• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن عمومی > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
عمومی (بازدید: 1490)
جمعه 27/2/1392 - 22:17 -0 تشکر 604332
چه قدر صدای مامان قشنگه!

سلام دوستان
نمیدونم جای این مطلب اینجاست یا نه!
فقط حیف دونستم که نخونیدش ...
شبیه این شرایط تو زندگی ماها زیاد اتفاق میافته با این تفاوت که بعدش تلنگری نیست که خیلی چیزهارو به ما یادآوری کنه!
امیدوارم مفید فائده واقع بشه...
***
دیشب خواب پریشونی دیده بودم. داشتم دنبال کتاب تعبیر خواب می گشتم که
مامان صدا زد امیر جان مامان بپر سه تا سنگک بگیر.
 اصلا حوصله نداشتم
گفتم من که پریروز نون گرفتم.
 مامان گفت خوب دیروز مهمون داشتیم زود تموم شد. الان هیچی نون نداریم.
 گفتم چرا سنگگ، مگه لواشی چه عیبی داره؟
مامان گفت می دونی که بابا نون لواش دوست نداره
.
 http://awalnews.ir/images/docs/000013/n00013492-b.jpg
گفتم صف سنگگ شلوغه . اگه نون می خواهید لواش می خرم.
مامان اصرار کرد سنگک بخر، قبول نکردم.
مامان عصبانی شد
و گفت بس کن تنبلی نکن مامان حالا نیم ساعت بیشتر تو صف وایسا
.
 
این حرف خیلی عصبانیم کرد.
آخه همین یه ساعت پیش حیاط رو شستم . دیروز هم کلی برای خرید بیرون از خونه علاف شده بودم.
 داد زدم من اصلا نونوایی نمی رم. هر کاری می خوای بکن
!
 
داشتم فکر می کردم خواهرم بدون اینکه کار کنه توی خونه عزیز و محترمه
 اما من که این همه کمک می کنم بازهم باید این حرف و کنایه ها رو بشنوم.

 دیگه به هیچ قیمتی حاضر نبودم برم نونوایی.
حالا مامان مجبور می شه به جای نون برنج درسته کنه. اینطوری بهترم هست.
 با خودم فکر کردم وقتی مامان دوباره بیاد سراغم به کلی می افتم رو
دنده لج و اصلا قبول نمی کنم
.
اما یک دفعه صدای در خونه رو شنیدم.
اصلا انتظارش رو نداشتم که مامان خودش بره نونوایی.
 آخه از صبح ده کیلو سبزی پاک کرده بود و خیلی کارهای خونه خسته اش کرده بود.

اصلا حقش نبود بعد از این همه کار حالا بره نونوایی. راستش پشیمون شدم.
 کاش اصلا با مامان جر و بحث نکرده بودم و خودم رفته بودم .
هنوز هم فرصت بود که برم و توی راه پول رو ازش بگیرم و خودم برم نونوایی

 اما غرورم قبول نمی کرد
.
 

سعی کردم خودم رو بزنم به بی خیالی و مشغول کارهای خودم بشم
اما بدجوری اعصبابم خورد بود. یک ساعت گذشت و از مامان خبری نشد
.
 به موبایلش زنگ زدم صدای زنگش از تو آشپزخونه شنیده شد.
مامان مثل همیشه موبایلش رو جا گذاشته بود.

 دیر کردن مامان اعصابمو بیشتر خورد می کرد.
نیم ساعت بعد خواهرم از مدرسه رسید و گفت: تو راه که می اومدم تصادف شده بود
. مردم می گفتند به یه خانم ماشین زده . خیابون خیلی شلوغ بود.
 فکر کنم خانمه کارش تموم شده بود
.
 
گفتم نفهمیدی کی بود؟
 
گفت من اصلا جلو نرفتم.
 
دیگه خیلی نگران شدم. یاد خواب دیشبم افتادم .فکرم تا کجاها رفت.
 سریع لباسامو پوشیدم و راه افتادم دنبال مامان.
رفتم تا نونوایی سنگکی نزدیک خونه اما مامان اونجا نبود.
یه نونوایی سنگکی دیگه هم سراغ داشتم اما تا اونجا یک ساعت راه بود
و بعید بود مامان اونجا رفته باشه هر طوری بود تا اونجا رفتم، وقتی رسیدم، نونوایی تعطیل بود. تازه یادم افتاد که اول برجها این نونوایی تعطیله.

دلم نمی خواست قبول کنم تصادفی که خواهرم می گفت به مامان ربط داره.
اما انگار چاره ای نبود. به خونه برگشتم تا از خواهرم محل تصادف رو دقیقتر بپرسم
.
 
دیگه دل تو دلم نبود.
با یک عالمه غصه و نگرانی توی راه به مهربونیها و فداکاریهای مامانم فکر می کردم و از شدت حسرت که چرا به حرفش گوش نکردم می سوختم.
 هزار بار با خودم قرار گذاشتم که دیگه این اشتباه رو تکرار نکنم
و همیشه به حرف مامانم گوش بدم
وقتی رسیدم خونه انگشتم رو گذاشتم روی زنگ
و با تمام نگرانی که داشتم یک زنگ کشدار زدم.
 منتظر بودم خواهرم در رو باز کنه اما صدای مامانم رو شنیدم که

داد زد بلد نیستی درست زنگ بزنی ...؟
 
تازه متوجه شدم صدای مامانم چقدر قشنگه ...
 یه نقس عمیق کشیدم و گفتم الهی شکر
و با خودم گفتم قولهایی که به خودت دادی یادت نره

 

غرق نعمتیم ؛ حالیمون نیست ...

الهی رضا برضائک!

 
جمعه 27/2/1392 - 22:52 - 0 تشکر 604348

واقعا همینه


گاهی ... البته گاهی که نه ... همیشه ... همیشه نعمتها و فرصتهایی هست تو زندگی که با تمام بی انصافی حقو به خودمون میدیم و نادیده میگریمشون


خدایا این توفیقو نصیبمون کن که قبل از هر قدمی، هر تصمیمی، هر کاری حواسمون باشه محکش بزنیم ... ببینیم مرضی تو هست یا نه


ممنون از مطلب قشنگتون


یا علی

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.