیرامون را
تعریف میکنند، میان «خوب» و «بد» تمیز قائل میشوند و برای مصنوعات و
اعمال خود معنا مییابند. برای اغلب این جامعهشناسان، جایی که ساختار
اجتماعی به سیمای ابزاری ارتباطات اجتماعی اشاره دارد، «فرهنگ» بیان
کنندهی سیمای نمادین ارتباطات اجتماعی است. فرهنگ طرح یا نقشهی زندگی است
که فقط اختصاص به انسان دارد.
تا
حدود زیادی میتوان گفت که فرهنگ تعیین کنندهی چگونگی تفکر و احساس اعضای
جامعه است و راهنمای اعمال انسانها و معرف جهانبینی آنها در زندگی
میباشد. اعضای جامعه به طور معمول در مورد فرهنگ خود نمیاندیشند، چرا که
فرهنگ قسمتی از وجود آنها شده است و اغلب از وجود آن بیخبرند. فرهنگ را
میتوان شیوههای زندگی مورد قبول اعضای یک جامعه نیز تعریف نمود. چنین
شیوههای مورد قبولی در جوامع مختلف متفاوت است. با وجود تفاوتهای بسیاری
که میان فرهنگهای مختلف وجود دارد، اکثر جامعهشناسان در این مورد به
توافق نظر رسیدهاند که تمامی فرهنگها شامل 6 عنصر زیر هستند: 1) باورها؛
2) ارزشها؛ 3) هنجارها و اصول اخلاقی؛ 4) نمادها؛ 5) زبان؛ 6) تکنولوژی.
همچنان
که مشاهده میشود، فرهنگ مفهومی است که تعاریف مختلف و گوناگونی برای آن
از سوی اندیشمندان حوزههای مختلف علوم انسانی و اجتماعی ارائه شده است، از
این رو وفاقی در زمینهی تعریف اسمی فرهنگ وجود ندارد و انتخاب یک تعریف
مشخص و ارائهی آن با مشکل مواجه است. اما نکتهای که میتواند راهگشا باشد
این است که اندیشمندان مختلف برای تعریف فرهنگ به اجزا و عناصر فرهنگ
متوسل شده و هر یک بخشی از عناصر آن را برشمردهاند (تعریف کل بر اساس جز).
در برخی تعاریف فرهنگ دارای دو لایهی بیرونی و درونی بوده که جهانبینی
در قلب و هستهی مرکزی آن جای دارد. در برخی دیگر فرهنگ شامل سه لایه
دانسته شده که جهانبینی هستهی مرکزی، ارزشها و باورها لایهی دوم و تجلی
مادی لایهی سوم را تشکیل میدهند.
در
تعاریف دیگر ابتدا زبان، مذهب، آداب و رسوم و سپس به تدریج ارزشها به
عنوان عنصر قوی و اصلی در فرهنگ بشری مورد توجه قرار گرفت. بعد از آن کمکم
هنجارها به عنوان عنصر اصلی فرهنگ مطرح میشوند. در ادامه در کنار عوامل
مطرح شده، عناصری مانند علم، هنرهای خاص و نیز تکنولوژی و اقتصاد به حیطهی
تشکیل دهندهی فرهنگ اضافه میشوند.
بنابراین
در مجموع میتوان فرهنگ را مجموعه یا سیستمی از عناصر عینی و ذهنی یا مادی
و معنوی دانست که در ارتباط ارگانیک با یکدیگر در بخشهای مختلف زندگی
انسان جریان داشته و تفسیر و تبیینکنندهی (نظام اعتقادی)، هدایتکننده و
سوقدهندهی (ارزشها) و الزامبخش (هنجارها) عمل و رفتار فردی و اجتماعی
انسانها در هر جامعه یا اجتماعی میباشند. بنابراین این سیستم یا نظام در
بر دارندهی جهانبینی یا نظام اعتقادی – شامل معرفتشناسی یا نظام معرفتی،
هستیشناسی و انسانشناسی – ، نظام ارزشی که تعینبخش مطلوبیتهای فردی و
اجتماعی انسانهاست و نظامهای سیاسی، حقوقی و اخلاقی از آن منتج میشوند و
هنجارهای اجتماعی متأثر از ارزشهاست. این مجموعه شکلدهندهی اصلی
فعالیتهای مادی انسان، ابتکارات و تولیدات مادی و معنوی او به واسطهی
نظام نیازمندهای برآمده از آن است.
بر
این اساس تمامی فعالیتهای فردی و اجتماعی انسان[3] در سیطرهی فرهنگ و یا
جزئی از آن تعریف شده و رنگ و بویی از فرهنگ دارد. تعریف فرهنگ به مثابه
یک سیستم، مستلزم این نتیجه نیز هست که تغییر در هر یک از بخشها و اجزای
فرهنگ، تغییراتی را در سایر بخشهای آن موجب میشود. نکتهای که در ارتباط
با این تغییر و تحولات باید در نظر داشت این است که مسیر تحولات همواره از
درون و هسته و لایههای درونیتر به بیرون، لایههای بیرونی و پوسته و نیز
از ابعاد ذهنی به ابعاد عینی و به عبارت بهتر از فرهنگ غیرمادی به فرهنگ
مادی نیست؛ بلکه روند تغییرات میتواند در جهت کاملاً معکوس و از لایههای
بیرونی به لایههای درونیتر و از ابعاد مادی به ابعاد غیرمادی و یا از
پایین به بالا اتفاق بیفتد. به عنوان مثال جهت تغییرات همواره از تغییر در
نظام عقیدتی یا جهانبینی یک سیستم فرهنگی به سوی تغییر رفتار عینی و
هنجارهای اجتماعی نیست؛ بلکه در مواقعی تغییر در هنجارهای اجتماعی (حال به
هر دلیلی که باشد) میتواند تغییراتی را در نظام شناختی و معرفتی انسان
موجب شود.
نکتهی
دیگری که باید به آن اشاره کرد این است که از یک سو آهنگ تغییرات در ابعاد
و اجزای مختلف فرهنگ یکسان نیست و معمولاً تغییرات در لایههای بیرونی و
مادی فرهنگ سریعتر از لایههای درونی و غیرمادی آن است؛ و از سوی دیگر به
علت ماهیت انسانی این پدیدهها نباید انتظار تحولات آن را به صورت تغییرات
سیستمهای مکانیکی متصور شد و به نوعی رویکرد جبرگرایانه سوق پیدا کرد. اما
در میان کارکردهای گوناگونی که فرهنگ برای اعضای یک جامعه به همراه دارد و
میتوان گفت زندگی انسان براساس این مشخصه و ویژگی شکل گرفته و متمایز
میشود؛ لازم است به یکی از اساسیترین آنها که در این جا و در بحث مورد
بررسی تأثیرگذار میباشد، اشاره نمایم و آن عبارت است از پاسخگویی و چگونگی
(تعریف قواعد) پاسخگویی به نیازهای انسان است.
هر
فرهنگ در چارچوب نگرشی کلی به جهان و انسان یا عالم و آدم و براساس
ارزشهای مستخرج از آنها، برای انطباق با محیط پیرامون (شامل دیگر
انسانها و محیط اجتماعی و نیز محیط طبیعی و دیگر موجودات) چگونگی پاسخ به
نیازهای انسان را تعیین میکند. به عبارت دیگر یکی از کارکردهای فرهنگ
انطباق انسان با محیط است و طبیعی است اگر تصور شود که تغییر در محیط اعم
از محیط طبیعی یا اجتماعی تغییری را در سازوکارهای فرهنگی یک جامعه یا
اجتماع موجب میشود. از سوی دیگر فرهنگهای گوناگون نیز فرآیندها و
مکانیسمهایی را برای مدیریت محیط اتخاذ میکنند.
نقدی بر قانون راهکارهای اجرایی گسترش فرهنگ عفاف و حجاب
براساس آنچه تا کنون گفته شد، به نقد مصوبهی شورای عالی انقلاب فرهنگی در زمینهی گسترش فرهنگ عفاف و حجاب میپردازیم:
سیاستها
و راهکارهای پیشنهادی در این سند را در یک تقسیمبندی کلی میتوان به چند
دسته تقسیم کرد. در یک نگاه کلی و اولیه میتوان بخشی از این سیاستها و
راهکارها را تحت عنوان «سیاستها و راهکارهای اقناعی» تعریف نمود که مشتمل
بر آگاهی بخشی به آحاد جامعه دربارهی فواید حجاب و مضرات بدحجابی است که
باید از راهها و روشهای مختلف تبلیغی و ترویجی پیگیری شود. بخش دیگری از
این مصوبه که میتوان گفت بخش عمده و اصلی سیاستها و راهکارهای پیشنهادی
را شامل میشود و نسبت به دستهی اول از فراوانی بیشتری برخوردار است،
«سیاستها و راهکارهای کنترلی» میباشد که خود به 2 دسته تقسیم میشوند و
عبارتاند از: «راهکارهای کنترل رسمی» و «راهکارهای کنترل غیررسمی».
راهکارهای
کنترل غیررسمی مشتمل بر احیای سنت حسنهی امر به معروف و نهی از منکر در
مورد عفاف و حجاب میباشد؛ اما راهکارهای کنترل رسمی موارد مختلفی را شامل
میشود که از جملهی آنها میتوان مواردی چون تعیین ضوابط و هنجارهای روشن
در مورد نوع لباس و پوشش افراد در بخشهای رسمی و اداری، نظارت بر رعایت
حریم عفاف و حجاب در سازمانهای دولتی و عمومی، تعریف استانداردهای فرهنگی
مناسب، وضع قوانین و مقررات لازم برای اصلاح وضع پوشش در جامعه، گسترش و
تقویت مراجع قانونی برای ترویج پوشش اسلامی، رعایت حجاب و حفظ شئون اسلامی
از سوی مدیران، مسئولان حکومتی و خانوادههای آنان و تدوین شاخصهایی در
این زمینه برای گزینش مدیران، رفع اشکالات قانونی در زمینهی تولید، توزیع و
عرضهی پوشاک داخلی و خارجی و نیز راهکارهای پیشنهادی برای اعمال کنترل بر
بازار عرضهی پوشاک، راهکارهای پیشنهادی برای مقابلهی قانونی با مظاهر
بدحجابی در جامعه از سوی نیروی انتظامی و مراجع قضایی و در نهایت اعمال
سیاستهای تشویقی دربارهی مدیران و کارگزارانی که در محیط کار خود اصول
عفاف و پوشش اسلامی را رعایت میکنند؛ اشاره کرد. همچنان که پیداست
راهکارهای پیشنهادی در بخش کنترل رسمی، افزون بر آنکه دربردارندهی
سیاستهای محدود کننده و در مواردی تنبیهی میباشد، در مواردی نیز
سیاستهای تشویقی را مورد توجه قرار داده است.
1. نافهمی فرهنگ و مدیریت فرهنگی در فضا:
از
مصوبهی شورای عالی انقلاب فرهنگی چنین بر میآید که پدیدهی بدحجابی به
صورت یک پدیدهی تا حدودی مستقل و مجزا از سایر مسائل که جامعه درگیر
آنهاست مشاهده شده و تحلیلهایی که برای چرایی و چگونگی پیدایش و گسترش آن
ارائه شده و سیاستها و راهکارهای پیشنهادی مندرج در قانون اخیر بر آن
مترتب شده است، چیزی فراتر از تحلیلها و تبیینهای شبه عامیانهای که در
قسمت اول این مطلب به آنها اشاره شد، نیست. در این مصوبه اثری از تأثیر
ساختارهای کلان و نقش زمینهی اجتماعی در پیدایش این پدیده مشاهده نمیشود.
چنین به نظر میرسد که از منظر صاحبنظران و دستاندرکاران شورای عالی
انقلاب فرهنگی، تنها آگاهی است که در برگزیدن یک شیوه و سبک رفتاری در
جامعه یا گروه و اجتماع تعیین کننده است، حال آنکه واقعیت اجتماعی به
گونهای دیگر رغم میخورد. اگرچه افراد آگاهانه یک موضع رفتاری را اتخاذ
میکنند اما این شرایط اجتماعی است که تسهیل کنندهی گزینش یک رفتار خاص
میباشد و یا اینکه در مقابل میتواند اختیار یک رفتار را با دشواری مواجه
سازد و آگاهی انسانها از مجرای تشخیص این سهولت و دشواری در اختیار رفتار
خود را نشان میدهد. مسئلهی اساسی که به نظر میرسد از چشم شورای عالی
انقلاب فرهنگی و تصمیم گیرندگان آن به دور مانده این است که شرایط اجتماعی
برآمده از توسعه و سازوکارهای آن تسهیل کنندهی پدیدهی بدحجابی است؛
بدحجابیای که میرود تا به بیحجابی منجر شود!
آنچه
دیده نمیشود این است که حضور اجتماعی زن در سازوکارهای مدرن نمیتواند
بدون تبعات اخلاقی آن باشد. نهادها، ساختارها و مکانیسمهای اجتماعی برآمده
از مدرنیته، از یک سو حضور اجتماعی زن را در قامتی مردانه طلب میکند و
زمانی که قرار باشد زن در همان نقشهای مردانه و یا شبهمردانه در جامعه
حضور پیدا کند به سوی سبکی آسان از پوشش که مانعی برای این حضور اجتماعیاش
نباشد، سوق داده میشود.[4] اما این تمام ماجرا نیست، بلکه مدرنیته که بر
استعلازدایی و خودبنیادی استوار است و تنها بر امیال نفسانی انسان تکیه
دارد و تمتع مادی او را اصل میانگارد، حضور ابزاری و لذتجویانهی عنصر زن
را در این جهت، حیاتی میانگارد و ما با توسعهی چنین چیزی را در جامعه
خود به صورتی ناآگاهانه تجسم میبخشیم. اما ظاهراً چنین مسئلهای امر بسیار
صعب الفهمی است؟!
همانگونه
که پیش از این عنوان شد، یکی از کارکردهای مهم فرهنگ فراهم آوردن امکان
تطبیق و سازگاری با محیط پیرامون (اعم از طبیعی و یا اجتماعی) به صورت
نرمافزاری در قالب علم و دانش (به صورت عام) و ابزار و تکنولوژی میباشد.
برای فهم این مسئله ناچار از طرح مثال و نمونهای ساده هستیم. منطقهای
جغرافیایی و محیطی طبیعی را متصور شوید که در آن میزان بارش باران زیاد
است. طبیعی است مردم این منطقه لباس و پوشش و نیز جنسی که آن را برای خود
انتخاب میکنند به گونهای خواهد بود که بتواند آنها را در مقابل این بارش
حفظ کند و به اصطلاح کارکرد مناسبی از خود بروز دهد. حال اگر در اثر
تغییرات جوی و مانند این، همین منطقه شاهد وقوع خشکسالی چند سالهای باشد؛
احتمالاً مردم آن دیگر از این لباس و سبک پوشش استفاده نخواهند کرد و خود
را با شرایط جدید وفق خواهند داد. به این ترتیب مشاهده خواهیم کرد که بخشی
از فرهنگ مردم این منطقه در اثر تغییرات محیط طبیعی تغییر پیدا میکند. این
مسئله دربارهی محیط اجتماعی با شدت بیشتری قابل طرح است و چیزی که
دربارهی جامعهی ما صادق است و حداقل میتوان آن را دربارهی شیوع و گسترش
(و نه پیدایش) بدحجابی مؤثر دانست، پدیدهای از سنخ مثال گفته شده و در
جهت تطابق با محیط اجتماعی است و نه تغییر در آگاهی و اعتقادات مردم.[5]
براساس
آنچه گفته شد، تصور کنید قرار باشد زن در محیط اجتماعی حداقل 8 ساعت در
روز به مثابه یک مرد و در نقشی مردانه - که انتظار همان کارایی از زن
میرود- کار کند، بتواند رانندگی کند، سوار مترو، اتوبوس و تاکسی شود و...
(شرایط عینی انطباق) مهمتر از همه در شرایط اجتماعی پدید آمده بعد از
پایان جنگ و شیوع ارزشهای مادی- که خود موجب ترغیب حضور اجتماعی زن
میباشد چه از سوی سرمایهسالاران برای جذب نیروی کار ارزان قیمت در قیاس
با مردان و چه از خود زنان برای کسب درآمد- برای جلب و کسب احترام و پرستیژ
اجتماعی تلاش نماید (شرایط ذهنی و روانی انطباق)؛ چه پوششی او را در همهی
این موارد کمک میکند و تزاحم کمتری با این موارد خواهد داشت؟
آیا
زمانی که ما با پز توسعه یافتگی دائماً از رشد اقتصادی دم میزنیم، به این
عواقب هم میاندیشیم؟ آیا زمانی که صداوسیمای ما بخش اعظمی از برنامههای
خود را صرف تبلیغ توسعه میکند و جهان مدرن را به مثابهی بهشت زمینی به
تصویر میکشد، نباید انتظار چنین پیامدهایی را داشته باشیم؟ آیا زمانی که
همین صداوسیما با تبلیغات وسیع و پردامنهی خود همگان را به سوی ارزشهای
مادی و مصرف روز افزون فرا میخواند و سبک زندگی سرمایهدارانه را ترویج
میکند، نباید منتظر چنین روزی و بدتر از آن باشیم؟ و ... آیا چنین
صداوسیمایی با این ارزشها و این تفکر میتواند مروج ارزشهای دینی و
اسلامی و از آن جمله عفاف و حجاب باشد؟ آیا اکنون میتوان با چند برنامهی
گفتوگو و حتی فیلم و سریال- که البته هیچگاه هیچ اثری از آنها دیده نشده
است- به ترویج پوشش اسلامی پرداخت؛ در حالی که مردم را به ارزشهایی مغایر
فرا میخوانیم؟
آیا
زمانی که با توسعهی کمّی دانشگاهها و گسترش مدرکگرایی- به عنوان ابزاری
برای کسب ثروت و پرستیژ اجتماعی- دختران و زنان این سرزمین را به تحصیل در
رشتههایی مرتبط با نقشهای مردانه تشویق کردیم و آمار دانشجویان خود را
به عنوان نشانهای از توسعهیافتگی در بوق دمیدیم و در آنها توقع و انتظار
حضور اجتماعی را بارور و بلکه شعلهور ساختیم، نباید به انتظار چنین روزی
مینشستیم؟ آیا اکنون چنین دانشگاهی میتواند برای ما مروج ارزشهای اسلامی
باشد؟ ... مسئلهی بدپوششی در جامعهی ما قطعهای از یک پازل بزرگ از
مسائل و آسیبهای اجتماعی است و مجزا دیدن و تحلیل آن در قالبی جدا از سایر
مسائل، خطایی بزرگ و هزینهبر میباشد که در عمل نیز راه به جایی نخواهد
برد. مسئلهای که به نظر میرسد خود ناشی از فهمی نادرست از جامعه، فرهنگ و
پدیدههای اجتماعی میباشد.
مسئلهی
دیگری که به نظر میرسد در طرح این چنینی سیاستها و راهکارهای گسترش
فرهنگ عفاف و حجاب در کنار تحلیل نادرست از چرایی و چگونگی یا علل و
مکانیسم پیدایش و شکلگیری و در پی آن گسترش و اشاعهی پدیدهی بدحجابی،
مؤثر میباشد، نادیده گرفتن یا توجه نکردن به ابعاد و لایههای مختلف فرهنگ
و روابط میان آنها و تأثیر و تأثرات آنها بر یکدیگر میباشد. ابعاد و
لایههای فرهنگ را میتوان به صورتهای گوناگونی تقسیمبندی کرد. از یک نظر
میتوان ابعاد فرهنگ را در دو بعد مادی و غیرمادی مورد ملاحظه قرار داد.
هر یک از ابعاد نیز وجوه و عناصر مختلفی را در بر میگیرند. بعد غیرمادی
فرهنگ نیز شامل عناصر مختلفی میباشد که از جمله مهمترین و تأثیرگذارترین
آنها که در بحث اخیر حائز اهمیت میباشند، باید به اعتقادات (نظام
اعتقادی)، ارزشها (نظام ارزشی) و هنجارها (یا نظام هنجاری) اشاره کرد.
توجه
به ارتباطات متقابل میان این عناصر نقش به سزایی در برنامهریزی و مدیریت
تحولات فرهنگی هر جامعه یا اجتماعی دارد. اما به نظر میرسد (و مصوبهی
اخیر شورای عالی انقلاب فرهنگی نیز نشان از آن دارد) که این ارتباطات و
روابط به صورت یک سویه در نظر گرفته شدهاند به گونهای که جهت این تأثیرات
از ابعاد غیرمادی به سوی ابعاد مادی و نیز از نظام اعتقاد به نظام ارزشی و
از آن به نظام هنجاری در نظر گرفته شده است؛ بر این اساس هر تغییری در
ابعاد مادی فرهنگ به ابعاد غیرمادی آن و هر تحولی در هنجارها و رفتارهای
جامعه به نظام ارزشی و فراتر از آن به نظام اعتقادی ربط و نسبت داده
میشود. بنابراین و بر اساس این زعم و تصور نادرست، برای ایجاد تغییر نظام
رفتاری جامعه باید نظام اعتقادی آن را تغییر داد و هرگونه تحولی در نظام
مادی فرهنگ مستلزم تغییر در ابعاد غیرمادی آن میباشد.
افزون
بر این، مسئلهی دیگری که این نحو تحلیل را بر هم میریزد و پیچیدگی مسائل
فرهنگی را افزایش میدهد، این است که فرهنگ را نباید یک سیستم و نظام بسته
و فاقد تبادل در نظر گرفت. همهی فرهنگها در مواجهه با فرهنگهای دیگر
(در تمامی اعصار و زمانها) عناصری از فرهنگ دیگر را میپذیرند و عناصری از
فرهنگ خودی را نیز به سوی آن گسیل میدارند. با این حال این مسئله در
زمانهی حاضر صورت و شکل ویژهای به خود میگیرد و آن ناشی از وجود فرهنگ و
تمدنی فراگیر به نام مدرنیته و غرب مدرن است که خواهان بسط خود به تمام
عالم میباشد و موجودیتی از فرهنگهای دیگر را جز آنجا که در پیوند با
منافع و موجودیت غرب و فرهنگ آن تعریف میشود، به رسمیت نمیشناسد؛ و از
سوی دیگر سایر فرهنگها نیز به نحو عجیب و بیسابقهای خواهان درک و دریافت
تمامیت مدرنیته به عنوان فرهنگ برتر نه فقط در این عصر که در تمام تاریخ
بشری بوده و موجودیت خود را با موجودیت فرهنگ و تمدن غرب مدرن گره میزنند؛
فرآیندی که تحت عنوان جهانیسازی و یا جهانیشدن مرزهای سیاسی، فرهنگی و
اقتصادی را در نوردیده و مبادلات اجتماعی در انواع اشکال آن را در غالب
موارد به نفع غرب مدرن تحمیل میکند و سبب گسترش عناصر و مظاهر فرهنگی دیگر
جوامع و به ویژه جوامع غربی و در رأس آن عناصر فرهنگ آمریکایی در سایر
جوامع میشود. در این حالت روند تحولات بر عکس آنچه پنداشته میشود در غالب
موارد از لایهی مادی به سوی لایهی غیرمادی فرهنگ و تغییر در رفتارها و
سبک زندگی و نظام هنجاری جامعه بوده و به تدریج سایر ابعاد را تحت تأثیر
قرار میدهد.
در
ارتباط با پدیدهی بدحجابی نیز اگرچه میتوان تغییر نظام اعتقادی و ارزشی
را در شکلگیری این پدیده در لایههای اولیهی اجتماعی و قشر بالای جامعه
مؤثر دانست (لایهای که به نظر نمیرسد در حال حاضر بتوان آن را مخاطب
مصوبهی شورای عالی انقلاب فرهنگی و سایر ابزارهای فرهنگی در دسترس و موجود
قلمداد کرد)[6] اما آنچه باعث گسترش و فراگیری این پدیده به سایر اقشار
جامعه شده و گسترش فراگیر آن را موجب میشود، حرکتی هنجاری است. این اقشار و
آحاد تا حدود زیادی از نظام اعتقادی و ارزشی مطلوب برخوردارند و نمونههای
بارز رفتارهای دینی را میتوان در آنها مشاهده کرد اما در عین حال در
مسئلهی پوشش از وضعیت مطلوب فاصله دارند. در چنین حالتی تأکید بر نظام
اعتقادی برای تغییر رفتار به علت تعارض ساختارهای اجتماعی به نظر بیهوده
میآید. این در حالی است که تلاش برای تغییر ساختارهای اجتماعی که به نحو
آشکاری کپیبرداری شده از نظام اجتماعی غرب مدرن است هیچ جایگاهی در
برنامهریزیهای فرهنگی شورای عالی انقلاب فرهنگی و از جمله مصوبهی اخیر
آن، به عنوان نقطهی شروع و آسیبزا و فراتر از آن بحرانساز فرهنگی در
جامعه ندارد.
پی نوشت ها :
[1]
فردیناند تونیس جامعهشناس آلمانی این تمایز را بر اساس روابط متقابل
اجتماعی قائل شده است. در اندیشهی او گمین شافت (اجتماع) و گزل شافت دو
قطب یک پیوستار هستند. خصوصیت گمین شافت، زندگی صمیمانه، خصوصی و انحصاری
با دیگران است. برخلاف آن در گزل شافت فردگرایی و رابطهی ابزارگرایانه
خصوصیت اصلی است. جهان گزل شافت جهان هابزی است و آدمی دیگران را نه به
عنوان همنوع و انسانی همانند خود، بلکه به آنان چون ابزاری در راه رسیدن به
هدف خویش مینگرد.
[2]
خصوصیت کنش انسانی معناداری آن است. اما نکتهی جالب توجه در این میان این
است که رفتار و کنشی مشخص و ثابت میتواند در میان افراد مختلف معانی
متفاوتی را در بر داشته باشند. به عنوان مثال در مورد اخیر معنای بدحجابی
ممکن است در نزد افراد مختلف شامل مخالفت با آموزههای دینی یا حاکمیت
سیاسی جامعه، به روز و باکلاس بودن، عقب مانده نبودن، همرنگی با جماعت و
... باشد.
[3]
نکتهای که باید به آن اشاره کرد، تفکیک رفتارهای فردی و اجتماعی انسان
تنها از راه متعلق فعل امکانپذیر است و اساساً رفتارهای فردی انسان جدا از
اجتماع و فرهنگ نبوده و تأثیر فرهنگ و جامعه بر رفتارهای فردی نیز
انکارناپذیر است.
[4]
بر عکس جملهی معروفی که گفته میشود «حجاب محدودیت نیست بلکه مصونیت است»
معتقدم حجاب در بسیاری از عرصهها به ویژه آنچه امروه ما تحت عنوان حضور
اجتماعی زن مدعی آن هستیم محدودیت است؛ اما از سوی دیگر هر محدودیتی منفی
نیست و اساساً دین واضع محدودیتهایی بر میل سرکش انسانی است.
[5] دربارهی چرایی این تطبیق و مکانیسم آن در قسمت اول این مطلب به نحو نسبتاً مفصلی استدلال کردهام.
[6]
چرایی این مسئله از یک سو در قدرت سیاسی و اقتصادی این قشر میباشد که
توان عبور از هر قانون کنترلی را ظاهراً برای آنها به همراه دارد و همین
مسئله اعتماد به نفس شگرفی را برای این قشر در نوآوری و بدعت فرهنگی به
همراه میآورد. در نقطهی مقابل ناکارآمدی و ضعف برنامهریزی فرهنگی و
ابزارهای تدارک شده نیز مزید بر علت است. در ادامه به این ناکارآمدی اشاره
شده است.
چهارشنبه 5/9/1393 - 15:7
حجاب و عفاف
بررسی چگونگی برخورد با مسأله بدحجابی
از
مباحثی که امروزه مطرح است و از سوی گروهی مورد مناقشه واقع میگردد، بحث و
یا برخورد حکومت اسلامی با عوامل بدحجابی یا بیحجابی به شکل آزادانه در
محیط جامعهی اسلامی است و این که آیا حکومت اسلامی میتواند با افراد
بدحجاب برخورد عملی نموده و آنها را به رعایت موازین شرعی در خصوص پوشش
اسلامی الزام نماید؟
از
جمله مباحثی که امروزه در اذهان عمومی مطرح بوده و احیاناً از سوی گروهی
مورد مناقشه واقع می گردد، بحث مانع شدن و یا برخورد حکومت اسلامی با عوامل
بدحجابی یا بیحجابی به شکل آزادانه در محیط جامعهی اسلامی است. مناسب به
نظر می رسد با قطع نظر از کم و کیف این کار در سطح جامعهی اسلامی توسط
مجریان این طرح، بحثی مبنایی نسبت به این مسأله صورت پذیرد.
پرسش
اساسی در این باره این است که آیا حکومت اسلامی افزون بر نقش هدایتگری،
تبلیغ، امر به معروف و نهی از منکر، می تواند در عرض کارهای یاد شده با
افرادی که به رفتار بی حجابی یا بدحجابی مبادرت می ورزند، برخورد عملی
نموده و آنها را به رعایت موازین شرعی در خصوص پوشش اسلامی الزام نماید؟
شایسته است مبانی اسلامی و ادلهی لزوم چنین کاری بررسی گردد تا افزون بر
آنکه در عمل به جهت آنکه در جامعهی اسلامی به سر برده و موظف به رعایت
قوانین موضوعه در آن هستیم؛ نسبت به علت و فلسفهی چنین برخوردی شناخت پیدا
کنیم.
روشن
است در این نوشتار کوتاه نمی توان به شکلی مبسوط به تمامی ادلهی عقلی و
نقلی این مسأله پرداخت بلکه تلاش می شود به عمده ترین آنها در این باره
اشاره گردد. مناسب به نظر می رسد پیش از ورود به متون دینی و استنباط
ظهورات آن در موضوع مورد نظر، تحلیلی عقلی از چرایی این عمل حکومت اسلامی
ارایه شود و سپس در ادامه به ادلهی قرآنی و روایی آن نیز اشاره گردد.
دو سویه بودن رابطهی میان اعتقاد و عمل
1.
پر واضح است که امور روبنایی بر حقایق زیربنایی متکی است. در طبیعت به
ویژه نباتات این حقیقت کاملاً آشکار است. درخت تنومند، زیبا و دارای شاخ و
برگ های متعدد از یک ریشهی قوی، عمیق و مناسب خودش بهره مند است. هرچه
درخت بزرگتر، قوی تر و راسخ تر باشد، دارای ریشه های ضخیم تر، عمیق تر و
قوی تر است.
انسان
از این حقیقت مستثنی نیست. ظاهری دارد و باطنی، اعتقادهایی دارد که ریشهی
رفتارهای ظاهری انسان را شکل می دهند و ظواهری دارد که روابط بیرونی را
تنظیم می کند. هرچه ریشه و اعتقاد صحیح تر و عمیق تر باشد، ظواهر و میوه
های رفتاری آن شیرین تر و سالم تر است و به هر میزان اعتقادها و باورهای او
ناسالم و سطحی تر باشد، ثمرات رفتاری ناسالم و تلختری تحویل می دهد. قرآن
کریم این معنا را با مثالی بسیار زیبا و شیرین بیان می کند و ارتباط میان
باطن دین و ظاهر آن را به صورت واضح بیان می نماید. در سورهی ابراهیم آمده
است:
«ألم تر کیف ضرب الله مثلا کلمه طیبه کشجره طیبه أصلها ثابت و فرعها فی السماء تؤتی أکلها کل حین بإذن ربها...»[1]
«ای
رسول ما، ندیدی که چگونه خداوند کلمهی پاکیزه را به درخت زیبایی تشبیه
نموده است که اصل و ریشهی آن برقرار و شاخهی آن به آسمان بلند است و آن
درخت زیبا به اذن الهی همهی اوقات میوه های خوشی می دهد ...»
ظاهر
آیهی شریفه حاکی از آن است که قرآن کریم، برخلاف برخی از به اصطلاح
روشنفکران که از نزد خود دین را به اموری مانند: گوهر و صدف دین، ذاتی و
عرضی دین و مانند آن تقسیم مینمودند، تمام دین را به درختی تنومند تشبیه
می کند که دارای ریشه ای ثابت و استوار در زمین بوده و شاخه های آن به سمت
آسمان بلند است و مدام میوه های پاک و زیبا حاصل میدهد.
تمام
هویت دین در یک تشبیه قرآنی بر کلمهی «طیبه» که همان «توحید» می باشد،[2]
استوار است و تمام اعمال و رفتار از این ریشه و چشمهی طیب و طاهر سرچشمه
می گیرد. بنابراین؛ هرچه توحید قوی تر و راسخ تر باشد به همان میزان کارها
محکم تر و رفتارها خدایی تر می گردد.
در
متون روایی ما، مبارزهی [امام] علی(علیه السلام) در جنگ احزاب با بزرگ
مشرکین مکه و سایر ممالک -عمربن عبدود- و شکست وی که به شکست لشکر کفر منجر
گردید، با اعمال تمام امت رسول الله تا روز قیامت برتر دانسته شد. به نظر
می رسد راز این برابری در نیت پاک و اخلاص بینظیر آن حضرت در میدان مبارزه
بوده است که عمل او را زیبا و مؤثر نموده است.[3]
بدون
شک، اعتقاد سالم از معرفت صحیح ناشی می گردد و معرفت صحیح با کسب مبانی
یقینی و علوم وحیانی به دست می آید. به دنبال شناخت است که دل باور نموده و
اعتقاد پیدا می کند و به دنبال آن، اعتقاد است که اعمال را شکل می دهد.
اگر بین اعتقاد از یک طرف و رفتارها از سوی دیگر دوگانگی به وجود آید، نفاق
رخ می نماید و دیر یا زود این دوگانگی خود را نشان میدهد زیرا چنین شخصی
تنها در زمان محدودی میتواند خود را نگه داشته و در تضاد با اندیشه،
اعتقاد و باطن خود عمل نماید اما؛ در نهایت به کسالت و بی رغبتی در عمل
منجر شده و در شرایط ویژه سریرهی خود را نشان خواهد داد.
اما
کسی که عمل و ظاهر او مطابق با اعتقاد و باطن او بوده باشد، بدون شک عملی
زیبا، پر رونق، بادوام و مؤثر انجام خواهد داد. همچنین مدام با نشاط بوده و
کسالتی در او دیده نمی شود زیرا این اعمال از اصول و ریشه ای تغذیه می کند
که آن ریشه به چشمه ای متصل است که پیوسته در حال فیضان است.
اسلام
یک دین گویا و ناطق است. افزون بر آنکه ـ اصول و اعتقادهایی دارد که
جایگاه آن قلب انسان بوده و اساس دین به شمار می آید ـ به همین مقدار بسنده
نکرده بلکه برای آن شعارهایی را تدبیر نموده است. این شعارها است که از آن
اعتقادها خبر می دهد و آن را برملا می سازد. شعایر دینی چهرهی آن
اعتقادها به شمار می آیند و آن مقداری که این شعایر در دیگران مؤثر است،
اصل اعتقاد مؤثر نیست. اساساً فرهنگ جامعه، زاییدهی مبادی و مبانی فکری
مردم آن جامعه است.
از
سوی دیگر، مطابق فرهنگ قرآن کریم این ارتباط دوسویه است یعنی اگر مبادی و
اندیشه در رفتارهای اجتماعی و فردی مؤثر است و شکل رفتارها را تعیین می
کند، اعمال و رفتارهای آدمی نیز به همین صورت در معرفت و اعتقاد او مؤثر
است. رابطهی میان اعمال و اعتقادها یک رابطهی دو طرفه است؛ عمل صالح، قلب
و اعتقادهای قلبی را تقویت می کند و جان را صیقل می بخشد و ایمان را
افزایش می دهد. در مقابل، ایمان راسخ، عمل را زیبا ساخته و انسان را در
تلاش خودامیدوار و راسخ می نماید و قدرت مضاعف به او می بخشد.قرآن کریم در
این باره میفرماید:
«بل
ران علی قلوبهم ما کانوا یکسبون؛[4] قلب های آنها به واسطهی آنچه که به
دست آوردند و کسب نمودند، زنگار گرفته است.»در آیهی دیگری نیز می
فرماید:«ثم کان عاقبه الذین أساؤوا السؤا أن کذبوا بآیات الله؛[5] سپس
عاقبت کسانی که کارهای بدی انجام می دهند آن است که آیات الهی را تکذیب می
کنند.»
این
دو آیه، رابطهی عمل و اعتقاد را به خوبی نشان می دهد که چگونه گناه و عمل
ناشایست، اعتقاد را مریض کرده و به انکار خدا و نشانه های او منجر خواهد
شد. آیهی محل بحث (24 و 25 سورهی ابراهیم) نیز تأثیر اعتقاد را در عمل و
رفتار بیان نموده است و آن را همچون ریشه ای نسبت به رفتارها قلمداد نموده
است. حاصل آنکه میان رفتارهای یک جامعه از یکسو و اعتقادهای آنها از
سویی دیگر، رابطهای دو سویه برقرار است.
مکانیزم القای معانی
2.
القای معانی و مکانیزم درک و فهم، منحصر در الفاظ و القائات زبانی نیست،
بلکه دامنه اش بسیار گسترده تر است. اگرچه رابطهی زبانی و کتبی رابطهی
شایع و متعارف بوده و از نعمت های کم نظیر الهی به شمار می آید؛ اما راه
های دیگری نیز برای انتقال معانی و مفاهیم بلکه احساسات و پیام ها نیز وجود
دارد.
کسی
که به علامت نهی دست خود را حرکت می دهد و یا کسی که برای تفهیم «امر به
آمدن»، دست خود را به شیوه ای دیگر تکان می دهد، قهراً در حال القای معانی
است. در همین مورد می توان عصبانیت و رأفت او را در حد بالایی درک نمود.
حرکات چشم و نحوهی مواجه شدن، درهم بودن و یا خندان بودن، بدون کمترین
کلام، خود حاوی بسیاری از معانی است. انسان ها نیز از این راه معانی را
کاملاً درک نموده بلکه بیش از القائات لفظی متأثر شده و یا مؤثر واقع می
شوند. گاهی اوقات لبخند یک انسان وارسته و بزرگ، برای سالها در روحیه و
رفتار یک شخص مؤثر است.
دست
مهربانی که بر سر فرزند کشیده می شود، کوه عطوفت و مهربانی را در فرزند
ایجاد میکند و روح آرامش، نشاط و اعتماد به نفس را به وی هدیه می نماید.
آنگاه همانطوری که انسان به دنبال ارتباطات کلامی و لفظی، باور پیدا کرده
و به دنبال آن عمل می نماید، همچنین به دنبال این رفتارها و القائات
غیرلفظی نیز معتقد شده و عمل نموده و شیوهی رفتاری و گفتاری خود را تغییر
می دهد. پیداست قدرت القای معانی و میزان تأثیر اعمال و رفتارها که از راه
غیر لفظ صورت میپذیرد؛ فزون تر از قدرت انتقال لفظ است.
انتقال
معانی در بسیاری از موارد به طور ناخواسته و ناآگاهانه صورت می پذیرد، کسی
که در حال تکلم است و تکلم نیز امری کاملاً اختیاری است، شیوهی درهم
آمیختگی چهرهی او نوع نگاه و کیفیت سخن گفتن او، معانی دیگری را به صورت
غیراختیاری به مخاطب منتقل می سازد و انتقال این معانی معلول خواست یا عدم
خواست او نبوده بلکه قهری و طبعی است. کارهایی که در سطح جامعه صورت می
گیرد، آبستن معانی و مفاهیم گوناگونی است که قهراً در مخاطب و افراد جامعه
مؤثر بوده و اندیشه و بلکه احساسات و نگا ه های آنها را به خود معطوف می
سازد.
رفتارهای
اجتماعی مانند: تجمعهای عمومی، دینی و سیاسی، کارهای گروهی و سراسری و
... با قطع نظر از اذکار و شعارهایی که افراد آن به کار می گیرند، خود حاوی
نکات بسیار فراوان و القا کنندهی معانی گوناگون انسانی، دینی، اجتماعی،
سیاسی و مانند آن است.
چنانکه
این پیامد، تابع میل و خواست افراد آن اجتماع نبوده، بلکه از ثمرات قهری
امور یاد شده است. حقایقی که از راههای یاد شده به افراد منتقل می گردد،
افراد را به شدت مجذوب نموده و احساسات آنها را برانگیخته و در موارد
بسیاری منجر به رفتار و عمل می گردد.
قالَ
امیرالمؤمنین(علیه السلام): «الْعُقُولُ أَئِمَّةُ الْأَفْکَارِ وَ
الْأَفْکَارُ أَئِمَّةُ الْقُلُوبِ وَ الْقُلُوبُ أَئِمَّةُ الْحَوَاسِّ وَ
الْحَوَاسُّ أَئِمَّةُ الْأَعْضَاء»ِ[6]
[امام]
علی(علیه السلام) فرمودند: «عقول جلودار افکار و اندیشه اند و اندیشه ها
پیشاهنگ قلوب هستند و قلب ها نیز رهبران حواس اند و حواس هم اعضا را هدایت
می نمایند.»
در
این حدیث شریف، امیرمؤمنان علی(علیه السلام) به نحو بسیار زیبایی میان
اندیشهی آدمی از یک سو و رفتار وی از سوی دیگر ارتباط برقرار می نماید و
در حقیقت، افکار را به عنوان مبانی اعمال و ریشهی کردار معرفی می فرماید.
3.
بی تردید به میزانی که انسانها از راه دیدن و حواس متأثر شده و رفتارهای
خود را شکل می دهند از راه دیگر متأثر نمی شوند. به عبارت دیگر، غالب افراد
تا حقیقتی را از نزدیک مشاهده نکنند تأثیر چندانی در آنها ندارد. مشاهده
از نزدیک رفتارها و اماکن، تأثیر شگرفی در رفتارها و اعمال انسان ها
دارد.چنانکه مشاهدهی امور ناصواب نیز به همین میزان نقش مهمی در اعمال و
رفتارهای ناشایست اشخاص ایفا می کند. بدون شک رؤیت از نزدیک خانهی خدا
تأثیری به مراتب فزون تر از تأثیر مشاهدهی آن از راه سیما یا تصاویر و یا
نقل ویژگی آن توسط زائران آن مکان مقدس است.
حاصل
مقدمههای یاد شده عبارت است از، کسی که عامل پدیدهی بدحجابی یا بی حجابی
در سطح جامعه است در حقیقت با زبانی گویا و شفاف به نحوی که هرگز قابل
تعدد برداشت و یا سوء فهم نباشد با مخاطبین خود به ویژه جنس مخالف سخن می
گوید و از آنجایی که مقولهی بدحجابی امری ظاهری و مکشوف است و انسان ها
نیز غالباً از راه مشاهدهی امور حسی تحریک شده و عمل می کنند؛ از این رو
در نحوهی رفتارهای عملی آنها نیز به شدت تأثیر دارد.
با
این بیان، کلام مُضحکی خواهد بود اگر گفته شود: «من در نحوهی پوشش خود
آزادم و کسی نمیتواند مزاحم من شود و به دیگران نیز کاری ندارم» در پاسخ
می گوییم: «اگرچه شما مدعی هستید که با کسی کاری ندارید ولی رفتار شما به
شکل ناخواسته و با زبانی شفافتر از زبان سر و یا حداقل همانند آن با
مخاطبین سر و کار داشته و با آنها سخن می گوید.»
فعل
بی حجابی یا بدحجابی سخنش آن است؛ دیدن من و ... از من هیچ اشکالی نداشته و
در واقع با این کار دعوت دیگران به ... از اوست. این همان چیزی است که
مخاطبین خود را که غالباً از روح متوسطی برخوردارند به خود جلب نموده و
آنها را مشوش ساخته و محیط امن اسلامی را به فضایی آلوده و ناامن مبدل می
سازد؛ بلکه در سطحی وسیع تر تبلیغی برای فرهنگ منحط غرب به شمار می رود.
ممانعتی
که کشورهای اروپایی مانند: فرانسه، آلمان و ...، از ورود خانم های محجبه
به مدارس و دانشگاه ها داشتند، در همین راستا می باشد. آنها دریافتهاند
رعایت پوشش اسلامی در جامعهی آنان و به ویژه در مقابل قاطبهی جوانان که
بیشتر از راه مشاهده متأثر میشوند، خود نوعی تبلیغ فرهنگ غنی اسلام به
شمار می آید.
دین
مبین اسلام برای ترویج و تقویت آموزه های خود تنها به جنبهی ایجابی آن
توجه نکرده بلکه حیثیت سلبی آن را نیز مورد توجه قرار داده است. کلمهی
توحید-لاإله إلا الله- مشتمل بر دو حقیقت است و به دو اعتقاد اشاره دارد،
نخست باور داشتن به عدم خدایان دیگر و عدم قدرت و کمال مستقل در عرض آن و
دوم اذعان به وجود «الله» تبارک و تعالی به عنوان منبع هستیهای عالم.
در
مورد تربیت انسانی نیز صرفاً وجههی مثبت را به انسان تلقین نمودن کافی
نیست بلکه وجوه سلبی و مضر را نیز باید از او دور کرد. در شرع مقدس اسلام،
هم عمل به معروف توصیه و امر شده است و هم نهی از منکر. به همین جهت در شرع
اسلام خواندن نماز، که سمبل عبادت و تجسم ارتباط با خداوند متعال است، به
صورت ها و بیان های متعددی تأکید شده است و در بیان پیامبر گرامی
اسلام(صلیاللهعلیهوآله) به عنوان عمود دین، قلمداد شده است.
کعبه
را به گونه ای تدبیر نموده است که هرگز خالی از طواف کنندگان نباشد. اما
اسلام و نبی مکرم(صلیاللهعلیهوآله) به همین مقدار بسنده نکرده بلکه
توصیههای مکرری برای دوری از معاصی و کارهایی نموده اند که انسان را به
ورطهی هلاکت نزدیک می سازد. در اسلام از یک طرف به حفظ حرمت شخص رسول
الله(صلیاللهعلیهوآله) توصیه شده است؛ و از طرفی دیگر، با شخص ساب النبی
برخورد جدّی می شود. همچنین به میزانی که به قرآن ارج می نهد، بی حرمتی
به آن را نیز حرام و مرتکب آن را مستحق تعزیر می داند.
در
فقه اسلامی به ویژه فقه شیعی، توقف و زندگی در بلاد کفر یعنی کشوری که به
سهولت نمی توان شعایر دینی را در آن برقرار نمود، کشوری که اقامهی نماز
جمعه و جماعت به صورت رسمی در آن ممکن نیست و یا حفظ حجاب و مانند آن مقدور
نیست، ماندن در آن حرام و مهاجرت از آن محل واجب است.[7]
علت
آن معلوم است زیرا در محلی که شعایر الهی اقامه نمیشود و در بسیاری موارد
به صورت قهری به بیمبالاتی نسبت به آن نیز منجر می گردد، در چنین شرایطی
انسان مؤمن و دیندار در تدین خود ضعیف شده و جرأت ابراز ندارد و به ویژه
فرزندان و نونهالان با مشاهدهی شعایر کفر و مشاهده نکردن شعایر دینی به
صورت قهری به سمت و سوی آنان متوجه شده و دین و تدین در نزد آنان رنگ می
بازد.
آنگاه
اگر در یک کشور اسلامی که حاکم آن مسلمان و مجری فرایض دینی به حساب می
آید، شعایر کفر و رفتارهایی که در بلاد غیراسلامی شیوع داشته و رایج است،
شیوع پیدا کند، در این صورت نقض غرض الهی شده و حاکمیت حاکم اسلامی مخدوش
می گردد.
یک
مادر حاذق که دغدغهی سلامت فرزند را دارد، تمام همت او مصروف این نیست که
فقط فرزند را با غذاهای مناسب تقویت نموده باید مراقب باشد مریضی های
احتمالی که اطراف او را فرا گرفته است فرزند او را گرفتار نسازد. اگر مادری
تمام تلاش خود را معطوف نماید تا غذاهای مناسبی به فرزند خود بدهد اما در
مقابل بیماری ها از او حفاظت نکند در حقیقت او نقش مادری را به خوبی ایفا
ننموده است. زیرا این دو یک هدف را دنبال می کنند و آن عبارت است از: حفظ،
رشد و بالندگی فرزند.
به
همین میزان اگر حاکم اسلامی تمامی فرایض دینی را در سطح جامعه انجام دهد و
از آن مراقبت نماید اما؛ نسبت به حرکت های مسمومی که در سطح جامعه توسط
شیاطین صورت میپذیرد، رفتارهایی که جز تضعیف آموزه های دینی ره آورد دیگری
برای انسان ندارد، مقابله ای نداشته باشد، چنین حاکمی در حقیقت نقش خود را
نتوانسته است عملی نماید و حاکم موفقی نیست.
با
توضیحی که ارایه شد معلوم می گردد، دولت اسلامی نه تنها باید با نمادهای
کفر و رفتارهایی که تبلیغ آیین غیراسلامی است، مبارزه نماید بلکه باید تفحص
نموده و در صدد ریشه کنی آن برآید و عوامل آن را بازشناسی نموده و برخورد
عملی نماید.
مبحث دوم : آیات
با تأمل در آیات الهی می توان بر ضرورت پاسداشت و حفظ پوشش اسلامی ادلهای را اقامه نمود که به اختصار به چند آیه اشاره می شود.
در
قرآن کریم بر لزوم و ضرورت فریضهی عظیم «امر به معروف و نهی از منکر»
تأکیدهای فراوانی شده است، چنان که در قالب قصهی اصحاب السبت نیز این
مسأله و عواقب شوم ترک آن بیان شده است.[8]
در
فقه اسلامی به مسألهی امر به معروف و نهی از منکر از دو جنبهی فردی،
گروهی و تشکیلاتی نگریسته شده است. در جنبهی فردی، تمامی مردم موظفاند با
فراهم بودن شرایط، به این وظیفهی حیاتی همت گمارند و دیگران را به معروف و
خوبی ها، دعوت و با فساد، تباهیها و زشتی ها مبارزه کنند و از ترویج
مفاسد و مناهی ممانعت به عمل آورند.
جنبهی
دیگر این فریضهی الهی، جنبهی حکومتی و تشکیلاتی است که نه تنها از دست
تمامی افراد ساخته نمی باشد؛ بلکه اقدام به بعضی از مراتب آن برای عموم
مردم جایز نیست و اقدام به آن، از شئون حکومت اسلامی و تشکیلاتِ برخوردار
از پشتوانهی قدرت اجرایی است و افراد در صورت اذن حاکم اسلامی می توانند
عهده دار آن شوند.
پی نوشت ها :
[1] سورهی ابراهیم، آیات 24-25.
[2] ر.ک: سید محمدحسین، طباطبایی، المیزان، ج11، ص51-52 ذیل آیهی شریفه.
[3]
قال رسول الله(صلیاللهعلیهوآله): لمبارزۀ علی بن ابیطالب ع لعمربن
عبدود یوم الخندق أفضل من عمل أمتی إلی یومالقیامۀ.(بحارالأنوار، ج41،
ص96، باب مهابته و شجاعته.)
[4] سورهی مطففین، آیهی 14.
[5] سورهی روم، آیهی 10.
[6] بحارالانوار، ج1، چاپ دوم، مؤسسهی الوفاء، بیروت، کتاب العقل و الجهل، 1403، ص96.
[7] زین الدین بن علی، العاملی، مسالک الافهام، ج3،ص17.
[8]
در چند جای قرآن کریم به قصهی اصحاب السبت اشاره شده است. در سورهی
اعراف آیهی 163 به صورت کامل بدان پرداخته شده است: و سئلهم عن القریه
التی... اصل قصه مربوط به گروه بنیاسراییل است که خداوند برای امتحان
آنان، گروه ماهیان را در روز شنبه نمایان می ساخت و آنها را از صید آن
ممنوع فرموده بود اما آنان از این فرمان سرپیچی کردند و گروهی نیز با آنان
هماهنگ بوده و یا نهی از منکر نکردند و خداوند تنها گروهی را که آنها را
از این کار نهی کرده بودند نجات داده و سایر افراد را به غضب الهی دچار
نموده است. گروهی که از فرمان الهی سرباز زدند را مسخ نموده و به شکل میمون
مبدل ساخت.
چهارشنبه 5/9/1393 - 15:6
حجاب و عفاف
این
روزها یکی از بحث هایی که بسیار مطرح می شود این است که حجاب در کشور ما
نباید اجبار می شد و بعضی هم می گویند امام (رحمة الله علیه) با اجبار حجاب
مخالف بودند . این مقاله دلیل اجباری شدن حجاب را از دیدگاه بنیانگذار
انقلاب بیان می کند:
ممكن
است تعرض به زن ها در خیابان و كوچه و بازار، از ناحیه منحرفین و مخالفین
انقلاب باشد. از این جهت، كسى حق تعرض ندارد و اینگونه دخالت ها براى
مسلمان ها حرام است، و باید پلیس و كمیتهها از اینگونه جریانات جلوگیرى
كنند.
بنیانگذار
جمهوری اسلامی ایران در ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی ، اجبار حجاب بانوان
در اداره ها و سطح کشور را از اولویت های برنامه های فرهنگی نظام قرار
دادند و ذره ای در این امر نرمش از خود نشان ندادند، چرا که بی حجابی و بی
بندوباری را به حق ترفند استعمار برای تخدیر و به نابودی کشیدن نسل کشورها
می دانستند.
بنابر
این از همان روزهای اوّل انقلاب به مسئولان دولت وقت، برای جلوگیری از بی
حجابی نهیب زدند: «الآن وزارتخانهها- این را مىگویم كه به دولت برسد،
آنطورى كه براى من نقل مىكنند- باز همان صورت زمان طاغوت را دارد.
وزارتخانه اسلامى نباید در آن معصیت بشود. در وزارتخانههاى اسلامى نباید
زن هاى (بى حجاب) بیایند، زنها بروند اما با حجاب باشند. مانعى ندارد بروند
اما كار بكنند، لكن با حجاب شرعى باشند، با حفظ جهات شرعى باشند.» (1)
امام
خمینی (رحمة الله علیه) چادر را حجاب برتر می دانستند و در خاطره یکی از
همراهان امام راحل در «نوفل لوشاتو » میخوانیم: «در مورد حجاب هم وقتی از
فرانسه آمدم، هنوز با مانتو و شلوار و مقنعه بودم. یک بار در مهران، پایم
صدمه دید و من با عصا و با همان مانتو و شلوار خدمت امام رفتم تا گزارش
بدهم. امام فرمودند: اگر چادر ندارید، بگویم احمد برایتان بخرد. عرض کردم:
نه حاج آقا! چون به کوه میرفتم و اسلحه روی دوشم بود و فشنگ به کمرم و
قمقمه به پهلویم و گاهی هم باید سهپایه تیربار را روی دوش میگرفتم، چادر
سرکردن برایم دشوار بود. فرمودند: چادر برای زن بهتر است. من از آن روز
چادر سر کردم.»
حضرت
امام(رحمة الله علیه) راحل اگر چه چادر را حجاب کاملی می دانستند ولی پوشش
های مشابه چادر ـ مانند مانتو گشاد ـ که موجب مفسده نمی شود را نیز کافی
می دانستند و قائل بودند که اگر قرار باشد پوشش بانوان همراه با مفسده و
خلاف اخلاق باشد باید از آن در جامعه جلوگیری شود همانطور که در پاریس در
پاسخ خبرنگاران و بانوان محجبه ای که درباره میزان حجاب در ایران از ایشان
سؤال کردند؛ فرمودند: «آرى در اسلام زن باید حجاب داشته باشد، ولى لازم
نیست كه چادر باشد. بلكه زن مىتواند هر لباسى را كه حجابش را به وجود آورد
اختیار كند. ما نمىتوانیم و اسلام نمىخواهد كه زن به عنوان یك شى ء و یك
عروسك در دست ما باشد. اسلام مىخواهد شخصیت زن را حفظ كند و از او انسانى
جدى و كارآمد بسازد. ما هرگز اجازه نمىدهیم تا زنان فقط شیئى براى مردان و
آلت هوسرانى باشند .»(2)
«حجاب
ایران، حجاب اسلام ، همین مقدارهاست. اسلام اینجا و آنجا ندارد. لكن یك
جهات خارجى گاهى در كار هست. به طورى كه یك مفسدهاى باشد، یك اختلاف
اخلاقى بشود، یك- عرض مىكنم- چیزهایى باشد، البته آن وقت باید جلوگیرى
بشود ؛اما اگر نباشد اینطور، و ساده باشد و مثل سایرین با سادگى باشد، نه
بى چادر(بامانتو) مانع ندارد.»(3)
به
فرموده مقام معظم رهبری ، حضرت امام (رحمة الله علیه) تنها بانی
بازگرداندن حجاب پس از کشف حجاب به ایران بودند چنانچه ایشان فرمودند:
«امام (رحمة الله علیه) آن مرد شجاع و بی نظیری بود که مسئله حجاب را به
این مملکت برگرداند. هیچ کس دیگری غیر از امام نمیتوانست این کار را بکند
اینهم یکی از اختصاصات امام. اگر غیر از امام هر کس دیگر بود از همین
آقایان، بزرگان، عرض میکنم که مقدسین علماء، چه وچه و چه، هیچکس جرأت
نمیکرد که بگوید مردم باحجاب بیایند بیرون، امام همان ماه های اوّل
پیروزی انقلاب گفتند باید مردم با حجاب بیایند.»(4)
البته
ایشان نیروهای انتظامی را برای برخورد با مظاهر بی حجابی ارجح می دانستند و
در مقطعی که عده ای نفوذی و یا ناآگاه به بهانه مبارزه با بی حجابی و بد
حجابی در معابر عمومی به ضرب وشتم زنان و دخترکان اینچنینی پرداخته بودند
در پیامی چنین تصریح کردند:
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
ممكن
است تعرض به زنها در خیابان و كوچه و بازار، از ناحیه منحرفین و مخالفین
انقلاب باشد. از این جهت، كسى حق تعرض ندارد و اینگونه دخالت ها براى
مسلمان ها حرام است، و باید پلیس و كمیتهها از اینگونه جریانات جلوگیرى
كنند.
روح اللَّه الموسوى الخمینى (5)
امام(رحمة
الله علیه) راحل کشف حجاب و ایجاد اقلیتی از زنان و دخترکان خیابان گرد را
از بزرگترین خیانت های رژیم طاغوت می دانستند و آنرا از جنایات بزرگ رضا
شاه می خواندند که باید در نظام اسلامی با آن مقابله شود و می فرمود: «آن
شقىّ جنایتكار( رضا قُلدر) دست به یك جنایت زد و آن جنایت كشف حجاب بود و
به جاى اینكه نیمى از جمعیت ایران را فعال كند آن نیم دیگرى هم كه نیمه
مردان بود بهطور بسیار زیادى از فعالیت انداختند و این عروسك هایى كه درست
كردند و در همه ادارات جا دادند و در همه خیابان ها راه انداختند، آنهایى
كه در ادارات بودند، سایر افرادى كه در ادارات بودند را هم از كارهاى
خودشان بازداشتند و آنهایى كه در خیابانها رها بودند، جوان هاى ما را به
فساد كشاندند و فعالیت جوان هاى ما را از دست آنها گرفتند.»(6)
و
در یک کلام، حضرت امام (رحمة الله علیه)برای حفظ ارزش بانوان و به بازی
گرفته نشدن شخصیت آنان در جامعه بر حجاب تأکید می کردند.و می فرمودند: «و
البته باید توجه داشته باشید كه حجابى كه اسلام قرار داده است، براى حفظ آن
ارزش هاى شماست. هرچه را كه خدا دستور فرموده است- چه براى زن و چه براى
مرد- براى این است كه، آن ارزش هاى واقعى كه اینها دارند و ممكن است به
واسطه وسوسههاى شیطانى یا دست هاى فاسد استعمار و عمال استعمار پایمال
مىشدند اینها، این ارزشها زنده بشود.»
پی نوشت ها :
1) صحیفه نور ج6 329
2) صحیفه نور ج5 294
3) صحیفه نور ج3 499
4) سخنرانی در جمع فرماندهان سپاه ـ 14/12/76
5) صحیفه نور، ج12، ص: 502
6) صحیفه نور ج17 59
چهارشنبه 5/9/1393 - 15:5
حجاب و عفاف
سیر تطورات سیاستهای عفاف و حجاب در نظام جمهوری اسلامی ایران
سیاست
رسمی و اعلامی نخست نظام در حوزهی حجاب، الزامی بودن رعایت حجاب اسلامی
است، اما در حوزهی سیاست اجرایی در حوزهی امنیتی به صورت رفت و برگشتی،
سیاست مقابله با مظاهر بدحجابی در پیش گرفته شده است و در حوزهی فرهنگی،
دورههای متناوبی از آزادی تا بیتفاوتی وجود داشته است...
بر
خلاف تصور عمومی که سیاست واحد و یگانهای را در خصوص عفاف و حجاب برای
نظام تصور میکنند، مواجههی نظام با این موضوع دارای تطور و دگرگونیهایی
بوده است. به طور کلی در یک تقسیمبندی کلی، سیاستهای رسمی نظام جمهوری
اسلامی در خصوص حجاب دو دوره را شامل میشود. دورهی اول از پیروزی انقلاب
تا تیرماه 1359ه.ش. و دورهی دوم از تیرماه 59 تا به امروز.
در
دورهی اول، حجاب به طور رسمی الزامی نبود و در دورهی دوم به طور رسمی و
قانونی رعایت حجاب اسلامی الزامی گردید و به شکل قانون درآمد. بنابراین در
ظاهر، سیاست نظام تطوری در حوزهی حجاب نداشته است. معنای این سخن آن است
که از تیر ماه 1359ه.ش. نظام جمهوری اسلامی ایران در مواجهه با پدیدهی
بدحجابی، سیاست یکسانی به معنای الزامی بودن رعایت حجاب اسلامی داشته است.
اما
مروری بر فعالیتهای مختلف نهادها و سازمانهایی از قبیل وزارت ارشاد،
صداوسیما و محصولات هنری همچون فیلمها و سریالهای تولید شده در دورههای
مختلف سه دههی پس از انقلاب، شاهد روشنی بر نقض این ادعاست و به صورت
ملموس این ادعا را رد میکند به این معنا که در بسیاری از کالاهای تولیدی
دستگاهها و نهادهای فرهنگی نظام، عفاف و حجاب رعایت نشده است.
اگر
اینگونه است (که هست) در آن صورت سیاست نظام در قبال مسئلهی بدحجابی چه
تطوراتی را شاهد بوده است؟ منظور ما از سیاست در اینجا موازینی هستند که در
انجام فعالیتهای فرهنگی باید رعایت شوند. در واقع سیاست به منزلهی
راهنمای عمل، مد نظر مدیران قرار گرفته و نحوهی اجرای برنامه را برای
مسئولان اجرایی معین میکند؛ ضمن آنکه وسیلهی مؤثری برای کنترل عملیات به
شمار میآید.[1]
سؤال اساسی
اکنون سؤال این است که موازین نظام جمهوری اسلامی ایران در ارتباط با مسئلهی حجاب چیست و چه تطوری داشته است؟
برای
پاسخ به این سؤال باید به این نکته توجه داشت که در یک تقسیمبندی دیگر،
میان سیاستهای اجرایی و اعلامی، تفاوت وجود دارد. سیاستهای اعلامی همان
موازینی است که در اسناد رسمی و قانونی اعلام میشود و توسط مقامهای کشور
بر آن تأکید میگردد. در حالی که سیاستهای اجرایی موازینی است که مجریان
در حوزهی اجرا، در فعالیتهایشان آن را مبنای عمل خود قرار میدهند. در
حوزهی سیاستهای اعلامی که همان سیاستهای رسمی است، سیاستهای نظام شامل
عدم الزام در دورهی اول و الزام حجاب در دورهی دوم است.
اما
در حوزهی سیاستهای اجرایی در دو حوزهی عمده تفاوت بنیادی وجود دارد. در
حوزهی انتظامی و امنیتی که شامل نهادهای انتظامی و امنیتی میشود، همواره
سیاست یکسانی وجود داشته است و آن اجرای سیاست رسمی یعنی رعایت حجاب
اسلامی است. با این حال در این حوزه نیز اجرای این سیاستها با افت و خیز
همراه بوده و در دورههای مختلف تحت عناوین مبارزه با مفاسد، منکرین و گشت
ارشاد در مدت زمان معینی اجرا و سپس متوقف شده است. بنابراین در حوزهی
امنیتی – انتظامی سیاست اجرایی در دوگانهی «حضور فعال» و «عقبنشینی»
اعمال شده است، با این حال در این حوزه در خصوص اصل سیاست مبنی بر الزامی
بودن رعایت حجاب اسلامی تردیدی وجود نداشته است.
در
مقابل، در عرصهی فرهنگی در دورهی اول یعنی زمانی که هنوز حجاب الزامی
نبود، سیاست اجرایی، آزادی است و این امر را میتوان به روشنی در تولیدات
رسانهای و سایر محصولات فرهنگی تا تیر ماه 59 مشاهده کرد. از این تاریخ در
نتیجهی الزامی شدن حجاب و آغاز جنگ تحمیلی و فضای عمومی جامعه، روند سابق
متوقف میشود و با تلاشهای صورت گرفته در حوزهی هنری و تغییرات در سایر
نهادهای فرهنگی، تلاش میشود ترویج و زمینهسازی برای عفاف و حجاب به عنوان
موازین حوزهی اجرا در دستور کار قرار گیرد. مهمترین ویژگی این دوره،
پذیرش سیاست اصلی یعنی الزامی بودن حجاب از سوی نهادهای رسمی نظام است. هر
چند جریانهای معارض به این سیاست، اعتراض میکنند.
دورهی
سوم در حوزهی فرهنگی، نهادها و سازمانهای فرهنگی، دورهی تردید و
رهاسازی سیاست رسمی در حوزهی عفاف و حجاب است. به این ترتیب به مرور ابتدا
در برخی حوزهها همچون سینما و سپس در سایر نهادها و سازمانهای فرهنگی،
موازین تنظیم کنندهی فعالیتها در حوزهی حجاب از سیاست رسمی فاصله
میگیرد و در دولتهای هفتم و هشتم به اوج خود میرسد. در این مرحله به طور
رسمی برخی از سازمانها همچون وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، وزارت علوم،
وزارت بهداشت، وزارت آموزش و پرورش و... که مهمترین نهادهای فرهنگی نظام
به شمار میروند، سیاست تساهل در خصوص حجاب را به عنوان سیاست اجرایی خود
انتخاب میکنند، هر چند همین نهادها در همین زمان در سیاستهای اعلامی
همچنان رعایت حجاب را به عنوان سیاست خود بیان میکنند.
دورهی
چهارم پس از دورهی تردید و رهاسازی، دورهی بیتفاوتی است. در این دوره و
در همان زمان که در حوزهی امنیتی و انتظامی به صورت رفت و برگشتی و به
شیوهی شل کن، سفت کن، طرحهایی در حوزهی عفاف و حجاب در دست اجراست،
نهادهای فرهنگی، سیاست اجرایی بیتفاوتی را در پیش گرفتهاند و بارها از
سوی نهادهای انتظامی – امنیتی متهم به کم کاری و بیتوجهی شدهاند. در واقع
سیاست اجرایی دورهی اول و آخر، یکسان است.
در
حالی که در دورهی اول به دلیل الزامی نشدن رعایت حجاب، ضرورت قانونی برای
توجه به این موضوع وجود نداشت و اغلب دستگاهها و نهادهای فرهنگی نیز
توجهی به این مسئله نداشتند و اقدام خاصی را در این حوزه انجام نمیدادند،
در دورهی چهارم یعنی دورهی بیتفاوتی نیز اقدام خاصی انجام نمیشود. در
اینجا سخن بر سر علل انجام نشدن فعالیت نیست بلکه سیاست جاری تنظیم کنندهی
فعالیتها و اقدامهای دستگاهها چنین است. بنابراین اگر در دورهی ترویج،
اقدامهای دستگاهها و نهادهای فرهنگی ناظر به گسترش حجاب بوده و در
دورهی تردید ناظر بر گسترش بدحجابی است، در دورهی بیتفاوتی ناظر به هیچ
چیز نیست چرا که اساساً اقدامی وجود ندارد که ناظر بر چیزی باشد.
اما
نکتهی مهم این است که دورهی بیتفاوتی در واقع ادامهی دورهی تردید و
رهاسازی است. چرا که انفعال در خصوص این مسئله باعث متوقف شدن فعالیتها
نشده است؛ بلکه هر سال، اعتبارهای مالی هنگفتی به این نهادها تزریق میشود و
برون داد آن را میتوان در انبوه تولیدات فرهنگی مشاهده کرد.
نکتهی
دیگری که وجود دارد این است که رخوت و تنبلی، حاصل و نتیجهی اصلی
بیتفاوتی است و در نتیجه بازارهای کالاهای فرهنگی توسط حریف قدرتمند و با
انگیزه روز به روز فتح شده و کالاهای تولیدی رقیب در سبد مصرفی خانوار
ایرانی قرار میگیرد، در این میان عملاً دستگاهها و نهادهای فرهنگی در نقش
ستون پنجم ظاهر میشوند.
نکتهی
عجیبی که نیازمند توجه است اما جای شرح آن در این مجال نیست آن است که در
دورهی بیتفاوتی، در رأس نهادها و دستگاههای فرهنگی، افراد دغدغهمندی
حضور دارند که تمام همت خویش را متوجه اجرای سیاست رسمی نظام یعنی گسترش
عفاف و حجاب میکنند اما خروجی مجموعهها در قالب کالاها و تولیدات، نه
تنها کمکی به بهبود وضعیت نمیکند بلکه در مواردی مخرب نیز است. اینکه علت
چیست؟ خود قصهی دیگری است.
بنابراین،
سیاست رسمی و اعلامی نخست نظام در حوزهی حجاب، الزامی بودن رعایت حجاب
اسلامی است اما در حوزهی سیاست اجرایی در حوزهی امنیتی به صورت رفت و
برگشتی، سیاست مقابله با مظاهر بدحجابی در پیش گرفته شده است و در حوزهی
فرهنگی، دورههای متناوبی از آزادی تا بیتفاوتی وجود داشته است که در طول
سه دهه از انقلاب در درون نظام به عنوان سیاست اجرایی نظام در حوزهی عفاف و
حجاب مطرح بوده است.
نقطهی
قوت و امید نه در نهادها و دستگاههای رسمی بلکه در نهادهای مردمی است که
موازین فعالیت خود را چارچوبی فقهی مستتر در بیانات امام و رهبری میدانند و
در طول سه دهه هموراه در چارچوب ثابتی عمل و فعالیت کرده و کمترین امکانات
و اعتبارات را دریافت کردهاند و شاید راز استواریشان نیز در همین موضوع
باشد.
* سینا کلهر؛ پژوهشگر مرکز پژوهشهای مجلس
پی نوشت :
[1] رضاییان، علی؛ مبانی سازمان و مدیریت، تهران، سمت، 1379، چاپ اول، ص210
چهارشنبه 5/9/1393 - 15:4
حجاب و عفاف
خصوصی
دانستن پوشش در جامعه تهدید جدی برای امنیت اجتماعی و استحکام خانوادهها
است. تبدیل جامعه به محیطی برای عرضه و نمایش تن، تأثیر مستقیمی بر افزایش
جرایم و مزاحمتهای خیابانی و فروریزی خانوادهها خواهد داشت.
تعریف
و تأکید بر حجاب به عنوان امر شخصی و خصوصی از آن دست مکرهای فرهنگی غرب
است که با برجستهسازی عناصر عاطفی به ظاهر حامی حقوق زنان کوشیده است
پایههای این ارزش را که اتفاقاً تأثیر بنیادینی بر روابط اجتماعی و
حوزههای فرهنگی دارد سست کند. چندی پیش سایت جرس مقالهای با عنوان "حجاب و
سونامی مداخله دولت در حریم خصوصی شهروندان " به قلم «نوشین احمدی
خراسانی» منتشر کرد که ضمن هشدار به خطر مداخله دولت در حوزه خصوصی
شهروندان، حجاب و پوشش را بهانهای برای تحت سلطه نشان دادن ملت ایران جلوه
میداد.
نویسنده
در این مقاله سعی کرده بود با اشاره به قانون ممنوعیت استفاده از برقع- که
فقط عدهی معدودی از زنان مسلمان آن استفاده میکنند- اقدامات دولت در
مهار بیبندوباری را زیر سؤال ببرد و بیمحابا بر پیکرهی این اقدامات برای
نظارت در امر پوشش بتازد از همین رو به سراغ مقالهای در حمایت از برقع
پوشان رفته و به نقل از امین بزرگیان در نقد قانون ممنوعیت برقع در فرانسه
نوشته بود: « قانون (منع) برقع، قانونی است در جهت مراقبت از ارزشهای
دموکراتیک و اهمیت آزادیهای فردی و شخصی. در واقع میتوان آن را انعکاس
خرد جمعی در حوزهی عمومی در جهت حفظ ارزشهای زن در جامعه دانست. » و در
ادامه آمده بود « حقوق بشر در جامعه دموکراتیک بر این تأکید دارد که افراد
در انتخاب پوشش و نوع لباس آزادند و دولتها نمیتوانند برای حوزه خصوصی
قانون بگذارند. این منتقدان میگویند همانگونه که مجبورساختن زنان به
داشتن حجاب در کشوری مثل ایران نقض آزادی بشر در انتخاب پوشش است قانون
برقع نیز نوعی بیحجابی اجباری و به همان میزان تجاوز به آزادی زنان است.»
نویسندهی
مقاله مدام لابلای عباراتش خود را یک فمینیست ایرانی معرفی میکند و با
تأکیدی که بر بنمایههای اندیشههای غربی دارد سعی کرده به هر ترتیب و
تعریفی رعایت حجاب را نوعی دخالت دولت قلمداد کند و نظارت دولت را بر موضوع
حجاب و پوشش زیر سؤال ببرد.
احمدی
در جایی که بحث نقد فمینیسم بر تفکیک حوزه خصوصی و عمومی پیش می آید
مینویسد: «میخواهم تأکید کنم که من از خواهران فمینیست جهانیام
یاد گرفتهام که بر اساس «موقعیت» و «شرایط خاص» در هر برهه از زمان،
موضعگیری و عمل کنم و از همین روست که حتی اگر برخی از متفکران و فلاسفۀ
فمینیست، انتقادی را مثلا در مورد «نقد تفکیک حوزهی خصوصی و عمومی»
مطرح کرده باشند این بدان معنا نیست که این نظریه لزوماً میتواند در هر
شرایطی، مطلقاً درست و لایق اطاعت و پذیرش باشد.
جالب
اینجاست که نویسنده به زعم خود معتقد است اگر جامعه ما تاکنون به دموکراسی
دست نیافته است یکی از دلایل عمدهاش این بوده که شأن و حرمت «حوزه خصوصی»
و ممنوعیت مداخلهی دولت در آن، تاکنون به رسمیت شناخته نشده است!!!
اما
مهمترین نقصان این ادعاها آن جا است که نویسنده قادر نیست به تعریف و
چهارچوب درستی از حریم خصوصی برسد. خب معلوم است که در حریم خصوصی افراد حق
دارند شخصاً برای خود تصمیم بگیرند، این حریم متعلق به شخص است و دیگران
در این باره اجازهی مداخله ندارند، مگر آن که مصلحت بزرگتری در میان باشد.
اما
این تعریف نافی اصل مهم تأثیر و تأثر حریم عمومی و خصوصی بر یکدیگر نیست.
تصمیمهایی که در دایرهی آنها ارتباطی با جامعه برقرار نمیکند میتوان
حریم خصوصی نامید اما اگر باعث تعرض به آزادی، اختیار و حق انتخاب بقیه
افراد جامعه شود از تعریف حریم خصوصی بیرون خواهد رفت.
حجاب
نیز از این مصداق خارج نیست. تا وقتی که پوشش افراد در محیطی خصوصی باشد،
این پوشش بخشی از حریم شخصی فرد محسوب می شود اما با وارد شدن به حوزه
عمومی و در معرض دید عموم قرار گرفتن، معادلات تازهای به وجود میآید. در
واقع خصوصی دانستن پوشش در جامعه تهدید جدی برای امنیت اجتماعی و استحکام
خانوادهها است. تبدیل جامعه به محیطی برای عرضه و نمایش تن، تأثیر
مستقیمی بر افزایش جرایم و مزاحمتهای خیابانی و فروریزی خانوادهها خواهد
داشت.
حریم
خصوصی دراین مقاله بدون توجه به آثار زیانباری که میتواند به حوزهی
عمومی وارد کند ارزیابی شده است، نویسنده آشکارا فهم و درک ملت ایران
درباره وظایف دولت یا توان نظام جمهوری اسلامی ایران در تعیین قوانین و
دخالت در امورشخصی را زیر سؤال میبرد تا جایی که غیرمستقیم فرهنگ وام
گرفته از غرب را مصداق بینش و درک صحیح از موقعیت تلقی میکند و نافهمی را
از آنِ ملت ایران به دلیل پشتیبانی از نظام میداند.
سایت
«جرس» با ارایهی تعریف سطحی از حریم خصوصی و محدود کردن حجاب به این حیطه
سعی دارد اینطور وانمود کند که جوامع دموکراتیک به حجاب به مثابه یک
موضوع خصوصی و در وادی حریم شخصی نگاه میکنند و حال که ایران و دیگر
کشورهای اسلامی تمایلی به آزاد گذاشتن حجاب در جامعه ندارند، بنابراین، این
کشورها در فهرست دولتهای دموکرات نمیگنجند و در نهایت توتالیتر هستند.
احمدی در ادامه مطلبش مینویسد: " مردمانی که نسل بعدِ نسل در کشورهای
دموکراتیک زیستهاند بهتر از ما میدانند که تفکیک «حوزه خصوصی و
عمومی»، تا چه حد در زندگی دموکراتیک آنان نقش داشته است و از این رو در
مقابل هر نوع تجاوز و خدشه وارد شدن به آن، به شدت موضعگیری میکنند،
ولی ما که نسل بعدِ نسل در کشورهای استبدادی زیستهایم اولین گزینه
برای حل معضلات اجتماعیمان را اغلب در «دخالت دولت» میبینیم."
وی
با چشم بستن بر سه دهه پشتیبانی قاطع مردم در صحنههای مختلف از نظام
برآمده از اراده و خواست آنها پذیرش نظام جمهوری اسلامی ایران و ارزشهایش
از سوی مردم را زیر این علامت سوال می برد که ملت ایران فکر میکردند
«حاکم انقلابی جدید» که «حاکم بد قدیم» را از مملکت بیرون کرده، «مشروعیت»
دارد در همۀ حوزه های زندگی مان دخالت کند!
این
استدلالها همان ترفند تکراری تاریخی است که روشنفکرنماها از مشروطیت تا
به امروز در نوع مواجهه مبتنی بر شیفتگی در برابر غرب انجام دادهاند. در
تبلیغات عصر مشروطه هم، حجاب زنان را ملازم پردهنشینی و دوری از
دستاوردهای فرهنگی اجتماعی بود و انجمنهای زنان و نویسندگان و شعرای
روشنفکر را به این باور رسانده بود که پیش شرط سعادت زنان کشف حجاب است. تا
جایی که حتی اقدام رضاخان به کشف حجاب گرچه از مقبولیت مردمی برخوردار
نبود اما از سوی طبقه جدید روشنفکر و تحصیل کرده حمایت شد.
این
تفکرات مثلاً روشنفکرانه و مبتنی بر شأن انسان، همان برنامهای است که
برای رسوخ در کشورهای اسلامی طراحی شده است تا بتوان به تدریج در باورهای
مسلمانان و شیعیان رخنه کرد و روز به روز با کمرنگ شدن قبح بدحجابی، بی
حجابی را رواج داد و از آن به دموکراسی درونی و بیرونی رسید. تعبیری که
حتی روانشناسان و فیلسوفان بلند پایه آمریکایی هم بر آن باور و اذعان دارند
که این تدبیر دول غربی تخریب ادیان را نشانه رفته است.
چهارشنبه 5/9/1393 - 15:4
حجاب و عفاف
در
شبههی عنوان شده در سایت جرس حجاب برای زنانی واجب شده که همسر یک مرد
مؤمن باشند، این در حالی است که اکثر مسلمانان با تعریف یاد شده مؤمن، به
معنی جهاد کننده با مال و جان و آبرو نیستند؛ نکتهی جالب این است که با
این استدلال نه تنها حجاب الزام ندارد بلکه اجرای تمام احکام دینی منتفی
میشود!
چندی
پیش سایت «جرس»، یادداشتی دربارهی حجاب به قلم آقای «صالح نظری» منتشر
نمود که در آن به طرز جالبی مقولهی حجاب در قرآن بررسی و استدلال شده بود
که از آیات قرآن نمیتوان حجاب را استخراج کرد!
1. تمایز ایمان و اسلام
در
ابتدا با اشاره به آیهی «59» سورهی مبارکهی «حجرات» که خداوند در آن
زنان و دختران پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) و زنان مؤمنین را دربارهی رعایت
حجاب خطاب میکند، مینویسد: «مورد اول و دوم، زنان مشخصی هستند اما
دستهی سوم مفهوم عام است یعنی هر زنی که همسر یک مؤمن باشد، به تعبیر دیگر
نه لزوماً خود مؤمنه باشد بلکه همسر مرد مؤمن باشد. تفاوتی وجود دارد میان
مسلم و مؤمن، مسلم کسی است که مسلمان است یعنی دو جملهی شهادتین را گفته
است و به تعبیر دیگر به یگانگی خدا و نفی غیر او به عنوان الله اقرار کند و
نیز به رسالت الهی محمد(صلیاللهعلیهوآله) مقر باشد. اما مؤمن کسی است
که به تمام دستورات پیامبر با کمال خلوص و باور درونی ایمان داشته باشد،
بنابراین تفاوت است بین کسی که اقرار دارد و کسی که ایمان دارد، از این رو
قرآن خطاب به کسانی که میگویند ایمان داریم خطاب میکند، بگویید اسلام
آوردیم و هنوز ایمان در دلهای شما وارد نشده است، شرط ایمان، جهاد در راه
خدا با مال و جان است. با توجه به موضوع فوق میتوان گفت که همهی مسلمین،
نمیتوانند و یا نمیخواهند مؤمن باشند یعنی حاضر به دادن جان و مال در راه
خدا نیستند، ولی همچنان میخواهند مسلم باشند، بنابراین کافی است مرد
مسلمی اظهار کند مسلمان است ولی مؤمن نیست که در این صورت آیهی یاد شده
مشمول همسر او نمیشود.»
این
استدلال آقای نظری نه تنها به ردّ الزام حجاب برای زنان مسلمان میانجامد
بلکه با یک نتیجهگیری عقلانی به ردّ تمامی احکام دین اسلام اعم از نماز،
روزه و... نیز منجر میشود. برای اثبات ادعایمان طبق استدلال ایشان تعدادی
دیگر از آیات قرآن را مورد بررسی قرار میدهیم. خداوند متعال در آیهی
«183» سورهی «بقره» میفرماید: «یا أیها الذین آمنوا کتب علیکم الصیام...»
یعنی ای کسانی که ایمان آوردید! روزه بر شما واجب شده است ...
طبق
استدلال آقای نظری از آن جا که اسلام با ایمان تفاوت دارد و خداوند در این
آیه مسلمانان را خطاب قرار نداده است! از این رو این آیه شامل کسانی
میشود که ایمان به احکام خداوند داشته و حاضر هستند با مال و جان خود در
راه ایمان و اعتقاد خود بایستند و از آن جا که اغلب مسلمین این گونه
نیستند! از این رو بر آنها روزه واجب نیست! و طبق همین استدلال آیات زیر
هم همگی شامل مؤمنان است نه مسلمانان! :
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ...» (بقره:153)
«یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اَطِیعُواْ اللّهَ وَاَطِیعُواْ الرَّسُولَ...» (نساء:59)
«یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لا تَجَسَّسُوا » (حجرات:12)
«یَا
أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ عَلَیْکُمْ أَنفُسَکُمْ لاَ یَضُرُّکُم مَّن
ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ إِلَى اللّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعًا...» (مائده:
105)
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ...» (انفال:24)
این
که خداوند جایی از قرآن میان اسلام و ایمان تفاوت قایل میشود در اصل
میخواهد عیار این دو مقوله را برای مدعیان روشن سازد. خداوند میخواهد به
مردم بفهماند که میان اقرار زبانی به اسلام و ادای شهادتین، ایمان قلبی به
خدا، اسلام و احکام الهی فرق است. خداوند میخواهد در این آیه خطاب به
اعرابی که از روی حسابگری و موذیانه مجبور به تظاهر به اسلام هستند بگوید
میان اسلام شما و ایمان یاران حقیقی پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) تفاوتی از
زمین تا آسمان است.
اما
این آیه به هیچ وجه دلالت فقهی بر عدم رعایت احکام الهی بر مسلمانان نیست.
هر کس که حتی به ظاهر به اسلام اقرار کند بر او رعایت تمام احکام دین
اسلام واجب میشود و تفاوت اسلام و ایمان در این مقوله صرفاً به عیار و
ارزش این دو، نزد خداوند مربوط میشود. در غیر این صورت آیا صرف به زبان
راندن شهادتین بدون انجام هیچ فعل واجب، دلیلی بر برتری مسلمانان بر کفار
است؟!
2. جلباب یا لباس عرفی؟
آقای
نظری در ادامهی یادداشت به بررسی بخش دیگری از همین آیه پرداخته و
میگویند: «در موضوع نوع پوشش باید گفت، در آیهی فوق پوشش زنان مردان مؤمن
را پوشش جدیدی فراتر از آنچه میپوشیدند قرار نداده، بلکه فرموده
«پوششهاى خود را بر خود فروتر گیرند» یعنی پوشش خود را به بدن بچسبانند تا
بر اثر باد و یا راه رفتن کنار نرود و به اصطلاح خودشان را جمع و جور کنند
و با تعبیری دیگر شناخته شوند تا مردان زن آزار و هرزه مزاحم آنان نشوند،
بنابراین آنچه عرفاً میپوشیدند همان پوشش کفایت موضوع را مینموده است.»
اول،
شما این دلیل را که «یعنی پوشش خود را به بدن بچسبانند تا بر اثر باد و یا
راه رفتن کنار نرود» از کدام قسمت قرآن استنباط فرمودید؟
دوم،
بهتر بود تحقیقی انجام میدادید تا ببینید لباس عرفی زنان آن دوره چه بوده
است که برای ردّ حجاب اسلامی با تمام حدود و قوائد آن، به کفایت کردن آن
لباس عرفی تأکید کردهاید؟! امیدوارم بر این عقیده نباشید که لباس عرفی
زنان آن دوره چیزی مثل مانتوهای کوتاه و چسبان این دوره، بوده است؟!!!
سوم،
باید از جناب آقای نظری این سؤال را بپرسیم که آیا شما معنای جلباب را
میدانید؟ آیا در مورد مصادیق آن تحقیقی انجام دادهاید؟ به چه چیزی جلباب
میگویند؟ آیا به هر پوششی جلباب اطلاق میگردد که شما این کلمه را به پوشش
ترجمه کردهاید؟
چهارم،
بفرماید عبارت «مِن» در «یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِن جَلَابِیبِهِنَّ» چه
کاربردی دارد؟ آیا به بخشی از یک چیزی که جلباب است، اشاره دارد؟
این
قسمتی که جناب آقای نظری به اشتباه آن را ترجمه و تفسیر کردهاند به این
معناست که «بخشی از جلباب (که چیزی شبیه مقنعهی بلند میماند) خود را به
خود نزدیک کنند تا گردن و سینهی آنها آشکار نگردد» و این قسمت دقیقاً به
پوشاندن سر، گردن و سینه اشاره دارد و آن چیزی که ایشان فرمودند صرفاً یک
برداشت شخصی است که با توجه به عدم تخصص شما در فهم و تفسیر قرآن چندان
جایگاهی ندارد!
3. متلک و فرهنگ مدرن
آقای
نظری سپس به بررسی هدف این آیه پرداخته و مینویسد: «طبیعتاً آیه هدفی را
از این کار تعقیب میکرده، این هدف را همین آیه چنین بیان میکند: «این
براى آن که شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند [به احتیاط] نزدیکتر است»
دو معنا از شناخته شدن میتواند وجود داشته باشد:
1.
پوشیدن همان لباس عرفی توسط زنان، وقتی آزاد بود (بدون کنترل) بر اثر باد
یا حرکت کنار میرفته و باعث توجه مردمان و در نتیجه آزار لفظی (متلک) آنان
میشده است و چسباندن لباس عرفی به بدن مانع از توجه مردان آزار رسان
میشده و زنان به عنوان زنان خوب و پاکدامن شناخته میشدند و مردان هرزه
در برخورد با آنان احتیاط لازم را مینمودند. بنابراین علت صدور این دستور
برای زنان مؤمنین جلوگیری از جلب توجه مردان هرزه بوده تا سبب آسیب زنان
نشود، آن هم محض احتیاط.
2.
مردان هرزه زنان را (به جهت نچسبیدن لباس به تنشان) نمیشناختند و به تصور
این که کنیز میباشند مورد آزار لفظی قرار میدادند و این عدم شناخت به
خصوص در شبها بیشتر نمود داشته است، از این رو دستور این بوده که لباستان
را به بدنتان بچسبانید تا شما را بشناسند (با کنیز اشتباه نگیرند) تا باعث
آزار شما نباشند.
شأن
نزول آیه نظر دوم را تأیید میکند که خواهد آمد. بنابراین، دستور برای
شناخته شدن زنان توسط مردان هرزه و در نتیجه عدم آسیب از ناحیهی آنان
میباشد، یعنی اگر بدون این دستور امکان عدم آسیب به زنان باشد موضوع دستور
خود به خود منتفی است و همچنین است اگر مردان با آموزشهای لازم اصولاً
اهل آسیب رساندن به زنان مردان مؤمن نباشند و نیز از این نکتهی ظریف نباید
غافل شد که حضور زنان در هر اجتماعی که امکان آسیب رساندن (متلک پراندن)
به آنها وجود ندارد شامل اجرای حکم نمیشود و بدیهی است تشخیص موضوع حکم
با آن زن مؤمن و یا شوهر زن مؤمن است و دخالت دیگران در این موضوع بیمورد
است.»
جناب
آقای نظری! آیا میدانید کنیز به چه کسی گفته میشود؟ کنیز به
غیرمسلمانانی گفته میشود که در جنگ به اسارت درآمده و به جای کشته شدن به
کنیزی مسلمانان در آمده است. از این رو زنان مؤمن هیچگاه کنیز واقع
نمیشدند. حال با این توضیح که تفاوت کنیزان غیرمسلمان با زنان مؤمن در
پوشش و حجاب آنان بوده و زنان مسلمان برای شناخته شدن از کنیزان بهتر بود
که حجاب را رعایت کنند تا شناخته شوند.
نکتهی
بعد این که این آیه صرفاً برای شناخته شدن زنان مؤمن از کنیزان نیست بلکه
به این معناست که یکی از فواید این پوشاندن برای زنان مؤمن این است که از
کنیزان متمایز شده و در نتیجه از اذیت مردان هرزه به دور میماندند. از این
رو نمیتوان گفت اگر در یک فضایی این گونه باشد که مردان به دلیل آموزش
دیدن و با فرهنگ شدن! به زنان متلک، اذیت و آزار ندهند، زنان میتوانند
حجاب را رعایت نکنند!
جناب
آقای نظری، آیا شما فضایی را سراغ دارید که مردان در آن فضا دورههای
آموزش عدم توجه به غریزه را بگذرانند و دیگر نسبت به جذابیتهای زنان
بیاعتنا باشند؟! این فرهنگی که شما از آن یاد میکنید احتمالاً به حد کمال
در جوامع غربی حاصل شده است! ولی باز شاهد اذیتها، آزارها، متلکها و
تجاوزهای بسیار زیاد به زنان بدحجاب در آن جا هستیم. باید فراموش کنیم که
مردان براساس آموزش دیدن نسبت به بدپوشی زنان نامحرم بیاعتنا و بیتفاوت
گردند.
4. حجاب برای ناشناسان!
آقای
نظری در ادامه به شأن نزول آیه پرداخته و پس از بررسی روایتهای مختلف از
شأن نزول این آیه که همگی بر شناخته نشدن زنان مؤمن از کنیز در شب اتفاق
نظر دارند، مینویسند: «این شأن نزولها مشخص میکند مشکل در شبها به وجود
میآمد و در طول روز به دلیل دیده شدن زنان، آنان را میشناختند و جسارت
نمیکردند. به تعبیر دیگر در محیطهایی که زنان و مردان هم دیگر را
میبینند و میشناسند موضوع حکم منتفی است و آیه با دستور یاد شده قصد داشت
وسیلهی شناخت زنان توسط مردان را فراهم کند و این با چسباندن لباس به
بدنشان ممکن بود، به خصوص این که ساکنان شهر مدینه به خوبی هم دیگر را
میشناختند و در تاریکی شب قادر به تشخیص نبودند.»لطفاً بفرمایید اگر زن
مسلمان و مؤمنی از یک دیار دیگر به مدینه میرفت یا از مدینه به یک دیار
دیگر میرفت آن وقت تکلیف چه بود؟!! به عنوان مثال آیا اهالی شام و کوفه
فلان زن مؤمن را در روز ببینند میتوانند او را بشناسند؟! آیا در این مواقع
حجاب لازم بود یا نه؟!
5. پیامبر عرفگرا؟
ایشان
در جای دیگری از مقالهی خود، مینویسند:«آن چه از مقدمههای یاد شده
میتوان نتیجه گرفت این است که حفظ عفت و حیا مربوط به خود شخص است که
بستگی به نوع تربیت خانوادگی، آداب و رسوم و سنن جامعه دارد چه بسا نوع
پوششی خاص در یک جامعه عرف و هنجار تلقی شود و در جامعهی دیگر همان پوشش
غیرعرف و ناهنجار شمرده شود، پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) که شخصی عرف
گرا بوده و بسیاری از احکامش منبعث از عرف زمانه بوده است نمیباید و
نمیتوانست خارج از عرف دستوری شاق (حداقل برای اکثریت) صادر کند وقتی
دستوری (قانونی) با مخالفت اکثریت روبهرو باشد عملاً آن دستور (قانون) از
نظر اجرایی با مشکل روبهرو میشود و زمینهی عصیان را فراهم میکند.»
بهتر
بود در مورد این که فرمودید: «پیامبر اکرم که شخصی عرف گرا بوده و بسیاری
از احکامش منبعث از عرف زمانه بوده است.» بیشتر توضیح میدادید و دلیلش را
هم بیان میفرمودید. آیا پیامبری که اساساً رسالتش با مخالفت با مهمترین
شیوهههای غالب زندگی اعراب جاهلی تعریف میشود و مخالفت اکثریت اعراب را
برانگیخته، پیامبری عرفگرا بود؟ آیا شما مخالفت با بتپرستی، شراب خواری،
زنا، زنده به گور کردن دختران، ازدواج با مادر، رباخواری، مال اندوزی، ظلم
به زیردستان و هزاران هزار عادت بد اعراب جاهلی را احکام منبعث از زمانه
میدانید؟جناب نظری! در ادامه به بررسی آیات 30 و 31 سورهی مبارکهی «نور»
که مربوط به حجاب است میپردازند و با همان استدلال که خطاب این آیه برای
مؤمنان است نه مسلمانان! نتیجه میگیرند که هیچ آیهای در قرآن وجود ندارد
که به حجاب مسلمانان امر کرده باشد.
نتیجهگیری
مجدد
تأکید میکنیم، تمایزی که خداوند میان اسلام اعراب و ایمان امثال حضرت
علی(علیهالسلام)، سلمان و ابوذر قرار میدهد و خطاب به اعراب میگوید:
«قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَکِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا یَدْخُلِ
الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ...» به این دلیل است که میخواهد عیار، ارزش
ایمان و باور قلبی داشتن به خداوند و احکام اسلام را مورد تأکید قرار دهد و
به مردم بفهماند که اگرچه به صرف اسلام آوردن و انجام ظواهر دین اسلام
مورد رحمت خداوند واقع میشوند اما نباید انتظار داشته باشند که اسلام
ظاهری آنان با ایمان عمیق مؤمنان اصیل همچون علی(علیهالسلام) و ... برابر
تلقی گردد.
حال
آن که این تمایز به هیچ وجه به معنای تفاوت در احکام میان مؤمنان و
مسلمانان نیست. در دین اسلام هم افراد مسلمانی که به ظواهر بسنده میکنند
میبایست احکام واجب را انجام دهند و هم مؤمنانی که به فهم و ایمان عمیق از
اسلام نایل گردیدهاند میبایست احکام واجب را انجام دهند. به عبارت دیگر
تفاوت میان مؤمن واقعی و مسلمان ظاهری در انجام دادن یا ندادن احکام واجب
دین اسلام نیست بلکه در اعتقاد قلبی و راسخ به دین و احکام خداوند است که
در مؤمنین به شکل عمیق وجود دارد اما در مسلمانان ظاهری به شکل سطحی ...
چهارشنبه 5/9/1393 - 15:3
حجاب و عفاف
تبیین جایگاه محوری زن در تعالی اعضای خانواده
زن
مسلمان در خانواده میتواند در چهار موقعیت و جایگاه مختلف، ایفای نقش کند
و تأثیرگذار باشد. نقشهای دختری، خواهری، همسری و مادری. بنابراین
ضروریترین امر برای زنان جهت تأثیرگذاری بر خانواده، بهعنوان مهمترین
عنصر فرهنگساز، آشنایی با اهمیت این نقشها و کارکردهای هر یک از آنهاست.
زن
و مرد دو موجود متفاوت و نیازمند تکامل و مکمل یکدیگرند. خانواده بهترین
محل پیوند زن و مرد و بیشترین زمینهساز کمال آن دو است. در فرهنگ اسلامی،
برخلاف مسیحیت تحریفشده که تجرّد را مقدم بر ازدواج و ازدواج را تنها
بهعنوان راهی برای فرار از بدکاری به رسمیت میشناسد،(1) ازدواج پیوندی
الهی و بهترین نهاد سازندهی اجتماعی به حساب میآید.
اهمیت
پرداختن به موضوع «زن و خانواده» ریشه در اهمیت نهاد خانواده دارد. نهاد
مقدس خانواده، رکن بنیادین اجتماع بشری و محمل فرهنگهای گوناگون است.
اولین شرط داشتن جامعهای سالم و پویا، سلامت و پایداری خانواده است. بدون
خانواده، نه تنها هویت انسانی بشر نابود میشود، بلکه همهی تلاشهای فردی و
اجتماعی نیز بیثمر و نافرجام خواهد ماند.
وقتی
که صحبت از نیروی انسانی است، باید توجه کنیم که نصف جمعیت کشور و نیمی از
نیروی انسانی، بانوان کشورند. اگر بینش غلطی در مورد زن وجود داشته باشد،
بازسازی به معنای حقیقی و در سطح وسیع آن، شدنی نیست. هم خودِ بانوان کشور
باید نسبت به موضوع زن از نظر اسلام، دارای آگاهی کافی و لازم باشند تا
بتوانند با اتکا به نظر والای اسلام، از حقوق خود به طور کامل دفاع کنند و
هم کل افراد جامعه و مردان در کشور اسلامی باید بدانند که نظر اسلام در
مورد زن، حضور زنان در عرصههای گوناگون زندگی، نقش زن در خانواده و نقش زن
در بیرون از خانواده چیست.
تعریف خانواده
تعریف
خانواده در طول زمان با تغییراتی همراه بوده است. برخی خانواده را گروهی
از افراد میدانند که از راه خون، زناشویی و یا فرزندپروری با یکدیگر
ارتباط مییابند و طی یک دورهی زمانی نامشخص، با هم زندگی میکنند.(2)
آنتونی
گیدنز خانواده را گروهی از افراد میداند که با ارتباطات خویشاوندی
مستقیماً پیوند یافته و اعضای بزرگسال آن مسئولیت مراقبت از کودکان را بر
عهده دارند. پیوندهای خویشاوندی ارتباطات میان افراد است که یا از طریق
ازدواج برقرار شده، یا از طریق تبار است که خویشاوندان خونی را با یکدیگر
مرتبط میسازد.(3)
خانواده در اسلام
خانواده
اساس اجتماع است و در فرهنگ اسلامی احترام و منزلت بسیاری دارد. این واحد،
حاصل پیوند طبیعی ازدواج میان دو ناهمجنس است. در اسلام، ازدواج پیوندی
الهی و بهترین نهاد سازندهی اجتماع محسوب میشود. لذا در آموزههای دینی
تصریح شده است که «از نشانههاى او اینکه از خودتان همسرانى براى شما آفرید
تا در کنار آنها آرام گیرید و میانتان دوستى و مهربانی نهاد.»(4) «در
اسلام هیچ بنیانی در نزد خداوند، دوست داشتنیتر از ازدواج نیست.»(5)
خانواده طبیعیترین واحد تولیدمثل و فراگیرترین واحد اجتماعی است که نیروی
انسانی جامعه را فراهم میآورد. بنابراین سلامت همهجانبهی اعضا (به ویژه
فرزندان) در سلامت اجتماعی تأثیر دارد. از نظر برخی انسانشناسان، خانواده
واحدی است که افراد در آن با هم ارتباط عاطفی دارند، سرپناهی است که
نگهدار آدمی است و هنگامی که افراد پراکندهاند، آنان را زیر بال و پر
شبکه همبستگی و همیاری خود میگیرد.(6)
خانوادهی سالم دارای کارکردهای فراوانی در رشد و ارتقای اعضا و پویایی جامعه است که در ادامه به برخی از آنها اشاره میشود:
1. کارکردهای جسمی و روانی
خانوادهی
بهنجار بهترین الگو برای حفظ سلامت جسمانی افراد و رسیدن به شاخصهای
سلامت است. در آغاز، زن و مرد، با قرار دادن قوای شهوانی و عاطفی خود در
مسیر قانونی روابط زناشویی، به سلامت جسمی و روانی میرسند. در مرحلهی بعد
و با پیدا شدن فرزندان، والدین با نخستین واکنشهای رضامندانه و آگاهانه
در نوزادانشان، پاداش عاطفی و روانی بزرگی را از سوی آنان دریافت میکنند و
خود نیز همواره از نظر روانی به آنان یاری میرسانند. تنها در خانواده است
که هر انسان برای نخستین بار میتواند احساس کند که دوست داشته میشود و
این مسئله در رشد عاطفی و روانی هر کس سهمی بهسزا دارد.(7)
2. کارکردهای جنسی
ارضای
صحیح قوای جنسی در خانواده، علاوه بر اینکه زمینهساز سلامت جسمی و روانی
است، مانع از تهدید سلامت اجتماعی و موجب مصونیت اخلاقی جامعه میشود. در
جامعهای که این کارکرد خانواده بهدرستی انجام نشود، آمار خشونتهای جنسی،
تجاوز و... فراوانتر است.(8)
3. کارکرد تربیتی و جامعهپذیری
خانواده
نخستین مکان برای یادگیری آغازین دانشهاست. نخستین دانشها مانند
سنگنوشتههایی هستند که همواره پایدارند. خانواده از نظر بسیاری از
پژوهشگران انتقالدهندهی اصلی دانش، ارزشها، نگرشها، نقشها و عادات یک
نسل است. دختر و پسر پس از ازدواج، نخستین اختلاف سلیقههای جدی را در
روابط زناشویی تجربه میکنند. در همین مواقع تحمل، مدارا و بردباری را نیز
میآموزند و در صورت مدیریت درست عواطف خویش، از همین مسیر کاملتر
میشوند. فرزندان نیز مسیر جامعهپذیریشان را از خانواده آغاز میکنند.
خانواده، با آموزشهای غیررسمی خود، میتواند دانستههای مذهبی، رفتار
مذهبی، اصول اخلاقی و شکلدهی به روابط اجتماعی را به فرزندان خود
بیاموزد.(9)
در
خانواده، سه دسته انسان اصلاح میشوند؛ یکی مردها، که پدران این
خانوادهاند؛ یکی زنها، که مادران خانواده هستند و دیگری فرزندان که نسل
بعدی این جامعه هستند. اگر خانواده در جامعهای نباشد، همهی تربیتهای
بشری و همهی نیازهای روحی انسانها ناکام خواهد ماند، زیرا طبیعت و ساخت
بشری بهگونهای است که جز در محیط خانواده و در آغوش پدر و مادر، آن تربیت
سالم و بیعیب و عقده و آن بالندگی لازم روحی پیدا نخواهد شد.(10)
4. کارکرد انسانسازی
یکی
از مهمترین علل تأکید اسلام بر تشکیل خانواده، بعد انسانسازی این امر
مهم است. محیط خانواده مکتب بسیار ارزنده و سازندهای است، بهطوریکه منشأ
بسیاری از صفات خداپسندانه است. در صورتی که انسان متوجه این امر باشد و
از فرصت استفاده کند، میتواند هم خودسازی کند و هم دیگران را تربیت
نماید.(11)
5. کارکرد پایهگذاری اجتماع و حفظ آن
در
کنار اینها، باید یادآور شد که خانواده، مناسبترین گزینه برای
پایهگذاری بنیان اجتماع است. هستههای اولیهی اجتماع، چنانچه در محملی
غیر از خانواده پایهگذاری شود، هستههایی سست و لرزان خواهند بود. از طرف
دیگر، خانواده در حفظ و گسترش قدرت ملی نقش مؤثری ایفا میکند و تباهی
خانوادهها انحطاط ملت را به دنبال میآورد.(12)
مؤلفه های خانوادهی نمونه و موفق
در
اسلام، برای تشکیل خانواده استانداردهایی معرفی شده است. هرقدر ارکان
تشکیلدهندهی خانواده با آن استانداردها منطبق باشند، به همان مقدار از
شایستگی و برتری برخوردار خواهند بود. با توجه به آیات متعدد قرآن کریم از
جمله آیهی 21 سورهی روم، میتوان سه مورد از مهمترین مؤلفههای موفقیت و
نشاط خانواده را برشمرد:
محل
آرامش: خانوادهای موفق است که محل آرامش برای افراد خانه باشد. اسلام
خانواده را مظهر انس، الفت و آرامش مرد و زن میداند که هر کدام با توجه به
حدود وظایف خویش، نقش خاصی را در جهت اعتلای خانواده دارند. از نظر اسلام،
خانواده یک رکن بزرگ است. محیط امنی است که در آن چه فرزندان و چه خود پدر
و مادر میتوانند روح و فکر و ذهن خود را در این محیط امن و قابل اعتماد
سالم نگه دارند و رشد بدهند. وقتی خانواده سست شد، نسلهایی که پشت سر هم
میآیند، بیحفاظاند. انسان برای تربیت و هدایت و تعالی و کمال است و این
جز در محیط امن خانواده محقق نمیشود.(13)
مودّت:
ویژگی دیگری که میتوان برای خانوادهی نمونه و موفق برشمرد مودّت بین
اعضای خانواده است. منظور از مودّت، دوست داشتن همراه با خیرخواهی است.
«کلمهی مودّت تقریباً به معناى محبتى است که اثرش در مقام عمل ظاهر باشد،
در نتیجه نسبت مودّت به محبت نسبت خضوع است به خشوع، چون خضوع آن خشوعى را
گویند که در مقام عمل اثرش هویدا شود...»(14)
رحمت:
عنصر بسیار مؤثر و سازنده در اعتلای خانواده، مهربانی و رحمت بین اعضای
خانواده است. «رحمت، به معناى نوعى تأثیر نفسانى است که از مشاهدهی
محرومیت محرومى که کمالى را ندارد و محتاج به رفع نقص است، در دل پدید
مىآید و صاحبدل را وادار مىکند به اینکه در مقام برآید و او را از
محرومیت نجات دهد و نقصش را رفع کند. یکى از روشنترین جلوهگاهها و موارد
خودنمایى مودّت و رحمت، جامعهی کوچک خانواده است، چون زن و شوهر در محبت و
مودّت ملازم یکدیگرند و این دو با هم و مخصوصاً زن، فرزندان کوچکتر را
رحم مىکنند، چون در آنها ضعف و عجز مشاهده مىکنند و مىبینند که طفل
صغیرشان نمىتواند حوائج ضرورى زندگى خود را تأمین کند، لذا آن محبت و
مودّت وادارشان مىکند به اینکه در حفظ، حراست و تغذیه، لباس، منزل، و
تربیت او بکوشند و اگر این رحمت نبود، نسل به کلى منقطع مىشد و هرگز نوع
بشر دوام نمىیافت.»(15)
بنا
بر آنچه گفته شد، درمییابیم که از طریق روابطی که درون خانواده وجود دارد
و در نتیجهی حقوق و تکالیف آنان میتوان معیارهای «الگو» بودن و «نمونه»
بودن یک خانواده را به دست آورد. خانوادهای «الگو» و «نمونه» است که در آن
حقوق همهی اعضای آن استیفا شده و تکالیف آنان نیز انجام داده شده باشد؛
اما در بین اعضای خانواده، زنان بهواسطهی نقشهای کلیدی و ویژگیهای خاص
زنانهشان، از جایگاه ریشهای و تأثیرگذاری در خانواده برخوردارند؛
ویژگیهایی چون: قوای معنوی و تأثیرگذاری، عفت، حیا، صبر و... بر پایهی
این ویژگیها، به بررسی نقشهایی که زن مسلمان میتواند در کانون خانواده
ایفا نماید، میپردازیم.
زن
در بُعد خانوادگی، دارای نقشها و کارکردهای گوناگونی است. یک خانوادهی
کامل از سه رکن پدر، مادر و فرزند تشکیل یافته است. بنابراین زن در خانواده
میتواند دارای این چهار نقش باشد: نقش دختری، نقش خواهری، نقش همسری و
نقش مادری.
زن در نقش دختری
بررسی
متون روایی نیز بیانگر ارزشمندی دختران از دیدگاه اسلام است. همچنانکه در
حدیثی از پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آمده است: «از میمنت و
خوشقدمی یک زن این است که اولین فرزندش دختر باشد»(16) و نیز آمده است:
«دختران، بهترین فرزندان شما هستند.»(17)
در
ساختار تربیتی اسلام، هویتبخشی به شخصیت دختر متفاوت با پسر است. در
زمینهی علاقه به مذهب، اخلاق و رعایت دستورات الهی، دختران موفقترند. در
واقع، تربیت مذهبی در دختران نافذتر است.(18) بنابراین دختران از نظر امور
عاطفی و تربیتی باید بیشتر مورد توجه قرار گیرند؛ چرا که عامل انتقال
معنویات، خلقیات و روحیات به سبب آنهاست. بر همین اساس، پیامبر اکرم (صلّی
الله علیه و آله و سلّم) میفرماید: «پدر و مادری که دختری داشته باشند،
پس به او آداب بیاموزند و تربیت و ادب او را نیکو گردانند و نیز به او دانش
بیاموزند و علم و دانش او را نیکو سازند و از نعمتهایی که خدا بر آنان
فرو باریده بهوفور در اختیار او قرار دهند، آن دختر مانع از آتش و عذاب
الهی برای آنان خواهد شد.»(19)
در
کنار همهی ویژگیهای یک زن در جایگاه «دختری»، باید وظایفی که هر فردی،
اعم از زن و مرد، نسبت به پدر و مادر خود دارد، نیز مورد توجه قرار گیرد؛
چرا که این امر، در اسلام بسیار مورد تأکید قرار گرفته و رعایت شأن و منزلت
و حقوق والدین و ادای حق آنها به انسانها بسیار سفارش شده است.
زن در نقش خواهری
نقش
خواهری دومین نقشی است که یک زن میتواند در چارچوب خانواده ایفا نماید.
«خواهری»، همانند سایر نقشهای خلقتی زن، جایگاه مشخص و تعریفشدهای دارد و
به هیچوجه قابل جایگزینی نیست. «خواهر بودن» نقش تعادلبخش، سرشار از
معرفت، بخشش، رحمت، سربلندی و شایستگی است. نقشی روحبخش و لطیف با
ظرافتها و لطافتهای خاص خود، که چون از جنس گرایشهای سیرتی و معنوی است و
از فطرت پاک انسانی سرچشمه میگیرد، زیباشناسانه و زیباپسندانه است. در
تاریخ اسلام، نمونههای والا و ارزشمندی از نقش خواهری قابل توجه و بررسی
است که در اینجا به ذکر چند مورد اکتفا میگردد.
یکی
از بانوان نمونهی قرآنی که در نقش خواهری بسیار تأثیرگذار بود، خواهر
حضرت موسی (علیه السلام) است. وی یکی از افراد تأثیرگذار در زندگی این
پیامبر بزرگوار بود و با درایت و زیرکی توانست نقشی سازنده در هدایت زندگی
حضرت موسی (علیه السلام) به سمتی که خواست خداوند بود، ایفا کرد.(20)
نمونه
والای دیگری از «خواهری کردن»، در زندگی و شخصیت حضرت زینب (علیهاالسلام)
تجلی یافت. زینب (علیهاالسلام) از ارکان مهم کاروان امام حسین (علیه
السلام) در کربلا بود و در سرپرستی و ادارهی کاروانیان سهمی مهم بهعهده
داشت. او در تمام حرکتها و صحنههای غمانگیز و با شکوهی که در این مسیر
بروز کرد، حضور داشت و در تمام سختیها، رنجها و مصیبتها خود را با
برادرش حسین (علیه السلام) سهیم و شریک میدانست و برای او یاوری همراه،
همدل و غمخوار بود.
زینب
کبری (علیهاالسلام) هم مانند مادرش فاطمهی زهرا (علیهاالسلام) وقتی احساس
کرد مسئولیت بزرگ جهاد در راه دین و مبارزه با بیدینان به دوشش آمده است و
در این راه باید از مال و شوهر و فرزند بگذرد؛ حتی اگر لازم شود از دادن
جان نیز دریغ نکند، با کمال شهامت و فداکاری از خانه و شوهر و زندگی دست
کشید و فرزندان خود را نیز برای مقابله با دشمنان اسلام به همراه برد و در
همهجا، یاری مهربان و دلسوز برای برادرش (ولی زمانش) بود.
الگوی
دیگری از «خواهری» را میتوان در شخصیت حضرت معصومه (علیهاالسلام) یافت.
امام رضا (علیه السلام) خواهران زیادی داشت، ولی در میان همهی آنها، حضرت
معصومه (علیهاالسلام) با ابعادی متفاوت، سفری را در پیش گرفت که همان
ویژگی سفر حضرت زینب (علیهاالسلام) را دربرداشت. در آن روزگار، که ظلم و
خفقان دستگاه بنیعباس در همهجا سایه افکنده بود، حضرت فاطمه معصومه
(علیهاالسلام) با تأسی به عمهی بزرگوارش حضرت زینب (علیهاالسلام) در مقابل
تهدید و فشارهای حکومت علیه خاندان عصمت (علیه السلام)، علاوه بر
فعالیتهای علمی و روایی و بیان احادیث دربارهی غدیرخم، ولایت و امامت، در
حرکتی سیاسیاجتماعی همراه برادران خویش به عرصهی مبارزه وارد شد و
«هجرت» را بهعنوان عامل اعتراض به وضعیت موجود برگزید.»(21)
نمونهی
برجستهی دیگری از نقش خواهری، که در تاریخ اسلام میدرخشد، خواهر امام
هادی (علیه السلام) است. «حکیمه خاتون» از جانب برادرشان مأموریت راهنمایی و
تربیت «نرجس خاتون» مادر امام زمان (عج) را به عهده داشتند. وی تنها فردی
از خاندان امام هادی (علیه السلام) بود که توفیق و شایستگی تعلیم دادن نرجس
خاتون را داشت. شخصیتی که بتواند همسر امام و مادر عصارهی خلقت شود و این
نشانگر تبحر و توانایی این بانوی فرزانه در شناخت دین است. همچنین ایشان
تنها زنی بود که در شب نیمهی شعبان در کنار بستر حضرت نرگس حضور داشت و
توفیق قابلگی امام زمان را داشت.(22)
زن در نقش همسری
سومین
نقشی که زن میتواند ایفا کند، نقش همسری است که در فرهنگ اسلامی جایگاه
ویژهای دارد. در روایتهای اسلامی «حسن تبعّل» (خوب شوهرداری کردن) در حد
جهاد در راه خدا ارزشمند است.(23) از سوی دیگر، به مردان دربارهی همسرداری
بسیار سفارش شده است؛ از جمله آنکه: «هر کس دوست دارد خداوند را پاک دیدار
کند، باید همسردار باشد.»(24) در اینجا به برخی از مهمترین شاخصهای مثبت
همسری در متون دینی اشاره خواهد شد:
الگوی
دینی همسری آن است که همهی کارکردهای مورد انتظار از زوجیت در آن دیده
شود. در این الگو مهارتهای ارتباطی اهمیت دارند. اساس ماهیت زوجیت، پیوند و
ارتباط است. بنابراین هر آنچه ارتباط زن و شوهر را تعمیق کند در این الگو
وجود دارد و هر آنچه به این ارتباط آسیب میرساند در آن دیده نمیشود.
مهارت کلامی در این زمینه نقش مهمی دارد و گفتوگوهای زن و شوهر باید به
غنیسازی فضای انس و الفت کمک کند. در این الگو، زن و شوهر لباس یکدیگرند.
این استعار به عیبپوشی و کمک به یکدیگر در رفع نیازهای غریزی و جنسی
بازمیگردد.(25)
قدردانی،
محبت و تمکین، سه اصل اخلاقیعلمی مهماند که در الگوی همسری، بهویژه از
سوی زنان، در تحکیم رابطهی زوجیت مؤثرند. این سه اصل هم در سطح گفتار و هم
در سطح کردار باید دیده شود تا تأثیری دوچندان داشته باشد. در کنار آگاهی
از وظایف حقوقی، عملکرد نیکوی اخلاقی بهترین نوع رفتار همسری است. این
مسئله موجب میشود که امور خانواده و زوجیت بیشتر بر مبنای توافق و رضایت
دو طرف پیش رود تا مرزبندیهای حقوقی. اصل حسن معاشرت و معاضدت، اصل عامی
است که به حکم قرآن همهی این رفتار را پوشش میدهد.(26)
زن در نقش مادری
یکی
از مهمترین، سازندهترین و ارزشمندترین نقشهایی که زن میتواند ایفا
کند، نقش مادری است. در آموزههای دینی، مادری یک ارزش بهشمار میآید که
به دلیل ویژگیهای زیستی و روانی، بر عهدهی زنان نهاده شده است. نقش مادری
تنها در وضع حمل و شیر دادن خلاصه نمیشود، بلکه یک سلسله مسئولیت-های
پرورشی و تربیتی بر عهدهی مادر گذاشته شده است که ثمرهی آن در هدایت کل
جامعهی بشری خود را نمایان میکند.
همانگونه
که لقمه و غذا و شیر مادر در تربیت فرزند تأثیر مستقیم دارد، اندیشه و
تربیت و رفتار مادر نیز در روح فرزند تأثیرات غیرقابل انکاری دارد که
مسئولیت زنان را در این بُعد بسیار والا و بزرگ مینماید. به این سبب، برای
زحمات مادر، پاداشهای عظیمی همانند ثواب جهاد و شهادت قرار داده شده
است.(27) در حقیقت، مادر است که فرهنگ، معرفت، تمدن و ویژگیهای اخلاقی یک
قوم و جامعه را با جسم، روح و اخلاق و رفتار خود، دانسته و ندانسته به
فرزند منتقل میکند.
یکی
از مهمترین وظایفی که در داخل خانه و خانواده به عهدهی زنان است،
مسئلهی تربیت فرزند است. زنانی که به خاطر فعالیتهای خارج از خانواده، از
آوردن فرزند خودداری میکنند، برخلاف طبیعت بشری و زنانهی خود اقدام
میکنند؛ خداوند به این راضی نیست. کسانی که فرزند و تربیت فرزند و شیر
دادن به بچه و در آغوش مهر و عطوفت بزرگ کردن فرزند را برای کارهایی که
خیلی هم متوقف به وجود آنها نیست، رها می-کنند؛ دچار اشتباه شدهاند.
بهترین روش تربیت فرزند انسان، این است که در آغوش مادر و با استفاده از
مهر و محبت او پرورش پیدا کند. زنانی که فرزند خود را از چنین موهبت الهی
محروم میکنند، اشتباه میکنند. هم به ضرر فرزندشان و هم به ضرر خودشان و
هم به ضرر جامعه اقدام کردهاند؛ اسلام این را اجازه نمی-دهد.(28)
نتیجهگیری
بنابر
آنچه گفته شد، خانوادهی نمونه و موفق، خانوادهای است که محل امن و آرامش
برای اعضای بوده و مودت و رحمت بر آن حاکم باشد. لذا برای استحکام این
ویژگیها در خانواده باید بنای آن بر پایههای ایمانی و تربیت دینی استوار
گردد و اخلاق کریمانه و مسئولیتپذیری بر خانواده حاکم شود. برای تحقق یک
خانوادهی موفق و نمونه، همهی اعضا باید به حقوق و تکالیف خود پایبند
باشند. بنابراین، خانوادهای «الگو» و «نمونه» است که در آن حقوق همهی
اعضا استیفا شده و تکالیف آنان نیز انجام داده شده باشد. با بررسی نقشهایی
که زنان در خانواده ایفا میکنند، میبینیم که دامنهی تأثیرگذاری آنها
در کل روابط خانوادگی بسیار زیاد است و این امر در موفقیت و اعتلای خانواده
بسیار مؤثر و سازنده است.
زن
مسلمان در خانواده میتواند در چهار موقعیت و جایگاه مختلف، ایفای نقش کند
و تأثیرگذار باشد. نقش-های دختری، خواهری، همسری و مادری. بنابراین ضروری
است که زن مسلمان به جایگاه خود و نقشهایی که میتواند در حوزهی روابط
خانوادگی ایفا کند، آگاهی داشته باشد تا با علم به این موضوع بتواند در جهت
سامان دادن به خانواده و روابط خانوادگی حاکم بر آن تأثیرگذار و سازنده
باشد. همچنین نهادهای گوناگون اجتماعی، خصوصاً نهادهای آموزشی و فرهنگی،
باید در جهت آگاهی دادن به زنان جامعه و تبیین اهمیت نقش زنان در خانواده
عمل کنند.
در
این راستا، رسانهها خصوصاً رسانههای دیداری چون سیما و سینما به واسطهی
تأثیرگذاری بیشتری که بر مخاطب دارند، میتوانند نقش بسیاری در زمینه به
تصویر کشیدن نقش زنان در خانواده و اهمیت آن در اعتلای خانواده داشته
باشند. آموزشوپرورش نیز از طریق گنجاندن چنین مفاهیمی در مواد درسی،
میتوانند بسیار تأثیرگذار باشند، خصوصاً اگر از سالهای آغازین تحصیل این
برنامه محقق شود که بهتدریج فرهنگ-سازی و درونی کردن آن صورت گیرد.(*)
منابع:
1- کتاب مقدس، نامهی اول پولس به قرنتیان 7: 1.
2- کوئن، بروس، مبانی جامعهشناسی، ترجمهی غلامعباس توسلی و فاضل، سمت، 1378، ص 127.
3- گیدنز، آنتونی، جهان رهاشده، ترجمهی علیاصغر سعیدی، تهران، نشر توسعه، 1383، ص 424.
4- سورهی مبارکهی روم، آیهی 21.
5- صدوق، ابوجعفر محمدبن علی، من لایحضره الفقیه، قم، مؤسسهی نشر اسلامی، 1380، ص 383.
6- مورن، ادگار، هویت انسانی، ترجمهی امیر نیکپی، قصیدهسرا، تهران، 1382، ص 220.
7- علاسوند، فریبا، زن در اسلام، قم، دفتر مطالعات و تحقیقات زنان، چاپ اول، 1390، ص 55.
8- همان.
9- رایس، فیلیپ. ف، رشد انسان: روانشناسی رشد از تولد تا مرگ، ترجمهی مهشید فروغان، ارجمند، تهران، 1387، ص 240.
10- خامنهای، سیدعلی، زن و بازیابی هویت حقیقی، انتشارات انقلاب اسلامی، 1390، ص 187.
11- مظاهری، حسین، خانواده در اسلام، انتشارات شفق، چاپ نوزدهم، 1387، ص 98 تا 100.
12- صفایی، سید حسین و اسدالله امامی، حقوق خانواده، جلد اول، تهران، دانشگاه تهران، 1375، ص 6.
13- خامنهای، همان، ص 162.
14- طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمهی سید محمد باقر موسوی همدانی، جلد 16، 1363.
15- همان.
16- طبرسی، حسن بن فضل، مکارمالاخلاق، نشر رضی، قم، 1412 ق، ص 115.
17- همان، ص 116.
18- قائمی، علی، دنیای بلوغ، سازمان ملی جوانان، تهران، 1380، ص 89.
19- الهندی، علاءالدین، کنز العمال، بیروت، مؤسسهی الرساله، 1413 ق، ص 45193.
20- سورهی قصص، آیات 11 و 12.
21-
نیکوبرش، فرزانه، هجرت کریمه: بررسی دوران امام رضا (علیه
السلام) و علل هجرت حضرت معصومه (علیهاالسلام)، قم، فجر
ولایت، 1381، ص 92.
22- شاکری، صدیقه، زندگانی حکیمه خاتون، مجلهی انتظار موعود، شمارهی 22.
23- مجلسی، محمدباقر بن محمد تقی، بحارالانوار، بیروت، مؤسسهی الوفاء، چاپ سوم، 1403 ق، ص 597.
24- حر عاملی، محمد حسن، وسائلالشیعه، قم، مؤسسهی آلالبیت، چاپ اول، 1366، ص 25.
25- سورهی مبارکهی بقره، آیهی 187.
26- علاسوند، همان، ص 94.
27- مظاهری، حسین، اندیشههای ناب: سیمای زن در اسلام، مؤسسهی فرهنگی مطالعاتی الزهرا، 1391، ص 19.
28- خامنهای، همان، ص 239.
چهارشنبه 5/9/1393 - 15:2
حجاب و عفاف
معضل تغییر نقشها در خانواده
متأسفانه،
با فاصله گرفتن از مبانی و رویکردهای اعتقادی در جامعه، هدف از زندگی و
بهتبع آن هدف از تشکیل زندگی مشترک با تغییرات جدی روبهرو شده است. دیگر
هدف از زندگی مشترک رسیدن به کمال دنیوی و اخروی نیست، بلکه زن و مرد در
لحظه زندگی میکنند...
خانواده،
بهعنوان کوچکترین نهاد اجتماعی، خاستگاه مهمترین رخدادها و
ابتداییترین جایگاه برای شکلگیری روابط اجتماعی است. این اهمیت در
خانوادهی اسلامی، خود را بیشتر جلوهگر مینماید؛ چرا که خانه و خانواده
در نظام اسلام از قداست ویژهای برخوردار است؛ تاجایی که خداوند در قرآن
میفرماید: «وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُم مِّنْ أَنفُسِکُمْ
أَزْوَاجًا لِّتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُم مَّوَدَّةً
وَرَحْمَةً إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ»[1]
«و
از جمله نشانههای [قدرت] او این است که برای شما از جنس خودتان همسرانی
آفرید که در کنارشان آرام گیرید و در میان شما محبت و شفقتی قرار داد،
بیتردید، در این [تدبیر عجیب] نشانههایی است برای مردمی که میاندیشند.»
از منظر قرآن، زن و مرد برای آرامش یکدیگر خلق شدهاند. در واقع، اولین و مهمترین نقش زن و مرد در خانواده آرامشبخشی فرض شده است.
اهمیت
این موضوع درگذر زمان و با گسترش مدرنیته و تحولات سریع اجتماعی، تغییر
پذیرفت و نقش افراد در چگونگی شکلگیری ساختار آن دستخوش تغییرات شگرفی شد.
روابط افراد در خانواده بهواقع نمونهای کوچک از نمونهی بزرگتر آن در
اجتماع محسوب میگردد و تغییر در آن در فاصلهای کوتاه فراگیر شده و از
مرزهای خانواده به متن جامعه منتقل میشود.
در این اجتماع کوچک، نقش تکتک افراد، چگونگی ارتباط با یکدیگر و چگونگی تعامل با جامعه بسیار اهمیت خواهد داشت.
در
دنیای مدرن امروز، پذیرش و تحقق نقشهای سنتی برای اعضای خانواده بعید به
نظر میرسد. هر یک از طرفین به فعالیتهایی مشغول شدهاند که در واقع در
گذشتهای نه چندان دور از وظایف طرف مقابل بوده است. تغییرات بهوجودآمده
دلایل متعددی دارد که در ادامه سعی داریم به برخی از آنان اشاره نماییم.
تغییر در هدف از تشکیل زندگی مشترک
رهبر
معظم انقلاب در بیان هدف از زندگی اشارات جالب دارند: «زندگی یک کاروان
طولانی است که منازل و مراحلی دارد، هدف والایی نیز دارد. هدفانسان در
زندگی باید این باشد که از وجود خود و موجودات پیرامونش برای تکامل معنویو
نفسانی استفاده نماید... اینجا آن جایی است که لازماست انسان درست بیندیشد و
درست انتخاب کند و بر اساس این انتخاب حرکت کند و به جلوبرود. اگر انسان
این فرصت را مغتنم بشمرد و از این چند صباحی که در این دنیا هست، خوب
استفاده کند و بتواند خودش را به کمال برساند؛ آن روزی که از دنیا خارج
میشود،مثل کسی است که از زندان خارج شده و از اینجا زندگی حقیقی
آغازمیشود.»[2]
متأسفانه،
با فاصله گرفتن از مبانی و رویکردهای اعتقادی در جامعه، هدف از زندگی و
بهتبع آن هدف از تشکیل زندگی مشترک با تغییرات جدی روبهرو بوده است. دیگر
هدف از زندگی مشترک رسیدن به کمال دنیوی و اخروی نیست، بلکه زن و مرد در
لحظه زندگی میکنند و لذتهای آنی و کوتاهمدت برایشان در لحظات مختلف
زندگی ارجحیت دارد. همین امر موجبات تفاوت در نقشپذیری آنان در خانواده
میشود.
زن
و مرد از آنجایی که تنها و تنها به فکر کسب لذت در کوتاه مدت هستند،
نقشهایی همچون گذشت، فداکاری، کظم غیظ و... از بین روابط همسران رخت
بستهاند و جای خود را به رقابت و بدبینی دادهاند. کمتر کسی در فضای
خانواده قائل به برنامهریزی در ارتباطگیری بهتر با دیگری است و خودخواهی
جای دگر خواهی را گرفته است. زن و مرد در این نقشهی جدید زندگی، تنها و
تنها به چگونگی تحقق رضایت و اثبات حقانیت خود شدهاند؛ آسیبهای این
نمونههای جدید از نقشپذیری در خانواده تا جایی است که به بر هم زدن کانون
گرم خانواده منجر میشود.
تغییر در سبک زندگی
تغییر
در سبک زندگی خانوادههای ایرانی، افراد خانواده را با معضلی به نام
جابهجایی نقشها مواجه نموده است. زن خانواده به دنبال اثبات شخصیت
اجتماعی خود در ساحت خانواده و جامعه و با توجه به ارزشی که جامعه به حضور
زن در اجتماع در قبال خانهداری قائل میشود؛ بهنوعی با تغییر در نوع حضور
خود از وظایفی که اصالت نقش وی در خانواده است، باز میماند. زن پیشتر
بهعنوان مهمترین عامل انتقال ارزشهای معنوی، مانند عطوفت، قناعت، همدلی،
فداکاری، حیا، عفت و...، به نسل بعدی بود، اما امروزه این خطر وجود دارد
که به عامل انتقال ارزشهای فردگرایانه و لیبرالی مانند خودخواهی،
اباحهگری و... به نسل بعد تبدیل شود؛[3] چرا که با توجه به جلوهای که
جامعهی نوین ایرانی در امتداد صدای جهانی برابری زن و مرد در تمام عرصهها
در نظر زنِ خانواده ترسیم کردهاند، فعالیتها و نقش اساسی زن در
خانوادهی وی را به تمامی راضی نکرده و زن ایرانی به دنبال هویت گمشدهی
خود، به هر شکلی خود را به جامعه میکشاند. در این بین نقش همسری و مادری
زن با کیفیت و جدیت لازم پیگیری نمیشود و بهویژه وظیفهی تربیت فرزند به
سایر نهادها و افراد ارجاع داده میشود! این دیدگاه موجبات پرورش یافتن
فرزند در محیطهای قطعاً نامرجحی نسبت به کانون گرم خانواده خواهد شد. به
همین ترتیب یکی از مهمترین اهداف شکلگیری زندگی مشترک، که همانا تولید و
پرورش نسل آینده است، مغفول از نظر خواهد ماند.
اشتغال زنان نقشها را دگرگون میسازد
اشتغال
زنان از مهمترین علل ایجادکنندهی تفاوت نقشها در زندگی مشترک است. این
پدیده هم نقشهای زن را در خانواده با تحول بنیادین مواجهه میسازد و هم
تفاوتهایی شگرف در نقش مرد در ساحت خانواده ایجاد میکند. خانواده امروز
بهویژه در کلانشهرها کارکرد گذشتهی خود را از دست داده است و تنها نقش
مصرفی دارد که این خود هم نشئتگرفته از تغییر نقشها و هم نوعی
تغییردهندهی نقشهاست. در واقع، رابطهی دوسویه بین تأثیرپذیری خانواده از
جامعه و بالعکس وجود دارد که مجموع این کنش و واکنش به شکلگیری ساختار
جدید نقشها در خانواده میانجامد.
سبک
جدید زندگی شرایط برای اشتغال زنان را بهنوعی تسهیل نموده است؛ اما سؤال
اینجاست که آیا تمام زیرساختها برای حضور زن با تراز ایراناسلامی در
ساحت جامعه فراهم است؟ حضور فعالانهی زن در عرصهی کار و اشتغال موجب آن
است که خواسته یا ناخواسته، درست یا نادرست، زن بخشی از بار اقتصادی و معاش
زندگی را بر عهده بگیرد. جدای از فشار روحی و جسمی، که به زن بهعنوان
مدیر خانه وارد میآید، موجبات از دست رفتن تدبیر زنانه برای پیشبرد فضای
روحی و معنوی خانواده به سمت آرامش و ثبات را به همراه خواهد داشت. اهمیت
تدبیر زنانه در استحکام خانواده تا جایی است که رهبر معظم انقلاب در جمع
زنان فرهیختهی حوزوی و دانشگاهی میفرمایند:
«...
من همیشه به دوستان و خویشاوندان و زنان میگویم، میگویم برخلاف آنچه که
معروف است،در بین این دو جنس، آن جنس قوىتر زن است... زنها میتوانندبا
تدبیر و با ظرافت، مرد را در دست خودشان بچرخانند؛ ... بله، زنهایى هستند
که بىتدبیرى میکنند، لذا این کار را نمیتوانند انجامبدهند؛ امّا زنى که
اهل تدبیر باشد، مرد را میکند رام خودش. این مثل این است که یکنفرى بتواند
یک شیر درنده را افسار بزند، سوارش بشود؛ این معنایش این نیست که او
ازلحاظ جسمى از این شیر قوىتر است، معنایش این است که توانسته این اقتدار
معنوى رابهکار ببرد؛ زنها این توانایى را دارند، ... تنها ظرافت در ترکیب
جسمانى و ساختمان جسمانى نیست، بلکه ظرافت در فکر و اندیشه وتدبیر و
دستگاه تصمیمگیرى است که خداى متعال در زن قرار داده...»[4]
در
واقع، باید به این نکته اذعان داشت که نقشهای زن و مرد در خانواده باید
براساس تواناییهای جسمی و روحی طرفین لحاظ شود. بعضاً اختلاط نامتوازن در
نقشهای زن و مرد موجبات تغییر در ارزشهای خانواده خواهد شد. باید این
موضوع را در نظر داشت که تغییر در ارزشهای خانوادگی و نقشهای زن و مرد در
خانواده بهنوعی عمل برخلاف فطرت آنهاست و قطعاً ذهن آنها را بهشدت با
مخاطره روبهرو خواهد کرد.
کلام آخر
آنچه
که از مباحث یادشده قابل برداشت است، اهمیت چینش درست وظایف و حقوق و
مسئولیتهای هریک از اعضای خانواده در پازل اصلی خانواده است. پازلی که با
عدم هماهنگی به زوایای مختلف زندگی، که بعد روحی و معنوی این پازل است،
بهشدت آسیب وارد مینماید. اگر در منظر اسلام قوامیت به مرد سپرده شده
است، در مقابل تدبیر و مدیریت معنوی خانه را بر عهدهی ظرایف زنانه گذاشته
است تا چرخ زندگی بهنرمی و روانی بیشتری حرکت نماید. بعضاً برداشتهای
ناصواب و ارزشگذاری غیرمنصفانه به نقشهای زن و مرد در خانواده موجبات
تغییر در نقشها در خانواده را فراهم میآورد که در کوتاه و بلندمدت
آسیبهای فراوانی را در پی دارد؛ درحالیکه دقیقاً همین تفاوتها با مدیریت
و مسئولیتپذیری درست بهترین راه برای رسیدن به خانوادهی متعالی در
سایهی سبک زندگی ایرانیاسلامی خواهد بود.
«اسلام
مرد را قوّام[5][7](*) و زن را ریحان [6]می داند. این نه جسارت به زن است
و نه جسارت به مرد. نه نادیده گرفتن حق زن است و نه نادیده گرفتن حق مرد؛
بلکه، درست دیدن طبیعت آنهاست. ترازوی آنها هم اتفاقاً برابراست؛ یعنی
وقتی جنس لطیف و زیبا و عامل آرامش و آرایش معنوی محیط زندگی را در یک کفه
میگذاریم و این جنس مدیریت و کارکرد و محلّ اعتماد و اتکا بودن و
تکیهگاه بودن برای زن را هم در کفهی دیگر ترازو میگذاریم، این دو کفه
با هم برابر میشود؛ نه آن بر این ترجیح دارد و نه این بر آن.»
* ریحانه زاغری؛ کارشناس مسائل فرهنگی
پینوشت ها :
[1] سورهی روم، آیهی 21.
[2] خطبهی عقد، 18 بهمن 80.
[3] محمدرضا زیبایینژاد: http://aghigh.ir/fa/news/4364/
[4] بیانات در دیدار جمعی از بانوان فرهیختهی حوزوی و دانشگاهی، 29 اردیبهشت 1392.
[5] اشاره به آیهی کریمه: الرجال قوامون علی النساء...، نساء، 4.
[6]
اشاره به حدیث معروف حضرت علی(ع): المرأة ریحانة و لیست بقهرمانه،
(نهجالبلاغه، نامهى 31)
[7] بیانات در خطبهی عقد، 22 اسفند 1378
چهارشنبه 5/9/1393 - 15:1