ما در نامه خويش به سوي تو, آفريدگار بي همتايي را كه جز او خدايي نيست, سپاس گفته و از بارگاه او بر سرور و سالار و پيام آورمان محمد(ص) و خاندان گرانقدر و پاك او درود و رحمت جاودانه مي طلبيم.
و به تو كه خداوند براي ياري حق توفيقت ارزاني داشته, پاداشت را بخاطر سخنان جاودانه اي كه با صداقت از جانب ما مي گويي, كامل و افزون سازد! اعلام مي داريم كه به ما (از جانب آفريدگار هستي) اجازه داده شده است كه تو را به افتخار دريافت نامه و پيام كتبي مفتخر ساخته و تورا مسئول سازيم كه آنچه را به تو مي نگاريم, همه را به دوستان راستين ما كه در قلمرو پيام رسانيت هستند, برساني.
به آن دوستان و شيفتگاني كه خداوندبه بركت فرمانبرداري از حق, گراميشان بدارد و در پرتو حراست و عنايت خود به آنان, كارهايشان را كفايت و مشكلاتشان را مرتفع سازد.
از اين رو به آنچه يادآوري كرديم, آگاه باش كه خداوند با ياريش تو را در برابر دشمنانش كه از مرزهاي دين او بيرون رفته اند, تأييد فرمايد و نيز در كار بزرگ رسانيدن آنچه كه به خواست خداوند بر تو يادآوري و ترسيم خواهيم نمود به كساني كه بدانها اطمينان و اعتماد داري, عمل نما!
گرچه, ما اينك آنچه خداوند( بر اساس حكمت خويش ) براي ما و پيروان باايمانمان , صلاح انديشيده است, تا هنگامي كه حكومت دنيا در دست فاسقان واستبدادگران است, در مكاني دور از قلمرو بيدادگران سكونت گزيده ايم, اما بر اوضاع و اخبار شما و جامعه شما به خوبي آگاهيم. چيزي از رخدادهاي زندگي شما بر ما پوشيده نمي ماند و شرايط غمبار و دردناكي كه شما بدان گرفتار آمده ايد, آنگونه كه هست براي ما شناخته شده است؛ از آن زماني كه بسياري از شما به راه و رسم ناپسندي كه پيشينيان شايسته كردارتان از آن دوري مي گزيدند, روي آورده و پيمان فطرت را, به گونه اي پشت سر انداختيد كه گويي هرگز بدان آگاه نيستيد ...
وآنگاه (به كيفر گناهان) به اين شرايط غمبار و خفت انگيز گرفتار گشتيد.
ما از سرپرستي و رسيدگي به امور شما كوتاهي نورزيده و ياد شما را از صفحه خاطر خويش نزدوده ايم؛ كه اگر جز اين بود، موج سختيها بر شما فرود مي آمد و دشمنان بدخواه و كينه توز، شما را ريشه كن مي ساختند.
پس پرواي خداوند را پيشه سازيد و از ( اهداف بلند آسماني ) ما پشتيباني كنيد تا شما را از فتنه اي كه به سويتان روي آورده است و شما اينك در لبه پرتگاه آن قرار گرفته ايد نجات بخشيم. از نگون بختي و فتنه اي كه هر كس مرگش فرا رسيده باشد در آن نابود مي گردد و آن كس كه به آرزوي خويش رسيده باشد, از آن دور مي ماند, و آن فتنه, نشانه اي از نشانه هاي نزديك شدن جنبش ماست و پخش نمودن خبر آن به دستور ما, بوسيله شماست.
خداوند نور خود را, گرچه شرك گرايان را, خوش نيايد, كامل خواهد گردانيد.
از برافروختن و شعله ور ساختن آتش پرشراره جاهليت كه گروههاي اموي مسلك، آن را برافروخته و گروه هدايت يافتگان را بوسيله آن مي ترسانند, به سپر دفاعي « تقيه » پناه برده و بدان چنگ زنيد! من نجات آن كسي را تضمين مي كنم كه در آن فتنه براي خود, موقعيت و جايگاهي نجويد و در انتقاد و عيبجويي از آن به راهي خداپسندانه گام سپارد.
از رويدادي كه به هنگامه فرارسيدن جمادي الاول امسال روي خواهد داد, عبرت آموزيد و از خواب گراني كه شما را ربوده است, براي رخداد سهمگين از آن
بيدار شويد. بزودي نشانه اي روشن از آسمان و نشانه اي روشن از زمين پديدار خواهد گشت.
در شرق عالم رويدادهاي اندوهبار و دلهره آور رخ خواهد گشود و آنگاه گروههايي كه از اسلام بيرون رفته اند, بر عراق سلطه خواهند يافت. بر اثر سياست
ناهنجار آنان, مردم دچار تنگي معيشت و روزي
مي شوند و پس از مدتي بر اثر نابودي استبدادگري بدكار, رنجها و دردها برطرف خواهد شد و آنگاه پرواپيشگان درست انديش و شايسته كردار, از نابودي او شادمان خواهند شد.
مردمي كه از نقاط مختلف كره زمين به زيارت خانه خدا مي روند, هرچه بخواهند در دسترس آنان قرار خواهد گرفت و ما در آسان ساختن سفر حج آنان مطابق دلخواهشان نقش و موقعيت ويژه اي خواهيم داشت كه در پرتو نظم و تدبير و انسجام, آشكار مي گردد.
از اين رو هريك از شما بايد با همه وجود و امكانات به كارهايي بپردازيد كه او را به دوستي ما نزديك مي سازد و از كارهايي كه ناخوشايند و موجب خشم و ناراحتي ما مي گردد, به شدت دوري جوييد, چرا كه فرمان مل بطور ناگهاني فرا مي رسد, در شرايطي كه بازگشت و توبه سودي نبخشيده و پشيماني از گناه و زشتكاري, او را از كيفر عادلانه ما, رهايي نخواهد داد.
خداوند, راه رشد و رستگاري را به شمايان الهام بخشد و وسايل پيروزي به مهر و لطف خويش, برايتان فراهم آورد هان اي برادر پر مهر و پر اخلاق و باصفاي در محبت! و اي يار و ياور باوفاي ما!
اين نامه ما بسوي توست, خداوند به چشم بيداريش كه هرگز آن را خواب نمي گيرد, تو را حفظ كند, اين نامه را نگهدار و آنچه را برايت نگاشته ايم به كسي نشان مده و هيچ كسي را از محتواي آن آگاه مساز و آنچه در اين نامه است تنها به افراد مورد اعتماد خويش بازگو و به خواست خداوند پيروان ما را به عملكرد بر طبق محتواي آن, سفارش كن و درود خدا بر محمد و خاندان پاك و پاكيزه اش باد!
نامه٢
درود خدا بر تو اي ياري رسان حق! و آنكه با گفتار راستين و شايسته, مردم را بسوي حق فرا مي خواني!
ما در نامه خويش به سوي تو, خداي جهان آفرين را كه خدايي جز او نيست (و) خداي ما و خداي نياكان (گرانقدر) ما است, سپاس مي گذاريم و از بارگاه با عظمتش بر سرور و سالارمان محمد(ص) آخرين پيام آور خدا و خاندان پاك و مطهرش, درودي جاودانه مي طلبيم.
و بعد,! دوست راه يافته به حقيقت! خداوند بدان وسيله اي كه به سبب دوستان ويژه خود, به تو ارزاني داشته است, وجودت را حفظ و تو را از نيرنگ دشمنانش
حراست فرمايد.
ما ناظر نيايش ( عارفانه و راز و نياز پرشور و پراخلاص ) تو با خدا بوديم و از خداي جهان آفرين برآورده شدن آن ( خواسته ات ) را خواستيم.
ما اينك در قرارگاه خويش, در مكاني ناشناخته بر فراز قله اي سر به آسمان كشيده, اقامت گزيده ايم كه به تازگي بخاطر عناصري بيداد پيشه و بي ايمان, بناگزير
از منطقه اي پر دار و درخت بدينجا آمده ايم و بزودي از اينجا نيز به دشتي گسترده كه چندان از آبادي بدور نيست, فرود خواهيم آمد و از وضعيت و شرايط آينده
خويش تو را آگاه خواهيم ساخت تا بدان وسيله در جريان باشي كه بخاطر كارهاي سازنده و شايسته ات نزد ما مقرب هستي و خداوند به مهر و لطف خود, تو را به انجام و تدبير اين كارهاي شايسته توفيق ارزاني داشته است.
از اين رو تو- كه خداي جهان آفرين با چشم عنايتش كه هرگاه آن را خواب نمي گيرد, وجودت را حفظ كند- بايد در برابر فتنه اي كه جان آنان را كه آن را در دلهايشان كشته اند, به نابودي خواهد افكند, بايد بايستي! و بايد باطل گرايان بدانديش را بترساني! چراكه از سركوبي آنان, ايمان آوردگان, شادمان و جنايتكاران, اندوه زده خواهند شد.
و نشانه حركت و جنبش ما از اين خانه نشيني و كناره گيري, رخداد مهمي است كه در سرزمين وحي و رسالت, مكه معظمه, از سوي پليدان نفاق پيشه و نكوهيده, رخ خواهد داد, از جانب عنصري سفاك كه ريختن خونهاي محترم را حلال شمرده و به نيرنگ خويش, آهنگ جان ايمان آوردگان خواهد كرد, اما به هدف ستمبار و تجاوزكارانه خويش دست نخواهد يافت, چرا كه ما پشت سر توحيدگرايان شايسته كردار, بوسيله نيايش و راز و نيازي كه از فرمانرواي آسمان و زمين پوشيده نمي ماند, آنان را حفاظت و نگهداري خواهيم كرد.
بنابراين قلبهاي دوستان ما به دعاي ما به بارگاه خدا, آرامش و اطمينان يابد و آسوده خاطر باشند كه خداوند آنان را بسنده است و گرچه درگيريهاي هراس انگيزي, آنان را به دلهره مي افكند, اما از گزند آن عنصر تبهكار در امان خواهند بود و سرانجام, كار با دست توانا و ساخت تدبير نيكوي خدا- تا هنگامي كه پيروان ما از گناهان دوري گزينند- شايسته و نيكو خواهد بود.
هان اي دوست پراخلاص كه همواره در راه ما بر ضد بيدادگران در سنگر جهاد و پيكاري! خداوند همانسان كه دوستان شايسته كردار پيشين ما را تأييد فرمود, تو را
نيز تأييد نمايد! ما به تو اطمينان مي دهيم كه هركس از برادران دينيت, پرواي پروردگارش را پيشه سازد و آنچه را به گردن دارد به صاحبان حق برساند, در فتنه
نابود كننده و گرفتاريهاي تيره و تار و گمراهگرانه, در امان خواهد بود و هر آن كس كه در دادن نعمتهايي كه خداوند به او ارزاني داشته, به كساني كه دستور رسيدگي به آنان را داده است, بخل ورزد, چنين كسي در اين جهادو سراي ديگر, بازنده و زيانكار خواهد بود.
دوست واقعي! اكر پيروان ما- كه خداي آنان را در فرمانبرداري خويش توفيق ارزاني بدارد- براستي در راه وفاي به عهد و پيماني كه بر دوش دارند, همدل و
يكصدا بودند, هرگز خجسنگي ديدار ما از آنان به تأخير نمي افتاد و سعادت ديدار ما, ديداري بر اساس عرفان و اخلاص از آنان نسبت به ما, زودتر روزي آنان
مي گشت.
از اين رو (بايد بدانند كه ) جز برخي رفتار ناشايسته آنان كه ناخوشايند ما است و آن عملكرد را زيبنده اينان نمي دانيم, عامل ديگري ما را از آنان دور نمي دارد.
خداوند ما را در ياري بسنده و نيك, كارسازاست و درود او بر سالار و هشدار دهنده ما محمد (ص) و خاندان پاكش باد!
« اين نامه در آغاز شوال به سال 412 هجري نگارش يافت. »
رونويسي از دستخط جديد شريفكه درور خدا بر نگارنده آن باد!:
« اين نامه ما بسوي توست, اي دوستي كه حقيقت والايي به تو الهام شده- كه به املاي ما و خط يكي از افراد مورد اعتمادمان نوشته شده است- پس آن را از
همگان پوشيده بدار و آن را پيچيده و به كسي نشان مده و نسخه اي از آن بردار وآن گروه از دوستاني را كه به درستي و امانتداريشان اعتماد داري, بر دريافت آن آگاه
ساز كه خداوند به خواست خويش, آنان را به بركت ما, مشمول (بركات) خويش سازد!
سپاس از آن خداي يكتاست و درود بر سالارمان محمد (ص) پيام آور خدا و خاندان پاك و پاكيزه اش باد!
یه نفر شلنگ را برمی داره و تلويزيون را آب پاشی می کنه ومی گه: مگه نگفتم اينجا فوتبال بازی نکنيد.
۲ـ يه نفرعينک دودی ميزنه عصرکه
۱بچه اش می آد ميگه:
(ای نادان تا اين موقع شب کجا بودی؟!)
۳ـ يه نفر يه دکمه پيدا می کنه میره براش کت ميدوزه.
۴ـ از روباهه می پر سن شاهدت کيه؟ می گه بدون
حضور وکيلم حرف نمی زنم.
۵ـ کلاغه می گه:من طاووسم،می پر سند پس چرا اين
قدر سياهی؟
می گه: از سر کار اومدم
می پرسند :شغلت چيه؟
می گه: ذغال فروش!
۶ـ مامور آتش نشانی را جو می گيره ميره مشعل
المپيک و خاموش می کنه!
۷ـ دو تا شخص غلوکن با هم راه می رفتند.
اولي:بيا برويم زير اين پل شنا کنيم .
دومی:من جايی که کوسه نداشته باشه شنا نمی کنم!
۸ـ يک نفر می رود مسواک بزند صابون را می مالد روی
مسواکش و می گويد :سيو همان سيب است!!!
۹ـ اولی شبی که زلزله آمد شما خيلی تر سيديد؟
دومی: بله.همه ی ما از ترس می لرزيم ولی مثل اينکه
زمين بيشتر از ما لرزيد . چون خيلی بيشتر از ما لرزيد.
۱۰ـ مردی وارد حمام شد وقتی دوش آب را باز کرد گفت:
نمرديم و آب چرخ کرده هم ديديم.
۱۱ ـ دو خانم مسن از همسر های خود صحبت می
کردند.
اولی: من از اين که همسرم ناخنهای خود را می جود
نارا حتم . دومی : همسر من هم اين عادت را داشت،
ولی من ترکش دادم اولی: چگونه؟؟؟
دومی: خيلی راحت برای مدتی دندان های را او را قايم
کردم.!!!
۱۲ـ از گوسفنده می پرسن : بزرگترين آرزوت چيه؟
می گه: می خوام برای اولين بار هم شده جلو وانت
بشينم!!!
۱۳ـ شخصی به خواستگاری دختری رفت پدر دختر نزد
يکی از دوستان داماد رفت تا درباره آن بداند.
دوست داماد گفت : من هنوز نماز خواندن او را نديده ام
ولی روزه خوردنش را ديده ام.
۱۴ـ هواپيمايی در قبرستان شهر سقوط کرد. فردا آن روز
راديو اعلام کرد : شب گذشته هوا پيمايی در حومه شهر
سقوط کرده و تا اين لحظه ۳۰۰۰۰ جسد کشف شده
عمليات برای يافتن همين طور ادامه دارد!!!
۱۵ـ يه آفتاب پرست می ره رو جعبه مداد رنگی
هنگ می کنه.
۱۶ـ ابلهی، برای اين که خودش را گم نکند کدويی به
گردنش آ ويخته بود . وقتی خوابيده بود . رندی کدو را از
گردن او باز کرد و به گردن خود بست. ابله که از خواب
بيدار شد با تعجب از رندی پرسيد :اگر من منم
پس کدوی گردرم اگر تو منی پس من کيم؟!
۱۷ـ معلم با ماشين جمله بساز؟
شاگرد: آقا می شه همسايه ماشين؟!!!
۱۸ـ معلم : هر چقدر می دانی درباره ی عدسی بگو ؟
شاگرد : اجازه چيز زيادی نمی دانم چون مادرم تا بحال
عدسی درست نکرده است!!!
۱۹ـ مادر بچه: آقای دکتر بچه ام خودکار را قورت داده.
دکتر: خانم دستپاچه نشويد نشانی منزلتان را بدهيد .
مادر: آقای دکتر تا آمدنتان چه بکنم ؟ دکتر : اگر خيلی
عجله داريد با مداد بنويسيد!!!
۲۰ـ اولی:ساعت چنده؟ دومی: يک ربع به دو
اولی:خودت بدو . چرا من بدوم!!!
۲۱ـ اولي: آيا تا به حال به هيچ کدام از آرزوهای دوران
کودکی ات رسيده ای؟ دومی : بلی،وقتی بچه بودم
و مادرم موهايم را شانه می کرد، دوسداشتم کچل شوم
۲۲ـ دکتر: وقتی به چه چيزی فکر می کنی افسرده می
شوی؟
بيمار: راستش را بخواهيد به پرداخت ويزيت.
۲۳ـ يک نفر ميخی را بر عکس می کند در ديوار.
دوستش می گويد: اين ميخ برای اين ديوار نيست برای
روبه روييه!!!
۲۴ـ بادکنک فروشه برشکست می شه ميدونيد چرا؟
چون بادکنک هاشو به شرط چاقو می فروخته!!!
۲۵ـ يه مرد لافزون با يه مرد قوی هيکل دعواش شد قبل
از اين که حرکتی کنه مرد قوی هيکل چند تا مشت به او
زد و پرتابش کرد آدم لافزون روکرد به جمعيت کرد وگفت:
شما ميگين چه کارش کنم؟!!!
۲۶ـ يه روز پليس مردی رو جريمه ميکنه ومی گه:کارت
ماشين،گواهينامه،بيمه مردمی گه: بااين هاجمله بسازم
۲۷ـ يک روز چند تا دوست تصميم می گيرن به رن گردش
اولی: ماشين ، چای با من
دومی:ناهار بامن
سومی که خيلی خسيس بود می گه: شما که همه
چيز را آورديد من هم داداشم را می آورم!!!
۲۸ـ يه نفر ماشينش توی برف گير کرده بود چند نفر
رو صدا می کنه تا ماشين رو هل بدهند.
ولی ماشين حرکت نمی کرد .
می رن جلو می بينن طرف ترمز دستی رو کشيده!
با تعجب می پرسن چرا اينطوری کردی ؟
می گه: می خواين ماشينم سر بخوره وبزنم به درو ديوار
۲۹ـ اولی:حوصله ام خيلی سر رفته.
دومی: مگر زيرش را کم نکرده بودی که سر نرود!!!
۳۰ـ روزی يکی از فاميل های مينا به خانه ی آن هاآمد
وگفت: ماشاالله چقدر بزرگ شدی.!
مينا:بايدبزرگ شوم چون مادرم روزی دوبار من را آب
می دهد.
۳۱ـ معلم:((احمد با چای جمله بساز.))
احمد:اجازه ((قوری را آوردم!))
۳۲ـ سه ديوانه قايق رانی می کردند.در يا طوفانی شد
يکی از آنها گفت: شما دوتا برويد قايق راهل بدهيد تا
من آن را هدايت کنم.!
۳۳ـ معلم: سعيد فعل ((خوردن))را صرف کن.
سعيد : آقا اجازه با قاشق و چنگال!!!
۳۴ـ شخصی به داروخانه رفت و گفت: يک شيشه تقويت
مو می خواهم.
دارو فروش گفت: کوچک يا بزرگ؟
شخص گفت:کوچک باشد من از بزرگ خوشم نمی آيد.
۳۵ـ اولی: ببخشيد با حرف هايم سر شما را درد آوردم.
دومی: نه اختيار داريد من حواسم جای ديگری بود.!!!
۳۶ـ شخصی در هوای سرد اسبی را ديد. از بينش بخار
بيرون می آمد باخود گفت: فهميدم اسب که می گويند
همين است.!!!
۳۷ـ اولی: با عمويت کجا میري.؟
دومی: می ریم به فروشگاه محله چون اونجا نوشته
شده : خريد برای عموم آزاد است.!!!