با سلام از دوستان بزرگوار انجمن ادبیات دعوت میشود اشعار خود و دیگران در خصوص گذشته ی پر افتخار این كشور عزیز و معضلات كنونی را در این گفتگو قرار دهند.
یادش بخیر قدیما
یادش بخیر قدیما، دلا پر از خدا بود
ز زرق و برق دنیا، دلای ما جدا بود
یادش بخیر كه مردم، راست و حسینی بودن
درستی و راستی رو، همیشه میستودن
یادش بخیر قدیما، دوز و كلك كم بودش
شیطون بی مروت، پر غصه و غم بودش
یادش بخیر قدیما، مرام و معرفت بود
برای زنهای ما ،مردونگی صفت بود
یادش بخیر قدیما صفا تُوی ادب بود
هر كی كه بی ادب بود، از قافله عقب بود
یادش بخیر كه فرزند، پشت سر پدر بود
نصیحت بزرگتر، همیشه پر اثر بود
یادش بخیر قدیما، بزرگتری بجا بود
احترام بزرگتر، در همه جا روا بود
یادش بخیر كه ایزد، همیشه در نظر بود
یاد خدا به دلها، همواره پر ثمر بود
یادش بخیر قدیما، اداره ها كاخ نبود
اداری هم به مردم، اینقده گستاخ نبود
یادش بخیر قدیما، تلاشه كارگر بود
پارتی و پولِ تنبل، واسش یه دردسر بود
یادش بخیر قدیما، بانك نبود هر كجا
نبود حساب مردم، درگیر سود و ربا
یادش بخیر قدیما، عروسه با حیا بود
برای همسر خود، مظهری از وفا بود
یادش بخیر عروسا، چادر بسر میكردن
با كمبودای داماد، همیشه سر میكردن
یادش بخیر قدیما، لقمه هامون حلال بود
سفره هامون كوچیكو، ساده و بی ملال بود
یادش بخیر بدیها، فقط تُوی خفا بود
كارهای خوب مردم، فقط واسه خدا بود
یادش بخیر زكاتِ ،گندم و جو می دادیم
خمسمونو به موقع، با پول نو می دادیم
یادش بخیر همسایه، عزیزتر از جون بودش
میون شادیهامون، هیچ كی نبود، اون بودش
یادش بخیر دلامون، خیلی بهم سر میزد
یه مرتبه بی هوا، برای هم پر میزد
یادش بخیر كه مردم، با همدیگه خوب بودن
كارهای خوب و زیبا، بود كه محبوب بودن
یادش بخیر هوا هم، هوای خوبیها بود
هوس نبود دمادم، صفای خوبیها بود
یادش بخیر زمین هم، سخاوتش زیاد بود
دریغ نداشت ز مردم، ارادتش زیاد بود
یادش بخیر آسمون ،چیزی دریغ نمیكرد
ابر، زبرف و بارون ،چیزی دریغ نمیكرد
یادش بخیر بوی نون، میون كوچه ها بود
سهمی ز نون تازه، واسِه پرنده ها بود
یادش بخیر پیرامون، دلیر و مرشد بودن
واسه جوونای ما ،نگین تُو مسجد بودن
یادش بخیر جوونا ،پیر خرابات بودن
روی زمین ولیكن، اهل سماوات بودن
یادش بخیر جبهه بود، جنگ بود و صفا بود
نمود مردونگی، در همه بی ریا بود
یادش بخیر تُو جبهه، كسی زمینی نبود
لباس خاكی به تن، صاف جبینی نبود
یادش بخیر ز جبهه، بوی خدا می اومد
از روی رزمنده ها ،شور و صفا می اومد
یادش بخیر شهادت، آرزوی امام بود
با این سلاح پر خیر، كارا دیگه تمام بود
یادش بخیر كوچه ها، بوی شهادت میداد
هر كوچه و خیابون، عطر رشادت میداد
یادش بخیر قدیما، فرصتا مغتنم بود
شهید برای مردم، عزیز و محترم بود
چی شد، كجاست جماعت، صفای اون قدیما
چی شد، چرا شدیم ما، اسیر دست دنیا
چی شد كه كاخ نشینی، رسم زمونه شده
فقیر و بینوا هم، خصم زمونه شده
چی شد كه آسمون هم، برف دیگه نداره
مراكز علمیمون،حرف دیگه نداره
چی شد درخت دانش، عمل نداره دیگه
هر كی یه ساز میزنه، هر كی یه چیزی میگه
چی شد كه زور و زر كرد، رخنه به زندگیها
چی شد وفا جماعت ، صفای بندگیها
چی شد كه آلودگی، دامنمون رو گرفت
چرا هوای ناپاك، حنجرمون رو گرفت
بگید چرا جماعت، ما از خدا دور شدیم
برای دنیای دون، جملگی مزدور شدیم
یاد شهید نبودیم، اینجوری بد حال شدیم
برای پُست، پَست شدیم، تا اینكه بیحال شدیم
«مبین» بسه، ولش كن، كه درد بیش از اینهاست
ببین «مبین» كه اینها، ز ماست تا كه بر ماست
نصرالدین كریمی ( مبین) از زیاران ( هذا من فضل ربی)
سه شنبه سی اردیبهشت ماه 1393/بیستم رجب 1435 هجری قمری