به نظر میآمد ناصر حجازی بعد از فوتش محبوبتر شد. اینطور فکر نمیکنید؟
بله، حتی این محبوبیت با گذشت دو سال بیشتر هم شده است. من این را به وضوح در اجتماع میبینم. مردم خیلی بیشتر از گذشته به ناصرخان بها میدهند. ناراحتیام این است که چرا وقتی زنده بود تا این حد به او اهمیت نمیدادند. البته ناراحتی دیگر من از این است که وقتی ناصر زنده بود او را به وادی سیاست بردند. او اصلا به سیاست تعلق نداشت و حتی مردان سیاسی را نمیشناخت. عشق و علاقه اصلی او مردم و هوادارانش بودند. گاهی اوقات به او میگفتم ناصر بیا برای همیشه به خارج از کشور برویم، اما او قبول نمیکرد و این فقط به دلیل عشقی بود که به مردم داشت. اگر هم در مقطعی سیاسی صحبت کرد فقط به دلیل عشق به مردم بود. هنوز هم هواداران ناصر به در منزل ما میآیند. در روز حداقل دو سه هوادار داریم که درخواست پوستر و عکس ناصر را از ما دارند. برای ما هم عادت شده که عکس و پوستر ناصر را برای این هواداران از پنجره پایین بیندازیم. این پوسترها را یا من از طرف ناصر امضا میکنم یا آتیلا. تمام تابستان ما به همینگونه گذشت، هواداران مدام میآمدند و از ما عکس و پوستر ناصر را میخواستند.
ماجرای جالب دیگری که باید برایتان بگویم این که بعد از دو سال هنوز مردم و افراد غریبه به تلفن همراه ناصر زنگ میزنند و به او پیامک میدهند. ما گوشی ناصر را هفت روز بعد از فوتش روشن کردیم و هنوز هم روشن است. آن زمان حدود 80 پیامک صبح میگرفتیم و همین حدود پیامک شب. یکی از همسایگان ما که خیلی هم جوان است، میگوید با اینکه من جوان هستم اینقدر در طول یک ماه پیامک ندارم که ناصرخان مرحوم در طول یک روز اینقدر دریافت میکند. ناصر الان هواداری دارد که دو روز در میان به اینجا میآید و میگوید هر کاری که دارید من برایتان انجام میدهم. واقعا عشق عجیبی است که هواداران به ناصر دارند.
جالبترین خاطرهای که در این دو سال برای شما اتفاق چه بود؟
یکی از همسایههای ما روزی ساعت 9 صبح به دیدن من آمد و گفت خواب ناصر را دیده. ناصر در خواب به همسایه ما گفته برو به نازی بگو من همیشه کنار پنجره وسطی پذیرایی مینشینم. الان هم در خانه که راه میروم ایمان دارم ناصر کنار پنجره وسطی ایستاده است. بله، او هنوز در این خانه است و من میروم کنار پنجره وسطی پیش ناصر مینشینم.
جالبترین خاطرهای که از زمان حیات آقای حجازی دارید، چیست؟
به ماجرای خواستگاری او از من مربوط میشود. زمانی که میخواست به خواستگاری بیاید ابتدا او را به خانه خواهرم فرستادم تا اگر خواهر و شوهرخواهرم تائید کردند به خانه ما بیاید. ما آن زمان آزادیهای جوانهای امروزی را نداشتیم، خیلی از پدرمان حساب میبردیم. او بعد از اینکه نزد خواهرم و شوهرش رفت تائید شد و پس از آن به خانه خودمان آمد. آن زمان خیلی ارزانی بود و حتی دانشجوی بیست و سه سالهای مثل ناصرخان هم میتوانست ازدواج کند. او خیلی متین و موقر به خواستگاری من آمد. پدرم او را بسیار پسندید، اما تنها مشکل این بود که اصلا قبول نمیکرد ناصر کار اصلیاش فوتبال است. هرچه به او میگفتیم فوتبال حرفهاش است باورش نمیشد و میگفت باید یک کار حسابی داشته باشد. البته پدرم زیاد سختگیری نکرد. ناصر با یک پیکان جوانان به خواستگاری من آمده بود. پدرم از او پرسید این پیکان را چه کسی برایت خریده، او هم گفت خودم. پدرم به ناصر گفت جوانی که در بیست و سه سالگی خودش خودرو خریده باشد یعنی اینکه خیلی عرضه دارد و با ازدواج ما موافقت کرد. پدرم درباره مهریه هم سختگیری نکرد، همانطور که خود ما برای دخترمان سختگیری نکردیم. زمانی که خانواده دامادم، یعنی سعید رمضانی به خواستگاری آتوسا آمد از ما درباره مهریه پرسیدند، من و ناصر هم گفتیم که فقط 15 عدد سکه. آنها گفتند مگر میشود دختر ناصر حجازی 15 سکه مهریهاش باشد، ما هم گفتیم بله، میشود! اصلا به مهریه بالا اعتقاد نداریم.
سالهای اول زندگی شما با ناصر حجازی چگونه گذشت؟
ناصر در دوران اوج فوتبالش بود و زیاد مسافرت میرفت. پنج سال اول زندگی ما همینگونه گذشت و من به ناچار به منزل مادر و پدرم رفتم. همان زمان آتیلا به دنیا آمد. بعد از پنج سال ناصر کمی سرش خلوتتر شد و یک آپارتمان صد متری خرید. در طول سالها این آپارتمان را وسیعتر کردیم.
فرزندانتان آتیلا و آتوسا اکنون چه میکنند؟
آتیلا که فصل پیش با آقای پرویز مظلومی در آلومینیوم هرمزگان کار میکرد. قرار بود در این فصل هم همانجا باشند، اما تغییر و تحولاتی بهوجود آمد و آتیلا به ناچار از آن مجموعه جدا شد. گاهی اوقات به شوخی به آتیلا میگویم باید نام فامیلیاش را عوض کند، چون خیلیها بهدلیل نام حجازی با او خوب برخورد نمیکنند و نمیگذارند کار کند. دخترم آتوسا هم که به زندگی خودش مشغول است.
آتوسا جزو نسل اول فوتسال بانوان محسوب میشود. نمیخواهد به فوتسال برگردد و در این زمینه فعالیت داشته باشد؟
بچههای من چوب شهرت پدرشان را خوردند. او در آن زمانی که فوتسال بتازگی به راهاندازی شده بود خانم گل ایران بود، اما در عین شایستگی و در حالی که در اوج قرار داشت نام او را از تیم ملی خط زدند. نامش را فقط به این دلیل خط زدند که دختر ناصر حجازی بود. آتوسا بعد از آن فوتسال را کنار گذاشت، چون بدجوری دلسرد شده بود. آتیلا هم بالاترین مدرک مربیگری را دارد و به زبان هم مسلط است، اما او هم چوب شهرت پدرش را میخورد. آتیلا از زمانی که یک سال و نیمه بود با پدرش سر تمرینات میرفت. ناصراو را از همان زمان به تمرینات میبرد، آتیلا به اندازه کافی تجربه و کسوت دارد، اما برخی نمیخواهند او باشد. او 15 سال است کار مربیگری میکند، اما برخی میخواهند او نباشد.