• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن ادبيـــات > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
ادبيـــات (بازدید: 950)
چهارشنبه 22/8/1392 - 23:18 -0 تشکر 671459
اشعارآئینی؛شب دهم محرم (عاشورا)؛ السلام علیک یا ابا عبدالله (ع)

خورشید از داغ سرت می‌سوزد اینجا
همراه آه خواهرت می‌سوزد اینجا
افتاده‌ای بر خاک صحرا غرقه در خون
صد خیمه در دور و برت می‌سوزد اینجا
عیسای بی سر! پر بکش تا آسمان‌ها
در شعله‌ها بال و پرت می‌سوزد اینجا
شیطان پرستش می‌کنند این قوم حتّی
با مرگ‌شان خاکسترت می‌سوزد اینجا
قدری شباهت دارد اینجا با مدینه
گوش سه‌ساله دخترت می‌سوزد اینجا
دل‌های اهل خیمه‌ها در حلقه‌ی اشک
در حسرت انگشترت می‌سوزد اینجا
دارد تن سرخ شفق هم لحظه لحظه
با ناله‌های مادرت می‌سوزد اینجا...
سید محمد بابامیری


طرح غم
وداع آخر تو داشت طرح غم می‌ریخت
دلم به پشت سر تو به هر قدم می‌ریخت
گرفته پای تو را دست التماس دل
نماندن از تو و اشکی که دم به دم می‌ریخت
بنای خلقت زینب، بنا نشد بی‌من... !
که رفتن تو چو آوار بر سرم می‌ریخت
گلوی خشک تو را تا که بوسه‌ای بزنم
به اسم مادرمان از لبم قسم می‌ریخت
هزار چشم پیِ بردن لباس تواند
ز بس‌که داشت از آستین تو کرم می‌ریخت
رمق نمانده مسافر به چشم پرکارم
ببخش پشت سرت گر که آب کم می‌ریخت
حسین رفت و کمی‌ بعد پیر شد زینب
شروغ غارت وغم، حرمت حرم می‌ریخت
علی ناظمی


انگار از مصیبت خواهر خبر نداشت
تا صبح خفته بود و سر از خاك برنداشت
می‌رفت از آشیانه‌ی آتش گرفته‌اش
با دسته‌ای كبوتر تنها كه پر نداشت
شب ترسناك بود و سراسیمه می‌دوید
طفلی كه غیر عمه امید دگر نداشت
آن سوتر از خیام حرم در میان خاك
«یك كهكشان سوخته دیدم كه سر نداشت»
یك كربلا مصیبت و صد قتلگاه غم
در قلب‌های سخت‌ترا ز سنگ اثر نداشت
سید فضل‌اله قدسی



لاله ، لاله
در غریبی تا به خاک و خون سر خود را گذاشت
رو به سمت آسمان پا بر سر دنیا گذاشت
دست مردی آب بر حلقوم خشک او نریخت
نیزه‌ی نامرد روی حنجر او پا گذاشت
یک نفر انگشتر و انگشت را هم ربود
دیگری شمشیر خود را در تن او جا گذاشت
هر نفس خون می‌دمید از سینه‌ی مجروح او
قطره‌قطره لاله‌لاله در دل صحرا گذاشت
گفت می‌خواهم بگیرم دست تو، او در عوض
چکمه بر پا، پا به روی سینه‌ی آقا گذاشت
پیش زینب دختری فریاد می‌زد: عمه وای
تیغ را بر حلق خشک و زخمی ‌بابا گذاشت
در شب سرد غریبی در تنور داغ درد
خسته بود و سر به روی دامن زهرا گذاشت
سید محمد جوادی


تمام سهم زمین از حسین ، پرپر شد
زمین برای همیشه شهید پرور شد
شکست حرمت خورشید در برابر شب
چه شد که گوش زمین از شنیدنش کر شد؟
و سرنوشت عجیبی که بیم آن می‌رفت
به حکم قاتل آیینه‌ها مقرر شد
و لحظه‌لحظه عطش بود دست و پا می‌زد
چنان که آب هم از دیدنش مکدر شد
و کینه‌های فدک آن‌چنان به اوج رسید
که بوسه‌گاه محمد، نصیب خنجر شد
عجب حکایت تلخی، غروب و غربت و داغ
زمین گریست به حدی که آسمان تر شد
حاتمی‌نسب


خبر دهید به یاران كه یار را كشتند
بزرگ‌رهبر این روزگار را كشتند
بگو به بلبل شوریده در بهارستان
دگر ترانه نخواند، بهار را كشتند
بگو به غنچه كه از غم كند گریبان چاك
كه پیش چشم هزاران، هزار را كشتند
زتیر و نیزه و شمشیر در كنار فرات
طلایه‌دار صف كارزار را كشتند
قرار بود كه بر تشنگان رساند آب
ز بی‌قراری آنان، قرار را كشتند
صبا برو به مدینه بگو به ام‌بنین
كه انتظار مكش، انتظار را كشتند
به پیش چشم پدر، تشنه‌لب ز تیغ ستم
علی اكبر سیمین عذار را كشتند
به زیر سم ستوران، شد استخوانش خرد
ز كینه، قاسم نیكو شعار را  كشتند
شفق به حجله‌ی خون تا ابد به سوگ نشست
زتیر حرمله تا شیرخوار را كشتند
شكست شهپر جبرئیل ظهر عاشورا
كه تشنه‌لب پسر ذوالفقار را  كشتند
عباس ژولیده


سکوت
صدا، صدای نفس‌های آخرینش بود
و مرگ، تشنه و درمانده در کمینش بود
غریب و بی‌رمق و دل‌شکسته بر می‌گشت
چقدر داغ  که در شیهه‌ی حزینش بود
دلش گرفته‌ترین آسمان عاشورا
و آب تشنه‌ی لب‌های آتشینش بود
پر از خبر، خبر داغ می‌رسید از راه
و خون کاکلش انگار بدترینش بود
جواب سوخته دختران چشم به راه
سکوت جاری چشمان نکته‌بینش بود
و حرف آخر او سر به زیری و اندوه
و داغ تازه که بر واژگون زینش بود
چقدر خیمه در اندوه این خبر می‌سوخت
و او فقط عرق شرم بر جبینش بود
عبدالرضا کوهمال جهرمی






شب عاشورا
امشب عزیز فاطمه مهمان خواهر می‌شود
فردا میان قتلگه در خون شناور می‌شود
امشب میان خیمه‌گه دارد هزاران گفتگو
فردا در این صحرا سرش دلدار خنجر می‌شود
امشب به سقا بس سخن گوید ز سوز تشنگی
فردا تمام باغ او لب‌تشنه پرپر می‌شود
امشب چو شمعی پر شرر تا صبح می‌سوزد ولی
فردا ز جور کوفیان بی عون و جعفر می‌شود
امشب همه پروانه‌ها دور و برش پر می‌زنند
فردا فدای راه حق بی شیر اصغر می‌شود
امشب یتیم مجتبی بنهاده سر دوش عمو
فردا ز سم اسب‌ها صد پاره پیکر می‌شود
امشب تمام دیده‌ها  رو جانب لیلا بود
زیرا که چون فردا شود مجنون اکبر می‌شود
امشب مناجات حسین تا عرش اعلا می‌رود
فردا تنش از سر جدا مهمان مادر می‌شود
امشب کند زینب دعا هرگز نگردد صبحدم
فردا ز جور خصم دون بی‌یار و یاور می‌شود
امشب ز راز دشت خون زینب حکایت می‌کند
فردا کنار علقمه او بی‌برادر می‌شود
امشب برای روز نو در کف نمانده چاره‌اش
فردا سر جانان جدا از تیغ و خنجر می‌شود
موحد

چهارشنبه 22/8/1392 - 23:18 - 0 تشکر 671460

مانده بودم، غیرت حیدر به فریادم رسید
در وداعی تلخ، پیغمبر به فریادم رسید
طاقتم را خواهش اكبر، در آن ظهر عطش
برده بود از دست، انگشتر به فریادم رسید
انتخابی سخت، حالم را پریشان كرده بود
شور میدان‌داری اكبر به فریادم رسید
تا بكوبم پرچم فریاد را بر بام ماه
كودك شش‌ماهه‌ام، اصغر به فریادم رسید
تا بماند جاودان در خاك این فریاد سرخ
خیمه آتش گشت و خاكستر به فریادم رسید
نیزه‌ها و تیرها و تیغ‌ها،  كاری نكرد
تشنه بودم وصل را، خنجر به فریادم رسید
جبرئیل آمد، بخوان، قرآن بخوان! بی‌سر بخوان!
منبری از نیزه دیدم، سر به فریادم رسید
علیرضا قزره



زخم
گل زخم غنچه زخم سرو بوستان زخم
یک باغ مرهم زخم حتی باغبان زخم
سهم من از دنیای تو یک آسمان عشق
سهم تو از دنیای ما یک کهکشان زخم
هم پشت تو خم گشته از داغ برادر
هم بر جگر داری ز فقدانِ جوان، زخم
خون می‌چکد از آسمان سرخ، انگار
از تیر آه تو شده هفت آسمان زخم
بی‌رحم تیر و نیزه و سنگ و سنان است
بی‌رحم‌تر آن کس که می‌زد توأمان زخم
جایی برای نیزه‌ای دیگر نداری
سر زخم صورت زخم لب، دندان، دهان زخم
بر سینه‌ی مهمان که دیده میزبان را
مهمان کجا خورده چنین از میزبان زخم؟
تو می‌کشیدی زیر پای ضربه‌ها آه
او می‌زد از فرط قساوت بی‌امان زخم
نیش سنان و نیش خنجر نوش‌داروست
در نزد آن که خورده از دست زبان زخم
محسن عرب خالقی



یا ابا عبدالله (ع)
در لابه‌لای پاره‌های حنجر تو
مبهوت مانده چشم‌های خواهر تو
سنگ و سنان و نیزه مقتل را گرفته
یا لخته‌های خون زخم پیکر تو؟
این گرگ‌ها با جسم پاک تو چه کردند؟
چندی گذشته از وداع آخر تو!!
این ساربان سنگ‌دل در بین گودال
دنبال انگشت است یا انگشتر تو؟
زخم عمیق سینه‌ات را بوسه دادم
شاید شود آرامگاه اصغر تو
خاکم به سر، امشب تنور داغ خولی
باید پذیرایی نماید از سر تو
نامحرمان دور و بر ما را گرفتند
ترسم بمیرد از خجالت دختر تو
مصطفی متولی



یا حسین (ع)
جز صبر راه چاره اگر یافتی بگو
آبی بر این شرار اگر یافتی بگو
زینب! زمان زمانه‌ی قحط مروت است
رحمی بر این هزاره اگر یافتی بگو
جز چشم خون‌گرفته و مبهوت آفتاب
چشمی پی نظاره اگر یافتی بگو
گل‌های نازپرور دامان وحی را
در زیر خار و خاره، اگر یافتی بگو
جز اشک آسمانی این دل‌شکستگان
روی زمین ستاره اگر یافتی بگو
وا کن به ناز گوشه‌ی چشمی در این کویر
آثار گوشواره اگر یافتی بگو
در زیر ابر خنجر و شمشیر و تیر و تیغ
خورشید و ماه‌پاره اگر یافتی بگو
این پیکر شریف شهید محبت است
بر زخم او شماره اگر یافتی بگو
انگشتر و نگین سلیمان ز دست رفت
انگشتی از اشاره اگر یافتی بگو
جز بوسه بر گلوی گل ارغوان به باغ
روز وداع چاره اگر یافتی بگو
شفق





وداع
می‌روی همراه خود جانم به میدان می‌بری
در قفای خویشتن موی پریشان می‌بری
گر چه امر بر صبوری می‌کنی جانا بدان
دست زینب را سوی چاک گریبان می‌بری
می‌روی با سر به سوی نیزه‌داران پلید
پیش چشمم تا رود بر نیزه قرآن می‌بری
نعل مرکب‌های دشمن تشنه‌کام سینه‌اند
بوسه‌گاه عشق، زیر پای عدوان می‌بری
تا نماند دست خالی ساربان بی‌حیا
خاتم پیغمبران را ای سلیمان می‌بری
باز هم دارد به دستش حرمله تیر سه‌پر
بهر آن تیر سه‌شعبه قلب سوزان می‌بری
همسفر، سالار زینب، قدری آهسته برو
نیمه‌جان گشتم تو هم این نیمه‌ی جان می‌بری
احسان محسنی فر





یا حسین (ع)
داری عقیله – خواهر من- گریه می‌کنی؟
آئینه‌ی برابر من گریه می‌کنی
از لابه‌لای خیمه دلم تا مدینه رفت
خیلی شبیه مادر من گریه می‌کنی
دل‌شوره می‌چکد ز نگاه سه‌ساله‌ام
وقتی کنار دختر من گریه می‌کنی
من از برای معجر تو گریه می‌کنم
تو از برای حنجر من گریه می‌کنی
امشب برای ماندن من نذر می‌کنی
فردا برای پیکر من گریه می‌کنی
امشب نشسته‌ای و مرا باد می‌زنی
فردا به جسم بی سر من گریه می‌کنی
علی اکبر لطیفیان


از حدیث شهدا مختصری می‌شنوی
از غم روز قیامت خبری می‌شنوی
تو چه دانی که چه آمد به سر شاه شهید
بر سر نیزه‌ی بیداد سری می‌شنوی
چاک پیشانی‌اش از دامن ابرو بگذشت
تو همین معجز شق‌القمری می‌شنوی
از جگر سوختگان لب آبت چه خبر؟
این قدر هست که بوی جگری می‌شنوی
غافلی وقت جدایی چه قیامت برخاست
تو وداع پسری با پدری می شنوی
خبرت نیست ز حال دل بیمار حسین
در ره شام همین دربدری می‌شنوی
تاب خورشید و تن خسته و پا در زنجیر
حال رنجور چه دانی سفری می‌شنوی
گریه سیلی شد و بنیاد صبوری برکند
تو همین زینبی و چشم تری می‌شنوی
«داوری»راست دم غصه‌فزایی، ورنه
این همان قصه بود کز دگری می‌شنوی
داوری



امام حسین(ع)-شب عاشورا
چنان اسفند می سوزد به صحرا ریگ ها فردا
چه خواهد شد مگر در سرزمین کربلا فردا
تمام دشت را زینب به خون آغشته می بیند
مگر باران خون می بارد از عرش خدا فردا
برادر! دل گواهی می دهد امشب شب قدر است
اگر امشب شب قدر است، قرآن ها چرا فردا...
همه در جامۀ احرام دست از خویشتن شستند
شگفتا عید قربان است گویا در منا فردا...  
ببین شش ماه ات بی تاب در گهواره می گرید
علی از تشنگی جان می دهد امروز یا فردا
ببوسم کاش دست و پای اکبر را و قاسم را
همانانی که می افتند زیر دست و پا فردا
برادر! وقت جان افشانی عباس نزدیک است
قیامت می شود وقتی بگوید یا اخا  فردا
برادر! خوب می خواهم ببینم روی ماهت را
هراسانم که نشناسم تو را بر نیزه ها فردا
به مادر گفته بودم تا قیامت با تو می مانم
تمام هستی من، می روی بی من کجا فردا؟
میلاد عرفان‌پور


‏امام حسین(ع)-شب عاشورا
بگذار تا بمیرم و تنها نبینمت
‏تنها به روی سینه صحرا نبینمت
امشب بیا که بوسه زنم برگلوی تو
‏شاید بمیرم از غم و فردا نبینمت
می ترسم از نگاه به گودال آن طرف
‏دارم دعا به زیر لب آن جا نبینمت
غم نیست گرچه بر بدنم کعب نی خورد
‏من نذرکرده¬ام که به نی¬ها نبینمت
امشب برای من تو دعاکن که شام بعد
‏بی سر به روی دامن زهرا ببینمت
حسن لطفی


‏شب عاشورا
شب است و بوی جدایی ز کربلا آید
‏صدای ناله زینب ز نینوا آید
صدای خواندن قرآن ز حنجر اکبر
‏برای دفعه آخر چه با صفا آید
هنوز ماه مدینه محافظ حرم است
‏کنار خیمه طفلان صدای پا آید
نشسته بانوی مظلومه با برادر خود
‏سخن ز غربت و هجران در آن سرا آید
هر آنچه دشت هراسش همیشه، خواهد دید
‏امان زلحظه فرداکه پر بلا آید
دوباره پهلوی بشکسته را عیان بیند
‏که روی خاک به صورت غم آشنا آید
هنور یار نرفته، چنین پریشان است
‏چه می¬کند که سر او به نیزه¬ها آید
جواد حیدری

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.