آنچه در زیر میخوانید ترجمه یکی از اشعاری است که افکار فلاسفه یونان باستان
را به صورت موجز و مختصر در چندین عبارت کوتاه بیان کرده است.از آنجاییکه ترجمه
این شعر باید به همان صورت شعرگون انجام پذیرد یعنی همانطورکه نویسنده در بیان شعر
قافیه را رعایت کرده است ترجمه نیز باید بدین صورت انجام گردد ،متاسفانه به علت
کمبود وقت وبرخی مشکلات دیگر چنین امری میسر نشد.امیدوارم که از این ترجمه نهایت
استفاده را ببرید.
تاریخ فلسفه یونان
نویسنده: نِوِن سی ساردیک
همه چیز با طالس آغاز شد
خیلی
سال پیش
وقتی
او بانگ سر داد كه:"من كشف كردم!
هرچیزی
از آب است"
..........................................................
آناكسیمنس
به او اعتراض كرد
وفریاد
زد:"بر عكس،
براستی
تنها یك چیز وجود دارد.
اما
نه آب؟! وبلكه هوا!"
..........................................................
اجازه
بدهید كه هراكلیت را از یاد نبریم
كسی
كه تمام فیلسوفان او را برای وصف
قطعی
اش مبنی بر اینكه آنچه تنها وجود دارد... آتش است تحسین كرده اند.
..........................................................
سپس
امپدكلس وارد شد
كسی
كه گفت،
"هوا،آب،آتش-
چه بزرگ!
اما
اجازه دهید كه خاك را هم به این لیست اضافه كنیم!"
..........................................................
فیثاغورس
از برخی غداها متنفربود.
صبركنید،آیا
آن غذاها لوبیا یا خیار نبودند؟
هرچه.وی
به طور برجسته ای ادعا كرد كه"هیچ چیزی جز اعداد وجود ندارد!"
..........................................................
پارمنید
غوغایی به پا كرد
چرا
كه با مهارتی شگرف استدلال میكرد كه
جهان
،تنها، گویی عظیم است كه كاملا ثابت می ایستد.
..........................................................
آیا
او وجود حركت را رد میكرد؟
آیا
این كم و بیش نوعی حقه بازی نبود؟
شاگردش
زنون پاسخ داد،خیر.
چرا
كه او برهانی متقاعد كننده را بر این اساس آماده كرد.
..........................................................
دموكریت
اندیشید كه هرچیزی
مشتمل
است بر اتمهایی در خلاء.
بنابراین
كتابهای فیزیك امروزی
او
را خشنود خواهند ساخت.
..........................................................
سوفیست
ها از این خط مشی شان مبنی بر
مطالبه
دستمزد آموزگار دفاع كردند:
"هی،هركسی
نیاز به خوردن دارد،حتی
آنهایی
كه مدرك دكتری ph.D
دارند."
..........................................................
پروتاگوراس
اهل آبدرا
قویترین
استدلالات را ضعیف ساخت،
چرا
كه ادعا میكرد كه خود حقیقت
وابسته
به گوینده آن است.
..........................................................
منتقدان
عجله داشتند تا به خاطر
بازی
بدكارانه اش وی را انكار كنند:
"ما
فكر میكنیم كه بینش تو كاملا احمقانه است،
به
بیان دیگر،برای ما،تو در اشتباهی!"
..........................................................
سقراط
درباره اخلاق اندیشد
وچگونه
زیستن دریك زندگی خوب،
تا
جایی كه كارنامه خودش را
به
خاطر ازدواج با یك زن نق نقو خراب كرد.
..........................................................
او
فكر میكرد كه پلید ترین اعمال نیز
از
فقدان دانایی ناشی میشوند،
چنانچه
اگر مردم دست به قتل و قارت میزنند
تنها
به خاطر فقدان دانایی است.
..........................................................
باز
پسین بحث داغ او
با
صدای :"تق ،تق در قطع شد.
ببخشید
كه سرزده وارد شدیم،
اما
شما باید جام شوكران را بنوشید."
..........................................................
افلاطون
دیالوگهایی را نوشت
و
خیلی سخت است بیان اینكه
از
تمام آن انسانها در این باره
كدامینشان
به لحاظ جنسی سالم و كدامینشان ناسالم هستند.
..........................................................
وی
به توصیف جهان خیره كننده ای
از
مثل كه ما نمیتوانیم آن را ببینیم مبادرت ورزید
چیزی
كه ]به طور نمونه[ خیلی خیلی سردتر از
هر
چیز دیگری است كه میتواند سرد باشد.
..........................................................
مشاهدات
همه ما سایه هایی ] از
مثل [است
و نه
چیزی واقعی.
پس
چه كسی ما را به سوی حقیقت راهنمایی خواهد كرد؟
چرا
،یك فیلسوف-شاه!
..........................................................
بنابراین
افلاطون وظیفه
خروج
از غار را متعهد شد
اما
تنها توانست خودش را كه به
عنوان
برده فروخته شده بود نجات دهد.
..........................................................
خدا
را شكر كه طرح آرمان شهراش ناكام ماند،
زیرا
آرمان شهر این فرزانه
در
شكل اولیه اش بسیار به فاشیسم میماند.
..........................................................
ارسطو
تقریبا هر موضوعی را آزمود:
از
امور ملموس گرفته تا انتزاعی،
از
كوچك تا بزرگ.
..........................................................
آیا
كسی هست كه با این اصطلاحات او
یعنی
غایت، سرمنشإ و جوهر پریشان نشده باشد؟
او
در باره چه چیزی سخن میگوید؟
اگر
ایده ای در سر داری پس بگو.
..........................................................
با
ایده هایش در تمام موضوعات كلیدی
به
عنوان سخن آخر رفتار میشد.
برای
بیش از هزار سال
هیچ
صدای مخالفتی با او شنیده نمیشد.
..........................................................
در
نهایت دانشمندان بیدار شدند
چنانچه
معرفتشان روبه جلو موج زد.
آنها
مودبانه اعلان كردند كه:"متاسفیم،
اما
ما هر آنچه كه او میگوید را رد میكنیم."
..........................................................
با
این وجود،در بین فیلسوفان،
جایگاه
او كاملا مرتفع باقی است
هرچند،باید
پوست كنده به شما بگویم كه،
دقیقا
مشخص نیست كه چرا.