مردان و زنان منافق در آخرالزمان
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به یکی از اصحاب
خود به نام ابن مسعود فرمود:
به زودی روزگاری می رسد که مردمانی غذاهای رنگارنگ
می خورند و با سوار شدن بر مرکب ها، خود را
مانند زنان آرایش کرده اند و زنان با آرایش و خودنمایی به
خیابان ها می آیند ... اینان منافقین این امت
هستند در آخرالزمان ......
ای پسر مسعود، روزگاری خواهد آمد که پایداری در
دین مانند آن است که شخص دیندار بخواهدقطعه
ای از آتش را در دست خود نگه دارد....
**********
سفینه البحار، ج 3، ص 492
حضرت علی اكبر (علیه السلام) فرزند ابی عبدالله الحسین(علیه السلام) بنا به روایتی در یازدهم شعبان،(1)سال43 قمری در مدینه منوره دیده به جهان گشود. پدر گرامی اش امام حسین بن علی بن ابی طالب (علیه السلام) و مادر محترمه اش لیلی بنت ابی مرّه بن عروه بن مسعود ثقفی است.(2)
او از طایفه خوش نام و شریف بنی هاشم بود . و به بزرگانی چون پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله و سلم)، حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیه)، امیر مؤمنان علی بن ابی طالب(علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) نسبت دارد . ابوالفرج اصفهانی از مغیره روایت كرد: روزی معاویه بن ابی سفیان به اطرافیان و هم نشینان خود گفت: به نظر شما سزاوارترین و شایسته ترین فرد امت به امر خلافت كیست؟ اطرافیان گفتند: جز تو كسی را سزاوارتر به امر خلافت نمی شناسیم! معاویه گفت: این چنین نیست. بلكه سزاوارترین فرد برای خلافت، علی بن الحسین(علیه السلام)است كه جدّش رسول خدا(صلی الله علیه وآله و سلم) می باشد و در وی شجاعت و دلیری بنی هاشم، سخاوت بنی امیه و فخر و فخامت ثفیف تبلور یافته است. (3)
نقل است روزی علی اكبر(علیه السلام) به نزد والی مدینه رفته و از طرف پدر بزرگوارشان پیغامی را خطاب به او میبرد، در آخر والی مدینه از علی اكبرسئوال كرد نام تو چیست؟ فرمود: علی سئوال نمود نام برادرت؟ فرمود: علی آن شخص عصبانی شد، و چند بار گفت: علی، علی، علی، « ما یُریدُ اَبُوك؟ » پدرت چه می خواهد، همه اش نام فرزندان را علی می گذارد، این پیغام را علی اكبر(علیه السلام) نزد اباعبدالله الحسین (علیه السلام) برد، ایشان فرمود : والله اگر پروردگار دهها فرزند پسر به من عنایت كند نام همه ی آنها را علی می گذارم و اگر دهها فرزند دختر به من عطا، نماید نام همه ی آنها را نیز فاطمه می گذارم.
درباره شخصیت علی اكبر(علیه السلام) گفته شد، كه وی جوانی خوش چهره، زیبا، خوش زبان و دلیر بود و از جهت سیرت و خلق و خوی و صباحت رخسار، شبیه ترین مردم به پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله وسلم) بود و شجاعت و رزمندگی را از جدش علی ابن ابی طالب (علیه السلام) به ارث برده و جامع كمالات، محامد و محاسن بود. (4)
در روایتی به نقل از شیخ جعفر شوشتری در كتاب خصائص الحسینیه آمده است: اباعبدالله الحسین هنگامی كه علی اكبر را به میدان می فرستاد، به لشگر خطاب كرد و فرمود:« یا قوم، هولاءِ قد برز علیهم غلام، اَشبهُ الناس خَلقاً و خُلقاً و منطقاً برسول الله....... ای قوم، شما شاهد باشید، پسری را به میدان می فرستم، كه شبیه ترین مردم از نظر خلق و خوی و منطق به رسول الله (ص) است بدانید هر زمان ما دلمان برای رسول الله(صلی الله علیه وآله وسلم) تنگ می شد نگاه به وجه این پسر می كردیم.
بنا به نقل ابوالفرج اصفهانی، آن حضرت درعصر خلافت عثمان بن عفان (سومین خلیفه راشدین) دیده به جهان گشود.(5) این قول مبتنی بر این است كه وی به هنگام شهادت بیست و پنج ساله بود. در برخی روایات هم سن ایشان را 28 ساله ذكر كرده اند، وی در مكتب جدش امام علی بن ابی طالب (علیه السلام) و در دامن مهرانگیز پدرش امام حسین(ع) در مدینه و كوفه تربیت و رشد و كمال یافت.
امام حسین (علیه السلام) در تربیت وی و آموزش قرآن ومعارف اسلامی و اطلاعات سیاسی و اجتماعی به آن جناب تلاش بلیغی به عمل آورد و از وی یك انسان كامل و نمونه ساخت و شگفتی همگان، از جمله دشمنانشان را بر انگیخت.
به هر روی علی اكبر(علیه السلام) در ماجرای عاشورا حضور فعال داشت و در تمام حالات در كنار پدرش امام حسین(علیه السلام)بود و با دشمنانش به سختی مبارزه می كرد. شیخ جعفر شوشتری در خصائص نقل می كند: هنگامی كه اباعبد الله الحسین علیه السلام در كاروان خود حركت به سمت كربلا می كرد، حالتی به حضرت(علیه السلام) دست داد بنام نومیه و در آن حالت مكاشفه ای برای حضرت(علیه السلام) رخ داد، از آن حالت كه خارج شد استرجاع كرد: و فرمود: «انا لله و انا الیه راجعون » علی اكبر(علیه السلام) در كنار پدر بود، و می دانست امام بیهوده كلامی را به زبان نمی راند، سئوال نمود، پدرجان چرا استرجاع فرمودی؟: حضرت بلادرنگ فرمود: الان دیدم این كاروان می رود به سمت قتلگاه و مرگ درانتظار ماست، علی اكبر(علیه السلام) سئوال نمود: پدر جان مگر ما بر حق نیستیم؟ حضرت فرمود: آری ما بر حق هستیم. علی اكبر (علیه السلام) عرضه داشت: پس از مرگ باكی نداریم،
گفتنی است، با این كه حضرت علی اكبر(علیه السلام) به سه طایفه معروف عرب پیوند و خویشاوندی داشته است، با این حال در روز عاشورا و به هنگام نبرد با سپاهیان یزید، هیچ اشاره ای به انتسابش به بنی امیه و ثفیف نكرد، بلكه هاشمی بدون و انتساب به اهل بیت(علیه السلام) را افتخار خویش دانست و در رجزی چنین سرود:
أنا عَلی بن الحسین بن عَلی نحن بیت الله آولی یا لنبیّ
أضربكَم با لسّیف حتّی یَنثنی ضَربَ غُلامٍ هاشمیّ عَلَویّ
وَ لا یَزالُ الْیَومَ اَحْمی عَن أبی تَاللهِ لا یَحكُمُ فینا ابنُ الدّعی
وی نخستین شهید بنی هاشم در روز عاشورا بود و در زیارت شهدای معروفه نیز آمده است:السَّلامُ علیكَ یا اوّل قتیل مِن نَسل خَیْر سلیل. (7)
علی اكبر(علیه السلام) درنبرد روز عاشورا دویست تن از سپاه عمر سعد را در دو مرحله به هلاكت رسانید و سرانجاممرّه بن منقذ عبدی بر فرق مباركش ضربتی زد و او را به شدت زخمی نمود. آن گاه سایر دشمنان، جرأت و جسارت پیدا كرده و به آن حضرت هجوم آوردند و وی را آماج تیغ شمشیر و نوك نیزه ها نمودند و مظلومانه به شهادتش رسانیدند.
امام حسین(علیه السلام) در شهادتش بسیار اندوهناك و متأثر گردید و در فراقش فراوان گریست و هنگامی كه سر خونین اش را در بغل گرفت، فرمود:ولدی علی عَلَی الدّنیا بعدك العفا.(8)
(فرز ندم علی ،دیگر بعد از تو اف بر این دنیا)
در مورد سنّ شریف وی به هنگام شهادت، اختلاف است. برخی می گویند هجده ساله، برخی می گویند نوزده ساله و عده ای هم می گویند بیست و پنج ساله بود.(9)
اما از این كه وی از امام زین العابدین(علیه السلام)، فرزند دیگر امام حسین(علیه السلام) بزرگتر یا كوچك تر بود، اتفاقی میان مورخان و سیره نگاران نیست. روایتی از امام زین العابدین(علیه السلام) نقل شده كه دلالت دارد بر این كه وی از جهت سن كوچك تر از علی اكبر(علیه السلام) بود. آن حضرت فرمود: كان لی اخ یقال له علیّ اكبر منّی قتله الناس ...(10)مقبره حضرت علی اكبر علیه السلام در كربلای معلی پایین پای اباعبدالله الحسین علیه السلام است و در سلام زیارت عاشورا منظور از وعلی علی ابن الحسین آقا علی اكبر علیه السلام می باشد.
پی نوشت ها:
1. مستدرك سفینه البحار (علی نمازی)، ج 5، ص 388. 2. أعلام النّساء المؤمنات (محمد حسون و امّ علی مشكور)، ص 126؛ مقاتل الطالبین (ابوالفرج اصفهانی)، ص 52.
3. مقاتل الطالبین، ص 52؛ منتهی الآمال (شیخ عباس قمی)، ج 1، ص 373 و ص 464.
4. منتهی الامال ، ج 1، ص
5. مقاتل الطالبین، ص 53.
6. منتهی الآمال، ج 1، ص 375؛ الارشاد (شیخ مفید)، ص 459
7. منتهی الآمال، ج 1، ص 375
8. همان
9. همان و الارشاد، ص 458
10. نسب قریش (مصعب عبن عبدالله زبیری)، ص 85، الطبقات الكبری (محمد بن سعد زهری)، ج 5، ص 211
نام: محمد بن الحسن .
كنیه: ابوالقاسم.
امام زمان(ع) هم نام و هم كنیه حضرت پیامبر اكرم(ص) است. در روایات آمده است كه شایسته نیست آن حضرت را با نام و كنیه، اسم ببرند تا آن گاه كه خداوند به ظهورش زمین را مزیّن و دولتش را ظاهر گرداند.
القاب: مهدى، خاتم، منتظر، حجت، صاحب الامر، صاحب الزمان، قائم و خلف صالح.
شیعیان در دوران غیبت صغرى ایشان را «ناحیه مقدسه» لقب داده بودند. در برخى منابع بیش از 180 لقب براى امام زمان(ع) بیان شده است.
منصب: معصوم چهاردهم، امام دوازدهم شیعیان و بر پاكننده اولین حكومت واحده جهانى در دوره آخر الزمان.
تاریخ ولادت: نیمه شعبان سال 255 هجرى.
برخى روز تولد آن حضرت را هشتم شعبان و برخى دیگر 23 رمضان دانستهاند. سال تولد آن حضرت را نیز برخى 256 و برخى 258 دانستهاند.
محل تولد: سامرا (در سرزمین عراق كنونى).
نسب پدرى: ابو محمد، حسن بن على بن محمد بن على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن حسین بن على بن ابىطالب(ع).
نام مادر: نرجس. نام اصلىِ وى ملیكه، دختر یشوعاى، فرزند قیصر روم است. برخى گفتهاند كه نام وى صیقل مىباشد.
مدت امامت: امامت آن حضرت در دو مرحله است كه به «غیبت صغرى» و «غیبت كبرى» شهرت یافته است.
مدت «غیبت صغرى» از هنگام ولادت آن حضرت، در سال 255 تا سال 329 هجرى، به مدت 74 سال بوده است. و «غیبت كبرى» از سال 329 هجرى آغاز و تاكنون ادامه یافته است. این غیبت همچنان ادامه دارد تا خواست خداوند منان بر ظهور آن حضرت تعلق گیرد. در آن زمان، غیبتش به پایان مىرسد وحكومت اسلامى، در سراسر جهان، به رهبرى آن حضرت محقق مىگردد.
تاریخ و سبب شهادت :
امام زمان(عج) هم اكنون زنده است و به خواست خداى متعال تا زمانى كه قیام كند و جهان را از عدالت بهرهمند سازد، زندهخواهد بود. سپس چند سال حاكم علىالاطلاق روى زمین خواهد گردید كه مدت آن، در روایات، به طور مختلف، هفت، هشت، نه، ده و نوزده سال تعیین شده است كه هر سال آن برابر با ده سال فعلىِ ما است. بنابراین اگر حكومتش هفت سال باشد، برابر با هفتاد سال ما خواهد بود.
پس از شهادت آن حضرت، به مدت چهل روز هرج و مرج وفتنه و فساد درجهان حاكم مىگردد و سپس عمر این جهان به پایان مىرسد و عالم قیامت آغاز مىگردد.
اصحاب و یاران :
1. عثمان بن سعید عمروى (متوفاى سال 257ق.).
2. محمد بن عثمان عمروى (متوفاى سال 304ق.).
3. حسین بن روح نوبختى (متوفاى سال 326ق.).
4. على بن محمد سمرى (متوفاى سال 329ق.).
این چهار تن نماینده بلافصل امام زمان(ع) بودند كه در ایام غیبت صغرى، پس از شهادت امام حسن عسكرى(ع)، از سال 260 تا 329، به مدت 70 سال به ترتیب، واسطه میان امام(ع) وشیعیان ایشان بودند. این چهار نفر به «نوّاب اربعه» مشهورند. ولى در هنگام خروج آن حضرت، 313نفر از یارانش به او پیوسته و نخستین هسته لشكریان امام(ع) را تشكیل مىدهند. علاوه بر آنان، هزاران نفر در ایام غیبت آن حضرت به این مقام ارجمند نایل شدهاند كه بر دیگران پنهان مانده است و پنهان خواهد ماند. همچنین افراد بسیارى در ایام غیبت به محضرش شرفیاب گشته و از عنایاتش بهرهمند شدهاند كه در این جا به نام برخى از آنان اشاره مىگردد:
1. اسماعیل بن حسن هرقلى.
2. سید محمد بن عباس جبل عاملى.
3. سید عطوه علوى حسنى.
4. امیراسحاق استرآبادى.
5. ابوالحسین بن ابى بغل.
6. شریف عمر بن حمزه.
7. ابوراجح حمامى.
8. شیخ حر عاملى.
9. مقدس اردبیلى.
10. محمد تقى مجلسى.
| 11. میرزا محمد استرآبادى.
12. علامه بحر العلوم.
13. شیخ حسین آل رحیم.
14. ابوالقاسم بن ابى جلیس.
15. ابو عبداللَّه كندى.
16. ابو عبداللَّه جنیدى.
17. محمد بن محمد كلینى.
18. محمد بن ابراهیم بن مهزیار.
19. محمد بن اسحاق قمى.
20. محمد بن شاذان نیشابورى.
|
زمامداران معاصر :
امام زمان(ع) از زمان تولد (سال 255 هجرى) تا زمان ظهور و تشكیل حكومت جهانى، با تمام حاكمان و زمامداران كشورهاى اسلامى و غیر اسلامى، معاصر بوده و خواهد بود؛ اما خلفاى عباسى كه در ایام غیبت صغراى آن حضرت بر مسلمانان حكومت راندند، عبارتند از:
1. مهتدى عباسى (255 - 256ق.).
2. معتمد عباسى (256 - 279ق.).
3. معتضد عباسى (279 - 289ق.).
4. مكتفى عباسى (289 - 295ق.).
5. مقتدر عباسى (295 - 320ق.).
6. قاهر عباسى (320 - 322ق.).
7. راضى عباسى (322 - 329ق.).
8. متقى عباسى (329 - 333ق.).
هنگامى كه حضرت مهدى(ع) ظهور كند و قیام آزادى بخش وى فراگیر شود، برخى از سلاطین و حاكمان كشورها در برابر او تواضع نموده و سر تسلیم فرود مىآورند و برخى دیگر با آن حضرت، به مقابله و منازعه بر مىخیزند و پس از درگیرى، متحمل شكست و اضمحلال خواهند شد و حكومت آن حضرت، از شرق تا غرب كره زمین را فرا خواهد گرفت. در این باره، روایات فراوانى از معصومین(ع)نقل شده است كه براى نمونه، حدیثى را از امام محمد باقر(ع) بیان مىكنیم:
عَن أبی جعفر(ع) قال: القائِمُ مِنّا مَنصُورٌ بالرُّعبِ، مُؤیّدٌ بالنَّصر، تُطوى له الأرضُ وَتظهَرُ لَهُ الكنوزُ ویبلغُ سُلطانه المشرقَ والمغرِبَ ویُظِهرُ اللَّهُ دینهُ على الدّینِ كُلّه ولو كَرِهَ المُشركون فلا یَبقى على وجهِ الأرضِ خرابٌ إلّا عمّر وینزلُ روحُاللَّهِ عیسى بن مریم فیُصلّی خلفه.(1)
قیام كننده از ما منصور به رعب و مؤیّد به نصر است. زمین از براى او در نوردیده شود و گنجهاى پنهان را براى او آشكار كند. سلطنت و حكومت او شرق و غرب را فرا خواهد گرفت و خداوند منان، به دست او دین خود را بر همه دینها غالب گرداند، اگر چه مشركان را خوش نیاید. در روى زمین هیچ خرابى باقى نماند، مگر این كه آبادش كند و روح اللَّه، عیسى بن مریم از آسمان نازل شده و بر او اقتدا كند و پشت سرش نماز بخواند.
رویدادهاى مهم :
از آغاز تولد نوید بخش حضرت مهدى(ع) (در سال 255 هجرى) تا زمان قیام آن حضرت و تشكیل حكومت جهانى، رویدادهاى مهم و فراوانى رخ داده و خواهد داد كه قابل شمارش نیستند و هیچ دفتر و دیوانى گنجایش ثبت و ضبط آنها را ندارد؛ اما در این جا به برخى از رویدادهاى مهمى كه در زمان ظهور آن حضرت اتفاق خواهد افتاد و در روایات و منابع اسلامى به عنوان علامات ظهور حضرت مهدى(ع) از آنها یاد شده است، اشاره مىشود:
1. خروج دجّالِ یك چشم و ادعاى الوهیت و خون ریزى و فتنههاى فراوان او در زمین و جنگ با حضرت مهدى(ع) و شكست و نابودىاش به دست امام زمان(ع) یا حضرت عیسى(ع).
2. نداى آسمانى براى معرفىِ حضرت مهدى(ع) و شنیدن همه مردم، آن را به زبان رایج خودشان و استقبال آنان از امام زمان(ع).
3. خروج سفیانى (عثمان بن عنبسه از اولاد یزید بن معاویه) از وادىِ یابس، در سرزمین میان مكه و شام، و تصرف بسیارى از شهرها و خون ریزى و فتنه در بین مردم، و نبرد او با لشكریان امام زمان(ع) و كشته شدنش در صخره بیت المقدس به دست یاران حضرت مهدى(ع).
4. خروج سیّد حسنى از شمال ایران (حدود دیلم و قزوین) و دعوت او به مذهب امامیه، و رفع ظلم از مردم و نبردهاى پیروزمندانه او با ستمكاران و فاسقان و پیوستن او به حضرت مهدى(ع) در كوفه.
5. خروج شصت كذّاب كه به دروغ ادعاى پیامبرى مىكنند.
6. ادعاى دروغین مقام امامت توسط دوازده نفر از آل ابىطالب(ع).
7. كشته شدن نفس زكیّه، پسرى از آل محمد(ص)، در مسجد الحرام، ما بین ركن و مقام.
8. ظاهر شدن صورت و سینه و یاكف دست، در چشمه خورشید.
9. وقوع كسوف در نیمه ماه رمضان و خسوف در آخر رمضان.
10. برخاستن نداهاى متعدد از آسمان در ماه رجب و شنیدن همه مردم.
11. گسترش سیاهىِ كفر، فسق و معصیت در سراسر جهان.
12. ظهور حضرت مهدى(ع) (به هیأت مردى سىسال) از كنار كعبه، در مكه معظّمه، و دعوت مردم به اسلام راستین.
صلوات بر پیامبر و آل پیامبر (ص)
درپایان زندگی نامه معصومین (ع) شایسته است صلوات ویژه آنان را از یكی از امامان معصوم (ع) دراین جا بیان كرده واز این طریق ارادت مخصوص خود را به سرور و سالارمان حضرت حجت بن الحسن (ع) ابراز و اظهار نماییم:
از امام زین العابدین(ع) روایت شده است كه در صلوات بر پیامبر اكرم(ص) و اهل بیت آن حضرت، خوانده شود:
اللّهمَّ صَلِّ عَلى محمدٍّ وَالِ مُحمّدٍ، شَجرَةِ النّبوّةِ ، وَموضِع الرِّسالةِ ، ومختلفِ الملائِكةِ ، ومعدِنِ العِلمِ، واهلِ بیتِ الوَحی ، اللّهُمَّ صَلِّ عَلى محمّدٍ وَآلِ محمّدٍ، الفُلكِ الجاریةِ فی اللُّجَجِ الغامِرةِ ، یأمَنُ من رَكِبها ویغرقُ من تركَها، المُتقدِّمُ لَهُم مارِقٌ ، والمتأخّرُ عنهم زاهقٌ ، وَاللازِمُ لهُم لاحقٌ ،اللّهُمَّ صَلِّ على محمّدٍ وآلِ محمّدٍ ، اَلْكَهفِ الحصین ، وغیاثِ المُضطرِّ المُستكین ، وَمَلْجَأِ الهاربین ، وَعِصمة الْمُعْتَصِمین....
خدایا! بر محمد وآلش درود فرست كه درخت نبوّتند و جایگاه رسالت و محل رفت و آمد فرشتگان و معدن علم و حكمت و خاندان وحى. خدایا! بر محمد و آلش درود فرست كه آنان كِشتى دریاى معرفتند و روان در اَعماق آن دریا، هر كس بر آن كِشتى در آید از غرق ایمن است، و هركس در نیاید به دریاى هلاكت غرق خواهد شد. هركس بر آنان پیشى گیرد از دین خارج گردد، و هر كس از آنان عقب ماند سعىاش باطل و نابود گردد، و هر كس همراه آنان باشد ملحق به آنان خواهد شد. خدایا! بر محمد و آلش درود فرست كه حصار محكم امتند و فریادرس بیچارگان و نگهبان عصمت طلبان..(3)
1. كمال الدین و تمام النعمة، ص330.
2. اثبات الهداة بالنصوص والمعجزات، ج3، ص710؛ منتهى الآمال فى تاریخ النبى و الآل، ج2، ص470.
3. مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمى، ص211، در بخش اعمال مشترك ماه شعبان.
برگرفته شده از كتاب " خاندان عصمت علیهم السلام " تالیف سید تقى واردى