• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن معارف > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
معارف (بازدید: 820)
شنبه 25/8/1392 - 9:36 -0 تشکر 671597
اولین مجلس عزای حسینی(ع) پس از عاشورا

بعد از شهادت حضرت امام حسین (ع)

چون حضرت سیدالشهداء علیه السلام به درجه رفیعه شهادت رسید اسب آن حضرت در خون آن حضرت غلطید و سرو كاكل خود را به آن خون شریف آلایش داد و به اعلی صوت بانگ واویلی برآورد و روانه به سوی سراپرده شد چون نزد خیمه آن حضرت رسید چندان صیحه كرد و سر خود را بر زمین زد تا جان داد دختران امام علیه السلام چون صدای آن حیوان را شنیدند از خیمه بیرون دویدند دیدند اسب آن حضرتست كه بی‌صاحب غرقه به خون می‌آید پس دانستند كه آن جناب شهید شده آن وقت غوغای رستخیز از پردگیان سرادق عصمت بالا گرفت و فریاد واحسیناه و واماماه بلند شد. شاعر عرب در این مقام گفته:

یَنوُحُ وَ یَنعْی الظّامِی الْمُتَرَمِلا
فَعایَنَّ مُهْر السّبْطِ وَ السَّرجُ قَدْخلا
وَ اَسكَبْنَ دَمْعاً حَرُّ لَیْسَ یُصْطَلی

 

وَ راحَ جَوادُ السّبْطِ نَحْوَ نِسآئِهِ
خَرَجْنَ بُنَیّاتُ الرَّسُولِ حَوا سِراً
فاَدْمَیْنَ باللَّطْمِ الْخُدود لِفَقْدِهِ


و شاعر عجم گفته:

كه با زین نگون شد سوی خرگاه
تن عاشق كشش آماج پیكان
كه چون شد شهسوار روز محشر
چه با او كرد خصم بدسگالش
كه جویا گردد از حال برادر
نداند كس بجز دانای احوا
ل

 

بناگه زفرق معراج آنشاه
پر و بالش پر از خون دیده گریان
برویش صیحه زد دخت پیمبر
كجا افكندیش چونست حالش
سوی میدان شد آن خاتون محشر
ندانم چون بدی حالش در آنحال

شنبه 25/8/1392 - 9:37 - 0 تشکر 671598

راوی گفت پس ام كلثوم دست بر سر گذاشت و بانگ ندبه واویلی برداشت و می‌گفت:


وامُّحَمَّداه و اجَدّاه و انبیّاه و اَبَا الْقاسِماه وا عَلِیّاه وا جَعْفَزاه وا حَمْزَتاه وا حَسَناه هذا حُسَیْنٌ بِالْعَرآءِ صَریحٌ بِكَرْبَلا مَحُزوزُ الرَّاسِ مِنَ الْقَفا مَسْلوُبُ الْعِمامَهِ وَ الرّداء.


و آنقدر ندبه و گریه كرد تا غش كرد. و حال دیگر اهلبیت نیز چنین بوده و خدا داند حال اهلبیت آن حضرت را كه در آن هنگام چه بر آنها گذشت كه احدی یارای تصور و بیان تقریر
و تحریر آن نیست.وَ فیِی الزّیارَهِ الْمَرْویَّهِ عَنِ النّاحِیَهِ الْمُقَدَّسَه.


وَ اسْرَع فرسُك شارداً الی خیامك قاصداً مُهمْهِما باكیاً فلمّا رَاَیْن النساءُ جوادك مخزْیاً و نظرْن سرجك علیهِ ملوِیّا برزْن من الخدور ناشرات الشُعور علی الخدود لاطِمات و عن الوُجوه سافِرات و باْلعَویل داعیات و بعدَ العِزّ مُذِلَّلاتٍ و الی مَصْرعك مبادرات و الشِمرُ جالسٌ علی صدرك مُوْلع‏ٌ سیفه علی نَحرك قابضٌ علی شَیْبتكِ بیده ذابحٌ لك بمُهَّنده قد سكنت حواسُّك و خفیت انفاسك و رفع علی الْقناه رَاسُك.



راوی گفت چون لشكر آن حضرت را شهید كردند به جهت طمع ربودن لباس او بر جسد مقدس آن شهید مظلوم روی آوردند، پیراهن شریفش را اسحق (لعین) ابن حیوه حضرمی برداشت و بر تن پوشید و مبروض شد و موی سر و رویش ریخت، و در آن پیراهن زیاده از صد و ده سوراخ تیر و نیزه و شمشیر بود.



عمامه آن حضرت را اخنس (لعین) ابن مرثد و به روایت دیگر جابرن یزید ازدی براشت و سر بست دیوانه یا مجذوم شد. و نعلین مباركش را اسود (لعین) بن خالد ربود. و انگشتر آن حضرت را بحدل (لعین) بن سلیم با انگشت مباركش قطع كرد و ربود. مختار به سزای این كاردستها و پاهای او را قطع نمود و گذاشت او را در خون خود بلغطید تا به جهنم واصل گردید. و قطیفه خز آن حضرت را قیس (لعین) بن اشعث برد و از این جهت او را قیس القطیفه نامیدند.



روایت شده كه آن ملعون مجذوم شد و اهلبیت او از او كناره كردند و او را در مزابل افكندند و هنوز زنده بود كه سگها گوشتش را می‌دریدند.



زره آن حضرت را عمر سعد (ملعون) برگرفت و وقتی كه مختار او را بكشت آن زره را به قاتل او ابوعمره بخشید، و چنین می‌نماید كه آن حضرت را دو زره بوده زیرا گفته‌اند كه زره دیگرش را مالك بن یسر ربود و دیوانه شد. و شمشیر آن حضرت را جمیع بن الخلق اودی، و به قولی اسود بن حنظله تمیمی، و به روایتی فلافس نهلشی برداشت، و این شمشیر غیر از ذوالفقار یا امثال خود از ذخایر نبوت و امامت مصون و محفوظ است.



مؤلف گوید كه در كتب مقاتل ذكری از ربودن جامه و اسلحه سایر شهداء‌ رضوان الله علیهم نشده لكن آنچه به نظر می‌رسد آن است كه اجلاف كوفه ابقاء‌ بر احدی نكردند و آنچه بر بدن آنها بود ربودند. ابن نما گفته كه حكیم (لعین) بن طفیل جامه و اسلحه حضرت عباس علیه السلام را ربود.



در زیارت مرویه صادقیه شهداء‌است وَ سَلَبُوكُم لاْبْن سُمیَّ وَابْن اكِلَه الاَكْباد.



در بیان شهادت عبدالله بن مسلم دانستی كه قاتل او از تیری كه به پیشانی آن مظلوم رسیده بود نتوانست بگذرد و به آن زحمت آن تیر را بیرون آورد چگونه تصور می‌شود كسی كه از یك تیر نگذرد از لباس و سلاح مقتول خود بگذرد. در حدیث معتبر مروی از زائده از علی بن الحسین علیه السلام تصریح به آن شده در آنجا كه فرموده:



وَ كَیْفَ لا اَجْزَعْ وَ اَهْلَعُ وَ قَدْاَرَی سَیّدی وَ اخْوَتی وَ عُمُومَتی و وَلَدِ عَمّی وَ اَهْلی مُصْرَعینَ بِِدِمائِهِمْ مُرَمَّلین بِالّْعراءِ مُسْلَبینَ لایُكْنَفُونَ وَلا یُواروُنَ.





برگرفته از کتاب منتهی الامال ، مولف حاج شیخ عبّاس قمی


شنبه 25/8/1392 - 9:39 - 0 تشکر 671599

اولین مجلس عزاى حسین(ع)  


از عصر عاشورا زینب تجلى مى‏كند.از آن به بعد به او واگذار شده بود.رئیس قافله اوست چون یگانه مرد زین العابدین(سلام الله علیه)است كه در این وقت‏به شدت مریض است و احتیاج به پرستار دارد تا آنجا كه دشمن طبق دستور كلى پسر زیاد كه از جنس ذكور اولاد حسین هیچ كس نباید باقى بماند،چند بار حمله كردند تا امام زین العابدین را بكشند ولى بعد خودشان گفتند:«انه لما به‏» (1) این خودش دارد مى‏میرد.و این هم خودش یك حكمت و مصلحت‏خدایى بود كه حضرت امام زین العابدین بدین وسیله زنده بماند و نسل مقدس حسین بن على باقى بماند.یكى از كارهاى زینب پرستارى امام زین العابدین است.


در عصر روز یازدهم اسرا را آوردند و بر مركبهایى(شتر یا قاطر یا هر دو)كه پالانهاى چوبین داشتند سوار كردند و مقید بودند كه اسرا پارچه‏اى روى پالانها نگذارند،براى اینكه زجر بكشند.


بعد اهل بیت‏خواهشى كردند كه پذیرفته شد.آن خواهش این بود:«قلن بحق الله الا ما مررتم بنا على مصرع الحسین‏» (2) گفتند:شما را به خدا حالا كه ما را از اینجا مى‏برید،ما را از قتلگاه حسین عبور بدهید براى اینكه مى‏خواهیم براى آخرین بار با عزیزان خودمان خدا حافظى كرده باشیم.در میان اسرا تنها امام زین العابدین بودند كه به علت‏بیمارى،پاهاى مباركشان را زیر شكم مركب بسته بودند،دیگران روى مركب آزاد بودند.


وقتى كه به قتلگاه رسیدند،همه بى اختیار خودشان را از روى مركبها به روى زمین انداختند.زینب(سلام الله علیها) خودش را به بدن مقدس ابا عبد الله می رساند،آن را به یك وضعى مى‏بیند كه تا آن وقت ندیده بود:بدنى مى‏بیند بى سر و بى لباس،با این بدن معاشقه مى‏كند و سخن مى‏گوید:«بابى المهموم حتى قضى،بابى العطشان حتى مضى‏» (3) .آنچنان دلسوز ناله كرد كه‏«فابكت و الله كل عدو و صدیق‏» (4) یعنى كارى كرد كه اشك دشمن جارى شد،دوست و دشمن به گریه در آمدند.


مجلس عزاى حسین را براى اولین بار زینب ساخت.ولى در عین حال از وظایف خودش غافل نیست.پرستارى زین العابدین به عهده اوست،نگاه كرد به زین العابدین،دید حضرت كه چشمش به این وضع افتاده آنچنان ناراحت است كانه مى‏ خواهد قالب تهى كند، فورا بدن ابا عبد الله را رها كرد و آمد سراغ زین العابدین:«یا بن اخى!»پسر برادر!چرا تو را در حالى مى‏بینم كه مى‏خواهد روح تو از بدنت پرواز كند؟فرمود: عمه جان!چطور مى‏توانم بدنهاى عزیزان خودمان را ببینم و ناراحت نباشم؟زینب در همین شرایط شروع مى‏كند به تسلیت‏خاطر دادن به زین العابدین.


ام ایمن زن بسیار مجلله‏اى است كه ظاهرا كنیز خدیجه بوده و بعدا آزاد شده و سپس در خانه پیغمبر و مورد احترام پیغمبر بوده است،كسى است كه از پیغمبر حدیث روایت مى‏كند.این پیر زن سالها در خانه پیغمبر بود.روایتى از پیغمبر را براى زینب نقل كرده بود ولى چون روایت‏ خانوادگى بود یعنى مربوط به سرنوشت این خانواده در آینده بود،زینب یك روز در اواخر عمر على علیه السلام براى اینكه مطمئن بشود كه آنچه ام ایمن گفته صد در صد درست است،آمد خدمت پدرش:یا ابا!من حدیثى اینچنین از ام ایمن شنیده‏ام،مى‏خواهم یك بار هم از شما بشنوم تا ببینم آیا همین طور است؟همه را عرض كرد.پدرش تایید كرد و فرمود:درست گفته ام ایمن، همین طور است.


زینب در آن شرایط این حدیث را براى امام زین العابدین روایت مى‏كند.در این حدیث آمده است این قضیه فلسفه‏اى دارد،مبادا در این شرایط خیال كنید كه حسین كشته شد و از بین رفت.پسر برادر!از جد ما چنین روایت‏شده است كه حسین علیه السلام همین جا،كه اكنون جسد او را مى‏بینى،بدون اینكه كفنى داشته باشد دفن مى ‏شود و همین جا،قبر حسین،مطاف خواهد شد.


بر سر تربت ما چون گذرى همت‏خواه كه زیارتگه رندان جهان خواهد بود

شنبه 25/8/1392 - 9:39 - 0 تشکر 671600

آینده را كه اینجا كعبه اهل خلوص خواهد بود،زینب براى امام زین العابدین روایت مى‏كند.بعد از ظهر مثل امروزى را-كه یازدهم بود-عمر سعد با لشكریان خودش براى دفن كردن اجساد كثیف افراد خود در كربلا ماند.ولى بدنهاى اصحاب ابا عبد الله همان طور ماندند.بعد اسرا را حركت دادند(مثل امشب كه شب دوازدهم است)،یكسره از كربلا تا كوفه كه تقریبا دوازده فرسخ است.ترتیب كار را اینچنین داده بودند كه روز دوازدهم اسرا را به اصطلاح با طبل و شیپور و با دبدبه به علامت فتح وارد كنند و به خیال خودشان آخرین ضربت را به خاندان پیغمبر بزنند.


اینها را حركت دادند و بردند در حالى كه زینب شاید از روز تاسوعا اصلا خواب به چشمش نرفته است.سرهاى مقدس را قبلا بریده بودند.تقریبا دو ساعت‏بعد از طلوع آفتاب در حالى كه اسرا را وارد كوفه مى‏كردند دستور دادند سرهاى مقدس را به استقبال آنها ببرند كه با یكدیگر بیایند.وضع عجیبى است غیر قابل توصیف!دم دروازه كوفه(دختر على،دختر فاطمه اینجا تجلى مى‏كند)این زن با شخصیت كه در عین حال زن باقى ماند و گرانبها،خطابه‏اى مى‏خواند.راویان چنین نقل كرده‏اند كه در یك موقع خاصى زینب موقعیت را تشخیص داد:«و قد او مات‏»دختر على یك اشاره كرد.


عبارت تاریخ این است:«و قد او مات الى الناس ان اسكتوا فارتدت الانفاس و سكنت الاجراس‏» (5) یعنى در آن هیاهو و غلغله كه اگر دهل مى‏زدند صدایش به جایى نمى‏رسید،گویى نفسها در سینه‏ها حبس و صداى زنگها و هیاهوها خاموش گشت،مركبها هم ایستادند(آمدها كه مى‏ایستادند،قهرا مركبها هم مى‏ایستادند).


خطبه‏اى خواند.راوى گفت:«و لم ار و الله خفرة قط انطق منها» (6) .این‏«خفره‏»خیلى ارزش دارد.«خفره‏»یعنى زن با حیا.این زن نیامد مثل یك زن بى حیا حرف بزند.زینب آن خطابه را در نهایت عظمت القاء كرد.در عین حال دشمن مى‏گوید:«و لم ار و الله خفرة قط انطق منها»یعنى آن حیاى زنانگى از او پیدا بود.شجاعت على با حیاى زنانگى در هم آمیخته بود.


در كوفه كه بیست‏سال پیش على علیه السلام خلیفه بود و در حدود پنج‏سال خلافت‏خود خطابه‏هاى زیادى خوانده بود،هنوز در میان مردم خطبه خواندن على علیه السلام ضرب المثل بود.راوى گفت:گویى سخن على از دهان زینب مى‏ریزد،گویى كه على زنده شده و سخن او از دهان زینب مى‏ریزد،مى‏گوید وقتى حرفهاى زینب-كه مفصل هم نیست،ده دوازده سطر بیشتر نیست-تمام شد،مردم را دیدم كه همه،انگشتانشان را به دهان گرفته و مى‏گزیدند.


این است نقش زن به شكلى كه اسلام مى‏خواهد،شخصیت در عین حیا،عفاف،عفت،پاكى و حریم.تاریخ كربلا به این دلیل مذكر-مؤنث است كه در ساختن آن،هم جنس مذكر عامل مؤثرى است ولى در مدار خودش،و هم جنس مؤنث در مدار خودش.این تاریخ به دست این دو جنس ساخته شد.

شنبه 25/8/1392 - 9:40 - 0 تشکر 671601

پى‏نوشت‏ها:


1) بحار الانوار،ج 45/ص 61.


2) بحار الانوار،ج 45/ص 58،اللهوف ص 55،و نظیر این عبارت در مقتل الحسین مقرم، ص‏396 و مقتل الحسین خوارزمى،ج 2/ص‏39 آمده است كه تماما از حمید بن مسلم روایت مى‏كنند.


3 و 4) بحار الانوار ج 45/ص‏59.


5 و 6) بحار الانوار،ج 45/ص 108.


منبع: كتاب مجموعه آثار ج 17 ص 406


نویسنده: شهید مطهرى

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.