وقتی مادر نمیتواند كمكی بكند
نقش مادر را در بهوجود آمدن این شرایط چطور ارزیابی میكنید؟ اصرار مادر برای برقراری این پیوند، یكی از دلایل تشدید مشكلات یلدا بود؟ یلدا به رضا علاقهمند شده بود اما توان ابرازش را نداشت. مادر با مداخلهاش میخواهد به این حس دامن بزند و ارتباط را به هر شكلی كه شده برقرار كند. وقتی دخترش با رضا روبهرو میشود، به دلیل اینكه تجربه خاصی ندارد، در همین چند برخورد هم برای او این حس عاطفی تقویت میشود و فكر میكند كه با از دست دادن این فرد همه چیزش را از دست میدهد اما این ارتباط عاطفی یك طرفه است.
مادر برای 2طرفه شدن این جریان تلاش میكند و با دامن زدن به این وضعیت باعث میشود كه بعد از شنیدن جواب نه یك استرس بزرگ و روان پریشی در او ایجاد شود. مادر با دلسوزی ناآگاهانه دختر را درگیر مسئله كرده و كار را پیچیدهتر از آنچه فكر میكردند میكند. او به خاطر حل مشكلات خانواده و از سر علاقه به دختر بدون داشتن شناخت لازم از شرایط شروع به دخالت میكند.
مادر به خاطر مجموعه شرایط اقتصادی، وضعیت خانواده و احساس مسئولیت در برابر بچهها بهدنبال یك راه نجات برای دخترش و همه اعضای خانواده میگردد. او مادری مسئول و دلسوز است، دختر را در كنار تمامی مشكلات اقتصادیاش نگهداری و حمایت میكند اما چون ناآگاهانه پیش میرود نمی تواند كمكی به حل مشكلات خانواده بكند.
او فكر میكند ازدواج یك راه حل برای مشكلاتشان است درحالی كه این تصورات عامیانه كه ازدواج مشكلات را حل میكند، رفتارهای افراد را تغییر میدهد و همه چیز را درست میكند، تصوراتی نادرست است و باید گفت كه ازدواج لزوما درمان مشكلات نیست.