دانستنی های علمی
ابوالهول کسی را که به سوالاتش جواب نمیداد میکشت.
ابوالهول غول افسانههای مصر باستان و اسطوره اُدیپ، مخلوطی از انسان و حیوان با پیکری از شیر، مزیّن به بالهای عقاب و دارای سری شبیه سر زنان میباشد.
تندیس ابوالهول (مجسمه مرگ) که در فاصله ۴۰۰ متری از اهرام سه گانه و شمال معبد درهای خفرع قرار دارد، به نام پاسدار و نگهبان اهرام نیز نامیده شده است. سر این مجسمه شبیه سر انسان، اما اندامش مانند اندام شیری است كه بر زمین نشسته و پنجههایش را جلو گذاشته.
بسیاری معتقدند که ابوالهول چیـزه، مظـهر خدای خـورشـید (رع – هراخت) است و حتی ممکن است در زمان واحد، مظهر خدا و فرعون بوده است.
این هیولای سنگین در صحرای مصر و در هشت كیلومتری قاهره، روبه روی اهرام سه گانه قرار دارد. سر ابوالهول با دقت و ظرافت خاصی تراشیده شده، اما اندام آن ناهموار و خشن است. در میان پنجههای ابوالهول معبد كوچكی ساخته شده است. در این اتاق كوچك، كتیبههایی یافت میشود كه متعلق به دو تن از پادشاهان قدیم مصر است. روی آنها نوشته شده كه ابوالهول نشان دهنده یكی از تصویرهای الهه آفتابها، «رماخسیس» است. همچنین هدف از قرار دادن این هیولای بزرگ، پاسداری از گورستان اطراف اهرام سه گانه از شر شیطان است.
در كتابهای باستانی مصر، واژه ابوالهول به معنای «سرور» آمده است. مردمان قدیم معتقد بودند كه «سرور» هوش و چابكی و نیروی انواع حیوانات را دارد. آنها همچنین اعتقاد داشتند كه او این نیروها را به وسیله در سر كردن پوست حیوانات یا بر سر نهادن سر آنها، به دست میآورد. به همین جهت مصریان از سروران خود مجسمههایی میساختند كه نیمی از آنها شبیه انسان و نیمی دیگر شبیه به حیوان بود.
در ایران نیز، ما تصاویر اسفینکس مربوط به زمان هخامنشیان مییابیم. البته تفاوتهایی بین اسفینکس ایرانی و مصری وجود دارد. به عنوان مثال چهرهی اسفینکس ایرانی چهرهی یک مرد هخامنشی است. تفاوت دیگر اسفینکس هخامنشی، بالدار بودن آن است ... یعنی علاوه بر سر انسان و بدن شیر، بالهای عقاب نیز به این نماد ایرانی داده شده است تا کمال در آن به اوج برسد. نمونه ای از اسفینکس ایرانی مربوط به زمان داریوش هخامنشی در موزهی لوور فرانسه نگهداری میشود
معمای چهره ابوالهول
شخصی كه چهره اش به عنوان الگو برای مجسمه غولآسای ابوالهول كه از ۴۶۰۰سال پیش نگهبان اهرام ثلاثه مصر است، مورد استفاده قرار گرفته، هنوز مانند یك معماست.
باستانشناسان عقیده دارند صورت ابوالهول از چهره فرعون خفرن پسر خئوپس الگوبرداری شده، با این حال واسیلی دو بروف تایید میكند، این چهره خود فرعون خئوپس است. فرعون خئوپس، مشهورترین فرعون سلسله فراعنهی باستان قدیم، بین سالهای۲۷۰۰ تا ۲۲۰۰ قبل از میلاد و از سلسله سوم تا ششم فراعنهی باستان قدیم بوده است؛ با این حال این مجسمه غولآسا كه به افتخار او ساخته شده بود را هرگز ندید؛ زیرا قبل از خلق آن درگذشت.
ابوالهول در یونان باستان
یونانیان باستان عقیده داشتند موجوداتی اساطیری به نام ((ابوالهول)) در جادهها و راهها، کمین میکنند و مسافران را آزار میدهند؛ ابوالهولها موجودات غول پیکری بودند، ترکیبی از انسان و شیر، چیزی شبیه ابوالهول مصر، که در جادهها میایستادند و راه مسافران رو میبستند. آنها از مسافران یک سوال میپرسیدند. اگر جواب درست میدادند اجازه عبور میدادند وگرنه ابوالهولها آنها را از هم میدریدند.
معماهای بیجواب ابوالهولها به sorties مشهور هستند. كلمه soros در زبان یونانی به معنای ((خرمن)) هست چرا كه معمای خرمن، لاینحل ترین سوال ابوالهولها به حساب میآید:
ابوالهول: ایا یك دانه گندم میتواند به تنهایی خرمنی بسازد؟! دو دانه گندم چطور؟! سه دانه گندم؟
ابوالهول این سوالهای سلسله وار رو از تو میپرسد و پاسخ تو به هر کدام از آنها یك نه قاطع خواهد بود. احتمالا یك شبانه روز میگذرد و تو وقتی به خود میآیی كه او میپرسد: آیا ده هزار دانه گندم خرمنی تشكیل میدهد؟! آن وقت هست كه تو بازی را باختی بی آن كه مرز تبدیل دانه به خرمن را دانسته باشی.
فرض كنید كه در آخرین لحظه جرات میکنید و به ابوالهول میگویید بله، ده هزار گندم یك خرمن است. در این صورت ابوالهول سوالاتش را اینگونه پی میگیرد: اگر ده هزار دانه گندم خرمنی بسازد، پس نه هزار و نهصد و نود و نه گندم هم خرمنی میسازد . . . آن اعداد را یكی یكی پایین میآید تا به صفر برسد و آن وقت هست كه میتوانید آن اعداد را شمارش معكوس زندگیتان به حساب بیاورید! معماهای ابوالهول نشان میدهند سادهترین مفاهیمی كه فكر میكنید به آنها آگاهی داری، در واقع تاریكترین نقاط فكر هستند. همه ما ادعا میكنیم تفاوت یك دانه گندم و خرمن را میدانیم اما ابوالهولها به ما ثابت میكنند كه ما هیچ نمیدانیم.
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغseemorgh پنج شنبه 17/4/1389 - 8:18
دانستنی های علمی
در ۲۱ آوریل سال ۷۵۳ قبل از میلاد، دو برادر دو قلو به نام های رومولوس و رموس شهر رم را در مكانی كه سال ها قبل گرگ ماده ای به آن دو كه یتیمانی خردسال بودند شیر داده بود بنا كردند. شكل گیری افسانه رومولوس و رموس به زمانی حول و حوش قرن چهارم قبل از میلاد بازمیگردد. اما ماركوس ترنتیوس وارو، محقق و دانش پژوه ایتالیایی، تاریخ دقیق تاسیس شهر رم را در قرن اول قبل از میلاد به ثبت رساند.بر طبق افسانه، رومولوس و رموس هر دو پسران رئاسیلویا، دختر شاه نومیتور فرمانروای آلبالانگا بودند. آلبالانگا شهری افسانه ای بر روی تپه های آلبا واقع در جنوب شرقی سرزمینی بود كه مقرر بود رم نامیده شود. قبل از تولد دوقلوها، شاه نومیتور توسط برادرش آمولیوس از قدرت خلع شد. آمولیوس كسی بود كه به رئاسیلویا فرمان داد باكره ای پاكدامن باقی بماند تا نتواند فرزندی به دنیا بیاورد كه رقیبی برای مقام فرمانروایی باشد. با این وجود، مارس (بهرام) خدای جنگ، از دم خود در رئا دمید تا رومولوس و رموس متولد شوند. آمولیوس فرمان داد تا كودكان را در سرزمین تبت رها كنند.با این وجود، هر دوی آنها نجات پیدا كردند و در دامنه تپه پالاتین توقف كردند مكانی كه آنها از شیر یك گرگ ماده تغذیه كردند تا زمانی كه فاستولوس چوپان آنها را پیدا كرده بود.تربیت شدگان فاستولوس چوپان و همسرش، پس از مدتی رهبر گروهی از چوپانان جوان جنگجو شدند. پس از آنكه دوقلوها به هویت واقعی خویش پی بردند، به آلبالانگا حمله كردند و آمولیوس فرمانروای ناتوان آن را به قتل رساندند و پدربزرگشان را به سریر پادشاهی بازگردانند. پس از فتح آلبالانگا، دو برادر تصمیم گرفتند تا شهری در سرزمینی بنا كنند كه در زمان كودكیشان در آنجا از مرگ گریخته بودند. پس از بنای رم، درگیری جزیی بین رومولوس و رموس در گرفت كه در نتیجه آن رموس كشته شد و رومولوس فرمانروای شهری شد كه به یاد او «رم» نام گرفت.
رومولوس برای افزایش جمعیت شهرش، به آوارگان و تبعیدی ها پناه داد. جمعیت زنان رم اندك بود. از این رو رومولوس جشنواره ای بر پا كرد و مردمان سابین كه در همسایگی شان بودند را دعوت كرد تا زنان و دختران آنها را برباید. متعاقباً، جنگی درگرفت اما زنان سابینی در جنگ مداخله كردند و نگذاشتند شهر رم را تسخیر كنند. پیمان صلحی بین رومولوس و پادشاه سابین تیتوس تاتیوس بسته شد و در سایه این پیمان، جوامع گوناگون به وجود آمدند. مرگ زودهنگام تاتیوس، كه شاید دست پخت رومولوس بود، دوباره رومولوس را یگانه فرمانروای سرزمین كرد.پس از سال ها حكومت سرشار از موفقیت، رومولوس به دلایلی نامشخص، دار فانی را وداع گفت. بسیاری از اهالی رم، بر این اعتقاد بودند كه رومولوس تبدیل به یكی از خدایگان مقدس شد و او را به نام خدا كوئیرینوس می پرستیدند. بعد از رومولوس، شش پادشاه دیگر بر رم حكومت كردند كه گفته می شود سه پادشاه آخر اترواسكن ها بودند. حدود سال ۵۰۹ قبل از میلاد، جمهوری رم بنا نهاده شد.افسانه دیگری درباره بنیان نهادن رم وجود دارد كه ریشه در یونان باستان دارد. بر طبق آن آئناس فرزند افرودیت و انكسیس از اهالی شهر تروا، شهر لاوینیوم را تاسیس كرد و سلسله ای را آغاز كرد كه قرن ها بعد به تولد رومولوس و رموس انجامید. در ایلیاد _ شعری حماسی كه در قرن هشتم قبل از میلاد سروده شده و منسوب به هومر است _ آئناس (Aeneas) تنها قهرمان بزرگ شهر تروا بود كه پس از ویرانی شهر جان سالم به در برد. شعر، روایتی از چگونگی حكومت وی و نوادگانش بر شهر تروا است. اما از آنجایی كه هیچ مدرك ثبت شده تاریخی مبنی بر وجود این سلسله در دست نبود محققان یونانی، این فرضیه را پیشنهاد كردند كه آئناس و همراهانش در مكانی دیگر سكنی گزیده اند.
در قرن پنجم قبل از میلاد، تعداد كمی از مورخان یونانی بر این عقیده بودند كه آئناس در رم _ كه در آن زمان شهری كوچك بود _ اقامت گزیده است.در قرن چهارم قبل از میلاد، رم در آن شبه جزیره ایتالیایی شروع به گسترش كرد و اهالی رم ارتباط بیشتری با یونانی ها برقرار كردند و این در حالی بود كه رمی ها از این نظریه كه آئناس یونانی نقشی اساسی در تاسیس شهر بزرگشان رم ایفا كرده است، اصلاً راضی نبودند.در اولین قرن قبل از میلاد، ویرژیل شاعر رومی، در شعری حماسی از افسانه آئناس با نام آئنید (Aeneid) نام برد كه داستان سفر آئناس به رم را بیان می كند. شایع است كه آلوستوس، اولین فرمانروای رومی كه در زمان حیات ویرژیل، به رم فرمانروایی می كرد و ژولیو سزار _ عموی بزرگ و فرمانروای قبل از او، از نوادگان آئناس هستند گردآوری : گروه فرهنگ و هنر سیمرغ seemorgh
پنج شنبه 17/4/1389 - 8:15
دانستنی های علمی
برخى واژه ها جادویى اند «فرعون» از جمله این واژه هاست. ولى به راستى فرعون چگونه آدمى بوده، چیزى در بین آسمان و زمین، نیل و صحارى به براى نخستین بار در فرانسه در یک نمایشگاه تاثیرگذار، که توسط «انستیتوى جهان عرب» برگزار شده، موضوع شناخت کامل پادشاه مصر و رازهاى آن به صورت جدى مطرح مى شود. صدها قطعه نایاب، برخى آثار و ابنیه تاریخى، جملگى سرشار از زیبایى افسون کننده و پر از رمز و راز در معرض دید مردمى قرار گرفته که افسون و جذبه مصر باستان برایشان حد و اندازه اى ندارد. اکسپرس در این مقاله در پى کلیدهاى این دنیاى رازگونه است، جایى که تقدس و افسانه پردازى انسان ها شانه به شانه یکدیگرند، هنر و سیاست کاملاً با یکدیگر هماهنگ اند، عظمت و صمیمیت با یکدیگر همسرند، و انسان با طبیعت در صلح و آشتى است دنیایى که از ازلیت با ما سخن مى گوید.در اینجا به اسراری درباره فراعنه می پردازیم از آنجا که اسرار زیادی درباره فراعنه وجود دارد و همه آنها جالب و بر اساس اکتشافات جدید در حال بررسی دوباره هستند موضوع جالبی برای تحقیق بسیاری از اندیشمندان و مصرشناسان و... می باشد ما سعی می کنیم در این مقالات به جمع آوری این اسرار بپردازیم.
پادشاه جوان مصر که آخرین بازمانده نسل سلطنتی پرقدرتی در این کشور به شمار می رفت،در حالی از دنیا رفت که هنوز سالهای زیادی از عمر او نگذشته بود.فرعون جوان باید قرنها در مقبره خود باقی می ماند تا قرنها بعد گروهی از باستان شناسان بتوانند آرامگاه او را پیدا کنند و مومیایی فرعون معروف مصر را در حالی بیابند که آسیب چندان زیادی به مقبره او وارد نشده بود.با کشف مومیایی این فرعون،عصر جدیدی در شناخت اسرار مصر باستان آغاز شد؛اما همانند هر یافته جدیدی که در علم مطرح می شود،پرسشهای بسیار زیادی را نیز با خود به همراه آورد.آیا فرعون جدید به قتل رسیده بود؟آیا بقایای جسد مومیایی شده او رازهای مرگ فرعون را با خود به همراه داشت؟اینها پرسشهایی است که زمان به آنها پاسخ می دهد.در تاریخ مصر باستان دوره های اوج فراوانی را می توان سراغ گرفت.شکوه معماری اهرام،اوج طراحی معابد،طراحی تقویم دقیق بر مبنای طلوع ستاره شباهنگ و دهها مورد دیگر؛اما همه این اوجها در قالب حکومت هایی رخ داد که در راس آن شخصی به نام فرعون قرار داشت.پادشاهان بزرگ مصر علی رغم تغییرات بنیادی،کودتاها و حملات نظامی و... همواره خود را در ساختار حکومتی فراعنه وارد می کردند و ادامه حکمرانی خود را در این قالب انجام می دادند،حتی وقتی ایرانیان در زمان هخامنشیان مصر را ضمیمه قلمروی حکمرانی خود کردند،سلسله ای به نام فراعنه ایرانی را بنیان گذاشتند.این سلسله فراعنه از دوران اساطیری آغاز می شود و تا پایان دوره تاریخی ادامه یافت،اما در این میان برخی سلسله ها به واسطه پادشاهان قدرتمند آن سلسله ها،با تغییرات بنیادینی که در آن رخ داده است،مورد توجه ویژه قرار دارد.یکی از مهمترین دوره های سلطنتی مصر باستان سلسله ای است که به عنوان هجدهمین سلسله عصر طلایی مصر از آن نام برده می شود.این پادشاهی در بازه 1539 تا 1075 پیش از میلاد بر سرزمین نیل حکم می راند و پادشاهان برجسته ای در این دوره حکمرانی کردند،یکی از پرقدرت ترین فراعنه این سلسله،آمون هوتپ سوم بود که به مدت 4 دهه بر مصر حکمفرمایی کرد؛اما جانشین او سرمنشاء تغییرات وسیعی در حکمرانی مصر شد،این فرعون سنت مذهبی مصری را که تا آن زمان بر پرستش آمون استوار بود،تغییر داد و پرستش آتون(قرص خورشید)را جایگزین آن کرد و نام خود را به آخن آتون(خدمتگزار آتون)تغییر داد.این فرعون پایتخت خود را از شهر باستانی تبس به شهر تازه ساز آخت آتن(یا به نام امروزی آن آمارنا) منتقل کرد و با یکی از زنان پرقدرت تاریخ مصر ازدواج کرد تا نام ملکه نفرتی تی در تاریخ مصر جاودانه شود،اگرچه نفرتی تی فرزند پسر نداشت،اما همسر دوم او فرزندی آورد که جانشین فرعون پرقدرت مصر آخن آتون شود.فرعون بعدی که به نام توت عنخ آمون شناخته می شود هیچ گاه مانند اجدادش سلطنت طولانی نداشت و در حالی که یک سال مانده بود تا دومین دهه زندگی اش را سپری کند جان خود را از دست داد تا یکی از رازهای بزرگ تاریخی شکل بگیرد.3300 سال پس از آن که دوره سلطنت توت عنخ آمون به پایان رسید،گروهی از کاوشگران غربی وارد مصر شدند و تمرکز خود را بر جستجوی مقبره های فراعنه ای متمرکز کردند که از دستبرد دزدان آثار عتیقه جان سالم به در برده بود،هوارد کارتر،یکی از برجسته ترین این کاوشگران بود که در سالهای دهه 1920 موفق به انجام یکی از پرهیاهوترین کشفهای باستان شناسی شد.هوارد کارتر موفق شد در یکی از مقبره های قدیمی را در دره شاهان(آرامگاه فراعنه مصر)باز کند و با اتاق سالم و دست نخورده ای روبه رو شود که در میانه آن تابوتی عظیم قرار داشت.این تابوت چند لایه،جنازه مرد جوانی را مراقبت می کرد که با دقت ویژه ای مومیایی شده بود و در چندین لایه محافظ نگهداری می شد.هوارد کارتر درون این مقبره به پادشاه توت می نگریست.اگرچه این کشف بسیار باارزش تلقی می شد،اما از حاشیه نیز در امان نماند و داستان معروف نفرین فراعنه بسرعت بر اصل ماجرا سایه انداخت.مرگ مشکوک چند نفر از اعضای تیم اصلی کاوش باعث دامن زدن به قدرت جادویی فراعنه شد،اما این داستانی نبود که به این سادگی ها پایان پذیرد.در سال 1968 گروهی از پژوهشگران پزشکی که با بهبود روشهای تشخیص پزشکی عصر جدیدی را آغاز کرده بودند،به بررسی یک بیمار کهنسال پرداختند که با استفاده از ابزارهای رادیوگرافی به اسرار مرگ توت عنخ آمون پی ببرند.این گروه با احتیاط کامل جنازه فرعون مصر را از جعبه ای که هوارد کارتر او را در آن قرار داده بود،خارج کردند و زیر دستگاه تابش اشعه x بردند.یافته های اولیه پرتوی x مدارکی را از وضعیت استخوانی فرعون قدیم مصر آشکار می کرد که باعث شد بسیاری از محققان فرضیه قتل وی را تایید کنند.بر مبنای این داده ها،آثاری از یک ضایعه برخوردی در پشت جمجمه کشیده فرعون به چشم می خورد و همین امر دلیل شاید واضحی برای اثبات فرضیه قتل فرعون بود.به هر روی ،فرعون بار دیگر آرام گرفت تا این که قریب به 40سال بعد بار دیگر آرامش پادشاه بر هم خورد و این بار دانش آغاز هزاره سوم به یاری باستان شناسان آمد.عقربه های ساعت 6 بعدازظهر روز 5 ژانویه ۲۰۰۵ را نشان می داد که بار دیگر گروهی از دانشمندان به سراغ فرعون پرآوازه مصری رفتند شاید در طول تاریخ فراعنه هیچیک از آنها معروفیت فرعون جوان را به دست نیاورده اند.گروهی از محققان مصری مومیایی توت عنخ آمون را وارد یک دستگاه اسکن پیشرفته پزشکی کردند تا این بار اطلاعات باارزش تری به دست آورند.این بار نمای دقیق تری از آناتومی بدن این فرعون به دست آمد.بر مبنای نتایج این CT-Scan جدید مشخص شد،در قسمت جمجمه علاوه بر قسمتی که در تصویرهای اشعه X خود را نشان می داد در دو نقطه دیگر نیز ضایعه ای استخوانی وجود دارد و در حوالی سینوسها،در نزدیک گوش و در پشت گردن با حالت جمع شدگی مواد مواجه هستیم.این بررسی ها به جای این که نظریه قتل را تایید کند،بیشتر آن را زیر سوال می برد.تمام این آسیبها امکان داشت در حین جابه جایی فرعون در زمان کشف مومیایی از سوی گروه کارتر رخ داده باشد.برمبنای ساختار دندانها که در این اسکن به طور کامل و بوضوح مشخص شدند،سن توت عنخ آمون هم به طور دقیق تعیین شد،توت عنخ آمون در هنگام مرگ تنها 19سال سن داشته است و همانند همه اعضای خانواده سلطنتی از جمجمه های کشیده برخوردار بوده است.اعضای این خانواده بنا بر دلیلی که درباره آن مناقشه است،در دوره کودکی که جمجمه نازک و شکل پذیر بوده سر را در بین تخته های ویژه ای می گذاشتند تا به جای شکل طبیعی حالتی کشیده به خود گیرد و روی سایر استخوان ها نیز از عارضه ای غیرطبیعی نشان داشت.در ناحیه اتصال استخوان پا و همچنین در ناحیه گردن ضایعه ای به چشم می خورد که با توجه به سلامت اجزای اسکلت بعید است مربوط به یک بیماری فرعون باشد و بیشتر احتمال می رود نتیجه آسیبهایی باشد که در حین جابه جایی جنازه به آن وارد شده باشد.بررسی دقیق اندام 68/1 متری توت عنخ آمون واقعیات تازه ای درخصوص سلامت فرعون جوان آشکار کرد اما مهمترین دستاورد هنوز باقی بود.بر مبنای داده های این Scan پیشرفته،گروهی از دانشمندان،شروع به بازسازی چهره فرعون کردند،برجستگی های گونه،ساختار ماهیچه ای و اضافه کردن بافتهای فرسوده شده با کمک یک رایانه پیشرفته،باعث شد کم کم چهره افسانه ای این فرعون پس از 3300سال آشکار شود.با کمک دانش قرن 21رازهای دوره کهن شکل گرفتند و خود را آشکار کردند.اگر چه چهره نهایی اعلام شده با بسیاری از باورها تطابق کامل نداشت،اما به هرحال غیر از رنگ پوست همه چیز آن واقعی بود،دانشمندان هیچ مدرکی که بتواند رنگ واقعی پوست فرعون جوان را مشخص کند،نداشتند و به همین دلیل تصاویر رسم شده از مقبره فراعنه،مرجع انتخاب رنگ پوست قرار گرفت.اگر حالت جمجمه،حالت چشم و گونه ها همه مبتنی بر واقعیات بودند؛اما به هرحال رنگ چهره فرعون همیشه در هاله ای از ابهام قرار خواهد داشت...
گردآوری : گروه فرهنگ وهنر سیمرغ
seemorgh پنج شنبه 17/4/1389 - 8:13
دانستنی های علمی
دیوار چین که یکی از هفت اعجاز جهان شمرده میشود، در جهان به لحاظ زمان ساخت طولانیترین و بزرگترین نظام مهندسی تدافعی در قدیم است. این دیوار در نقشه جغرافیایی چین 7000 کیلومتر امتداد یافته است. این اثر سال 1987 در "فهرست میراث جهانی" ثبت شد. تاریخ ساخت دیوار چین به قرن 9 قبل از میلاد باز میگردد. حکومت وقت چین برای جلوگیری از حملات ملیتهای شمالی، برجهای آتش برای خبررسانی و یا قلعههای مرزی برای حصول اطلاعات دشمن را در ارتباط با دیوار و بر روی آن ایجاد کرد. در دوره حکمرانی سلسلههای بهار و پاییز و کشورهای جنگجو، میان دوکها جنگ بر پا شد و کشورها با استفاده از کوههای مرزی به ساخت دیوار پرداختند تا سال 221 قبل از میلاد، امپراتور چین شی خوان پس از به وحدت رساندن چین، دیوارهای دوکها را به هم متصل کرد که به صورت دیوار بزرگ در مرزهای شمالی بر روی کوهها در آمد. او میخواست با این کار از حملات دشمن به مراتع شمالی جلوگیری کند. در این زمان طول دیوار چین به 5000 کیلومتر میرسید. در سلسله خان پس از سلسله چین طول دیوار به 10 هزار کیلومتر رسید. در تاریخ دو هزار و اندی ساله چین، حکمرانان دوران مختلف به ساخت دیوار چین پرداختند. تا اینکه طول دیوار به 50 هزار کیلومتر رسید. این میزان معادل گردش به دور کره زمین است.
دیواری که اکنون مردم مشاهده میکنند، دیوار متعلق به سلسله مینگ (سال 1368 – سال 1644 ) است از غرب به دروازه "جایو گوان" در استان گان سو چین و از شرق به ساحل رود یالو جیان در استان لیائو نینگ در شمال شرقی چین منتهی میشود و درمیان آن 9 استان- شهر و ناحیه خود مختار به طول 7300 کیلومتر وجود دارد و مردم آنرا دیوار طولانی مینامند. دیوار چین به عنوان پروژه تدافعی بر روی کوهها ساخته میشد از بیابانها مراتع و لجنزارها عبور میکرد. کارگران طبق عوارض زمینی، ساختار متفاوتی برای ایجاد دیوار در نظر گرفتند که درایت و عقل نیاکان چین را نشان میدهد. دیوار بر مسیر کوههای پر فراز و نشیب امتداد یافته است. در بیرون دیوار پرتگاههای بلند دیده میشود. در واقع کوه و دیوار به یکدیگر پیوند خورده اند. لذا دشمن به هیچوجه قادر به نفوذ به این دیوار نبود. دیوار چین معمولا با آجرهای بزرگ و سنگ مستطیل ساخته شده و در وسط آن خاک و خرده سنگ ریخته شده و ارتفاع ان 10 متر است در پهنای دیوار برای عبور چهار اسب کافی است و در یک ردیف عرض آن 4 -5 متر است تا در زمان انتقال غلات و سلاحها مشکلی ایجاد نشود. طرف درونی دیوار، نرده سنگی و در وجود دارد که به آسانی حرکت میکند. در فاصله معینی سکوی دیواری و یا برج آتش برای خبررسانی ساخته شده است. سکوی دیواری برای ذخیره سلاحها و غلات و استراحت سربازان است و در جنگ مخفیگاه بوده است. هنگامی که دشمن دست به حمله میزد برجهای آتش روشن میکردند و سراسر کشور از حمله آگاه میشدند. اکنون مقاومت دیوار چین به عنوان یک مانع نظامی از بین رفته است. اما زیبایی معماری مخصوص آن دیدنی است. زیبایی دیوار چین پر ابهت، و باعظمت است. از دور دیواری بلند و پر پیچ و خم بر روی کوهها همانند اژدهایی در حال حرکت به چشم میخورد و صحنه ای شکوهمند ایجاد شده است. از نزدیک، دروازههای پر ابهت، دیوارها، سکوهای دیواری، برجهای دیده بانی، برجهای آتش هماهنگ با عوارض زمینی آکنده از دلربایی هنری است. دیوار چین دارای اهمیت تاریخی و فرهنگی و ارزش دیدنی است. چینیها میگویند: "کسی که به دیوار چین صعود نکرده باشد، قهرمان نیست گردشگران چینی و خارجی از پیمودن دیوار احساس افتخار میکنند. حتی سران بسیاری از کشورهای خارجی نیز فرصت دیدار از این اثر بزرگ را از دست نمیدهند. برخی از بخشهای دیوار چین بخوبی حفظ شده است از جمله دیوار "بادلینگ" در نزدیکی بیجنیگ دیوار "سی ما تای"، دیوار" موتیان یو"، دروازه شان حای گوان در انتهای شرقی دیوار چین است که نخستین دروازه چین نامیده میشود و دروازه "جایوگوان" در انتهای غرب در گان سو، این بخشها همچنین از مکانهای بسیار مشهور و دیدنی دیوار است و گردشگران زیادی در تمام سال از آنها بازدید میکنند دیوار چین تجسم درایت و رنج و به عنوان "سمبل ملیت چین" است.
پنج شنبه 17/4/1389 - 8:1
آموزش و تحقيقات
خبرگزاری فارس: حجاب در اسلام هرگز نماد ظلم به زن یا برای تأكید بر پستی بر زنان تحمیلنشده است. شما در هیچ یك از متون مقبول اسلامی چنین تعبیر یا اشارهاینخواهید یافت؛ بلكه دهها متن دینی حجاب را نمادی از حرمت، احترام و عزّت زنمسلمان معرفی میكند
چندی است كه مسئلهی حجاب زنان مسلمان در غرب محل چالش دو تمدناسلام و غرب شده است. اخیراً در چند كشور اروپایی حجاب را در مدارس یا ادارات دولتی ممنوع كردهاند و با انتشار صدها مقاله در جراید غربی به شدتحجاب را مورد تاخت و تاز قرار دادهاند.
مسئلهی حجاب برای اوّلین بار نیست كه صحنهی هماوردی تمدن غرب وتمدن اسلامی قرار میگیرد، لااقل در سه كشور اسلامی تركیه، افغانستان و ایران خودباختگان سیاسی كه از تمدن شرقی خود احساس حقارت میكردند تنها راهجبران عقبماندگیهای ذهنی و عینی را شبهمدرنیسم میدانستند؛ خصوصاً درایران مسئلهی حجاب به جدایی آشتیناپذیر بین نیروهای مذهبی و پهلویها گردید. قبل از آن نیز در دورهی مشروطیت عدهای از غربزدگان حجاب اسلامی رامورد تاخت و تاز قرار دادند و آزادی و بالندگی زنان را در بیحجابی منحصرمیدیدند. آنها دهها مقاله و هجونامه را برای بیاعتبار كردن حجاب اسلامی منتشركردند و در مقابل اسلامگرایان دهها رساله در وجوب حجاب و پاسخ به شبهاتپیرامون آن تولید كردند.
امروز همین مسئله در غرب در حال تكرار شدن است، در ماههای اخیر دههامقاله توسط روزنامههای پرتیراژ غرب علیه حجاب اسلامی منتشر شده است. بهنمونههایی از این مقالات كه فقط در ماه نوامبر منتشر شده است توجه كنید.
حزب طرفدار آزادی هلند خواستار ممنوعیت استفاده از روسریتوسط زنان مسلمان در این كشور شد (روزنامه اكونومیست، مقالهیدشمنی در داخل، 23 نوامبر 2006)
ذهن انسان با حجاب چگونه كار میكندـ حجاب نماد ظلم به زنمحسوب میشودـ زنان مسلمان آلمان از حجاب چشمپوشی كنند.(تاگس سایتونگ، مقاله حقایق و پیشداوریها، 30 اكتبر 1385)
قرآن زنان مسلمان را به حجاب ملزم نمیكند (واشنگتن تایمز،مقاله خیزش مذهب در غرب، 23 نوامبر 2006)
حجابی كه زنان برای تمایز و تأكید بر پستی آنان تحمیل شده استتاریخچهای كهن داردـ اسلامگرایان كه از حجاب یك فریضهی دینی ویك دستور خدا میسازند بسیار جدید استـ لیلا بابس در كتاب خودثابت میكند كه حجاب یك فریضهی دینی نیست چه برسد به یكآداب مذهبیـ هیچ متن مذهبی حتی قرآن، هیچ رأی فقهی یا هیچمفسر قرآن پذیرفته شده هرگز این هنجار را معنوی توصیف نكردهاستـ این گفتهی اصولگرایان كه حجاب را از حیطهی اخلاق جنسیبه یك اصل دینی تبدیل كردهاند، لباس دروغین پوشاندن به دیناست. (لوتان، مقالهی حجاب پنج هزار سال فرمانبرداری، 21 نوامبر2006)
اینها نمونههایی از مقالاتی است كه فقط در ماه نوامبر در غرب منتشر شدهاست. مسئلهی ممنوعیت حجاب در كشورهای غربی و مدعی دمكراسی ما را بهیاد عملكرد مستبدین تاریخ شرق، رضاشاه، كمال آتاتورك و امانالله خان، شاهافغانی میاندازد و مجدداً حملات غربگرایان ایرانی و ناسیونالیستهای ترك راعلیه حجاب در اذهان زنده میكند. با این تفاوت كه در گذشته میدان پیكار علیهحجاب كشورهای اسلامی بود و اكنون این مصاف در كشورهای غربی روی دادهاست و این نشان میدهد كه تمدن غرب دیروز در حال تهاجم بود و اینك تمدناسلامی دست به تهاجم زده و غرب در حالت تدافعی به سر میبرد.
شاید امروز مسئولیت اسلامگرایان در تبیین مسئلهی حجاب مسئولیتی مضاعفشده؛ چه این كه اگر از این نماد اسلامی پشتیبانی فكری نشود، چه بسا از پیشرویباز ماند و در زیر حملات دفاعی غرب ناچار به عقبنشینی یا تسلیم شود. از اینجهت نكاتی چند برای تبیین حجاب ضروری است:
1ـ حجاب در اسلام هرگز نماد ظلم به زن یا برای تأكید بر پستی بر زنان تحمیلنشده است. شما در هیچ یك از متون مقبول اسلامی چنین تعبیر یا اشارهاینخواهید یافت؛ بلكه دهها متن دینی حجاب را نمادی از حرمت، احترام و عزّت زنمسلمان معرفی میكند.
جالب این است كه حتی" مسئلهی حجاب تنها بر مبنای ملاك تمایلات جنسیواجب نشده است. به همین جهت فقها با این كه نگاه كردن مردان را به زنان نامحرمحرام میدانند؛ ولی نگاه به زنان غیر مسلمان كه حجاب را امری لازم نمیدانند و زنان مسلمانی كه بیمبالات هستند و خود حرمت خود را نگه نمیدارند جایزمیدانند (آیتالله خویی، منهاجالصالحین، ج 2، ص 259). بعضی علت این جواز را پاس نداشتن زن از حرمت خود داشتهاند.
و باز به همین جهت است كه فقها فتوا دادهاند كه نگاه به تصویر زن مسلمان و آشنا حرام است؛ ولی نگاه به تصویر زنی كه متهتك است و خود حرمت خود را پاسنمیدارد جایز است. (امام خمینی، تحریرالوسیله، ج 2، كتاب النكاح)
2ـ شكی نیست كه اسلام برای حفظ كانون خانواده وظایف زنان و مردان را برمبنای طبیعت هر كدام مشخص كرده است و به عبارتی از زن وظیفهی زنانه و ازمرد خدمت مردانه خواسته است. به همین جهت از مرد و زن خواسته است تا درمسئلهی پوشش و لباس هر كدام هویت خود را حفظ كنند. در واقع اسلام به پیروانخود تأكید میكند كه هیچ تفاوتی در ارزش انسانی زن و مرد نیست و باید هیچ كداماز جنسیت خود احساس حقارت و از خودبیگانگی نكنند. به همین علّت اسلامپوشیدن لباس مردانه را برای زنان و لباس زنانه را برای مردان حرام میداند و حتی" نماز خواندن زن در لباس مردانه و نماز خواندن مرد در لباس زنانه را باطل میداند. (عروةالوثقی، ج 1، فی شرایط المصلی، مسئلهی 42)
3ـ حجاب اسلامی یعنی پوشیدن تمام موهای سر و تمام بدن به جز صورت ودستها تا مچ و پاها تا مچ از ضروریات فقه اسلامی است؛ تمام فقهای اسلام سنیو شیعی همه بر وجوب آن فتوا دادهاند و همهی مفسرین اسلامی شیعه و سنی درذیل آیهی 31 سورهی نور و آیه 59 سورهی احزاب دو حكم پوشیدن گلو و سینه باروسری و پوشیدن جلباب یا شال و مقنعهای كه سر و سینه تا نیمتنه را میپوشاند رابه معنای وجوبی و امر الزامی گرفتهاند (آلوسی، تفسیر روحالمعانی، ج 22، ص 88و طبرسی، مجمعالبیان، ج 4، ص 369). تاكنون هیچ فقیه و مفسری فتوا یا تفسیر وقرائتی كه دلالت بر غیر الزامی حجاب باشد از خود صادر نكرده است. این ادّعایعجیبی است كه جراید غربی نقل میكنند كه اسلام حجاب را الزامی نكرده است. واین نیز باید افزوده شود كه در اسلام بین اخلاق عملی و الزام فقهی هیچ تفاوتینیست. اگر غیبت، تهمت، تجسس، سرقت، خیانت، زنا، چشمچرانی، از لحاظاخلاقی امری ناپسند هستند، از لحاظ فقهی نیز امر ممنوع و حرامی هستند. بنابراینادّعای روزنامه لوتان كه حجاب را در حیطهی اخلاق جنسی و خارج از محدودهییك اصل دینی تعریف كرده است، نشان از ناآگاهی نویسنده به اسلام است.
راستی جای تعجب است كه غرب از شكستن حرمتهای خانوادگی و متلاشیكردن كانون خانواده چه سودی برده است كه همچنان بر این تجربهی تلخ پافشاریو استدلال میكنند؟! در آخرین سرشماری كه مؤسسهی تحقیقات اجتماعی(O.N.S) ارایه داده از هر سه نفر كودك متولد شده در اروپا یك نفر آنان نامشروعاست. آیا آیندهی اروپا با این همه انسانهای بیاصل و نسب كه هیچ شیرازهای ازمحبت خویشاوندی آنها را به یكدیگر پیوند نمیزند چه خواهد شد؟ آیا درآیندهای نه چندان دور اروپا به دانههای از هم گسیخته تبدیل نخواهد شد؟
البته پاسخ دیگر جامعهی اروپا قطعاً رویآوری به اسلام خواهد بود.
سال گذشته از ده هزار زن ایتالیایی كه اسلام آورده بودند و با مسلمانان ازدواجكرده بودند، وقتی سؤال شد چرا؟ آنها چند پاسخ همانند دادند: جوان مسلمان ازهمسر خود چون شیئی مقدس حفاظت میكند ـ مسلمانان بیشتر پایبند بههمسرانشان هستند ـ مسلمانان به عشق وفادارترند ـ در خانوادهی اسلامی آرامشحاكم استـ معنای زندگی و عشق را دوباره باز یافتهاند و...
پنج شنبه 17/4/1389 - 7:56
دانستنی های علمی
در نوشتار حاضر تلاش خواهد شد با تکیه بر شماری از منابع و کتب تاریخی به گونهای مختصر و موجز پیشینه تاریخی کاربرد نام « خلیج فارس» برای آبراه بسیار مهم و استراتژیک خلیج فارس مورد بررسی، بازکاوی و یادآوری قرار گیرد.
تا قبل از ورود آریاییان به فلات ایران در منابع آسوری از خلیج فارس با عنوان « نارمرتو Narmarratu» نام برده شده است که به معنای رود و یا آبراه تلخ است و این قدیمیترین عنوانی است که بر خلیج فارس داده شده است.
در کتیبهای از داریوش بزرگ شاه هخامنشی واژه یا عبارت « درایه تیه هچا پارسه آئی تی Draya tya hacha Parsa aity» بر آبراه خلیج فارس اطلاق شده است که معنای آن « دریایی که از پارس میرود» است.
فلاویوس آریانوس (Flavius Arrianus) مورخ یونانی که در قرن دوم میلادی میزیسته است در کتابش آنابازیس برای نام خلیج فارس واژه « پرسیکون کاای تاس Persikon Kaitas» را به کار میبرد که معنا و مفهوم آن قرابت نزدیکی با عبارت « خلیج فارس» دارد.
« استرابون Strabon» جغرافیدان معروف یونانی هم که در نیمه قرن اول میلادی زندگی میکرد در کتاب خود مکرراً از همین واژه برای معرفی خلیج فارس بهره برده و به ویژه تصریح میکند که اعراب ب93ین دریای سرخ و خلیج فارس (پرسیکون کا ای تاس) روزگار میگذرانند.
کلودیوس پتوله ما اوس (Claudius Ptalemaeus) معروف و مشهور به بطلمیوس بزرگترین جغرافیادانان عالم در قرون اولیه پس از میلاد در قرن دوم میلادی از آبراه خلیج فارس تحت نام « پرسیکوس سینوس Persicus Sinus» ذکر کرده است که دقیقاً به مفهوم « خلیج فارس» است. در برخی منابع لاتین این واژه به صورت سینوس پرسیکوس و « ماره پرسیکوم Mare Persicum» هم ذکر شده است که معنای عبارت اخیر دریای پارس است.
لازم به یادآوری است که در بسیاری از زبانهای زنده دنیا نیز همین واژه سینوس پرسیکوس برای معرفی نام خلیج فارس وارد شده است. چنانکه در زبانهای : فرانسه به صورت : Golfe Persique؛ .6انگلیسی Persian Gulf؛ آلمانی Persischer Golf؛ ایتالیایی Golfo Persico؛ روسی Persidskizaliv؛ ژاپونی Perusha Wan؛ و ترکی Farsi Korfozi ثبت شده است.
کوین توس کورتیوس روفوس (Quintus Curtius Rufus) مورخ رومی هم در قرن اول میلادی نام لاتین « آکوارم پرسیکو Aquarum Persico» را برای نام خلیج فارس به کار برده است که به معنای آبگیر پارس است.
در منابع تاریخی و جغرافیایی دوره اسلامی نیز به طور مکرر برای شناسایی و معرفی آبراه خلیج فارس از واژهها و عبارات « بحر فارس ـ البحر الفارسی ـ الخلیج الفارس ـ خلیج فارس» استفاده شده است.
ابوبکر احمد بن محمدبن اسحاق بن ابراهیم الهمدانی مشهور و معروف به ابن الفقیه در اثر جغرافیاییاش مختصر کتاب البلدان که در سال 279ق تألیف شده است درباره خلیج فارس چنین آورده است : « و اعلم ان بحر فارس و الهندهما بحر واحد لاتصال احدهما بالاخر. یعنی : بدان که دریای پارس و هند از برای پیوستگی به یکدیگر هر دو یک دریا هستند.»
ابوعلی احمدبن عمر بن رسته در کتابش الاعلاق النفیسه و در سال 290ق درباره خلیج فارس چنین نوشته است :
فاما البحر الهندی یخرج منه خلیج الی ناحیه فارس یسمی الخلیج فارس ... و بین هذین الخلیجین (یعنی خلیج احمر و خلیج فارس) ارض الحجاز و الیمن و سایر بلاد العرب. یعنی : اما دریای هند، از آن خلیجی به سوی ناحیت پارس بیرون آید که خلیج فارس نام دارد... و بین این دو خلیج یعنی خلیج احمر و خلیج پارس سرزمین حجاز و یمن و دیگر بلاد عرب واقع است.
ابوالقاسم عبیدالله بن عبدالله بن احمد بن خرداد به خراسانی (وفات 300ق) در کتاب خود المسالک و الممالک در این باره مینویسد: « گروهی از این رودها به سوی بصره و گروهی به سوی مذار [شهری بین واسط و بصره] روانند و سپس همه آنها به دریای پارس میریزند.»
بزرگ بن شهریار الناخذاه هرمزی (ناوخدای هرمزی) در کتابش عجایب الهند بر و بحر و جزایره که در سال 342ق آن را تألیف کرده است از واژه « بحر فارس» برای معرفی خلیج فارس بهره برده است. ابواسحاق ابراهیم بن محمد الفارسی الاصطخری (وفات 346ق) هم در کتاب خود مسالک الممالک از همین عبارت « بحر فارس» برای معرفی نام خلیج فارس استفاده میکند. مورخ نامدار ابوالحسن علی بن الحسین بن علی مسعودی (وفات 346ق) نیز در اثرش « مروج الذهب و معادن جوهر» در ذکر خلیج فارس عبارت « بحر فارس» را به کار برده است. مسعودی در کتاب دیگرش « التنبیه و الاشراف» هم واژه « البحر الفارسی» را برای شناساندن خلیج فارس به کار گرفته است.
ابوریحان محمد بن احمد البیرونی الخوارزمی (وفات 440ق) نیز در آثار خود واژههای « دریای پارس ـ خلیج پارس ـ بحر پارس» را برای معرفی خلیج فارس ذکر کرده است.
ابن حوقل در اثرش « صورﺓ الارض» و بشاری در کتابش احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم که به ترتیب در سالهای 367ق و 375ق تألیف شدهاند، واژه « بحر فارس» را به جای خلیج فارس به کار بردهاند در کتاب « حدودالعالم من المشرق الی المغرب» هم در معرفی خلیج فارس از عبارت « خلیج فارس» بهره گرفته شده است.
محمد بن نجیب بکیران در کتابش جهان نامه؛ ابن البلخی در کتابش فارسنامه؛ شرفالزمان طاهر مروزی در اثرش طبایع الحیوان؛ ابوعبدالله محمد بن عبدالله بن ادریس در کتاب نزهه المشتاق فی اختراق الآفاق؛ شهابالدین ابوعبدالله یاقوت بن عبدالله حموی رومی در کتاب مشهورش معجمالبلدان؛ ابوعبدالله زکریا بن محمد بن محمود قزوینی در کتاب آثارالباقیه و اخبارالعباد؛ در کتاب عجائب المخلوقات و غرایب الموجودات؛ ابوالفداء در کتاب تقویمالبلدان؛ و شمسالدین ابوعبدالله محمد بن ابی طالب الانصاری الدمشقی الصوفی در کتابش نخبةالدهر فی عجایب البر و البحر به ترتیب واژهها و عبارات : « بحر پارس - دریای پارس (و هم بحر پارس) ـ الخلیج الفارسی ـ بحر فارس ـ دریای پارس (و هم بحر فارس) ـ دریای پارس ـ بحر فارس ( و دریای پارس) ـ بحر فارس و بحر الفارسی (و بحر فارس)» را در معرفی و ذکر خلیج فارس به کار بردهاند. این عبارات و واژهها به طور مکرر طی قرون پنجم تا یازدهم قمری در کتب و منابع تاریخی و جغرافیایی زیر نیز ذکر شده است : شهابالدین احمد بن عبدالوهاب بن محمد النویری در کتاب نهایتالادب فی فنون العرب؛ حمدالله ابی بکر مستوفی در کتاب نزههالقلوب؛ ابوحفص زینالدین عمر بن مظفر معروف به ابن الوردی در کتاب حزیدةالعجائب و فریدةالغرایب؛ ابن بطوطه در کتاب خود تحفه النظار فی غرائب الامصار و عجائبالاسفار؛ ابوالقاسم محمد بن حوقل در کتاب صورةالارض؛ و کتاب صبح الاعشی فی کتابه الانشاء نوشته احمد بن علی بن احمد القلقشندی.
همچنین مصطفی بن عبدالله کاتب چلبی فلسطینی معروف و مشهور به حاجی خلیفه (وفات 1067ق) صاحب کتاب کشفالظنون در کتاب دیگرش جهاننما در توصیف خلیج فارس آورده است : [ترجمه از زبان ترکی است] « دریای پارس ـ به این دریا سینوس پرسیقوس میگویند یعنی خلیج فارس به مناسبت اینکه در مشرق آن فارس واقع است بدان نسبت داده میشود و آن را ماره پرسیقوم (دریای پارس) نیز میگویند.»
در جلد هفتم دایرةالمعارف البستانی نیز که در سال 1883م به چاپ رسیده است برای معرفی خلیج فارس از واژه « الخلیج العجمی» استفاده شده است.
منتظر نظرات شما برای بهتر شدن مطالب هستم.
abdollah.hosenaly5017@gmail.com
پنج شنبه 17/4/1389 - 7:48
ایرانگردی
واژه دی در در ایران باستان به معنای دادن و آفریدن و ساختن و بخشودن است و دادار در فارسی از همین ریشه است روز هشتم و پانزدهم و بیست وسوم هر ماه (۲دی و۹ دی و ۱۷دی به تقویم امروزی ) به نام دی است و برای تشخیص این سه روز از یکدیگر هر یک از اینها را با نام بعد از خودش می خوانده و دی بآذز دی بمهر و دی بدین می گویند یعنی این سه روز را برای باز شناختن به روز بعد خودش نسبت می دهند ضمن آِنکه می دانیم روز اول هر ماه هرمزد یا اورمزد می باشد که نام آفریننده جهان است پس به این ترتیب روز اول (۲۵ آذر به تقویم امروزی)و هشتم و پانزدهم و بیست وسوم دیماه به نام خداوند است و چون نام ماه و روز یکی می شود هر چهار روز جشن است و خود ماه هم که به معنای خداوند است این جشنها را جشن اورمزد و سه دی گویند یعنی اولی در اورمزد روز و سه دیگر در سه روزی است که هر سه دی نام دارد. در ترجمه آثار الباقیه راجع به دی ماه مطالبی نوشته شده که خلاصه آنها به این شرح است ((دی ماه نخستین روز آن خرم روز است و این روز و این ماه هر دو بنام خداوند است که هرمزد نامیده شده یعنی پادشاه حکیم و صاحب رای و آفریدگار .
در این روز عادت ایرانیان چنین بود که پادشاه از تخت پایین می آمد و جامه سفید می پوشید و در بیابان بر فرشهای سفید می نشست و دربانها و محافظان را که هیبت پادشاه به آنهاست کنار می راند و هر کس که می خواست پادشاه را ببیند خواه دارا یا نادار بدون هیچگونه حاجب و مانع به نزد شاه می رفت و با او گفتگو می کرد و در این روز پادشاه با برزگران مجالست می نمود و در یک سفره با آنها غذا می خورد و می گفت من امروز مانند یکی از شماها هستم و با شما برادرم زیرا دوام و پایداری دنیا به کارهای است که با دست شما انجام می شود و امنیت مملکت نیز با شاه است نه شاه را از رعیت گریزی است و نه رعیت را از شاه و چون حقیقت امر چنین باشد پس من که پادشاه هستم با شما برزگران برادر می باشم و مانند دو برادر مهربان خواهیم بود)) کدام یک از ملتهای دنیا دارای چنین فرهنگ پرمهرو غنی هستند؟؟؟
صد افسوس که از این آیین ها و گذشته کهنمان چیزی جز حسرتش برایمان باقی نمانده.خلاصه آنکه روز اول و هشتم و پانزدهم و بیست و سوم دیماه که هر چها روز بنام خداوند است و با معنی مفهوم واژه دی یعنی آفریننده جهان موافق می باشد در ایران باستان جشن بوده که روز اول را جشن خرم روز و سه جشن دیگر را جشن دیگان می نامیدند . امروزه هم در ایران اول دیماه را بنام شب اول چله زمستان عملا مورد توجه قرار می دهند و مخصوصا در اینشب هندوانه یا میوه های دیگر می خورند . مسیحیان نیز این شب را که در زبان عبری یلدا نام دارد شب میلاد مسیح می دانند و جشن می گیرند .یلدا در اصطلاح نجوم آخرین شب پاییز و نخستین شب زمستان است که درازترین شبها می باشد .هرچند که با تفاوتهایی که بین تقویم کهن و امروز ایران وجود دارد نمی توان گفت دقیقا شب یلدا چه تاریخی است اما اگر یکی از موسساتی که در زمینه نجوم فعالیت می کند بلندترین شب سال را دقیقا مشخص کند این مشکل هم در نوع خودش برطرف می شود اگر عمری باقی باشد درباره شب یلدا مطلب جداگانه به تاریخ امروزی خواهم نوشت. لازم به ذکر است که تعطیلات آخر هفته که امروز در بین ملل دنیا مرسوم است (شنبه یکشنبه یا جمعه) در فرهنگ کهن ایرانی بوده و ایرانیان قدیم بطور کلی در هر ماه این چهار روز را که بنام خداوند است بجای چهار آدینه فعلی تعطیل می کردند .چه زیبا بود اگر می توانستیم این سنت قدیم ایران زمین را دوباره زنده نماییم تا آثار نیاکانمان و یادگارهای ارزشمند آنان بکلی فراموش نگردد.جشن خرم روز بر تمام ایرانیان فرخنده باد .پاینده ایران...
پنج شنبه 17/4/1389 - 7:40
دانستنی های علمی
نظام تعلیم و تربیت در ایران از ظهور اسلام تا بروز انقلاب مشروطیت بر پایه سنت و مذهب قرار داشت و جامعه به گونه ای سنتی کودکان را برای در دست گرفتن نبض حیاتی آینده این مرز و بوم تربیت می نمود. پدر و مادر به صورت فطری از همان آغاز تولد، نخستین و مهمترین آموزگاران فرزندان خود بودند. پسر، علم و فنون و صنعت را از پدر می آموخت و دختر تا 9 سالگی رموز و فنون خانه داری را از مادر کسب می کرد. در این میان مساجد و جلسات مذهبی یکی از عمده ترین محل های تعلیم و تربیت کودکان به شمار می رفت.
در این راستا دختر بر اساس فرهنگ و سنن جاری در جامعه از سن 9 سالگی شوهر داده می شد و زمان کمتری را در کانون خانواده به سر می برد و کمتر مورد توجه قرار می گرفت. البته در سطوح بالاتر اجتماع و طبقات مرفه، دختران علاوه بر آموزش های ابتدایی به فراگیری شرعیات و قرآن و در صورت روشنفکر بودن پدر خانواده به آموزش ادبیات فارسی، کتب اخلاقی و تاریخی و در نهایت آشنایی با دواوین شعرای بزرگ پارسی زبان می پرداختند. این آموزشها وظیفه معلمین سر خانه بود و بیشتر جنبه شنیداری داشت. 1 چرا که تفکر سنتی مرد سالارانه نوشتن را برای زنان جایز نمی دانست و آن را خطری بزرگ برای بیان احساسات عاطفی و نامه نگاریهای پنهان می پنداشت.
در سطوح پایین تر جامعه و طبقات متوسط این آموزشها وظیفه مکتب خانه ها بود. در این مکتب خانه ها که توسط ملا باجی اداره می شد، تعلیم و آموزش علوم بسیار محدود بود و به قرائت قرآن و روخوانی چند کتاب ادبی چون کلیله و دمنه، گلستان سعدی و اشعار حافظ بسنده می شد.2
هیچ گونه تشکیلات دولتی و غیردولتی که نظاره گر این مکتب خانه ها باشد وجود نداشت. تنوع و میزان مواد درسی مکتب خانه ها بستگی به ذوق و وجدان مکتب داران داشت تا به چه ترتیب کودکان را به علم آشنا سازند و شوق علم جویی را در آنان بپرورانند.
اما مظلومیت دختران ایران به حدی بود که این امکان نیز تنها در شهرها وجود داشت و دختران روستایی و عشایر از این حداقل نیز محروم بودند. عصر قاجار، عصر آشنایی با فرهنگ و تمدن غربی و شناخت شیوه جدید زیستی بود. این آشنایی با تفکرات و تمدن غربی که از جنگهای ایران و روس آغاز شد و با اعزام محصلان ایران به خارج از کشور و رفت و آمد خارجیان به ایران گسترش یافت نوعی دگرگونی و اصلاح طلبی در عقاید رجال عصر قاجار به وجود آورد و در این بین پاره ای از دولتمردان کشور چون عباس میرزا، میرزا ابوالقاسم فراهانی، میرزا تقی خان امیرکبیر و ... به تحول در نظام آموزشی معتقد و از مشوقان تحول نظام فرهنگی و اصلاح آن در جامعه شدند. از سوی دیگر پاره ای از روشنفکران ایرانی چون میرزا آقاخان کرمانی و آخوند زاده به بازنگری در شیوه زیستی زنان عصر قاجار پرداخته اند و تحول در آن را امری ضروری دانسته اند. 3 و پاره ای از زنان آزاداندیش چون بی بی خانم استرآبادی، تاج السلطنه و فروغ السلطنه (دختران ناصرالدین شاه) و ... به لزوم این دگرگونی پی برده و از آن سخن گفتند. حضور چشمگیر زنان در نهضت تنباکو و انقلاب مشروطیت روح عدالت خواهی و مساوات طلبی را گسترش داد و آنان را به اعتراض علنی کشاند. 4 اما اعتراضات راه به جایی نبرد و حتی درخواست به حق زنان برای ایجاد مدارس دخترانه در مجادلات ابتدایی نمایندگان مجلس گم گشت. پس زنان آزاده ایرانی در نخستین قدم پس از تأسیس انجمنها به تأسیس مدارس دخترانه و سواد آموزی دختران پرداختند تا از این طریق آگاهی و علم اندوزی را به داخل خانه ها بکشانند و با آگاه نمودن زنان و دختران ایرانی نسل های بعد را برای کسب حقوق حقه خود آماده سازند.
تأسیس مدارس دخترانه
الف- مدارس دخترانه مسیونرهای مذهبی5:
در دوره محمد شاه نخستین مدارس به شیوۀ جدید در ایران توسط مسیونرهای آمریکایی و سپس فرانسوی تشکیل شد. نخستین مدرسه دخترانه را یک کشیش آمریکایی به نام پرکینز در شهر ارومیه در سال 1217ه.ق تأسیس کرد. 6 این مدرسه در ابتدا مخصوص اقلیتهای مذهبی بود و هیچ دختر مسلمانی اجازه تحصیل در آن را نداشت. چرا که جامعه آن عصر به هر گونه تحولی با دیدۀ شک می نگریست و تحصیل دختران را جایز نمی دانست و به آیات قرآن مجید که در آن هنگام سخن از « یا ایها الذین آمنوا » هم مردان را مخاطب قرار می دهد و هم زنان را، توجهی نمی کردند و کلام مقدس نبوی « اطلب العلم و لو بالصین» و یا « طلب العلم فریضه » را مد نظر قرار نمی دادند.
به هر صورت پرکینز این مدرسه را با چهار دانش آموز نستوری در ارومیه تأسیس نمود. این تعداد تا سال 1219ق به 24 دانش آموز رسید. در این مدارس علاوه بر علوم مذهبی، مهارتهای خانه داری و صنایع دستی چون قالیبافی، خیاطی، گلدوزی، آهنگری و ... نیز تعلیم داده می شد. موفقیتهای پرکینز در این زمینه باعث شد که محمد شاه فرمانی مبنی بر حمایت از مدارس آمریکایی در سال (27 ربیع الاول) 1255ه.ق صادر کند. 7 هیئت مبلغان آمریکایی به تدریج فعالیت خود را در سایرشهرهای ایران چون تهران، همدان و رشت گسترش دادند و در 24آوریل 1874م/1291ه.ق مدرسه ای دخترانه در تهران تأسیس نمودند. این مدرسه مجانی بود. بعدها این مدرسه به محل جدیدی در نزدیکی باغشاه که موسوم به لاله زار بود انتقال یافت و به صورت مدرسۀ شبانه روزی درآمد. در هنگام انتقال، این مدرسه دارای 9 شاگرد بود که به طور شبانه روزی در همان محل زندگی می کردند و سرپرستی آنان بر عهده «سارا باست» بود. در سال 1292ه.ق/1885م دوشیزه دیل از آمریکا برای اداره مدرسه دخترانه به تهران آمد و قرار شد که مخارج آموزشگاه را مدرسه تأمین کند و در نتیجه مبالغی به عنوان شهریه دریافت گردد. در سال 1294ه.ق/1877م بنابه خواهش بنجامین وزیرمختار آمریکا، ناصرالدین شاه اجازه داد که دختران مسلمان نیز به این مدرسه راه یابند. 8 و این اولین آموزش علمی دختران مسلمان به حساب می آمد.
به دنبال صدور این فرمان و مخالفت پاره ای از رجال درباری، ناصرالدین شاه خود به بازدید از مدرسه رفت اما پس از بازرسی از مدرسه و پرسش از دختران محصل چنان به وجد آمد که وعده داد سالی صد تومان به بودجه آموزشگاه دخترانه کمک کند. پس از آن عده ای از خانواده های سرشناس مسلمان دخترانشان را به این مدرسه فرستادند. چنانچه در سال 1314ه.ق/1896م 16 تن از دختران مسلمان برای ثبت نام به این مدرسه مراجعه کرده و تعداد محصلین مسلمان آموزشگاه بیش از محصلین مسیحی و ارمنی و یهودی شد. در سال 1321ه.ق/1903م مظفرالدین شاه فرمان داد که تمام خانواده های مسلمان دخترانشان را از این مدرسه که در آنجا به دختران پوشیدن دامن و کفشهای پاشنه بلند را یاد می دهد، بیرون بیاورند. تمام دختران مسلمان آموزشگاه را ترک گفتند ولی ده روز طول نکشید که همه آنان دوباره به مدرسه بازگشتند. 9 تا اینکه بالاخره اولین گروه دختران مسلمان از مدرسه دخترانه آمریکایی تهران در سال 1325ه.ق/1907م فارغ التحصیل شدند.10
سومین مرکز فعالیت میسیونرهای آمریکایی در سال 1300ه.ق/1881م را مستر هاواکس در شهر همدان تأسیس کرد. عده شاگردان آن بالغ بر 65 نفر شد. اولین گروه دختران مسلمان این آموزشگاه در سال 1325ه.ق/1907م فارغ التحصیل شدند. 11
ضمائم:
1. « ما را از پنج سالگی به مکتب می گذاشتند آن هم نه همه دختران را، بلکه ندرتاً. نه ساله که می شدیم از مکتب بیرونمان می آوردند. اگر کتاب می توانستیم بخوانیم یا خط می توانستیم بنویسیم پدران عزیزمان با کمال تغیر کتاب و قلم را از دستمان گرفته، پاره کرده و شکسته و به دور می انداختند که چه معنی دارد دختر خط داشته باشد، مگر می خواهید منشی بشوید.» ر.ک روزنامه تمدن، سال اول، ش 12، 7 ربیع الاول 1325.
2. « مکتب خانه هایی بسیار اندک برای دختران وجود داشت که زنان اداره می کردند. برخی از دختران تا هشت سالگی ممکن بود قرآن خواندن را بیاموزند ولی ضرورت نداشت نوشتن را فرا گیرند.» ر.ک جعفر شهری. تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، ج 4، ص 447 و سر جان ملکم. تاریخ ایران ج 2، ص 206. عیسی صدیق. تاریخ مختصر آموزش و پرورش، ص 322.
3. میرزا آقاخان کرمانی درباره وضعیت زندگی زن ایرانی در سه مکتوب خود ص 20 می نویسد: ... زنان ایرانی نه تنها در نظرها خفیف و بی وقار و حقیر یا ذلیل، ضعیف و مانند اسیرند، بلکه از دانش مهجور و از فخر بینش دور و از همه چیز عالم بی خبرند و از تمام هنرهای بنی آدم بی بهره و بی ثمر ... و از معاشرت دور و در زاویۀ خانه های خراب، عنکبوت وار از خیال زنانۀ خوش می زیسته و بر وفق طبیعت خود می بافند. شب همه شب در فکر اینکه به صد حیله از دست آن شوهر نامرد نمرود کردار شداد رفتار گریبان خود خلاص کنند.
4. زنان در اعتراض به عدم حق رأی در انقلاب مشروطه در مقاله ای در یکی از مجلات قزوین نوشتند: « ... برادران عدالت دوست و مواسات خواه ما به حکم ماده مخصوص در نظامنامه مزبور [تبصرۀ اول از ماده سوم و تبصره اول از ماده پنجم] توهین و تخفیف عموم زنان ایرانیه را نموده و آنان را در شمار مجانین و ضعفا محسوب [می دارند] و حال آنکه می توان مدلل داشت که زنان قدمی از مردان عقب نیستند و بلکه اگر آن همه اسباب و آلاتی که برای تحصیل و ترقی مردان فراهم است، زنان هم داشته [باشند] نتایج [را] بهتر جلوه می دادند.» هفته نامه حبل المتین، سال 14، ش 17 دوشنبه 16 شوال 1324، ص 7.
5. برای آگاهی از تاریخچه مسیونرهای مذهبی در ایران رجوع کنید به پژوهشی بر فعالیت انجمن تبلیغی کلیسا در دوره قاجاریه نوشته صفورا برومند.
6.در سال 1208ش/1829م دو مبلغ پروتستان آمریکایی به نامهای پرکینز و اسمیت به ایران آمدند تا به تبلیغ در میان نستوریان ایران بپردازند و آنان را به آیین پروتستان درآورند. آنان می پنداشتند که از این نستوریان تغییر مذهب داده شده بتوانند برای تغییر مذهب ایرانیان استفاده کنند. هدف تبلیغی این هیئت « احیای روحانی مسیحی» خاورمیانه بود.
7. آبراهام یلسون. روابط سیاسی ایران و آمریکا، ترجمه باقر آرام، ص 28.
8. مجله گنجینه اسناد، سال اول، دفتر اول، 1370، ص 82.
9. جان الدر. تاریخ مسیون آمریکایی در ایران، ص 40-41.
10. مریم اردلان و مهرتاج رخشان از مدرسه آمریکایی تهران فارغ التحصیل شدند.
11. ملک الرحیم رضازاده. تاریخ روابط ایران و آمریکا، ص 75-78.
پنج شنبه 17/4/1389 - 7:38
دانستنی های علمی
اما چرا به این موضوع پرداختیم: چون پرداختن به موضوع زن یك نیاز واقعی است كه آبشخور آن از یك طرف واقعیت های اجتماعی است و از سوی دیگر تهدید القائات و مطالبات جهانی است.
چرا كه نظریه مساوات همه جانبه دكور حقوق زن ومرد از عجولانه تری و ناپخته ترین دكترین حمایت زن است، كه نتیجه نادیده انگاری شخصیت، ارزش، حقوق و وظایف زنان است كه جامعه انسانی امروز به بدترین شكل ممكن با آن درگیر است.( اگر جریانات فمنیستی حاكم بر جوامع امروزی را در اوائل روی كار آمدنشان به عنوان پزشكی تصور كنیم كه حقوق زن را به عنوان یك بیماری تشخیص داد امام در نسخه پیچی و تجویزات خود را به بیراهه رفت و لذا زن امروزی با مشكلات اساسی ای روبروست.)
و لذا در آغاز، شخصیت گم شده زن را جستجو كردیم تا با احیای آن به عنوان پایه مباحث بعدی استفاده كنیم.
كنكاش در این مبحث ما را به آنجا رهنمون شود كه : تاریخ مذهب و دین كه قرآن كریم تشریح كرده یك تاریخ مذكر- مؤنث وبه تعبیری مؤنث است كه مذكر و مؤنث هر دو نقش دارند. از اینجا كشف می شود كه زن صاحب شخصیتی گرانبهاست.
شاهدهای عینی قرآن در این زمینه این است كه قرآن عنایت خاص دارد كه در كنار صدیقین و قدیسین، صدیقات و قدسیات را نیز بیان كند( مادر مؤسی، مریم مقدّس و زهرای اطهر از نمونه های خاص هستند)
اما بعد به سراغ خلقت زن و هدف از آن رفتیم تا ارتباط بین آن و تكالیف مرتبت بر زن را پیدا كنیم(به عنوان یك حلقه مفقوده)از نظر اسلام خلقت انسانی كامل است، نهایت كمال و جلوه نظام آفرینش در این است كه هر موجودی در نقش حقیقی خود جلوه كند و به سوی كمال گام بردارد و نیروهای بالقوه خود را به فعلیت برساند. قرآن در این مقام است كه بفهماند: زن و مرد در اصل خلقت انسانیت مساوی هستند و اگر هم از نظر جسمی، روانی و احساسات با هم دو گونگی دارند به جهت تناسب بیشتر است نه نقص یكی و كمال دیگری.
اما در بحث آفریمش كه از نظر گذشت اعتقاد بعضی بر این است كه : افرینش زن به خاطر مرد است یعنی وجود زن طفیلی و لغیره است.
اما اینگونه در صدد جواب بر می آییم كه: هدف نهایی آفرینش زن را خطاب های عام قرآن به انسانها به ما می رساند كه بدون هیچ تفكیكی بین زن و مرد می فرماید:« ما خلقتُ الجن و الانس الا لیعبدون» و همچنین « ان اكرمكم عندالله اتقئكم »، اما نفع رساندن به مرد هدف ثانوی آفرینش زن است كه در جهت تنظیم مناسب تر روابط انسانها مقدر شده است ، چرا كه انسان اصالتاً موجودی اجتماعی است و نخستین بستر فعلیت یافتن این ویژگی برترین مخلوق الهی به طور قطع كانون مقدس « خانواده » است. در تـأسیس خانواده بر اساس مهر و رأفت به عنوان امتیازی در استحكام پیوند خانواده در دست زن است، لذا زن با این امتیاز خاص، استعدادها و تاوانایی های خاصی برای به دوش كشیدن تكالیف و وظایفی در قبال شوهر، اولاد و اجانب می یابد كه البته اساس این تقسیمات سه گانه، كتاب روش خوشبختی- بانو مجتهده امین(رحمة الله علیها) است.
امام نقش های عمده و زندگی ساز زن كه نتیجه كاركردهای ویژه او در زندگی زناشویی است عبارتند از: تسكین و آرامش بخشیدن به به مرد- عاطفی كردن محیط- تقویت روحیات مرد- كمك به سامان بخشیدن به خانواده- نقش تعاون و همیاری با مرد- آرامش بخشیدن غریزه و كمال ورزی و تكامل. كه البته از مجموع اینها بر می آید كه : خوب شوهرداری كردن یك هنر است و نیاز به ذوق، سلیقه و مهارتهای خاص دارد و سعادت و شقاوت خانواده در دست زن است. زن اگر چه به فن شوهر داری آشنا باشد می تواند با انجام وظایف، خانه را به «بهشت برین» تبدیل كند و از شوهر و فرزندان ، افرادی لایق، خلاق، پویا و آبرومند بسازد و خانه را محل آسایش، فضیلت و خوشبختی قرار دهد. حال اگر جهت مسأله عكس شود، خانواده از حالت تعادل خارج و به سمت تزلزل و شقاوت پیش می رود.
اما وظیفه زن نسبت به اولاد: خداوند متعال زن را مادر بشر معرفی كرده است.در تعالیم مذهبی، زن رسالت مادری را نه به عنوان غریزه ای كه ساختمان جسمی اش به او حكم كند بلكه به صورت تربیت كننده و مربی نسل انسان ها می داند. زن در محیط خانواده ودر كنار فرزندان خود، كاملترین وسیله آموزش زبان خود و انتقال فرهنگی است كه به آن تعلق دارد. دامان مادر نخستین مدرسه است. در این مدرسه نه فقط زبان گفتار یا پایه رفتاری می آموزند بلكه نخستین خشت بنای فكر و روح كودك گذاشته می شود و شكل گیری نخستین شخصیت طفل نیز آغاز می گردد. بدیهی است مادرانی كه خود روحیاتی تربیت یافته ندارند با تأثیر و تربیت خود، گاهی آثار مخربی در فرزند و در نتیجه در جامعه می گذارند و ضایعاتی به اجتماع بشر می زنند كه زیان آن به مراتب از عدم تربیت آنها بیشتر ا ست.
و اما وظیفه زن نسبت به اجانب: عفت یعنی حفظ گوهر پرآفت گرانبهای كه امانت مرد نزد زن و نشانه ای از شخصیت زنانه زن است. حجاب یا بهتر بگوییم پوشش، پاسداری از گوهر زن عفت زن در مقابل اجانب است. از آنجا كه اسلام به قدرت شگرف غریزه جنسی توجه كامل دارد برای تعدیل و رام كردن این غریزه تدابیری اندیشیده و در این زمینه هم برای زنان و هم برای مردان تكلیف معین كرده است . اما علت اینكه در اسلام دستور پوشش اختصاص به زنان یافته است این است كه میل به خودنمایی و خودآرایی مخصوص زنان است ولذا انحراف تبرّج و برهنگی از انحرافات مخصوص زنان است و دستور پوشش هم برای آنان مقرر شده است و اسلام به این منظور خواسته برای زن حریم قائل شود. اما فلسفه پوشش اسلامی چند چیز است: از جنبه روانی، آرامش، از نظر خانوادگی باعث استحكام پیوند خانواده- از نظر اجتماعی، استواری و از نظر خود زن باعث بالا رفتن احترام و ارزش زن است.
این بود مجملی از نقش زن كه زاییده اختلاف روانی،جسمی و طبیعی او با مرد و امتیازات خاص خود اوست كه این مقاله سعی كرد به آن بپردازد.
« بر اهل معنا شد سخن،اجمال ها تفصیل ها
بر اهل صورت شد سخن،تفصیل ها اجمال ها»
نتیجه و پیشنهاد این مقاله آن است كه :
اقتضای طرح مباحث مربوط به شخصیت، ارزش، حقوق و وظایف زنان، فرهنگ سازی بر اساس تعالیم دینی به عنوان خاستگاه اصلی و مصلحت اندیش مباحث انسانی در جامعه به خصوص قشر زنان است تا بدین وسیله از ابعاد و جهات مختلف وجودی خود آگاه شوند تا نوع و برد فعالیت آنان دقیقتر و شفافتر شود.
ان شاء الله تعالی
مقاله از خانم صغری حیدری پنج شنبه 17/4/1389 - 7:32
آموزش و تحقيقات
از ویژگی های عمده نوجوانی کسب شخصیت ( تشخص طلبی ) است . به طور کلی شخصیت جنبه بیرونی و اکتسابی دارد، در حالی که منش جنبه ذاتی و درونی دارد .
« نوجوان دوستدار کسب شخصیت است .»
برای رسیدن به مرحله کسب شخصیت باید دو اصل حاصل شود :
1) انجام مهارت ها و دارا بودن توانمندی های خاص در برخورد با دیگران
2) پذیرفته شدن این مهارت ها از سوی پدر و مادر و اطرافیان
برخی نوجوانان مرحله اول را طی می کنند ولی اگر خانواده و اطرافیان و مراجع قدرت او را نپذیرفتند ، دچار عدم تعادل روانی می شود .
اگر به نوجوان کمک نکنیم و او را کنترل ننمائیم ، اثرات سقوط بسیار خطرناک و غیرقابل جبران خواهد بود. ولی برخی مسیرهای زندگی هموارتر است که در آن باید به کنترل دورادور نوجوان اکتفا کرد و اجازه داد خودش طی طریق کند. سپس یک حالت متناوب از نظارت و آزادی دادن به نوجوان باید در زندگیش باشد.
در جهت کسب شخصیت باید از دو راه به نوجوان کمک کرد :
- روش کسب مهارت ها و توانائی ها را بیاموزد .
- به زبان و رفتار به او بفمهمانیم که او را پذیرفته و درک کرده ایم و شخصیت او قابل پذیرش و احترام است و ما او را به عنوان یک انسان در حال کمال قبول داریم .
در انتقاد از نوجوان دقت کنیم که تمام شخصیت آنها را مورد حمله قرار ندهیم و تنها آن قسمتی را مورد سؤال قرار دهیم که نتوانسته وظیفه اش را درست انجام دهد. هرگز نباید به نوجوان یا هر شخص دیگر بگوئیم : تو لیاقت نداری و به درد هیچ کاری نمی خوری زیرا با این جمله تمام حیطه وسیع شخصیت او را مورد حمله قرار داده ایم . روی هم رفته هر انسان دارای نقاط مثبت و منفی شخصیتی است و برای مطرح کردن انتقاد بهتر است نخست چند نقطه مثبت او را متذکر شویم سپس اشاره به نقطه منفی نمائیم .
اگر ناگهان و بدون مقدمه شروع به انتقاد کنیم و این انتقاد را به تمام شخصیت نوجوان گسترش دهیم انتقادمان ویرانگر و مخرب خواهد بود .
آلپورت می نویسد : انتقاد از دیگران در حکم جراحی شخصیت است .
جراح روانی کسی است که از ویژگی های روانی نوجوانان کاملاً آگاهی دارد و روش صحیح انتقاد را می داند . تشویق به جا و انتقاد صحیح و درست می تواند انسان را متحول نماید .
برای مرحله دوم یعنی پذیرش شخصیت از طرف پدر و مادر و اطرافیان چه کنیم ؟
می توان با زبان این پذیرش را در نزد دوستان و اقوام و خانواده بیان کرد.
می توانیم با عمل به او ثابت کنیم که شخصیت او را پذیرفته ایم ، برای رسیدن به این هدف باید او را به عنوان مشاور در خانواده به خودمان نزدیک کنیم.
حضرت پیامبراکرم (ص) فرمودند : پس از 14سالگی با فرزندتان مشورت کنید.
باید در مسائل مختلف نظر نوجوان را پرسید و نباید فکر کرد که در اثر مشورت ، نوجوان گستاخ می شود.
نوجوانان ثابت کرده اند که اگر به آنان اعتماد کنیم ، برای حفظ اعتماد و تقویت آن دست به هرکاری می زنند که خودشان را شایسته نشان دهند .
حضرت علی (ع) با عبارت زیبایی در این زمینه رابطه تکریم شخصیت و غلبه بر گناهان را بیان فرموده اند: کسی که شخصیتش مورد احترام دیگران قرار گرفت ، لغزش ها و شهوت ها در نظرش بی ارزش می شوند.
« دومین ویژگی دوره نوجوانی ، استقلال طلبی نوجوانان است »
نوجوانان به دلیل این که خودشان را در آستانه یک انسان کامل شدن می بینند، علاقه به کسب استقلال در زندگی دارند.
در انتقاد از نوجوان دقت کنیم که تمام شخصیت آنها را مورد حمله قرار ندهیم و تنها آن قسمتی را مورد سؤال قرار دهیم که نتوانسته وظیفه اش را درست انجام دهد. هرگز نباید به نوجوان یا هر شخص دیگر بگوئیم : تو لیاقت نداری و به درد هیچ کاری نمی خوری زیرا با این جمله تمام حیطه وسیع شخصیت او را مورد حمله قرار داده ایم .
این استقلال از نظر اقتصادی و مالی مطرح می شود. نوجوانان می خواهند برای خودشان درآمدی هرچند اندک داشته باشند. این علاقه به تملک و استقلال نسبی با خصوصیات نوجوانان کاملاً هماهنگ است. کسی که ظرف دو و سه سال آینده وارد اجتماع خواهد شد و نقش یک فرد بالغ را ایفاء خواهد کرد باید خودش را برای این جهش آماده کند .
نوجوان می بیند که به زودی از خانواده جدا می شود و بنابراین باید درآمد نسبی برای خودش داشته باشد تا بتواند قطع وابستگی از خانواده کند و در ضمن بتواند لیاقت خود را ثابت کند. این مسائل باعث نگرانی نوجوان در این دوره می شود که آیا من می توانم بدون وابستگی به خانواده زندگی کنم ؟ و ...
از این رو استقلال نسبی که نوجوان با تمام علاقه به دنبال آن می رود ، شامل عدم دخالت پدر و مادر در کلیه مسائل نوجوان می شود. یعنی نوجوان اگر احساس کند ، شما در تمام مسائل او دخالت می کنید در مقابل شما جبهه گیری می کند و عکس العمل منفی نشان می دهد و رنجیده خاطر می گردد. برخورد صحیح با نوجوان این نیست که ما در تمام مسائل او دخالت کنیم .
برخی از مسیرهای زندگی در فردای نوجوان چنان است که اگر به نوجوان کمک نکنیم و او را کنترل ننمائیم ، اثرات سقوط بسیار خطرناک و غیرقابل جبران خواهد بود. ولی برخی مسیرهای زندگی هموارتر است که در آن باید به کنترل دورادور نوجوان اکتفا کرد و اجازه داد خودش طی طریق کند. سپس یک حالت متناوب از نظارت و آزادی دادن به نوجوان باید در زندگیش باشد.
پنج شنبه 17/4/1389 - 7:27