آیا اسلام با دنیاداری مخالف است؟
این سؤال در ذهن بسیاری از ما پیش می آید که اگر دنیا بد و ناپسند بود، پس چرا خداوند آن را خلق نمود و ما را در آن قرار داد که زندگی کنیم؟ در حالی که باید بدانیم دین مبین اسلام با دنیا و زندگی در آن هیچ گاه مخالف نیست، و اساساً اگر دنیا بد بود، خداوند آن را خلق نمی نمود.
ائمه اطهار علیهم السلام نیز با کسانی که دست از دنیا و نعمات موجود در آن کشیده اند به شدت برخورد می کردند.
به امیرالمؤمنین خبر دادند شخصی به نام عاصم بن زیاد ترک دنیا کرده، لباس های زبر و خشن می پوشد و از غذا به نان خشکی اکتفا کرده است. حضرت علی علیه السلام فرمودند: او را نزد من بیاورید. عاصم وقتی به محضر امام مشرف شد، حضرت با ناراحتی فرمودند:
«اما استحییت من أهلک؟ أما رحمت ولدک؟ أتری الله احل لک الطیبات و هو یکره اخذک منها؟ أو لیس الله یقول: «و الارض وضعها للانام* فیها فاکههٌ و النخلُ ذاتُ الاکمام» (14) فبالله لابتذال نعم الله بالفعال أحب إلیه من ابتذالها بالمقال و قد قال اللهَ عزوجل «و اما بنعمهِ ربّک فحدّث» (15) از همسرت خجالت نکشیدی؟ به فرزندانت رحم نکردی؟ آیا خیال می کنی که خداوند، چیزهای حلال و پاکیزه را بر تو روا داشته، با این حال، دوست ندارد که از آن ها استفاده کنی؟ مگر نه این که خداوند می فرماید: «و زمینی را برای زندگی قرار داد که در آن میوه های گوناگون و نخل و خرمای با پوشش است» پس به خداوند سوگند که بهره برداری عملی از نعمت های خداوند، نزد او محبوب تر از بیان آن ها در گفتار است. خداوند فرموده است: «و نعمت پروردگارت را بازگو کن» (16).
ترک دنیا و روی گرداندن از زندگی و مواهب الهی که در آن وجود دارد به حدی ناپسند است که امام هفتم در بیانی می فرماید:
«لیس منا من ترک دنیاه لدینه» (17) از ما نیست کسی که دنیایش را به خاطر دینش رها کند.
در همین دنیا یکصد و بیست و چهار هزار پیامبر خدا آمده اند و زندگی نموده اند، سلیمان بن داود حکومت می کند، یوسف صدیق عزیز مصر می شود، رسول خدا تشکیل خانواده می دهد، غذا می خورد، می خوابد، عبادت می کند، تجارت می کند. پس چرا این قدر از دنیا و علاقه ی به آن بدگویی می شود؟ چرا ما مکرر در مکرر از بی رغبتی علی علیه السلام در نهج البلاغه می خوانیم؟
14. سوره الرحمن، آیه 10 و 11.
15. سوره الضحی، آیه 11.
16. کافی، ج1، ص 410، بحارالانوار، ج41، ص 123، شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج11، ص 35.
17. بحارالانوار، ج78، ص 321.